🔻روزنامه ایران
📍این روزها و الزامات سیاستگذاری داخلی و خارجی
✍️علی ربیعی
در روزهای گذشته اخباری درباره پاسخ منفی ایران به پیشنهاد سه کشور اروپایی برای برگزاری نشست ۱+۴ با مشارکت امریکا به عنوان میهمان منتشر شد. امریکاییها پس از آن اعلام کردند که درباره شکل و چارچوب این مذاکرات سرسختی ندارند. در داخل کشور هم جریانی سیاسی همان دوگانه مذاکره - نامذاکره را پی گرفته و دولت را به حذر از مذاکره تشویق میکنند. اما مسأله در اصل مذاکره است یا شکل و فرم آن؟ برای پاسخ به این سؤال باید دید مذاکره هدف است یا ابزار و اگر ابزار است، برای رسیدن به کدام هدف پیگیری میشود؟ از سویی باید دید نیاز امروز جامعه ایران چیست که این هدف در خدمت آن باشد؟
گاهی برخی وسیلهها و ابزار ناخودآگاه به هدف تبدیل میشوند. این ابزار به چنان نظریه سختی تبدیل میشوند که اساساً هدفی که برای نیل به آن استقامت، مقاومت و تحمل سختی و فشار شده به فراموشی سپرده میشود.
هدف اصلی دولتها و همه قوا، رشد و توسعه کشور، زندگی مستقل و بدون مداخله خارجی، افزایش رفاه عمومی مردم، زندگی بیدغدغه و نگرانی برای آحاد جامعه و همچنین زیستی عزتمندانه در میان ملل جهان برای همه ایرانیان است و همه اینها میتواند زمینهای برای یک زندگی مؤمنانه را فراهم کند. بنابراین تمام سیاستگذاریها و کنشها و تلاشهای داخلی و خارجی باید با این اهداف سازگاری پیدا کند و با کمترین هزینه در کوتاهترین زمان بدون از دست دادن استقلال کشور و عزت جامعه در فضای نابرابر جهان به آن دست یابیم. قطعاً سیاستگذاریهای داخلی هم تولید صنعتی و کشاورزی و هم تولید رضایت و ایجاد زیست شرافتمندانه را باید توأمان دنبال کند...
و راهبرد سیاست خارجی هم باید عدم اجازه تعرض به حاکمیت ملی، گرفتن سهم بیشتر از اقتصاد جهانی، ارتقای جایگاه کشور و ایجاد نقش در تولید جهانی و داشتن سهم بیشتر در وابستگیهای متقابل باشد.
ما نیازمندیم که در سیاست داخلی ایجاد فضایی آرام و گسترش تسهیلگری برای کنش اجتماعی مردم و نیز در عرصه اقتصادی مقاوم کردن اقتصاد همزمان با تلاش برای رشد و توسعه را دنبال کنیم. هم زیرساختهای رشد و توسعه و اقتصاد را گسترش دهیم و هم زیرساختهای امنیت روانی، آسایش و معیشت قابل قبول را تأمین کنیم و به نحوی سیاستگذاری خارجی صورت گیرد که نحوه حضور در عرصه جهانی مقوم تأمین رفاه و آسایش مردم و توسعه اقتصادی در داخل کشور شود. اتفاقاً در شرایط فعلی ایران، مقابله با تحریمهای ضد انسانی در همین چارچوب قابل تفهیم است. به نوعی سیاستهای ضد تحریمی، تأمین امنیت فیزیکی مردم در برابر خطر تروریسم و جنگ و همینطور تأمین سلامت مردم بخصوص در سال اخیر در برابر پاندمی ویروس کرونا را دنبال میکند. هدف بنیادین سیاست خارجی باید کمک به تأمین این اهداف باشد.
به اعتباری این هدف باید منجر به بهرهمندی از یک زندگی امن، مرفه و سالم براساس آنچه که مردم شایسته و سزاوار برخورداری از آن هستند شود. بر مبنای همین اعتقاد راسخ بود که دولت از نخستین روزهای آغاز به کار خود در سال ۹۲ به میدان رفع تحریمها از راه مذاکرات چندجانبه با ۱+۵ با حمایت و هدایت مقام معظم رهبری قدم گذاشت. ما نزدیک به دو سال بعد از آن تاریخ موفق به توافقی شدیم که ضمن پاسداشت همه دستاوردهای صنعت صلحآمیز هستهای به این بحران جعلی خاتمه میداد و حلقه امنیتیسازی ایران را که صدمات بیشماری به حیات ملی ایران و زندگی روزمره ایرانیان وارد کرده بود، با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت ملل متحد در هم شکست و آینده مبهمی که کشورمان با وارد شدن به فصل هفتم منشور ملل متحد انتظار آن را میکشید به آینده روشن تبدیل کرد. رژیم ترامپ با فریب خوردن از کسانی که از اولین روزهای انعقاد برجام رخداد پیش آمده را برباد دهنده آرزوهای پلیدشان برای مردم ایران میدیدند، راهی شیطانی را انتخاب کرد که در نهایت به نتیجهای جز انزوای بینالمللی امریکا در نهادها و سازمانهایی که روزگاری خود مؤسس آنها بود، نرسید. هرچند رفتارهای غیرمتعارف و غیرعقلانی و ظالمانه ترامپ هزینههای سنگینی به اقتصاد مردم ما تحمیل کرد اما کوچکترین موفقیتی در شکستن کمر استقلال و استقامت ملی ما که از اراده برای تعیین حق سرنوشت یک تمدن کهن برمیخیزد، نداشت.
در این سالها بحثها و مجادلات نظری زیادی درباره جهتگیری سیاست خارجی و کاربرد ابزارها در خدمت اهداف را شاهد بودیم که نقطه اتکای نظری همه آنها به نوعی به خواست مردم بازمیگردد. درحالی که بدون هیچگونه وابستگی عمیق بین سیاستگذاریهای داخلی و خارجی و درکی از تحولات جهان، و نیز «درونزایی» و «برونگرایی» در اقتصاد، سیاستگذاریهایی که نتیجه آن اهداف پیش گفته باشد محقق نخواهد شد. برای مثال گاهی میشنوم عدهای چنان از افزایش تولید داخل سخن میگویند که گویی نه هیچ تصور درستی از بازار و رقابتهای جهانی مبتنی بر تکنولوژی و کنش سیاسی دولتها دارند و نه درک درستی از روندهای اقتصادی داخلی و خارجی و قاعدههای بازی جهانی برای کسب فرصتها. در یک اظهارنظر عجیب مشاهده کردم که در یک محاسبه اقتصادی گویی کشورهای همسایه را بخشی از نظام مالی و سیاسی داخل تصور میکردند. اما واقعیتهای موجود میطلبد در این ماههای حساس که تصمیمات بزرگی پیش روی ملت ایران است، ضرورتهای سیاستهای داخلی و خارجی را توأمان دید. دیدگاههایی که کارشناسان اقتصادی و سیاست خارجی دولت در ارتباط با شکستن تحریم و حضور در نظام مالی جهانی «افایتیاف» دارند با چنین برداشت توأمانی از ضرورتهای سیاست خارجی و داخلی ارائه و عنوان میشود. بنابراین تصمیم نهایی درباره مذاکره و جهت دادن به سیاست خارجی ارتباط وثیقی با پویاییهای سیاست داخلی و فهم ما از الزامات و ضرورتهای دیپلماسی و مذاکره دارد.
🔻روزنامه کیهان
📍درسهای نظرسنجی دشمن در مورد ایران
✍️سعدالله زارعی
یک مؤسسه مشهور آمریکایی که یک نهاد نظرسنجی در کانادا در مورد ایران تحت عنوان «ایران پل» (iran Poll) دارد و گفته میشود حدود
۵۰۰ نفر - عمدتاً ایرانی - با آن همکاری میکنند، در آخرین نظرسنجی تلفنی خود - که حدود دو هفته پس از روی کار آمدن بایدن - در مورد «افکار عمومی ایرانیان» انجام داده، به نتایج جالبی رسیده است که جای تجزیه و تحلیل و توجه بسیار دارد. فرازهایی از این نظرسنجی که مستقیماً از سایت این مؤسسه آمریکایی گرفته شده به قرار زیر است:
- ۷۸ درصد مردم ایران گفتهاند، تحریمها روی اقتصاد ایران تأثیر منفی داشته است.در همان حال ۵۸ درصد علت اصلی نابسامانی اقتصادی در ایران را نه تحریمها بلکه «سوء مدیریت» اعلام کردهاند.
- ۸۴ درصد مردم ایران از آمریکا بدشان میآید و ۶۰ درصد مردم معتقدند اگر آمریکا به برجام بازگردد، باز هم به تعهداتش عمل نخواهد کرد و ۷۰ درصد مردم ایران معتقدند آمریکا درپی جلوگیری از رسیدن محصولات حیاتی - بشردوستانه - به ایران است.
- ۶۹ درصد مردم ایران معتقدند، تا قبل از اجرای تعهدات کامل توسط آمریکا، نباید با این کشور مذاکره کرد.
- ۸۸ درصد مردم ایران معتقدند، فعالیتهای سپاه قدس در منطقه، ایران را کشور امنتری کرده است. این نظرسنجی میافزاید این عدد نسبت به ماه می۲۰۱۹ - اردیبهشت ۱۳۹۸ - ۱۳ درصد افزایش پیدا کرده است. ۶۴ درصد مردم ایران معتقدند سپاه پاسداران باید در پروژههای اقتصادی و عمرانی کشور شرکت کند.
- فقط ۲۱ درصد از مردم ایران، اخبار رسانههای خارجی را دنبال میکنند.
- ۸۵ درصد مردم ایران، عملکرد سیستم درمانی عمومی ایران در بحران کرونا را «بسیار خوب» و «خوب» ارزیابی میکنند.
در این خصوص گفتنیهایی هست؛
۱- آمریکاییها توقع داشتند، مردم ایران تحت تأثیر تبلیغاتی که پس از پایان دوره ترامپ در خارج و داخل ایران به شکل هدفمند برای بازسازی چهره آمریکا در بین مردم ایران صورت گرفته است، شاهد یک چرخش اساسی در افکار عمومی ایرانیان به نفع آمریکا باشند. آنان گمان میکردند، فشار شدید دوره ترامپ به همراه ادعاهایی که پس از روی کار آمدن بایدن در مورد بهبود رویه آمریکا در مورد ایران صورت گرفته و بخشی از مقامات ایرانی هم با آن همراهی نشان دادهاند، ایرانیان را به آمریکا امیدوار کرده و این راه تداوم سیاستهای پیچیدهتر علیه ایران را هموار میکند. اما این نظرسنجی که ۱۴ هزار مخاطب ایرانی - به صورت تصادفی - داشته و نظرسنجها هم ایرانی بودهاند و طرف آمریکایی یعنی مؤسسه مزبور و مقامات آمریکا هم به طور جدی در پی کشف تأثیر تبلیغات فریبنده دستگاههای سیاسی و تبلیغاتی و عملیات پرحجم روانی بر مردم ایران بوده، میگوید ۷۰ درصد مردم ایران حتی اعتماد به دریافت کمکهای موسوم به بشردوستانه در صورتی که ارتباطی با آمریکا پیدا کند را هم منتفی میدانند و ۸۴ درصد از مردم ایران، آمریکای بایدن را نیز دشمن خود ارزیابی مینمایند. این نظرسنجی در مورد گزینههای مرتبط با مسایل ایران و آمریکا میگوید، با روی کار آمدن بایدن، واکنش ایرانیان به اقدامات و مواضع آمریکا «فقط کمی» بهبود پیدا کرده است.
۲- براساس این نظرسنجی آمریکایی، ۶۷ درصد مردم ایران، راهحل اقتصادی کشور را فقط اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی دانسته و در عین حال ۲۹ درصد معتقدند علاوهبر اجرای سیاستهای اقتصادی مبتنی بر خودکفایی، باید سعی کنیم با کشورهای دیگر تجارت کنیم. در این میان ۵۸ درصد مردم ایران عامل اصلی نابسامانی اقتصادی در ایران را «سوءمدیریت» دانسته و فقط ۳۵ درصد تحریم و فشار خارجی را «عاملی مؤثرتر» در نابسامانی اقتصادی کشور دانستهاند. این نتایج به خوبی نشان میدهد اغلب مردم ایران سوگیریهای سیاست خارجی کشور و به تعبیری عملکردهای انقلابی در محیط خارجی را در بروز مشکلات اقتصادی اثرگذار نمیدانند و فلشهای مردم متوجه سیاستها و عملکردهای داخلی کشور در حوزه اقتصادی و مالی است. در این میان اغلب ایرانیان خواستار اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی شده و اصلاح رویههای تصمیمگیری در حوزه اقتصادی را مطالبه میکنند. به عبارت دیگر قضاوت مردم ایران در مورد مشکلات اقتصادی کشور، مبرا شمردن سیاستهای نظام جمهوری اسلامی و مقصر شمردن سیاستهای اجرایی و عوامل اجرایی در حوزههای سیاست داخلی و به خصوص در تصمیمگیریهای اقتصادی میباشد.
۳- جالبتر از همه این موارد، داوری مردم از فعالیتهای سپاه قدس در محیط منطقهای و بینالمللی است و این از آنجا اهمیت دارد که در طول بیش از دو دهه گذشته، هدفگیری سیاستهای منطقهای نظام جمهوری اسلامی از سوی غرب و عوامل منطقهای آن دنبال شده و مخالفت با فعالیتهای سپاه قدس در کانون آن بوده است. در طول این سالها، آمریکا توقع داشت با افزایش فشار اقتصادی بر مردم ایران، آنان را در مقابل فعالیتهای سپاه قدس قرارداده و آن را با یک «مانع جدی و مؤثر داخلی» مواجه گرداند. جالب این است که در این نظرسنجی که دشمن، یک ماه پیش، انجام داده است، بالاترین عدد موافقت مردم ایران به فعالیتهای سپاه قدس تعلق دارد! این نظرسنجی میگوید ۸۸ درصد مردم ایران، امنیت مطلوب فعلی خود را مرهون فعالیتهای سپاه قدس دانسته و از آن حمایت کردهاند. این نظرسنجی تصریح میکند که در فاصله نیمه اردیبهشت ۹۸ تا نیمه بهمن ۹۹ - یعنی به تعبیری پس از شهادت جانگداز شهیدان حاج قاسم سلیمانی و محسن فخریزاده، و به تعبیری پس از انتخاب بایدن در آمریکا، ۱۳ درصد به آمار ایرانیان حمایتکننده از فعالیتهای سپاه قدس، افزوده شده است. اینجای افتخار و تحلیل بسیار دارد. این آمار از یکسو استحکام نظام و بنیانهای نظری آن را نشان میدهد و از سوی دیگر به جنبههای عمیق ملی سیاستهای مقاومتی و جبهه مقاومت اشاره دارد.
پیام این بخش از نظرسنجی این مؤسسه آمریکایی، برای واشنگتن بسیار زهرآگین و هراسآور است. محبوبیت بالای سپاه قدس و گرایش ملی ایرانیان به افزایش این فعالیتها، آمریکا را از اینکه بتواند با فشار اقتصادی، مرام ایران را از پیگیری سیاستهای خارجی کنونی خود بازدارد، به یأس مبدل میکند. آمریکاییها به خوبی میدانند که اگر در کشورهایی نظیر عربستان، کویت و... یعنی در آنجاهایی که آمریکا در آن خیمه زده و ملک خود بهحساب میآورد هم در مورد میزان موافقان فعالیت سپاه قدس و ایران، نظرسنجی دقیق و علمی مردمی صورت گیرد، همین نتایج به دست میآید. کما اینکه همه هستههای مقاومت همسو با سپاه قدس، در کشورهای خود، «محبوبترین» بهحساب میآیند و نتایج انتخابات در فلسطین، لبنان، سوریه، عراق، افغانستان و... که مهمترین شاخص ارزیابی جایگاه گروههای مختلف سیاسی است، این محبوبیت را به اثبات میرساند. محبوبیت سپاه قدس و جنبشهای مقاومت در منطقه، یک پیام سلبی هم دارد و آن این است که به موازات محبوبیت آنان، دشمنان شناخته شده جبهه مقاومت، منفور میباشند. کما اینکه در همین نظرسنجی گفته شده ۸۴ درصد مردم ایران - یعنی عددی نزدیک به عدد محبوبیت سپاه قدس - از آمریکا نفرت دارند.
۴- یک جنبه مهم دیگر این نظرسنجی احساس توانمندی مردم ایران در برابر فشار دشمن و اعتقاد اغلب ایرانیان به موجود بودن نسخه داخلی عبور از مشکلات کنونی کشور است. براساس این نظرسنجی آمریکایی، ۷۸ درصد مردم ایران در عین آنکه، تحریمها را اثرگذار میدانند، آن را عامل اصلی اثرگذار بر اقتصاد کشور به حساب نمیآورند و این یعنی مردم ایران، کید آمریکا را «ضعیف» میدانند و خود را برای غلبه بر آن توانمند میشمرند. ۶۷ درصد ایرانیان راهحل اقتصاد کشور را خودکفایی دانستهاند و این به آن معناست که آنان اعتقاد دارند کشور توانایی داخلی حل مسایل خود را دارد. نکته مهم دیگر این است که نزدیک به ۷۰ درصد مردم با صراحت به داشتن «الگو و برنامه عبور» از مشکلات اقتصادی اشاره کردهاند. این موضوع از یک سو سطح آگاهی مردم را نشان میدهد و از سوی دیگر «امید آنان به آینده» را منعکس مینماید. کما اینکه در این نظرسنجی، ۸۵ درصد مردم ایران، سیستم بهداشت و درمان کشور و توانایی آنان در مواجهه با بحران پیچیدهای مثل کووید ۱۹ را تحسین کرده و آن را پاسخگوی نیاز کشور برشمردهاند. اینها نشانههای روشنی از اعتماد به نفس و امید به آینده در میان مردم ایران است.
۵- نکته آخر، سپاس و افتخار کردن به چنین مردمی است که در زمانی که به روایت دیوان محاسبات کشور طی یک سال اخیر در بعضی از اقلام شاهد افزایش عجیب تا ۵۰۰ درصد قیمتها هم بودهایم، مردم دچار اشتباه در برداشت نشده و علاقهمندی خود به انقلاب و نظام را - در عین انتقاد به عملکردهای اجرایی مسئولان و گلهمندی شدید از آنان - حفظ کردهاند. اینجاست که میتوانیم به رمز این کلام امام خمینی سلامالله علیه برسیم که با دید عمیق و آیندهبین فرمودند: «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله صلیاللهعلیهوآله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسینبن علی صلواتالله علیه و سلامهعلیهما میباشند.
(کتاب آئین انقلاب اسلامی، ج دوم، ص ۳۶۱)»
🔻روزنامه اطلاعات
📍تناسب
✍️علیرضا خانی
در عرف نظام اجتماعی، حاکمیت «تناسب» بر روابط بین اعضا و اجزای جامعه به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. این تناسب هم در نظام تنبیه و هم در نظام پاداش وجود دارد و باید وجود داشته باشد. فیالمثل اگر کسی کار خوبی انجام داد، به همان «نسبت» باید پاداش بگیرد یا اگر کسی مرتکب جرمی شد به همان نسبت باید مجازات شود. برای همین حقوقدانان همیشه به «اصل تناسب جرم و مجازات» تاکید دارند. بر اساس این اصل، اگر کسی مرتکب سرقت یک آبنبات شود نباید به اندازه کسی که اختلاس کرده مجازات شود و بالعکس٫
در نظام طبیعت هم همین اصل حاکم است. هر کس بیشتر محصول بکارد بیشتر درو میکند و هر کس بیشتر کار میکند باید بیشتر بهره ببرد. در این باره میشود هزاران مثال آورد. نظام هستی بر تناسب استوار است. از منظومههای سماوی تا اقلیم و طبیعت. اگر بال عقاب به اندازه پشه باشد، نظام طبیعت درست عمل نمیکند و اگر پای قناری به اندازه پای فیل باشد، نظام طبیعت از کار میافتد. اساساً کارکرد همه موجودات زنده و همه نظام آفرینش بر اساس اصل تناسب است و برای همین هستی بر پایه عدالت بنا شده است. تناسب یعنی رعایت نسبتها و رعایت نسبتها یعنی عدالت.
نظامهای سیاسی و اقتصادی نیز بر اساس نظام عرفی و عقلی بنا میشوند. از نسبتهای بین ارکان حکومتها تا نسبتهای بین قوای سهگانه و نسبتهای بین هرم سلسله مراتبی در هر یک از قوای حاکمیتی. نسبت میان مردم و حکومت و نسبت میان حاکمیت با جهان…
در اقتصاد نیز همین اصل به تمامی حکمرانی میکند. یعنی باید حکمرانی کند. نسبت میان تولید و درآمد، نسبت میان صادرات با درآمد، نسبت میان رونق با رفاه، نسبت میان تورم با قدرت خرید، نسبت میان کار و دستمزد، نسبت میان حمایت دولتی با تاثیرگذاری در رفاه و رضایت مردم، نسبت میان فساد با بیعدالتی اقتصادی، نسبت میان دولت و اقتصاد، نسبت میان کار و معیشت، نسبت میان درآمد و هزینه و … الی آخر.
در ایران اما، اگر بخواهیم بررسی کنیم که این نسبتها چهقدر از منطق و عدالت برخوردارند، نتایج جالبی به دست میدهد. تصور کنید دولت ماهانه ۴۵ هزار تومان به هر نفر یارانه میدهد. این مبلغ چه نسبتی با هزینههای زندگی هر ایرانی دارد. مثلاً در اوضاعی که میانگین بهای یک کیلو گوشت قرمز بیشتر از صد هزار تومان است…
یا مثلاً طبق آخرین اعلام، حداقل هزینه معیشت برای یک خانوار ۳ر۳ نفری ماهانه ۶ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان است و حداقل دستمزد البته کمی بیشتر از ۲ میلیون تومان. با این مبلغ کسی وارد یک بقالی شود، نمیتواند ارزاق یک هفته را خرید کند. میان اینها چه نسبتی برقرار است؟
قیمت یک اتومبیل معمولی معادل دستمزد ۱۰۰ ماه یک کارگر است یا قیمت یک آپارتمان کوچک در شهرهای بزرگ معادل دستمزد ۱۰۰۰ ماه یک کارگر است در حالی که یک کارگر طی ۳۰ سال کار قانونی فقط ۳۶۰ ماه کار میکند… این اعداد و ارقام کاملاً واقعیاند اما با هیچ تناسبی سازگار نیستند.
همین هفته گذشته مجلس تصویب کرد که ۷۰ میلیون تومان وام ازدواج بدهند به زوجها. آیا این عدد با هزینه راهاندازی یک خانواده در ایران امروز، هیچ نسبتی دارد؟ از آن جالبتر دو خبر در یک روز از تلویزیون پخش شد. یکی اینکه واکسن کرونا در ناصرخسرو به قیمت ۸۰ میلیون تومان توسط دلالان عرضه شده است، دوم اینکه مجلس تصویب کرده که به خانوادههایی که سومین فرزندشان را به دنیا آورند وام مسکن ۷۰ میلیون تومانی با بازپرداخت حداکثر ۲۰ ساله پرداخت شود. مقایسه این دو خبر این نکته را به ذهن میآورد که کسی ازدواج کند و صاحب ۳ فرزند شود در این زمانه چه قدر هزینه دارد و پس از این روند که چند سال به طول میانجامد معادل قیمت یک عدد واکسن کرونا وام بگیرد آن هم با اسقاط ۲۰ ساله!
اما ای کاش نمایندگان محترم این قدر در تصویب این قانون عجیب تعجیل نمیکردند و به جای تصویب وام مسکن ۷۰ میلیونی ـ که در شهرهای امروز قیمت یک متر مسکن هم نیست ـ آن هم برای فرزند سوم، برای همه فرزندان ایران این قوانین را تصویب میکردند:
۱ـ حق برخورداری از امنیت غذایی و بهداشتی، فارغ از اینکه والدینشان ثروتمند باشند یا فقیر.
۲ـ حق برخورداری از تحصیل رایگان هم در مدرسه و هم در دانشگاه.
۳ـ حق برخورداری از اشتغال متناسب با تخصص به طوری که هیچ فرزند جویای کاری بیکار نباشد.
۴ ـ حق دریافت دستمزد متناسب با حداقل هزینه یک زندگی سالم و بیدغدغه.
۵ ـ حق بهرهمندی از خدمات بهداشتی و درمانی کامل و کم هزینه.
۶ـ حق زیستن در فضایی سالم و شهرهایی که گنبد خاکستری سرب و گوگرد بر سرش نیست.
۷ ـ حق زندگی با رفاه و منزلت اجتماعی و فراهم بودن همه زمینهها برای شکوفایی استعدادهای درونی فرزندان این دیار.
🔻روزنامه اعتماد
📍کادر درمان را دریابید
✍️عباس عبدی
تصور کنید که جنگ است، با نیروهای خط مقدم چه رفتاری باید داشت؟ روشن است که با تمام توان برای آرامش خاطر و دسترسی آنان به امکانات کوشش میکنیم. حالا اگر آنان را درگیر کاغذبازی و امور پیش پا افتاده کنیم نتیجه چه خواهد شد؟ قضیه از این قرار است که در یکسال گذشته کادر بهداشت و درمان کشور در خط اول مبارزه با ویروس کرونا هستند. هر چند در مقاطعی از فشار کار کم شده است، ولی بیشتر این مدت را در مبارزه بودهاند. حتی آنان که در خط مقدم این مبارزه، یعنی اتاقهای آیسییو و بخشهای کرونایی نبودهاند، به نحو دیگری در خطوط دوم و سوم درگیر این پدیده بودهاند. مطبها و بیمارستانها باید خدمات درمانی بدهند و این امر خطر ابتلا را زیاد میکند، به همین علت آنان برای باز ماندن این مراکز بالاترین احتیاطها را به کار گرفتهاند. از جمله فاصله انداختن میان بیماران، فاصله انداختن میان ویزیتها و معاینات و... که موجب طولانی شدن زمان باز بودن مطبها شده است و بسیاری از پزشکان پس از ساعت ۹ از مطب خود خارج میشوند. نه فقط از مطب که در تمامی بیمارستانها پزشکان برخی شبها را آنکال و گوش به زنگ هستند تا اگر ساعت ۲ بعد از نیمه شب هم زنگ زدند، خود را به بیمارستان برسانند. بسیاری از آنان شبهایی که آنکال هستند اتاق خود را جدا میکنند تا بر اثر صدای زنگ تلفن دیگر اعضای خانواده دچار مشکل و بیداری نشوند. از طرف دیگر وزارت بهداشت برای کاهش اپیدمی مقرر کرده است که از ساعت ۹ شب به بعد ترددها در سطح شهر غیر مجاز تلقی شود، مگر در موارد ضروری. برای حل این مساله شماره خودروهای پزشکان را در اختیار راهنمایی و رانندگی قرار دادهاند که جریمه نشوند، ولی آنان همچنان این خودروها را جریمه میکنند. برای رفع آن باید مراجعه چند ساعته به مراکز مربوط کرد سپس نامه از بیمارستان یا دیگر مراجع گرفت که آقا یا خانم دکتر آنکال بوده یا... و این فرآیند برای انجام کاری که اصولا برای پزشکان نیازی نیست، بسیار ناراحتکننده و توانفرساست. دولت و وزارت بهداشتی که نمیتواند مسائلی به این سادگی را در این شرایط اضطراری حل کند، چگونه انتظار دارد که نیروهای خط مقدم این مبارزه با طیب خاطر به انجام وظیفه اصلی خود مشغول باشند؟
شاید از نظر یک مقام مسوول این مشکل موضوع چندان مهمی نباشد، ولی چنین نیست، همین امور کوچک است که در ابعاد گسترده موجب شکلگیری احساس و نگرش افراد نسبت به خود، نسبت به جامعه و نسبت به حکومت میشود. من اگر یک پزشک باشم، میفهمم که اگر لازم باشد، ساعتها در آیسییو با وجود وخیمترین بیماران فعالیت و آنان را درمان کنم، این کار نوعی وظیفهشناسی است و احساس رضایت ایجاد میکند. ولی امکان ندارد بفهمم که در شرایط کنونی که همه چیز الکترونیک شده و شماره خودروی من وجود دارد، چرا باید برای بیدار شدن در ساعت دو بعد از نیمه شب و رفتن به بیمارستان جریمه شوم و یک نیم روز را صرف حل آن کنم و به دادگاه حل اختلاف و پلیس رفته و نامه مجوز بیمارستان را ببرم، آن هم یک بار نخواهد بود، هر از گاهی اتفاق خواهد افتاد. بیدار شدن ساعت ۲ و رفتن به بیمارستان هر چند سخت است ولی انجام وظیفه و لذتبخش است و رضایت خاطر ایجاد میکند، در حالی که دویدن دنبال حذف جریمه ۲۰۰ یا ۵۰۰ هزار تومانی توهین است و هیچ چیز دیگری نیست. متاسفانه مقامات رسمی متوجه این واقعیت نیستند که باارزشترین سرمایههای این مملکت که نیروهای متخصص باشد در حال رفتن از کشور است حداقل این ایده به ذهن آنان آمده است. کمیت آن محل بحث و گفتوگو است. از آنجا که در این کشور موضوعات اینچنینی به بحث و گفتوگو و نیز پژوهش گذاشته نمیشود، نمیتوان اظهارنظر قطعی کرد، ولی شواهد فراوانی وجود دارد که این موج مدتهاست آغاز شده است. لطفا با سیاستهای نادرست این فرآیند خروج را تسریع نکنید. این نحوه مقابله با کرونا نیست.
🔻روزنامه شرق
📍قمار بر سر اتوریته
✍️احمد غلامی
بسیاری بر این باورند با یک دولت نظامی امور بسامان خواهد شد؛ چراکه یک چهره نظامی وابسته به نهادهای رسمی و مراکز قدرت توان آن را خواهد داشت تا با امکاناتی که در اختیار این نهادهاست، اوضاع اقتصادی و سیاسی و به تبع آن اجتماعی را سروسامان بدهد. این برداشت در ظاهر چندان نادرست به نظر نمیرسد و حتی از اصول و پایههای منطقی نیز برخوردار است. معنای دقیق قدرت به نوعی در این برداشت مستتر است. قدرت یعنی توانایی بهانجامرساندن عملی. یک دولت نظامی توان بهانجامرساندن بسیاری از کارها را دارد. کارهایی که دولتهای دیگر قادر به انجام آن نبودند اما پای چند پرسش ساده در میان است. مگر تاکنون نظامیان در مراکز قدرت و تصمیمگیری دستی نداشتهاند؟ بسیاری از مردم به درست یا نادرست بر این باورند کشور و خاصه مراکز اقتصادی در دست نظامیان است و آنان گردانندگان اصلی اقتصاد کشورند. مردم بر این باورند، آنها دولتها را تحت فشار قرار دادهاند تا بیش از پیش در زمینههای اقتصادی و از طریق کارهای عمرانی و آبادانی مشارکت بیشتری در اقتصاد کشور داشته باشند؛ چراکه آنها از امکانات اقتصادی و لجستیک قوی برخوردارند. این بینش در بین مردم وجود دارد که شرایط کنونی حاصل این دوگانه دولت و مراکز نظامی است. این فکر زمانی بیشتر قدرت میگیرد که دولتهای در رأس کار همچون دولت روحانی به هر دلیلی به خوبی از انجام امور برنیایند. وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی برخی از مردم را به این نتیجه رسانده حالا که نظامیان در مراکز اقتصادی نقش اول را دارند ، چرا همه امور (دولت) را به خود آنها نمیسپاریم تا مسئولیت تصمیم آنان مستقیما متوجه خودشان باشد. این رویکرد مردم با کژتابی اینگونه استنباط میشود که مردم مایل به حضور یک چهره نظامی مقتدر در رأس امور هستند.
برخی از اصلاحطلبان زیرک نیز از این امر استقبال میکنند چراکه میدانند بالاخره دیر یا زود باید این مراکز نظامی امتحان خود را در امور اجرائی کشور پس بدهند. آنان میدانند در وضعیت موجود هیچکس به طور مطلق شانس چندانی برای پیروزی ندارد. شکست نظامیان در دولت از اعتبار و منزلت آنان خواهد کاست و مهمتر از همه اتوریتهشان را زیر سؤال خواهد برد. دولتداری نظامیان و تلاش آنان برای رسیدن به این جایگاه قمار بر سر اتوریته است. قماری که امکان باخت آن بیش از بردش است. قماری برگشتناپذیر با مفهومی به نام اتوریته که تاکنون خدشهای به آن وارد نشده است. صورتبندی پیشرو نشان میدهد چرا برخی بر این باورند که امکان باخت نظامیان در عرصه دولتداری بیشتر از بردشان است. حضور نظامیان در انتخابات و پیروزیشان در آن، نظامیان را در جایگاه مربی-بازیکن قرار خواهد داد. .برخی بر این باورند شاید منافع نظامیان و مراکز نظامی و نهادهای رسمی به طور طبیعی با سایر دستگاهها تعارض داشته باشد و اگر بعضی از این تعارضها ماهوی باشد، به شکل تعارضی بنیانی بروز خواهد کرد. با این وجود چرا نظامیان موفقیت خود را در این جایگاه حتمی میدانند. آنان بر این باورند که با عملکرد ضعیف دولت دوازدهم آنان با کوچکترین اقدام مثبت و ساماندهی اوضاع به چهرهای مقبول و محبوب مبدل خواهند شد. این برداشت غلط نیست اما این دستاورد کوتاهمدت است. دستاوردی که وابسته به تغییرات بنیادین نیست و صرفا از راه امکانات اجرائی بیشتر به دست آمده است. اگر همانگونه که گفتیم قدرت را توانایی بهانجامرساندن عملی در نظر بگیریم، سه شکل از قدرت بروز خواهد کرد: «قدرت اقتصادی، قدرت دولتی و قدرت اجتماعی». قدرت اقتصادی نظارت و تسلط بر منابع اقتصادی است و قدرت دولتی نظارت بر قانونگذاری و اعمال قانون. این نقطه یعنی حدفاصل میان قدرت اقتصادی و قدرت دولتی با حضور نظامیان همواره چالشی خواهد بود. اینجا همان کژتابی واقعی است که پیش از این به تعبیر بازیکن-مربی از آن نام بردیم اما این نقطه تنها پاشنه آشیل نظامیان نیست. پاشنه آشیل نظامیان در قدرت اجتماعی است. جامعهای قدرتمند است که به هنگام ضرورت بتوان آن را بسیج کرد و بسیج مردم فقط با اقناع قابل پذیرش است. دولت نظامیان خواسته یا ناخواسته با ایدئولوژی اطاعت و فرمانبرداری در هم تنیده شده است. مفهوم اقناع با حوزه نظامی همخوانی ندارد و با اقناع در مراکز نظامی واقعا کاری از پیش نمیرود. قدرت اجتماعی کانون اعتقاد به دموکراسی است. یک دولت دموکراتیک تابع قدرت اجتماعی است. در تحولاتی که در جهان و به تبع آن در ایران رخ داده است، دولت دموکراتیک یکی از پیشنیازها و پیشفرضهای مردم است. گیرم اینک مسائل اقتصادی آن را از اولویت انداخته باشد اما دور از انتظار نیست که با کوچکترین جهش اقتصادی این پیشنیاز دموکراتیک به اولویت اصلی مردم تبدیل شود. مگر اینکه دولتها تلاش کنند همواره وضعیت اقتصادی مردم را بحرانی نگه دارند که این نوعی نقض غرض است و چنین انگیزهای فعلا در هیچیک از دولتها و نهادهای رسمی دیده نشده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍تفاوت استراتژی بایدن و ترامپ
✍️احسان ابطحی
جوزف نای، نظریهپرداز مشهور مکتب نئولیبرالیسم در روابط بینالملل، در کتاب «رهبری و قدرت هوشمند»، مفهوم «قدرت هوشمند» را تئوریزه کرد که ترکیبی از قدرت سخت و قدرت نرم برای رسیدن به اهداف نهایی در روابط بینالمللی است.
«نای» چنین استدلال میکند که نه قدرت نرم و نه قدرت سخت به تنهایی نمیتوانند به یک سیاست خارجی موثر منجر شوند.
نای قدرت نرم را چنین تعریف میکند: «توانایی اثرگذاری بر دیگران، از طریق ابزارهای هماهنگ و در چارچوب یک دستورکار اقناعکننده و همچنین کشف جذابیتهای مثبت با هدف رسیدن به نتایج مورد نظر.»
از سوی دیگر قدرت سخت به مفهوم استفاده از ابزارهای نظامی و اقتصادی برای رسیدن به اهداف موردنظر است.
اگرچه قدرت سخت، به تنهایی قادر به گذار عراق و افغانستان به دموکراسی، ثبات و تشکیل یک دولت کارآمد در این کشورها نشد، اما قدرت نرم هم به تنهایی نمیتواند طالبان یا داعش را شکست دهد. بنابراین، ترکیبی از این دو برای داشتن یک استراتژی معتبر مورد نیاز است. به باور اندیشمندان نئولیبرال روابط بینالملل، ایالاتمتحده باید در برابر ایران از «دیپلماسی هوشمند» استفاده کند.
این الگو، در دولت اول باراک اوباما، رئیسجمهور اسبق ایالاتمتحده و در دوران وزارت خارجه هیلاری کلینتون درباره ایران به اجرا درآمد. کلینتون در آن زمان ترکیبی از ابزارهای دیپلماتیک، اقتصادی، سیاسی و حقوقی را برای مقابله با ایران به کار گرفت.
اکنون و با ورود جو بایدن به کاخ سفید، فاز جدیدی از تقابل ایران و آمریکا شکل گرفته و «برداشتن گام اول» از سوی هر کدام از طرفین به محل بحث و مناقشه تبدیل شدهاست. تهران خواستار لغو همه تحریمها و راستیآزمایی این اقدام احتمالی دولت آمریکاست و از سوی دیگر واشنگتن تاکید دارد که تهران برای لغو تحریمها ابتدا باید به تعهدات هستهای خود ذیل برجام بازگردد.
در این میان دستگاه دیپلماسی آمریکا تاکنون به پیشنهاد محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران برای اقدامات گام به گام، هماهنگ و متناظر برای بازگشت طرفین به برجام پاسخ روشنی نداده است، اقدامی که این سوال را در افکار عمومی مطرح کرده که آیا دولت بایدن حقیقتا جدیت و تمایلی برای بازگشت به برجام دارد یا خیر؟
پاسخ به این پرسش که «آیا برجام را میتوان احیا کرد و تحریمها در دوران بایدن لغو خواهند شد؟» را باید در پویاییهای دیپلماسی و فضایی که مذاکرات احتمالی در آن قرار است برگزار شود، جستوجو کرد.
موضوع کلیدی، «توازن در توانایی چانهزنی» میان دو طرف است، نه در گرایش و تمایل جو بایدن برای بازگشت به برجام.
بهنظر میرسد اکنون ما به دوره هیلاری کلینتون و فصل جدیدی از آنچه «دیپلماسی هوشمند» آمریکایی توصیف میشود، بازگشتهایم.
بایدن میراثدار وضعیتی در روابط تهران و واشنگتن است که بسیار آشفتهتر از چهار سال گذشته است. اکنون چالش میان دو طرف تنها محدود به مساله هستهای ایران نیست، بلکه او علاوه بر برنامه هستهای تهران، با طیف گستردهای از چالشها از جمله برنامه موشکی و نقش منطقهای ایران مواجه است.
فاکتور دیگری که برای تیم دیپلماسی بایدن بسیار حائز اهمیت است، احتمال روی کار آمدن یک رئیسجمهور اصولگرا و تندرو در ایران است. رئیسجمهور ایالاتمتحده به خوبی از دیوار بلند بیاعتمادی میان تهران و واشنگتن در توافق برجام مطلع است و میداند این موضوع میتواند کار را برای هرگونه ابتکار دیپلماتیک دشوارتر از همیشه کند.
بایدن با وجود خوشبینیهای اولیه درباره بازگشت به برجام از وضعیت بسیار پیچیده و بغرنج حاکم بر روابط ایران و آمریکا مطلع است. او در یادداشتی که در ماه سپتامبر برای سیانان نوشت، تاکید کرد که «راه هوشمندانهتری برای سختگیری بر ایران وجود دارد.» به عبارت دیگر بایدن قصد دارد استراتژی «قدرت نرم» را هم با استفاده از «دیپلماسی هوشمند» در مواجهه با ایران در پیش بگیرد که ترکیبی از استراتژیهای قهرآمیز و معتدل است. او با اطلاع از واقعیات و چالشهای موجود بین ایران و آمریکا قصد دارد راه دیپلماسی در برابر ایران را همچنان باز نگه دارد. این استراتژی در فضای مذاکرات احتمالی جدید، بیتردید نیازمند بازنگری بسیار دقیق در برقراری «توازن قدرت چانهزنی» میان طرفین است.
بر خلاف تصور افکار عمومی، توازن قوا در چانهزنی دیپلماتیک میان دو طرف تا حدود زیادی به نفع ایران سنگینی میکند. حداقل سه برگ برنده در دست تهران است که قدرت چانهزنی ایران را در فضای مذاکرات جدید افزایش داده است.
نخستین برگ برنده تهران این است که تمرکز تصمیمگیری در سیاستخارجی ایران در اختیار هسته مرکزی نظام تصمیمگیری است. این فضا، شرایط را برای اتخاذ یک تصمیم منسجم و واحد فراهمتر میکند و این دقیقا در نقطه مقابل فضای حاکم بر آمریکاست. بایدن برای بازگشت به برجام با فشار سنگین لابی اسرائیل، عربستان، مخالفت گسترده جمهوریخواهان و حتی برخی چهرههای سرشناس دموکرات مواجه است.
دومین اهرم چانهزنی ایران، حرکت به سمت غنیسازی ۲۰ درصدی است. موضوعی که بهزعم غربیها میتواند تهران را به نقطه گریز هستهای نزدیکتر کند و آمریکا را برای امتیازدهی به ایران تحت فشار زمانی بیشتری قرار دهد.
سومین برگ برنده تهران هم استفاده بیمارگونه دولت ترامپ از ابزار تحریمهای اقتصادی است. موضوعی که از نگاه جهانیان و در شرایط پاندمی، آمریکا را متهم به نقض اساسی حقوق بشردوستانه کرده است. شکایت تهران به دیوان بینالمللی دادگستری و محکومیت آمریکا به دلیل وضع تحریمهای غیر انسانی در سال ۲۰۱۸ شاهدی بر این مدعاست.
اما در نقطه مقابل، دولت بایدن در مقابل سه کارت ایران تنها یک کارت در اختیار دارد و آن هم تحریمهای اقتصادی است که به مرور زمان از برندگی و اثرگذاری آنان کاسته شده است. بایدن میداند که اهرم کمتری برای چانهزنی در اختیار دارد و نمیخواهد این تنها کارت ارزشمند را به راحتی بسوزاند.
رئیسجمهوری جدید آمریکا بیتردید برای حل موضوع هستهای ایران تمایل و جدیت دارد، این موضوع از انتصابات حساس و مهم او مانند آنتونی بلینکن، جیک سالیوان و رابرت مالی که در جریان مذاکرات منتهی به برجام نقشی کلیدی داشتند، کاملا عیان است. با وجود این، این تیم سیاستخارجی، به خوبی از حقایق موجود و اهرمهایی که در اختیار دارند آگاهند و نمیخواهند این کارت برنده را به راحتی بسوزانند.
به عبارت دیگر، تیم بایدن درحال تدوین یک استراتژی «دیپلماسی هوشمند» است، این استراتژی همچنان معطوف به حل مساله اما واقعگرایانه و احتیاطآمیز است.
ترجیح بایدن این است که دولت فعلی ایران را مجاب کند تا بهزعم او شتاب حرکت ایران به سمت توانایی ساخت سلاح هستهای را کُند کند. این در شرایطی است که بایدن علاقهای به برداشتن گام اول ندارد. در این چارچوب احتمالا بایدن برخی تحریمها را کاهش خواهد داد اما قطعا همه تحریمها را بهطور کلی لغو نخواهد نکرد.
بنابراین به احتمال زیاد، دولت بایدن از سناریوی رفع کلی و تدریجی تحریمها عقب کشیده و منتظر انتخابات ریاستجمهوری ایران میماند. به عبارت دیگر طرف حساب توافق واشنگتن برای رسیدن به یک توافق جامع با تهران، دولت بعدی ایران خواهد بود، مذاکراتی که قطعا بسیار پیچیدهتر و زمانبرتر از مذاکرات برجام خواهد بود.
به نظر میرسد، دولت بایدن در حال «مدیریت روند چانهزنی» با تهران است، روندی که در آن بازیگران بیشتری حضور دارند، زمانبرتر خواهد بود و مذاکراتی دشوارتر را به همراه خواهد داشت.
با این تفاسیر، میتوان پیشبینی کرد که دور جدیدی از «دیپلماسی هوشمند» از سوی واشنگتن درحال پیریزی است که معطوف به حل مساله است و وابستگی بسیاری به فضای مذاکراتی و «توانایی ایجاد توازن در چانهزنی» میان دو طرف دارد.
حمله اخیر نیروهای آمریکایی به سوریه که بایدن آن را به صراحت هشدار به ایران توصیف کرد و همچنین تلاش واشنگتن برای تصویب قطعنامه ضدایرانی در آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز در چارچوب همین نوع دیپلماسی قابل تحلیل است؛ زیرا دولت بایدن به موازات آن درحال معماری استراتژی جدید خود برای پیشبرد دیپلماسی در برابر ایران است. الگوی قدرت هوشمندی که جوزف نای آن را ترکیبی از قدرت نظامی، اقتصادی و فرهنگی میداند و بایدن قصد دارد مانند چهار سال اول دولت اوباما از آن برای تقابل با ایران استفاده کند.
مطالب مرتبط