این رویدادها نیز طیفی بودن روابط میان دولت-ملتها را به نمایش میگذارد. بهطور مثال در اوج جنگ سرد و منازعه ایدئولوژیک، تسلیحاتی و استراتژیک میان دو قطب جهان، شاهد معاهدات و قراردادهای مختلف میان رهبری دو بلوک از جهان بودیم؛ درحالیکه جهان تقریبا به دو نیمه حامیان آمریکا و پیروان شوروی تقسیم شده بود (صرفنظر از منسوبان به جنبش عدمتعهد) و نبرد شدیدی میان این بلوکها در جریان بود.
در سالهای ۱۹۷۲ و ۱۹۷۹ دو قرارداد مهم محدودسازی و کنترل تسلیحات استراتژیک و راهبردی میان آمریکا و شوروی (موسوم به سالت یک و دو) امضا شد. بنابراین تاریخ روابط بینالملل یک واقعیت را پیش رویمان میگذارد که دو رقیب و حتی دو دشمن میتوانند در عین رقابت و حفظ قدرت برای ستیز و منازعه، با یکدیگر وجوهی از همکاری نیز داشته باشند.
این معادله را حتی میتوان بهطور معکوس نیز مورد مطالعه و توجه قرار داد. بهطور مثال ترکیه بهعنوان یک عضو ناتو اخیرا اقدام به خرید سامانههای ضدموشک اس-۴۰۰ از روسیه کرد و همین مساله باعث بروز تنشها در روابط آنکارا و واشنگتن شد. این موضوع واقعیت دیگری را نیز به تاریخ روابط بینالملل اضافه کرد که کشورهای متحد و همکار نیز میتوانند سطوحی از منازعه و رقابت را تجربه کنند.
اما همه این واقعیتهای تاریخی با ذهنیت سیاه و سفید ایرانیان همخوانی چندانی ندارد. ذهن ایرانی تحت تاثیر بنیانهای اسطورهای و الهیاتی اغلب موضوعات این دنیایی را بهصورت سیاه و سفید میبیند. تاریخ اسطورهای ایران بیانگر نبرد دائمی میان نیروهای اهریمنی (انگرهمینو، دیو و دروج) و نیروهای خیر و نیکی (اهورامزدا و امشاسپندان) است.
این بهنوعی در تاریخ مابعداسطورهای ایران و همینطور تاریخ بعد از اسلام نیز بهنوعی بازتولید شده است. از همین رو نوع مواجهه ما با دانشهای سکولار و واقعیت تاریخی این دنیایی به شدت متاثر از اصول و بنیانهای الهیاتی و ضدسکولار است. تحت همین چارچوب فکری و ذهنی نیز روابط بینالملل و سیاست خارجی برای ما یا تاریخ همکاری و دوستی است یا تاریخستیز و دشمنی و بر این اساس نمیتوانیم روابط با بازیگران مختلف جهان را به شکل طیفی مورد توجه قرار دهیم.
این الگوی رفتاری حتی باعث شده است که تصور کنیم دیگران نیز همچون ما به جهان مینگرند و به همین دلیل روابط را بهگونهای با دوستان خود تنظیم میکنیم که در این دوگانهانگاری گنجانده شود. از این رو برای نزدیکی به روسیه و چین همیشه این ملاحظه را در نظر میگیریم که از نزدیکی به غرب (اروپا و آمریکا) پرهیز کنیم تا اسباب تالم خاطر شرقیها را فراهم نکنیم.
حال آنکه آنها در روابطشان با کشورهای منطقهای کاملا از اصول و قواعد سکولارپایه و بده-بستانمحور تبعیت میکنند. روسها و چینیها هم با ما ارتباط حسنه دارند و هم همزمان با رقبا و حتی دشمنان جمهوری اسلامی نظیر اسرائیل، سعودی و... . این مقدمات از آن حیث بازگو شد که در ماههای اخیر و بهخصوص پس از پیروزی بایدن در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، این ذهنیت بهتدریج در ایران در حال شکل گرفتن است که با آمریکای بایدن میتوان یا بهطور کلی همکاری کرد و از در دوستی وارد شد یا اینکه برای عدمرنجیدهخاطر شدن شرکای شرقیمان نباید به این دولت نزدیک شد که البته هر دو گزاره با توجه به مقدمات ذکرشده در بالا ناصواب و ابطالپذیر است.
در اینجا برای خروج از دوگانهانگاری و شیفت به چندگانهانگاری در روابط با آمریکا میخواهم شما را با واقعیتی آشنا کنم که کمی با فضای ذهنی حاکم بر ایران امروز بیگانه است. در دو ماه اخیر موافقان انگاره همکاری مدام از تغییرات در سیاست خارجی آمریکا سخن میگویند و طرفداران انگارهستیز و دشمنی بر تداوم در سیاست خارجی ایالاتمتحده پای میفشارند.
اما در این میان آنچه مغفول میماند در نظر گرفتن طیفی بودن روابط است؛ یعنی درست است که سیاست خارجی بایدن نسبت به دوره ترامپ تفاوتهای قابلملاحظهای دارد که یکی از نمونههای بارز آن، عزم تیم جدید در واشنگتن برای بازگشت به برجام است؛ ولی برخی این تفاوتها را لزوما به معنای انکار شباهتها در نظر گرفتهاند. در این چارچوب بهنظر میرسد آنچه را که میتوان بهعنوان فصل مشترک سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران در دولتهای ترامپ و بایدن در نظر گرفت، سیاست مهار نفوذ منطقهای ایران است. یکی از مصداقهای بارز تداومها در ذیل سیاست مهار ایران، ادامه حیات یک نیروی ویژه تحتعنوان عملیات اسپارتان (OSS) ذیل ساختار ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا موسوم به سنتکام است.
این گروه که در سال ۲۰۱۲ برای مقابله با داعش و القاعده تاسیس شد، اکنون ماموریتش در حال شیفت به سوی ایران است. این نیروی ویژه تحتحمایت شدید ژنرالهای آمریکایی، ستاد مشترک ارتش آمریکا و ساختارهای بوروکراتیک در پنتاگون قرار دارد. هر سه بخش بر این مساله تاکید دارند که در صورت خروج آمریکا یا کاهش نیروهای این کشور در عراق و افغانستان، ایران میتواند از خلأ قدرت بهوجودآمده برای بسط بیشتر نفوذ منطقهای خود استفاده کند. پس راهکار چیست؟ تغییر دستورکارهای یک شاخه عملیاتی ویژه برای بازدارندگی نظامی در برابر ایران.
در صفحه چهارم گزارش مالی قانون اختیارات دفاع ملی ۲۰۲۱ ایالاتمتحده که برای سال آینده به تصویب رسیده است به این مورد خاص برمیخوریم: «عملیات سپر اسپارتان برخی از اقدامات مرتبط با بازدارندگی در برابر ایران را پوشش میدهد.»
ژنرال مایکل گرت فرمانده آرسنت، ژنرال مکنزی رئیس ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، ژنرال جفریوان رئیس کارکنان ارتش آمریکا و ژنرال پاتریک همیلتون فرمانده اسپارتان از طرفداران دوآتشه حفظ این نیرو در برابر آنچه به عنوان تهدیدات منطقهای ایران عنوان میکنند، هستند. اسپارتان که شامل ۱۰هزار نیروی رزمی است، در عین حال از ۲۰ کشور منطقه، در ۱۹ کشور حضور مستقیم در قالب آموزش نیروهای کشورهای میزبان یا استقرار گروههای رزمی آمریکایی در دو کشور یمن و سوریه دارد.
اما بودجه سپر اسپارتان نیز ذیل «عملیات احتمالی خارج از کشور» (OCO) در بودجه نظامی آمریکا بهطور سالانه تعریف میشود. طبق مصوبه سنای آمریکا برای این بخش (عملیات احتمالی خارج از کشور) در سال آینده حدود ۶۹ میلیارد دلار در نظر گرفته شده است. البته این رقم همواره در بودجههای نظامی آمریکا بهعنوان کف هزینهها اعلام میشود و هزینه واقعی آن همیشه پنهان از افکار عمومی باقی میماند که به همین دلیل اصطلاحا به آن در واشنگتن بودجه پنهانی نظامی ایالات متحده گفته میشود.
براساس همین اعتبارات موجود برای سپر اسپارتان بهمنظور مقابله با نفوذ منطقهای ایران رقمی دو برابر هزینه پرسنل ارتش در افغانستان، عراق و سوریه در نظر گرفته شده است. تخمین زده میشود که حداقل در ارتش در سال آینده به بهانه فراخوان پرسنل، رقمی در حدود ۳۶/ ۱ میلیارد دلار از صندوق «عملیات احتمالی خارج از کشور» برای اسپارتان طلب کند؛ درحالیکه این رقم در سال ۲۰۱۶ تنها حدود ۴۴۵ میلیون دلار بود. اما دلیل صرف این بودجه که احتمالا رقم واقعی آن بسیار بالاتر از ارقام اعلامشده خواهد بود، چیست؟ پاسخ را میتوان در اظهارات اخیر ژنرال مکنزی، فرمانده سنتکام جستوجو کرد: «ایران هنوز در حال رقابت برای پر کردن خلأ قدرت در خاورمیانه است و به همین دلیل از فرصتهای ناشی از خروج نیروهای آمریکایی از منطقه استفاده میکند.» از همین روست که نظامیان علاقه دارند که نیروها و بودجهای که طی بیشتر از یک دهه گذشته به این گروه ویژه اختصاص یافته است، حفظ شود و بهنظر میرسد برای سال آینده میلادی نیز با وجود برخی محدودیتها که از سوی کنگره وضع شده است (ازجمله ارائه گزارش منظم در مورد اهداف و هزینهکردها در مورد عملیات سپر اسپارتان) ادامه خواهد یافت.
با توجه به واقعیتهای منطقه بسیار بعید بهنظر میرسد که ژنرال آستین، گزینه بایدن برای وزارت دفاع آمریکا نیز با تداوم هزینهکرد در این زمینه و حفظ این نیروی ویژه مشکلی داشته باشد. او از یک طرف تا سال ۲۰۱۶ از نزدیک در جریان تحولات منطقهای قرار داشته است (فرمانده عملیاتی در سوریه و افغانستان بوده است) و هم پس از بازنشستگی از طریق عضویت در هیاتمدیره شرکت اسلحهسازی ریتونتکنولوژی، پیوندهای خود را با صنایع تسلیحاتی ایالاتمتحده حفظ کرده است. بنابراین تداوم کار نیروی ویژه عملیات سپر اسپارتان برای بازدارندگی دفاعی-منطقهای در برابر ایران و در عین حال بازگشت به برجام و رفع تحریمهای بینالمللی را میتوان وجوهی از روابط طیفی، سکولار و پراگماتیستی دولت بایدن تلقی کرد. تداوم فعالیتهای نیروی ویژه «عملیات سپر اسپارتان» یکی از مصادیق این اصل بدیهی است که در غرب و بهطور کلی در نظامهایی که بهصورت بوروکراتیک تصمیمگیری میکنند، تغییرات و تداومها را نباید بهصورت یکجانبه و مطلقانگارانه مورد ملاحظه قرار داد. اصل بنیادین در نظام تصمیمسازی آمریکا، اروپا، روسیه و چین تداوم در عین تغییر است.
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط