روزنامه اعتماد
قانون گرشام در سیاست
عباس عبدی
یکی از دوستان رسانهای مشهور که جزو اصلاحطلبان هم شناخته نمیشود، چند روز پیش پیام کوتاهی فرستاد و ضمن ابراز محبت درباره یادداشتهایم با بیان یک آرزو نوشت که: «به امید غلبه عقلانیت در کشور» بنده نیز ضمن تشکر پاسخ دادم که: «لطف دارید. متاسفانه برخلاف همیشه که امیدوار بودم، اکنون میان امید و ناامیدی پاندولوار در نوسانم. نمیدانم شما چرا کمتر حضور دارید؟» و در نهایت او پاسخ داد که: «قانون گرشام میگوید پول بیارزش پول با ارزش را از میدان خارج میکند. در حوزه سیاست هم همین است. ظهور سیاستبازان فاقد اندیشه فضا را از اندیشه تهی کرده است. شخصا برای این در سیاست حضور دارم که بیاموزم کم مطلب برای یاد گرفتن هست. امید دارم این خرابه زمینه ظهور سیاستمداران صاحب فکری باشد.» قانون گرشام روشن است. اگر مثلا یک سکه طلا با عیار 18، ارزش معینی را در مبادلات اقتصادی داشته باشد، ولی حکومتها به هر دلیلی عیار سکه مشابه و جدید را 14 کنند، در عین حال ارزش آن ثابت بماند، در این صورت سکههای 18 عیار به سرعت از بازار حذف و سکه 14 عیار رایج میشود، زیرا مقرون بهصرفه است که سکه 18 عیار را دوباره ذوب کرد و هر ده سکه آن را به حدود 12 سکه جدید تبدیل کنند.
حالا در عرصه سیاست ایران شاهد چنین وضعی هستیم، به طوری که بعضا افرادی میداندار هستند که گفتار و رفتارشان در ابتذال سابقه و نمونه نداشته است. در حقیقت در حال تجربه یک سقوط کامل در سطح کنش و گفتار سیاسی هستیم به طوری که شنیدن برخی نظرات و دیدن برخی رفتارهای این حوزه، مهوع و چندشآور است. در ابتدا به نظر میرسد که شاید شبکههای اجتماعی ریشه این وضعیت هستند، ولی به گمانم این شبکهها بیش از آنکه علت اصلی باشند، عامل تشدیدکننده هستند. این فرآیند از سال 1384 آغاز شد. زمانی که شبکههای اجتماعی وجود خارجی نداشتند یا خیلی محدود در دسترس بودند. شاید پیش از آن، رسانه رسمی حدی از نظارتپذیری را داشت.
هر کس و هر مقامی نمیتوانست هر پرت و پلایی را بگوید. آوردن نیروهای حاشیهای به بطن سیاست، فرهنگ و ذهنیتی مخدوش و مبتذلی را رواج داد که یا موجب خنده یا کینه و نفرت میشد. انگیزه کسب و بقای در قدرت به هر قیمتی این فرآیند را تقویت کرد. درآمدهای کلان نفتی که بعضا سالانه سر به یکصد میلیارد دلار میزد، موجب شد که عوارض خطرناک این نوع ابتذال سیاسی چندان برجسته یا برای عموم دیده نشود.
نکته مهم ماجرا این بود که ادبیات مبتذل نیز از همین مقطع وارد سیاست شد. دیگرانی که قبلا با این ادبیات بیگانه بودند، آنان نیز کمابیش به این ادبیات آلوده شدند. منافع و پیروزیهای کوتاهمدت، آنان را از دیدن عوارض بلندمدت آن انحراف ناتوان کرد. اخلاقیات سیاسی چنان نزول کرد که کمتر کسی رغبت حضور در این میدان را میکند. این وضعیت فقط به فعالان رسمی سیاست محدود نشده است، بلکه به نوعی توانسته ویژگیهای خود را نزد مخالفان سیاسی نیز بازتولید کند و کمابیش و به قول مرحوم مظفرالدینشاه، اکنون هم چیزمان به همه چیزمان میآید. اکنون در فضای عمومی نیز، ابتذال خریدار دارد، حتی اگر ناخواسته باشد. میتوانید امتحان کنید، یک متن انتقادی منطقی و خوب و آموزنده را بنویسید یا باز نشر کنید، سپس همان موضوع را در قالب یک متن بیربط و دروغ همراه با یک توهین و بیادبی بنویسید. خواهید دید که دومی بسیار بیشتر دیده خواهد شد، حتی اگر به ظاهر با آن مخالفت شود. رواج و ارزشمند شدن دیپلماسی یا سیاست عمومی به معنای دیده شدن به هر قیمتی و روی آنتن بودن نتیجهای جز ابتذال ندارد.
دیگر مهم نیست که چه میگویی، مهم این است که دیده شوی. میگویند حاتم طایی چون به بخشندگی مشهور شد، برادرش نیز درد شهرت پیدا کرد، ولی به جای آنکه بخشندگی یا عمل نیک دیگری را پیشه کند، در آب زمزم ادرار کرد تا از این طریق مشهور شود که شد! سیاست عمومی دقیقا همین است. شهرت و روی آنتن بودن به هر قیمتی، بر تامین خیر عمومی اولویت پیدا میکند. سیاست در ایران اکنون به کنشی برای تامین و رسیدن به خیر عمومی تعریف نمیشود. منافع شخصی و بالا رفتن از نردبان قدرت به هر قیمتی، حرف اول و آخر را میزند.
یکی از عللی که در ایران گفتوگوی سیاسی نیز شکل نمیگیرد همین است که پایه مشترک معطوف به خیر عمومی وجود ندارد. بنابراین رسیدن به تفاهم درباره مسالهای عمومی غیرممکن شده است، چون بازی قدرت صفر و یک تعریف میشود. آیا امیدی نیست؟ یک سورکوی امید هست. قانون گرشام، در یک جا عمل نمیکند. هنگامی که ارزش پول رایج آنقدر کم شود که دیگر ارزش مبادلاتی نداشته باشد در نتیجه مردم به جایش از پولهای خارجی یا پول باارزش استفاده خواهند کرد. آیا وضعیت ما به درجهای رسیده است که چنین باشد؟ نمیدانم. امیدوارم رسیده باشد یا هر چه زودتر برسیم.
روزنامه کیهان
ادامه راه به فرماندهی حاج اسماعیل سلیمانی
سعدالله زارعی
السلام علیالحسین و علیالارواح التی حلت بفنائک (سلام بر تو ای اباعبدالله و بر آن ارواح مقدسی که کنار تو آرمیدهاند). امروز یک سال از شهادت مردی که حضور و شهادتش یک انقلاب بود و به تعبیر دیگر تحولی عمیق بود، میگذرد. خداوند متعال در قرآن کریم، حضرت ابراهیم خلیلالرحمن را یک امت معرفی فرموده است (ان ابراهیم کان امهًْ 120/نحل) و حضرت امام خمینی (سلامالله علیه) شهید مظلوم آیتالله دکتر بهشتی را «یک ملت برای ملت ما» (صحیفه امام، ج 15 ص 205) خواندند. سردار سلیمانی البته در عین به شهادت رسیدن، «حضور» دارد، جدای از صراحت قرآنی، ما به عینه هم حضور او را در جهان و جامعه خود مشاهده میکنیم. سردار سلیمانی هنوز هم برای ولی امر مسلمین، «مالک اشتر» است.
هنوز به پیش میرود هنوز راه باز میکند، هنوز دشمن را عقب میزند و ترس دشمن از سردار سلیمانی کم نشده است، چرا که هنوز هست و دژی نیست که فرو ریخته باشد. قاسم سلیمانی هست. حالا پررنگتر است چرا که بیش از این با عنصر شهادت و خون دیده نمیشد. حالا حرف او در میان مردم منطقه و در میان مردم ایران نافذتر است چرا که دیگر نمیتوان حرف او را رنگ دنیایی زد. حالا وقتی از مبارزه با آمریکا حرف میزند، هیچکس نمیگوید او آمریکا را نمیشناسد و تحلیل تندی از آن دارد. حالا همه میدانند آمریکا متجاوز است و منطق نمیشناسد. گواه این سخن شهادت اوست، حالا او فقط با زبان گواهی نمیدهد که آمریکا پلید و غیرقابل اعتماد است، با خون خود نیز همین را گواهی میدهد و حالا دیگر کسی نمیگوید حرف دیگری هم درباره آمریکا وجود دارد، آن را هم باید شنید.
سخن شهید درباره ولایتفقیه و امام خامنهای- دامت برکاته- هم با خون او جلوه دیگری پیدا کرده است. سردار سلیمانی با قسم پیدرپی تبعیت از آقا را از برجستهترین وجوه عاقبتبهخیری میدانست و با صراحت از آن سخن میگفت و با وصیتنامهای که پس از شهادت او منتشر شد و البته در حال و هوای شهادت هم نوشته شده بود، «التزام به ولایت» را مورد تأکید دوباره قرار داد. اینجا دیگر شهید راه را به هر چون و چرایی بسته است.
سردار سلیمانی هست، در ذهن ما، در قلب ما، در روح ما، در همه وجود ما، در ارادههای خیر ما، در نگاه بصیرانه ما، در ایمان و اعتقادات ما، در باورها و آرمانهای ما، در نگاه ما به آینده، در عزم و جهاد ما، در خط مقدم، در کنار رهبری، در جلوی شهدا حضور دارد، چه حضوری پررنگتر از این؟ کدام زندهای این همه حضور دارد؟ بنابراین آنچه ما را در رفتن او بیتاب میکند، عدم حضور او نیست، نقصان شخصی ما در تطبیقمان با اوست. تا پیش از شهادت ما گمان میکردیم با او وجه انطباق داریم و یکی چون او هستیم. حالا که به اوج او واقف شدهایم، در خودمان وجه انطباق با او نمیبینیم و از این روست که دلتنگیم که چرا با وجود اینکه دنیای ما پر است از قاسم سلیمانی، ما از او دوریم!
سردار حاج قاسم سلیمانی هنوز در منطقه، فرماندهی میکند، ساز و کاری که او در جای جای منطقه به وجود آورد، هنوز و تا دهها سال دیگر کار میکند، نیروهایی که او تربیت کرد و عدد واقعی آن به میلیونها نفر میرسد، حضور دارند و مهمتر از آن منطق سردار سلیمانی در مواجهه با مسایل مهم بینالمللی و منطقهای بر جای خود باقی است. آمریکا امروز از سوی همه ملتهای منطقه، «دشمن» دیده میشود. این منطق منطقه ماست که آینده را «معماری تازه» خواهد کرد.
سردار اسماعیل قاآنی، در میان کسانی که دهها سال با سردار شهید زندگی کرده و به او کمک نمودهاند، «نزدیکترین به حاج قاسم سلیمانی» است در خلوص، توکل، توسل، شجاعت، درایت، بصیرت و ولایی بودن هیچ کم از مرشد شهید خود ندارد. او حاج اسماعیل سلیمانی است، در میان دوستان شهید، هیچکس منزلت او را نزد حاج قاسم نداشت و این بیدلیل نبود. سردار روزی که با اطمینان به شهادت در بغداد، به بیروت رفت و با آیتالله مجاهد سید حسن نصرالله خداحافظی کرد، از هر حیث دلی آرام و قلبی مطمئن داشت و یک جنبه مهم این آرامش و اطمینان، توانایی سردار قاآنی به ادامه راه بود. او مطمئن بود با رفتنش خللی در جبهه منطقهای جمهوری اسلامی پدید نمیآید و کار رهبر معظم انقلاب اسلامی در منطقه دچار مشکل نمیشود. اگر غیر از این میاندیشید، عشق شدیدش به امام خامنهای - دامت برکاته- او را از رفتن آخر به بغداد- 13 دی ماه- بازمیداشت.
سردار شهید در دو دهه اخیر، منطقه را براساس «اخراج غرب» معماری کرد چرا که حضور و مداخلات غرب در منطقه، سرخط و عامل اصلی مشکلات مسلمانان است و تا این حضور و مداخلات: ازاله نشود، کار قاطعی نمیتوان کرد. حتی ممکن است دولتهایی با خصوصیات دینی و مردمی روی کار آیند، اما از مداخلات و اقدامات خصمانه غرب و بویژه آمریکا در امان نیستند. کما اینکه در ایران این اتفاق مهم روی داد و یک نظام سیاسی مقتدر دینی و مردمی شکل گرفت اما هیچگاه از توطئهها و سوءنیتهای غرب در امان نبوده است. سردار شهید کلید حل مسایل منطقه را اولاً ازاله آمریکا از منطقه و پس از آن شکل گرفتن دولتهای معنوی و مردمی میدانست و از این رو همه اقدامات شهید حول موضوع «اخراج آمریکا از منطقه» تمرکز داشت و تا حد زیادی هم موفق شد اما این راه در این دو دهه بطور کامل محقق نگردید. امروز اخراج آمریکا، بیش از دوره فرماندهی شهید در منطقه مد نظر قرار گرفته و آشکار شده است. در دوره شهید این سیاست اگرچه بطور جدی دنبال میگردید با صراحت ابراز نمیشد.
اما امروز بعد از اینکه این تبدیل به مطالبه عمومی شده است، با صراحت ابراز میشود. با پیگیری این سیاست، نیروهای آمریکایی در منطقه- از افغانستان تا لبنان- امنیت ندارند و در هر جا نغمه اخراج آمریکا به گوش میرسد. رفتار آمریکاییها هم نشان میدهد که در شرایط دشواری قرار گرفتهاند و در عین حال که میدانند بدون سلطه نظامی، نمیتوانند سلطه سیاسی کنونی خود را حفظ کنند، به عدم امکان حفظ نظامیان خود از افغانستان و عراق اذعان دارند و لذا درصددند فضای آکنده از نفرت مردم از آمریکا را با صحبت کردن از امکان خروج، آرام نمایند.
آمریکا با به شهادت رساندن سرداران شهید حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، دچار خطای فاحش شد. مقامات پنتاگون گمان کردند با زدن یک زخم جدی، آنچنان رعبی بر منطقه حاکم میکنند که از آن پس هر چه از دولتها و ملتها بخواهند، بیدرنگ در اختیار آنان میگذارند. در این جمعبندی یک چیز کلیدی نادیده گرفته شد و آن این بود که با عنایات خداوند متعال و رهبری امام خامنهای- دامتبرکاته- و اقدامات شهید و یارانش، منطقه، منطقه سلیمانی شده است. شاید اگر 20 سال پیش چنین اقدامی اتفاق میافتاد، پنتاگون به جمعبندی خود میرسید. کما اینکه در سالهای 1381 تا 1383 توانست با ضرباتی در افغانستان و عراق، دولتها و ملتهای منطقه را مرعوب کند. اما اکنون اقدام آمریکا در به شهادت رساندن سردار سلیمانی نه تنها رعبی ایجاد نکرده بلکه بر دامنه حملات مردم به نظامیان آمریکا در عراق، افغانستان و... افزوده است. هم اینک آمریکاییها در عراق امنیت ندارند. پایگاه نظامی پرطمطراق آمریکا در اربیل- حریر- و در الانبار- عینالاسد- مورد حمله قرار گرفتهاند و تاکنون دهها نیروی نظامی آمریکا در عراق کشته شدهاند.
آمریکاییها با به شهادت رساندن شهید سلیمانی و شهید ابومهدی با یک گروه و یک کشور مواجه نشدند بلکه با همه ملتهای منطقه مواجه شدهاند. پس از این شهادت، گروههای ضد آمریکایی که دارای مذاهب مختلفند و از اقوام مختلف تشکیل شدهاند، کنار هم قرار گرفتند و این در حالی است که تا پیش از این- بعنوان مثال- جنبش فلسطینی حماس از اینکه متحد جنبش یمنی انصارالله دیده شود، ملاحظه داشت. حالا جنبشهای سنی و شیعی منطقه و جنبشهای عربی و غیر عربی منطقه کنار هم قرار گرفتهاند و بطور واقعی به یک جبهه تبدیل شدهاند. الان همه اینها همزمان علاوه بر آنکه در مقابل آمریکا و انگلیس قرار دارند، در مقابل رژیم صهیونیستی و دولت سعودی و دولت امارات هم قرار گرفتهاند. آمریکاییها با بلاهت خود، سردار سلیمانی را در بغداد شهید کردند، جولان سوریه را اسرائیل خواندند، کرانه باختری را متعلق به رژیم جعلی اسرائیل معرفی کردند. انصارالله یمن را به همراه حزبالله و سپاه پاسداران در لیست سیاه قرار دادند و به این نکته توجه نکردند که با این اقدامات، عملاً منطقه را به دو دسته، طرفداران اسلام و طرفداران اسرائیل تبدیل کرده و در واقع فرش منطقه را از زیرپای رژیم صهیونیستی کشیدهاند. حالا با غلیظ شدن اوضاع، آمریکا نمیتواند در منطقه بماند و خیلی واضح است که با رفتن نظامیان آمریکا و یا حتی محصور شدن آنان، جبهه منطقهای آمریکا هم فرو میپاشد. به همین جهت بعضی از تحلیلگران اسرائیلی با اشاره به تشدید فشارها به ارتش آمریکا برای خارج شدن از منطقه،شرایط اسرائیل را دشوار ارزیابی کرده و گفتهاند یک موج جدید منطقهای که راه انداختن آن برای ایران بسیار آسان است، بساط اسرائیل را در هم میپیچد.
یک هفته پیش، یک تحلیلگر صهیونیست در روزنامه جروزالم پست نوشت: «فلسطین برای مردم عربستان، مصر و... موضوعی بسیار مهم است. حکومت ایران تنها حکومت متعهد به آرمان فلسطین است و مردم عرب را با خود همراه خواهد کرد. ایران با مردم کشورهای عربی صحبت میکند و موضوع خیانت حاکمان آنها به آرمان فلسطین را مطرح خواهد کرد. این چیزی است که باید منتظر آن باشیم. ایران اکنون فرصت دارد تا قلب ملتهای عربی را با خود همراه سازد. در نهایت ایران موفق میشود، قلب مردم برخی از این کشورها را با خود همراه سازد. بعنوان نمونه در آینده خواهیم دید که مردم مصر با ایران همراه خواهند شد.»
روزنامه اطلاعات
کاندیدایگلوله
سیّد احمد سام
ای پیک پیخجسته که داری نشان دوست
با ما مگو بهجز سخنِ دلنشان دوست
ای یار آشنا عَلَم کاروان کجاست؟
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
بیحسرت از جهان نرود هیچکس به در
الّا شهید عشق به تیر از کمان دوست
(سعدی)
جایزه صدّام!
۶۴ سال پیش زمانی که در یک خانوادة معمولی در شهرستان دورافتادة رابُر از توابع کرمان کودکی پا به دنیای ما گذاشت، هیچکس حتّی تصورش را هم نمیکرد روزگاری برسد که دشمنان میهن در طول جنگی طولانی و نابرابر برای سر آن چوپانزادة کرمانی جایزه تعیین کنند و چندی بعد بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی جهان او را دشمن شمارة یک خود بخواند و ناجوانمردانه وی را ترور کند. در دهة شصت و در اوج جنگ تحمیلی یک روز تصویر او را به پسرم که به دبستان میرفت نشان دادم و به او گفتم: «ببین! صدّام برای سر این همشهری دلاورمان جایزه گذاشته است! او داوطلبانه جانش را در کف دستش گذاشته و دارد از مرزهای کشور و از کیان انقلاب در مقابل دشمن متجاوز دفاع میکند. او به راهی که در آن قدم گذاشته است ایمان دارد و کسی که ایمان داشته باشد هیچ دشمنی نمیتواند او را شکست بدهد. پسرم! خواب خوش و آسایش و آرامش ما مدیون بیخوابیها و رنجها و مرارتهایی است که او و امثال او در جبههها میکشند.»
هنگامیکه ساعت ۳ بعد از نیمهشب جمعه ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ پسرم با فرستادن پیامکی تلفنی ناباورانه خبر از شهادت وی داد و به این خاطرة دوران کودکیاش اشاره کرد دیدم یاد مبارک سردار سلیمانی پس از گذشت سی و چند سال هنوز از خاطر کودکان دیروز وطن بیرون نرفته است.
قاسم سلیمانی در اسفند ۱۳۳۵ پا به دنیای ما گذاشت. در نوجوانی به کار بنّایی مشغول شد و پس از پیروزی انقلاب به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست. انقلاب ایران، آب در خوابگه مورچگان منطقه ریخته بود. دیری نگذشت که رژیم بعث عراق با تأیید آمریکا و پشتیبانی شیوخ ثروتمند منطقه به مرزهای ایران یورش برد و جنگی به راه انداخت که در طول آن تمامی قدرتهای جهان در برابر استقلال و آزادیخواهی ایرانیان مسلمان ایستادند و از هیچ کمکی به دشمن ایران دریغ نکردند امّا با رشادت و درایت امثال سلیمانی دشمن نتوانست به اهداف خود برسد و مرحلة اوّل جنگ با مستکبران با شکست آنان پایان یافت. پس از پایان جنگ، قاسم سلیمانی به زادگاه خود بازگشت و عهدهدار جهادی دیگر شد؛ مبارزه با اشرار و قاچاقچیان مواد مخدّر که نیروی جوان و مولّد کشور را این بار از زاویهای دیگر هدف گرفته بودند. سلیمانی که در عمر پربرکت خود تجربههای گرانبهایی از مبارزه در مرزهای غرب کشور به دست آورده بود در کار مبارزه با سوداگران مرگ در مرزهای شرقی کشور نیز منشاء خیرات و برکات فراوان شد و تجربههای فراوان اندوخت. سردار، زندگیاش را وقف آرمانهای بلند و سرافرازی و سربلندی مردم کرده بود.
نگار به مکتب نرفتة مسألهآموز
سلیمانی در عمرش فرصت نیافت در مدارس نمونة خصوصی و دانشگاههای تراز اوّل درس بخواند امّا این نگار به مکتب نرفته مانند پیامبر گرامیاش عملاً مسألهآموز صد مدرّس در عرصة ایثار و جهاد و شهادت شد. او بدون گذراندن دورههای رسمی و آکادمیک نظامی به یکی از کارآزمودهترین و کارآمدترین فرماندهان نظامی منطقة خاورمیانه و بلکه جهان بدل شد و شگفتا که همچون پیامبر گرامیاش بیش از ۶۳ سال در این خاکدان نزیست.
«مئیر داگان» رییس سابق «موساد» در بارة او گفته است: «او با هر گوشه از نظام رابطه دارد. او کسی است که من به آن میگویم باهوش از نظر سیاسی.»
با حملة آمریکا به عراق، سردار سلیمانی به فرماندهی نیروی سپاه قدس پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شد. دیری نگذشت که «موفّقالربیعی» وزیر سابق امنیّت ملّی عراق در مصاحبه با روزنامة «الشرق الاوسط» سلیمانی را «بدون شکّ قدرتمندترین مرد در عراق» نامید.
ژنرال بیسایه!
در اوّل دیماه ۱۳۸۹(۲۲ دسامبر ۲۰۱۰) که جیمز جفری(سفیر آمریکا در عراق) و لوید آستین(فرماندة ارشد نظامیان آمریکا در عراق) در بیانیهای تشکیل دولت جدید عراق به رهبری نوری المالکی را ـ به ظاهر و از سر ناچاری ـ تبریک گفتند به گفتة سران عراقی هنگام انتشار این بیانیه، آمریکاییها خودشان میدانستند که در واقع «قاسم سلیمانی» آنها را از عراق بیرون کرده است. نوری المالکی رهبر سابق عراق گفته است: «ما به آمریکاییها میخندیدیم … سلیمانی آنها را کاملاً ضربهفنّی کرده بود ولی آمریکاییها در ظاهر تشکیل دولت جدید عراق را به یکدیگر تبریک میگفتند!» چندی بعد به دنبال جنایات آمریکا در منطقه، فتنة داعش با پشتیبانی شیوخ فاسد نفتی شکل گرفت. داعش شهرهای موصل و تکریت را تصرّف کرد و ارتش عراق توان رویارویی با آنان را از دست داد. روزنامههای ساندیتایمز انگلیس، والاستریت ژورنال و نیویورکتایمز آمریکا خبر دادند قاسم سلیمانی فرماندهی ارتش فروپاشیدة عراق را بر عهده گرفته تا با رشادت و نبوغ نظامی خود با گروه تروریستی داعش مقابله کند. به نوشتة این روزنامهها سلیمانی آن عملیات ویژة نظامی را همراه با ۶۷ نفر از مشاوران ارشد خود از بغداد فرماندهی میکرد. هنگامی که داعش به مرزهای کردستان عراق نزدیک شد بارزانی از آمریکا و ترکیه تقاضای کمک کرد امّا ۴۸ ساعت قبل از حضور جنگندههای آمریکایی در منطقة اربیل، یگانی از نیروهای ویژه به فرماندهی سلیمانی و بنا به درخواست شخص بارزانی در کنار پیشمرگان کُرد به نبرد با داعش پرداختند و زمانی که بر اثر مجاهدت آنان خطر داعش رفع شد، مسعود بارزانی رئیس پیشین اقلیم کردستان عراق شخصاً نامهای تشکّرآمیز برای ریاست جمهوری اسلامی ایران فرستاد و تصریح کرد که ایران بار دیگر در سختترین شرایط به دفاع از اقلیم کردستان پرداخته است. مسعود بارزانی در مصاحبه با روزنامة پرتیراژ «زمان» چاپ ترکیه در ۱۸ دیماه ۱۳۹۳ ماجرا را چنین شرح میدهد:
«… داعش به دروازههای اربیل رسیده بود. شهر در حال سقوط بود. من با آمریکا، ترکیه، انگلیس، فرانسه و حتّی عربستان تماس گرفتم. همة آنها در جواب گفتند کمکی نمیتوانند بکنند! بعد با ایران تماس گرفتم و گفتم «اگر نمیتوانید کمک کنید، ما شهر را تخلیه کنیم.» آنها شمارة تلفن قاسم سلیمانی را به من دادند. فوراً با حاج قاسم تماس گرفتم و اوضاع را دقیقاً شرح دادم. حاج قاسم به من گفت: «من فردا بعد از نماز صبح در اربیل خواهم بود.» گفتم: «فردا دیر است. همین حالا بیایید.» گفت: «کاک مسعود! فقط امشب شهر را نگهدار!» صبح برای استقبال از حاج قاسم به فرودگاه اربیل رفتم. او با ۵۰ نفر از نیروهای مخصوصش سریعاً به محلّ درگیری رفتند و نیروهای پیشمرگه را سازماندهی کردند. در عرض چند ساعت ورق به نفع ما برگشت. … بعدها که یک فرماندة داعش را اسیر کردیم از او پرسیدیم: «چگونه شد شما که در حال فتح اربیل بودید، عقب نشستید؟» گفت: «نفوذیهایمان در اربیل به ما خبر دادند قاسم سلیمانی در اربیل است. لذا روحیة افراد ما به هم ریخت و عقب نشستیم.»… بارزانی در ادامة این مصاحبه از سردار سلیمانی و ملّت ایران تشکّر میکند و میگوید: «اگر راهنماییهای سردار سلیمانی نبود داعش در کوبانی قتل عامّ بزرگی میکرد.» بارزانی به خاطر نجات جان کُردها و حفظ امنیّت منطقه، خود را مدیون سردار سلیمانی میداند.
نقش سردار سلیمانی در مقابله با تروریستهای داعش در سوریه نیز بر کسی پوشیده نیست. جان مگوایر افسر سابق سازمان سیا در عراق گفته است: «او قویترین مأمور مخفی در خاورمیانه است. … هیچکس او را نمیشناسد.» سالها پیش از آن، رسانههای عراق به او لقب «ژنرال بیسایه» داده بودند.
تحسین دشمنان و مخالفین
دشمنان و مخالفین یک فرد، همیشه نواقص و کاستیهای او را میبینند و به همین جهت معمولاً سعی میکنند از او چهرهای نامطلوب در اذهان دیگران ترسیم کنند. امّا سردار سلیمانی به جایگاهی رسیده بود که دشمنانش هم نمیتوانستند او را تحسین نکنند. به اظهار نظر رسانههای معتبر و اشخاص زیر در بارة سردار شهید سلیمانی توجه کنید:
ـ نشریة آمریکایی ویکلیستندارد:
«آقای همه فن حریف ایران! آیا کاری هست که سلیمانی نتواند انجام دهد؟ … فرماندة نیروی قدس ایران مهمترین استراتژیست نظامی دنیا از زمان مارشال رومل تا الان است.»
ـ سفیر سابق آمریکا در افغانستان:
«همانقدر که مقامات آمریکایی، سلیمانی را به جنگافروزی متّهم میکنند، او در ایجاد صلح برای رسیدن به اهدافش نیز فعّال بوده است. او در پایان دادن به درگیری نیروهای مقتدی صدر با نیروهای عراقی در بصره نقشی حیاتی داشت. تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد تمام شد.»
ـ نشریة لوموند فرانسه:
«او قویترین مرد خاورمیانه و چگوارای ایران است.»
ـ نشریة اشپیگل آلمان:
«مردی موفّقتر از آمریکا! سردار سلیمانی شخصیّتی نیست که وقتی نیروهای خود را به نبرد میفرستد در خانه بماند. او ژنرال نخبهای است که همة تصمیمات آمریکاییها را خنثی میکند. سلیمانی همیشه برخلاف تصمیمات مقامات آمریکایی عمل میکند و البته موفّقتر از آنهاست.»
ـ باراک اوباما رییس جمهور سابق آمریکا:
«او دشمن من است ولی من برای او احترام ویژهای قائل هستم.»
ـ جان کری وزیر سابق خارجة آمریکا در دیدار با دکتر ظریف وزیر امور خارجة ایران:
«برای یک بار هم که شده، مایلم قاسم سلیمانی را از نزدیک ببینم.»
ـ ژنرال پترائوس رییس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا:
«قاسم سلیمانی فردی بسیار توانمند، مدبّر و دشمنی شایسته است. وی نقش خود را به خوبی بازی میکند.»
ـ نشریة آمریکایی نیویورکتایمز:
«دشمنی که هم مورد تنفّر و هم مورد تحسین است.»
ـ میدلایستآی بریتانیا:
«قاسم سلیمانی چه از نگاه متّحدانش و چه از نگاه دشمنان، یکی از قدرتمندترین بازیگران منطقة خاورمیانه است. او مغز متفّکر شطرنج راهبردی ایران در منطقه است. داعش به نمایندة شیطان تبدیل شده و سلیمانی شوالیة سفیدی بود که با آن میجنگید.»
ـ نشریة آمریکایی آتلانتیک:
«ژنرال سلیمانی تجربههای گستردهای در میدانهای جنگ به دست آورده است. وی برای متّحدان خود بسیار مورد تحسین و برای دشمنانش قابل احترام است.»
ـ نشریة آمریکایی فارینپالیسی:
«با مدیریّت ژنرال قاسم سلیمانی دشمنان عراقی ایران به دوست تبدیل شدند و اکنون آنها برای ایران در سوریه میجنگند. ایران در حال حاضر نقش بزرگی را در سوریه ایفا میکند.»
ـ نشریة آمریکایی نیویورکر:
«ژنرال سلیمانی یک استراتژیست فوقالعاده است. او خیلی باهوشتر از تصوّر هر انسانی است.»
ـ روزنامة صبح امارات متّحدة عربی:
«مردی با موهای خاکستری، لبخندی مهربان و رفتاری مؤقّر و متین. این قاسم سلیمانی است. یکی از باهوشترین فرماندهان خاورمیانه.»
ـ نشریة آمریکایی وایِرد:
«ژنرال قاسم سلیمانی خطرناکترین و مرموزترین فرد در دنیاست که میتواند تنها تهدید کنندة نظامی آمریکا در خاورمیانه و سراسر دنیا باشد.»
ـ مککریستال، ژنرال آمریکایی:
«قاسم سلیمانی از کاریزماتیکترین رهبران نظامی جهان است. او کارهایش را با اثربخشی فوقالعاده انجام میدهد. قدرت سیاسی که قاسم سلیمانی دارد به او اجازه میدهد کارهای بسیاری انجام دهد.»
و … «من از مفصّل این نکته، مُجملی گفتمر تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.»
قهرمان محبوب فراملّی
بسیاری از شاعران و آهنگسازان عرب برای سردار سلیمانی شعر گفتهاند و ترانه ساختهاند. اگر کسی بتواند از دریچة ادبیات و با ترنّم شعر و موسیقی وارد سرزمینی بشود معنایش این است که او در قلبهای آن مردم جای گرفته و برای همیشه ماندگار شده است. او در کشور خودش نیز چنین بود. سلیمانی فقط سردار رشید جبهههای نبرد با خصم بیرونی نبود.
او در زمرة شیران روز و عابدان شب بود. پیکار با دشمن درون و تربیت نفس امّاره از او انسانی ساخته بود که با آرامش و سعة صدر به سخنان متفاوت و بعضاً مخالف نیز گوش میسپرد و از همین رهگذر در میان اصولگرا و اصلاحطلب و حتّی برخی مخالفین، دوستان و دوستداران بسیار داشت. به عنوان مثال او حتّی به خانة اشخاصی مانند همایون صنعتی(در کرمان) نیز رفت و آمد داشت.
همایون صنعتی در دهة ۴۰ مدیر انتشارات فرانکلین بود و با دربار شاه هم ارتباط داشت. سلیمانی حتّی پس از بازداشت مجدّد همایون صنعتی(در اوایل دهة ۶۰) نیز رشتة ارتباطش را با او نگسست و شنیدم با وجود مشغلة فراوانی که داشت زمانی که همایون در اواخر عمرش به بستر بیماری افتاده بود چند بار بر بالینش حاضر شد و ساعاتی را با او گذراند. همایون صنعتی با تمدّن غرب به خوبی آشنا بود.
دربارة خرد و حکمت خسروانی مطالعه و تحقیق کرده بود. تألیفات و تجربههایی داشت که قابل تأمّل بودند و شاید همین ویژگیها باعث شده بود قاسم سلیمانی که در دهة ۷۰ از فرماندهان جوان سپاه بود بدون ترس از خوردن بعضی برچسبها به خانة همایون برود، ساعاتی را با او بگذراند و گنجینة دانستهها و تجربههایش را غنیتر کند. کارنامة بینظیر سردار سلیمانی نشان میدهد که او فقط یک نیروی نظامی استوار و قدرتمند نبود. به گفتوگو و دیالوگ هم اعتقاد داشت.
نوشتهاند وی مذاکره کنندهای قهّار بوده است. شبکة گستردهای از ارتباطات هوشمندانه در سراسر خاورمیانه داشته و به مدد سعة صدر و بلندنظری کویریاش با افراد و اقشار مختلف رفت و آمد میکرده و چه بسا جان تشنة آنان از مصاحبت این فرزند کویر سیرآب میشده است. از طیفهای مختلف سیاسی در داخل ایران تا ساکنان چادرهای عشایر دجله و فرات و محلّات یزیدی سنجار و اهالی اربیل و دمشق و بیروت و صیدا و دگراندیش و اصلاحطلب و رییس عشیره و شیخ و مفتی و ژنرال و دولتمرد شیعی و سیاستمدار سُنّی و مسیحی و صوفی و کُرد و ترک و بلوچ و لُر، دیندار و غیرمذهبی، همه خود را بدون تکلّف قادر به گفتوگو و حتّی تعامل با او میدیدند.
بعضی نظرسنجیها در سالهای اخیر او را یکی از محبوبترین چهرههای کشور نشان میداد و پس از شهادتش پیامهای تسلیت اشخاص مختلف با گرایشهای متفاوت و نیز حضور گسترده و فراگیر مردم قدردان کشورمان در تشییع پیکر مطهّر او این ادعا را ثابت کرد و نشان داد سردار سلیمانی تا چه اندازه از محبوبیّت ملّی و سراسری برخوردار بوده است.
او به معنای واقعی کلمه یک چهرة محبوب ملّی و بلکه فراملّی بود و ای کاش شهادت او مقدمّهای باشد بر ایجاد هر چه بیشتر همدلی و وحدت ملّی که در این روزگار مشقّت و مقاومت، سخت به آن نیاز داریم.
سردار اهل شعر و ادب
نظامیها معمولاً به علّت حرفهای که دارند فرصتی برای اُنسگرفتن با ادبیّات و هنر پیدا نمیکنند. قاسم سلیمانی امّا چنین نبود. با ادب و هنر مأنوس بود. پوشههای شنیداری و فایلهای صوتی که از وی به یادگار مانده نشان میدهند سردار خداجوی خودساختة ما با شعر و ادب پارسی و عرفان اسلامی هم اُنس و اُلفتی ویژه داشته است. او در یکی از سخنرانیهایش این ابیات را از دفتر سوم مثنوی از حفظ برای مستمعین خود میخواند:
تو مکن تهدید از کُشتن، که من
تشنة زارم به خونِ خویشتن
گر بریزد خون من آن دوسترو
پایکوبان جان برافشانم بر او
رقص و جولان بر سرِ میدان کنند
رقص اندر خونِ خود مردان کنند
چون رهند از دستِ خود، دستی زنند
چون جهند از نقصِ خود، رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
زمانیکه به بیت چهارم و «رهاشدن از دستِ خود» میرسد بغض گلو چند لحظه راه را بر ادامة سخنگفتنش میبندد و نشان میدهد تا چه اندازه جان کلام مولانا را دریافته است.
همان دختر کمحجاب هم دختر من است
سردار دلاور ما ضمن اینکه یک فرماندة مقتدر نظامی بود با بینشی فرهنگی به جامعه مینگریست. او مخالف دیدگاههای تنگنظرانه و مثلاً تقسیم جامعه به بیحجاب و باحجاب و کمحجاب بود. میگفت همة اینها اعضای خانوادة ما هستند. این تقسیمبندیها خلاف منافع ملّی است و مردم را از انقلاب میرانَد. در پانزدهمین اجلاس روز جهانی مسجد که در مرداد ۱۳۹۶ در تهران برگزار شد سردار سلیمانی چنین گفته است: «اینکه در جامعه مدام بگوییم او بیحجاب و این باحجاب است، یا [این] اصلاحطلب و [آن] اصولگراست، پس چه کسی میمانَد؟ اینها همه مردم هستند. اصلاً آیا همة بچّههای شما متدیّناند؟ آیا همه مثل هم هستند؟ نه. امّا [یک] پدر، همة اینها را جذب میکند و جامعه هم خانوادة شماست. اینکه بگوییم من هستم و بچّههای حزباللهی خودم، اینکه نمیشود حفظِ انقلاب.»
دو سال بعد در تیرماه ۱۳۹۸ به مناسبت روز حجاب، سردار سلیمانی نظرش را چنین توییت کرده است: «من اصلاً قبول ندارم در بین بچّهحزباللهیها بگوییم این آدم با اون شکل و قیافه است…! همان دختر کمحجاب، دختر منه. دختر ما و شماست؛ نه دخترِ خاصّ من و شما امّا [دختر] جامعه ماست.»
در کوه وبیابان به دنبال شهادت
یک فایل صوتی در شبکههای مجازی پخش شد که همسر مکرّم شهید سلیمانی در آن گفتهاند: «چهگونه باور کنم رفتنت را، آنقدر در درهها و کوهها و بیابانها به دنبال شهادت گشتی تا آخر شهادت تو را در آغوش گرفت. … برای هر قطرة خونت باید هزینه بدهند. حاجقاسم بشنو! دارند بسمالله القاصم الجبّارین را پشت بیسیم میگویند. [این]عَلَم بر زمین نمیماند حاجقاسم. بشنو سردارم: بسمالله القاصم الجبّارین!»
کاندیدای گلوله!
سردار سلیمانی در پاسخ به کسانی که از او پرسیده بودند: «چرا برای انتخابات کاندیدا نمیشوید؟» به کنایه و رندانه گفته بود: «من کاندیدای گلوله هستم!» او شهادت را بدون خستگی تعقیب میکرد و مرگ از وی میگریخت. سلیمانی رهبر مبارزه با داعش و مهمّترین عامل شکست این نیروی اهریمنی بود.
سردار با تمام وجودش از تمامیّت ارضی ایران محافظت میکرد. به هیچ چیز بهجز اعتلای نظام و سربلندی هموطنان و مظلومان منطقه نمیاندیشید. دشمنان این آب و خاک همچون خُفّاشان خونآشام در تاریکی شب کمین کردند و تیرهای زهرآلود خود را به سوی نور و روشنایی پرتاب کردند. بسی حقیر و زبون بودند و هستند.
نام قاسم سلیمانی لرزه بر اندامشان میانداخت. مرد رویارویی با او در میدان رزم نبودند و به همین جهت با دنائت و پستی خود ناجوانمردانه او را از راه دور هدف گرفتند. شهادت مظلومانة او نشان داد امید بستن به شعارهای به ظاهر صلحطلبانة مزوّران و مزدوران آمریکایی فریبی بیش نیست و هرگز نمیتوان به وعدههای پُرنیرنگ و سیاستهای فرعونی آمریکا دل بست.
قبر من ساده باشد. رویش بنویسید: سرباز، نه عبارتهایِ عنواندار
سردار سلیمانی در بارة تعیین مکان آرامگاه ابدی خود به همسر محترمش چنین وصیّت کرده بود: «همسرم، من جای قبرم را در مزار شهدای کرمان مشخّص کردهام. … قبر من ساده باشد مثل دوستان شهیدم. بر آن، کلمة سرباز قاسم سلیمانی بنویسید، نه عبارتهای عنواندار. …»
این دستنوشتة مختصر بخش مهمّی از شخصیّت سردار شهید و قهرمان ملّی ما را نشان میدهد. او دوست دارد پس از کوچیدن روح بلندش به جهان باقی، پیکرش را زیر آسمان شهر خودش کرمان و در کنار یاران شهیدش به خاک بسپارند. یعنی پس از وفای به عهد الهی و پیمانی که با خالق خود بسته است از وفاداری نسبت به دوستان نیز غافل نیست. نیک میداند «هر که در مزرع دل تخم وفا سبز نکردر زردرویی کِشد از کِشتة خود وقتِ درو» اکنون موسم برداشت محصول عمر رسیده است و به قول حافظ: «تخم وفا و مهر در این کهنه کشتهزارر آنگه عیان شود که بوَد موسم درو»
آخرین برگ سفرنامه
یک دستنوشتة دیگر هم از وی به یادگار مانده است که گفتهاند آخرین نوشتة اوست. در تاریخ ۱۲ دیماه ۱۳۹۸ درست سه ساعت قبل از شهادتش روی یک برگة کوچک کاغذ چنین نوشته است: «الحمدلله رب العالمین. خداوندا مرا پاکیزه بپذیر. خداوندا مرا بپذیر. خداوندا عاشق دیدنتم. همان دیدنی که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود. خداوندا! مرا پاکیزه بپذیر.»
عجبا که عبارت پایانی آخرین برگ سفرنامة سردار سلیمانی را رفیق همرزمش شهید مهدی باکری هم ۳۶ سال پیش(در دوم فروردین ۱۳۶۳) نوشته بود. او هم از پروردگار شهیدان و خداوند صدّیقین چنین خواسته بود: «خداوندا! مرا پاکیزه بپذیر.» آری، «متّحد جانهای شیرانِ خداست» همانها که جان پاکشان از ناپاکی دنیای دنی به تنگ آمده است و مشتاق پرواز به سوی جانان است.
آری،
آخرین برگ سفرنامة باران این است
که زمین، چرکین است۲
یک دیوان شعر بود!
به نظرم زندگی انسانهای نیک مانند شعر است. بعضیها رباعیاند. کوتاه و لطیف و گویا. برخی شبیه غزلی زیبایند. مطلعی نیکو دارند، متنی دلکش و پایانی دلانگیز٫ عشق در تکتک واژههای غزل عمرشان موج میزند. «عشق، بوی مُشک دارد، لاجرم رسوا شود!» انسانهای غزلگونه هر جا که باشند و هر چه بکنند، از ابیات زندگیشان بوی خوش مُشک برمیخیزد و مشام جان را معطّر میکند. برخی دیگر از نیکان روزگار شبیه قصیدهاند. یک قصیدة فاخر، بلند، مستحکم، استوار و به یادماندنی. عدّهای هم مثنویاند. لطیف و دلنشین و مناسب برای شرح داستانهای رمزآمیز طولانی. سردار قاسم سلیمانی امّا به تنهایی یک دیوان شعر بود. زندگی اجتماعیاش با رباعیهای لطیف ایّام جوانی آغاز شد. در جبهههای دفاع مقدّس از مرزهای آبرو و شرف و حیثیّت ایران مانند غزلی عاشقانه حماسة خود را سرود و در پایان، بیتالغزل عمرش را که شهادت بود بر زبان جاری کرد. او «غزلمثنوی» و «غزلقصیده»ای بود روان و شاد و روشن و عاشقانه و پاکیزه و فاخر و مملوّ از قصّههای خواندنی و تصویرهای رنگارنگِ دلنشینِ خواستنی.
اگر چه مام وطن یکی از اهلترین فرزندان نیکوخصال خود را به نیرنگ دشمن دژخیم از دست داد امّا در سراسر این سرزمین پاک رودخانة زلال و خروشان یاد او همواره جاری است.
خاکستر تو را
باد سحرگهان
هر جا که برد
«مرد»ی ز خاک رویید۳
مستان سلامت میکنند سردار!
نام بلندت همواره ورد زبانهاست و یاد گرامیات گرمابخش دلهای پاک.(زمستان ۱۳۹۹- لندن)
۱٫ عمّان سامانی
۲ و ۳٫ دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
روزنامه شرق
چرا ترامپ حاج قاسم را ترور کرد؟
حسین علایی
یک سال از ترور ناجوانمردانه حاج قاسم سلیمانی و همراهانش به دستور ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، میگذرد. این ترور و شهادت حاج قاسم او را در افکار عمومی ایرانیان جاودانه کرد و نام نیک او را در جهان مطرح کرد و این فرمانده غیور را به یکی از معروفترین چهرهها در جهان تبدیل کرد. از طرفی ترامپ تبدیل به یک تروریست خطرناک قاتل شد که باکی از کشتن انسانها ندارد و بهکارگیری زور را برای اهداف خود جایز میشمارد. البته خداوند نخواست تا ترامپ به سلطه خود بر جهان ادامه دهد و او را در ناکامی در مصاف با کرونا به زیر کشید؛ اما سؤال این است که چرا ترامپ دست به چنین ترور وحشتناکی زد؟ رئیسجمهور آمریکا از روزی که بر کرسی ریاستجمهوری تکیه زد، به دنبال ازبینبردن اقتدار و مؤلفههای قدرت جمهوری اسلامی بوده است. او «توان هستهای»، «نفوذ منطقهای»، «قدرت موشکی» و «ظرفیتهای اقتصادی» را از اساسیترین مؤلفههای قدرت ایران میدانست و به دنبال محدودسازی و مهار آنها بود.
به همین دلیل بود که آمریکا اردیبهشت ۹۷ از برجام خارج شد تا بتواند کارزار فشار و تحریمهای حداکثری را علیه ایران برقرار کند و با کمک آنها، باعث فروپاشی اقتصاد ایران شود. طبیعی است که ترامپ فکر میکرد با ضعیفشدن اقتصاد کشور، نفوذ منطقهای ایران نیز خودبهخود از بین خواهد رفت و توسعه برنامه موشکی ایران هم متوقف خواهد شد. او حتی امیدوار بود این فشارهای عظیم و بیسابقه در تاریخ بشر، موجب فروپاشی اجتماعی و تغییر حکومت در ایران بشود و اسرائیل نفس راحتی بکشد؛ اما در عمل اینگونه نشد.
اگرچه مردم دچار رنج فراوانی شدند، ایران با وجود سنگینترین فشارها به حیات خود ادامه داد و چیزی از نفوذ منطقهای ایران که عمدتا اجتماعی و فرهنگی است، کاسته نشد؛ بنابراین آمریکا و اسرائیل تصمیم گرفتند علاوه بر گسترش و تشدید تحریمها، دست به ترورهای هدفمند و هوشمند بزنند. با چنین هدفی بود که ترور فرمانده نیروی قدس و دانشمندان هستهای و نیز ترور افراد مؤثر جبهه مقاومت در کشورهای عراق، فلسطین، لبنان و سوریه در دستور کار آمریکا و اسرائیل قرار گرفت.
پس ترور قاسم سلیمانی و دکتر محسن فخریزاده و حملات مکرر اسرائیل به مواضع جنبش حزبالله و دیگر رزمندگان محور مقاومت در سوریه و نیز حمله به کشتیهای حامل نفت ایران در آبهای آزاد در راستای چنین اهدافی انجام شده است و شاید تا پایان عمر ریاستجمهوری ترامپ نیز ادامه یابد. در واقع شهید حاج قاسم سلیمانی در 10 سال آخر عمر خود تبدیل به یکی از افراد برجسته قدرتساز ایران شده بود و این همان چیزی بود که آمریکا و اسرائیل از آن بهشدت نگران بودند.
این سردار غیور و ابومهدی المهندس در تلاش برای کاهش سلطه آمریکا در کشورهای خاورمیانه بودند و نیروی قدس به نیروهای مخالف اسرائیل در فلسطین، سوریه و لبنان کمک میکرد تا اسرائیل کنترل شود و آمریکا وادار به خروج از کشورهای اشغالشده شود. در این سالها حاج قاسم تجربه زیادی در شیوههای چگونگی کمکردن نفوذ آمریکا و نیز مقابله با تاکتیکهای جنگی اسرائیل آموخته بود و به فردی مجرب و کارآزموده و مسلط بر مسائل منطقه خاورمیانه تبدیل شده بود. او نهتنها به حزبالله و حماس و حشد الشعبی و انصارالله قدرت بخشیده بود؛ بلکه در تعامل با دولتهای عراق و ایران به دنبال یک نوع هماهنگی منطقهای در برابر اقدامات خصمانه آمریکا و اسرائیل بود. حالا یک سال از آن روز شوم ترور گذشته، ولی حاج قاسم به اوج عزت رسیده است و ترامپ در اوج ذلت قدرت را از دست داده است. پس باور کنیم که: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون».
روزنامه دنیای اقتصاد
مشکلات در باشگاه رانتآفرینان
علی میرزاخانی
داستان جالبی از عصر شوروی نقل میشود که معلوم نیست واقعی است یا ساختگی؛ البته اهمیتی هم ندارد؛ چون نتیجهگیری از آن حائز اهمیت است. میگویند در یکی از سفرهای مقامات اقتصادی شوروی سابق به خارج از این کشور، یک اقتصاددان تازهکار از رئیس این هیات، وقت ملاقاتی گرفت و با حضور در جمع آنان، انتقادات شدیدی را درخصوص مشکلات سیاستگذاری اقتصادی در شوروی، خطاب به وی و بوروکراتهای همراهش مطرح کرد. رئیس هیات اقتصادی شوروی پس از اینکه مودبانه به حرفهای اقتصاددان تازهکار گوش کرد، از او پرسید: چرا این حرفها را دارید به ما میزنید ما این چیزها را میدانیم همه بوروکراتهای اقتصادی شوروی میدانند! اقتصاددان داستان ما با تعجب میپرسد: اگر شما از این مشکلات خبر دارید، پس چرا برای حل این مشکلات کاری نمیکنید؟ رئیس هیات در کمال خونسردی پاسخ میدهد: اشتباه شما دقیقا در همین جاست؛ آن چیزهایی که به نظر شما مشکلات است، به نظر ما مشکلات نیست.
این داستان شاید بتواند علل تکرار مداوم اشتباهات سیاستگذاری و مشکلات ناشی از آن را که با گذشت زمان به ابرچالش بدل شدهاند، توضیح دهد. واقعیت آن است که نظام تصمیمگیری اقتصادی تابع یک نظام تصمیمسازی است که در تاروپود بوروکراسی ریشه دوانده است. دولتها میآیند و میروند؛ اما این لایه تصمیمساز همیشه هستند و در برابر هرگونه اصلاحی جز اصلاحات شکلی مقاومت میکنند و هر نوع اصلاحی را به حدی استحاله میکنند که با هاضمه رانتی ساختار اقتصادی متناسب شود.
بوروکراسی ذینفع در اقتصاد رانتی ایران از یکسو نوعی «اینهمانی» بین منافع خود و منافع مردم ایجاد کرده و از سوی دیگر با زیرکی مضاعفی توانسته است نسخههای تصمیمسازی خود را از نظر شکلی به نوعی بستهبندی کند که شبیه دغدغههای نظام تصمیمگیری باشد. اینان در طول پنجاه سال اخیر به تدریج شرکای خود را در شرکتهای دولتی و خصولتی و خصوصی یافتهاند و در کنار هم شبکهای از شبهکارشناسان را نیز پشتیبانی میکنند که وظیفه تئوریزه کردن «اینهمانی اقتصاد رانتی با منافع محرومان» را بر عهده دارد.
در این چارچوب، آنچه برای مردم و فعالان اقتصادی عنوان «مشکلات» دارد برای ذینفعان اقتصاد رانتی (بوروکراسی رانتآفرین، شرکای رانتخوار و شبه کارشناسان) «فرصتهای پولساز» نام دارد نه «مشکلات». توانایی محیرالعقول باشگاه رانت آفرینان در بسته بندی نسخههای خود ذیل عناوین جذابی چون حمایت از محرومان، حمایت از تولید، مبارزه با گرانفروشی و هر آنچه دغدغه نظام تصمیمگیری است باعث شده است که زنجیره و چرخهای از مشکلات را بر مردم و اقتصاد کشور تحمیل کنند که البته برای آنان منبع رانت است. بهعنوان مثال وقتی برای همه عیان است که واردات نهادههای دام و طیور با دلار ۴۲۰۰ باعث مهار افزایش قیمت این نهادهها برای مرغداران کشور نشده است و این نهادهها با قیمتی چندبرابر به دست اکثر مرغداران میرسد و به همین دلیل قیمت مرغ و تخم مرغ هم چند برابر شده است. آیا جز این است که این مشکل، برای آنان که چنین تصمیمی را پختوپز کرده و به نظام تصمیمگیری فروختهاند، عنوان مشکل ندارد و صرفا یک فرصت رانتی است؟
برگردیم به داستان ابتدای مقاله. به نظر میرسد اکثر سیاستگذاریهای اشتباه مثل نظام چندنرخی ارز و تامین مالی، ریشه شوکهای تورمی و موجهای آن و توزیع رانتی محصولات شرکتهای دولتی برای باشگاه رانتآفرینان عنوان «مشکلات» ندارد. شبهکارشناسان این باشگاه، صرفا سوءاستفاده از این سیاست غلط را «مشکل» میدانند و چرخهای از نسخهها را برای حل این مشکل پیشنهاد میکنند که در دل هر کدام از این نسخهها، مشکلاتی دیگر (بخوانید فرصتهای رانتی) نهفته است. بهعنوان مثال، موجهای تورمی اگرچه برای مردم عنوان مشکل دارد، ولی برای باشگاه رانتآفرینی فرصتی برای چند برابر کردن ثروت است و به همین دلیل فرمول تهیه شوک بهعنوان راهحلی جعلی برای ثبات اقتصادی همیشه روی میز است. همچنین توزیع دلار ۴۲۰۰ تومانی یا سکه یک میلیونی بهعنوان راهحل مقابله با شوک، برای مردمی که ذوب شدن درآمد ناچیز خود را میبینند، عنوان مشکل دارد؛ اما برای آنان که همیشه در ابتدای صف هستند تخصیص هرچیزی که دو نرخ یا چند نرخ دارد، صرفا یک فرصت است نه یک مشکل.
اما آخر داستان: هم اکنون که مجددا پنجره فرصتی برای اصلاحات اقتصادی باز شده است، باید پذیرفت که راهحلهای باشگاه رانتآفرینان برای «مشکلات» به دلیل اینکه تعریف آنان از «مشکلات» به کلی با بقیه مردم و کارشناسان فرق دارد، حرکت در بیراههای است با مقصدی نامعلوم. راهحلها را یا باید در خارج از دایره آنانی که پیامد تصمیمسازیهای اشتباه خود را نمیپذیرند و متهم اصلی یعنی رانتآفرینان را پشت موجود موهومی به نام نئولیبرالیسم قایم میکنند، جستوجو کرد یا اینکه در انتظار تکثیر «مشکلات» نشست.
مطالب مرتبط