شنبه 3 آذر 1403 شمسی /11/23/2024 4:02:11 PM

🔻روزنامه ایران
📍دوقطبی مجعول
✍️علی ربیعی

بــــرخـــــلاف تصــــور طـــراحــــــان حملـــه تروریستی به تأسیسات غنی‌سازی نطنز، نه تنها این واقعه تأثیر بلندمدتی بر روند فعالیت‌های هسته‌‌ای نداشت بلکه حتی به هدف سیاسی خود یعنی تعویق و تعلل در تداوم مذاکرات ایران و گروه ۱+۴ به منظور رفع کلیه تحریم‌ها و بازگشت همه طرف‌ها به تعهدات هم نرسید. بیانات هوشمندانه رهبری معظم در آستانه ماه مبارک رمضان، در واقع پاسخی برآمده از عقلانیت و اقتدار ایران به این اقدام شرورانه بود و زمینه را برای به پیش بردن استراتژی جامع، پاسخگو، اطمینان‌بخش و قاطع را به پیش آورد و در حقیقت اهداف رژیم صهیونیستی علیه زندگی عادی و شرافتمندانه ایرانیان را ناکام گذاشت. دولت ایران با شناخت اهداف ثانویه این خرابکاری موضوع ابعاد و آثار این حادثه را در جلسه روز یکشنبه هیأت دولت مورد بررسی قرار داد. آقای دکتر صالحی که با تأخیر از نطنز به تهران رسیده بود گزارشی از چگونگی خرابکاری و آثار فنی آن به جلسه ارائه کرد. در همان جلسه تصمیم گرفته شد IR۱‌های آسیب‌دیده با IR۶ پیشرفته جایگزین شود و نمایندگان آژانس نیز در جریان خرابکاری و اقدام ایران قرار گیرند. تحلیلی از هدف اصلی اقدام‌کنندگان حادثه توسط دکتر ظریف ارائه شد. اعضای دولت هم از جنبه‌های مختلف موضوع را بحث کردند. حتی در تحلیل‌ها به این تصور دشمنان ایران هم اشاره شد که این خرابکاری اهداف چندگانه را دنبال می‌کند. در یک هدف می‌خواهد به طرف‌های مذاکره ایران القا کند که توانایی ایران کاهش یافته است و در یک هدف دیگر ایران را در شرایطی قرار دهد که در پاسخ به این اقدام خرابکارانه تروریستی خود نیز تصمیمی تند علیه مذاکرات اتخاذ کند و در هدفی دیگر مردم را دچار یأس و ناامیدی کند. رئیس‌جمهوری نیز در آن جلسه جمع‌بندی هوشمندانه‌ای کرد مبنی بر تقویت سازمان انرژی اتمی و فعالیت‌های نطنز و جبران خسارات و اتخاذ گام‌های بلندتر در فعالیت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز ایران و ادامه مذاکرات از سوی دیگر.
به‌طور طبیعی پاسخی سه‌گانه دنبال خواهد شد: اول حق خود را برای اقدام علیه عاملین و آمرین و مباشرین محفوظ دانسته و مجازات خواهند شد. پاسخ دوم ما پیشرفت و گسترش فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای به منزله حق مدنی ایران در بهره‌مندی از فناوری‌های نو در کشور است. پاسخ سوم در عرصه سیاسی با عقب راندن تحریم‌ها و تلاش مضاعف برای کسب حقوق ملت ایران است.
در راستای این استراتژی سه‌ضلعی، ما در دام عملیات تحریکی دشمن ایران قرار نمی‌گیریم، به مسیر درست خود در عرصه بین‌المللی ادامه داده، تحریم را خواهیم شکست و به تأمین و گسترش صلح و امنیت جهان و منطقه کمک خواهیم کرد.
متأسفانه در سالیان اخیر عده‌‌ای با برساختن دوگانه و دوقطبی عجیب و در نوع خود تازه، کوشیدند که مقاومت و مذاکره را به دو سر طیفی منتسب کنند که الزاماً یکی، دیگری را نقض می‌کند. به گمان این افراد، مذاکره مترادف با سرسپردگی و تسلیم در برابر زورگویی و مقاومت راهی قهرمانانه و در نفی مذاکره است که اتفاقاً در میان دو جناح اصلی سیاسی توزیع شده و یکی مشهور به محدود ماندن در مذاکره و دیگری متخصص در مقاومت است. این دوگانه بی‌معنا که حتی با ابتدایی‌ترین شواهد در عملکرد دولت و منتقدان آن هم سازگاری ندارد، توان چشمگیری از کشور را در مجادلات بی‌پایان و بی‌ثمر گرفت و در تعمیق اختلاف و زایل کردن وحدت هنگامی که بیش از هر زمانی به آن نیاز داشتیم، نقش داشت. حمایت مقام معظم رهبری از مذاکره‌کنندگان و اعلام پشتیبانی از تلاش دیپلماتیک برای رفع تحریم، به این دوقطبی زیانبار خاتمه داد. این واقعیت هرگز قابل چشم‌پوشی نبوده که مذاکرات ما در زمان انعقاد برجام که صدای تندروهای امریکایی و صهیونیستی را درآورد و در نهایت به خروج امریکا از برجام منتهی شد، مبتنی بر مقاومت در برابر زورگویی و سپردن حداقل امتیازها در ازای رفع بسته جامعی از تحریم‌ها بویژه قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت سازمان ملل متحد بود. این همان دلیلی بود که سرانجام به انتقام‌گیری امریکای ترامپ با خروج از برجام به واکنشی غیرقانونی منجر شد. امروز هم مذاکرات جاری به پیروی بی‌قید و شرط از دستور رهبری معظم مبنی بر لغو همه تحریم‌های ناقض برجام و اجتناب از فرسایشی شدن مذاکرات، به مقاومت در صورت‌ها و اشکال ویژه خود گره خورده است. در آن‌سو، مذاکره ابزاری برای مقاومت و به ثمر نشاندن آن با هزینه‌‌ای کمتر است. به‌هم‌پیوستگی این دو بیش از آن است که بتوان آن را در یک دوقطبی جعلی گنجاند. اکنون تیغ دو لبه مقاومت و مذاکره در خدمت منافع ملی و در رأس آن به عقب راندن تحریم‌ها از یک طرف و دفاع بی‌وقفه از حق مدنی تداوم فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌‌ای از طرف دیگر است؛ بی‌آنکه به معنای نفی یکی توسط دیگری باشد.


🔻روزنامه کیهان
📍مذاکره علیه منافع ملی!
✍️سعدالله زارعی

موضع ایران و غرب در پرونده هسته‌ای و برجام کاملاً مشخص است. بر این اساس «مذاکره» کمکی به ایران نمی‌کند و این در حالی است که براساس تجربه‌های فراوانی که در این زمینه وجود دارد، می‌تواند برای غرب موقعیت تازه‌ای پدید آورد. کما اینکه مذاکراتی که از سال ۱۳۸۲ میان ایران و غرب انجام شد، برای ما دستاوردی نداشت اما برای غرب موقعیت‌های زیادی پدید آورد. جالب این است که خود افراد مذاکره‌کننده ایران بارها اذعان کرده‌اند که غرب در برابر امتیازاتی که می‌گیرد، تعهدی نمی‌پذیرد و اگر هم بپذیرد به آن پایبند نیست.
حرف ما روشن و موضع ما حق است به گونه‌ای که حتی بعضی از دیپلمات‌های غربی - البته سالوسانه - به آن اذعان می‌کنند. ایران مذاکرات را انجام داده و تعهداتش را نیز انجام داده است و طرف‌های غربی تقریباً به هیچ‌کدام از تعهداتشان عمل نکرده‌اند؛ یکی با گردن‌کلفتی و دیگری با عذرتراشی‌های غیرموجه. بنابراین حضور دوباره ایران در میز مذاکره با آنان معنای درستی ندارد. وقتی طرف غربی به تعهداتش عمل نکرده و ایران را به مذاکره دوباره فرامی‌خواند و طرف ایرانی فراخوان غرب را قبول می‌کند، برای طرف غربی مفهومی غیر از این ندارد که ایران آمادگی دارد، امتیازات تازه‌ای بدهد. بر این اساس اگر حتی طرف ایرانی در پی وادار کردن طرف غربی به انجام تعهداتش باشد، حضور در مذاکرات به این هدف آسیب می‌زند. در حالی که ایران با عدم مذاکره و دنبال کردن اقدامات عملی استیفای حقوق از‌دست رفته خود، می‌تواند طرف غربی را وادار به انجام تعهداتش کند و این به طور واقعی به احیاء برجام هم که مورد تأکید فراوان دولت روحانی است، منجر می‌شود.
غربی‌ها به «مذاکره» و آراستن دوباره میز توافق احتیاج مبرم دارند چرا که از نظر آمریکا و اروپا اگر توافق هسته‌ای، «نقطه آغاز» تن دادن ایران به سایر باج‌خواهی‌های غرب نباشد، هیچ ارزشی ندارد. آنان در نهایت فعالیت‌های محدود‌شده هسته‌ای ایران را تجدیدپذیر و قابل احیا می‌دانند کما اینکه در طول پنج سال گذشته هیچ اقدامی برای زنده نگه داشتن برجام نکردند. غرب معتقد است جمهوری اسلامی باید در حدی تضعیف شود که نتواند در هیچ معادله‌ای اثر تعیین‌کننده داشته باشد. درست به همین دلیل آمریکا رسماً و اروپایی‌ها عملاً از برجام خارج شدند و حالا بازگشت به آن را منوط به پذیرش «مذاکره جامع» از سوی ایران کرده‌اند. حضور تیم ایرانی در مذاکرات جدید این معنا را منعکس می‌کند که مذاکره جامع را قبول دارد و برای پای میز آمدن فقط با مشکل داخلی مواجه است و آن منظر ملی ایرانیان مبنی بر بی‌فایده بودن برجام است که اروپا و آمریکا باید با درصدی عمل به برجام این منظر ملی را تغییر دهند. این یک استراتژی صد‌در‌صد غلط و زیانبار و در واقع خسارت محض است که متأسفانه وزارت خارجه ما به آن سرگرم می‌باشد. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱- استراتژی آمریکا و اروپا در مواجهه با ایران، بدون هیچ تردیدی «مذاکره» است. متأسفانه دو روز پیش، آقای حسن روحانی در تریبون عمومی اعلام کرد که از تن دادن به آن واهمه ندارد و بعضی از چهره‌ها و رسانه‌های وابسته به دولت اعلام کردند راهی جز مذاکره فراروی ایران نیست و نباید آن را ترک کند. تیم مذاکراتی بایدن و شخص بلینکن وزیر خارجه هم به صورت مستقیم و رسمی و هم از طریق پیام‌هایی که در یک ماه گذشته، با‌واسطه به ایران داده‌اند، اعلام کرده‌اند ما‌به‌ازای لغو بعضی از محدودیت‌ها، پذیرش «مذاکره» از سوی جمهوری اسلامی است. جالب این است که بایدن علی‌رغم آنکه اذعان می‌کند هزینه ایران در پذیرش مذاکره «بسیار زیاد» و «استراتژیک» است اما ما‌به‌ازایی که پیشنهاد می‌دهد «بسیار ‌اندک» و «تاکتیکی» است. تیم بایدن حفظ ساختارهای تحریمی برای وادار کردن ایران به مذاکره و دادن امتیازات بزرگ حین مذاکره را لازم می‌داند. به همین دلیل می‌توان بدون هیچ تردیدی گفت ایران حتی اگر مذاکره دوباره با آمریکا را بپذیرد و امتیازات بزرگی در بحث‌های فی‌ما‌بین - هسته‌ای، موشکی، منطقه‌ای و ساختار حقوقی نظام - بدهد، تحریم‌ها حتی کم هم نمی‌شوند چه رسد به اینکه لغو شوند.
کاملاً واضح است که آمریکا مذاکره را برای رفع اختلافات خود با ایران نمی‌خواهد که اگر این هم بود به معنای وادار کردن ایران به تنازل در پرونده‌های چهارگانه مذکور و نتیجه آن تضعیف شدید جمهوری اسلامی بود. آمریکا مذاکره را از یک‌سو برای بازگرداندن اقتدار فروپاشیده خود در دنیا و به‌خصوص در منطقه و از سوی دیگر برای فروپاشی قدرت سرسخت‌ترین دشمن خود می‌خواهد. کما اینکه مذاکره‌ای که منتهی به انعقاد برجام شد، آمریکا را در اعمال تهدیدات ضدایرانی خود توانمندتر کرد که فقط یک فقره از آن به شهادت رساندن نام‌آورترین سردار مؤثر ایرانی، سپهبد شهید قاسم سلیمانی است و در نقطه مقابل آن، عملیاتی کردن کامل توافق برجام از سوی ایران حتی منجر به رفع تهدید از تأسیسات مجاز هسته‌ای ایران - که صحت آن در ۵ سال گذشته ۱۵ بار مورد تأیید آژانس بین‌المللی انرژی اتمی واقع گردید - نشد! این چگونه توافقی است که دست آمریکایی را که به هیچ بخشی از تعهداتش عمل نکرده، باز می‌گذارد تا آن همه خسارت به ایران بزند و دست جمهوری اسلامی که به صورت افراطی به تعهداتش عمل کرده است را می‌بندد و این همه خسارت به او می‌زند! پس ماهیت مذاکره‌ای که آمریکا و اروپا دنبال می‌کنند معلوم است اما چرا این موضوع بدیهی را رئیس‌جمهور و وزارت خارجه ما درنمی‌یابند و ایران را ناگزیر به تن دادن به آن می‌کنند و بعضی هم آن را تأمین‌کننده منافع ملی ایران معرفی می‌نمایند؟
۲- در این میان رهبر معظم انقلاب دو روز پیش - چهارشنبه - فرمودند فرسایشی شدن مذاکره با اروپایی‌ها -که این روزها در وین جریان دارد- را قبول ندارند و اضافه کردند که «خب حال تشخیص مسئولان این است که مذاکره کنیم و سیاست اعلام‌شده کشور را اعمال کنیم. ما در این زمینه بحثی نداریم منتها باید مراقبت شود که مذاکره فرسایشی نشود و کش پیدا نکند چرا که این مسئله برای کشور ضرر دارد.» بعضی ممکن است گمان و یا ادعا کنند رهبری با مذاکرات تیم ایرانی در وین موافق است در صورتی که بیان رهبری ناظر بر بدبینی ایشان نسبت به این مذاکرات است کما اینکه در سال ۱۳۹۸ پس از آنکه رئیس‌جمهور محترم اعلام کرد علی‌رغم خارج شدن آمریکا، برجام را با کمک کشورهای اروپایی اجرایی کرده و تحریم‌ها را برمی‌دارد، رهبری صراحتاً بدبینی خود را بیان کردند و البته مانع مذاکرات دولت با طرف‌های اروپایی نشدند. دست آخر دو سال پس از مذاکرات بی‌حاصل وزارت خارجه با طرف‌های اروپایی، محق بودن رهبر معظم انقلاب در ابراز بدبینی و خطا بودن دیدگاه رئیس‌جمهور در ابراز خوش‌بینی مشخص شد و داد خود این‌ها را هم درآورد. الان هم آنچه رهبری بر آن تأکید دارند اجرای مصوبه مجلس و عدم توجه به وعده‌های پوچی است که طرف‌های اروپایی مطرح می‌نمایند.
۳- درست در کشاکش بحث مذاکرات وین، جمهوری اسلامی با دو ماجرا که توسط صهیونیست‌ها طراحی و به اجرا درآمدند، مواجه گردید؛ یکی حمله موشکی به یک کشتی ایرانی در دریای سرخ و دیگری انفجار در تالار سانتریفیوژهای نطنز بود. اگر کسی تصور کند صهیونیست‌ها بدون همکاری آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان به این اقدمات دست زده‌اند، حتماً باید در فهم سیاسی او شک کرد. اروپایی‌ها حتی این اقدامات را محکوم هم نکردند و طرف آمریکایی گفت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در سفر روز یکشنبه خود به واشنگتن، مقامات آمریکایی را در جریان اقدامی که اسرائیل فردای آن روز علیه ایران به اجرا گذاشت، قرار ‌داده است. این دو اقدام خود پوچ بودن مذاکره با طرف اروپایی و آمریکایی و پرخطا بودن خط مشی دولت آقای روحانی در پیگیری مذاکره را به اثبات رساند. در واقع آفتاب آمد دلیل آفتاب. کما اینکه همزمان با مذاکرات وین، اتحادیه اروپا تحریم‌های جدیدی علیه ایران به اجرا گذاشت که متأسفانه باید گفت اگر این مذاکرات و استقبال تعجب‌آور دولت ایران از آن نبود، به احتمال خیلی زیاد هیچ‌کدام از این سه اتفاق علیه ایران به وقوع نمی‌پیوست. کما اینکه درست در روز انفجار نطنز، یک مقام آمریکایی در یادداشتی با صراحت نوشت: «ایران امروز در ضعیف‌ترین وضع خود است و ایستادن نشان توانمندی او نیست». چرا این تحلیل به محافل آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی راه می‌یابد؟ آیا غیر از این است که دولت آقای روحانی و تیم کنونی وزارت خارجه جمهوری اسلامی با رفتار غلط، «ایران قدرتمند» را موجودی محتاج مذاکره نشان داده‌اند؟ اشتباه نشود این قلم نمی‌خواهد مسئولیت این اتفاقات را متوجه روحانی و ظریف و عراقچی کند. ما دشمن خود را می‌شناسیم و تردیدی در خباثت‌آمیز بودن تحلیل‌های آنان نداریم و خود را برای زدن ضربه‌های اساسی به آنها هم آماده کرده‌ایم کما اینکه هفته‌ای نیست که به آنان ضربه نزنیم.
متأسفانه رئیس‌جمهور در واکنش به اقدام تروریستی مشترک رژیم اسرائیل، سه دولت اروپایی و آمریکا علیه تأسیسات نطنز به گونه‌ای سخن گفت که خیال آنان را از واکنش ایران آسوده کرد. ایشان گفت پاسخ ایران، نصب سانتریفیوژهای نسل ششم به جای نسل اول در نطنز و حرکت به سمت غنی‌‌سازی ۶۰ درصد است. این در حالی است که از یک‌سو این دو گام دقیقاً در قانون دو ماه پیش مجلس شورای اسلامی آمده بود و این مربوط به اقدامات جبرانی ایران در برابر بدعهدی غرب در اجرای تعهدات برجامی خود بود و از قضا زمان اجرای آن هم در همین روزها فرارسید و سازمان انرژی اتمی ایران موظف بود این دو اقدام را از روز بیستم فروردین شروع کند و از سوی دیگر پاسخ اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی ایران، انجام اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی رژیم صهیونیستی است. نه اینکه ما استفاده از حقوق و صلاحیت‌های داخلی را به عنوان واکنش ایران به اعمال دشمنی اسرائیل سند بزنیم. متأسفانه رئیس‌جمهور با طرح این مسئله که پاسخ ما نصب موتورهای نسل ۶ و آغاز غنی‌‌سازی ۶۰ درصد است، در واقع اعلام کرد اقدام متقابلی علیه اسرائیل در کار نخواهد بود! این پالس غلط می‌تواند منشأ اقدامات ضدامنیتی جدید دشمنان علیه تأسیسات حساس و افراد متخصص ایرانی باشد.
البته جمهوری اسلامی دست‌بسته نیست و پاسخ متناسب را دنبال می‌کند. نظر این قلم این است که براساس فرمول «چشم در برابر چشم» و «تهدید متقابل و هم‌طراز»، در پاسخ به حادثه نطنز، ایران باید اقداماتی را علیه تأسیسات «دیمونا»ی اسرائیل به اجرا بگذارد چرا که واکنش در هیچ سطح دیگری هم‌طراز و بازدارنده نخواهد بود. واکنش ایران باید اولاً داخل رژیم اسرائیل و ثانیاً تأسیسات هسته‌ای آن را هدف قرار دهد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍گم شده در غبار کرونا
✍️علیرضا خانی

در تئوری‌های علوم ارتباطات، مباحثی است در‌این‌باره که آیا این رسانه‌ها هستند که ذهن مردم را جهت می‌دهند و بر تصمیم‌گیری مسئولان اثر می‌گذارند یا این جامعه است که به رسانه‌ها خط می‌دهد و رسانه‌ها نوعاً دنبال رویدادها و واکنش‌های حوزه‌های اجتماعی و سیاسی و ایضاً سایر حوزه‌ها هستند و از حوزه عمومی تاثیر می‌پذیرند.
هر چند، هر دو نوع این اتفاقات رخ می‌دهد اما نوعاً مردم و مسئولان از فضاهای رسانه‌ای تاثیر می‌پذیرند و ذهنشان به سمت و سوهایی می‌رود که رسانه‌ها می‌خواهند. رسانه‌هایی که امروزه بسیار فراگیر شده‌اند و هر کس یک موبایل در دست داشته باشد به شمار زیادی از رسانه‌ها، در لحظه، دسترسی دارد.

این روزها، رسانه‌ها سخت‌ درگیر انواع اخبار و گزارش‌ها در ارتباط با موضوعات چندگانه‌‌اند.

یک سو فراگیری کرونا، تعطیلی شهرها و رکود کسب و کار و برجسته‌شدن اخبار شیوع و همه‌گیری و مرگ و میر ناشی از کرونا و اخبار مرتبط با واکسیناسیون و موج انتقادات از عقب‌بودن واکسیناسیون در ایران نسبت به بسیاری از کشورهای درگیر کرونا و پاسخ‌های مسئولان مربوطه و انتقادهای مستقیم دولت و مردم از یکدیگر، اولی برای بی‌توجهی مردم به پروتکل‌های بهداشتی و رفتن به سفرهای نوروزی و متعاقب آن وزیدن توفان چهارم کرونا و دومی به خاطر آزاد گذاشتن سفرهای نوروزی و بی‌توجهی به ضرورت واکسیناسیون فوری و فراگیر مردم توسط دولت.

سوی دیگر، مذاکرات وین برای تجدید حیات برجام و کنش‌ها و واکنش‌های طرفین مذاکره برای لزوم همکاری یکدیگر و همزمان عملیات تروریستی در نطنز و تاثیر آن بر کنش‌های ایران و واکنش‌های طرف‌های دیگر سو.

در سطوح دیگر، اخبار مرتبط با گرانی، کمیابی برخی کالاها، حقوق بازنشستگان، خشکسالی سخت پیش رو، تعطیلی مدارس و افت تحصیلی بچه‌ها و … نیز در رسانه‌ها بازتاب دارد و ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است.

همه این اخبار داغ و رویدادهای جذاب باعث می‌شود برخی مسائل زیربنایی، خود به خود، از ذهن مردم و ایضاً مسئولان دور بماند و خاکستر فراموشی گیرد. مردم شاید در تقلای معیشت روزمره فرصتی برای ارزیابی ندارند و مسئولان نیز، به خاطر کرونا و تحریم، اولویتی برای آنها قائل نیستند.

اینک یکی از این مسائل را به عنوان شاهد، اشارتی می‌کنیم و سایر مسائل را اهل نظر ان‌شاء‌الله بازگو خواهند کرد تا از یاد نرود.

آماری اخیراً منتشر شد که نرخ مشارکت اقتصادی زنان و مردان را در سال ۹۹ نشان می‌دهد. نرخ مشارکت اقتصادی عبارتست از نسبت جمعیت فعال (اعم از شاغل و در جستجوی کار) به جمعیت در سن کار.

نرخ مشارکت اقتصادی مردان در سال ۹۹ به ۷ر۶۸ درصد رسید حال آنکه این نرخ در سال ۹۸، ۴ر۶۵ درصد بود. ظاهراً این آمار نشان می‌دهد نرخ مشارکت اقتصادی مردان طی یک سال حدود ۳ درصد افزایش یافته، اما مقایسه نرخ مشارکت اقتصادی زنان با مردان نشان می‌دهد که این نسبت از زنان کسر شده و به مردان افزوده شده است. نرخ مشارکت اقتصادی زنان طی سال‌های ۹۸ و ۹۹ به ترتیب ۱۶ درصد و ۹ر۱۳ درصد بوده است. به عبارتی، این شاخص نشان می‌دهد که هنگام بحران‌ها، اعم از سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی، زنان آسیب‌پذیرتر از مردانند و به طور غیرعادلانه‌ای فرصت‌ها از زنان گرفته می‌شود و در اختیار مردان قرار می‌گیرد.

فارغ از این اتفاق، که کم و بیش به آثار و پیامدهای ناشی از کرونا مربوط است، نرخ مشارکت اقتصادی زنان در کشور به حد اسفباری پایین است. این نرخ جزو معدود آمارهایی است که در طول نیم قرن اخیر تأثیر محسوسی نداشته است. در سال ۱۳۵۵ نرخ مشارکت اقتصادی زنان در کشور حدود ۹ر۱۲ درصد بود و اکنون ۹ر۱۳ درصد است در حالی که نرخ با سوادی زنان و نرخ ورود زنان به دانشگاه از افزایش بسیار قابل توجهی برخوردار بود و به گونه‌ای که در برخی شاخص‌ها، در حال پشت سر گذاشتن مردان است.

بیش از ۱۰ سال است که مستمراً شمار زنانی که هر سال به دانشگاه وارد می‌شوند بیشتر از مردان است به حدی که برخی را به سمت سهمیه‌بندی جنسیتی دانشگاه‌ها برده است. در همین شرایط می‌بینیم نرخ مشارکت اقتصادی زنان ۹ر۱۳ درصد است (یعنی فقط ۹ر۱۳ درصد زنان شاغل یا در جستجوی کار هستند و بقیه اساساً امیدی به اشتغال ندارند).

پایین بودن نرخ مشارکت اقتصادی به معنای عدم توانایی جامعه و نظام حکمرانی در مدیریت صحیح و اصولی منابع انسانی است. پایین بودن نرخ مشارکت زنان، در کنار عامل فوق به معنای نگاه تبعیض‌آمیز جامعه نسبت به زنان است. این نگاه تبعیض‌آمیز در سطوح مختلف جامعه کماکان حضور دارد و حتی برخی چهره‌های تصمیم‌گیر یا اثرگذار، آشکارا از اولویت نداشتن فعالیت زنان در عرصه اجتماع سخن می‌رانند.

در یک کلام، سرمایه‌گذاری جامعه برای تحصیلات عالی و توانمندسازی زنان در طول دهه‌های اخیر و همزمان بی‌توجهی آشکار به فعالیت و مشارکت زنان در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی، به طور واضح نشان از سوء‌ تدبیر و ضایع‌کردن منابع انسانی ارزشمند کشور است که باید به عنوان پایه‌های توسعه به کار گرفته شوند.

منابع انسانی، ارزشمندترین پایه پیشرفت هر کشورند و نگاهی گذرا به شاخص‌های کشورهای توسعه‌‌یافته گواه آن است که در همه آن کشورها، نرخ مشارکت اقتصادی و نرخ فعالیت زنان کاملاً نزدیک به مردان است. دشوار است باور کردن منطق حکمرانانی که همزمان به پیشی گرفتن نرخ ورود به دانشگاه زنان از مردان مباهات می‌کنند و در مجامع بین‌المللی به آن افتخار می‌‌کنند و در عمل هیچ اراده و اعتقادی به بهره‌گیری و افزایش نرخ مشارکت زنان ندارند.


🔻روزنامه اعتماد
📍یادداشت چهار ماه پیش!
✍️عباس عبدی

این یادداشت در روزهای اول دی‌ماه ۱۳۹۹ نوشته و برای انتشار به روزنامه داده شد. مدیرمسوول محترم با این تذکر که اگر الان منتشر کنیم خواهند گفت در توان داخلی تولید واکسن تشکیک می‌کنیم عدم انتشار را توصیه کردند که منطقی بود. ولی اکنون که ۴ ماه گذشته و قول‌های داده شده محقق نشده است انتشار آن ضروری است و نشان می‌دهد که سکوت و حتی حمایت رسانه‌ها نمی‌تواند واقعیت را تغییر دهد. نکته دیگر اینکه بنده تا حدی از مشکلات واردات واکسن واقف هستم ولی سیاست‌های تبلیغی وزارت بهداشت درباره واکسن توجیه‌پذیر نبود.
واکسن شافی!
ماجرای کرونایاب مستعان را در ابتدای سال به یاد دارید؟ قصدم یادآوری یک رویداد ناراحت‌کننده نیست. دنبال این هستم که بدانیم چرا آن کلاه گشاد به سادگی به سر گذاشته شد؟ قطعا اگر از ابتدا می‌دانستند که این نوعی فریب است، آن اشتباه انجام نمی‌شد. پس چرا مرتکب آن شدند؟ علت و چرایی این ماجرا مهم است و باید آنها را شناسایی و حذف کرد و با وجود آن علت‌ها، همچنان آمادگی داریم که کلاه‌های مشابه دیگری را به سرمان بگذارند. البته برخی از این کلاه‌گذاری‌ها مجرمانه است و آگاهانه صورت می‌گیرد ولی بسیاری از آنها نیز می‌تواند محصول ناآگاهی یا خوش‌خیالی مفرط باشد. حتی می‌تواند محصول ذهنیت خیرخواه و استقلال‌جو باشد. از این رو باید نسبت به تکرار این اتفاق در موضوع واکسن کووید-۱۹ هشدار داد. اگر برای ساکت کردن دیگران، روزانه بر موفقیت‌های احتمالی و کارآیی چنین واکسنی تاکید می‌شود، در این صورت باید توجه کرد که در صورت شکست و عدم موفقیت، خسارات روحی و روانی آن بیشتر خواهد بود. به عنوان یک فرد و شهروند از اینکه خودمان هم واکسن تولید کنیم بسیار خوشحال می‌شوم و امیدوارم چنین شود ولی از آنجا که مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد و نیز حمایت‌های مقامات بهداشتی و درمانی را هم از طب مثلا سنتی دیده‌ام، لذا دور از انتظار نیست که نگران سرنوشت واکسن ایرانی هم باشم. ماجرای مستعان چرا رخ داد؟ چندین پیش‌فرض و انگیزه با یکدیگر تلاقی می‌کنند و در محیطی خاص موجب شکل‌گیری چنین رویدادی می‌شوند. اولین آنها سودجویی است. افرادی هستند که با هدف سودجویی سعی در سوءاستفاده از شرایط کرده و با استفاده از جعل و تقلب، چیزهایی را به دیگران قالب می‌کنند. یا برای چیزی که تولید نمی‌کنند، دستمزد و سرمایه می‌گیرند تا مثلا تولید کنند، آخرش هزار توجیه برای عدم موفقیت می‌آورند. از این کلاهبرداری‌ها همه جا هست. حتما یادتان هست که در جریان حمله امریکا به عراق، تعداد زیادی از نیروهای عراقی به دلیل بمب‌های کنار جاده‌ای کشته می‌شدند. تا اینکه یک کلاهبردار انگلیسی تعدادی دستگاه به آنان فروخت که مدعی بمب‌یابی بود! و طبعا تعداد تلفات را کم نکرد اگر بیشتر نکرد! البته در انگلیس او را به ۷ سال زندان محکوم کردند.

این انگیزه در طرف عرضه‌کننده به تنهایی منجر به این کلاهبرداری‌ها نمی‌شود. مشکلات اصلی در طرف تقاضا است. شدت نیاز، متقاضی را مستأصل و دچار هیجان می‌کند که هر چه زودتر به کالای مورد نیاز برسد. این پیش‌فرض نادرست که هر کاری شدنی است و فقط نیازمند اراده است و این اراده را داریم، پس آن کار شدنی است. این تصور که دیگران در برابر غرب خودباخته هستند و ما نیستم. اینکه ایمان و خلوص نقش مهمی در این اختراعات و اکتشافات دارد و ما نیز سراپا مومن و خالص هستیم و از همه مهم‌تر اینکه علم کشک است و هر کس با هر میزان آشنایی می‌تواند در مورد گزاره‌های علمی نظر دهد و نیازی به آزمون روش‌های علمی برای اثبات ادعاها نیست. علل ذهنی این نوع فریب خوردن است. همه اینها را بگذارید در کنار محیطی که فاقد نظارت و پاسخگویی است، به‌شدت دنبال خودکفایی در همه زمینه‌ها و به هر قیمتی است، فاقد فروتنی و آشنایی علمی است. به‌شدت مستعد بروز این نوع کلاهبرداری‌ها است. متاسفانه همه این علل و زمینه‌ها در جامعه ما همچنان وجود دارد. دیگران را می‌ترسانند که مبادا این ادعاها را نقد کنند. دیگران را از طریق متهم کردن به خودباختگی می‌ترسانند تا اعتراضی نکنند و... اگر احتمال موفقیت تولید واکسن هم وجود داشت، باید هزینه و کیفیت آن را هم شفاف محاسبه کرد. واکسن کرونا مثل موشک نیست که نتوان خرید و لازم باشد که به هر قیمتی در داخل تولید شود. واکسن، هم نیاز ضروری است و هم قابل خرید است. اینکه با افتخار بگوییم واکسن خارجی نمی‌زنیم، در عین حال در همان لحظه بخش مهمی از پوشش و وسایل خانه و کار ما که ساده‌ترین تولیدات است، خارجی باشد، فعلا محل بحث نیست. در هر حال مردم را نمی‌توان معطل این وعده‌ها کرد. یکی، دو روز پیش دیدم که آقای دکتر بابک زمانی در همین مورد به نکته درستی اشاره و نوشته بودند، چرا واکسن آنفلوآنزا که ساده‌تر است را پس از سال‌ها نتوانستید تولید کنید؟ جست‌وجو کردم دیدم که از سال‌ ۸۸ وعده تولید آن داده می‌شد، امسال هم این وعده چندین نوبت تکرار شد حتی با زمان معین (نمی‌دانم اکنون تولید شده یا خیر؟) نتیجه چه بود؟ نه تولید و نه واردات و البته اتلاف پول برای خرید امسال که به‌موقع به دست مردم نرسید!! آیا نتیجه واکسن کرونا نیز همین خواهد شد؟ خوب است مسوولان امر قدری محتاطانه رفتار کنند. حداقل اگر واکسنی درست شد، مثل آن کرونایاب نام خداوند را روی آن نگذاریم و مثلا نگوییم، واکسن شافی! با نام‌‌گذاری، واقعیت تغییر نمی‌کند و روحِ نام در واقعیت پدیده وارد نمی‌شود.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌راه جدید فائزه هاشمی؟
✍️احمد غلامی

می‌خواهم از مفهوم «بیان سیاسی» برای تبیین و تحلیل وضعیت موجود استفاده کنم. فرض بر این است که در روش بیان سیاسی می‌توان به دیدگاه‌های متفاوت و متعارض مردم مرکزیت داد تا از این راه به نتایج دلخواه و مطلوب دست پیدا کرد. یکی از دشواری‌های فعالان سیاسی در قدرت یا منتقدان وفادار «در و خارج از قدرت» این است که با تفرق و پراکندگی آرای مردمی روبه‌رو هستند. درواقع می‌توان گفت هدف بیان سیاسی توده‌سازی است، توده‌سازی برای ترغیب مردم به یک عمل سیاسی در چارچوب ساختارهای موجود. این توده‌سازی گاه از طرف اصولگرایان دنبال می‌شود و گاه از طرف اصلاح‌طلبان و گاه از سوی چهره‌های مستقل همچون فائزه هاشمی که خود را وفادار به یکی از چهره‌های بنیادین انقلاب (پدرش) می‌داند. جناح‌های سیاسی و چهره‌های سیاسی که در این صورت‌بندی از آنان نام برده شد، کار دشواری پیش‌رو دارند. چراکه در حال حاضر مفهومی به نام پایداری سیاسی در نزد مردم وجود ندارد. آنان همچون گوی‌های یک بازی با برخوردهای اتفاقی روی صفحه بازی جابه‌جا شده، گاه در کنار یکدیگر می‌نشینند و گاه بدون دلیلِ روشنی روبه‌روی یکدیگر قرار می‌گیرند. چرایی این وضعیت ناشی از این است که دولت، جناح‌های سیاسی و حتی چهره‌های منفرد آن، هژمونی خود را از دست داده‌اند و دیگر قادر نیستند مردم را با ایده‌ها، باورها و سلیقه‌های خود همسو کنند تا دست به عمل سیاسی بزنند. این وضعیت بیشتر از هر جناح دیگری برای اصلاح‌طلبان دردناک است. آنان مدت‌های مدیدی طبقه‌ای بودند که هژمونی‌شان مردم را اقناع می‌کرد. دوران هشت‌ساله ریاست‌جمهوریِ سیدمحمد خاتمی دوران طلایی اصلاح‌طلبان بود، آنان نه‌تنها جریانی هژمونیک بودند بلکه برخی از آنان در دل این هژمونی جایگاهی منحصربه‌فرد برای خود جست‌وجو می‌کردند. از این‌رو بر آن بودند تا از طریق بیان سیاسی، ضمنِ وفاداری به جریانی که از آن برخاسته بودند، هویتی مستقل برای خود تعریف کنند. البته ناگفته نماند جریان اصلی اصلاح‌طلبی نیز ناگزیر این هژمونی را نادیده می‌گرفت و از توان سیاسی آن هراسان سر باز می‌زد. به باور لنین «از دیدگاه مارکسیسم طبقه تا زمانی که اندیشه هژمونی را نادیده می‌گیرد یا از درک آن عاجز است، اصلا طبقه نیست یا دست‌کم هنوز طبقه نشده است بلکه یک صنف یا حاصل‌جمع مجموعه اصناف است». این آرای لنین بعدها دستمایه اندیشه‌های گرامشی قرار گرفت: «اصناف و اتحادیه‌ها به دلیل منفعت‌های اقتصادی توانایی دگرگونی جدی را ندارند». مشکل اصلی اصلاح‌طلبان این نیست که هژمونی خود را از دست داده‌اند، بلکه مسئله اصلی این است که آنها دیگر قادر نیستند ضد هژمونی باشند و با هژمونی‌های دیگر مقابله کنند و از این منظر، اصلاح‌طلبان به دلیل ناتوانی از ضد هژمونی بودن، به اصولگرایان نزدیک می‌شوند. آنها سال‌ها از جامعه مدنی سخن گفتند اما نتوانستند آن را به یک ابزار سیاسی تبدیل کنند. در باور گرامشی مفهوم جامعه مدنی از اهمیت ویژه‌‌ای برخوردار است. او میان نهادهای عمومی دولت از یک سو و جامعه مدنی از سوی دیگر تمایز قائل است. همه سازمان‌های خصوصی و داوطلبان از قبیل اتحادیه‌های کارگری، احزاب سیاسی، کلیسا، سازمان‌های جماعت و خیریه، خاکریزهای جامعه مدنی‌اند. گرامشی بر این اساس استدلال کرد هژمونی طبقات مسلط در جامعه مدنی از این طریق اعمال می‌شود: «متقاعدسازی طبقات فرودست به پذیرش ارزش‌ها و اندیشه‌های طبقه مسلط».
صرف‌نظر از هشت سال دوره سازندگی هاشمی‌رفسنجانی، وضعیت مطلوب در دوره ریاست‌جمهوری محمد خاتمی رخ داد. جریانی که می‌توانست ضمن هژمونیک ‌بودن ضدهژمونی شود.
اینک این هژمونی در میان همه جریان‌های سیاسی خاصه اصلاح‌طلبان از دست رفته است و به‌تبع آن چهره‌های سیاسی هم که در این جریان حضوری چشمگیر داشته‌اند، به‌دشواری می‌توانند بیان سیاسی خود را پیدا کنند. بیان سیاسی‌ای که الزاما وابسته به هژمونی نیست و منفرد و منفک از آن می‌تواند عمل کند. بی‌دلیل نیست که فائزه هاشمی که «بر و در» این جریان است بنا دارد بیان سیاسی خود را تولید کند؛ چراکه بیان سیاسی بیش از آنکه متکی بر آرا و اندیشه باشد، متکی بر خصلت‌ها و فضیلت‌های فردی است؛ خصلت‌هایی همچون سخنوری و شجاعت.
با این نوع خصلت‌ها می‌توان در سطح سیاست داخلی ایران موج‌هایی به وجود آورد؛ موج‌هایی فرّار و نه‌چندان عمیق. شاید انتظار از کارکرد بیان سیاسی بیش از این هم نباشد؛ چرا‌که حیات بیان سیاسی وابسته به جسارت است و بی‌شک برای تهییج مخاطبان در هر نوبت باید دوز این شجاعت و رک‌گویی را افزایش داد. از همین‌رو است که بیان سیاسی، خطابه توده‌سازی است. اگرچه فائزه هاشمی در پی ایجاد هژمونی نیست اما سودای قرارگرفتن خود و خانواده‌اش را در قابی دیگر جست‌وجو می‌کند؛ قابی که بیش از همه خود و پدرش را مستحق آن می‌‌داند. اگر این راه جدید فائزه هاشمی منتهی به قدرت یا استفاده اصلاح‌طلبان از آن برای رسیدن به قدرت نشود، فائزه را بیش از گذشته به مردم نزدیک می‌کند؛‌ نزدیکی‌ای که ‌پیش پای او راهی تازه می‌گذارد.
در این میان مهم نیست که جناح‌های تندرو از هر زمان دیگر او را بیشتر مورد حمله قرار دهند، مهم این است که او پس از این باید با خود و خانواده‌اش نزد مردم تصفیه‌حساب کند؛ راه ناگزیری که آنان پیش پایش خواهند گذاشت. هر بیان سیاسی مستلزم واقعی جلوه‌کردن است. حتی می‌توان واقعیت‌های جعلی ساخت اما در هر صورت با انتخاب چنین راهی باید دست به جراحی‌های جدی در سیاست زد. در حال حاضر روشن نیست فائزه هاشمی چقدر در این راه ثابت‌قدم است، راهی که بیشتر مطلوب توده‌سازان است نه او.
* برای درک بهتر مفهوم «هژمونی» می‌توان به کتاب‌های «درآمدی بر اندیشه‌های سیاسی آنتونیو گرامشی» راجر سایمون، ترجمه محمداسماعیل نوذری، نشر نگاه و «ه مثل هژمونی» پری اَندرسن، ترجمه شاپور اعتماد، نشر نیلوفر مراجعه کرد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍۱۰ سوال از رئیس‌جمهور احتمالی
✍️امین کاوئی

از رئیس‌جمهور احتمالی بپرسید: ۱-«رشد اقتصادی چیست و چگونه حاصل می‌شود؟» از او این سوال را بپرسید تا مثلا روزی هنگام خداحافظی نگوید، رشد اقتصادی صفر بود؛ اما در عوض بیکاری کمی کم شده است و مجموعا شرایط خوب است!
مطمئن شوید که او و مشاوران اقتصادی‌اش می‌دانند که «رشد اقتصادی» و «رشد درآمد ملی سرانه» هدف یک اقتصاد برای به دست آوردن رفاه اقتصادی است و باقی پارامترها و شاخص‌ها همه و همه به‌دلیل افزایش و رشد آن است که اهمیت دارند‌.

مطمئن شوید او و مشاورانش می‌دانند که درآمد ملی و رشد اقتصادی تغذیه‌کننده همه حوزه‌های حکمرانی است تا بعد از دوره‌اش نگوید که «در حوزه‌های «اجتماعی» و «سیاست خارجی و داخلی» و «فرهنگی» خوب بودیم؛ اما فقط در اقتصاد خیلی موفق نبودیم»؛ چون حکمرانی مطلوب در هیچ یک از آن زمینه‌ها بدون افزایش «درآمد ملی» ممکن نیست.

۲-«تورم چگونه ایجاد شده و چگونه کم می‌شود؟» از عمده دلایل بالا بودن ریسک سرمایه‌گذاری و رشد پایین اقتصادی، بالا بودن تورم در ایران است.
اگر وی در پاسخ به «تورم چگونه ایجاد می‌شود و چگونه رفع می‌شود؟» به جای نقش «کسری بودجه: ناشی از هزینه‌کرد اضافه دولت‌ها به دلیل حجم کارمندان، تصدی‌گری بنگاه‌های زیان‌ده دولتی و قیمت‌گذاری دستوری و کشیدن جور ضعف اداره و ناترازی صندوق‌های بازنشستگی» و «کسری بودجه: ناشی از کوچک‌بودن اندازه مالیات و عدم شناسایی و اصابت درست آن، به علاوه فروش دارایی‌های زیرزمینی حامل انرژی به قیمت ارزان»، فقط بر اهمیت «نظارت بر قیمت‌ها»، «مدیریت توزیع کالا»، «مجازات گران‌فروشان»، «نرسیدن نهاده‌های تولیدی به دست تولیدکننده واقعی» و «ممنوعیت صادرات» در کم‌کردن تورم تاکید و ادعا کرد که این‌گونه قصد دارم تورم را از ۵۰ درصد فعلی به زیر ۳ درصد (مثل دوسوم کشورهای جهان) بیاورم، حتما کاندیدای دیگری انتخاب کنید.

همچنین اگر کاندیدایی هم ادعا کرد که نسخه علمی و دوای این را که حداقل ۱۷۰ کشور (از ۱۸۰ کشور جهان) تورمی کمتر از ما که تورمی ۵۰ درصدی داریم، دارند و ۱۲۰ کشور هم تورم زیر ۳ درصد دارند، «می‌‌داند» اما به ذی‌نفعان تورم موجود و نرخ بهره منفی ۲۵ درصد فعلی، اعم از گیرندگان قبلی تسهیلات بانکی و افرادی که اخیرا سپرده ریالی خود را به ملک، دلار و طلا تبدیل کرده‌اند و طبیعتا از ۳ درصد شدن تورم در آینده و مثبت‌شدن نرخ بهره حقیقی متضرر و ناراحت می‌شوند، «اشاره‌ای نکرد»، در آن کاندیدا هم شک کنید.

۳-«نقدینگی چیست و چرا زیاد می‌شود؟»
اگر وی به جای حرف‌زدن از «ناترازی نظام بانکی» به دلیل «نکول تسهیلات بانک‌ها و انواع اضافه‌برداشت بانک‌ها»، «گسترش هرچه بیشتر اعتبارسنجی و تدقیق در نحوه و میزان پرداخت تسهیلات به بنگاه‌های خود بانک‌ها» و «به‌روزرسانی استانداردهای حسابداری بانکی کشور» و «عدم تعیین دستوری نرخ پایین بهره و فروش اوراق در بازار ثانویه هنگام تورم» در پاسخ سوال فوق فقط به «لزوم هدایت نقدینگی ایجاد‌شده به سمت تولید» اشاره کرد، ابدا امیدی به کم‌شدن تورم فعلی از وی نداشته باشید و هر چه سریع‌تر فرد دیگری را انتخاب کنید.

۴-«تجارت آزاد به چه معناست و آیا مردم را بیکار می‌کند؟»
کشور ما در کنار چند کشور فقیر و کم‌درآمد از دهه‌ها پیش، سنگین‌ترین نظام‌های تعرفه‌ای و ممنوعیت‌های وارداتی مختلف را به اسم حمایت از تولید داخلی دارد.

همچنین کشور ما هرگز در هیچ اتحادیه گمرکی یا تجاری مهمی با کشورهای جهان عضو نبوده است.

اگر در پاسخ به سوال فوق به جای وعده «عضویت در پیمان‌های دوجانبه/ چندجانبه لغو تعرفه و ممنوعیت‌های واردات و صادرات و انواع اتحادیه‌های گمرکی و عضویت هر چه سریع‌تر در سازمان تجارت جهانی» و «ایجاد اشتغال با رشد اقتصادی با تجارت آزادتر» بر «جلوگیری از واردات بی‌رویه» تاکید کرد و ادعا کرد برنامه ما «حمایت از هر نوع تولید داخلی» است و وعده «ممنوعیت واردات کالاهای دارای مشابه داخلی (از صنایع خودروسازی بگیر تا گندم و شکر و آبنبات!)» را داد، فرد دیگری را انتخاب کنید.

۵-«یارانه‌های پنهان انرژی چقدر است، چرا باید حذف شوند و چرا این قیمت‌های فعلی بنزین و گاز و برق و...، برداشت غیرمستقیم از جیب کم‌درآمدها به جیب پردرآمدهاست؟»
دولت ایران بزرگ‌ترین حجم یارانه پنهان انرژی جهان را در مقیاس ۵/ ۱ تا ۲ برابر کل بودجه عمومی دولت پرداخت می‌کند.

اگر در پاسخ به سوال به جای «لزوم حذف قیمت‌گذاری دستوری بنزین، گازوئیل، برق و گاز» یا «لزوم اعطای سهمیه‌های قابل معامله بنزین و گازوئیل بین تمام مردم و تعیین قیمت در بازار»، کاندیدای مورد نظر به توضیحاتی درباره «لزوم فشار نیامدن به مردم در شرایط فعلی» و به اینکه «گران‌شدن بنزین باعث تورم می‌شود» پرداخت یا احتمالا گفت: «قیمت بنزین باید دستوری و با درآمد مردم هماهنگ باشد» حتما کاندیدای دیگری انتخاب کنید.

بر فرض مثال اگر کاندیدای مورد نظر در پاسخ احیانا گفت که «توزیع سهمیه قابل معامله بنزین و گازوئیل بین همه مردم (و نه خودروها) لازم است؛ اما در هر صورت باید بنزین ۳۰۰۰ تومانی برای جلوگیری از فشار به هیچ‌کس، همچنان عرضه شود(!)»، باز هم فکر کاندیدای دیگری باشید.

۶- «چرا سرمایه‌گذاری خارجی نداریم؟»
سوای مشکلات تحریم، اگر فرد مورد نظر به جای برنامه‌های خود برای «اصلاحات حقوقی رفع موانع سرمایه‌گذاری به‌خصوص قانون تجارت»، «لزوم تسهیل ثبت شرکت‌ها و حذف مجوزها»، «لزوم حضور بانک‌ها و نهادهای مالی خارجی در ایران و بالعکس»، «شفافیت مراحل مناقصه و قراردادهای دولتی با شرکت‌های داخلی و خارجی» و «الزام کمک‌رسانی سرمایه‌گذاری خارجی به سیاست خارجی نه لزوما بالعکس»، فقط از «لزوم دوری از سرمایه‌گذاری‌های بیگانگان‌» و «لزوم استفاده از منابع بی‌کران داخلی» گفت، در انتخاب فرد مزبور تجدیدنظر کنید.

۷-«ریشه فساد و اختلاس در کجای ساختار حکمرانی است و راهکار چیست؟»
اگر فرد مورد نظر به جای پیشنهاد حذف یا کاهشِ «رفع تصدی‌گری و بنگاه‌داری دولت»، «شفافیت و انتشار همه قراردادهای پیمانکاری دولتی، شرکت‌های دولتی و شبه‌دولتی و شهرداری‌ها و اعلام حقوق، مزایای کارمندان رسمی و قراردادی‌شان»، «رفع مقررات و مجوز‌های بیهوده تولید، توزیع، صادرات و ‌واردات و حذف امضاهای طلایی» و «رفع انحصارهای قانونی در اتحادیه‌ها و اصناف شغلی وکلا، مهندسان، پزشکان و... » و «حذف قیمت‌گذاری دولت در بازارهای محصول اعم از نهاده‌، واسطه‌، محصول نهایی» و «کاهش دخالت دولت در بازارهای سرمایه، پول و کار» تنها و تنها راهکارش فقط «شناسایی و برخورد جدی و سخت با افراد متخلف و اختلاسگر» است یا فقط به‌دنبال یافتن مفسدان در نزدیکان رقبای انتخاباتی است، در انتخاب او تجدیدنظر کنید.

۸-«خصوصی‌سازی چرا لازم است و چگونه باید بهینه‌تر شود؟»
اگر به جای تاکید بر اینکه «خصوصی‌سازی اولویت کشور و نظام است و با رفع نواقص قانونی و اجرایی باید با عرضه شفاف بنگاه‌های دولتی چه زیان‌ده و چه سودده در بورس (به جای مزایده یا واگذاری در جلسات و مذاکره) و آزاد گذاشتن خریداران بنگاه در زمینه کاری و با مختار بودن‌شان در فروش یا تقویت ماشین‌آلات و پرسنل باید خصوصی‌سازی ادامه یابد» فقط بر «لزوم نظارت بر خصوصی‌سازی‌های انجام‌شده» یا «لزوم تضمین به عدم تعطیلی بنگاه زیان‌ده» یا به تنهایی فقط بر «برخورد با متخلفان» تاکید کرد، کاندیدای دیگری انتخاب کنید.

۹-«نرخ ارز چگونه باید تعیین شود؟»
اگر به جای ارائه برنامه برای دلارهای نفتی به «سرمایه‌گذاری در زیرساخت عمرانی» یا «دارایی‌های بین‌المللی» و «نحوه اجرایی‌شدن صندوق‌های ثبات‌ساز درآمدهای نفتی» و «به‌روزرسانی مداوم نرخ ارز با توجه به اندازه اسمی اقتصاد و واقعیات ترازنامه بانک مرکزی و نظام بانکی» فقط به این پرداخت که: «قیمت واقعی ارز پایین‌تر از اینهاست و ما این قیمت را قبول نداریم»، «درآمدهای نفتی باید بر سر سفره مردم احساس شود»، «ارز متعلق به دولت است و تعیین قیمت آن هم حق دولت است»، «قیمت دلار نباید هیچ‌وقت گران شود تا خدای‌نکرده قیمت‌ها افزایش یابد» و «پرداخت دلار ۴۲۰۰ تومانی باید ادامه یابد تا مبادا قیمت‌ها افزایش یابد» یا عنوان کرد که «تورم ما در درازمدت و کوتاه‌مدت به خاطر فشار هزینه است و ما باید دلارپاشی کنیم تا با واردات ارزان کالاها ارزان شود‌» که البته مشابه حرف‌هایی از این قبیل نزدیک به ۶۰ سال است توسط همه دولت‌ها زده می‌شود، فی‌الفور کاندیدای دیگری را انتخاب کنید.

۱۰-«برای حمایت از آسیب‌دیدگان و کم‌درآمدها در شرایط فعلی چه باید کرد؟
مالیات بیشتر لازم را از چه کسانی باید گرفت؟»

اگر در پاسخ برای به جای «لزوم تسریع حذف یارانه‌های پنهان با توزیع کوپن‌های سهمیه انرژی قابل معامله بین مردم» و استفاده از «پایگاه داده ایرانیان برای شناسایی نیازمندان» و «توجه به رشد اقتصادی»، همچنان فقط به فکر «تداوم پرداخت مبالغ ناچیز ۴۵۵۰۰ تومان و ۵۵۰۰۰ تومان و ۱۱۰ هزار تومان با چاپ پول‌های تورم‌زا» بود یا وعده‌های نشدنی مثل «پرداخت نفری ۵/ ۲ میلیون تومان» یا همچنان «تداوم کمک از صندوق توسعه‌ ملی (= چاپ پول و تورم در شرایط فعلی)» را ارائه و پیشنهاد داد، به فکر کاندیدای دیگری باشید.

همچنین اگر در پاسخ به جای «لزوم کاهش مالیات بنگاه‌ها در شرایط رکودی»، «لزوم جایگزینی مالیات بر مجموع درآمد خانوار به جای مالیات ناکارآ فقط بر فیش حقوقی»، «حذف معافیت‌های غیرضروری کشاورزان و دامپروران، برخی روستاییان و موسسات آموزشی و صنایع دستی از پرداخت مالیات» فقط به‌دنبال «مالیات و عوارض گمرکی صادرات و واردات» بود یا فقط پیگیر مبالغ مالیاتی خرد و ناچیز و کم‌اهمیتی مثل «مالیات بر سلبریتی‌ها» و «مالیات بر خانه‌های بالای ۱۰ میلیارد تومان» بود، باز هم فکر یک کاندیدای دیگر باشید.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍خطای دید
✍️حامد پاک‌طینت
آثار گسترده و عمیقی که کووید ۱۹ بر زندگی ما‌، اقتصاد‌، روابط اجتماعی و روح و روان همگی به‌ویژه نسل جوان و نوجوان گذاشته مشهود و قابل ملاحظه است و بر هیچ فردی پوشیده نیست و یقینا مورد مطالعه مراکز کثیر دانشگاهی قرار خواهد گرفت اما موضوع این نوشته طرح این پرسش عجیب است که چقدر با اطمینان می‌توان گفت که پس از سپری شدن دوران کرونا مشاغل به حالت قبل از کرونا برخواهند گشت.
در ابتدا شاید تلقی بسیاری از کارشناسان این باشد که با رفع این بلا و بازگشت به زندگی عادی‌، مشاغل به‌ویژه آنها که بیشتر صدمه دیده‌اند آهسته و پیوسته به دوران قبل بازخواهند گشت اما در کمال ناباوری موسسه تحقیقاتی و معتبر مکنزی بر اساس پژوهشی عمیق در هشت کشور جهان به این پرسش غریب یک پاسخ منفی محکم می‌دهد!
یک تیم غنی و حرفه‌ای متشکل از تخصص‌های اقتصاد، کسب و کار‌، جامعه‌شناسی و روانشناسی با بررسی بیش از پنج هزار شغل و آثار کرونا بر آنها در کشورهای چین، آمریکا، ژاپن‌، اسپانیا‌، انگلیس‌، فرانسه‌، آلمان و هند به این نتیجه تکان‌دهنده رسیده که بازار مشاغل هرگز به دوران قبل از کووید۱۹ برنخواهد گشت و شکاف عظیمی که کرونا بر مشاغل تحمیل کرده به گونه‌ای موجب تغییر مدل کسب و کار و رفتار عادت‌گونه جامعه خواهد شد که تاثیر آن مطلقا کوتاه‌مدت و بازگشت‌پذیر نیست.
این گزارش در فوریه ۲۰۲۱ درست همین یک ماه پیش منتشر شده است.
شاخص اصلی میزان و شدت تغییر در مشاغل چیزی نیست جز فاصله اجتماعی!
در ادامه شاخص‌هایی از قبیل تعداد ارتباط در روز، شکل و گونه ارتباط و همچنین فضا و محیط شغل نیز مطرح می‌شود
بر این اساس دقیقا به ترتیب‌ مشاغل:
۱- پزشکی و دندانپزشکی ۲- باشگاه‌های ورزشی و آرایشگاه‌ها و… ۳- خرده‌‌فروشی ۴- گردشگری و رستوران ۵- خدمات خانگی ۶- تولید و انبارداری ۷- امور اداری و دفتری ۸- آموزش ۹- حمل و نقل کالا و در نهایت ۱۰- کشاورزی متاثر از این پاندمی و با همین اولویت و ترتیب ما شاهد تغییر شکل و ماهیت در این طیف از مشاغل خواهیم بود‌.
در راستای این تغییر روند تاسیس شرکت‌ها با موضوع اتوماسیون و هوش مصنوعی بزرگ‌ترین حادثه چند دهه آینده خواهد بود و بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری‌ها در این بخش متمرکز می‌شود. ورود روبات‌ها در فرآیندهای تولید‌، کشاورزی‌، انبارداری و حتی در بخش خدمات و تعامل با انسان‌ها از جمله خرده‌فروشی‌، بانکداری، پست‌، داروخانه‌، وکالت‌، آموزش‌، امور خدماتی در بیمارستان‌ها و هتل‌ها‌، املاک و مستغلات و حتی تعمیر ماشین‌آلات به کمک واقعیت مجازی به تسریع و جایگزینی نیروی انسانی منجر می‌شود و اساسا این روند، اکوسیستم اشتغال در جهان را تغییر می‌دهد. رشته‌های جدید تحصیلی در دانشگاه‌ها‌، گرایش‌ها، مهارت‌ها و دروس جدید در ابعاد گسترده متولد می‌شوند و مشاغل با شکل و شمایلی متفاوت ظهور می‌کنند. پیش‌بینی می‌شود بیش از نیمی از مشاغل دنیا تحت‌تاثیر این رخداد قرار بگیرند و ۲۵% از کارکنان کشورهای توسعه‌یافته و ۱۰% از کارکنان کشورهای در حال توسعه به کار از خانه بین سه تا پنج روز در هفته ادامه دهند که سرعت این تحول در مشاغل را پنج برابر بیشتر از دوران قبل از کرونا کرده است.
لحظه‌ای توجه کنید در این عرصه چه تهدیدها و فرصت‌هایی خلق می‌شود. به عنوان مثال به این فکر کنید که تا چه میزان شرایط شغلی افرادی که قبلا در شهرهای کوچک زندگی می‌کردند یا گروه‌هایی از جامعه که به هر دلیلی مورد تبعیض یا درآمد کمتر بوده‌اند تغییر می‌کند‌، تصور کنید چقدر از مهاجرت‌ها تغییر جهت می‌دهند و فکر کنید که آموزش و کسب مهارت و از همه مهم‌تر نوآوری چه جایگاه جدیدی خواهند داشت و در ابعاد کلان تصور کنید این جهان نوین قدرت ایجاد چه نوسانات هنگفتی در تولید ناخالص ملی کشورها خواهد داشت به طور مثال ممالکی که محوریت اقتصاد و اشتغال آنها گردشگری است یا کشورهایی که تولیدمحور هستند چه روزها و مسیرهای متفاوتی پیش‌رو دارند.
بی‌تردید این صحنه، جهان دیگری از زاویه روانشناسی و جامعه‌شناسی پیش روی ما به تصویر می‌کشد که در جای خود محل بررسی و مداقه ژرف است.
همه‌گیری کرونا در نهایت محو خواهد شد و از این دنیا رخت برمی‌بندد اما چالش‌هایی که در زندگی ما و به‌خصوص فضای کسب و کار ایجاد می‌کند از قرار معلوم ابدی است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین