🔻روزنامه ایران
📍 تغییر شیوههای اجرایی برای تولید انبوه مسکن
✍️ایرج گلابتونچی
ساخت مسکن با قیمت مناسب برای مردم بخصوص برای تأمین مسکن اقشار کمدرآمد، یکی از محورهای اصلی در برنامههای دولت اعلام شده است. راهبردهای اعلام شده از سوی وزیر راه و شهرسازی هم نشان میدهد دولت میخواهد هم برنامههای قبلی ساخت مسکن را ادامه دهد، هم قصد دارد فعالیت بخش مسکن را افزایش دهد. برای اینکه دولت فعالیت بخش مسکن را افزایش دهد، باید عملکرد دوسویهای داشته باشد. نخست اینکه از تمام ظرفیتهای موجود برای ساخت مسکن استفاده کند. برای این هدف، به تعبیری بخش خصوصی باید وارد بازار کار اجرای مسکن شود. دوم اینکه دولت باید برای ساختوساز مدلی را پیاده کند که تورمزا نباشد، یعنی همان ایرادی که به مسکن مهر وارد شد که موجب افزایش تورم شده است، این برنامهها اثرات تورمی نداشته باشد. اگر پتانسیل مناسب برای ساخت تجهیز شود و مدل مناسبی هم برای اجرا برنامهریزی شود، با توجه به تجربه ساخت مسکن مهر، با رفع مشکلات آن طرح، میتوان به مدل بهتری برای ساخت مسکن در سالهای آینده دست پیدا کرد. سؤال این است که آیا دولت میتواند ساختوساز مسکن را اجرا کند؟ جواب این است با توجه به تجربه مسکن مهر، بله میتواند. برنامههای دیگری هم مانند ساختوساز در شهرهای اقماری یا شهرکسازی نیز در تجربه ساختوساز در کشور وجود دارد. با این تفاوت که برنامه جدید دولت یعنی ساخت یک میلیون مسکن در سال، با مقیاس بزرگتری قرار است ساخته شود. برای ساخت مسکن در این مقیاس، باید برنامه و مدلهای مختلفی در اجرا پیاده شود. نکته این است که اگر میخواهیم یک میلیون مسکن در سال بسازیم باید سرعت ساخت را بالا ببریم. برای افزایش سرعت ساختوساز، دولت میتواند از روشهای مختلف صنعتیسازی استفاده کند. اگر ساخت مسکن به روش سنتی باشد، دو مشکل پیدا میشود: یک، مشکل زمانبندی اجرای کار و دیگری مشکل نیاز به حجم بالای مصالح است. پس دولت برای ساخت یک میلیون مسکن باید از روشهای بهینهسازی و صنعتیسازی استفاده کند. در دنیا و در کشور ما نمونههایی از این نوع ساخت اجرا شده است، مانند پروژه مسکن مهر واوان در اسلامشهر که به روش صنعتی ۱۵۰۰ واحد مسکونی با سرعت ساخته شد. پس دولت برای اینکه بتواند زمان را از دست ندهد باید سرعت ساخت را بالا ببرد و روش فنی مناسب برای این ساخت اتخاذ شود و در روشهای طراحی و اجرا باید این نکات تدوین شود. نکته مهمتر تأمین منابع مورد نیاز برای ساخت یک میلیون مسکن است. اگرچه تدارک مصالح موجب فعال شدن تولید در بخشهای صنعتی میشود اما باید مباحث تورمی طرح هم کنترل شود. نکته مهم بعدی تأمین منابع مالی برای اجرا است. اگر بخواهیم از پتانسیل بخش خصوصی برای ساخت استفاده کنیم باید از دو جنبه این پتانسیل استفاده کنیم: یکی استفاده از پتانسیل کاری این بخش است. ما ۵۰ هزار شرکت پیمانکاری تعیین صلاحیت شده در کشور داریم و ۴۳۰۰ مهندس مشاور داریم. یک موضوع دیگر تأمین مالی با استفاده از پتانسیل بخش خصوصی است. دولت میتواند بخشی از تأمین مالی را از بازار سرمایه انجام دهد، استفاده از منابع متقاضیان، استفاده از تهاتر با سازندگان، استفاده از بودجه دولت (بدون ایجاد تورم)... روشهای دیگر تأمین مالی است. در حال حاضر دولت باید برنامهای متقن بنویسد که یک سوی آن استفاده از توان فنی، مالی و کاری بخش خصوصی و یک سوی آن هم برنامههای اجرایی باشد. اگر برنامهها با در نظر گرفتن جوانب و شرایط مختلف تدوین شود به هدف نزدیک می شود در غیر اینصورت برنامه به ایجاد تورم و دور شدن از هدف اصلی نزدیک میشود.
🔻روزنامه کیهان
📍 تحلیل وارونه تحولات افغانستان
✍️جعفر بلوری
۱- کوچکترین تردیدی وجود ندارد که آمریکا و متحدانش در افغانستان، یک شکست تاریخی را تجربه کردند. میلیاردها دلار، هم خسارت دیدند و هم خسارت زدند و در نهایت طالبان را به سلاحهای مدرن تجهیز و پا به فرار گذاشتند. این، سوای خسارتهای جانی است که آنها در این کشور تحمیل کردند و متحمل شدند. شکست آمریکاییها آنقدر تحقیرآمیز بود که بایدن از نهم شهریورماه تاکنون (زمان فرار از کابل) در حال پاسخگویی به منتقدان است تا شاید بتواند این افتضاح را به شکلی رفع و رجوع کند. این را ما نمیگوییم. رسانهها، مراکز معتبر مطالعاتی، کارشناسان، برخی مقامات فعلی و سابق آمریکایی، اندیشکدههای کشورهای غربی و... میگویند. هر روزی هم که میگذرد، گوشه تازهای از این رسوایی فاش شده و آبروی غربیها را بیش از پیش میبرد. مثلا چند روز پیش ۹۰ ژنرال بازنشسته آمریکایی با انتشار نامهای سرگشاده از بیاعتبار شدن آمریکا در دنیا گفتند یا وزیر دفاع انگلیس که گفت، آمریکای ابرقدرت دیگر تمام شد و یا همین دیروز که، روزنامه آمریکایی «دیلی استار» از فرار نیروهای ویژه انگلیسی از افغانستان با لباس زنانه خبر داد. نیروهایی که شعارشان «چه کسی جرأت دارد ما را شکست دهد» بود: «این نیروها بیشتر تجهیزات خود را به جز سلاح و مهمات جا گذاشتند و خود را با برقع پوشاندند. در تاکسیها نیز با به اهتزاز در آوردن پرچم طالبان و تظاهر کردن سربازان انگلیسی به زنان افغانستانی، توانستند به مقصد خود برسند...». اینجا قصد مرور آنچه طی روزهای گذشته در افغانستان رخ داده را نداریم. صرفا به دنبال این هستیم که بگوئیم، خود آمریکاییها و غربیها خیلی شفاف و روشن میگویند، در افغانستان شکست مفتضحانهای خوردیم. شکستی که «کرک لیپولد»، فرمانده سابق ناو «یواساس کول» دربارهاش میگوید «مثل افتضاح آمریکا در افغانستان را جایی ندیدهام».
۲- شکست آمریکا و متحدانش در افغانستان به خودی خود یک «فرصت» است. فرصتی برای مردم افغانستان و کشورهای کل منطقه و شاید حتی جهان. فرصتی برای درس گرفتن. اینکه آمریکا کشوری نیست که بتوان به آن تکیه کرد یا آویزان آن شد! اینکه آمریکاییها وقتی وارد کشوری میشوند و پس از ۲۰ سال آن را به ویرانهای تبدیل و تسلیم تروریستها میکنند، در نهایت به شما خواهند گفت: «ما برای ساختن نیامده بودیم». (اظهارات بایدن چند روز پیش). نباید فراموش کرد که دولت «اشرف غنی» صددرصد آمریکایی بود. هرچه آمریکاییها گفتند، مو به مو عمل کرد. آویزان این کشور شد اما در نهایت به آن شکل مردم و کشورش را تنها گذاشت تا سقوط کنند! برخی رهبران کشورهای اروپایی هم این روزها از بیاعتبار شدن و غیرقابل اعتماد بودن آمریکا میگویند و پیشنهاد مستقل شدن در برخی حوزهها از جمله تشکیل ارتشی منهای آمریکا میدهند. این یعنی آنها هم به این نتیجه رسیدهاند که نباید بیش از این آویزان آمریکا بود و باید این تهدید (تضعیف آمریکا) را به یک فرصت تبدیل کنند. فرصتی برای قویتر شدن و متکی ماندن به خود.
۳- برخی، متخصص تبدیل تهدید به فرصتند. مثل تحرکاتی که برخی کشورهای اروپایی پس از مشاهده ضعف و غیرقابل اعتماد بودن آمریکا در ماجرای افغانستان آغاز کردهاند. چرا دور برویم. مثل سردار بزرگ، شهید سلیمانی که از دل تهدیدی به بزرگی داعش، فرصتی به بزرگی حشدالشعبی و بسیج مردمی خارج کرد و بین ملتهای مسلمان منطقه، اتحادی ساخت که امروز، به یکی از قویترین بازوهای محور مقاومت تبدیل شده است. برخی اما برعکس، در تبدیل فرصت به تهدید تخصص دارند. از دل چنین شکست تاریخی میخواهند، یک پیروزی برای آمریکا و یک تهدید برای ما بسازند! بله درست شنیدید! برای ما. تحلیلشان راجع به شکست آمریکا نهایتا به اینجا ختم میشود که «ایران باید وارد جنگ افغانستان شود»! چرایش خیلی واضح است. آنها مثل اشرف غنی هستند. صددرصد غربزده. دستور دارند چنین وارونه تحلیل کنند. تجربه جنگ سوریه و عراق به ما میگوید، امروز اگر وارد جنگ افغانستان هم شده بودیم میگفتند، چرا کشور را وارد جنگ کردید! شاخص و معیارشان تصمیمات «نظام» است. هرچه گفت، عکسش را تحلیل میکنند. آنجا در جنگ سوریه و عراق آمریکا مخالف ورود ایران به جنگ بود، آنها هم مخالفت میکردند. اینجا آمریکاییها موافق ورود ایران به جنگ افغانستانند، آنها هم موافقت میکنند چرا....؟ بخوانید:
۴- یکی از قویترین تحلیلها درباره آنچه در افغانستان جریان دارد این است که آمریکاییها روی وقوع جنگ مذهبی در این کشور حساب ویژهای باز کردهاند. جنگ مذهبی در افغانستانی که غالباً دلیل درگیریها و جنگهای داخلیاش، قومی بوده نه مذهبی. کشور مظلومیکه جمعیت شیعیان آن حدود ۲۵ درصد عنوان میشود. وقوع جنگ شیعه و سنی در این کشور یعنی قتلعام شیعیان! تحلیل قوی دوم، مربوط به ارتباط همین طالبان با آمریکاییهاست. هیچکس در مشکوک بودن پیشرویهای آسان و برقآسای طالبان در افغانستان تردید ندارد. همینطور در اینکه آمریکا و طالبان پیش از سقوط کابل، جلسات عیان و پنهانی متعددی داشتهاند و آمریکا با همین جلسات بود که به طالبان مشروعیت و قدرت داد. هزاران قبضه سلاح و تجهیزات مدرن نظامی، هواپیمای جنگی و غیرجنگی، هلیکوپتر و پهپادهای فوق مدرن آمریکایی که در اختیار طالبان قرار گرفته (و بنابر اعلام برخی کارشناسان، ۸۵ درصد کشورهای دنیا چنین سلاحهایی ندارند)، این تحلیل را قویتر هم میکند. طبق این تحلیل، طالبان و آمریکا وارد معامله شده و تحولات جاری در افغانستان نتیجه همین معامله است!
۵- ممکن است با خواندن دو بند بالا عدهای بپرسند، آیا قدرت گرفتن طالبان برای ایران تهدید نیست؟ پاسخ خیلی روشن است: بایستی عملکرد طالبان را با مواضعی که اعلام کرده است به دقت زیرنظر داشته باشیم. در حال حاضر روندی که طالبان در پیش گرفته (راست یا دروغ)، با روند قبلی این گروه متفاوت است. مثلا بارها اعلام کرده، به دنبال روابط دوستانه با همسایگان افغانستان است و خطری برای شیعیان این کشور نیز نخواهند بود. آیا به این اظهارات باید اعتماد کرد؟ «خیر». منتهی هر وقت این گروه شبهنظامی دست از پا خطا کرد، میتوان پاسخش را خیلی محکم داد. شما پاسخ دهید! آیا عاقلانه است، از ترس تهدیدی که در آینده «ممکن» است کشور را وارد جنگ کند، امروز وارد جنگ شویم! ممکن است گفته شود، طالبان در آینده مستقر و قوی میشود که در پاسخ باید گفت طالبان امروز مستقر شده و بیش از آنچه امروز هست، قوی نخواهد شد.
۶- در سوی دیگر ماجرا، گروهی از جوانان و گروههای مسلح مردمی در پنجشیر دور « احمد مسعود»، فرزند «احمدشاه مسعود» جمع شده و آنطور که منابع خبری میگویند، تا لحظه تنظیم این گزارش به خوبی توانستهاند جلوی طالبان بایستند. این حرکت بیتردید در رخدادهای آتی افغانستان نقش موثری خواهد داشت.
یافتن پاسخ این سؤال که «چرا مردم مظلوم افغانستان مقابل طالبان نایستادند؟» نیاز به کار کارشناسی و میدانی دارد. شاید مقابله با طالبان را مساوی با حمایت از اشرف غنی میدیدند. شاید هم طالبان را به دولت آمریکایی غنی ترجیح میدادند. پاسخ هرچه هست، راهحل بحران امروز افغانستان به راه انداختن جنگ مذهبی نیست. راهحل داخل همین کشور و در میان مردمان آن است. ما فکر میکنیم، گام اول برای نجات مردم کشور دوست و برادرمان افغانستان، با فرار آمریکاییها برداشته شد. گام دوم و نهایی که باید برداشته شود تاکید بر مراجعه به آرای مردم است.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 مشاهدات خیابانی خرید و فروش ارز
✍️ دکتر شبان شهیدی مؤدب
ده روزی است که برای انجام کارهای اداری یا خرید در منطقه میدان تجریش تردد میکنم و ناخواسته از مقابل صرافیهای خیابان ولیعصر میگذرم. روزهای اول بدون توجه به اطراف به سرعت راه میرفتم تا اینکه اواخر هفته پیش یک کتاب فروش خیابانی توجهم را جلب کرد که تعداد زیادی کتاب و مجله قدیمی را در پیاده رو پهن کرده بود و جوانهایی که ایستاده بودند و سیگار میکشیدند و ماسک هم نداشتند در اطراف او جمع شده بودند. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم که این جوانها با صرافی سروکاردارند. از یکی از آنها پرسیدم چرا این همه آدم آنجا جمع شده و او هم پاسخ داد «ما اینجا از مردم ارز میخریم چون هر کس ۲۰۰۰ یورو (یا ۲۳۰۰ دلار) سهمیه دولتی دارد. ما از کارت ملی و شماره موبایل آنها استفاده میکنیم و حسابشان را شارژ میکنیم و ۲۰۰۰یورو را میگیریم و ۳۰۰ هزار تومان هم به اونها میدهیم «پرسیدم مگر برای خرید ارز بلیت و گذرنامه نمیخواهند؟ جوان طرف صحبتم جواب داد که «در گذشته این جور بود ولی حالا مردم از سهمیه دولتی خود استفاده میکنند و ۳۰۰ هزار تومان هم گیرشان میاد». در روزهای بعد که از مقابل صرافی میگذشتم مشاهده کردم گرفتن ارز از صرافی و فروش به دلالها رونق بیشتری یافته است.
بهخاطر دارم در زمان مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری، یکی از نامزدها میگفت ما باید برای اجرای عدالت به همه مردم، اعم از این که ماشین داشته باشند یا نه سهمیه بنزین بدهیم تا هر کس هم که ماشین ندارد بتواند سهمیه اش را بفروشد. خوشبختانه آن نامزد محترم رأی نیاورد و طرح او نیز اجرا نمیشود ولی جای این پرسش باقی است که آیا همه مردم ایران که کارت ملی معتبر و شماره همراه بنام خود دارند باید، بدون ضوابط خاص سهمیه ارزی داشته باشند و در ازای دریافت ۳۰۰ هزار تومان بتوانند این سهمیه را به دلالها بفروشند و تقاضای خرید ارز را بالا ببرند؟ دوم این که آیا واقعا بانک مرکزی آنقدر ارز دارد که روزانه چندین میلیون دلار آنرا به صورت غیر مستقیم در اختیار دلالان قراردهد؟ سوم این که در کجای دنیا رسم است که دولتی که به علت تحریمها با مشکلات ارزی دست به گریبان است این گونه گشاده دستی کند و برای هر کس بدون هیچ ضابطهای۲۰۰۰ یورو سهمیه ارزی تخصیص دهد.
البته شهروندانی که فرزندان آنها در خارج مشغول به تحصیل هستند، به شرطی که این دانشجویان با ضوابط وزارت علوم از کشور خارج شده باشند، کسانی که با تشخیص کمیسیون پزشکی باید در خارج معالجه شوند، کسانی که برای سفر خارج نیازمند ارز هستند و یا کسانی که به کارهای تجاری مشغولند باید بتوانند از سهمیه ارزی استفاده کنند. جالب این است که صرافیها که روزانه تا میزان معینی ارز میفروشند چون دلالها از ساعت شروع به کار صرافیها در محل حضوردارند و ارزها را میخرند کسانی که واقعا باید از سهمیه ارز دولتی استفاده کنند نمیتوانند در زمان مراجعه ارز سهمیهای را دریافت کنند. در گذشته ارائه گذرنامه و بلیت معتبر مسافرت از شرایط خرید ارز سهمیهای بود اما به علتی که اعلام نشد بانک مرکزی این دو شرط را برداشت و اکنون دلالان ازاین رفع مانع منتفع میشوند.
یکی از مشکلات دیرین کشور ما فرار مالیاتی است. شب گذشته یکی از مسئولان وزارت اقتصاد اعلام کرد که از حدود ۱۲ میلیون نفر دارندگان دستگاه کارت خوان بیش از نیمی از آنها پرونده مالیاتی تشکیل ندادهاند و تا کنون هم دولت مجبور شده است که سه میلیون عدد از این کارت خوانها را غیر فعال کند. در مورد دلالان خریدار ارز سهمیهایی مردم اگر روزی، برای مثال در یک صرافی بزرگ ۵۰ سهمیه ارزی از مردم خریداری شود با احتساب هر یورو ۳۰ هزار تومان در ده صرافی گردش مالیای بهمبلغ ۳ میلیارد تومان در روز انجام میشود بدون این که هیچ رد پای پرداخت مالیاتی به جا مانده باشد. البته این یک حساب حداقلی است و در عمل مبالغ به مراتب بالاتر در جریان میافتد.
البته در دولتهای هشتم تا دوازدهم شایعات فراوانی مطرح بود که خود دولت اقدام به فروش ارز میکند تا بتواند هزینههای ریالی مورد نیازش را تامین کند. البته دو رئیسجمهور وقت این شایعات را تکذیب میکردند لیکن قرائن و شواهد فراوانی وجود داشت که شایعات مطروحه را تایید میکرد. بنای دولت سیزدهم بر شفافسازی است و شخص رئیسجمهور هم در گفتگوی شب هنگام یک شنبه ۱۳ شهریور نیز بر این امر تاکید مجدد کرد. اگر چنین است یا باید شرایط جدیدی برای فروش ارز دولتی وضع شود یا به مردم توضیح داده شود که چرا باید بانک مرکزی به صورت
غیر مستقیم به دلالان ارز کمک کند. البته پرداختن به چند و چون این موضوع میبایست توسط اقتصاددانها انجام شود لیکن در حد حوصله و ظرفیت این ستون، و بر اساس مشاهدات خیابانی روزهای گذشته توسط نگارنده، این ابهام متبادر به ذهن میشود که چرا بانک مرکزی محدودیتهای لازم را در موضوع فوق وضع نمیکند.
به فرض هم که مردم ارز سهمیهای دولتی را دریافت کنند و در اختیار دلالان ارز هم قرار ندهند باز جای این پرسش وجود دارد که آیا دولت ترجیح میدهد که ارز مردم در خزانه باشد یا با احتساب خطرهایی که وجود دارد، بدون در گردش بودن، راکد باقی بماند. البته یکی از راههای جذب ارزهای در اختیار مردم، که آنرا برای تامین مالی دراز مدت خریدهاند، ایجاد مشوقهای بانکی است تا مردم بدون هیچ نگرانی بتوانند پس انداز ارزی خود را به بانکها بسپارند. در گذشته در بعضی بانکها که مردم در آنها حساب سپرده ارزی باز کرده بودند در زمان مراجعه برای برداشت، مسئولان به مشتریان ریال تحویل میدادند. همین امر موجب سلب اعتماد شماری از سپرده گذاران ارزی شد.
البته این توصیهها مستلزم آن است که دولت برنامه جامعی برای سرو سامان دادن به بازار ارز داشته باشد و مسئولان اقتصادی نیز، اراده تثبیت قیمت ارز و باز گرداندن ارزش پول ملی به جایگاه واقعی آنرا داشته باشند. از سخنان رئیسجمهور محترم و وزرای ذیربط مستفاد میشود که چنین ارادهای در حال شکل گرفتن است. با قید این نکته که در این خصوص تنها مولفههای اقتصادی تعیین کننده نیستند و ملزومات سیاسی در شرایط کنونی مدخلیت خاص خود را دارند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 درباره کمکهای خارجی
✍️عباس عبدی
از همان زمان که در روزنامه سلام حضور داشتم، یکی از اعتراضات برخی از خوانندگان روزنامه به مساله کمکهای خارجی ایران بود. استدلال میشد در حالی که مردم ما نیازمند هستند، چرا باید به کشورها و مردم دیگر کمک کرد؟ بهطور خلاصه استدلال میکردند، چراغی که به خانه روا است، به مسجد حرام است. البته آن زمان کمکهای خارجی به اندازه حالا نبود، در نتیجه ابعاد مخالفتها نیز محدود بود. همچنین وضعیت عمومی مردم و فقر تا اندازه امروز خراب نبود در حالی که اکنون به همین دلیل و نیز دسترسی به رسانه و عینی شدن فقر عمومی، حساسیتهای مردم بیشتر شده است. ضمن اینکه کمکهای آن دوره بیشتر در قالب امداد در حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله بود. البته کمکهای با انگیزههای سیاسی نیز داشتیم. در لبنان، در افغانستان و در بوسنی مواردی از این کمکها وجود داشت. در آن مقطع در پاسخ به انتقادات مردم توضیحاتی میدادم که خلاصه آن به این شرح بود. کمکهای خارجی را باید به دو بخش مجزا تفکیک کرد؛ اول کمکهای انسانی که برای شرایط ناشی از حوادث طبیعی و قحطی است. ارایه این کمکها در حدود متعارف و قدرت اقتصادی کشورها لازم و ضروری است. حتی با کشورهایی که روابط تیره داریم نیز باید کمک کرد. همچنان که کشورهای دیگر هم چنین میکنند. اتفاقا این کمکها فرصت مناسبی برای عبور کردن از تیرگیهای روابط است. به علاوه این کمکها مثل هدیه است که هر چه داده شود در زمان مناسب و نیازمندی، پس گرفته میشود. به عبارت دیگر ما نیز هنگام نیاز از کمک سایر کشورها بهرهمند میشویم. نمونهاش در زلزله بم بود که حتی کمکهای برخی کشورها، همزمان یا زودتر از کمکهای مرکز به منطقه زلزلهزده گسیل شدند. این کمکها رکن مهم در ایجاد و زنده نگه داشتن حس همبستگی انسانی در جهان است.
نوع دوم کمکها سیاسی و امنیتی است. در واقع اینکه یک جامعه در امریکای لاتین یا جنوب آفریقا نیازمندیهای اقتصادی دارد، هیچ ربطی به ما ندارد که بخواهیم آن را تامین کنیم، مگر آنکه به اندازه کمکهای ارسالی دستاورد سیاسی یا امنیتی برای کشور داشته باشد و نکته بسیار مهم این است که این دستاوردها نیز باید به اقتصاد و درآمد ترجمه و تبدیل و بیان شود، والا این اتلاف منابع است. این کمکها و حتی کمکهای نوع اول را باید نوعی سرمایهگذاری تلقی کرد که برای مردم و کشور سودآور باشند، در غیر این صورت کمکهای مزبور از جیب مردم پرداخت میشود، بدون اینکه هیچ دستاورد اقتصادی یا سیاسی و امنیتی مهمی داشته باشد. اگر از این زاویه نگاه کنیم میتوان به نقد و تحلیل کمکهای خارجی نشست و آنها را تایید یا رد کرد. مشکل کمکهای خارجی ایران این است که فاقد اطلاعات لازم برای انجام چنین ارزیابی مهمی است، حتی میتوان گفت که ریشه اعتراضات به این کمکها مهمتر از این ضعف اطلاعات است. مشکل اصلی وجود تناقضی آشکار در رفتار مسوولان است؛ تناقضی که بسیار عصبانیکننده است. این تناقض را در رفتار و گفتار آنان میبینیم. مسوولی که کمکهای زیادی را برای مردم بوسنی جمعآوری کرد و از حکومت و مردم گرفت و به آنجا برد و در برابر زخمهایی که مردم بوسنی و سومالی دیده بودند گریه میکرد، چرا در برابر فقر و رنج مردم خودش واکنش نشان نمیدهد؟ حتی آنان را به تحمل و صبر توصیه میکند و تورم و گرانی را خواست خدا میداند؟! مثل آن است که فرزند خود را گرسنگی دهیم و نسبت به درد و رنج او بیتفاوت باشیم، ولی به فرزند یک نفر دیگر که در آن سوی شهر است کمک و برایش دلسوزی و گریه کنیم. وظیفه پدر در درجه اول تامین نیازهای خانواده خود است و نه آنکه آنان در فلاکت باشند و همزمان برای دیگران دلسوزی کند. تازه پدر از پول خودش چنین میکند. در حالی که مسوولان ایرانی پول همین مردم را صرف این امور میکنند. شما چه دستاوردی از هزینههای کلان در بوسنی برای مردم ایران داشتید، جز اینکه اکنون یک حکومت مخالف شما یا نزدیک به امریکا آنجاست؟ چرا برای کودکان سومالیایی در نماز جمعه گریه میکنید، ولی کودکان بلوچستان و جنوب کشور و حتی اطراف تهران و کودکان و دخترکان کار در زبالهدانهای شهر احساس شما را جریحهدار نمیکند؟ ریشهیابی این رفتار مهم است و به این یادداشت نمیرسد، یک بار باید بگویم که ریشهاش از کجاست؟ ولی در هر حال درد این رفتار از اصل فقر و بیماری بیشتر است.
🔻روزنامه شرق
📍 حمایت از جنبش مقاومت پنجشیر ضرورتها و ملاحظات
✍️ محمدحسین عمادی
در شرایط بهتآوری طالبان بهصورت برقآسا و در مدت کوتاهی شهرها و استانهای اصلی افغانستان را اشغال کردند و به ارگ ریاستجمهوری رسیدند. توجه رسانههای جهان پس از دو هفته صرفا به آشفتگی در خروج پناهندگان و نحوه خروج نیروهای آمریکایی جلب شده بود و رویدادهای فرودگاه کابل را دنبال میکرد؛ اما هماکنون آینده سیاسی افغانستان، ضرورت کمکهای بشردوستانه به مردم این کشور و شیوه طالبان در حکومتداری و مشکلات معیشتی مردم در کانون توجهات قرار گرفته است. کشورهای جهان بهتدریج در حال موضعگیری در قبال تحولات کنونی افغانستان و نحوه تعامل با طالبان هستند. اهرمهای اصلی در مواجهه با طالبان در حال فعالشدن است: پرهیز از شناسایی و بهرسمیتشناختن طالبان و قطع کمکهای مالی تا مشخصشدن ماهیت و نحوه عمل آنها از سوی بسیاری کشورها اعلام شده و مکانیسم کمکهای غذایی و بشردوستانه به مردم افغانستان در حال فعالشدن است. در این بین و با ادامه تحولات داخلی، عوامل بالقوه و اهرمهای داخلی کنترل طالبان نیز بهتدریج در حال ظهور هستند. از یک سو، انفجار فرودگاه کابل از سوی داعش، یکدستی و حاکمیت مطلق طالبان را زیر سؤال برده و از سوی دیگر حرکتهای پراکنده و اعتراضات جوانان و زنان افغانستان نشاندهنده ظهور نیروهای بالقوهای است که میتواند سلطه بلامنازع طالبان را به چالش بکشاند؛ اما هیچکدام از اهرمهای یادشده بهاندازه مقاومت روبهرشد جنبش پنجشیر و تأثیرگذاری آن بر تحولات اخیر افغانستان اهمیت ندارد. تعداد اسرا و تلفاتی که طالبان برای فتح کوچکترین استان این کشور و در سه روز گذشته متحمل شدهاند بهمراتب بیشتر از تمامی تلفاتی است که این گروه در سه ماه گذشته برای فتح کل افغانستان دادهاند. این تحولات باعث شده عملا پنجشیر بار دیگر به کانون توجهات و امید برخی مردم و بسیاری از فعالان سیاسی برای چرخش روند سلطه طالبان تبدیل شده و به تبع آن به محل رویارویی و برخورد جناحهای مختلف (اصلاحطلب و اصولگرا) در داخل و خارج از کشور نیز تبدیل شود. فضای مجازی و رسانههای رسمی در روزهای گذشته صحنه فعال مقابله این دو رویکرد است. اکثر اصلاحطلبان عدم حمایت صریح و رسمی از مقاومت پنجشیر را یک خطای تاریخی میدانند و رسانههای رسمی نیز که از شکست فاحش آمریکا به شعف آمدهاند و طالبان را دشمن دشمن خود انگاشته و با عکسالعمل خنثی در قبال تحولات پنجشیر حتی اصالت این مقاومت پنجشیر را زیر سؤال برده یا در حمایت از آن سکوت پیشه کردهاند؛ اما نکته مشترک در هر دو دیدگاه اطلاعات ناقص و محدود از واقعیتهای میدانی و غلبه مواضع نظری و ایدئولوژیک بر شیوه تحلیل و استنتاج آنهاست. با عنایت به تحولات سریع و پیچیدگی فوقالعاده شرایط منطقه و ایران ضروری است قبل از هر تحلیل و اقدام به تمامی ابعاد این واقعیت در صحنه عمل و دیپلماسی پرداخت و با توجه به حساسبودن شرایط، براساس واقعیتهای میدانی و آینده تصمیمگیری کرد. با مروری تحلیلی بر توان و پتانسیل جنبش پنجشیر و براساس منافع مشترک و ملی در شرایط پیچیده کنونی شاید بتوان تصویری روشنتر از شرایط ارائه کرد. در ابتدا مروری بر توان بالقوه و تاریخی جنبش پنجشیر داشته باشیم:
۱. از نظر حافظه تاریخی و با تکیه بر ویژگیهای خاص جغرافیایی دره پنجشیر و اراده مردمان و پتانسیل رهبران محلی، پنجشیر بهخوبی نشان داده که در مواجهه با قوای نظامی کلاسیک و ابرقدرت دوران جنگ سرد (شوروی سابق) و قوای پارتیزانی و خشن طالبان (بین سالهای ۱۹۹۷-۲۰۰۱ میلادی) توان بالقوه مقاومت و پیروزی دارد.
۲. رهبران نظامی و رزمندگان دره پنجشیر بهصورت تاریخی نشان دادهاند که نهتنها در میدان و با وجود مساحت و جمعیت محدود این دره ( ۱۶۰هزار نفر) توان پدافندی و مقاومت در قبال اشغال را دارند بلکه میتوانند در صحنه دیپلماسی (خارجی و داخلی) بهعنوان یک کاتالیزور توانمند سرنوشت و مسیر تحولات سیاسی افغانستان را رقم زده و بهکلی دگرگون کنند.
۳. هرچند نام پنجشیر با احمد شاه مسعود عجین شده و کمتر کسی در شخصیت بیهمتا، توان نظامی و مهارت گفتوگو با دیگر جناحهای داخلی و قدرتهای خارجی او شک دارد، اما توان و انگیزه رهبران کنونی پنجشیر و اصالت نیت آنان در مبارزه علیه طالبان شاید مهمترین نکتهای است که از نظر مشروعیت این جنبش و از سوی برخی تحلیلگران مورد سؤال قرار گرفته. برخی مذاکرات اخیر با طالبان را صرفا چانهزنی برای امتیاز بیشتر و اصرار بر ضمانتی قویتر برای سهمخواهی (حتی تا یکسوم قدرت) در دولت فراگیر طالبان و نه حمایت از ارزشهای بشری و آرمانهای ملی میدانند. اما بسیاری با اتکا به محتوای مذاکرات با طالبان و شکست آن و در نتیجه شروع جنگ تمامعیار بر اصالت انگیزه رهبران پنجشیر و تأکید بر منافع ملی، ارزشهای مردمسالارانه و روادارانه آنان معتقدند این جنبش شرایط و مشروعیت کافی برای حمایت را دارد و با استمرار درگیریهای نظامی و ظهور چهره خشن و غیرقابل انعطاف طالبان، این تفکر هر لحظه در ایران طرفداران بیشتری پیدا میکند و احمد مسعود کمکم به تنها امید غلبه بر طالبان تبدیل شده است. با وجود گذشته تاریخی و انگیزه رهبران کنونی این جنبش هماکنون و پس از ۲۰ سال با شرایطی کاملا متفاوت روبهرو هستیم و معادلات جهانی و منطقهای بهشدت تغییر یافته است. طالبان خود نیز مدعی تحول هستند، شرایط افغانستان تغییرات جدی کرده و صفبندی نیروهای سیاسی نیز بهشدت تغییر یافته و ضروری است با تکیه بر واقعیتهای میدانی و محیط جدید بینالمللی، منطقهای و جهانی ملاحظات و مخاطرات کنونی پیرامون جنبش امروز پنجشیر را مورد بازبینی مجدد قرار دهیم:
۱. ۲۰ سال پس از آخرین حرکت نظامی در پنجشیر هماکنون اطلاعات محدودی از توان لجستیکی و تسلیحات نظامی جنبش پنجشیر و تعداد نیروی انسانی رزمنده این ولایت وجود دارد و توان نظامی و لجستیکی آنان در مواجهه با طالبان در پردهای از ابهام قرار دارد. اینکه تاکتیکهای پدافندی پنجشیر تا چه حد تکامل یافته یا از چه تجهیزات پیشرفته نظامیای در قبال طالبان بهره میگیرند، بهخوبی روشن نیست. با عنایت به غنایم نظامی که طالبان از قوای نظامی افغانستان و آمریکا به یغما گرفتهاند و با تکیه بر روحیه قوی که از پیروزی برابر آمریکا و ارتش افغانستان به دست آوردهاند، بیشک بهدنبال پیروزی سریع و مقتدرانهای در قبال جنبش پنجشیر هستند. همین امر باعث میشود طالبان تمامی توان نظامی و لجستیکی خود را به کار بگیرند و به قمار بزرگ و خشنی دست بزنند. قماری که ممکن است به سلطه بلامنازع طالبان ختم شود یا لطمه شدیدی بر اقتدار نظامی و امنیتی آنان در آستانه تشکیل دولت و اثبات موجودیت خود به جهانیان وارد کند.
۲. ادامه مقاومت پنجشیر بیشک ضربه مهلکی بر اقتدار طالبان وارد خواهد کرد و همین امر باعث میشود که چهره خشن این گروه بنیادگرا بر جهانیان مشخصتر شده و مهمتر آنکه دوستان و حامیان پشتپرده خارجی آنان سراسیمه به یاری او بشتابند. به شرط ادامه این نبرد، حضور فعال سازمان امنیت پاکستان، داعش خراسان و القاعده در حمایت از طالبان، همچون ترور ۲۰ سال پیش احمدشاه مسعود توسط القاعده، قطعی به نظر میرسد. بنابراین با تعصب و کینه تاریخی طالبان از منطقه پنجشیر، باید خشونت و خونریزی گسترده علیه مردم محلی در این منطقه را در صورت ادامه درگیریها در تمامی محاسبات مد نظر قرار داد.
۳. در ۲۰ سال گذشته و در روند تحولات سیاسی و شکلگیری دولت تحت حمایت آمریکا و جامعه غرب، اکثر نخبگان سیاسی افغانستان و رهبران مجاهدین کارنامه درخشانی از خود در بهکاربستن کمکهای بینالمللی در تأمین منافع ملی و توسعه فراگیر کشور از خود نشان ندادند. رهبران و نخبههای سیاسی پنجشیر نیز از این قاعده مستثنا نبودند. کسب ناشیانه قدرت سیاسی و مالاندوزی مفرط در بین بسیاری از فرماندهان سابق و همرزمان سابق احمد شاه مسعود که هماکنون به عنوان قهرمان ملی شناخته میشود، بسیاری از شهروندان افغانستان و حتی مردم پنجشیر را مأیوس و ناامید کرده است. نحوه برخورد کنونی بسیاری از رهبران مجاهدین که هماکنون در ناز و نعمت و در دیگر کشورها در حال چانهزنی و معامله سیاسی با طالبان جهت سهمخواهی و عضویت در دولت فراگیر هستند خود نیز بخشی از کارنامه مردود این نخبگان است. بازسازی این اعتماد ازدسترفته قطعا بهسادگی میسر نمیشود، اما ظهور احمد مسعود در مقام رهبری مقاومت پنجشیر و شباهتهای کاریزماتیک او با پدر و اسطوره قهرمان ملی شاید در تقویت نوستالژیک این جنبش نقش مؤثری بازی کند.
۴. مقاومت قوای نظامی پنجشیر در زمانیکه ازسوی شش استان همجوار و سهراه اصلی ورودی محاصره شده و مشکل تأمین لجستیک نظامی و ذخیره مواد غذایی و خواروبار دارد بر کسی پوشیده نیست. شبکه ارتباط الکترونیک منطقه و برق برخی از مناطق قطع شده هر چند بسیاری از قریهها با انرژی برق خورشیدی کار کرده و تجربه زندگی در شرایط قرنطینه امنیتی برای مردم پنجشیر تجربه جدیدی نیست، اما ۲۰ سال گذشته تحولات توسعهای زیادی در منطقه پنجشیر به وجود آورده و وابستگی آنان به خارج از منطقه بنبست و کوهستانی خود و بهخصوص به کابل را افزایش داده است.
۵. براساس تجربه تاریخی شاید مقاومت اولیه و به درازاکشیدن درگیری نظامی اصلیترین شاخص پیروزی جنبش پنجشیر باشد. زمان قطعا به نفع مقاومت پنجشیر است و درپیشبودن زمستان و سرمای طاقتفرسا نیز عامل دیگری است که روند پیشروی طالبان را که توان محدودی در تحمل زمستان دارد، آهسته کند. تجربه تاریخی هم نشان داده است با غرش شیر پنجشیر و روشنشدن شمع پنجشیر حرکتهای مردمی و نهضتهای محلی و قومی در استانهای همجوار نیز به صورت جدی تحریک و فعال میشود.
۶. مهمترین تغییر در شرایط کنونی نسبت به دو دهه پیش را شاید بتوان در تغییر اساسی در معادلات جهانی قدرت و موضع آنان در قبال افغانستان جستوجو کرد. بهترین شاهدان مدعا نوع برخورد آمریکا و موضعگیری بهتآور این کشور در مورد طالبان و افغانستان در سه سال گذشته است که بر کلیه روابط تأثیر گذاشته است. شرایط کنونی و موضع کشورهای همسایه و منطقه در قبال مقاومت پنجشیر نیز هماکنون هیچ شباهتی با دوران مقاومت آنها در زمان اشغال شوروی و دوران حاکمیت طالبان در ۲۴ سال پیش نداشته و بعید به نظر میرسد که هیچیک از کشورهای همسایه و منطقه از این جنبش حمایت رسمی کرده و خود را با طالبان درگیر کنند.
با درنظرگرفتن ملاحظات فوق و با پرهیز از احساسات و تحمیل دیدگاههای نظری میبایست مصالح مردم برادر و همسایه افغانستان را محور قرار داد و ضمن دوری از هرگونه دخالت در امور داخلی افغانستان، به موضعی خردمندانه و دوراندیشانه برمبنای منافع ملی نسبت به تحولات کنونی افغانستان پرداخت. اگر احیانا توصیهای ازسوی جامعه مدنی و روشنفکران در زمینه مقاومت و حمایت از جنبش پنجشیر میکنیم لازم است عواقب و نتایج بالقوه آن را در محاسبات خویش با لحاظکردن منافع بلندمدت ملت افغانستان مد نظر بگیریم. برای دستیابی به معیار منطقی در موضعگیری رسمی نسبت به تحولات افغانستان نیز باید از دومنظر به منافع ملی و تحلیل شرایط نگریست؛ اولا از منظر پایبندی طالبان به اصول و استانداردها جهانی و رعایت معیارهای انسانی، از این نقطه نظرهیچ اعتمادی بر مدعای تحول طالبان نبوده بنابراین میزان و درجه این تحول در عمل و کردار آنها اصلیترین شاخص تعامل جامعه جهانی و ایران با طالبان خواهد بود. حال که جنبش مقاومت پنجشیر در گفتوگوهای خود با طالبان بر رعایت همین مبانی اصرار میکند، سرپیچی طالبان از قبول این معیارها میتواند بهترین شاخص در نحوه تعامل رسمی با طالبان و حمایت ضمنی از جنبش پنجشیر باشد. از منظر دیگر و جنبه حوزه تمدنی و حفظ معادلات قومی و فرهنگ و زبان فارسی در افغانستان نیز باید با دقت تحولات کنونی را دنبال کرد. اقدامات و مواضع جدی تاجیکستان در قبال طالبان و پاکستان قطعا نیز در همین راستا تعبیر میشود و شکست جنبش مقاومت پنجشیر نهتنها شکست مردمسالاری و محو آزادی در افغانستان تلقی میشود بلکه بار دیگر به تفوق و سلطه مطلق پشتونها بر هویت فراگیر ملی و زبان فارسی و به یک پاکسازی فرهنگی منجر خواهد شد و معادلات منطقهای را تحتالشعاع قرار خواهد داد. بدیهی است رویارویی مقاومت پنجشیر با طالبان خونین خواهد بود اما بهترین صحنه شناخت ماهیت طالبان و میزان انعطاف آنها نهتنها در مواجهه با شهروندان افغانستان، بلکه در تعامل با همسایگان خود ازجمله ایران خواهد بود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تاخیر در برجام با ایران و ایرانی چه خواهد کرد؟
✍️ حامد پاکطینت
برآوردها میگوید تحریم علیه ایران تاکنون حداقل هزار میلیارد دلار به اقتصاد ایران ضربه زده است. برای آنکه این عدد ملموستر باشد کل صادرات غیرنفتی ایران در سال گذشته کمتر از ۳۵ میلیارد دلار بوده، به این مفهوم که تحریمها تاکنون معادل ۳۰ سال صادرات ایران خسارت داشته است.غیر از واژه فاجعه چه واژه دیگری میتوان برای آن یافت؟
در این چند روز که به مرور شاهد استقرار دولت سیزدهم هستیم با وجود آنکه سیاستگذاری و تعیینتکلیف انتخاب افراد و دستورالعملها زمانی منطقی میطلبد لیکن برخی گفتهها از مقامات اینگونه تداعی میکند که تعجیل و سرعت در شروع مذاکره در دستور کار نیست. اظهارات رابرت مالی در آمریکا نیز این تلقی را تایید میکند و این در شرایطی است که هر دو کشور آمریکا و ایران با تغییر دولتها، تغییر در تاکتیکهای مذاکره و قطعا تغییر در انتظارات از زمین بازی مذاکره را خواهند داشت و این به پیچیدگی موضوع میافزاید.
چشمدوختن به آزادسازی ۶۵ میلیارد دلار ارز بلوکهشده ایران نزد طرفهای معامله اما آشکارترین بخش محرومیت کشور از داشتههایش است. از عدم امکان صادرات دو میلیارد بشکه نفت و از دست دادن مشتریان نفتی در این مدت تا منتفی شدن ۸۰ میلیارد دلار خطوط اعتباری و دهها موافقتنامه تجاری، از توقف آمد و رفت هیاتهای تجاری و بر باد رفتن ۲۵ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی گرفته تا کاهش مبادله تجاری ۸۵ درصدی با بسیاری از کشورهای جهان و از مشکلات تامین واکسن که لازمه حفظ جان و زندگی مردم بود گرفته تا سرمایهگذاریهای زیرساخت نفت و گاز که لازمه فردایی بهتر برای نسلهای بعدی ایرانیان است بخشهای پنهان خسارتهای ما در تحریمهاست.
دولت سیزدهم در شرایطی کشور را تحویل گرفته که رشد اقتصادی نزدیک به صفر طی یک دهه گذشته حاصلش جز فقر و بیکاری و تورم و ناامیدی برای جامعه ایران نبوده است. اما دولت جدید وعده گشایش داده است.
باید دید از کدام مجرا. لازمه رشد اقتصادی سرمایهگذاری است. دولت باید پاسخ مشخصی برای این پرسش داشته باشد که به چه علت سرمایهگذاری در طول یک دهه گذشته به طور مستمر کاهش داشته است. بزرگترین ریسک سرمایهگذار در ایران چیست؟ آخرین گزارشات بینالمللی، جایگاهی بهتر از رتبه ۱۳۸ برای ریسک اقتصادی کوتاهمدت برای کشورمان قائل نشدهاند، تقریبا در حدود ریسک اقتصادی منطقه غزه و کمی بهتر از سوریه! جهت اطلاع رتبه عراق جنگزده که ما مدعی یاریرسانی به آنها هستیم ۹۰ و عربستان سعودی ۳۷ است. رتبه ریسک سیاسی کوتاهمدت ایران ۱۱۰ و ریسک بلندمدت سیاسی ۱۳۰ است که نشان از مبهمتر شدن روزگار سیاسی کشور در آینده است.
نمره ریسک تجاری ایران ۳۶ از ۱۰۰ است. نمره جرائم تجاری ۲۷ از ۱۰۰، ریسک عملیاتی به علت تحریم ۴۲ از ۱۰۰ و ریسک ثبات و آرامش (بروز تنش نظامی) به دلیل تهدیدهای پیدرپی ۳۳ از ۱۰۰ است. سرمایهگذار خارجی که تکلیفش معلوم است، به نظر اولیای مملکت آیا تکلیف سرمایهگذار ایرانی ایضا معلوم نیست؟
عدم توجیه سرمایهگذاری برای انجام یک فعالیت اقتصادی در یک محیط با ریسک بالا تحت هیچ شرایطی نمیتواند موجبات رشد اقتصادی کافی برای تولید شغل پایدار و رفع فقر را به وجود آورد. پیشبینی موسسات بینالمللی از رشد اقتصادی ۱۰ سال آینده ایران بیشتر از سالی چهار درصد نیست و ترجمه این اعداد آن است که احتمالا قدرت خرید مردم ایران هرگز به سال ۹۰ باز نخواهد گشت و اغلب وعدههای دولت سیزدهم با شرایط موجود ناممکن است. مواجه شدن با این واقعیت میتواند به خطرات بزرگتری منجر شود چرا که این احتمال وجود دارد که دولت برای نیل به اهداف از پیش تعیینشده و عدم امکان حصول آنها وسوسه استفاده از روشهای غیراقتصادی مانند رشد نقدینگی یا تولید اشتغال ناپایدار و نمایشی یا تشویق تولید با اسم رمز خودکفایی با وامهای ارزانقیمت در بخشهایی که کشور فاقد مزیت نسبی است را پیدا کند که قطعا در میانمدت با خروج فعالان اقتصادی از بسیاری فعالیتها و جایگزینی خصولتیها در همان بخشها در نهایت حداکثر پس از ۱۸ ماه منجر به تورم سهرقمی و سرآغاز ونزوئلایی شدن ایران خواهد شد.
برای رفع محرومیت از بازارهای بینالمللی و رهایی از زنجیر تحریمها و خروج از این انجماد تاریخی، فردا هم دیر است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 عنصر مغفول در تیم اقتصادی
✍️علی میرزاخانی
۱- آیا تیم اقتصادی دولت سیزدهم هماهنگ است؟ آیا اصولا این گزاره که «تیم اقتصادی هماهنگ، حلال مشکلات است و تیم اقتصادی ناهماهنگ باعث تکثیر مشکلات میشود» گزاره درستی است؟ بله و خیر.
بله، به این دلیل که هماهنگی تیم اقتصادی شرط لازم برای وصول به اهداف اقتصادی است و خیر، به این دلیل که این فاکتور به هیچوجه شرط کافی برای تحقق اهداف اقتصادی نیست. در فقدان شرط کافی، هماهنگی تیم اقتصادی چه بسا باعث وخامت بیشتر شاخصهای اقتصادی شود؛ چراکه گفتهاند اقدام بدون بینش همانند حرکت در بیراهه است که افزایش سرعت در آن، نتیجهای جز دوری بیشتر از مقصد ندارد. شرط کافی برای موفقیت تیم اقتصادی بینش اقتصادی است که همواره در گرد و غبار مباحث مربوط به هماهنگی تیم اقتصادی، مغفول باقی مانده است.
۲- بینش اقتصادی چیست؟ تیم اقتصادی بیش از اینکه به فرمانده نیاز داشته باشد، به قطبنما نیاز دارد؛ قطبنمایی که حرکت هماهنگ تیم اقتصادی باید بر اساس علامتدهی آن انجام شود و نقش لیدر تیم صرفا پایش «حرکت هماهنگ» به سمت هدفی است که قطبنما مشخص میکند، نه تعیین جهت حرکت. بینش اقتصادی کارکردی شبیه قطبنما در مواقع تعدد گزینههای تصمیم مدیریتی دارد و ناگفته پیداست که سهم بسیار مهمتری از نقش فرمانده تیم در وصول به اهداف مدیریتی دارد. این به معنای انکار نقش فرمانده نیست، اما تردیدی هم نیست که اگر فرمانده تیم اقتصادی به منطق علمی برای مسیریابی معتقد نباشد، همه تیم را به بیراهه میبرد.
۳- بینش اقتصادی، مهارت اتخاذ تصمیمات مدیریتی در بستر اصول حکمرانی اقتصادی است. سازگاری تصمیمات اقتصادی بهگونهایکه حرکت کل سیستم به سمت مقصد تضمین شود تنها در پرتو توجه به چراغ راهنمای اصول حکمرانی اقتصادی امکانپذیر است و صرف هماهنگ بودن تیم اقتصادی ضامن سازگاری درونی تصمیمات مدیریتی نیست. به عبارت دقیقتر، حتی اگر تمام اختیارات تصمیمات اقتصادی در قبضه یک نفر هم باشد در فقدان اصول حکمرانی اقتصادی، تصمیمات اتخاذشده توسط یک فرد واحد هم ناسازگار خواهد بود چه برسد به زمانی که اختیار اتخاذ این تصمیمات بین متولیان متعددی تقسیم شده باشد.
۴- بیتوجهی به اصول حکمرانی اقتصادی، راز تکثیر چالشها و ابرچالشهای اقتصادی در ایران نیم قرن اخیر است. خلأ تئوریک در مواجهه با چالشهایی چون تورم، فقر، فساد، بیرشدی و بیکاری تماما ریشه در بیاعتقادی به اصول حکمرانی اقتصادی دارد که باعث شده است تصمیمات بیمبنا برای مقابله با هر کدام از این معضلات به وخامت وضعیت چالشهای دیگر منجر شود. مثالهای متعددی میتوان زد که مثلا تصمیم بدون پشتوانه تئوریک برای مقابله با تورم باعث فسادهای هولناک شده و به جذابیت بیشتر سفتهبازی مخرب نسبت به فعالیت مولد دامن زده است. یا سیاست حمایتی خارج از چارچوب تئوریک برای رونق تولید صرفا رانتخواری را رونق بخشیده است. یا سیاست قیمتگذاری با هدف حمایت از قدرت خرید مردم نه تنها قدرت خرید مردم را بهبود نبخشیده، بلکه تولید را از نفس انداخته و حاشیه سود تولید را به سمت جیب اهل رانت منحرف کرده است. همه این مثالها که از مثنوی هفتاد من کاغذ هم بیشتر است نه در ناهماهنگی تیم اقتصادی که در خلأ تئوریک ناشی از بیتوجهی به اصول حکمرانی ریشه دارد.
۵- اگر چه هنوز برای قضاوت بسیار زود است، اما میتوان شواهدی از گفتار اعضای تیم اقتصادی و حتی بعضا وزرای غیراقتصادی ارائه کرد که تکرار افکار و گفتار شکستخورده طی نیم قرن اخیر است که از آن جمله میتوان به مقصر دانستن توزیعکنندگان در افزایش قیمتها به جای توجه به ریشه تداوم تورم یا تکرار عبارت اشتباه هدایت نقدینگی به تولید با ادبیات جدید اشاره کرد که زنگ خطر تداوم حرکت در ریل انحرافی و تداوم بیتوجهی به اصول حکمرانی اقتصادی را گوشزد میکند. اعضای دولت سیزدهم حتما میدانند که دولتهای قبلی هم به دنبال کاهش تورم، افزایش رشد اقتصادی، کاهش فقر و بیکاری و رونق تولید بودند؛ اما باید به این نکته مهم هم توجه کنند که خروجی اقتصاد تابع نیت متولیان امور نیست، بلکه تابع کیفیت سیاستگذاری اقتصادی است که در فقدان قطبنما فاقد نظم منظومهای و سازگاری درونی خواهد بود و باعث خواهد شد که روند نیمقرن اخیر مجددا شبیهسازی شود.
مطالب مرتبط