🔻روزنامه ایران
📍حالا بعد از انتخابات
✍️غلامرضا ظریفیان
انتخابات ریاست جمهوری و شوراها و میاندورهای مجلس و خبرگان رهبری که روز گذشته برگزار شد، انتخاباتی پرشور بود. شاید بپرسید که وقتی هنوز میزان مشارکت مشخص نشده است (تا زمان تنظیم این یادداشت) یا وقتی بحث رأی ندادن جدی بوده است، چطور میتوان ادعا کرد انتخابات پرشور بوده است؟! واقعیت این است که در این دوره، جدیترین بحثها حول دو ایده رأی دادن یا رأی ندادن وجود داشته است و این خود به شور انتخاباتی جامعه، البته از نوع دیگر منجر شده است. حال امروز (شنبه) این بحثها تمام شده است و طرفداران این دو ایده، نتیجه فرجام جدال اجتماعی و گفتمانی خود را میبینند. حال، در چنین شرایطی، به این دو طیف چه میتوان گفت؟ حالا که این بحث تمام شده و انتخابات برگزار شده است، چه قضاوتی میتوان داشت؟ فارغ از نتیجه انتخابات و جدای از اینکه نام چه کسی به عنوان رئیس جمهوری منتخب ملت عنوان میشود، باید به چند نکته دقت کرد.
نخست اینکه باید به کسانی که برنده این انتخابات میشوند گفت که لازم است هشدارها و دلایل نیامدنهای مردم را به فرصت تبدیل کنند، نه اینکه این امر را به تهدید تبدیل کنند. به عبارت دیگر، همان طور که در مناظرهها و رقابتهای انتخاباتی شاهد بودیم، همه حاضران در این رقابت معتقد بودند شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور ما خوب نیست. از این رو، طبیعی است انتظار داشته باشیم کسانی که برنده این دوره از رقابت میشوند، رئیس جمهور همه ملت هستند. در این صورت، اگر میخواهند موفق شوند، راهی ندارند جز اینکه با اتخاذ سیاستهای درست و فهم درست از دلایل دلسردی مردم، سرمایه اجتماعی کشور را که اعتماد مردم است به دست بیاورند. به عبارت دیگر، اولویت برنده انتخابات، هر فرد یا جریانی که باشد، باید رفع نگرانیها و دغدغههای کسانی باشد که رأی ندادهاند.
از آن سو کسانی که به هر دلیلی در این انتخابات رأی ندادهاند، باید این نگاه را داشته باشند که اساساً مسیر پیش روی توسعه و پیشرفت کشور، مسیر دشواری است. اینان در درجه نخست باید به برنده انتخابات با حسن ظن نگاه کنند و از او یا جریان حامی او بخواهند همانگونه که در مناظرهها و بحثهای انتخاباتی به ملت تعهد دادهاند، توجه خود را صرف رفع مشکلات معیشتی مردم و کاهش فاصله طبقاتی آنان کنند. همچنین باید توجه به سبک زندگی مردم را در دستور کار خود قرار دهند و اینها را با مطالبه همدلانه از جریان پیروز انتخابات بخواهند.
همچنین از امروز، شنبه که خود، فردای انتخابات است، رأیدهندگان و رأی ندادهها، باید به برندگان انتخابات گوشزد کنند که ما به میزانی که از شما با هر میزان رأی، صداقت ببینیم، کرامت و احترام ببینیم، یا ببینیم که با تکیه بر نهاد دانش دل در گرو حل مسائل داری، از شما حمایت خواهیم کرد. به عبارت دیگر، باید به او یادآور شد که به هر میزانی که به این امور توجه کنی و دغدغههای اقشار، طبقات، مذاهب و اقوام مختلف را در نظر بگیری، ما نیز به همان اندازه با تلاش و امید به شما کمک میکنیم. زیرا میدانیم که بحرانها و مشکلات کشور نه با معجزه حل میشود و نه با یک جریان خاص. به عبارت دیگر، اگر کسی که انتخاب میشود، دل در گرو همه جریانها، همه ملت و اقوام و مذاهب نبندد، نخواهد توانست مشکلات ملی و فراملی کشور را حل کند.
بنابراین جامعه باید به منتخب فردای خود بگوید حاضرم هر کمکی به تو بکنم، البته به این شرط که تو بتوانی اعتماد مرا براساس عمل به آنچه تعهد کردهای، جلب کنی تا همه ما بتوانیم با کمک هم ایران را دوباره بسازیم. چرا که ایران و ایرانیان ظرفیت و صلاحیت آن را دارند تا وضعیت آنان بسیار بهتر از شرایط کنونی باشد.
فارغ از همه اینها، امروز همگان باید بدانند که مسأله و داستان دموکراسی و مردمسالاری، داستان یک روز و دو روز نیست. داستان مردمسالاری در همه کشورهای دنیا، از بدو شکلگیری آن تا امروز داستان بسیار پرپیچ و خمی بوده است. برخی صرفاً به ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال اخیر یعنی دنیای پس از استقرار مردمسالاری در برخی کشورها نگاه میکنند، اما باید توجه کرد که تاریخ تحقق مردمسالاری، بیش از آنکه همراه با فراز بوده باشد، توأم با نشیب، رنجها، سختیها و افتادنها و برخاستنهای بسیار بوده است.
توجه به این نکته از این رو ضروری است تا دغدغهمندان نسبت به مردمسالاری توجه داشته باشند که تحقق این آرمان کار یک روز و دو روز نیست. راه تحقق این آرمان هرچه بوده است، مهمترین نکته این است که حامیان و حاملان ایده مردمسالاری، هیچگاه مأیوس نشدند. یعنی هیچ اتفاقی و هیچ سختی و مشکلاتی آنان را مأیوس نکرده است.
از این رو ما و همه کسانی که دل در گرو تحقق فردای بهتر دارند، باید توجه کنند که یأس، بزرگترین دشمن و بزرگترین خطر است. آنان که در پی صلح پایدار و توسعه ماندگار هستند، آنان که دل در گرو وطن و ملت دارند و میخواهند از همه ظرفیتهای جامعه ایران برای آبادانی آن استفاده شود، باید توجه کنند که راهی جز پذیرش ناملایمات، سختیها و ناهمگراییها ندارند. باید تفاوت افقها را به جان خرید تا در نهایت این مسیر به سرانجام برسد. هیچ راه مقبولی جز طریق صندوق رأی و حضور مردم در تعیین سرنوشت خود نداریم. باید مراقب صندوق رأی بود و در مسیر ایجاد آگاهیها و همدلیها مأیوس نشد.
🔻روزنامه کیهان
📍اولین قدم در هندسه گام دوم
✍️سعدالله زارعی
روز گذشته، سیزدهمین انتخابات ریاستجمهوری و سیوچهارمین انتخابات مردم در ایران برگزار شد. همیشه انتخاباتها و رفراندومهای جمهوری اسلامی در دو وجه اثباتی و سلبی در کانون توجه قرار داشته است. برای مردم ایران، انتخابات صحنه نو شدن و قد برافراشتن بوده است و از همین رو به تعبیر حضرت امام خامنهای - دامت برکاته - مردم آن را «فریضه برتر» در امور سیاسی خود دانستهاند. از آن طرف دشمنان و منحرفان و گاهی غافلان به کاهش مشارکت سیاسی مردم چشم داشتهاند و تلاش کردهاند تا از آن یک علامت رمز درآورده و دلخوش شوند که انقلاب توفنده الهی ایران، اینک مثل انقلابهای مادی به مرتبه افول رسیده است. در این میان، انتخاباتی که دیروز برگزار شد بیش از انتخاباتهای قبل تحت فشار دشمنان و منحرفان قرار گرفت تا مشارکت به حداقل خود برسد و حقیقتاً برای این کار مهندسی هم صورت گرفته بود. اما آنچه دیروز اتفاق افتاد یک بار دیگر به این داعیه سلبی خط بطلان کشید. انتخابات و مسیر منتهی به انتخابات دیروز ریاستجمهوری اسلامی شگفتانههای زیادی داشت. در تحلیل این انتخابات موارد زیر اهمیت دارند:
۱- کلمه رمز «انتخابات ۲۸ خرداد باید با مشارکت اندک برگزار شود» در انتخابات سیزدهم ریاستجمهوری به کار گرفته شد. طبعاً دعوت علنی به عدم مشارکت را دشمنان تابلودار مردم ایران میتوانستند بلند کنند که این کار را در حجم وسیعی در رسانههای خود انجام دادند. بیبیسی، ایران اینترنشنال، فردا، دویچهوله و... خیلی آشکار تابلو نه به انتخابات را بالا بردند. البته این کار را در بعضی از انتخاباتهای قبلی هم کرده بودند. اینها خیلی محل توجه مردم ایران واقع نشدند چرا که غرور ملی ایرانیان چنین شعار مداخلهجویانهای از سوی رسانهها و محافل بیرونی را برنمیتابد.
۲- اما در این میان، شعار انتخابات ۲۸ خرداد باید با مشارکت اندک برگزار شود هم با شدت تمام از سوی محافل شناخته شده داخلی دنبال میشد. بگومگوی آنان در مورد این انتخابات دستکم از دو سال پیش شروع شده بود و تردیدافکنی درباره مشارکت هم از همان زمان مطرح میشد. همه به یاد داریم که آقای دکتر صادق زیباکلام که میتوان او را نبض این جریانات به حساب آورد و سخن علنی او را برگرفته از مباحث و جمعبندیهای داخلی جریان خاص دانست، دستکم از دو سال پیش میگفت «اصلاحطلبان به طور قطعی هیچ شانسی در انتخابات ۱۴۰۰ ندارند و از دست شخصیتهایی مثل سیدمحمد خاتمی، سیدحسن خمینی، حسن روحانی، موسوی خوئینیها و احزاب آنان هم کاری ساخته نیست. این سرنوشت محتوم آنان در انتخابات ۱۴۰۰ بوده و پیروزی طیف مقابل در آن قطعی است.» در بین مباحث چهرههای دیگر اصلاحطلب هم این نکته که مسیر کنونی به شکست دوباره اصلاحطلبان منجر میشود، به چشم میخورد و از اینرو بحث جداسازی - سرنوشت اصلاحطلبان از سرنوشت دولت روحانی مطرح گردید و از حدود دو سال پیش انتقاد آشکار و پیدرپی از دولت روحانی در دستور کار اصلاحطلبان قرار گرفت. در این میان عدم واکنش روحانی به این انتقادات که گاهی به تندی و با استفاده از کلماتی که فاقد نزاکت بودند هم استفاده میشد، مخاطب را به این نتیجه میرساند که این هجمهها با دولت هماهنگ شده است. به هر حال، حاصل عدم دفاع اصلاحطلبان از دولتی که واقعاً خودشان سرکار آورده بودند، نتیجهای جز ناامید کردن مردم نداشت - همه میدانیم که در سالهای ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ مرحوم آقای هاشمی و کارگزاران، شخص آقای روحانی و حزب اعتدال و توسعه، در وضعیتی نبودند که بتوانند روی کار آورنده دولتی در ایران باشند. در این فضا بر اینکه کار مردم در داخل سیستم جمهوری اسلامی و نه دولت با بنبست مواجه است و از دست اصلاحطلبان هم کاری ساخته نیست، تأکید میگردید. ما در این سالهای اخیر این ادبیات را بارها در عبارات اصلاحطلبان رحل اقامت گزیده در خارج و طیفی از اصلاحطلبان تئوریپرداز دولتهای خاتمی و روحانی مشاهده کردیم. معنی این حرفها چه بود؟ اصلاحطلبان حداقل از دو سال قبل باخت خود در انتخابات ۱۴۰۰ را قطعی میدانستند و لذا برای آنکه از یکسو این باخت را فرافکنی کرده و به نظام منتسب نمایند
- یعنی به جای ناکارآمد دیده شدن آنان، نظام ناکارآمد دیده شود - و از سوی دیگر از فروغ پیروزی نیروهای انقلابی بکاهند، به کاهش شدید مشارکت مردم چشم دوختند و «انتخابات کمشمار» را مهندسی کردند.
۳- جریان موازی انقلاب اسلامی که از ابتدای انقلاب به موازات خط اصیل انقلاب حضور داشته است، به شورش تودههای فقیر مردم دل بسته بود و مخفی هم نمیکرد و در دهها مقاله بروز داده بود. یکی از شناخته شدهترین نظریهپردازان جریان موازی که عضو شورای شهر اول تهران هم بود، در تحلیل آشکار خود نوشت، مردم از اصلاحطلبی - اصلاح امور کشور از طریق اصلاح نظام - عبور کرده و دیگر به آن اعتقادی نداشته و اصلاحطلبی را راهحل کشور نمیدانند. وی در ادامه بااشاره به رخدادهای سال ۱۳۹۷، توصیه کرد که «اصلاحطلبان اصلاحات را مرده حساب کرده و به کف خیابان چشم بدوزند، آنجا که تغییرطلبی به شکل انقلابی اتفاق میافتد». در واقع این جریان موازی انقلاب، به طور جدی معتقد بود فقر طبقات پایین و رسیدن جمعیت انبوهی - حدود چند میلیون نفر - به آن خط فقر، حتماً آنان را به اعتراضات خشن و مقابله فعال با نظام میکشاند و سپس به مراکز استانها و پایتخت سرایت میدهد. آنگاه یکی از این دو اتفاق میافتد؛ یا این موج آنقدر قدرت دارد که به دگرگونی در ساخت نظام سیاسی هم منجر میشود و یا آنچنان پرقدرت نیست و تا مرحلهای کاربرد دارد و نتیجه آن تغییرات مهمی در پارهای از سیاستهای اصولی نظام، به ویژه در مسایل مرتبط با سیاست خارجی کشور خواهد بود.
تجویزهای این جریان موازی برای همگنان داخلی و خارجی خود، در نهایت این بود که اولاً باید از این موج نارضایتی و کشیده شدن آن به خیابان استقبال کرد و حتی به آن مدد رساند و ثانیاً با توجه به اینکه «شورش محرومان»، فاقد سازمان و رهبری است، باید از طریقی همدلی نشان دادن و در جایگاه رهبری آن قرار گرفت. آنان در این میان به دو راهبرد چشم دوخته بودند؛ راهبرد اول این بود که با ایجاد نوعی دوقطبی در نظام، موج مردمی را در مقابل قطب ارزشی قرار داده و قطب دیگر را همراه اعتراضات مردم نشان دهد و ثانیاً با نشان دادن روزنهها و حتی دروازههای بهبود، از موج اعتراضات که طبعاً نمیتوانست برای مدت طولانی استمرار پیدا کند، در به کرسی نشاندن خواستههای این جریان موازی استفاده کنند.
اگر در طول یک سال گذشته، تیترها، سرمقالهها و خبرسازیهای این جریان را در عرصه رسانه مرور کنیم، میتوانیم هر دو راهبرد مورداشاره را مشاهدهنماییم. این جریان موازی منتظر بود در سال ۱۳۹۹ که ازیکسو به تعبیر آقای روحانی فشارها به اوج خود رسید و بحث مذاکرات با آمریکا هم با زمزمه روی کار آمدن بایدن از نیمه این سال مطرح گردید، هم دو قطبی داخلی نظام شکل کاملی پیدا کند و هم اعتراضات اجتماعی محرومین شدیدتر از سال ۱۳۹۷ شکل گیرد. از نظر این جریان موازی این درخت باید در سال ۱۳۹۹ به بار مینشست. در این بین کاهش شدید مشارکت در انتخابات از نظر این جریان موازی، بدیهیترین نتیجه این وضعیت بود. این طیف معتقد بود مشارکت معترضین در پای صندوق که معنا پیدا نمیکند و لذا انتخابات تبدیل به میدانی برای نیروهای ارزشی و انقلابی میشود. پس گرم کردن این تنور به چه درد آنان میخورد.
بر این اساس به موازات ادبیات دوگانهسازی و ادبیات پررنگ نشان دادن دایره فقر و دامن زدن به آن، ادبیات «کاهش حتمی مشارکت»، «فضای سرد انتخابات ۱۴۰۰»، و «کمشمارترین مشارکت تاریخ کشور» مطرح گردید. ما در واقع میتوانیم بگوییم از حدود دو سال پیش مهندسی کاهش مشارکت برای تغییر دادن ایران طراحی و به اجرا گذاشته شد. اما آنچه در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹، در روز انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ اتفاق افتاد، همه این مهندسی و جمعبندیها را دگرگون کرد. شورش فقرا اتفاق نیفتاد، نظام دوقطبی نشد و با مهارت از این توطئه عبور کرد، داعیه دلسوزی جریان موازی برای معیشت مردم پذیرفته نشد، نشان دادن در باغ سبز توافق با بایدن به جایی نرسید چرا که مردم به آن اقبالی نشان ندادند و در نهایت انتخابات ۱۴۰۰، رقابتی و با حضور اکثریت واجدان شرایط رأی برگزار شد و رئیسجمهور
- حسب آنچه از گزارشات برمیآید - با رأی خوب و مناسب انتخاب گردید. مهندسی جریان موازی انقلاب، به طور کامل شکست خورد چرا که همه گزینههای این جریان که قرار بود تغییر ایران را در پی بیاورد، به بنبست رسید و انقلاب اسلامی بار دیگر بر جریانات موازی معارض پیروز شد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍پایان انتخابات و فرصتهایی که چون باد میگذرد
✍️علیرضا خانی
انتخابات تمام شد. البته در لحظه نگارش این سرمقاله هنوز نمی دانیم انتخابات به دور دوم کشیده می شود یا نه. اما این موضوع بواقع اهمیت چندانی ندارد. چون بالاخره تمام می شود و آنچه بر زمین مانده و باید انجام شود ، ارتباطی با نتیجه انتخابات ندارد. کارهای بزرگی است که سالیانی است به تاخیر و تعویق افتاده و برهم انباشته شده است.
اقتصاد کشور متاسفانه بسیار رنجور و نابسامان است. این نابسامانی اقتصاد که در مقالات پیشین نیز به تفصیل به آن پرداختیم علاوه بر تاثیرات مخرب و منفی در بخش اقتصاد ، به سایر حوزه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سرایت و سرریز می کند. ساده ترین مثال آن آمار بازماندگان از تحصیل است که تابعی از فقیرشدن آحادی از جامعه است.
آفت دیگر بی اعتمادی است. بر اساس نظریه های معتبر ، هرنوع بی اعتمادی از جمله بی اعتمادی اقتصادی ، در فرآیند زمان تبدیل به صُور دیگر بی اعتمادی از جمله بی اعتمادی سیاسی می شود و این از جمله هزینه هایی است که رکود تورمی همراه با بی ثباتی و بی سامانی اقتصاد برای کشور و جامعه دارد. نماد بی اعتمادی اقتصادی، میل به خروج سرمایه است که تازه ترین آماری که هفته پیش دولت ترکیه منتشر کرد گواه آن است. در اوج تنگنای اقتصادی ایرانیان باز هم در ماه میلادی گذشته دومین خریدار خانه در ترکیه شده اند. این یعنی گریز سرمایه. همان طور که معضل بازنگشتن ارز حاصل از صادرات بخش خصوصی کماکان باقی است.
تحریم ها همچنان به درآمد کشور لطمات سهمگینی می زنند و درآمد ارزی کشور و رشد اقتصادی و تکنولوژیک را دچار اضمحلال می کنند و این نیز بار بزرگی است که همچنان بر زمین مانده و رییس جمهوری آینده ،باید بردارد.
نظام بانکی کماکان بیمار و آسیب دیده است و انتشار فهرست ابربدهکاران نیز مشکل این نظام بانکی آسیب دیده از رانت های ایجاد شده از مسیر تورم و به هم خوردن سازوکار طبیعی اقتصاد را حل نمی کند. فساد نظام بانکی ناشی از ساختار معیوب تورمی اقتصاد است که تا علت رفع نشود معلول برداشته نخواهد شد.
ساختار جوان جمعیت کشور ، رشد منفی سرمایه گذاری ، بی تدبیری بسیاری از دولت ها و نهایتا تحریم های بین المللی و رکود اقتصادی باعث بیکاری گسترده در کشور شده است. نرخ بیکاری جوانان غمگنانه بیش از ۲۵ درصد و نرخ بیکاری زنان دست کم ۳۰ درصد است. این بار بزرگ بر زمین مانده برای دولت بعدی است.
نرخ رشد اقتصادی در برنامه های پنج ساله پنجم و ششم برای هر سال ۸ درصد پیش بینی شده بود طی این ده سال به طور میانگین نیم درصد شد. یعنی یک شانزدهم آنچه پیش بینی شده بود. فارغ از اینکه دلایل این اتفاق چیست و چه میزانش به تحریم مربوط است و از عهده دولت ها خارج بوده ، به هر روی، دنیا منتظر ما نمانده و ما طی این سالها در آنسوی شکاف بزرگی با کشورهای رقیب قرار گرفته ایم.
میزان جذب سرمایه گذاری خارجی عملاً به صفر رسیده و در این سالها ، در پی تبعات تحریم و بی ثباتی اقتصاد، بخشی از سرمایه های داخلی نیز به خارج کوچ کرده است. در حوزه های فرهنگی و اجتماعی نیز وضع با وضع مطلوب فاصله ای وسیع یافته است. آموزش و پرورش با آنچه در قانون اساسی آمده بود فاصله معناداری یافته است. کودکان بازمانده از تحصیل بویژه در مناطق محروم و حاشیه شهرها بسیارند ومشاهده عینی آنها هر روز بر سر چهارراه های همه شهرها امکان پذیر است. آموزش عالی نیز کماکان آشفته است و بحران تقلب در علم و مدارک تحصیلی و دانشگاه های خلق الساعه حتی پایش به مناظرات کاندیداها کشیده شد. علم به مثابه کالایی شده است که با پول می شود در خیابان انقلاب خرید. هر وزیری که آمد وعده سروسامان دادن به وضع دانشگاه های مدرک فروش و بازگشت به دوران رویایی دانشگاه های منضبط و نظام مند داد اما اندکی بعد سرش به سنگ هسته سخت قدرت پشت پرده دانشگاه های رانت آفرین خورد.
وضع آسیب های اجتماعی را دیگر همه می دانیم. هم بیش از این نباید گفت و هم نمی شود گفت. همین یک قلم کافیست که به گفته دبیرکل جمعیت مبارزه با دخانیات سن استعمال سیگار به ۱۲ سال و به گفته دفتر سلامت وزارت بهداشت سن مصرف مواد مخدر به ۱۵ سال رسیده است.
در حوزه های محیط زیست ، تخریب منابع طبیعی و ملی ، آب و انرژی نیز کارها و کوه هایی بر زمین مانده که دولت بعد باید جابه جا کند. دیگر مجال درنگ و دعوا نیست. فرصت ها چون تندباد می گذرند و به قول حافظ بزرگ: کار فلک درنگ ندارد. گاهِ شتاب است.
🔻روزنامه اعتماد
📍چند نکته برای شنبه
✍️عباس عبدی
این یادداشت پیش از پایان انتخابات و مستقل از نتیجه احتمالی آن نوشته شده است و طبعا کسانی که آن را میخوانند از محصول انتخابات مطلع هستند، نتیجهای که چندان دور از پیشبینیها نیست. تحلیل آنچه که گذشته است بماند برای بعد، و اکنون لازم است که نگاه خود را به آینده معطوف کنیم. به عنوان اولین نکته ضروری است یادآوری شود که مشکلات مردم و کشور چنان عمیق است که با رفتن یکی و آمدن دیگری مسائل حل نخواهد شد، مگر آنکه ارادهای جدی معطوف به حل مسائل جامعه در همه سطوح ساختار قدرت در ایران شکل بگیرد. ارادهای که متکی به اصول علمی و مشارکت کارشناسان و نخبگان و مردم باشد. اجازه دهید که قدری عینیتر صحبت شود. کشور تاکنون توانسته است که با هر زحمت و رنجی بوده، تحریمها را تحمل کند، منظور از تحمل تحریم، تامین اصلیترین مایحتاج مردم شامل آب، نان، غذا، دارو و حدی از اشتغال و درآمد و پرداخت حقوقها است. هر کس که رییسجمهور میشود، نباید درباره امکان تداوم این فرآیند، خوشخیال باشد. پس از آمدن او، نه تنها مشکلات کم نخواهد شد، بلکه بیشتر هم میشود حتی تامین همین نیازهای اولیه نیز با بحران جدی مواجه خواهد شد.
با آغاز جابهجایی مدیریتی و تغییرات دولت، حتی اگر فرض کنیم که گروه کارآمدتری به دولت بیایند که متاسفانه چنین نیز نخواهد شد، فرصتهای زیادی را خواهد گرفت که حل مشکلات را به تاخیر میاندازد. تنها یک امید برای عبور موقت از این وضع وجود دارد و آن به نتیجه رسیدن مذاکرات برجامی است. به هر دلیلی این توافق تاکنون انجام نشده است که قصد علتیابی آن را ندارم، ولی باید امیدوار بود که دولت جدید دچار خودفریبی نشود و گمان نکنند که راهی جز این وجود دارد. باید بر اندیشه غلط خود خط بطلان بکشند و اجازه ندهند که تفکرات ضد برجامی دوستانشان دوباره جان بگیرد، تاریخ مصرف آن تفکرات تا امروز بود و تمام شد و رفت. نکته بعدی این است که مشارکت در این انتخابات به گونهای نخواهد بود که بتواند سرمایه کافی برای دولت بعدی در عرصه داخل و خارج فراهم کند. بنابراین تنها راه، کوشش برای ایجاد سرمایههای جدید است. سرمایههایی که ناشی از جلب اعتماد نخبگان و دیگر گروهها و نیز تحقق کارآمدی باشد. با سرمایه جدید میتوان کمبود سرمایه رای مردم را تاحدی بازسازی کرد. البته کسی که سرمایه رای هم داشته باشد، باید با سرمایههای جدید پیشگفته، سرمایه اولیه را غنیسازی کند، ولی کسی که سرمایه رای ندارد باید در این باره بیشتر کوشش کند. همیشه گفتهام که یکی از مهمترین ویژگیهای مثبت و لازم هر انتخاباتی، آرامش پس از توفان آن است. انتخابات باید به گونهای باشد که پس از رایگیری و اعلام نتایج، شاهد آرامش پس از توفان رقابتها باشیم. اگر قرار باشد که این توفان و خرابیهای آن همچنان ادامه یابد، یا حتی بدتر گردد معلوم میشود که آن پدیده انتخابات نبوده است. بنابراین باید دید که از شنبه چقدر شاهد آرامش سیاسی در کشور هستیم؟ نکته مهم دیگر به اصلاحطلبان مربوط میشود. در این انتخابات مجموعه آنان به دو گروه تقسیم شدند. برخی طرفدار رای دادن بودند و گروه دوم از این کار طرفداری نمیکردند. گروه اول برای جلب نظر دیگران خیلی کوشید. تا اینجا مسالهای نیست، خیلی هم خوب است. گرچه حدس میزنم که نتیجه انتخابات چه خواهد شد، ولی مستقل از این حدس و گمان، نتیجه هر چه باشد، ضرورت دارد که دنبال فهم ماجرا بود و دنبال مقصر نگردید که جز تشدید اختلاف نتیجه دیگری ندارد. البته نقد و تحلیل و فهم آنچه که در این انتخابات گذشت، بسیار ضروری است. به علاوه مستقل از اینکه حکومت چه سیاستی را در پیش بگیرد، بهتر است دوستان اصلاحطلب خود را برای یک دوران سخت سیاسی آماده کنند. دورانی که باید با نوعی پوستاندازی، هم از جهت نیروی انسانی و تشکیلاتی و هم از جهت رویکردها همراه شود. از این سرنوشت گریزی نیست. اجازه ندهید با اجبار فراوان تن به این نتیجه داده شود.
🔻روزنامه شرق
📍چه دولتی در راه است؟
✍️احمد غلامی
پایان انتخابات ۱۴۰۰ سرآغاز دور تازهای از حیات جناحهای سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب است. اگر به وقایع آبانماه ۹۸ و شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» نگاهی دوباره بیندازیم، درخواهیم یافت این شعار که مورد پسند اپوزیسیون قرار گرفته بود و تحقق پیروزیشان را در دمیدن به آتش این شعار میدیدند، اینک این شعار کارکرد تازهای پیدا کرده است. کارکردی که به انسجام نهادهای رسمی و دولت منجر شده است. در این دوره از انتخابات چه اصلاحطلبان پیروز شوند، چه اصولگرایان، دست بالا را نخواهند داشت. درباره اصلاحطلبان معادله کاملا روشن است. عبدالناصر همتی نه اقتدار هاشمی را دارد و نه همچون روحانی سابقهای در نهادهای امنیتی کشور دارد و نه همچون خاتمی از پشتوانه مردمی برخوردار است. او در صورت پیروزی باید راه سخت و جانکاهی را پشتسر بگذارد و بعید است ریاستجمهوری او خلاف همه رؤسایجمهور به هشتسالگی برسد. با پیروزی ابراهیم رئیسی صورتبندی سیاست داخلی ایران تغییری اساسی خواهد کرد و جریان سومی روی کار خواهد آمد که بعید است علقههای حزبی و جناحی داشته باشد. این جریان بیش از هرچیز، کارگزار دولت و وفاداران ساختارهای رسمی خواهند بود.
دولت مدرن که همواره حامی طبقهای خاص بوده است، پس از قدرتگیری با طبقات دیگر دست به اتحاد و ائتلاف میزند. اما این بار دولت به مثابه دولت خواهد بود. پس بیدلیل نیست که رئیسی در دیدار با مدیران مسئول رسانههای اصلاحطلب، بر این نکته تأکید میکند که دولت او از میان ستادهایش تشکیل نخواهد شد. این اظهارات بخش مهمی از آینده سیاسی جناحهای سیاسی را روشن میکند. پیام این گفته روشن است. اگرچه بسیاری اصلاحطلبان تمایلی به مشارکت در دولت رئیسی ندارند، جایگاهی هم برای آنان که متمایلاند در نظر گرفته نشده است و اصولگرایان بماهو اصولگرایان نیز جایگاهی نخواهند داشت. اینک خواسته یا ناخواسته این شبهه مطرح میشود که شعار «اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» بیش از آنکه وارداتی باشد، صادراتی بوده است. از این منظر دیگر «برند اصولگرایی» کارکرد ویژهای ندارد و کسانی دسترسی به دولت خواهند داشت که فارغ از دیدگاههای حزبی به دولت به مثابه دولت وفادار باشند. بیتردید دولت به ناگزیر سیاست حذف و ادغام را درباره اصولگرایان به کار خواهد بست. آنان که ادغام میشوند، بدون هویت جناحیشان به کسوت کارگزاران دولتی درخواهند آمد و آنان که حذف خواهند شد، در پی نقاط مشترک با اصلاحطلبان خواهند رفت؛ نقاط مشترکی در مطالبات سیاسی و اجتماعی... این همگرایی در مطالبات سیاسی و اجتماعی در آیندهای نهچندان دور خواهد بود و در خلأ قدرت آنان را به طیفهایی که در این دههها همواره نادیده گرفته شدهاند، نزدیک خواهد ساخت و رفتهرفته به تحرک و پویایی اجتماعی منجر خواهد شد. با اینکه همه دولتها تاکنون ایدئولوژیک بوده و برخی از آنان به اقتصاد نیمهآزاد-خصولتی وفادار بودهاند و برخی از آنان اقتصاد شبهسوسیالیستی را در پیش گرفتهاند این بار خود دولت بماهو دولت است که ایدئولوژیک خواهد شد. ایدئولوژی همچون چسب ذرات متفرق را به یکدیگر متصل ساخته و پیش از آنکه نظریه اقتصادی و سیاسی، محور و مانیفست دولت باشد، اقتدار دولت سرلوحه کار قرار خواهد گرفت و با اینکه هنوز برنامه روشن اقتصادی طرح نشده است اما دولت ناگزیر است شکافهای اقتصادی را بهسرعت ترمیم کند؛ چراکه در صورت عدم ترمیم این شکافها دولت دچار تلاطم خواهد شد.
این تلاطم دولت را بیشازپیش به حلقه وفاداران خود وابسته خواهد کرد و این وابستگی دولت را به سمت آنتاگونیسمی از وفاداران و کمبرخورداران جامعه سوق خواهد داد و هرچیز سفتوسختی که انعطافپذیر نباشد، زودتر شکسته خواهد شد. دولتهای گذشته به دلیل اینکه بخشی از منافع طبقاتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نمایندگی میکردند، با برخورد امواج متلاطم جامعه از خود انعطاف نشان داده و فشار را به بیرون از خود و بعضا به نهادهای رسمی منتقل میکردند. نهادهای رسمی هم با اینکه خود بعضا مسبب این وضعیتها بودند اما به دلیل استقلال از دولت، میتوانستند در نقش حامی مردم ظاهر شوند.
آنچه در این میان بیش از هرچیز منجی دولتها میشد، طبقاتی از جامعه بودند که به دلایل علایق سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، دولت مطبوع خود را روی کار آورده بودند. دولت رئیسی نیز از این قاعده مستثنا نیست و اگر بخواهد راه ناگزیر دولت جناحی را طی نکند و به دولت ایدئولوژیک یا دولت وفادار تبدیل شود، دوره ۴۰ساله نهاد نیمبند دولت بهجای اولش باز خواهد گشت؛ به دولتهای دهه ۶۰ و ۷۰. البته اینبار شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دیگر همچون گذشته نیست و اگر ابراهیم رئیسی پیروز این میدان باشد، شاید مهمترین کار او هزینه فایده شیوه دولتداری و ادامه آن باشد. آنچه اجتنابناپذیر است، این است که دورهای به سر آمده است و دوره دیگر جایش را خواهد گرفت؛ دورهای که نسبت چندانی با دولتهای پیشین نخواهد داشت و یقینا باید به انتظار چیزهای تازهای نشست. در این صورتبندی است که اهمیت فرصتهای ازدسترفته در صیانت از نهادهای انتخابی مجلس و خاصه شورای شهر بیش از گذشته برای اصلاحطلبان عیان میشود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍رویکرد متفاوت دولت جدید به مذاکرات وین
✍️مهدی مطهرنیا
آنچه در فضای سیاسی ایران وجود دارد، به وضعیت آینده ایران از منظر اجتماعی و سیاسی بستگی دارد. به عبارت دیگر تودههای مردم اکنون دور از سیاستزدگی خواهان اعمال سیاستهای صحیح در کشور در جهت عبور از وضعیت کنونی هستند.آنچه در این انتخابات ریاستجمهوری خود را بروز داد این است که عامه مردم فعال شدند و دوباره به گفتوگوهای سیاسی برای بالا بردن سطح مطالبات خود همت گماشتند و این ادعا در نشستهای گوناگون حقیقی و مجازی فضا قابل ردیابی است. بنابراین طبق قانون هر دولتی که روی کار بیاید قوه مجریه را در اختیار دارد و قوه مجریه در عرصه سیاست خارجی تصمیمگیرنده نیست، بلکه از تصمیمسازان است. تصمیمگیرنده نهایی درباره سیاست خارجی رهبر معظم انقلاب است و ایشان زمان افشای فایل صوتی دکتر ظریف تاکید کردند که سیاست خارجی در دست قوه مجریه نیست و نهادهای فرادستی درباره آن تصمیم میگیرند و دولت صرفا مجری آن تصمیمات است. بنابراین هر کسی رییسجمهوری باشد تفاوتی ندارد.
اما باید این تمایز را در بخشی قائل باشیم که به هر حال نمیتوان یک فرد را با فرد دیگر، یک جمع را با جمع دیگر و یک نوع اندیشه و رویکرد و رهیافت سیاسی را شبیه به اندیشه و رهیافت سیاسی دیگری دانست. اگرچه تفاوت و تغییری در سیاست خارجی ایران از نظر تصمیمگیرندگی ایجاد نشده، اما در اجرا تیمی که روی کار بیاید اهمیت دارد و نمیتواند در اجرا این امر از سوی دیگران نادیده گرفته شود.
بنابراین آنچه آقای عراقچی میگوید که در صورت انتخاب هر فرد دیگری با تفکری غیر از دولت فعلی به عنوان رییسجمهوری هیچ خللی در مسیر مذاکرات ایجاد نمیشود، در عین حال که صحیح است، دارای نکات قابل تامل و نقدی است.
درست است که سیاست خارجی در دست دولت نیست اما از این جهت که با تغییر نگرش و نوع رفتار و کنش سیاسی ناشی از این تغییر روی روند مذاکرات تغییر ایجاد نخواهد شد یا نگاه مذاکرهکنندگان آن سوی میز به این سوی میز تغییر نخواهد کرد موضوعی غیرواقعی است.
البته باید به این وجه از موضوع هم توجه داشت که ممکن است مذاکرهکنندگان ارشد این دولت در دولت بعدی هم حضور داشته باشند، اما در این صورت هم نمیتوانند مطابق گذشته و با ادبیات گذشته در ارتباط با موضوعات مربوط به پرونده هستهای یا پروندههای مشابه صحبت کنند، چرا که موضعگیری دولت آینده بر اساس سابقه بیانات آنها درباره پرونده هستهای و FATF و غیره نزد مردم به یادگار مانده و حافظه تاریخی مردم تا این حد ضعیف نیست که از یاد ببرند.
از طرف دیگر اگر دولت احتمالی بعدی بر اساس آنچه درباره مذاکرات و برجام گفته است باور داشته است، باید بر اساس آن باور و نقدی که به دولت فعلی داشته، در روند مذاکرات تغییراتی ایجاد کند. در غیر این صورت باید جوابگوی نقدها و رفتارها و کنشهای سیاسی در ایجاد مانع در برابر حرکت گذشته قوه مجریه باشد، چرا که این نقدها و فشارها هزینههای زیادی به جامعه وارد کرده و فشار آن را مردم پرداختهاند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍بهانههای تورمی
✍️دکتر پویا جبلعاملی
برخی از تصمیمگیرندگان اقتصادی، عنوان کردهاند که منشأ تورم در ایران کانال «فشار هزینه» است! اولا این نظریه مورد اجماع اقتصاددانان نیست؛ ثانیا محققانی که به این نوع منشأ تورم اشاره میکنند، هرگز دیگر کانالهای ایجاد تورم را رد نمیکنند؛ ثالثا آنکه هیچ اقتصاددانی در دنیا نیست که بگوید در یک کشور و منطقه جغرافیایی خاص فقط یک نوع منشأ تورم وجود دارد!
حال بگذارید ببینیم ادعای منشأ «فشار هزینه» برای تورم در اقتصاد ایران چقدر با واقعیت همخوانی دارد. این کانال وقتی مورد توجه قرار گرفت که در کشورهای غربی در دهه ۱۹۷۰ با افزایش قیمت نفت که کالای وارداتی برای آنها بود، هزینه تولید افزایش یافت و موجب تورم شد. بگذریم از اینکه دادههای پولی در آن دوره، نشان از آن داشت که حجم قابل توجهی نقدینگی وجود داشته و با یک جرقه میتوانست تبدیل به تورم شود و از همین رو فریدمن میگوید تورم همیشه و همه جا یک پدیده پولی است. مساله آن است که در اقتصاد ایران کالاهای وارداتی تورمی بسیار ناچیزی را تجربه میکنند و اصولا با تورم داخلی قابل مقایسه نیستند. پس چرا اظهار میکنند تورم در ایران منشأ «فشار هزینه» دارد؟ دلیلی که اقامه میشود به نرخ ارز برمیگردد. تئوری میگوید اگر نرخ حقیقی ارز افزایش یابد و هزینه تولید بالا رود، میتوان آن را بهعنوان کانال «فشار هزینه» قلمداد کرد. اما جالب اینجاست که این هم محقق نشده است. یعنی اولا روند بلندمدت نرخ حقیقی ارز در ایران نزولی است و در دورههای زمانی خاص به سمت پس گرفتن سطح اولیه خویش میرود و ثانیا در دوره یکساله گذشته اتفاقا نرخ اسمی کمتر از تورم تعدیل شده است و اصولا نرخ حقیقی رشدی نداشته تا بتوان از آن کانال «فشار هزینه» را اقامه کرد!
اگر از این دلایل سست برای اقامه ایجاد تورم بگذریم، بهراستی عامل اصلی چیست؟ هرچند در این مورد اقتصاددانان ما بسیار گفتهاند، اما وقتی باز هم بهانههای دیگر بیان میشود باید بار دیگر بر آن تاکید کرد. برای ایجاد تعادل بین دورهای در بودجه وقتی دیگر نه میتوان درآمد را مانند مالیات افزایش داد یا از هزینه کاست، دو راه برای دولت باقی میماند. اول استقراض از بازار و دوم تورم که خود نوعی از مالیات و در ادبیات اقتصادی بهعنوان استفاده از حقالضرب از آن یاد میشود. اما با کاهش نرخ بهره زیر سطح تعادلی، دولت بیشتر میتواند از این دو راه بهرهمند شود. بهعبارت دیگر با کاهش نرخ بهره هم تامین مالی دولت ارزانتر میشود و هم تورم بیشتری به جامعه تزریق میشود و دولت با کاهش بدهی واقعی خود از آن سود میجوید. تا تسلط مالی دولت بر امر سیاستگذاری پولی مرتفع نشود، دولت با مطرح کردن موضوعات مختلف و غیرمرتبط از بورس گرفته تا تولید بر آن میشود تا نرخ را تا جای ممکن پایین نگه دارد و به تورم دامن زند و از آن سو بهانههای دیگری را برای منشأ تورم در ایران اقامه میکند.
مطالب مرتبط