🔻روزنامه ایران
📍 راویان قیامت دنیا
✍️احمد مسجدجامعی

در میان کتاب‌هایی که پدرم می‌خواند، یک کتاب جایگاه خاصی داشت و آن «منتهی الآمال» مرحوم شیخ عباس قمی، با لقب ثقة المحدثین و با خط زیبای نستعلیق و صحافی شایسته بود. کتاب «تتمة المنتهی» هم که ادامه این اثر گرانسنگ است به‌همان خط و سبک و سیاق منتشر شده بود. از دیگر کتاب‌های محبوب خانه ما «نفس المهموم» شیخ عباس قمی با ترجمه و توضیحات مرحوم حاج میرزا ابوالحسن شعرانی تهرانی و چاپ شده با سرمایه حاج محمود کتابچی بود، آن هم به خط زیبای استاد سیدحسن میرخانی برغانی ملقب به سراج الکتاب، فرزند سیدمرتضی برغانی که او هم کاتب و خوشنویس ممتاز و پرکاری بود. سراج الکتاب همراه با برادرش سید حسین، انجمن خوشنویسان ایران را بنیان نهاد و صدها نفر از استادان فعلی خط نستعلیق، مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر این دو برادر بوده‌اند. گفته می‌شود که استاد سید کریم امیری فیروزکوهی (امیر الشعرا) که مرد فاضلی هم بود و در عربیت دستی داشت می‌خواست این کتاب را به فارسی ترجمه کند اما چون شنید آقای شعرانی به این مسأله پرداخته از آن صرف نظر کرد. علامه شعرانی خود عالمی برجسته در علوم مختلف بود و با توضیحات خود بر حُسن کتاب از هر جهت افزود. کمتر چنین فرصتی به دست می‌آید که دو عالم گرانقدر درباره واقعه‌ای چون کربلا و به تعبیر رسای محتشم کاشانی، «قیامت دنیا» چنین گزارش متقنی به‌دست بدهند. به‌خاطر دارم مرحوم شیخ محمدتقی شریعتمداری که خود عالمی ممتاز و متقی بود در یکی از مجالس شب عاشورا همین ترجمه را می‌گشود و از رو می‌خواند. کاری که پیش از آن درباره روضه الشهداء ملا حسین واعظ کاشفی مدفون در هرات اتفاق می‌افتاد.
اصلاً کلمه «روضه خوانی» از «روضه الشهدا خوانی» رواج یافت و به روضه خوانی رسید.
«روضه الشهداء» هر چند از نظر ادبی و داستانی قابل توجه است اما از نظر تاریخی چندان اعتباری ندارد. ولی آثار مرحوم شیخ عباس قمی از نظر نثر فارسی هم روان و گیرا و جذاب است و هر طبقه‌ای با هر میزان سواد می‌تواند از آن بهره ببرد. راز محبوبیت کتاب‌های فارسی او همین است. به خاطر دارم که در بقچه کتاب‌های مادربزرگم که آنها را با خود به این سو و آن سو می‌برد و به قول امروزی‌ها کتاب بالینی او بود، مجموعه آثار شیخ عباس قمی دیده می‌شد. خود من هم از آن نوشته‌ها بسیار می‌آموختم. در واقع کتاب‌هایی بود که با چند نسل و در سنین مختلف ارتباط برقرار کرده بود.
شیخ عباس قمی دو فرزند پسر داشت؛ شیخ علی که منبری فاضلی بود و در روضه‌های دهه اول محرم خانه ما هم وعظ می‌کرد و کتاب شاگردان امام صادق(ع) او کتاب برگزیده سال شد. دیگری شیخ محسن که او هم از ائمه جماعات ممتاز تهران بود و نزد مراجع عظام جایگاه ویژه‌ای داشت. من در ایام حج او را در بعثه‌های بزرگان می‌دیدم که به مسائل شرعی می‌پرداخت. ایشان می‌گفت پدرم برای فارسی‌نویسی درست و تأثیرگذار، متون نظم و نثر فارسی خوانده بود و می‌خواند و واقعاً هم روایت او به غایت تأثیرگذار است. حق این است که دانشنامه‌های زبان فارسی مدخلی به او اختصاص دهند و نثر او بررسی شود.
فارغ از اینها ویژگی ثقه‌المحدثین، ملاحظه جمیع روایات و تواریخ است. از این روست که بزرگان دین و منبر تا این حد به این آثار اعتماد و توجه می‌کنند. مرحوم شیخ عباس قمی در زمانی این کتاب‌ها را عرضه کرد که ادبیات مربوط به واقعه عاشورا نازل شده بود و برخی وجه داستانی و عامه پسند این وقایع را به‌عنوان تاریخ تلقی می‌کنند. در دوره‌ای کتاب ملا آقای دربندی رواج تمام داشت و در آن گفته بود که روز عاشورا ۷۲ ساعت بوده. شاید چون تصور می‌شود این همه وقایع در ظرف زمانی نصف روز نمی‌گنجد، ناچار شده بود ساعت‌های روز عاشورا را افزایش دهد. او همچنین گفته بود امامزاده قاسم شمیران فرزند امام حسن مجتبی(ع) است که در روز عاشورا به شهادت رسید. شاید این امامزاده نسب به آن امام(ع) برساند اما با هیچ منطقی نمی‌توان او را قاسم بن حسن(ع) و آخرین شهید نوجوان کربلا دانست. عبدالله مستوفی شرح جالبی از این ملا آقای دربندی در کتاب «شرح زندگانی من» به دست داده و ابعاد اجتماعی این نحوه تلقی‌ها را بخوبی برشمرده و درباره رواج آن با‌وجود سستی منابع سخن گفته است. شیخ عباس قمی در آن سال‌ها کاری سترگ را به سرانجام رساند و چندین نسل به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم از آثار او برخوردار شدند.
اگر تا دهه ۴۰ واقعه کربلا با نگاهی تاریخی و سوگواران دنبال می‌شد، از نیمه دهه ۴۰ ادبیات چپ گرایانه قیام سید الشهدا را احاطه کرد. این بار نه به سیاق ملا آقا و ملا حسین، ولی به شیوه‌ای دیگر سعی کردند از امام حسین(ع) چهره‌ای چون «چگوارا» به دست دهند که هدف او کارهای انقلابی و چریکی بوده است. یکی از مشهورترین افرادی که از این منظر به حسین سیدالشهدا(ع) نگریست و گفتار او در محاکمه‌اش بسیار تأثیرگذار بود، خسرو گلسرخی است که به هر حال شخصیتی آزاده داشت. در گروه‌های چپ مسلمان چنین نگاهی بیش از سایرین دیده می‌شد و در اعلامیه‌ها و اطلاعیه‌ها و جزوات آموزشی برای کادرهایشان و همچنین آثار و کتاب هایشان مکرر به آن می‌پرداختند و مخاطبان را بین برگزیدن راه حسین و غیر حسین مخیر می‌کردند. گویی راه سومی وجود ندارد. در این تفکر برای بقیه ائمه و حتی حضرت رسول(ص) جایی نیست. اگر حضرت رسول(ص) هم مورد توجه است به خاطر صحابی گرانقدری چون ابوذر است که در برابر ثروت و قدرت ایستاد و کار او به مرگ در تبعید انجامید.
موج بعدی این بود که آیا قصد امام حسین(ع) برپایی حکومت بوده یا خیر؟ مدتی این فکر اذهان طبقات مذهبی را به خود مشغول کرد و بالاخره آن موج هم در سال ۵۷ به سرانجام رسید. بواقع این دو نگاه خواسته و ناخواسته همدیگر را تکمیل می‌کردند. به هر حال پس از گذشت همه این موج‌ها، کتاب شیخ عباس قمی با ترجمه علامه شعرانی تهرانی هنوز هم خواندنی‌ترین و مستندترین روایت این تاریخ است و پس از بیش از یک قرن از تألیف نفس المهموم و انتشار این همه گفتارها و نوشتارهای پرتعداد هنوز نمی‌توان برای آن نظیری یافت.
هرچند برای نسل امروز که این همه تجربه را پشت سر گذاشته و مجالی برای فکر در این عرصه‌ها پیدا نمی‌کند جای نگاهی دوباره و مبتنی بر این پیشینه همچنان احساس می‌شود. نگاهی پژوهشگرانه که با ادبیاتی متناسب با تجربه زیسته و تحولات بسیار این روزها بتواند روایتی مستند از چگونگی آن واقعه به دست دهد و عوامل گوناگون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن را تا حد ممکن لحاظ کند و پرده‌های زمانه را کنار زند. بویژه به‌عوامل اقتصادی که در آثار پیشینیان کمتر به آن پرداخته‌اند و ما با توجه به آنچه که به سرمان آمده این وجه را در این روزگار بهتر درک می‌کنیم توجه کنند. به‌هر حال شاید روزگاری برخی از این آثار هم مانند نوشته‌های ملا آقای دربندی شوند که زمانی خواهان بسیار داشت. باری هنوز هم از نظر تاریخی اثر مرحوم صاحب مفاتیح الجنان از اعتباری برخوردار است که با سایر آثار ارائه شده چندان قابل مقایسه نیست. علاوه بر آنکه بسیار هم مورد اعتماد عموم است.


🔻روزنامه کیهان
📍 بازی شبکه نفوذ در جهان ۲ قطبی و ۳ قطبی
✍️محمد ایمانی

۱-غرب، از طریق دو گروه به کشورهای رقیب (هدف) آسیب زده است؛ «ساده‌لوحان خام‌اندیش» و «خائنان استخدام شده». سرویس‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس، هم وطن‌فروشانی را تور کرده و به خدمت گرفته‌اند؛ و هم، روی خام‌اندیشی و مرزبندی نداشتن برخی دیگر نسبت به غرب حساب باز کرده‌اند. غرب از کج کارکردی این دو طیف، سود جسته و نقشه‌های خود را پیش برده است.
۲- محافل اطلاعاتی و سیاسی غرب، با واسطه‌هایی به میخائیل گورباچف رئیس
‌اتحاد جماهیر شوروی (ابرقدرت رقیب) باوراندند که اگر برخی تغییرات سیاسی و اقتصادی مطلوب آنها را انجام دهد، با گشایش در روابط و شراکت از سوی غرب مواجه خواهد شد. او هم اعتماد کرد و پذیرفت. اما این کافی نبود. آنها قبلا بوریس یلتسین را به خدمت گرفته و از طریق وی، به گورباچف برای خودزنی‌های سیستماتیک بیشتر فشار می‌آوردند. استراوب تالبوت مدیر دفتر مطبوعاتی مجله تایم در مسکو -که بعدها معاون وزارت خارجه آمریکا شد- در این باره
می‌گوید: «نقش‌ها بین کارکنان دفتر ریاست جمهوری آمریکا تقسیم شده بود. عده‌ای با گورباچف و برخی دیگر با یلتسین در تماس مداوم بودند. به گورباچف اطمینان می‌دادند که در نهایت غرب طرف او را خواهد گرفت و همزمان یلتسین را تشویق می‌کردند که اگر او بر ضعف‌های ساختاری شوروی تاکید کند غرب از او حمایت خواهد کرد».
۳- نمونه دیگر از نفوذ دو لایه، در سرنوشت غمبار افغانستان قابل مشاهده است. هنگامی که مجاهدان افغانستانی با ‌اشغالگران شوروی می‌جنگیدند، آمریکا (با کمک و همراهی انگلیس) سران بخشی از جنگجویان را که طالبان بعدی را تشکیل دادند، تحت حمایت گرفتند و آنها با وجود ادعای مسلمانی، به این تحت‌الحمایگی «نه» نگفتند. برخی از سر خام‌اندیشی و برخی به خاطر استخدام شدگی. بدنه هم که اغلب خبر نداشتند هزینه‌ها و ایدئولوژی مدارس‌شان را سعودی‌ها با هدایت سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و پاکستان تامین می‌کنند. نتیجه، حاکمیت بیست سال ویرانی و ترور و فساد و نابودی سرمایه‌های ملت افغانستان بوده؛ چه از طرف طالبان، چه از جانب ‌اشغالگران که به بهانه طالبان و القاعده آمدند، و چه توسط دولت فاسد و غربگرای ‌اشرف غنی که مردم را منزجر کرده و موجب شده بود در برابر بازگشت مهندسی شده طالبان، بی‌تفاوت یا منفعل و ناتوان شوند.
۴- وقتی آمریکا و انگلیس توانسته باشند با آن سطح بالای نفوذ (مستقیم یا فکری)، شوروی را به پرتگاه فروپاشی بکشانند، هیچ استبعادی ندارد که سفیر روسیه در تهران را - با استخدام یا فریب و تحمیق- وادار به انتشار عکسی مشترک همراه سفیر انگلیس کنند؛ عکسی که موجب انزجار مردم ایران شود. این صحنه‌سازی در حالی است که احمق‌ترین افراد هم می‌فهمند امروز نه اثری از امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی مانده و نه بریتانیای کبیر، که طرفین بخواهند خاطرات هشتاد سال قبل‌ اشغال ایران (در دوره منحط حکومت رضاخان) را زنده و مردم ایران را منزجر کنند.
۵- همین جا لازم است درباره سریال تله‌گذاری و بازی دادن روس‌ها از سوی غرب، سند دیگری را مرور کنیم. زبیگنیو برژینسکی (مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا) خرداد ۹۶ به نشریه فرانسوی «نوول ابزرواتور» گفت: «در روایت رسمی گفته می‌شود سیا کمک به مجاهدین افغانی را بعد از اینکه ارتش شوروی، افغانستان را در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹‌ اشغال نمود، آغاز کرد. اما واقعیت، شش ماه قبل از ‌اشغال بود که کارتر، اولین کمک مستقیم و مخفیانه را برای مخالفین رژیم هوادار شوروی در کابل فرستاد. من به پرزیدنت نوشتم کمک‌ها، ارتش شوروی را به دخالت تحریک می‌‌کند. عملیات سرّی، این تاثیر را داشت که شوروی را با پای خودش به تله بیندازد. روزی که روس‌ها از مرز گذشتند، من به کارتر نوشتم ما این فرصت را داریم که به روس‌ها «جنگ ویتنام‌‌شان» را عرضه کنیم. برای ده سال، مسکو مجبور بود در جنگی وارد شود که توانایی پیشبرد آن را نداشت و ناامیدی به بار آورد و در نهایت باعث فروپاشی امپراطوری شوروی شد». برژینسکی همچنین در میان شماری از «جنگجویان ضد شوروی» می‌‌گوید «ما اعتقاد عمیق طالبان به خدا را می‌‌دانیم و مطمئن هستیم که آنها در این مبارزه پیروز خواهند شد. زیرا شما بر حقید و خدا با شماست».
۶- بلافاصله پس از انتشار تصویر مشترک سفیران روسیه و انگلیس، غربگرایان چنین القا کردند که روسیه با انگلیس ساخته و دست به یکی کرده است. این در حالی است که دولت روسیه در همین چند ماه اخیر در فاز درگیری شدید با انگلیس قرار داشته و کار حتی تا تهدید نظامی پیش رفته است. در پی افزایش تنش‌ها، دولت روسیه، دستور اخراج خبرنگار بی‌بی‌سی را صادر کرد. پیش از آن هم وابسته نظامی انگلیس، به وزارت دفاع روسیه احضار شد. همچنین وزارت خارجه روسیه، سفیر انگلیس را برای ابلاغ یک «پیام اعتراض‌آمیز تند» احضار کرد. این تنش در پی ورود ناو جنگی انگلیس به آب‌های سواحل «کریمه» اتفاق افتاد. روسیه با احضار سفیر انگلیس، هشدار داد چنانچه نیروی دریایی این کشور، بار دیگر به اقدامات تحریک‌آمیز در آب‌‌های کریمه دست بزند؛ شناورهای انگلیسی مستقر در دریای سیاه را بمباران خواهد کرد. معاون دبیر شورای امنیت روسیه هم هشدار داده که اگر انگلیس ملاحظات لازم را در نظر نگیرد، خدمه کشتی‌هایش آسیب خواهند دید. چندی پیش، جنگنده «سوخو-۲۴» روسیه برای وادار کردن ناو انگلیسی به تغییر مسیر، ۴ بمب به اطراف آن انداخت و یک کشتی جنگی روسیه نیز به سمت ناو انگلیسی که حریم دریایی روسیه در دریای سیاه را نقض کرده بود، تیر اخطار شلیک کرد. در مقابل،
یک جنگنده اف۳۵ انگلیسی بر فراز چند ناوشکن روسیه که برای انجام رزمایش نظامی وارد دریای مدیترانه شده بودند، گشت‌‌زنی کرد. در روزهای اخیر هم روسیه در واکنش به اقدام خصمانه انگلیس در اعمال برخی تحریم‌ها، تعدادی از مقامات انگلیس را تحریم کرد.
۷- بلوک شرق به رهبری شوروی، سه دهه قبل از هم پاشید. اما امپراتوری غرب هم، بدترین دوران قدرت خویش را می‌گذراند و درحال زوال قدرت است. به این اعترافات عنایت کنید:
-فدریکا موگرینی مسئول پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا: «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال، و قدرت او در حال کاهش است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست. بزرگ‌‌ترین دموکراسی دنیا بی‌ثبات ‌شده است.»
- نیکولا سارکوزی رئیس‌جمهور اسبق فرانسه: «محور جهان در حال عبور از غرب، به شرق یعنی آسیاست. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتیم، اما حالا به هیچ وجه مسلط نیستیم. روی کارآمدن فردی مانند ترامپ که باور کردنی نبود، نشانه وخامت شرایط غرب بود نه علت آن».
- جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه: «تحلیلگران از مدت‌‌ها پیش درباره پایان نظم تحت رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفته‌‌اند. این اتفاق، پیش چشم ما در حال وقوع است. شیوع بیماری کرونا، نقطه عطفی برای تغییر توازن قدرت از غرب به شرق است».
- ولفگانگ ایشینگر رئیس‌ کنفرانس امنیتی مونیخ: «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند. بازیگران غیرغربی، امور بین‌‌المللی را شکل می‌دهند. برخی از اساسی‌‌‌ترین ارکان غرب و نظم جهانی تضعیف شده. ناکامی‌ در پاسخ به درگیری‌ سوریه و اوکراین، ضعف ما را آشکار و زمینه را برای پُر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند ایران و روسیه فراهم کرد».
- ویلیام برنز رئیس ‌سازمان سیا: «در صحنه بین‌‌‌المللی که بیش از پیش پیچیده و رقابتی شده، رویکرد چین، بزرگ‌‌ترین چالش ژئوپولیتیک آمریکاست... روسیه و ایران، دیگر تهدید‌‌های بزرگ امنیتی هستند... آمریکا باید برای مقابله با تهدید‌‌های ایران، راهبردی فراتر از مسئله هسته‌‌ای داشته باشد».
- اینترنشنال پالیسی دایجست: «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا (DIA» گزارش رسمی
‌۱۳۰ صفحه‌ای منتشر کرده و قدرت اساسی ایران از جمله نیت، قابلیت‌‌ها، ساختار و توانایی‌های نظامی را بررسی کرده است. آژانس، سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹، گزارش‌‌هایی را درباره روسیه و چین منتشر کرد، اما این اولین ‌بار بود که چنین گزارشی درباره ایران منتشر می‌‌شد. طبق گزارش، ایران از آنجا که با دشمنانی مانند آمریکا و اسرائیل مواجه است، دکترین خود را به «بازدارندگی بهتر و مقابله با تهدیدات» تغییر داده است. ژنرال رابرت ‌اشلی جونیور مدیر DIA می‌‌گوید همان‌گونه که ایران به گسترش قابلیت‌‌ها و نقش منطقه‌‌ای خود ادامه می‌‌دهد، افزایش درک ما از قدرتش و تهدیداتی را که متوجه ما می‌‌کند، بیش از قبل اهمیت می‌‌‌یابد. ایرانی‌‌ها رویکردی هیبریدی در پیش می‌‌‌گیرند و عناصر جنگ متقارن و نامتقارن را در مواجهه با دشمنان و حصول منافع خود ‌ترکیب می‌‌‌کنند. عجیب نیست که ایران از این تاکتیک‌‌ها برای دستیابی به اهداف استراتژیک در درازمدت استفاده ‌کند و از شرکای منطقه که از دریای سرخ تا مدیترانه هستند، پشتیبانی‌ نماید. تهران با استفاده از نیروهای نامتقارن، منافعش را در منطقه ارتقا می‌‌دهد و به عمق استراتژیک دست می‌‌یابد. ایجاد بزرگ‌‌‌ترین نیروی موشکی بالستیک در منطقه، راه‌اندازی نیروی دریایی‌ که بتواند خلیج ‌فارس و تنگه هرمز را تحت کنترل بگیرد، و بهره‌‌‌گیری از نیروهای نیابتی و شرکا، سه توانمندی مهم ایران است. ایران ساخت موشک‌های بالستیک بین‌قاره‌ای را پیگیری می‌‌کند».
- خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس: «دیدار مهم ژنرال سلیمانی با پوتین، نقشی مؤثر در نقش‌‌آفرینی روسیه در جنگ سوریه داشت. یکی از قدرتمندترین مقامات نظامی ایران، نشستی
سه‌ ساعته را با پوتین داشت تا او را متقاعد کند. فرمانده نیروی قدس سپاه، اوت ۲۰۱۵ (مرداد ۹۴) به مسکو رفت. سلیمانی و پوتین، نقشه‌ها و عکس‌ها را بررسی کردند و به تبادل اطلاعات پرداختند. بررسی‌ها نشان داد گروه‌‌های ‌تروریستی، در صورتی که مسکو وارد عمل نشود، فعالیت‌‌شان را به نزدیکی روسیه در منطقه قفقاز گسترش خواهند داد. در این نشست درباره برنامه تشکیل یک مرکز مشترک تبادل اطلاعات میان عراق، سوریه، ایران و روسیه توافق شد. این نقش‌‌آفرینی، حاکی از نفوذ شدید ایران در منطقه است».
۸- در چنین وضعیتی از قطب‌بندی قدرت، غرب به انواع ترفند‌های نفوذ و جنگ نرم برای قدرتمند‌نمایی خود، ضعیف‌نمایی جبهه مقاومت اسلامی، و تضعیف اقتدار آن از درون دست می‌یازد. در کشور ما هم دو طیف «استخدام شده» و «خام‌اندیشان خوش‌بین به غرب»، معمولا نقش تضعیف‌کننده اتحاد و اقتدار ملی در برابر غرب عمل کرده‌اند. هشت سالی که گذشت، مجال عرض‌اندام دو لبه قیچی غربگرایی بود که از درون، ریشه‌های اقتدار و انسجام در برابر دشمن را هدف گرفته بودند. این طیف بازیگر در نقشه غرب، اکنون در حالی که با ادبار مردم مواجه شده و مجلس و دولت را از دست داده، توانمندی‌های ملی را در همه جهات هدف می‌گیرند یا زیر سؤال می‌بردند. همین شبکه آلوده بود که توسط عناصر نفوذی، فایل صوتی کذایی را علیه فرمانده میدان (شهید سلیمانی) و دیپلماسی مقاومت، تدارک کرد و برای انتشار به شبکه‌های لندنی داد. مصاحبه‌‌کننده، «سعید- ل» از عناصر بازداشتی فتنه ۸۸ بود. حسین رسام، از رابطان سفارت انگلیس در دادگاه فاش کرد که آقای «ل»، یکی از ۱۳۰ نفری است که ظرف پنج سال به خدمت سفارت درآمده است. سردبیر شبکه‌ای هم که فایل صوتی را در لندن منتشر کرد، رمضان‌پور، معاون وزارت ارشاد در دولت خاتمی بود.
۹- جنگی پر دامنه میان ما و غرب در جریان است. رکن این جنگ از نگاه غرب، بر هم زدن محاسبات حریف، اصلی کردن مسائل فرعی، و به حاشیه کشاندن مسائل اولویت‌دار است. این اخلال در محاسبات و اولویت‌بندی‌ها، توسط دو طیف مزدور و خام‌اندیشان خوش‌بین به غرب انجام می‌شود. آنها اهرم فضاسازی غرب علیه ملت ایران هستند. در شناساندن کارکرد این جماعت و از هم گسیختن شبکه آنها نباید لحظه‌ای تردید کرد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 درباره سخنان اخیر رئیس دستگاه قضا
✍️ دکتر شبان شهیدی مؤدب

این روز‌ها با اولویت یافتن مقابله با ویروس کرونا در کشور به بعضی از اظهارات یا اقدامات مهم، آن چنان که باید توجه نمی‌شود. سخنان رئیس قوه قضائیه در موضوع ایرانیان مقیم خارج در جلسه مورخ دوشنبه ۱۹ مرداد شورای عالی قضایی یکی از این موارد است. از سوی دیگر در هر محفل و مجلس نادری هم که حضور پیدا می‌کنیم از واقعیت تاسف بر انگیز مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور سخن می‌رود. ضمن این که روزانه هر یک از ما روی صفحه تلفن همراه خود چندین آگهی دریافت می‌کنیم که از تسهیلات خرید ملک یا گرفتن اقامت یا گذرنامه و تحصیل بدون کنکور در ترکیه و دیگر ممالک جهان تبلیغ می‌شود و عده‌‌ای سودجو هم هر روز از این طریق ده‌ها و بلکه صدها میلیون تومان به جیب می‌زنند. نگارنده در تاریخ ۱۸ تیر ماه در موضوع ایرانیان خارج کشور، در همین ستون مقاله‌ای با عنوان «رئیس‌جمهور منتخب و سیاست جذب ایرانیان مقیم خارج» نوشته است، اما هم به لحاظ اهمیت موضوع و هم به آن علت که این بار رئیس دستگاه قضا به این مهم پرداخته اند، ضرورت دارد که بار دیگر به این موضوع پرداخته شود. ‏
وقتی سخن از ایرانیان مقیم خارج می‌رود، سه نکته به ذهن متبادر می‌شود؛ اول این که چرا این هموطنان ما از ایران رفته‌اند و در خارج رحل اقامت گزیده‌اند؟ دوم که در خارج در چه وضعی زندگی می‌کنند؟ و سوم این که چرا نمی‌خواهند یا نمی‌توانند به ایران بازگردند؟ در موضوع اول یعنی علت‌های مهاجرت به خارج، چه ارادی بوده باشد و چه اجباری، چه در گذشته‌های دور بوده باشد یا سال‌های اخیر، مقالات تحقیقی و سیاسی زیادی نوشته و کتاب‌های چندی نیز در خارج کشور چاپ شده است، که در مواردی هم خالی از اغراق و سیاه نمایی نبوده است. در موضوع دوم که به وضع زندگی ایرانیان در خارج مربوط می‌شود، در مطبوعات و در رسانه ملی، آن چنان که باید کاری تحقیقی مستقل و بدون جهت گیری صورت نگرفته است. البته با توجه به اینکه عملا ایرانی‌ها در همه کشورهای اروپایی و امریکایی و ممالک همسایه پراکنده‌اند انجام یک پژوهش مستقل و واقع بینانه،هم زمانبر است و هم کاری است دراز مدت که قهرا نباید فقط در یک کشور خارجی انجام شود. در شبکه‌های فارسی زبان خارج در این باره کارهای موردی زیاد صورت گرفته است. ‏

در موضوع باز نگشتن ایرانیان مقیم، هم علت‌های سیاسی، هم مالی، هم اجتماعی و هم قضایی مطرح است. جناب محسنی اژه‌ای در جلسه شورای‌عالی قضایی با دادن تضمین لفظی که حتما پشتوانه اجرایی هم خواهد داشت، به یک نکته مهم اشاره کرده و گفته‌اند که هیچ تبعه ایرانی ممنوع الورود نیست. و اضافه کرده‌اند که ایرانی‌هایی که اموالشان بی‌سرپرست باقی مانده بهتر است بیایند و تعیین تکلیف کنند. ایشان همچنین به موضوع حکم جلب و سپری‌شدن بعضی از این گونه احکام اشاره کرده‌اند. با استقبال از توجه و نیت خیر رئیس دستگاه قضا در این باره، اگر بخواهیم گفته‌های ایشان را باز کنیم، باید پرسش‌های زیر نیز مطرح شود: ‏

‏۱ـ آیا همه مشکلات ایرانی‌های خارج اموال بی‌سرپرست شماری از آنها ست؟

‏۲ـ آیا این سعه صدر دستگاه قضا کسانی را هم که به علل سیاسی، لااقل به ادعای خود آنها که می‌گویند به خارج رفتنشان علت سیاسی دارد، در بر می‌گیرد؟ حال که هیچ تبعه ایرانی ممنوع الورود نیست، پس از بازگشت ممنوع الخروج نیز نخواهد بود؟

‏۳ـ با توجه با این که شمار زیادی از ایرانیان در خارج مشغول کار بوده و فرزندانشان هم یا در حال تحصیلند یا کار می‌کنند، آیا اگر این ایرانی‌ها در فرصت محدودی که در سال می‌توانند به ایران بیایند، اگر رسیدگی به کار حقوقی آنها طولانی شود، برای بازگشتن آنها مانعی ایجاد نمی‌شود؟

‏۴ـ آیا در دستگاه قضا اداره یا مرکز خاصی برای رسیدگی به امور ایرانیان خارج وجود دارد که آنها بتوانند پیش از آمدن به ایران با آن دستگاه مسئول تماس برقرار کنند و مشاوره بگیرند؟

‏۵ـ تلقی اولیه این است که وقتی بالاترین مرجع قضایی کشور تضمینی را در مورد ایرانیان خارج مطرح می‌کنند این تضمین برای همه دستگاه گسترده قضا لازم الاتباع باشد؛ اما آیا ریاست محترم قوه قضائیه دستور همه هماهنگی‌های لازم را داده‌اند که ایرانیان مقیم خارج مطمئن باشند که در بدو ورود به کشورشان فقط سرو کارشان با قوه قضائیه است نه با ضابطین خارج از قوه؟

این واقعیت را باید پذیرفت که در کشورهای اروپایی و امریکایی فضای تبلیغاتی در بین ایرانیان بیرون از اختیار جمهوری اسلامی است. کافی است به انبوه شبکه‌های فارسی زبان خارج توجه و برنامه‌های یک هفته آنها را ضبط و تحلیل محتوا تا به بعد فاجعه پی ببریم. البته این را هم در نظر بگیریم که در میان جامعه ایرانی خارج چند صد هزار جوان وجود دارد که ایران را ندیده‌اند ولی نسبت به کشورشان تعصب و علاقمندی دارند فضای غربت برای مهاجران در خارج به گونه‌ای است که نوجوانان و جوانان در آن محیط تلاش در حفظ هویت ملی خود دارند. ما باید در داستان بی سرانجام جذب ایرانیان خارج به فکر این جوانان باشیم که با تبلیغات زهر آگین لحظه‌ای ضد حکومت ایران و القای تحریفات تاریخی روبرو هستند. توجه به ایرانیان خارج باید شامل همه هموطنان باشد نه این که به یک طیف خاص خلاصه شود. منطق ایجاب می‌کند که هر جمعی، کمیته‌ای، یا شورایی که به‌نام ایرانیان خارج تشکیل می‌شود، به افرادی مسئولیت داده شود که هم محیط خارج را بشناسند و هم دیدی جامع نسبت به همه، لااقل پنج میلیون ایرانی داشته باشند، که تا اطلاع ثانوی اولین و برجسته‌ترین وجه مشترک آنها بازگشت به ایران و تردد با ایران بخصوص برای نسل جوان ما در خارج است. ایجاد تسهیلات بازگشت و تردد، تدوین برنامه برای آشنا کردن نسل جوان ایرانی مقیم خارج با کشورشان، تقویت کنسولگری‌ها برای اطلاع رسانی به ایرانیان، تجهیز نمایندگی‌های فرهنگی برای تسهیل گردهم آیی‌های فرهنگی ـ هنری ایرانیان مقیم و تقویت مدارس ایرانی خارج کشور از اهم اولویت‌های جذب ایرانیان مقیم خارج است.

چنانچه برنامه‌های مدون و جامعی برای ایجاد علقه بین ایرانیان مقیم خارج و کشورشان وجود داشته باشد می‌توان از تخصص‌های آنها در محیط برای کمک غیر مستقیم به کشورشان بهره گرفت. نگارنده شمار زیادی ایران در خارج می‌شناسد که هم در مداوای هموطنان که به خارج می‌روند، یار شاطرند و هم برای خانواده‌های فقیر به صورت پنهانی مبالغ قابل توجهی را به داخل ارسال می‌کنند و سرپرستی چند صد کودک را به عهده دارند مهم این است که بتوانیم این حرکت‌های مردمی را جهت دهیم و فضایی را فراهم کنیم که این دسته از ایرانی‌ها بدون واهمه و هراس به کشور رفت و آمد کنند. جذب سرمایه‌های ایرانیان خارج زمانی میسر است که نظام فضای بی‌اطمینانی کنونی را تلطیف کرده باشد.

نباید تصور کرد که هراس افکنی بین ایرانیان مقیم خارج تنها از جانب کسانی صورت می‌گیرد که از منابع خاص خارجی تغذیه می‌شوند. با کمال تاسف در داخل نیز در گذشته اقداماتی صورت گرفته که بهانه به دست شبکه‌های اجتماعی داده است که با تبلیغات مغرضانه در جوامع ایرانی خارج شبه افکنی کنند. در چارچوب مقابله با این گونه ندانم کاری‌ها، جناب محسنی اژه‌ای با تضمین لفظی‌ای که در جلسه دوشنبه شورای عالی قضایی داده اند، قدم نویی برداشته‌اند که امیدواریم به گام‌های بلندتری منجر شود.‏


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ معیاری برای داوری درباره مسوولان
✍️عباس عبدی

سخنان انتقادی دکتر زالی، رییس ستاد مبارزه با کرونای استان تهران، بازتاب بسیار گسترده‌ای داشت. پاسخ آقای ظریف نیز این بازتاب‌ها را بیشتر کرد. افکار عمومی متوجه شد که سیاست‌های بغایت نادرستی در مبارزه با کرونا وجود داشته و این سیاست‌ها متوجه افراد خاصی نیز هست. متاسفانه جامعه‌ای که از شفافیت محروم است، باید هم با چنین شوک‌ها و وضعیت‌هایی مواجه شود. اگر یک روزنامه‌نگار، برحسب وظیفه حرفه‌ای خود این اطلاعات را افشا می‌کرد، بلافاصله با شکایت و مجازات مواجه می‌شد، ولی اکنون مسوولان خودشان این حرف‌ها را در زمانی که چندان مفید نیست می‌زنند و اتفاقی هم برای آنان نمی‌افتد. کاری که وظیفه روزنامه‌نگار است و در زمان مناسب باید اعلام می‌کرد، اکنون و به صورت ناخوشایندی اعلام می‌شود و مردم حس می‌کنند که به آنان خیانت شده است. در هر حال این واقعه موجب شد که یک مساله جدی‌تری نیز آشکار شود. برخی از افراد نسبت به آقای زالی معترض بودند که چرا این حرف‌ها را اکنون می‌زنید؟ چرا در زمان خودش نگفتید؟ اکنون که دولت تغییر می‌کند و شما هم رفتنی هستید، زمان افشاگری نیست. آیا منافع یا انگیزه‌های شخصی در میان است؟ این استدلال کمابیش علیه آقای ظریف هم بیان شد. چقدر این استدلال درست است؟ آیا هر مدیری به محض اینکه دید عمل یا سیاست نادرستی در جایی وجود دارد، باید افشاگری کند و به تبع آن نیز برکنار شود یا استعفا دهد؟ اگر پاسخ مثبت است، خوب هیچ ‌وقت هیچ فرد متعارف و قابل قبولی در هیچ یک از پست‌های دولت‌های مشابه قرار نخواهد گرفت. اگر باید تا آخر ماند و هیچ نگفت، خوب پس اصلا چرا در آن پست حضور یافته‌ای که بخواهید فقط در نقش ماله‌کش خرابکاری‌ها و حتی همراهی با آن حاضر شوید؟ این یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها در سیاست عملی است. چگونه و تا کجا می‌توان با ساختاری که تصمیمات نادرست می‌گیرد، همراه بود و پس از آن نقطه باید جدا شد؟

به نظر بنده طراح این پرسش یکی از مهم‌ترین چالش‌های سیاست در ایران و جوامع مشابه است. چون بیشتر جوامع کنونی در وضعیتی نیستند که حکومت‌های آنان کاملا شفاف باشد. خیلی از امور به علل گوناگونی در پرده و پنهان می‌ماند. فساد و رفیق‌بازی و دیگر انگیزه‌های شخصی در تصمیمات وجود دارد، بی‌توجهی به رای و نظر کارشناسان به وفور دیده می‌شود، شکاف قدرت و مسوولیت وجود دارد، رفتارهای غیرقانونی هم هست، همه اینها موجب می‌شود که مدیران در نحوه برخوردشان با این امور به چند گروه تقسیم شوند. گروه اول کسانی هستند که با همه این تخلفات و عدم شفافیت‌ها مخالف هستند و به سرعت جلوی آنها می‌ایستند و در اولین گام اعتراض کرده و از کار نیز اخراج می‌شوند یا تغییرشان می‌دهند. گروه دوم کسانی هستند که خودشان کار خلافی مرتکب نمی‌شوند و به کارهای خلاف نیز کمک نمی‌کنند ولی در برابر اقدامات خلاف نیز نمی‌ایستند. گروه سوم، نه تنها مخالف اقدامات خلاف هستند، بلکه با آنان همراهی نمی‌کنند و تا حد ممکن نیز به اصلاح امور کمک می‌کنند. و بالاخره گروه چهارم که جزیی از ساختار می‌شوند و با آنان همراهی هم می‌کنند. داوری درباره گروه دوم و چهارم روشن است. گروه چهارم را باید به صورت مطلق محکوم کرد و گروه دوم نیز به‌ طور نسبی قابل محکوم شدن هستند. ولی میان گروه اول و سوم کدام را باید ترجیح داد؟ به ظاهر گروه اول قاطعانه در برابر تخلف می‌ایستد و مقابله می‌کند، ولی در عوض به سرعت حذف می‌شود و کسانی جایگزین آنها می‌شوند که به لحاظ رفتاری بیشتر به گروه چهارم یا دوم نزدیک هستند. در حقیقت او وارد کاری شده که پیشاپیش باید می‌دانست که بقایش با شیوه رفتاری گروه اول قابل دوام نیست. چنین افرادی به سرعت به حاشیه رانده می‌شوند. شاید در عرصه عمومی و روشنفکری کارآیی خوبی داشته باشند ولی در عرصه اجرا معلوم نیست که کارآمد باشند. بنابراین در چنین ساختارهایی موثرترین افراد کسانی هستند که رفتار گروه سوم را پیشه می‌کنند. درست است که برخی جاها سکوت می‌کنند ولی خدماتی هم دارند که اگر نباشند از این خدمات خبری نیست. به‌علاوه در گفتار و کردار هم با سیاست‌های نادرست همراهی نمی‌کنند. ولی یک نکته مهم است؛ تا کجا باید این سیاست را ادامه داد؟ در واقع گروه سوم در یک طیف قرار دارند که یک سر آن افراد گروه اول است و یک سر دیگر آن افراد گروه چهارم هستند. تا کجا می‌توان این راه را ادامه داد؟ در تاریخ ایران از هر چهار گروه داشته‌ایم، شاید گروه اول قهرمان‌تر از بقیه باشند، ولی خیر چندانی از آنان به جامعه نرسیده است. گروه دوم، معمولا کم‌اهمیت هستند. گروه سوم کارآمدترین هستند و گروه چهارم نیز خائنین به مردم هستند. پرسش اصلی این است، نقطه‌ای که نباید از آن جلوتر بروند کجاست؟ به نظرم پاسخ کلیشه‌ای نمی‌توان داد. این را باید به عرف عقلا و جمعی و برداشت عمومی واگذار کرد. فرد باید هدفش تحقق خیر عمومی باشد و بداند مردم متوجه وجود این رفتار و انگیزه می‌شوند. میان افراد فرصت‌طلبی که برای خوشایند دست به افشاگری می‌زنند، با کسانی که در فرصت مناسب لب به سخن می‌گشایند فرق است و مردم متوجه می‌شوند. در هر حال این یک چالش مهم در داوری‌های روزمره ما است. اگر نگاه‌مان مطلق‌گرا باشد باید همه را محکوم کنیم، ولی واقعیت این است که در میان همگان می‌توان فرق خائن و خادم را بازشناخت.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌معرفت‌شناسی هراس و سیاست‌گذاری عمومی
✍️کیومرث اشتریان

چگونه «شِبه‌‌علم» می‌تواند حکمرانی را تباه کند؟ از طریق بنیان‌گذاری نظام سیاست‌گذاری بر هراس و تردید. بارها نسبت به رسوخ و نفوذ «شبه‌علم» در دستگاه سیاست‌گذاری کشور هشدار داده‌ام. «شبه‌علم» نه به‌دلیل ترویج خرافه علمی بلکه به‌دلیل ایجاد انحراف در نظام سیاست‌گذاری کشور و تعطیلی فکر و ترویج هراس از اندیشه است که خطرناک‌تر می‌شود. علم، حاصل گفت‌وگوی آزاد کارشناسی است و «شبه‌علم» با هراسی که در دل ایجاد می‌کند «دُردانه آزادی» را از انسان می‌گیرد و دیوان و دیوان‌سالاری را در دالانی از وحشت و تاریکی فرومی‌برد. «معرفت‌شناسیِ هراس» یعنی یک دستگاه فکری که بر ایجاد ترس و تردید بنیان نهاده شده است و باورهایی را براساس سوءظن برمی‌سازد. این باورها از سیاست و حکمرانی تا علم و تمدن را در بر می‌گیرد. این ترس، تردید و نگرانی گونه‌ای از «شبه‌علم» را پدید می‌آورد. منفعت‌طلبی و سیاسی‌کاری افراطی از یک سو و توسعه پوشالی آموزش عالی و دانش کلام ایدئولوژیک از سوی دیگر سبب شده است گاه مشاوره‌های مهلکی به تصمیم‌گیران کشور داده شود و آنها را به عرصه‌های خطرناکی بکشاند؛ از کرونایاب مستعان تا اتکا به تولید واکسن کرونا. به نمونه‌هایی از این «شبه‌علم» توجه کنید:

‌تراریخته به‌مثابه توطئه استکبار، توطئه عقیم‌سازی مسلمانان، توطئه صهیونیست‌ها برای بیمارکردن مسلمانان از طریق آلودگی آب زمزم، نفوذ در دستگاه‌های دولتی (البته صرفا مقصود دولت حسن روحانی بود و دیگران از این نفوذ مبرا هستند)، کرونایاب مستعان، تولید واکسن، فراماسونری، دسترسی به اسرار کشور از طریق «گوام» (FATF) و در نهایت حکایت تلخ واکسن که امروزه دیگر زبانزد همگان است. ده‌ها نمونه از چنین هراس‌افکنی‌هایی در بدنه نظام سیاست‌گذاری وارد شده و نظام تصمیم‌گیری در کشور را مختل کرده است. مهم خودِ این اظهارات نیست؛ در همه دنیا چنین ادعاهای بی‌پایه و اساسی از سوی شیادان مرسوم است. مهم آن است که برخی مقامات مسئول در معرض باور قرار می‌گیرند و مثلا درخصوص آلودگی آب زمزم دستور اقدام به آزمایش آن می‌دهند. مهم این است که برخی از این سخنان در جلسات سخنرانی‌های پدافند غیرعامل ترویج می‌شده که خود یک نهاد تأثیرگذار در سیاست‌هاست. مهم آن است که این سخنان در صداوسیمای رسمی کشور بازتاب وسیع داده می‌شود و در نهایت مهم‌تر از همه این است که چنین اظهارات بی‌پایه و اساسی تحت عنوان «علم» به دستگاه سیاست‌گذاری کشور وارد می‌شود، هراس ایجاد می‌کند و مخالفان را با اتهاماتی مانند مملکت‌فروشی و خودفروشی و جاسوسی می‌راند. خدایش بیامرزد دانشمند عزیز مرحوم دکتر بهزاد قره‌یاضی، از بنیان‌گذاران پژوهشکده بیوتکنولوژی و مجری طرح برنج تراریخته که گفته بود تاکنون اجازه رهاسازی محصولات تراریخته به محققان داده نشده و این از فناوری‌هراسی مسئولان ناشی می‌شود.
‌اما ببینیم که معرفت‌شناسی هراس و «متدولوژی» وحشت چگونه کار می‌کند؟ هراس، یک حالت روانی است که قواعد شناختی ویژه‌ای را بر انسان بار می‌کند. توان اندیشیدن، جسارت نوآوری و اعتمادبه‌نفس را از او می‌گیرد. منتظر می‌ماند که دیگری به او بگوید که چه کن و چه نکن. ترس، همزاد تسلیم است و نخستین کاری که با روح و روان انسان می‌کند آن است که نظام شناختی وی را مختل می‌کند و او را آماده «تسلیم محض شدن» می‌کند. زمینه گونه‌ای حکمرانی فرقه‌ای را در نظام تصمیم‌گیری فراهم می‌کند. در فرقه‌ها، هراسِ درونی ابزار اصلی تبعیت است. فرقه‌های انحرافی با ایجاد معنویتِ کاذب گونه‌ای قداستِ دروغین و نوعی دالان نامرئی از کیش شخصیت ایجاد می‌کنند که مهم‌ترین سازوکار فرمانبری را ایجاد می‌کند. همین سازوکار می‌تواند در رابطه استاد و دانشجو یا رئیس و مرئوس پدید آید و قدرت تفکر را از انسان سلب کند. اگر در نظام تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری چنین رابطه‌ای شکل گیرد خِرد و عقلانیت را از آن می‌گیرد. کارکرد «گاندو» همین هراسی است که در دل می‌آفریند و تو را به همه‌چیز بدبین می‌کند و مخاطب را نگران و مضطرب می‌کند تا جسارت تفکر سیاسی را از او بگیرد.

از‌این‌رو است که دل به کسی می‌بندی که بتواند برایت تحلیل شبه‌امنیتی کند تا کارآمدی و ناکارآمدی را از همین چشم‌انداز امنیتی ببینی؛ تا روابط بین‌الملل را و تلاش‌های علمی اندیشمندان را و تمدن‌سازی را و فلسفه و عرفان را همه از یک پنجره تنگ و گِل‌آلود ببینی. ‌معرفت‌شناسیِ هراس با فریادهای خشم‌آلود و جاهلانه در تریبون‌های رسمی و غیررسمی گسترش می‌یابد و اندیشمندان را از دایره حکمرانی و چرخه تصمیم و نظام سیاست‌گذاری بیرون می‌راند. متفکران را نیز به احتیاط می‌کشاند. مغز علیل می‌شود و ترس مانع از آن می‌شود که واکسنی برای فلج فکری خود بیابیم. سخنران‌های حرفه‌ای و سازمان‌دهی‌شده دایرمدار تئوری‌پردازی‌های توطئه‌محور می‌شوند. در برخی دانشگاه‌ها و تریبون‌های به‌اصطلاح علمی شاهدیم که از سوی برخی دانشگاهیان، حوزویان و گروه‌های ذی‌نفوذ چنین رفتارهایی مرسوم شده است. گفتارهای یک‌جانبه و بدون مواجهه با مخالفان، «خشونت تحلیلی»، فریبکاری، ادبیات غیرنوشتاری و شفاهی، سرقت واژگان از علوم اجتماعی و فلسفی و قلب ماهیت آن، ادعاهای بدون «فکت» (Fact)، انتخاب گزینشی از منابع دست چندم و غیرمعتبر فرنگی، سخن‌فروشی و خودفروشی با ویترینی از مدارک دانشگاهی، «فکت»سازی، خلط دانش‌های کلامی با علم، فریبندگی برای مقامات، ترساندن مقامات از هرگونه تفکر مستقل حتی از نظریه‌های عدالت‌گرایی بعضی نظریه‌پردازان دولتی و... برخی دیگر از ویژگی‌های چنین رویکردی است.
جالب است که دو نفر از نامزدهای ریاست‌جمهوری که یکی پزشک متخصص است و دیگری مردی میانسال با سابقه نظامی-اجرائی بالا در محفل یکی از همین سخنرانان حرفه‌ای که مروج معرفت‌شناسی هراس و «متدلوژی» توطئه است حضور می‌یابند و خوش‌باورانه در پی کسب دانش ایشان برای حل‌وفصل امور کشورند. یکی از همین نامزدهای ریاست‌جمهوری می‌گوید: «ماحصل اقدامات ارزشمند این مجموعه می‌تواند برای اداره کشور مفید و مؤثر باشد». علی‌الاصول سابقه اجرائی و تقنینی این دو نفر می‌توانست تجربه گران‌بهایی برای آنها به ارمغان آورده باشد که قابل قیاس با سخنران مورد نظر نیست؛ اما انسان را چه می‌شود که این تجربه‌های گران‌بها را در طبق اخلاص به قربانی یک سخنران حرفه‌ای می‌برد که هیچ تجربه درخوری در امر حکمرانی ندارد؟ کارکرد «شبه‌علم» همین است: سلب اعتمادبه‌نفس دیگران و آنان را فرمانبرِ ناآگاهی خویش ساختن با کوهی پوشالی از اعتمادبه‌نفس. فراتر برویم. مهم تک‌تک چنین افرادی نیستند که اسیر «شبه‌علم» شده‌اند، مهم این است که برخی و البته نه همه، تصمیمات کشور گاه در چنین ورطه‌ای می‌افتد. مراکز حساس سیاست‌گذاری کشور به تسخیر کسانی درمی‌آید که تحت‌تأثیر «شِبه‌علم»‌اند تاجایی‌که «‏رئیس مرکز ارزیابی و نظارت راهبردی اجرای سیاست‌های کلی مجمع تشخیص مصلحت نظام» خواستار تحریم واکسن خارجی از سوی مردم می‌شود. او که یک «دکتر» است گفته: «به مردم توصیه می‌کنم از تزریق واکسن خارجی خودداری کنند، من و خانواده‌ام هم استفاده نخواهیم کرد». هیهات که چنین افرادی افکار مسئولان را درخصوص «برجام» و «گوام» (FATF) شکل دهند. سیاست‌گذاری عمومی ورطه هولناکی برای چنین افرادی می‌شود چون بدون تجربه اجرائی و به مجرد مشاهده ناکارآمدی‌ها به خود جرئت می‌دهند که به مردم و به مقامات چنین توصیه‌هایی بکنند. حوزه اجرائی، جسارت و شجاعتِ خامِ دوران جوانی را برنمی‌تابد. با یک اشتباه میلیاردها تومان از بودجه عمومی به هدر می‌رود. تصمیم‌های ارزی از سوی کسانی گرفته شد که سال‌ها سابقه اجرائی در سطوح بالا داشتند، چه رسد به کسانی که یک روز سابقه مؤثر اجرائی ندارند یا یک هزار تومانی از بازار بخش خصوصی درآمد نداشته‌اند. اینان چگونه به خود اجازه می‌دهند درباره امور مهم کشور، بازار، کسب‌وکار، کارآفرینی، سیاست خارجی و... به ارائه توصیه سیاستی بپردازند. در اداره بیت‌المال باید به اینان هشدار داد که «غافل مشو که مرکب مردان مرد را/ در سنگلاخ بادیه پی‌ها بریده‌اند». اما افسوس که تنها در پی آن هستند که ناگه به یک خروش صدها منزل را در حکم و حکومت و حکمرانی درنوردند. «شبه‌علم» می‌تواند دستگاه سیاست‌گذاری را اسیر دور جهالت و خودبینی و سبکسری کند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دولت تازه و چابک‌سازی نهادهای صادراتی
✍️محمد پارسا

نتایج انتخابات سیزدهمین دوره ریاست‌جمهوری اعلام شد و حالا در نیمه سوم مردادماه در آستانه دولت تازه‌تاسیس سیزدهم با معرفی وزیران جدید هستیم. دولت سیزدهم وارث تحریم‌هایی است که از سال ۱۳۹۷ برقرار شده و ایران را تحت فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فراوانی قرار داده است.درحالی که انتظار می‌رفت با روی کار آمدن دولت دموکرات در آمریکا از شدت تحریم‌ها کاسته شود اما برآیند گفت‌وگوهای هسته‌ای در شهر وین و نیز روی کار آمدن دولت جدید در ایران این بوده و هست که آمریکایی‌ها تشدید تحریم صادرات نفت ایران را که اندکی از شدت آن کاسته بودند، دوباره در دستور کار قرار دهند. به این ترتیب و با توجه به رخدادهای سیاسی اخیر در کشور، به نظر نمی‌رسد صادرات نفت ایران با شتاب به نقطه امنی برسد. این وضعیت، اقتصاد ایران را در سیاهچاله‌ای می‌اندازد که اگر با شتاب از آن بیرون کشیده نشود برگرداندنش به زندگی عادی، دیگر جزو ناشدنی‌ها می‌شود. با این تفاسیر، برگرداندن شادابی و سرزندگی به کسب‌وکار مشاغل در این روزها با توجه به مجموعه شرایط و برای ایجاد امید و ترسیم تصویری روشن از چشم‌انداز آینده یک ضرورت تمام‌عیار است؛ علیرغم اینکه شاید برخی بگویند فرصت‌های بسیاری برای ایران از دست رفته و نمی‌شود کاری کرد. نگارنده ضمن تایید فرصت‌سوزی‌های رخ داده خصوصا در سال‌های اخیر، دست روی دست گذاشتن را دور از خرد و هوشمندی می‌دانم چرا که من و بسیاری از همکاران در بخش خصوصی باور داریم نباید با به تن کردن لباس رخوت از محور تلاش دور بمانیم و با چشمانی باز شاهد فرورفتن زندگی و کسب‌وکار شهروندان ایران در گرداب نابخردی عده‌ای باشیم.
حالا پرسش این است: از کجا باید شروع کرد؟ کارشناسان، اقتصاددانان و فعالان اقتصادی تردیدی ندارند که اعلام کنند بیرون کشیدن اقتصاد از گرداب و سیاهچاله‌ها باید با دگرگونی‌های ساختاری در نظام تصمیم‌گیری و نیز در نگاه راهبردی همراه باشد و این راه‌حل بلندمدت است. به طور مثال باید روشن شود اساس نظام فکری اقتصاد ایران را باید بر اقتصاد آزاد بنا نهاد یا اقتصاد برنامه‌ریزی شده متمرکز یا… . همچنین باید در ساختارهای سازمانی و اداری نیز تغییراتی پدیدار شود. اما دگرگونی‌های ساختاری نیاز به زمان کافی دارند و اجماع بر موضوع آنها کاری سخت و زمان‌بر است. به نظر می‌رسد برای اینکه اوضاع کسب‌وکار ایرانیان بدتر از وضعیت فعلی نشود باید گام‌های پرشتابی در برخی از زمینه‌های قابل اجرا برداشت. حال که دولت سیزدهم آماده شروع به کار خود است و با سایر نهادها هماهنگی بیشتری خواهد داشت بسترسازی برای برداشته شدن گام‌هایی پرشتاب برای عبور اقتصاد از شرایط نامطلوب شاید با کارآمدی بیشتری انجام شود. چنانچه این زمینه با توجه به مجموعه شرایط پیش رو در گرو توجه واقعی و عملی به مقوله توسعه صادرات انجام شود. با توجه به اینکه همه می‌دانیم اگر ایران نتواند در سه یا چهار سال آینده بازارهای صادراتی خود در منطقه و در سطوح گسترده‌تری از کشورهای همسایه را گسترش دهد، احتمال دارد دیگر به جایگاه پیشین خود، قبل از شروع تحریم‌ها، به‌عنوان عضوی فعال در لیست کشورهای صادرکننده بازنگردد. شتاب دگرگونی‌ها در این زمینه و نبرد نفسگیر برای تسخیر بازارهای صادراتی اجازه از دست دادن فرصت کوتاه باقی مانده را نمی‌دهد. لذا نهادها و سازمان‌هایی که هر کدام به شکلی در گسترش و شتاب‌دهی به صادرات محصولات غیرنفتی موثرند باید با برنامه‌ریزی صحیح و کارآمد تغییر رویه داده و با تجدیدنظر در کارکردهای فعلی و نیز به‌کارگیری سیستم عملکردی چابک، به همراه نیرومندتر کردن این گروه از نهادها، راه را برای توسعه حجم صادرات باز کرده تا قطار صادرات ایران با سرعت و حجم بیشتری حرکت مجدد خود را آغاز کند. به طور مثال سازمان توسعه تجارت به عنوان یکی از ارگان‌های سیاستگذاری و فرماندهی در توسعه صادرات باید با به‌کارگیری روش‌های نوین در گسترش صادرات نقش موثری ایفا کند. این سازمان با استفاده از نیروهای کارشناس خود، اتاق فکری از ورزیده‌ترین صادرکنندگان و نیز اعضای تشکل‌های بزرگ صادراتی تاسیس کند تا از همه توان بالقوه موجود استفاده شود. علاوه بر این، این بانک باید از شرایط فعلی فاصله بگیرد و با تخصیص منابع ارزی و همچنین باز گذاشتن دست مدیران آن برای همکاری با صادرکنندگان در تامین نیازهای ارزی و دادن تضمین‌های لازم به صادرکنندگان خدمات فنی و مهندسی سهم بیشتری در تسریع صادرات داشته باشد. از سوی دیگر مکانی مثل صندوق ضمانت صادرات باید ابعاد و اندازه بزرگ‌تری داشته باشد و میزان بیشتری از منابع ارزی به دست آمده از محل صادرات نفت و فرآورده‌های نفت وگاز به این صندوق اختصاص یابد. دولت سیزدهم با توجه به شرایط تازه در نهاد ریاست‌جمهوری توانایی بیشتری برای محقق کردن شرایط توسعه صادرات دارد. این دولت نیز می‌تواند با دور شدن از تصورات غلط و گمانه‌زنی‌های بی‌فایده راه را برای حضور بیشتر تشکل‌های صادراتی در مراکز و نهادهای تصمیم‌ساز صادراتی باز کند. دولت سیزدهم باید هرگونه سد و گره‌ای که در مسیر جلوگیری از شتاب‌دهی به صادرات زده و باعث بسته شدن این مسیر شده است را با قدرت بیشتری از میان بردارد. در نهایت اینکه، با پرداختن به مساله مزیت‌های صادراتی، با سرعت بیشتری به شناسایی و تقویت بخش اقتصادی سفارتخانه‌های ایران در کشورهای مستعد پرداخته شود تا با وارد کردن کالا و خدمات از ایران، شتاب لازم را به بخش توسعه صادرات بدهیم.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 درس‌های اقتصادی واکسن
✍️دکتر علی سرزعیم

این روزها آمار درگذشتگان به علت کرونا به‌شدت بالا رفته و نگرانی در خانوارها افزایش یافته است. اخیرا مقامات سیاسی عالی‌رتبه کشور هم بر ضرورت واردات واکسن تاکید کرده‌اند و بر لزوم خودکفایی در تولید واکسن کمتر تاکید می‌کنند.
آنچه مشخص است این است که کشور یک دوره طلایی برای واردات واکسن و تزریق آن را از دست داده و درنتیجه جامعه در برابر کرونای دلتا آسیب‌پذیری بیشتری دارد و به همین دلیل آمار مرگ‌ومیر به‌شدت افزایش یافته است. اگر دستگاه‌های اجرایی همدیگر یا تحریم را مقصر اعلام می‌کنند، ولی واقعیت آن است که یک‌بار دیگر دو تفکر اقتصادی غلط مثل بختک بر اقتصاد ایران حاکم شد؛ البته این‌بار بر سیاستگذاری سلامت و پیامدهای مخرب آن و به شکل تلفات انسانی شدید ظاهر شد. در گذشته پیامدهای منفی این تفکرات اقتصادی خود را به شکل هزینه‌های بالا، هدررفت منابع یا عدم‌النفع رشد نشان می‌داد و به همین دلیل کمتر درک می‌شد؛ اما در این نوبت پیامدها به شکل جان دادن انسان‌های بی‌پناه ظاهر شده است و قابل کتمان نیست. چه خوب است که این پیامدهای غیرقابل انکار زمینه‌ای برای طرد همیشگی این دو تفکر ایجاد کند.

تفکر غلط نخست اصرار بر دولتی شدن همه‌چیز به بهانه عدالت است. از روز نخست وزارت بهداشت با واردات واکسن توسط بخش خصوصی مخالفت کرد و معتقد بود نباید جامعه به سمتی برود که بخش‌های برخوردار بتوانند واکسن بزنند و بخش‌های غیربرخوردار نتوانند. این برداشت سطحی از عدالت موجب شد تا سیاست ممنوعیت واردات واکسن توسط بخش خصوصی دنبال شود. بسیاری از شرکت‌های بزرگ کشور به دولت پیشنهاد کردند تا بتوانند از محل منابع خود در خارج واکسن لااقل برای کارکنان خود و خانواده‌های آنها وارد کنند؛ اما هر نوبت با پاسخ منفی روبه‌رو شدند. توهم مسوولان دولتی وزارت بهداشت این بود که آنها خود می‌توانند به اندازه نیاز واکسن وارد کنند. این توهم آن هم در شرایط تحریمی و تنگنای مالی بسیار مهلک از آب درآمد و زمان طلایی برای واکسیناسیون وسیع جامعه از دست رفت. بخش خصوصی این قابلیت را داشت که از هر روزنه‌ای عملیات انتقال ارز و واردات واکسن را انجام دهد و چون این کار به شکل وسیع انجام می‌شد بخش قابل توجهی از جامعه می‌توانست خود را با هزینه خود واکسینه کند. آن بخش از جامعه که پولی برای واکسیناسیون نداشت توسط دولت واکسینه می‌شد یا هزینه واکسیناسیون آنها را دولت به ریال می‌پرداخت. درواقع دولت دو اشتباه همزمان مرتکب شد. اشتباه اول این بود که تامین واکسن را خود بر عهده گرفت؛ درحالی‌که تامین واکسن توسط بخش خصوصی به مراتب راحت‌تر، سریع‌تر و کارآتر صورت می‌گرفت. اشکال دوم این بود که عرضه واکسن را نیز خود بر عهده گرفت؛ درحالی‌که بازهم بخش خصوصی می‌توانست این کار را هم بر عهده بگیرد و وزارت بهداشت صرفا واکسیناسیون اقشار ضعیف را بر عهده می‌گرفت. انگیزه‌های سودجویی موجب می‌شد تا آنقدر واکسن به داخل سرازیر شود که قیمت آن در داخل متعادل شود و بخش بزرگی از جامعه بتواند با هزینه خود، خود را ایمن کند و دولت منابع محدود خود را به حمایت از فقرا اختصاص دهد. اینک با این سیاست غلط تلاش شد تا مرگ‌ومیر کرونا به یکسان میان اقشار ضعیف، متوسط و ثروتمند توزیع شود تا مثلا عدالت محقق شود؛ غافل از اینکه برخی افراد برخوردار تلاش کردند خود را به کشورهای خارج برسانند و نیاز خود به واکسیناسیون را در آنجا برآورده کنند.

تفکر خطای دوم به لزوم خودکفایی در همه‌چیز یا اکثر چیزها مربوط می‌شود. من خود به شخصه به توان نظام پزشکی در تحقیقات مربوط به واکسن باور دارم و معتقدم که متخصصان ایرانی در این عرصه چیزی از رقبای خارجی کم ندارند؛ اما این به آن معنی نیست که کل جامعه را در امور حیاتی و مهم معطل داخلی‌سازی کنیم. تفکری که بر لزوم ساخت داخل در اغلب امور تاکید دارد خود را از خلاقیت‌ها و ابتکارات و نوآوری‌های دیگر انسان‌ها در گوشه و کنار جهان محروم می‌کند. ما حتما به توان متخصصان خود ایمان داریم؛ اما این به معنی آن نیست که رقابت بین متخصصان داخل و خارج را از بین ببریم که اگر این کار را بکنیم و روی متخصصان داخل تعصب نشان دهیم، عملا خود را از ثمرات رقابتی که به شکل محصولات بهتر یا راه‌حل‌های سریع‌تر است، محروم می‌کنیم.

درس بزرگ آمار بالای مرگ‌ومیر کرونا در روزهای اخیر یک‌بار دیگر نشان می‌دهد دولت مجری خوبی نیست و انگیزه‌های اقتصادی در تامین نیازهای انسان‌ها کارآتر عمل می‌کند. دولت اگر صرفا به سیاستگذاری درست و حمایت از اقشار محروم بسنده کند، کافی است و بیش از انتظار است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0