روزنامه کیهان
خورشید را گِلاندود نکنیم!
سعدالله زارعی
«ملت ایران در خیلی از امور، صدایشان صدای واحد است. خواستشان خواست واحد است [اما] مسئولان میتوانند این را از بین ببرند. هنر مسئولان ما این است که این اتحاد را، این همصدایی را تکهتکه کنند، اینها را از بین ببرند». این عبارت، یکی از فرازهای سخنان 26 آذرماه رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مسئولان ستاد بزرگداشت سالگرد شهادت سپهبد «حاج قاسم سلیمانی» است که در رسانهها کمتر به آن پرداخته شد.
«همصدایی» در بین مردم و مسئولان در مسایل مهم و حساس که به اقتدار کشور و مصالح عالیه ملی برمیگردد، ضرورت غیرقابل تردیدی است و در بین همه ملتها، همه فرهنگها و همه زمانها، نه تنها فضیلت بلکه «واجبترین» به حساب میآید. دو و چندصدایی در مسایل حساس کشور به عدم وجود اجماع تعبیر میشود. ملتی که در مسایل حساس اجماع ندارد، اصولاً مصالح عالیه آن شکل نمیگیرد؛ چرا که عدم اجماع، به معنای سوءتفاهم درباره مصالح عالیه است. در این شرایط، کشور دچار بحران میشود و آماده پذیرفتن انواعی از آسیبها و آفتها میگردد. تعاون اجتماعی که نقطه مقابل شکاف اجتماعی است، تنها در صورتی در سطح ملی شکل میگیرد که مصالح عالیه آن بر همگان معلوم باشد و به آن توجه شود.
«مصالح عالیه» یک ملت، موضوع پیچیده و غامضی نیست. هر جامعهای اهدافی دارد و ظرفیتهایی که باید به توان ملی ضریب بدهند. اگر در جامعهای در مورد مسایل اساسی، اجماع وجود نداشته باشد، اهداف و ظرفیتها نمیتوانند ضریب خورده و به توان ملی منجر شوند. چرا که وقتی اهداف مورد اجماع نباشند، هر کدام بخشی از ظرفیت ملی را درگیر میکنند وای بسا نسبت به هم در وضعیت «ساینده» قرار گیرند و ظرفیتها را هدر دهند. در این صورت به هیچ وجه «توان ملی» پدید نمیآید.
البته از آن طرف اگر اهداف مورد اجماع با مصالح عالیه در تضاد باشند، پیگیری آنها نه تنها به توان ملی منجر نمیشود، بلکه آن را تباه میکند و لذا خداوند متعال از یک طرف فرموده است «وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللهَ
مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال/ 46) به نزاع با یکدیگر برنخیزید تا فشل نشده و اعتبارتان از دست نرود و از طرف دیگر فرموده است «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلاَ تَعَاوَنُواْ
عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللهَ إِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» (مائده/ 2) یکدیگر را بر انجام کارهای خیر و پرهیزگاری یاری نمایید. و یکدیگر را بر گناه و تجاوز یاری ندهید و از خدا پروا کنید که خدا سختکیفر است. بنابراین جامعه به وحدت و همصدایی نیاز دارد و در همان حال این وحدت و همصدایی باید بر «سبیل الرشاد» باشد.
مردم ما در انقلاب اسلامی این همصدایی بر محور امام، برّ و تقوا را تجربه کردند و توانستند بسیاری از موانع سخت را پشتسر بگذارند. یک لحظه تصور کنید مردم در سالهای 1342 تا 1357 درگیر هدفگذاریها و رویههای متناقضی که شخصیتها و گروههای مختلف مطرح میکردند، میشدند. در این صورت چه وضعی پیش میآمد؟ امام راحل عظیمالشأن قدسسرهالشریف در سال 1341 پرچم اسلام را در مقابل
رژیم منحط شاهنشاهی بلند کرد و مردم را به آن فراخواند و از افتادن به راههایی که به غیر از استقرار حاکمیت اسلام منتهی میشدند، پرهیز داد. ما امروز که به حد فاصل نهضت 15 خرداد تا انقلاب 22 بهمن نگاه میکنیم، درمییابیم «راه امام»
بدون خطا بوده و انقلاب را با کمترین هزینهها، در کوتاهترین زمانها و با بیشترین نتیجهها به سر منزل یعنی «استقرار حاکمیت اسلام» رسانده است.
در آن زمان که امام در کار رهبری حرکت مردم از نهضت تا انقلاب بود، صداهای دیگری هم به گوش میرسید که «خیرخواهانه» هم معرفی میشدند وای بسا بعضی از آنها واقعاً خیرخواهانه هم بودند. یک ندا از یک مرجع محترم تقلید بلند بود که این راه یعنی مخالفت امام با رژیم پهلوی خطرناک است و چون به ریخته شدن خونهای محترم منجر میشود، مشروع نیست. یک مرجع محترم تقلید دیگر میگفت در حالی که جریانهای مختلف درصدد از بین بردن تنها کشور شیعی دنیا هستند، مخالفت با حکومت پهلوی، زمینهساز از بین رفتن تشیع میشود و از این رو وظیفه شرعی ما این است که دفع افسد -از بین رفتن تشیع - به فاسد -حفظ رژیم پهلوی- کنیم. یکی از روحانیون که سردمدار جریانی بود که امام آنها را ولایتیهایی میخواند که ولایت ندارند، میگفت ما در عصر غیبت امام زمان -عجلالله تعالی فرجه الشریف- باید به دعا برای فرج ایشان اکتفا کرده و دنبال مبارزه با مفاسد و تأسیس حکومت نباشیم. این فرقه در عین حال همه را به مقابله با «فرقه ضاله بهائیت» فرا میخواند. بعضی از جریانهای مذهبی، حکومت را به طور کلی امری غیردینی جلوه میدادند و هر نوع تلاش برای بهدست آوردن یا اصلاح آن را نقطه مقابل دین معرفی میکردند؛ بعضی از چهرههای مذهبی هم در موازات مسیر نهضت امام معرکههای انحرافی راه میانداختند که ماجرای کتاب «شهید جاوید» در سال 1348 یکی از آنها بود؛ بعضی تنها راه براندازی رژیم وابسته و متحجر محمدرضاخان را «مبارزه مسلحانه» میدانستند و حرکت امام که مبتنی بر اقدامات خشن نبود را بیفایده و ارتجاعی میخواندند؛ بعضی از ملیّون به ظاهر مذهبی میگفتند ما زورمان به تغییر نظام شاهنشاهی نمیرسد و لذا باید مبارزه را به «محدود کردن شاه» معطوف کرده و کاری کنیم که شاه سلطنت کند، نه حکومت؛ بعضی راه نجات کشور از زیر سیطره رژیم وابسته پهلوی را باز کردن پای شوروی
و ایدئولوژی مارکسیستی به ایران میدانستند و «تودهها» را به این راه فرا میخواندند؛ بعضی هم راه نجات را هضم کامل در فرهنگ و مدل زندگی غرب معرفی کرده
و از مردم میخواستند از نوک پا تا فرق سر فرنگی شوند و بعضی...
خب اگر ملت ایران در نتیجه این «انواع فراخوانها» دستهدسته میشدند،
نه حکومت اسلامی مجال تأسیس پیدا میکرد، نه سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه تبدیل میشد، نه فرقه ضاله بهائیت از صدر این مملکت به زیر کشیده میشد، نه کشور شیعه از کمند توطئهها میجست، نه خونهای محترم حفظ میشدند، نه با فاسد میشد دفع افسد کرد، نه با مبارزه مسلحانه، رژیم پهلوی ساقط میشد و نه... مردم با هوشمندی از میان همه این نداها، «یک ندا» را برگزیدند و با آن یک ندا هدف متعالی خود یعنی برپایی حکومت اسلامی را محقق کردند و از این طریق اهداف فرعی دیگری که بعضی افراد و جریانات شعار آن را میدادند هم محقق شد. در اینجا دو اتفاق افتاد و از بهم پیوستن این دو اتفاق، «توان ملی» شکل گرفت. وحدت مردم و محوریت امام برّ و تقوا. امروز از بهم پیوستن این دو، ایران به آنچنان نظام مستحکمی دست پیدا کرده است که بههم گره خوردن دستهای کفار، مشرکین، منافقین، مترفین و...
هم نتوانست کمترین تکانی به آن بدهد.
در طول سه دهه گذشته، خیلی از منحرفین از فضیلت دو و چندصدایی صحبت کردهاند و وحدت را نقطه مقابل رشد و تعالی مردم برشمردهاند. حال بگذریم که خود آنان در حلقه خود به هیچوجه، غیری را تحمل نکردهاند. کافی است نگاهی به لیستهای انتخاباتی آنان بیندازیم تا دریابیم این مدعیان چندصدایی چگونه «عمل» میکنند. گفت چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند! اینها خیال میکنند میتوانند با تیره کردن فضا، کلاه مردم را بردارند. امام راحل عظیمالشأن و رهبر معظم انقلاب اسلامی و مردم فرهیخته ایران که از «وحدت» و «همصدایی» صحبت میکنند، منظورشان همصدایی و وحدت در «اصول موضوعه» است که عقل سلیم آن اصول را «مصالح عالیه» میشناسد. در این مکتب، حفظ هویت اسلامی، آزادی مردم، استقلال کشور، حفظ نظام جمهوری اسلامی، عدم مسامحه با دشمن، تمامیت ارضی کشور و قوای حافظ آن، حفظ اقتدار رهبری، وحدت مردم و خوداتکایی، اصول موضوعهاند و نباید مورد مناقشه قرار گیرند اما در سایر مسایل نه تنها توصیهای به همصدایی نمیشود، بلکه نظام بحثهای متنوع درباره آنها را لازمه یک جامعه زنده میداند
تا جایی که حضرت امام تخطئه را هم یک «هدیه الهی» میدانست.
یکی از مصادیق این بحث، موضع ما در برابر آمریکا است. آمریکا دشمن قطعی ایران است و عدم راه دادن به دشمن در محیط ملی یک اصل موضوعه است. اگر همین امروز نظرسنجی شود، دستکم 95 درصد شهروندان ایرانی، در اینکه آمریکا دشمن است و نباید تسلیم آن شد، تردیدی ندارند و این یک مسئله بسیار مهم است که باید قدر آن دانسته شود چرا که خود این «اتفاقنظر ملی»، منشأ قدرت ایران در برابر غرب است و مهمترین سلاح بازدارنده ما در برابر آمریکا میباشد. خب در اینجا به هیچ وجه، دوصدایی و تجویز آن جایز نیست و نمیتوان آن را پذیرفت. خب این یک بخش ماجراست و آن وحدت حول محور موضوع است. یک بخش دیگر ماجرا، محوریت «فصلالخطاب» است که بتواند در شرایط مختلف و دگرگونیها، راه را نشان دهد و از دستهدسته شدن مردم که به تعبیر قرآن سبب فشل شدن آنان میشود، جلوگیری کند. این فصلالخطاب، «ولی فقیه» است که جنبه مشروعیت الهی آن برای شیعیان معلوم است و شهادت جمع کثیری از فقهای امین بر صلاحیت و توانمندی او، حجت را تمام کرده است. علاوهبر آن چنین صلاحیتی طی حدود 60 سال -از 1341 تا 1398- به تجربه درآمده و عینی شده است.
این ولی فقیه در این بحث میفرماید: «به هیچ وجه به آمریکا و وعده آن اعتماد نکنید». در اینجا هم با توجه به اصل موضوعه (لزوم مقاومت در برابر آمریکا) و هم
با توجه به موضع رهبری که دقت سخن و صحت اندرزهای او بر ما آشکار شده، باید بر عدم اعتماد به آمریکا تأکید کنیم چرا که منافع ملی ما دقیقاً در پرتو عدم اعتماد به آمریکاست. بنابراین نباید در این موضوع جای کمترین تردیدی وجود داشته باشد. به قول نظامی گنجوی در خمسه لیلی و مجنون؛ «خورشید به گِل نشاید اندود».
در این میان، مردم موضع خود را در برابر آمریکا آشکار کردهاند تا جایی که خود آمریکاییها با استناد به برخی نظرسنجیها میگویند بیش از 90 درصد مردم ایران، آمریکا را دشمن خود و غیرقابل اعتماد میدانند. اما با این حال بعضی از مسئولین علیرغم آنکه جز غدر و خیانت از آمریکا ندیدهاند و آمریکا بیش از هر کسی با هویت و اعتبار خود آنان بازی کرده و به حضیض موقعیت در بین مردم خود رسانده است، ساز دیگری کوک میکنند و باعث تعجب میشوند! آنان با درانداختن «ادبیاتی اختلافی» در موضوعی که به اجماع ملی تبدیل گردیده است، به باور مردم آسیب میزنند. مردم میپرسند آیا این صدای متمایز بعضی از مسئولین بیانگر آن نیست که علیرغم صراحت در موضع نظام و مردم، بعضی کار خود را میکنند و به مردم و رهبری کاری ندارند؟ کاهش نسبی مشارکت مردم در انتخابات 1372 پس از آنکه دولت وقت برخلاف توقع مردم، به نام حل مسایل با آمریکا، امور کشور را وانهاد و سبب تورم 47 درصدی شد و نیز کاهش نسبی مشارکت مردم در انتخابات 1398 پس از آنکه بار دیگر دولت بنام اولویت حل مسایل با آمریکا، اداره امور مردم را وانهاد و تورم شدیدی را بر مردم تحمیل کرد، نمونههایی از دلسردی و رویگردانی مردم از روندهای تفرقهافکنانهای است که نوعاً با زیر پا گذاشتن اصول نظام همراه میگردد. در عین حال مردم باید در نظر داشته باشند که انتخاب اجماعی مسئولان ارشد کشور، شرط لازم شکلگیری آرمان «دولت کریمه» است. البته اینجا یک شرط هم وجود دارد و آن این است که در هنگام انتخاب فرد، شرایط سلوک در دولت کریمه را در او احراز نمائیم.
روزنامه اعتماد
تفسیر صائب، شرط لازم حق تفسیر
عباس عبدی
انتشار پاسخ سخنگوی شورای نگهبان به پرسش خبرنگار روزنامه اعتماد درباره تفسیر شورای نگهبان از اصل ۱۱۳ همزمان شده است با اظهارنظر رییسجمهور در نقد تفسیر شورای نگهبان از اصل مزبور. رییسجمهور تعریضی نیز نسبت به شورای نگهبان درباره تغییر رای تفسیری آنان دارد که قابل تأمل است. البته حق تغییر نظر برای همه از جمله شورای نگهبان که اعضایش هم بعضا تغییر میکنند، وجود دارد و در اصل حق تغییر رای ایرادی نیست اما اگر به خاطرهای که اخیرا و پس از فوت مرحوم آقای یزدی درباره نظر ایشان و شورا در این مورد و مرتبط با لوایح دوگانه آقای خاتمی در سال 1381 به مجلس دادند، مراجعه کنیم و در نهایت شورای نگهبان آنها را ایراد گرفت، متوجه میشویم که این تفسیرها و نظرات مبتنی بر موقعیت است و نه منطق و اصول حقوقی. به عبارت دیگر بر حسب اینکه چه کسی رییسجمهور است، تفسیر متفاوتی از قانون شده است. طبق این نقل و نیز آنچه در ادامه خواهد آمد آقایان به نتیجه رای تفسیری نظر داشتهاند و نه به منطق حقوقی تفسیر. با این حال در این یادداشت میکوشم از زاویه دیگری به عملکرد این شورا در آخرین تفسیرش از اصل 113 بپردازم. در اصل 113 آمده است که:«پس از مقام رهبری، رییسجمهور عالیترین مقام رسمی کشور است و مسوولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیما به رهبری مربوط میشود، برعهده دارد.» در سال 1391 سخنگوی فعلی شورای نگهبان؛ نظر تفسیری آن شورا را درباره این اصل خواستار میشود. پاسخ آقای جنتی به عنوان دبیر شورای نگهبان چنین است:
«۱- مستفاد از اصول متعدد قانون اساسی آن است که مقصود از مسوولیت اجرا در اصل ۱۱۳ قانون اساسی، امری غیر از نظارت بر اجرای قانون اساسی است.
2- مسوولیت رییسجمهور در اصل ۱۱۳ شامل مواردی نمیشود که قانون اساسی تشخیص، برداشت، نوع و کیفیت اعمال اختیارات و وظایفی را به عهده مجلس خبرگان رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی، قوه قضاییه و هر مقام و دستگاه دیگری که قانون اساسی به آنها اختیار یا وظیفهای محول کرده است.
3- در مواردی که به موجب قانون اساسی رییسجمهور حق نظارت و مسوولیت اجرا ندارد، حق ایجاد هیچ گونه تشکیلاتی را هم ندارد.»
در گفتوگوی چند روز پیش آقای سخنگو درباره این اصل چنین پاسخ دادهاند که:«شورا نظرش را نسبت به اصل ۱۱۳ گفته و مرجع تفسیر شوراست. این تفسیر انجام گرفته و دوستان ما در دولت و روسای جمهوری در ادوار مختلف ناچارند از این اصل تبعیت کنند.» قضیه چندان پیچیده نیست. حق تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان است. اما آرای حقوقی یک ویژگی مهم دارد و اینکه غالب حقوقدانان رای درست را از نادرست تشخیص میدهند. اگر جز این بود، عدالت بلاموضوع میشد. در واقع بهتر است گفته شود رای درست را اغلب حقوقدانان به لحاظ حقوقی صائب میدانند حتی اگر با آن موافق نباشند. برای مثال بسیاری از حقوقدانان با اعدام مخالف هستند ولی اگر یک نفر در ایران متهم به قتل عمد شود و تمامی شرایط قتل عمد بر عمل وی صدق کند و قاضی چنین حکمی دهد، آن را مطابق قانون و صائب میدانند حتی اگر شخصا موافق قصاص یا اعدام نباشد.
تفسیر قانون اساسی نیز از همین جنس است. هر حقوقدانی مستقل از اینکه گرایش او چیست، ایرانی باشد یا نباشد، مسلمان باشد یا نباشد، میتواند با خواندن قانون اساسی و رعایت اصول تفسیر قانون، نظر دهد که تفسیر شورای نگهبان بر منطق حقوقی منطبق است یا خیر؟ البته همواره در برخی از موارد قدری تفاوت رأی وجود دارد ولی چنین نیست که اکثر حقوقدانان نظر خطایی در این مورد داشته باشند. از این رو پیشنهاد میکنم که تفسیر مزبور را به 100 نفر از حقوقدانان برجسته کشور بدهید تا نظر دهند که آیا این تفسیر حقوقی صائب است یا تفسیری سیاسی و برخاسته از منطق موقعیت است؟ بر حسب آنچه که تاکنون پرسیدهام، تردیدی ندارم که اکثریت قاطع و بدون چون و چرای آنان رأی بر غیرحقوقی بودن این تفسیر خواهند داد. تفسیر قانون اساسی حق شورای نگهبان است اما شرط لازم اعمال این حق، تفسیر باید مطابق اصول قانونی باشد. از هیچ حقی نمیتوان نادرست استفاده کرد. همان طور که کسی نمیتواند دارایی خود را آتش بزند، باید از آن بهرهبرداری درست کند، چه رسد به کسی که باید امین اموال و حقوق دیگران باشد.
روزنامه شرق
ضرورت راهبردی تحول دیجیتال بعد از کووید1۹
اسفندیار جهانگرد
جامعه بشری تاکنون چهار انقلاب صنعتی را تجربه کرده که در عصر حاضر در انقلاب چهارم صنعتی قرار دارد. هوش مصنوعی، اینترنت اشیا، دادههای بزرگ و فناوری بلاکچین و... از ویژگیهای این عصر هستند که باعث میشوند خلق ارزش، تبادلات اجتماعی و فعالیتهای کسبوکار و هر آنچه انسان فکر میکند دچار تحول شوند. در حال حاضر حدود 70 درصد جمعیت دنیا به موبایل متصل هستند و قریب به 60 درصد کاربر اینترنت هستند و قریب نصف جمعیت دنیا در شبکههای مجازی فعالاند. کشورهایی که هسته اصلی فناوری دیجیتال (زیرساختهای فنی و خدماتی) را فراهم کردند، از بقیه کشورها در تحول دیجیتال جلوتر هستند و اقتصادشان مبتنیبر پلتفرمها و خدمات دیجیتالی سوار شده است. اما مرحله بعد تحول در ابعاد و ماهیت کارها و محصولات، الگوریتمها، تجارت و کسبوکارهاست که هنوز در بسیاری کشورها ضعیف و بهصورت مبتدی است. شیوع ویروس کرونا در اوایل سال 2020 میلادی بر شتاب تطابق، تغییر بینشها و آیندهنگری فعالیتهای مبتنیبر فناوری دیجیتال سرعت بخشیده است که درحالحاضر سیستمهای آموزشی، خردهفروشی کالا و خدمات، حملونقل و حتی خدمات دولتی و... در این حوزه گسترش زیادی یافتهاند.
در این زمینه آمادگی دیجیتالی و شدت استفاده دیجیتالی در کنار داشتن سطح مهارت لازم چگونگی آثار و پیامد حرکت به سمت دیجیتالیشدن جوامع را به شکل متفاوت رقم میزند. در سالهای اخیر در ایران با گسترش پهنای باند موبایل، گسترش استفاده از اینترنت شتاب زیادی گرفته است، اما در این خصوص شکافی در ارتباط با گسترش پهنای باند لازم متناسب با گسترش و نفوذ آن در فعالیتهای مختلف (طرف تقاضا) و همچنین سرعت تحول جهانی آن مشاهده میشود که برای کسب بازدهی لازم در آینده باید بهسرعت مرتفع شود. همچنین عدالت دیجیتالی و کاهش شکاف دیجیتالی باید در کشور رعایت شود. در مورد دوم، در حال حاضر استانهای تهران، سمنان، البرز، اصفهان و یزد بالاترین شاخص توسعه دیجیتالی را دارند، اما سر طیف دیگر این موضوع مربوط به استان سیستانوبلوچستان، لرستان، کهگیلویهوبویراحمد، آذربایجان غربی، خراسان شمالی و جنوبی و کردستان است که باید مرتفع شود.
عصر جدید تحول دیجیتال زندگی و کسبوکارها را متأثر خواهد کرد و انسان و ماشین با هم به شکل یک تیم عمل خواهند کرد و همگرایی ماشین و انسان زیاد خواهد شد. مسئله در عصر حاضر موافق یا مخالف این فناوری و این تحول در دنیا نیست و مسئله روز جوامع فلسفه اخلافی احتمالی و ارزشهای جدید برای انسان و جوامع است. تحول دیجیتال باعث میشود که دستگاههای موبایل نقش مغز بیرونی انسان را به خود بگیرند و یک تخریب دیجیتالی (Digital disruption) در جوامع بشری اتفاق بیفتد. امروزه کوچکترین ماشینها میتوانند بزرگترین ترنها را از ریل خارج کنند. بنابراین حرکت به سمت تطابق و آیندهنگری نسبت به این فناوریها اجتنابناپذیر است و انتخابی نیست. در حال حاضر از هر ده کسبوکار پیشرو در دنیا چهار تای آن دچار تخریب دیجیتالی میشوند و متوسط طول عمر 500 بنگاه برتر دنیا از حدود 67 سال در سال 1928 به بین پنج تا ده سال در سال 2020 رسیده است و این گوشزد میکند که تحول دیجیتال نیازمند برنامهریزی برای نوآوری در کسبوکارهاست و تقربیا از سال 2020 میلادی با شیوع ویروس کرونا شدت و شتاب آن هم زیاد شده و بنابراین تخریب دیجیتالی به شدت در همه امور سرعت گرفته است و خبرهای زیادی را در این رابطه در دنیا در آینده خواهیم شنید.
ویژگی این تخریب دیجیتالی این است که در اکثر فعالیتها مالکیت دارایی فیزیکی، تولید محتوا، زیرساخت لازم، انبار، اپلیکیشن، سینما، پول و... ازسوی شرکت اصلی هدایت نمیشود؛ برای مثال شرکت اسنپ، صاحب هیچ تاکسیای نیست یا فیسبوک هیچ محتوایی خودش تولید نمیکند یا شرکت اپل مالک اپلیکیشنها نیست و... . این تحول ساختاری به صاحبان کسبوکار و مدیران و سیاستگذاران گوشزد میکند که فعالیت بر مبنای اصول و قواعد متعارف قبلی دیگر پاسخگوی نیازهای جامعه و بازار نیست و نیازمند نوآوری در این حیطه است. در صورت عدم حرکت به سمت نوآوری یا ازکارافتادگی رقم خواهد خورد و یا کارایی فعالیت بسیار نازل خواهد بود که در نهایت خدمات آنها توسط جامعه مطرود خواهد شد. برای این امر تحول در مدیریت و مبتنیبر نوآوری لازم است. ایجاد یک سیستم مدیریت پویا مبتنیبر نیازهای جامعه و بازار و فناوریهای روز دنیا، تخریب خلاق ارزش در جامعه و بازار و استمرار و پایداری مدیریت به سمت نوآوری در کنار فهم تخریب خلاق و طراحی اکوسیستم سازماندهی تخریب از جنبههای مهم استفاده حداکثری از تحول دیجیتال است که باید در اقتصاد و جامعه ایران هم اتفاق بیفتد.
برای این مهم لازم است نگرشها، آیندهنگری و قدرت تطابق جامعه در کنار نیروی محرکه لازم برای خلق ارزش متناسب با فرهنگ جامعه فراهم شود تا بتوان از تحولات دیجیتالی دنیا در ارتقای کارایی، تولید، رشد اقتصادی و در نهایت رضایتمندی و شادمانی جامعه بهره گرفت. با توجه به کشف واکسن کووید 19 و در جریان تولید انبوه قرارگرفتن آن و شروع کشورها به تزریق آن به افراد جامعه در برخی کشورها، احتمال اینکه ظرف یک سال آینده فعالیتهای مختلف به حالت عادی برگردند، بسیار زیاد است. در این بین تجربه دوران کرونا به کشورها و جوامع مختلف و از جمله جامعه و کشور ایران هم یاد داد که بسیاری از امور با گسترش فناوری دیجیتالی با کارایی بهتر و با هزینه کمتر قابل دسترسی است و باب تحول دیجیتال را در ایران هم گشود؛ بنابراین داشتن برنامه، اقدام، نظارت و اجرا برای همه کسبوکارهای خصوصی و دولتی و همراستاشدن با تحولات فناوری دنیا برای بهرهگیری از فرصتهای احتمالی یک ضرورت است. شرایط دنیا نشان داد که موفقیت حق کسانی است که اهل تغییر و تحول هستند.
روزنامه اطلاعات
پایان سال خطرناک!
ابوالقاسم قاسم زاده
امسال برای بسیاری از کشورهای جهان، به ویژه در غرب، اروپا و آمریکا پایان سال و ماه ژانویه، ماهی خطرناک شده است! به دو لحاظ؛ یکی امتداد مرگ آفرینی اپیدمی کرونا که روال عادی تعطیلات سالانه شهروندان و خانوادهها را به هم ریخته و از دیروز با خبری که نخست وزیر انگلیس «بوریس جانسون» درباره جهش یا نوع جدیدی از ویروس کرونا در انگلیس داد و مراکز درمانی و بهداشتی انگلیس شدت گسترش آن را چندبرابر ویروس قبلی دانستهاند، زنگ هشدار جدیدی در سراسر کشورهای اروپایی و حتی در آمریکا به صدا درآمده و ژانویه و پایان سال میلادی در اغلب کشور با هراس و التهاب همراه شده است.
التهاب و آشفتگی دوم ناشی از رفتارها و گفتارهای ترامپ در آخرین ماه اقامت او در کاخ سفید و دوران چهارساله ریاست جمهوری اش است که نمایندگان و سناتورهای هم رأی خود را در مجلس و سنای آمریکا، به خاطر پذیرش پیروزی «بایدن» و اعلام پایان رسمی انتخابات ریاست جمهوری، «احمقها» و«ترسوها» خطاب کرد! ترامپ برای روز ششم ژانویه بار دیگر همه هوادارانش را برای تظاهرات اعتراض آمیز علیه «تقلب» در شمارش آراء انتخاباتی و حذف پیروزی او به واشنگتن فرا خواند تا به صورت قاطع و گسترده به مقابله با اعلام نتیجه انتخابات برخیزند! همزمان با این پرخاشگریهای ترامپ، بار دیگر سخنان «بایدن» که چند هفته قبل گفته بود: «اگر در موعد قانونی، ترامپ از کاخ سفید خارج نشود از نهاد ارتش آمریکا کمک خواهد خواست تا او را از کاخ سفید بیرون کنند!» در رسانههای آمریکا تکرار میشود.
اگر چه ترامپ گفته است در اول بهمن روز سوگند رسمی ریاست جمهوری، کاخ سفید را ترک خواهد کرد، اما اعلام تظاهرات اعتراض برای ششم ژانویه، سه هفته دیگر، آن هم با ابراز اعتراضی تا حد نمایش «خشم و خشونت» موجب نگرانی اغلب مجامع سیاسی و رسانهای در واشنگتن شده است! در کنار این خبر بار دیگر احتمال بروز حادثه خطرناک ناشی از یک اقدام نظامی بسیار تخریبی از سوی ترامپ در مجامع خبری داده میشود تا در عمل، شروع به کار بایدن در کاخ سفید را دچار «بنبست» شدید و خطرناک سازد. عملیات مشکوک در بغداد و شلیک هفت راکت به سوی سفارت آمریکا در «محله سبز» بغداد، موجب اعلام آمادهباش نظامی آمریکا در عراق شده است. اگرچه این عملیات به جز خسارتهایی در چند ساختمان، تلفات انسانی نداشته است، اما دیروز روزنامه «گاردین» که معمولاً خط طرحهای توطئهای رژیم صهیونیستی را برای ایجاد وحشت و هراس، اشاعه میدهد،
« به نقل از مسئولان حزبالله لبنان که ترامپ را دیوانه توصیف کردند، از احتمال اقدام او با اسرائیل به سمت جنگ علیه ایران و حزبالله لبنان قبل از روی کار آمدن «جو بایدن» خبر داد. گاردین مینویسد، آنها میگویند، ما نگران این هستیم که ترامپ و پمپئو وزیر خارجهاش و اسرائیل از چند هفته باقیمانده قبل از انتصاب رسمی بایدن استفاده کنند و دست به اقدام تحریکآمیز جدید علیه ایران یا حزبالله لبنان بزنند!»
ژنرال کنت مکنزی، فرمانده سنتگام (فرماندهی مرکزی آمریکا) گفت: «اگر ایران در آستانه سالگرد کشتن قاسم سلیمانی به ما حمله کند، آمریکا آماده واکنش است.»
در همین ارتباط سعیدخطیبزاده سخنگوی وزارت امور خارجه دیروز در کنفرانس مطبوعاتی گفت: حمله به اماکن دیپلماتیک و مسکونی قابل قبول نیست ولی نوع حمله به سفارت آمریکا در بغداد و زمان آن و بیانیهای که وزیر خارجه آمریکا منتشر کرد نشان میدهد که این اتفاق خیلی مشکوک است گویی بیانیه قبل از حمله موشکی آماده شده بود!
برخی از تحلیلگران سیاسی در آمریکا و اروپا از آشفتگی نتانیاهو و شکست طرحهای او و حزبش «لیکود» که موجب حذف آن از صحنه سیاسی اسرائیل خواهد شد، نوشتهاند. «نتانیاهو» همچون ترامپ در تلاش است تا در چند هفته باقیمانده از حضور رسمی ترامپ در کاخ سفید با همراهی پمپئو وزیر خارجه و آبراهام مشاور امنیتی او اقدام تخریبی نظامی را علیه ایران و حزبالله لبنان کلید بزند تا بستر بحران بزرگ در منطقه فراهم شود و او بتواند با رئیسجمهوری جدید «بایدن» وارد گفتگو شود! این اخبار و انتشار احتمال وقوع حادثه نظامی جدید در منطقه ازسوی آمریکا و اسرائیل اگرچه در دایرهای از احتمال میچرخد اما در عمل فضای آشفته هفتههای پایانی ریاستجمهوری ترامپ را آشفتهتر ساخته است و شهروندان اروپایی و آمریکایی، پایان سال را پایانی خطرناک میدانند. تصور اینکه سران صهیونیست در اسرائیل رفتن ترامپ و آمدن «بایدن» را در بستر تغییری آرام و مصالحهآمیز پذیرفته باشند، خیال باطلی است.
استراتژی رفتاری نتانیاهو و دیگر سران حزب لیکود در اسرائیل، فراهمسازی بحران نظامی پیچیدهتر از گذشته در فاصله کوتاهی است که هنوز ترامپ به عنوان رئیسجمهوری آمریکا در مصدر قدرت و فرماندهی ارتش آمریکا قرار دارد. این هشدار را اغلب سیاستمداران با سابقه و شخصیتهای سیاسی ـ اجتماعی در آمریکا میدهند.
امسال، پایان سال میلادی اگرچه نوید تغییر در استراتژی آمریکا در داخل و روابط بینالملل با آمدن «بایدن» به جای ترامپ داده میشود اما مادام که ترامپ در کاخ سفید (واشنگتن) و نتانیاهو در اسرائیل حضور رسمی دارند، وضعیت همچنان قرمز است!
روزنامه دنیای اقتصاد
خنثیسازی لابیهای ضدبرجام
احسان ابطحی
با پیروزی جو بایدن، نامزد دموکراتها در انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده، به نظر میرسد واشنگتن بهدنبال کاهش تنش با ایران و احتمالا بازگشت به برجام (برنامه جامع اقدام مشترک) باشد و به موازات آن انجام گفتوگوهای امنیتی در منطقه را تشویق کند. همزمان، تحولات سالهای اخیر نشان داده است کشورهای تندرو عضو شورای همکاری خلیج فارس، یعنی محور سعودی-اماراتی، در شرایطی که از حمایت آمریکا و یک بازدارندگی نظامی معنادار برخوردار نباشند، بهدنبال افزایش تنش با تهران نیستند. تحولات سالهای اخیر از جمله حادثه حمله به آرامکو و انفجار نفتکشها در خلیج فارس به وضوح نشان داد که ایالاتمتحده علاقهای به مداخله نظامی در خاورمیانه ندارد و به جای آن بهدنبال آن است که کشورهای شورای همکاری خلیج فارس مسوولیتپذیری بیشتری در قبال منافع امنیتی خود داشته باشند. همین موضوع شاید بتواند کشورهای شورای همکاری خلیج فارس را به برقراری کانالهای دیپلماتیک با تهران ترغیب کند.
همزمان تیم امنیت ملی و سیاست خارجی بایدن در برنامههای خود برای رفع دغدغههای کشورهای منطقه – به ویژه از ناحیه ایران- از طرحهایی مانند تشکیل یک مجمع منطقهای با حضور آمریکا و ایران و سایر کشورها سخن گفتهاند. روسیه و چین هم طرحهای مشابهی برای منطقه دارند.
مسکو اواسط تابستان گذشته سندی را تحت عنوان «مفهوم امنیت جمعی در خلیج فارس» در اختیار شورای امنیت سازمان ملل قرار داد و هدف از آن را «ایجاد سازوکاری برای پاسخ جمعی به تهدیدها و چالشها» توصیف کرد. پکن نیز برای خاورمیانه طرح مشابهی دارد که از آن به نام «امنیت جمعی سیستمی» یاد میکند.
در این میان اروپاییها نیز انگیزهها و ظرفیتهای خود را برای مشارکت در ایجاد یک سازوکار منطقهای در خاورمیانه دارند، ضمن آنکه آنها در دوره بایدن با همکاری و هماهنگی با واشنگتن طرحهای این چنینی را پیش خواهند برد.
با این حال، هم اروپاییها و هم آمریکاییها از «بینالمللی کردن توازن قوا در منطقه» نگرانند و باور دارند که چنین ایدهای با توجه به روابط حسنه تهران با مسکو و پکن راه را برای حضور هرچه بیشتر روسیه و چین در منطقه هموارتر از گذشته خواهد کرد و کشورهای اروپایی را به حاشیه خواهد برد. از سوی دیگر و با توجه به روابط خوب ایران با روسیه و چین، این احتمال که این دو کشور از یک محور منطقهای به رهبری سعودیها حمایت کنند، بعید به نظر میرسد.
اروپاییها به خوبی میدانند که به دلیل مجاورت جغرافیایی با خاورمیانه، هر بحرانی در این منطقه به سرعت به اروپا سرریز میشود و به همین دلیل باید آشکارا نشان دهند که آمادهاند برخی ضمانتهای امنیتی را در اختیار پادشاهیهای منطقه قرار دهند اما همزمان بر این موضوع نیز تاکید کنند که مدل امنیتی «بازدارنده محور» دیگر برای امنیت منطقهای اعتبار ندارد؛ بنابراین بروکسل باید بهدنبال تشویق کشورهای شورای همکاری خلیج فارس برای بازنگری در تفکر خود نسبت به ایران باشند و اعراب باید خود را برای گفتوگوهای امنیتی با تهران آماده کنند. این در شرایطی است که قطر، کویت و عمان از گفتوگوهای
منطقهای با ایران حمایت میکنند و اخیرا امارات انعطافپذیری بیشتری از خود نشان داده و از این موضوع نگران است که هرگونه تنش در منطقه اقتصاد کشورش را به شدت تهدید کند.
در این میان بحرین همچنان در کنار عربستان است و این دو کشور پیششرطهای مهمی برای انجام گفتوگوهای منطقهای دارند. ریاض به شدت نگران هرگونه توافقی است که نقش منطقهای و برنامه موشکی ایران را شامل نشود. این موضوعی است که هم واشنگتن و هم بروکسل به آن وقوف کامل دارند و با توجه به تجربه برجام به خوبی میدانند که بدون در نظر گرفتن دغدغههای ریاض نه برجامی در کار خواهد بود و نه امنیتی معنادار در منطقه. نقش اروپا در این میان میتواند نقش مهمی باشد، آنها باید سعودیها را به انجام گفتوگوهای امنیتی با ایران ترغیب و آنها را قانع کنند که سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران در عمل ناکام مانده است.
در همین چارچوب ایران نیز در سال ۲۰۱۹ طرحی مشابه برای امنیت منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز با عنوان «ابتکار صلح هرمز» ارائه کرده است که در آن همه کشورهای منطقه خلیج فارس و همچنین ۵ عضو دائم شورای امنیت حضور دارند. این طرح بر مبنای بند ۸ قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد مبتنی است که برای پایان جنگ ۸ ساله میان ایران و عراق صادر شد. بر اساس این بند، قرار بود سازوکاری امنیتی با مشارکت عراق، ایران و همچنین شش کشور شورای همکاری خلیج فارس ایجاد و زیر نظر سازمان ملل ایجاد شود.
بنابراین به نظر میرسد همه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بر اهمیت ایجاد یک سازوکار امنیت دستهجمعی تاکید دارند.
اما این احتمال نیز وجود دارد که عربستان و امارات برای آنکه با دستی پر به مذاکرات بیایند تلاش کنند تا موضع خود را تقویت کنند. این موضوع میتواند آنان را دچار اشتباه محاسباتی کند و این کشورها نتوانند واکنش احتمالی ایران را به درستی پیشبینی کنند، اقدامی که در نهایت میتواند به افزایش غیرقابل کنترل تنشها منجر شود. دقیقا در همین نقطه است که آمریکا، روسیه، چین و به خصوص اروپاییها (بهعنوان کانال میانه) باید از طرق دیپلماتیک جلوی افزایش تنشها در منطقه را بگیرند و همه طرفها را ترغیب به انجام گفتوگو کنند. روسیه و چین نیز در این میان میتوانند به واسطه روابط حسنه خود با تهران و همچنین داشتن منافع امنیتی و اقتصادی در منطقه نقشی سازنده ایفا کنند.
اما مهمتر از همه، این تهران است که باید ابتکار عمل را در دست بگیرد. ظریف زمانی از ایران بهعنوان برادر بزرگتر همسایگان نام برده بود که از اعتماد به نفس بیشتری از دیگران برخوردار است. ضمن آنکه اعراب و در راس آنان عربستان همواره در طول تاریخ نسبت به ایران نوعی «حسادت استراتژیک» داشتهاند. بنابراین تهران باید بر مبنای ابتکار صلح هرمز، از طریق کانالهای رسمی و غیررسمی برای همسایگان جنوبیاش اعتمادسازی و آنان را به انجام گفتوگوهای مستقیم با ایران ترغیب کند. این اقدام میتواند نقش قدرتهای فرامنطقهای به خصوص آمریکا را در روند مذاکرات جامع امنیت دسته جمعی کمرنگ کند و آوردهای بزرگ برای تهران به همراه داشته باشد. .
به عبارت دیگر تهران باید همه تلاش خود را به کار ببندد تا بهطور مستقیم وارد گفتوگو با همسایگانش شود تا حضور قدرتهای فرامنطقهای نتواند پارازیتی بر این گفتوگوها بیندازد. در این میان دولت بایدن، اروپاییها، روسیه و چین میتوانند از طریق کانالهای دیپلماتیک خود طرفین را به انجام این مذاکرات ترغیب و شرایط را تسهیل کنند. پنج قدرت منطقهای هم میتوانند در این میان به تبدیل شدن ترتیبات امنیتی توافق شده میان طرفین به یک قطعنامه شورای امنیتی کمک کنند.
نتیجه آنکه با توجه به روی کار آمدن بایدن و پایان سیاست فشار حداکثری، تهران باید تلاشهای دیپلماتیک خود را به خصوص برای اعتمادسازی با همسایگانش تشدید کند تا بازگشت احتمالی رئیسجمهور آمریکا به برجام، در شرایط مساعدتری انجام شود و توافق امنیتی بین ایران و همسایگاناش برجام را از شکنندگی گذشته خارج و نقشه لابیهای منطقهای ضدبرجام را خنثی کند.
مطالب مرتبط