یکی از همین نهادها و رژیمهای بین المللی، پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای است که البته با نزدیک شدن ایران به نقطه گریز هستهای در معرض خطر قرار گرفته است؛ این نگرانی بوضوح خود را در آخرین گفت و گوی رابرت مالی با سیان ان نشان میدهد. او میگوید: اگر ایران به پیشبرد برنامه هستهای خود ادامه دهد و هیچ توافقی نیز در کار نباشد، امکان حراست از منافع منع گسترش سلاحهای هستهای بسیار دشوار خواهد بود و حتی غیر ممکن. او در ادامه تاکید میکند: «برای ممانعت از این خطر باید یک توافق در "آینده قابل پیش بینی" منعقد شود. لورنس نورمن در گزارشی به تاریخ ۱۶ جولای در وال استریت ژورنال به نقل از منابع آمریکایی و اروپایی تخمین می زند که ایران حداکثر تا ۳ ماه دیگر قادر خواهد بود مواد شکاف پذیر لازم برای ساخت سلاح هستهای را انباشت کند.
بنابراین آمریکا در مقطع کنونی ابتدا در جست و جوی یک تواقق با تهران است تا نقطه گریز ایران را به حداق یکسال کاهش دهد و با توجه به اینکه سرعت حرکت در پروسه نقطه گریز (یعنی فاصله غنی سازی ۶۰ درصدی تا ۹۰ درصدی) بسیار کوتاه است، توافق با تهران را حداکثر تا پایان تابستان دنبال میکند؛ در غیر اینصورت پیش نویس موجود در وین قادر نخواهد بود، به راستی آزمایی اقدامات هستهای ایران بپردازد و اصولاً ممکن است ایران تا آن مقطع زمانی از دروازه ورود به یک کشور هستهای عبور کند و این یعنی ضربه دردناک بر پیکره رژیم بین المللی منع اشاعه. حال با این مفروضات باید به این پرسش مهم پاسخ دهیم که آمریکاییها چگونه برای این دوران کلیدی و البته پرریسک برنامه ریزی کردهاند.
واشنگتن بخوبی میداند که در این مرحله سرعت تاثیرگذاری تحریمهای موجود از سرعت نقطه گریز ایران عقب افتاده است و با اعمال تحریمهای جدید در همین مقطع زمانی قادر نیست ترمز پیشرفت هستهای ایران را بکشد؛ پس چگونه این بازیگر میتواند عقب ماندگی خود را در این حوزه برطرف کند؟ آمریکا بدنبال استراتژی است که با یک تیر دو نشان بزند وآن بالا بردن هزینه امتناع از مذاکره برای ایران و همینطور افزایش هزینه عدم موفقیت مذاکرات برای چین است. (چین از ماه مارس به این سو بصورت روزانه اقدام به خرید ۹۵۰ هزار بشکه نفت از ایران کرده است) یعنی به جای اینکه با شروع زودهنگام بازی پرریسک و به عبارت دیگر بازی بر لبه پرتگاه انگیزههای ایران را از هم اکنون از میان ببرد، کارت بازی پرریسک و اراده خود برای عملیاتی سازی آن در پایان تابستان را از هم اکنون روی میز گذاشته است. گزارش رسانههای غربی (وال استریت ژورنال و بلومبرگ به تاریخ ۱۹ جولای و رویترز ۲۲ جولای) بر صحت این گزاره تاکید میکنند. ایالات متحده در این راستا به شناسایی شرکت اصلی چینی که از ایران نفت خریداری میکند، نفت کش هایی که این نفت را به چین منتقل میکنند و همینطور پالایشگاههایی که میزبان نفت ایران هستند، اقدام کرده است. نام شرکت چینی "شرکت مقاولهای نفت چین"موسوم به CCPC است. این کمپانی با خرید ۱۵ نفتکش در سال گذشته که ظرفیت جابجایی حدود ۳۰ میلیون بشکه را دارند، نیمی از ۱۲ پالایشگاه تی پات (پالایشگاههای کوچک که ظرفیت جذب حدود ۲۰ هزار تا ۱۰۰ هزار بشکه نفت بطور روزانه را دارند و حدود ۸۰ درصد آنها در شانگهای قرار دارند) را با نفت ایران تغذیه میکند. طبق برآوردهای مقامات آمریکایی چین بین ماههای نوامبر تا مارس بطور متوسط روزانه ۵۵۷ هزار بشکه نفت از ایران خریداری کرده است که ۵ درصد از کل نیازهای نفتی پکن را برطرف میکند.
این میزان تقریباً برابر با مقطعی است که ترامپ هنوز تحریمهای نفتی خود را علیه تهران اعمال نکرده بود. یک برآورد دیگر نیز نشان میدهد که ایران در ماه جون ۲۰۲۱ بیش از ۶۰۰ هزار بشکه نفت به چین صادر کرده است که بالاترین رقم از زمانی است که ترامپ تحریمهای نفتی خود را علیه ایران عملیاتی کرد. اما نقش عمده و محوری در این حجم بزرگ از نقل و انتقالات نفتی را همین شرکت CCPC برعهده دارد. اگر چه دولت ترامپ این شرکت را در سال ۲۰۱۹ بدلیل نقض محدودیتها در مورد نقل و انتقال و همکاری با بخش انرژی ایران در لیست سیاه قرار داد، اما رویه واشنگتن در ۲ سال گذشته بر این بوده است که احکام تنبیهی و تحریمی را بطور مستقیم علیه چین بدلیل نقل و انتقال و خرید نفت از ایران صادر نکند و به جای آن شرکتهای و افراد آمریکایی را از همکاری با ناقضین قانون تحریمی ایالات متحده منع کند.
همین مساله باعث میشد که تجارت و کار این دسته از شرکتها، نهادها و افراد چینی با بانکهای غربی دشوار شود. اما در راهبرد افزایش هزینههای به سرانجام نرسیدن مذاکرات هستهای با تهران، این تاکتیک تحریمی میتواند با تغییرات چشمگیر مواجه شود و ایالات متحده برای حراست از پیمان منع اشاعه ریسک تحریمهای مستقیم شرکتها، نفت کش ها و پالایشگاههای چینی را به جان بخرد یا حداقل اینچنین وانمود کند که از اراده لازم برای تغییر در الگوی اعمال تحریمهای ثانویه علیه چین در حوزه نفت و انرژی نیز برخوردار است، به نظر میرسد یکی از اهداف سفر وندی شرمن معاون وزارت خارجه آمریکا به پکن رونمایی از استراتژی جدید تحریمی آمریکاست و اتمام حجت با این کشور که اگر مذاکرات هستهای نتیجهای در بر نداشته باشد، چین دیگر نمیتواند مانند گذشته به ایران نفت به فروش برساند و باید ۵ تا ۸ درصد از نفت مورد نیاز خود را از کشور دیگری به غیر از تهران تأمین کند.
در واقع در استراتژی جدید واشنگتن با اعمال فشارهای فزاینده و همزمان سیاسی و دپپلماتیک بر پکن و تهران، چین نقش محلل را اول برای نجات تواق هستهای و دوم عقد دائم تهران و واشنگتن ایفا خواهد کرد. همانطور که در گذشته به آن اشاره شد، گره کور مذاکرات وین بند همکاریهای ایران و آمریکا است که از طرف رابرت مالی و مشاوران اش از دور چهارم گفت و گوهای وین روی میز گذاشته شد؛ اما واقعیت این است که این بند موجبات تحریک منابع ترس و نگرانی جمهوری اسلامی و بازتولید دکترین تضمین بقا را فراهم آورده است و ایران برای ورود به این پروسه از بنیاد آمادگی لازم را ندارد. جمهوری اسلامی به برجام به مثابه یک توافق تاکتیکی برای فراهم سازی بیشتر ابزارها و امکانات لازم برای تضمین بقا نگاه میکند؛ در حالیکه آمریکا در دوره بایدن به برجام به مثابه شروع یک راه دراز همکاری با ایران (یا در باکس قرار دادن ایران) وتحقق یک توافق بلندمدت و همیشگی مینگرد.
اما منابع ترس و نااطمینانی ایران همیشگی است و به همین دلیل از نوعی رئالیسم دفاعی بومی مبتنی بر برنامه موشکی و سیستم شبکهای منطقهای و مشتمل بر گروههای نیابتی برای حراست از حکومت، تمامیت ارضی و حاکمیت استفاده میکند؛ مفروضههای بنیادین این رئالیسم دفاعی آنارشیک بودن نظام بین الملل، سیستم خودیاری بازیگران بخصوص در خاورمیانه و از همه مهمتر تنهایی راهبردی و ژئوپلتیک ایران است. بند همکاریهای آینده ایران را در این موقعیت هراسناک قرار میدهد که غرب و ایالات متحده قصد دارند ایران را از ابزارهای بومی و دفاعی خود محروم کنند. دولت بایدن به زعم خود در ۶ دور مذاکرات هستهای و موافقت با لغو بیش از هزار تحریم، خروج انصارالله یمن از لیست تروریستی وزارت خارجه و اعمال فشار بر سعودی برای آغاز مذاکرات با تهران درصدد بود بر این جو نااطمینانی در تهران غلبه کند ولی ادراک طرف آمریکایی این است که ایران پاسخ دییپلماتیک بایدن را با افزایش حملات به نیروهای آمریکایی در عراق و همینطور برخی برنامه ریزیها در نیویورک پاسخ داده است. در همین ارتباط مقاله شورای سردبیری روزنامه وال استریت ژورنال به تاریخ ۱۸ جولای قابل توجه است. این روزنامه برآورد میکند که از زمان روی کار آمدن بایدن، ایران حدود ۲۶ بار به مواضع ایالات متحده در عراق حمله کرده است و در آخرین عملیات نیز دو پرسنل اداری و غیرنظامی ارتش آمریکا مجروح شدهاند. ظاهراً در این شکاف ادراکی و سوتفاهمات فزاینده است که دولت بایدن تصمیم گرفته است برای پیشبرد سیاست بلندمدت خود در قبال تهران از محللی به نام چین استفاده کند.
البته به نظر میرسد راهبرد افزایش هزینههای عدم توافق با آغاز دور هفتم مذاکرات از طریق قرار دادن کارتهای دیگر روی میز تقویت خواهد شد و یکی از این کارتهای طلایی ارسال پرونده ایران به شورای امنیت و بازگشت تمامی قطعنامههای قبل از قطعنامه ۲۲۳۱ است. (تهدید به انجام این کار و نه عملیاتی سازی آن در حین مذاکره) اگر محلل چین و کارت طلایی هم جواب ندهد، باید گفت پنجمین استراتژی دولتهای آمریکایی برای حل معمای ایران نیز به شکست خواهد انجامید (دولت کلینتون: سیاست مهار، دولت بوش: تغییر رژیم، دولت اوباما؛ استراتژی گام به گام، دولت ترامپ: حل یکپارچه و یکباره مساله ایران و دولت بایدن: حل همزمان اما مرحله بندی شده معمای ایران). در این صورت این پیش بینی جان میرشایمر نظریه پرداز بزرگ رئالیسم تهاجمی و استاد داشنگاه شیکاگو که یکماه قبل از به قدرت رسیدن بایدن انجام شده بود، بوقوع میپیوندد:"برجام موجود زمین خورده و از بین رفته است و به نظر من موضوع ایران به یک دردسر واقعی و حتی پردردسرترین موضوع در دوره ریاست جمهوری بایدن تبدیل خواهد شد."
مطالب مرتبط