روزنامه کیهان
راه نجات تکرار حماسه
کمال احمدی
11سال از حماسه عظیم و بهیادماندنی 9 دی میگذرد. حماسهای که با بصیرت ملت انقلابی و ولایتمدار خلق شد و بساط 8 ماه فتنهگری و آشوب و جنایت را برچید و کشور را از یک توطئه خطرناک و پیچیده نجات داد.
البته فتنه سال 88 علاوه بر ایراد خسارات جانی و مالی فراوان به مردم و بیتالمال که تا دهها هزار میلیارد تومان برآورد شد، امنیت ملی کشور را هم دچار خدشه کرد که این مسئله اثر کاملاً محسوسی در بخشهای مختلف بهویژه اقتصادی داشت؛ اغلب کسبوکارها بهدلیل نبود امنیت از رونق افتاد، درصد بیکاری بالا رفت، صادرات نزولی شد، نرخ سرمایهگذاری بهشدت کاهش یافت و.... علاوه بر اینها فتنه مذکور نقطه آغازی برای تشدید تحریمهای ظالمانه دشمنان این مرز و بوم خصوصاً آمریکاییها شد. به عبارتی اگر خیانت سران فتنه نبود و آنان به قانون تمکین میکردند و با اسم رمز تقلب به آشوب و جنایت دست نمیزدند چهبسا غربیها به این محاسبه غلط نمیرسیدند که با افزایش تحریمها میتوانند پروژه فشار حداکثری را علیه ملت ایران به اجرا گذارند. متأسفانه در همان ایام اعلام شد برخی سران فتنه، چراغ سبزهایی به عوامل خود در خارج از کشور دادهاند تا باعث گسترش فشارها بر ایران شوند که نتیجه آن هم تصویب «قانون جامع تحریمها، مسئولیتپذیری و محرومیت ایران» در کنگره آمریکا بود که شامل تحریم انرژی، تحریم بانکی و تحریم فروش بنزین به ایران شد. البته جرائم نابخشودنی اصحاب فتنه به همین جا نیز ختم نشد و آنان با گستاخی بیحد خود، ضمن حمایت
از هتاکان به عاشورای حسینی و عزای سیدالشهداء علیهالسلام آنها را «مردمان خداجو» نامیدند و...
این هتاکی سران فتنه و حامیانشان سبب شد تا تحمل مردم به سر آید و در نهم دیماه سال 88 با حضور در یک راهپیمایی میلیونی خودجوش آن هم در ساعت اداری، حماسهای کمنظیر رقم بزنند و طومار فتنهجویان را در هم بپیچند.
فتنه مذکور با این حماسه تاریخی از بین رفت اما از آنجا که همواره گفته شده که در فتنهها کسانی شعارهای حق را با محتوای باطل مطرح میکنند، لذا پس از پایان فتنه مذکور و از اواخر دولت دهم جریانی به تدریج در کشور شکل گرفت که شعار میداد راهحل مشکلات کشور خصوصاً تنگناهای معیشتی و اقتصادی در مذاکره با آمریکا نهفته است، به تعبیری شعار و تابلوی این جریان حل مشکلات مردم بود اما برای برخی از آنان نسخه درونی این شعار با ادامه همان خیانتی که در
فتنه 88 مرتکب شده بودند، تفاوت چندانی نداشت.
این جریان که با روی کار آمدن دولت یازدهم قدرت تام و تمامی یافته بود صراحتا اعلام کرد تنها راهحل مشکلات کشور بستن با کدخدا یعنی همان آمریکاست. جریان مزبور برای
نیل به این هدف همچون فتنه 88 بر موج مطالبات و خواستههای مردم سوار شد و شعار داد که «هم چرخ معیشت مردم باید بچرخد هم چرخ هستهای»! انگار این دو با یکدیگر تقابل دارند در حالی که اینگونه نبود اما جریان مذکور به این بهانه مجوز مذاکره با 5+1 و در اصل همان کدخدا را گرفت و به تمام راهحلهای داخلی پشت پا زد.
در این میان، کلیت نظام و بهویژه رهبر معظم انقلاب با اینکه هشدار دادند که آمریکاییها و اروپاییها قابل اعتماد نیستند اما برای آنکه حجت تمام شود و بهانهای برای کسی باقی نماند اجازه مذاکره آن هم فقط برای رفع تحریمها را دادند. مذاکرات پس از مدتی به توافقی به نام برجام منتهی شد که سر تا پایش بر ضد منافع مردم بود اما باز هم جریان فوقالاشاره که ظاهرا موج سواران حرفهای بودند بلافاصله به خط شدند و آنقدر این توافق خسارتبار را بزک کردند و فضا را غبارآلود ساختند که همچون فتنه 88 حقیقت ماجرا بر بسیاری از فعالان نظام و مسئولان مشتبه شد و آنها هم به صف تبریکگویندگان برجام پیوستند.
اما هرچه زمان گذشت و غبار این فتنه فرونشست مشخص شد که چه کلاه گشادی بر سر مذاکرهکنندگان رفته است؛
با توافق برجام چرخ هستهای تقریبا از کار افتاد و۱۰ هزار کیلو اورانیوم غنیشده را که 10سال برایش زحمت کشیده بودیم از دست دادیم - ارزش این میزان اورانیوم غنیشده در بازار جهانی بیش از ۱۸ میلیارد دلار برآورد شد- قلب رآکتور اراک را بتن ریختیم، سایت مهم فردو را به مرکزی بیخاصیت تبدیل کردیم، هزاران سانتریفیوژ را از جا کندیم و به انباری فرستادیم تا شاید تحریمها برطرف شود اما زهی خیال باطل زیرا با همه این کارها نه تنها تحریمها برطرف نشد بلکه روزبهروز هم بر دامنه آنها افزوده شد. نکته تلخ ماجرا این بود که تحریمهای فوق از سوی همان رئیسجمهوری در آمریکا اضافه میشد که جریان مورد اشاره چشم امید فراوانی به او داشت و لقب باهوش و مودب را به او داده بود!
البته دلدادگان به غرب با وجود این عهدشکنی آشکار آمریکا باز هم دست از التماس به کدخدا برنداشتند و به جای تکیه به توان داخلی برای خنثیسازی تحریمها فرصتهای ناب زمانی را یکی پس از دیگری به امید غرب از دست دادند.
حالا قریب به 8 سال از حاکمیت این جریان دلداده به آمریکا و 4 سال از توافق کذایی برجام میگذرد اما نه تنها چرخ معیشت مردم نمیچرخد بلکه چند برابر 8 سال پیش لنگتر شده است؛ مثلا طبق گزارشهای مرکز آمار در دولتهای یازدهم و دوازدهم، اقتصاد کشور به مدت ۴ سال با رشد منفی مواجه شد و در مجموع، رشد اقتصادی در هشت سال اخیر به نزدیک صفر رسید. این برای اولینبار است که در سه دهه اخیر چنین دوران طولانی رشد منفی اقتصادی در کشورمان بهوقوع پیوسته است. در مورد تورم، تلاطمهای زیادی در همه بازارها و قیمتهای کالا و خدمات به وقوع پیوست تا حدی که موجب شد دولت روحانی پس از تجربه سال ۱۳۷۴ دولت سازندگی، رکورددار تورم در
۶۰ سال اخیر لقب بگیرد؛ قیمت مسکن رشد 600 درصدی را طی این سالها تجربه کرد و خرید خانه برای بسیاری از آحاد مردم به رویا تبدیل شد، نرخ ارز 9 برابر سال 90 شد، قیمت پراید از 100 میلیون تومان گذشت و...
با وجود این کارنامه اسفبار، متأسفانه باز هم جریان غربزده دست از التماس به کدخدا برنداشته و اینبار هم فرصتهای کشور را معطل آمدن بایدن کرده که نتیجه آن هم قطعا از همین حال معلوم است تقریبا هیچ! تجربه هشت سال اخیر به خوبی نشان داده معطل نگه داشتن اقتصاد به امید این و آن دستاوردی جز گرانی و رکود و بیکاری بیشتر برای کشور ندارد.
با این وصف بهنظر میرسد راه برونرفت از این دور باطل خلاصی ملت از جریان سازشکار با غرب است. خوشبختانه این روزها دیگر حنای این جریان در نزد آحاد مردم رنگی ندارد و به لطف خدا در انتخابات سال آینده با خلق حماسهای کمنظیر همچون 9 دی و انتخاب دولتی جوان و انقلابی تحریمها یکی پس از دیگری خنثی خواهد شد.
روزنامه اطلاعات
فاصله همچنان طوفانی!
ابوالقاسم قاسم زاده
اگر چه همه خبرها از پایان انتخابات و آمادگی «بایدن» برای ادای سوگند ریاست جمهوری در اول بهمن ماه حکایت میکنند، اما ترامپ و نتانیاهو همچنان در تلاشند تا فاصله طوفانی برای یک تغییر را تداوم دهند. در گذشته بعد از اعلام نتیجه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا تا روز ادای سوگند رئیس جمهوری جدید، تعطیلات سال نو مسیحی و ایام «ژانویه» فضای عمومی اخبار چه در داخل آمریکا و چه در اروپا و دیگر مناطق جهان، سکون و آرامشی نسبی پیدا میکرد و تحول مدیریتی در کاخ سفید به صورت عادی و اغلب با ترسیم دورنمایی از تفاهم دو حزب حاکم جمهوریخواهان و دمکراتها انجام میگرفت. اما اینبار، ترامپ همچنان زره جنگی بر تن دارد و همه را به اعتراض و آشوب علیه انتخابات تقلبی دعوت میکند. پرخاشگری او به سطح «فحاشی» علیه رسانههای عمومی از روزنامهها و مطبوعات تا شبکههای خبری رادیویی ـ تلویزیونی و رئیس مجلس و سنای آمریکا اوج گرفته است.
در سوی دیگر، نتانیاهو است که زودتر از همه و یکباره پیروزی بایدن را به او تبریک گفت و ترامپ را بهتزده کرد که پاداش این همه حمایت از او را گرفت! نتانیاهو لحظهای از پرخاشگری علیه جمهوری اسلامی باز نمیایستد و مدام «عربده» میکشد. در حالی که با انحلال پارلمان اسرائیل (کنست) برای چهارمین بار انتخاب نخست وزیری از مسیر انتخاب نمایندگان پارلمان باید انجام پذیرد و او همچنان متهم چند پرونده فساد است و جامعه اسرائیل را همچون ترامپ در آمریکا با شکافهای متعدد و بحرانهای اقتصادی ـ اجتماعی دچار کرده است.
نتانیاهو نیز در هر سخنرانی این جمله را تکرار میکند و به «بایدن» دستور میدهد که «هرگز نباید به برجام بازگردد و با تهران وارد گفتگو شود»! او لحظه به لحظه خبرساز است و اسرائیلیها وحشتزدهاند که او میخواهد، جنگی دیگر را کلید بزند و ادعا میکند در مقابله و تهاجم نظامی علیه ایران نه تنها افکار عمومی مردم اسرائیل را به حمایت از خود دارد؛ که شیوخ حاکم در کشورهای جنوب خلیج فارس، به ویژه بن سلطان سعودی و حاکم ابوظبی را نیز همراه خود کرده است. در این راستا، مانور حرکت زیردریایی اسرائیلی دارای موشکهای کروز از مسیر کانال «سوئز» به سوی خلیج فارس خبری بود که شبکههای خبری، به ویژه شبکههای فارسی زبان مستقر در لندن که با سرمایه دلاری سعودیها و اماراتیها میچرخند فضای التهاب آوری را برای آن و در راستای جنونزدگی نتانیاهو فراهم آوردند.
شبکه بی،بی،سی فارسی این خبر مجهول را چندبار در صدر اخبار و گزارش تفسیری خود قرار داد! نتانیاهو در سخنرانی خود گفت: «به زودی برای دیدار رسمی از مصر به قاهره خواهد رفت و با رئیس جمهوری مصر گفتگو خواهد کرد.» در حالی که بعد از این سخنرانی با بمباران غزه، یک آسایشگاه و درمانگاه کودکان فلسطینی را بمباران کرد و دهها کودک را در این بمباران از بین برد. اما دریغ از انعکاس یک خبر کوتاه از این جنایت در شبکههای خبری غرب و شبکههای فارسی زبان مستقر در لندن! نتانیاهو همچنان عربده میکشد تا لحظهای از خبرسازی باز نایستد! در حالی که هر روز تظاهرات مردمی علیه او در شهرهای اسرائیلی ادامه دارد.
واقعیت این است که ترامپ و نتانیاهو دریافتهاند که در بحران قرار دارند و از تغییر سیاست و مدیریت کاخ سفید با آمدن «بایدن» نگران و آشفتهاند! تا اول بهمن، روز سوگند ریاست جمهوری بایدن، فضاسازی ملتهب و طوفانی، هدف ترامپ و نتانیاهو است. مردم آمریکا نیز چنان خسته از رفتارهای ترامپ شدهاند که ترجیح میدهند رفتارها و گفتارهای او را نادیده انگارند و چندان اهمیتی به آن نمیدهند و ترامپ را دیوانه میخوانند!. اما برخی از تحلیلگران سیاسی آمریکایی مینویسند، ترامپ با این حرکتها خود را برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بعد از دوره بایدن و چهار سال دیگر آماده میسازد و فعلاً میلیونها دلار از جیب هوادارانش به بهانه هزینه اقدام برای غیرقانونی شدن انتخابات انجام شده و تثبیت ادعای قانونی تقلب در آن، جمعآوری و به جیب زده است! در این میان اغلب تحلیلگران سیاسی در اروپا و آمریکا به نقد و بررسی آینده جدید با ریاست جمهوری بایدن میپردازند.
«توماس لیپمن» از نویسندگان مشهور سیاسی ـ اجتماعی در آمریکا در نقد این سیاست گفت: «در دوران پس از ترامپ، احزاب آمریکا و ایران همه باید تصمیمات دشوار بگیرند. به گزارش ایلنا، «توماس لیپمن» نویسنده، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی حوزه خاورمیانه معتقد است: شرایط فعلی برجام به دلیل اقدامات ترامپ است؛ برجام مُرد چرا که دونالد ترامپ آن را کشت و همین موضع ایالات متحده و تحریمهای شدید، انگیزه ایران را برای ماندن در آن و تعهد به توافق هستهای پایین آورد. این کارشناس و روزنامهنگار برجسته در ادامه افزود: شرایط عوض شده است؛ به هیچ وجه نمیتوان برجام را به همان جایی که قبل از خروج رئیس جمهوری آمریکا از این توافق بود بازگرداند. در دوران بایدن احزاب دیگر و ایران، همه باید تصمیمات دشوار بگیرند و درباره آنها مذاکره کنند.
من اعتقاد ندارم که ایران قبل از اینکه تعهد جدی و محکم از آمریکا برای لغو تحریمها به دست آورد، به تعهدات خود بازگردد. وی همچنین در مورد دلیل شکست فشار حداکثری گفت: این مسئله به نقش ایران باز میگردد چرا که ترامپ و پمپئو علاقهای به تعهد ایران به برجام نداشتند و در واقع آنها دوستدار خروج ایران از برجام بودند. آنها فقط به تغییر رژیم در ایران و تلاش برای سرنگونی فکر میکردند. امیدوارم با بایدن شرایط تغییر کند.
لیپمن در ادامه به دور شدن مواضع اروپا و آمریکا در زمان ترامپ اشاره کرد و گفت: اروپاییها فکر میکردند سیاست ایالات متحده در مورد ایران بیهوده است و همین عامل اختلاف اروپا و آمریکا درباره ایران است. آژانس بینالمللی انرژی اتمی بارها تعهد ایران را به NPT تایید کرده است و من فکر میکنم با بازدید از مکانهای درخواستی، دلیلی برای تحت فشار قرار گرفتن آژانس وجود ندارد. وی در پایان ابراز امیدواری کرد که روزی امکان برقراری روابط صلح آمیز و مبتنی بر دوستی میان دو کشور بعد از رفتن ترامپ و در آینده نزدیک وجود داشته باشد.»
روزنامه اعتماد
ما و جنایت علیه مردمافغانستان
کوروش احمدی
طی چند هفته گذشته شاهد روندی بسیار ترسناک و نگرانکننده در افغانستان بودهایم. طی این مدت قتل سیستماتیک و هدفمند روزنامهنگاران، مدافعین حقوق بشر، فعالان جامعه مدنی و کارکنان غیرنظامی دولت به شدت افزایش یافته است. در این مدت فرشته کوهستانی فعال مدنی در کاپیسا، یوسف رشید رییس بنیاد انتخابات آزاد و منصفانه افغانستان، رحمتالله نیکزاد روزنامهنگار در غزنی، 5 پزشک یک زندان، یما سیاوش مجری مشهور تلویزیون، الیاس داعی مجری رادیو در جنوب افغانستان و ملاله میوند روزنامهنگار به قتل رسیدند.
مادر میوند نیز که یک فعال اجتماعی بود، 5 سال پیش به قتل رسیده بود. قتلهای هدفمند از این نوع اگرچه ظرف دو، سه هفته گذشته به شدت افزایش یافته و شکل نظام یافتهای به خود گرفته، اما تحول جدیدی نیست. به گفته رییس کمیته مدافعان حقوق بشر افغانستان در یک سال گذشته تنها ۲۳ تن از فعالان حقوق بشر در افغانستان ترور شده و ۵۴ نفر از آنها نیز تهدید به قتل شدهاند. فعالانی که هدف ترور و ارعاب هستند، با شجاعت تحسینبرانگیز و بیمانندی زندگی خود را وقف دفاع از خیر عمومی، انسانیت و مدنیت در برابر وحشیگری و بدویت در افغانستان کردهاند. آنها در پی یک جامعه و حکومت مشارکتی هستند که در آن همه طیفهای متنوع جامعه افغانستان بتوانند سهم داشته باشند.
این ترورها و سیاست ارعاب علیه بیدفاعترین انسانها به قدری غیرانسانی، رذیلانه و بزدلانه است که حتی افراطیون تروریست و زشت طینت فعال در افغانستان نیز حداقلی از شهامت اخلاقی در خود نمییابند که مسوولیت عمل خود را بپذیرند. اما روشن است که چه کسانی از این ترورها سود میبردند. واقعیت این است که مذاکره بین دولت افغانستان و طالبان در مقطع سرنوشتسازی قرار دارد. باتوجه به تحولاتی که جامعه افغانستان طی حدود 20 سال گذشته از سر گذرانده و سابقه تاریخی مشابه طی چند دهه قبل از اشغال افغانستان توسط شوروی، اکنون روشن است که مقاومت چنین جامعهای در برابر غلبه مجدد افراطیگری بیشتر از هر زمان دیگر است.
هدف این ترورها و تهدیدها در واقع شکستن مقاومت جامعه است؛ با این امید شیطانی که با شکستن مقاومت جامعه، دولت و طرفهای خارجی نیز چارهای جز تسلیم نداشته و به این ترتیب راه برای تحمیل یک «امارت» در واقع غیراسلامی هموار شود. به عبارت دیگر، افراطیون بیش از آنکه دولت ناکارآمد و قوای نظامی و امنیتی افغانستان را مانعی در برابر سیطره مجدد خود بر کشور به شمار آورند، جامعه مدنی و مردم در شهرهای افغانستان را مانع اصلی میدانند. به این دلیل است که آنها به موازات کاهش جدی عملیات تروریستی و نظامی علیه واحدهای دولتی، بر شمار عملیات تروریستی خود علیه چهرههای برجسته و شجاع و فداکار جامعه مدنی افزودهاند. مردم افغانستان طی حدود 20 سال گذشته حداقل در شهرها توانستند بهرغم همه اشکالات و ایرادها موحشترین نوع افراطیگری را به عقبنشینی وادارند و در جهت ساختن جامعهای مبتنی بر اصول انسانی و مدنی حرکت کنند. ترور غیرانسانی و بزدلانه افراد بیگناه و بیدفاع که روح و روان تمامی جامعه را میخراشد، میتواند با هدف شکستن مقاومت مردم سازماندهی شده باشد. از این رو، روندی که در برابر چشمان ما در افغانستان جریان دارد، روند مهمی است. جامعه افغانستان از متنوعترین و رنگینکمانیترین جوامع بشری است. اقوام و پیروان مذاهب مختلف و بسیار متعددی در افغانستان زندگی میکنند.
متنوع شدن گرایشهای فکری طی 20 سال گذشته نیز بر این تنوع افزوده است. از طرفی، افراطیون طالبان طی حکومت کوتاه خود در دهه 1990 میلادی نشان دادند که دشمن تنوعند و در پی تحمیل برداشت در واقع ضداسلامی خود از اسلام رحمانی بر طیف وسیع و رنگارنگ جامعه افغانستان هستند. در اینکه طالبان پیچیدهتر و زرنگتر و ظاهرسازتر شدهاند، تردیدی نیست، اما در مورد اینکه برداشت ایدئولوژیک و به غایت افراطی آنها از دین رحمانی اسلام و برنامههای آنها برای افغانستان تغییری نکرده نیز هیچ تردیدی نیست. آنها همچنان در پی برقراری «امارت» خود، گماردن یک «امیرالمومنین» غیرپاسخگو و مادامالعمر بر همه مردم افغانستان هستند. چنین تحولی در افغانستان نه تنها دورنمای وحشتناکی را برای جوامع مختلف افغانستان با زبان و مذهب و آداب و رسوم متفاوت باز میکند، بلکه مقدمهای برای دور جدیدی از جنگهای داخلی در آن کشور با اثرات سوء برای کل منطقه نیز خواهد بود. برای ما ایرانیان به عنوان کسانی که طی قرنها سابقه همزیستی با برادران و خواهران افغانستانی خود داشتهایم و در غمها و شادیهای یکدیگر شریک بودهایم، مهم است که سرنوشت این مردم درد کشیده و زخم خورده چه خواهد بود. از این رو مهم است که مقامات ما نیز در کنار برخی تعبیرهای مثبت اخیر در مورد طالبان، جنایات آشکار اخیر را نیز محکوم کنند.
روزنامه شرق
آبیهای غمناکِ جان شیدای داستان
حسن میرعابدینی
اصغر عبداللهی (1334، آبادان- 7 دی 1399)، تحصیلکردۀ نمایشنامهنویسی در دانشکدۀ هنرهای دراماتیک بود. او نخستین داستان خود، «آفتاب در سیاهیِ جنگ گم میشود» (1360)، را از منظر پسرکی جنگزده دربارۀ آوارگان و قربانیان سادۀ جنگ نوشت. دیری نگذشت که با انتشار دو مجموعه داستانِ «در پشتِ آن مِه» (1364) و «سایبانی از حصیر» (1369)، خود را بهعنوان داستاننویسی برجسته شناساند: با داستانهایی مانند «خواب سنگین شیخ خزعل»، «بلوغ»، «با کراوات در خوابی طولانی»، «در پشت آن مه»، «برای من بنواز مادام» و «اتاق پرغبار»- که آن را در «هشتاد سال داستان کوتاه فارسی» (1384) نقل کردم. عبداللهی زندگی گذشته و حالِ مردم خوزستان را با رئالیسمی که گاه رنگی جادویی میگیرد و گاه رازوارگیِ داستانی معمایی را، مصور میسازد.
مِه تأثیر چشمگیری بر محیط و کیفیتِ داستانهایی میگذارد که چگونگیِ استقرار کمپانیِ انگلیسیِ نفت در جزیره را روایت میکنند. با سلطۀ بیگانگان، بومیانِ دلبستۀ آیینهای شگرف بدوی خیالاتشان را پروبال میدهند؛ عصیانی هم اگر هست، پشت مه گم میشود. انگار، معماییبودنِ فرم داستانها بازتابدهندۀ دلهرۀ مردمی است که، ناتوان از مقابله با محدودیتهای روزافزونِ فضای پلیسی، روزنی به عالَم خیال یا زندگی دیگرگون میجویند: کابوسهای خیالپردازانی خرافهزده در فضایی غریب. حرکت بهترین داستانهای عبداللهی از حالوهوایی رئالیستی بهسوی فضایی افسانهای است تا حسّی که قرار است به خواننده القا شود، به شیوهای کنایی از ورای وهم و رؤیا بیان گردد. طنزی ریزبافت در لابهلای سطور جریان مییابد تا به ساختار کناییِ داستانها وجهی استعاری ببخشد: ناهماهنگیِ زندگی مدرن با شیوۀ گذرانی درآمیخته با آیینهای شگرف بدوی. کمپانی نفت شکل میگیرد و انبوه مهاجران از دور و نزدیک بهسوی مناطق نفتی راه میافتند.
نویسنده قهرمانان داستانهای خود را از بین نگهبانان اسکله، ملاحان دوبهها و کارگران شرکت نفت برمیگزیند. او از شکستهای اجتماعی و سرخوردگی روشنفکران سیاستگرای دهۀ 1330 نیز قصههایی شنیدنی میگوید.سپس سینما عبداللهی را با خود برد؛ او، ضمن کارکردن بهعنوان دستیار کارگردان، فیلم «یک قناری، یک کلاغ» (1395) را ساخت؛ و طی سی سال (1365-1395) براساس 27 فیلمنامهاش فیلم ساخته شد.
مجموعۀ جستارهای خواندنی او دربارۀ فعالیت سینماییاش با نام «قصهها از کجا میآیند: از فیلمنامهنویسی و زندگی» (1398) منتشر شده است.
تکداستانهایی، در دهۀ 1370 در مجلاتی همچون کلک و گردون و در دهۀ 1390 در مجلۀ «داستانِ همشهری» و داستان «آبیهای غمناک بارُن» (1385) را منتشر کرد. سی سال گذشت و زمانی که به عرصۀ داستاننویسی بازگشت و مجموعۀ چهار داستان کوتاه خود را با نام «هاملت در نمنمِ باران» (1399) انتشار داد، خیلی دیر شده بود: بیماریِ مهلکِ چنگ در جانِ زیبایش انداخته کار خود را کرد. با مرگ اصغر عبداللهی ادبیات ایران یکی از بهترین داستانکوتاهنویسان خود را از دست داد.
روزنامه دنیای اقتصاد
راه سوم عبور از بحران
دکتر علی فرحبخش
تا سه هفته دیگر مراسم رسمی انتقال قدرت در واشنگتن به انجام خواهد رسید و جو بایدن برای اخذ تصمیمات سرنوشتساز در اتاق بیضیشکل خود در بال غربی کاخ سفید مستقر میشود؛ همگان در جهان منتظر پیامدهای این تغییر هستند.
سیاستگذاران و فعالان اقتصادی در اقصی نقاط جهان و بهویژه کشورهای خاص همچون ایران که دوران سختی را به واسطه سیاستهای ترامپ تجربه کردهاند، چشم انتظارند تا پیامدهای این انتقال قدرت در آمریکا را در سیاستهای آتی این کشور مشاهده کنند.
در ایران نیز طیف گستردهای از افراد بسیار خوشبین تا بسیار بدبین در خصوص سیاستهای آتی آمریکا در قبال ایران و بالاخص برجام شکل گرفته است. اما وظیفه سیاستگذار آن است که در شرایط عدم قطعیت نگاه خود را بر واقعبینی و احتمالات ممکن در زیر زنگوله توزیع نرمال قرار دهد و از هر گونه ذوقزدگی کاذب یا ناامیدی کامل بپرهیزد. آنچه اکنون تحلیلگران تقریبا بر آن اجماع دارند، آن است که موضوع کنترل کرونا و احیای اقتصاد رکودزده آمریکا دو اولویت اصلی رئیسجمهور جدید در ماههای آغازین تصدی امور خواهد بود. در خوشبینانهترین حالت، سیاست خارجی آمریکا در رده سوم قرار خواهد گرفت که در بسته آن طیف وسیعی از مسائل از جمله روابط با اروپا، چین، روسیه، بازگشت به معاهدات اقلیمی و احیای روابط با سازمانهای بینالمللی به همراه حل روابط پرتنش با ایران و کرهشمالی در دستور کار قرار خواهد گرفت. پس نگاه واقعبینانه آن است که پرونده ایران به فوریت در دستور کار رئیسجمهور منتخب قرار نخواهد گرفت و آن زمان هم که نوبت به بررسی آن فرا برسد، لابی عبری - عربی در آمریکا از هیچ تلاشی برای جلوگیری از دستیابی طرفین به یک توافق مرضیالطرفین فروگذار نخواهد کرد.
در این فضا سیاستگذاران اقتصادی کشور نیز باید با در نظر گرفتن واقعیات موجود تصمیمات خود را بگیرند. با خروج آمریکا از برجام در اردیبهشت ۹۷، علاوه بر فشارهای سنگین مالی و ارزی به دولت، همه آحاد ایرانیان نیز با ۵/ ۲ برابر شدن میانگین قیمتها از آن زمان تاکنون، محدودیت سنگینی را بر منابع و مصارف خود احساس کردهاند، جایی که برخی اقلام اساسی نیز بهتدریج در حال محو شدن از سبد مصرفی طبقات فقیر و متوسط ایرانی است.
با درک شرایط موجود، عملا بیش از سه گزینه پیش روی دولت فعلی و آینده نخواهد بود. گزینه اول انفعال و به تماشا نشستن سیر نزولی رفاه خانوارهای ایرانی است. سیاستی که تداعیکننده نقشی است که «هملت» در نمایشنامه معروف ویلیام شکسپیر بازی میکند. بازیگری که در فیلمنامه مرتب با بحرانها و دردسرهای مختلف مواجه میشود و در برابر همه آنها با شک و تردید روبهرو میشود و از اتخاذ تصمیم قاطع میپرهیزد. همچون یک بیمار سرطانی که مرتب تاریخ جراحی خود را به تعویق میاندازد تا بلکه دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
سناریوی دوم در طراحی پرداخت یارانه نقدی از سوی مجلس منعکس شده است که بر مبنای آن دولت تا پایان سال مبالغی را به حساب ۶۰ میلیون ایرانی واریز کند. مبلغ پیشبینی شده برای افراد مشمول در سه دهک اول ۱۲۰ هزار تومان و برای سایر افراد مشمول طرح ۶۰ هزار تومان پیشبینی شده است. طرحی که بارها با مخالفت دولت مبنیبر فقدان منابع کافی درآمدی روبهرو شده است و در صورت اجرا، پیامدی جز فشار بر پایه پولی و افزایش تورم نخواهد داشت. به علاوه این مبلغ ناچیز هم تاثیر ملموسی بر ارتقای سطح معیشت مردم نخواهد داشت.
در سناریوی سوم میتوان یارانهای تا حدود ۸۰۰ هزار تومان از منابع غیرتورمی برای هر خانوار فراهم کرد. قبل از آنکه بخواهم به سناریوی سوم بپردازم، لازم است وضعیت فعلی در قیمتگذاری بنزین را تشریح کنم، جایی که پس از تجربه تلخ افزایش قیمتها در آبان ۹۸ بحث مجدد در خصوص آن به یک تابوی سیاستگذاری مبدل شده است. همانگونه که تجربه ناموفق حسنعلی منصور در افزایش قیمت بنزین، وحشت ۱۳ ساله از افزایش قیمتها را به دنبال داشت. اکنون قیمت هر لیتر بنزین دولتی در ایران ۶ سنت و قیمت آزاد آن ۱۲ سنت است. بازاری که (حتی به قیمت آزاد) پس از ونزوئلا ارزانترین بنزین جهان در آن به فروش میرسد. در مقایسه با کشورهای همسایه نیز، بنزین اکنون در افغانستان معادل هر لیتر ۱۲۵۰۰ تومان، در پاکستان ۱۶۴۰۰ تومان، در ترکیه ۲۳۶۰۰ تومان و در عراق هم ۱۶۴۰۰ تومان بهفروش میرسد. حتی با مبنا قرار دادن قیمت بنزین در افغانستان، هر دارنده خودرو ماهانه ۶۶۰ هزار تومان یارانه دریافت میکند و اگر خانوادهای را تصور کنیم که زن و شوهر هر دو دارای یک خودرو هستند، میزان یارانه ماهانه به یک میلیون و ۳۲۰ هزار تومان میرسد. (اگر علاوهبر سهمیه از بنزین آزاد هم استفاده کنند، این رقم باز هم بیشتر خواهد شد.) مبلغ یارانه پرداختی حتی با حداقل دستمزد ماهانه یعنی یک میلیون و ۹۲۰ هزار تومان قابلمقایسه است و به مراتب بالاتر از یارانه نقدی ماهانه۴۵ هزار و ۵۰۰ تومان است.
اکنون مصرف روزانه بنزین در کشور به ۷۵ میلیون لیتر میرسد که اگر هزینه فرصت آن را قیمت بنزین در افغانستان قرار دهیم و میانگین موزون قیمت هر لیتر بنزین را ۲ هزار تومان در نظر بگیریم، مبلغ یارانه پرداختی به ۲۸۷ هزار میلیارد تومان میرسد. برای مقایسه بد نیست بدانید که کل بودجه عمرانی کشور در نیمه اول سال ۳۷۶۰۰ میلیارد تومان بوده است که با فرض استمرار آن در نیمه دوم سال، این رقم به ۷۵۲۰۰ میلیارد تومان میرسد. در واقع یارانه پرداختی به بنزین در خوشبینانهترین حالت ۸/ ۳ برابر کل بودجه عمرانی کشور است.
طرح تعیین سهمیه بنزین برای هر نفر (و نه هر خودرو) در هر ماه (برای مثال سهمیه بنزین برای هر نفر در هرماه ۲۰ لیتر) و امکان مبادله سهمیهها در یک بازار مجازی یا حتی ارائه کوپن بنزین قابل معامله همچون تجربه دهه ۶۰، علاوه بر آنکه میتواند گروههای کمدرآمد که خود را بازنده این تغییر سیاستی میدانند، بهنوعی در اجرای اصلاحات همراه سازد، در حفظ مشروعیت سیاسی دولت نیز به لحاظ سهمیه یکسان به همه آحاد جامعه کمک بسزایی میکند. ضمن آنکه چنانچه دولت امکان صادرات بنزین را فراهم کند، همچون قانون ظروف مرتبط، قیمتها بهطور طبیعی براساس بازار منطقه تنظیم خواهد شد؛ زیرا بسیاری از شرکتها میتوانند سهمیههای مردم را خریده و با جمعآوری آن، بنزین حاصله را صادر کنند. اگر این بنزین در بازار حتی به قیمت حداقلی ۱۰ هزار تومان به فروش برود، برای یک خانوار چهار نفره، درآمدی معادل ماهانه ۸۰۰ هزار تومان را ایجاد خواهد کرد که در شرایط خاص فعلی میتواند یک کمک معیشتی معنیدار و غیرتورمی باشد. برای آنکه این برنامه امکان استمرار داشته باشد، میتوان از میزان سهمیهها سالانه ۱۵ تا ۲۰ درصد کم کرد و به این ترتیب (وبا فرض گشایشهای اقتصادی آتی) امکان انطباق تدریجی فعالان اقتصادی را با قیمتهای جدید فراهم ساخت و در یک دوره زمانی میانمدت امکان به صفر رساندن سهمیهها را مهیا کرد.
مطالب مرتبط