روزنامه کیهان
رباتهای خربزهخور دنبال آدرس در مریخ!
محمد صرفی
خیلیها گمان میکنند مسئله و مشکل اصلی و فوری امروز کشور، مشکلات اقتصادی و تحریمها هستند. البته که هیچ عقل سلیمی نمیتواند در اینکه کشور درگیر مشکلات اقتصادی است و تحریمهای ظالمانه و غیرانسانی آمریکا یکی از دلایل این مشکلات است، شکی داشته باشد اما بهنظر میرسد مشکل بزرگتر و عمیقتر جریانی اختاپوسوار است که میکوشد حقایق را وارونه جلوه دهد. اتفاقاً مسئله نخست - مشکلات اقتصادی - تا حد زیادی محصول این جریان بوده و کاملاًً با آن مرتبط است. تا وقتی فکری همهجانبه و مستحکم برای مقابله و خنثی کردن این جریان نشود، تلاش برای حل مشکلات اقتصادی نیز چندان موثر نخواهد بود و آثاری محدود و مقطعی خواهد داشت.
بدون تعارف و تردید باید اذعان کرد که این جریان قوی و گسترده است، یک سر آن در اتاق فکرهای حرفهای و نهادهای صاحب ایده، بودجههای کلان و پیشرفتهترین فناوریهای روز دنیا در آنسوی مرزهاست و سر دیگرش در داخل کشور. هیچ محدودیت و حد و مرز و چارچوبی هم نمیشناسد. نه قواعد اخلاقی و قانونی میتواند محدودش کند و نه اخلاق برایش مهم و مسئله است. هدف، تحریف و وارونهنمایی حقایق است و در راه رسیدن به آن، استفاده از هر وسیلهای را مجاز میدانند.
نکته مهم و ویژگی کلیدی این جریان آن است که از انعطاف و سرعت بسیار بالایی برخوردار است. هر سوژه و موضوعی را در حیطه عملیات خود میداند و به آن ورود میکند؛ از اقتصاد و فرهنگ گرفته تا سیاست داخلی، دیپلماسی، دین، امنیت، زنان، آموزش، ورزش، تاریخ، سلامت و خلاصه هر آنچه فکرش را کنید. اهداف کلیدی و راهبردی این جریان را میتوان در چند سرفصل خلاصه کرد؛
1- مریخ پلاک یک؛ فرض کنید دنبال مکان خاصی هستید که تا کنون نرفتهاید. از دو نفر آدرس را میپرسید. اولی به شما میگوید جایی که دنبالش هستید فلان نقطه شهر است و نفر دوم میگوید آدرس خیلی سرراست است؛ مریخ پلاک یک! در مواجهه با نفر دوم مطمئناً دنبال برنامههای فضایی و نحوه سفر به مریخ نمیروید. یا لبخندی میزنید و به جستوجو ادامه میدهید یا فحشی در دل یا زیر لب نثار فرد دروغگو کرده و باز هم به جستوجو ادامه میدهید. اما در مواجهه با فرد نخست تشکر میکنید و به آدرسی که گفته میروید. بسته به دوری راه و ترافیک، ساعتها وقت صرف میکنید و وقتی میرسید متوجه میشوید آدرسی که دادهاند غلط بوده و دنبال نخود سیاه فرستاده شدهاید. حال همین مثال را در مقیاس یک کشور و موضوع جستوجوی راهحل مشکلات اقتصادی تصور کنید. جریانی بگوید مشکلات اقتصادی را با کمک غول چراغ جادو میتوان حل کرد و جریانی بگوید باید هوشمندانه و از موضع برد - برد با دنیا مذاکره کرد، تحریمها را رفع و راه را برای سرمایهگذاری خارجی باز کرد و... راهحل هر دو غلط و دروغین است. تفاوتشان در این است که وقت و انرژی خود را برای یافتن غول چراغ جادو (رفتن به مریخ) تلف نمیکنید اما ممکن است عمر و توان یک کشور 80 میلیونی را 7 سال صرف راهحل دوم کنید. جریان تحریف طوری آدرس میدهد که شما گمان کنید واقعی است. نشانههای قلابی هم سر راهتان قرار میدهد. این جریان همچنان و بهشدت در زمینه ارائه آدرس غلط مشغول به کار است.
2- آینههای خمیده؛ کار آینه نشان دادن اشیاء است، به همان اندازهای که هستند. اما برخی آینهها طوری طراحی شدهاند که سوژههای خود را بزرگ یا کوچکتر - در مواردی علاوه بر تغییر اندازه، تصویر وارونه نیز میشود - از آنچه هستند نمایش میدهند. یکی از اصلیترین اهداف و عملکردهای جریان تحریف، استفاده از این ویژگی آینههای خمیده است. دستاوردها، توان و ظرفیت کشور با آینه مقعر نشان داده میشود و مشکلات، ضعفها، نواقص و موانع با آینه محدب. در مواردی حتی آنچه مثبت و نقطه قوت است، نقطه ضعف و مانع نمایش داده میشود؛ همان ویژگی وارونگی در آینههای خمیده.
3- رباتهای دستآموز؛ دنیای پیشرو را دنیای هوش مصنوعی نامیدهاند. آنچه با هوش مصنوعی ساخته میشود، میتواند بسیار توانمند باشد چرا که از قدرت محاسباتی بسیاری برخوردار است. هوش مصنوعی با تمام ویژگیهای خارقالعاده آن، در محدوده طراح آن عمل خواهد کرد چرا که از خود اراده و قدرت تفکر مستقل ندارد. جریان تحریف درباره توانمندسازی افراد و اقشار مختلف جامعه زیاد میگوید و در ظاهر تلاش نیز کرده و بودجه نیز اختصاص میدهد اما همه این کارها در بالاترین سطح آن، چیزی شبیه ساختن رباتهای هوشمند است. رباتهایی شگفتانگیز با تواناییهای فوقالعاده در خدمت طراحان خود. سلب قدرت تفکر انتقادی و کلاننگر از جامعه، هدفی مهم و کلیدی است. روشهای سلب این قدرت کلیدی و تعیینکننده بسیار متنوع و بستگی به سوژه هدف دارد. با این روش میتوان افراد قربانی را به خادمان بیمزد و منت جریان تحریف تبدیل کرد.
4- خربزههای لرزآور؛ هدف دیگر جریان تحریف گمراه کردن جامعه درباره چرایی و ریشه مشکلات است. هرکس خربزه میخورد باید پای لرز آن هم بنشیند. اگر امروز پای اقتصاد میلرزد و میلنگد بهخاطر تحریمهای آمریکاست و علت تحریمهای آمریکا هم رفتار خودمان است که بعد از برجام روی موشک نوشتیم «مرگ بر اسرائیل» و اگر بخواهید به ریشه آن بازگردید نباید لانه جاسوسی را تسخیر میکردید. این یک نمونه از دهها و صدها دستورالعمل جریان تحریف برای گمراهسازی درباره رابطه علّی و معلولی مسائل بود. نمونه متاخر و جالب توجه آن پیوند زدن خرید واکسن کرونا با FATF است. همه کشورهای دنیا به راحتی واکسن خریدهاند یا سفارش دادهاند اما ایران نتوانسته سلامتی شهروندان خود را تامین کند چون لوایح FATF را تصویب نکرده است. اگر نمونه قدیمی بخواهید؛ صدام به ایران حمله کرد چون ما بعد از انقلاب مواضع تحریکآمیز داشتیم و از صدور انقلاب حرف زدیم.
5- اتاق گاز؛ درباره واقعیت اتاقهای گاز در جنگ جهانی دوم باید پس از مطالعه منابعی مثل کتاب پروفسور فرانسوی «رابرت فوریسون»، نویسنده «اتاقهای گاز در جنگ جهانی دوم؛ واقعیت یا افسانه» قضاوت کرد اما بدون تردید جامعه ایرانی سالهاست با اتاق گاز جریان تحریف در جدال است. در این اتاق بهصورت دائم گاز کشنده ناامیدی تزریق میشود. اینکه کجای اتاق باشید، بنیه شما چقدر باشد، چقدر گاز استنشاق کنید، مشکلات و بیماریهای زمینهای داشته باشید یا نه و مسائلی از این دست تکلیف شما را اتاق گاز ناامیدی روشن میکند. متأسفانه گاهی نیروهای مقابل جریان تحریف نیز به دلایل مختلف و اغلب از روی ناآگاهی به تزریق این گاز کشنده کمک میکنند. گازی که رنگ و بو و علامت چندان واضح و مشخصی ندارد اما به تدریج جامعه را فلج و در نهایت نابود میکند.
6- یک جهنم و 193 بهشت؛ هدف و برنامه کلان دیگر جریان تحریف آن است که به شهروند ایرانی القا کند که زندگی در همه کشورها بهشت است و همه در حال خوشگذرانی و عشق و حال هستند اما شما بیچارههای بدشانس در کشوری زندگی میکنید که دست کمی از جهنم ندارد و هرچه مشکل و بدبختی است برای شماست و لاغیر. نمونهاش جنجال خرید واکسن کرونا که با یک جستوجوی ساده میتوانید انواع و اقسام پیامها را به زبانهای مختلف شوخی و جدی ببینید که همه کشورها خریدهاند جز ایران. البته این جهنم هم محصول خربزهای است که 42 سال پیش خوردید وگرنه در زمان آریامهر، ایران از بقیه کشورها بهشتتر بود و نه تنها قیمت خودکار بیک 13 سال تکان نخورد بلکه موزها هم شیرینتر بود!
اینها تنها سرفصلهایی درباره اهداف و کارویژه جریان تحریف بود. جریانی که تا هست، تحریم و بسیاری از مشکلات دیگر نیز پابرجا خواهد بود. درباره این اهداف و راهکارهای مقابله با آنها باید بسیار خواند، گفت و شنید. اینکه بدانیم از کجا ضربه میخوریم، اولین و بزرگترین گام برای پیروزی است.
روزنامه اعتماد
آیا امریکا قابل اعتماد است؟
عباس عبدی
دو موضوعی که بهطور مکرر از سوی منتقدین سیاست خارجی دولت درباره برجام بیش از موضوعات دیگر مطرح میشود، لزوم بیاعتماد بودن به ایالات متحده و نیز تفاوت نداشتن میان بایدن با ترامپ یا اوباما است. در این یادداشت میکوشم که هر دو نکته را در حد یک یادداشت توضیح دهم. درباره اعتماد به کشورهای دیگر فارغ از اینکه با آنها دوست باشیم یا دشمن، دور باشیم یا نزدیک، باید یکسان رفتار کرد. در حقیقت دوستی و دشمنی در سیاست خارجی میان هر دو کشوری مبتنی بر گزارههای اخلاقی یا عاطفی نیست. در مورد ایران هم با هیچ کشوری چنین روابطی وجود ندارد. سخنان و تعارفات دیپلماتیک را چندان جدی نگیرید. آنچه نوع رابطه دو کشور را تعیین میکند، منافع آنها است. در مورد حفظ منافع نیز اعتماد کردن جایی ندارد. اساس روابط و تعهدات بر بیاعتمادی مطلق است...
مگر اینکه سازوکارهایی برای حفظ منافع و تعهدات وجود داشته باشد که براساس آن سازوکارها بتوان بیاعتمادی را کنار گذاشت. این سازوکارها در روابط بینالملل تا حدی متکی بر حقوق بینالملل و مهمتر از آن بر موازنه قوای دو کشور است. بنابراین اعتماد کردن به امریکا یا هر کشور دیگری به کلی بیمعنا است. ما در هر توافقی باید به حقوق بینالملل و بیش از آن به قدرت خودمان تکیه کنیم و آنها را ضامن روابط و توافقات کنیم. معنای این حرف آن است که طرفین روابط به دلیل ترس از اقدامات طرف مقابل به تعهدات خود پایبند باشند و نه به علت اراده مجلس یا رییسجمهور خودشان. البته این بدان معنا نیست که برای هر توافقی لازم باشد که از نظر قدرت همسنگ و برابر شویم. چون هیچ دو کشوری از جهت میزان قدرت مشابه نیستند. چگونگی موازنه قوا برحسب موضوع اختلاف و نوع منافع است که اهمیت پیدا میکند. بنابر این هر کشوری حتی ضعیف هم میتواند برای تحقق اهداف خود، از سه طریق موازنه قوا را با قدرتمندترین کشورها نیز ایجاد کند. از طریق تناسب در اهداف، و نیز تنوع پایههای قدرت و بالاخره مشارکت در اتحادهای سیاسی منطقهای یا بینالمللی. هر سه روش و ترکیب آنها برای شکل دادن به موازنه قوای موثر، کاربردی و مفید هستند.تناسب اهداف یا بهتر است گفته شود تعیین اهداف معقول، باید متناسب با توانمندیها و قدرت کشور باشد.
سنگ بزرگ علامت نزدن است. البته سنگهای کوچک هم ارزش زدن ندارد. وزنههای معقول و متعارف را باید تجربه نمود و به عنوان اهداف مرحلهای انتخاب کرد. تنوع دادن به پایههای قدرت بسیار مهم است. قدرت هر کشوری ترکیبی است از قدرتهای اقتصادی، نظامی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و بینالمللی و جغرافیایی. نمیتوان از نظر اقتصادی قوی بود ولی توان دفاع نظامی نداشت. یا برعکس. نمیشود با قدرتهای دیگر وارد موازنه شد، ولی به لحاظ حمایت مردمی و سیاست داخلی کمعمق بود. بنابراین باید تناسب میان مولفههای گوناگون قدرت را دقیق رعایت کرد. سومین عنصر اتحادهای سیاسی منطقهای یا بینالمللی است. در جهانی که حدود ۲۰۰ کشور دارد، حداقل ۳۰ کشور آن برای ما مهم هستند و دوری یا نزدیکی به آنها میتواند در موازنه قوا با کشور سوم، موثر باشد. حتما باید به ایجاد روابط متعادل با آنها کوشید و در برابر یک قطب، از اتحاد و نزدیکی با دیگران استفاده کرد و برعکس. نمیتوان همزمان با همه تنش داشت یا وارد معادلات و اتحادهای سیاسی ناپایدار و شکننده شد. بنابراین مبنای روابط با سایر کشورها از جمله امریکا اعتماد نیست، بلکه بیاعتمادی محض است. بیاعتمادی که به واسطه وجود تضمین مبتنی بر قدرت میتواند به روابطی متعادل ختم شود. درباره مقایسه روسای جمهور امریکا نیز میتوان گفت از یک حیث آنان با یکدیگر فرقی ندارند، در حالی که از جهات دیگر متفاوت هستند. تفاوت داشتن یا نداشتن آنها برای ما، متاثر از تعریفی است که ما از خودمان میکنیم. ما میتوانیم خود را به گونهای تعریف کنیم که هر دو رییسجمهور را با وجود همه تفاوتهایشان به رفتار مشترکی برسانیم و فرقی میان آنان به وجود نیاید. در مقابل میتوانیم به گونهای رفتار کنیم که از تفاوتهای مهمی که میان آنان است بهره ببریم. چه تفاوتی برای ما مهمتر از اینکه یکی برجام را امضا کرده و در جهت اجرایش گام برداشت و دیگری برخلاف تعهدات رسمی آن را زیر پا گذاشت؟ با این حال فراموش نکنیم که آنان رییسجمهور یک کشور دیگر هستند، قرار نیست هیچکدام دوست ما باشند. آنان هم دنبال منافع کشور و ملت خودشان هستند. این ما هستیم که با رفتار و تعریف معقولی که از خود میکنیم، تفاوتهای آنان را برجسته کرده و به منصه ظهور میرسانیم. اگر خودمان را به گونهای تعریف کنیم که اوباما و ترامپ برای ما یکسان شوند این نشانهای از منعطف نبودن و ضعف سیاسی ما است و نه تشابه آندو با یکدیگر.
روزنامه دنیای اقتصاد
ضرورت اصلاح پارادایم فکری
دکتر رضا بوستانی
نشانههای روشنی از بازآفرینی در اقتصاد مشاهده میشود. رشد تولید در فصل تابستان به ۱/ ۵ درصد رسید که سهم بخش غیرنفتی در این رشد ۸/ ۲ درصد بود. در صورت ادامه این رشدها در دو فصل آینده، اقتصاد بهطور کامل از رکود خارج میشود.
در این صورت، اقتصاد با خروج کامل از رکود شرایط عادی خود را ادامه میدهد. شرایط عادی اقتصاد هم چیزی نیست بهجز روند رشد بلندمدت. اما روند بلندمدت ـ دست کم در یک دهه گذشته ـ چگونه بوده است؟
در دو دهه گذشته، تولید ناخالص سرانه یا همان تولید به ازای هر ایرانی فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده است. اما فارغ از این چرخههای تجاری کوتاهمدت، روند بلندمدت تولید سرانه تا پایان دهه ۸۰ خورشیدی صعودی بود. اما از ابتدای دهه ۹۰ خورشیدی نه تنها رشد بلندمدت ناپدید شد، بلکه تولید سرانه افت نیز داشت؛ بهگونهایکه تولید سرانه در تابستان سالجاری نسبت به سال ۱۳۹۰، در حدود ۱۳ درصد کاهش یافت. تولید غیرنفتی سرانه نیز همین روند را البته با نوسانات بسیار کمتری دنبال کرده است. این پدیده در ادبیات اقتصاد کلان، رکود مزمن (Secular Stagnation) نامیده میشود.
بر اساس این مشاهدات میتوان نتیجه گرفت که اقتصاد بعد از خروج از رکود و احتمالا از ابتدای سال آینده به روند بلندمدت خود بازمیگردد، ولی همچنان نگرانی از اینکه روند بلندمدت همان رکود مزمن باشد وجود دارد. ذکر این نکته ضروری است که نمیتوان رکود مزمن را با اجرای سیاستهای پولی یا بودجهای انبساطی بر طرف ساخت. رکود مزمن اغلب از مشکلات ساختاری نشات میگیرد؛ اگر ساختارها از رشد فناوری و انباشت سرمایههای فیزیکی و انسانی حمایت نکنند، بهرهوری نیروی کار رشد نمیکند و نباید انتظار شکوفایی اقتصادی داشت.
تا ابتدای دهه ۹۰ خورشیدی، وجود درآمدهای نفتی این امکان را فراهم کرده بود تا تامین مالی سرمایهگذاری و انباشت سرمایه فیزیکی بهراحتی صورت گیرد. همچنین روابط تجاری امکان بهرهمندی از دانشهای ضمنی لازم برای رشد فنآوری را ممکن میساخت. به نظر میرسد با کاهش حجم درآمدهای نفتی و تجارت خارجی در یک دهه گذشته، انباشت سرمایه و دستیابی به دانشهای ضمنی محدود شده باشد و اینها علل اصلی رکود مزمن بودهاند. اگر این را بپذیریم که نفت جایگاه قبلی خود را در اقتصاد جهانی از دست داده و به یک کالای اولیه (commodity) تبدیل شده است، نباید افقهای روشنی برای قیمت نفت متصور شد. در نتیجه، حتی با برطرف شدن محدودیتهای بینالمللی همچنان منابع کافی تامین مالی سرمایهگذاری و انباشت سرمایه وجود نخواهد داشت. بنابراین به نظر میرسد باید تغییری در پارادایم فکری برنامهریزان و سیاستگذاران اقتصادی متناسب با شرایط جدید ایجاد شود. پارادایمی که از همه امکانات داخلی و خارجی برای رشد درونزا استفاده کند و تمرکز کمتری بر منابع دولتی ناشی از صادرات نفت داشته باشد.
روزنامه شرق
آقای قالیباف! نفع مردم یا منافع ملی؟
ناصر ذاکری
محمدباقر قالیباف هفته گذشته با تأکید بر اولویت رفع مشکلات معیشتی مردم، «نفع مردم» را معیار و چراغ راه فعالیت مجلسیان اعلام کرد و اینکه مجلس در بررسی لایحه بودجه 1400 با این رویکرد اقدام خواهد کرد. در نظر اول این یک مطلب بدیهی است و بهاصطلاح گفتن ندارد. وظیفه مجلس و مجلسیان این است که حافظ منافع مردم باشند و اگر روزی روزگاری دولتمردان سودای دیگری داشتند و اولویت را به مسائل و اهداف دیگری دادند، به آنان یادآوری کنند که باید خادمان مردم باشند و حفظ منافع آنان را بر تحقق هر هدف دیگری ترجیح بدهند. دقیقا بههمیندلیل است که مجلس خانه ملت تلقی میشود؛ اما سؤالی که مطرح میشود و ارزش بررسی بیشتر و جدیتر دارد، این است که بهراستی «نفع مردم» در چیست؟ آیا نفع مردم در گرو افزایش سهم هزینههای جاری دولت نسبت به هزینههای عمرانی است یا بالعکس؟ آیا ملزم ساختن دولت به افزایش مبلغ یارانه پرداختی به هر قیمتی متضمن منافع مردم است؟
آیا تلاش برای رفع مشکلات مربوط به واردات واکسن کرونا به نفع مردم است؟ آیا تلاش برای حل مشکلات شبکه بانکی کشور بهگونهای که صادرکنندگان و واردکنندگان ناگزیر از پرداخت باج نباشند و قیمت تمامشده کالاها افزایش نیابد، به نفع مردم است یا خودداری از پیوستن به FATF و بیاعتنابودن به اینگونه مشکلات؟
عبارت «نفع مردم» قابلیت تفسیر دارد و هر سیاستمداری میتواند ادعا کند که هدفی جز آن ندارد. دقیقا بههمیندلیل است که جریانهای پوپولیستی همواره تلاش دارند با تشویق و تهییج احساسات مردمی و گاه با مطرحکردن شعارهایی در راستای منافع کوتاهمدت اقشار کمدرآمد جامعه به قدرت برسند. هرقدر عبارت «نفع مردم» مبهم و دارای تفاسیر متناقض است، عبارت «منافع ملی» از شفافیت و صراحت برخوردار است.
امروزه در همه جوامع دولتها و دولتمردان از منافع ملی دم میزنند و موفقیت یا عدم موفقیت خود را با این معیار میسنجند. دولتها تلاش میکنند از هر فرصتی برای افزودن بر ثروت شهروندان خود و افزودن سهم کشورشان از سفره گسترده تجارت جهانی استفاده کنند، سیاست خارجی خود را در خدمت اقتصادشان قرار میدهند و تلاش میکنند با ایجاد رونق در اقتصاد داخلی و ایجاد فرصتهای شغلی بیشتر، نهتنها جوانان تحصیلکرده کشور بلکه حتی نخبگان سایر کشورها را بهسوی خود جذب کنند. آنان سعی میکنند با رقابتی نفسگیر با همدیگر سهم بیشتری از سرمایههای خارجی را جذب کنند، زیرا با سرازیرشدن سرمایه خارجی، دسترسی کشور به بازارهای دنیا و فناوری روز تسهیل خواهد شد.
دولتها گاه برای کسب موفقیت در افزودن بر سهم خود از بازار فلان کشور در یک بازی پیچیده شطرنج در عالم سیاست وارد شده و تمام توان خود را برای کسب امتیاز از حریف به کار میگیرند. حال سؤالی که باید از رئیس مجلس و سایر مجلسیان پرسید، این است که آنان چه تصویری از مفهوم «نفع مردم» دارند؟ آیا اخراج کشورمان از بازار جهانی نفت و جایگزینشدن رقبای منطقهایمان که با افزایش تولید و فروش در سطحی بیشتر از سهمیه صادراتی، بازگشت ما به بازار را برایمان دشوار کردهاند، متضمن منافع ملیمان است؟ آیا اینکه نفت را با دشواری فراوان بفروشیم و توان انتقال وجه آن به کشور یا پرداخت ارز به فروشندگان کالاهای مورد نیاز مردم را نداشته باشیم، به معنی رعایت «نفع مردم» است؟
آیا محرومشدن کشور از جریان سرمایهگذاری خارجی که فقط در یک عرصه منتهی به فاصلهگرفتن صنعت نفت کشورمان از فناوری روز تولید و تصفیه است و همین به معنی ازدستدادن بخشی از موجودی ذخایر نفتیمان بهصورت خارجشدن از دسترس است، به معنی رعایت معیار مبهم «نفع مردم» است یا تلاش برای حل دشواریها و بازگشت مقتدرانه و عزتمندانه به بازار جهانی نفت و انرژی؟ آیا در شرایطی که همه جوامع تلاش میکنند با افزایش سهمشان از بازار گردشگری جهانی اشتغال و درآمد بیدردسر برای ملت خود فراهم کنند و بیماری فقر و بیکاری در اقتصاد ملی را درمان کنند، رعایت معیار «نفع مردم» در گرو این نیست که با انتخاب رویکرد تنشزدایی و تعامل مثبت با جهان، اجازه دهیم اقتصاد کشورمان با کسب درآمد از میدان گردشگری قدری سروسامان یابد؟
این درست است که در شرایط فعلی مدیریت اقتصادی کشور گرفتار ناکارآمدی نظامیافته؛ این درست است که فساد و رانتخواری و توزیع نامناسب درآمد موجب تشدید فشار بر اقشار کمدرآمد شده و سفره آنان را بسیار کوچک کرده، اما آیا این همه مشکل موجود است؟ وقتی مجلسیان از «نفع مردم» سخن میگویند، میتوان چنین برداشت کرد که در بهترین شرایط تلاش آنان مصروف تغییر اولویتبندیها در بودجه سالانه کشور خواهد شد. البته باید گفت لزوما چنین تغییراتی از یکسو بهترین و مناسبترین تغییرات نخواهد بود و از سوی دیگر کمک محسوسی به حل مشکلات کشور و بزرگترشدن سفره مردم نخواهد کرد. برای اثبات این ادعا کافی است عملکرد مجلس درباره تصویب قوانین برای مبارزه با فساد را بررسی کنیم و سؤال کنیم که چرا مجلس به لوایح ضد فساد از جمله لایحه مدیریت تعارض منافع که سال گذشته از طرف دولت تهیه و به مجلس ارسال شده است، اعتنایی نمیکند.
در شرایطی که اقتصاد ملی بهدلیل بیاعتنایی به تعامل مثبت با جهان با سرعت رو به افول میرود و رقبای منطقهای ما هر روز قله جدیدی را فتح میکنند و بازگشت اقتصاد ایران به شرایط مطلوب را دشوار (اگر نگوییم غیرممکن) میکنند، در شرایطی که مسیرهای انتقال کالا، انرژی و مسافر اعم از خطوط ریلی و هوایی با نادیدهگرفتن ایران و بیاعتنایی به موقعیت استراتژیک سرزمینمان، منافع سرشار خود را نصیب کشورهای آسیای میانه یا حاشیه جنوبی خلیج فارس میکنند، تلاش برای اعمال تغییرات جزئی در بودجه سالانه با این فرض که با هدف حل مشکلات معیشتی مردم صورت بگیرد و اهداف و اغراض سیاسی پشت آن نباشد، درست مثل تلاش برای تقسیم یک مویز بین چهل قلندر است، آنهم درحالیکه باغ انگورمان در تصرف دیگران است. بازپسگیری باغ انگور شرایطی را فراهم میآورد که برای هر قلندر بهجای تکهای از مویز، انبانی از مویز فراهم کنیم، ازاینرو اگر مجلسیان به «نفع مردم» میاندیشند، بهتر است با مشورت اهل فن و کارشناسان ایراندوست، راه درست را انتخاب کنند و با تلاش برای حل مشکلات پیشروی اقتصاد در مسیر بازگشت به اقتصاد جهانی، اجازه بدهند اقتصاد کشور رها از ماجراجوییها نفسی تازه کند و دولتمردان با آرامش و اعتمادبهنفس به بهترین شیوه دفاع از منافع ملی ایران بیندیشند.
روزنامه اطلاعات
دور نمای سال نو میلادی
ابوالقاسم قاسم زاده
در آستانه سال نو میلادی نویسندگان رسانهها و صاحبنظران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دور نمای سال آینده را ترسیم کردهاند که محور مشترک همه آنها در یک کلام، سال «دشواریها» است که بعد از فروکش کردن اپیدمی کرونا در اغلب مناطق جهان ظهور و بروز پیدا میکند!
اولین دشواری، بازگشت به روال عادی در زندگی فردی و اجتماعی است که حداقل نیمی از سال آینده، تجربه تلخ و عادت به شرایط فوقالعاده آن را به همراه خواهد داشت. به بازار آمدن واکسن کرونا اگرچه نقطه عطف تعیینکننده برای رهایی از این اپیدمی است، اما حداقل تا پایان نیمه اول سال آینده همه در انتظار چگونگی اثربخشی آن خواهند بود، در حالی که هنوز امکان جهش این ویروس به انواع جدید و با پیآمدهای مرگبارتر از گذشته را میدهند. آنچنان که در چند روز اخیر اخبار آن از انگلیس آمد و موجب شد تا شرایط قرنطینه به مسدود شدن مرزهای کشورها، آن هم در اروپا منجر شود. تا پایان نیمه اول سال آینده میلادی، همچنان اپیدمی کرونا موضوع روز و در صدر خبرها با حساسیتهای متفاوت قرار خواهد داشت.
دومین موضوع مهم به دورنمای سال آینده، نگاه به چرخش اقتصادی و مالی در جهان است. در اغلب ارزیابیها مشکلات مالی و روابط اقتصادی اگرچه تا حدودی و در مواردی تسهیل مییابد، اما همچنان اغلب کشورها، به ویژه در دو قاره آسیا و آفریقا با مشکلات گوناگون اقتصادی و مالی مواجه خواهند بود. این مشکلات سایه خود را بر ادامه اتحادیههای اقتصادی منطقه میاندازد و این اتحادیهها و سازمانهای مالی ـ اقتصادی منطقهای دچار تلاطم خواهند شد. این ارزیابی را اغلب نشریات مالی ـ اقتصادی تخصصی ارائه دادهاند و در نتیجه چندان خوشبینی به تحولات مثبت و سازنده اقتصادی و مالی حداقل تا نیمه دوم سال آینده ارائه نمیدهند! دیروز یکی از نشریههای معتبر اقتصادی ژاپنی براساس برآورد و بررسی آماری نوشت: «… کرونا تاکنون ۱۳ تریلیون دلار به اقتصاد جهانی خسارت وارد کرده است و اگر این وضعیت ادامه یابد تا ۲۰۳۰ یک میلیارد نفر «فقرزده مطلق» میشوند.» این نشریه دور نمای اقتصادی سال جدید را به ویژه برای کشورهایی که قدرت مالی بهتر یا اقتصاد رشد یافته دارند، بسیار محافظهکارانه ارزیابی میکند که بیشتر به محاسبه حفظ شرایط خود خواهند پرداخت و در نگاه به چرخش اقتصاد (مالی) بینالمللی، به ویژه در اتحادیهها «دست باز» حرکت نخواهند کرد.
چند تحول مهم جهان در سال آینده عبارتند از: ۱ـ رفتن ترامپ از کاخ سفید و آغاز دور جدیدی از ریاست جمهوری آمریکا توسط «بایدن» از حزب دمکرات. ۲ـ بازگشت بایدن (آمریکا) به معاهده برجام و پایان یافتن تهدیدهای بینالمللی دوران ترامپ، به ویژه درباره ایران و لغو سیاست «تحریمهای همه جانبه» و «فشار حداکثری» علیه جمهوری اسلامی ایران.
۳ـ استقرار آرامشی نسبی در خاورمیانه، به ویژه در حوزه خلیج فارس که شاهرگ انرژی جهان ـ نفت وگاز ـ خوانده میشود. ۴ـ حل مناقشهها در افغانستان و تعدیل روابط تخاصمی آمریکا و چین، که در زمان ترامپ تشدید شد. ۵ـ همکاری مسکو ـ واشنگتن در راستای تعامل برای تنظیم قراردادهای دوجانبه درباره سلاحهای استراتژیکی، به ویژه «توان اتمی»، ۶ ـ تلاش بایدن دربازگشت سازمان ملل به جایگاه قبلی خود که در زمان ترامپ تضعیف شده بود و همکاریها برای حل و فصل بحرانهای منطقهای برای ایجاد ثبات و امنیت و تلاش «اتحادیه اروپا» برای کسب جایگاه مناسب در چرخه اقتصادی و مالی بینالمللی ۷ ـ آغاز مجدد سازمان بینالمللی تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول برای رونق مالی ـ اقتصادی کشورها و دولتهایی که دارای پروژههای توسعه صنعتی ـ تجاریاند. به نظر میرسد که در سال آینده سایت بینالملل از نظامیگری فاصله بگیرد و جهتگیری برای بازسازی و بهبود اقتصادی ـ معیشتی مردم در اغلب کشورها پیدا کند.
در پایان ارزیابی دورنمای سال نو میلادی در غرب آسیا، به ویژه در بخشی که معروف به «خاورمیانه» شده است، بخاطر تجربه چهارساله از ریاست جمهوری ترامپ که از این منطقه (خلیج فارس) دلارهای نفتی سعودیها، امارات، قطر و دیگر شیوخ حاکم درجنوب خلیج فارس را غارت کرد و اسرائیل را به انواع و اقسام سلاح های بسیار پیچیده نظامی مسلح کرد و انواع و اقسام تسلیحات نظامی ـ جنگی را در اختیار رژیم صهیونیستی و شیوخ حاکم عرب (عربستان ـ امارات و…) قرار داد، مانع از استقرار صلح و امنیت در سراسر این منطقه شد، عراق را همچنان در چرخه بحرانها نگهداشت، افغانستان را با بحرانهای گوناگون رها کرد و… عبور این منطقه از «بیثباتی» به ثبات نسبی برای ترسیم شرایط بهتر بهبود مالی ـ اقتصادی و رفاهی مردم، اگر مشکلتر از گذشته نباشد، چندان آسان نخواهد بود. در این مسیر روابط منطقهای و بینالمللی ایران، به ویژه با اروپا و آمریکا نقش تعیین کنندهای دارد که بخش مهمی از دورنمای سال نو میلادی در خاورمیانه به چگونگی تنظیم یا تحول مثبت در آن بستگی دارد.
در یک کلام خوشبینی یا بدبینی از دورنمای سال نو میلادی به تحولات آینده و بخش مهمی از آن به چگونگی روابط قدرتهای بزرگ و تعیین کننده به ویژه، آمریکا، چین و روسیه بستگی دارد.
مطالب مرتبط