🔻روزنامه ایران
📍 راههای اقتصادی دولت جدید برای نیل به موفقیت
✍️ آلبرت بغزیان
در بررسی اولویتهای اقتصادی رئیس جمهوری سیزدهم برای حرکت در مسیر موفقیت باید گفت نخستین اقدام این دولت تعیین تکلیف نظام ارزی کشور است یعنی باید به پاسخ این پرسشها برسیم که آیا نظام شناور مدیریت شده را پیش بگیریم یا نظام شناور مبتنی بر نرخ ارز بازار آزاد. در واقع تا تکلیف نرخ ارز و محدوده آن مشخص نشود و دولت تغییرات نرخ ارز و تبعات آن بر تورم و بیکاری و رکود را مشاهده نکند هیچ اقدامی نمیتوان بر پایههای متزلزل شکل داد.
پس این موضوع میتواند قدم نخست باشد. در اولویتهای بعدی میتوان گفت بیشترین اقدامات بستگی به بحث برجام دارد که تکلیف آن با دولتهای خارجی مشخص شود. هم اکنون نفت کشور تحریم است و دولت بعد باید بداند آیا باید با دور زدن تحریمها به کسب درآمد و سرمایهگذاری امیدوار باشد یا میتواند به منبع درآمدی جدید برای رفع کسری بودجه دست یابد. البته همواره گفته میشود که کسری بودجه خود معلول است. کسری بودجه در خیلی از مسائل نقش دارد اما خود معلول شرایط ارزی و فروش نفت و تحریم هاست. موضوع بعدی که در مسیر حرکت دولت نقش تعیین کننده دارد مسأله تورم است. تورم هم معلول است و ناشی از قیمتهایی است که افزایش پیدا کرده اما در اینجا چرایی افزایش قیمتها مهم است. با وجود این مسائل باز هم میتوان به اهمیت تعیین نرخ ارز اشاره کرد که طی چند سال گذشته به ۳۰ تومان رسیده است. از سوی دیگر کمبود ذخایر ارزی باعث ایجاد کسری بودجه شده است که دولت با تزریق نقدینگی در جامعه امورات خود را میگذراند. البته از این نکته هم نباید غافل شد که تصمیمهایی که در بخش تولید گرفته شد قیمت تمام شده کالاها را افزایش داد. همچنین عدم نظارت هم مزید بر علت شده و ضمن افزایش قیمت زمینه تورم را ایجاد میکند.مسأله تورم و افزایش قیمتها در شرایط فعلی هم قابل تحمل نیست امید میرود برنامه و سیاستی اعمال نشود که این شرایط را تشدید کند.
دولت جدید باید عوامل ایجاد کننده افزایش قیمتها را مد نظر قرار دهد که یکی از آنها کسری بودجه پنهان و دیگری کسری بودجه آشکار است. اما آنچه اهمیت دارد چگونگی تأمین این کسری است که با روشهایی مانند تزریق پول، افزایش پایه پولی و افزایش نقدینگی نمیتوان به حل مؤثر این مشکل کمک کرد. در نهایت هم باید به بحث مبارزه با فساد اشاره کردکه بهعنوان یکی از اولویتهای جدی دولت آقای رئیسی مطرح است. البته ایشان بارها مسأله فساد را در برنامههای انتخاباتی خود مطرح کرده و نسبت به رفع آن با ارائه برنامه اعلام آمادگی کردهاند.
🔻روزنامه کیهان
📍 برتری در جنگ چگونه به دست میآید؟
✍️محمد ایمانی
۱-آقای روحانی، اردیبهشت ۱۳۹۲ گفت «آمریکا کدخداست و بستن با او، راحتتر از اروپاییهاست که آقااجازه هستند». او در گرایش ویژه به آمریکا در مذاکرات آن قدر افراط کرد که حتی صدای اعتراض اروپاییها درآمد. در همین دوره، مرحوم هاشمی با هیجان میگفت «تابو شکست»! و حتی پس از عهدشکنی آنها سر توافق موقت ژنو،
۲۸ آذر ۱۳۹۲ در مصلای کرمان اعلام کرد: «وزیر خارجه آمریکا با اعتراف به خلف وعده آمریکا، قول داده است که واشنگتن جبران کند. وقتی او به وزیر خارجه ایران میگوید ما خلف وعده خود را جبران میکنیم و مذاکرات باید ادامه یابد؛ یعنی عزم قدرتهای غربی برای گفت وگوهای دوستانه با ایران جدی است. تغییر رویکرد غرب و آمریکا، بهخاطر هوشیاری مردم است. شما مردم به گونهای در انتخابات حاضر شدید و دولتی را آوردید که دنیا را مجبور و متقاعد کرد باید با ایران در فضای برابر مذاکره کند».
۲- رویکرد دوم روحانی، هنگامی که آثار اعتماد به آمریکا، در قالب عهدشکنی و بازگشت دو برابری تحریمها بروز کرد، رونمایی شد. او همه تقصیرها را گردن ترامپ انداخت و به مردم گفت «هرچه لعنت دارید، به کاخ سفید بفرستید». روحانی همچنین بارها از «جنگ اقتصادی بیسابقه» آمریکا خبر داد. و سرانجام در چند ماهه پایانی دولتش، در حالی که همه رکوردهای منفی اقتصادی چند دهه اخیر را شکسته بود، مدعی شد توافق با دولت بایدن در دسترس است. او آخرین جفای خود را با تبرئه دولت بایدن و انداختن توپ به زمین ایران انجام داد. اما هفته گذشته گفتوگویی میان تد کروز سناتور جمهوریخواه و وندی شرمن قائممقام وزیر امور خارجه آمریکا صورت گرفت که خلاف ادعای روحانی را نشان میدهد. شرمن در پاسخ سؤالات کروز گفت: «دموکراتها و جمهوریخواهان، اهداف یکسانی را در قبال ایران دنبال میکنند و اختلاف بر سر روشهاست. تحریمهای حداکثری علیه ایران در دوره بایدن ادامه داشته و همچنین ما مستمرا، نهادهای بیشتری را به فهرست تحریمها اضافه کردهایم.».
۳- جالب و تلخ اینکه پایگاه اینترنتی سیانان، چند روز قبل به نقل از مقامهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا نوشت: «امیدها و وعدههای دولت بایدن برای طولانیتر کردن و قویتر کردن برجام کمرنگ شده و کمکی هم به پیشبرد مذاکرات وین نکرده است. با روی کار آمدن دولت جدید در ایران، به نظر میرسد رویکرد جدیدی در مذاکرات وین حاکم خواهد شد. نگرانی این است که رئیسجمهور جدید ایران از عملکرد دولت قبلی در مذاکرات چندان رضایت نداشته باشد. ما درباره اینکه چه چیزی میتوانیم به ایرانیها بدهیم و چه چیزی نه، صحبت کردهایم. تیم روحانی، این را درک میکرد(!) باید ببینیم آیا تیم رئیسی هم آن را درک میکند یا نه. عدم احیای توافق، ضربه قابل توجهی به برنامه سیاست خارجی بایدن وارد خواهد کرد».
۴- جمع میان سخنان شرمن و تحلیل سیانان، این است که آمریکا با تداوم فشار حداکثری و افزایش تحریمها (برخلاف برجام)، قصد باجگیری دوباره داشته و روحانی نیز با این فزونخواهی همراهی میکرده است. در عین حال، یک واقعیت را از میان سخنان آقای روحانی بیرون کشید و آن واقعیت داشتن رفتار جنگی و خصمانه دولت آمریکاست. تحریم، ابزار جنگ اقتصادی است. باراک اوباما -کسی که روحانی او را مودب خواند- پارسال تصریح کرد «تحریمهای دوره بوش، سمبلیک بود و سختترین تحریمها علیه ایران را من به اجرا گذاشتم». در جریان همین رویکرد جنگی و خصمانه بود که قبل و بعد برجام، دانشمندان هستهای ما (از شهید شهریاری تا شهید فخریزاده) ترور شدند و تاسیسات هستهای بارها در معرض خرابکاری قرار گرفت تا اینکه کار به ترور شهید سلیمانی رسید و دموکراتها نیز آن را تایید کردند. اما دولت روحانی در همه این موارد، به لوازم «اعتراف به وقوع جنگ» کمترین پایبندی نشان نداد. بالاتر از این، میتوان گفت غرب، به حضور روحانی، به عنوان بدل جنگ (و در واقع، سلاحی موثرتر از حمله ) نگاه میکرد؛ چنانکه خود او بارها اذعان کرد «آقای اولاند رئیسجمهور وقت فرانسه به من گفت در سال ۲۰۱۳، تصمیم قطعی برای جنگ با ایران را گرفته بودیم. وقتی شما آمدید، ما منصرف شدیم و گزینه جنگ کنار رفت»!
۵- جنگ آمریکا علیه ملت ایران، منحصر به جنگ اقتصادی نیست. حوزههای نظامی، امنیتی، فرهنگی و رسانهای و سیاسی، حوزههایی هستند که آمریکا طی چند دهه گذشته سعی کرده در این عرصهها ضربه بزند. متقابلا، پاسخ منطقی ما در این طرف باید معطوف به افزایش توانمندیها و بسط فرصتهای پیشروی و ضربات متقابل باشد. قهرمان ملت ایران، شهید سلیمانی معتقد بود و باور خود را در پیروزیهای معجزهآسایش نشان داد که؛ «من با تجربه میگویم: میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد، در خود فرصتها نیست. اما شرط آن، این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم.». ترساندن مردم به واسطه فشارها و تهدیدهای دشمن، کار شرافتمندانهای نیست. اگر برخی مدیران با همین روش «تجارت ترس» نمیکردند، بسیاری از ضربات دشمن اتفاق نمیافتاد، بلکه کشور میتوانست گامهای بلندی برای پیشرفت بردارد.
یک نمونه چشمگیر تبدیل تهدید به فرصت، ماجرای پهپادهاست. نیروهای سپاه پاسداران ۱۳ آذر ماه ۱۳۹۰، یک فروند پهپاد جاسوسی آر کیو۱۷۰ (مشهور به «جانور قندهار») را در شمال شرق کشور شکار کردند. مقامات آمریکایی، ابتدا اصل موضوع را تکذیب و اعلام کردند چنین پهپادی را گم نکردهاند اما مدتی بعد، اوباما از ایران خواست پهپاد را عودت دهد! یک سال بعد، فرمانده هوافضای سپاه پاسداران، از رمزگشایی تمام اطلاعات آرکیو ۱۷۰ خبر داد و دو سال بعد (۲۱ اردیبهشت ۹۳) از نمونه ایرانی این پهپاد فوق مدرن رونمایی کرد. ایران، ظرف سه سال توانسته بود جانور قندهار را رام کند و با مهندسی معکوس، پهپاد «سیمرغ» را بسازد. در همین دوره، قدرت پدافندی ایران چنان ارتقا پیدا کرد که ۳۰ خرداد ۱۳۹۸ توانست پهپاد گلوبال هاوک را در نزدیکی تنگه هرمز، شناسایی و سرنگون کند. این پیشرفتها چنان خیرهکننده بود که نشریه هیل دو سال قبل نوشت «ایران، پیشرفت چشمگیری داشته و در حال تبدیل شدن به یک ابرقدرت پهپادی در دنیاست». همچنین روزنامه صهیونیستی جروزالم پست چندی قبل خاطر نشان کرد «تولید پهپاد ایرانی با برد ۷ هزار کیلومتری، هشداری برای تلآویو است. ایران در واقع یک پیغام هشدار میفرستد مبنی بر اینکه امکان حمله به اسرائیل را دارد. ایران در سالهای اخیر به ابر قدرت پهپادی مبدل شده است».
۶- کار به جایی رسید که ژنرال مک کنزی (فرمانده سنتکام)، دو ماه قبل در مجلس نمایندگان اعتراف کرد «استفاده گسترده ایران از پهپادها برای عملیات شناسایی و حمله، به این معنی است که آمریکا برای اولین بار پس از جنگ کُره ]۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ میلادی[ برتری هوایی خود را برای عملیات در منطقه از دست داده است. تا زمانی که ما نتوانیم شبکهای از تواناییها برای شناسایی و شکست این پهپادها بهدست آوریم، دست برتر را حملهکنندگان خواهند داشت». وی همچنین در پاسخ به سؤالی درباره حمله به تاسیسات نفتی آرامکو از سوی انصارالله گفت «اطلاعات ما کامل نیست. اما تصاویری که دیدم، حیرتانگیز است. تسلیحات پیشرفتهای در این حمله بهکار گرفته شده. ما تواناییهای آنها را دستکم گرفته بودیم».
۷- حربههای دشمن در عرصههای گوناگون جنگ را باید کُند کرد، یا به خلع سلاح او پرداخت. تولید و صادرات بنزین در شرایط تحریم، تولید سوخت ۲۰ درصد، تولید انواع موشکهای قدرتمند نقطه زن -که در جریان حمله به پایگاه عین الاسد از برخی از آنها رونمایی شد- و پیشرفت در حوزهای علمی مختلف مثل نانو، سلولهای بنیادی و هوا فضا، قویترین دلیل بر این ادعاست که هرگاه ارادههای پولادین، مجال عرض اندام پیدا کردند، توانستند حصار تحریم را بشکنند و جنگ را مغلوبه کنند. اما مهمترین جنگ، در حوزه سیاست و رسانه و تبلیغات در جریان است؛ جایی که بر ناکامیهای بزرگ دشمن سرپوش گذاشته میشود، اراده و امید ملت ایران تحقیر میگردد و توپخانهها رسانهای، برای نا امید کردن ملت ایران از خارج و داخل شلیک میکنند. باید بدون مجامله، مجال عملیات را از دشمن و پادوهای آنها گرفت. این، همان هنگ سیاسی و رسانهای فاسدی است که امید موهوم نسبت به غرب ایجاد کرد و با معطل نگه داشتن مسئولیتها، کشور را در معرض انواع گرفتاریها قرار داد. حالا هم که میبینند ارادهای قوی و مصمم برای خروج از معطلی پدید آمده، آرایش خود را تغییر داده و اصرار دارند مردم را از بسیج ملی برای رفع مشکلات ناامید سازند. در حالی که هنوز دولت جدید تشکیل نشده، آیه یاس میخوانند و بهجای ابراز شرمندگی از کارنامه خسارتبارخود، طلبکاری میکنند! آنها ابزار دست ویرانیطلبانی هستند که اکبر گنجی اصلاحطلب فراری، دربارهشان اقرار کرد: «ما کارمندان دولتهای راست افراطی و بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی هستیم. وظیفه ما وحشتافکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم ایران را به خشونت جمعی بکشانیم... ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمهای تاریخ نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظفیم انجام دهیم». سر چنین مار مسمومی را هر جا که باشد، بیملاحظه باید کوبید.
۸- رهبر معظم انقلاب، ۱۲ مهرماه ۹۷ در جمع یکصد هزار نفری بسیجیان تذکر دادند: «دشمن از ابزار رسانه استفاده میکند برای اثرگذاری بر افکار عمومی. ابزار رسانه، اگر دستِ دشمن باشد، ابزار خطرناکی است. ابزار رسانه را تشبیه میکنند به سلاحهای شیمیایی در جنگ نظامی؛ سلاح شیمیایی را وقتی میزنند، تانک و تجهیزات را از بین نمیبرد؛ تجهیزات میماند و انسانها از بین میروند و از قدرتِ استفاده از ابزار میافتند؛ ابزارِ رسانه هم این جور است. امروز از تلویزیون، از رادیو، از اینترنت، از شبکههای اجتماعی، از انواع و اقسام وسایل فضای مجازی، علیه افکار عمومی ما استفاده میشود؛ این را کسانی که مسئولیّت این بخش از کشور را -بخش ارتباطات را- دارند، درست توجّه کنند. ما در جلسات حضوری هم به اینها تذکّر دادهایم، تأکید کردهایم، حالا هم میگوییم؛ توجّه کنند که آنها ابزاری نشوند برای اینکه دشمن راحت بتواند سلاح شیمیایی خودش را علیه این مردم بهکار ببرد. وظیفه خودشان را بدانند و با جدّیّت عمل کنند»...
۹- مهمترین ضربه به هنگ رسانهای دشمن و نفوذیهای آنها، خدمت خالصانه برای احیا و اعتماد مردم است؛ مردم نجیبی که در این سالها سراب غرب به ایشان نشان داده و سرمایه اعتمادشان غارت شد. مردم میدانند حل برخی مشکلات زمانبر است. در عین حال بیصداقتی، پشت هماندازی و پیشی گرفتن وعده از عمل را نمیپسندند. متاسفانه برخی مدیران دولتی در این زمینه نسبت به مردم کم لطفی کردند. با مردم باید صادقانه سخن گفت و مسائل را تببین کرد تا بتوان از همت و اراده عمومی برای رفع موانع بزرگ بهره گرفت. همچنین هر قدر الفت و همدلی میان مسئولان امیدبخش است، اختلاف میان آنها، موجب دلسردی مردم میشود. به همین دلیل هم هست که شبکه رسانهای مزدور، محور تحرکاتش را اختلافافکنی میان نیروهای انقلاب قرار داده. باطلالسحر این شیطنت، وفاق و همدلی است.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 ضرورت اقدامات عاجل
✍️سید مسعود رضوی
بیشتر دولتهایی که تازه کار خود را آغاز میکنند، با مسائل فوری و مهمی روبرو هستند و معمولا میکوشند تا در سه چهار ماه اول آن را علاج کنند. دولت نوین ایران با چندین مشکل بزرگ و موازی روبه روست. بدون شک همه گیری کرونا و اوج گیری دور پنجم به واسطة دلتاکووید، در صدر معضلات میهن است.
امروز دیگر با یک راه حل ساده و یک مسیر هموار همراه نیستیم. کل کشور و همه مردم هدف تیر بلای کرونا هستند. صدها و هزارها موضوع به هم گره خوردهاند و تدبیر و ارادهای پولادین و شجاعت و صدق در گفتار و کردار لازم است تا جامعه از این اوضاع و گرفتاریها، نه اینکه رها شود، بلکه حداقل آسیب را ببیند.
برخی گمان میکنند این موضوع منحصر در بیمارستانها و مربوط به درمانگاههاست. اما چنین نیست و اگر هم بود باید چشم بگشاییم و ببینیم در همان محدوده دچار چه گرفتاریها و بلاهای سخت شده ایم.
برای روشن شدن موضوع چند مثال میزنم؛ برای پیشگیری از کووید باید مرتب و مکرر دستها را شست و به ویژه کودکان و افراد کهنسال و معلول را استحمام و تمیز کرد. قطع یا اختلال در آب، این مشکل را ممکن است در چند ساعت به یک فاجعه بدل کند. قطع برق نیز دستگاههای اکسیژن را برای بیماران بستری در منازل و مبتلایان بدحال و اورژانسی در بیمارستانها مختل کرده و از کار میاندازد. به سادگی ممکن است به همین دلیل، متغیرهای مربوط به بیمار کرونایی در چنان وضعی قرار گیرد که به مرگ منتهی شود.
یک موضوع ناپیدا و نادیده گرفته شده، آموزش مداوم و هشدارهای مناسب در گروهبندیهای اجتماعی برای درک مفهوم فاصله گذاری استاندارد است. صدا و سیما و تمامی رسانهها و امکانات دولتی و غیر دولتی میباید همچون حالت جنگی و اضطراری با موضوع برخورد کنند. وضعیت قرمز یعنی همین؛ اما هیچ آژیری در کار نیست و زنگها هم برای کسی به صدا در نمیآیند.
مشکلات این حوزه به تنهایی از یک نقطه مرکزی تا صدها دایره در شعاع آن را دربر میگیرد. عزم جزم دولتیان باید از آموزش و سپس سازماندهی تمامی نیروهای بهداشتی، اداری، مدنی و محلی، تا شهرداری و انتظامی و حتی نظامی را به پای کار آورد. پای جان هزارها انسان و هموطن ما در میان است. در شرایط قبض و تنگنای اقتصادی کنونی در کشورمان، بسیاری از یارانهها و بودجههای سرگردان و مخارج بی فایده را باید برای گرفتن تست پی سی آر و واکسیناسیون و درمان به کار گرفت. برای این کار، شعار و تعلل پذیرفتنی نیست؛ فاجعه بار است و تعلل و سهلانگاری به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست. روزی باید از عوامل این آشفتگی و آسیب تاریخی پرده برداری و پرسش شود تا در مقابل مردم نجیب و بی پناه، بیعقوبت نمانند.
در سه مرحله باید تمامی مردم را حمایت و مراقبت کرد. در آخرین مرحله، طبقات آسیب پذیر در پایینترین دهکهای جامعه را پس از بهبود هم باید با کوشش تحت پوشش قرار داد و مکملها و داروها و اغذیه مناسب را بدون منّت و به شکل آبرومند و سازمان یافتهای در اختیار این عزیزان قرار داد.
هم اکنون اگر در اینترنت و شبکه بهداشت کشور جستجو کنید، صدها نشانی از مراکز تست مجانی کووید مییابید، اما هیچیک درهایشان باز نیست و شما را به جاهایی دیگر میفرستند و سپس شروط و قواعدی مطرح میکنند که آخر سر بیمار را فراری داده و بیش از سیصدهزارتومان برای هر تست اخذ میکنند. استدلال و رفتار، یا سؤال و جوابها را باید شخصا ببینید و بشنوید؛ بقول نیاکان: «مسلمان نشنود کافر نبیند.» خلاصه کنم، برای درافتادن و مقابله با این بلا و ابتلای فراگیر و نجات ملت به دام افتاده در تور پاندمی، کنش و برنامه مناسبی به فوریت لازم است تا حداقل از شدت بیماری فراگیر در شهرها کاسته و گسترش موج پنجم و بحران دلتا متوقف شود.
سرفصلهای اصلی این برنامه چنین است: ۱٫ تست رایگان و گسترده در ایستگاههای موقت و جدید و متعدد، در کنار مراکز معتبر ۲٫ سرعت و وسعت بخشیدن به واکسیناسیون و تهیه و توزیع واکسن مناسب ۳٫ برداشتن فشار درمان از دوش پزشکان و پرستاران و دیگر کادرهای درمانی، برچیدن بازار سیاه و برخورد سریع با شبکه قاچاقچیان و دزدان داروهای حساس و لوازم ضروری برای درمان و نقاهت ۴٫ کمک به طبقات کم بضاعت و بی بضاعت برای تداوم زندگی و تهیه حداقل اقلام ضروری و حیاتی در مواجهه با کرونا و عواقب طولانی پس از کووید۱۹٫
رئیسجمهوری محترم آیتالله رئیسی در راس دستگاه اجرایی و مدیریت این موضوع و معضل بزرگ قرار دارد؛ این آزمون برای مردم آزمونی تاریخی و برای روحانیون عالی مرتبه، ابتلا و آزمایشی الهی نیز است. عبادت به جز خدمت خلق و بالاتر از خدمت خلق نیست. به نوشتة تحلیلگر پیشکسوت، استاد ابوالقاسم قاسم زاده، کارنامه صد روزه دولت نوین با این موضوع گره خورده و سنجیده خواهد شد. بنابر این امیدواریم رئیسجمهوری، توفیق داشته باشد که رو به واقعیتها آورده و اندکی از آلام مردم را آرام کند و کمی از دردها را درمان نماید.
🔻روزنامه اعتماد
📍 جزییات روشنکننده کلیات
✍️عباس عبدی
تحلیف هم تمام شد. یک هفته هم فرصت هست برای معرفی کابینه و کسب رای اعتماد. آنچه در جلسه تحلیف فصل مشترک سخنان بود، کوشش و تعهد برای رفع مشکلات بود. به نظر میرسد مناسب نبود تا در نشستی که مهمانان خارجی هستند از مسائل داخلی سخن گفته شود، هر چند آنچه را که گفته شد امر پنهانی نبود و آنان از طریق سفارتخانههای خود به خوبی در جریان مسائل ایران هستند، ولی در هر صورت به لحاظ رعایت امور متعارف بهتر بود که این مسائل برای جلسات رای اعتماد گذاشته میشد. در هر حال گذشت و باید فراموش کرد و این مشکل گویندگان است تا مردم. اگر به فصل مشترک سخنان که همان حل مشکلات است بپردازیم، در این باره باید گفت مشکل چیست؟ راهحل کدام است؟ به طور قطع همه مشکلات را هم نمیتوان حل کرد و باید اولویتبندی کرد. مهمتر اینکه مشکلات را باید اصلی و فرعی کرد. برای نمونه کاهش رشد جمعیت یک مساله و مشکل است ولی در برابر مشکلات اصلی مثل وضعیت وخیم بیماری کووید۱۹، تورم، بیکاری، پایین بودن درآمدها، محیطزیست، نظام بانکی، اختلال در تامین نیازهای ضروری مردم مثل برق، آب، نان و انرژی، مساله تحریمها و... فرزندآوری مسالهای اصلی محسوب نمیشود. به معنای دیگر پیش از پرداختن به مساله فرزندآوری و حل آن، باید به حل مشکلات و مسائل اصلی پیشگفته همت گماشت. دولتی که هزینههایش با درآمدهایش همخوانی ندارد، کسر بودجه زیادی دارد، تورم سرسامآور است، هرگونه هزینه کردن برای فرزندآوری اتلاف منابع است، زیرا نه تنها مشکل را حل نمیکند، بلکه چون مشکلات اصلی را به حاشیه میبرد یا تشدید میکند، فرزندآوری را هم کمتر خواهد کرد. به علاوه وظیفه اولیه حکومت حفظ شهروندان خود است نه فرزندآوری، در حالی که فوت ناشی از کرونا به شدت بالا رفته و گرایش به مهاجرت هم روزافزون است...
باید فکری به حال این دو مساله کرد که افراد زنده و حفظ آنان واجب است. در هر حال امیدواریم که در جریان رای اعتماد به کابینه، دو نکته زیر به خوبی روشن شوند؛ اول اینکه مسائل اصلی و محوری از نظر دولت جدید کدام است؟ دوم اینکه چه راهحلهایی را باتوجه به امکانات موجود برای حل آن مسائل تدارک دیده است؟ آنچه که در جریان تحلیف گفته شد، به عنوان یک متن کلی مشکل چندانی نداشت و حتی باتوجه به خاستگاه رییس دولت قابل پذیرش هم بود، ولی هیچگاه با کلیات نمیتوان داوری کرد که چه اتفاقی رخ خواهد داد. کلیات خوب است، ولی این جزییات است که آن کلیات را عملیاتی و قابل نقد و ارزیابی میکند. یکی از ایدههای کلی و محوری اظهارات آقای رییسی در سخنرانی تحلیف چنین بود: «مردم عزمی راسخ دارند و اراده آنان قرار گرفتن کشور در مسیر عدالت، پیشرفت، آزادی و عزت است.» این گزاره به معنای آن است که تاکنون در این مسیر نبود و مردم اکنون میخواهند در این مسیر قرار گیرد. خوب! باید توضیح داد که چرا چند دهه در این مسیر نبوده؟ اکنون کدام عامل تغییر کرده است؟ همه ساختارها که دست نخورده است، انتخابات هم که در گذشته بوده است. به علاوه؛ پاسخ به این پرسش را هم نادیده میگیریم. آیا نباید گفت که کدام سیاستها باید تغییر کند تا در این مسیر قرار گیرد؟ قانون که همان است، نهادهای اصلی بالادستی که همان است، دستگاه قضایی هم که همان بوده و هست، پس این چه مسیری است که با وجود ثبات قانون و این نهادها باید تغییر کند؟ نکته دوم در سخنان رییس مجلس بود که گفت، دوره پاسخگویی است. خیلی عالی. ولی پاسخگویی جزییاتی دارد؛ اول دسترسی مردم به اطلاعات و اخبار، دوم وجود و دسترسی به رسانه برای پرسشگری، سوم امکان بحث و گفتوگو درباره نکات و پرسشهای مطرح شده و درنهایت اقدامات اجرایی علیه پاسخگو در صورتی که پاسخهایش قانعکننده نباشد. همان شرط اول با طرح صیانت زیر سوال رفته است. نه تنها دسترسی بلکه امکان انتشار و حتی گفتوگو با چنین طرحی سلب میشود. این چه نوع پاسخگویی است که از ابتدا خلاف شروط آن عمل شده است؟ همین جزییات است که آن سخنان کلی را تفسیر و روشن میکند. امیدواریم در جریان رای اعتماد شاهد چنین جزییاتی باشیم.پ
🔻روزنامه شرق
📍 کرونا و تبعیض طبقاتی
✍️غلامرضا حداد
پس از فروکشکردن تب واکسیناسیون گردشگرانه در کشورهای همسایه، بهتازگی خبرهای غیررسمی حاکی از فروش و تزریق واکسنهای خارجی کرونا در بازار سیاه با قیمتهای تقریبی بالای ۲۵ میلیون تومان است. سخنگوی سازمان غذا و دارو نیز بهتازگی در حساب توییتری خود از ورود اولین محموله واکسن وارداتی بخش خصوصی شامل بیش از ۳۰۰ هزار دوز واکسن آسترازنکا تولیدی روسیه خبر داد. این در حالی است که براساس آخرین گزارش نیویورکتایمز (۱۴۰۰/۵/۶) در آمار جهانی واکسیناسیون و براساس آمارهای رسمی دولتی، ایران تنها ۲.۹ درصد از کل جمعیتش را تاکنون با هر دو دوز واکسینه کرده است و از این نظر در میان توسعهنیافتهترین کشورهای آفریقای مرکزی و آسیای میانه قرار دارد؛ درحالیکه کشورهای بالای جدول بالغ بر ۷۰ درصد از جمعیت خود را تاکنون با هر دو دوز واکسینه کردهاند. همچنین براساس گزارش ورلدمترز، ایران در روزهای اخیر (چهارم تا هشتم مرداد) در شاخص آخرین موارد ابتلا بعد از اندونزی و هند در رتبه سوم و در شاخص آمار آخرین فوتیها رتبه هشتم در جهان را داشته است. طبق قاعده ویروس نباید بین فقیر و غنی تفاوتی قائل شود و باید با همه انسانها عادلانه برخورد کند؛ همه به یک اندازه موضوع تهدید بیماری هستیم و حتی ثروتمندان و قدرتمندانی مانند ترامپ و جانسون هم از آن ایمن نیستند؛ اما در واقع ساختارهای نابرابری که ما انسانها میسازیم، به هر عاملی حتی به بیماری نیز به سمت نابرابری جهت میدهند. اگر روندهای آماری از ابتدای پاندمی تا به امروز را مطالعه کنید، آشکارا درمییابید که بهتدریج کووید۱۹ در حال تبدیلشدن به بیماری کشورهای توسعهنیافته است. این البته امری پذیرفتنی است؛ چراکه توسعهیافتگی با شاخصهایی مانند کارآمدی سازمانی و مدیریت بهینه منابع سنجیده میشود؛ اگرچه دولتهای توسعهیافته در گام اول مواجهه با بحران در وضعیتی برابر با دیگران قرار داشتهاند؛ اما توسعهیافتگی عاملی بود که در فرایند مدیریت بحران آنها را در وضعیتی بهمراتب متفاوت از توسعهنیافتهها قرار داد و این نهتنها عین عدالت است؛ بلکه نشاندهنده ارزش جوهری توسعه نیز هست. در وضعیتی که بحران ناشی از پاندمی همچنان حاد است، کمیابی منابع ممکن است شکاف میان فقیر و غنی در جهان را تعمیق دهد؛ اما با غلبه تدریجی بر این بحران احتمالا فقرای جهان نیز از هدایای مرحمتی کشورهای ثروتمند برخوردار شده و نجات خواهند یافت. نابرابری در توزیع منابع کمیاب در منطق نظم آنارشیک بینالمللی حداقل از منظر تئوریک امری پذیرفتنی است؛ اما در این یادداشت قصد دارم تبیینی ارائه دهم از اینکه چرا و چطور در درون یک دولت که باید نهادی مبتنی بر نظمی سلسلهمراتبی با هدف تأمین عدالت باشد نیز نابرابری در توزیع منابع میتواند یک اپیدمی را به بیماری طبقات فرودست و فقرا تبدیل کند:
۱- فرانک اسنودن، استاد دانشگاه ییل و نویسنده کتاب «اپیدمیها و جامعه: از طاعون سیاه تا امروز»، معتقد است «اگرچه اپیدمیها در طول تاریخ تمایزات جعلی ما از طبقه، نژاد، قوم و مذهب را به واسطه برخورد مشابه با همه ما بهعنوان یک گونه جانوری بیاعتبار کردهاند؛ اما همواره عوامل بیماریزا هم براساس رفتار ما شکل گرفتهاند و هم ما متناسب با ارزشهایمان با آنها رفتار کردهایم». مثلا در تاریخ بیماریهای همهگیر مثل وبا و سل، بیماری در اقشار فرودست شیوع بیشتری داشته. و سبک زندگی محرومانه آنها وضعیت مناسبتری برای حضور عوامل بیماریزا فراهم کرده است و فاصله فیزیکی ناشی از ساختار طبقاتی انعکاسیافته در توزیع جغرافیایی جمعیت، شرایطی را فراهم میکرده که برای اقشار فرادست عملا آنچه بر سر فرودستان میآمده، چندان اهمیتی نیز نداشته است. شاید این بیان اسنودن به نظر درباره بیماری کرونا آن هم در شهرهای پرجمعیتی مانند تهران که فاصلهگیری اجتماعی مبتنی بر تمایز طبقاتی امکانناپذیر است، به نظر نامرتبط باشد؛ اما تصور میکنم ابعاد فرهنگی مسئله از بعد بیولوژیک آن مهمتر است. اگر طبقات فرادست، بیماری را در نظام معنایی خود به عناصر غیربیولوژیکی مثل فقر مادی یا سبک زندگی فقیرانه در طبقات فرودست گره بزنند، آنگاه طبقات فرودست را به دلیل ویژگیهای فرهنگی مستحق و سزاوار بیماری ارزیابی خواهند کرد و این شیوهای است که دارندگان در توجیه بیعدالتی در توزیع منابع همواره از آن بهره بردهاند: «من حق دارم واکسینه شوم، نه به خاطر اینکه توان مالی پرداخت آن را دارم؛ بلکه به خاطر فضیلتهایی که دارم و من را از دیگرانی که فاقد آن فضیلتها هستند، متمایز میکند، آن دیگران سزاوار بیماری هستند، نه به دلیل اینکه توان مالی پرداخت ندارند؛ بلکه به خاطر رذیلتهایی که دچار آناند».
۲- دیوید هاروی، اقتصاددان چپگرای دانشگاه نیویورک، معتقد است «کرونا هم مثل هر رویداد دیگری تبعیضهای جنسیتی، طبقاتی و قومی را بیشتر میکند». کارگرهای یقه آبی از طبقات فرودست – کارگران صنعتی و ساختمانی، خدمتکارها، پیکهای موتوری، دستفروشها و...- کسانی هستند که بیشترین آسیب را از سیاستهای فاصلهگذاری اجتماعی میبینند. آنها که ماهیت کارشان با حضور فیزیکی در محل کار گره خورده است، در فقدان تأمین اجتماعی کارآمد، با ازدستدادن شغل یا کاهش درخورتوجه درآمد روبهرو میشوند. کسانی که میتوانند دورکاری کنند، از کارگران یقهسفید – کارمندان و کارشناسان اداری- در طبقه متوسط هستند و مدیران نیز که از شرایط قرنطینه لاکچری و اختصاصی برخوردارند. در روزهای ابتدایی محدودیتهای کرونا، درست در زمانیکه عموم جامعه با کمبود آشکار ماسک و مواد شوینده روبهرو بود، ویدئوهایی در شبکههای اجتماعی از اِعمال پروتکلهای بهداشتی در شرکتهای خصوصی به سبکی لاکچری منتشر شد که نشان میداد حتی ترس از بیماری و توانایی مقابله با آن نیز میتواند ابزاری در نمایش تمایز باشد. طبقه اقتصادی میتواند تعیینکننده میزان آسیبپذیری فرد در مقابل یک بیماری باشد. اگر شما کارگری از طبقات فرودست باشید، نهفقط کاهش درآمد و تهدید فرصت شغلی به معیشت شما آسیب میزند؛ بلکه به دلیل الزام حضور فیزیکی در محل کار، استفاده از وسایل نقلیه عمومی، کمتوانی در تهیه اقلام بهداشتی مربوط به پیشگیری و نیز تأمین هزینههای درمانی در مقابل ابتلا به بیماری و فوت ناشی از آن در معرض آسیب بیشتری نسبت به طبقات فرادست قرار خواهید داشت. این جدای از آسیبهای اجتماعی ناشی از همهگیری کرونا است که تنها درباره کودکان در طبقات فرودست، افزایش آمار «تعداد کودکان کار»، «گرسنهخوابی کودکان»، «ترک تحصیل» و «ازدواج کودکان» مواردی رسما گزارش شده است.
۲- در سازوکارهای جهان امروز، دولت مهمترین و چه بسا تنها نهاد متولی خیر عمومی در اجتماعات انسانی است. نسبتی که نهاد دولت با نهادهای بازار و جامعه مدنی برمیسازد، گونههای مختلف رژیمهای اقتصاد سیاسی را شکل میدهد. لیبرالیسم، کنترل دولت از سوی جامعه مدنی با استفاده از بازار است؛ سوسیالیسم، کنترل بازار از سوی جامعه مدنی با استفاده از دولت است؛ فاشیسم، کنترل جامعه مدنی از سوی دولت با ائتلاف بازار است. در کمونیسم، دولت هر دو نهاد بازار و جامعه مدنی را در درون خود هضم میکند و در سرمایهداری نئولیبرال نیز بازار، دولت را به زائده خود تقلیل میدهد؛ اما در همه این انواع کلاسیک، دولت تعهداتی بیشینه یا کمینه به خیر عمومی دارد که نمیتواند آن را انکار یا از زیر بار آن شانه خالی کند، با این تفاوت که در انواع اقتدارگرایانه که تجلی رویکرد ارگانیک به دولت است، خیر عمومی با ارجاع به ارزشها و آرمانهای متعالی جمعی توجیه شود و در انواع دموکراتیک که تجلی رویکرد ابزاری به دولت است، خیر عمومی با ارجاع به حقوق فردی معنا یابد. مشخصا از آنجا که در جمهوری اسلامی رابطه سه نهاد دولت، بازار و جامعه درگیر ابهامات اساسی است، این نظام سیاسی مصداق هیچیک از انواع کلاسیک پیشگفته نیست. این نظام سیاسی حتی مصداق انواع اقتدارگرایی سنتی مبتنی بر رویکردی اندامواره به دولت نیز نیست. این نظمی ترکیبی از همه انواع سنتی و مدرن است که معایب همه را در خود جمع کرده و از فواید هریک بیبهره است. آنجا که بحث مداخله سیاسی در همه شئون زیست اجتماعی است، از انواع چپ رادیکال نیز افراطیتر است و آنجا که موضوع تولید کالای عمومی، تأمین اجتماعی و ارائه خدمات در پیش است، تعهداتش فروتر از نئولیبرالترین نظامهای سرمایهداری است.
حتی میتواند واکسیناسیون عمومی را که کمینهترین تعهدات دولتی در تولید کالای عمومی بهداشت و سلامت است نیز بازاری کرده و به بخش خصوصی بسپارد. این نظام اقتصادی سیاسی نمونهای منحصربهفرد است که میتوان آن را «شبهسرمایهداری دولتی» نامید.
۳- در علم سیاست قول مشهوری است مبنی بر اینکه آنچه دولت را از یک دارودسته راهزن متمایز میکند، مشروعیتی است که از تعهدش به خیر عمومی حاصل میشود. منسر اولسن، اقتصاددان نهادگرای مشهور، در این موضوع تعبیر جالبی دارد: «در وضعیت آنارشی (یعنی در فقدان دولت)، «راهزنی رقابتی ناهماهنگ» از سوی «راهزنان ولگرد» حاکم است و نتیجه آن نابودی انگیزهها برای سرمایهگذاری و تولید است. در نهایت، نه چیز زیادی برای مردم میماند، نه برای راهزنان. اگر حاکم خودکامه را راهزن بدانیم، برای همه بهتر خواهد بود که راهزن، یکی باشد. حاکم خودکامه راهزنی را در انحصار میگیرد و آن را در قالب مالیاتگیری، عقلایی میسازد. او منافع دربرگیرندهای در قلمرو خود دارد و میکوشد نظم مسالمتآمیز و دیگر کالاهای عمومی را فراهم کند که نتیجهاش رشد تولید و بهرهوری است». شبهسرمایهداری دولتی، ائتلافی سیاسی از دارودستههای راهزنان است که با وجود وحدت سیاسی به وحدتی اقتصادی نرسیدهاند و تعهد آنها به منافع گروهی در درون تعهدی یگانه به خیری عمومی تجمیع نشده است. به همین دلیل است که به شکلی منحصربهفرد و کمنظیر در تاریخ سیاسی مدرن، با دولتی روبهرو هستیم که در آن تولید کالای عمومی از جمله بهداشت و سلامت، به کالایی بازاری بدل شده است. گروههایی واکسن را از مبادی غیررسمی وارد میکنند و در فرایند بازار سیاه به فروش میرسانند و گروههایی هم بر روی انحصار در ساخت و فروش واکسن داخلی به هزینه عمومی که با محدودسازی واردات رسمی شکل گرفته است، با یکدیگر رقابت میکنند. در منطق بازار نیز متقاضی کسی است که علاوه بر نیاز به یک کالا، توان پرداخت هزینه آن را نیز داشته باشد و اینچنین است که در درون یک دولت، نهادی که باید با شکلدادن به نظمی سلسلهمراتبی عدالت را تأمین کند، یک اپیدمی میتواند به بیماری طبقات فرودست و فقرا تبدیل شود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نشانههایی از تقابل اصولگرایان با دولت رییسی
✍️مصطفی درایتی
اصولگرایان اینطور که به نظر میرسد در قضیه چینش کابینه، اختلافاتی پیدا کردهاند که احتمالا ادامهدار خواهد بود. البته ما از اصل موضوع آنچه در درون این جریان میگذرد خبر نداریم اما این طور که از بیرون به نظر میرسد، سیاسیون در این جریان هر وقت که به مرحله تقسیم غنایم میرسند، شروع به دعوا با هم میکنند. این اختلافات نشان میدهد که برخلاف شعارهایی که میدهند، دلشان برای مملکت و انقلاب و نظام نسوخته و دلشان بیشتر برای صندلیها و سمتها میسوزد.مشکلات آقای رییسی هم از همینجا آغاز میشود و اگر نتواند مخصوصا جریان تندرو که عقلانیت و تخصصی در آن دیده نمیشود را از خود دور کند، بیتردید در انجام وظایفی که به عهده گرفته است، ناموفق خواهد بود. آن وقت است که همین افراد به دلایلی، منتقد او خواهند شد.
این افراد یا سمت میگیرند و توانایی ایفای نقش موثر را ندارند و یا چون سمت نگرفتهاند شروع به تخریب رییسی میکنند. آنها تخریب را برای گرفتن صندلی دنبال میکنند نه اینکه دلشان برای کسی سوخته باشد. من حتی معتقدم که آقای رییسی ممکن است با این مجلس هم به مشکل برخورد کند. دلیل عمده آن نیز مصلحتاندیشی برای کشور و مردم نیست، دعوا سر غنایم است.
آنها قبل از اینکه فکر کنند اگر سر کار آمدند با این همه مشکلات مردم و توقع جامعه، چطور عمل میکنند، به فکر منافع خود هستند. ظاهرا اصلا قرار بر حل مشکلات مردم نیست و هر کسی دنبال یک پستی است. همین است که یک نفر از مجلس میخواهد شهردار شود و دیگری به جای دیگری رود. سوال اینجاست که اگر میخواستند سمت بگیرند چرا نماینده مردم شدند؟ یا اگر ازشان کاری ساخته است چرا در مجلس انجام نمیدهند؟!
به نظر میرسد اینها چالشهای عمدهای است که اگر آقای رییسی نتواند مدیریت کند با چالشهای بیشتر مواجه خواهد شد.
دقت داشته باشید که اگر همه اینها با هم همراه شوند و این اختلافات فعلی را پایان دهند، باز هم معلوم نیست که به این سادگی از عهده حل مشکلات کشور برآیند. اگر پنجاه درصد امکانات هم با این اختلافات و نزاعها تحلیل برود که وضعیت به مراتب بدتر خواهد شد.
لازم به یادآوری است که در دوران آقای احمدینژاد نیز همانهایی که جایگاهی به آنان نرسید عمدتا شروع به مخالفت با او کردند. البته تا مدتی تعریف و تمجید میکردند به این امید که چیزی نصیبشان شود اما بعد که دیدند نشد و اشکالات کار نیز بیشتر روشن شد، شروع به مخالفت کردند.
به هر صورت، این جریان اگر نتواند انسجام خود را حفظ و همه توان خود را برای حداقل رفع بخشی از مشکلات مردم به کار بگیرد، باید بداند که با چالشهای اجتماعی بسیار سنگینی مواجه خواهد شد. مردم اکنون با توجه به وضعیت معیشتی، بهداشت و… انتظارات بسیاری دارند. اصولگرایان نیز با این وضعیت موجود از جمله قطع ارتباطات کشور با مجامع بینالمللی و… جز اینکه دست به دست هم دهند و سعی کنند که عقلای جریان خود را سرکار آورند، راهی ندارد و اگر این وضعیت را ادامه دهند، حتما مشکلات افزایش پیدا خواهد کرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 قفلهایی که باز نشد
✍️دکتر محمدمهدی بهکیش
دوره ریاستجمهوری دکتر روحانی به سر رسید و کلید دفترش را به رئیسجمهور جدید تحویل داد؛ کلیدی که قرار بود قفلهای بسیاری را باز کند ولی به هر دلیل نشد. چرا؟ آیا کلیدها (سیاستها) نامناسب بودند یا اینکه کلید اصلی در اختیار او نبود؟ طبیعی است که دولت او کارهای بسیاری کرد که باید قدرشان را دانست ولی در زمینه اقتصاد، کمبودها آنچنان زیاد هستند که در یک یادداشت کوتاه نمیتوان به آنها پرداخت.
دکتر روحانی قول داده بود روابط بینالملل را بسامان درآورد که بخشی از آن در توافق برجام انجام شد؛ ولی چرا بیش از آن نتوانست پیش رود.
روحانی قول داده بود که تحریمها کاهش یابند که بخش مهمی از آن در برجام برداشته شد و دیدیم که چگونه تجار و صنعتگران کشورهای مختلف روانه ایران شدند تا زمینه همکاری با ایران را بیازمایند. ولی چه شد که به یکباره آن روال متوقف و تحریمهای بیشتری در زمان ریاست جمهوری ترامپ برقرار شد؟
از همان بستر قرار بود زمینه رشد اقتصادی فراهم و در پی آن فضای مناسب برای افزایش سرمایهگذاری و اشتغال در جامعه به وجود آید، اما چه شد که رشد اقتصادی کندتر و حتی منفی شد و بیکاری گستردهتر و تورم زندگی مردم را با چالش فراوان روبهرو کرد و البته دهها قول دیگر که قرار بود دکتر روحانی ساماندهی کند ولی نشد؟
حاصل آنکه در هشت سال دوره ریاست جمهوری دکتر روحانی گروه محدودی از افراد نزدیک به محورهای قدرت به سرعت پولدار شدند، اما میلیونها نفر از مردمی که بیکار شدند و درآمدشان و قدرت خریدشان کاهش یافت یا مشکلات دیگر پیدا کردند، مجبور شدند از دایره طبقات متوسط خارج شوند و به اعضای طبقات فقیر بپیوندند و حاشیه نشینی گستردهتر شود.
همه میدانیم که بسیاری از مدیران کشور عاشقانه و دلسوزانه تلاش کردند. حتی برخی از وزرا و معاونان آنان بهرغم مشکلات، در دولت باقی ماندند و سعی کردند موانع را از میان بردارند اما در زمینههای اقتصادی به نتایج مطلوب نرسیدند... چرا؟
به خاطر دارم که یکی از دوستان در سالهای دور مسوول پروژهای بود و تعریف میکرد که مقام بالاتر، سیاستی را توصیه کرده بود که دوست کارشناس من به صلاح مملکت نمیدانست. او بهرغم تاکید مقام بالاتر و حتی قبول مسوولیت، حاضر نشد سیاست نامناسب را اجرا کند و سمت خود را ترک گفت. حال چگونه است که بسیاری از مدیران در خلوت به سیاستهای جاری کشور انتقاد میکنند، ولی در تمام تصمیمگیری همان سیاستها را اجرا میکنند.
چگونه میتوان اینگونه رفتارها را توجیه کرد؟ آیا ضعف در قدرت کارشناسی است یا ضعف در قدرت تصمیمگیری یا... فساد؟
یادم میآید که در دوره اول ریاست جمهوری دولت یازدهم، همکاران آقای روحانی با عشق و ذوق وافر و امید فراوان شروع به کار کردند. اما دوره دوم که رسید تعداد قابلتوجهی از آنان در حوزه اقتصادی از دولت خارج شدند و ترجیح دادند انتقادات خود را از بیرون دولت مطرح کنند که البته دیگر گوش شنوایی برای آنان نبود و آنان که ماندند، اینک بسیار خسته و شاید بعضی دلشکسته، مدیریت خود را تحویل میدهند و نمیدانند که فساد گسترده به وجود آمده و عدمتوفیق در دستیابی به هدفهای اقتصادی، ناشی از نبود سیستم اقتصادی مناسب بود یا دخالتهای گوناگون و فراوان یا نداشتن یک سیستم علمی و هماهنگ برای تصمیمگیری.
اکثر مدیران نمیدانند که در عدمتوفیق سیاستگذاریها، خود آنان مقصرند یا تقصیر دیگران است. هر چند ما ایرانیان عموما ناکامیهای خود را به دیگران نسبت میدهیم. کمتر عیب خود میبینیم و دشمن فراوان داریم. پس مبرا میگردیم.
یادم آمد که روزی دکتر ظریف - که الحق خدمات بسیار کرد - در جلسهای در اتاق بازرگانی ایران در جواب اعتراض نمایندگان تجار و صنعتگران به مشکلات روابط خارجی گفت که مملکت تصمیم گرفته اینچنین زندگی کند. از آن سال تاکنون با خود فکر میکنم که این جمله چه معنیای دارد؟ آیا این حرف به معنی آن است که کشور تصمیم گرفته رشد و توسعه اقتصادی را سرکوب کند؟ امکان ندارد...!
قطعا بزرگان کشور تاثیر بههمریزی روابط بینالملل بر فعالیتهای اقتصادی را میشناسند. مگر میتوان فکر کرد که رئیسجمهور کشور اهمیت سرمایهگذاری، اشتغال، رشد و توسعه و رفاه برای مردم را نداند؟ پس چرا تصمیم گرفتهایم که به قول وزیر خارجه اینچنین زندگی کنیم.
آیا کلیدهای در دست روحانی برای تسهیل امور کارآیی لازم را نداشت یا کلیدهای بزرگتر یا دقیقتری را باید به کار میگرفت که در دسترس او نبود یا در توان اون نمیگنجید. اگر او نمیتوانست پس چه کسی میتواند؟ سوالی که در تعویض هر رئیسجمهوری تکرار شده ولی اکثر آنان با دلخوری کنار رفتهاند و هیچگاه رئیسجمهور بعدی نتوانسته مشکلات بر سر راه سرمایهگذاری، افزایش تولید، اشتغال و رفاه جامعه را از بین بردارد.
ای کاش دکتر روحانی در روزهای آخر ریاست جمهوری به جامعه میگفت که در این دوران چه آموخته تا به درد بازماندگان بخورد. اگر او راهحلی داشت که نتوانست به اجرا درآورد، اعلام میکرد تا شاید دیگران بتوانند راهی برای اجرای آن جستوجو کنند. ای کاش دکتر روحانی به مردم میگفت که چرا کلیدهای او قفلهای متعدد فعالیتهای اقتصادی را باز نکرد. انتظار جامعه آن است که او و همکارانش فراتر از اینکه چون همیشه دشمنی آمریکا را به رخ بکشند، صحبت میکرد. در جهان امروز هیچ دوستی یا دشمنی ابدی نیست و اینکه ما ایرانیان اکثر مشکلاتمان را به دشمن احاله میکنیم، راهی برای ارزیابی از خود نمیگشاید و در این ۵۰ تا ۶۰ سال اخیر دیدهایم که حکومتها از ارزیابی خود قاصرند و رقیب جدی ندارند، چون احزابی که عملکرد آنان را ارزیابی کند، وجود ندارد. شاید در این شرایط نابسامان اقتصادی یکی از راهحلها آن باشد که دولت خود به ارزیابی علمی و صادقانه دستگاه اجرایی بپردازد و از این طریق انگیزهای برای کارشناسان شود تا پس از نیم قرن به تلاش مشترک برای حرکت به طرف یک زندگی عادی همت گمارند.
مطالب مرتبط