🔻روزنامه ایران
📍 اصلاح روابط کارفرما و کارگر با تغییر فضای کسب و کار
✍️محمود تولایی
چند روز پیش وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی عنوان کرد که باید سعی کنیم ارتباط عادلانهای بین کارگر و کارفرما برقرار و دو محور مهار تورم و بهبود فضای کسبوکار پیگیری شود؛ اگر این اتفاق بیفتد ما میتوانیم از کارفرماها درخواست کنیم با توجه به بهبود فضای کسبوکار، بهکارگران رسیدگی بهتری داشته باشند. حال با توجه به این صحبتها، سؤال اساسی این است چگونه میتوان روابط کارفرما و کارگر را بازنگری کرد و رویههای گذشته را کنار گذاشت؟
برای اینکه روابط بین کارفرما و کارگران بهشکل مطلوبی دنبال شود و از دوگانگی و دو سویه بودنی که اکنون وجود دارد، عبور کنیم باید بهروابط منصفانه و عادلانه برگردیم و هر دو گروه با هم دیده شوند. نباید اینگونه نگاه شود که حق کارفرما یا کارگر در حال تضییع شدن است. بهعنوان مثال این نگاه اشتباه است که کارفرما همیشه ظالم و کارگر همیشه مظلوم است؛ این نوع نگاه باید پایان پیدا کند. چه بسا کارفرماهای زیادی در کشور داریم که نیروی کار خود را مانند فرزندان خود میدانند. بهجای اینکه به یکدیگر (کارگر و کارفرما) فشار وارد کنیم باید به واقعیتهای درست و دلیل آسیب دیدن روابط برگردیم و اتفاقات گذشته را اصلاح و تلاش کنیم که قشر کارگران از حداقل معیشت برخوردار شوند، لذا باور ما این است که این امر زمانی در مسیر درست و صحیح قرار میگیرد که شرایط کسب و کار مناسب شود. ضرورت دارد که محیط کسب و کار کشور با فوریت اصلاح شود تا بنگاهها و کارفرماها توانمندی مالی بهتری داشته باشند؛ در حال حاضر اکثر بنگاهها شرایط خوبی برای رسیدگی به وضعیت کارگران خود ندارند.
البته کارفرماهایی که توان مالی بهتری دارند و فروش محصول نهایی آنها با سود همراه است از کارگران خود حمایت مالی بیشتر میکنند و مزایای مختلفی در نظر میگیرند. لذا برای تسری یافتن چنین امری باید فضای کسب و کار کشور بهبود پیدا کند تا وضعیت مالی کارفرما و بعد از آن کارگر بهتر شود.
همانطور که وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی تأکید کرده است بازنگری در روابط کارفرما و کارگر در مقطع فعلی ضرورت دارد و بهنظر میرسد که دولت سیزدهم قصد دارد با جدیت در این بخش ورود کند. در این میان توصیه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه بهجای تشکلهای کارگری و کارفرمایی، «تشکل اشتغال» ایجاد شود. وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نباید وزارت کارگر و کارفرما شود. این امر باعث دوگانگی میشود لذا در مقطع جدید توصیه میکنم، وزارت یاد شده عملاً وزارت اشتغال شود. کارفرمایانی که شغل مولد دارند و درآمدشان از راه تولید است، افراد محترم تری نسبت به کسانی که فعالیتهای سوداگرانه دارند، هستند؛ باید این افراد مورد احترام بیشتری قرار گیرند و در یک فضای صمیمی مشکلات دو گروه کارفرما و کارگر حل شود.
برای آنکه بتوان بهصورت واقعی بازنگری در روابط کارفرما و کارگر ایجاد کرد ضرورت دارد که اقتصاد کشور روانسازی و مسائل اقتصادی، سیاسی، محیط کسب و کار حل شود. البته دولت و سیاستگذاران خیلی بهتر میدانند که این حوزه با چه چالشهای روبهرو است. بر این اساس باید تلاش شود تا نیروی انسانی به اندازه تورم و حتی بالاتر از آن بتواند معیشت خود را تأمین کند.
وقتی کارفرمایی دچار تحریم، مشکلات ارزی و نقدینگی است چگونه میتواند به سمت حل مشکلات و کارگران خود حرکت کند؛ اکنون دو طرف عزادار هستند.
دولت سیزدهم باید تمام هم و غم خود را بگذارد تا مشاغل مولد تضعیف نشوند؛ باید ایرادهای اساسی و برخی از رویکردها حل شود تا بتوان نسبت به اصلاح روابط کارگر و کارفرما اقدام کرد.
🔻روزنامه کیهان
📍 ۱۰ نکته کلیدی برای ترمیم اعتماد و امید مردم
✍️محمد صرفی
همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی در اولین دیدار با رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت تاکید کردند، یکی از وظایف و ماموریتهای مهم دولت سیزدهم، بازسازی و ترمیم اعتماد و امید مردم است. درباره چرایی و چگونگی خدشهدار شدن این اعتماد طی سالهای اخیر، میتوان به روندها و رخدادهای متعددی اشاره کرد که هر چند مهم است اما موضوع این یادداشت نیست. بعید است کسی درباره اهمیت و لزوم اعتماد و امید مردم نیز حرف و بحثی داشته باشد. اعتماد و امید مردم برای هر نظام سیاسی یک شاخص مهم و اثرگذار است و برای ایران و انقلاب اسلامی یک عنصر حیاتی و غیرقابل گذشت است. حال سؤال این است؛ اعتماد و امید مردم چگونه بازسازی و ترمیم میشود و بایدها و نبایدهای دولت در این زمینه چیست؟
موارد زیر فهرستی از اقدامات و ایدهها در این خصوص است و بدون شک میتوان و باید به تکمیل و تعمیق این فهرست و البته عملیاتی کردن آن پرداخت. قبل از ورود به این فهرست ذکر این نکته لازم است که اعتماد و امید مثل کلید برق نیست که با زدن آن قطع یا وصل شود. اعتماد و امید، بشکل تدریجی آسیب میبیند و ترمیم آن نیز یک روند تدریجی است و ناگفته پیداست که ترمیم هرچیزی از خراب کردن آن، بسیار سختتر است.
۱- برای امید داشتن به کسی یا چیزی، پیش از هر چیز شما باید به آن اعتماد داشته باشید. تا اعتمادی در کار نباشد، امیدی هم نیست. برای جلب اعتماد، باید شنونده خوبی بود. رفتن میان مردم و دیدن و شنیدن بیواسطه مشکلات آنها، راهکاری مهم و اساسی در جلب اعتماد آنهاست. کاری که آقای رئیسی با سفر سرزده به خوزستان و سپس سیستان و بلوچستان آغاز کرده و گویا روندی ادامه دار خواهد بود. در این مسیر نباید از طعنهها و متلک پراکنیهای عدهای معدود هراس داشت. آنها یا از اثرات اینگونه اقدامات بیاطلاع هستند و یا منافع آنها ایجاب میکند خود را به ندانستن بزنند.
۲- همانقدر که داشتن امید واقعی برای جامعه ضرورت دارد و حیاتی است، امید واهی و خیالی نیز مخرب است. نمیتوان هم به واقعیت امیدوار بود و هم به وهم و رویا. یکی ازاشتباهات راهبردی دولت سابق، امیدوارسازی مردم به سراب بود. سرابی که اقتصاد و جامعه را شرطی کرده و اثرات مخرب آن همچنان به نوعی ادامه دارد. ناامید کردن مردم از سراب، جا را برای امیدواریهای واقعی باز میکند. قول و فعل دولتمردان است که مشخص میکند در مسیر این ناامیدسازی مفید حرکت میکنند یا خیر.
۳- به دولتی میتوان اعتماد کرد که مقتدر باشد. دولت و دولتمردان ضعیف حتی نزد دوستان و همفکران نیز قابل اعتماد نیستند. احیای اقتدار دولت، موضوعی مهم و دارای فوریت است. این اقتدار در همه زمینهها باید دیده شود و مانند طرح یک فرش است؛ از میدان اقتصاد گرفته تا دیپلماسی و امنیت و فرهنگ و سلامت و... نمیتوان
در یک میدان مقتدر بود و در میدانی دیگر لنگ زد.
۴- نکته مهم دیگری که رهبر انقلاب نیز در دیدار مذکور به آناشاره کردند، موضوع عمل به وعده هاست. هیچ چیز مثل عمل به وعدهها نمیتواند اعتماد و امید مردم را افزایش دهد. تعیین روزشمار برای تحقق وعدهها، راهکاری ملموس و جدی در این مسیر است. کشور با مشکلات اقتصادی و مالی فراوانی دست بهگریبان است اما تحقق وعدهها بیش از آنکه نیاز به منابع مالی داشته باشد، نیازمند ارادهای قوی و پیگیریهای مستمر و خستگیناپذیر است.
۵- یک راهکار به ظاهر ساده اما در واقع دشوار برای ترمیم اعتماد و امید جامعه، کمتر سخن گفتن مسئولان است. مسئولان و مدیران کشور، در میدان سخن گفتن و موضع گرفتن چند نکته کلیدی را باید مد نظر داشته باشند؛ اولاً تا جای ممکن کمتر سخن بگویند و بیشتر عمل کنند. اصل را بر حرف نزدن بگذارند مگر آنجا که لازم و ضروری است. ثانیاً سخن گفتن مدیران باید چارچوب و ساز و کار داشته باشد. هر مدیری در حیطه مسئولیت خود سخن بگوید و آن نیز مبتنی بر دادههای درست و قابل اتکا باشد.
۶- نخبگان جامعه از هر قشر و صنفی نقشی مهم در روند بازسازی اعتماد و امید عمومی دارند. ارتباط واقعی و مستمر دولتمردان با نخبگان و بهره گرفتن از نظرات و تجارب آنها، یک راهکار موثر و مهم در این زمینه است. همانطور که رهبر انقلاب نیزاشاره کردند، در این ارتباط گیری و بهرهمندی نباید جناح بندیها و مواضع سیاسی را دخیل کرد و در نتیجه بخشی از نخبگان را از دایره ارتباط خارج کرد.
۷- دولت سیزدهم به تازگی تشکیل شده و در چند هفته و ماه آینده وزرا در زیر مجموعه تحت مدیریت خود دست به انتخابهای زیادی میزنند و مدیران جدید بسیاری را منصوب میکنند. این انتصابها از چشم عموم مردم و نخبگان پنهان نیست. هرقدر انتصاب مدیران بر اساس شایستگیها و توان آنها در حوزه ماموریتی باشد، برای جامعه امیدآفرین خواهد بود و برعکس هرقدر اعطای پستها براساس روابط جناحی و شخصی و دور از شاخص توانمندی باشد، به امید مردم نسبت به دولت ضربه وارد میکند.
۸- دولت مجموعهای عریض و طویل است. هزاران تن منصوب به دولت هستند. از کارمندان جزء گرفته تا مدیران میانی و سطح بالا و وزیران. در چنین مجموعه بسیار عظیمی با حوزههای ماموریتی متفاوت و متنوع، احتمال بروز قصور و انواع و اقسام تخلفات حتماً وجود دارد. دو نکته در این موضوع مهم و موثر است؛ اول آنکه دولت سازوکارهایی طراحی کند و یا سازوکارهای موجود را به گونهای متحول سازد که احتمال بروز تخلف تا جای ممکن کم و کمتر شود. دوم آنکه با متخلفان برخورد سریع و قاطع صورت گیرد. کاهش تخلفات و برخورد جدی با متخلفان، در بازسازی اعتماد و امید مردم نقشی مهم دارد.
۹- نحوه برخورد دولتمردان در سطوح مختلف با مسائل و مشکلات مردم و نواقص و کاستیهای مجموعه تحت مدیریت خود، حامل پیامی مهم است. گاهی یک جمله کوتاه و نسنجیده در یک موقعیت خاص و بسیار محدود، اثراتی بزرگ و پردامنه برجای میگذارند و حتی ماندگار میشوند. «خودت بمال» و «همینی که هست» از جمله این مواردند. داشتن زبان و رفتار خاضع و عذرخواهی ازاشتباهات و نواقص و توجیه نکردن، عاملی مهم در ترمیم اعتماد و امید است.
۱۰- و بالاخره آنکه مردم، زندگی و سلوک شخصی مدیران دولت را مستقیم و غیرمستقیم تحت نظر دارند. هرقدر این زندگی و سلوک به زندگی عموم جامعه نزدیکتر باشد، مجموعه دولت برای مردم قابل اعتمادتر بوده و لاجرم امید آنها نیز افزایش مییابد اما اگر مدیران خود را تافته جدا بافته دانسته و زندگیاشرافی پیشه کنند و درب مدیریت بر پاشنه حقوقهای نجومی و رانتها و امتیازات مستقیم و غیرمستقیم بچرخد، سخن گفتن از افزایش اعتماد و امید مردم، بیجاست.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 میراث آمریکا در افغانستان
✍️ابوالقاسم قاسمزاده
یک روز بعد از خروج کامل نظامیان آمریکا از کابل، «بایدن» رئیس جمهوری، فرمانده کل ارتش و وزیر دفاع آمریکا اعلام کردند که «جنگ در افغانستان بعد از ۲۰ سال پایان گرفت. آمریکا و متحدانش دیگر در خاک افغانستان حضور نظامی ندارند!» بایدن اینک از سوی دوستانش در اروپا و دیگر کشورهای غربی مورد نقدهای منفی و تندی قرار گرفته است که ترک نظامی یکباره و بسیار با عجله افغانستان و به موازات آن تحویل کابل به «طالبان» که از اهداف اصلی نظامی آمریکا از زمان «جرجبوش» بعد از حمله ۱۱ سپتامبر نیویورک بودند، پیامدهای غیرقابل پیشبینی، اما تخریبی در داخل افغانستان و در بسیاری از کشورهای همسایه آن و در منطقه خواهد داشت. از سوی دیگر جامعه جهانی آمادگی پذیرش حاکمیت تندروان مذهبی که اشاعه تروریسم علیه منافع دیگر کشورها بخصوص غربیها دارد را تحمل نخواهد کرد.
انتقاد اغلب کشورهای دوست و متحد آمریکا در نهایت این جمله است که «بایدن» همه را با انجام سیاست فرار بدون محاسبه و فوری از افغانستان و تحویل حاکمیت این کشور به یک گروه و سازمان «تروریستی» که سالهای سال علیه منافع غرب جنگیده و کشتار کرده است، به دردسر انداخته و اقدام او اشتباهی استراتژیکی است و بسیاری از مبادلات را در روابط منطقهای و بینالمللی بههم ریخته است.
با این اقدام به جای صلحی پایدار در افغانستان در حالیکه توازن امنیتی در این منطقه بههم خواهد ریخت، در عمل این کشور بار دیگر وارد فاز شدیدتر و فراگیر جنگ و تخریبهای داخلی خواهد شد.
در برابر این برداشت که بسیار هم در مطبوعات و رسانههای غربی این روزها رایج است، بخصوص از سوی مخالفان بایدن از حزب مخالف او (جمهوریخواهان) در کنگره آمریکا و جنجالی که ترامپ، وزیر خارجه او (پمپئو) و دیگر معاونان و مشاورانش علیه دولت مستقر در واشنگتن راهانداختهاند، نظر و نقد همراه آیندهنگری از سوی کارشناسان سیاسی درباره افغانستان و طیف شبکهها و گروههای مسلح آن ابراز میشود که به صورت عمده دو محور اصلی دارد:
اول: طالبان یک گروه یکپارچه و متحد به لحاظ ایدئولوژیکی و اهداف درون خود نیست. یکی از کارشناسان افغانستان در این باره میگوید: «… باید توجه داشت که در این روزها نباید طالبان را یک گروه یکدست دانست.
طالب شورای کویته (پاکستان) مشخصاً اقداماتی (تروریستی و کشتار جمعی مردم) انجام نمیدهند، زیرا آنها میخواهند هرچه سریعتر آرامش حاکم شود و دولت تشکیل دهند.
این گروه از طالبان میخواهد با آرامش نیروهای خارجی (آمریکا و متحدان آن) از افغانستان خارج شوند و کنترل کامل فرودگاه کابل را خود در اختیار گیرند، اما بخش دیگر آن، شبکه حقانی در چارچوب اقدامات شورای کویته حرکت نمیکنند.
شبکه حقانی با داعش در ارتباط است و امروز از متهمان اصلی انفجارهای اخیر در کابلاند.» همین کارشناس با تجربه و دانش درباره تاریخ سیاسی افغانستان میگوید: «… اگر وضعیت افغانستان به سمتی حرکت کند که یک دولت فراگیر شکل گیرد که جنگها و درگیریهای داخلی پایان پذیرد. فضا برای حرکات تروریستی و ناامنکننده که شاید ایران را نیز تهدید کند، مسدود میشود. طالبان بدون ایران نمیتواند افغانستان را اداره و مدیریت کند.»
دوم، اگر چه طالبان در یک دوره نه چندان طولانی تجربه ناموفق و شکست خورده در افغانستان آنهم نه در سراسر آن داشته است و امروز ادعا دارد که از گذشته درس آموخته و عبرت گرفته است، اما نه به لحاظ بنیادهای تفکری و نه تجربه و داشتن کادرهای تخصصی لازم، قادر به مدیریت کلان افغانستان نخواهد بود.
اگرچه این روزها شعار «دولت ائتلافی» را میدهد، اما در عمل اجرای آن منجر به شکست میشود.
از سوی دیگر اغلب انقلابها یا مبارزات اجتماعی و فکری اگرچه در مرحله نهضت موفق بودند، اما در تشکیل دولت مستقر یا مدیریت همهجانبه کشور آنهم در سالهای طولانی، ناموفق بودهاند و اغلب یا شکست خوردهاند یا اساساً دچار «دگردیسی» یا تحولات همهجانبه شدهاند.
طالبان از این قاعده جدا نخواهد بود. بخصوص در شرایط کنونی و هنوز هیچ دولتی برای شناختن رسمی دولت طالبان پیشقدم نشده است. شعار ائتلاف برای آینده دولت در افغانستان اولاً نامشخص و ثانیاً دورنمای روشن و مدوّنی ندارد؛ بخصوص که طالبان تشکیل پارلمان و تمکین به آرای عمومی مردم از طریق انتخابات سراسری را برنمیتابد. اصل برای آنها قبول بیعت است و اجرای فرمانهای «شرعیه»!
***
وزیر خارجه آمریکا اعلام کرد که در آخرین پرواز از کابل، سفیر آمریکا در افغانستان هم خارج شده و سفارتخانه آمریکا به طور رسمی تعطیل است و با قبول دولت قطر، نگهداری از آن به این دولت واگذار شده است. از سوی دیگر مواضع دولتهای چین و روسیه هنوز مشخص نیست.
آنهم در حالیکه همه دولتهای اروپایی عضو اتحادیه اروپا اعلام کردهاند در شناخت رسمی استقرار طالبان در کابل هیچ عجلهای ندارند و هر گونه اعلام مواضع رسمی منوط به رویدادهای آینده و چگونگی اقدامهای این گروه است. در منطقه هم حساسیت درباره آینده افغانستان و پیامدهای آن دو چندان شده است. ایران، پاکستان، تاجیکستان، کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس، ترکیه و البته اسرائیل (رژیم صهیونیستی) نظارهگرند و این خود نشان میدهد آینده افغانستان همچنان در دایره امید و ناامیدی، جنگ داخلی یا تفاهم درونی و … در چرخش است. از دو روز قبل معلوم شده است که رسیدن تفاهم طالبان با «احمد مسعود» والی ناحیه «پنجشیر» شکست خورده و جنگ و درگیری با یورش نظامی طالبان به این منطقه کلید خورده است.
خبرها حکایت دارد که کشته و زخمیشدن از افراد مسلح از هر دو طرف شدید و بسیار است. هنوز طالبان موفق به عبور از دره «پنجشیر» نشده و احمد مسعود هم اعلام جبهه «مقاومت ملی» در برابر طالبان کرده است که برخی اقوام دیگر در افغانستان به آن پیوستهاند. دولت تاجیکستان در دفاع از افغانهای تاجیک که به جبهه مقاومت ملی پیوستهاند، اعلام مواضع کرده است. چگونگی اعلام مواضع «پوتین» در مسکو، همچنین دولت چین برای آینده مسیر طالبان بسیار موثر است.
جمهوری اسلامی ایران ضمن اعلام رسمی مخالفت با هر گونه جنگ داخلی و کشتار مردم افغان و تخریب و ویرانی افزونتر افغانستان، از تشکیل دولت ائتلافی، حمایت اعلام کرده است.
دبیرکل سازمان ملل هم وعده تشکیل جلسه فوری شورای امنیت را داده است و خواهان سیاست پرهیز از ادامه خشونت و جنگ در افغانستان شده است.
آنچه که اکنون بعد از ۲۰ سال از اشغال کامل نظامی افغانستان توسط آمریکا به صورت «میراث» باقی مانده، «فقرزدگی» مفرط و «فساد» فراگیر است. از ویتنام تا افغانستان محصول تاریخی عملکرد آمریکاییها، به جز این نبوده است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 آیا دستی پشت ماجراست؟
✍️عباس عبدی
بهطور کلی مخالف تحلیلهای مبتنی بر نظریه توطئه هستم. کسانی که مطالب مرا پیگیری میکنند با چنین تحلیلی مواجه نشدهاند و طبعا به عنوان یک شیوه مرسوم تحلیلی مخالف آن هستم. ولی این روزها درباره مساله واکسن هر چه فکر میکنم، ره به جایی نمیبرم جز اینکه گمان کنم یک دستی پشت پرده در حال رقم زدن این وضعیت است، چون عقل سلیم نمیتواند چنین رویدادهایی را اتفاقی تحلیل کند. شاید شنیده باشید که بسیاری از کشورها به ویژه هند و ترکیه در سه ماهه دوم امسال رشدهای اقتصادی بسیار بالایی را تجربه کردند که حتی به ۲۰ درصد هم رسید. این رشد بالا مرتبط با رکود شدید اقتصادی در سال گذشته این کشورها بر اثر کرونا بود که امسال توانستند به وضعیت قبلی برگردند و آن کاهش تولید را به سرعت جبران کنند. علت فقط یک چیز است؛ واکسیناسیون گسترده و برگشتن کشور به شرایط به نسبت عادی. واکسیناسیون گسترده و سریع و رایگان و حتی اجباری سودآورترین سرمایهگذاری کشورها بوده است. از سوی دیگر مطالعات و پژوهشهای علمی و بدون ذرهای تردید نشان میدهد که واکسن فارغ از هر نوع آن، تاثیرات بسیار تعیینکننده در کاهش مرگ و میر و ابتلا داشته است. نمودارهای ابتلا و مرگ و میر در امریکا، انگلستان، هند و همه کشورها به خوبی این مساله را ثابت میکند، همه هم میگویند که میان واکسنها انتخاب نکنید، اولین واکسنی که به دست شما رسید، بزنید. اولین واکسن، بهترین واکسن است. با این وضعیت شاهد آن هستیم که موج پنجم کرونا در حال درو کردن مردم است و این موج قابل مقایسه با موارد قبلی نیست و ویروس همچنان در حال کشتار است و فروکش نمیکند. بهعلاوه کووید-۱۹ موجب اختلال سیستم ایمنی شده و بیماری کشنده و خطرناک قارچ سیاه هم به تبعات این بیماری افزوده شده است.
در چنین شرایطی شاهد اتفاقات عجیب و غریبی هستیم. اول از همه یک گزارش از طرف نهاد اصلی متولی بهداشت و درمان کشور ولی از زیرمجموعه غیرمرتبط با موضوع و غیرکارشناسی آن منتشر میشود و کارایی واکسن در ایران را به کلی نفی میکند!! واقعیت این گزارش از دو حال خارج نبود؛ یا دقیق و علمی بود یا مخدوش و نادرست. اگر علمی و معتبر بود، این پرسش مطرح میشود که با توجه به کارایی قطعی واکسن در جهان، باید نتیجه گرفت که حتما واکسنهای وارداتی وزارت بهداشت ایراد داشته که فاقد اثرگذاری بوده است و باید خودشان پاسخگو باشند و اگر این گزارش مخدوش است، چرا نهاد مربوط باید گزارش مخدوش در موضوع به این مهمی را تولید و حتی منتشر کند. وزارتخانهای که تاکنون و پس از ۱۸ ماه نه اجازه دسترسی به دادههای کرونا را میدهد و نه گزارشهای مفیدی داده است، به یک باره یک گزارش مخدوش علیه واکسن را در جامعه منتشر میکند که متوجه تبعات آن نیست. فراموش نکنیم که همزمان صدها میلیون دلار برای واردات داروی کرونا هزینه کردهاند.
در همین رابطه یک روزنامه گزارشی مینویسد که واکسنهای سینوفارم وارداتی از چین از کارخانه سینوفارم پکن نیست، بلکه برای ارزان تمام شدن از کارخانه ووهان است که کیفیت آن پایینتر است. با توجه به اینکه واکسن اصلی و غالب مورد استفاده ایران، سینوفارم است، این گزارش افکار عمومی را علیه زدن واکسن تحریک میکند. البته مسوولان امر این ادعا را رد و تهدید به شکایت کردهاند.
ارزیابی کارایی واکسن نیازمند یک گزارش علمی و کارشناسی دقیق است نه این نوع مطالب یا شایعاتی که در فضای مجازی یا رسانهها دیده میشود. چرا نهادهای مربوطه نه خودشان گزارش رسمی و معتبر تهیه میکنند و نه اطلاعات اولیه و خام را در اختیار قرار میدهند تا افراد صاحب صلاحیت از آن گزارش تهیه کنند؟ در این عدم انتشار منافع چه افراد و گروههایی نهفته است؟ فراموش نکنیم که کادر درمان از همه گروهها زودتر واکسینه شد. این گروه از همه گروههای دیگر بیشتر در معرض ویروس است. خوشبختانه مرگ و میر ناشی از کرونا در این گروه به شدت کاهش یافت و به نظر میرسد به صفر نزدیک شده است. اگر واکسن کیفیت نداشت، این کاهش چگونه روی داده است؟
اثرات واکسن در ایران نهتنها از طریق مطالعات ثابت شده است، بلکه شواهد در بلوچستان و خوزستان و در سایر نقاط کشور کمابیش اثر مثبت آن را نشان میدهد و حتی پایین آمدن سن فوتشدگان ناشی از افزایش چشمگیر ایمنی در افراد سالمند است. مشکل واکسن در ایران این است که با سرعت اندک و دیر آغاز شده است.
همه اینها یکسو، به یکباره شاهد آن هستیم که علیه واکسن تجمع میکنند. تعدادی روحانی و زنان محجبه به نام مخالفت با واکسن اجباری!! اعتراض خیابانی میکنند. در حالی که مردم در صف واکسن هستند و گیرشان نمیآید و تاکنون نیز هیچ اجباری هم برای تزریق واکسن اعلام نشده، پس آنان چرا وارد میدان میشوند؟ بعد میبینیم که رییس دانشگاه پزشکی قم میگوید که تبلیغات ضد واکسیناسیون در قم زیاد است. کلیپهای دروغی منتشر شده که مردم یک روستا واکسن زده و فوت کردهاند. خب تعجب نکنید، بازار اصلی طب اسلامی در قم است و کلی گردش مالی دارد و همه اینها در شرایطی است که تصویر رهبری در حال زدن واکسن منتشر شده است و طبعا برای این جماعت باید حجت باشد. طبعا حجت چیزهای دیگر است. جالب اینکه به احتمال زیاد مخالفان ایرانی واکسن از باب احتیاط خودشان واکسن میزنند و در عین حال که روی منبر تبلیغ طب اسلامی میکنند، در آیسییوی مجهز بهترین بیمارستانها برای درمان کرونا بستری میشوند و عکس میگیرند. ضدیت با علم پزشکی را در پوشش فقه ادامه میدهند و سمینار پروتکلهای فقهی مدیریت کرونا برگزار میکنند و ماسک هم نمیزنند و صدالبته هیچ اشارهای هم نمیکنند که وضع مشهد چگونه است که با نادیده گرفتن سفر و زیارت، ارقام فوتیهای روزانه آنجا را به ۲۰۰ مورد رساندند و معلوم نبود این پروتکلهای فقهی برای نجات جان مردم مشهد کجا بودند؟
نکته مهم دیگر اینکه چرا این همه ادعا درباره فساد و تخلف درباره تولید و واردات و... امور دیگر واکسن منتشر میشود ولی مورد رسیدگی قضایی قرار نمیگیرد. هر کس که طرف اتهام قرار میگیرد، فقط این جمله کلیشهای را تکرار میکند که حق شکایت را برای خودمان محفوظ میدانیم. میتوان گفت واکسن یک نمونه بسیار روشن است که مجموعهای از تعارضات منافع و ایرادات ساختاری نظام تصمیمگیری را آشکار میکند. ناکارآمدی ناشی از آن در همه چیز قابل مشاهده است. برخی افراد و گروهها هم در این ناکارآمدی منافع کلان دارند. برای همین هر نوع اتهام و ادعایی مطرح میشود ولی هیچ یک رسیدگی نمیشود.
خلاصه اینکه هر چه فکر کنیم که چرا این وضع ادامه دارد؟ چرا باید امروز به جای تحقق رشد اقتصادی شاهد تورم و رکود باشیم و به جای عادی شدن زندگی، شاهد فوت چهار رقمی و حضور مردم در صفهای طویل دارو و همزمان شاهد این سیاستهای ضد واکسن باشیم؟ باید به این نتیجه برسیم که به احتمال قوی دستی پشت ماجرا وجود دارد.
🔻روزنامه شرق
📍 طبقه استیجاری
✍️احمد غلامی
اگر بپذیریم دولت سیزدهم در غیاب بخش عمدهای از طبقه متوسط شکل گرفته است، باید به این پرسش پاسخ بدهیم چه طبقاتی و با چه میزان آرا این دولت را به قدرت رساندهاند و اینکه طبقه متوسط الان کجاست و چه میکند. آنچه مکرر گفته میشود این است که دولتهای اصولگرا -اگر دولت رئیسی را اصولگرا بدانیم- آرای ثابتی در میان حامیان خود دارند و در هر دوره از انتخابات آرای دیگری از مردم نیز در صندوق رأی آنان ریخته میشود، آرای مردمِ ناراضی از دولتهای پیشین یا آرای سرگردان دلبخواهی. با اینکه دولت سیزدهم دولتی اصولگراست اما نمیخواهد دولتِ فراگیر همه طیفهای اصولگرا باشد. دولت رئیسی حتی بدش نمیآید پوسته سخت اصولگرایی را بشکافد و طبقه متوسطی را که همواره حامیان دولت اصلاحات بودهاند، به سمت خود بکشاند. این فرصت مغتنمی برای دولت رئیسی است، چراکه اصلاحطلبان در حضیض سیاست به سر میبرند و اعتماد طبقهای را که خود برساختهاند از دست دادهاند. رئیسی میداند رابطه طبقه متوسط با اصلاحطلبان رابطهای براساس منافع فیمابین بوده است که اصلاحطلبان در گذر ایام و با دشوارشدن شرایط اقتصادی فقط توانستهاند از موقعیت خود و حامیانِ بورژوای خود صیانت کنند. شرایط دشوار اقتصادی و بیاعتنایی دولت دوازدهم به خواستههای طبقه متوسط که تصور میکرد با دولت اصلاحطلب منافع مشترکی دارد، باعث جدایی آنان از دولت روحانی و اصلاحطلبان شده است.
دولتهای اصلاحطلب نتوانستند به وعدههای خود در قبالِ طبقه متوسط عمل کنند. اینک با این جدایی، چهره اصلاحطلبان بیش از پیش عیان و مخدوش شده و طبقه متوسط دریافته است که هرگز یک طبقه به معنای واقعی نبوده و چه بسا برساخته جریانهای سیاسی برای کشاندهشدن به عرصه انتخابات بوده است. آنچه امروز شاهدیم اضمحلالِ اصلاحطلبان و «بحران هویت» در طبقه متوسط است. این روزها بهندرت سخنی از اصلاحطلبان و سوسیالدموکراتها در ستایش طبقه متوسط میشنویم. انگار اصلاحطلبان و حامیان طبقه متوسط همگی در این برهه تاریخی غیب شدهاند. برخی از اصلاحطلبان مترصد بازگشت و جذب در حکومتاند. برخی دیگر در کمین وقایع غیرمترقبه سیاسی نشستهاند تا باز به عرصه سیاست بازگردند و برخی نیز در همین ایام اعلام بازنشستگی خواهند کرد، چراکه دیگر از تحلیل شرایط کنونی واماندهاند و از درکِ شکافی که میان دولت و ملت و مهمتر از آن شکافی که میان اصلاحطلبان و طبقه متوسط افتاده عاجزند؛ اما در این میان وضعیت طبقه متوسط بحرانیتر از همه است. عنوان برساخته طبقه متوسط نخنما شده و کابوس مردمان این طبقه محقق شده است و به طبقه فرودست درغلتیدهاند. رفتار اصلاحطلبان و دیگر حامیان طبقه متوسط، آنان را دچار بحران هویت کرده است و آنچه بیش از هر چیز آنان را آزار میدهد، احساس فریبخوردگی است.
طبقه متوسط اینک به این خودآگاهی رسیده که طبقهای به نام طبقه متوسط گویا فریبی بیش نبوده است. فریبی که خود به امید راهیابی و گذر به طبقهای فراتر (بورژوازی)، جانانه در آن مشارکت داشته است؛ اما اینک نهتنها رؤیایشان تعبیر نشده، بلکه کابوسِ ریزش به طبقات فرودست محقق شده است. اینک آنان بیش از هر زمان دیگری مفهومِ عدالت را درک خواهند کرد، مفهومی که در سخنان اصلاحطلبان غایب بوده است. آنان ناگزیرند باور کنند که دیگر بخشی از طبقه فرودستاند و تنها در اتحاد و ائتلاف با آنان میتوانند عدالت واقعی را دریابند. اگر طبقه متوسط بتواند خلافِ تقدیر تاریخی خود که همواره ذیل بورژوازیِ وابسته به دولتها تعریف میشد، قدم بردارد به هویت واقعیاش دست خواهد یافت. درک و دریافت اینکه طبقه متوسط، طبقه منزلتی و عاریتی است برای آنان تلخ و ناگوار است اما تاریخ را حقیقتهای تلخ میسازد. واقعیتِ تلخ کنونی این است که سرنوشت محتوم طبقه متوسط در موقتیبودن آن است یا به پایین میلغزد یا به طبقه بورژوازی صعود میکند. طبقه متوسط، طبقهای استیجاری است. ازهمینرو همواره با بحران هویت روبهرو است و دستاویزی است برای جناحهای سیاسی و دولتهای موجود.
طبقه متوسط -البته اگر طبقهای به این نام وجود داشته باشد- ناگزیر است به این شکافها تن دردهد، شکاف بین دولت و ملت و شکاف بین اصلاحطلبان و این طبقه. این وضعیت یعنی بینظمیِ برخاسته از شکاف اجتماعی، با روح و منش طبقه متوسط سازگاری ندارد. اما از سوی دیگر، شکاف اجتماعی موجب تقسیم و تجزیه و مهمتر از همه تکوین گروهبندیهای اجتماعیِ تازه میشود. اگر طبقه متوسط رویکرد منزلتی خود را وانهد و با دیگر طبقات فرودست اتحاد و ائتلافی را صورت دهد، خاستگاه واقعیاش را پیدا خواهد کرد و از بحران هویتی که همواره گریبانگیرش بوده است خلاصی خواهد یافت: «ما همه کارگریم!» اما با طیفها و دیدگاههای متفاوت. طبقه بورژوازی پیش از تشکیل دولت سیزدهم اسبهای خود را زین کرده بود. این طبقه همواره مستظهر به حمایتهای دولتی بوده است. در شرایطی که بین دولت و ملت شکاف ایجاد شده و روابط بینالملل و تجارت خارجی به محاق رفته است فرصت مناسبی است برای بورژوازی یا به معنای دقیقتر صاحبان سرمایه که منزلگاه بعدی خود را مهیا سازند. ناپایداری در عهد و پیمان، خصلتِ بارز بورژوازی است. بورژوازی، در جریانهای سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا صاحبِ نمایندگان قدرتمندی است که به جز تعارض منافع نزاع دیگری بین آنان وجود ندارد، پس برای احیای دموکراسی و عدالت باید از این طبقه قطع امید کرد. دموکراسی برای این طبقه در حد گشایشهای اجتماعی است و عدالت با منافعشان مغایرت دارد. با اینکه ستاره بخت اصلاحطلبان و اصولگرایان افول کرده است، اما بورژوازی قادر است جریان سیاسی تازهای را برای ضمانت منافع خود بازتولید کند و «طبقه متوسطِ» دیگری را برای حمایت از این جریان سیاسیِ تازه شکل دهد. طبقهای که از منافع و جایگاه آنان دفاع و صیانت کنند. آنچه امروز حیاتی است این است که باید راه فریب دیگر را به روی بورژوازی بست.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نگاه یکسویه و از دست رفتن فرصتها
✍️محمدصادق جنانصفت
سیاه و سفید دیدن همه چیز و ندیدن طیفهایی دیگر از رنگها یا صفر و یک دیدن اعداد و ندیدن اعداد دیگر در بین این دو عدد از سوی هر سازمان و نهاد و گروه و شخصیتی آسیبساز است. سفت شدن این دیدگاه درباره کشورها نیز مصداق دارد
و دیده شده است این دیدگاه به مرور نرمخویی و مدارا و انعطاف را از صاحبش میگیرد و قابلیت بازی و بازکردن روزنههای تازه در مناسبات را از دست میدهد و در یک بازه زمانی میانمدت و درازمدت چشمهایش بر منافع ملی بسته شده و فرصتها را از دست میدهد. متاسفانه در ایران این دیدگاه بر سیاستورزان ایرانی استیلا یافته و ایران به مرور تنها با چند کشور دارای مناسبات گسترده و عادی و بدون تنش است. نگاهی به کشورهای پیرامون و مناسبات ایران با هر کشور همسایه نشان میدهد درباره یک یا چند مساله اختلاف دیدگاه داریم و به همین دلیل نمیتوانیم از مزیتها استفاده کنیم. به طور مثال در حالی که پس از رهایی کشورهای حاشیه خزر از روسیه این پیشبینی وجود داشت که ایران به دلیل مزیت نسبی در انتقال حاملهای انرژی از این کشورها به چهارراه و هاب انرژی منطقه به بازارهای پررونق تبدیل شود اما ایران این فرصت را از دست داد یا راهها را روی ایران بستند. در صورتی که اگر نفت و گاز کشورهای حاشیه خزر از ایران به بازارهای مصرف اصلی میرسید نه تنها برای ایران یک محل درآمد دائمی بود بلکه بر ضریب امنیت ملی ایران افزوده میشد. در تازهترین رخداد تاریخی ایران از مزیت برآمده از قرارداد برجام نیز به دلیل بسته بودن بازار سیاست ایران به روی غرب و نیز برخی محدودیتهای داخلی این فرصت از دست رفت. ایرانیان میانسال یادشان میآید بعد از فروپاشی اردوگاه کمونیستی به رهبری شوروی و آزاد شدن چندین کشور چه فرصت ارزشمندی برای توسعه تجارت با این کشورها داشتیم که به هر دلیل از دست رفت. حالا نیز با قدرت گرفتن طالبان در افغانستان شاهدیم که کشوری مثل آمریکا نیز به بهانه همکاری برای مبارزه با تروریسم داعش میخواهد با رهبران این گروه همکاری کند. شماری از کشورهای اروپایی نیز برای بودن در افغانستان برنامه دارند و روسیه و چین وحتی ترکیه برای بودن درازمدت در افغانستان
برنامه دارند. این درحالی است که در ایران به مثابه کشور دیوار به دیوار افغانستان که زبان مشترک و نیز دین مشترک دارند برنامهریزی و تحرک کافی دستکم در ظاهر دیده نمیشود و نوآوری و خلاقیتهای تازه برای به دست آوردن منافع مشروع و بالنده و درازمدت در این کشور طراحی راهبردی نشده است. یادمان باشد فرصتها تا ابد باقی نمیمانند و اگر با شتاب و برنامهریزی و مدارا و سختکوشی فرصت افغانستان از دست برود جایگزین کردن آن در آینده با دشواریهای ویژه همراه میشود و بازارها از دست میروند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 استراتژی بازدارندگی موثر
✍️دکتر ابراهیم متقی
از زمان پیروزی ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، حدود سهماه سپری شده، اما هنوز برنامه کنش تاکتیکی و راهبردی ایران برای مذاکرات دیپلماسی وین ارائه نشده است. همچنین، هنوز تیم مذاکرهکننده، دستور کار دیپلماتیک و نهاد سیاسی که باید این دوره از مذاکرات وین را پیگیری کند، مشخص نشده است. بنابراین طبیعی به نظر میرسد که افکار عمومی جامعه، نسبت به رویکردهای دولت و اولویتهای آن برای آینده دیپلماسی هستهای، ماهیت خنثی و نسبتا انفعالی پیدا کرده است.
هرگونه انفعال در افکار عمومی، زمینه چالشهای نهفته در مورد سیاست و ساخت دولت را فراهم میکند. ابهام درباره روند، ادبیات، برنامه و تیم مذاکراتی دیپلماسی هستهای، چالشهای سیاسی و «ابهام امنیتی» فزایندهای را به وجود میآورد. هرگونه ابهام اجتماعی و امنیتی، بهگونهای اجتنابناپذیر چالشهای فضای اقتصادی و اجتماعی ایران را در آینده افزایش خواهد داد. دستور کار تاکتیکی برای مشارکت در تداوم دیپلماسی وین، یکی از ضرورتهای اجتنابناپذیر جمهوری اسلامی خواهد بود.
۱. رویکرد دولت و تیم سیاست خارجی رئیسی نسبت به دیپلماسی هستهای وین
دیپلماسی هستهای وین، از آغاز ریاستجمهوری جو بایدن تاکنون، ۶ دور خود را سپری کرده است. در این دوره از مذاکرات، تیم دیپلماسی هستهای ایران و کشورهای ۱+۵ تلاش همهجانبه خود برای حلوفصل مشکلات باقیمانده از دوران ترامپ را انجام دادند. واقعیت این است که محور اصلی سیاست خارجی و راهبردی آمریکا را معادله قدرت، تشکیل میدهد. بنابراین تیم دیپلماسی هستهای ایران، نمیتواند انتظار داشته باشد که مذاکرات سپتامبر ۲۰۲۱، ادامه مذاکرات ۲۰۱۵ یا چالشهای ۲۰۱۸ ایران و آمریکا باشد.
تاکنون شاهد ارائه برنامههای عمومی حوزه سیاست خارجی دولت، رویکرد رئیسی در مصاحبههای مطبوعاتی و همچنین انگارههایی هستیم که از سوی وزیر امور خارجه بیان شده است. بخش قابلتوجهی از این رویکردها، عمدتا ماهیت سازنده و همکاریجویانه داشته است. مقام معظم رهبری نیز در دیدار هیاتدولت با ایشان، نسبت به اولویتها و ضرورتهای ایران در دیپلماسی هستهای و چگونگی تامین حقوق عمومی جامعه در آینده مذاکرات، تاکید کردند. برخی از مقامهای آمریکایی، بهویژه رابرت مالی، از ادبیات ابهام درباره آینده دیپلماسی هستهای بهره گرفتهاند. رابرت مالی احساس میکند که ایران از سازوکارهای کنش تاخیری در روند دیپلماسی هستهای بهره گرفته است، درحالی که هرگونه مذاکرات موثر، برگ برنده دولت جدید محسوب میشود و میتواند بخشی از چالشهای اقتصادی ایران را حل کند. واقعیت این است که تداوم مذاکرات وین از این جهت اهمیت دارد که فرصت جدیدی برای وزارت امور خارجه، دیپلماسی هستهای و دولت رئیسی ایجاد میکند. ادبیات، مفاهیم و رویکرد ایران در فرآیند دیپلماسی هستهای و آینده مذاکرات وین، میتواند محورهای اصلی سیاست خارجی ایران در آینده را شکل دهد.
شاید بتوان مذاکرات وین را گام نخستین و محوری رویکرد ایران برای خروج از محدودیتهای اقتصادی ناشی از تحریم دانست. تیم اقتصادی دولت به این موضوع توجه داشته که برنامههای خود را بدون توجه به تحریم اقتصادی ادامه خواهد داد، اما طبعا کشوری همانند ایران که مزیت نسبی و درآمدهای اقتصادی خود را از صادرات نفت و مواد پتروشیمی به دست میآورد، تلاش خواهد کرد در آینده نزدیک، به تحریمها پایان داده و به سطح جدیدی از مذاکرات نائل شود.
واقعیت آن است که دیپلماسی هستهای ایران، در سال ۱۴۰۰ ماهیت ساختاری دارد و آغاز مذاکرات جدید، تغییر چندانی در ادبیات و جهتگیری «سیاست عملی» ایران در حوزه دیپلماسی هستهای به جا نمیگذارد؛ اگرچه نشانههایی وجود دارد که «ادبیات و دیپلماسی اعلامی» ایران در دوران جدید، ماهیت رادیکالتری داشته باشد. میز مذاکره را میتوان یکی دیگر از عرصههای موازنه قدرت دانست. همانگونه که واقعیت میدان، محور اصلی موازنه قدرت است، میز مذاکره محل متعادلسازی رویکرد گروههای رقیب برای تحقق اهداف راهبردی خواهد بود. دیپلماسی وین و آینده مذاکرات تیم سیاست خارجی و امنیت ملی ایران را میتوان نخستین کارزار دولت رئیسی برای تحقق اهداف و برنامههای وعده دادهشده جهت عملیسازی واقعیتهای اعلامشده در مورد «دولت قوی» دانست. ارزیابی جامعه درباره دولت قوی براساس نتایج کنش دیپلماتیک و معادله بازار، قابل سنجش است. کشش اقتصاد جامعه و لایههای پایین برای تامین نیازهای اولیه خود، روزبهروز کاهش پیدا کرده و این امر شکنندگی اجتماعی را افزایش خواهد داد. موفقیت دیپلماتیک را میتوان گام نخستین اقتدار دولت رئیسی در راستای تحقق وعده «دولت قوی» دانست.
۲. فرآیند درهمتنیده دیپلماسی وین و توسعه قابلیت هستهای ایران
در فرآیند برنامه جامع اقدام مشترک، ایران بخش قابلتوجهی از قابلیتهای هستهای خود را از دست داد. ایالاتمتحده درصدد بود، از طریق سازوکارهای مرحلهای، قدرت ایران را کاهش داده و زمینه اعمال محدودیتهای بیشتر علیه جمهوری اسلامی را فراهم آورد. تحریمهای اقتصادی و راهبردی ایالاتمتحده علیه ایران، ماهیت موسع داشته و به همین دلیل میتواند زمینه جایگزینی تحریمهای جدید را فراهم آورد. در سال ۲۰۱۶ که مصادف با آخرین سال ریاستجمهوری باراک اوباما بود، کنگره آمریکا «قانون آیسا» را تصویب و محدودیتهای هستهای علیه ایران را به مدت ۱۰ سال دیگر تمدید کرد. روند محدودسازی قدرت ایران از سوی نهادهای سیاسی و راهبردی آمریکا در دوران ریاستجمهوری ترامپ افزایش یافت. در سال ۲۰۱۷ و در نخستین سال ریاستجمهوری دونالد ترامپ، کنگره ایالاتمتحده به موازات قانون آیسا، تلاش همهجانبهای برای تصویب «قانون کاتسا» به انجام رساند. قانون کاتسا محور اصلی فعالیتهای محدودکننده خود علیه ایران را در مقابله با نهادهای نظامی، بهویژه سپاه پاسداران سازماندهی کرد. ترور سردار سلیمانی در دسامبر ۲۰۱۹ را میتوان نقطه تکمیلی قانون کاتسا دانست.
۳. گزینههای ایران در فرآیند دیپلماسی هستهای وین
ایران برای مقابله با سیاستهای محدودکننده و فشارهای راهبردی آمریکا از سازوکارهای کنش متقابل بهره گرفت. افزایش قابلیت غنیسازی هستهای را میتوان، در زمره الگوهای رفتاری ایران برای اعاده دستاوردهای برجام دانست. در این فرآیند، ایران درصدد برآمد با نصب سانتریفیوژهای IR۸، موقعیت خود را در مذاکرات وین ارتقا دهد. هرگونه ارتقای قابلیت ایران میتواند زمینه لازم را برای چانهزنی دیپلماتیک به وجود آورد. آمریکا از قابلیت تکنیکی بالایی برخوردار است، اما در حوزه منطقهای و چالشهای محیطی عمدتا دچار اشتباهات تاکتیکی شده است.
انتشار نامه ۹۰ ژنرال آمریکایی درباره چالشهای تصمیمگیری راهبردی ایالاتمتحده در افغانستان، بیانگر آن است که آمریکا در مدیریت بحرانهای منطقهای با چالشهایی روبهرو است. واقعیت این است که ارتقای قابلیت هستهای ایران در جهت سازوکارهای کنش تعادلی بوده و از این طریق، ایران تلاش خواهد کرد قابلیت و قدرت خود برای «چانهزنی دیپلماتیک» در روند «دیپلماسی هستهای وین» را ارتقا دهد. ایران از سازوکارهای «سیاست تعادلی» برای تحقق اهداف نسبی خود در مذاکرات وین بهره گرفته است. نتایج موجود و بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی این واقعیت را منعکس میسازد که ایران از قابلیت لازم برای غنیسازی ۶۳ درصدی هگزافلوراید اورانیوم در سایت فوردو برخوردار است.
تجربه برجام یکی از محورهای اصلی سیاستگذاری راهبردی ایران در حوزه دیپلماسی هستهای خواهد بود. در دوران جدید، ایران حتما از سازوکارهایی بهره میگیرد تا نتایج تعلیقشده دوران برجام را اعاده کند؛ در غیر این صورت، طبیعی است که چالشهای بیشتری فراروی ایران آینده قرار خواهد گرفت. محور اصلی سیاست ایران در روند دیپلماسی هستهای و بازگشت به برجام، براساس تعهدات متقابل کشورها خواهد بود. آمریکا نیز تلاش دارد از سازوکارهای مربوط به موازنه قدرت بهرهمند شود. بسیاری از اختلافهای ایران و آمریکا در روند ۶ دور از مذاکرات دیپلماسی هستهای وین مربوط به شکل جدیدی از موازنه قدرت بوده است.
۴. راههای احتمالی عبور از تحریم و تهدید
ایران و ایالاتمتحده ناچار خواهند بود، دیپلماسی هستهای خود را ادامه دهند. ایران برنامهریزی اقتصادی و راهبردی خود را بدون توجه به فشارهای ناشی از تحریمهای اقتصادی انجام داده است. چنین رویکردی به مفهوم آن است که ایران تمایلی به اعطای امتیازهای فراقانونی به ایالاتمتحده ندارد. محور اصلی دیپلماسی هستهای ایران دوران رئیسی را میتوان، ادامه دیپلماسی هستهای ۲۰۱۵ و برنامه جامع اقدام مشترک دانست، درحالی که آمریکاییها رویکرد کاملا متفاوتی دارند. الگوی رفتاری ایران تاکنون براساس «تلاش دیپلماتیک»، «مساعی جمیله»، «حسن نیت» و «تلاش سازنده» برای نیل به توافق بوده است. تحقق هر یک از چهار گزینه یادشده در شرایطی امکانپذیر است که ایالاتمتحده نیز از سازوکارهای کنش متقابل استفاده کند. تجربه روابط ایران با ایالاتمتحده بیانگر این واقعیت است که آمریکا از «الگوی کنش تاکتیکی» در سازوکارهای مدیریت بحران استفاده میکند. الگوی رفتاری آمریکا در ارتباط با افغانستان جدید، بیانگر نشانههایی از عدم مسوولیتپذیری آمریکا در دورانهای بحرانی است. در چنین شرایطی طبیعی به نظر میرسد که ایران از سازوکارهای «کنش متوازن» در ارتباط با آمریکا استفاده کند. کنش متوازن به مفهوم آن است که هرگونه توافقی باید ماهیت نسبتا پایداری داشته باشد. از آنجا که برجام مورد پذیرش کنگره آمریکا قرار نمیگیرد، لازم است ایران از سازوکارهایی استفاده کند که «بازدارندگی موثر» در برابر اقدامات فراقانونی آمریکا در برجام را فراهم کند.
مطالب مرتبط