🔻روزنامه ایران
📍ارزش مقام معلم
✍️احمد مسجد جامعی

از کارهای عجیب سالیان اخیر، تغییر نام قدیمی‌ترین مرکز آموزشی کشور است که نخست دارالمعلمین مرکزی نام داشت و سپس دانشگاه تربیت معلم خوانده شد. برداشتن نام معلم از یک نهاد آموزش عالی نمادی و قدمی از کاهش ارزش معنوی علم و معلم است. در حالی که قدما به لقب معلم افتخار می‌کردند، چنانکه به ارسطو معلم اول و به ابونصرفارابی معلم ثانی می‌گفتند. در تاریخ معاصر ما بسیاری از بزرگترین دانشمندان و مفاخر همچون عباس اقبال آشتیانی، نصرالله فلسفی، احمد آرام، غلامحسین مصاحب و دکتر محمدعلی مجتهدی گیلانی قسمت عمده‌ای از زندگی خود را به معلمی گذراندند و حتی بعضی از کسانی که به استادی دانشگاه رسیدند نخست کار خود را با آموزگاری آغاز کرده بودند همچون سید جعفر شهیدی و دکتر فتح‌الله مجتبایی.
برخی از استادان ممتاز دانشگاه حتی در این مقام هم دوست داشتند خود را معلم دانشگاه بدانند. مانند مرحوم باستانی پاریزی که تأکید خاصی بر معلم بودن خود داشت و یا استاد سید محمد محیط طباطبایی که هیچگاه حاضر نشد به کسوت استادی تن دهد و همچنان مرتبت معلمی را ترجیح داد. این بزرگان عموماً چندان اندوخته و آورده مادی در بساط نداشتند اما به شأن علم و معلمی واقف بودند. آقای کامران فانی عالم کتابدار در خاطراتش می‌گفت وقتی من از رشته پزشکی به دانشکده ادبیات رفتم آنچه برایم مهم بود بزرگانی از علم و ادب بودند که در آنجا شرایط استفاده از محضرشان فراهم بود همچون استاد جلال‌الدین همایی. مجموعه کتاب‌های آقای همایی در کتابخانه فرهنگستان زبان فارسی است و بی‌اغراق کتابی نیست که همایی نخوانده و آثاری از مطالعه و ملاحظات او در آن نباشد. همایی هم یکی از همان معلم‌هاست. یک‌ بار به دیدن مرحوم حسن کسایی که در تهران بستری بود رفتم، در آنجا گفت‌و‌گویی درباره علم و معلم پیش آمد مرحوم کسایی از بی‌کرانگی دانش همایی سخن گفت و افزود در مراسم ترحیم او ١٠ یا ١٥ نفر بیشتر شرکت نداشتند اما این مهم نیست مهم آن است که هیچ‌کس از دانش او بی‌نیاز نیست. کسایی که از آن مجلس خلوت ترحیم دلگیر شده بود به حافظ پناه برد و او برایش گفته بود:
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست/ تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
سایه طایر کم‌حوصله کاری نکند / طلب از سایه میمون همایی بکنیم
نکته آن‌که طرب تخلص شعری پدر مرحوم همایی بود. شعری که استاد شجریان هم در همان جلسه حاضر بود خوانده است و بیان این مطلب برایش خاطره‌انگیز شد. اینها نسلی بودند که اهمیت و جایگاه و شأن معلمی را فراتر از امور جاری زندگی می‌دیدند و به رغم فراز و فرودهای زندگی بر آن پای می‌فشردند. در نظرسنجی‌ها و گرایش‌ها و باورهای ایرانیان دست‌کم در نخستین دوره‌ها معلمان در نظر مردم از جایگاه رفیعی برخوردار بودند و اعتماد اجتماعی به آنها بسیار بالا بود. در یکی از تهرانگردی‌ها مدرسه‌ای را در خیابان غربی میدان شوش دیدم که در مهر ١٣٢٠ تأسیس شده بود. یعنی در اوج درگیری‌های جنگ دوم جهانی و اشغال پایتخت آغاز به کار کرده بود و مگر چنین امر جز با همت معلمان و کادر آموزشی میسر است؟ در هشت سال دفاع مقدس معلمان با همان شرایط دشوار و بمباران شهرهای مرزی هیچ‌گاه سنگر آموزش را خالی نگذاشتند. همین نکته‌ها سبب‌ساز تأثیرگذاری آنها نه تنها در حوزه علم و تربیت بلکه در حوزه فرهنگی و اجتماعی است. اما سؤال این است که در آن دوره‌ها برای انتخاب معلم آنقدر سختگیری نمی‌شد و بازار پرسشگری و دانش‌ورزی گرم بود. اما حالا چه شده است که با این همه گزینش‌های گوناگون بساط علم و اندیشه‌ورزی رونق نمی‌گیرد. در واقع مسائل مالی بخشی از مشکلات دیروز و امروز معلمان است و باید آن را مهم دانست ولی در مجموع باید موضوع را کلان‌تر دید و آن هم حفظ شأن و حرمت معلمی است که بخشی از آن حاصل فرایندهای مدیریتی کشور است. وقتی مدیریت ارشد آموزش عالی نام معلم را از قدیمی‌ترین مرکز مربوط به آنان برمی‌دارد از دیگر وجوه اجتماعی چه توقعی می‌توان داشت؟ کلام خود را با خاطره‌ای به پایان می‌برم:« دوست معلمی می‌گفت در یکی از کشورهای همسایه برای خرید کالایی رفتم ، فروشنده وقتی فهمید معلم هستم در فروش آن کالا برایم تسهیلاتی قائل شد.» در سال‌های اخیر برای تعمیر و بازسازی بخش قدیمی دانشگاه تربیت معلم سابق و خوارزمی امروز تسهیلات ویژه‌ای درنظر گرفته شده است. امیدوارم شاهد شکل‌گیری موزه تربیت معلم در آن بنای ارزشمند باشیم.


🔻روزنامه کیهان
📍سیاه‌چاله‌های اسرائیل
✍️سعدالله زارعی

۱- رژیم صهیونیستی در دو هفته اخیر با چندین رخداد امنیتی پیاپی مواجه گردید؛ انفجار در تأسیسات حساس نظامی «تومر» (Toumer)، شلیک موشک سوری به سمت مرکز هسته‌ای دیمونا و وقوع آتش‌‌سوزی مهیب در تأسیسات نظامی حیفا حوادث پیاپی و متعددی‌‌ بودند که با بدبیاری کشته شدن ده‌ها تن از عناصر صهیونیست در یک مراسم مذهبی روز جمعه توأم گردید، فشار بزرگی به این رژیم وارد کرد.
همزمان با این مسایل، تل‌آویو درگیر تشکیل دولت جدید بود که تاکنون به جایی نرسیده است و بعضی از ناظران معتقدند، رژیم جعلی اسرائیل ناگزیر به برگزاری پنجمین انتخابات پارلمانی - کنست- طی دو سال خواهد شد. رژیم صهیونیستی اخبار مرتبط با این رویداد‌های مهم را به شدت کنترل می‌کند و شاید این حد از کنترل رویدادها از سوی این رژیم بی‌سابقه باشد. این موضوع بیان‌کننده آن است که رژیم نه فقط از ابعاد مواجهه با دشمنان خارجی خود بلکه حتی از ابعاد مواجهه با مخالفان داخلی این دولت، در معرض تهدیدات اساسی واقع شده است. لاینحل ماندن انتخاب دولت و عدم پایداری توافقاتی که میان گروه‌های پارلمانی صورت می‌گیرد هم بر این وخامت تأکید دارند.
در همین یک سال گذشته، اسرائیلی‌ها سرگرم گرفتن عکس‌های یادگاری با حکام امارات، بحرین و سودان بودند و نتانیاهو از عزم خود برای الحاق کرانه باختری به سرزمین‌های اشغالی ۱۹۴۸ خبر می‌داد و پشتیبان اصلی دولت اسرائیل، بلندی‌های جولان را اسرائیلی‌ و غیرقابل بازگشت به سوریه خواند. بعضی‌ها با نگاه به این رخدادها که در سطوح دولتی و نه مردمی جریان داشت، می‌گفتند دور دور اسرائیل است. اما امروز و به فاصله حدود یک سال شاهد رخدادهای پیاپی امنیتی در محدوده سرزمین‌های اشغال‌شده ۱۹۴۸ هستیم و این در حالی است که تومر، دیمونا و حیفا سه منطقه مهم اسرائیل به حساب می‌آیند و بیش از هر نقطه دیگری تحت پوشش شدید و پرهزینه دفاعی قرار دارند.
آمارهای منتشره رژیم صهیونیستی از هزینه حدود ۵۰ میلیارد دلاری آن برای ایجاد یک خط دفاعی پرقدرت در اطراف تأسیسات حساس در حیفا، نقب و تل‌آویو خبر می‌دهند. بر این اساس از زمان شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه -۱۳۸۵- تا سال گذشته سامانه‌های بی‌۵۲، پاتریوت و گنبد ‌آهنین اطراف این تأسیسات مستقر شدند. حوادث پیاپی در این سه نقطه نه فقط شکست پروژه ایجاد دیواره آتش پیرامون این تأسیسات حساس را برملا کرد، بلکه این موضوع را نشان داد که در سایر مراکز و آبادی‌های تحت اشغال اسرائیل که از این مقدار سامان دفاعی برخوردار نیستند، آسیب‌پذیری خیلی بالایی وجود دارد که از جمله باید به پایگاه‌های هوایی ارتش در استان‌های نقب در جنوب و جلیل‌شمالی در شمال سرزمین‌های ۱۹۴۸ اشاره کرد.
این سرزمین‌ها در فاصله کمتری از موقعیت‌های مقاومت قرار دارند. ضمن آنکه اسرائیل در این مناطق با صورت‌حساب‌های سنگینی هم مواجه است؛ ایران، حزب‌الله لبنان، سوریه و گروه‌های فلسطینی هنوز انتقام بسیاری از جنایاتی که اسرائیل طی سال‌های اخیر علیه آنان مرتکب شده، نگرفته‌اند و رژیم صهیونیستی می‌داند زمان تلافی، چندان دور نیست. وضع امنیتی اسرائیل را ساده‌تر از این نمی‌توان توضیح داد. اسرائیلی‌ها به دلیل همین وضعیت طی دو هفته اخیر لحن خود را در ارتباط با ایران و سوریه تغییر دادند و حتی یک رسانه اسرائیلی به دروغ مدعی شد یک هواپیمای مسافربری اسرائیل در فرودگاه دمشق به زمین نشسته است.
یک تحلیل جامعه‌شناسی از جامعه صهیونیستی می‌گوید در این جامعه رابطه مستقیمی میان ترس و میل به شرارت وجود دارد. آنگاه که یهودیان بترسند، به سمت انتخاب افرادی می‌روند که روحیه رادیکال‌تر داشته و بتوانند با افراط‌گرایی، دیواره‌ای امنیتی، اطراف آنان پدید آورند و آنگاه که احساس تهدید نکنند، افراد معقول‌تری انتخاب می‌شوند. در وضعیت اول، یهودی ساکن فلسطین اشغالی به سمت حل مسایل فوری‌تر گرایش دارد و در وضعیت دوم به سمت حل مسایل اساسی‌تر حرکت می‌کند. بر این اساس، در دو دهه اخیر کشش اکثریت نسبی جامعه یهودی به سمت انتخاب پیاپی راست‌گرایان افراطی و عدم تغییر در این روند بوده است. این موضوع بیانگر آن است که تهدیدات حیاتی اسرائیل را احاطه کرده‌اند و این بدان معناست که اسرائیل در شرایط فعلی در مواجهه با دشمنان خود بیش از اجرای مانورهای سیاسی و امنیتی نمی‌تواند کار عملیاتی مؤثری انجام دهد. به عنوان مثال در حالی که مقامات و نهادهای امنیتی اسرائیل به طور پیاپی از تهدید فزاینده حزب‌الله علیه خود سخن می‌گویند اما از سال ۲۰۰۶ - پایان جنگ ۳۳ روزه - تاکنون به جز چند ترور و زدن چند محموله حزب‌الله در سوریه نتوانسته‌اند کاری که بر قدرت و اقتدار حزب‌الله تأثیر کاهنده بگذارد، انجام دهند. و حال آنکه در این فاصله، حزب‌الله به انواعی از سلاح‌های راهبردی جدید و حتی انبوهی از موشک‌های نقطه‌زن و پهپادهای تهاجمی و نیز ساخت آنها دست پیدا کرده است.
اقدامات رژیم صهیونیستی علیه سوریه هم‌ این‌گونه است. سوریه در حد فاصل ۲۰۱۴ تاکنون قدرت گسترده‌ای یافته است. ارتش سوریه در فاصله ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۴ به شدت آسیب دید و قدرت تهاجمی و دفاعی آن تا حد زیادی از بین رفت اما در فاصله ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ باز‌سازی شد و نیروهای جوان رزم‌دیده وارد بخش‌های مختلف آن شدند. در مورد تسلیحات هم تحول عمده‌ای در ارتش سوریه اتفاق افتاد، به حدی که هم‌اینک قادر است به میزان زیادی تهاجمات هوایی اسرائیل را دفع کرده و تهاجمات متقابلی را علیه پادگان‌های اسرائیلی در داخل سرزمین‌های ۱۹۴۸ فلسطین به اجرا بگذارد. این ارتش که اسرائیل خواب انهدام آن را می‌دید، امروز به ارتش مقاومت تبدیل شده و قابلیت رزم توأمان کلاسیک و نامتقارن را دارد. این شرایط متغیر امنیتی است که اسرائیل را دربرگرفته است.
اسرائیل برای خارج کردن ایران از سوریه خیلی تقلا کرد. نتانیاهو اعلام کرده بود تا سال ۲۰۲۰ ایران را از سوریه اخراج می‌کند و حتی به آمریکایی‌ها توصیه می‌کرد شما هم برنامه اخراج ایران از عراق را اجرایی کنید. اما اسرائیل امروز در شرایطی قرار گرفته که مقامات ارشد نظامی روسیه به آن هشدار داده‌اند دست از تحریک ایران بردارد و سوریه را به حال خود واگذارد. ایران شریک راهبردی سوریه در همه حوزه‌ها از جمله در حوزه امنیتی- نظامی است و این با آنچه نتانیاهو انتظار داشت، به کلی متفاوت است.
۲- محمود عباس رئیس‌ تشکیلات خودگردان فلسطین از تعویق برگزاری انتخابات پارلمانی، انتخاب تعیین اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شوراها خبر داده است. قرار بود این سه انتخابات ۲۲ می‌- اول خرداد‌ماه - در غزه، قدس، کرانه و اردوگاه‌های فلسطینی مستقر در خارج از این کشور برگزار شود. محمود عباس ممانعت رژیم صهیونیستی از برگزاری انتخابات در قدس شرقی را بهانه کرد و کل انتخابات را تا زمان نامعین تعلیق و در واقع لغو کرد. این در حالی است که محمود عباس براساس توافقات درون فلسطینی، برگزاری انتخابات در قدس را -علی‌رغم مخالفت قابل پیش‌بینی اسرائیل- متعهد شده بود. از سوی دیگر همان‌طور که دیروز در بیانات اسماعیل هنیه آمد، اکثریت فلسطینی‌ها می‌توانستند در مکان‌هایی مثل مسجدالاقصی و کلیسای قیامت پای صندوق رأی آمده و در انتخابات شرکت نمایند. چرا محمود عباس انتخابات را به تعلیق درآورد؟ او علی‌رغم تنازل زیادی که حماس در مواضع خود نسبت به روند اداره کرانه باختری و تصمیمات سازمان آزادی‌بخش فلسطین - که نهادی اجماعی است- و تعاملات درون فلسطینی محمود عباس داشت، انتخابات را تعلیق کرده است و این در حالی است که از زمان آخرین انتخابات پارلمانی فلسطین که حماس در آن حدود ۷۵ درصد کرسی‌ها را به دست آورد، ۱۶ سال می‌گذرد و طی این دوران مشکلات فلسطینی‌ها رو به افزایش گذاشته است. وحدت فلسطینی‌ها که در همگرایی بین فتح و حماس تعین پیدا کرده هم برای مقابله با طرح‌های ضدفلسطینی رژیم‌های اسرائیل، آمریکا و سعودی ضرورت دارد که با تعلیق این انتخابات در معرض آسیب قرار گرفته است.
از سوی دیگر طی هفته‌های اخیر تحرکات اسرائیل علیه فلسطینی‌های شهر قدس افزایش یافته تا جایی که بعضی محافل فلسطینی نسبت به وقوع درگیری شدید این رژیم و شهرک‌نشینان در روزهای پایانی ماه مبارک رمضان ابراز نگرانی کرده‌اند. در این میان اسماعیل هنیه رئیس‌‌دفتر سیاسی حماس که مهم‌ترین شخصیت این جنبش می‌باشد، در بیانات روز گذشته خود با تندترین عبارت، اسرائیل را تهدید کرد و گفت: «ما در این نبرد هرگز پشت فلسطینیان در قدس را خالی نخواهیم کرد» بعضی از ناظران معتقدند تهدید اسماعیل هنیه بدین معناست که در پاسخ به تهدید شهروندان فلسطینی از سوی شهرک‌نشینان صهیونیست در قدس، اقدامات تلافی‌جویانه علیه این شهرک‌ها را به اجرا خواهد گذاشت.
۳- شرایط فلسطین در آستانه روز قدس به‌گونه‌ای است که این سرزمین اشغال‌شده را آبستن حوادث مهمی نشان می‌دهد. فلسطینی‌ها اگر بتوانند اولاً فاصله سیاسی و ثانیاً فاصله جغرافیایی میان خود را بردارند، دست برتر را در مقابل اسرائیل خواهند داشت. حدود ۷میلیون آواره فلسطینی، حدود ۲ میلیون ساکن غزه، حدود ۲/۵ میلیون ساکن کرانه باختری و حدود ۲ میلیون ساکن سرزمین‌های ۱۹۴۸، ۱۳/۵ میلیون نفر جمعیت را شامل می‌شوند که در این میان حدود ۶/۵ میلیون نفرشان در درون فلسطین (۱۹۴۸ و ۱۹۶۷) زندگی می‌کنند. این در حالی است که شرایط منطقه پیرامون فلسطین - دو کشور مصر و اردن - هر لحظه می‌تواند به ضرر اسرائیل دستخوش تغییرات شود.


🔻روزنامه اطلاعات
📍برای ثبت در تاریخ
✍️محسن‌ هاشمی ‌رفسنجانی

امروز هجدهمین جلد از خاطرات روزنوشت آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، مربوط به سال ۱۳۷۷، با عنوان «در جست‌وجوی ‌مصلحت»، رونمایی می‌شود. شاید بتوان خاطرات آیت‌الله را مهم‌ترین اثر ایشان دانست، چراکه در سایر موضوعات ‌تألیفی، نظیر تفسیر راهنما، فرهنگ قرآن و امیرکبیر، آثار فراوانی از نویسندگان انتشار یافته، اما خاطرات روزانه که به‌صورت مستمر و به مدت ۳۶ سال بلاانقطاع نوشته شده و دربردارنده جزئیات بی‌نظیر و اطلاعات ارزشمند است، یک اثر منحصربه‌‌فرد در تاریخ ایران و حتی جهان است و تاکنون به‌ندرت سیاست‌مداری توانسته با پشتکار، همت، صراحت و شجاعت مثال‌زدنی ایشان، خاطرات روزانه خود را ثبت و ضبط کند. خاطرات روزنوشت آیت‌الله هاشمی، نه‌تنها یک اثر شخصی و معرف دیدگاه، شخصیت و کارنامه نویسنده است، بلکه سند و مستندی استثنائی، منحصربه‌فرد و ماندگار در تاریخ انقلاب‌ اسلامی و تاریخ معاصر محسوب می‌شود که بدون‌ آن، فهم ما و آیندگان، از بسیاری از حوادث و رخدادها، دچار نقصان و ابهام می‌شد. بعد از اتمام تحصیل، همیشه یکی از دغدغه‌هایم، تدوین و تنظیم خاطرات روزانه ایشان بود. این هدف پس از پایان دفاع مقدس، با تأسیس دفتر نشر معارف انقلاب در سال ۱۳۶۹ دنبال شد و با انتشار مجموعه «هاشمی‌رفسنجانی، دوران مبارزه» و نیز خاطرات دو سال نخست پیروزی انقلاب، براساس مستندات تاریخی و مصاحبه‌های شفاهی ایشان، مجموعه خاطرات روزنوشت با کتاب «عبور از بحران؛ کارنامه و خاطرات ۱۳۶۰»، از سال ۱۳۷۸ مرتب انتشار یافته و خوشبختانه مورد استقبال پژوهشگران، صاحب‌نظران، شخصیت‌های‌ سیاسی و فرهنگی و علاقه‌مندان تاریخ انقلاب قرار گرفته است. سال ۱۳۷۷ که در کنار مدیرعاملی شرکت راه‌آهن شهری تهران و حومه (مترو)، سرپرستی دفتر آیت‌الله را نیز عهده‌دار بودم، کشور شرایط خاصی را سپری می‌کرد؛ از یک سو در طیف سیاسی اصلاح‌طلب، برخی از جریانات با اولویت توسعه اقتصادی و سازندگی موافق نبودند و در پاسخ به دغدغه و نگرانی‌ها، بر مقدم‌بودن توسعه سیاسی و اجتماعی، پافشاری‌ می‌کردند و گفته می‌شد که توسعه اقتصادی، با محقق‌شدن توسعه سیاسی، حاصل می‌شود. در مقابل نیز تفکری افراطی وجود داشت که دوم خرداد را نتیجه رشد طبقه متوسط در دوران سازندگی می‌دانست و توسعه اقتصادی را بستر تحول در جامعه ایران ارزیابی می‌کرد و برخورد با مدیران دولت سازندگی را دنبال می‌کرد که سکان‌دار بخش‌های کلیدی اقتصادی دولت اصلاحات بودند؛ بنابراین سال ۱۳۷۷ بروز اوج تنش‌ها میان این دو جریان افراطی و تفریطی در کشور بود.

تجربه تاریخ انقلاب‌های دنیا و ممالک دیگر هم نشان می‌داد که به تبع بهبود ملایم اقتصادی، شاخص‌های اجتماعی و فرهنگی کم‌کم بالا می‌روند؛ وگرنه فرصت‌ها، صرف مجادلات بی‌حاصل و فرصت‌سوز می‌شود و در نهایت، پوپولیست‌ها‌ با شعار بر سر کار می‌آیند و آن می‌شود که همه دیدیم.

یکی از موضوعاتی که در کتاب خاطرات می‌خوانید، مربوط به آیت‌الله منتظری است. سخنرانی انتقادی ایشان به مناسبت سیزدهم رجب در سال ۱۳۷۶، باعث شد تحرکات نگران‌کننده‌ای در شهر قم و نیز اصفهان و نجف‌آباد ایجاد شود و در نهایت به حصر خانگی بینجامد. در ادامه، اقدامات و مواضع آیت‌الله آذری‌قمی هم به آن اضافه شد. این اقدامات در سال ۱۳۷۷ هم ادامه داشت. آیت‌الله هاشمی ‌که از شاگردان و هم‌رزمان آیت‌الله‌ منتظری بود، چه در زمان امام ‌خمینی‌(ره) و چه بعد از آن، سعی بر حفظ ‌شخصیت و مرجعیت ایشان داشت. از طرف دیگر، بخشی از روحانیون، فضلا و مراجع، در ملاقات‌ها و پیغام‌های متناوب، برای ورود ایشان به موضوع و آرام‌کردن فضا اصرار می‌کردند. آیت‌الله، اقدامات عملی مرضی‌الطرفینی را برای رفع حصر پیش برد، اما در آخرین مرحله، به جهت عدم پایبندی بر قرارها، به ثمر نمی‌نشست. ایشان آیت‌الله منتظری را جزء پیشکسوتان نهضت و از مؤسسان نظام جمهوری اسلامی و نیز نظریه‌پرداز اصلی ولایت ‌فقیه می‌دانست که باید حفظ شود و از دانش فقهی وسیع ایشان در حوزه علمیه قم بهره گرفته شود؛ از دیگر سو، حفظ شأن و جایگاه رهبری و جلوگیری از تضعیف آن را نیز وظیفه‌ای برای خود فرض می‌کرد. اگر نقش‌آفرینی ایشان در این وقایع نبود که بخشی از آن را در خاطرات مطالعه می‌کنید، التهابات عمیق‌تر می‌شد. جنجالی‌ترین رویداد سال ۱۳۷۷، قتل‌های امنیتی و سیاسی مخالفان به دست عناصر خودسر وزارت اطلاعات بود که به پرونده‌ قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد. هرچند با گذشت ۲۳ سال هنوز ابهاماتی درباره این وقایع باقی مانده است، اما در آسیب‌هایی که این رخداد بر اعتماد عمومی به دستگاه امنیتی‌کشور و انسجام داخلی وزارت اطلاعات وارد کرد، تردیدی نیست. انتظار دلسوزان نظام آن بود که آیت‌الله هاشمی کمک کند و مسئله به‌گونه‌ای مدیریت شود که بیش از این به ضرر نظام تمام نشود. ایشان معتقد بود جنایت بزرگی به وقوع پیوست و به مقتولان و خانواده‌هایشان ظلم شد. ملت، انقلاب و کشور از جریان این قتل‌ها ضرر کرد و هرکس مرتکب این قتل‌ها بود، به کشور ضرر جبران‌ناپذیری زد. امنیت نظام مخدوش شد و حیثیت جهانى جمهوری اسلامی آسیب دید. تصمیم نظام از صدر تا ذیل، این بود که موضوع پیگیرى شود و به ریشه برسد و این‌ نوع تفکر در جامعه ریشه‌کن شود. با دولت همکارى تنگاتنگی شد و خواست عمومى هم این بود که مسئله ریشه‌کن شود. بخش تندرو جناح چپ، قتل‌ها را فرصتی برای ضربه‌زدن به رقیب تلقی کرد. بخش تندرو جناح راست نیز نیروهای امنیتی وابسته به جناح چپ را طراح و آمر قتل‌ها معرفی می‌کرد. در پاییز و زمستان کتاب خاطرات ۱۳۷۷، گوشه‌هایی از این بحران سیاسی را می‌خوانید.

موضوع دیگری که در کتاب خاطرات جلب توجه می‌کند، مسئله رابطه با آمریکاست. رابطه با آمریکا از ابتدای پیروزی انقلاب، تحت‌ تأثیر ظلم‌های آمریکا به مردم ایران و بعد تصرف سفارت آمریکا از سوی دانشجویان پیرو خط امام قطع شد. یکی از چند معضلی‌ که رئیس‌‌ مجلس‌ وقت قصد داشت قبل از ارتحال امام خمینی‌(ره) حل‌وفصل شود، همین بود که به نتیجه نرسید. مشی سیاست‌ خارجی دولت اصلاحات آن بود که از این مسئله عبور کرده و گشایشی در امور ایجاد کند. انتخابات پُرشور دوم خرداد هم بستر مناسب بین‌المللی را برای حل‌وفصل موضوع فراهم کرده بود. در سال ۱۳۷۷، دولت برای مذاکره با آمریکا تلاش می‌کرد و آقای خاتمی انتظار داشت آیت‌الله‌ هاشمی کمک‌ کند. رهبری، در سخنرانی دوم فروردین در شهر مشهد، از طرفداران مذاکره و ارتباط با آمریکا انتقاد کرده بودند که به مخالفت با سیاست دولت تفسیر شده بود. آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در طول سال تلاش می‌کرد دیدگاه بینابین و سازنده‌ای ایجاد کند. در این خاطرات، برای اولین بار اقدامات دفتر مشاورت رهبری در امور بین‌الملل برای ایجاد کانال ارتباطی با دولتمردان سابق آمریکا، از جمله ملاقات با جفری‌ کمپ که در پژوهشگاه‌ها فعال است، بیان می‌شود. آنها براى نزدیک‌کردن ایران و آمریکا تلاش مى‌کردند و متوجه شده‌ بودند که آقاى خاتمى نمى‌تواند تصمیمى بگیرد و خبرى از مقامات آمریکایى می‌آورند که گفته‌اند به اقدامات مثبت براى نزدیکى به ایران ادامه می‌دهند و می‌دانند که راهکار از طریق رهبرى و شخصیت‌هاى سابقه‌دارتر انقلاب مى‌گذرد و نه از طریق نیروهاى فرعى، لیبرال‌ها و… .

یکی از مهم‌‏ترین ارکان موفقیت دولت سازندگی، نوع هماهنگی و تفاهم رئیس‌جمهور وقت با آیت‏الله خامنه‌‏ای، رهبر انقلاب بود؛ همان‌طور که ناکامی دولت‏‌های بعدی از ناهماهنگی و فقدان ارتباط سازنده و دوسویه نشئت گرفت. مشی سردار سازندگی آن بود که مواظبت‌ کند جایگاه رهبری صدمه نبیند؛ برای همین سعی بر اعتمادآفرینی داشت. انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶، فضایی را ایجاد کرد که اصلاح‌‏طلبان به رهبری نزدیک شوند. خوشبختانه ابتدا رهبر انقلاب هم در این زمینه همراهی می‏‌کردند، اما علی‌رغم حُسن‌‏نیت و همدلی آقای خاتمی، رئیس‌جمهور، اشتباهات راهبردی برخی برنامه‏ریزان تندروی پشتِ ‏صحنه، فرصت پیش‌آمده را سوزاند و به این ترتیب اعتماد دوجانبه دچار آسیب شد.‌یکی از تدبیرهای آیت‏‌الله هاشمی برای حفظ انقلاب و استفاده از همه ظرفیت‏‌های قانونی جهت پیشبرد سریع برنامه‌‏های توسعه، پیشنهاد ایجاد مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال ۱۳۶۶ بود که با همراهی و موافقت حضرت امام‌(ره) حاصل شد و در اصلاح قانون اساسی، وجهه قانونی پیدا کرد. گره‏‌گشایی و شکستن همه بن‏‌بست‏‌های رایج در نظا‌م‏‌های سیاسی، کارویژه مجمع تشخیص مصلحت بود. ایشان بعد از دوران سازندگی، با حکم قوی و اعتمادآفرین رهبر معظم انقلاب در این جایگاه قرار گرفت و همه ظرفیت‏‌های آن را در خدمت رفع مشکلات جاری کشور قرار داد. جایگاه مجمع تشخیص مصلحت نظام در دو دهه حضور آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در مدیریت آن، ارتقا یافت و به مرکزی برای حل معضلات نظام و رفع اختلاف قوا و دستگاه‌‏های مسئول تبدیل شد؛ نقشی که با رحلت ایشان در شب سالگرد شهادت امیرکبیر، ۱۹ دی ۱۳۹۵، خلأ آن احساس می‏‌شود.

در سال ۱۳۷۷ جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت، با نقش‌آفرینی اثربخش و راهبردی آیت‌الله، اهمیت بسیار یافت و ایشان علاوه بر رسیدگی به اختلاف میان مجلس و شورای نگهبان از طریق جلسات منظم اعضای مجمع، مشاوره به رهبری و دولت و سایر ارکان حکومتی را سامان می‌داد. در این خاطرات می‌خوانید که ارتباطات غیررسمی برای نزدیکی دیدگاه‌ها و کمک به پیشبرد امور، توسط آیت‌الله هاشمی صورت می‌‌پذیرفت. جلسات مستمر هفتگی با رهبر معظم انقلاب و نزدیکی و ارتباط مرتب با رئیس‌جمهور، موقعیت قابل ‌قبولی ایجاد کرده بود که موضوعات اختلافی، در فضایی دوستانه طرح شود و این فرصت ارزشمند برای نظام، از تعمیق اختلافات پیشگیری می‌کرد؛ گرچه در برخی موارد پافشاری بر مواضع و اتخاذ سیاست‌های تندروانه، این‌ کار را سخت می‌کرد، اما ایشان توان خود را به جهت اعتماد دو طرف به ‌کار می‌گرفت و اگر این نقش‌آفرینی وجود نداشت، شاید کار دولت با نهادهای دیگر، منجر به بن‌بست و تنش‌های غیر قابل پیش‌بینی می‌شد.‌آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، در این سال رئیس مجمع تشخیص مصلحت است، اما جایگاه حقیقی او در نظام، فراتر از دایره جایگاه و قدرت حقوقی‌اش، محل ارجاع و مراجعه سیاسیون است و در واقع از یک قدرت اجرائی، به یک قدرت ملجأ تبدیل شده است.

البته در دوران جنگ هم ایشان فراتر از پُست حقوقی ریاست مجلس، در جایگاه حقیقی جانشین امام خمینی‌(ره) فعال بود. در سال ۱۳۷۷، هما‌ن‌گونه که در کتاب خاطرات مطالعه می‌کنید، افراد مختلفی با آیت‌الله ملاقات دارند. بخش عمده، چهره‌های سیاسی از دولت سازندگی یا قوای دیگر به‌ویژه از جناح راست هستند که حالا سمتی در دولت جدید ندارند و نگران آینده انقلاب و خود هستند. آنها درحالی‌که غالبا از تصمیمات دولت اصلاحات و بعضا دفتر رهبری‌ گلایه دارند، از دستاوردهای دولت ‌سازندگی و شخص آیت‌الله تمجید می‌کنند. حتی برخی چنان وانمود می‌کردند که انگار اکثر تصمیمات دولت جدید اشتباه و کشور در شیب سقوط اقتصادی و سیاسی است. در این کتاب، بارها کلیدواژه «اظهار نگرانی‌ کردند» را مشاهده می‌کنید که در غالب ملاقات‌ها درج شده است.

امکان ملاقات با آیت‌الله هاشمی، برای همه نقش‌آفرینان فضای سیاسی فراهم بود، اما معمولا افرادی از جناح راست و مرتبطان دولت سازندگی، حجم بیشتری از ملاقات‌ها را داشتند. ایشان سنگ صبور سیاسیون بودند و سعی می‌کردند مشاور خوبی برای این افراد باشند و تجربه و دانش خود را در اختیارشان قرار دهند.

پایان دوران سازندگی، برای آیت‌الله هاشمی که به‌شدت درگیر کار اجرائی بود، سخت بود که آرام بگیرد و یکباره در گوشه‌ای بنشیند و استراحت کند. ایشان برنامه منظم و جالبی برای این دوران داشت. بخش مهمی از این زمان، صرف مطالعات و پژوهش‌های قرآنی می‌شد. مطالعه‌شان هدفمند بود و در حوزه‌های مشخصی کتاب می‌خواند که از آنها در سخنرانی‌ها، خطبه‌ها و ارتقای دانش تاریخی و تحلیلی خود بهره ببرد. بخش دیگری از اوقات فراغت آیت‌الله، صرف ورزش می‌شد. در کتاب خاطرات می‌بینید که ایشان برنامه مشخص هفتگی برای کوه‌نوردی و شنا دارد. نکته جالب این است که برنامه کوه‌نوردی در طول سال، از مسیرهای متعدد تکرار می‌شود و نیز از دیدار و گفت‌وگو با ورزشکاران و روستاییان در مسیر استفاده می‌کند.

دفتر نشر معارف انقلاب، متن تمامی خاطرات را که برای ثبت در تاریخ نگاشته شده و تا روز وفاتشان تداوم داشته، به لوح فشرده منتقل کرده است که در صورت آسیب‌دیدن یادداشت‌ها، نسخه‌های دیگری وجود داشته باشد. اکنون با انتشار خاطرات سال ۱۳۷۷، تعداد ۱۸ دفتر دیگر برای انتشار باقی مانده است که به تدریج چاپ و منتشر خواهد شد.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌مهم‌ترین نکات گفت‌وگوی ظریف چه بود؟
✍️عباس عبدی

انتشار نوار گفت‌وگوی آقای ظریف مثل هر پدیده دیگر در ایران به سرعت به انحراف کشیده شد و مفهوم اصلی اظهارات وی یا شنیده نشد یا آنکه به شکل نادرستی طرح شد. فارغ از اینکه هر فردی موافق یا مخالف این نکات باشد باید درباره محتوای آن نیز سخن گفت. در این یادداشت می‌کوشم که چند نکته درباره این گفت‌وگو را توضیح دهم. اگر چه بخش مهمی از نکات مزبور در فضای عمومی و از گذشته گفته می‌شده، ولی چون فعلا از زبان یک مقام مسوول ابراز شده بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
۱ـ آقای ظریف می‌کوشد که توضیح دهد در ایران دیپلماسی تابع میدان و در خدمت آن بوده است و نه برعکس. دیدم که برخی منتقدان ظریف خواسته‌اند بگویند که اتفاقا این درست است و باید هم‌ چنین باشد و برعکس آن یعنی هنگامی که میدان در خدمت دیپلماسی باشد، نادرست است. متاسفانه این افراد اصلا به سخن آقای ظریف که بارها تکرار شد توجه نکردند. وی معتقد است که دیپلماسی، اقتصاد، میدان یا نظامی، اطلاعات و سیاست داخلی، نه در طول بلکه در عرض یکدیگر و در خدمت تامین منافع ملی باید باشند. او درصدد تقدم دیپلماسی بر میدان نیست، همچنان که در مواردی از کمک‌های میدان به دیپلماسی به نیکی یاد می‌کند. تاکید او این است که اینها در عرض یکدیگرند و باید در خدمت تامین منافع ملی باشند و هیچ کدام را نباید تابع دیگری تعریف کرد. این ایده روشن و درست است.
۲ـ نکته مهم دیگری که وی شرح می‌دهد، فقدان هماهنگی کافی در مساله سیاست خارجی و نیز دخالت‌های زیان‌بار است. البته این فقدان هماهنگی را در اقتصاد و سیاست داخلی و فرهنگی و اجتماعی هم می‌بینیم ولی آثار منفی آن در سیاست خارجی خیلی بیشتر است. در مصاحبه اخیر آقای صالحی وزیر امور خارجه دولت قبلی این مساله روشن‌تر بیان شده است. وی معتقد است سیاست خارجی باید ملی باشد و رویکرد بین‌المللی کشور؛ به یک امر ملی و تفاهمی تبدیل شود نه اینکه وقتی می‌رویم به فلان کشور تا پیام حسن‌همجواری یا مودت ببریم، بلافاصله یک مقام غیرمرتبط حملات تندی را علیه آن کشور می‌کند. این نشان می‌دهد که سیاست خارجی از نوعی دخالت‌های غیرمسوولانه و نیز ناهماهنگی در رنج است و چوب هر دو سیاست را می‌خورند، ولی نان هیچ یک از دو سیاست به دست نمی‌آید. مشکل ایران این است که قدرت اعمال سیاست در جایی است ولی مسوولیت آن متوجه وزارت امور خارجه است. این شکاف و سنگ‌اندازی‌ها ویرانگر است. در این گفت‌وگو ظریف به اقدامات ایذایی و مکرر پیش از نهایی شدن برجام اشاره کرده‌ است که بسیار تاسف‌بار است.

۳ـ متاسفانه مخالفان آقای ظریف می‌کوشند که سخنان وی را علیه مرحوم سلیمانی تبلیغ کنند، لذا دست به توییت شدند تا بلکه خودشان را به آن مرحوم بچسبانند، در حالی که ظریف جز تعریف چیز دیگری درباره سردار سلیمانی نمی‌گوید. اینکه او دیپلماسی را در خدمت میدان می‌خواسته، بدی او نیست، بلکه این تفاوت دیدگاهی است که توضیح داده شده است و منتقدان ظریف هم طرفدار دیدگاه مخالف او هستند. در واقع آنان می‌خواهند با منحرف کردن ماجرا، زمینه گفت‌وگو درباره این نگاه را خراب کنند.
۴ـ درباره سیاست‌های روسیه نیز منتقدان ظریف به یک نکته توجه نکردند. ظریف تاکید کرد که کاملا طرفدار گسترش روابط با روسیه و چین است و این سیاست درستی است. ولی برخی سیاست‌ها فراتر از رژیم‌ها و محصول موقعیت استراتژیک و جغرافیایی هستند و روسیه به‌طور طبیعی علاقه‌ای به بهبود روابط ایران و غرب ندارد، چه در آنجا یک حکومت کمونیستی باشد، چه یک حکومت دموکراتیک، چه استبدادی و حتی چه مذهبی! وظیفه حاکمان آنجاست که بر اساس منافع ملی خود حرکت کنند و ما نباید انتظار دیگری از آنان داشته باشیم. ولی نباید بیهوده خوش‌خیال شویم؛ زیرا حکومت‌ها جز این را عمل کنند. ۵ـ پس از شنیدن این فایل شاید مهم‌ترین برداشتی که هر مخاطبی از این گفت‌وگو کرد، چیز دیگری بود که تاکنون به آن پاسخ داده نشده است. این گفت‌وگو به نوعی با هدف ایجاد زمینه و تبلیغ برای حضور انتخاباتی آقای ظریف نیز بود. سخنان آقای لیلاز برای رسیدن به این هدف کاملا گویاست. ولی سخنان آقای ظریف به گونه‌ای است که این هدف را نقض می‌کند. اگر کسی تا این حد از مسائل کشور بی‌اطلاع است که اقدام مهمی مثل حمله به پایگاه امریکایی را چند ساعت دیرتر از نخست‌وزیر عراق مطلع می‌شود و اصولا او به عنوان عضو شورای امنیت ملی از آن بی‌اطلاع بوده یا درباره هواپیمای اوکراینی آن‌طور با او برخورد می‌کنند یا از اوضاع سوریه به کلی بی‌اطلاع است، در این صورت چرا تاکنون در آنجا مانده و اجازه داده که به نام او و به کام دیگران عمل شود؟ و از آن مهم‌تر چرا عده‌ای اصرار دارند که وی را وارد انتخابات کنند؟ خب بگذارید همان نیروهای اصلی که در پشت وزارت خارجه پیش ‌برنده امور هستند، خودشان در روی صحنه نیز عهده‌دار امور شوند، بلکه سیاست‌های کشور از این تناقضات بیرون آید. این پیام ضمنی و ناخواسته‌ای است که از این گفت‌وگو دریافت می‌شود ولی ظاهرا دوستانی که علاقه‌مند به شرکت در انتخابات هستند، متوجه آن نشده‌اند. برای حضوری فعال در انتخابات باید پاسخ روشنی به این پرسش داد. چنین مدیرانی چرا تاکنون در مقام خود بوده‌اند؟ بنده اگر تاکنون امیدی داشتم که امکان مشارکت فعال فراهم شود به گمانم با این گفت‌وگو باید در این ایده تجدیدنظر کلی کرد.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌«مغز وارداتی» از کره شمالی یا آمریکا؟
✍️کیومرث اشتریان

یکم. سال‌ها پیش در کلاس مدیریت استراتژیک، آن‌چنان‌که در این کلاس‌ها مرسوم است، الگوهای مدیریتی در سایر کشورها توسط دانشجویان ارائه می‌شد. یکی از دانشجویان‌ که کامله‌مردی می‌نمود، کره‌ شمالی را انتخاب کرده و از حیث شغلی که داشت سفری نیز به آن کشور کرده بود. او که مردی دنیا‌ندیده بود، تحت تأثیر نحوه مدیریت نظامیان در ساخت‌وساز چند ساختمان دولتی قرار گرفته بود و «مدل» کره شمالی را برای ایران توصیه می‌کرد. برای من این پدیده شگفت‌آور بود. مقایسه حکایت‌های عجیبی که در کشور فلاکت‌زده کره شمالی می‌گذرد با آنچه‌ این مرد می‌گفت انسان را به یک گنگ خواب‌دیده تبدیل می‌کرد. پر بیراه نیست که تصور کنیم چنین افرادی با این سطح دانش بخواهند مدل توسعه کره شمالی را پیاده کنند.

دوم. در همان سال‌ها در یکی از کلاس‌های دوره کارشناسی گذری به نهادگرایی و فدرالیسم آمریکایی داشتم. شاید کمتر از نیم‌ساعت در‌باره فدرالیسم آمریکایی سخن نگفته بودم که یکی از دانشجویان که جوانی ۲۰‌ساله بود، اجازه خواست و با شور و حرارت پیشنهاد کرد که الگوی فدرالیسم آمریکایی برای ایران بهترین است. از او پرسیدم آیا تاکنون درباره فدرالیسم مطالعه داشته است؟ پاسخ منفی بود. پر بیراه نیست که تصور کنیم چنین افرادی نیز با این سطح دانش بخواهند مدل فدرالیسم آمریکایی را در ایران پیاده کنند.
این دو نمونه نشان می‌دهد که کم‌دانشی و کم‌تجربگی چه تأثیرات مخربی می‌تواند داشته باشد و چگونه یک دانشجو، یک فعال سیاسی، یک تاجر، یک نظامی، یک پزشک یا هرکس دیگری به دلیل بی‌تجربگی و کم‌اطلاعی در دام الگوپذیری‌های ناقص از دیگر کشورها می‌افتد. گاه از دل این کوته‌بینی‌ها، آرمان‌های بلندی سربرمی‌آورد و زندگی‌هایی را به فنا می‌دهد، برادرانی را در برابر هم قرار می‌دهد‌. فرصت‌های تاریخی که از دست می‌رود، فقر دامن می‌گسترد و مصائبی ملی رخ می‌دهد که جبران‌ناپذیر است.
این پدیده را می‌توان «مغز وارداتی» نامید. مغز وارداتی به آن معناست که انسان قدرت تفکر را از خود سلب می‌کند و اختیارش را به دیگری می‌سپارد، ملاحظات و اقتضائات بومی خود را نادیده می‌گیرد و پیش از آنکه در مسئله خودی تأمل کند، در پی اخذ مدل از دیگران است. گویی راه‌حلی از‌پیش‌آماده دارد و در‌پی یافتن یک مسئله و مشکل‌تراشی برای آن است. سری که دردی نداشته ولی آن را با یک دستمال روسی یا آمریکایی بسته‌ایم؛ مانند پاسخی به مسئله‌ای که کسی آن را نپرسیده است.
این پدیده می‌تواند به پدیده «سیاست وارداتی» منجر شود. سیاست‌هایی را که بر بستر بومی دیگری رشد کرده‌اند برای خود تجویز می‌کنیم. اما مهم‌تر از جنبه تخریبی سیاست وارداتی، اعتماد‌به‌نفسی است که ویران شده است. اگر بر مشکل خودی تأمل کنیم و بر راه‌حل خودی نیز تفکر کنیم، اعتماد‌به‌نفس ما در اداره امور -چه شخصی باشد چه عمومی- افزون می‌شود. اما امان از روزی که یک ملت اعتماد‌به‌نفس خود را در فکر‌کردن از دست بدهد؛ ناقوس مرگش فرارسیده است.
کوخ نتواند بسازد در عمل، کاخی بلند
عاقلان را پوچ‌ آید در نظر، این ناپسند
اما آیا چنین ساده‌لوحی‌هایی در جوامع دیگر وجود ندارد؟ بی‌تردید پاسخ مثبت است و نمونه‌های فراوان دارد.

در کشور کانادا که یکی از کشورهای پیشرفته صنعتی است، پیرزن فالگیری به نام «جو- جو» وجود داشت که به حدی از درخواست عمومی رسیده بود که هزینه هفته‌ای نیم‌ساعت آگهی در تلویزیون را پرداخت می‌کرد. در آمریکا و اروپا نیز عوام‌زدگی‌های حیرت‌آوری را می‌توان یافت. اما آنچه معماران برخی جوامع برای جلوگیری از آثار مخرب جهالت‌زدگی‌ها تدبیر اندیشیده‌اند این است که اولا تجربه جمعی را غنی سازند و ثانیا، سازوکار ائتلاف اجتماعی را در قالب احزاب سیاسی نهادینه کنند. تنها تجربه جمعی است که می‌تواند از خسرانی که طرفدار ساده‌لوح مدل کره شمالی یا مدل آمریکایی ممکن است بر سر یک ملت بیاورد جلوگیری کند. «تجربه جمعی» یک ملت از دل آزادی و بحث و گفت‌وگوی اجتماعی شکل می‌گیرد و جامعه را در برابر چنین جهالت‌های احمقانه‌ای بیمه می‌کند. مردم باید این‌قدر نقد جاهلان، دروغگویان، ساده‌لوحان و فریبکاران را در عرصه عمومی دیده باشند که بتوانند آنها را شناسایی کنند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍حساب‌دهی ملی از سوی دولت دوازدهم
✍️محمدصادق جنان صفت

نگارنده یک یا دو ماه بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم در نشریه ماهانه یکی از مقام‌های ارشد دولت فعلی از دولت درخواست کردم «حساب‌خواهی ملی» را به عنوان یک وظیفه در دستور کار قرار دهد و هر آنچه از ریز و درشت فعالیت مالی‌، ارزی و توزیع منابع ملی در اسناد رسمی وجود دارد و نیز با واکاوی‌های کارشناسان در یک دوره مشخص گردآوری کند و به عنوان یک سند ملی ارائه دهد. در آن روزها و در همان شماره نشریه شماری از کارشناسان نیز این درخواست را از دولت کردند اما دولت یا ناتوان بود یا نمی‌خواست این کار انجام شود. بدون این حساب‌خواهی ملی بود که معاون اول رییس‌جمهور در آخرین هفته‌های کاری دولت دوازدهم هنوز از تصمیم‌های ارزی ناکارآمد دولت‌های احمدی‌نژاد می‌گوید. با توجه به اهمیت این موضوع است که غلامحسین شافعی رییس اتاق ایران در دیدار با رییس‌جمهور از ایشان خواست حال که حساب‌خواهی ملی را انجام نداد، پیشقدم شود و حسابدهی ملی را در دستور کار قرار دهد. شافعی گفته است: دولت دوازدهم می‌تواند یک بنیان جدید بگذارد، از این نظر که دولت دوازدهم گزارش شفاف و دقیق از همه منابع ارزی و ریالی در بخش‌های نفت، مالیات و صندوق توسعه ملی استفاده کرده و محل مصارف آنها به‌عنوان یک سند تاریخی منتشر کند که آیندگان هم ملزم باشند این کار را انجام دهند.
به نظر می‌رسد این درخواست هوشمندانه و از سر دغدغه رییس بخش‌خصوصی باید از سوی دیگران از جمله اقتصاددانان، فعالان اقتصادی‌، روسای احزاب و جمعیت‌های سیاسی،علاقه‌مندان به اقتصاد سیاسی و نیز نهادهای مدنی به عنوان یک مطالبه ملی در دستور کار قرار گیرد و درباره مزیت انجام این کار از سوی دولت دوازدهم بنویسند و پیگیری کنند تا کار به جای خوبی برسد. از سوی دیگر برای دولت دوازدهم نیز بهترین موقعیت فراهم می‌شود تا کاستی‌ها و ناکامی‌های خود در تامین ارز و نیز ریشه‌ تورم‌های بالا و رشدهای منفی سه سال تازه سپری‌شده و نیز میزان خروج سرمایه ارزی را به مردم گزارش کند. در صورتی که این کار با روش‌های علمی و بدون هراس و با استفاده از همه امکانات سه محل اصلی فرماندهی اقتصادی انجام و به صورت یک بیانیه رسمی منتشر شود یکی از مهم‌ترین گام‌ها برای پدیدارسازی شفافیت برداشته خواهد شد. دولت دوازدهم توجه کند اگر خود اقدام به این کار نکند دولت بعدی به بدترین و شدیدترین و شاید غیرکارشناسی‌ترین روش‌ها حساب‌خواهی را در دستور کار قرار می‌دهد و شاید اطلاعات نادقیقی ارائه کند که در آن صورت امکان پاسخگویی اندک است و مقبول مردم نمی‌افتد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍اصلاح بانکداری یا نگاه به بانک؟
✍️مهرداد سپه‌وند

یادش به خیر، در گذشته‌های نه چندان دور، گاهی در کنار جاده شخصی دبه به دست را می‌دیدید که از ماشین‌هایی که به سرعت در گذر بودند، کمک می‌خواست و درخواست بنزین می‌کرد.
چه زود یکی پیدا می‌شد و برای اهدای بنزین و عرضه کمک، کنار می‌کشید و می‌پرسید: «شلنگ دارید؟» درپایان هم اگر صحبت از جبران زحمت می‌شد، کمک‌کننده ابرویی بالا می‌انداخت که «این چه حرفی است؟ بگذارید جیبتان و صلوات بفرستید.»

این روزها اما اوضاع فرق کرده است و بازاری برای عرضه بنزین به آنها که در راه مانده‌اند، شکل گرفته است. رانندگان ماشین‌هایی که به مشکل خورده‌اند، دیگر از ماشین پیاده نمی‌شوند. همان‌جا با یک تماس با عرضه‌کننده خدمت و ارسال جی‌پی‌اس خود منتظر می‌مانند و در ازای پرداخت مبلغی به صورت موردی یا آبونمان خدمت مورد نظر را دریافت می‌کنند. حتی برخی از عرضه‌کنندگان در ازای پرداخت مبلغی بیشتر به شما اطمینان می‌دهند که هر مشکلی هم که باشد و در هرجا، خودرو و سرنشینان هرگز در راه نخواهند ماند و خودرو را حتما به نزدیک‌ترین تعمیرگاه می‌رسانند. به یمن این تحول، جامعه به رفاه بیشتری رسیده است؛ چراکه متقاضیان با اطمینان و بدون شرمندگی خدمات ارزنده‌ای را دریافت می‌کنند و می‌توانند با خیال راحت سفر کنند و برای عرضه‌کنندگان نیز شغل و درآمدی ایجاد شده است. این حاصل گسترش اقتصاد بازار است که به کمک سازوکار قیمت یک عرصه دیگر را در چارچوب نظم بازار درآورده است و نباید چنین تصور شود که انگار در این میان چیزی از جنس انسانیت از دست رفته است. برعکس این تبلور توانمندی انسان است.

در گذشته‌های دور، برای آنها که مبلغی مازاد بر هزینه‌های جاری خود داشتند، چنانچه نمی‌توانستند آن را به زخم کاری بزنند یا ریسک به‌کار انداختن سرمایه و گرفتن یا نگرفتن کسب‌و‌کار را بپذیرند، تنها گزینه‌های ممکن محدود به کنزکردن و پنهان کردن آن در صندوق خانه بود. با ظهور اقتصاد سوداگری و شکل‌گیری بازار متشکل پول، نهادی به‌وجود آمد که کارش انتقال و قیمت‌گذاری ریسک۱ بود؛ یعنی برای دارندگان مبلغ مازاد این فرصت فراهم شد تا با پرداخت مبلغی ریسک امنیت و مخاطرات کسب‌و‌کار را به نهاد مزبور منتقل کنند و آن نهاد هم که به ماشین ریسک شهرت دارد با مدیریت ریسک توانست جریان‌های نقد آلوده به ریسک را با هم بیامیزد و مانند آبی در پشت سد جمع و تصفیه کند تا نهایتا در خروجی، جریانی صاف و بدون ریسک به مشتریان یا سپرده‌گذاران تحویل دهد. در عین حال، قیمت‌گذاری ریسک به متقاضیان وجوه که کارآفرینان اقتصادی با ایده‌های نو و مجموعه توانمندی‌های لازم اما بدون سرمایه برای راه‌اندازی کسب‌و‌کار بودند، اجازه داد تا با حداقل هزینه ممکن به سرمایه مورد نیاز خود دست یابند. اینها همه به کمک توسعه بازار ریسک و استقراض و آن جزو لازمه‌ای حاصل شد که به آن «بانک» می‌گوییم، نهادی که بدون تردید باید آن را یکی از ابداعات بزرگ بشر به‌حساب آورد.

یادآور می‌شود که بانک و استقراض در این حوزه کاملا متفاوت از استقراض به‌منظور کمک به افرادی است که به‌دلیل ورشکستگی، حوادث غیر مترقبه یا هر دلیل دیگر دچار عسرت و تنگدستی بوده و محتاج کمک هستند. این اشخاص، اساسا مشتری خدمات بانک به حساب نمی‌آیند؛ هرچند درقالب اعتبار مصرف‌کننده بانک می‌تواند خدماتی را به ایشان ارائه کند. به این افراد باید عمدتا در قالب فعالیت‌های خیریه رسیدگی شود و در همه ادیان و آموزه‌های انسانی برای همه باورمندان خصوصا افراد متمول که اصطلاحا دستشان به دهنشان می‌رسد، این خویشکاری و وظیفه در نظر گرفته شده تا به افراد نیازمند، بدون چشمداشت کمک شود. از طرفی هم عرف و هم توصیه‌های دینی نسبت به آنان که با وجود تمکن و دارا بودن وجوه مازاد به‌دنبال سوء‌استفاده و بهره‌جویی از شرایط ناچاری و نیازمندی این دسته افراد برآیند، به شدت برخورد شده است.

حوزه کسب‌و‌کار بانکی باید به‌طور کارآمد به جریان مازاد و قیمت‌گذاری ریسک خدمت کند. چنانچه خدمات انتقال ریسک را از بانک‌ها بگیریم و هویت بانک و بازار ریسک را به رسمیت نشناسیم، اقتصاد کشور را از یکی از مهم‌ترین و موثرترین ابزار توسعه محروم کرده‌ایم. متاسفانه ملاحظه می‌شود با تکیه بر سوء برداشتی که از نظرات برخی مراجع درباره کارکرد‌های بانک در بازار استقراض وجود دارد، در رسانه‌های اجتماعی به این برداشت غلط دامن زده می‌شود که بانک‌ها مشغول رباخواری هستند؛ به این دلیل واهی که دربرابر ریسک رقمی طلب می‌کنند. غافل از اینکه سوخت این ماشین ریسک چیزی جز نرخ‌گذاری بر مبنای ریسک نمی‌تواند باشد. افراد ناآشنا با حرفه بانکی به میدان می‌آیند و رد تطهیر رباخواری را از واگنر در قرن ۱۶ تا گوته در قرن ۱۸ به ما نشان می‌دهند بدون توجه به آنکه در زمینه و کانتکستی که بهره در آن مطرح می‌شود در این فاصله چه تحولات بنیادی صورت گرفته است.

در طرح متهورانه‌ای که از طرف مجلس ارائه شده، اما در آن بخشی که به عملیات بانکی اختصاص دارد، خصوصا ماده ۹۴ پا را از این فراتر نهاده و راه حل را در آن دیده‌اند که مرز میان سرمایه‌گذاری و سپرده‌گذاری را یکباره از میان بردارند. در این طرح تحت عنوان سپرده سرمایه‌گذاری به قانون‌گذار پیشنهاد شده است تا انتقال ریسک را از کارکرد‌های بانک کنار بگذارد. در این طرح به جز سپرده قرض‌الحسنه و سرمایه‌گذاری هیچ نوع سپرده‌ای به رسمیت شناخته نمی‌شود. این یعنی ضرورت وجودی بانک را نفی کرده و می‌خواهند آن را به یک شرکت تامین سرمایه تقلیل دهند.

فراموش نکنیم که منابع بانک عمدتا نه آورده سرمایه‌گذاران، بلکه سپرده مردم است؛ مردمی که پراکنده بوده و صدای بلندی ندارند. در عوض آنها که دریافت‌کننده تسهیلات هستند متمرکز بوده و از هیاهویی که در اطراف داستان رباخواری بانک‌ها به راه افتاده و شبهاتی که در زمینه نرخ گذاری ریسک مطرح می‌شود، منتفع شده و الحق صدای بلندی هم دارند. مقامات قانون‌گذار اما وظیفه دارند تا تاثیر این بلندپروازی‌های آرمان‌گرایانه را بر هست و نیست جامعه و ضرر و زیانی را که به واسطه این طرح‌های متهورانه اما غیرحرفه‌ای ایجاد می‌شود، در نظر بگیرند و به عنوان نماینده هم آحاد مردم خصوصا آنها که صدای بلندی ندارند بر مبنای آنچه بر صلاح جامعه و لازم برای رفاه مردم است، عمل کنند.

پی‌نوشت:
۱- Risk Transformation and Risk-base Pricing



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0