🔻روزنامه آرمان ملی
📍 برجام و امید به مذاکرات آینده
✍️ حسن هانی‌زاده

اتحادیه اروپا در طول سال‌های گذشته رفتار دوگانه‌ای درخصوص توافقنامه برجام در برابر ایران اتخاذ کرده است. نبود شفافیت لازم در مورد اجرایی شدن بندهای توافقنامه برجام درحقیقت ارزش سیاسی و بین‌المللی این توافقنامه را کمرنگ کرده است. به اعتبار اینکه جمهوری اسلامی ایران در طول سال‌های اخیر و بعد از توافقنامه برجام به تمام تعهدات خود عمل کرد ولی اتحادیه اروپا و آمریکا سیاسی‌کاری را درخصوص ایران اتخاذ کردند و ایران نتوانست بهره‌برداری لازم را از این توافقنامه داشته باشد و فشارهای اقتصادی و اعمال تحریم‌ها از سوی دولت سابق آمریکا علیه ایران افزایش یافت و دولت جو بایدن و تیم دموکرات در کاخ سفید نیز متاسفانه همان شیوه‌های دوگانه و رفتار غیرمنصفانه با ایران را در پیش گرفت. فلذا باید در این خصوص گفت اگر مذاکراتی در آینده آغاز بشود و احتمال این هست که ظرف دو هفته آینده تیم مذاکره‌کننده ایران تشکیل شده و مذاکرات بین ایران و کشورهای ۱+۴ در وین آغاز شود، شاهد این تغییر رفتار باشیم. سفر آقای علی باقری‌کنی، معاون سیاسی وزیر خارجه به بروکسل و مسکو درواقع نوعی نظرسنجی و تبادل آرا با اتحادیه اروپا و روسیه تلقی می‌شود که در این خصوص یکسری اشاره‌ها و سیگنال‌های مثبتی از سوی روسیه و اتحادیه اروپا به سوی ایران ارسال شده است. به نظر می‌رسد که این آخرین فرصت بین ایران و کشورهای ۱+۵ است که در یک محیط و فضای دلپذیر بتوانند تعامل داشته باشند و مذاکرات هم باید خروجی قابل‌قبولی داشته باشد. یعنی اینکه این مذاکره برای مذاکره نباشد بلکه یک سقف زمانی مشخصی داشته باشد و پس از پایان این مذاکرات درحقیقت باید تمام تحریم‌های اعمال شده علیه ایران لغو بشود در غیر این‌صورت ایران ناچار است شیوه‌های دیگری را که دولت گذشته هم اتخاذ کرد که همانا کاهش تعهدات در قبال خروج آمریکا از توافقنامه برجام و تشدید تحریم‌هاست، اتخاذ کند که طبیعتا به سود هیچ یک از طرف‌ها نیست زیرا ایران تلاشش بر این است که در این راستی‌آزمایی کاملا سرافراز بیرون بیاید و در عین حال نگرانی‌های کشورهای غربی نسبت به فعالیت هسته‌ای ایران برطرف شود. ضمن اینکه ایران هم انتظار دارد که رفتاری توأم با احترام و منصفانه از سوی کشورهای اروپایی دریافت کند و تحریم‌ها برطرف شود. با این حال شاهد بودیم که اخیرا هم تحریم‌هایی علیه برخی شرکت‌ها و شخصیت‌های ایرانی اعمال شد که به نظر می‌رسد دولت جو بایدن خیلی تفاوتی با دولت دونالد ترامپ ندارد. اما کشورهایی مثل روسیه و چین نیز طبیعتا منافع خاص خودشان را دنبال می‌کنند و انتظار می‌رود که این دو کشور که در واقع دو کشور همسو با ایران و دارای منافع مشترک هستند؛ روابط نظامی، امنیتی و اقتصادی با ایران دارند و طبیعتا باید بسیار محکم در کنار ایران بایستند ولی رفتار دو کشور، رفتار دوگانه‌ای بوده و خیلی در کنار ایران محکم نایستادند و موضع شفافی هم در رابطه با لغو تحریم‌ها اتخاذ نکردند. انتظار می‌رود که هم چین و هم روسیه به‌عنوان دو کشور عضو دائم شورای امنیت در این خصوص هشدارهای لازم را به طرف‌های اروپایی و آمریکا بدهند و در عین حال از حق ایران در لغو تحریم‌های اعمال شده دفاع کنند. در غیر این‌صورت به نظر می‌رسد که رفتار چین و روسیه رفتار شناور است و مشخص نیست که اینها می‌توانند در لغو تحریم‌ها تاثیرگذار باشند یا نه؟ اما درخصوص دریای خزر طبیعتا توافقنامه امضا شده در گذشته و اینکه پنج کشور باید به صورت منصفانه و مشترک از تمام منابع این دریا استفاده کنند و هیچ کشوری نمی‌تواند با استفاده از توان نظامی خودش، حق دیگران را نادیده بگیرد. طبیعی است که روسیه به‌عنوان یک کشور تاثیرگذار و دارای روابط تاریخی با ایران باید در این خصوص رفتار خودش را تغییر بدهد. دریای خزر یک دریای مشترک است که کشورهای ساحل این دریا باید منافع خودشان را منصفانه با هم تقسیم کنند و هیچ کشوری براساس توان نظامی و جایگاه خودش در عرصه‌های بین‌المللی حق ندارد که بیش از سهم خودش از این دریا بهره‌برداری کند و این با قوانین بین‌الملل و پروتکل‌های امضا شده بین ایران و روسیه سابق، حق ایران را برای بهره‌برداری از منابع دریای خزر تامین کرده است.


🔻روزنامه کیهان
📍 واقعیت شکست‌های سریالی بِنِت؟!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
در آستانه از سرگیری مذاکرات وین و البته با شرایط و مختصات جدید، مقامات صهیونیستی با استفاده از هر تریبون و رسانه‌ای تلاش می‌کنند تهدیداتی که هیچ‌گاه جرأت و حماقت آن را نداشتند، علنی مطرح و ادعا کنند که جامعه جهانی با ماست! هرچند علنی شدن تهدیدات
رژیم صهیونیستی دست محور مقاومت برای مقابله با این رژیم را بازتر می‌کند، اما واقعیت ماجرا چیست؟
۱-در سناریوی جدید برجامی، آمریکا نقش پلیس بد را که قبلاً به فرانسه سپرده بود، اکنون به سگ دست‌آموز خود یعنی رژیم صهیونیستی محول کرده تا فقط با پارس کردن او شاید بتواند امتیازی از ایران بگیرد.
۲- هدف آمریکا از جنگ روانی و تبلیغات «اسرائیل هراسی» در روزهای اخیر در فضای رسانه‌ای، با گزافه‌گویی آمادگی اسرائیل برای حمله نظامی به برنامه هسته‌ای ایران و تصویب بودجه یک و نیم میلیارد دلاری! تأثیرگذاری بر افکار عمومی و تصمیم سازان جمهوری اسلامی و اخلال در دستگاه محاسباتی مسئولان برای تمکین تهران در برابر غرب در آستانه برگزاری نشست‌های احتمالی وین است. ادعاهای دروغینِ گرفتن موافقت بایدن و پوتین برای حمله به اهداف ایران در سوریه، القای دروغین اینکه جمهوری اسلامی مقصر حمله احتمالی اسرائیل است و جامعه جهانی از هر اقدامی علیه ایران حمایت می‌کند و یگانه راه‌ نجات از گزینه نظامی، بازگشت تهران به میز مذاکرات هسته‌ای با آمریکا است، از جمله اهداف فریبکارانه و تناقض‌آلود آمریکا با واقع‌نمایی قدرت پوشالی گنبد آهنین رژیم صهیونیستی است که در چند جنگ گذشته با لبنان و نوار غزه فرو ریخته است.
۳- این سناریو را باید در ادامه سلسله شکست‌های یک ماه اخیر رژیم صهیونیستی ارزیابی کنیم. دولت جدید رژیم صهیونیستی در گام نخست تلاش کرد با خیمه‌شب‌بازی بنت در سازمان ملل و فضاسازی رسانه‌ای آن، بر رویکرد جدید جمهوری اسلامی تأثیر بگذارد، ولی با اقبال جامعه به اصطلاح جهانی که مدعی آن است و هیچ کشوری روبه‌رو نشد. در گام دوم به واشنگتن رفت تا با ادعای طرح‌های جایگزین (پلن بی) و القای حمایت دولت بایدن، علیه ایران فضاسازی کند؛ اما آمریکایی‌ها با توجه به تغییر معادلات در منطقه به نفع جبهه مقاومت، مجبور شدند افسار سگ دست‌پرورده خود را بکشند و به او تفهیم کنند که «هرگونه اقدام علیه ایران خطر عذرخواهی آمریکا و جسورتر شدن جمهوری اسلامی را در پی دارد و آمریکا قبل از نگرانی در مورد امنیت اسرائیل، نگران امنیت و منافع خود است که در سراسر جهان در تیررس نیروهای مقاومت قرار دارند!»، لذا وزیر خارجه رژیم صهیونیستی مجبور به اذعان به شکست سفر نخست‌وزیر این
رژیم به واشنگتن شد و گفت «آمریکا هیچ ‌اشتیاقی برای بررسی طرح جایگزین نشان نداد»! در گام سوم نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی به روسیه رفت تا رسانه‌های صهیونیستی–آمریکایی فضاسازی و القا کنند که حضور ایران در سوریه و برنامه هسته‌ای ایران محور مذاکرات بنت و پوتین و در نتیجه روابط راهبردی و مهم تهران– مسکو تحت تأثیر روابط مسکو – تل‌آویو است؛ اما در این ملاقات علی‌رغم مطرح کردن چندین باره این دو موضوع از سوی بنت ، پوتین درباره مذاکرات هسته‌ای سکوت کرد و خبری هم از واکنش او به این درخواستِ بنت منتشر نشد. درباره سوریه نیز پوتین با هشدار به بنت درباره حملات هوایی رژیم صهیونیستی و با این جمله که «روسیه تلاش کرده و می‌کند تا به دوام حاکمیت و دولت سوریه و تقویت آن کمک کند»، آب پاکی را روی دست نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی ریخت تا بنت
دست از پا درازتر سوچی را ترک کند. نکته جالب در این شکست مفتضحانه اولاً این بود که بنت بعد از این سفر در ادعایی مفتضحانه‌تر مدعی شد روسیه با او تماس گرفته و دوباره او را برای سفر به این کشور دعوت کرده است؟! این در حالی است که چنین دعوتی بلافاصله بعد از یک سفر، غیردیپلماتیک‌ترین و غیرعقلانی‌ترین اقدام سیاسی در صحنه روابط بین‌المللی تلقی می‌شود! ثانیاً اینکه دیدار پوتین با بنت در سوچی و نه در مسکو مرکز سیاسی روسیه انجام شد، خود پیام روشنی داشت. ثالثاً پوتین برخلاف عرف دیپلماتیک حتی حاضر نشد برای این دیدار یک مترجم اختصاص دهد و زعیو الکین وزیر ساخت‌وساز رژیم صهیونیستی که در این دیدار حضور داشت، مجبور شد مترجم بنت شود! رابعاً علی‌رغم ادعای رسانه‌های صهیونیستی، اینکه یک دیدار بسیار طولانی‌تر از مدت برنامه‌ریزی ادامه یابد، خود نشانه‌ای از چالشی بودن گفت‌وگوهاست که در دیدار بنت با پوتین اتفاق افتاد و شبکه فرانس ۲۴ با اذعان به این موضوع نتیجه گرفت «موضوع بسیار جالب این دیدار آشکارتر شدن همسو بودن ایران و مسکو در سطح جهانی بود.» عمق آشکار شدن شکست سفر بنت به سوچی این جا بود که وی بعد از برگشت به تل‌آویو برای کاهش فشارهای داخلی گفت «در این دیدار متوجه شدم که پوتین به حرف‌های من گوش می‌دهد!»
۴- نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی نه تنها نتوانست القا کند که جامعه جهانی با سیاست‌های ابلهانه او همراه است بلکه اولاً مجبور به پذیرش سیاست «نه به اقدام غیرمنتظره» شد. این یعنی اینکه هرچند نتانیاهو فهمیده بود که در صورت هرگونه حماقتی تل‌آویو و حیفا با خاک یکسان می‌شود ، اما حال بنت نیز علاوه‌بر آن، این را هم درک کرد که با هر اتهام زنی و فضاسازی علیه ایران سیلی نیز خواهد خورد! ثانیاً نکته جالب این است که نتانیاهو در مراسمی به میزبانی فدراسیون مقامات محلی در تل‌آویو در اعترافی دردناک تأکید کرد «جامعه بین‌المللی به این نتیجه رسیده و دولت اسرائیل هم مجبور به تسلیم شدن شده و این یعنی مشروعیت دادن به قابلیت‌های عظیم ایران و من از این بابت خوابم نمی‌برد!» ثالثاً خبرنگاران نظامی در رسانه‌های متعدد عبری هم در واکنش به درز محتوا و نگرانی‌های مطرح شده در جلسه بنت با نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی، فاش کردند که «نهادهای امنیتی اسرائیل هشدار دادند هرگونه اقدامی علیه ایران موجب می‌شود نه تنها تهدید ایران برطرف نشود، بلکه ایران به‌طور مستقیم هم‌مرز سرزمین‌های ‌اشغالی شود!» رابعاً بعد از اینکه بلوف صهیونیست‌ها درخصوص اختصاص بودجه ۱/۵ میلیاردی برای عملیات نظامی علیه ایران با تمسخر تحلیلگران و رسانه‌های جهان واقع شد، کارشناسان و مهمانان شبکه اینترنشنال اذعان داشتند که اسرائیل نه با این بودجه و نه با ده برابر آن، قدرت عملیات نظامی علیه ایران را ندارد و کانال دوازده تلویزیون اسرائیل با عقب‌نشینی از ادعای حمله نظامی و برای جمع کردن این افتضاح رسانه‌ای ادعا کرد «این بودجه از میان گزینه‌های موجود فقط برای جاسوسی و جمع‌آوری گزارش‌های اطلاعاتی هزینه خواهد شد!» البته این در حالی است که از یک‌ سو سازمان سیا در گزارشی فوق‌محرمانه، به شکست طرح‌های جاسوسی از جمله علیه ایران و به قدرت فزاینده ایران در شناسایی شبکه‌های جاسوسی اذعان کرده و از سوی دیگر نیروهای مسلح ایران به سامانه‌های شناسایی بسیار پیشرفته و جدیدی دست یافته‌اند که قادر است شبکه اطلاعاتی جهانی را رصد کند. خامساً در بلوف بودن ادعا صهیونیست‌ها همین بس که گفته‌اند این مبلغ در قالب بودجه‌های سال‌های ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ تأمین خواهد شد. این در حالی است که از سال ۲۰۱۸ تاکنون رژیم صهیونیستی موفق به تشکیل کابینه و تصویب بودجه سالانه نشده و کماکان با بودجه ۲۰۱۸ گذران می‌کند و بودجه سال‌های ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱ که رو به پایان است، عملاً وجود خارجی ندارند و اکنون نیز به دلیل اختلافات داخلی، بودجه جدید این رژیم علاوه‌بر کسری فزاینده‌ای که قدرت تأمین آن را ندارند، در کنست با چالش روبه رو شده و اگر تا ۴ نوامبر (پنجشنبه این هفته) به تصویب نرسد، کابینه بنت ساقط و منحل خواهد شد! مضاف بر اینکه بودجه ۱/۵ میلیاردی ادعایی نیز در بودجه جدید منظور نشده است! سادساً به اذعان خود رسانه‌های صهیونیستی این ادعای دولت بنت چیز تازه‌ای نیست و دولت نتانیاهو هم قبلاً چنین ادعاهایی داشت و ادعای دولت بنت تنها برای سرپوش گذاشتن بر شکست‌های وی بود.
۵- هرچند رسانه‌های صهیونیستی تلاش دارند با ادعای اینکه اسرائیلی‌ها تهدیدات ایران را جدی می‌گیرند تا از این طریق به القای تهدید ایران برای منطقه بپردازند ، اما برعکس اسرائیلی‌ها ، ملت ایران رژیم صهیونیستی را در قد و قواره‌ای نمی‌بیند که برای جمهوری اسلامی تهدیدی باشد و تنها به‌عنوان یک موجود نامشروع و مزاحم به آن نگاه می‌کند تا به وقتش برسد! گرچه در ضمیر القای تهدید ایران نیز قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی نهفته است که از آن می‌ترسند. لذا منشأ شکست‌های سریالی نفتالی بنت را باید در گزارش محرمانه‌ای جست وجو کرد که او و بایدن را به شدت پریشان کرده است. شبکه تلویزیونی اخبارالسعودیه فاش کرد «گزارش محرمانه‌ای که سپتامبر گذشته بین مقامات اسرائیلی و آمریکایی مطرح و خودبه‌خود مایه نگرانی کاخ سفید و تل‌آویو شده، این است که تلاش دولت جدید ایران برای برقراری روابط با کشورهای منطقه موجب اعتماد فزاینده به جمهوری اسلامی در عرصه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی شده است.»
۶- در حالی که رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بعد از مقامات اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی، در مصاحبه‌ای با مرکز استیمسون اذعان کرد «هیچ شواهد و اطلاعاتی دال بر پنهان‌کاری ایران در زمینه غنی‌سازی اورانیوم و ساخت بمب اتمی ندارم»، مقصد شکست بعدی بنت اجلاس تغییرات آب و هوایی سازمان ملل در گلاسکو است که قرار است در این اجلاس علیه برنامه هسته‌ای ایران فضاسازی کند!


🔻روزنامه اطلاعات
📍 پیوستگی قدرت نظامی و دیپلماسی موفق
✍️ دکتر شبان شهیدی مؤدب

بشر به کمک علم و فناوری توانسته است به رازهای طبیعت، که برگذشتگان ما پوشیده مانده بود، پی ببرد. در همین زمانی که مسأله روز ما قیمت گوشت و برنج و صف‌های طولانی در بعضی پمپ بنزین‌هاست، شمار زیادی ماهواره بر فراز زمین در گردشند، که تعدادی از آنها از صدها کیلومتر ارتفاع می‌توانند جابجایی یک واحد کوچک نظامی را در هر نقطه کره زمین به دقت رصد کنند. همچنین امکان عکسبرداری از راه دور را ساخت عدسی‌های پرقدرت در اختیار ما گذاشته است. باز به یمن همین علم نور و پیشرفت در ساخت دوربین‌ها است که ما در فیلم‌های راز بقا به زندگی و رفتار شگفت‌انگیز موجودات زیر آبی که با جثه کوچک می‌توانند فشار عظیم آب ر ا تحمل کنند، آشنا می‌شویم. آنچه امروز تکنولوژی نام گرفته، حاصل تلاش مداوم چندین قرنی دانشمندان در نقاط مختلف عالم است. البته سهم همه ملت‎‌ها در کسب این دستاوردهای بشری به یک اندازه نبوده است.
بنا به مشاهدات رفتار و زندگی وحوش که در شبکه‌های تلویزیونی نشان داده می‌شود، هوشیاری و غافل‌گیری از رمزهای حیاتی بقاء حیوانات است. ما این واقعیت را، هم در فیلم‌های شکار وحوش عظیم‌الجثه می‌بینیم و هم در زندگی قورباغه یا هشت‌پایی که با مهارت، صید غافل از خطر را می‌رباید و می‌بلعد. پیشینیان، بدون آن که به پیچیدگی‌های امروزینی که ما از زندگی حیوانات دست یافته‌ایم واقف باشند، به فراوانی از زندگی و سلوک آن‌ها، برای ما پند و اندرز و هشدار ذکر کرده‌اند. برای مثال، داستان مسابقه لاک‌‎پشت و خرگوش تقریبا در قصه‌های کودکان همه ملل وجود دارد و سعدی شیرین سخن به نیکویی معنای این داستان در این بیت می‌رساند که:
خواب نوشین بامداد رحیل باز دارد پیاده را ز سبیل
در داستان‌های اساطیری ملل نیز فریب و غافل‌گیری و آگاهی از نقطه ضعف حریف، نقش اساسی در تعیین سرنوشت جنگ ایفا کرده است. مثلا در نبرد رستم و اسفندیار در شاهنامه فردوسی، تا زمانی که جهان‌پهلوان مطلع نشده است که نقطه آسیب‌پذیر بدن اسفندیار چشم اوست، سرنوشت جنگ نامعین است. در داستان اودیسه هومر یونانی نیز، جنگجوی جوان، پاریس، وقتی پایان نبرد را رقم می‌زند که تیر از چله کمان او به پاشنه پای آشیل شکست‌ناپذیر اصابت می‌کند. همین نکته را در داستان زندگی سامسون پهلوان یهودی، که در فصل‌های ۱۳ تا۱۶ کتاب مقدس یهود از او سخن گفته شده، می‌بینیم که وقتی موهای سر او را، که قدرت پهلوان در آنها پنهان شده است می‌تراشند، وی به راحتی به بند کشیده می‌شود.
در دنیای کنونی نیز هوشیاری، غافل‌گیری و پی بردن به نقطه ضعف کشورها، یا به بیان درست‌تر دولتمردان، نقش مهمی در روابط بین‌الملل ایفا می‌کند. دشمن زمانی از اصل غافل‌گیری استفاده می‌کند که حریف او یا خودبزرگ‌بین است، یا از داشتن درک و فهم ناتوانی خود عاجز است، یا در شرایطی قرار دارد که علیرغم وقوف بر نقطه ‌ضعف‌های خود، امکانی برای رفع آن‌ها در اختیار ندارد و بدون لحاظ اولویت‌ها، خود را در چند جبهه درگیر کرده است. در دنیای کنونی نیز تقریبا همه کشورها نقطه ضعف خاص خود را دارند، هرچند از نظر سیاسی جغرافیایی همه ممالک در یک موقعیت قرار ندارند اما فقط شمار اندکی از آنها از این نقطه ضعف‌ها آسیب‌پذیر شده‌اند زیرا آنان در یک سیاست راهبردی درازمدت، قدرت تاکتیکی بالا داشته‌اند که توانایی مانور آنها را بالا برده است. برای مثال امپراطوری عثمانی پس از یک دوره طلایی جهانگشایی و تثبیت خود به عنوان قدرت بزرگ مطرح در اروپا و آسیا رو به ضعف نهاد و نهایتا در جنگ اول جهانی پاره پاره شد و هر قسمت آن را یا قدرت مطرح دیگری در اروپا تصرف کرد یا به کشور جدید مستقلی تبدیل شد. حاصل این شکست بزرگ تاریخی، این بود که ترکیه کنونی در جنگ دوم جهانی بی‌طرفی اختیار کرد و از آسیب و عارضه‌های ویرانگر جنگ، که شعله‌های آن دور تا دور باقی‌مانده امپراطوری زبانه می‌کشید، مصون ماند. در حالی که دولتمردان ایران پس از فروپاشی سلسله صفوی، در زمان قاجاریه، شکست‌های متعددی را تجربه کردند و بخش‌های مهمی از کشور را به امپراطوری روسیه و انگلیس واگذاردند؛ زیرا پادشاهان فاسد آن هم از فهم تغییرات جهانی عاجز بودند و هم قدرت خود را در جهل مردم می‌دیدند و به فکر قدرتمندی کشور نبودند.
ما در دنیای کنونی در وضع خوبی به سر نمی‌بریم و دشمنان با رنگ و لعاب‌های گوناگون برای کشور ما خواب‌های شومی می‌بینند. وقتی به همسایگان خود هم نگاه کنیم به عیان همه کشورهای هم‌مرز ما به‌گونه‌ای سیاست خارجی خود را به قدرت‌های بزرگ مطرح جهان گره زده‌اند و هر قدر هم که ما به آنها دل ببندیم و روی خوش نشان دهیم نمی‌توانیم با آنان رابطه‌ای، آن چنان که به صلاح کشور است برقرار کنیم. متأسفانه در منطقه و در صحنه بین‌الملل هم بعضی رهبران آنها علیه ایران عزیز ما رجزخوانی می‌کنند.
اما روی دیگر سکه به ایران و تاریخ و جغرافیای آن بر می‌گردد که کشور ما نمی‌تواند همه همً و غم خود را به درون مرزهای رسمی جغرافیایی‌اش محدود کند، هر چند همواره قدرت خارجی ما زمانی شکل گرفته که از یک انسجام ملی درونی برخوردار بوده‌ایم. کسانی که این واقعیت تاریخی را نادیده گرفته‌اند هم از درک توان بالقوه کشور غافل شده‌اند و هم به کج‌راهه رفته و با تکرار «نادری دیگر نمی‌آید پدیدر کاش یک اسکندری پیدا شود» دل در گرو نجات کشور با دخالت قدرت‌های خارجی خوش کرده‌اند. پرسش اساسی این است که در شرایط خطرناک کنونی چگونه می‌توانیم قدرت بالقوه خود را به فعلیت درآوریم و نیز چگونه می‌توانیم از برگ‌های برنده برون مرزی خود برای رفع تهدیدها و تحریم‌ها بهره بگیریم.
به صراحت باید گفت که وظیفه دولت آقای رئیسی در این دوران بسیار سنگین است و اگر رئیس جمهوری نتواند با گزینش دولتمردان و سیاستمداران کار کشته و با تجربه و درک واقعیت‌های موجود اوضاع بین‌المللی به مصاف مشکلات برود، فرصت باقی‌مانده را از دست خواهد داد و برای تحقق شعارهایی که در دوران مبارزات انتخاباتی مطرح کرده‌است توفیق نمی‌یابد. همه ما باید حکایت شماره ۱۷ باب هفتم گلستان سعدی را بازخوانی کنیم به‌ویژه در آنجا که می‌فرماید:
به کارهای گران مرد کاردیده فرست
که شیر شرزه در آرد به زیر خمً کمند
نبرد پیش مصاف‌آزموده معلوم است
چنان که مسأله شرع پیش دانشمند


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ تضمین برجام ممکن است؟
✍️ عباس عبدی

یکی از نکاتی که سکانداران جدید سیاست خارجی کشور در موضوع مذاکرات هسته‌ای و برجام بر آن تاکید می‌کنند، تامین ضمانت برای اجرای این توافق است. در واقع کاری که ترامپ کرد و بدون اینکه ایران از تعهدات مندرج در سند برجامی عدول کرده باشد، امریکا را از آن خارج کرد، نشان داد که نقض این توافقنامه هیچ آثار حقوقی بر نقض‌کننده ندارد و ایران از این نظر زیان دیده است. بنابراین بازگشت به برجام بدون حل این نقص بی‌معنا خواهد بود. از سوی دیگر این هدف در چارچوب کنونی برجام تامین نخواهد شد، زیرا به عللی ایالات متحده حاضر به پذیرش آن نیست. به همان عللی که از آن خارج شد. این را بارها گفته‌ام که حتی اگر ترامپ هم رییس‌جمهور نمی‌شد، به احتمال فراوان دموکرات‌ها نیز با ایران در موضوع برجام به بن‌بست می‌رسیدند و شاید از طریق سازوکار ماشه برای خلاص شدن از برجام گام برمی‌داشتند. این وضعیت محصول نادیده گرفتن روح برجام و نکات نانوشته آن است که به احتمال زیاد شفاهی یا به‌طور ضمنی اظهار شده است. در واقع برجام یک گام مهم و اولیه از مجموعه اقدامات و توافقات منطقه‌ای بوده است و اگر قرار بود که موضوع هسته‌ای حل شود و سایر مسائل باقی بمانند و حتی تشدید شوند، طبعا طرف مقابل به این وضع تن نمی‌داد که نداد. بنابراین اجرای برجام را چگونه می‌توان تضمین کرد؟ به یک معنا هیچ تضمین رسمی و حقوقی برای آن وجود ندارد و در عین حال راه برای تضمین سیاسی آن پابرجاست. تضمین رسمی وجود ندارد، چون برای این کار ایران باید با ایالات متحده مستقیما و در چارچوبی فراتر از ۱+۵ مذاکره و توافق کند. ظاهرا ایران به عللی این امر را نمی‌پذیرد. پس امریکایی‌ها هم دلیلی نمی‌بینند که به تنهایی آن را تضمین حقوقی و رسمی کنند. ضمن اینکه برای تضمین رسمی و حقوقی یا باید مراجع قانونگذاری امریکا، یعنی سنا یا کنگره آن را تایید کنند یا آنکه رییس‌جمهور از اختیارات خود استفاده کند که اولی تقریبا ممکن نیست و دومین راه را در چارچوب فعلی برجام نمی‌پذیرند. همچنانکه گفته می‌شود حتی دولت بایدن حاضر نشده است که خودش هم تا پایان چهار سال تضمین اجرا دهد، چه رسد به اینکه احتمال بازگشت ترامپ یا جمهوری‌خواهان وجود دارد. پس چه باید کرد؟ آیا برجام را باید کنار گذاشت و منتفی شده منظور کرد؟ آیا این توافق از ابتدا اشکال داشت و نباید انجام می‌شد؟ پاسخ بنده این است که تضمین اجرای برجام از طریق موازنه قواست. به عبارت دیگر مثل توافق در آتش‌بس است. هنگامی که دو کشور آتش‌بس می‌کنند، ضمانت اجرای آن پاسخ متقابل است. به عبارت دیگر طرفین به این نقطه رسیده‌اند که امکان پیشروی ندارند، پس بهتر است کوتاه بیایند و در گام اول آتش‌بس کنند .

ولی اگر یک طرف آن را نقض کرد، این حق برای طرف مقابل است که آنان نیز نقض کنند. در آتش‌بس نمی‌نویسند که اگر یک طرف نقض کرد، طرف مقابل چه خواهد کرد، بلکه این مفهوم به‌طور ضمنی وجود دارد. پس چرا زمانی که ترامپ خارج شد، طرف ایرانی تغییر سیاست نداد؟ به این علت که ایران پیش‌تر از کارت‌های منطقه‌ای خود استفاده کرده بود و کارت جدیدی نداشت که رو کند و اتفاقا طرف امریکایی هم متوجه این مساله بود. به همین علت است که ایران تاکنون حاضر نشده برجام را رسما کنار بگذارد در حالی که هزینه تحریم‌ها را می‌پردازد. شاید بهترین راه‌حل ماجرا این باشد که ایران یک طرفه اعلام کند که در صورت نقض برجام از سوی طرف مقابل، ایران نیز متقابلا و به سرعت واکنش مناسب نشان داده و فلان یا بهمان کار را انجام خواهد داد و این تنها راه تضمین‌پذیری برجام است. لذا وقت خود را برای گرفتن تضمین‌های رسمی نباید تلف کرد. تضمین در قدرت است، اگر دارید همان را تضمین توافق کنید.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌چالش‌های طرح جهش ساخت مسکن
✍️ حمزه نوذری
یکی از سیاست‌های ‌مطرح‌شده در دولت سیزدهم بحث جهش ساخت مسکن برای افراد و گروه‌‍‌های کم‌درآمد جامعه است که در شعارهای انتخاباتی رئیس‌جمهور پررنگ بود. براساس این طرح کلان پیش‌بینی شده است در طول چهار سال چهار میلیون مسکن ساخته شود. این اقدام به‌ظاهر مداخله‌ در بازار مسکن به نفع گروه‌های کم‌برخوردار است. حمایتی است برای افراد و گروه‌هایی که از افزایش بی‌رویه قیمت مسکن در شهرهای بزرگ به ستوه آمده‌اند و جایگاهی در بازار مسکن کلان‌شهرها اعم از خرید یا رهن و اجاره ندارند و از بی‌حفاظتی در مقابل چنین بازاری رنج می‌برند؛ اما سیاست‌ها و راهبردهای به‌ظاهر حمایتی و انسانی پیامدهای پیش‌بینی‌نشده‌ای دارد که ممکن است نتایجی درست خلاف اهدافش به بار بیاورد. در دو دهه گذشته دو راهبرد هدفمندی یارانه‌ها و مسکن مهر به اجرا درآمد که طراحان و حامیانش این‌گونه تلقی می‌کردند که اگر این سیاست‌ها اجرا شود، جامعه و اقتصاد ایران متحول خواهد شد و از نظر اقتصادی در ردیف اقتصادهای برتر دنیا قرار می‌گیریم و مسئله نابرابر‌ی در بازار مسکن کاهش پیدا می‌کند که امروز همه می‌دانیم که این راهبردها نتوانستند تحولی جدی در جامعه و اقتصاد ایران شکل دهند. طراحان مسکن در دولت سیزدهم به‌سرعت در حال آماده‌سازی زمینه‌های احداث آن هستند و محل‌هایی نیز برای ساخت در نظر گرفته‌اند و حتی بحث ورود چینی‌ها برای مشارکت در این طرح نیز مطرح شده، با این توجیه که شرکت‌های چینی دارای فناوری نوینی هستند که برای کاهش زمان ساخت و کاهش هزینه‌ها به‌ کار می‌آید. مسئله این است که در این طرح حفره‌هایی وجود دارد که باید به نحو مناسبی مورد توجه دولت و وزارت راه و شهرسازی قرار بگیرد و قبل از اجراشدن به سؤال‌های اساسی جامعه پاسخ داده شود. نخست اینکه آیا توسعه مسکن در اطراف و بیابان‌های کلان‌شهرها، حاشیه‌نشینی را تعمیق نمی‌کند؟ آیا مسئله حریم شهرها از بین نمی‌رود؟ مسئله تأمین آب شرب و برق و گاز (با توجه به کمبود این منابع و هزینه کلان زیرساخت آن) چگونه حل می‌شود؟ ساخت مسکن در بیابان‌های اطراف شهرها مسئله کیفیت و مناسب‌بودن برای زندگی را چگونه حل می‌کند؟ آیا هدف ساخت مسکن است یا سرپناه؟ تعیین تکلیف‌هایی که وزیر راه و شهرسازی برای بانک‌ها در تأمین مالی مشخص می‌کند منجر به تورم سرسام‌آور نمی‌شود؟ آیا مشکلات مسکن مهر در این طرح حل شده است؟ طرح‌ها و راهبردهای کلان باید در ارتباط و نسبت با هم طراحی شوند، این طرح چه نسبتی با مسئله بی‌کاری و تورم دارد؟ مسئله گروه‌های فاقد درآمد و کم‌درآمد علاوه بر ناتوانی در خرید مسکن، تورم و بی‌کاری است، آیا سازوکارهایی برای این دو در کنار بحث مسکن وجود دارد؟ گاهی گفته می‌شود این طرح درنهایت به نفع سرمایه‌داران و دلالان مسکن است و اساسا این طرحی است در راستای انباشت ثروت گروه‌‌ها و شرکت‌های خاص. مسئله مسکن در کلان‌شهرها چالشی اساسی است، درحالی‌که افراد در شهرهای کوچک و متوسط بیش از همه با بی‌کاری و تورم کالاهای اساسی دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ اما این طرح چالش مسکن را در کلان‌شهرها حل نمی‌کند، بلکه در اطراف کلان‌شهرها زندگی خوابگاهی درست می‌کند. بیش از یک‌میلیون‌و ۵۰۰ هزار خانه خالی وجود دارد که سیاست‌گذاری کارآمد در این زمینه بخش مهمی از مسئله مسکن را حل می‌کند.

نوسازی و ساخت مسکن در بافت‌های فرسوده نیز بیش از پیش باید مورد توجه قرار گیرد؛ اما مهم‌ترین مسئله این است که جامعه آگاهی زیادی درباره جزئیات این طرح ندارد نه‌تنها جزئیات طرح کلان باید به اطلاع جامعه مدنی رسانده شود بلکه باید گروه‌های مختلف اجتماعی در طراحی، برنامه‌ریزی، اجرا و نظارت این طرح مشارکت داشته باشند. پاسخ‌گویی و شفافیت درباره این طرح کلان را باید از همین حالا شروع کرد. حامیان این طرح در دولت معتقدند این طرح کارشناسی شده است. می‌توان امید داشت بخشی از مسائل با رجوع به کارشناسان حل شود، اما باید این نکته مهم را به یاد داشته باشیم که تأکید زیاد بر نخبه‌گرایی و غلبه نگاه کارشناسی مشکلاتی ایجاد می‌کند که مهم‌ترین آن دنبال‌کردن اصلاح امور از بالا و کم‌توجهی به عقلانیت جامعه مدنی است. همان سیاستی که تکنوکرات‌ها در ایران دنبال کرده‌اند و کماکان حامی جدی آن هستند. سیاست‌ها و برنامه‌های کارشناس‌محورانه مانند بودجه‌های سالانه، برنامه‌های پنج‌ساله توسعه و طرح کلان ساخت مسکن با مداخله دولت برای گروه‌های خاص بدون شراکت و مداخله جامعه مدنی کاری از پیش نمی‌برد. راه‌حل مشخص انتخاب رویکرد تلفیقی جامعه مدنی و کارشناسی به جای کارشناسی محض است. کارشناسان مدام و مستمر باید نظر جامعه مدنی و گروه‌های مختلف اجتماعی را جویا شوند. بوروکراسی اداری باید بتواند مدیریت تعارض بین گروه‌های مختلف اجتماعی را انجام دهد. کارشناسان و بوروکرات‌ها باید ملزم شوند مستندات گفت‌و‌گوها با جامعه مدنی و نحوه مدیریت تعارض بین گروه‌های مختلف اجتماعی را ضمیمه برنامه‌ها و سیاست‌ها کنند و این ضمیمه نقش وتویی داشته باشد. برنامه‌ریزان و کارشناسان باید درک کنند که برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری فرایندی از بالا به پایین نیست. سیاست کلانی مانند ساخت چهار میلیون مسکن دو بعد دارد: نخست، بعد اجتماعی و دموکراسی که همان جامعه مدنی است. دوم، بعد فنی و کارشناسی که به ملاحظات علمی مربوط است. تنها راه‌حل پیشرو، تلفیق دموکراسی اجتماعی با دانش فنی و کارشناسی است. مشارکت و مداخله جامعه مدنی در این طرح به معنای نفی نگاه کارشناسی نیست. وزارت راه و شهرسازی لازم است چند اقدام اساسی انجام دهد: نخست اطلاع‌رسانی، شفافیت و پاسخ‌گویی درباره نحوه اجرای طرح. دوم، فراهم‌کردن زمینه تعامل، ارتباط و گفت‌وگو بین اندیشمندان، کارشناسان، انجمن‌ها و تشکل‌های اجتماعی برای تعیین سازوکار مناسب برنامه‌ریزی، اجرا و نظارت و ارزیابی. سوم، فراهم‌کردن شراکت و نظارت عادلانه گروه‌های مختلف اجتماعی در طرح.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ساداتی‌نژاد چقدر صادق است؟
✍️ نادر کریمی‌جونی
روزگاری همین سیدجواد ساداتی‌نژاد در قامت رییس کمیسیون کشاورزی از خودکفایی در تامین نهاده‌های دامی سخن می‌گفت و از اینکه ایران بتواند همه و یا حداقل عمده نیاز خود را در زمینه نهاده‌های دامی از داخل تامین کند حمایت می‌کرد اما همه اینها به زمانی بازمی‌گشت که ساداتی‌نژاد در جایگاه ریاست کمیسیون کشاورزی مجلس شورای اسلامی می‌توانست از کیسه مهمان خرج و ایده‌هایی طرح کند که خود در قبال اجرایی و به نتیجه رساندن آن نه مسوولیتی دارد و نه پاسخ‌گو است. به همین دلیل جلوی میکروفن‌ها و دوربین رسانه‌ها دولت و وزارت جهاد ‌‌کشاورزی را به خودکفا شدن و یا دست‌کم حرکت به سمت خودکفایی در تامین نهاده‌های دامی فرامی‌خواند.
اما حالا که ساداتی‌نژاد در جایگاه وزیر قرار گرفته کسانی پیدا شده‌اند که آقای وزیر را به تلاش برای تامین و تولید داخلی نهاده‌های دامی فراخوانده و تلاش‌هایی که پیش از این برای اصلاح و بازسازی زمین‌های کشاورزی در سیستان‌وبلوچستان، خوزستان و فارس انجام شده را یادآوری کرده و به وزیر کنونی گفته‌اند که اگر هر هکتار از زمین‌های کشاورزی بازسازی‌شده حدود ۱۲ تن نهاده دامی تولید کند، ۶۰۰ هزار هکتار مجموعه زمین‌های قابل بازسازی در سیستان‌وبلوچستان، فارس و خوزستان حدود ۵/۷ میلیون تن نهاده دامی حاصل می‌شود که حدود ۶۰ درصد از نیاز کشور به نهاده دامی را تامین و دامداران ایرانی را تا حد زیادی از واردات نهاده دامی، بی‌نیاز می‌کند.
اطلاعات بالا تنها بخشی از اطلاعاتی است که در روزهای گذشته از زبان اعضای کمیسیون کشاورزی شنیده شده و آنان مافیای واردات نهاده‌های دامی را عاملی دانسته‌اند که از استقلال کشور در زمینه تولید و تامین غذای دام استقبال نمی‌کند و حتی در این‌باره سنگ‌اندازی می‌کند چراکه واردات این ماده حیاتی و استراتژیک در همه زمان‌ها و برای تمامی دست‌اندرکاران و واسطه‌ها سود کلان و متنابهی حاصل می‌کند؛ سودی که چشم‌پوشی از آن امکان‌پذیر نیست.
حالا سیدجواد ساداتی‌‌نژاد باید به دوستان و همکاران سابقش در مجلس شورای اسلامی توضیح دهد که حاصل تخصیص ۸۵۰ میلیون دلار ارز، از صندوق توسعه ملی که با اجازه مقام معظم رهبری داده و قرار شده بود زمین‌های سیستان‌وبلوچستان بازسازی و احیا شود، چه بوده است؟ آیا این ارز تخصیص داده شده در دولت پیشین تماما در محل خویش هزینه شده و نتایج امیدوارکننده دربر داشته است؟ سیدجواد ساداتی‌نژاد علاوه بر این باید بیان کند که به ایده‌های خودش چقدر وفادار مانده و توصیه‌هایی که در زمان ریاست بر کمیسیون کشاورزی مجلس می‌کرده، چقدر صادقانه و حرفه‌ای بوده است.
البته وفاداری رییس پیش کمیسیون کشاورزی مجلس و وزیر کنونی جهادکشاورزی به ایده‌ها و توصیه‌های خودش، معیاری برای صداقت سیدجواد ساداتی‌نژاد با مردم و شهروندان و از آنها مهم‌تر با کشاورزان و دست‌اندرکاران بخش مهم کشاورزی کشور محسوب می‌شود چراکه وی هنوز آن‌قدر که لازم است فعالیت قابل توجه برای ثبت در کارنامه انجام نداده و از این بابت شاید نتوان کارنامه وی را در حدود ۱۰۰ روز مسوولیتش ارزیابی کرد، اما آقای وزیر می‌تواند توضیح دهد که جهت‌گیری تصمیم‌ها و راهبردهای وزارتخانه در روزهای پیش‌رو، آیا استقلال در تولید نهاده‌های خوراک دام است یا همچنان رانت‌خواران واردات غذای دام می‌توانند از گشاده‌دستی و اغماض‌های وزیر و وزارت جهاد کشاورزی مطمئن باشند و سودهای کلان نصیب خود کنند.

 

🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ریشه مخالفت با مالیات ملکی
✍️ فرید قدیری

گروهی از مدیران دولتی مرتبط با بخش مسکن با یکسری تصورات وارونه درباره «مالیات سالانه بر ملک»، مسیر عبور از بحران «خانه‌‌‌های منجمد» را مسدود کرده‌‌‌اند. متولی این بخش چهار سوءبرداشت نسبت به مالیات ملکی دارد. حدود دو هفته قبل، طی برگزاری نشستی بین مسوولان بخش مسکن و یکی از اعضای تیم اقتصادی دولت، صحبت‌‌‌هایی درباره تجهیز بازار ملک به مالیات مطرح شد، اما بدون اینکه نسبت به نوعی مالیات، فهم مشترکی ایجاد شود، استدلال‌‌‌های غلط و کاملا برعکس «واقعیت این مالیات»، جهت‌‌‌ نشست را به بیراهه منحرف کرد.
یکی از انواع مالیات‌های بسیار رایج در بازار مسکن کشورهای مختلف، «مالیات بر دارایی ملکی» است که بدون نیاز به تشخیص هویت ملک‌‌‌بازها و همچنین بدون وابستگی به شناسایی املاک بلااستفاده، همه خانه‌‌‌ها را مشمول پرداخت مالیات به میزان مشخصی از قیمت روز ملک (با نرخ میانگین ۲/۱ تا ۳/۱درصد) می‌کند. نرخ این مالیات در هر کشور، شناور و در دامنه نرخ حداقلی (زیر۵/۰درصد) تا نرخ حداکثری (نزدیک به ۲درصد) است؛ به‌طوری که نرخ‌های بالا برای چند‌‌‌خانه‌‌‌ای‌‌‌ها، ساکنان قسمت‌‌‌های خوب شهر و همچنین املاک دارای قیمت بیشتر از سطح حداکثری متعارف، وضع می‌شود و برعکس. هدف این مالیات، تنظیم‌‌‌گری در بازار مسکن از بابت «پرداخت هزینه سفته‌‌‌بازی ملکی» و «جلوگیری از منجمد گذاشتن واحدهای مسکونی» است؛ ضمن اینکه بخشی از این مالیات سالانه بر ملک، در قالب مالیات شهری (شارژ شهری) یا به صورت مستقیم از سوی شهرداری‌‌‌ها دریافت می‌شود یا سهم آنها از سوی دولت ارائه می‌شود که این شارژ نیز در ازای «ارائه خدمات بیشتر در یک محله به ساکنان آن محله» برای آن گروه از مالکان بیشتر از دیگر محله‌‌‌هاست تا از منابع حاصل از مالیات شهری، خدمات عمومی موردنیاز بخش‌‌‌های فقیر شهر، توسعه پیدا کند و تامین شود. در کشورهای مختلف، با دریافت «مالیات سالانه بر املاک» اثبات شده است که «هزینه منجمد کردن ملک» تا حد «پرهیز از انجماد ملک (خرید و بلااستفاده گذاشتن خانه)» برای افراد بالا می‌رود. چهار برداشت وارونه از این مالیات وجود دارد:

۱) مالیات بر ملک باعث افزایش قیمت مسکن می‌شود: این، اولین تصور غلط درباره «مالیات سالانه بر ملک» است. این برداشت، رابطه خیالی مالیات موثر با قیمت ملک را توصیف می‌کند. برخی‌‌‌ مقامات معتقدند اگر از املاک مسکونی، مالیات سالانه دریافت شود، این کار باعث کاهش عرضه جدید مسکن ناشی از ترس مالیاتی خواهد شد و مانعی برای خانه‌‌‌اولی‌‌‌ها به وجود می‌‌‌آورد؛ اما واقعیت برخلاف این خیال‌پردازی است. همان‌طور که در ابتدا توضیح دادیم، دریافت مالیات سالانه، براساس نرخ شناور متناسب با موقعیت شهری املاک و همچنین بر اساس تعداد املاک تحت مالکیت، منعطف است. این مالیات چنانچه با نرخ متعارف جهانی باشد، مالکان چندخانه‌‌‌ای تصمیم ‌‌‌می‌‌‌گیرند برای رهایی از مالیات، یکی از دو راه را طی کنند؛ اجاره ملک بیکار یا فروش آن. در ‌‌‌نتیجه، عرضه در بازار مسکن افزایش پیدا می‌کند و به دنبال آن، شرایط برای کاهش قیمت و اجاره‌‌‌بها فراهم می‌‌‌آید.

۲) اخذ مالیات سالانه از املاک باعث فرار سرمایه به املاک خارجی می‌شود: دو گروه مخالف «بهترین نوع مالیات ملکی» که شامل دسته‌‌‌ای از کارشناسان و مسوولان دولت هستند، نگران خروج سرمایه از کشور در پی دریافت مالیات سالانه از املاک‌اند‌. جالب است که طی دو سال گذشته که دولت مدام آزمون و خطا کرد تا از خانه‌‌‌های خالی، «مالیات بر خانه خالی» (بدترین نوع مالیات در بخش مسکن) دریافت کند و هر بار نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اولیه دریافت این مالیات فرعی (بانک اطلاعاتی به‌روز و بدون نقص از هویت چندخانه‌‌‌ای‌‌‌ها و آدرس این املاک)، کاری از پیش نبرد، یک نفر از داخل این دو دسته، صحبتی از «خروج سرمایه بعد از دریافت مالیات از خانه خالی» مطرح نکرد. با این حال، این برداشت هم مثل اولی، غلط است.

علل سرمایه‌گذاری ملکی ایرانی‌‌‌ها در خارج از کشور، بسیار متفاوت از ریشه خریدهای سرمایه‌‌‌ای ملک در داخل کشور است. به همین دلیل املاک خارجی، کالای جانشین املاک بازار مسکن کشورمان نیست که اگر شرایط خرید در اینجا محدود شود، تقاضای اینجا به آنجا حرکت کند. البته عکس این رویه صادق است؛ یعنی در حال حاضر به خاطر اینکه مالیات محدودکننده سفته‌بازی ملکی در بازار مسکن داخلی وجود ندارد، این رفتار (اتفاقی که طی سه سال گذشته رخ داد) باعث رشد شدید قیمت ملک در داخل شده و ارزش اسمی دارایی مالکان را به‌قدری افزایش داده است که برخی افراد تحریک می‌‌‌شوند با فروش آپارتمان در داخل، خانه یا واحد مسکونی در کشورهای خارجی خریداری کنند. در حال حاضر، یکی از علل تفاوت شدید میانگین قیمت مسکن در تهران با شهرهای بزرگ ترکیه و همچنین سایر کشورها، عدم‌دریافت مالیات سالانه است که باعث خریدهای سرمایه‌‌‌ای بی‌‌‌محابا در بازار ملک کشور و رشد شدید قیمت شده است (در حال حاضر، متوسط قیمت آپارتمان در تهران تقریبا ۷/۱برابر قیمت ملک در استانبول است).

۳) خانه‌‌‌های دوم و چندم (خالی از سکنه) را به سبب محافظت در برابر تورم می‌‌‌خرند و نباید مانع آنها شد: وقتی «نسخه‌ای بهتر از ملک‌‌‌بازی برای حفظ ارزش واقعی دارایی» معرفی و به دولت برای اجرای عمومی پیشنهاد نشود، این استدلال، ظاهر مردم‌‌‌پسندی دارد. اما همین ظاهر خطرناک هم باید برای عموم جامعه و البته کارشناسان در استخدام دولت و مدیران دولتی، شناسایی شود. در اینکه «انتظارات تورمی» طی این مدت در بازارها از جمله بازار مسکن وجود داشته و همین پارامتر باعث تحریک به خرید سرمایه‌‌‌ای ملک شده است، شکی نیست؛ اما آیا راه‌حل تورم، دامن زدن به انتظارات تورمی بیشتر است؟ قطعا جواب منفی است. خریدهای سرمایه‌‌‌ای در بازار ملک، باعث کاهش عرضه در دسترس تقاضای مصرفی می‌شود و موتور تورم مسکن را شتاب می‌‌‌بخشد. در نتیجه، به «انتظارات تورمی» در داخل بازار ملک، بیشتر دامن می‌‌‌زند. پس مسیر دیگری برای حفظ ارزش دارایی در برابر تورم باید اتخاذ شود. این مسیر سالم، در همین بازار مسکن وجود دارد؛ اما از طریق اتصال به بازار سرمایه.

دولت برای ایجاد مسیر جایگزین خرید سرمایه‌‌‌ای ملک، باید بازار مسکن را به بازار سرمایه متصل کند. با اتصال این دو بازار به یکدیگر، امکان سرمایه‌گذاری ملکی (دقیق‌‌‌تر اگر گفته شود، سرمایه‌گذاری ساختمانی) در بازار سرمایه، به‌عنوان شیوه‌‌‌ای ضدمحرک تورم ملک، فراهم می‌شود. در بازار سرمایه، چنانچه شرایط نرمال و غیردولتی برای راه‌‌‌اندازی صندوق‌های زمین و ساختمان فراهم شود، سازنده‌‌‌ها با تشکیل همین صندوق‌ها و عرضه یونیت‌‌‌های سرمایه‌گذاری در بورس، نقدینگی متقاضیان سرمایه‌گذاری ملکی را جذب می‌کنند و خانه‌‌‌سازی انجام می‌دهند تا بعداز پایان عملیات ساختمان‌‌‌ها، سرمایه‌گذاران این صندوق بورسی بتوانند با واگذاری یونیت‌‌‌ها، معادل رشد قیمت ساختمان احداث‌شده از سوی صندوق، از این صندوق، سود کسب کنند. همان‌طور که مشخص است، سود سرمایه‌گذاران صندوق زمین و ساختمان در بورس، معادل همان سود حاصل از رشد قیمت ملک است؛ اما از مسیر سالم (بورسی) این اتفاق رخ می‌دهد. به بیان ساده‌‌‌تر، با اتصال بازار مسکن و بازار سرمایه به هم، سرمایه‌گذاری ملکی افراد در نتیجه ساخت‌وساز در این صندوق‌ها، باعث رشد عرضه مسکن (ساخت‌وساز) می‌شود؛ اما همین سرمایه‌گذاری ملکی در بازار مسکن، به اعتبار واحدهای مسکونی موجود در بازار انجام می‌شود که باعث کمبود عرضه و رشد قیمت در معاملات دیگر افراد می‌شود.

۴) اول عرضه باید افزایش پیدا کند؛ بعد مالیات دریافت شود: مسوولان بخش مسکن معتقدند که باید بین اقدام به عرضه جدید و اجرای مالیات بر ملک، اختلاف زمانی وجود داشته باشد. به همین دلیل است که فعلا همه دغدغه دولت، اجرای طرح یک‌میلیون مسکن شده است. اما این سوءبرداشت هم وارونه است. همه شواهد نشان می‌دهد که برای حل بحران جهش قیمت مسکن و خروج از رکود، باید ابتدا «مالیات سالانه» وضع شود. ضمن آنکه مالیات‌‌‌ستانی منافاتی با ساخت‌وساز ندارد. اما اگر قرار باشد، همه دل‌مشغولی دولت، صرف برنامه‌‌‌ای شود که به این زودی‌‌‌ها آثار احتمالی آن در بازار مسکن ظهور نمی‌‌‌کند، در این صورت باید سراغ گزینه صحیح رفت.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0