🔻روزنامه ایران
📍 طومار شیخ بهایی؛ سندی مکتوب برای مدیریت آب زایندهرود
✍️ سارا احمدی
در نظامهای مختلف اجتماعی، مالکیت انسان بر منابع موجود در طبیعت با توجه به شرایط جغرافیایی، زمانی و مکانی و ساختاری که فرد در آن زندگی میکند تعریف میشود. شکل مالکیت با توجه به کارکرد آن در دورههای مختلف تاریخی تغییر کرده و انسانها گونههای کارکردی و مناسب هر عصر را برای مدیریت منابع در نظر گرفتهاند.
یکی از این شکلها، مدیریت آب و تقسیم آن بوده که در دورههای زمانی مختلف با هدف به حداقل رسانیدن تعارضها و ایجاد عدالت در جامعه شکل گرفته است.
جامعه ایران با توجه به مشکل کمبود آب از گذشتههای دور راهکارهای مختلفی برای مدیریت منابع آب تعریف کرده است. مهمترین تدبیر فنی، چهل هزار حلقه قناتی بوده است که پیشینیان ما از چهار هزار سال قبل تا به امروز حفر کردهاند. از میان تدابیر حقوقی نیز میتوان به طومار شیخ بهایی بهعنوان سند مکتوبی برای مدیریت حوضه آب زایندهرود اشاره کرد. طومار شیخ بهایی، بهعنوان سندی حقوقی برای تقسیم آب بین ساکنان ۷ بلوک آبخور (شامل ۲۷۰ سهام جزئی و ۳۳ سهم کلی) در نظر گرفته شده بود.
نظام مالکیت انسان بر منابع آبی، به این معنا نیست که هرکس به هر میزان بخواهد بتواند از آب استفاده کند؛ بلکه طبق توافقی اجتماعی با توجه به منابع موجود آبی تقسیم صورت میگرفته است. نخستین شواهد مکتوب قابل استناد که به مشکلات کمآبی و تعارضات میان بخشهای مختلف حوضه آبریز زایندهرود میپردازد، طومار شیخ بهایی است. مشاهده این طومار نشان میدهد که طومار شیخ بهایی بهعنوان نمونه سنتی مدیریت منابع آبی، با توجه به شرایط زیستی و جغرافیای منطقه طراحی شده است.
در این طومار، از ۷۵ روز پس از نوروز تا آخر آبان ماه به مدت ۱۶۰ روز تقسیم آب تعریف شده و در فصل سرد که بارندگیها کافی و مناسب بوده بهرهبرداری به شکل آزاد در نظر گرفته شده است. این طومار با مدیریت منابع موجود در آن زمان و حق برداشت به میزان تعیین شده، تعارض را به حداقل رسانیده و مسأله بهرهبرداری از آب را مدیریت میکرده است.
اگرچه نظامهای مالکیت بر منابع آبی، از سوی مردم بدون نقص نبوده و تنشها و تعارضات را از بین نبرده است؛ اما شاید طرح این سؤال ضروری باشد که آیا مالکیت و نمایندگی دولت بر منابع آبی توانسته است این تنشها را مدیریت کند؟ آیا دولتها در مدیریت و زمانبندی برداشت این منابع موفق بودهاند؟ آیا به مشارکت گرفتن مردم و تقویت اعتماد و سرمایه اجتماعی راهی مناسب برای مدیریت منابع آبی است؟ وقتی نظام مالکیت و بهرهبرداری توسط خود مردم اداره شود آیا نتایج بهتری را شاهد نخواهیم بود؟
🔻روزنامه کیهان
📍 بسیج اینگونه بر قدرت چندبعدی آمریکا پیروز شد
✍️ سعدالله زارعی
پنجم آذر ماه سالگرد تشکیل «بسیج مستضعفین» است. نقش فعال و راهگشای بسیج در جمهوری اسلامی و در جهان اسلام بسیار آشکار است. اینک ۴۳ سال از روز تأسیس بسیج میگذرد و بخش بزرگی از اهدافی که از تأسیس آن در نظر گرفته شده محقق گردیده است و در عین حال ضرورت حضور بسیج در میدان چه در بعد داخلی جمهوری اسلامی و چه در بعد داخلی جهان اسلام برای ساماندهی ملت و ملتها و چه در بعد خارجی یعنی مقابله با دشمنان انقلاب اسلامی و دشمنان جهان اسلام به قوت خود باقی است و حتی ضرورت آن افزایش هم یافته است. در این خصوص نکات زیر اهمیت دارند:
۱- دستور تشکیل بسیج مستضعفین از سوی حضرت
امام خمینی - قدسسره- در ضمن سخنانی که چهارم آذر ماه ۱۳۵۸ و در جمع گروهی از پاسداران انقلاب اسلامی ایراد کردند، صادر شد. با بررسی سخنان حضرت امام در این جلسه یک نکته بارز به چشم میخورد. ایشان پیشبینی کرده بودند که آمریکاییها برای از بین بردن
«تفکر مقاومت در برابر غرب» که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران سامان تازهای پیدا کرده است، ظرفیتهای عظیم نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانهای را به میدان میآورند و اگر برای این موضوع فکری نشود، پیروزی آمریکا قطعی است. جمعبندی امام این بود که رویه ستیزهگرایانه غرب با محوریت آمریکا در برابر ایران هم شدت پیدا میکند و هم چندلایه میشود و لذا بدون یک سامان انقلابی نمیتوان اقدامات عظیم آمریکا و کشورهای وابسته به آن را خنثی کرد. امام انقلاب اسلامی را با حضور گرم و فعال و مستمر - و البته بدون سازماندهی مردم- به پیروزی رسانده و برای پیروزی انقلاب اسلامی به تشکیل یک سازمان احساس نیاز نکرده بودند؛ اما در این مرحله احساس کردند حضور گرم، فعال و پیوسته مردم در صحنه را باید با یک سازمان قوی مردمی گره زد و به مصاف توطئههای آمریکا رفت.
امام در مقدمه سخنان روز چهارم آذر ماه ۵۸ خود فرمودند:
«الان با آمریکا که مجهز به همه جهاز درجه اول دنیاست یعنی یک قوهای است که در دنیا مقابل ندارد، روبهرو هستید». درک ابعاد این موضوع و البته درک سخنان امام در آن زمان خیلی آسان هم نبود و از اینرو در داخل کشور بعضی - از جمله جریان نهضت آزادی-میگفتند آمریکا، جمهوری اسلامی را پذیرفته و آماده است تا مثل هر دولت دیگر با آن مراوده سیاسی، اقتصادی و... داشته باشد. بعضی دیگر هم در داخل کشور با دامن زدن به مباحث فرعی مثل رخدادهایی که در همین حوالی در تبریز و قم - آشوبهای جریان جمهوری خلق مسلمان-
پیش آمده بود، اولویت پرداختن به مخاطرات خارجی را از ذهن مردم دور میکردند. این موضوع عملاً کشور را دچار یک دودستگی کرده بود و هر دو دسته هم در بخشهای مختلف نظام - از شورای انقلاب اسلامی تا استانداریها- حضور و نفوذ جدی داشته و جالب این است که جریان متساهل با غرب و بیتوجه به سنگربندیهای آمریکا در سال ۵۸، غلبه کردند و پستهای حساسی را تصاحب نمودند و بیم آن میرفت که انقلاب اسلامی به سرنوشت نهضت مشروطه گرفتار شود. از اینرو حضرت امام خمینی در صفحات پایانی وصیتنامه الهی- سیاسی خود ضمن اشاره به تلاش غربگرایان، به غلط بودن پارهای از انتخابها و انتصابهای سالهای اولیه انقلاب اشاره تلخی داشتند.
روند توطئه آمریکا به مرور فضای ذهنی ایرانیان را روشن کرد و به همین جهت پیوسته از فروغ و نفوذ اجتماعی جریانات متساهل کاسته شد و به گسترش تفکر نیروهایی که با «واژه حزباللهی» شناخته میشدند، افزوده شد. حدود پنج ماه پس از دستور حضرت امام برای تشکیل بسیج و پیشبینی اینکه به زودی آمریکا وارد عمل نظامی علیه ایران میشود، آمریکاییها به نام آزادسازی گروگانهای خود در ایران، با بهرهگیری از یک اسکادران نظامی، حمله به تهران را عملیاتی کردند که البته با مکر الهی به شکست انجامید. اما این موضوع نشان داد که جمعبندی آمریکا درباره انقلاب اسلامی و خیزش مسلمانان منطقه - در آن زمان- اقدام نظامی شدید علیه جمهوری اسلامی و از بین بردن آن بوده است،کما اینکه حدود پنج ماه پس از شکست حمله نظامی آمریکا به تهران - واقعه موسوم به طبس- وزارت دفاع آمریکا به طور علنی، جنگ علیه ایران را در بغداد شروع کرد که ۸ سال به درازا کشید و از قضا در آخرین ماههای خود با جنایتبارترین اقدام نظامی آمریکا علیه شهروندان غیرنظامی ایران - حمله به هواپیمای مسافری- توأم شد. یعنی شاسی جنگ را دونالد رامسفلد معاون وقت وزیر دفاع آمریکا در بغداد فشار داد و با اقدام فرمانده ناو وینسنس در زدن هواپیمای مسافری ایران در آخرین ماههای جنگ توأم شد. بعد از پایان جنگ ۸ ساله نیز آمریکاییها از خواب براندازی نظامی جمهوری اسلامی ایران خارج نشدهاند.
۲- حضرت امام خمینی با درک عظمت توطئهای که در راه بود و البته ماهها پیش از آنکه این توطئه عملی شود، راهحل را در سازمانبخشی به مردم و ساماندهی قدرت مردمی دانستند و لذا علیرغم وجود سپاه پاسداران، ارتش، کمیتههای انقلاب و قوای انتظامی کشور، تشکیل بسیج مردمی را با «اطمینان» مد نظر قرار دادند. رهبران انقلابها و کشورها در مواجهه با این پدیدههای سترگ اولاً نوعاً مسئله را پیشبینی نمیکنند و پس از مواجهه با آن متوجه چنین دسیسهای میگردند، ثانیاً وقتی با چنین اقداماتی روبهرو گردیدند، منفعل میشوند و تسلیم شرایط میگردند و نتیجتاً دشمن به هدف خود میرسد.
اما، حضرت امام ضمن اینکه از در پیش بودن توطئههای بزرگ، «اطمینان» پیدا کرده بودند، در مورد توان داخلی مقابله با اقدامات نظامی آمریکا و عوامل آن هم «اطمینان» داشتند. از اینرو در همین سخنرانی چهارم آذر ماه ۵۸ پس از آنکه به قدرت آمریکا در برخورد آتی با ایران اذعان نمودند، اما به پیروزی نهایی ایران بر آمریکا هم با اطمینان سخن گفتند: «اما ما مجهزیم به یک قدرتی بالاتر از آن و آن توجه به خدا و اسلام است.» درک در پیش بودن اقدامات نظامی آمریکا علیه ایران در آن زمان آسان نبود و از این سختتر، درک اینکه در این مصاف قطعی، پیروزی نهایی با انقلاب اسلامی و با ملت ایران است، برای کمتر کسی قابل تصور بود که ملت ایران در جنگی ۸ ساله بر آمریکا پیروز میشود. حدود ده ماه پس از پیشبینی امام جنگ سنگینی علیه ملت ایران و در واقع علیه تفکری که همه جهان اسلام را دربرگرفته بود، به وقوع پیوست و در این فاصله اگرچه کار مهمی در شکلگیری نهاد بسیج صورت نگرفته بود اما الگوی مقاومت و راه آن مشخص شده بود و لذا با وقوع جنگ تحمیلی ۸ ساله، بسیج و به تعبیر حضرت امام خمینی «ارتش ۲۰ میلیونی» تشکیل شد و توانست ورق جنگ را در زمانی کوتاه به نفع مردم ایران برگرداند و در نهایت با پیروزی از آن خارج گردد.
۳- امروز یعنی ۴۳ سال پس از «فرمان تشکیل بسیج» ایران و جهان اسلام در مقابل آمریکا، در موضع تهاجمی قرار گرفتهاند به گونهای که در کمتر هفتهای نیروهای نظامی آمریکا در منطقه از حملات گروههای مسلح مردمی - همان بسیج- در امان است. جنگ نظامی آمریکا علیه مردم ایران به ناچار متوقف گردیده در حالی که حرکت نظام جمهوری اسلامی در توانمندسازی بیشتر قدرت دفاعی کشور و نیز افزودن به قدرت دفاعی ملتها در جهان اسلام، متوقف نشده و جلوههای
هر روزهای از آن را در قالب برگزاری مانور یا رونمایی از تجهیزات جدید حساس نظامی و یا مراوده جدید نظامی با کشورهایی مشاهده میکنیم.
جنگ آمریکا در عرصه اقتصادی هم به مرور از تپش افتاده است. آمریکا از این جنگ زیاد صحبت میکند اما زیادهگویی آنان در مورد اثر تحریمها از سر اعتقاد نیست. آنان معتقد نیستند که فشارهای اقتصادی، ایران را به تسلیم وا میدارد. حال دیگر زمان این حرفها گذشته است. صحبت آمریکا از تحریمهای اقتصادی برای آن است که دولتهای وابستهای که از آینده خود بیمناک هستند، خوشخیالانه باور کنند که راهحلی برای غلبه بر ترس فزاینده آنها وجود دارد.
البته در همین میدان هم بسیج میتواند به طور جدیتر ورود کند. اگر به سخنان حضرت امام درباره مأموریتهای بسیج مراجعه کنیم درمییابیم که بسیج همراه با مأموریت نظامی، سیاسی و فرهنگی، مأموریت اقتصادی هم دارد. امام میفرمایند «این - جوانان بسیجی- قشری است که میتواند اقتصاد ما را اداره کند. میتواند خود را مجهز کند به جهات نظامی، جهات اقتصادی، جهات فرهنگی و جهات سیاسی (صحیفه امام، ج ۱۱، ص ۴۲۷). اقتصاد کشور البته متولی دارد و متولی آن دولت است ولی مردم میتوانند در قالب بسیج - به عنوان بخش خصوصی- وارد میدان شوند و گرفتاریهای کنونی اقتصادی کشور را نیز برطرف نمایند. البته سازمان بسیج باید در این خصوص راهبرد روشنی داشته باشد و سامان مناسب آن را پدید بیاورد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 دوران حکومت مربیان هوشمند
✍️ داود مختاریانی
بازی فوتبال بین تیمهای منچستر سیتی و پاریسن ژرمن در چارچوب مسابقات قهرمانی باشگاههای اروپا، جدا از جذابیتهای همیشگی فوتبال حاوی نکاتی بود که نشان میداد مربیگری فوتبال در حال پوست اندازی است و تفکرات سنتی دیگر ضامن موفقیت تیمها نخواهد بود، حتی اگر در این تیم فوق ستارههایی مانند مسی، نیمار و امباپه حضور داشته باشند.
رویارویی گواردیولای اسپانیایی و پوچیتینو آرژانتینی نشان داد تکیه زدن به فوق ستارهها و استفاده از تاکتیکهای تیمی بر اساس تواناییهای آنها دیگر جواب نمیدهد و مانند منچستر سیتی گواردیولا، کل تیم باید با هم هماهنگ باشند. با نگاهی به اسامی بازیکنان دو تیم منچستر سیتی و پاریسن ژرمن معلوم میشود که سرنوشت بازی در تفکرات نوین در دست همه بازیکنان تیم است و فوق ستارهها دیگر نمیتوانند با یک پاس یا یک شوت سرنوشت بازی را تغییر دهند.
اکنون در فوتبال دنیا مربیانی موفقترند که تیم خود را بر اساس کار تیمی آماده کنند که در این سیستم همه بازیکنان در قالب یک تیم هماهنگ عمل و تاکتیکهای سرمربی را بدون کوچکترین اشتباهی درون زمین پیاده میکنند. هرچند هنوز دوران مربیان سنتی تمام نشده است و همچنان سکاندار تیمهای بزرگ هستند ولی تا چند سال دیگر، در فوتبال مدرن دنیا فقط جا برای مربیان نوگرا خواهد بود. مربیانی که بر پایه هوش ذاتی خود تیم را هدایت میکنند و برای تغییرات متعدد تاکتیکی در حین بازی دیگر نیازی به فوق ستارهها ندارند و فقط به دنبال بازیکنانی هستند که در خدمت تیم باشند.
به همین دلیل در فصل نقل و انتقالات ستارههای فوتبال بیشتر به سمت تیمهایی رفتند که مربیان آنها هنوز با تکیه بر تواناییهای آنها میخواهند نتیجه بگیرند و مربیان نوگرا تمایلی به جذب آنها ندارند.
تا امروز یکی از شاخصههای مربی موفق در فوتبال، علاوه بر خوب تمرین دادن و آشنایی با تاکتیکهای فوتبال، داشتن هیبت و اقتدار شخصیتی بود تا بازیکنان را تحت تأثیر قرار دهد و به عنوان رهبر تیم بتواند کار خود را به انجام رساند. ولی این روزها مربیانی که هدایت بعضی از تیمهای بزرگ را بر عهده دارند ، نه از جذبه خاصی در چهره بهره میبرند و نه در کنار زمین فریاد میزنند.
توماس توخل یکی دیگر از مربیان برتر دنیای فوتبال است که توانسته است از تیم چلسی که طی چند سال اخیر با اتکا به ستارههای خود نتیجه میگرفت تیمی بسازد که اگر نیمی از بازیکنان آن محروم و مصدوم شوند، خللی به تیم وارد نشود. توخل به هیچ وجه هیبت مربیان سنتی فوتبال را ندارد ولی چنان با هوش و ذکاوت تیم را هدایت می کند که توانسته است تسلط خود را به بازیکنان تیم قدرتمندی مانند چلسی اعمال کند و آنها هم بدون اشتباه در زمین مسابقه کاملاً در خدمت تاکتیکهای توخل هستند.
یورگن کلوب، توماس توخل و گواردیولا نمونه مربیانی هستند که با تیمهای خود میتوانند در مقابل تیمهای پر از ستاره نه فقط نتیجه بگیرند بلکه اجازه هیچ عرض اندامی هم به آنها ندهند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ضرورت تقدم اصلاح شیوهها
✍️عباس عبدی
در خبرها آمده است که مقام رهبری در هامش نامه ارسالی از سوی آقای دانشجعفری درباره حکم سید احمد عراقچی معاون ارزی بانک مرکزی در دوره آقای سیف خطاب به ریاست قوه قضاییه متذکر شدهاند که مبادا برای این افراد حکم جائرانهای صادر شود و دقت کنید که اجرای جائرانهای هم اتفاق نیفتد. در واقع این تذکر شامل متهمان پرونده موسوم به ارز فردایی میشود که انجام آن جزو وظایف بانک مرکزی بود. ولی بنده میخواهم در این باره از دو زاویه دیگر به مساله بپردازم. اول اینکه دادگری در برابر بیدادگری یا جائرانه چیست و چگونه محقق میشود؟ دادگری یعنی اجرای قانون. اگر قانون نقص و ایراد دارد، تغییر آن را باید در جای دیگری از جمله مجلس و شورای نگهبان جستوجو کرد و پیگیری نمود. ولی اگر به هر دلیلی قانون را عادلانه میدانیم، دادگری یعنی صدور حکم براساس قانون. صدور حکم براساس قانون از یک سو مفهومی است، یعنی تطبیق اتهام به قانون درست انجام شده است و از سوی دیگر شکلی است یعنی رسیدگی منطبق بر قانون انجام شده است.
کدامیک از مراحل فوق در جریان رسیدگی به پرونده مذکور با اختلال مواجه شده است که برخی را به صرافت دادخواهی از طریق مافوق قوه قضاییه انداخته است؟ به نظر میرسد که اولین مشکل همان رسیدگی در قالب دادگاههای ویژه مبارزه با مفاسد اقتصادی است که رسیدگی عادلانه را دچار اختلال کرد و حتی مانع از تجدید نظرخواهی شده است. دومین مساله محدودیت انتخاب وکیل برای دفاع از متهمان است. سومین علت، غیرعلنی بودن دادگاهها است. در حقیقت آقای رییس قوه که نمیتواند و نمیباید در احکام دخالت کند، یا هر مورد را رسیدگی کند. بنابراین باید تاکید را بر وجود ویژگیها و فرآیندهای مذکور گذاشت، اگر حکم پرونده مذکور تا این حد محل اشکال و ابهام است، چه دلیلی دارد که انواع پروندههای دیگر که تحت شرایط مشابه رسیدگی شدهاند، واجد این مشکلات نباشد؟ بنابراین باید از ریاست محترم قوه درخواست کرد که مساله محدودیت وکلا، برگزاری غیرعلنی و دادرسیهای ویژه و تکمرحلهای را به کلی حذف نمایند. نکته دوم و مهمتر این است که آقای عراقچی انواع و اقسام لابیها را برای پیگیری حق خودشان دارند که البته این پیگیری لازم نیز هست. ولی تعداد فراوانی از محکومین هستند که واجد چنین امکانی نیستند تا بتوانند توصیههایی به این روشنی را دریافت کنند. کمتر کسی میتواند از این ارتباطات بهرهمند باشد. اگر آقای سیف و عراقچی براساس قانون و منصفانه محکوم شدهاند که در این صورت بحثی نمیماند ولی اگر ارادهای بر محکومیت جائرانه آقای عراقچی تعلق گرفته درحالیکه با جایگاه و ارتباطات آنان آشنا بوده، احتمالا این اراده بر محکومیت بسیاری دیگر هم میتواند تعلق بگیرد. پس باید بر اصلاح روندها تاکید کرد تا همه متهمان برخوردار از فرآیند عادلانه و منصفانه باشند و دیگر شاهد این مسائل نباشیم، یا حداقل اگر بود، برای اصلاح آن نیازی به طی کردن این فرآیند ویژه نباشد.
🔻روزنامه شرق
📍 سیاست، دانشگاه و استاندارد دوگانه
✍️ مهسا جزینی
اضافهکردن علیرضا زاکانی و باقر قالیباف، دو چهره تمام اصولگرای فعال عرصه این روزهای سیاست، به هیئت امنای دانشگاه تهران این پرسش را ایجاد میکند که چطور میتوان سیاسیون را در اداره دانشگاه دخیل کرد، اما از آن سو حیات سیاسی دانشگاه را به حالت تعلیق درآورد. جنبش دانشجویی که در دوران اصلاحات شکوفاه شده بود، از دولت نهم به این سو با تعطیلی انجمنهای سیاسی مستقل و برخورد با فعالان دانشجویی کمکم طالعش رو به افول نهاد و حتی آمدن دولت اعتدالی هم نتوانست نفسی تازه بر آن بدمد. امر سیاسی در دانشگاهها به درختی بدل شد که ریشهاش خشکانده شده بود.
زمانی جنبش دانشجویی متهم به این بود که ابزار دست احزاب سیاسی شده است، فضای دانشگاه سیاستزده توصیف میشد و مسئولان دانشگاهی که مانع فعالیت آزاد طیفهای مختلف دانشجویی نمیشدند، متهم به سیاسیبازی و سیاسیکاری بودند. آنها که حضور چهرههای سیاسی را در هیئت امنای دانشگاهها طبیعی میدانند، معتقدند حتی چهرههایی از دولت اعتدالی یا منتسب به اصلاحات هم سابق بر این یا در همین اواخر در هیئت امنای دانشگاهها حضور داشتند، پس این اتفاق نه جدید است نه عجیب. نکتهای که به آن توجه نمیکنند یکی غلظت سیاسی چهرههای تازهمنصوبشده اخیر است و حواشیای که دامنگیر یکی از آنها بوده و همین، شائبه سیاسیکاری را تقویت میکند و دوم اینکه حتی در آن انتصابها هم اگر وجهه سیاسی بر وجهه علمی، کارشناسی و دانشگاهی غلبه داشته باشد، آن قلت وارد است. انتصاب زاکانی به سمت شهردار تهران حتی میان خود اصولگرایان هم اما و اگر زیاد داشت تا جایی که کار به شکایت یک چهره شناختهشده رسانهای اصولگرا هم کشید. بعد هم که ماجرای انتصاب دامادش پیش آمد و باز حاشیهساز شد. همینهاست که ماجرا را شبیه نوعی لجبازی با هدف اعطای تشخصی جدید، به منصوبان کرده است. درحالیکه وقتی ترکیب هیئت امنا و دانشگاه کنار هم مینشیند، معمولا افرادی با برچسب چهره فرهنگی، استاد دانشگاه، خیّر، کارآفرین و... به ذهن متبادر میشود. انتصاب این دو نفر برای بسیاری این پرسش را ایجاد کرد که مگر کشور قحطالرجال شده است! و برای همین یادآوری شد که زمانی امثال محمود حسابی، علیاصغر حکمت، پرویز ناتلخانلری، عیسی صدیق، محمود افشار و محمدعلی فروغی بر کرسی هیئت امنای دانشگاه مادر تکیه زده بودند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 نقشهای ایمنی و برند در شرکتهای هواپیمایی
✍️ داود ربیعی
دنیای برندها، آداب و رسوم خود را دارد و نمیتوان نام تجاری پرآوازه (آنچه در ایرلاینهای داخلی وجود دارد) را با برند یکسان دانست. در این یادداشت سعی شده به نقشهای متفاوتی که ایمنی و برند در ارتباط با یکدیگر ایفا میکنند اشاره شود، چراکه دنیای هوانوردی پساکرونا دنیای رابطه ایمنی و برند است.شرکت هواپیمایی برند، در مرحله نخست نسبت به کنترل تمامی امور مرتبط با خود به صورت مستقیم و غیرمستقیم نظارت میکند، چراکه میداند مشتری (مسافر) با خرید بلیت شرکت هواپیمایی، ایرلاین را مسوول مستقیم تمامی اتفاقات خوش و یا ناخوشایند مراحل سفر میداند لذا شرکت هواپیمایی برند خود را موظف به پاسخگویی و تسهیل در تمامی امور میداند. از نظر ایرلاینهای برند، شرکت هواپیمایی از زمانی که بلیت خرید میکنید تا زمانی که به مقصد برسید، خود را مسوول میداند.
مسوولیتپذیری تمامی ارکان یک شرکت، نخستین و البته بدیهیترین وظیفه یک برند است.یک برند هواپیمایی، برای آنکه بتواند برند خود را همواره در سطح مناسب حفظ کند، از تمامی عواملی که بتواند به حیثیت برند آسیب وارد کند، دوری میکند. عواملی از قبیل عدم پاسخگویی مناسب در تمامی مراحل سفر هوایی، عدم صداقت در میان پرسنل، عدم پذیرش خطا در روند جاری، سوانح و حوادث هوایی و البته در صورت بروز سانحه یا حادثه، برندهای حوزه صنعت هوانوردی مسیر پذیرش، ریشهیابی، آسیبشناسی، بیان اقدام اصلاحی و جلوگیری از تکرار را سرلوحه خود قرار میدهند.
در حوزه ارتباط ایمنی و برندسازی، با چهار مفهوم و جایگاه روبهرو خواهیم بود: تعامل ایمنی با برند، تقابل برند با ایمنی، تعامل برند با ایمنی و در آخر، تقابل ایمنی با برند.
در بخش تعامل ایمنی با برند، ایمنی شرکت هواپیمایی در خصوص رشد و توسعه خود از تمامی ظرفیتهای برند استفاده میکند. شرکتهایی که برند هستند، سرمایهگذاری مناسبی در خصوص برندسازی انجام دادهاند و از عواملی که به برند آسیب وارد کنند، جلوگیری میکنند و مفهوم ایمنی، یکی از مهمترین مفاهیم شرکتهای هواپیمایی برند است؛ چراکه فرهنگ ایمنی در میان تمامی افراد شرکت گسترش یافته است.
در شرکتهایی که برند شدهاند، فرهنگ کارگروهی در تمامی بخشها دیده میشود و پشتیبانی افراد گروه از یکدیگر، احتمال بروز خطا را کاهش داده و یا در صورت بروز خطا، فرد خاطی در فعالیت گروهی و در اقدام اصلاحی مناسب، آموزش میبیند.
در دنیای برندها، پرسنل از جایگاه والایی برخوردار هستند و سرمایهگذاری مناسبی در جهت آموزش و همچنین نیازهای روحی و مادی پرسنل میشود و در همین امر، خطای انسانی به شدت کاهش مییابد.شرکتهای هواپیمایی برند، آموزشمحور هستند و شرکت در جریان آرام آموزشهای مداوم حرکت میکند، تمامی افراد یک شرکت هواپیمایی، خود را موظف به یادگیری میدانند و این موضوع علاوه بر گسترش دامنه دانش، از اعتمادبه نفس پرسنل و علیالخصوص خلبانان که متاسفانه یکی از عوامل مهم سوانح در هوانوردی است، جلوگیری میکند.
در دنیای برندهای چندملیتی، تمامی مدیران و پرسنل با وجود آنکه از قومیتها، فرهنگها و مذاهب متفاوت هستند اما به یک زبان مشترک رسیدهاند و آن «قانون» است؛ قانونی که با توجه به ظرفیتها، سرمایه و چشمانداز، تدوین و طراحی شده و همه افراد، خود را موظف به اجرای آن میدانند. این امر علاوه برآنکه سبب میشود از رفتار و برخورد سلیقهای اجتناب شود، از قانون به یک منبع در جهت ارجاع به آن در شناسایی خطا استفاده میشود.
در جایگاه دوم برخلاف رابطه تعاملی ایمنی با برند، با تقابل برند و ایمنی روبهرو هستیم. گاهی در روند مدیریت ایرلاین، مدیران در جهت توسعه بازار و برند خود تصمیم میگیرند که مسیر خاص پروازی را در شرایط خاص به عنوان نمونه در شرایط نامناسب آب و هوایی برقرار کنند و یا به عنوان نمونه، برای رشد برند، مدیران تصمیم میگیرند تا شخص خاصی در جریان پرواز در کابین خلبان حضور پیدا کند و ایمنی براساس قوانین خود از اجرای این برنامهها جلوگیری میکند. گاهی تاخیرهای پروازی میتواند به برند شرکت آسیب وارد کند اما ایمنی در شرکتهای برند در اولویت قرار میگیرد، چراکه برندها میدانند آسیب مقطعی تاخیر پروازی قابل جبران است اما اگر ایمنی زیرپا گذاشته شود و سانحهای رخ دهد، برند شرکت با آسیب بزرگی روبهرو خواهد شد.
در جایگاه سوم، میتوان به رابطه تعامل برند با ایمنی اشاره کرد. برند برای توسعه خود بیشک از افتخاراتی که ایمنی برای شرکت به ارمغان آورده بهره میگیرد. رضایت مشتری، رضایت پرسنل، کاهش ریسک در روند پروازها و امثالهم به سلاح قدرتمند برند برای تبلیغ و نمایش تبدیل میشود.
اما در جایگاه چهارم با تقابل ایمنی و برند روبهرو هستیم. در شرکتهای هواپیمایی معمولا علاوه بر برندهای کمپانیهای هوانوردی با برندسازیهای شخصی متعددی از قبیل مدیرعامل و یا مدیر مورد توجه افراد جامعه یا همان معروف، مهمانداران سلبریتیشده و خلبانهای اینفلوئنسر مواجه هستیم.
در این بخش با تقابل ایمنی و خودبزرگبینی و یا پرهیز از قضاوت جامعه و یا مهمتر از همه با خطای انسانی روبهرو هستیم. برندها گاهی مانند هیولاهای فیلمهای آخرالزمانی هالیوود خود را میبلعند. گاهی برندها به ایمن بودن خود مغرور میشوند و تنها به نام ایمنی اکتفا میکنند، بودجههای ایمنی را کاهش داده و پس از مدتی مسیری خلاف ایمنی را در پیش میگیرند. خطرناکتر از غرور کمپانی، غرور و اعتماد به نفس پرسنل بااهمیت مانند خلبانان است که متاسفانه برندسازی شخصی میتواند خلبانان را در مرحله خطرناک سانحه قرار دهد. براساس آمارها، بخش اعظمی از سوانح هوایی مختص به خطای انسانی است که غرور و تصمیم نادرست نیز بخش بزرگی از علل خطای انسانی را تشکیل میدهد. ترس فردی که خود را برند حرفه خود میداند از قضاوت جامعه و همکاران سبب میشود تا ایمنی را زیرپا بگذارد تا همچنان قهرمان بماند. دنیای برندهای شخصی، میتواند دنیای قهرمانها باشد و خلبانها به سبب مسائل شغلی خود در معرض این آسیب جبرانناپذیر قرار دارند.
بخش تقابل ایمنی و برند، ریشهایترین بخش نقشهای ایمنی و برند را شامل میشود که نیازمند فرهنگسازی متوالی در طول سالهاست؛ مسالهای که در جوامع جهان سوم و در حال توسعه به سبب خلأهای شخصیتی و فرهنگی به وفور به چشم میخورد.
ایمنی و برندسازی، دو مفهوم بزرگ دنیای هوانوردی است. مفاهیمی که زیر سایه اقتصاد شرکتهای هواپیمایی میتوانند با وجود آنکه عاملی در جهت رشد و توسعه اقتصاد شرکتهای هواپیمایی باشند، عاملی در جهت تخریب و تضعیف شرکتها باشند. آنچه تعیینکننده خواهد بود، بینش و نگاه مدیریت شرکتهای هواپیمایی است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 در بدرقه «تیم ملی» هستهای
✍️ دکتر رضا نصری
تیم مذاکرهکننده جدید ایران، وارد وین شد تا تکلیف برجام و تحریمها را بر سر میز مذاکره روشن کند. در بدرقه این «تیم ملی»، لازم میدانم چند نکته را - که شاید بازتابی از ملاحظات و دغدغههای بسیاری از کارشناسان و مردم است - به تحلیلگران و منتقدان یادآوری کنم تا بلکه دیپلماتهای ایرانی بتوانند با فراغ بال و خیال آسودهتری به مأموریت خود بپردازند:
۱- اول اینکه این اولین حضور تیم مذاکرهکننده جدید ایران بر سر میز مذاکره است. از این رو، تمام حرکات و اظهارات اعضای تیم جدید زیر ذرهبین همتایان، رسانهها و جریانهای متخاصم قرار خواهد گرفت. برای همتایان، کارکرد اولین نشست، شناخت و سنجش دقیق از شخصیتها و مواضع دولت جدید ایران است تا ارزیابی خود را به پایتختها گزارش کنند. رسانهها و جریانهای متخاصم نیز هر کدام با اهداف خاص خود رفتار تیم مذاکرهکننده ایران را رصد خواهند کرد. از این جهت، اولین نشست از حساسیت و اهمیت خاصی برخوردار است؛ چرا که در عمل، چگونگی ادامه مسیر، تابع تصویری است که تیم مذاکرهکننده ایران از خود به جای خواهد گذاشت.
پس مهم است بازیگران عرصه سیاست داخلی بدانند میز مذاکرات، محل تسویهحسابهای سیاسی و جناحی نیست و توقعات خود از دستگاه دیپلماسی را مطابق این اصل تنظیم کنند. کسانی که از تیم جدید انتظار دارند دستاوردهای دولت قبل را به رسمیت نشناسد یا با اتخاذ مواضع تند و اظهارات غیرضروری به افکار عمومی داخل کشور اینگونه القا کند که «دولت جدید مقتدرتر از دولت قبل است»، درکی از ماموریت و رسالت دستگاه دیپلماسی و مصالح ملی ندارند!
۲- دوم اینکه مخالفان برجام در لابیهای واشنگتن و کنگره قصد دارند صحنه سیاست داخلی آمریکا را به نحوی ساماندهی کنند که در آن تلاش دولت بایدن برای احیای برجام حاوی هزینه سیاسی بسیار بالایی باشد. برای رسیدن به این هدف، آنها تلاش میکنند ایران را به «وقتکشی» برای دستیابی به توان ساخت سلاح متهم کنند؛ و در این راستا اینگونه القا کنند که ضعف دولت بایدن در برابر ایران و همچنین اهتمام آن به حل مساله از طریق مذاکرات دیپلماتیک، اصلیترین عاملی بوده که ایران را به این سمت سوق داده است! در نتیجه، بر اثر تلاشهای آنها، فضای سیاسی واشنگتن به تدریج به نحوی شکل گیرد که در آن توقع عمومی از بایدن برخورد رادیکال با ایران و «بازسازی قدرت بازدارندگی ایالات متحده» باشد. از این رو، در صورت اتلاف وقت و تداوم تنشهای فرسایشی، دولت بایدن و همتایان غربی بیش از پیش مستعد تشدید فشار علیه ایران، توسل به شورای امنیت، برگزاری نشست اضطراری در شورای حکام آژانس و ترک میز مذاکره هستند. در نتیجه لازم است به تیم مذاکرهکننده ایران مجال و اختیار کافی داده شود تا با هوشمندی و ابتکار این فضا را مدیریت و منافع ملی را از دل آن استخراج کند. در این راستا، هرگونه فشار به تیم مذاکرهکننده برای اتخاذ مواضع تند و شعاری و هرگونه تلاش برای اجبار آن به رادیکالتر کردن فضا، کمکی است به جریان متخاصم در واشنگتن که خواستهای جز اثبات بیهودگی مصالحه با ایران را ندارد.
۳- در آمریکا فشار به دولت بایدن برای برخورد با ایران به صورت فزایندهای رو به افزایش است؛ دولت انگلیس در پی اثبات «تاثیر مثبت برگزیت بر اقتدار بریتانیا» و تحکیم روابط راهبردی با آمریکاست؛ و فرانسه نیز در آستانه انتخابات ریاستجمهوری قرار دارد. در نتیجه، رفتار هر سه کشور به شدت متأثر از فضا و ملاحظات سیاست داخلی و «رادیکالپسندی» انتخاباتی است. از این رو، در چنین بستری، احتمال اینکه این دولتها در برابر اهرمسازیهای ایران کوتاه بیایند و در برابر تشر زدنهای تهران به واگذاری امتیاز مبادرت کنند، دور از ذهن است. محتملتر آن است که این دولتها نیز - با تداوم وضعیت کنونی - به اهرمهای قویتر خود، به ویژه به شورای امنیت سازمان ملل، متوسل شوند و به چرخه جدیدی از تقابل دامن بزنند. در این صورت - جدا از زیانی که خود متحمل خواهند شد - ایران نیز مجددا برای سالها - بلکه برای یک نسل دیگر - اسیر شورای امنیت و تبعات ناشی از آن خواهد شد. یعنی در وضعیتی قرار خواهیم گرفت که به نفع هیچیک از طرفین - به خصوص به نفع مردم ایران - نیست.
به همین خاطر، بسیار مهم است تیم مذاکرهکننده جدید تلاش کند صحنه مذاکرات را دینامیک و با منطق اهرمسازی و فراغ بال دنبال و نسبت به ایجاد یک فضای سازندهتر مبادرت کند. در این راستا، لازم است مجلس شورای اسلامی قید و بند را از پای تیم مذاکرهکننده کشور بگشاید و رسانه ملی و مفسران داخلی نیز به آن مجال ابتکارعمل و انعطاف ببخشند.
۴- کیفیت روابط ایران و آژانس رابطه مستقیمی با موفقیت مذاکرات پیدا کرده است. آژانس بینالمللی انرژی اتمی این اختیار و قدرت را دارد تا به مواضع و اتهامات آمریکا و غرب علیه ایران رنگ مشروعیت بزند و «جامعه جهانی» را علیه ایران به اجماع برساند. در سالهای قبل هم شاهد بودیم چگونه دولتهای غربی موفق شدند - تحت یک فضای سیاسی و رسانهای خاص - از سازوکارهای آژانس - ولو به صورت غیرقانونی - برای ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت استفاده کنند. در دوران ترامپ هم به وضوح دیدیم چگونه گزارشهای مثبت آژانس در مورد عملکرد ایران قدرت مانور دولت آمریکا و شخص مایک پمپئو را برای اجماعسازی و تحمیل روایت خود از برنامه هستهای ایران محدود کرده بود. در نتیجه، حفظ روابط مثبت و معقول با آژانس به نفع ایران است، چرا که در عمل، رقبا را از این اهرم قدرتمند محروم میسازد. از سال گذشته، از یکسو قانون موسوم به «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها» که در دیماه ۱۳۹۹ به تصویب مجلس رسید، و از سوی دیگر زیادهخواهیهای آژانس، طرح اتهامات بیاساس در مورد برخورد ایران با بازرسانش و همچنین اتفاقات مربوط به مجتمع کرج، به طرز قابل ملاحظهای روابط ایران و این نهاد بینالمللی را تیره کرده است. واضح است که ترمیم این رابطه و برقراری مجدد یک تعامل معقول و منطقی با این نهاد، میتواند در حلوفصل منازعات، عامل بسیار موثری باشد. در نتیجه، به نظر لازم است مجلس شورای اسلامی و نهادهای بالادستی، دست دولت رئیسی، سازمان انرژی اتمی و تیم مذاکرهکننده وزارت خارجه را برای ترمیم این رابطه باز بگذارند.
۵- آخر اینکه لازم است تیم مذاکرهکننده نگاه جامعتر و دربرگیرندهتری به مقوله مذاکرات داشته باشد. حقیقت این است که قوه مجریه آمریکا - از نظر قانون اساسی این کشور - قادر به ارائه تضمین «حقوقی» برای ملزم ساختن رئیسجمهور بعدی به پایبندی به برجام نخواهد بود. هیچ سازوکار حقوقیای در آمریکا این اختیار را به او نمیدهد.
رئیسجمهور کنونی آمریکا نه میتواند از طریق کنگره، خروج از برجام را برای جانشین خود «جرمانگاری» کند؛ نه میتواند برای منع جانشین در این راستا فرمان اجرایی الزامآوری (Executive Order) صادر کندکه با فرمان اجرایی رئیسجمهور بعدی قابل فسخ نباشد و نه میتواند قانون اساسی آمریکا را برای سلب اختیار رئیسجمهور در خروج از قراردادهای بینالمللی اصلاح کند! اگر بر فرض محال تمام این کارها را هم توانست انجام دهد، باز قادر نخواهد بود رئیسجمهور بعدی را از توسل به اصل «مصلحت ملی» برای خروج از یک توافق بینالمللی (Act of State یا Raison d’état) که یک حق عالی حاکمیتی است، محروم سازد. در واقع، اگر توافق حاصله در وین و برجام به تصویب دوسوم مجلس سنای آمریکا هم برسد، باز رئیسجمهور بعدی هیچ منعی برای خروج از آن نخواهد داشت. کما اینکه ترامپ نیز برای خروج از برجام و معاهدات مصوب کنگره، خود را درگیر متون این قراردادها نساخت و برای توجیه اقدام خود غالبا به اصل «مصلحت ملی» متوسل شد. پس اتکا به یک «تضمین حقوقی» غیرعملی راهگشای مساله تحریم و برجام نخواهد بود و لازم است تیم مذاکرهکننده تضمین پایداری برجام و تداوم لغو تحریمها را در حوزه دیگری جستوجو کند. حقیقت این است که هیچ تضمین «حقوقی» الزامآوری در نظام قانون اساسی آمریکا - مانند اغلب نظامهای قانون اساسی در دنیا - برای ماندگاری یک قرارداد بینالمللی وجود ندارد. در نظام حقوق بینالملل - در بعضی مواقع - این تضمین در برابر کشورهای ضعیفتر توسط «شورای امنیت سازمان ملل» اجرا و اعمال میشود؛ اما شورای امنیت در برابر آمریکا قدرت و بُرش چندانی ندارد. پس آنچه در باب «تضمین» باقی میماند، تضمینهای مبتنی بر محاسبه «هزینه-فایده» است؛ یعنی اگر هزینه خروج از برجام برای رئیسجمهور بعدی آمریکا از فایده آن بیشتر باشد، از توافق خارج نخواهد شد. این محاسبه «هزینه-فایده» را نیز میتوان با طراحی تعاملات سیاسی، راهبردی و اقتصادی شکل و سامان بخشید و لازم است در این راستا دست تیم مذاکرهکننده برای ارائه طرح و پیشنهاد باز باشد. طبیعتا، اگر نهادهای بالادستی به تیم مذاکرهکننده جدید اختیار رایزنی مستقیم با آمریکا را بدهند، احتمال دستیابی به یک راهحل بلندمدتتر به طرز قابل ملاحظهای افزایش خواهد یافت. امید اینکه نظام سیاسی ایران - و همچنین جامعه مدنی - در تمامیت خود از تیم مذاکرهکننده ایران برای تحقق رفع تحریمها - که یک حق مسلم و یک پروژه ملی است - حمایت کند.
فاللَه خیر حافظا...
مطالب مرتبط