علی اکبر چهار برادر به نام های عباس، حسین، حسن و جعفر داشت. خانواده میرزاعلی از نظر مالی شرایط چندان مناسبی نداشت. میرزاعلی حجره نوشتافزارفروشی خود را همچنان داشت ولی وقوع جنگ جهانی دوم او را فقیر کرده بود. به همین دلیل فرزندان مجبور شدند درس را رها کنند و به کار بپردازند.
علیاکبر به دلیل شرایط اقتصادی خانواده کسب علم را پس از ششم ابتدایی رها کرد و از سال ۱۳۲۱ به کار در حجره پدر مشغول شد. او از ۱۲ سالگی کار در بازار را آغاز کرد تا سال ۱۳۲۸ که قصد عزیمت به سربازی کرد ۸ سال سابقه فعالیت داشته باشد. در این سال ها او گاهی مسئولیت حجره عمویش را نیز برعهده میگرفت و به او در بازار کمک میکرد. علی اکبر بعدها تحصیل را به صورت شبانه دنبال کرد و چند دوره کلاس آموزش زبان انگلیسی را نیز پشت سر گذاشت تا قادر به مکالمه به زبان لاتین شود. علی اکبر رفورگران در سال ۱۳۳۰ با فرح امامی دختر فضل الله امامی رئیس آب و فاضلاب فارس ازدواج کرد و در خانه پدری با امکانات محدود تشکیل زندگی داد. علیاکبر در جریان ملی شدن صنعت نفت و ماجراهای ۲۸ مرداد فعالیت های سیاسی انجام میداد.
علی اکبر ۲۳ سال داشت که نبوغ خود را به رخ کشید. در سال ۱۳۳۲ او در حجره پدر کار می کرد که پدرش یک محموله بزرگ مداد ژاپنی خریداری کرد، آن زمان اجناس ژاپنی کیفیت خوبی نداشتند و چندان پر طرفدار نبودند. علی اکبر به دنبال راه حلی بود تا با فروش مدادها هم پدر را از آن ها خلاص کند و هم خود پولی به دست آورد. او به دنبال راهکاری برای ایجاد جذابیت در این مدادها بود تا مورد توجه دانشآموزان قرار گیرد. غروب آن روز به کارگاه یک جوان ارمنی که قالبساز بود رفت و از او خواست قالب کله عصا بسازد که وقتی روی مداد قرار میگیرد، مداد به شکل یک عصای کوچک در بیاید و قالب کوچکی هم بسازد که به وسیله آن، دو مداد روی هم سوار شوند. صاحب کارگاه ایده را بهخوبی اجرا کرد و مداد در واقع عصایی زیبا بهطول دو مداد با منگولهای در قسمت بالا شد. به همسرش که در آن زمان ۱۴ ساله بود گفت آیا میتواند با کلافهای نخ ابریشم منگوله درست کند. پاسخ او مثبت بود. فردا صبح نزد پدرش رفت و یک صندوق مداد با شرط پرداخت یک ماهه از پدرش خرید و آن را به منزل برد و به کمک همسرش آن مداد را به شکل نمونه درست کرد. وی مطمئن شد که با سود فروش آنها، میتواند سرمایه خوبی دستوپا کند و بر همین اساس به همسرش قول خرید خانه و طلا را داده بود. مدادها را پیش یک حراجی در بازار ناصر خسرو برد که چیزهای مختلف از جمله ساعت میفروخت. حراجی پس از دیدن مدادها توجهی به آنها نکرد. احساس شکست میکرد. ناگهان اندیشهای به ذهنش رسید. از دستفروش پرسید: «سود فروش تو در یک ساعت چقدر است؟ پاسخ شنید: ۲۰ تومان.» وی پیشنهاد کرد ۲۰ تومان را به وی بپردازد تا به جای آن مدادها را روی میز حراجی بگذارد. پس از اینکه مدادها روی میز ریخته شد طی نیم ساعت فروخته شدند، این موفقیت به گونهای او را به وجد آورد که تحقق تمام رویاهایش را ممکن دانست. خودش روایت کرده ست که کسب موفقیت برایش از سود مهمتر بوده است. پس از این رویداد زیرزمین منزل را کارگاه مداد عصایی کرد و در طول چند روز، همه مدادها را فروخت و سرمایه لازم برای کارهای بعدی را به دست آورد. پس از آن بسیاری از تجار نوشتافزار اینگونه مدادها را به شرکتهای سازنده مداد سفارش دادند.
موفقیت در فروش مدادهای ژاپنی قدرت ریسکپذیری علیاکبر را بیشتر کرد بعد از آن، تصمیم گرفت به واردات نوشتافزار بپردازد. چون پدرش بنکداری میکرد و به تجارت خارجی رضایت نمیداد، از پدرش جدا شد و از سال ۱۳۳۲ کار مستقلش را شروع کرد در بازار بینالحرمین پاساژ مهتاش، یک مغازه خرید و به مدت سه سال در آنجا کار کرد. چون نمیخواست مشتریهای پدرش را بهدست آورد تجربههای تازه و مختلفی را پیش گرفت.
تولد بیک در ایران
پس از ناکامی در تولید خودنویس در ایران، علی اکبر رفورگران به تاسیس کارخانه تولید خودکار بیک در سال ۱۳۴۲ اقدام کرد. با افزایش چشمگیر فروش خودکار بیک در ایران علیاکبر، پدر را مجاب میسازد تا در ساخت کارخانه نمایندگی بیک در ایران او را همراهی کند. علیاکبر به سرعت راهی فرانسه میشود تا دیداری با رئیس کارخانه بیک ترتیب دهد. در این دیدار رئیس کارخانه بدون مقدمه از علی اکبر رفوگران پرسید چه کاری می توانم برایتان انجام دهم؟ و علی اکبر که خود را برای این لحظه آماده کرده بود در پاسخ او گفت:« آقای بیک یک ماشین تزریق پلاستیک از آن که اضافه دارید به اضافه یک قالب خودکار دسته دوم به من بفروشید و پولش را همین الان بردارید، من این دستگاه ها را به تهران می برم و اگر توانستم تولید را به سطحی برسانم که مورد رضایت شما باشد، اجازه تولید خودکار بیک در ایران را به من بدهید، اگر نتوانستم ماشین تزریق را نگه می دارم و قالب را به شما بر می گردانم تا سر فرصت به هرکس خواستید بفروشید و بعدا پولش را به من بدهید.» رئیس بیک که متعجب به حرف های علی اکبر رفوگران گوش می کرد با پایان یافتن صحبت های او با لبخند به او گفت این پشتکار را به شما تبریک می گویم. پس از این موافقیت رئیس کارخانه بیک علی اکبر رفوگران دستگاه های مورد نظرش را خریداری کرد و به ایران بازگشت. او پس از بازگشت شرکت صنعتی « قلم خودکار» را تشکیل داد، به این ترتیب که پدر ۴۳ درصد، برادر بزرگ (حاج عباس) ۳۳ درصد و علی اکبر رفوگران ۳۳ درصد سهام داشتند. آن ها با خرید یک قطعه زمین ۱۱ هزار متری در تهران نو با سرعت ساخت کارخانه را شروع کردند و وقتی ماشین ها به تهران رسید، مقدمات تاسیس کارخانه آماده بود. شرکت با سرمایه ثبتی ۱۰ میلیون ریال، آبان ۱۳۴۳ در ۲۸۰۰ متر زیربنا، پروانه بهره برداری گرفت. تعداد پرسنل فنی و کارگر عادی در آغاز کار ۹۶ نفر بود و سه ماه طول کشید تا اولین محصول به بازار آمد. با شروع تولید علی اکبر رفوگران بخشی از تولیدات خود را به فرانسه فرستاد تا کیفیت محصولات در شرکت بیک مورد بررسی و تایید قرار گیرد. شرکت بیک بعد از بررسی کیفیت محصولات ایرانی آن ها مورد تایید قرار داد. فروش شرکت بیک با شروع تولید در کارخانه از ۵۰۰ هزار به بیش از ۱۰۰ میلیون افزایش یافت.
مداد «سوسمار»
مدتی از فعالیتهایی کارخانه بیک در ایران گذشته بود که رفوگران به اندیشه بازآفرینی مداد سوسمار میافتد. مداد سوسمار را اولین بار فرمانفرماییان به ایران وارد کرده بود ولی کارخانه به دلایل مالی تا آستانه ورشکستگی رفته بود. اما رفوگران تصمیم داشت تا کارخانه ورشکسته را بازهم به روزهای خوش بازگرداند. پدر برای خرید این کارخانه رضایت نداشت ولی علیاکبر او را مجاب ساخته بود. او به سرعت مدیرعاملی جدید برای کارخانه منصوب کرد. رفوگران به این نتیجه رسید بدون کمک یک مدادساز باسابقه خارجی کاری از پیش نمیبرد. چون آن زمان مداد سوسمارنشان از کارخانه «فابرکاستل» در نورنبرگ آلمان وارد و مارک آن بسیار مشهور بود، به فکر تولید آن در ایران افتاد. وی به آلمان رفت و با راضی کردن روسای فابرکاستل آلمان، امتیاز ساخت آن را گرفت. نمایندگی انحصاریاش در ایران، عمویش حاجمحمد باقر تحریریان بود. پس از سفر به آلمان توانست اعتماد شرکت را برای تولید تحت لیسانس آن بهدست آورد. قرار شد مغز مداد را از آنها بخرد و هر قراص مداد را یک مارک رویالتی بپردازد. همچنین یک هفته در کارخانه آلمانی برای مطالعه نحوه تولید مداد مستقر شد. کارخانه پس از مدتی کوتاه به سودآوری رسید و علی اکبر بازهم موفقیتی دیگر کسب کرد. او در این دوران دو محصول مهم بازار ایران را در اختیار داشت.
عطر بیک
رفوگران کارخانه عطر بیک را از فرانسه در سال ۱۳۷۵ خریداری کرد. علت رویکردش به تولید عطر، این بود که مخارج گمرکی واردات عطر به ایران زیاد و کاهش قیمت با تولید آن در ایران امکانپذیر بود، همچنین کشور ایران جمعیت جوان زیادی دارد که بسیاری از آنها قدرت خرید عطرهای گران قیمت خارجی را ندارند. بسیاری از همکارانش معتقد بودند، نمیشود چنین چیزی در ایران تهیه کرد، حتی صاحب بیک فرانسه هم فکر میکرد این کار در ایران موفق نمیشود اما رفوگران با کمک خواهرزادهاش «مهندس کاتوزیان» موافقت بیک را جلب کرد تا عطر بیک را در ایران تولید کند. او باور داشت میتواند محصولی با کیفیت عطرهای گرانقیمت خارجی را با قیمت بسیار کمتر در ایران تولید کند.
سال ۱۳۷۷ با هدف تامین مواد اولیه موردنیاز و ایجاد زمینههای صادرات به بازار کشورهای همجوار، کارخانه دیگری توسط رفوگران جهت تولید نوک خودکار بیک با مشارکت شرکت بیک فرانسه در شهرستان فیروزکوه احداث شد.
پایان غم انگیز فعالیت های رفوگران
او در دهه ۷۰ به جرم اختلال در بازار ارز و وارد نکردن مواد اولیه به دستور تعزیرات حکومتی به ۸۰ ضربه شلاق در ملاعام و در برابر چشم کارگرانش محکوم شد! هر چند این حکم از سوی ناطق نوری که رئیس دفتر بازرسی مقام معظم رهبری بود، متوقف شد اما هرگز نتوانست علی اکبر رفوگران را به زندگی عادی خود بازگرداند و دیگر دل و دماغ کار تولید را نداشته و شرکت به شخص دیگری واگذار شد و ۴۰ سال سابقه تولید خودکار بیک به فراموشی سپرده شد و نهایتا درسال ۸۸ خط تولید آن متوقف شد.
او میگوید کارآفرینی تنها جنبه اقتصادی ندارد، بعد فرهنگی و اجتماعی آن را نیز نباید نادیده گرفت. اگر برای جوانها کار ایجاد شود جلوی فساد گرفته میشود. بیکاری افسردگی میآورد و افسردگی به هزار نوع فساد منجر میشود. جرم و جنایت وقتی رخ میدهد که جایی، اخلاقیات از فرد گرفته شده باشد، و بیکاری عامل از بین رفتن اخلاقیات است. و همین موضوع،بعد فرهنگی کارآفرینی است.
اکبر رفوگران که همه او را به اسم "پدر نوشتافزار ایران" می شناسند کمک بزرگی به این صنف کرد. با آنکه جوهر و نوک خودکار وارداتی بود اما تعزیرات حکومتی آنقدر او را اذیت کرد تا او را به تعطیلی کارخانه و خانه نشینی مجبور کردند. روح مبارزهجویی در رفوگران آنقدر زیاد بود که برای اینکه تولید داخل از کار نیفتد از صنف تحریر فاصله گرفت و بعد از مدتی به فکر تولید عطر و برخی از محصولات بهداشتی مانند کرم افتاد اما سنگاندازیها تمامی نداشت تا جایی که او را مجبور به فروش کارخانه به شخص دیگری به نام رستمی که اتفاقا او هم از صنف فولاد به این عرصه وارد شده بود کردند.
بنیان گذار “خودکار” ایرانی اکنون کسب و کار را رها کرده است. کارخانه “استدلر” توسط فرزندان و برادرزاده های او اداره می شود ولی دیگر در محیط کارخانه خبری از خود او نیست. او مدتی به رمان نویسی پرداخت و دلنوشته هایش را “خداداد” نام نهاد. خداداد شرح روزهای سخت زندگی به زبانی ساده و روان است. زندگینامه علی اکبر هم مدتی بعد به چاپ رسید. پیرمرد اکنون دور از هیاهوی تهران گوشه ای نشسته و شعر می نویسد. با همان خودکار بیک!
منبع :
خاطرات علی اکبر رفوگران، یادی از بودها، رهیاب، ۱۳۷۸
راهنمای صنایع کشور، ۱۳۵۵
سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران، فریدون شیرین کام- ایمان فرجام نیا ۱۳۹۳
مطالب مرتبط