🔻روزنامه ایران
📍 سیاست باید در خدمت اقتصاد باشد
✍️فریال مستوفی
هر زمان که دولت جدیدی سر کار میآید، برای حل مشکلات بویژه مشکلات اقتصادی که با معیشت مردم در ارتباط است، امیدی در دل مردم ایجاد میشود. دولت جدید در حال حاضر با دشوارترین شرایط روبهرو است چرا که منابع مالی ارزی و ریالی کم دارد و کرونا و خشکسالی و تحریمهای بینالمللی نیز به آن اضافه شده است. از طرف دیگر در مجموع ما با تورم، کمبود بودجه و نقدینگی سرسامآور و رکود اقتصادی مواجه هستیم. با توجه به پتانسیلهای بسیار بالایی که در کشور وجود دارد مانند منابع عظیم نفت، معادن و... از آن استفاده نمیشود. متأسفانه در کشور همیشه اقتصاد را فدای سیاست کردهایم درحالی که سیاست باید در خدمت اقتصاد باشد. حتی در زمانهایی که ما در تحریم بودهایم بهدلیل سیاستهای غلطی که وجود داشته است نتوانستهایم حتی به سمت خودکفایی پیش برویم. این هم بهدلیل قیمتگذاری و نرخ ارز غیراصولی بوده است. ما دائماً در کشور مشغول آزمون و خطا هستیم و هیچ وقت از تجربههای گذشتهمان درس نمیگیریم. مشکل فساد مهمترین موضوعی است که در کشور وجود دارد مبارزه با آن نباید در حد حرف و سخن باشد چرا که با تمام دستگاههای نظارتی که وجود دارد فساد گستردهای در سطح کل کشور حاکم است. دولت ما در حال بزرگ شدن است. در سیستم دولتی هیچ پاسخگویی وجود ندارد. پس بنابراین به طور کلی اگر با همان خط و سیاست قبلی پیش برویم یک بار دیگر سیاستهای ما منجر به شکست میشود.
بههیچ عنوان نمیتوانیم امیدوار باشیم که در مدت زمان کوتاهی اصلاحات انجام شود چرا که نیاز به زمان دارد اما میبایست در مسیر درست قدم برداریم. علاوه بر اینها یکی از مسائل اساسی که در کشور وجود دارد مسأله تورم است اما در کشورهایی که اقتصادشان از ما بسیار ضعیفتر است و حتی در حالت جنگ هستند مانند افغانستان باز هم تورم آنها یک رقمی است در حالی که ما دائماً تورمهای بالای چهل درصد داریم. بنابراین بهطور کلی میبایست تمام سیستم اقتصادی عوض شود و از اشتباهات گذشته درس بگیریم. اگر دولت فعلی بخواهد همان راههایی را برود که دولتهای گذشته رفتهاند باز هم متأسفانه با شکست روبهرو خواهیم شد و مسأله دیگر این است که جدا از اینکه ما باید زیرساختهای اقتصادی را درست کنیم باید برنامهریزی درست و منسجمی داشته باشیم و به آن پایبند باشیم نه اینکه دائماً در حال تغییر آن باشیم.
یکی دیگر از موارد مهم دیگر که نباید از آن غافل باشیم این است که ما نیاز داریم به جامعه بینالمللی برگردیم، تنشهای بینالمللی را کم و استانداردهای بینالمللی را حفظ کنیم. مسأله فرار مالیاتی و کم کردن فاصله اجتماعی از طریق وضع پایههای مالیاتی باید انجام شود. باید ارز ترجیحی را حذف کنیم چرا که سابقه نشان میدهد که کارساز نبوده است و تبدیل به رانت و فساد شده است. پیشنهاد میکنم که طرح حمایت از اقشار آسیبپذیر به نوعی دیگر مدیریت شود تا از هدر رفتن منابع جلوگیری شود. ما بهدنبال برنامههای اقتصادی و صحبت از افزایش سرمایه بانکها هستیم درحالی که میدانیم بسیاری از بانکها بدهیهای سنگین دارند، پس ما نیازمند اصلاح بازار سرمایه و پول هستیم.
🔻روزنامه کیهان
📍 به شبکه ضدامنیتی امان ندهید
✍️محمد ایمانی
۱- اعتماد سیاستمداران یک کشور به آمریکا و غرب، دقیقاً چه بلایی بر سر امنیت و ثبات و پیشرفت و اقتدار آن کشور میآورد؟
افغانستان و عراق، تصاویر مجسمی از سرانجام اعتماد به آمریکا و باز شدن پای این رژیم مستکبر به کشورها هستند. ویرانی زیرساختها، جنگ و ترور و بیثباتی سیاسی- اقتصادی، عقبماندگی شدید و نابودی میلیونی انسانها و غارت منابع، ثمره چند ده سال دخالت سیاسی و نظامی و امنیتی آمریکا در دو همسایه شرقی و غربی ماست. عراق در همین چند دهه بهویژه سالهای پس از اشغال، موجی از تروریسم، فقر و بیکاری و فساد اقتصادی را تجربه کرده است. صدام، سال ۱۹۷۹ با کودتا حاکم شد و با همراهی حزب بعث، تا سال ۲۰۰۳ به مدت ۳۴ سال، حاکم بلامنازع سیاست و اقتصاد عراق بود.
آمریکاییها در دهه ۱۹۸۰ میلادی، صدام را علیه ایران تجهیز کردند. دونالد رامسفلد دسامبر ۱۹۸۳ (آذر ۶۱) بهعنوان نماینده ویژه ریگان، با صدام در بغداد ملاقات کرد و بدینترتیب، فصل تازهای از روابط دوجانبه با محوریت جنایت علیه ایران آغاز شد. اما همین رامسفلد، دو دهه بعد (سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳) بهعنوان وزیر دفاع جورج بوش، نقشه حمله جنایتکارانه به افغانستان و عراق را طراحی کرد. آمریکا، صدام را برای حمله به ایران تحریک و حمایت کرد، اما هنگامیکه او شکست خورد و تاریخ مصرفش تمام شد، کنار زدن وی تبدیل به بهانهای شد تا آمریکا زیرساختهای عراق را نابود و دانشمندانش را ترور کند. نتیجه چهار دهه سیاست آمریکا نسبت به عراق، درگیری این کشور در چند جنگ، ویرانی زیرساختها و نابودی درآمدهای عظیم ملی بود. همین حالا هم گروهکهای تروریستی تحتالحمایه آمریکا، زیرساختهای برق و آب و انرژی عراق را هدف قرار میدهند. خیانت دیگر آمریکا، غارت بخشی از درآمدهای نفتی عراق بوده و گفته میشود آنها یک سوم از درآمد فروش نفت عراق را بهعنوان هزینههای جنگ و سرنگونی صدام، برای خود برمیدارند و در واقع از سر سفره مردم دریغ میکنند. خیانت بعدی آمریکا و متحدانش، آشوبافکنی مبتنی بر فقر فساد مزمن در این کشور بوده که ظرف چند سال اخیر موجب شده با حاکمیتی نامنسجم
و کم کارآمد مواجه باشیم. آمریکا دو سال قبل دست به تحریک آشوبهای خیابانی زد و مرتکب کودتا علیه دولت قانونی مستقر شد؛ هر چند که پارلمان این کشور رسما حکم به اخراج اشغالگران داده است.
۲- افغانستان، نمونه تازهتری از نقش نابودگر «اعتماد به آمریکا» است. آنها به اعتراف خود، در پا گرفتن طالبان نقشآفرین بودند و سپس تروریسم و فعالیت طالبان و القاعده را بهانه اشغال افغانستان قرار دادند. حالا هم بعد از بیست سال اشغالگری و جنایت و غارت منابع این کشور، پشت دولت غربگرا را خالی کرده و در حال واگذاری افغانستان به همان گروهی هستند که به بهانه فعالیت آنها، خاک افغانستان را اشغال کرده و مردم این کشور را به خاک و خون کشیده بودند. وقتی دولتی تماما غربگرا و دستنشانده اما فاقد حداقل ریشههای مردمی در کابل
سر کار آمد، ادعا میشد این کشور در مسیر توسعه و پیشرفت قرار گرفته و ارتش آن مدرن شده است، اما همین ارتش و دولت بیریشه، ظرف چند هفته تسلیم نیروهای پیاده طالبان شدند و تمام خیالپردازیهای رسانهای درباره پیشرفت و توسعه افغانستان فرو ریخت.
حالا کار بهجایی رسیده که خبرگزاری آمریکایی آسوشیتدپرس با اشاره به قال گذاشتن دولت غربگرای افغانستان مینویسد: «جهان دیگر آمریکا را شریک قابل اعتمادی نمیداند». و یک کانال غربگرا در ایران در همین زمینه خاطرنشان میکند «جو بایدن تمام تعطیلات آخر هفته را در استراحتگاه شخصیش بود و حتی حاضر نشد ذرهای به افغانستان بیندیشد. بلینکن فراموش کرده که ترامپ گفته بود ما میرویم اما اگر لازم شد به سرعت باورنکردنی برخواهیم گشت. بلینکن فراموش کرده است که مأموریت آنان در افغانستان کمک به نیروهای امنیتی و تضعیف طالبان و نابودی آنان بوده است. بایدن و دولتش از همان زمان که نیمهشب بگرام را ترک کردند، اجازه بازگشت افغانستان به عصر تاریکی را صادر کردند؛ همانگونه که اوباما، سوریه و عراق را به عصر تاریکی برد».
۳- این دو عبرت بزرگ در همسایگی ما، بیش از هر چیز عناصر مزدور یا خوشخیال نسبت به آمریکا و غرب را شرمنده میکند. اما برخی از این افراد، چنان طلبکارانه نسبت به منطق مستحکم جمهوری اسلامی موضع میگیرند که گویا تصور میکنند کسی متوجه زمین خوردن و سینهخیز رفتن آنها نشده و لگدمال شدن بافتههای تئوریکشان زیر پای واقعیتها را نمیبیند. دو عبرت عراق و افغانستان به علاوه عبرتهای برجام، به ما و هر ملت دیگری میگوید که تنها مسیر پیشرفت و مانعزدایی از آن، بیاعتمادی مطلق به آمریکا و غرب (بیاعتمادی به تطمیعها و تهدیدها) است. غربگرایان در اینجا مرتکب روایت وارونه میشوند. مشخصا در ماجرای میان ما و غرب، بهجای اینکه اذعان کنند آمریکا به شکل پایدار در حق ملت ما جنایت و خیانت و عهدشکنی کرده و بر اساس عبرتهای هشتادساله تاریخ معاصر نتیجه بگیرند که
سر سوزنی نباید به آمریکا اعتماد کرد، جمهوری اسلامی را متهم میکنند که چرا دوباره سراغ مذاکره و تعامل با آمریکا نمیرود تا تحریمها برطرف شود، یا چرا از آمریکا واکسن نمیخورد و...! انگار از مریخ آمدهاند! میگویند چرا مذاکره نمیکنید تا تحریمها لغو شود و اقتصاد رونق بگیرد! برخی سفیهان بیپروا یا مأموران معذور، حتی در گذشته مدعی بودند نفی مذاکره، ایدئولوژی بقای جمهوری اسلامی است و به همین دلیل حاکمیت حاضر نیست مذاکره را بپذیرد. اما سرانجام نسخه اعتماد دولت و مجلس وقت به وعدههای آمریکا را در قالب عبرتهای منحصر به فرد برجام دیدیم، تا آنجا که رئیس دولت بانی برجام اذعان کرد کشورها مگر دیوانه شده باشند که با وجود زیر پا گذاشته شدن برجام، بخواهند به مذاکره با آمریکا بیندیشند. (هرچند که خود وی، پس از روی کار آمدن بایدن و با وجود سرکشی و دغلبازی دولت جدید آمریکا، باز هم خواستار اعتماد به هر قیمت به آمریکا شد تا نشان دهد بیماری آمریکازدگی، بیماری صعبالعلاجی است).
۴- چرا غربگرایان به تکاپو افتادهاند تا روایتی تحریفشده را به افکار عمومی قالب کنند؟ آنها میدانند دولت غربگرا با امید و اراده مردم (بهعنوان سرمایه راهبردی کشور) چه کرد؛ و بارقههای امیدی را که انتخاب رئیسجمهوری انقلابی و طلیعه تشکیل دولت جدید در میان تودههای مردم پدید آورده، میبینند. میدانند اگر برنامه دولت جدید با نشاط و ایمان و اراده موجود پیش برود، ظرف یکی دو سال میتواند سرمایه اعتماد عمومی را چند برابر کند و همین ظرفیت را در خدمت شکستن بنبستها و گشایش در امور قرار دهد. طبیعی است در این صورت، نسخه وامداری و طفیلیگری غرب، دوقبضه باطل خواهد شد. به همین دلیل و مبتنی بر نتایج تلخ سوءمدیریت خود در دو حوزه اقتصادی و کرونا، از چند هفته قبل شروع به فضاسازی و منفیبافی شدید علیه دولتی کردند که اصلا تشکیل نشده بود! همچنان با وقاحت، آثار نقدینگی هشت برابر شده، تورم دستکم ۴۵درصدی و گران شدن اقلام مختلف را در سفره مردم به رخ میکشند و میگویند دولت جدید با کسری بودجه چند صدهزار میلیاردی، چرا سراغ «مذاکره با آمریکا» (بخوانید تسلیم در مقابل دیکتههای جدید و مسکوت گذاشتن نعش بر زمین مانده فتحالفتوح «برجام»!) نمیرود؟
۵- تحریمها با برجام دو برابر شد و حتی غذا و دارو که استثنای تحریمهای سازمان ملل است، در روند پسابرجام، مورد تحریم آمریکای عهدشکن قرار گرفت. از آن طرف تروئیکای اروپائی که مدعی راهاندازی کانال اسپیوی و اینستکس برای رفع تحریمهای دارویی بود و سه سال تمام، روحانی و ظریف و دولت دوازدهم را سر کار گذاشت، در عمل با تحریمهای دارویی آمریکا همراهی کرد. این واقعیتی است که هر فعال سیاسی و رسانه مروّج خوشبینی به آمریکا و تروئیکای اروپایی را شرمنده میکند. آنها اگر بخواهند صادق باشند، بهخاطر همین یک قلم تحریمهای دارویی در پسابرجام باید از ملت ایران عذرخواهی کنند. اما چون انصاف و تعهد و مسئولیتپذیری و احترام به شعور مردم، جایی در شخصیت رشد نایافتهشان ندارد، قیافه طلبکارانه به خود میگیرند و میگویند چرا واکسن نمیخرید یا برای رفع تحریم مذاکره نمیکنید تا مردم قربانی کرونا نشوند؟! مردم ایران حق دارند بدانند چرا درست در مقطعی که همه باید یکصدا و از موضع طلبکاری، گریبان آمریکا را بگیرند و حقوق ایران را طلب کنند، جماعت مذکور همچنان به تبرئه آمریکا و غرب میپردازند؟ آیا قدرت عبرتاندوزی از سرنوشت اعتماد به آمریکا را ندارند؟ یا علت این است که در پوشش رفیق قافله، شریک دزدان و راهزنان غربی بودهاند و پای خودشان هم در این خیانت بزرگ گیر است؟
کجفهمان به کنار، اما باید با آنها که مأموریت دارند ضمن تحریفگری و مسئلهتراشی نگذارند تغییر ریل بزرگ در کشور اتفاق بیفتد، برخوردی درخور خیانتشان داشت. دوره تغافل و مجامله با سرانگشتان این اخلال مدیریتی و رسانهای، دیر زمانی است پایان یافته است.
۶- حصار تحریم، با شکستن حصار خودتحریمی شکسته میشود. این حصار داخلی، هم مدیریتی است و هم روانی و رسانهای. در طول تاریخ، دژهایی که درِ آنها با هیچ دژکوب قوی شکسته نمیشد، با قبول پیشکش اسب تروای دشمن یا غفلت از خیانت برخی عناصر نفوذی، تسخیر دشمنان شدند. باید بررسی کرد کدام تصمیمگیران و تصمیمسازان، نقش «جانوسیار» و «ماهیار» را در مدیریت بازی کردند که دشمن توانست ضربات اقتصادی و امنیتی موثر وارد کند؟ «جانوسیار» و «ماهیار»، دو صاحبمنصبی بودند که به هنگام حمله اسکندر مقدونی به ایران، به دارا (داریوش سوم) خیانت کردند اما پس از پیروزی اسکندر، توسط خود وی به دار کشیده شدند.
به تعبیر قاآنی «ناجوانمردی است چون جانو سیار و ماهیار- یار دارا بودن و دل با سِکندر داشتن». لطفعلیخان زند اگر مقابل آغا محمدخان شکست خورد، زیر سر خیانت صدر اعظمی به نام ابراهیم خان کلانتر بود که در قلعه ورودی شیراز را در بحبوحه جنگ به روی لطفعلیخان زند بست و در اثر این خودتحریمی، سلسله وطنفروش قاجار غالب شدند.
اکنون که دولت انقلابی، جوان و مردمی، با حمایت قاطع مجلس محترم تشکیل شده، یکی از واجبترین مسئولیتها، از بین بردن هر سازوکار تصمیمگیر یا تصمیمسازی است که در حوزه محاسبه و تصمیم یا اجرا، موجب خودتحریمی شده و به حربه کُند
تحریم، بُرش داده است.
ایران همین حالا، دارای اهرمها و ظرفیتهای بسیاری است که بهکارگیری همافزا و همپوشان آنها در شبکه قدرت ملی و بینالمللی میتواند ظرف چند ماه، به عبور قدرتمندانه از حصار تحریمها و افزایش موثر درآمدهای ملی منتهی شود.
به موازات این کار، دولت و دستگاه قضایی و مجلس باید بیاعتنا به جنجالها، مبارزه بیامان با شبکه ضدامنیتی اخلالگر در حوزههای اقتصادی و رسانهای را آغاز کنند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 ازسرگیری گفتگوها
✍️ابوالقاسم قاسمزاده
از خبرهای روز در حوزه سیاست خارجی پس از انتخاب وزیر خارجه جدید و آرای بالای نمایندگان مجلس به او، پرسش شروع دور جدیدی از دیپلماسی ایران بر مبنای گفتگوهای دو و چندجانبه است. برخی از تحلیلگران سیاست خارجی در داخل و خارج از کشور، سیاست خارجی دولت جدید را ادامه برنامهریزیهای روابط بینالمللی جمهوری اسلامی ایران ارزیابی میکنند و میدانند که با ترمیم پارهای از روشها در اصول آن، دوساحت، یکی هموارسازی روابط منطقهای تهران با کشورهای همسایه بخصوص در حوزه خلیج فارس و ساحت دوم، اصل قرار دادن ادامه گفتگوها به جای تشدید اختلافها یا گستردهتر کردن تنشهاست. آقای رئیسی، رئیس جمهوری با تائید روش گفتگو در دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، ادامه آن را برای رسیدن به تفاهم و همکاری به جای تخاصم، ضروری و لازم میداند، در حالی که شیوه گفتگوهای بدون برنامهریزی و هدفمند را رد میکند که فقط زمان میخرند و برای همه ائتلاف وقت است.
در بغداد همنشستی با شرکت سران و مقاماتی ازترکیه، عراق، مصر، اردن، سوریه، عربستان، کویت و ایران برپاست که دستور کار محوری آن حل اختلافهای سیاسی این ۸ کشور است. اگر چه گفته شده است، «امانوئل مکرون» رئیس جمهوری فرانسه در تماس با نخست وزیر عراق تمایل خود را برای شرکت در نشست بغداد به اطلاع «مصطفی الکاظمی» نخست وزیر عراق رسانده است.
بسیاری از تحلیلگران سیاسی دیدار «رئیسی» رئیس جمهوری اسلامی ایران و «بن سلطان» ولیعهد سعودی را البته در صورت شرکت در اجلاس بسیار مهم و تعیین کننده خواندهاند. در هر صورت اگر چنین نشستی در بغداد انجام پذیرد، در آغاز به کار دولت جدید در ایران، نقطه عطف تعیین کننده در تحولات مثبت سیاستهای منطقهای خواهد شد.
اما ساحت دوم، اصل قراردادن گفتگوها به جای ادامه اختلافهاست. در این بخش از سرگیری گفتگوهای برجامی در وین بار دیگر موضوع روز شده است. این گفتگوها مدتی به خاطر برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ایران متوقف شد و هر دو طرف در انتظار پایان انتخابات و اعلام نتیجه آن تا تشکیل دولت جدید بودند. اکنون با تشکیل دولت و انتخاب وزیر خارجه جدید بار دیگر همه در انتظار شروع مجدد گفتگوهای برجام در وین هستند و رسانههای داخلی و خارجی نقد و پرسشهای گوناگونی را طرح میکنند؛ آن هم در شرایطی که خبرهای توفانی از افغانستان در عمل مجموعه فضای اطلاعرسانی و اخبار بینالملل را به انحصار خود درآورده است.
همه کشورهای عضو رسمی در گفتگوهای وین خبر از آغاز دوباره گفتگوها در وین میدهند، و در این میان، برخی افق رسیدن به تفاهم نهایی و سریع را نزدیک و امیدوارانه میبینند، زیرا بخش عمدهای از اختلاف نظرها در نشست گذشته حل و فصل شده است و طرفین به تفاهم نهایی درباره آنها رسیدهاند. دکتر عراقچی رئیس هیأت مذاکره کننده قبل از شروع انتخابات ریاست جمهوری خبر داد که تنها چند مورد و البته «کلیدی» باقی مانده و بسیاری از موارد نهایی و مورد توافق طرفین قرار گرفته است. با این وجود در صحنه خبری ـ سیاسی برخی چندان به رسیدن فوری به نتایج نهایی تفاهم بخصوص به خاطر اختلافهای دوطرف تهران ـ واشنگتن خوشبین نیستند.
در تشدید اخبار منفی از آینده گفتگوها در وین، شبکههای خبری فارسی زبان و دیگر شبکههای مشهور در انحصار لابی صهیونیستها در نیویورک بسیار فعالند. لابی رژیم صهیونیستی در نیویورک و در واشنگتن از طریق سازمان اِپک (مجمع عالی مدافعان رژیم اسرائیل) از طریق مصاحبههای منفی با برخی از سناتورها و نمایندگان کنگره آمریکا، مدام فضای خبری رسانهها را با اخبار منفی علیه ایران تشدید میکنند. اولین دیدار نخست وزیر جدید اسرائیل (نفتالی بنت) از واشنگتن و گفتگو با وزرای خارجه و جنگ (پنتاگون) و… همچنین گفتگو با «بایدن» رئیس جمهوری آمریکا در راستای زمان پذیرسازی برای شروع مجدد گفتگوهای برجامی در وین ارزیابی شده است. نخست وزیر رژیم صهیونیستی در آمریکا گفته است که تأمین امنیت اسرائیل باید در گفتگوهای وین گنجانده و تنظیم شود.
رژیم صهیونیستی براین باور است که سیاست «بایکوت» یا منزوی سازی جمهوری اسلامی ایران باید در دستور کار و اولویت قرار گیرد. در مقابله با این روش تخریبی رژیم صهیونیستی، برخی از تحلیلگران سیاسی مستقل در آمریکا و اروپا و همچنین در کشورمان
از رئیس جمهوری جدید خواستهاند تا نگذارد، آمریکا و اسرائیل، ایران را مسئول توقف مذاکرات وین معرفی کنند و آن را به سمت شکست سوق دهند.
در طرف دیگر، چین و روسیه هم بسیار فعالند تا گفتگوهای وین هرچه سریعتر آغاز شود و به مرحله نهایی و توافق برسد. همچنین کشورهای عضو اتحادیه اروپا بخصوص سه کشور اصلی و عمده (فرانسه، آلمان و انگلیس) کلید زدن دوباره تنش با تهران را در زمانی که اروپا و آمریکا و بخصوص «ناتو» در فضای بحران در بحران قرار گرفته اند، به زیان سیاسی و بخصوص اقتصادی خود و جامعه بینالمللی ارزیابی میکنند.
ارزیابی اغلب کارشناسان بینالملل و تحلیلگران سیاسی این است که اگر نشست بغداد با موفقیت انجام و پایان پذیرد، اولین پی آمد فوری آن تنشزدایی میان دولتهای مسلمان تعیین کننده در سراسر منطقه خواهد بود و اگر نشست وین هم برگزار شود. اولین پی آمد آن انزوا و شکست طرحهای تنشآفرین و تخریبی رژیم صهیونیستی در منطقه خواهد بود.
«لارنس نورمن» خبرنگار روزنامه وال استریت ژورنال به نقل از یک مقام ارشد اتحادیه اروپا گزارش داد که مذاکرات هستهای ایران از ماه سپتامبر (۱۰ شهریور) در وین از سرگرفته خواهد شد. نماینده دولت بایدن در امور ایران (رابرت مالی) در حالی که به دیوار بیاعتمادی تهران واشنگتن اشاره داشت، گفت:«… تأخیر برای به نتیجه نرسیدن ناشی از دلیل بیاعتمادی است که در جریان کمپین فشار حداکثری دولت ترامپ علیه تهران وگذار سیاسی در ایران ایجاد شده است.» نماینده بایدن در مذاکره وین همچنین گفت: «تیم من در حال آمادهسازی برخی موارد احتمالی است. یکی هم این است که در صورت به نتیجه نرسیدن نشست وین، واشنگتن و تهران یک توافق کاملاً جداگانه دوطرفه را امضاء کنند که دارای پارامترهای متفاوت از توافق فعلی است…»
آنچه به قول معروف به صورت «نقد» در هفته آغاز به کار رسمی وزیر خارجه و دولت جدید دیده میشود، همچنان حالت انتظار البته با بار مثبت است که اسرائیلیها و شبکههای خبری ضدانقلاب و وابسته به صهیونیستها در خارج کشور تلاش دارند تا بار منفی و شکست کامل گفتگوهای وین را مدام ترسیم و به خورد بینندگان خود بدهند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 مقتضی موجود و مانع مفقود
✍️عباس عبدی
دولت آقای رییسی رای اعتماد خود را گرفت. جز نامزد پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش دیگر نامزدهای وزارت رای آوردند و بالاترین رای اعتماد را پس از انقلاب گرفتهاند. شاید متوسط حدود ۲۳۳ رای برای هر وزیر تایید شده است که قابل مقایسه با گذشته نیست. این رای اعتماد به معنای هماهنگی کامل مجلس و دولت است. سایر نهادهای حکومتی از جمله ریاست دستگاه قضایی نیز از این اتفاق استقبال کردهاند. نهادهای نظامی و رسانههای رسمی و نهادهای اقتصادی عمومی بزرگ مثل ستاد اجرایی فرمان امام، آستان قدس و کمیته امداد، حتی شهرداریها نیز در هماهنگی کامل و بدون چون و چرا با یکدیگر و دولت هستند. جالبتر از همه اصلاحطلبان هستند که آنان هم عموما به دنبال نقد و تخطئه دولت جدید نیستند، زیرا میدانند که دود عدم موفقیت این دولت نه فقط به چشم اصولگرایان، بلکه به چشم همه مردم و کشور خواهد رفت. بنابراین برخلاف دولتهای قبلی ماجرای این دولت تا حدی فرق میکند. شاید تا حدی شبیه به دولت اول آقای هاشمی باشد، البته فقط دو ، سه سال اول آن دولت. وضع این دولت از حیث حمایت نهادهای قدرت و عدم مخالفت منتقدان حتی از دولت اول احمدینژاد نیز خیلی بهتر است، زیرا انتخابات سال ۱۳۸۴ در چنان دوقطبی تندی شکل گرفت که عوارض آن همچنان باقی ماند و در ادامه نیز تشدید شد و به بحران سال ۱۳۸۸ رسید. به علاوه رفتار احمدینژاد و حس پیروزی بر هاشمی، آنان را خیلی مغرور کرده بود و خودشان نیز آگاهانه بر آتش این دو قطبی میدمیدند و آن را شعلهورتر میکردند. اکنون اوضاع فرق میکند. نه اصولگرایان احساس پیروزی خاصی میکنند و نه ویژگیهای رفتاری آقای رییسی به گونهای است که بخواهد همچون احمدینژاد تقابلجویانه رفتار کند. با این ملاحظات آیا همه چیز برای تحقق وعدهها آماده است؟! به عبارت دیگر آیا مقتضی موجود و مانع مفقود است؟ مقتضی که همان دولت و وعدههای آن است و مانع نیز مخالفت عوامل بیرونی است. پاسخ مثبت است. فقط با قید دو نکته ظریف! ماجرا این است که دولت جدید و مجموعه حامیان آن در ۸ سال گذشته خود را در ذیل مخالفت با دولت آقای روحانی تعریف کرده بودند. تقریبا هر کاری و هر سیاستی از آن دولت را نقد و حتی تخطئه میکردند. این کار به سادگی انجام میشد. هویت و ذهنیت آنان سلبی بود. در این مخالفت میتوانستند همه آنان، همفکر و همسو تلقی و تعریف شوند. حتی میتوانستند کنار مخالفان نظام و دیگر منتقدان دولت قرار بگیرند. به عبارت دیگر در تخریب و نقد دولت روحانی وحدت نظر کامل داشتند. این سیاست در ۸ سال گذشته موجب شکلگیری یک اینرسی یا لختی ذهنی شده که کنار گذاشتن و تغییر آن به ظاهر سخت است و احتمال دارد که این اینرسی مخالفخوانی و ضدیت با روحانی به صورت یک مانع داخلی برای اتخاذ تصمیمات منطقی و موثر شود. این مشکل ممکن است در کوتاهمدت نمایان شود ولی با انعطافپذیری و عملگرایی اصولگرایان احتمالا به مرور حل خواهد شد. ولی نکته دوم و مهمتری وجود دارد که اگر برای آن چاره نیندیشند، نهتنها حل نمیشود، بلکه تشدید هم خواهد شد. همانطور که گفتم، ذهنیت اصولگرایان در مخالفت با روحانی شکل گرفت. عناصر ایجابی ذهنیت آنان بسیار سیال و ناکارآمد است. مواردی همچون داشتن روحیه مردمی، انقلابی و جهادی بودن و امثال این ویژگیها، حتی اگر بر فرض هم که نزد افراد دولت جدید وجود داشته باشد، به تنهایی هیچ مشکلی را حل نمیکند، ممکن است مشکلساز هم بشود.
دولت جدید دیگر در تقابل با روحانی نیست که علیه آن شعار دهد. این دولت باید عناصر ایجابی و مثبت برای همکاری داشته باشد. این نهایت ساده کردن قضیه است که گمان کنیم افرادی مثل آقای مخبر، رضایی، میرکاظمی، خاندوزی و گزینههای پیشنهادی برای بانک مرکزی میتوانند با یکدیگر هماهنگ کار کنند. در واقعه «مانع» اصلی اینبار نه در بیرون که درون دولت خواهد بود. اگر کل فضای مجازی را بگردید، نمیتوانید یک گزاره پایهای مشترک اقتصادی میان این افراد پیدا کنید؟ اصولا تاکنون گزاره چندانی از آنها دیده نشده است نه در اولویتبندی مسائل اقتصادی و نه در راهحلهای آنها! آقای خاندوزی به عنوان وزیر اقتصاد توییت زدند که «پیشنهاد میشود ستاد اقتصادی دولت در کوتاهمدت بر کنترل انتظارت تورمی و کنترل نوسانات ارز تمرکز کند. اولویت با ثبات اقتصاد کلان است و مانع شدن از کاهش قدرت خرید.» اول اینکه چرا این ایده از طرف ایشان پیشنهاد شده؟ مگر رییسجمهور پیشاپیش این اولویت را تعیین نکرده؟ به علاوه چرا این پیشنهاد در توییتر آمده؟ روشن است که وزیر اقتصاد به درستی گمان کرده که از این طریق بهتر میتواند پیام خود را برساند. به علاوه بحث درباره این پیشنهاد و به نتیجه رسیدن درباره آن، نیازمند مقدمات بسیار زیادی است که پس از تشکیل دولت فرصت بحثهای طولانی درباره این مقدمات فراهم نیست. این مباحث باید در ۴ سال گذشته میشد و نه در ابتدای شکلگیری کابینه. این پیشنهاد نشان میدهد که در حوزه اقتصادی اولویتبندی صورت نگرفته است و همین ویژگی موجب روزمرگی تصمیمات و افزایش اختلافنظرات خواهد شد. پس باید گفت که اینبار «مقتضی» ممکن است قلب ماهیت دهد و خود به «مانع» تبدیل شود. پیشنهاد میکنم حالا که دولت روحانی نیست تا علیه آن حرف زده شود، بهتر است تمامی وقت را صرف تفاهم نسبت به یک برنامه حداقلی کنند.
🔻روزنامه شرق
📍 رئیسی تنها میماند؟
✍️احمد غلامی
کابینه دولت سیزدهم، نه از گردنه صعبالعبور مجلس بلکه از اتوبان بهارستان به پاستور رفت. دراینمیان دور از انتظار نبود که وزیر پیشنهادی آموزشوپرورش با اینکه تفاوتی جدی با دیگر وزرا نداشت، در ایستگاه پاستور از قطار کابینه جا بماند. این را هم به حساب بداقبالی حسین باغگلی بگذارید که مجلس برای نمایشِ اقتدار خویش به او رأی اعتماد نداد. درصورتیکه در روزهای منتهی به رأیگیری، وزیر ارشاد هم مانند او به یک میزان مورد انتقاد افکار عمومی و نخبگان سیاسی و فرهنگی قرار گرفته بود؛ اما نکته تأملبرانگیز در این هنگامه، سخنان نمایندگان مخالف و موافق و سخنان وزرا در تشریح و دفاع از برنامههایشان بود. سخنانی فرازمانی و مکانی. این برنامهها در هر زمان و هر مکان دیگر هم قابل طرح بود. به جرئت میتوان گفت این سخنان میتوانست اصولگرایان پرسابقه و نهادهای رسمی را به یک اندازه متعجب و برآشفته سازد. وزرای پیشنهادی پیش از اعلام برنامههای خود موضعگیری ایدئولوژیک کرده و نمایندگان مجلس هم در تأیید و نقد آنان، به نکوهش و ستایش کردارها و گفتارهای ایدئولوژیکی آنان پرداختند. بعید است از سوی رئیسجمهور، نهادهای رسمی، نظامی و امنیتی، توصیه یا ارادهای برای ابراز اینگونه موضعگیریها صورت گرفته باشد؛ بهویژه آنکه آنان اینک با آگاهی از وضعیت حساس کشور بیشازپیش نگران اوضاعاند. شاید ابراهیم رئیسی باور دارد وزرا زمانی که در موقعیت اجرائی و در مقابل مسائل واقعی کشور قرار بگیرند، ناگزیرند برای برونرفت از مسائل و مشکلات چارهای بیندیشند. اگر این باور محقق نشود، با صراحت باید گفت او رئیسجمهور تنهایی است در پاستور که باید دیگر حامیانش به یاریاش بشتابند؛ اما رأی اعتماد به وزرای پیشنهادی بیش از کابینه، آزمونی برای مجلس بود. آزمونی که نمایندگان نتوانستند از آن سربلند بیرون بیایند. نمایندگان مجلس بهویژه مخالفان وزرای پیشنهادی، درصدد بودند چهرهای مستقل از خود نشان دهند؛ اما در نهایت تلاشِ آنان هم باورپذیر نبود. البته این به آن معنا نیست که اگر تعدادی از وزرای پیشنهادی رأی اعتماد نمیگرفتند، در باور مردم نسبت به نمایندگان تغییری ایجاد میشد. نه اصلا. مسئله رأی اعتماد یا عدم اعتماد به وزرای کابینه نیست. نمایندگان مجلس و وزرای پیشنهادی با درکِ مسائل مردم و بیش از هر چیز با «فرهنگ سیاسیِ» جامعه، فاصله معرفتی بعیدی دارند که سخنان فرازمانی و مکانی آنان گواه این فاصله بود. فرهنگ سیاسی، یعنی باورها و هنجارها و ارزشهای واقعی مردم و سیر تحول این باورها در طول زمان. نمایندگان مجلس و وزرای کابینه نشان دادند شناخت دقیقی از نگرش و جهتگیریهای مردم نسبت به دولت، نخبگان و قدرت سیاسی ندارند. عیان است که آنان در این چهار دهه گذشته با آگاهی کاذب از امور دستوپنجه نرم کردهاند و این تعبیر افلاطون، «حالت ذهن» را نادیده گرفتهاند. حالت ذهن، واقعیتهایی است که گفتار و کردار سیاسی افراد را در مواجهه با مردم و نخبگان سیاسی شکل میدهد. بههمیندلیل بعید است مجلس و دولت بتوانند رابطه جدیدی از دولت-ملت تعریف کنند. رابطهای که در دو دهه گذشته آسیب فراوانی دیده است. البته این نگرانی هم وجود دارد که آنان اصلا باور راسخی به ایده دولت-ملت نداشته باشند؛ دولت-ملتی که براساس منافع ملی شکل میگیرد و بهندرت در دولتهای گذشته، مورد توجه قرار گرفته است. دولت اصلاحات تا حدودی از این قاعده مستثنا است؛ چراکه شعار «ایران برای همه ایرانیان» را سرلوحه کار خود قرار داده بود. از دولت روحانی تاکنون رفتهرفته مردم در معنای یک ملت دچار غیابی طولانی شدند. نه دولت مقتدری وجود داشت، نه مردمی پایه کار. اینک در هیچ جای دولت سیزدهم که با انتقاد از دولت روحانی روی کار آمده است، مردم نمود عینی ندارند. از مجلس انتظاری نبوده و نیست؛ اما چرا اعضای کابینه هیچیک سخنی از هویت ملی و مردم نگفتند. آنهم در دوره و زمانهای که مردم سودای بازگشت به هویت ملی خویش را در سر میپرورانند و این سودا را به یکی از جنبههای مهم فرهنگ سیاسی خود بدل کردهاند. این همان فاصله معرفتی است که بین نمایندگان، کابینه و مردم وجود دارد؛ یعنی کابینه برداشت دقیقی از جهتگیریهای مردم نسبت به نهادها و ساختارهای سیاسی و عملکردشان ندارد.مردم با نگرشهای متفاوتی با دولت روبهرو میشوند. اگر نگرش آنان «ادراکی» باشد، وضعیتی مانند دولت اصلاحات را تداعی میکند که دولت را براساس تواناییها و اختیاراتش میسنجد و از آن انتظار دارد. اگر نگرش «احساسی» به دولت داشته باشد، دولت احمدینژاد را تداعی میکند.
دولتی میان عشق و نفرت با مردمی که احساسات، ملاک ارزیابیشان است. بهاینترتیب، به نظر میرسد حامیان دولت سیزدهم نگرش «ارزشی» به دولت دارند. اگرچه نگرش ارزشی غیرشخصی است و بر ارزشهای سیاسی، اخلاقی و دینی استوار است؛ اما این نگرش در شرایطی که اقتضا میکند دولت براساس مصلحت تصمیم بگیرد، دچار تزلزل خواهد شد. اگر این برداشت از حامیان دولت رئیسی درست باشد، دولت سیزدهم به دلیل مشکلات عدیده آحاد مردم بهناچار باید به سوی مردم برود و نگرش ادراکی آنان را تقویت کند و مهمتر از آن اعتمادشان را به دست آورد؛ حتی اگر این رویکرد به بهای ازدسترفتن مردمی باشد که نگرشی ارزشی به دولت سیزدهم دارند.
* در نوشتن این یادداشت از مقاله «فرهنگ سیاسی؛ یک بررسی مفهومی و نظری» نوشته حسین رفیع، مجید عباسزاده مرزبالی و میثم قهرمان (فصلنامه سیاست، سال پنجم بهار ۱۳۹۷، شماره ۱۷) استفاده شده است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ارزش آسودگی خیال شهروندان ایرانی
✍️محمدصادق جنانصفت
ایرانیان بدون آنکه از میزان ارزش داراییهای طبیعی خود مثل نفت و گاز و معادن و دریاها و جنگلها اطلاعات دقیق داشته باشند و بدون اینکه واقعا بدانند ارزش تاریخی سرمایهگذاریهای انجامشده در این چند ده سال چقدر است همه آنها را به دولت و حکومت دادهاند. علاوه بر این ایرانیان قبول کردهاند حکومت بخشی از حقوق طبیعی آنها را سلب کند و در اختیار خود قرار دهد. شهروندان ایران در برابر دادههای خود به حکومت انتظار چه ستاندهها و چیزهایی را دارند؟
شاید اگر موسسههای خصوصی نظرسنجی پرشمار و تخصصی در ایران وجود داشت با نظرسنجی علمی- کارشناسانه پاسخ به این پرسش به سادگی به دست میآمد اما حالا در این باره باید به گمانهزنیها پرداخت.
ازتاب این گمانهزنیها را میتوان البته در گفتار و رفتار ادارهکنندگان کشور و نیز دیدگاه مردم و تمرکز آنها که داشتن اقتصاد نیرومندتر است فهمید. شهروندان از دولت میخواهند کسبوکار آنها را رونق دهد و آنها را در پلههای بالاتر رفاه مادی بنشاند و کارهایی نکند که وضعیت آنها هر سال بدتر از سال پیش شود.
اما همه خواستههای اقتصادی که خواسته شماره یک مردم است بدون تردید برای یک خواسته بسیار مهم و بالاتر از مساله اقتصاد است.
شهروندان هر سرزمینی در هر دورهای از تاریخ از حکمروایان میخواهند کارهایی کنند و کارهایی نکنند که برآیند آنها آسودگی خیال و ذهنیت آرامشیافته آنها برای امروز و فردای خود و فرزندانشان باشد. مردم ایران میخواهند نهادهای ادارهکننده کشور ذهنیت آنها را از تنشها و التهابهای کشنده و تنشزا دور نگه دارند. اما به نظر میرسد در حال حاضر چند پدیده هست که راه را بر آسودگی خیال ایرانیان بسته و آشوب ذهنی برای ایرانیان فراهم کرده است.
ناکارآمدی فزاینده و اندوهبار بر روندها و فرآیندهای واکسیناسیون در برابر ویروس کرونا بدون تردید و در نخستین پله از خواستههای شهروندان است.
عادی نبودن و ناکارآمدی روند واکسیناسیون و کشته شدن روزانه صدها ایرانی آشوب ذهنی ایجاد کرده و ایرانیان در بیم و هراس به سر میبرند.
آسودگی خیال ایرانیان درباره روند و فرآیند واکسیناسیون بسیار پایین است و دهها مساله ریز و درشت در همین موضوع آنها را در التهاب و تشویش قرار داده است. کشته شدن روزانه بیش از ۵۰۰ نفر در روز در شرایطی که برخی از کشورها توانستهاند با مدیریت کارآمد مرگومیر را به کمتر از ۱۰ نفر در روز برسانند و ناکاربلدی در مدیریت تامین واکسن آسودگی خیال شهروندان ایرانی را به هم زده است.
از سوی دیگر افزایش نرخ ارزهای معتبر و همراه شدن نسبی قیمت کالاها با قیمت دلار و کاهش قدرت خرید شهروندان و نیز رشدهای منفی سرمایهگذاری و بدتر شدن روزگار کسبوکار و معیشت شهروندان نیز خواب راحت از چشم شهروندان گرفته و آنها با دورنمایی ناروشن روبهرو هستند.
واقعیت این است که ایرانیان درست یا نادرست تصور میکنند اگر راهی برای حذف تحریمها پیدا نشود کسبوکارشان نهتنها به این زودیها به رونق نمیرسد بلکه بدتر نیز خواهد شد. راهی باید پیدا کرد تا این آشوب ذهنی ایرانیان به سوی آرامش برود و آنها را به آینده خوشبین کند.
از سوی دیگر با دستیابی طالبان به قدرت مطلقه در افغانستان و بازیهای پیچیده الکاظمی و آمریکا در عراق و نیز آشوب مالی و اقتصادی در لبنان که هر کدام با بخشی از مسائل ایران ارتباط پیدا میکند نیز ایرانیان را با تنش و آشوب ذهنی روبهرو کرده است.
باید در این باره نیز با مردم حرف زد و با آنها گفتوگو کرد و تا جایی که ممکن است واقعیتها را در میان گذاشت.
آخرین پدیدهای که در این نوشته به عنوان عامل برهمزننده آشوب ذهنی ایرانیان به آن اشاره میشود افزایش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی و توزیع نابهینه امکانات میان استانها و گروههای درآمدی گوناگون است.
هیچ چیزی بالاتر و مهمتر از این نیست که ارزش آسودگی خیال شهروندان ایرانی از سوی ادارهکنندگان جامعه درک شود و گامهای خود را در راه کاهش این آشوب ذهنی بردارند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چرخش تاریخی
✍️دکتر علی فرحبخش
در بسیاری از سالهای قرن بیستم، چین فقیرتر از کامرون بود. در سال ۱۹۴۹، زمانی که جمهوری خلق چین تشکیل شد، یکی از بزرگترین کشورهای جهان در جنگ داخلی پارهپاره شده بود و از آن پس تحت یک نظام دیکتاتوری کمونیستی قرار گرفت.
در اواخر دهه ۱۹۵۰، میلیونها نفر در نتیجه یک قحطی ناشی از سیاستهای شکستخورده دولتی به کام مرگ رفتند. برآورد شمار مرگ ناشی از گرسنگی، چیزی بین ۱۰ تا ۶۰میلیون نفر بود. برخی مورخان تعداد جانباختگان را چیزی معادل جمعیت انگلستان یا مجموع جمعیت کالیفرنیا و تگزاس تخمین زدهاند. حتی مقامات دولتی چین بعدها به مرگ ۳۰ میلیون نفر اعتراف کردند؛ هرچند بدی آب و هوا را مقصر اصلی قلمداد کردند.
اما چین چگونه توانست عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان را از آن خود کند و بزرگترین برنامه تاریخ برای فقرزدایی را به اجرا گذارد. هیچکس در زمان حکومت مائو نمیتوانست تصور کند که روزی چین برنامههای اقتصاد بازار را اجرا کند. نقطه عطف تاریخی که چرخش سیاستی در این کشور را به نمایش میگذارد، بیانیه رسمی منتشرشده در روز پایانی نشست پنجروزه پلونوم سوم کمیته مرکزی یازدهم حزب کمونیست چین از ۱۸ تا ۲۲ دسامبر ۱۹۷۸بود که در پکن برگزار شده بود. این جلسه اکنون بهعنوان روز تولد اصلاحات اقتصادی در چین پس از حکومت مائو شناخته میشود.
اگرچه این سند از محکومیت اشتباهات مائو طفره میرود، اما به صراحت ناکامیهای گذشته حزب را میپذیرد و صادقانه اهداف اصلاحات اقتصادی را برمیشمارد. این بیانیه بر ضرورت «تغییر مشی حزب و سوق دادن آن به نوسازی» تاکید میورزد. بیانیه با رد دکترین مائو درباره شور و شعف انقلابی بهعنوان مهمترین انگیزه کارگران و دهقانان، منافع و انگیزههای فردی و مادی را مورد تاکید قرار میدهد. در این نوشته تاریخی تاکید میشود که باید رفاه مردم در شهرها و روستاها همزمان با رشد تولید بهبود بیابد و نگاه اداری به حل مسائل ضروری و روزمره مردم را محکوم میکند.
در بخش دیگری از این بیانیه آمده است: «لازم است تحت هدایت متمرکز حزب، مسوولانه با ناکامیها برخورد شود و با تمایز بین حزب، دولت و بنگاه، حزب جانشین دولت نباشد و دولت نیز جایگاه خود را در مقام اداره بنگاه قرار ندهد. باید تفکیک قدرت، مسوولیت و وظایف در سطوح مختلف صورت بگیرد.»
اگرچه اهمیت این بیانیه تاریخی غیرقابل انکار بود، ولی حتی رهبران چین در آن زمان تصور دقیقی از اقتصاد آزاد نداشتند. اما نکته کلیدی آن بود که ذهنشان باز بود و آماده بودند که از هر ابتکاری برای دستیابی به رشد اقتصادی استقبال کنند. آنچنانکه دنگ شیائوپینگ، معمار اصلاحات اقتصادی چین در سخنرانی معروف خود در اجلاس حزب کمونیست گفت: «گربه مهم نیست سفید است یا سیاه، مهم این است که موش بگیرد.» درواقع با این سخنان وی نشان داد که از هر برنامهای برای بهبود اوضاع اقتصادی چین استقبال میکند.
دنگ شیائوپینگ پس از برکناریاش در آغاز انقلاب فرهنگی، دوران تبعید خود را بهعنوان یک کارگر کارخانه تراکتورسازی در استان جیان شی سپری کرد. دوری وی از حکومت فرصتی ایجاد کرد که به آشفتگی سیاسی پس از انقلاب فرهنگی بیندیشد و پوچی رادیکالیسم ایدئولوژیک را بیش از پیش درک کند. او بلافاصله پس از بازگشت به پکن، تلاش برای رهایی از اقتصاد ایدئولوژیزده رادیکال و نزاع طبقاتی را آغاز کرد و برنامه توسعه «چهار نوسازی» را به تصویب رساند.
حتی در سال ۱۹۸۰ از نظریهپرداز معروف اقتصاد بازار، میلتون فریدمن دعوت شد تا در یک دوره آموزشی یک هفتهای در چین، نظریه قیمتها را به ارشدترین دیوانسالاران چین بیاموزد. پس از پایان دوره، یکی از مسوولان وزارت توزیع اقلام استراتژیک چین به فریدمن گفت: «متوجه همه مباحث کلاس وی شده است؛ ولی هنوز نمیداند چه سازمانی مسوول توزیع کالاهای اساسی در آمریکا است!!!»
اما انزوا و انسداد فکری مدیران چین به سرعت از میان رفت. پس از مائو دولت تصمیم گرفت به سرعت به سیاست خارجی چین در صدور انقلاب خاتمه دهد و همزمان به ایجاد رابطه با همسایگان آسیایی و جهان توسعهیافته دست یابد. سال ۱۹۷۸ تبدیل به سال دیپلماسی خارجی برای چین شد. به محض اینکه چین دروازههایش را به جهان خارج گشود، تجارت خارجی این کشور به سرعت رشد کرد. مجموع تجارت خارجی چین (واردات و صادرات) در سال ۱۹۷۷ حدود ۱۴میلیارد دلار بود که نزدیک یکدهم تجارت ژاپنیها بود. در سال ۱۹۷۸ به یکباره تجارت خارجی چین ۵۰درصد افزایش یافت. چینیها بالاخره واقعیات روی زمین را پذیرفتهاند و چرخش همهجانبهای را در سیاست اقتصادی و روابط خارجی خود آغاز کردند.
نگاه اجمالی به تاریخ سلاطین ایران شواهد متعددی را نشان میدهد که پادشاهان این سرزمین حاضر به قبول واقعیات موجود نبودند یا علاقهای به بهرهگیری از تجارب بشری برای حل مشکلات نداشتند. اعتمادالسلطنه از ناصرالدین شاه نقل میکند که در اوایل سلطنت به صدراعظم خود میرزا آقاخان نوری میگوید: «من وزیری را میخواهم که نداند استکهلم نام نوعی کلم است یا شهری در اروپا.» جالب است همین ناصرالدین شاه در اواخر سلطنت به هیاتوزیران خود میگوید: «میدانم کشور در شرایط بدی قرار دارد؛ ولی تلاش کنید تا آخر سلطنت من بحرانی ایجاد نشود.»
جالب است که برای وی آنقدر رتقوفتق امور مالی کشور بیاهمیت بود که پس از فوت میرزایوسف مستوفیالممالک آشتیانی، پسرش را که ۹ سال بیشتر نداشت و عزیزکرده شاه بود، ملقب به لقب «حسن مستوفیالممالک» کرد و امور مالیه کشور را در اختیار او قرار داد. وی تا زمان ترور ناصرالدین شاه در حرم حضرت عبدالعظیم همچنان رسما وزارت مالیه را برعهده داشت. ولی اصرار فراوان اطرافیان باعث شد در این دوره پسرعمویش میرزا هدایتالله آشتیانی (پدر دکتر مصدق) به نیابت از این طفل خردسال، عملا امور مالی کشور را برعهده داشته باشد. مبدا بسیاری از مشکلات امروز ما نیز به دوره همان سلاطین بیکفایت بازمیگردد.
اکنون وزرای دولت سیزدهم سکان بوروکراسی معظم دولتی را به دست گرفتهاند؛ آن هم در شرایطی که علاوه بر مشکلات مزمن همیشگی، دو شوک بزرگ تحریم و کرونا ضربات سنگینی بر بدن نحیف اقتصاد ایران وارد آورده است. مصائبی که حتی با چاپ پول و استقراض از بانک مرکزی نمیتوان مرهمی حتی موقت برای آن مهیا کرد.
شرط موفقیت سیاستگذاران در شرایط فعلی بر سه محور استوار است: «بدانند، بخواهند و بتوانند.» اولا سیاستگذاران باید اشراف کاملی بر شرایط اقتصادی کشور و راههای برونرفت از آن داشته باشند. ثانیا بخواهند در مقابل تعارض منافع ناشی از مقاومت حافظان وضع موجود ایستادگی کنند و ثالثا بتوانند یک تیم اقتصادی منسجم و ساختار اداری متناسب با آن را برای اجرای برنامهها تدارک ببینند. باید منتظر ماند و دید که آیا تیم اقتصادی جدید قادر است در یک چرخش تاریخی رفاه خانوارهای ایرانی را در مسیر جدیدی رهنمون سازد یا باید همچنان شاهد تداوم روند سریهای زمانی سالهای پیشین باشیم.
مطالب مرتبط