🔻روزنامه ایران
📍نمای اقتصاد ایران در سال ۹۹
✍️علی دینی ترکمانی
درحالی که کمتر از یک ماه به پایان سال ۱۳۹۹ باقی مانده است، بررسی سیر حرکتی و تحولات اقتصاد ایران در این سال، اهمیت زیادی دارد.
اقتصاد ایران که از سال ۱۳۹۷ و پس از خروج امریکا از برجام درگیر نرخ رشد منفی اقتصادی شده بود، در سال جاری نیز با افزوده شدن شیوع کرونا همچنان با انقباض اقتصادی مواجه شد. در این سال کرونا باعث شد تا با افزایش هزینههای دولت، کسری بودجه بیش از آنچه پیشبینی میشد، افزایش یابد و به همین دلیل دولت برای جلوگیری از تأمین پولی کسری بودجه به انتشار اوراق بدهی و عرضه سهام خود روی آورد. این درحالی است که این اقدام باعث شد بازار سرمایه کشور نیز دستخوش تغییرات زیادی قرار گیرد به طوری که در ابتدای سال شاخص بورس با رشد غیرمعمولی مواجه شد، اما در اواسط سال جاری با ریزش شدیدی مواجه شد و بدین ترتیب سهامداران حقیقی نیز به معترضانی مانند مالباختگان مؤسسات مالی و اعتباری غیرمجاز و بازنشستگان و معلمان که دنبال مطالبات خود هستند، افزوده شدند.رخداد مهم دیگری که در سال جاری قابل بررسی است، تحولات بازار ارز است. درحالی که نرخ ارز در دوره برجام به ثبات نسبی رسیده بود، اما با خروج امریکا از برجام و شیوع کرونا که به درآمدهای ارزی کشور آسیب زد، نرخ دلار از محدوده ۱۷ تا ۱۸ هزار تومان در مقطعی به ۳۲ هزار تومان نیز رسید، اما با پیروزی بایدن و شکست ترامپ موج مثبتی در بازار ارز شکل گرفت که موجب شد نرخ دلار به کانال ۲۱ هزار تومان بازگردد. با این حال تغییر شرایط سیاست خارجی و انجام نشدن فوری مذاکرات میان ایران و امریکا باعث شد دوباره نرخ دلار به ۲۵ هزار تومان صعود کند. از آنجایی که نرخ ارز بر طیف وسیعی از کالاها تأثیر میگذارد رشد این نرخ باعث شده است تا سطح عمومی قیمتها نیز بالا رود، اما به دلیل چسبندگی قیمتها، کاهش مقطعی نرخ ارز تأثیر چندانی در کاهش قیمتها ندارد.
برهمین اساس در سال جاری با تورم شدیدی روبهرو هستیم و برخلاف پیشبینی و هدفگذاری بانک مرکزی، در بهمن ماه نرخ تورم سالانه به ۳۴.۲ درصد رسید و این در حالی است که نرخ تورم نقطهای به ۵۰ درصد نزدیک شده است.
از سوی دیگر در سال جاری بازار مسکن نیز با تکانه شدیدی مواجه شد و در چندین مقطع با رشد شدیدی همراه بود. این در شرایطی است که مسکن سهم ۳۵ درصدی از هزینههای خانوار ایرانی دارد. از سوی دیگر با توجه به سهم ۳۰ درصدی مسکن در تورم کل رشد قیمت مسکن تأثیر زیادی در رشد نرخ تورم کشور داشته است.هرچند نوسانات نرخ ارز موضوعی طبیعی برای اقتصاد ایران قلمداد میشود، اما میتوان گفت غیرمترقبه ترین رخدادی که در اقتصاد امسال رخ داد، ریزش شدید بازار سهام بود. این شرایط نشان میدهد که اقتصاد ایران با پارادوکسهای زیادی روبهروست. زمانی که دولت میخواهد بدون افزایش تورم کسری بودجه خود را تأمین کند موجب ریزش بورس میشود که هزینههای اجتماعی آن به مراتب بالاتر از استقراض از بانک مرکزی برای تأمین کسری بودجه است.
درسال پیش رو نیز، شرایط اقتصاد ایران تا حدود زیادی به سیاست خارجی امریکا بستگی دارد. در صورتی که دولت امریکا گامهای مثبتی درخصوص ایران بردارد برای مثال با پرداخت وام صندوق بینالمللی پول موافقت کند که به نوعی یک امتیازدهی محسوب میشود، باعث میشود تا حداقل انتظارات تورمی فزاینده موجود در اقتصاد تاحدودی مهار شود.
علاوه براین با آغاز واکسیناسیون در ایران و سایر کشورها انتظار میرود تا در سال آینده، شاهد بهبود شرایط اقتصاد جهانی و همچنین بهبود تولید و کسب و کارها در ایران باشیم که درنتیجه آن رشد اقتصادی کشور به سمت مثبت شدن هدایت میشود. اما با این حال به دلیل رکود شدیدی که وجود دارد برای رسیدن به شرایط اقتصاد سال ۱۳۹۵، چندین سال باید انتظار کشید.
🔻روزنامه کیهان
📍تعفن فرهنگ غربی و ادکلن فرانسوی!
✍️عباس شمسعلی
مشهور است که یکی از علتهای رشد صنعت عطر و ادکلن در فرانسه از قدیمالایام، کمتوجهی مردم این کشور به استحمام و پناه بردن آنها به مواد خوشبوکننده برای پوشاندن و در امان ماندن از بوی بد و نامطبوع بوده است. اما اکنون بوی آزاردهنده و وحشتناکی از این کشور مدعی پرچمداری فرهنگ غربی و سایر جوامع مشابه در غرب در حال متصاعد شدن است که با بهترین و قویترین عطرها و ادکلنهای معروف فرانسوی هم قابل تحمل و مخفی کردن نیست.
به این خبر که یورونیوز چند روز قبل منتشر کرد توجه کنید: «اریک دوپون مورتی، وزیر دادگستری فرانسه روز یکشنبه گفت که مایل است که ۱۸ سالگی را به عنوان سن قانونی برای ابراز رضایت نسبت به برقراری رابطه جنسی با اعضای خانواده تعیین کند. بیش از ۱۶۰ شخصیت فرهنگی و هنری فرانسه اخیرا در بیانیهای خواستار تعیین ۱۸ سالگی به عنوان سن قانونی برای ابراز رضایت نسبت به این رابطه جنسی شده بودند.
خلاصه آنکه مسئولان فرانسوی به جای حل این معضل، آزار جنسی کودکان را یک واقعیت اجتنابناپذیر میدانند که باید به آن چارچوب داد و آن را قانونمند کرد!
شاید آنچه در این خبر به آن اشاره شد، در نگاه اول باور کردنی نباشد اما واقعیت آن است که مدعیان تمدن و فرهنگ در غرب مدتهاست در بنبست و باتلاق خودساختهای گرفتار آمدهاند که برای رهایی از آن در یک سیکل باطل دست به پستترین و رذیلانهترین تصمیمات میزنند. یک روز در برخی از کشورهای غربی ازدواج همجنسبازان آزاد اعلام میشود تا جایی که یکی از وزرای مرد دولت جدید آمریکا پشت تریبون از تلاشها و زحمات شوهرش تشکر میکند! و روز دیگر فارغ از ابتداییترین اصول اخلاق و ارزشها، برای ظاهراً دفاع از حقوق کودکان، تیر خلاص را به کانون خانواده وارد کرده و به دنبال تصویب قانون رسمی کردن ارتباط جنسی محارم باشند!
سقوط باورنکردنی فرهنگ و ارزشها در غرب به این معنی است که این جوامع پس از آن همه نظریهپردازی و تلاش برای القای این ادعا که نسخه مدرن سعادت مردم دنیا، پیروی از مکاتب نظری و فلسفی و سبک زندگی غربی است و پس از بتسازی از چهرههای مختلف در حوزههای جامعهشناسی، روانشناسی، انسانشناسی و... امروز گرفتار در دام خودتنیده فساد و تباهی به جایی رسیدهاند که مثلاً به جای مبارزه با معضل کودکآزاری و رشد روزافزون تجاوز و تعرض جنسی در این کشورها یا درمان این دردهای آزاردهنده با آن همه ادعا، رسماً به مردم خود میگویند کار از کار گذشته؛ با عرض معذرت؛ هر غلطی (حتی رواج روابط نامشروع درون خانوادگی) میخواهید بکنید اما در چارچوب قانون!
حال باید مدعیان و مدافعان سینهچاک فرهنگ غربی به این سؤال پاسخ دهند که این حد از انحطاط در این جوامع محصول چیست و چرا نسخههای نظریهپردازان غربی نه تنها شفابخش نبوده بلکه کورکننده هم بوده است؟
واقعیت آن است که جوامع غربی به ویژه در یکی دو قرن اخیر برای رسیدن به جامعه آرمانی و مادیگرایانه خود مسیری را در پیش گرفتند که گرفتاریهای امروز آنها محصول و نتیجه طبیعی همان بیراهه است. آثار کنار گذاشتن ارزشها، دین و معنویت از سطح جامعه و شخصی خواندن دین با وجود اجتماعی بودن ادیان توحیدی و کتب آسمانی، قربانی کردن انسان و خانواده در بین چرخهای توسعه جنونآمیز صنعتی، کشاندن افراطی زن به سطح اجتماع با اهداف تجاری از قبیل ارزان بودن دستمزد و در ادامه تبدیل زنان به کالا و پیشبرنده تبلیغات و آگهیهای بازرگانی غافل از مسئولیتهای طبیعی این عنصر قوامبخش خانواده و تربیت و انسانسازی، ترویج فرهنگ برهنگی و اختلاط بیحد و حصر زن و مرد در سطح اجتماع با توجیه رفع موانع چشم و دل سیر بودن مردان!، ترویج مصرفگرایی به جای ترویج اندیشه و... امروز به وضوح در انحراف و انحطاط جوامع غربی و هر کشور و جامعه دیگری که این فرهنگ و راه و رسم مخرب را در پیش گرفته قابل مشاهده است.
اما عجیب است که با وجود این آینه عبرت تمامنما و نمایان بودن عاقبت نوع سبک زندگی غربی، هنوز در برخی کشورها از جمله جامعه ما و دیگر کشورهای مسلمان عدهای سنگ فرهنگ رسوای غرب را به سینه میزنند. در کشور ما که به علت سطح غنای فرهنگی و جاری بودن دین و ارزشها در جامعه از بسیاری آفات اجتماعی و آنچه غرب به آن گرفتار شده است مصون ماندهایم، سالهاست از یک سو به واسطه تلاش همهجانبه کشورهای غربی برای تهاجم فرهنگی و ترویج سبک زندگی مطلوب آنها از طرق مختلف به ویژه پس از گسترش ابزار رسانه و شبکههای اجتماعی و از سوی دیگر تلاش پیگیر غربگرایان داخلی و نفوذ نمونههای فراوانی از آنها در گلوگاههای کلیدی عرصههایی همچون هنر، سینما، دانشگاه، برخی مسئولیتها یا مشاورهها و... باعث شده است متاسفانه شاهد رواج برخی ظواهر و سبک و سیاق زندگی متاثر از فرهنگ نامأنوس غربی در سطح جامعه باشیم.
در این بین برخی رفتارهای باورناپذیر و البته مشکوک را نیز از برخی مدیران در سالهای اخیر شاهد بودهایم که نتیجهای جز ریختن آب به آسیاب دشمن و کسانی که آرزوی به زوال کشاندن فرهنگ غنی ایرانی اسلامی ما را دارند نمیتواند داشته باشد. یکی از این موارد امضا و تصویب سند خفتبار ۲۰۳۰ بود. این سند چیزی نبود جز نسخههای سمی و خوابهای خطرناکی که غربیها به محوریت سازمانهای آلت دست خود همچون یونسکو برای انحراف فرزندان این سرزمین و کشورهای دیگر پیچیده و دیده بودند و البته با درایت و دستور رهبر انقلاب جلوی اجرای این سند گرفته شد هر چند جسته و گریخته در مواقعی تحرکاتی در دامنه همین سند دیده میشود که باید مورد رصد و حساسیت قرار بگیرد.
راستی مدافعان سند ۲۰۳۰ که یکی از کارکردها و محاسن آن را دادن آموزش بیپرده به فرزندان برای در امان ماندن از آزار جنسی میدانستند اکنون که جوامع مدافع و مروج این سند خود در باتلاق گیر افتاده و دنبال قانونی کردن این ارتباطات ناسالم و آزارها هستند چه پاسخ و توجیهی دارند؟
یکی از نمونههای دیگر میدان دادن خواسته یا ناخواسته به مسلط کردن فرهنگ غربی را میتوان در تلاش عجیب و منفعلانه برخی مدیران حوزه زنان و خانواده برای ارتباطگیری با سازمانها و کشورهای غربی و انجام و پیادهسازی خردهفرمایشات آنها دیددر حالی که این سازمانها و کشورها خود کارنامه سیاهی در این حوزه دارند و کشور ما پس از انقلاب اسلامی در عمل مدافع جایگاه ارزشمند زنان بوده است و رشد سطح تحصیل و حضور اجتماعی زنان با حفظ جایگاه مادری از نمونههای این کارنامه درخشان است.
نتیجه این انفعال آن میشود که برخی مدیران دولتی حوزه زنان و خانواده و رسانههای همسو با آنها گاه به جای پرداختن به اولویتهای اساسی زنان و دختران کشورمان از جمله رفع موانع تسهیل ازدواج و فرزندآوری، پیگیری اجرای قانون معطلمانده مرخصی ۹ ماه زایمان، رفع مشکلات زنان سرپرست خانوار، ترویج سبک زندگی ایرانی اسلامی در بین خانوادهها و... وارد حاشیه میشوند و مثلاً بهاشتباه به جای تلاش برای گسترش سطح امکانات ورزشی بانوان در سراسر کشور، نیاز زنان را رفتن به ورزشگاه و دیدن فوتبال مردان میدانند! یا به یکباره دنبال تلاش برای تصویب افزایش سن ازدواج میروند و به جای پاسخ به اینکه طی این سالها خود و مسئولان دولتی بالادستی آنها چه کردهاند که متاسفانه روز به روز به علت مشکلات اقتصادی سن ازدواج دختران و پسران با وجود کاهش سن بلوغ جنسی به اذعان کارشناسان افزایش یافته و تعداد زیادی از جوانان نیز از سن طبیعی ازدواجشان گذشته است، مشغول سخنرانی در مخالفت با ازدواج شرعی و قانونی یک دختر ۱۵-۱۶ ساله بالغ که در بسیاری از مناطق کشور تابع فرهنگهای حاکم میباشد میشوند و متاسفانه همصدا با رسانههای معاند و سازمانهای بینالمللی معلومالحال سرگرم پروژه آنها تحت عنوان کودکهمسری میشوند.
بهتر است این افراد و مدافعان فرهنگ غرب از خود بپرسند اگر این سازمانها و رسانههای معاند که سرتا پا دچار تناقض و دورویی هستند و مسئولان ریاکار کشورهای غربی دلسوز واقعی خانواده و کودکان و نوجوانان هستند، چرا در برابر تلاش برای تصویب قانون ارتباط جنسی آزادانه با نوجوانان ۱۵ ساله در فرانسه سکوت میکنند؟ آیا از نظر این سازمانها و کشورها و رسانههای آنها ازدواج یک دختر ۱۵-۱۶ ساله مضر و ارتباط جنسی خارج از چارچوب در این سن بلامانع است؟ آیا تلاش فرانسه برای مشروعیت دادن به ارتباط جنسی فرزندان ۱۸ ساله در خانواده امری قانونی اما ازدواج بر اساس شرع و عرف در همین سن در کشور ما خطرناک است؟
این مدعیان تمدن و آزادی باید پاسخ این سؤال را نیز بدهند که چرا در همین فرانسه مدعی قانونمداری و آزادی حتی روابط غیراخلاقی درون خانواده و جامعه پذیرفته و به دنبال تصویب قانون برای آن هستند، اما پیروی مسلمانان در این کشور از قانون الهی حجاب در مدارس و دانشگاهها و ادارات ممنوع است، یا اینکه توهین به پیامبرخاتم(ص) در نشریات آزاد اما سؤال درباره افسانه هولوکاست ممنوع و مشمول مجازات است؟
حال که بیش از هر زمان دیگری نتیجه تن دادن جوامع به سبک و منش فرهنگ مخرب غرب عیان شده است و در همان کشورهای غربی برخی از آزاداندیشان با فهم صحیح این موضوع به دنبال راه خروج از این بنبست هستند، و گرایش به اسلام به دلیل قوانین و احکام مترقی و مدافع خانواده، زن و جامعه در حال افزایش است، بهتر است همه صاحبنظران، کارشناسان، مسئولان و مردم کشورمان بیشتر قدر گوهرهای ارزشمندی که داریم را بدانند و از سوی دیگر به جای تقلید و ترویج سبک زندگی و فرهنگ غربی، ترویج و بهکارگیری ارزشهای اصیل موجود در فرهنگ غنی خودمان همچون جایگاه و اهمیت خانواده و حجاب که دشمن آگاهانه آنها را مورد هدف قرار داده است را بیش از پیش سرلوحه خود قرار دهند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍فضای جدید خبرساز از دولت بایدن!
✍️ابوالقاسم قاسمزاده
در حالی که بایدن از آغاز به کار رسمی دولت جدید آمریکا در واشنگتن با معرفی کادر جدید در سیاست خارجی آشکارا نشان داده است که نمیخواهد روال مدیریت سیاست خارجی ترامپ را بخصوص در خاورمیانه و مشخصاً درباره ایران ادامه دهد، زیرا دوران چهار سال گذشته از اجرای سیاست خارجی ترامپ را ناموفق و خلاف منافع آمریکا ارزیابی میکند، خط خبری ـ تبلیغات رژیم صهیونیستی و لابی قوی آن در «آیپک» در نیویورک از طریق رسانههای وابسته به خود نبود، بخصوص رسانههای خبری فارسیزبان خارج از کشور که با دلارهای سعودی اداره میشوند، همچنان سیمایی از تشدید اختلافها و تشنج تهران ـ واشنگتن و اتحادیه اروپا را ترسیم میکنند و به خورد مخاطبان خود میدهند.
این شبکهها در شروع به کار رسمی بایدن و با کنار رفتن ترامپ و همراهان او بخصوص پمپئو وزیر خارجهاش به یکباره شوکه شدند و سعی در مشکوک جلوهدادن آینده داشتند. چند هفته که گذشت، محور تبلیغاتی اغلب آنها این شد که تهران نباید از بایدن انتظار داشته باشد و از این طریق جمهوری اسلامی ایران را در ماتریسی از مشکلات متعدد و پیچیده نشان دادند و آینده نامعلوم از ایران را ترسیم کردند. از یک هفته قبل تا امروز با در نظر گرفتن دو محور، یکی خواست ایران در لغو کامل سیاستهای ضد انسانی «تحریم همه جانبه و فشار حداکثری» ترامپ. دومی بازگشت آمریکا به معاهده برجام، به صورت مستمر خبرسازی کردند، انواع و اقسام مصاحبهها را پخش کردند تا در اذهان مخاطبان ایرانی حک کنند که نه تنها خبری از گشایش نیست که در آینده نزدیک جمهوری اسلامی در محاصرهای به مراتب شدیدتر از گذشته (دوران ترامپ) قرار خواهد گرفت. از دیروز با انتشار چند خبر رسانههای وابسته به لابی صهیونیستها دچار دستپاچگی شدهاند.
خبر اول، آمریکا اعلام کرده که حاضر است دعوت اتحادیه اروپا برای شرکت در نشست ۱+۵ معاهده برجام را بپذیرد تا با ایران برای یافتن راهحلی دیپلماتیک گفتگو کند. برخی از تحلیلگران سیاسی در اروپا و آمریکا بعد از اعلام خبر از سوی وزارت خارجه آمریکا گفتند «بنظر میرسد وزیر خارجه بایدن پیشنهاد چند روز قبل وزیر خارجه ایران، دکتر ظریف، را پذیرفته است که بازگشت دولت بایدن را به معاهده برجام و گروه ۱+۵ پیشنهاد معقول و مطلوب دانسته بود. با این کار در عمل باب گفتگو دوباره باز میشود، بخصوص که روسیه و چین نیز خواهان بازگشت آمریکا به معاهده برجام و دایره گفتگوهای اعضاء گروه ۱+۵ هستند. تروئیکای اروپا نیز اعلام کرد «از آمادگی آمریکا برای رایزنی در خصوص ایران استقبال میکنیم.»
خبر دوم، دولت بایدن اعلام کرد که طی نامهای به شورای امنیت سازمان ملل برای پس گرفتن درخواست دولت قبلی (ترامپ) درباره بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه ایران، لغو محدودیت تردد دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران در نیویورک در سراسر آمریکا را اعلام کرده است. اگر بخواهید خبرها را رصد کنید، چند جریان فعال را درباره بازگشت آمریکا به برجام، لغو سیاست تحریمهای ترامپ، گفتگو برای حل اختلافهای تهران ـ واشنگتن و برخی از کشورهای غربی و در نهایت مجموعه رفتارها و سیاستهای اجرایی دوران ترامپ در خاورمیانه با محوریت و مرکزیت «نتانیاهو» و «ولیعهد سعودی بنسلمان» را میتوان مشاهده کرد که بصورت عمده عبارتند از:
۱ـ خط صهیونیستها در دولت رژیم صهیونیستی و در نیویورک با مرکزیت سازمان آیپک که خواهان ادامه مسیر گذشته علیه جمهوری اسلامی ایران، هر چند با برخی از تعدیلها هستند، اما میخواهند همچنان ایران در محاصره و انزوا در دایره فشارهای اقتصادی و انزوای سیاسی بچرخد. طیف رسانههای وابسته به این جریان، پژواکدهنده نظرها و خبرسازیهای آنها هستند تا در نهایت هم ایرانیان در داخل کشور در اضطراب و نگرانی بسر برند.
۲ـ آمریکا هنوز بطور رسمی به معاهده برجام و گروه ۱+۵ برنگشته است و مهمتر از آن دولت بایدن هنوز سیاست روشن و مشخصی درباره سیاست تحریم و فشار حداکثری ترامپ اعلام نکرده است. در حالی که در واشنگتن از هر دو حزب حاکم، جمهوریخواهان و دموکراتها این سیاست را شکست خورده و برخی فاجعهبار خواندهاند. بسیاری از تحلیلگران سیاسی در آمریکا و در اروپا نوشتهاند که سیاست خارجی ترامپ «دیوار بن بست» بود. بایدن باید شجاعت تجدیدنظر و رهایی از این بنبست را داشته باشد.
۳ـ در فضای سیاستزده کنونی، کمتر از فاجعهبار بودن سیاست تحریم و فشار حداکثری ترامپ در ساحت انسانی یاد میکنند. مرگ کودکان سرطانی در بیمارستانهای ایران، تنها بهلحاظ اینکه ترامپ و همراهان او، پمپئو وزیر خارجه و منوشین وزیر خزانهداریاش اجازه ارسال و خرید دارو را نمیدادند و ایران را در تحریم و محاصره تهیه داروهای خاص قرار دادهاند که هنوز هم همان سیاست ادامه دارد. جا دارد تا گزارش مستند از فجایع ضد انسانی ناشی از سیاست تحریمی ترامپ، بخصوص در بخش درمانی و دارویی تهیه شود و به اطلاع مسئولین در سازمان ملل، در اتحادیه اروپا و … برسد. فاجعه سیاست تحریم ترامپ از دیدگاه انسانی و این انسانیت، شرمآور است.
۳ـ دیروز نشریه هیل آمریکا از استراتژی شش مرحلهای بایدن برای بازگشت آمریکا به برجام خبر داده است که به زودی علنی خواهد شد. همزمان، اعلام شده است که آمریکا برای رایزنی با ایران در خصوص برجام در چارچوب جلسه کمیسیون مشترک ۱+۵ ابراز آمادگی کرده است.
در مجموع از روز چهارشنبه گذشته تا امروز همه خبرها نشان میدهد که همه در مسیر «دیپلماسی» برای حل اختلافها با ایران و لغو سیاستهای قلدری ترامپ، به سرعت فعال شدهاند و در صحنه تبادلهای خبری، جریانسازی مثبت میکنند.
🔻روزنامه اعتماد
📍چشمانداز انتخاباتی ۱۴۰۰
✍️عباس عبدی
بیایید یک پرسش را طرح کنیم. انتخابات چه فایدهای دارد؟ چرا باید انتخابات را برجسته و به یک اصل مهم و غیرقابل خدشه تبدیل کرد؟ چه ایرادی دارد که یک نفر مقدرات کشور را به عهده بگیرد و فارغ از ملاحظات دست و پا گیر انتخاباتی و دموکراسی کشور را به پیش ببرد؟ چرا باید از انتخابات به عنوان شیوه در اختیار قرار دادن قدرت دفاع کرد که در نهایت افرادی مثل ترامپ از صندوق بیرون بیایند؟ کی گفته که انتخاب اکثریت بهترین است؟ در این باره چند پاسخ میتوان ارایه کرد. اول از همه اینکه مخالفان انتخابات معمولا ریگی در کفش دارند و چهبسا ضعیفترین نیروها نیز هستند. این را در ایران نیز به وضوح میبینیم. دوم اینکه اگر عملکرد یک نفر خوب باشد طبعا مردم از او استقبال خواهند کرد و به او رای میدهند، فرد قوی و کارآمد و سالم نیازی ندارد که از رایگیری پرهیز کند. ولی مهمترین ایراد این است که بدون رای مردم چگونه میتوان در مصدر امور قرار گرفت؟ قدرت یا باید ارثی باشد، یا با کودتا و سرکوب یا رایگیری. شیوه دیگری وجود ندارد. ارثی بودن محصول یک اندیشه نادرست فرهایزدی در تاریخ ایران است که دیگر کسی برای آن ارزشی قائل نیست. کسی هم که کودتا و سرکوب کند، طبعا برای ادامه حکومت خودش باید به نیروی سرکوبگر متوسل شود و این از هر ناکارآمدی و فسادی بدتر است. البته مواردی بوده که افرادی از این طریق منشأ خدماتی شدهاند، ولی قضیه قدری پیچیدهتر است. یکی از نمونههای آن را رضاشاه معرفی میکنند. غافل از اینکه اشغال ایران در جنگ دوم جهانی محصول نظام ناکارآمد و ضد مردمی او بود. اگر او به مردم خدمت کرده بود، نباید با انداختن چند اطلاعیه از روی یک هواپیمای دو موتوره روی تهران، همه پادگانها خالی شود...
حتی محافظان شخصی رضاشاه نیز او را ترک کنند و کسی جز دامادش نباشد که او را به منزلش برساند!! سیاستمداری که نتواند مردم را با خود همراه کند، حتما خیلی جاهایش ایراد دارد.
به علاوه قدرت غیرپاسخگو و غیرانتخابی فسادآور است. البته توجه داریم که در نظامهای مبتنی بر انتخابات، برخی از مسوولان غیر انتخابی هستند، هر چند مقامهای مهمی هستند. مسوولیتهای تخصصی مثل بانک مرکزی، نیروهای مسلح و امور قضایی و... باید مستقل و غیرانتخابی (از طرف مردم) باشند، ولی در هر حال قوه اجرایی کشور باید از طریق سازوکاری روشن و تضمینشده پاسخگوی مردم باشد. هر چند این راه نیز عوارض خود را دارد، ولی قطعا بهتر از شیوههای دیگر است که سراسر فسادزا است.
اکنون که در آستانه انتخابات هستیم بهتر است به بخشی از نکاتی که مقام رهبری در این باره اشاره کردهاند، پرداخت که اهمیت راهبردی دارد.
«امروز مردم حاکم بر سرنوشت کشور هستند و خود انتخاب میکنند. ممکن است خوب یا بد انتخاب کنند اما خودشان انتخاب میکنند، درحالی که قبل از انقلاب هیچکاره بودند.
مشارکت پُر شور و انقلابی مردم در انتخابات، موجب امنیت کشور و پس زدن دشمنان و کاهش طمع آنها میشود بنابراین نباید این فرصت را از دست داد.
انتخابات هر چه پُر شورتر و با اقبال عمومی بیشتری همراه باشد، آثار و منافع بیشتری برای کشور خواهد داشت.
انتخابات برای کشور یک امکان و ذخیره مهم است که باید با مشارکت پر شور مردم همراه باشد البته اگر مشارکت پرُشور با یک انتخاب درست یعنی انتخاب یک نیروی کارآمد، با ایمان، با انگیزه، علاقهمند و پرُ کار همراه شود، نورٌ علی نور و تضمینکننده آینده کشور است.
علاج دردهای مُزمن کشور در پرشور بودن انتخابات و حضور عمومی مردم و بعد، انتخاب اصلح و شخصیت مناسب در انتخابات ریاستجمهوری است.»
اولین مساله این است که گزاره انتخاب میان صالحین معنای دقیقی ندارد که یک نهاد خود را متولی گزینش اولیه صالحین کند. چیزی را نمیتوان جایگزین انتخاب مردم کرد. کسانی که به یاد دارند، میدانند که در انتخابات مجلس سوم، رهبر انقلاب توصیه کردند که به طرفداران اسلام امریکایی رای ندهید. معنای این توصیه این بود که آنان میتوانستند در انتخابات نامزد شوند و منعی برای آنان نبود. اگر با اتهام اسلام امریکایی بودن آنان حذف میشدند این توصیه بیمعنا میبود. خوب و بد انتخاب پای خود مردم است. هیچ نهادی نمیتواند خود را متولی هدایت سیاسی مردم به این شکل نماید.
بنابراین اولین شرط یک انتخابات پرشور حضور نامزدهای گوناگون از گرایشهای موجود جامعه است. برحسب تجربه گذشته، مردم خواهان مشارکت بیشتر هستند، به شرطی که ببینند مسیر جلوی آنان باز است. هر اشتباهی هم کنند، به خودشان مربوط است و در طول زمان آن را تصحیح خواهند کرد. ولی کسانی که به شیوههای دیگر قدرت میگیرند، چون پاسخگو نیستند، نه تنها اشتباهات را نیز نمیپذیرند، بلکه به شکل بدتری تکرار هم میکنند.
نکته مهمتری که باید توجه کرد این است که بدی و خوبی درباره روسای جمهور نسبی است. برای عدهای بد و برای عدهای خوب است. طبعا اگر اکثریت احساس خوبی نکنند رای خودشان را تغییر میدهند. ولی هر انتخاباتی فارغ از نتیجه آن یک دستاورد مهم دارد و آن مشروعیتزایی است که اعتبار حکومت را در داخل و نزد جهانیان بالا میبرد و این سرمایه بزرگی است. همچنین بد و خوبی افراد نیز ثابت نیست. مگر اصولگرایان که با انتخاب احمدینژاد جشن گرفته بودند و در پوست خود نمیگنجیدند، هنگام رفتن او کاری جز سر به زیر انداختن داشتند؟گر چه اکثر اصلاحطلبان او را از ابتدا میشناختند ولی اصولگرایان حامی او اگر میدانستند که چنین است پشت دست خود را داغ میکردند و به او رای نمیدادند. اصلاحطلبان نیز در این حمایت بیتقصیر نبودند، به ویژه در سال ۱۳۸۸.
در هر حال باید امیدوار بود که انتخابات ۱۴۰۰ نقطه آغازی باشد برای تغییر سیاست انتخاباتی و تبعات آن. بنده از فردا طی چند شماره در این زمینه مفصلتر خواهم نوشت.
🔻روزنامه شرق
📍شکست نرم؟
✍️احمد غلامی
در وضعیت کنونی و با نزدیکشدن به انتخابات ۱۴۰۰ باید کانون التهابات سیاسی ایران سیاست داخلی آن باشد، اما اینگونه نیست و کانون تنشهای سیاسی ایران بر حوزه سیاست خارجی و بینالملل متمرکز شده است. این مسئله نشان میدهد انتخابات ۱۴۰۰ و مسائل داخلی ایران بیش از حد لزوم همبسته تحولات منطقهای و خارجی است و از نگاه بسیاری این ضعف سیستم داخلی است و از نظر برخی با موضعگیریهای ایران در منطقه و حضور فعالش در عراق، لبنان، بحرین و سوریه دور از انتظار نیست. درحالحاضر ایران، اسرائیل و عربستان بیش از سایرین درگیر مسائل منطقهایاند و تلاش میکنند حوزه نفوذ خود را گسترش دهند و در حکمرانی منطقهای دست بالا را پیدا کنند. آمریکا، چین و روسیه نیز در جهان چنین وضعیتی دارند؛ «این قدرتهای بزرگ آگاهاند کشورهایی سرشت سیاست بینالملل را رقم خواهند زد که قویتر از بقیه باشند». پس رقابت در منطقه و جهان در حال جریان است و وضعیت ایران بیش از دیگر کشورهای منطقه حساس است. به تعبیر هانس مورگنتا سیاست خارجی هر کشوری با یکی از این الگوها مطابقت دارد: «حفظ توازن قدرت، زیادهخواهی یا توسعهطلبی و سیاست منزلت». وضعیت کنونی حاصل کاربردیکردن این مفاهیم است که بنا برضرورت و شرایط یکی از آنان از دیگری کارایی بیشتری پیدا میکند. ایران با استفاده از توازن قدرت درصدد است از «سیاست منزلت» politics of prestige خود صیانت کند. سیاستی که این امکان را میدهد تا کشورهای دیگر منطقه را به میزان قدرتی که دارند تحت تأثیر قرار دهد. اگر امروز ایران میتواند در منطقه نقشآفرینی کند، یکی از دلایل قاطع آن همین توازن قدرت است. اگر جهان تا دیروز بر پاشنه دوقطبی آمریکا و شوروی میچرخید، امروز با توازن قدرت روبهرو است. استعارهای که مطلوب جورج کنان بود که باور داشت: «ثبات بینالمللی در گرو بازآفرینی نظمی چندقطبی است که جنگ جهانی دوم آن را ویران کرده بود». کنان تمایل داشت این نظام چندقطبی مانند گذشته، اروپامحور باشد و باور داشت آمریکا با قدرت اقتصادی خود میتواند قطبهای اروپا و ژاپن را تقویت کند تا مهار شوروی آن زمان آسانتر شود. اینک نظام چندقطبی رخ داده است اما نه با کشورهایی که کنان در سر میپروراند. اروپا چندان در معادلات بینالمللی اثرگذار نیست و خودش خوشهچین این توازن قدرت از معادله بین آمریکا، چین و روسیه است. با این صورتبندی توازن قدرت، بیدلیل نیست که هر کشوری در پی «سیاست منزلت» خویش باشد. تلاش فرانسه که در میان کشورهای اروپایی نسبت به آنها بهلحاظ اقتصادی و نظامی برتری خاصی ندارد، از همین منظر قابل فهم است. جهان نسبتا باثبات امروز را تعبیر سوم مورگنتا یعنی «زیادهخواهی و توسعهطلبی» بیش از پیش تهدید میکند. کشورهای منطقه و جهان درصددند با استفاده از «بیثباتیهراسی» به منافع حداکثری خود دست یابند. در این میان تنها نقطهای که از بیثباتی و بیثباتیهراسی سود میبرد اسرائیل است.
از سوی دیگر بیثباتی و بیثباتیهراسی به نفع ایران نیست و حتی به ضررش است. همین دوگانه است که سیاست منطقهای و جهان ایران را پیچیده و فهم آن را غامض کرده است. ایران درصدد است تا به سیاست منزلت خود معنا ببخشد و به دیگران القا کند اوست که نقش تنظیمکننده (رگولاتور) را دارد. تا جایی که این بیثباتی و بیثباتیهراسی در کنترل ایران باشد، دست بر قضا به نفع او خواهد بود. این صورتبندی جهان و منطقه است که انتخابات ۱۴۰۰ برای ایران و بازگشت آمریکا به برجام را حساس کرده است. تعلل آمریکا برای بازگشت به برجام برای خلع سلاح ایران و خنثیکردن نقشش در خاورمیانه است. اگر ترامپ سعی میکرد ایران را شکستی سخت بدهد، بایدن در پی شکستی نرم است تا هم وجههاش را در آمریکا حفظ کند و هم ایران این شکست را بپذیرد. پرسش اصلی این است ایرانی که در برابر فشار حداکثری دوام آورده و تن به شکست نداده، چه ضرورتی دارد بدون هیچ امتیازگیری تن به شکست نرم بدهد؟ با وجود این، شرایط انتخابات ۱۴۰۰ باید از جنس دیگری باشد و بعید است نامزدهایی که درک درستی از این شرایط ندارند و با آن همراه نیستند شانس زیادی برای پیروزی داشته باشند. این گفته فارغ از آرای مردمی است که مستلزم پیروزی هر نامزدی است. اگر شرایط جهانی و منطقهای تا ۱۴۰۰ همینگونه دستنخورده باقی بماند، بعید است کسی در ایران تمایل داشته باشد نامزدی بر صندلی ریاستجمهوری بنشیند که از یک شور سیاسی مانند ۷۶ یا حتی ۹۲ سر برآورده باشد، گیرم مردم بسیاری هم پای صندوقهای رأی بیایند؛ ادعایی که فعلا شواهدی از آن در دست نیست.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍راهحل منطقهای برای دستمزدها
✍️لطفعلی بخشی
در ماههای پایانی هر سال بحث تعیین حداقل دستمزد مشمولان قانون کار برای سال بعد داغ میشود و این موضوع برای سال ۱۴۰۰ از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا در انتظارات کارگران برای تعیین حداقل دستمزد برای سال آینده، علاوه بر دلایل معمول هرسال، دلایل دیگری نیز به شرح زیر مطرح است:
- دولت در سال ۹۹ دو بار حقوق کارکنان خود را حدود ۷۰ درصد افزایش داد.
- دولت در سال ۹۹ حقوق بازنشستگان کشوری و لشکری را تا دو برابر افزایش داد.
- دولت حقوق سربازان را در سال ۹۹ حدود ۳ برابر کرد.
- تورم در سال ۹۹ از انتظارات فراتر رفت.
- کارگران در مقایسه با سایر حقوقبگیران احساس عقبماندگی میکنند.
با توجه به عوامل فوق و اینکه آقای روحانی بهدلیل مدت کوتاه باقیمانده از مدت ریاست، روال خوشحال و راضیسازی همگان را در پیش گرفته است، بهنظر میرسد دولت در کمیته سهجانبه دستمزد به احتمال زیاد با بالاترین نرخ افزایش دستمزد سالهای اخیر موافقت خواهد کرد. این نکته را باید در نظر داشت که در تمام سالهای گذشته، در کمیته سهجانبه، با کمک دولت افزایش حقوق مشمولان قانون کار رقمی بیشتر از افزایش حقوق کارکنان دولت بود؛ زیرا هزینه آن نه به بودجه دولت بلکه به بخش خصوصی تحمیل شده است. فارغ از اینکه روند افزایش حقوق و دستمزدها در بخش دولتی و غیردولتی، کشور در مسیر مارپیچ دستمزدها و تورم قرار دارد، اما یک بعد بسیار مهمتر افزایش حداقل دستمزد مشمولان قانون کار، ارتباط آن با نرخ اشتغال در سطح کشور است.
بهنظر میرسد نرخ اشتغال رسمی با افزایش حداقل دستمزدها میتواند رابطه معکوسی داشته باشد و افزایش زیاد دستمزدهای سال آینده تاثیر منفی بر اشتغال رسمی در بخشهای وسیعی از کشور خواهد داشت. یکی از ویژگیهای کمیته سهجانبه دستمزد، عضویت نمایندگان کارگران استان تهران و شرکتهای بزرگ صنعتی در آن است. در حقیقت تهران بالاترین هزینه زندگی در سطح کشور را دارد و درخواست کارگران تهرانی برای دستمزدهای بالاتر در تهران طبیعی است، لیکن هزینههای زندگی در همه مناطق مختلف ایران یکسان نیست. ایران فقط تهران نیست. بخش بزرگی از نیروی کار شاغل در کشور در شهرهای کوچک و بخشهای دور و نزدیک و روستاها و در بنگاهها و کارگاههای کوچک و متوسط تولیدی و خدماتی مشغول کارند. در بسیاری از مناطق کشور هزینههای زندگی به مراتب از تهران پایینتر است و به همین نسبت توان کارفرمایان برای پرداخت دستمزد نیز پایینتر است و درصورت افزایش حداقل دستمزد بر مبنای هزینههای تهران، بنگاهها و کارگاههای شهرهای کوچک و بخشها احتمالا در حفظ نیروی شاغل رسمی خود با مشکل مواجه خواهند شد. شهرهای بزرگ و بنگاههای بزرگ قدرت پرداخت دستمزدهای بالاتر را دارند؛ لیکن اغلب بنگاهها و کارگاههای کوچک و متوسط در بسیاری مناطق کشور توان پرداخت دستمزدهای بالا را ندارند و به ناچار به استفاده از کارگران خارجی یا استخدام کارگران غیررسمی، بدون پوشش تامین اجتماعی روی میآورند که در هر دو مورد به ضرر اشتغال رسمی نیروی کار داخلی است.
میدانیم که هزینه زندگی در شهرهای کوچک و بخشها در سطح پایینتری از تهران و شهرهای بزرگ قرار دارند و به همین دلایل کارگران در این مناطق بهدلیل هزینه زندگی کمتر احتمالا آمادگی دارند با دستمزدهای پایینتری کار کنند که باعث کاهش اشتغال رسمی و افزایش اشتغال غیررسمی در این مناطق شده است. به همین دلیل رویکرد منطقهای به دستمزدها موجب افزایش اشتغال رسمی در کشور خواهد شد و کارگران بیشتری از پوشش بیمه تامین اجتماعی برخوردار خواهند شد. هزینههای تولید نیز در مناطق مختلف کشور متفاوت است و در سیاستهای دولت نیز برای توسعه کشور، بسیاری از مناطق محروم کشور با امتیازاتی نظیر معافیت مالیاتی و وامها و تسهیلات کمبهره برخوردارند و تعیین حداقل دستمزدهای منطقهای نیز میتواند به افزایش اشتغال رسمی در این مناطق کمک کند؛ ضمن اینکه باعث توجه بیشتر کارفرمایان به کارآفرینی در مناطق محروم هم میشود. با اطمینان میتوان گفت تعیین دستمزدهای منطقهای منجر به اشتغال رسمی بیشتری در کشور میشود و در مناطق عقبمانده و محروم کشور شاغلان رسمی تحت پوشش بیمه افزایش خواهند یافت.
امید است امسال در کمیته سهجانبه دستمزد، هزینهها و دستمزدهای منطقهای مورد عمل قرار گیرد و با افزایش شاغلان رسمی و تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی، امنیت شغلی دستمزدبگیران در شهرها و بخشهای کوچک افزایش یابد.
مطالب مرتبط