روزنامه کیهان

نمی از دریای درایت او

سعدالله زارعی

«از طرفی [شهید سلیمانی] دارای درایت و تیزهوشی بود. [او] این مسئله بروز یک جریان به ظاهر مذهبی متمایل به یکی از فرقه‌ها و علیه مقاومت را از مدت‌ها قبل پیش‌بینی کرد. آمد به من گفت آن چیزی که من در وضع دنیای اسلام دارم می‌بینم - اسم آورد از بعضی کشورها - یک جریانی دارد به وجود می‌آید. بعد از مدتی داعش به وجود آمد. آدم با‌درایتی بود آدم باهوشی بود در اداره اموری که با کشورها ارتباط داشت و او در آنها دخیل بود، با کمال عقل و درایت رفتار می‌کرد. این را بنده کاملاً حس می‌کردم.» این فرازی از سخنان حضرت امام خامنه‌ای -‌دامت برکاته- است که در روز 26 آذر ماه گذشته، در دیدار با ستاد برگزاری مراسم سالگرد شهادت جانسوز سردار سلیمانی بیان گردید و نشان‌دهنده یک خصوصیت بسیار مهم در این شهید گرانقدر می‌باشد. در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:

1- «ولایت‌مداری» واژه‌ای شناخته‌شده در بین نیروهای حزب‌اللهی و ولایی است و بیانگر یک خصوصیت برجسته در فرد می‌باشد و بار معنایی آن هم گسترده است و بدون تردید یک ملاک مهم در ارزیابی شخصیت فرد و یا یک گروه می‌باشد. اما ولایت‌مداری با همه اهمیتش یک صفت شخصی است و سبب هدایت وی در دنیا و سعادت او در آخرت می‌گردد. کما اینکه فقدان این خصوصیت در فرد، سبب گمراهی او در دنیا و خسران او در آخرت می‌شود. البته ولایت‌مداری اثر اجتماعی هم دارد، که وحدت جامعه حول محور ولایت می‌باشد.

با این توضیح «بسیاری» از افراد جامعه ولایت‌مدار بوده و عدد آنها در جامعه ما به ده‌ها میلیون نفر می‌رسد؛ اما این برای یک جامعه دین‌محور کافی نیست و خود ولایت نیاز به مقومی قوی‌تر دارد که می‌توان از آن به «ولایت‌افزایی» یاد کرد. ولایت‌افزایی به این معناست که فرد ولایت‌مدار به گونه‌ای عمل می‌کند که مسیر را برای حرکت و موفقیت بیشتر ولایت‌ هموار می‌نماید. بر این اساس در زمان پیامبر و نیز در زمان امیرالمؤمنین علیهما‌السلام، کفار، مشرکین، منافقین و مفسدین روی چند نفر حساسیت داشتند و معتقد بودند برای حذف سیاسی پیامبر و علی -‌صلوات‌الله علیهما‌- این چند نفر باید حذف شوند و خود پیامبر و امیر‌مؤمنان نسبت به از دست دادن این چند نفر نگران می‌شدند و وقتی به شهادت می‌رسیدند به شدت متأثر و‌ اندوهگین می‌شدند که دو نمونه آن در زمان پیامبر(ص)، شهادت حضرت حمزه ابن عبدالمطلب و شهادت حضرت جعفر ابن ابی‌طالب علیهماالسلام و در زمان امیرالمؤمنین شهادت عمار یاسر و شهادت مالک اشتر علیهماالسلام بود. کار جعفر، حمزه، مالک و عمار چه بود؟ کار آنان ولایت‌افزایی بود یعنی در درون خود یک هنرهایی داشتند که در تنگناها و بزنگاه‌ها به فریاد می‌رسیدند و باری از دوش پیامبر یا امیرالمؤمنین -‌علیهما‌السلام- برمی‌داشتند و یا در حرکت حکومت اسلامی به جلو، کمک ویژه‌ای می‌کردند که از دیگران برنمی‌آمد، یا به هر حال انجام نمی‌دادند.

2- سردار سلیمانی در طول دوره پس از انقلاب اسلامی و به ویژه در دوره 23 ساله فرماندهی نیروی قدس، این‌گونه بود. در دهه اخیر که بسیاری در راه ولایت سنگ می‌انداختند و بعضی برای آنکه در جزر و مدهای سیاسی به چیزی متهم نشده و سرشان به سلامت باشد، سکوت می‌کردند و در این میان هنر بعضی هم صرفاً برای آنکه «دین خود» را از معرکه سالم بیرون ببرند در جبهه ولایت بودند، سردار سلیمانی برای ولایت کار حمزه و جعفر برای پیامبر و کار عمار و مالک برای امیرالمؤمنین می‌کرد. او به دل خطر می‌زد و همه ظرفیت خود را به کار می‌گرفت تا گره از کار ولایت باز کند و راهی فراروی حرکت انقلاب اسلامی باز نماید. حدود چهار پنج سال پیش وقتی در جلسه‌ای به او گفته شد: «امروز شما و نیروی قدس به یک حجت برای درستی راه انقلاب و ولایت تبدیل شده‌اید و اگر موفقیت‌های شما و نیروی قدس نبود، نظام نمی‌توانست به آسانی از زیر بار اتهام ناروای ناکارآمدی خلاص شود و لذا درست است که شما در جبهه خارج از کشور فعالیت می‌کنی، اما اثر کار شما در داخل هم، هموار شدن مسیر انقلاب و رهبری است» او سرش را پایین ‌انداخت، چون نمی‌خواست از خود و اثر کارش چیزی بگویند.

یک بار سردار سلیمانی، محور جلسه‌ای مهم با یکی از مقامات ارشد کشور بود که خبر آن هم نه با جزئیات بلکه در یک شکل رسمی در بیرون منتشر شد. در آن جلسه وی نزدیک به یک ساعت اشکالات کار آن دستگاه را بیان کرده و در نهایت گفته بود مواضع شما نباید از مواضع رهبری جدا باشد و او قول داده بود که از آن پس مراقبت می‌کند. بعد از اتمام آن جلسه یکی از مسئولان دفتر آن مقام کشوری، گزارش جلسه را به گونه‌ای دیگر منعکس کرد که گویا سردار سلیمانی و آن جمع برای دلجویی نزد آن مقام آمده و با سخنان آن مقام به اشتباه خود پی‌برده و قانع شده‌اند! یعنی در این گزارش رسمی حقیقت کاملاً قلب شده بود. وقتی شهید که محور آن جلسه بود و جلسه را او هماهنگ کرده بود و افراد هم به تشخیص او در جلسه حضور پیدا کرده بودند، گزارش دفتر مربوطه را شنید، اصلاً ناراحت نشد و گفت خیلی خوب اگر این فرد در مواضع خود از سایش با مواضع رهبری دست بردارد، آنچه در مورد جلسه بیان شده، اهمیت ندارد و اصلاح مواضع، اصل موضوع است که البته تا حد زیادی همین‌گونه هم شد. این یکی از جاهایی است که می‌توان از آن با عنوان «ولایت‌افزایی» یاد کرد.

3- در دهه اخیر در صحنه منطقه، تحولات زیادی پیش آمد، موضوعات زیادی مطرح گردید و عناصر مختلفی در این صحنه مؤثر بودند. در این میان اجرای منویات بسیار تعیین‌کننده رهبر معظم انقلاب اسلامی در مسایل پرتلاطم و دگرگونی‌های منطقه، نیاز به «راهبری» داشت.

یکی از این صحنه‌های حساس عراق بود. در عراق یک رژیم مستبد که سابقه 15 سال -1354 تا 1369- درگیری و حدود 30 سال خصومت با ایران و تشیع داشت، ساقط شده بود و احزاب و گروه‌ها و دسته‌های عراقی که تا پیش از این در خفقان، زندان، تبعید و تحت تعقیب بودند، آزاد شده بودند و هر کدام براساس تعصبات سیاسی، قومی و خانوادگی، رویه‌های جداگانه‌ای را در پیش گرفته بودند و آن‌قدر علیه هم کار می‌کردند که در همان روزهای اول سقوط رژیم صدام حسین، سید عبدالمجید خویی فرزند مرجع نامدار شیعه را در نجف کشتند و بدن قطعه‌قطعه شده او را در چهار سمت نجف آویزان کردند! معلوم است که چنین فضایی چقدر رعب ایجاد نموده و مرجعیت نجف را به شدت بیمناک کرده و از ورود به صحنه پرهیز می‌دهد. و این در حالی است که در چنین اوضاعی، همه چشم‌ها به مرجعیت است تا کاری بکند و جلوی بلبشو را بگیرد. مرجعیت با این استدلال که این‌هایی که دست به خشونت می‌زنند و بعضی از آنها سرکردگانشان عمامه هم به سر دارند، اصلاً گوششان بدهکار حرف مرجعیت نیست تا با ورود او کنار کشیده و اوضاع به سامان برسد، در ورود به صحنه ملاحظات داشت. از آن طرف بعثی‌ها تحت فرماندهی عزت ابراهیم الدوری و تکفیری‌ها تحت رهبری ابومصعب زرقاوی دست به اقدامات تروریستی می‌زدند و فضا را به شدت تیره و تار می‌کردند و آمریکایی‌ها با استناد به این آشوب‌هایی که دو سوی ماجرا به آن دامن می‌زدند، ایجاد یک حکومت کامل نظامی به فرماندهی «پل بریمر» را مد نظر قرار ‌داده بودند.

در این میان دستور حضرت امام خامنه‌ای -دامت برکاته- این بود که اولاً آمریکایی‌ها نباید در عراق جاگیر شوند، چرا که اشغال نظامی عراق هم علیه مصالح این کشور است و هم با مصالح کشورهای منطقه و از جمله مصلحت جمهوری اسلامی در تضاد است. ثانیاً در عراق باید حکومت منتخب مردم، جایگزین حکومت دیکتاتوری بعثی شود. نقشه راه این دو هدف راهبردی از یک‌سو محوریت آیت‌الله‌العظمی سیستانی در هدایت عراق و از سوی دیگر وحدت گروه‌های مختلف و موثر عراقی حول محور واحد بود.

ما می‌توانیم از خلال آن وضع به شدت آشفته و ناهمگن و نگرانی‌های شدید و به‌حقی که مرجعیت برای ورود به صحنه سیاسی داشت و دستور کار بسیار استراتژیکی که رهبر معظم انقلاب ترسیم کردند، دریابیم که چه کار دشواری بر دوش سردار شهید سلیمانی قرار گرفته است و او چگونه در میدان «ناممکن‌ها»، باید گره‌ها را یکی‌یکی باز و به «ممکن‌ها» تبدیل کند.

یک روی دیگر مسئله این است که در این میدان، دشمن با همه وجود وارد شده است حدود 300 هزار نیروی نظامی و شبه‌نظامی و به قول خودشان تریلیون‌ها دلار و هزاران تُن جنگ‌افزار و برخوردار از انواعی از پشتوانه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی و با تکیه به رعبی که پس از ماجرای 11 سپتامبر بر دنیا مستولی شده است و نه تنها یک اجماع در داخل آمریکا و در داخل جبهه آمریکا، بلکه یک اجماع جهانی به نفع اهداف و عملکرد ارتش آمریکا درخصوص عراق شکل گرفته است و در این سوی میدان، سردار سلیمانی در جایگاهی نیست که دولت‌ و نهادهای بالادستی و پایین‌دستی آن و بودجه ارزی و ریالی کشور را در اختیار داشته باشد و لذا برای هر یک دلار و یک ریال باید وارد بحث شود و این همه در حالی ا‌ست که علاوه‌بر آنکه حس و حال دولت وقت هم با حس و حال او تفاوت دارد، وضع خود دولت هم آن‌گونه نیست که بتواند کمک ویژه‌ای به سردار سلیمانی بنماید.

بله در این فضا سردار سلیمانی باید کاری بس بزرگ و دشوار را به سرمنزل مقصود برساند و می‌رساند.

و این ماجرا تنها مربوط به این مقطع -1382 تا 1386- عراق نیست، حکایت مقطع 1393 تا 1396 هم همین است. که او باید عراق را از زیر بار بسیار سنگین توطئه‌ای بین‌المللی و منطقه‌ای -یعنی توطئه گروه‌های تکفیری- بیرون آورد، باز او با همان جبهه پر از نفر و امکانات و اختیارات مواجه است و با همان عده و عُده کمی که سردار در اختیار دارد باید وارد میدان شود و این در حالی است که همزمان در چهار کشور عراق، سوریه، لبنان و یمن همین حکایت وجود دارد و در هر کدام هم چشم‌ها به سردار سلیمانی دوخته شده است.

در همه این صحنه‌ها او با دولت‌ها باید گفت‌وگو می‌کرد، مبادله اطلاعات می‌نمود و به تصحیح خطای آنان همت می‌گماشت و اینها چیزهایی نبود که در یک دیدار و دو دیدار به نتیجه برسند بعضی از این موارد به مذاکره‌ای چند ساله نیازمند بود. در همه این صحنه‌ها او با مردم این کشورها هم کار داشت و باید «قدرت مقاومت» را در آنان پدید می‌آورد. او با احزاب و گروه‌هایی که در بسیاری از موارد با خط و ربط‌های آنان هم مخالف بود‌، کار داشت و باید آنان را کنترل و مدیریت می‌کرد و این همه در حالی بود که در اکثر موارد، او نمی‌توانست از موضع «تحکم» وارد شود. البته گاهی هم از در تحکم وارد می‌شد و جواب هم می‌گرفت ولی در اغلب موارد او باید آنان را «مجاب» می‌کرد. اینجا او با درایت وارد می‌شد و گره‌ها را یکی یکی باز می‌کرد و مسیرها را روی ملت‌های منطقه‌ می‌گشود و دشواری‌های آن را برطرف می‌کرد.

سردار سلیمانی ولایت‌مداری ولایت‌افزا بود. خودش نقل می‌کرد؛ «در یکی از جلساتی که درخصوص مسایل امنیتی سوریه با مقامات ترکیه داشتم، وزیر خارجه وقت ترکیه که در آن روزها به او تئوریسین حزب عدالت و توسعه می‌گفتند، وقتی توضیحات کارشناسی من را درباره سوریه شنید و ذکر جزئیات توجه او را جلب کرده بود، رو به من کرد و به طعنه گفت «تو تاکتیک را خوب می‌فهمی و اشراف خوبی به آن داری ولی از استراتژی بهره چندانی نداری. فرقت با من این است که من استراتژی را می‌دانم و تاکتیک را نمی‌دانم تو تاکتیک می‌دانی و استراتژی نمی‌دانی». من به او گفتم لازم نیست من استراتژی بلد باشم، بالای سر من کسی است که استراتژی را خیلی خوب می‌داند و به من می‌گوید و لذا برای من کافی است که بر تاکتیک‌ها اشراف داشته باشم.» و او البته به معنای واقعی و کامل کلمه یک «استراتژیست در میدان» هم بود؛ یک ابر استراتژیست که بسیاری از محافل نظامی و سیاسی دنیا به آن اعتراف کرده‌اند.

 

 

روزنامه اعتماد

رشد اقتصادی بدون نفت

عباس عبدی

بانک مرکزی گزارش حساب‌های ملی در 6 ماه اول سال 1399 را منتشر کرده است. بر اساس این گزارش اقتصاد کشور در 6 ماه اول امسال نسبت به مدت مشابه سال گذشته ۱.۳ درصد رشد داشته است. در حالی که این رقم برای مدت مشابه در سال 1398، منهای 10 درصد بود که رقم خیلی بدی محسوب می‌شد. مقامات رسمی از انتشار این گزارش استقبال کرده‌ و آن را نشانه خارج شدن از رکود دانسته‌اند. این برداشت از یک دیدگاه درست است.

در هر حال رشد منفی اقتصادی به پایان رسیده و وارد مرحله رشد مثبت شده‌ایم. در حالی که از دیدگاه دیگر مساله قدری متفاوت است.  اولین نکته اینکه گزارش مرکز آمار درباره رشد اقتصادی کشور در این 6 ماه به طرز معناداری متفاوت از گزارش بانک مرکزی است و آنها نتیجه رشد را منفی در آورده‌اند و حدود 3 درصد تفاوت در برآورد رشد اقتصادی میان این دو نهاد قدری عجیب است. البته قصد تخطئه یا تایید هیچ کدام را ندارم چون هر دو نهاد در ارایه آمار معتبر کوشا هستند و این تفاوت نشان‌دهنده استقلال نسبی آنها در تولید آمار است. شاید یک علت این تفاوت ناشی از وضعیت عمومی و به ‌شدت ناپایدار متغیرهای اقتصادی و قیمت ارز باشد که محاسبات را با خطای بیشتری همراه می‌کند. با این حال هر دو گزارش در ظاهر حکایت از بهبود روند اقتصادی نسبت به سال 1398 دارد.

 بنا بر این و از آنجا که کاهش رشد اقتصادی ناشی از کاهش شدید درآمدهای نفتی بوده‌ است، اگر صادرات نفت در هر لحظه‌ای به وضع سابق برگردد، رشد اقتصادی روند صعودی خود را باز خواهد یافت و از حالا دولت بعدی می‌تواند خود را در عرصه رشد تولید موفق معرفی کند! نکته مهم این است که اگر تاثیر نفت را کنار بگذاریم در این صورت نیز حتی رشد اقتصادی سال 1398 هم مثبت خواهد شد، ولی نکته این است که رقم رشد اقتصادی بدون نفت در حدی نیست که حتی بتواند رشد جمعیت را جبران کند چه رسد به اینکه بخواهد عقب‌ماندگی‌های شدید سال‌های گذشته را پوشش دهد. در همین دو سال گذشته، حدود 12 درصد از درآمد ملی کشور کم شده است و با رشد اقتصادی سالانه یک یا دو درصد نمی‌توان وضعیت را حل کرد.  نکته بعدی که جای امیدواری است، مقاومت اقتصاد ایران در برابر تحریم‌هاست. تحریم‌های بسیار سختی که به ایران تحمیل شده بود.

هر چند عوارض جدی آنها مشهود است ولی این تحریم‌ها موجب آن نشد که اقتصاد و تولید، مطابق انتظارات دیگران زمین‌گیر شود و در نهایت به همان مساله نفت محدود ماند و تا حدی موجب کند شدن رشد اقتصادی سایر بخش‌ها شد. اگر بتوان اقتصاد کشور را در مسیری قرار داد که رشد متعارف 4 تا 5 درصدی خود را جز بخش نفت محقق کند، در این صورت می‌توان امیدوار بود که وابستگی به نفت از میان رفته است. هر چند همچنان مصرف انرژی در داخل کشور متاثر از دسترسی ارزان اقتصاد به حامل‌های انرژی است و این نیز نوعی از وابستگی به منابع نفتی است.

نکته دیگر اینکه جزییات رشد بخش‌های گوناگون اقتصاد نشان می‌دهد بخش کشاورزی به علت خوب بودن وضع بارش‌ها در سه سال اخیر، همچنان با رشد مناسبی همراه بوده است. بخش برق، گاز و آب نیز از وضعیت مطلوبی برخوردار بوده‌اند که بخشی از آن محصول بارش‌ها ولی بخش مهم‌تر آن ناشی از ثبات مدیریتی و کارآمدی آن است. بخش صنعت که باید موتور محرک باشد، از سال 1384 به این سو هیچ‌گاه وضع مطلوب و مورد انتظار را نداشته است. یک علت آن حضور پررنگ بخش خصوصی در این بخش از اقتصاد و در عین حال دخالت‌های زیان‌بار دولتی است. در واقع به علت دخالت‌های بی‌حد و حصر دولت، فعالان بخش خصوصی عملا دچار مشکل می‌شوند. بخش آب و برق و گاز این ویژگی را ندارند، اغلب این بخش‌ها دولتی است و سیاستگذاری دولت برای آن و قیمت خدمات و تولیدات آن معقول است و چون در اختیار دولت است، به سود و زیان تصمیمات دولت توجه دارند، ولی بخش صنعت و خدمات و بازرگانی و سایر زیربخش‌های آن، میدان اصلی حضور مردم و بخش خصوصی است، ولی دخالت‌های بی‌ضابطه و زیان‌بار دولتی موجب اختلال در فرآیند رشد این بخش‌ها می‌شود. نمونه آن صنعت خودرو است. کافی است که این قید و بندها با اتخاذ سیاست‌های پایدار برداشته شود تا رشد بخش‌های اقتصادی غیر از نفت خیلی سریع به همان رقم 4 یا 5 درصد در سال برسد و قطع وابستگی به نفت محقق شود.

 

 

روزنامه شرق

درباره برخورد قاضی بابلی با سرباز

‌سید‌محمود علیزاده‌طباطبایی

صد نقش درست آمد و کس را نظری نیست/ چون رفت خطایی همه را چشم بر آن است.

در فضای مجازی مسئله برخورد یکی از قضات دادسرای بابل با یک سرباز به صورت گسترده منتشر شد که هجمه‌هایی را علیه بازپرس در فضای مجازی و حقیقی در پی داشت. گزارش تخیلی یک نویسنده درباره حادثه به نحوی که کاملا به دور از واقعیت بود، فضای رسانه‌ها را پر کرد و هیچ گوشی پذیرای روایت بازپرس از ماجرا نشد. اجماع رسانه‌ای برای برخورد با بازپرس درخور تأمل است. بازپرس مدعی است سرباز با او برخورد توهین‌آمیز کرده و در یک شهر کوچک که تعداد قضات دادگستری محدود است، پنج بار او را بازرسی کرده و با دعوت، او سرباز به اتاق کار بازپرس رفته و با اظهار ندامت سرباز، بازپرس از تنظیم گزارش منصرف و قضیه ختم شده است. چرا ادعای یک‌طرفه درباره پرونده‌ای را که هیچ اطلاعی از آن نداریم، قبول کنیم؟‌ نظام قضائی ما قاضی‌محور است و بازپرس و دادستان اختیاراتی گسترده دارند. به تعبیر یکی از مقامات دادگستری خراسان، اختیار دادستان یک درجه از اختیارات ربوبی پایین‌تر است.

 در این ماجرا که هنوز مقامات قضائی و انتظامی گزارشی دقیقی از آن برای روشن‌شدن افکار عمومی ارائه نداده‌اند، صرفا با یک نمایش رسانه‌ها، کمیته نظارت بر حقوق شهروندی در شهرستان بابل تشکیل جلسه می‌دهد. ایجاد این فضای مسموم رسانه‌ای من را به یاد اتفاقی انداخت که در سال ۱۳۵۸ با دستگیری شخصی به نام سعادتی از اعضای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) ایجاد شد و با انعکاس گسترده رسانه‌ای له و علیه وی، موضع‌گیری‌هایی صورت گرفت.

آیت‌الله مکارم‌شیرازی که در آن زمان عضو مجلس بررسی نهایی قانون اساسی بودند، به مطایبه مطلبی در روزنامه کیهان منتشر کردند که در آن به دادستان کل انقلاب معترض شده بودند که چرا پرونده این شخص را قبل از تکمیل تحقیقات و صدور حکم قطعی در اختیار همه قرار داده‌اند و اگر پرونده در اختیار افراد قرار داده نشده، این همه اظهار‌نظر قضائی له و علیه او بر چه مبنایی است؟! ‌با این میزان تخریب قضات و ایجاد جو سنگین و شاخ‌و‌شانه‌کشیدن‌ها علیه قضات، ستون دستگاه عدالت متزلزل می‌شود. با تخریب قاضی و شکستن قلم او، انتظار عدالت محال است.

از مهم‌ترین سرمایه‌های عدالت، قضات دانا، صبور و متعهد است. قاضی نماد اقتدار ملی است و با یک نمایش رسانه‌ای نباید مورد هجمه قرار گیرد.‌بازرسی بدنی آن‌هم از سوی سرباز وظیفه، مسئله‌ای است که سال‌هاست مورد نقد ناقدان منصف قرار دارد که البته اخیرا تصمیماتی از سوی مقامات قضائی در اصلاح این روش، به‌خصوص درباره وکلا و کارشناسان اتخاذ شده که در بعضی از مراجع قضائی اجرا شده است.‌وقتی اجازه می‌دهیم یک سرباز بدون هیچ آموزش مشخص و شناخت از شخصیت و شأن قاضی و وکیل دادگستری، بر‌خلاف تمام ضوابط علمی حفاظتی، وکلای دادگستری را که تمام مراحل گزینش علمی و اخلاقی را گذرانده‌اند و در بررسی برای صلاحیت ایشان دستگاه‌های امنیتی، انتظامی و قضائی اعتقاد و التزام آنها را به اسلام و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی و ولایت فقیه احراز کرده‌اند، در ورودی دادگستری که محل کارشان است، بدون رعایت شئونات و گاهی به نحو سخیفی بازرسی کند، خیلی دور از انتظار نیست که سربازی با ۱۹ ماه سابقه خدمت در دادگستری یک شهر کوچک، یکی از چند نفر محدود قاضی دادگستری را هم (بنا بر یک نقل از داستان) مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد و طرف مقابل هم که از آموزش اخلاقی بی‌بهره بوده، واکنش نامتناسب نشان دهد.

‌‌البته از حق نباید گذشت؛ سوی دیگر ماجرا این است که در بین قضات، افرادی هستند که متخلق به اخلاق قضای اسلامی نیستند و خود بارها شاهد برخوردهای نادرست برخی از قضات با وکلا و ارباب‌رجوع بوده‌ام؛  اما مشکل در جای دیگری است. متأسفانه در طول آموزش حقوق در دانشکده‌های حقوق دادگستری و غیر دادگستری، اخلاق قضائی آموزش داده نمی‌شود. ان‌شاءالله که این ماجرا درست نیست و اگر ماجرا درست باشد و قاضی دادگستری بدون رسیدگی قضائی و صدور حکم قطعی، شخصا اقدام به مجازات و ایراد ضرب‌و‌شتم کرده باشد، این موضوع را باید زنگ خطری برای تجدید‌نظر در نظام آموزش قضات بدانیم. قضا و داوری از مهم‌ترین شئون رسمی است؛ چرا‌که بارزترین جلوه عدالت در این امر نمایان می‌شود؛ از آن جهت قاضی در لبه پرتگاه قرار دارد. آموزش احکام، اخلاق و آداب قضا از ضروریات است؛ چرا‌که همان‌طور که شأن قاضی بسیار عالی و بالاست، خطر و آسیب هم به او نزدیک است. استقرار قسط و عدل در جامعه و ایجاد آرامش و امنیت عمومی، متکی به قضات آراسته و اخلاق قضائی است. گسترش عدالت در گرو اقتدار و استقلال قضات بوده و قاضی مظهر عدل الهی است و رسیدن به چنین جایگاهی، نیازمند علم و ادب است.

 به تعبیر علمای اخلاق، اخلاق از ملکات روحی است و بروز بیرونی آن ادب بوده و ادب ثمره اخلاق است و حکمت عملی همان اخلاق است. ضرورت دارد قوه قضائیه با دعوت منظم از استادان متخلق  اخلاق اسلامی در یک برنامه منظم و الزامی، اخلاق و ادب اسلامی را به قضات و کارکنان دادگستری، به‌خصوص مقامات قضائی آموزش دهند؛ چراکه با گسترش رسانه‌های مجازی، تمام اعمال و رفتار مقامات قضائی در رسانه‌ها منعکس می‌شود.

 

 

روزنامه اطلاعات

سال پر ماجرای ۲۰۲۰

دکتر شبان شهیدی مؤدب

تا چند روز دیگر، عمر سال ۲۰۲۰ میلادی به پایان می‌رسد. در این سال حوادث فراوانی رخ داد. در زمینی به مساحت تقریبی ۱۴۸میلیون و نهصد هزار کیلومترمربع که هفت میلیارد و هفتصد میلیون انسان در ۱۴۹ کشور آن زندگی می‌کنند، انتخاب مهم‌ترین حادثه‌ها در سال پر ماجرای ۲۰۲۰ امر ساده‌ای نیست، به‌ویژه که منبع خبری اکثر مردم جهان، چند خبرگزاری بزرگ هستند که اذهان عمومی و رسانه‌های صوتی تصویری و مکتوب همه کشورها را تغذیه می‌کنند. از سوی دیگر اخبار منتشره با توجه به اولویت‌های حکومت‌ها در اختیار مردم قرار می‌گیرند. اگر در یک روز چند نفر با یک پیگیری ساده، همزمان خبرهای رادیو تلویزیونی در چین، امریکا، روسیه، افریقا و جهان عرب را رصد کنند، معلوم خواهد شد که این خبرها فصل مشترک چندانی با هم ندارند. با این حال اگر چند محور مشخص را تعیین کنیم، شاید بتوانیم اخبار مربوط به حوادث مهم درحوزه‌های مربوط به این دسته‌بندی را ذکر کنیم.

بی‌تردید، مهم‌ترین اتفاق در سال ۲۰۲۰ شیوع جهانی ویروس کرونا بوده است که هم، هر روز جان هزاران انسان را گرفته، هم اقتصاد کشورها را تحلیل برده، هم بیکاری را رواج داده، هم ضعف انسان مدعی در نوردیدن تمامی قله‌های علمی را برملا کرده، هم پیران را به انزوا کشانده و حوصله جوان‌ها را از بی‌تحرکی به سر برده، هم گریزندگان از مطالعه و ورزش را به کتاب خواندن و تمرین‌های بدنی درون خانه‌ها مجبور کرده، هم امکان انجام کارهای اداری روزمره را بدون حضور در تشکیلات عریض و طویل و هزینه‌بر دولتی میسر کرده و بالاخره هم اثبات کرده که از فقیر بی‌چیز گرفته تا غنی غرق در رفاه، اگر توصیه‌های پزشکان را رعایت نکنند، گرفتار مرگی پر رنج و عذاب خواهند شد.

در آیه چهل و یکم سوره روم در قرآن کریم آمده است: به خاطر کارهایى که مردم انجام داده‌اند، فساد در خشکى و دریا آشکار شده است، تا (خداوند) کیفر بعضى اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوى حقّ) بازگردند. با الهام از این آیه مبارکه شاید بتوان دومین حادثه مهم در سال ۲۰۲۰ را ادامه بهره‌برداری مصرفانه از منابع جنگلی و زیرزمینی نام برد که پیامد قهری آن گرمایش زمین، به‌هم خوردن تعادل در چرخه طبیعی زندگی نبات و وحوش، جاری‌شدن سیل‌ها، رانش‌های زمین، آب شدن یخچال‌های عظیم طبیعی، خشکسالی و آتش‌سوزی‌های وسیع درجنگل‌های مناطق مختلفی از آسیا و استرالیا و امریکا و اروپا و ازجمله در کشور خودمان است؛ به گونه‌ای که سال ۲۰۲۰ به عنوان یکی از گرم‌ترین سال‌ها در چندین سال اخیر نام گرفته است.

ادامه جنگ‌ها، آواره شدن انسان‌ها، افزایش شمار پناهندگان، قربانی شدن هزاران انسانی که در گریز از مناطق جنگ‌زده و فقرزده برای رسیدن به یک زندگی آرام در دام قاچاقچیان انسانی گرفتار شده و پیش از رسیدن به ساحل نجات طعمه حیوانات دریایی می‌شوند؛ از دیگر حوادث تأسف‌بار به یاد ماندنی هستند. وقتی به واقعیت‌های پنهان این جنگ‌ها می‌نگریم، دست‌های نامرئی دولت‌ها و شرکت‌های چند ملیتی برای تاراج منابع ممالک فقیر را می‌بینیم که گروهی مزدور خودفروخته بومی، خواست‌های آنها را با سلاح‌هایی که در اختیارشان قرار می‌دهند برآورده می‌کنند؛ جنگ‌ها و کودتاهای متعدد در قاره افریقا در سال ۲۰۲۰ مؤید این واقعیت تلخ هستند.

در سالی که گذشت، کشتن زنان توسط همسران یا دوستان آنها در چندین کشور جهان ادامه یافت و انزوایی که کرونا بر خانواده‌ها تحمیل کرد، موجب بالا رفتن شمار این قتل‌ها شد. کشته‌شدن چندین رنگین‌پوست به‌دست نیروهای خشن پلیس در امریکا باعث تظاهرات چند ده‌هزار نفری شد. از سوی دیگر آزار و تجاوز به کودکان توسط روحانیان کلیسای کاتولیک تا آنجا پیش رفت که پاپ شخصا از این گونه اعمال کشیش‌ها و اسقف‌ها از مسیحیان عذرخواهی کرد. حقوق هزاران کودک کار در سراسر جهان همچنان نادیده گرفته شد و باندهای بی‌رحم تولید و فروش مواد مخدر، میلیاردها دلار را با روش‌های ناشناخته پولشویی به جیب زدند و هرجا هم که منافع آنها به خطر افتاد، از مکزیک تا شیکاگو و لیون فرانسه صدها نفر را به گلوله بستند.

یکی دیگر از ویژگی‌های سال ۲۰۲۰ تغییر مدل زندگی حاصل از کرونا و پیداشدن چشم‌انداز نو در به‌کارگیری پهباد در جنگ‌ها است. انجام کارها از طریق ویدیو‌کنفرانس و برگزاری نشست‌ها از طریق نرم‌افزار‌های زوم و‌… نشان داد که اهمیت فناوری‌‎های ارتباطات بیش از آن چیزی است که قبلا شناخته شده بود. در زمینه جنگ‌ها، ورود پهبادها به صحنه نبرد و نقشی که این پروازکننده‎‌های بی‌سرنشین در شکار تانک‌ها و نفربرها و تخریب سامانه‌های پیشرفته ایفا می‌کنند، بازنگری در راهبرد به‌کارگیری جنگ‌افزارها را ضروری می‌سازد. پهبادها، هم می‌توانند برای تصویربرداری از اهداف در میدان نبرد به‌کار روند و هم از ارتفاع فراتر از برد سامانه‌های ضد هوایی به مواضع خاص حمله کنند. آنچه در جنگ قره‌باغ اتفاق افتاد و نقشی که پهبادهای ساخت اسرائیل و ترکیه در تخریب اهداف نظامی ارمنستان ایفا کردند، مؤید این واقعیت است. البته هر کشوری به فراخور توانایی فنی خود، برای مقابله با این ابزار تازه روش خاصی دارد. مثلا در حالی‌که شماری از کشورها به افزایش برد عمودی و دقت موشک‌های سامانه‌های ضدهوایی متمرکز شده‌اند، ژاپنی‌ها به تکنولوژی لیزری روی آورده‌اند که پهبادها را قبل از رسیدن بالای هدف نابود کنند.

نکته پایانی درباره رخدادهای سال ۲۰۲۰ که در آخرین روزهایش توافق‌نامه ۱۵۰۰ صفحه‌ای جدایی انگلیس از اتحادیه اروپا امضا شد، ایجاد شکاف در جهانی شدن و تقویت شعار «هر کس برای خود» به‌جای «همه برای همه» است. شیوه‌ای که دونالد ترامپ و شمار دیگری از رهبران مردم‌فریب دنیا، در اداره کشور خود برگزیدند موجب شد که جهانی‌شدن زیر سؤال برود. یکی از عارضه‌های این اخلال، تقویت نظامی‌گری کشورهایی نظیر ژاپن است که با توجه به بی‌اعتمادی ایجاد شده از قدرت حمایتی امریکا، این کشور به تقویت ناگهانی نیروها و توان نظامی خود روی آورده است. در این رابطه اروپا نیز خود را در مثلث قدرت امریکا- چین- روسیه، تنها احساس می‌کند؛ مگر اینکه با روی کار آمدن دموکرات‌ها در واشنگتن دیدگاه جو بایدن و همکارانش چرخشی در خروج امریکای ترامپی از انزوا به‌معنای «اول امریکا» تغییر یابد.

متأسفانه تفرقه در جهان اسلام در سال ۲۰۲۰ همچنان ادامه پیدا کرد و اقدامات سلفی‌ها و داعشی‌ها و گروه‌های جهادی که توسط شماری از کشورهای عرب تغذیه و تجهیز می‌شوند، باعث ناتوانی بیشتر مسلمانان شد؛ به گونه‌ای‌که دولت هندوستان یک کمربند امنیتی به گرد منطقه خودمختار کشمیر بکشد و مسلمانان را با محروم‌کردن از دسترسی به اطلاعات و اخبار، دستگیر و زندانی و شکنجه کند، رژیم اشغالگر سرزمین‌های بیشتری را در مناطق اشغالی ضمیمه خود کند و به کمک دونالد ترامپ به اقدامات اشغالگرانه خود رسمیت بخشد و در توطئه جدیدی به نام برنامه صلح ابراهیمی، شماری از حکام عرب، آرمان آزادی فلسطین را به بوته فراموشی بسپارند و رژیم اشغالگر را به رسمیت بشناسند. در این رابطه در رسانه‌های غربی نیز اخبار نگران‌کننده‌ای از وضعیت نامناسب مسلمانان در چین منتشر شد که ضروری است دولت چین، گروهای تحقیق از سازمان‌های حقوق بشر در ممالک مستقل مسلمان را راهی مناطق مسلمان‌نشین خود کند تا در این باره اطلاعاتی کسب کنند. البته دایه‌های دلسوزتر از مادر در کشورهای غربی که مترصد ایجاد مشکل برای چین هستند، به گونه‌ای از وضع مسلمانان حرف می‌زنند که در هرحال موجب نگرانی می‌شود.

در دنیای بی‌رونق ورزش‌های تیمی که کرونا باعث سردی بازار آنها شده، در گذشت ستاره فوتبال آرژانتین در ۶۰ سالگی درروز۲۵ نوامبر، موجی از هیجان و تأسف به بار آورد و بار دیگر نشان داد که قهرمانان ورزشی مردمی در جهان از قهرمانان سیاسی، پذیرش و جایگاه بهتری دارند و اشتهار آنها از مرزهای جغرافیایی کشورشان به مراتب فراتر می‌رود. با اینکه نباید سیاست را وارد ورزش کرد، با دو گلی که دیه‌گو مارادونا در سال ۱۹۸۶ در مسابقات جهانی فوتبال در شهر مکزیکو سیتی وارد دروازه انگلستان کرد، برای آرژانتینی‌ها که ۴سال قبل از نیروهای انگلیسی در نبرد مالویناس شکست خورده بودند، گل‌های مارادونا انتقام تلقی شد و ملت آرژانتین را غرق در سرور و اعتماد به نفس کرد. از آن پس مارادونا علیرغم زندگی پرماجرایی که داشت، همچنان قهرمان ملی باقی ماند و تشییع جنازه او همانند بزرگداشت یک سردار ملی برگزار شد.

انصاف نخواهد بود اگردر میان این حوادث تلخ از دستاوردهای علمی و انسان‌دوستانه سال ۲۰۲۰ نام نبریم. شاید بزرگ‌ترین دست یافت علمی این سال، کشف ویروس کرونا باشد که موجی از امید را در دل صدها میلیون انسان نگران از فردای خود به‌وجود آورد. درست است که این اکتشاف در کشورهای بزرگ صنعتی صورت گرفته اما اگر توجه کنیم که صدها بلکه هزاران پژوهنده علمی از کشورهای دیگر در آزمایشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی این ممالک به کار علمی مشغولند، باید این کشف علمی را یک دستاورد بشری تلقی کرد و نیز می‌بایست آن را در اختیار همگان قرار داد. در کنار این دستاورد علمی باید به اقدامات جهانی همبستگی با فقرا یا کسانی که به‌خاطر شیوع ویروس کرونا شغل خود را از دست داده‌اند هم اشاره کرد که نمونه‌اش را در کشور خودمان شاهد بوده‌ایم. تشکیل هزاران گروه جوان کمک‌رسان در این شرایط پرمخاطره، جای تمجید و قدردانی دارد.

در مقایسه با کشورهای بزرگ دیگر جهان، چینی‌ها دستاوردهای نمادین علمی و تکنولوژیکی بیشتری داشتند. خودکفایی کامل در ساخت و راه‌اندازی راکتور اتمی، آوردن خاک وسنگ از کره ماه توسط سفینه فضایی، دسترسی به فناوری نسل پنجم در مخابرات و به پرواز در آوردن هواپیماهای جنگی رادارگریز، از جمله این دستاورد‌ها بود.

در مورد کشورخودمان که باید در پایان سال ۱۳۹۹ به تجزیه و تحلیل حوادث آن پرداخت ترور ناجوانمردانه سردار قاسم سلیمانی و دکتر فخری‌زاده از تلخ‌ترین حوادث سال ۲۰۲۰ بود که گرچه دو ضایعه بزرگ را بر ملت ایران تحمیل کرد، اما این واقعیت را بار دیگر آشکار کرد که سردمداران حقوق بشر که به بهانه‌های مختلف از دیگران انتقاد می‎کنند خود، همه ارزش‌ها و مقررات بین‌المللی را نادیده می‌گیرند و تنها زبانی را که می‌فهمند، زبان قدرت و توانمندی مقابله به مثل است.

 

 

روزنامه دنیای اقتصاد

نوعی دیگر از دوره ۹۲ تا ۱۴۰۰

علی میرزاخانی

دوره هشت‌ساله اخیر دو نیمه بسیار متفاوت داشت. نیمه اول با امید به تدبیر ملی برای مقابله با ناکارآمدی‌ها آغاز شد؛ اما در نیمه دوم، عمده امیدهای جوانه‌زده در نیمه اول رنگ باخت. شوک ارزی، جهش تورم، تشدید تحریم‌ها و وقایع آبان ۹۸ در پی شوک بنزینی را می‌توان تلخ‌ترین اتفاقات نیمه دوم این دوره یعنی سال‌های ۹۶ تاکنون دانست. منتقدان دولت این ناکامی‌ها را ناشی از بی‌تدبیری‌های دولتمردان می‌دانند.

در مقابل دولتمردان هم از کارشکنی و مانع‌آفرینی جمع مقابل سخن می‌گویند و نقش تحریم‌ها را هم برجسته می‌کنند. کدام‌یک درست می‌گویند؟

در سال‌های دهه ۶۰ یک سریال خانوادگی به نام آینه از تلویزیون پخش می‌شد که دو نیمه داشت. در نیمه اول سریال، بستگان و اعضای خانواده هنگام اختلافات و سوءتفاهمات با رویکردی حق به جانب باعث تشدید بحران می‌شدند؛ ولی در نیمه دوم، تعاملات طرفین با رویکردهای کاملا متفاوت و با درک متقابل به تصویر کشیده می‌شد که نهایتا نه تنها بحرانی خلق نمی‌شد، بلکه همدلی‌ها هم تقویت می‌شد. حال می‌توان این پرسش را مطرح کرد که آیا تعاملات جناح‌های سیاسی در دوره اخیر معطوف به پیشگیری از بحران بود یا تشدید بحران؟ پاسخ این پرسش در گرو مرور مواضع جناح‌ها درخصوص ریشه‌های چهار اتفاق تلخ نیمه دوم است.

با یک فلش‌بک می‌توانیم اتفاقات تلخ این دوره را مجددا از ابتدا تماشا کنیم. جهش تورم در نیمه دوم دوره هشت‌ساله اخیر، ریشه در سیاست‌های ناصحیح نیمه اول داشت. آنچه تحت عنوان مانور مهار تورم در نیمه اول به نمایش درآمد در واقع نه مهار علمی تورم بلکه سرکوب تورم و پرتاب آن به آینده بود که قدرت انفجار آن را به‌دلیل تجمیع فشار چندساله به شدت افزایش داد. به‌عبارت دقیق‌تر، کاهش ظاهری تب تورم نه با درمان ریشه‌ای، بلکه با لنگر قرار دادن نرخ اسمی ارز به پشتوانه دلارهای نفتی انجام شد که یک ابزار منسوخ برای مهار تورم است. این ابزار به‌دلیل پتانسیل بالایی که برای فرار سرمایه، شوک ارزی و تخریب تولید داخلی ایجاد می‌کند، دهه‌هاست که منسوخ شده و پس از مصائبی که در بحران آسیای جنوب شرقی بر سر کشورهای این منطقه آورد، به کلی از روی میز سیاست‌گذاری کشورها حذف شد.

لنگر «ارز میخکوب» همه عواقب قابل پیش‌بینی خود را اعم از جهش تورم و شوک ارزی در نیمه دوم بر اقتصاد ایران تحمیل کرد. مساله چندان پیچیده نبود. اما از همان پاییز ۹۵ که علائمی از پتانسیل شوک ارزی مشاهده شد، هیچ‌کدام از نیروهای سیاسی موافق یا مخالف دولت مساله را جدی نگرفتند. با افزایش چند صدتومانی نرخ ارز، اکثر نیروهای منتقد دولت محملی برای انتقاد از دولت پیدا می‌کردند و از این سو هم اعلام می‌شد که رئیس‌جمهور مکدر شده است و با تزریق ذخایر ارزی صورت مساله پاک می‌شد؛ غافل از اینکه ذخایر ارزی اصلی‌ترین مهمات مقابله با تحریم‌ها است و این نوع مواجهه با بازار ارز نتیجه‌ای جز خلع سلاح در جنگ اقتصادی که با انتخاب ترامپ طبل آن به صدا درآمده بود، نداشت. آیا منتقدان سیاسی دولت به خاطر دارند که حرکتی حتی در حد یک هشدار برای تصحیح این سیاست‌های غلط انجام داده باشند؟ آیا درک اینکه مهم‌ترین نقطه آسیب‌پذیر در جنگ اقتصادی یعنی بازار ارز را باید به پناهگاه برد نه اینکه آن را مستعد شوک ویرانگر کرد، خیلی سخت بود که نه دولت و نه منتقدان به آن توجهی نداشتند، بلکه یکی با تکدر و دیگری با انتقادات غیرکارشناسی یا سکوت تاییدآمیز، هم‌افزایی معکوسی در جهت انباشت شوک در این بازار داشتند؟

مساله بنزین نیز چندان تفاوتی با مساله ارز نداشت. تثبیت قیمت اسمی هر کالایی در زمان روشن بودن موتور تورم، نتیجه‌ای جز انباشت شوک در قیمت آن کالا ندارد. دولت یازدهم درخصوص مساله بنزین از همان ابتدا (سال‌های ۹۳ و ۹۴) تلاش کرد شوک انباشت‌شده در سال‌های ماقبل را به تدریج تخلیه و از تزریق بیشتر باروت خودداری کند. به همین دلیل این کار در دو مرحله و در بهترین مقاطع زمانی که میزان استفاده از خودرو در حداقل خود قرار دارد، با موفقیت انجام شد. اما واکنش‌ها چه بود؟ واقعیت آن است که اکثر منتقدان شدیدترین حملات را در قالب انواع اعتبارزدایی از این تصمیم و تمسخر آن(جوک‌های شیب ملایم) انجام دادند. البته نقدهای سالم و منصفانه‌ای هم وجود داشت که معطوف به حذف بی‌دلیل و غیرکارشناسی کارت سوخت بود؛ اما در میان انبوه تخریب‌ها شنیده نشد. نتیجه چه شد؟ اصلاح تدریجی قیمت انرژی که به‌دلیل موتور روشن تورم، ضرورتی تام و تمام داشت، چهار سال کامل کنار گذاشته شد. نه از دولت حرکتی مشاهده شد و نه منتقدان راهی گشودند. نتیجه چهار سال بی‌تصمیمی و بی‌عملی در اصلاح تدریجی قیمت بنزین، شوک آبان ۹۸ بود که بدون توجه به این ریشه‌ها نمی‌تواند درس‌آموز باشد. البته نیازی به توضیح نیست که حرکت تخریبی منتقدان در قبال تصمیمات درست بنزینی در سال‌های ۹۳ و ۹۴ یا سکوت بعدی آنان در مقابل بی‌عملی، چیزی از بار مسوولیت دولت نمی‌کاهد؛ اما آنان را شریک عواقب بی‌عملی دولت می‌کند.

برگردیم به پرسش ابتدای مقاله. مرور وقایع نشان می‌دهد که تعاملات سیاسیون در این دوره تاریخی، معطوف به پیشگیری از بحران نبوده است و گرنه هم شوک ارزی و هم جهش تورم و هم وقایع آبان با سرمایه کارشناسی کشور قابل پیشگیری بود و انبوهی از هشدارهای کارشناسی که عواقب بی‌عملی در این حوزه‌ها را گوشزد می‌کرد با جست‌وجوی سریعی در مقالات همین ستون قابل دستیابی است. اگر این پیشگیری‌ها انجام شده بود به احتمال قریب به یقین، خروج از برجام اتفاق نمی‌افتاد؛ چون آثار خروج در چنین شرایطی بسیار محدود می‌شد و قاعدتا یک مدعی ابرقدرتی، اعتبار شلیک خود را مد نظر قرار می‌دهد.

اما زمان برای جبران باقی است. اگرچه ترمیم تخریب‌های ناشی از هم‌افزایی سیاست‌های غلط با تحریم‌ها نیازمند تدبیری مضاعف است که با الگوی فعلی تعامل سیاسیون فاصله زیادی دارد. طبیعی است خنثی‌سازی تحریم‌ها با علاج خودتحریمی‌ها از طریق بهبود محیط کسب‌و‌کار و رفع موانع ارتباط مالی با جهان و تعیین تکلیف لوایح FATF باید با سرعتی ضربتی انجام شود و همزمان، برای ام‌الخبائث اقتصادی یعنی کسری بودجه چاره‌اندیشی اساسی صورت پذیرد. از سوی دیگر، به‌نظر می‌رسد که شکست مفتضحانه طراحان فشار حداکثری، چاره‌ای جز بازگشت به برجام برای جانشینان آنان باقی نگذاشته است که مواجهه هوشمندانه با این فرصت نیز نیازمند تعامل و همدلی جناح‌های سیاسی است.

 اقتصاد ایران هم‌اکنون می‌تواند در نقطه چرخش از روند چندساله تخریب رشد، بی‌ثباتی و کاهش شدید قدرت خرید مردم به سمت خیز اقتصادی و بهبود وضعیت اقتصادی مردم قرار بگیرد. اما کلید این چرخش این بار نه در دست روحانی بلکه روی میزی است که همه سیاسیون و افراد اثرگذار بر تصمیم‌گیری‌های ملی دور آن نشسته‌اند و بار یک مسوولیت تاریخی را بر دوش دارند. آیا در چند ماه باقیمانده از قرن حاضر، می‌توان تعاملی متفاوت و مسوولانه‌تر را میان تصمیم‌گیران و منتقدان و افراد اثرگذر برای پیشگیری از بحران‌های سخت‌تر شاهد بود که بتوان آثار آن را در بهبود اوضاع اقتصادی کشور و سفره مردم مشاهده کرد؟



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0