پرسش: آیا عدالت همان برابری است؟ مبنای عدالت آزادی است. به عنوان تمثیل و حالت حدی توجه کنید که یک جامعه بردگان یک جامعه عادلنه نمی‌تواند باشد. 
عدالت

بنابراین اگر انسان‌هایی از آزادی‌های اولیه برخوردار نباشند نمی‌توانند یک جامعه عادلانه تشکیل داده باشند. “جامعه‌ای که برابری را فراتر سال‌ها پیش میلتون فریدمن گفته بود، از آزادی می‌گذارد، هیچکدام را بدست نمی‌آورد. جامعه‌ای که آزادی را بر برابری رجحان می‌نهد درجات بالیی از هردو را بدست می‌آورد.“ به نظر می‌رسد این گزاره از آزمون زمان و مکان و تجربه و تاریخ جوامع مختلف سربلند از آب در آمده است. اما عدالت مفهومی پیچیده‌تر از آزادی و برابری است و فراگیرتر. جان رالز گفته است که عدالت فضیلت نظام اجتماعی است. یعنی عدالت تصمیم فردی یا سلیقه فردی نیست. اقدام سیاسی موردی یا تصمیم اقتصادی موردی هم نیست. عدالت هنگامی بر قرار می‌شود در وجنات خود از ویژگی‌هایی برخوردار که یک نظم اجتماعی کلً باشد که بتوان گفت شاهد یک جامعه شریف و با فضیلت هستیم. اولین پیش نیاز این چنین جامعه‌ای وجود قانون و حکومت قانون است. قانون چیست؟ در جامعه ما هنوز قانون شناخته شده نیست. این کلمه در فرهنگ ما غریبه است. سابقه تاریخی آن به دوران مشروطه بر می‌گردد و قبل از آن اثری از آن در نوشته‌ها و گفته‌ها نمی‌یابیم. اولین بار در زمان ارغون خان مغول یا محمد خدابنده بود که بخشنامه‌های مختلف حکومتی را در یک مجموعه جمع آوری کردند و نام آن را ”قانون امور“ گذاردند. در این مورد هم قانون به معنی دفتر به کار رفته، نه معنی امروزی. جدا از آن قانون نام یک ابزار موسیقی بوده است. معلوم نیست کلمه قانون از کجا از زمان مشروطه وارد زبان فارسی شده است. در حالی که رومی‌ها و یونانی‌ها از دو هزار سال پیش با مفهوم، چیستی و کار کرد قانون آشنا بودند. روزی از یک استاد حقوق که سابقه دوستی داشتیم پرسیدم به نظر شما قانون چیست. او گفت که هرچه مجالس تصویب کرده باشند. افواه عمومی هم مصوبات مجالس را قانون می‌دانند. من با آن دوست مخالفت کردم. زیرا قانون باید در اصل بر مبنای تثبیت آزادی‌ها و حقوق غیر قابل نقض مردم تنظیم شود. اگر احکامی، نوشته‌هایی یا تومارهایی تدوین شد که کارش ضایع کردن حقوق مردم بود یا محدود کردن آزادی‌های انسانی. آن قانون نیست و نا قانون است. اگر کتاب‌های قانون از زمان مشروطه تا کنون را بررسی کنید بسیار نا قانون در آن خواهید یافت. مطلب بعدی این است که علوه بر محتوا، روح قانون از اهمیت خاص بر خوردار است. روح القوانین نام کتاب مونتسکیو است که به تشریح روح قانون می‌پردازد. لزم است قانون در هر موضوعی که هست روح آن در جهت حفظ و تقویت و پایداری آزادی‌ها و حقوق مردم باشد، نکته بعدی که در همین بعد مهم است روال تنظیم قانون است. حدود دو هزار سال پیش پلوتارک فیلسوف یونانی رومی نوشت که قانون آنچیزی نیست که بر کاغذ نویسند یا بر سنگ حجاری کنند. بلکه قانون آن است که بر قلب مردم جای داشته باشد. این بیان را مونتسکیو به این نحو ارائه می‌کند که قانون باید نمایانگر اراده عمومی باشد. این خود شرح مفصلی لزم دارد در مورد چگونگی سازمان سیاسی و مشارکت مستمر مردم در گفتمان و تصمیم گیری سیاسی، تا چنین هدفی عملی شود.
۲. نقش دولت‌ها در اجرای عدالت چیست؟ اگر دولت‌ها از طریق روالی که در بال گفته شد بر سر کار بیایند و بروند و قانون نماینده اراده عمومی باشد و قوه قضاییه‌ای موجود باشد که ستون خیمه قانون باشد، چنانکه مونتسکیو تاکید می‌کند، در این حالت دولت نقشی را ایفا می‌کند که همخوان با آرمان عدالت است، چنانکه مردم پیگیری می‌کنند و می‌طلبند. اگر تصور ازدولت غیر از آن بود و نهادی بود که به جامعه تحکم می‌کند، منابع جامعه را زیر کلید خود قرار می‌دهد و ممر معاش مردم را کنترل می‌کند. چنین دولتی هرچیزی خواهد بود به جز یک دولت عدالت جو. شنیده‌اید که سعدی گفته بود، ”بنیاد ظلم در جهان ابتدا اندکی بود، هرکسی آمد چیزی به آن افزود تا به این غایت رسید.“ دقت کنید در شرح احوال و تاریخ جوامع بسیاری از آنان که بر بنیاد ظلم افزودند جز مدعیان عدالت نبودند که بر این مرکب سوار شدند تا به قدرت برسند. یک جامعه آگاه و شایق عدالت همیشه باید از کسانی بگریزد که می‌خواهند معاش آنان را کنترل کنند و کسانی که می‌خواهند آزادی‌های مردم را ضایع کنند، از طریق قول عدالت و قول مال مفت. یک مردم آگاه می‌دانند که یک جویای قدرت که قول مال مفت می‌دهد می‌خواهد از خود مردم بگیرد بین یاران و حامیان خود تقسیم کند و ما بقی را برای به رقیت در آوردن مردم به آنان بذل و بخشش کند. یک جامعه عقل گرا هرگز به دنبال این نوع قدرت جو نخواهد افتاد، چون به جز شوربختی نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. بنابر این در این باب چگونگی نقش دولت به نفس دولت بر می‌گردد.
۳. الگوی دینی در امر عدالت چگونه جواب می‌دهد؟ در واقع الگوی دینی معلوم نیست که چیست؟ اوائل انقلب بسیار افراد امید به ظهور الگوی دینی داشتند و هر کس نیز یک مفهوم مبهم خاص خود را در ذهن داشت. اکنون بعد از چند دهه متخصصین دینی هنوز یک چارچوب نظری در حد فلسفه سیاست غربی مانند رالز نتوانسته‌اند ارائه کنند و بر پیاده کردن آن هم پایمردی کنند. در نتیجه در ً کتباً پاسخ به پرسش شما می‌توانم دیدگاه امانوئل کانت را بیان کنم. کانت می‌گوید مذهب را ضابطه سنجش اخلق قرار ندهید. بلکه رفتار و کردار عملی مذهبی‌ها را ضابطه اخلق دینی تلقی کنید. بر اساس بر داشت خود از آموزش‌های یعنی سعی نکنید مثلً مسیحی چنان که خود می‌پندارید دیگران را مورد قضاوت قرار دهید ورفتار آنان را اخلقی یا غیر اخلقی بدانید. بلکه بر عکس به رفتار و کردار کسانی که خود را مسیحی می‌دانند نگاه کنید اگر این رفتار نشان شرافت، محبت، رحمت و شفقت، پرهیزکار، خدمت به جامعه، درستکاری، عقلنیت...، بود آن گاه این رفتار را ضابطه آن ادعای دیانت قرار دهید. در این مورد هم باید دید جامعه چه شکل و شمایلی از عدالت به خود می‌گیرد آن گاه آن شمایل که در عمل ظاهر می مشک آن است که ببوید نه آن شود را به حساب ایدئو لوژی بگذارید. ُ که عطار بگوید.
۴. عدالت به نفع چه کسانی و به زیان چه کسانی است؟ عدالت طبعاً به نفع عموم است و به زیان کسانی که در یک جامعه باز، منصفانه و رقابتی که بر مبنای تلشگری و شایستگی‌ها باشد جایی ندارند و سهمی که می‌طلبند عایدشان نمی‌شود.
۵. مثال جامعه عادلنه؟ احتمالً انتظار دارید بگویم دانمارک یا سوئد. بلکه این‌ها جوامعی هستند که مردم در آن‌ها خوشحال و تأمین هستند و بررسی‌های آماری نشان می‌دهد که اکثر مردم از زندگی ابراز رضایت می‌کنند. اما رسیدن به یک چنین جوامعی حد اقل یک قرن تلش، سازندگی و انباشت ثروت را پشت سر خود دارد و در همان جهت‌هایی که در پاسخ به پرسش اول مطرح شد گام‌های بلند و مستمر بر داشته شده. اولویت پیگیری آزادی، حکومت قانون بر اساس اراده عمومی، سازمان دهی سیاسی برای جلب مشارکت مردم در پی گیری آنچه به خود روا می‌دارند و پر هیز از آنچه به خود روانمی دارند، اما من می گویم جامعه عادلنه جامعه آمریکا است برای این که شما تعجب کنید. چرا جامعه‌ای است نوه یک پیش خدمت کنیایی می‌تواند رییس جمهور شود و دختر یک مهاجر، معاون رییس جمهور. فرزند یک مهاجر دیگر فرصت می‌یابد تا جالب‌ترین و مفیدترین ابزار را در کف ما قرار دهد که همان تلفن هوشمند است و خود نیز از ثروتمندان جهان شود. یک مهاجر آفریقای جنوبی می‌تواند از طریق نو آوری و کار آفرینی ثروتمندترین مرد جهان شود. جامعه‌ای که در آن تلویزیون، تلفن، برق، یخچال،.. ابداع و همگانی شد و به خانه‌های ابنای بشر نیز سرایت کرد. اینترنت و شبکه‌های اجتماعی ایجادشد، واکسن‌های مواثر ابداع گردید و دست آورد های آن بلندگوی بد گویان به آن نیز هست. در این جامعه در آمد توزیعی نا مناسب دارد. یک برنامه نویس هندی یا مهندس ایرانی سالنه چند صد هزار دلر در آمد دارد، یک طرفدار برتری نژادی سالنه بیست هزار دلر و جمع اینان هم تلش کردند جلو مهاجرین را بگیرند با این شعار که این خارجی‌ها شغل‌های ما را گرفته‌اند. درست است شغل‌های پر در آمد را گرفته‌اند اما شغل‌هایی نیست که برتری طلبان نژادی بتوانند انجام دهند. برابری فرصت‌ها یا برابری در آمد، این که کدام یک از این وجوه در ترازوی قضاوت شما برای عدالت وزن بیشتری دارد بر می‌گردد به کمی سلیقه و رجحان شخصی.


دکتر محمد طبیبیان

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0