🔻روزنامه اسکناس
📍 مولدسازی دارایی ملت مهمتر از دولت
✍️ سیدحمید حسینی
تا چشم بهم بزنیم امسال هم بدون هیچ دستاوردی به پایان خواهد رسید و هیچ گشایشی در زندگی مردم صورت نگرفته اما دولتمردان وعده برنامه پنجساله برای بهبود اوضاع کشور و تدوین بودجه عملیاتی و مولد سازی دارایی های راکد دولت را میدهند. در حالیکه قادر نیستند تعداد کمی از جمعیت خوی که پس از زلزله در این شهر باقی مانده اند را از حداقل امکانات برخوردار سازند و با وجود اینکه دولت و هلال احمر ناکارامدی خود را نشان داده اند اجازه جمع اوری کمک به چهره های قابل قبول جامعه نمیدهند؟ در نشست اخیر اساتید اقتصاد در دانشگاه تهران سعید لیلاز که خیلی وی را به عنوان اقتصاددان قبول ندارندولی معمولا به مانند دکتر رنانی پیشبینیهاش از آینده اقتصاد و کشور نزدیک به واقعیت است با اشاره به فروپاشی شوروی دلیل آن را ناکارامدی حکومت وقت روسیه دانسته و هشدار میدهد که دولت آقای رییسی چون فاقد پشتوانه مردمی است کشور را به همین سرنوشت گرفتار کند، وی مدعی است که این دولت قادر نیست بحرانها را در کشور حل کند و امروز مشکل گاز، فردا بنزین، پس فردا مشکل برق خواهیم داشت همزمان هم مشکلات آب و هوا را داریم، به قول دکتر نیلی برای بحران آب ، محیط زیست و صندوق های بازنشستگی به سرمایه گذاری کلانی نیاز داریم ولی متاسفانه تاثیری بر رشد اقتصادی کشور نخواهد داشت، البته اَبَر بحران هایی نظیر بودجه دولت، نظام بانکی و بیکاری را میتوان با ایجاد«ثبات اقتصاد کلان»، «فعال شدن ظرفیتهای خالی»، «نهایی شدن برجام» و استفاده از فرصت «تحولات اقتصاد جهانی» کاهش داد. اغلب اقتصاددانان علت توسعه نیافتگی کشور را خلل در “عقل جمعی” میدانند، اغلب ما با هوشیم اما کنار هم جامعه عاقلی را تشکیل نداده ایم، ما نتوانسته ایم نظام های باهوش، سیستم های عقلانی وسازوکارهای خردمندانه تولید کنیم، سال هاست که بخش مردمی اقتصاد در برنامهریزی متمرکز بروکرات های دولتی تقریبا هیچ جایگاهی ندارد. سال هاست که برنامه ریزی می کنیم و به جای تعیین سه تا پنج مساله مشخص و طراحی حداکثر ده اقدام معین برای آن ۵ مساله مشخص. لیستی از آرزوها می نویسیم. الان مجلس و دولت درحال تدوین برنامه هفتم توسعه بر همین سیاق هستند و ادعای رشد ۸ درصد در سال را دارند در حالیکه متوسط رشد ده سال اخیر کشور نیم درصد بوده! چه اتفاقی در کشور افتاده که انتظار داریم این هدف محقق گردد؟ آیا در روابط “دولت با مردم” و”رابطه دولت با سایر کشورها” تحولی رخ داده است؟ مدیران حرفه ای تر شده اند؟ سرمایه اجتماعی دولت ارتقا یافته؟ نقش بخش خصوصی در اقتصاد کشور افزایش یافته و دولت از سیاست های غلط اقتصادی نظیر اقتصاد دستوری، قیمت گذاری و تصدی گری دست برداشته است؟ مگر رهبری در دیدار با فعالان اقتصادی به اشتباه مهم اول انقلاب اشاره نفرمودند: ”اشتباه مهمی که در سالهای اول انقلاب اتفاق افتاد،این بود که بخش خصوصی را کنار زدند و همه کارها را،حتی فروش مثلاً اجناس خرد را به مسئولین،دولت و دستگاه های دولتی سپردند. خطای بزرگی بود که انجام دادیم ما. کشور بدون فعالیت بنگاههای خصوصی اداره نخواهد شد”. این سخنان رهبری در رابطه با اهمیت بخش خصوصی را باید بخش خصوصی به عنوان مطالبه جدی خود از قوای سه گانه قرار دهد و در انتخابات اتاق بازرگانی که در دهم اسفند برگزار میگردد حضور جدی داشته باشد و نمایندگان واقعی و مطالبه گر خود را به اتاق بازرگانی بفرستد تا وقتی که در اصلاح قانون اتاق پیشنهاد میشود که یکی از ماموریت های اصلی اناق بازرگانی ارتقا جایگاه و نقش بخش خصوصی در اقتصاد کشور باشد، مخالفت نکنند. متاسفانه سرنوشت اتاق بازرگانی شباهت زیادی به سرنوشت توسعه در کشور دارد، تعدادی از افراد باهوش و موفق اقتصادی کشور در این نهاد به عنوان هیات نمایندگان حضور دارند ولی نتوانسته اند نهادی کارا و اثر بخش را ایجاد کنند و عقلانیت جمعی و خرد بر این نهاد حاکم نبوده و عملکرد این اتاق نه تنها باعث تقویت بخش خصوصی نشده بلکه جایگاه اتاق و بخش خصوصی تنزل یافته و بسیاری از افراد موفق و کارافرینان بزرگ کشور علاقه ای به حضور در این نهاد ندارند ، فعلا هم فضای انتخاباتی سرد و بی رمق می باشد. در این شرایط خبر مصوبه مولد سازی دارایی های راکد دولت با موج منفی کارشناسان مواجه شد و اغلب حقوقدانان، اقتصاددانان ، فعالان سیاسی و اصحاب رسانه این مصوبه را غیر قانونی، تداوم اقتصاد ناکارامد دولتی، توزیع رانت و هزینه کرد آن در بودجه های جاری دانسته و پاسخگویی دولت و حمایت من هم از کلیات آن در کلاب هوس بی فایده بود.بعضی ها از منظر قانون اساسی و اینکه قانون گذاری فقط باید توسط مجلس صورت گیرد مخالفند، اصحاب رسانه وسیاسیون نگران توزیع رانت واستفاده جناحی از منافع این طرح می باشند و به طرح از منظر تهدید نگاه می کنند، من از منظر فرصتی که منابع این طرح در تکمیل ۶۶ هزار پروزه ناتمام خصوصا ۶۰۰۰ پروژه ملی با ۶۰ درصد پیشرفت می تواند داشته باشد نگریسته و مولد شدن دارایی های راکد دولت را به صورت ضربتی و فراقانونی را دراین شرایط قابل قبول دانسته و از کلیات آن حمایت کردم، اما ارجح است که به جای مولد سازی دارایی های راکد دولت به فکر مولد سازی دارایی های جاری ملت باشیم.امروزه متاسفانه مردم دارایی های جاری (نقدی) خود را با سراسیمگی تبدیل به ارز، طلا، مسکن و زمین کرده و یا به خرید کالاهای با دوام مانند اتومبیل و نظایر آن روی می آورند که هیچکدام را نمی توان در شرایط کنونی اقتصاد ایران سرمایه گذاری مولد دانست.به سخن دیگر، دارایی ها و پس انداز های پولی مردم که ابعادی به مراتب گسترده تر از دارایی های راکد دولت دارد، عملا از چرخه تولید ارزش افزوده خارج می شود و اقتصاد ایران را به قهقرا می برد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ریشهیابی ناترازی بانکها
✍️ دکتر غلامرضا سلامی
اخیرا یکی از رجال اقتصادی- سیاسی در محفلی کارشناسی گفتهاند: «من هشدار میدهم که اغراق در کسری بودجه بهعنوان عامل اصلی تورم بهنظر من یک اشتباه ژئوپلیتیک و یک دروغ سیاسی بزرگ است و کسانی که میخواهند دولت را زمین بزنند روی این موضوع تکیه میکنند، درحالیکه مساله ما فساد و ناترازی بانکهاست.»
در این نوشته سعی شده است عوامل اصلی ناترازی بانکها ریشهیابی شود تا مشخص شود چه مقداری از خود این ناترازی ناشی از کسری بودجه دولت است. البته در این نوشته منظور از کسری بودجه اضافه مخارج سنواتی دولت بر درآمدهای آن است اعم از آنکه در بودجههای سنواتی شفاف شده باشد یا نه.
برای این منظور ابتدا لازم است دانسته شود که بدهی دولت به سیستم بانکی درحال حاضر حدود ۱۰درصد نقدینگی و بدهی بانکها به بانک مرکزی حدود ۲۲درصد پایه پولی است. تصور نمیشود تردیدی در اینکه کسری بودجه منشأ این بدهی هنگفت است، وجود داشته باشد و روشن است که بانکهای دولتی قرضدهنده به دولت چارهای جز تمکین دستورات دولت ندارند و ناچار کسری منابع خود را از طریق استقراض از بانک مرکزی تامین میکنند. به عبارت بهتر از زمانی که بهخاطر مهار تورم لجامگسیخته دولت قانونا از استقراض از بانک مرکزی منع شد، دولتها با دور زدن قانون، بخش مهمی از کسری بودجه خود را از طریق استقراض از بانکها تامین کردند و غیرمستقیم به بانک مرکزی بدهکار شدند. پس تا اینجا روشن شد که بخش مهمی از ناترازی بانکها ناشی از کسری بودجه دولت است و دروغ سیاسی نیست.
علت دیگر ناترازی بانکهای دولتی و برخی از بانکهای خصوصی زیان جاری و انباشته هنگفت آنان است که ناشی از پرداخت بلامحل هزینه بهره برای آن قسمت از منابعی است که بر اثر این زیانها ازبین رفته است. به عبارت بهتر بانکها بخشی از وجوه سپردهگذاران را به جای اعطای تسهیلات و کسب سود مصروف پوشش زیان انباشته هنگفت خود کردهاند و برای تادیه این بخش از سود سپردهها ناچار به استقراض شدهاند.
بخش دیگری از ناترازی بانکهای دولتی ناشی از عدم امکان محاسبه بهره مرکب درباره بدهی دولت است؛ البته قانونا این موضوع برای مطالبات از بخش غیر دولتی نیز وجود دارد؛ ولی بانکها با تمدید چند ماهه و سالانه اصل و فرع مطالبات بهره مرکب را از بدهکاران خود دریافت میکنند که قطعا کاربرد این شیوه مرضیه درباره دولت امکانپذیر نیست. باید توجه داشت درباره مطالبات ادعایی بانکها از دولت (که رقم آن هم بسیار با اهمیت است) ولی هنوز مورد پذیرش دولت قرار نگرفته است؛ حتی محاسبه بهره ساده هم از این مطالبات صورت نمیپذیرد.
ازآنجاکه عمده زیان انباشته بانکهای دولتی بهدلیل تحمیل تسهیلات تکلیفی از طرف دولت ایجاد شده است، ازاینرو بخش دیگری از ناترازی مورد بحث ناشی از کسری بودجه دولت است (دولت قانونا مکلف است هزینه تحمیلشده از جانب تسهیلات تکلیفی را از طریق سازوکار بودجه به بانکها بپردازد).
آن بخش (بخش مهم) از اوراق بدهی منتشرشده برای تامین کسری بودجه دولت را که چه بهصورت اجباری و چه بهصورت داوطلبانه توسط بانکها خریداری میشود نیز باید به رقم بدهی دولت به بانکها اضافه کرد تا بهطور دقیقتر بتوان سهم کسری بودجه در ناترازی بانکها را محاسبه کرد. البته قسمتی از ناترازی بانکها ناشی از فساد (رانت بهره ارزانقیمت) است که جا دارد در نوشته دیگری مورد بحث قرار گیرد. به قول این رجل سیاسی-اقتصادی در سالهای اول دانشکدههای علوم مالی و اقتصادی میآموزند که در شرایط تورم ۴۰-۵۰درصدی اعطای تسهیلات با بهره ۱۸درصد و بعضا کمتر، رانت عظیمی را ایجاد میکند که دارندگان ژن برتر قطعا در مقابل آن مقاومت نمیکنند و حتی با قبول ۶درصد جریمه قابل بخشش سالها از بازپرداخت این تسهیلات شیرین طفره میروند.
از طرف دیگر طبق مقررات بانک مرکزی بانکها نمیتوانند درباره تسهیلات سررسید گذشته و معوق سودی شناسایی کنند و حتی باید با منظور کردن ذخایر لازم این مطالبات را در ترازنامه خود کاهش دهند، بدیهی است که وقتی رقم اینگونه مطالبات از حد استاندارد خود تجاوز کند (که در ایران به همان دلیل رانتزا بودن تسهیلات، چند برابر استاندارد جهانی است) بدون دریافت بهرهای از این مطالبات باید بهره منابع سپردهگذاران را بهصورت مرکب پرداخت کرد که این مهم نیز موجب ناترازی بانکها میشود. این بخش اقلیت از ناترازی بانکها هرچند مستقیما ناشی از کسری بودجه دولت نیست، ولی با کمی مداقه ملاحظه خواهد شد که چندان هم بیارتباط نیست؛ زیرا دولت غیر از نقشی که بهعنوان سیاستگذار پولی و ایجاد رانتهای اینچنینی ایفا میکند، بههمراه زیرمجموعه خود و بنگاههای خصولتی بزرگترین بدهکاران به سیستم بانکی نیز محسوب میشود و عملا بخشی از بودجه را که در صورت نبود این رانت دچار کسری میشد، جبران میسازد.
بالاخره همین تفاوت نرخ تورم و نرخ بهره بانکی موجب شده است که با مجوز مقررات عملیات بانکی بدون ربا (که به همه چیز شبیه است غیر از مقررات متعارف بانکداری) بانکها بهویژه بانکهای غیردولتی بخشی از سپردههای مردم را در سرمایهگذاریهای پرریسک و بعضا خودی بهکار گرفته و عملا آن را از چرخه عملیات بانکی خارج سازند. بهدلیل مخاطرات و بعضا تبانی و فسادی که در این سرمایهگذاریها وجود دارد، در بسیاری موارد منابع درآمدی متعارف بانکها دچار افت شده، ولی در مقابل تعهدات آنان برای پرداخت بهره به سپردهگذاران پابرجا مانده و موجبات ناترازی را فراهم میسازد.
🔻روزنامه کیهان
📍 رژیمی که نظام نشد
✍️ محمدهادی صحرایی
در بین انقلابات مختلفی که در سدههای اخیر اتفاق افتاده بدون شک انقلاب اسلامی ایران متمایز و مشخص از سایرین است. این ادعایی بیاساس و فقط بهخاطر دوست داشتن نیست. واقعیتی است که به آن خواهم پرداخت و آنگاه است که به این واقعیت دوم هم خواهیم رسید که انقلاب اسلامی که از ایران شروع شد و پیدرپی در حال تکثیر و تولیدمثل است، بهواقع دوستداشتنی و از جمله پدیدههایی است که شناخت بیشتر آن برای مؤمنین و مستضعفین، محبت بیشتر و برای دشمنانش، بغض و غضب میافزاید. واقعیت دشمنی طاغیان و یاغیان و ناپاکان با انقلاب اسلامی، که با آن مواجهیم و با آنها توان خود افزودهایم از همین حقیقت سرچشمه میگیرد که پاکی، همیشه دشمنانی ناپاک دارد.
شروع انقلاب اسلامی را نمیشود از اسفند۴۱ یا خرداد ۴۲ دانست. همانگونه که دشمنی دشمنان با ایران را نمیتوان از سال۵۷ دانست. با وجود استنادات تاریخی، هرگز نمیتوان شروع انقلاب اسلامی را در دهه چهل دانست. امام راحل، رهبری انقلاب اسلامی را زمانی به دست گرفت که زعمای قبلی شیعه، خشت و ستونهای تمدن نوین را فراهم کرده و معماری را به خمینی کبیر سپرده بودند. بیراه نیست اگر گفته شود پس از شهادت سیدالشهداء، شیوه مبارزه ائمه بر تربیت مؤمنینی متمرکز شد که بتوانند خود، ضمن تشخیص دقیق تکالیف، بهموقع اقدام مورد نیاز را انجام داده و خود را چنان قوی کنند که منتظر دیگران نمانند. و این تربیت توسط نائبان و عالمان تا عصر معاصر ادامه یافت و بیرق مبارزه به امام راحل رسید و او پس از استخراج از منابع و طراحی و تدوین نظریه ولایت فقیه به احداث و اثبات آن همت گمارد.
در مورد تاریخ شروع دشمنی دشمنان نیز اگرچه بسیار قبل از امروز است ولی مهمترین و بینظیرترین آن در جهان همین ۱۰۵ سال پیش اتفاق افتاد که سلطنت منحوس بریتانیا نصف جمعیت ۱۸ میلیونی ما را با قحطی و بیماری انگلیسی کشت. آن زمان، نه شعار مرگ بر اسرائیلی گفته شده بود و نه مرگ بر آمریکا و انگلیس. نه سپاه و سازمان روحانیتی بود که خار چشم دشمنان باشد و نه جبهه مقاومتی که خواب از دشمنان برباید. دلیل آن نسل کشی بینظیر و پدرکشتگی چه بود؟ هفتاد سال پیش هم که محمدرضای پهلوی با همدستی آمریکا و انگلیس، دولت قانونی دکتر مصدق را اسقاط و اورا محاکمه و تبعید و دقمرگ کرد نیز همان سؤال مهم و راهگشا وجود دارد. چرا؟ و بر این باید افزود که مصدق، مذهبی نبود و تأکید بر این دو مثال برای آن است که هرگز فراموش نشود پدرکشتگی با ایران بهویژه در دوره معاصر را غرب شروع کرده و اکنون به انقلاب اسلامی مرتبط کرده است. اگر امروز از ما خواسته میشود از مقاومت دست برداریم تا تحریمها برداشته شود، صد سال پیش از ما خواسته میشد که دست از جان بشوییم تا راحت کشته شویم.
باید این را نیز گفت که پدر و پسر پهلوی مثل دوران قاجار، که بیش از نیمِ ایران را از ایران پاره کردند و به اجانب دادند نبودند. از آنها وطنفروشتر بودند. این پدر و پسر، گونه جدیدی از سرسپردگی را در تاریخ جهان ثبت کردند. رضای پهلوی، تنها پادشاه صددرصد دستنشانده اجنبی بود و تخت شاهی را مدیون کشتار نیمِ ایرانیان در همین قحطی بزرگ بود و بیرمقشدن علمایی که درگیر حفظ جان مردم بودند و روشنفکرانی که باز هم به اشتباه افتادند. وگرنه اصطبلداری سفارت هلند کجا و پادشاهی بر ایران کجا؟ پسرش هم تنها پادشاهی است که برای اسقاط دولت خودش با دشمنان و اجانب همپیمان شد. میتوان گفت یکی از دلایلی که در ۵۴ سال تاریک پهلوی، حکومتشان نتوانست از رژیم به نظام تبدیل شود همین بیریشگی بود که آنها را از تصمیمگیری عقیم کرده بودند و آنها نمیتوانستند با بدنه اجتماع پیوند بخورند.
تفاوت میکند رژیمی که مسئولین مهمش یا از سفارت اجانب انتخاب میشوند یا در بزم شبانه، با نظامی که در همان سال اول، انتخابات برگزار میکند و زمام امور کشور را به منتخبین مردم میسپارد. تفاوت میکند رژیمی که بهدنبال توسعه، طبق اطلس منافع اجانب است با نظامی که طبق نقشه بومی و طراحی شده توسط نخبگان خود بهدنبال پیشرفت است. شباهت این دو مثل تفاوت دست و پای مصنوعی با دست پای سالم است. پهلویها مثل قاجار، دست و پای کشور را بریدند و میخواستند به جایش انگشت بکارند. توسعهای که شاه بهدنبالش بود توقع معاش مردم را از قحطی و گرسنگی به آش و اشکنه و از حکیمباشی به پزشک هندی و بنگلادشی رساند و با کشوری نیمه بیسواد، ادعای رسیدن به دروازه تمدن داشت و... و امروز مطالبه مردم قیمت گوشت و مرغ است و «توریست درمانی» یکی از منابع درآمدی کشور و گلایه مردم از قیمت بالای خودروهای ملی و کمبود مشاغل برای تحصیلکردگان دانشگاهی است.
پیشرفت ما در هر زمینهای که انقلابی رفتار کردیم، اعجابآور است و در جایی که به غربزدهها و لیبرالها اعتماد کردیم، خیر. در زمانی که ژاپنِ صنعتی و اقتصادی و تکنولوژیکی و الگوی خودباختگان، روزانه ۴۵۰ فوتی کرونایی دارد و تلفات کرونای آمریکا از کانال ۲۲۰ نفری پایین نیامده، مردم ایران میگویند « مگر هنوز کرونا هست؟» تصور تداوم دوران پهلوی را میتوان در زندگی امروز ولیعهد محمدرضا دید. اگر همین ولیعهد ناکام، در این ۴۴ سال توانسته بدون پول شهبانو، منبع درآمد آبرومندانه یا تحصیل شایسته یا موفقیت و فضیلتی کسب کند، کشور ایران هم میتوانست با تداوم پهلوی رشد کند. به استناد کتاب «خاطرات ملکه مادر»، همین ولیعهد و همین شهبانو که وارث میلیاردها دلار ثروت پهلوی بودند، حاضر به پرداخت هزینه کفن و دفن زن رضاشاه و مادر محمدرضای پهلوی نشدند و جنازه تاجالملوک، دو ماه در سردخانهای در نیویورک ماند و....
اینکه از کارت تریاک به کارت سوخت و کارت کالا و بیمه خدمات درمانی همگانی و... رسیدیم نیاز به گفتن ندارد؛ ما از خفتی که میگفت «ایرانی نمیتواند آفتابه بسازد» و از ذلت ممنوعیت ساخت دنده پنج هواپیما
به ساخت ماهواره و موشک نقطهزن و... و پهپاد بومی فرامدرنی رسیدهایم که آمریکا مدعی است توازن نظامی جنگ روسیه با اوکراین و ناتو را به هم زده است. ما از رعیتیِ اجانب در خاک و زمین خودمان به آقایی آسمانها رسیده و سنتکام را پَر و دُم، چیدهایم. ما از حضور ۳۶ هزار
مستشاری که در ایران میچریدند و حقوقشان از حقوق ارتش شاهنشاهی بیشتر بود و حق توحش میگرفتند، به اخراج آمریکاییها از منطقه رسیده و تفنگداران دریایی آنها را مثل جلبک از آب جزایر فارسی جمع میکنیم. ما از اینها گذشتیم که به گفته آن اندیشمند معاصر، پس از هخامنشیان برای اولینبار است که در دوره آقای خامنهای، قوای نظامی ایران به آبهای آزاد مدیترانه رسیده است.
این همه جنگ و تحریم و توطئه علیه ایران به این دلیل است که ما رژیم وابسته و گاو شیرده غرب را از کشور بیرون کردیم. وضعیت چندشآور امروز گاو شیرده سعودی، حکایت دوران پهلوی ماست و فرمول اغوای بنسلمان همان فرمولی است که شاه را بیچاره کرد. ما اگر ضعیف بودیم، علیه ما جنگ احزاب به راه نمیانداختند و دور تا دورمان کمین نمیکردند. اگر ضعیف بودیم لحظهای امانمان نمیدادند و در همان دهه شصت، یا توسط سگ هار بعثی خورده میشدیم یا توسط سگ زرد منافقین، تکهتکه. اگر ضعیف بودیم برایمان تحریم آیسا و کاتسا و سیاهچالههای نامردی درست نمیکردند. اگر ضعیف بودیم کشتیهای آمریکا و انگلیس مجبور نبودند برای عبور از خلیجفارس، خودشان را به فارسی معرفی کنند. ما قوی شدیم که سیاست نیل تافرات اسرائیل به حصر در دیوارهای شهرکهای یهودی نشین و اعتراضات خیابانی تبدیل شده است.
سپاه ما قوی است که او را به هر بهانهای تحریم میکنند. قوی شدهایم که یک «قاسم سلیمانی» ما توانست منطقه و جهان را از لوث سگ قلادهدریده داعشی که توسط آمریکا زاییده شده بود نجات دهد. حتی نمیشود تصور کرد که اگر داعش و النصره بر عراق و سوریه مسلط میشدند، چه بلایی بر سر منطقه و جهان و تمدنها میآوردند. ما قوی شدیم که «تهرانیمقدم» ما تا ابد ایران را فلات ثبات منطقه کرد و بیشه شیران را امنترین جای دنیا نمود و تصاویر تخریب سقف یک ساختمان در اصفهان با کوادکوپتر و زمین شخمزده عینالاسد گویای تفاوتهاست. ما قوی شدهایم که «فخریزاده» فخر علم جهان شد و هستهای را چنان تکثیر کرد که مثل تیر از چله رهیده، مهارناشدنی شده است. و زمانی مردم ما چهلوچهار سالگی انقلاب اسلامی را جشن میگیرند که گفته میشود شاید اسرائیل و آمریکا ژانویه ۲۰۲۵ را نبینند و تا یکی دو دهه دیگر، مسلمانان فرانسه و آلمان و انگلیس، به اکثریت میرسند، إنشاءالله.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 زلزله و اندوه مشترک مردم منطقه
✍️ کامران نرجه
زمین لرزه ۸ر۷ ریشتری دیروز که هزاران نفر را در جنوب ترکیه و شمال سوریه به کام مرگ کشید، به حدی قوی و سهمگین بود که لرزش آن در ۸ کشور منطقه احساس شد.
این فاجعه که در محدودهای به وسعت ۲ هزار کیلومترمربع از استانهای مرزی ترکیه و سوریه به وقوع پیوست، موجی از نگرانی و اندوه را برای ملل مسلمان خاورمیانه به همراه آورده است، همزمان عملیات امداد و نجات در مناطق شهری و روستایی همچنان ادامه دارد و امیدها برای خارج کردن افراد زنده از زیر آوار پابرجاست.
حجم خرابیها و آمار تلفات به جا مانده در این سانحه به قدری بالاست که مقامات رسمی هر دو کشور از تمامی همسایگان درخواست کمک فوری کردهاند.
از سوی دیگر دهها هزار نفر از بازماندگان این فاجعه غمبار اکنون در شرایط زمستانی و سرمای استخوان سوز مناطق آسیب دیده، بی پناه و مستأصل باید تا شروع عملیات اسکان موقت با کمبود امکانات گرمایشی، موادغذایی، تجهیزات درمانی و وسایل بهداشتی دست و پنجه نرم کنند.
درک این شرایط سخت برای مردم ما چندان دشوار نیست، زیرا هنوز یک هفته از بروز زمین لرزه دلخراش شهرستان خوی سپری نشده و هموطنان زلزله زده ما نیزهمچنان با این مشکلات درگیرند. به همین سبب احساس انساندوستی و اشترکات فراوان قومی و فرهنگی میان مردم ما با زلزله زدگان ترکیه و سوریه ایجاب میکند، از هیچ کوششی برای کمک به همسایگان خود دریغ نکنیم. همانگونه که آنها هفته قبل برای ارسال کمکهای انساندوستانه به مناطق زلزله زده ما اعلام آمادگی کردند.
فراموش نکنیم ابعاد زلزله در کشور دوست و مسلمان، ترکیه و سوریه به حدی وسیع است که روزها طول میکشد تا آمار درستی از جانباختگان و آسیبدیدگان آن معلوم شود. تصور کنیم این رخداد تلخ در کشور خودمان اتفاق افتاده بود. دهها هزار کودک و نوزاد و زن و پیر و سالخورده در میان آوار مخوف زلزله و سوز سرما دنبال عزیزان خود بگردند و زندگی خودشان نیز میان گل و لای سنگین ویرانهها و شبهای تاریک و سرمای زمستان و ضعف گرسنگی و درد انواع جراحات جسمانی و شیوع برخی بیماریهای مسری و کمبود امکانات بهداشتی و درمانی هر لحظه تهدید شود و چراغ عمر نیمهسوز بازماندگان نیز به تندباد پس لرزههای نابهنگام تا مرز خاموشی، کم سو و بیفروغ بسوزد. بنابراین فراتر از این اقدامات اولیه برای نجات زلزله زدگان باید به فکر پیشگیری از تشدید تلفات در سوانح احتمالی آینده باشیم.
کشور ما در نواری از منطقه زلزله خیز غرب آسیا مستقر شده و جزو ۸ کشور نخست بلاخیز جهان محسوب میشود.
بررسی آماری زمینلرزههای بالای ۶ ریشتر در ۸۰ سال اخیر نشان میدهد که ایران همواره با این رخداد طبیعی روبروست و تجارب تلخی که از زلزله بجنورد (۱۳۰۲)، بوئین زهرا (۱۳۴۱)، گناباد (۱۳۴۷)، قیر(۱۳۵۱)، طبس(۱۳۵۷)، رودبار (۱۳۶۹)، قائنات (۱۳۷۶)، بم (۱۳۸۲)، زرند (۱۳۸۳)، بلده مازندران (۱۳۸۳)، زرند کرمان (۱۳۸۳)، بروجرد لرستان (۱۳۸۵)، ورزقان آذربایجان شرقی (۱۳۹۱) و ازگله کرمانشاه (۱۳۹۶) کسب کردهایم، باید عبرتی بزرگ برای نظام اجرایی کشور در مواجه با سوانح طبیعی باشد؛ اما واقعیت چیز دیگری است.
بر اساس آمار رسمی هم اینک از مجموع ۲۳ میلیون ساختمان موجود در ایران حداقل ۱۰ میلیون واحد فاقد هرگونه اسکلت فلزی یا بتنی هستند که با کوچکترین لرزش زمین بطور کامل تخریب خواهند شد.
همچنین از ۱۳ میلیون واحد باقیمانده، ۷۵ درصد ساختمانها اسکلت فلزی دارند که جوشکاری اتصالات اغلب آنها قدرت تاب آوری در برابر تکانههای شدید زمین را ندارد و به محض مواجهه با زلزله روی سر ساکنان آوار خواهد شد. ساختمانهای دارای اسکلت بتنی هم اگرچه کمتر از ۲۵ درصد ابنیه موجود در ایران را شامل میشوند، ولی کیفیت نامطلوب بتن به کار رفته در آنها یا شیوه غلط بتن ریزی هنگام ساخت اسکلت باعث میشود تا در هنگام زلزله، کامل ریزش کنند. این مسأله در شهرهای بزرگ و پرجمعیت ایران از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا بروز یک زلزله نه چندان سهمگین نیز میتواند به یک فاجعه ملی منجر شود.
یافتههای اخیر سازمان نظام مهندسی ساختمان نشان میدهد از مجموع ۵ر۴میلیون واحد ساختمانی مستقر در کلانشهر ۱۲ میلیون نفری تهران (که ۸۸ درصد آنها آپارتمانی و چند طبقه هستند)، حداقل۴۵۰ هزار واحد فاقد مقاومت لازم در برابر لرزشهای معمولی بوده و در شرایط زلزله یا آتش سوزی میتوانند نه تنها برای خود، بلکه برای ساختمانهای همجوار نیز خطرساز باشند.
در شهرهای پرجمعیت مشهد، کرج، اصفهان، تبریز و کرمان نیز تعداد قابل توجهی ساختمان فرسوده و غیر ایمن وجود دارد که هنگام بروز سوانح احتمالی، شدت تلفات انسانی را چند برابر خواهند کرد.
تصور کنیم اگر زلزله ۷٫۸ ریشتری دیروز ترکیه و سوریه برای تهران یا یکی از کلانشهرهای پرجمعیت ایران رخد دهد، با چه تعداد تلفات انسانی روبرو خواهیم شد؟
ظرفیت تجهیزات امداد رسانی، آواربرداری و اسکان اولیه بازماندگان زلزله در ایران تا چه اندازه کفاف نیاز مناطق آسیب دیده پرجمعیت را خواهد داد و معابر تنگ و درهم تنیده بافت فرسوده شهری و روستایی تا چه اندازه اجازه فعالیت این تجهیزات را فراهم میکند؟
امکانات درمانی بالقوه و بالفعل ما برای ارائه خدمت به بازماندگان زلزلههای بالای ۶ ریشتر در شهرهای پرجمعیت تا چه حد قابل اتکاست؟
ساختار مدیریت بحران ملی برای کاهش تلفات سوانح احتمالی و جلوگیری از تشدید تبعات آن چقدر آمادگی دارد؟
توجه به این سئوالات (به ویژه در روزهای اخیر که با چند زلزله بزرگ در منطقه روبرو بودهایم) باید ما را به خود آورد تا برنامههای مقاوم سازی و ایمن سازی ابنیه کشور را در اولویت کارهای اجرایی قرار دهیم.
زلزله اخیر ترکیه و سوریه باید زنگ هشدار را به ویژه در ذهن مدیریت اجرایی کشور به صدا درآورد تا از هم اینک آمادگی لازم برای مواجهه با سوانح آینده را در نقاط مختلف کشور ایجاد کنیم. 🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نگاه غرب به ایران و برجام
✍️ فریدون مجلسی
در شرایطی که اعلام میشود مذاکرات برجام به بنبست خورده و مقامات آمریکایی نیز تاکید کردهاند که موضوع برجام از اولویت این کشور خارج شده است، رابرت مالی نماینده وزارت خارجه آمریکا در امور ایران صحبت از تداوم دیپلماسی و رد و بدل شدن پیامهای غیرمستقیم میکند.
از سوی دیگر عنوان شده که قرار است رافائل گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز به منظور حلوفصل اختلافات به تهران سفر کند. حال سوال مهم این است که این اختلاف در گفتهها از سوی مقامات کشورهای غربی چگونه توجیهپذیر است؟
در این رابطه لازم به ذکر است که چنین تناقضی عجیب نیست. این موضوع نه تنها معطوف به سیاست غرب بلکه به سایر کشورها و خواستههای آنها نیز مرتبط میشود. در واقع مساله مهم این است که غرب که اکنون قرنها در زمینههای مختلف تجاری، علمی و بینالمللی پیشرفت کرده و بر جهان سیطره پیدا کرده است، بخش مهمی از این موفقیتشان معطوف به ماهیت سوداگرایانه سیاستهای آنهاست. در واقع اگر جنگی هم واقع شده برای حفظ انحصارات به سود خود و جلوگیری از آن به زیان غرب بوده است. در نتیجه در دیدگاه سوداگرایانه و سودمحور، جنگ و تقابل تنها یک ابزار محسوب میشود.
به همین دلیل است که باید دقیقا بدانیم که دیدگاه ایالاتمتحده آمریکا در قبال ایران چیست؟ تا این موضوع مشخص نشود، نمیتوانیم در خصوص این موضوعات داوری درستی داشته باشیم. آمریکا ایران را سرزمینی بزرگ میداند که طبق آمارهای بینالمللی ۷ تا ۱۰ درصد منابع ارزنده جهان را در اختیار دارد. همچنین موقعیت ایران چه در جهان قدیم و چه در جهان جدید به گونهای است که در چهارراه دنیا قرار داشته و از موقعیت ژئوپلیتیکی خاصی برخوردار است. به همین دلیل است که غرب و به طور کلی آمریکا از این موقعیت احساس نگرانی دوجانبه دارد. در واقع روابط واگرایانه میان ایران و ایالات متحده دارای ملاحظات فرهنگی و سیاسی است که تنش میان دو کشور را در خود مستتر دارد.
به طور کلی امروز برای غربیها نگرانیهای مختلفی وجود دارد. به عنوان مثال بحث ثروتمندشدن جهان عرب و در اختیار قرار گرفتن انحصار انرژی توسط آنها برای کشورهای غربی همواره به عنوان یک چالش محسوب میشود. موضوعی که خود را در جنگ اعراب در ۱۹۷۳ و تحریم نفتی غرب به خوبی نشان داد. نمونه دیگر مساله انحصار گاز روسیه به اوکراین است که جنگ اخیر نشان داد اروپا و کشورهای غربی برای مقابله با این اهرم روسیه تا چه میزان با چالشهای متعددی مواجه شدند. این موضوع نه تنها برای اروپا و آمریکا، بلکه برای کشورهایی نظیر استرالیا، کره جنوبی، نیوزیلند و ژاپن نیز وجود دارد. در واقع از آنجا که هر سوداگری به فکر بازار بالقوه خودش است، در نتیجه در مورد خاص ایران نیز میتوان این نتیجه را گرفت که کشور ما دارای تمامی این اهمیتهایی است که از لحاظ اقتصادی، سودآوری و ژئوپلیتیک برای دنیای غرب به عنوان دغدغه محسوب میشود. به همین دلیل شاهد هستیم خصومتها با ایران چه از لحاظ توسعه تحریمها و نیز تنشها با رژیم تلآویو در حال گسترش است. در واقع میتوان گفت یکی از دلایل مشکلات اقتصادی امروز ایران هزینه خصومتهای برونمرزی است. زیرا تا زمانی که مساله تحریمها و مساله تهدیدها متقابلا وجود داشته باشد نمیتوان محیط آرامی را که مستلزم تجارت و بازرگانی بینالمللی است در نظر داشت.
از سوی دیگر در خصوص سفر رافائل گروسی به ایران به نظر میرسد مقامات کشورمان صحبتهای وی را ناشی از سوءتفاهمات دانسته و قصد بر این است که با رفع آنها راهی برای بازگشت به مذاکرات و حل اختلافات پیدا شود. در واقع گروسی اعلام کرده که اقدامات ایران برخلاف پایشهای صورتگرفته آژانس است که مقامات کشور در توضیح متقابل تصریح کردهاند که این صحبتها ناشی از اشتباهات صورتگرفته از سوی طرف مقابل است. به همین دلیل به نظر میرسد که سفر احتمالی گروسی به ایران بیشتر رنگ و بوی رفع و رجوع اختلافات را داشته باشد. زیرا اگر این وضعیت تداوم داشته باشد، ممکن است مانند گذشته پرونده ایران به شورای حکام و سپس شورای امنیت ارسال شود که در آنجا دیگر حق وتو کارساز نبوده و با فعال شدن مکانیسم ماشه، اوضاع به سمت تنشهای بیشتر سوق پیدا میکند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 برجام اسیر نگاه آخرالزمانی
✍️ عباس عبدی
چه راههایی پیش روی برجام قرار دارد؟
مذاکرهکننده ارشد ایران با پرستیوی گفتوگو و طی آن درباره نظام بینالملل، اصول سیاست خارجی و روابط ما با کشورها و بالاخره درباره برجام اظهارنظر کرده است. رویکرد وی را میتوان تحت عنوان نگاه آخرالزمانی توصیف کرد که او این رویکرد را با ادبیاتی دیپلماتیک گفته و دیگرانی هم هستند که صریحتر میگویند و حتی وعده تورهای سیاحتی و زیارتی بیتالمقدس را دادهاند، فقط نگران بالا بودن نرخ آن هستند!! این نگاهِ بیگانه از واقعیت، چنان توصیفی از جایگاه جهانی خود میکند که نمیدانیم که برای فریب دادن مخاطب است یا واقعا گوینده هم باور دارد؟ گویی که جهان در آستانه زایمانی است که دردهای آن آغاز و به سرعت نظام بینالملل دچار تحولات بنیادین شده و کشورهای دیگری فراتر از قدرتهای غربی پیشتاز این جهان جدید خواهند شد و همه آنها هم در کنار ایران و قدرت رو به رشد آن این مسیر را طی خواهند کرد. کشوری که کمتر از نیم درصد تجارت جهانی را دارد، خود را میداندار مبارزه از دور خارج کردن دلار از مبادلات جهانی معرفی میکند! اجازه دهید همین جا توضیح دهم که بنده نه مخالف چنین اتفاقی هستم و نه منکر کوششهای اندکی میشوم که برای این هدف انجام میشود و نه تحولات بینالمللی (نه به صورت آخرالزمانی) و قویتر شدن برخی کشورهای پویا مثل اندونزی، هند و برزیل و مکزیک را نادیده میگیرم. ایراد اصلی جای دیگری است.
اول اینکه مهمترین مولفه این تغییرات که جایگاه آن کشورها را تعیین میکند، قدرت اقتصادی آنهاست. والا کرهشمالی به لحاظ نظامی قویتر از کشورهای دیگر است. اگر چین، چین شده و روسیه را جا گذاشته است، به علت قدرتمندی اقتصادی و فناوری و چهار دهه رشد دو رقمی است، در حالی که به لحاظ نظامی هنوز هم به گرد پای روسیه نمیرسد. هند و اندونزی و... نیز همین گونهاند. نکته دوم اینکه این کشورها در شرایط کنونی و تا آینده قابل تصور خود را در تقابل با نظام بینالملل تعریف نمیکنند. روسیه که در اوکراین چنین کرد، هزینه سنگینی را میدهد، ولی چین در مورد تایوان که عرفا هم نسبت به آن حق دارد، خویشتنداری میکند، حتی در ماجرای اوکراین در کنار روسیه قرار نگرفت. حداکثر کاری که این کشورها میکنند، این است که سهم بیشتری را از نظام بینالملل طلب و جایگاه خود را تثبیت میکنند و این مستلزم همکاری آنان با این نظام است. بالاخره آنها حضور خود را در عرصه جهانی با ادبیات دیپلماتیک تعریف کرده و میکوشند که در نهادهای بینالمللی و منطقهای مشارکت موثر داشته باشند و از دخالت در امور تنشآفرین حتیالامکان پرهیز میکنند. اگر دقت کنیم ایران در هر سه مورد وضعیت متفاوتی دارد. کشوری که فاصله نسبی قدرت اقتصادی آن فقط طی یک دهه با کشورهای پیشرو در قدرت جهانی، بیش از ۳۰ درصد کم شده و جایگاه عمومی آن در نظام بینالملل به حدی تنزل یافته که از کمیسیون مقام زن سازمان ملل اخراج شده، چگونه میتواند با این نگاه و ادبیات در تحولات مورد نظر جهانی نقش ایفا کند؟
اگر این نگاه آخرالزمانی، یک برداشت شخصی و محدود بود، چندان خطری نداشت، ولی هنگامی که اجرای سیاست خارجی مبتنی بر این نگاه باشد، خطرناک است، زیرا سرنوشت اقتصاد کشور و آینده مردم را گره میزند به برخی توهمات و خیالات و نتیجه همین میشود که شاهد آن هستیم. برجام که دو سال پیش و در دولت روحانی قابل احیا بود و اگر میشد، تاکنون صدها میلیارد دلار تفاوت اقتصادی برای کشور داشت و امید به آینده را زنده میکرد، ولی اسیر این نگاه آخرالزمانی شد و به محاق رفت. نگاهی که مثل کاشتن بذر در کویر و به امید آمدن باران و رویش دیم آن بذر است. اکنون که برجام به این وضع افتاده، مذاکرهکننده اصلی خواهان احیای آن است. نه میتوانند گامی پیش بروند و نه گامی پس بردارند. با تاخیر در برجام نیز اجازه دادند که اعتراضات ضربه سنگینی را به اعتبارشان در سطح داخل و خارج بزند.
اکنون درباره برجام چند راه پیش رو دارید. اول از همه اعلام کنید که آخرین پیشنویس پذیرفتنی است. حتی اگر این راه نیز به نتیجه نرسد. همچنین چارهای نیست جز اینکه گزارشهای کارشناسی آژانس را بپذیرید. این یک راه. راه دوم آمادگی برای انجام توافقی فراگیرتر و بزرگتر است. ظاهرا این راه را هم در دستور قرار نمیدهید. راه سوم بیرون رفتن از برجام، بدون اینکه دنبال ساخت بمب باشید، البته آقای باقری ساخت بمب را اتهام میداند. به ظاهر این حالت رفتار معقولانهای است و معلوم نیست که چرا ساخت بمب را نفی میکنند؟ راه چهارم همپیمان شدن با روسیه و کسب چتر هستهای است که نه اطمینانیص است و نه منفعتی دارد. این همان وضعیتی است که در شطرنج به معنای آچمز توصیف میشود.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 زلزله نمیکُشد!
✍️ اسماعیل کهرم
اظهاراتی مثل اینکه گفته میشود بعد از زلزله بم تقریبا دیگر زلزلهای به آن اندازه تلفات نداشته، ناشی از مقاوم سازی است! درحالی بیان میشود که اگر چنانچه مقاوم سازی انجام گرفته بود برخی میگفتند چنین و چنان کردیم و حتی گفته میشد که بیشتر از ژاپن این کار صورت گرفته که چنان مقاومت ساختمانها را بالا بردهایم که بهراحتی زلزلههای شدید را هم تحمل میکند و تخریب انجام نمیشود! بنابراین مقاوم سازی انجام نشده بلکه شانسی که مردم آوردهاند این است که این زلزلهها در نقاط روستایی نیامده است. در نقاط شهری مقاومت ساختمانها بیشتر و مهندسی ساز است از اینرو تخریب کمتر است. بنابراین اگر در نقاط روستایی که کاهگل هست و ساختمانهای قدیمی با تنه درختان چنار و نخل ساخته شده، آنوقت خواهید دید که مقاومتی اصلا وجود ندارد و متأسفانه تلفات زیادی به بار میآورد. واقعیت این است که زلزله قابل پیش بینی نیست و یکبار یک زمینشناس در همین مسیر بین سوریه و ترکیه، زلزلهای پیش بینی کرد بهخاطر اینکه یک خط مستقیم بود و آنطور که این زمینشناس پیش بینی کرده بود دانه به دانه در خط مستقیم زلزله آمد و این تنها موردی بود که پیش بینی شد. زلزلهها یا سونامیهایی در جنوب شرق آسیا بهخاطر رفتار عجیب و غریب حیوانات پیش بینی شده که چون در عمق ۳۰، ۴۰ کیلومتری زمین تغییراتی مانند ریختن سنگهای عظیم به عمق تا ۱۰۰ متر صورت میگیرد، بهخصوص حیوانات چهارپا مثل اسب و فیل و حیوانات کوهستانی از آن آگاه شده و از روی این عکسالعمل مشخص میشد که دارد زلزله میآید والا انسان واقعا قادر به پیش بینی زلزله نیست مگر اینکه از حیوانات کمک بگیرد مانند کمکی که از سگها میگیریم. پس از هر زلزلهای لرزشهایی تا ۳، ۴ ریشتر رخ میدهد که اینها قابل پیش بینی است. وقتی زلزلهای بیش از ۶ ریشتر اتفاق میافتد این لرزشها طبیعی است و مردم به خیابان هجوم میبرند تا سقفی بالای سرشان نباشد و شایعاتی که در اینباره مطرح میشود که فلان جا قرار است زلزله بیاید، پایه علمی ندارد. گفته میشود که زلزله نمیکشد بلکه آوار زلزله کشنده است. اغلب کسانی که در بم جانشان را از دست دادند بهخاطر آوار و ساختمانهای غیراستاندارد و غیرمهندسی بود. ما از زلزله آسیب نمیبینیم بلکه از آوار پس از زلزه آسیب میبینیم. دعا کنیم که تهران زلزله نیاید. مناطق جنوب تهران خانههایی با یک تیغه بالا رفته که اگر زلزله بیاید صحبت از تلفات میلیونی است.
🔻روزنامه ایران
📍 دیپلماسی مبتکرانه بیخ گوش امریکا
✍️ رضا نظرآهاری
ایرانیان وقتی سخن از قاره امریکای لاتین میشود بیشتر امریکای شمالی یا همان ایالات متحده امریکا و کانادا را در خاطر میآورند. طبیعی است، چرا که در دهههای اخیر و شاید در سده اخیر بیشتر با امریکا (ایالات متحده) سر و کار داشتیم و بخصوص وقوع انقلاب اسلامی ایران، امریکا را در کانون سیاست خارجی ما قرار داد و توجه همگان را به نحوه ارتباط با آن جلب نمود. در مرتبه پایینتر کشور کانادا نیز هنگام سخن گفتن مطرح میشود. اما قاره امریکا همه در ایالات متحده و کانادا متمرکز نیست. امریکای مرکزی و امریکای جنوبی، بخش عمده قاره امریکا را تشکیل میدهند. این کشورها از لحاظ تاریخی، فرهنگی و سیاسی خاستگاهی متفاوت از امریکای شمالی دارند. از قضا در قرون اخیر برخی از آنها در تقابل با امریکای شمالی روزگار گذراندهاند و حتی مبارزه کردهاند و در نهایت به کشورهایی تبدیل شدهاند که نماد استعمارستیزی و مبارزه با امپریالیسم گشتند.
دلیل این تفاوت را باید در تاریخ آنها جست. کشورهای امریکای لاتین ۳ الی ۴ قرن قبلتر مورد توجه قدرتهای استعماری آن زمان یعنی اسپانیا و پرتغال قرار گرفتند و تسخیر شدند. به عبارتی دیگر مردم آن زمان با حضور بیگانگانی مواجه بودند که از آن سوی اقیانوس اطلس بحرپیمایی کرده و در سوی دیگر، امریکای لاتین را مکان مناسبی برای سلطهگری و تصاحب منابع غنی آن یافتند. از همان ایام بذر استعمارستیزی و سلطهگریزی در میان مردم امریکای لاتین پاشیده شد. ظهور ادبیات و فرهنگ جدید در این منطقه تا حدی به این سابقه تاریخی بازمیگردد. حتی الهیات رهاییبخش نیز در امریکای لاتین بروز و ظهور جدی یافت. این تحول تاریخی بر اساس این خاستگاه مردمی بود. در قرن نوزدهم و بیستم ایالات متحده امریکا بهتدریج به صورت قدرتی جدید در استعمار و سلطهگری بر این منطقه درآمد و این بار با حملات و دخالتهای نظامی و سپس به راه انداختن کودتاهای خشن سعی در مطیع نمودن این کشورها داشت که نتیجه آن، ریشه دواندن بیشتر احساسات ضد امپریالیستی و ضد استعماری در بین این مناطق شد. اکنون امریکای لاتین با این سابقه تاریخی بیش از برخی کشورها که مخاطب سنتی ما بودند به سخنان ما باور دارند. ما نیز تاریخ پرفراز و نشیبی در قرون اخیر پشت سر گذاشتهایم و طعم تلخ دخالتهای استعمارگونه را چشیدهایم.
ما نیز با کودتای امریکا در سال ۱۳۳۲ مواجه بودیم و در پاسخ به همه زیادهخواهیها و سلطهگری امریکا عکسالعمل نشان دادیم. جالب است که حتی وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷ همزمان بود با انقلاب ساندینیستی در نیکاراگوئه که هر دو بر مبنای مبارزه با سلطه امریکا شکل گرفت. شاید همگان به خاطر دارند که امریکا چگونه حکومت سالوادور آلنده را در شیلی سرنگون کرد و چگونه به کشورهای امریکای مرکزی حمله نظامی نمود و مردم امریکای لاتین را از دستیابی به خواستشان در تعیین حکومتهایشان بازداشت. اکنون جنبشهای چپگرا در امریکای لاتین بیش از هر زمان دیگری مخاطب دارند حتی در بین اقشار جوان. در ونزوئلا میراث هوگو چاوز در حال تبدیل شدن به یک مدل موفق از استعمارستیزی است. در برزیل علیرغم همه تلاشها برای حفظ حاکمیت راست افراطی اما به دلیل گرایش مردمی، حزب چپ به رهبری لولا داسیلوا به قدرت رسید. در پرو بعد از چند دهه حاکمیت راستها بالاخره جناح چپ توانست با تکیه بر چنین گرایشهای تودهای در انتخابات به پیروزی دست یابد، هر چند موانع ایجاد شده بر سر راه آن رأی مردم و کل کشور را با سرنوشتی نامعلوم مواجه ساخت. در بولیوی تلاش برای شکست مورالس و بازپسگیری قدرت از جناح چپ توفیقی نیافت و مجدداً حزب مورالس به خواست مردم به قدرت رسید. در شیلی، کلمبیا و... نیز مردم امریکای لاتین نشان دادند که روایت غالب را از جانب امریکا نمیپذیرند و دههها تبلیغات نظام لیبرال دموکراسی در امریکای لاتین و به قدرت رساندن عوامل آن نظام نتوانسته خاطره تلخ استعمار چند قرن اخیر را از اذهان مردم پاک کند.
جمهوری اسلامی ایران در بین کشورهای این منطقه از جهان به مرور زمان مخاطبان بیشتری پیدا میکند. از کشورهایی نظیر کوبا، نیکاراگوئه و ونزوئلا گرفته تا کشورهایی که حتی روابط دیپلماتیک چندانی با ایران ندارند اما در مناسبتهای مختلف وقتی صدایشان را میشنوید، پیام حمایت و همبستگی از آن به گوش میرسد. سفر وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به امریکای لاتین هر چند اولین سفر یک وزیر ایرانی به این منطقه نیست اما در فضایی نسبتاً جدید و بر اساس همین تفاهم متقابل انجام شده است؛ سفری با رویکرد سیاسی و اقتصادی. در این گام سفر به کشورهایی انجام شد که بیشترین زمینهها را برای تعامل داشتند.
کشورهای نیکاراگوئه، ونزوئلا و کوبا همه دوران طولانی از استعمارستیزی را پشت سر گذاشتهاند و جملگی تحت تحریمهای امریکا قرار دارند. این کشورها به جمهوری اسلامی ایران به دید کشوری مینگرند که در شرایط مشابه و تحریمهای یکجانبه امریکا راهی برای ایستادگی و اثبات توانمندی خود یافته و با تکیه بر تواناییهای داخلی به راه خود ادامه داده و تسلیم نشده است. آنها در رویکردی جدید خواهان برقراری ارتباطی همهجانبه اعم از تجاری، علمی، اقتصادی و... هستند. میخواهند بدانند جمهوری اسلامی چگونه توانسته علیرغم تحریمها به کشوری دارای پیشرفت قابل قبول بعد از چهار دهه مقاومت تبدیل شود. کشورهای فوق اکنون فرمولهایی برای اجرایی شدن این ایدهها ارائه میکنند.
از آنجا که تحت اثر تحریم، پالایشگاههایشان از تولید انرژی بازماندهاند خواهان آموزش و کمک طرف ایرانی به متخصصان آنها برای راهاندازی این پالایشگاهها و نیروگاهها هستند، از طرفی ظرفیت تولید اقتصادی هر کدام از این کشورها که تحت تأثیر تحریم کاهش یافته در تعامل با ایران فضایی را برای رشد در شرایط جدید جستوجو میکند. کشورهای امریکای لاتین عمدتاً بسیار حاصلخیز و مستعد کشاورزی هستند. آنها حاضرند برای کشت فراسرزمینی با جمهوری اسلامی ایران همکاری کنند؛ آب فراوان و خاک حاصلخیز و منابع غنی و آفتاب تابان، تجارت را برای دو طرف پر سود میکند. آموزش نیروهای فنی و متخصصان این منطقه توسط کشورمان علاوه بر کمک به نیروهای حرفهای این کشورها باعث ایجاد زمینههای مشترکی برای انتفاع و کسب درآمد در بخشهای تخصصی و فنی کشورمان میشود. در این سفر این گونه تعاملات نافع دوجانبه که هدفش در عین حال مبارزه با تحریم است مورد گفتوگو و توافق قرار گرفت، بر اساس این توافقات ضمن کمک به کشورهای مذکور ظرفیتهای اقتصادی در بخشهای مختلف نیز فعال میشود. لازم به یادآوری است که این تنها بخشی از ظرفیت تعامل با کشورهای امریکای لاتین است که شرایط تحریمی، آنان را به سوی ما سوق داده و آورده خوبی برای انجام این تعامل دوجانبه دارند. کشورهای دیگر امریکای لاتین نیز هر کدام با درجاتی به دنبال تعامل تجاری هستند، از آنجایی که اکثر این کشورها تولید کننده با ثبات اقلام کشاورزی و دامپروری هستند و کلاً نیاز آنها نیز اقلام انساندوستانه است، برای تهاتر در محصولاتی که مورد نیاز ما و آنهاست آمادگی خوبی دارند. طبعاً برقراری ارتباط تجاری و انتفاع اقتصادی با امریکای لاتین نیازمند زیرساختهایی نظیر برقراری خط کشتیرانی تجاری، برقراری سیستم ارتباط مالی و تنظیم و امضای اسناد تجاری و نظایر آن است، اما مهم این است که دو طرف اکنون از مرحله تفاهم سیاسی عبور کرده و به دنبال ترجمه این تفاهم به ارتباط اقتصادی و تجاری دوجانبه هستند. همانطور که گفته شد برخی از این کشورها تحت تاثیر تحریمها به سمت این ارتباط اقتصادی با ایران آمدهاند. برخی دیگر هم در فضای تجارت بینالمللی حاصل از همهگیری کرونا و متعاقب آن سخت شدن شرایط تجارت، نظیر گران شدن هزینه انرژی و دیگر منابع، بحران اوکراین و تأثیر آن و همچنین فقدان منابع با ثبات برای تأمین تولید و رشد اقتصادی، نگاهی جدید به جمهوری اسلامی ایران پیدا کردهاند.از سوی دیگر آنها بازار بزرگ ایران را مقصد خوبی برای صادراتشان میدانند. سفر دکتر امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه به امریکای لاتین را باید در این چهارچوب نگریست و آن را آغازی برای سلسله سفرهایی دانست که هدف اصلی آن برقراری ارتباطی نافع با همه کشورهای امریکای لاتین و نه با بخشی از آن است. هرچند در اولین گام، سفر به کشورهایی انجام شد که از بسیاری جهات آمادگی فوری این تعامل را داشتند و حتی برخی زمینهها را از قبل آماده کرده بودند. باید به این نکته نیز اشاره کرد که رویکرد دولت سیزدهم در بهرهگیری از همه ظرفیتها در روابط دوجانبه جهت تأمین منافع حداکثری برای کشور ایجاب مینماید که به منطقه امریکای لاتین بیش از گذشته پرداخته شود و این فرصت طلایی در پیچ و خم نظام بوروکراتیک و تصمیمات غیرهماهنگ با منافع ملی جمهوری اسلامی ایران از دست نرود. ذکر این نکته ضروری است که در کنار این بسترسازیها و ایجاد زیرساختها، نهایتاً بخش خصوصی است که عامل اصلی در بهرهگیری از این فرصتها است. با سابقه و تجربهای که شرکتهای ایرانی در کشورهای همسایه و برخی نقاط دیگر در دهههای اخیر پیدا کردهاند قطعاً توانایی آن را دارند که بتوانند در امریکای لاتین به سود قابل قبول دست یابند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست