🔻روزنامه ایران
📍 چگونه می توان فقرزدایی کرد
✍️مرتضی افقه

وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گزارش رسمی خط فقر در ایران را منتشر کرد. براساس این گزارش خط فقر در کشور رشد داشته است. وزارت کار دو سال قبل هم آماری ارائه کرد که نشان می داد ۶۰ میلیون نفر نیازمند دریافت کمک های معیشتی و حمایتی هستند. این آمارها نشان می‌دهد برنامه فقرزدایی در کشور موفق نبوده است. علت اصلی افزایش فقر در کشور سوء مدیریت و سیاست‌های اشتباه است اگرچه تحریم‌ها بویژه در چند سال اخیر فقر را تشدید کرده است، اما ریشه فقر به‌عدم شناخت برنامه‌ها و سیاست‌هایی برمی‌گردد که برای فقرزدایی لازم است. یکی از معضلات کشور این است که برنامه‌ها در مواقع اجرا با مشکل مواجه می‌شوند و اهداف تحقق نمی‌یابند.
از دهه ۷۰ میلادی، جهان به این نتیجه رسید با برنامه‌های معمول مانند افزایش تولید ملی، فقر ریشه کن نمی‌شود. مسأله فقر از دهه ۷۰ میلادی در جهان برجسته شده است. از آن موقع با هدف فقرزدایی، تعریف رشد و توسعه عوض شد؛ اما باز هم می بینیم از ابتدای قرن جدید، سازمان ملل نخستین هدف از ۸ هدف هزاره جدید را کاهش و حذف فقر شدید و گرسنگی اعلام کرد. این برنامه بنا بود فقر مطلق را تا ۲۰۱۵ به انتها برساند اما خیلی از کشورها در اجرای آن موفق نبودند و این برنامه تحت عنوان توسعه پایدار عنوان شد و دوباره خط فقر در صدر اساس سازمان‌های معتبر جهانی قرار گرفت. فقر مسأله پیچیده‌ای است که کل جهان الان با آن مواجه است. در کشور ما هم یکی از اهداف انقلاب توجه به مستضعفین و کاهش فقر بود. یکی از دلایلی که موفق نشدیم فقر را کاهش دهیم ساده انگاری مسأله فقر بود. فقر مسأله پیچیده‌ای است که سیاستگذاری و برنامه‌ریزی برای حل آن تبحر، دانش، مدیریت قوی و بسیاری شاخص‌های دیگر را نیاز دارد. با اینکه در جهان رویه مبارزه با فقر عوض شده اما در کشور ما هنوز این نگرش وجود دارد که اگر تولید ملی افزایش پیدا کند فقر خودبه خود از بین می‌رود؛ در حالی‌که این تئوری برای کاهش یا رفع فقر، در جهان رد شده است. برای رفع فقر، طبیعی است که تولید ملی باید افزایش پیدا کند اما این شرط لازم است، شرط کافی این است که تولید ملی توأم با کاهش فقر باشد که در ادبیات توسعه به آن رشد فقرزدا می‌گویند. سؤال این است مگر می‌شود تولید ملی افزایش داشته باشد، رشد اقتصادی داشته باشیم ولی فقر کاهش پیدا نکند؟ بله با تکنولوژی‌های پیشرفته امروز این اتفاق رخ می‌دهد، یعنی می‌شود تولید بالا داشت اما توزیع درآمد، بیکاری و فقر کاهش پیدا نکند. بنابراین در برنامه‌های رشد تولید و اقتصاد باید عنوان رشد فقرزدا را بگنجانیم. بعد از افزایش تولید ملی از دو طریق می‌توان فقر را کاهش داد:۱- ایجاد اشتغال و فرصت‌های شغلی ۲-گسترش حمایت‌های دولتی.
اگر می‌خواهیم فقر، بیکاری و نابرابری کاهش یابد حتماً رشد تولید باید توسط بنگاه‌های اشتغالزا ایجاد شود. یکی از سالم‌ترین روش‌های توزیع درآمد و کاهش فقر ایجاد اشتغال است نه توزیع یارانه. ایجاد اشتغال عزتمندانه برای مردم، توزیع درآمد مناسب است. پرداخت یارانه فقط باید برای کسانی باشد که نمی‌توانند کار کنند مانند سالمندان، معلولان و... بنابراین برنامه‌ریزی اثرگذار برای کاهش فقر باید رشد توأم با اشتغال و ایجاد فرصت‌های شغلی بیشتر باشد که سازوکار آن در ادبیات اقتصادی جهان مشخص است. اما در ایران به این علوم اقتصادی بی‌اعتنایی شده است. یکی از موارد دیگری که برای کاهش فقر باید به آن توجه شود موضوع نابرابری منطقه ای است. بیشتر فقرا در حاشیه شهرها، شهرهای کوچک و روستاها هستند که علت آن بی‌تدبیری‌ها در سیاستگذاری بوده که تمام ثروت در شهرهای بزرگ متمرکز شده است. این سیاست اشتباه باعث افزایش مهاجرت و گسترش حاشیه نشینی شده و هم باعث محروم ماندن استان‌های کوچک شده است. بی‌تدبیری‌ها موجب افزایش فقر در کشور شده و اهداف بالادستی و برنامه‌ها را تحت تأثیر قرار داده است. متأسفانه خارج از شعار، برنامه اجرایی برای توزیع درآمد و دستیابی به درآمد بالاتر از خط فقر، توسط دولت‌ها ارائه نمی‌شود. در شرایط فعلی اگر مسأله تحریم حل نشود، بسیاری از برنامه‌های کاهش خط فقر قابلیت اجرایی ندارد و موانع ساختاری اجازه اصلاح برنامه را نمی‌دهد. چرخ تولید ما بشدت وابسته به صادرات نفت است به همین دلیل اگر تحریم‌ها باقی بماند برنامه‌های کاهش فقر به هدف نمی‌رسد.


🔻روزنامه کیهان
📍 داغ ما و رقص آنها
✍️محمد صرفی

ویروس منحوس کرونا همچنان در جهان مشغول تاخت و تاز است و معلوم نیست کی سایه شوم آن از سر دنیا برطرف خواهد شد. جهش‌های پی‌در‌پی و بروز سویه‌های جدید، بازگشت به وضعیت طبیعی را در ‌هاله‌ای از ابهام فرو برده و تضمین و زمان مشخصی در این خصوص قابل ارائه نیست. در کشور ما نیز تبعات و تلفات ناشی از کرونا فراز و نشیب‌های بسیاری داشته است. گاهی موج شیوع و قربانیان فروکش کرده و در کنار ایجاد امیدواری، باعث برخی سهل‌اندیشی‌ها و کاهش رعایت ضوابط بهداشتی شده است اما چند ماهی است که شیوع کرونا در ایران روندی افزایشی یافته و روزها ده‌ها هزار تن را مبتلا کرده و جان صدها هموطن عزیزمان را گرفته است. ابتلای هر فرد به کرونا به معنای گرفتاری همان فرد نیست. اغلب، خانواده‌ها به‌صورت گروهی مبتلا می‌شوند و فوت هر نفر به معنای داغدار شدن یک جمع است.
در چنین شرایطی یکی از سؤالات افکار عمومی چرایی اوج گرفتن ابتلا و تلفات است. عده‌ای پاسخ این سؤال را صرفاً به موضوع واکسیناسیون مرتبط کرده و می‌گویند تاخیر در این موضوع عامل این وضعیت است. آمارها و گزارش‌های جهانی موید تأثیر میزان پوشش واکسیناسیون بر کاهش ابتلا و تلفات است اما این همه قضیه نیست. کارشناسان و متخصصان جهانی ماجرا، بارها تأکید کرده‌اند که حتی واکسیناسیون گسترده نیز به معنای رهایی از خطر کرونا نیست و پروتکل‌های بهداشتی همچنان باید رعایت شود. وقتی برای رعایت پروتکل‌ها برای واکسن‌زدگان هم توصیه می‌شود، ناگفته پیداست که واکسینه‌نشده‌ها باید نسبت به این قضیه اهتمامی بسیار بیشتر داشته باشند.
یکی از راه‌های مراقبت و پیشگیری، مقررات و محدودیت‌های جمعی است. این محدودیت‌ها طیف و شدت مختلفی می‌تواند داشته باشد. بهترین و موثرترین نوع محدودیت قرنطینه سراسری با شدت حداکثری است که از آن به‌عنوان Lockdown یاد می‌شود. قرنطینه سراسری و حداکثری به‌گونه‌ای است که شهروندان حتی حق خروج از منزل را نیز ندارند، مگر در شرایطی بسیار خاص و استثنایی، در غیر این صورت با برخوردهای قهری و اغلب جریمه‌های سنگین رو‌به‌رو می‌شوند. این نوع قرنطینه - فارغ از هزینه‌های اجتماعی- هزینه اقتصادی بسیار سنگینی دارد. هر قدر طول این نوع قرنطینه بیشتر باشد، کارایی آن نیز بیشتر خواهد بود اما به موازات آن هزینه‌هایش نیز سنگین‌تر می‌شود. همان‌طور که ذکر شد استفاده از این گزینه در دنیا بسیار نادر بوده و حتی اغلب کشورهای صنعتی و ثروتمند نیز آن را انتخاب نکرده‌اند. شرایط اقتصادی کشور ما نیز مانند اغلب کشورهای جهان اجازه استفاده از این گزینه را نداده است.
البته در ایران تاکنون چند مورد تعطیلی و برخی محدودیت‌ها را داشته‌ایم اما متأسفانه به‌دلیل برخی اهمال‌کاری‌ها در دولت قبل، این تعطیلات نه تنها کمکی به مهار کرونا نکرد بلکه با هجوم بخش قابل توجهی از مردم به سمت جاده‌ها و سفر - به‌خصوص از سوی عاشقان شمال! - خود به عاملی برای گسترش بیماری و شیوع بیشتر ابتلا و در نتیجه افزایش تلفات منجر شد. تنها تعطیلات هفته گذشته بود که ممنوعیت‌ها تا حد زیادی واقعی و عملی شد و آمارها از کاهش محسوس‌ تردد در جاده‌ها خبر می‌دهد. البته باز هم عده‌ای از سینه‌چاکان سفر به شمال نتوانستند آرام بنشینند و انواع و اقسام خلاقیت‌ها را به خرج دادند تا شعور و شخصیت اجتماعی خود را بیش از پیش نشان دهند. برای نمونه خودروهای میلیاردی خود را با خودروبر راهی شمال کردند تا خود نیز به نحوی به آنها پیوسته از فیض سفر محروم نمانند!
از موضوع قرنطینه و محدودیت‌ها که بگذریم، پای بحث داغ و پُر های‌وهوی واکسن به میان می‌آید. بحثی که سر دراز دارد؛ از مباحث علمی‌ و تخصصی گرفته تا ابعاد سیاسی، اجتماعی و رسانه‌ای. شاید مهم‌ترین و اصلی‌ترین خطی که عده‌ای در این زمینه دنبال می‌کنند و به‌دنبال القای آن هستند این ادعا باشد که ایران به‌دلیل امید و تکیه بر تولید واکسن در داخل، در سفارش و خرید واکسن خارجی تعلل کرده و وضعیت حاضر را رقم زده است. رسانه‌های معاند و دشمنان ایران نیز که از هیچ فرصتی برای خباثت و رذالت نمی‌گذرند با تحریف و دروغ‌پردازی به‌طور مشخص رهبر انقلاب را مورد حمله و هجمه قرار داده و مدعی هستند ایشان با واردات واکسن مخالفت کرده و مانع از ورود واکسن شدند. درباره این خط عملیات روانی و ادعا چند نکته قابل تأمل است؛
۱- رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۹ دی‌ماه سال گذشته فرمودند؛ «به اینها [آمریکا و انگلیس] اعتماد نیست؛ من واقعاًً اعتماد هم ندارم، نمی‌دانم، گاهی اوقات هست که اینها می‌خواهند واکسن را روی ملت‌های دیگر امتحان کنند، ببینند اثر می‌کند یا نمی‌کند. بنابر‌این، از آمریکا و از انگلیس [واکسن تهیّه نشود]. البتّه به فرانسه هم من خوش‌بین نیستم، علّتش هم این است که سابقه‌ آن خون‌های آلوده را اینها دارند. [البتّه] از جاهای دیگر اگر بخواهند واکسن تهیّه کنند - که جای مطمئنّی باشد- هیچ ‌اشکالی ندارد.» همان‌طور که مشخص است، مخالفت ایشان با واردات واکسن از آمریکا و انگلیس بوده و نه واردات به شکل کلی و عام. اما در عملیات روانی دشمن به شکلی آشکار این ممنوعیت جزئی به کل موضوع واردات واکسن تعمیم داده شده تا به مخاطب القا شود ایشان مانع واردات واکسن شده‌اند.
۲- نگرانی و موضع رهبر انقلاب ناشی از تجربه‌های تلخ تاریخی است. کدام انسان عاقلی به دشمن خود اعتماد می‌کند؟ آمریکایی که به قول خودشان شدیدترین و سنگین‌ترین جنگ اقتصادی تاریخ بشریت را بر مردم ایران تحمیل کرده و وقتی برای تامین داروهای بیماران سرطانی به اورانیوم ۲۰ درصد نیاز داشتیم، از تامین آن ممانعت کرد، قابل اعتماد است؟! سه سال پیش وزیر خارجه وقت آمریکا در مصاحبه‌ای به‌طور علنی و بی‌شرمانه گفت «ایران باید به آمریکا گوش دهد اگر آنها می‌خواهند که مردم غذا برای خوردن داشته باشند». آمریکایی‌ها اگر می‌توانستند و بتوانند این تهدید و جنایت جهانی را مرتکب می‌شوند کما اینکه تا حالا نیز تا جایی ‌که توانسته‌اند چنین کرده‌اند و علی‌رغم صراحت قوانین بین‌المللی در ممنوعیت تحریم‌های غذایی و دارویی، عملاًً این تحریم‌ها را نیز تا جای ممکن بر ایران تحمیل کرده‌اند و آنچه نکرده‌اند در واقع نتوانسته‌اند. وضعیت امروز یمن و محاصره ۶ ساله مردم مظلوم این کشور و قحطی و گرسنگی گسترده آن، محصول همین سیاست شیطانی و بی‌رحمانه است.
۳- حتی اگر این ممنوعیت نیز وجود نداشت، سیل واکسن آمریکایی و انگلیسی به ایران سرازیر نمی‌شد. آمریکایی‌ها در مقطعی حتی به دو همسایه شمالی و جنوبی خود یعنی کانادا و مکزیک هم واکسن ندادند و امروز هم به‌دنبال تزریق دُزهای تقویتی هستند. رجوع به روند و آمارهای جهانی صادرات واکسن به روشنی معلوم می‌کند این تصور که اگر ممنوعیتی در این زمینه نبود، ایران می‌توانست تعداد قابل توجهی واکسن از آمریکا یا انگلیس وارد کند، خیالی واهی بیش نیست. سرقت تجهیزات پزشکی و بهداشتی از سوی کشورهای قدرتمند دنیا در اوایل شیوع کرونا کمک می‌کند تصویر واقعی‌تری از دنیای بی‌رحم امروز داشته باشیم.
۴- مطلوب و کافی نبودن میزان واردات واکسن به کشور عوامل مختلفی دارد. دسته‌ای از آنها داخلی و برخی دیگر خارجی هستند. ما حاضر به شرکت در مطالعات بالینی تولید واکسن برخی کشورها - مانند چین- نشدیم. امارات این کار را کرد و در اولویت دریافت واکسن از چین قرار گرفت. تصمیم ما منطقی و قابل دفاع بود؟ و این، از آن سؤال‌هایی است که باید موشکافانه و دقیق به آن پرداخت و از حیطه اطلاعات نگارنده بیرون است. مانع بعدی تحریم‌های مالی آمریکا بود. در حالی که ایران برای خرید واکسن آمادگی داشته و پیگیر بود اما تحریم‌های غیرقانونی واشنگتن مانعی جدی و اثرگذار در این مسیر بود و همچنان هست. حداقل اثر این مانع، تاخیر در واردات است. نکته دیگر به روابط ما با کشورهای اصلی صادرکننده واکسن مربوط می‌شود. روابطی که گاه تحت تأثیر برخی عوامل دچار فراز و نشیب شده و این موضوع اثر خود را بر خرید واکسن نیز نشان داده است. بدعهدی کواکس (نهاد هماهنگ‌کننده تلاش‌های جهانی برای دسترسی کشورها به واکسن کرونا) یکی دیگر از عوامل ماجراست. این نهاد به زمان‌بندی و میزان تامین واکسن سهمیه ایران عمل نکرده و برای این موضوع دلایل خود را مثل چالش‌های افزایش تولید، عنوان می‌کند. در کنار اینها برخی عوامل داخلی هم تأثیر خود را داشته‌اند. ناهماهنگی‌ها و جزیره‌ای عمل کردن در این قضیه از علل اصلی و عمده این نقیصه است. ریشه‌یابی و بررسی دقیق کم‌کاری‌ها و ‌ترک فعل‌های احتمالی از سوی نهادهای نظارتی می‌تواند به تضمین عدم تکرار چنین اشتباهات و قصورهایی در آینده کمک کند.
۵- منحوس‌تر از ویروس کرونا آنهایی هستند که چنان از جمهوری اسلامی ایران و مردمانش کینه به دل دارند که حتی این اپیدمی‌ جهانی و داغ هزاران تن از شهروندان را دستمایه اهداف حقیر و کثیف سیاسی خود قرار می‌دهند. بر پیکر جانباختگان می‌رقصند و‌ اشک و آه داغ‌دیدگان را فرصت می‌انگارند. در پایان برای فهم ماهیت این عملیات روانی گسترده و بمباران تبلیغاتی، مرور اعتراف یکی از این معاندان که اسفند سال ۹۸ در مصاحبه‌ای عنوان شده، خالی از لطف نیست. او می‌گوید؛ «ما کارمندان دولت‌های راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. ما کارمند رسمی ‌‌بخش پروپاگاندای دولت ‌‌ترامپ، جانسون، نتانیاهو و سعودی هستیم. وظیفه ما وحشت‌‌افکنی است تا با فروپاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم... گمان باطل نکنید که ما مخالف سیاسی و... هستیم؛ نه، ما فقط کارمند پروپاگاندای دولت‌‌‌های راست افراطی هستیم. ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدید‌ترین تحریم‌‌های تاریخ نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظفیم انجام دهیم».


🔻روزنامه اطلاعات
📍 خشت اول
✍️فتح‌الله آملی

۱ـ اگر خوانندگان عزیز یادشان باشد، در همان نخستین روزهای تصدی منصب معاون اولی و انتصاب دکتر مخبر توسط رئیس‌جمهوری به این سمت، نگارنده در مقام استقبال از این اقدام برآمد و آن را نشانه‌ای خوب برای اتخاذ سیاست میانه و مستقل در دستگاه اداره دولت نامید. لذا آنچه که در پی می‌آید قدر مسلم از سر دلسوزی است و نه عناد.
۲ـ همانطور که می‌دانید آقای مخبر قبل از آنکه به این سمت برسند، ریاست ستاد اجرایی فرمان امام را بر عهده داشتند که منشأ کارهای خیر و اقدامات مفیدی در کشور بوده و هست و شرکت‌ها و مجموعه‌های زیادی نیز زیر نظر این ستاد فعالیت می‌کنند که بنیاد برکت هم از جمله آنهاست. وقتی بحران کرونا پیش آمد شرکت دارویی این ستاد ساخت واکسن کووید ۱۹ را در دستور کار قرار داد و اقدام به تولید واکسن کرد.

۳ـ وقتی همه در ایران از کمبود واکسن و حرکت کند واکسیناسیون گلایه داشتند و پیگیر واردات و تولید واکسن بودند، از جمله به سراغ ایشان رفتند که چه زمانی تولید شرکت به قدر و سهم مناسبی می‌رسد که این بحران فروکش کند. جناب مخبر به عنوان رئیس ستاد اجرایی و متولی تولید واکسن کوو برکت تقریباً در اوایل بهار در مصاحبه با خبرنگاران گفتند: حتماً در اردیبهشت چیزی قریب یک میلیون دُز واکسن را تحویل وزارت بهداشت می‌دهیم. در خرداد این رقم حتماً به ۳ تا ۵ر۳ میلیون دُز خواهد رسید و رقم تولید و تحویل تیرماه ۱۲ میلیون و مرداد ماه به ۲۰ میلیون دُز خواهد رسید.

۴ـ قاعدتاً اگر وعده معاون اول که قید «حتماً» هم در تمام موارد همراه آن بود تحقق می‌یافت، در حال حاضر وزارت بهداشت تنها با تکیه بر تولید داخل نیمی از جمعیت هدف را واکسینه کرده بود، در حالی‌که تا به حال با اینکه بیش از ۲۰ میلیون دُز واکسن وارد شده میزان واکسیناسیون از ۲۵ درصد جمعیت هدف فراتر نرفته است و در این میان هنوز به ده درصد واکسیناسیون کامل (کسانی که هر ۲ دُز را دریافت کرده باشند) نرسیده‌ایم و تعداد مرگ و میر ایرانیان هم هر روز رکورد تازه‌ای ثبت می‌کند.

۵ـ بی‌تردید وقتی رئیس ستاد اجرایی وقت و معاون اول محترم فعلی با آن حتمیت و قاطعیت از میزان تولید سخن می‌گفت، بنای بر بدعهدی یا خلاف گویی نداشته است و او و تمام همکارانش در بخش تولید نهایت تلاششان را صورت داده‌اند تا به وعده خود عمل کنند، اما اشکالاتی در جریان کار پیش آمد که محقق نشد که البته مسئولان دارویی ستاد هم توضیحاتی در این باب داده‌اند و به ذکر دلایل آن پرداخته‌اند اما اصل اشکال و مسأله اینجاست که رئیس جمهوری محترم خود از جمله منتقدان وعده و وعید‌های بی‌فرجام مقامات بوده‌اند که سخن و نقد درستی است و لذا در همین ابتدای کار وقتی جامعه با فرجام چنین وعده مهم و تأثیر گذار و فراگیری که در منظر عام است روبرو می‌شود، ممکن است داوری و امیدواری نسبت به دولت جدید در همین ابتدای کار نزد افکار عمومی دچار خدشه شود. یعنی خشت اول را باید درست گذارد.

۶ـ برای آنکه خدای ناکرده افکار عمومی و اعتماد آن به دولت جدید دچار کمترین آسیبی از همین خشت اول نشود بهترین کار اولاً‌ پرهیز از تکرار چنین وعده‌هایی است که قید حتماً هم دارد، چون به اعتماد عمومی آسیب می‌زند و دیگر کار درست اینکه خود جناب مخبر ضمن اصلاح سخنان قبلی با شفافیت و صداقتی که از زعمای دولت جدید انتظار است، به روشنی دراین‌باره توضیح قانع‌کننده بدهند. چون حال در مقام و منصبی هستند که گفتار و رفتار و اعمال ایشان به شدت و با حساسیت زیر ذره‌بین افکار عمومی است.

۷ـ شاید بی‌انصافی به نظر ‌آید درست در نخستین هفته‌های استقرار رئیس‌جمهوری و هنگامی که هنوز کار بررسی کابینه جدید به ‌فرجام نرسیده و کار دولت آغاز نشده است و در میانه هزار مسأله و مشکل که رئیس‌جمهوری و معاون اول در همین آغاز کار با آن روبرویند و انصافاً نیز کار سختی در پیش دارند، زبان به نیش و کنایه باز شود و خستگی بر تن بنشاند؛ اما اگر از همین آغاز و همین خشت اول قرار بر مدار اصلاح و صلاح دچار کمترین انحرافی شود، شاید در آینده کار بسی سخت‌تر شود که خواهد شد. قرارمان این باشد متولیان دولت و حکومت هیچ وعده‌ای ندهند که نتوانند یا نشود به آن عمل کرد. یادمان باشد که دولت‌های قبل هم برای عدم تحقق وعده‌هایشان هزار دلیل و بهانه داشته و آورده‌اند که سبب خستگی و ملال مدام این جماعت خسته شده است و دیگر از این وعده‌های بی‌فرجام به ستوه آمده‌اند.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ مچ‌گیری‌‌های زیان‌بار
✍️عباس عبدی

وضعیت سیاست‌ورزی در ایران تاسف‌بار شده است. هنگامی که رقابت سیاسی در چارچوب نهادهای حزبی تعریف شده نباشد، رقابت سیاسی تبدیل به نوعی ایرادگیری و نق زدن‌های بی‌فایده و زیان‌بار شده و همه ‌چیز سیاه و سفید دیده می‌شود و بیش از اینکه معطوف به حل مساله باشد متوجه رد و تخطئه رقیب و ناظر به مچ‌گیری از یکدیگر می‌شود. از مواضع ۳۰ سال پیش، علیه یکدیگر کد می‌آورند که چنین و چنان گفتی و چرا حالا چنین می‌گویی؟ البته این رفتار تا حدی در همه جا وجود دارد. سیاستی که از این موارد و آلودگی‌ها صد درصد پاک و منزه و پیراسته باشد وجود ندارد، ولی غلبه این مچ‌گیری‌ها بر میدان سیاست، به‌طور کلی زیان‌بار است. سیاست را نباید از روی دشمنی نسبت به رقیب تعریف کرد، سیاست باید شیوه‌ای برای تامین خیر عمومی باشد. با آمدن دولت جدید، بسیاری از منتقدان آن مشغول مچ‌گیری شده‌اند. برای نمونه می‌گویند شما که مخالف با افزایش قیمت‌ها بودید، چرا خودتان افزایش قیمت می‌دهید؟ شما که مخالف واردات واکسن بودید، چرا حالا دنبال واردات هستید؟ یا چرا فایزر وارد خواهد شد؟ شما که مخالف برجام بودید، چرا می‌خواهید در قالب برجام مذاکره کنید؟ اینها تازه اول کار است. فردا که این دولت کار خود را آغاز کند، مجبور است بسیاری از کارهایی را که زمانی به آنها انتقاد می‌کردند، خودشان انجام دهند. نمی‌توان این شیوه مچ‌گیری را همچنان ادامه داد. مساله قیمت حامل‌های انرژی یا تامین کسری بودجه و ده‌ها نمونه دیگر تکرار خواهد شد و چاره‌ای هم جز اجرای آنها نیست. برخورد با این سیاست‌ها را می‌توان به دو گونه انجام داد؛ اول همان شیوه مچ‌گیری که چرا قبلا خودتان در رد اینها می‌گفتید، حالا هم می‌خواهید همان را انجام دهید؟

دوم اینکه گذشته، گذشته است، اگر این سیاست را درست می‌دانیم که در گذشته انجام شده است، اکنون نیز از آن باید حمایت کرد. مساله سیاست را نباید به نبودن یکی و بودن دیگری در قدرت تقلیل داد. مساله اصلی انجام سیاست‌های درست است که به نفع همگان باشد. بسیاری از افرادی که پیش‌تر با سیاست معینی مخالف بوده‌اند، بیش از آنکه ناشی از بدذاتی آنان باشد، ناشی از کم‌اطلاعی آنان بوده و حالا که در مصدر کار قرار گرفته‌اند به ضرورت اجرای چنین سیاستی پی برده‌اند. البته طرفداران آن سیاست‌ها نیز در گذشته به نحوی عمل نکردند که رضایت خاطر و توافق عمومی مردم را جلب کنند. برای نمونه دو موضوع افزایش قیمت حامل‌های انرژی و برجام را می‌توان مثال زد. کلیات هر دو سیاست قابل دفاع بود، ولی به شرطی که زمینه‌سازی مناسبی انجام می‌شد. در قضیه افزایش قیمت سوخت باید در زمان مناسب و با پیش‌بینی تمهیدات عمومی و جلب رضایت عامه انجام می‌شد. مردم باید بفهمند که چرا این کار به نفع آنان است. حال اگر دولتی این کار را نتواند انجام دهد و آن سیاست با شکست مواجه شود، نباید مخالفان آن زمان را در اجرای این سیاست و در شرایط دیگر سرزنش کرد. نمونه دیگر برجام است. برجام و توافق انجام شده قابل دفاع بود. ولی تصویری از برجام عرضه شد که گویی کلید جادو و بازکننده همه مشکلات است که تصویری واقعی نبود. در همان زمان هم بارها در نقد این بزرگنمایی تذکر داده شد ولی ظاهرا گوش شنوایی نبود. واکسن و واردات آن نیز از همین قاعده تبعیت می‌کند. مجموعه ساختار سیاسی و به‌طور مشخص مخالفان درونی دولت در ساختار قدرت، موافق واردات نبودند. در این موضوع اقدامات آگاهی‌بخشی لازم در دفاع از ضرورت واردات واکسن انجام شد و مخالفت با واردات واکسن هیچ توجیهی نداشت، از این‌رو دولت می‌توانست با تغییر وزیر بهداشت این مشکل را تا حدودی حل کند که نکرد. با همه اینها اکنون ضروری نیست که مخالفت قبلی طرفداران دولت فعلی با واردات را تبدیل به چماق علیه این دولت کرد. سیاست تامین فوری واکسن را باید تشویق کرد. باید نگاه‌مان در همه امور به حل مسائل مردم باشد. از هر گونه سیاست اقتصادی که منجر به افزایش بهره‌وری، کاهش رانت و حذف قیمت‌گذاری و کاهش کسری بودجه می‌شود باید حمایت کرد. از واردات واکسن، از توافق برجام، از تعدیل متناسب قیمت حامل‌های انرژی دفاع می‌کنیم. در عین حال باید وعده‌های متولیان دولت کنونی درباره آزادی‌ها و حقوق ملت و فضای مجازی را به رخ آنان کشید که اکنون می‌خواهند خلاف آنها عمل کنند. هر چند در این موارد هم مستدل باید توضیح داد که چرا این سیاست‌ها زیان‌بار است.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عالمی درداندیش و فریادگر‌
✍️ محمدتقی فاضل‌میبدی

مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ/ کجاست فکر حکیمی و رأی برهمنی

نخستین‌بار که مرحوم استاد محمدرضا حکیمی را دیدم سال ۱۳۵۱ در قم و در منزل مرحوم حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ محمدعلی صدوقی بود. باعث و واسط این دیدار آقای سیدمحمد خاتمی بود، چون آن مرحوم به‌سختی کسی را می‌پذیرفت. حدود یک ساعتی که لاینقطع سخن گفت، از یاد نمی‌برم نقد حوزه‌ها و روحانیت بود. تأکید و تکرارش این بود که نظام فقهی موجود حوزه‌ها نجات‌بخش انسان‌های محروم امروز نیست. اسلامی که در حوزه‌ معارفی خراسان شناخته بود و در کنار آن ارتباط وثیقی که با روشنفکرهای آن عصر داشت و در میان تزاحم و تعارض اسلام و مارکسیسم قرار گرفته بود، باعث شد دیدگاهش به اسلام دیدگاه عدالت‌خواهانه باشد. او اسلام منهای عدالت اجتماعی را اسلام نمی‌دانست. در جامعه دینی وجود طبقات اجتماعی و تفاوت‌های فاحش مادی برایش معنا نداشت و به تعبیر خودش آنها را «جامعه قانونی» می‌دانست نه «قرآنی».

تمام درد و دغدغه استاد حکیمی کاهش رنج انسان‌ها از طریق برتری عدالت بود. اسلام را دین زندگی و معاش، معاشِ عزتمند می‌دانست. مجموعه‌ای که از احادیث و روایات در یک موضوع‌بندی بی‌بدیل، به همت دو برادر بزرگوارش آقایان مرحوم استاد «علی حکیمی» و استاد «محمد حکیمی» درآورد نامش را «الحیاه» گذاشت. چند روایت همواره ترجیع‌بند سخنانش بود؛ یکی از امام علی(ع) که می‌فرماید: «اگر حکومت اسلامی راستین بر سر کار باشد احکام نورانی اسلام زندگانی همه شما را روشن می‌کند و سامان می‌دهد و در جامعه اسلامی فقری و نیازی و نیازداری نمی‌ماند و به احدی ظلم نمی‌شود؛ مسلمان یا غیرمسلمان». دیگری از امام کاظم (ع) که می‌فرماید: «لو عُدل فی الناس، لاستغنو»؛ اگر عدالت در کار بود فقیری دیده نمی‌شد. نوع نگاهی که حکیمی از این دست روایات اندوخته بود او را در برابر عدالت‌جویان مارکسیست از پایگاه دین سربلند می‌کرد. کسانی که او را فیلسوف عدالت نامیده‌اند شاید بی‌جا نگفته باشند. البته عدالت فیلسوفانه که از افلاطون شروع می‌شود و به جان رالز می‌رسد، در ادبیات حکیمی نمی‌گنجید. او به‌دنبال تفسیر عدالت به معنای نظری نبود و همان می‌خواست که انبیا وعده‌اش داده بودند و آن را رسالت خود می‌دانستند: «لیقوم الناس بالقسط». کتابی که در سال‌های پیش از انقلاب درباره ادبیات نوشت، نامش را «ادبیات و تعهد در اسلام» گذاشت. ازآنجاکه شاگرد مرحوم ادیب‌نیشابوری بود، ادبیات عرب را به نیکی فراگرفته بود. اشعار عربی در استقبال اشعار ابن‌سینا سروده بود. سراینده غزلیات زیبای فارسی بود ولی او شعر را برای شعر و ادبیات را برای ادبیات نمی‌خواست. هنر شاعر را در این می‌دانست که نسبت به جامعه‌اش تعهد داشته باشد. بیدارگر و آگاهی‌بخش باشد. از او در چند سطر سخن‌گفتن یا نوشتن خطاست. بهترین سطری که برای او می‌توان نوشت این است که به آنچه می‌دانست، معتقد بود و به آنچه معتقد بود عامل بود. ذهن و زبان و عملش با هم انطباق داشت. چون معارف اصلی خود را از عالم نامدار خراسان، مرحوم شیخ مجتبی قزوینی فراگرفته بود. عرفان واقعی داشت و ساده‌زیستن و چون محرومان زیستن را شاکله دینداری خود می‌دانست و در چهارراه اندیشه فانوس قرآن و عترت را فراراه خود داشت. تا آنجا که نزدیک نیم‌قرن او را می‌شناختم باورم این است که هیچ‌گاه برخلاف عقیده‌اش سخن نگفت و برخلاف سخنش عمل نکرد. ‌در پایان یکی از غزلیات او را می‌آورم: غم آن نیست که در آتش غم سوخته‌ایم/ حسرت ما همه اینست که کم سوخته‌ایم!/ نقشی از پرتو ما در خم این پهنه نماند/ آفتابیم که بر بام عدم سوخته‌ایم/ آتش عشق تو را بر دل ما منتهاست/ شمع جمعیم که سر تا به قدم سوخته‌ایم/ دعویِ ره به درون یافتن از ما بی‌جاست/ بی‌نصیبیم که در طَوف حرم سوخته‌ایم/ شاد از آنیم که با این‌همه امّید و طلب/ تشنه‌کامیم و برِ اَبر کرم سوخته‌ایم.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 حکیم باخبر از راز سلام
✍️ دکتر سیدمحسن فاطمی

ای روزگار، چگونه قلم بر روی کاغذ بلغزد و غم هجران مردی را به تصویر کشاند که نبضش برای حقیقت می‌زد و اصالتش رسواکننده عیّاران تهی‌مایه بود؟
ای روزگار، چگونه جاودانگی انسان‌شناسی فیلسوفی را می‌توان با این سطور محصور در مکان و زمان آشکار کرد؟

ای روزگار چگونه می‌توان سنگینی مرارات مواج در جان حکیمی را به رشته تحریر درآورد که از مشاهده بی‌عدالتی، فقر، محرومیت، جور و نفاق، به سنگینی تاریخ رنج می‌برد؟
ای روزگار، چگونه می‌توان عظمت تاب‌آوری مردی که، سینه‌اش چون شکوه خیره‌کننده بیکران آسمان پرستاره، مملو از رازهای آسمانی بود را به تصویر کشید؟
ای روزگار چگونه می‌توان از تألم درد نفهمیده شدنش در بازار تدلیس نقاب‌های متلون سخن گفت؟
ای روزگار چگونه می‌توان شکیبایی مرزبان توحید را در رویارویی با گستره سترون خیال‌های عاری از معنا با واژگان بیان کرد؟
ای روزگار چگونه می‌توان تواضع حکیمی که مفارقت از بدن را حکیمانه ذیل مقدمات مسلم وجودی خود تجربه می‌کرد به رشته تحریر درآورد؟
ای روزگار چگونه می‌توان نفس قدسی این حقیقت متصل به کشتی نجات و جهان‌آفرینی اتصالش را تبیین کرد؟
ای روزگار چگونه می‌توان غربت این آشنای رازگشای رنجور از جهل جاهلان را بیان کرد؟
ای روزگار چگونه می‌توان تیزبینی، فراست و دوراندیشی حکیمی را بر روی کاغذ آورد که خالی بودن قطار سیاست را حکیمانه آشکار کرده بود؟
ای روزگار چگونه و با چه نحله‌ای از نحله‌های روانشناختی معاصر می‌توان حکیمی که برهان انسان معلق در فضای ابن‌سینا را در جام وجود تجربه کرده بود تحلیل کرد؟
او رفت با گنجیه‌ای از عقل وحیانی و منظومه‌ای از کلیدهای آسمانی.
سال‌ها پیش در یک بعداز‌ظهر دی‌ماه، نزدیک غروب آفتاب، به دیدار مردی رسیدم که از «تفسیر آفتاب» و «خورشید مغرب» نه تنها سخن گفته بود، بلکه خود یادآور خورشید و رایحه سپیده دم و طلوع فجر بود.
در روزگار تورم سالوس، قحطی معنا، و رکود انسانیت، نگاه به چشمان آکنده از فروغ خورشید، جاری ساختن بارانی مصفا بود به کویر گداخته تشنه سوخته شیفته منتظر، برای رؤیت شجره طیبه.
او، از کوچه‌باغ‌های ابتهاج ابن سینا فراتر رفته بود، از افاضه اشراقیه به وفور نوشیده بود، از اشارات و تنبیهات عبور کرده بود و دفائن‌العقول و عقل وحیانی را با همه وجود لمس کرده بود.
او، حیات را با «الحیاه» ترجمه کرده است، و تجربه را با «ولایت» متصل کرده است، و ژرفنا را در هدایت، تربیت و سیاست معنا کرده است.
او، «الغدیر» را در کویر جاهلیت مدرن امروز، احیاء کرده است، و در زمانه مبتلا به تشویش و تنش و اضطراب و به‌هم‌ریختگی، اکسیر معرفت را با عقل وحیانی ترسیم نموده است.
او، سراب‌های ذهنیات متورم از توهم‌های قطعیت و حتمیت محصور در عقل نظری را برملا کرده است، و ابراهیم‌وار بت‌های پرستش‌های نوین تنیده در ماسک‌های اغواگر را درهم شکسته است.
او، از آرامشی سخن گفته است که انسان مهجور مستغرق در غفلت‌های ناپیدای امروز، آشکار و نهان، در حسرت آن می‌گرید.
او، از زاویه‌های تنگ و محبوس‌کننده بسیط‌گرایی (Reductionism) که انسان را در خردترین درجات خرد، زندانی کرده پرده برداشته است.
او، در روزگار سیطره کامل حیات مجازی و در گردباد مغاک از خودبیگانگی، از تنفس در حیات طیبه و از افق‌های پرتلألؤ الحیاه سخن گفته است و تلبیس‌های جان‌شکن و تدلیس‌های تن‌گرای گفتمان مصرف‌گرای روزمرگی که شیارهای معنا را به کمرنگ‌ترین سطح خود تبعید کرده‌اند، رسوا کرده است.
او، در غروب انسانیت، از خورشید مغرب سخن گفته است، و در شب بیگانگی‌ها و ظلمت کثرت‌ها، نوید صبح آشنایی و نور وحدت را ترسیم کرده است.
او، سلام را با زیارت، و زیارت را با حضور، و حضور را با عشق، و عشق را با قرب، و قرب را با عبادت، و عبادت را با معرفت تفسیر کرده است.
او، اندیشیدنی فراتر از معقولات ثانویه، و والاتر از تفکر صوری ژان پیاژه (Jean Piaget) را به اثبات رسانیده است.
او، برهان صدیقین را با قلب چشیده است، و فهمیدن را فراتر از اسفار، با کلیدهای غیب پیوند داده است.
او، در تبیین سنگینی چهره‌های آشنای معنا، رخسارهای نامأنوس و نفیس را به ارمغان آورده است، و در فعلیت‌های محض مسلم، نگاه بدیع و نغز فراتر از فعلیت را اثبات کرده است.
او، هوسرل (Husserl)، گادامر (Gadamer)،‌‌ هایدگر (Heidegger) و مارلو پنتی (Merleau_Ponty)را به حیرت و بازنگری فهمیدن وا می‌دارد، و پدیدارشناسی نقاد
(Critical phenomenology) را به گوشه تعظیم می‌رساند.
او، خود معنای هویت بود، و تفسیر احیاء، و ترجمه لطافت، و رایحه برخاسته از گل یاس.
او، در سکوت، دور از غوغا و غفلت، فارغ از ریا، زبان فراتر از ویتگنشتاین (Wittgenstein) و ‌هایدگر (Heidegger) را آفریده است، و ایمان و عشق را زیباتر از کی‌یر کگارد (Kierkegaard) نشان داده است.
او، حکیمی است که دانش را با حکمت و معرفت آگاهانه و هوشیارانه آمیخته است، و از ساختارها و مرزهای صورت‌گران گذشته است.
او، تشنگی و تنهایی انسان امروز را عمیقا درک کرده است، و قالب‌های کلیشه‌ای زمین‌گرا را درهم شکسته است.
او، جاودانگی را با حسین (ع) معنا کرده است.
او، ترکّب معنایی ریکور (Ricoeur) را، به تمنای جستجوی خشیت، در اوج قله‌های حقیقت دانایی، دوان دوان می‌فرستد، و خلاقیت گفتمان ملهم از ریکور را تشنه شائق سوخته جرعه‌ای از خالقیت و خلاقیت پیر می‌فروش می‌کند.
او، غیبت متافیزیک حضور دریدا (Derrida) را، در ژرفنای شهود، آمیخته با گنجینه‌های اسرار و معادن رازها و حضور حاضران، عریان می‌کند و خواب و خلسه پوزیتیویست‌های مست در قطعیت را به‌هم می‌زند.
او، تأمل سکوت، تعمق بیان، و اصالت باور است. او، یونگ (Yung) را تشنه فهمیدن می‌کند، و غیریت (Otherness) فراتر از فهم لاکان (Lacan)را با آشکارسازی ورشکستگی لاکان در بازار مکاره سرشکستگان روان، اثبات می‌کند. او، تصعید و والایش (Sublimation) فروید (Freud) را، در بتکده آذین‌های خرد مجازی، به عجز پرستش بت‌های ناتوان از دانایی می‌رساند.
او، آرایش تضادهای کارن هورنای(Karen Horney) را، در تفسیر فراز و فرودهای فراتر از قلمرو محسوس، به هم می‌ریزد و قالب‌های روان سنجی، روان‌تحلیلی و روان‌کاوی را به خضوع می‌کشاند.
او، در همایش‌های پرطمطراق ذهن عقلی و ذهن تجربی، «اهتزاز ذهن فطری» را نشان می‌دهد.
او، کودکی منظرهای راجرز (Rogers) و مازلو (Maslow) را، در پرش از گذرگاه شکفتن و دیدار از بلوغ فهمیدن، نشان می‌دهد.
نشانه‌شناسی (Semiotics) سوسور (Saussure)و پیرس (Pierce)، در میقات الفبای نشانه‌شناسی او سر فرود می‌آورند.
این او، این قاصد نور در تاریکی‌های زمین، این ترنم گلستان رضا (ع )، این مدرسه عشق و تواضع انسان، این ستاره فروزان فهمیدن و عمق، فرزانه حکیم و حکیم فرزانه، علامه محمدرضا حکیمی بود که فراتر از زمان خود می‌زیست.
ای راوی نغمه‌های حقیقت انسان،
ای یادآور شکوه و اکسیر دعا،
ای عزیز پرفروغ آکنده از معنا و لبریز از لطافت و عشق!
ای نشانگر ستون‌های ایمان و حافظان سر خد!
ای باخبر از راز سلام،
ای مفسر راز ولایت!
ای قاصد خورشید مغرب و نور در تاریکی‌های زمین،
ای ستاره فروزان فهمیدن و عمق،
ای فرزانه حکیم و حکیم فرزانه،
ای گوهر تابناک هستی‌شناسیی زیباتر از عمق کلاس‌های هستی‌شناسی(Ontology) !
ای باخبر از راز سلام!
‌ای ژرفنای معناشناختی معناگران!
‌ای رفعت رفیع ملهم از فرودگاه وحی و فرشتگان!‌
ای شکافنده معنی فاصله بین حروف!
‌ای طیران عشق به نشانه‌ها!
ای ترجمه عظیم راز معرفت!
ای معلم تفسیر جاودانگی انسان!
‌ای راوی نغمه‌های حقیقت ایمان!
‌ای عاشق حسین (ع)!
‌ای بزرگ بی‌نظیر!
‌ای فروغ پرتواضع کرامت انسان!
‌ای شوق دیدار نیایش!
ای یادآور شکوه و اکسیر دعا! علامه محمدرضا حکیمی سلام بر تو.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 فقدان لویاتان افغانی
✍️دکتر پویا جبل‌عاملی
هابز، فیلسوف انگلیسی معتقد است که وقتی دولتی وجود نداشته باشد یا اگر به زبان وی بخواهیم بگوییم، لویاتانی نباشد تا همه از آن بترسند، امنیتی در کشور وجود نخواهد داشت و جنگ همه در مقابل هم رخ خواهد داد.
هرچند تاریخ افغانستان نشان از این درد مزمن دارد، اما بالاخص از دهه ۱۹۷۰ و با کودتای کمونیستی که به سقوط ظاهرشاه منجر شد و رونمایی از جمهوری دموکراتیک افغانستان، این کشور وارد دور باطل جنگ‌های بی‌پایان شد. نه ورود شوروی در قرن بیستم به افغانستان و نه ورود ایالات متحده در قرن بیست‌ویکم توانست منجر به خلق لویاتان شود. دولت مرکزی که باید انحصار زور و اسلحه، را از آن خود کند تا دیگران از به چالش کشیدن آن خودداری کنند و امنیت ریشه بدواند، هیچ‌گاه در این راه موفق نبود.

هرچند افغان‌ها می‌توانند خوشحال باشند که ابرقدرت‌های جهان را مجبور به خروج از کشور کردند و آن را نصرت الهی تلقی کنند؛ اما آنان از نعمتی که اکثریت کشورهای دنیا تحت لوای آن زندگی می‌کنند، بی‌بهره‌اند. وقتی لویاتانی نباشد، امنیتی نیست و اگر امنیتی نباشد پیشرفتی نخواهد بود. هرچند وجود لویاتان لزوما به معنی امنیت و پیشرفت نخواهد بود، چون بسیارند کشورهایی که دچار لویاتان‌های مستبدی شده‌اند که خود لویاتان شیره جان شهروندان، آزادی و حق زندگی را از آنان سلب کرده، اما نبود آن حتما به معنی ناامنی و عقب‌ماندگی و جنگ همه در مقابل هم است.

پس اگر این‌چنین است، بدیهی‌ترین دغدغه و نیاز افغان‌ها، تشکیل دولت مرکزی مقتدر است. هرچند اینکه چه کسی بر سریر قدرت بنشیند و چگونه حکمرانی کند نیز حائز اهمیت است، اما رویکرد اپوزیسیون برای تحت فشار قرار دادن دولت مرکزی اگر منجر به فقدان لویاتان شود آن‌طور که در چند دهه اخیر شاهدش بودیم، ثمره‌ای به جز روشن نگه داشتن جنگ داخلی برای مردم افغانستان ندارد؛ آن‌چنان‌که در چند دهه گذشته شاهدش بودیم.

بدون هیچ شکی، طالبان هنوز عصاره جان سی‌سال گذشته خود را دارد، نمی‌توان این چهره کریه را کتمان و از آنان طرفداری کرد. اما واقعیتی دیگر را نیز نمی‌توان نادیده گرفت؛ نیروهای ائتلاف در بیست‌سال گذشته بارها و بارها یک منطقه را پاکسازی می‌کردند و درست وقتی مطمئن می‌شدند دیگر خبری از شورشیان نیست، آنان باز از خاک برمی‌خاستند. همین وضعیت را نیروهای شوروی نیز در دهه ۱۹۸۰ تجربه کردند و عامل عقب‌نشینی آنان نیز همین بود. به عبارت دیگر، نیروی متجاوز به‌دلیل فقدان دولت مرکزی قوی، خیلی راحت می‌تواند افغانستان را اشغال کند؛ اما دقیقا از همان زمان مشکلات شروع می‌شود. این نوع مقاومت فقط وقتی می‌تواند تحقق یابد که بخش قابل توجهی از مردم و غیرنظامیان مناطقی که پاکسازی می‌شوند، همراه و هم‌جهت با شورشیان باشند. به عبارت دیگر طالبان اگر مشروعیت حداقلی از سوی مردم افغانستان نداشتند، نمی‌توانستند این‌گونه قدرت را در کشور از آن خود کنند.

از این رو، به چالش کشیدن آنان با تداوم جنگ داخلی، نه تنها منجر به تداوم معضل فقدان لویاتان می‌شود، بلکه احتمالا با وجود مشروعیت ذکرشده، منجر به پیروزی مطلق اپوزیسیون هم نمی‌شود. در چنین وضعیتی چه بسا همراهی برای ساختن لویاتان و در عین حال استفاده از ظرفیت‌های موجود برای هر چه فراگیرتر کردن حکومت آینده افغانستان، شاید تنها راهی باشد که دغدغه‌مندان و نیروهای سیاسی افغان باید آن را امتحان کنند. باشد که تاریخ آنان با وجود گروه‌های قومی، مذهبی متنوع بار دیگر روی آرامش و در پی آن پیشرفت را به خود ببیند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0