🔻روزنامه ایران
📍 کدام پیروزی کدام شکست؟
✍️ مهدی خانعلیزاده
هفتمین دور از مذاکرات وین که چند روز پیش میان ایران و گروه ۱+۴ برگزار شد، علاوه بر متن خود مذاکرات، حواشی فراوانی هم داشت؛ از علت و چگونگی انتخاب اتریش به عنوان میزبان این دور از گفتوگوها تا محتوای پیشنویسی که ایران به طرف مقابل برای پیشرفت مذاکرات ارائه داد. از آنجایی که این دور از مذاکرات، اولین دوری بود که تیم جدید در دولت جدید ایران به وین سفر میکرد، کسی انتظار به فرجام رسیدن و دستیابی به یک توافق جامع، دقیق و منطبق بر منافع طرفین را نداشت و همین مسأله بیشتر از همیشه، اهمیت رویکردهای رسانهای طرفین را پررنگ کرد.
این مسأله از آنجایی اهمیت مضاعفی پیدا کرد که طرف غربی با مدیریت ایالات متحده امریکا – هر چند به صورت غیررسمی و غیرحضوری در جریان مذاکرات – با این پیشفرض به وین آمده بود که تیم مذاکرهکننده ایران به ریاست دکتر علی باقری، معاون سیاسی وزیر امور خارجه با یک بسته پیشنهادی بسیار تند و دست بالا وارد هفتمین دور از مذاکرات میشود و بر همین اساس، اروپاییها خودشان را برای ترک فوری وین و اصطلاحاً «زدن زیر میز مذاکرات» آماده کرده بودند. طراحی اصلی در این زمینه هم مرتبط با Blame Game یا همان مقصر معرفی کردن تهران در به بنبست رسیدن مذاکرات بود؛ شرایطی که در آن، قرار بود جمهوری اسلامی ایران به دلیل ارائه یک پیشنهاد بسیار دست بالا و غیرمنطقی از طرف غربی، مقصر برهم خوردن روند شش دور مذاکرات پیشین در اتریش معرفی و با انجام عملیات رسانهای، زمینه برای اعمال فشار بیشتر به کشورمان فراهم شود.
اما چنین اتفاقی نیفتاد. دو پیشنویس ارائه شده از سوی تیم ایرانی به طرف ۱+۴ هم بهطور کامل بر مبنای پیشنویس وین ۶ بود و هم روندی منطقی، دیپلماتیک و فنی داشت که باعث شد اروپاییها برای کلید زدن Blame Game منفعل شوند و کار حتی به اتخاذ رویکردهای متناقض درونی و بیرونی – یعنی با واشنگتن – هم برسد. اعلام حمایت قطعی و کامل روسیه و چین از متون ارائه شده ایران برای ادامه مذاکرات از یکسو وناتوانی طرف اروپایی در انکار فنی و دیپلماتیک بودن پیشنویسهای ایران باعث شد تا بعد از ایجاد یک آشفتگی در ساختار تصمیمسازی و تصمیمگیری اروپاییها، نهایتاً طرف غربی تصمیم بگیرد تا مذاکرات وین ۷ را بهطور موقت، متوقف و برای کسب تکلیف و رایزنی مجدد به پایتختها برگردد.
حتی تلاشهای نماینده فرانسه برای ایجاد شوک در تیم اروپایی و بازسازی روحیه مذاکراتی هم جواب نداد و همین مسأله باعث شد تا امانوئل مکرون، رئیسجمهور این کشور که در تور خلیجفارسگردی خود حضور داشت، شخصاً وارد عرصه شود و پیش از اعلام رسمی توقف مذاکرات وین ۷ از شکست خورده بودن آن صحبت کند.
نکته مهم و قابل توجه در این زمینه، تلاش برای تفسیر معنای «مذاکرات موفقیتآمیز» و «مذاکرات شکستخورده» از سوی رسانههای غربی و رسانههای فارسیزبان معاند و حتی برخی از طیفهای سیاسی داخل کشور است؛ به نحوی که دستیابی به هرگونه توافقی را «پیروزی» و ادامه مذاکرات را «شکست» معرفی میکنند.
این راهبرد دقیقاً همان شعار «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» در دوران برجام است که از سوی محمدجواد ظریف و تیم مذاکرهکننده سابق کشورمان مطرح شد و نهایتاً دستاوردی بجز خسارت محض نداشت. در این زمینه باید توجه داشت که اصل مذاکره نه برای به توافق رسیدن بلکه برای تأمین منافع ملی ایران طراحی شده و اگر دستیابی به یک توافق بد، شرایط را برای خسارت وارد شدن به منافع ملی – مانند اتفاقی که در توافق سال ۲۰۱۵ میلادی افتاد – فراهم میکند، قطعاً باید از آن دوری کرد. به طور ویژه، حالا که تمام اعضای ۴+۱ به دقیق و فنی بودن پیشنویسهای پیشنهادی ایران اعتراف کردهاند و آن را یک مبنای خوب و مناسب برای ادامه رایزنیها و مذاکرات ارزیابی کردهاند، راهبرد رسانهای و حتی سیاسی در داخل کشور باید به سمت «توافق خوب» برای تأمین منافع ملی باشد. در این بستر، «پیروزی» - فارغ از توافق یا عدم توافق – به معنای تأمین منافع ملی ایران است و «شکست» - حتی در صورت توافق – به معنای آسیب دیدن منافع ملی کشورمان.
حالا که در مذاکرات وین ۷، یک تیم کارشناسی با استفاده از تمام ظرفیتهای فنی، اقتصادی، هستهای و سیاسی کشورمان تشکیل شده و روند مذاکرات هم برای به نتیجه رسیدن و زمینهسازی برای یک توافق خوب که تأمینکننده منافع ملی کشورمان باشد، فراهم است، باید نسبت به بازی «مقصرانگاری» که از سوی برخی رسانهها طراحی و پیادهسازی شده، هوشیار بود و اجازه تحقق آن را نداد. البته این پروژه درگام نخست خود موفقیتی نداشت؛ چرا همانطور که گفته شد، تیم مذاکرهکننده کشورمان با درخواستهای مشخص و واضح که بهطور کامل منطبق بر توافق سال ۲۰۱۵ و حتی پیشنویس وین ۶ است، وارد کارزار مذاکراتی وین ۷ شد و همین مسأله، طراحی طرف غربی را برهم زد.
حالا باید منتظر ماند و دید طرف اروپایی تا آخر این هفته که قرار است ادامه مذاکرات پیگیری شود، چگونه تلاش میکنند این آشفتگی در رفتار و تصمیمگیری را جبران کنند؛ با پذیرش و قبول پیشنویسهای ایران و آغاز مذاکرات جدی کارشناسی برای بحث درباره هر کدام از آنها یا زیر میز مذاکره زدن و قبول مسئولیت شکست مذاکرات و به بنبست کشیدن آن؟
🔻روزنامه کیهان
📍 روز دانشجو از ۱۶ آذر ۳۲ تا ۱۶ آذر ۱۴۰۰
✍️ سید محمدعماد اعرابی
ماجرا از ۲۴ آبان ۱۳۳۲ شروع شد؛ وقتی خبر سفر نیکسون(معاون آیزنهاور رئیسجمهور وقت آمریکا) به ایران در میان دانشجویان پیچید. کسی که کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را «پیروزی سیاسی امیدبخش قوای آزادی» توصیف کرده بود، حالا حدود ۴ ماه پس از آن روز در ۱۸ آذر ۱۳۳۲ به ایران میآمد تا ببیند دلارهای آمریکایی چگونه امید یک ملت برای کسب استقلال را سرکوب و راه غارت سرمایههای آنان را گشوده است. در خفقان مرگبار پس از کودتا و در حالی که جامعه ایران ۱۴ آذر ۱۳۳۲ با بغض بازگشایی سفارت انگلستان در تهران را به نظاره نشسته بود؛ اینبار دانشجویان نتوانستند فریاد خود را در سینه نگه دارند و تصمیم به برگزاری تظاهراتی در اعتراض به این سفر گرفتند؛ گرچه این تظاهرات هرگز آنطور که مدنظر بود انجام نشد چون ۴۸ ساعت مانده به ورود نیکسون، سربازان ارتش پهلوی دانشکده فنی دانشگاه تهران را به خاک و خون کشیدند و ۳ نفر از دانشجویان را به شهادت رساندند. شهید چمران یکی از شاهدان عینی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بود که در وقایعنگاری خود از آن روزها مینویسد: «روز بعد نیکسون به ایران آمد و در همان دانشگاه، در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بیگناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت داشت و از سکون و سکوت گورستان خاموشان ابراز مسرت کرد و به دولت کودتا وعده هرگونه مساعدت و کمک نمود و به رئیسجمهور آمریکا پیغام برد که آسوده بخوابد.»
از آذر ۱۳۳۲ تا آذر ۱۴۰۰ جریان سلطه، متحدان و عواملش دست از سر دانشگاه برنداشتهاند. اگر تا پیش از انقلاب اسلامی ایران مطالبه دانشگاهیان در دستیابی به استقلال سیاسی برای خوشامد اربابان آمریکایی با گلوله پاسخ داده میشد؛ امروز با تحقق استقلال سیاسی، تلاش دانشگاهیان برای استقلال علمی تقاصی جز گلوله از جانب ارباب سلطه ندارد. عصر جمعه وقتی گلولههای بیصدای یک سلاح اتوماتیک با کنترل از راه دور در بلوار امام خمینی آبسرد سینه و پهلوی محسن فخریزاده را شکافت، آن روز هم یک غروب پاییزی در هفتم آذرماه ۱۳۹۹ بود. روزی که جامعه دانشگاهی ایران داغدار یکی از اساتید تأثیرگذارش در علوم و فناوریهای نوین شد. ده سال پیشتر صبح دوشنبه ۸ آذر ۱۳۸۹ اینبار بوی دود و آتش در بلوار ارتش تهران خبر از حادثهای تلخ داد؛ مجید شهریاری استاد و دانشمند برجسته هستهای ایران نیز پاداش استقلالخواهیاش را با بمبهای مغناطیسی که بر در اتومبیل سواریاش چسبانده شد، گرفت. اردشیر حسینپور، سعید کاظمیآشتیانی، مسعود علیمحمدی، داریوش رضایینژاد و مصطفی احمدیروشن چهرههای برجسته دانشگاهی کشور بودند که همگی به جرم توانمندسازی علمی ایران هدف جوخههای ترور سلطهطلبان شدند. برای ایران نه فقط پاییز و آذرماه که چهار فصل سال، یادآور روز دانشجو و درد و داغ دانشگاه است. یادآور خونهایی که به بهای استقلالطلبی یک ملت روی آسفالت خیابان و زمین دانشگاه جاری شد.
اما این فقط ایران نبود که تلاشهای علمی دانشگاهیانش به جای ستایش از طرف نهادهای غربی، با صدور حکم مرگ آنها مواجه میشد. دکتر اسماعیل جلیلی دانشمند عراقی- انگلیسی مقیم لندن در کنفرانس بینالمللی مادرید که ۲۳ تا ۲۴ آوریل ۲۰۰۶
برگزار شد مقالهای تکاندهنده با عنوان «رنج دانشگاهیان عراقی» ارائه داد. براساس مستندات این مقاله پس از اشغال عراق توسط آمریکا ۳۰۷ عملیات تروریستی علیه دانشگاهیان عراقی ثبت شد که ۷۴ درصد از آنها موفقیتآمیز بود. (این آمار تا سال ۲۰۰۶ یعنی زمان ارائه این مقاله است.) این افراد طیف وسیعی از اساتید دانشگاههای عراق در رشتههای فیزیک، شیمی، زیستشناسی، علوم مهندسی و حتی پزشکی را
دربر میگرفت. دکتر جلیلی معتقد بود: «این توطئه برای تبدیل عراق به کشوری ضعیف و بدون زیرساختهای علمی و منابع انسانی مجرب طراحی و اجرا شده است.» انگشت اتهام مثل همیشه به سمت آمریکا بود. ۲۲ اکتبر ۲۰۰۲ کمتر از ۵ ماه پیش از حمله آمریکا به عراق مارک کلایتون در روزنامه «کریستین ساینس مانیتور» به موضوع دانشمندان برجسته عراق پرداخت. او با نام بردن از برخی متخصصان عراقی در رشتههای فیزیک، شیمی، میکروبیولوژی و... آنها را به اندازه سختافزارهای جنگی عراق خطرناک خواند و توصیه کرد در صورت دسترسی دوباره به عراق برنامهای برای جستوجوی این افراد در نظر گرفته شود.
۱۴ جولای ۲۰۰۵ مرکز اطلاعات فلسطین گزارشی مستند ارائه کرد که نشان میداد دستکم ۷۳۰ دانشمند و استاد برجسته عراقی با اطلاع وزارت خارجه و رئیسجمهور وقت آمریکا
(جورج بوش) برای ترور هدفگذاری شده بودند. این تصمیم زمانی گرفته شد که ایالات متحده نتوانست نخبگان عراقی را مجبور به همکاری با خود و یا خروج از این کشور کند. بر این اساس «پنتاگون» با پیشنهاد موساد مبنی بر اینکه بهترین راه برای خلاص شدن از این دانشمندان کشتن آنهاست موافقت کرد.
در سایر کشورهای جهان اسلام نیز همین روند در جریان بود و نخبگان دانشگاهی مستقل با ترورهای مستقیم و یا حوادثی عجیب و غریب کشته و یا مفقود میشدند. «سمیره موسی» دانشمند هستهای مصر که پیشنهادهای تحقیقاتی ایالات متحده و حتی تابعیت آمریکایی را رد کرده بود پیش از بازگشت به مصر در حادثهای عجیب اتومبیلش به درهای ۴۰ متری سقوط کرد. «نبیل احمد فلیفل» دانشمند هستهای فلسطینی نیز سرنوشتی مشابه داشت او ابتدا ربوده و چند روز بعد پیکرش در منطقه
«بیت عور» پیدا شد. «عبدالکریم خلیل» متخصص علوم هستهای و قائممقام دانشگاه حمص سوریه بود که در جریان ناآرامیهای این کشور درون اتومبیل شخصیاش ترور شد. «رمال حسن رمال» دانشمند فیزیک لبنانی که توانسته بود در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۸ به ترتیب مدال برنز و نقره مرکز مطالعات فرانسه را دریافت کند سال ۱۹۹۱ زمانی که ۴۰ سال بیشتر نداشت در فرانسه به شکلی مرموز درگذشت و مقامات فرانسه اجازه کالبدشکافی پیکر او را ندادند.
اسامی این فهرست آنقدر بلند است که بتوان سرفصلی مجزا تحت عنوان «ترورهای دانشگاهی» برایش در نظر گرفت و جهان اسلام را با جنایت سلطهطلبان غربی آشنا کرد. داغ دانشگاه در روز دانشجو نباید محصور به ایران باشد چرا که ملتهای مسلمان سالهاست که داغدار دانشگاهیان خود هستند. نخبگانی که به جرم استقلالخواهی طعمه برتریطلبی آمریکا و متحدانش شدند. فریاد مرگ بر آمریکای انقلاب اسلامی ایران فصل مشترک کشورهای اسلامی در ابراز تنفر از حاکمیتی است که وابستگی و عقبماندگی جهان اسلام راهبرد همیشگی اوست. فریاد انزجار از جاهلیت رژیمی است که منافعش تنها با مرگ عالمان تأمین میشود. بنیانگذار انقلاب اسلامی ۲۹ تیر ۱۳۶۷ در پیام خود به ملت ایران و سایر مسلمانان جهان چه خوب گفت: «مسلمانان باید بدانند تا زمانى که تعادل قوا در جهان به نفع آنان برقرار نشود، همیشه منافع بیگانگان بر منافع آنان مقدّم مىشود؛
و هر روز شیطان بزرگ یا شوروى به بهانه حفظ منافع خود حادثهاى را بهوجود مىآورند. راستى اگر مسلمانان مسائل خود را بهصورت جدى با جهانخواران حل نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند، آسوده خواهند بود؟»
🔻روزنامه اطلاعات
📍 پاسکاری، نتیجه نشست وین
✍️ ابوالقاسم قاسم زاده
اگر از فضای تبلیغات رسانهای در داخل یا خارج کشور و به خصوص از رسانههای فارسی زبان در خارج که از سوی رژیم صهیونیستی هدایت میشوند، کمی فاصله بگیرید و مجموعه کنش و واکنشها از هر دو طرف ایران و کشورهای دیگر حاضر در جلسات اخیر وین را رصد کنید، جمله پاسکاری را میتوان نتیجه آن نشست اعلام کرد در این پاسکاری فعلاً هیچ طرف یعنی ایران و دیگر کشورهای حاضر در جلسه گفتگوی برجام. همچنین آمریکا (که در وین حاضر بود، اما در جلسات حضور نداشت) گل نزدند و پذیرفتند که نیاز است تا از اواخر این هفته، نشست دومی برگزار شود تا پس از ارائه دو سند کتبی از سوی هیأت ایرانی به ریاست آقای باقری معاون وزیر خارجه به ادامه گفتگو بپردازند. باقری چندینبار گفته است دو سند، یکی درباره لغو تحریمهاست و ادامه فعالیت های صلح آمیز هستهای اگر چه محتوای دیگری که این دو سند هنوز علنی نشده است اما لغو تمامی فهرست طولانی تحریمها که بخش عمده آن را ترامپ با فرمانی در کاخ سفید اعلام کرد، محور اصلی در خواست ایران برای ادامه اجرای تعهدات برجامیاش دانسته شده است. در حالی که، بایدن رئیس جمهوری آمریکا، وزیر خارجهاش و «رابرت مالی» نماینده ویژه بایدن در گفتگوهای برجام که در وین حضور داشت، چندین و چندبار گفتهاند «سیاست و روال اجرای ترامپ در مورد توافقهای برجام با ایران «فاجعه»ای بود که جز زیان برای آمریکا نداشته است!»
واقعیت این است که دوران هشت سال ریاست جمهوری روحانی که هدایتگری سیاست خارجیاش را دکتر ظریف به عهده داشت، به اتمام رسیده و دولت جدید آقای رئیسی با وزیر خارجه جدید آقای دکتر عبداللهیان با اعلام، تصحیح مواردی از توافقهای گذشته برجام به همراه پیشنهادهای جدید، سکاندار سیاست خارجی ما شده است. بر این اساس ارائه پیشنهادهای جدید از سوی گروه جدید مذاکره کننده ایرانی حتی در عرف سیاسی بینالمللی، نه فقط دور از انتظار نبود که هر دوطرف از کشورهای حاضر در گفتگوهای برجامی پیشبینی آن را میکردند.
اکنون بعد از پاسکاری در اولین نشست، نوبت به «چانهزنی» دیپلماتیک مجدد رسیده است که در همین هفته با شروع نوبت دوم گفتگوها از سرگرفته میشود. هر دوطرف ایران و دیگر اعضاء در گفتگوهای برجامی بر این نکته تأکید دارند که اینبار نباید گفتگوهای طولانی و دستیابی به نتیجه زمانبر شود، زیرا هر دوطرف، سقف یا کف پیشنهادها را میدانند؛ به خصوص که «بایدن» نگاه به انتخابات آینده ریاست جمهوری در آمریکا دارد که از اکنون کلید خورده است به ویژه که «ترامپ» به صورت علنی اعلام کرده است خود را برای دور آینده ریاست جمهوری آماده کرده است! بایدن نیز شعار رسیدن به توافق هر چه سریعتر با ایران را میدهد که بازگشت به برجام جمله تکراری او شده است. سیاست خارجی ترامپ، علیالخصوص درباره برجام وخارج شدن یکطرفه از آن برای آمریکا «فاجعهبار» بوده است.
در این شرایط، سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان که متحدان عمده و اصلی آمریکا هستند در حالی که در اعلام مواضع تبلیغاتی و رسانهای هم جانب آمریکا و هم جانب اسرائیل را محفوظ نگهداشتهاند، اما همراه با نظرپردازی و درخواستهای نماینده کاخ سفید در برجام (رابرت مالی) حرکت میکنند. نه چندان افراطی و طرد همه درخواستهای طرف ایرانی و نه اعلام پذیرش این درخواستها به طور کامل بدون چانهزنی و «تعدیل»! نمایندههای چین و روسیه نیز همچنان خود را امیدوار به «مصالحه» دوطرف ایران ـ آمریکا نشان میدهند و در تلاشند تا هرچه زودتر گفتگوها در دور جدید به سرانجام و توافق برسد. ترسیم این واقعیت از پایان دور اول مذاکره جدید برجام در وین که آن را «پاسکاری» خواندهام نشان میدهد، از پایان این هفته که طرفهای مذاکره کننده به وین بر میگردند، جلسه چانهزنی،کلید خواهد خورد.
دو پیشبینی درباره دور دوم مذاکرات از سوی محافل سیاسی و رسانهای در سطح بینالمللی به خصوص در اروپا و آمریکا ارائه شده است.
پیشبینی اول چنین است که اساساً عمر معاهده برجام پایان یافته است و دیگر قابل ترمیم نیست. این پیشبینی راه حل را مذاکره مستقیم ایران وآمریکا میداند که برای ایران تا اینجای کار غیرقابل قبول است. به خصوص که نگرش سیاست خارجی ایران، در نگاه به سیاست بینالمللی و منطقهای متفاوت از دوران دولت قبلی (روحانی) است.
پیشبینی دوم، بر چانهزنی سیاسی با تبصره «زمان معین» و نه طولانی مدت استوار است. نماینده روسیه بعد از پایان دور اول گفتگوها در وین اعلام کرد که، دستیابی به توافق هنوز امکانپذیر است و «برجام» هنوز جان دارد! مفهوم سخن نماینده پوتین در گفتگوهای برجام چنین است که امید به دستیابی به توافق همچنان وجود دارد.
نماینده چین در حالی که در بیان نظر خود، نشان از طرفداری ایران داده گفته است: اگر بایدن واقعاً سیاستهای ترامپ در خارج شدن از معاهده برجام را «فاجعهبار» میداند، باید در عمل نشان دهد که میخواهد به تصحیح آن اقدام کند. به خصوص که در حال حاضر تنش آمریکا و چین در دخالتهای آمریکا در «تایوان» بالا گرفته است.
رژیم صهیونیستی در این شرایط خود را گرفتار مخمصه میبیند و مدام صحنهسازی تبلیغاتی قدرت نمایی نظامی میکند. رفتن به واشنگتن برای مجاب کردن بایدن که با هیاهوی تبلیغاتی رسانههای فارسی زبان در لندن و واشنگتن همراه شده است، نشانه میدهد که فراتر از برجام، این رژیم از تغییر استراتژی سیاست منطقهای ایران در نزدیکی با دولتهای عربی، بخصوص عربستان و امارات و… در هراس است.
اغلب دولتهای منطقه مسیر تصحیح سیاستهای گذشته و نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران و حل و فصل اختلافها از مسیر گفتگوهای مستقیم با تهران را انتخاب کردهاند.
از سوی دیگر، آشکارا معلوم است که «بایدن» از بسط قدرت نمایی نظامی اسرائیل در منطقه که با مانورهای قدرتنمایی از زمان ترامپ تا امروز ادامه دارد، موافقت ندارد، زیرا منطقه خاورمیانه ظرفیت تحمل جنگ ویرانگر دیگری را ندارد.
اکنون از نتیجه پاسکاری در پایان دور اول مذاکره در وین به مرحله «چانهزنی» رسیدهایم که از پایان این هفته در وین کلید میخورد. مجموعه شرایط بینالمللی و بهخصوص شرایطی که دولت بایدن دارد و برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برنامهریزی کرده است، نشان میدهد، چانهزنی نتیجه خواهد داد، حال کم یا زیاد؛ زیرا راهی به جز طی طریق از مسیر برجام نیست.
🔻روزنامه اعتماد
📍 علائم تغییر گفتمان در...
✍️ احمد زیدآبادی
تغییر گفتمانی آهسته اما پیوستهای در بین بخشی از بدنه اجتماعی «اصولگرایان» در جریان است. نمونهای از این تغییر در سخنرانی دخترِ دانشجویی از این طیف در نماز جمعه تهران که به انتقاد صریح از «طرح صیانت» و «حکومتی شدن نماز جمعه» پرداخت، بازتاب رسانهای گستردهای پیدا کرد. این سخنرانی اما تنها نشانه تغییر گفتمانی در بدنه اصولگرایان نیست. مرور مواضع و بیانیههای تشکلهای اصولگرا بهخصوص در برخی حوزههای بسیج دانشجویی، نشانگر آن است که این روند مشخصا از آبان ۹۸ آغاز شده و در دوران ریاستجمهوری سیدابراهیم رییسی شتاب بیشتری به خود گرفته است. جوانان حامی اصولگرایان در ضدیت با گفتمان اصلاحات پرورش یافتهاند. برای آنکه اصلاحات به عنوان پدیدهای ضدارزش شناخته شود، به این جوانان چنین تفهیم شده است که تفکر اصلاحات نوعی غربگرایی و حمایت از اقتصاد نئولیبرالی و در نتیجه مغایر اصل عدالت است. از این رو، حامیان اصولگرایان برای آنکه متهم به اتخاذ مواضع سلبی صِرف متهم نشوند، دفاع از «عدالت» را به عنوان عنصر ایجابی هویت خود مطرح میکنند. عدالت در معنای اصیل خود دربرگیرنده مفهوم آزادی سیاسی به عنوان نقطهای کانونی است، اما چون اصولگرایان به دلیل نگاه انحصاری خود به قدرت با این مفهوم اصولا میانهای ندارند، آن را از قلمرو عدالت خارج کرده و به نظاماتِ بهزعم آنان ناعادلانه اجتماعی و اقتصادی غرب نسبت میدهند. از این رو، نزد اصولگرایان عدالت لزوما صبغه ضدغربی و رنگی مغایر آزادی سیاسی به خود گرفته و به نوعی از عدالت اقتصادی بلشویکی شباهت پیدا کرده است. بر این اساس، بخشی از بدنه جوان حامی اصولگرایان با شعار عدالتطلبی، خواهان عملیاتی شدن این شعار در اقتصاد کشور است. اجرای چنین سیاستی مستلزم دخالت گستردهتر دولت در امور اقتصادی و زمینگیر کردن بنگاههای تولیدی و توزیعی بخش خصوصی است. اقتصاد ایران اما ضعیفتر و شکنندهتر از آن است که تاب تحمل دور دیگری از سیاستهای دستوری و اعمال فشارهای دولتی را داشته باشد، بهخصوص اینکه تجربه دهههای گذشته نشان میدهد که این نوع سیاستها حاصلی جز گسترش رکود و بیکاری و فقر ندارد و در عمل وضع اقشار محروم جامعه را وخیمتر و فاصله طبقاتی را عمیقتر و فساد و توزیع رانت را گستردهتر میکند. بدنه اصولگرایان در عین حال، استقرار عدالت اقتصادی مورد نظر خود را در تداوم معارضه با جهان غرب جستوجو میکند؛ زیرا همانطور که گفته شد، نوع عدالتطلبی آنان سویه ضد غربی به خود گرفته است. در این میان، دولت سیدابراهیم رییسی به دلیل برخورد ملموس با واقعیات تلخ اقتصاد ایران از یکسو و آشنایی با تاثیر عمیق تحریمهای امریکا بر اقتصاد کشور از سوی دیگر، نه در تشدید سلطه دولت بر اقتصاد و تضعیفِ هرچه بیشترِ بخشِ خصوصی خیری میبیند و نه خواستار تشدید منازعه با غرب به دلیل نیاز کشور به لغو تحریمهاست. بدینترتیب، بخشی از بدنه جوان اصولگرایان، نسبت به وضع اقتصادی و مذاکره با قدرتهای غربی در دولت جدید، نشانههای روشنی از سرخوردگی بروز میدهند و لحن انتقادی خود را نه فقط در برابر دولت که در مقابل مجموعه حکومت صریحتر کردهاند. این طیف از بدنه اصولگرایی، از این پس احتمالا به ۳ شیوه از خود واکنش نشان خواهد داد. بخشی از آنان خود را درگیر مسائل روزمره بهخصوص از نوع افشاگری درباره مفاسد صاحبان قدرت به شیوههای پر سر و صدا و پوپولیستی خواهند کرد. این بخش، خواهان افشاگریهای مصداقی در مورد هر سطحی از فساد در بین صاحبمنصبان خواهند شد و با تبلیغ پیرامون هر یک از افشاگریها، وظیفه عدالتطلبی مخصوص خود را انجام شده و عواطف خود را ارضا خواهند کرد. این شیوه طبعا جنجالآفرین است و برای خودشان و نظام سیاسی بدون دردسر نخواهد بود. طیفی دیگر از این نیرو، احتمالا در پی نظریههای عدالتطلبانه و در عین حال غربستیزانهای برخواهد آمد که علایق اقتصادی آنان را عمیقتر از نظریههای سطحی رایج در بین اصولگرایان توجیه کند و آنان را در بحث و گفتوگو با رقیبان و مخالفان در موضع برتر بنشاند. از آنجا که در اردوگاه اصولگرایی بنا به خاستگاه و سرشت معرفتی و بضاعت علمی آنان، تدوینِ نظریههای مدرن و بهروز شده و مستقل در این زمینه منتفی است، احتمال چرخش این طیف به سمت نظریههای چپ مارکسیستی در انواع مختلف آن، خیلی دور از انتظار نیست. این اتفاق متاسفانه در میانه دهه ۵۰ خورشیدی نیز در ایران رخ داده است. طیف دیگر اما یا به سمت تجدیدنظر در دیدگاه عدالتطلبانه خود و گرایش به آزادیخواهی به عنوان جوهر اصلی عدالت حرکت خواهد کرد یا با بیتفاوتی، با سیاستهای جاری کشور در هر صورت و شکل آن، همراه و همسو خواهد شد. در هر صورت، بدنه جوان اصولگرایی در حال تغییر گفتمان و پوستاندازی سیاسی است و از این جهت برای زعمای قوم چالشآفرین خواهد شد. این هم یکی دیگر از ثمرات حکومت یکدست اصولگرایان است!
🔻روزنامه شرق
📍 مصالحه، کمهزینهترین گزینه
✍️ جاوید قرباناوغلی
۱- باید به تیم مذاکرهکننده هستهای حق داد که اولویت «لغو تحریمهای ظالمانه» را در دستور کار دور جدید مذاکرات وین قرار داده و بر آن پافشاری میکنند. این رویکرد نمایانگر اهمیت لغو تحریمها برای کشتی به گل نشسته اقتصاد کشور و برونرفت از شرایط کنونی است. در غیراینصورت چه نیازی به گسیل یک هیئت ۴۰ نفره با عِده و عُده همه بخشهای سیاسی، اقتصادی و بانکی به وین بود. نشستن طولانیمدت پشت میز مذاکره، ساعتها بحث و جدل که ما چه میخواهیم و شما چه باید بدهید. ما کار خود را میکردیم و آنها نیز تحریمها را افزایش میدادند. تکرار داستان بچرخ تا بچرخیم دوره ۸۴ تا ۹۲. به وین رفتیم، آن هم با تیمی پر و پیمان که تعجب حتی دوستان ما را نیز برانگیخت. انتظار اولیه این بود که باقریکنی با این لشکر برای شکستن بنبست مذاکرات شش دور قبل رفته و حتما با دست پر بازخواهد گشت. در آن طرف هم که آمریکا صحنهگردان اصلی است، بهصراحت آمادگی خود را برای توافق از طریق «بازگشت متقابل و همزمان هر دو طرف به توافق ۲۰۱۵» اعلام کرده بود. باقری در مصاحبه با الجزیره گفته است: «هر دو طرف درمورد مبانی مذاکرات که همان مفاد توافق هستهای سال ۲۰۱۵ است، توافق کردند».
۲- مذاکرهکنندگان دوره قبل یا دوره کنونی یا هر زمانی دیگر «نمایندگان کشور» هستند. خطمشی و محورهای اصلی از طریق تصمیمگیری در شورای عالی امنیت ملی در اختیار آنها گذاشته میشود. خبر موثق دارم که در جلسهای مقامات عالی مراتب رضایت از «سیدعباس عراقچی» در شش دور مذاکره قبلی را اعلام کردهاند. رضایت نه تعریف و تمجید از شخص بلکه تأیید مفاد مذاکرات و توافقات حاصل از آن براساس دستورالعملهای حاکمیتی است. به گفته مقامات وقت کشور مذاکرات به مراحل پایانی رسیده و آمریکا با لغو بیش از ۹۴ درصد تحریمهای ناشی از مسئله هستهای موافقت کرده بود. روحانی در شب پایان ریاستجمهوری خود در رسانه ملی اعلام کرد اگر اجازه داده شود، عراقچی میتواند توافق را امضا کند؛ اما باقریکنی در همان مصاحبه با الجزیره درباره دو بسته پیشنهادی ایران به ۱+۴ گفته است: «آنچه ما ارائه کردیم، کژکارکردها و اشتباهاتی است که در متن پیشنویسها بود. ما مقداری جرح و تعدیل انجام دادیم». این روایت طرف ایران است؛ ولی روایت دیپلماتهایی که در آن طرف میز نشسته بودند، متفاوت است. آنها مدعی هستند «ایران تقریبا تمام توافقهای دشواری را که در ماهها مذاکرات سخت به دست آمده، زیر پا گذاشته و خواستار تغییرات اساسی در متن هستند».
۳- در آستانه آغاز مذاکرات در همین ستون نوشتم «هدفگذاری» در مقطع قبل از آغاز مذاکرات برای هر دو طرف ایران و آمریکا از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. ضروری است که با رویکرد «معطوف به هدف» که براساس سیاست اعلامی کشور احیای برجام، لغو تحریمها و برونرفت از شرایط نامطلوبی است که کشور و ملت گرفتار آن است، پیش برویم. در زیادهخواهی آمریکا هم هیچکس تردیدی ندارد. کشورهای دیگر هم اگر شرایط اجازه دهد و فرصت یابند، به همان اندازه زیادهخواه هستند. رفتار روسیه در قبال اوستیای جنوبی، کریمه و بهتازگی در مناقشه قرهباغ و... مگر غیر از زیادهخواهی است؟ از ترکیه و دیگر نمونهها عبور میکنم. سیاست دنیای ممکنات است و حتمیت و قطعیت در آن جایگاهی ندارد. حرف آخر در میدان سیاست را «قدرت» میزند.
توافق هستهای که پس از ۲۲ ماه مذاکره فشرده و نفسگیر حاصل شد و در مجلس شورای اسلامی با وجود مخالفتها در کمتر از یک ساعت به تصویب رسید، مشمول همین قاعده است. راهحل میانهای بود که به دلیل «توازن قدرت» از طریق «مصالحه» بین ایران و قدرتهای بزرگ بینالمللی جهان به دست آمد. موضوع مورد مصالحه هم مشخص بود. برای غرب اطمینان از صلحآمیزبودن برنامه هستهای ایران و کنترل آن از طریق بازرسیهای بهشدت سختگیرانه و نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی. برای ایران خلاصی از قطعنامههای شورای امنیت، لغو تحریمها و عادیشدن مناسبات با جهان. برای جهان هم همانطور که در مقدمه آن سند صراحتا ذکر شده «کمک به بهبود صلح و ثبات منطقه و جهان از طریق اجرای کامل توافق».
۴- افکار عمومی بهشدت نگران مذاکرات وین است. مردم امیدوار بودند (و هستند) دولت سیزدهم که از بالاترین همسویی قوای مقننه و قضائیه و حمایت همهجانبه نهادهای نظام در مقایسه با دولتهای پیشین برخوردار است، با دستیابی به توافق بار گران آثار تحریمها را از دوش آنها بردارد. افقهای روشن را برای آینده فرزندانشان مشاهده کنند. سیاست خارجی کشور با رویکرد تنشزدایی دورهای از آرامش برای کمک به توسعه فراراه کشور باز کند. مردم آثار شوم تحریمها را در زندگی و در سفرههایی که هر روز کوچکتر میشود، احساس میکنند. با یک خبر از وین نرخ ارزهای خارجی و سکه مثل تیر از کمان جسته صعودی میشود. بازار سرمایه قفل میشود یا با سیر نزولی شاخصها دار و ندار آنها دود شده و به هوا میرود. اگر باور ندارید خبرنگاران مورد وثوق را به میان اقشار مردم بفرستید. اجماع افکار عمومی راهحل را در برونرفت از بحرانی میدانند که در دو دهه گذشته کشور را گرفتار و از مسیر بازداشته است. باید باور کرد که بدون توافق در بحران هستهای ایران، گرهی از مشکلات کشور گشوده نخواهد شد. آفت مذاکرات در این دوره نگرش جناح سیاسی خاصی است که برجام را خیانت میدانند و طرفداران آنها نیز مذاکرهکنندگان را به سرنوشت استخر فرح حواله میدهند. بهصراحت باید گفت این تحلیل که پیشرفت اخیر برنامه هستهای ابزار مناسبی برای چانهزنی و وادارکردن طرفهای مقابل برای دادن امتیازاتی پیش از آنچه در برجام پیشبینی شده باشد، مطابق واقع نیست. میتوان از آن برای چانهزنی استفاده کرد که هماکنون هم میکنند؛ ولی این تمام ماجرا نیست. این کش را نباید آنگونه کشید که پاره شود. سابقه قطعنامه یعنی ورقپاره و مذاکره برای مذاکره پیشروی ماست و ملت و کشور هنوز بهای سنگین این نگاه را میدهد.
۵- تردیدی نیست با وجود اختلافهای عدیده سیاسی، مردم و نخبگان سیاسی و اقتصادی خواهان موفقیت تیم مذاکرهکننده هستند. از شرایط توسعه سیاسی تفکیک منافع و مصالح ملی از جناحبندیهای سیاسی بهویژه در موضوعی مانند مذاکرات هستهای است. این لزوما به معنای موافقت با جناح سیاسی که هدایت مذاکرات را برعهده دارد، نیست. از پیشینه ذهنی و فکری دولت و دیپلماسی برخاسته از آن درباره توافق هستهای آگاه هستیم. میدانیم که دریچه نگاه دولت به جهان با عینک ایدئولوژی است و عملگرایی که لازمه توافق است، در بین آنها کمرنگ است. کسانی که حتی حاضر به ذکر عنوان برجام نبودند و برجام را خیانت ارزیابی کرده و آن را آتش میزدند، امروز به میز مذاکره بازگشتهاند. باید از بازگشت به میز مذاکره استقبال کرد و در حد توان به آنها کمک کرد. چه بهتر که سر دلبران گفته آید، در حدیث دیگران، این یک موفقیت برای کشور در مسیر توسعه سیاسی است. مذاکره و مصالحه کمهزینهترین راه برای خلاصی از بحرانی است که تمام ظرفیتهای کشور را گرفتار کرده و سابقه دو دهه گذشته نشان میدهد که فرصتی مناسبتر از ادامه آن برای دشمنانی مانند رژیم صهیونیستی و رقبای منطقهای ایران متصور نیست.
۶- نلسون ماندلا ۲۷ سال را در زندان رژیم آپارتاید سپری کرد. برخلاف تصور غالب که تمام زندگی این شخصیت اسطورهای را نماد رواداری و صلح ترسیم میکند، اتهام او خیانت به کشور بود که مجازات آن اعدام است. ماندلا بنیانگذار سازمان «نیزه ملت» بازوی مسلح کنگره ملی آفریقا برای مبارزه مسلحانه علیه آپارتاید بود. در کتاب خاطراتش ملاقات طولانی خود با آلبرت لوتولی (۱۹۶۷-۱۸۹۸) رئیس وقت کنگره و برنده اولین جایزه صلح نوبل از قاره آفریقا را بیان میکند که یک شب تا صبح با او بحث کرد تا رئیس خود را به راهاندازی سازمان مخفی و مسلحانه نیزه ملت راضی کند. ماندلا ریاست این سازمان مسلحانه مخفی را برعهده گرفت. عملیاتهای متعددی علیه رژیم را رهبری کرد. پس از دستگیری و پس از محاکمه با تعدادی از رفقای خود به زندان مادامالعمر محکوم شد. در سالهای پایانی دهه دوم زندان به این باور رسید که نه رژیم آپارتاید قادر است صدای مردم را با سرکوب خفه کند و نه کنگره ملی میتواند با توسل به قوه قهریه رژیم را ساقط کند. به درخواست رژیم که به دنبال برونرفت از شرایط غیرقابل قبول تحریم و فشار مجامع جهانی بود، پاسخ مثبت داد و مذاکره را برای رهایی ملت خود برگزید. در طی مسیر و «راه دشوار آزادی» ملامتهای زیادی را از دوستان و یاران خود شنید؛ ولی مصمم بود که این کمهزینهترین راه برای رهایی مردمش از رژیم منحوس آپارتاید است. آنچه ماندلا را در جهان به سیاستمداری افسانهای و اسطورهای بیبدیل تبدیل کرد، شجاعت او در «مصالحه با دشمن» برای کشور و مردم آفریقای جنوبی بود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دستاورد نشست وین چه بود
✍️ محمد بلوری
هیات ۴۰نفرهای که به عنوان کارشناسان مذاکرهکننده دولتی در نشست چهارروزه و بیفرجام وین حضور داشتند به کشور بازگشتند بیآنکه بارقه امیدبخشی هرچند دور از این نشست کوتاهمدت در گشایش راه تحریمها روی مردم رنجدیده و محرومیت کشیده کشورمان نمایان شود. همچنین روشن نشد علت حضور یک هیات ۴۰ نفری که حتی فرصت بیان سخنی تاثیرگذار نداشتند، چه بود؟ حال آنکه فقط سرپرست هیات مذاکرهکننده به ارائه نظرهای هیات اعزامی در حل بحران تحریمها پرداخت چنانکه هم جمهوری اسلامی و هم آمریکا شرایط و نظرهای خود را در گشایش راه گفتوگوها نمیپذیرند در حالی که مردم نمیدانند تا چه زمانی باید همچنان سنگینی و فشار ناشی از تحریمها را روی شانههای ازتوانافتاده خود تحمل کنند. حاصل کار اینکه به نظر میرسد دولت جمهوری اسلامی هم ناامید از رسیدن به فرجامی روشن در آیندهای نزدیک مصمم شده است تا چند روز دیگر با همه مشکلات و کاهش تدریجی توان مالی، بودجه سال ۱۴۰۱ را به مجلس شورای اسلامی تسلیم کند، تا چه پیش آید. هرچند انتظار افکار عمومی از نشست وین این بود که حضور یک هیات مذاکرهکننده در این نشست، نه برای نشان دادن یک اعتبار ظاهری، صندلیهای داخل سالن گفتوگو را پرکنند، بلکه باتوجه به هزینه سنگین این سفر اروپایی و مشکلات اقتصادیمان، انتظار میرفت با طرح نظرهایی روشن، غرب را مجاب و اقناع کنند که ما در جهان طالب صلح و آرامش هستیم و نیازی به ساخت سلاح هستهای نداریم.
اما تاثیرگذارتر از اعزام یک گروه ۴۰ نفره به نشست وین و اصرار و ابرام بر اینکه به فکر تولید سلاح هستهای نیستیم، نشان دادن عملی این واقعیت است که در سفر مدیرکل آژانس هستهای به کشورمان، میتوانستیم به آن توجه کنیم.
از جمله اگر در آستانه آغاز نشست وین، راه ورود مدیرکل آژانس را به یک مرکز در کرج نمیبستیم و مانع ورودش به این مرکز نمیشدیم، به طور موثر و به عینه میتوانستیم نشان دهیم جمهوری اسلامی در اندیشه انجام آزمایشهای مربوط به هستهای نیست و به آنچه میگوییم، صادق هستیم و به اصطلاح عوام، ریگی به کفشمان نیست.
به هر حال امروزه در حالی برای رسیدن به روشنیهای پایان راه تحریمهای چندساله آمریکا در کوچههای سردرگم و تیره گرفتار شدهایم که با مشکلات فراوان داخلی روبهرو هستیم و روشن است این تحریمهای ظالمانه چندساله فشار مضاعفی روی شانههای خسته و رنجور مردم وارد میآورد و بر دولت است که برای پرداختن به این معضلات و مشکلات داخلی، عزم خود را برای رفع تحریمها جزم کند تا فراغت لازم و روشنی برای پرداختن به این مشکلات داخلی فراهم بیاید وگرنه در آینده نزدیک با گرههای کور چنین مشکلات فراوانی روبهرو خواهیم بود و ضرورت زمانی ایجاب میکند دولت عزم خود را جزم کند تا بتواند گشاینده دریچه روشنی پدید آورد تا مردم ستمدیدهمان بتوانند زنجیر اسارتبار تحریمها را از پای خود باز کنند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 امارات و بازتنظیم سیاست خارجی
✍️ کامران کرمی
پس از نزدیک به یک دهه رونمایی از سیاست خارجی تهاجمی و درگیرساز در نظام منطقهای خاورمیانه، امارات متحده عربی در یک چرخش به ظاهر آشکار به سمت مصالحه و تنشزدایی با بازیگران رقیب متمایل شده است. سفر شیخ طحنون بن زاید آل نهیان مشاور امنیت ملی امارات که به مرد سایهها معروف است و پیشتر نیز مقدمات سفر برادر خود محمد بن زاید ولیعهد ابوظبی به ترکیه پس از یک دهه تنش را فراهم کرده بود، نشان میدهد که امارات با محوریت ابوظبی درصدد است با بازتنظیم رویکردهای سیاسی و امنیتی خود، زمینه را برای پیگیری راهبرد موازنه مثبت میان بلوکهای متعارض قدرت دنبال کند. در واقع رفتارشناسی این الگو؛ نه در چارچوب عقبنشینی از کانونهای بحران، بلکه در قالب گذار از گسترش قدرت به سمت تثبیت نفوذ و دستاوردها، بر مبنای دیپلماسی دریایی قابل ارزیابی است.
به عبارت دیگر ابوظبی درصدد است با بازتنظیم سیاست خارجی، زمینه را برای ایجاد تعادل در منافع و تعهدات نسبت به محیطهای رقابت و درگیری فراهم کند. نمودهای عینی رونمایی از چنین سیاست خارجیای، تنشزدایی با قطر، ایران، سوریه و ترکیه از اواخر ۲۰۱۹ و بهویژه در یک ماه اخیر بوده که پیشران اصلی آن بر مبنای دو محور انرژی و ترانزیت قرار دارد.
این دو محور تکمیلکننده راهبرد دیپلماسی دریایی برای این کشور به شمار میرود که حضور دریایی، امنیت دریایی و سرمایهگذاریهای اقتصادی در اطراف آبراههای حیاتی شاخصهای این استراتژی را شامل میشوند. در واقع با تبیین این راهبرد است که میتوان پویاییهای سیاست خارجی این کشور را در شرایط کنونی درک کرد.
اقتصاد امارات که توسط تجارت و کشتیرانی حمایت میشود، سیاست خارجی را هدایت میکند. در اصول سند ۵۰ سال آینده امارات که در سپتامبر ۲۰۲۱ منتشر شد، بر این امر مهم تاکید شده است. تمرکز بر حوزه دریایی همچنین به امارات متحده عربی اجازه میدهد تا اهداف ملی و جهانی را ارتقا دهد و جاهطلبیهای قدرت را با تصویر بینالمللی متعادل کند.
در این چارچوب، اتصال بنادر امارات بهویژه بندر راهبردی جبلعلی به بنادر خلیج عدن در جنوب یمن، تسلط بر جزایر راهبردی سقطری و میون در باب المندب، حضور در بنادر دریای سرخ و همچنین مدیترانه بخشی از این راهبرد تهاجمی را شامل میشود که جنگ یمن عملا زمینه بسیار مناسبی را برای تحرکبخشی به این هدف ایجاد کرد.
جنگ یمن در واقع بخشی از رویکرد تهاجمی امارات در منطقه است که ریشههای آن به تحولات بهار عربی برمیگردد. خیزشهای عربی ۲۰۱۱ را باید نقطه عطفی در تحول جهتگیریهای سیاست خارجی امارات عربی متحده از دیپلماسی محتاطانه به سمت دیپلماسی تهاجمی در نظر گرفت. این رویداد تعیینکننده، فرصتی را برای امارات با محوریت ابوظبی و شخص محمد بن زاید فراهم آورد تا از آشوب و فروپاشی نظم به وجود آمده، در جهت تقویت منافع و گسترش حوزه عمل سیاست خارجی استفاده کند.
حضور فعالانه در بحران سوریه، شرکت در عملیات سپرجزیره برای حفاظت از پادشاهی بحرین، حضور در عملیات ساقط کردن قذافی، مشارکت در کودتا علیه دولت اخوانی محمد مرسی در مصر، حضور فعالانه در تهاجم ائتلاف عربی علیه یمن، همراهی با عربستان در کاهش سطح روابط با جمهوری اسلامی ایران، حضور فعالانه در شاخ آفریقا و دریای سرخ، کلید زدن محاصره قطر در ژوئن ۲۰۱۷ و مشارکت در کمپین فشار حداکثری ترامپ علیه ایران بخشی از این الگوی رفتاری در طول یک دهه گذشته بوده که توانست امارات را به کانون تولید تنش در منطقه تبدیل کند.
این سیاست خارجی تهاجمی و عمدتا مبتنی بر رویکرد نظامی باعث شد امارات منافع خود را در راستای دیپلماسی دریایی در امتداد جزایر و بنادر مهم پیادهسازی کند.
همزمان بخشی از رفتار امارات ناشی از تنگنای ژئوپلیتیکی است که این کشور در میان تنگهها با آن مواجه است و اضطرار ناشی از عبور از تنگه هرمز، دریای عرب، خلیج عدن، تنگه باب المندب، دریای سرخ و کانال سوئز برای رساندن کالاها و خدمات توسط شرکت جهانی بنادر دبی، عملا حضور فعالانه دریایی با تاکید بر موضوع امنیت دریایی را برای این کشور به یک ضرورت اجتنابناپذیر تبدیل کرده است.
در این میان امنیت دریایی به ضرورت ثبات منطقهای گره خورده است، چرا که رونمایی از سیاست خارجی تهاجمی چندان هم برای این کشور بدون هزینه نبوده است. اوج این هزینهزایی در سیاست خارجی امارات را میتوان در انفجار کشتیهای این کشور در بندر فجیره در ماه مه ۲۰۱۹ و سپس انفجارهای گسترده در تاسیسات آرامکو در آگوست ۲۰۱۹ دانست که عملا مقامات امارات را به سمت تعدیل در برخی از رویکردهای خود بهویژه در قبال بازیگران رقیب از جمله ایران سوق داد.
به عبارت دقیقتر، تقابل با ایران و ترکیه و افزایش هزینههای دنبالهروی از سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه، اثرات ملموسی را بر اقتصاد این کشور تحمیل کرد که در دو سال گذشته هم پاندمی کرونا آن را تشدید کرد. بهویژه که بخش مهمی از درآمدهای امارات به ویژه امارت دبی بر گردشگری و سرمایهگذاری استوار است و این ضرورت تنشزدایی و مصالحه در منطقه را ضروری میسازد. از اینرو بازگشت از تنش و منازعه که از سوی سایر بازیگران نیز در دستور کار اصلی سیاست خارجی قرار گرفته میتواند فضایی برای بازنگری و تثبیت حوزههای نفوذ باشد. بنابراین در کنار ضرورت حضور دریایی و سرمایهگذاریهای پیرامونی آن در بنادر و جزایر، مساله مهم و تعیینکننده برای امارات امنیت دریایی است که از این زاویه موضوع مصالحه و تنشزدایی با بازیگران رقیب و گروههای نیابتی در منطقه معنادار میشود.
این رویکرد نشان میدهد سیاست خارجی امارات عملا بهرهمند از انعطافپذیری و چرخش به جهات مختلف است. از اینرو امارات با محوریت سیاسی-امنیتی ابوظبی و محوریت اقتصادی-تجاری دبی درصدد تنشزدایی با بازیگران رقیب به قصد تثبیت نفوذ و بهرهمندی از مزایای سرریز بحران است که بر نحوه صفبندیها و آرایشهای جدید منطقهای بسیار تاثیرگذار است. در این میان عضویت غیردائم امارات در شورای امنیت برای دوره دوساله ۲۰۲۳-۲۰۲۲ که برخورداری از مزایای حقوقی و سازمانی به ویژه در موضوع امنیت دریایی به عنوان حلقه اصلی دیپلماسی دریایی را برای این کشور فراهم میکند، ضرورتهای تنشزدایی را دوچندان میسازد.
مطالب مرتبط