🔻روزنامه ایران
📍 تربیت سیاسی سردار
✍️ دکتر علی شیرخانی
در طرح مباحث رهبر معظم انقلاب در خصوص گامها و نقشه راه «نهضت اسلامی ایران» چندین مرحله بیان شده است که عبارتند از: انقلاباسلامی، دولت اسلامی، نظام سیاسی اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن نوین اسلامی. بر اساس این دیدگاه، اگر بخواهیم به تمدن نوین اسلامی برسیم که در مراحل پنجگانه طی طریق مینماید و تمدن نوین اسلامی غایت آن مراحل محسوب میشود، ناگزیر باید یک مرکزیتی داشته باشیم. از اوایل انقلاب این مرکزیت گفته میشد و در باب استراتژی ملی و بحث تئوری ام القری نیز مطرح شده است و ایران از اوایل انقلاب اسلامی بهعنوان مرکز وام القری مطرح بوده است ولی جنگ تحمیلی مانع از تثبیت این امر شد و به نظر میرسد اقدامات شهید قاسم سلیمانی در کشورهای مختلف، چه همسو با ایران باشند و چه نباشند، بحث ام القرایی را برای ایران در میان کشورهای جهان و قدرتهای جهانی، جاانداخت. حال وظیفه ما است که بتوانیم این ام القری و مرکز ثقل را به نحو مطلوب تداوم دهیم که هم تثبیت قویتر صورت گیرد و هم تداوم داشته باشد.
در میان جریانهای مختلف بعد از انقلاب اسلامی در خصوص بحث صدور انقلاب اسلامی دیدگاههای مختلفی وجود دارد که سه دسته را میتوان برشمرد:
الف) یک دسته قائل به عدم صدور انقلاب بودند. ب)عدهای دیگر معتقد بودند که از آغاز انقلاب باید در کشورهای مختلف حضور داشته باشیم و صدور انقلاب را عملیاتی کنیم. اقداماتی هم در این زمینه انجام دادند که موفق نبود. ج) دیدگاه سوم با تکیه بر دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) بود. معتقدان به این باور، تأکید داشتند که ما باید مفاهیم انقلاب اسلامی را بهصورت نرمافزاری به کشورهای مختلف صادر کنیم و این مفاهیم اگر صادر شود ظرفیت وجودی برای آن کشورها ایجاد خواهد کرد و مردم به انقلاب متمایل میشوند و آن کشورها خودشان به پا میخیزند و آیه لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، تحقق عینی پیدا میکند.
به نظر میرسد در تحقق عینی آیه لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی موفق بوده است. این شیوهای است که شهید قاسم سلیمانی توانست آن را عملیاتی کند چرا که در کشورهای منطقه، انقلابیون و کسانی را که انگیزه مبارزه علیه ظلم و ستم داشتند، حول محور مقاومت گرد هم آورد تا در فکر قیام علیه ظلم و ستم باشند و توانست به نوعی قیام و خیزش را در این کشورها جا اندازد و رفتار این شهید نیز حکایت از این اقدام دارد.
جنبه دیگر اقدامات این شهید سرافراز را میتوان اینگونه بیان کرد که سه مفهوم «استعمارزدایی»، «جهانسومگرایی» و «پسااستعمارگرایی» به نوعی سه موج در روابط بینالملل هستند. موج نخست تلاشی برای کسب استقلال سیاسی و حقوقی بوده است که میشود «استعمارزدایی»؛ یعنی مبارزات آزادیخواهی و آزادیبخشی. موج دوم، مبارزه و مقاومت برای کسب برابری اقتصادی است که در جهانسومگرایی و جنبش عدم تعهد وجود دارد. یعنی کشورهایی در جهان سوم پیدا شدند که دنبال یک نوع نظم اقتصادی متمایزی بودند که اگر با آن اولی جمع کنید، میشود تلاش برای یک نظم سیاسی-اقتصادی فرااستعماری.
موج سوم مبارزه برای کسب استقلال فرهنگی است که حتی در ادبیات روابط بینالملل هم رایج است. مشخصاً هدلی بول بهعنوان یک نظریهپرداز میگوید: سه موج شورش علیه غرب در نظام بینالملل بوده که موج سومش مبارزه و مقاومت برای کسب استقلال فرهنگی است، یعنی مقابله با استعمار فرانوین. مفهومی بهنام «تجدیدنظر طلبی» است. این اصطلاح را به کشورها و بازیگرانی اطلاق میکنند که نظم حاکم سلطه را نمیپذیرند. البته از نگاه گفتمان غالب، تجدیدنظر طلبی بار منفی دارد، ولی یکی از شاخصهای «گفتمان مقاومت» همانا تغییر نظم موجود است. یعنی ما نظم موجود را ناعادلانه میدانیم و میخواهیم آن را تغییر دهیم. پنجمین نظریه که به نوعی به بحثهای مقاومت نزدیک میشود، «نظریه وابستگی» است.
شهید قاسم سلیمانی هم، تقریباً از سال ۱۳۷۶ شمسی که فرمانده سپاه قدس شد به مرور توانست در کشور و منطقه و حتی جهان، این اندیشه و باور را ایجاد کند که میشود در برابر یک قدرت مادی توانگر و مستکبر، مقاومت انجام داد و این دیدگاه و باور را روز به روز شکوفاتر کرد و در نهایت به مرحلهای رسید که محور مقاومت را در منطقه تأسیس کرد. از سوی دیگر، نکته حائز اهمیت این است که شهید سلیمانی توانست با تدبیرهایی بهعنوان یک نظامی و بهعنوان دیپلمات و استراتژیست، مقدمات برقراری روابط راهبردی و شبه راهبردی با کشورهایی که با ما همخوانی مذهبی نیز ندارند و برخی اوقات نیز علیه هم بودهاند؛ ایجاد کند. همچنین اینکه توانست این روابط راهبردی را با کشورهای دیگر از جمله روسیه نیز به سامان برساند.
مهمترین دستاورد و اقدام عملی شهید سلیمانی که میتوان از آن یاد کرد این بود که با تولید و تشکیل گفتمان مقاومت، سوریه حفظ شد، مقاومت لبنان قویتر شد، حشد الشعبی در عراق شکل گرفت و بهعنوان یک نیروی رسمی نظامی عراق در ساختار نیروهای مسلح قرار گرفت، در یمن نیز انصارالله بهعنوان تأثیرگذارترین عنصر در آن کشور نقش ایفا میکند و نیروهای فاطمیون افغانستان، حیدریون پاکستان و الحرس الجمهوری سوریه و صدها جریان مختلف در سراسر دنیا نیز از یادگارهای مکتب شهید سلیمانی هستند.
🔻روزنامه کیهان
📍 آخرین مأموریت: سلیمانیزاسیون!
✍️ محمد ایمانی
رازآلودگی کار جهان، اسباب تربیت در مسیر توحید است. وگرنه موسی کلیمالله، مأمور سفری دور و دراز در طلب جناب خضر نمیشد و در آغاز و انجام این ملاقات نمیشنید «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا و َکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا». دنیا پر از حیرت و حسرتهاست که اگر درست دیده شود، سرمایه تنبّه و تربیت است. معمای «قاسم سلیمانی»، یکی از دلایل حیرت و حسرت - برای دوست و دشمن- است.
انسان از مرگ و درد و رنج گریزان است و همین ترس، ابزار دست قدرتها بوده است. اما عاقله مردی را که تدابیرش، پشت ابرقدرتها را به لرزه درآورده و در عین حال میگوید «بهدنبال قاتلم میگردم، چقدر مشتاق دیدارش هستم، او مرا به قله سعادت خواهد رساند»، چگونه میتوان ترساند؟ کدام فرماندهای در دنیا مانند او به میان رزمندگان در خط مقدم نبرد جنگ رفته و مانند یک عاشق بیقرار گفته است «سختترین روزهای عمر من در کربلای پنج و در کانال ماهی گذشت؛ تنگِ تنگ و پر از جنازه. سر را نمیشد بالا آورد... آن روزها گذشت و تمام شد. اگر از من بپرسند بهترین روز عمرت کِی بوده، میگویم آن روزی که در کانال ماهی بودم... این روزها مثل همان روزهاست، استفاده کنید».
ما چه میدانیم «سرلشکر»، دنیا را چگونه میدید که خود را «سرباز» میخواند؟ «سرباز، قاسم سلیمانی»، هنوز پر از رمز و راز، و معمایی سربسته است. اهل دقت میپرسند اگر گستره تغییراتی که در منطقه بلکه دنیا پدید آمد، حاصل تکاپوی مرد شجاع و مدبّری است که خود را «سرباز» میداند، کدام تغییرات هنوز انجام نشده، به دست لشکر آخرالزمانی «فرمانده»، پدید خواهد آمد؟! کدام رزمنده را میشناسید که بدون تجهیزات نظامی لازم و با لباس غیرنظامی، به قلب منطقهای محاصره شده توسط وحشیترین گروهها زده باشد؟ کدام رزمنده را در دنیا سراغ دارید که چهل سال جنگیده باشد و حالا سر پیری، مهیبترین جنگها («جنگ سوم جهانی» به تعبیر
هنری کیسینجر و موشه یعلون) را اینگونه تحقیر کند؟
اگر او را ترور کردند تا از مخمصه رها شوند، چرا یک روز بعد از جنایت، سناتور آمریکایی گفت «ژنرال سلیمانی بهعنوان یک شهید، میتواند برای آمریکا به مراتب خطرناکتر باشد. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است که او زمانی که زنده بود، خطرناکتر بود یا الان که کشته شده؟». سلیمانی، دشمنان خود را به تسخیر درآورده بود. چنانکه همرزمانش گفتهاند، از شهادت خود آگاه بود، و با این یقین، دشمنان غدّار را وادار به بازی در زمین حق کرد. هنگامی که طواغیت عالم، دستور ترور میهمان رسمی دولت عراق را دادند، تازه، آغاز رازگشایی از حاج قاسم بود. او بدون شهادتی آن چنان، نمیتوانست آخرین مأموریتهایش را عملیاتی کند. او با شهادتش، جادوی برجامی آمریکا و غرب را به هم ریخت و ورق را برگرداند. و آن شهادتی بود که هزاران نخبه را در تراز عقلانیت انقلابی، به تکاپو درآورد.
سرشار بودن از ایمان و امید و اراده در دشوارترین مصافها و محاصره ها، بزرگترین آورده حاج قاسم برای ما و دیگر ملت هاست. او مرد تغییرات معجزهآسا در میادینی است که تغییرناپذیر بهنظر میرسیدند. هیبت فاتحان جنگ جهانی کجا، و مغلوب شدن در «جنگ جهانی چهارم» ادعاییشان کجا؟ منطقه چنان در قبضهشان بود که نام آن را بر حسب موقعیت خود،
Middle East گذاشتند و حالا هم از تغییر نقشه منطقه سخن میگفتند. اما سلیمانی و همرزمانش در نبردی نابرابر، تمام آن نقشه را به هم ریختند و با زدن داغ شکست بر پیشانی آمریکا و اسرائیل، بر حقانیت این آیه شریفه شهادت دادند: «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
کبک آمریکاییها در بحبوحه توافق برجام چنان خروس میخواند که روزنامه نیویورکتایمز به قلم توماس فریدمن نوشت: «توافق پیشرو با ایران به اوباما این امکان را میدهد تا به کنگره و اسرائیل بگوید این بهترین توافقی است که با یک غلاف خالی از اسلحه میتوان به دست آورد و تا بروز دگرگونیها در ایران زمان میخرد». اوباما هم ۲۱ دی ۹۵ در شیکاگو گفت: «اگر ۸ سال پیش به شما گفته بودم میتوانیم برنامه هستهای ایران را بدون شلیک یک گلوله تعطیل کنیم، احتمالا میگفتید بیش از حد بلند پروازانه است، اما با توافق توانستیم». این روند بنا بود با برجام دو و سه، طومار اقتدار ایران را در هم بپیچد؛ همان که سردار سلیمانی صراحتا دربارهاش هشدار داد؛ و فراتر از هشدار، با جان گرامی خویش، راه شبیخون بزرگ را بست. پس از شهادت سردار بود که تدریجا، توقف تعهدات یکطرفه آغاز شد و پیشرفت، به برنامه هستهای، موشکی و ماهوارهای بازگشت.
کاری که سلیمانی با آمریکا کرد، بیش از اینهاست. وبسایت الجزیره اواخر تیر ۹۴، به قلم یکی از اعضای اپوزیسیون جمهوری اسلامی (حمید- د) تصریح کرد: «طبق تعریف توماس فریدمن از دکترین اوباما، مشارکت دادن ایران، بیش از انزوا قادر به برآوردن نیازهای آمریکاست... آنچه از نگاه جمهوریخواهان، تلاش برای به دست آوردن دل ایران تلقی میشود، در حقیقت نوع بسیار زیرکانهتری از امپریالیسم است که مثل یک شطرنج باز عمل میکند... اگر توافق، از نقشههای کنگره یا مخالفان در ایران جان سالم در ببرد، تبدیل به گل سرسبد دستاوردهای اوباما بهعنوان تجلی قدرت هوشمند خواهد شد... به تعبیر جوزف نای، این ترکیب قدرت نرم و سخت است. دکترین اوباما در حوزه قدرت هوشمند، اهدافی فراتر از ایران و برنامه هستهایاش دارد؛ اما همیشه میان نیات مؤلف یک دکترین و شیوهخوانش و شکستن ساختار آن توسط دیگران، اختلاف وجود دارد. برای دکترین اوباما هر نامی که انتخاب کنید، او و جوزف نای باید کولهبار خود را ببندند و به قم بروند تا بفهمند قدرت هوشمند چیست... از همان مرزهای پرمنفذی که قرار است بازرسان سازمان ملل (و در میان آنها جاسوسان اسرائیل) به ایران بروند و تأسیسات هستهای را رصد کنند، از همان مرزها، قاسم سلیمانی خیلی زودتر نفوذ کرده و اوباما و جوزف نای را دور زده است».
داعش در خرداد ۱۳۹۳ به ۴۰ کیلومتری مرز ایران رسید. این تاریخ، حدفاصل توافق موقت ژنو در پاییز ۹۲ و توافق برجام در تیر ۹۴ است. چند ماه بعد (دیماه ۹۳) در حالی که آقای ظریف، مشغول قدم زدن با جان کری در ژنو بود، سیا و پنتاگون در حال تجهیز داعش پشت مرزهای ایران بودند. همان زمان سردار سلیمانی، از طریق آقای امیرعبداللهیان به آقای ظریف پیغام داد: «ما اسناد دقیقی داریم که در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای آمریکایی در فرودگاه به زمین نشسته و ژنرالهای آمریکایی پیاده میشوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال آنها میروند. آنها به مدت
۵ ساعت در سالن vip فرودگاه مذاکره می کنند و سلاحها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی در اختیار داعش قرار میگیرد.».
نقشه از این پیچیدهتر نمیتوانست باشد که بخواهند طرف مذاکره را با ادعای توافق خام کنند و همزمان، جنگ را تا پشت مرزهای او بکشانند. اما مرد میدان بیدار بود که به دل خطر در مناطق محاصره شده زد و ظرف سه سال، جنگ را مغلوبه کرد. بیتردید اگر آمریکاییها قهرمانی شبیه او داشتند، به جای افسانه «مرد ۶ میلیون دلاری»، سریال «مرد ۸۰۰۰ میلیارد دلاری» را میساختند. با شکست نقشه جنگی آمریکا، خسارت دستکم ۱۰۰۰ میلیارد دلاری از ایران دفع شد. جنگ نیابتی صدام، طبق برآورد سازمان ملل،
هزار میلیارد دلار خسارت برای ایران به همراه داشت و اگر جنگ نیابتی اخیر میتوانست به ایران سرریز شود، خسارتی به مراتب بیشتر برجا میگذاشت.
اما این تنها ضربه حاج قاسم به دشمن نبود. صدای آمریکا اواخر خرداد ۱۳۹۳ گفته بود «آمریکا میداند حرف اول را در عراق، ایران میزند و ژنرال بدون سایه ایران قاسم سلیمانی، از افغانستان تا عراق و لبنان و غزه و سوریه نفوذ دارد.». یکی از چند داغی که او بر پشت بوش، اوباما و ترامپ گذاشت، نابودی ۷۰۰۰ میلیارد دلاری بود که برای جنگ در منطقه هزینه کرده بودند. ترامپ، مدتی پس از آنکه دی ماه ۹۷، با هواپیمای چراغ خاموش، به پایگاه عینالاسد عراق سفر کرد، گفت: «هنگام فرود آمدن، تمام چراغهای هواپیما را به دلایل امنیتی خاموش کردند. فکرش را بکنید! ما هفت تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردیم و نمیتوانیم با چراغ روش واردش شویم! این خیلی غمانگیز است که با آن هزینه، ناچار باشی سفرت را تا این حد فوقالعاده سرّی نگه داری».
اگر کاری ناشدنی در حد شکست آمریکا در میدان، ممکن است، پس دیگر مأموریتهای کمتر دشوار، به شرط صدق و اخلاص شدنی است. همین درسهای موفق سردار سلیمانی بود که او را در میان ملت ما و ملتهای منطقه دوست داشتنی کرد. نظرسنجی بهمن ۹۶ دانشگاه مریلند نشان میداد «در حالی که از محبوبیت روحانی و ظریف، ۱۷ و ۱۰ درصد کاسته شده، محبوبیت قاسم سلیمانی ۱۷ درصد افزایش یافته و به ۸۳ درصد رسیده است». آقای ظریف هم اگرچه در فایل صوتی کذایی با کملطفی، میدان را در تعارض و تزاحم با دیپلماسی وانمود کرده بود، اما اذعان میکرد: «قبل از شهادت شهید سلیمانی در تمامی نظرسنجیها از سال ۹۶ تا ۹۹، محبوبیت من از ۹۰ آمد روی ۶۰ درصد، و محبوبیت شهید سلیمانی رفت روی ۹۰ درصد. مردم ما قهرمان بودن در منطقه را میپسندند. ما هم نوکر مردم و هم نوکر آنچه میپسندند هستیم. من برای شهید سلیمانی گریه کردم».
زمان لازم بود تا خیلیها به معرفتی که شهید سلیمانی داشت، اندکی نزدیک شوند. آقای صادق خرازی، معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات، چندی قبل در کلابهاوس گفت: «در روزهایی که آقای روحانی بهعنوان رئیسجمهور انتخاب اما هنوز مستقر نشده بود، در جلسهای نزد رهبر انقلاب صحبتهایی در مخالفت با حضور ایران در سوریه کرد. رهبر انقلاب در جواب فرمودند شما حالا از راه برس، کمی با مسائل از نزدیک آشنا بشو، بعد نظر بده». زمان برد و جانهای گرامی هزینه شد، تا آقای روحانی اواخر دولتش بگوید: «شاید برخیها فراموش کرده باشند روزهایی بود که هیچکس جرأت نمیکرد به میدان داعش برود. برخی یادشان نیست که نه کربلا و نجف و حرمت حرم اهلبیت(ع) و حتی کسی جرأت نمیکرد از منطقه سبز بغداد خارج شود. کسی که راه افتاد و نیمههای شب تنها به عتبات، بغداد و شمال عراق رفت و توطئه صهیونیستها و آمریکا را در منطقه خنثی کرد، سردار سلیمانی بود».
اگر نقشه بهروز شده آمریکا پس از شکست در منطقه، خواب کردن ملتها با جنگ نرم بود، جنایت ترور سردار سلیمانی، پنبه آن نقشه را زد. گزارش رسانههای غربی پس از تشییع باشکوه سردار سلیمانی خواندنی است: «رویترز؛ حجم جمعیت حاضران در این تشییع، شبیه جمعیتی بود که برای تشییع آیتالله خمینی به خیابانها آمدند». خبرنگار نیویورکتایمز: «دریایی بیکران از مردم در مراسم حضور یافتهاند. سیل بیپایان و چند میلیونی مردم از ساعت ۶ صبح در خیابان هستند. در ٢۵ سالی که ایران را پوشش میدهم، هرگز چیزی شبیه به این ندیدم». خبرگزاری فرانسه: «دریای سوگواران با ادای احترام به ژنرال سلیمانی، خواستار انتقام سخت شدند». خبرنگار لوفیگارو: «این تشییع، گستردهترین تجمع بعد از رحلت آیتالله خمینی در سال ۱۹۸۸ میلادی است». سال گذشته هم مجله نیوزویک نوشت: «ترور قاسم سلیمانی، او را به قهرمانی تبدیل کرده که حالا بیلبوردهای بزرگش سرتاسر خاورمیانه را فرا گرفته است؛ نه تنها مناطق شیعهنشین، بلکه مناطق سنینشین مثل کرکوک، غزه و کرانه باختری رود اردن. این، روند سلیمانیزاسیون خاورمیانه و گسترش نفوذ ایران است». این پاداش دنیایی مردی است که دوست داشت گمنام باشد و نوشته بود «باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم. آنکس که باید ببیند، میبیند».
🔻روزنامه اطلاعات
📍 وقتی آش بی فرهنگی در فوتبال شور میشود
✍️داود مختاریانی
کُری خوانی در بین هواداران فوتبال یکی از سرگرمیها و حواشی زیبای آن است به شرطی که در مسیر درست و با حفظ احترام طرفداران تیم مقابل و صرفاً برای تفریح و سرگرمی باشد.
بسیاری از تیمهای بزرگ برای اینکه بتوانند با نزدیکتر شدن به هواداران خود،شور و شعف آنها را بیشتر کنند، اقدام به راه اندازی صفحات هواداری در فضای مجازی کردهاند.
با این کار هم جوّ هواداری باشگاه را کنترل میکنند، هم با فرهنگ سازی و آموزشهای رفتاری به هواداران خود محیطی سالم برای فعالیت جوانان و نوجوانان در فضای مجازی ایجاد میکنند.
مدتهاست همگام با تمام دنیا فضای مجازی در ورزش ما و به ویژه فوتبال حضور پر رنگ دارد و صفحات هواداری بی شماری برای تبادل نظر بین هواداران ایجاد شده است، ولی باز هم به دلیل حضور کمرنگ مسئولان فرهنگی ورزش در این فضا و نداشتن برنامه برای کنترل اثرات منفی آن، متأسفانه اکثر صفحات هواداری پر شده از پیامهای غیر اخلاقی که امنیت روانی هواداران را به خطر میاندازد.
با اینکه در حوزه ورزش هر روز شاهد امضای تفاهمنامه با فلان شرکت و فلان ارگان برای گسترش ورزش یا تقویت بنیه اقتصادی آن هستیم(که اکثر آنها در حد امضا باقی میمانند و اجرا نمیشوند)، ولی دریغ از تشکیل حتی یک جلسه ساده با مراکزی مانند پلیس فتا، وزارت فرهنگ ، وزارت ارتباطات و… برای کنترل صفحات هواداری و سر و سامان دادن به فعالیت آنها.
دلیل این کاستی چیزی نیست جز اینکه مسئولان ورزشی دغدغه فرهنگی ندارند یا اگر هم داشته باشند در اولویت آخر است، ولی ظاهراً این روزها آش بدجور شور شده و سیل بی فرهنگی هواداری در فضای مجازی، حیثیت چند مدیر رده بالای فوتبال را به خطر انداخته است و آقایان تازه متوجه شدهاند چه معضل بزرگی را نادیده گرفتهاند!
وقتی مدیر عامل یک باشگاه در جمع همین گردانندگان یا لیدرهای صفحات هواداری حضور پیدا میکند و به پشتوانه آنها به هر کس و هر جایی میتازد و به زعم خود در حال عظمت بخشیدن به باشگاه است، خبر ندارد حضاری که برای او سوت و کف میزنند آدرس اشتباه به صدها هزار جوان می دهند.
شاید اکنون که این غول بی شاخ و دم به سراغ خودشان آمده است، فکری به حال صفحات هواداری به ظاهر متعصب خود بیندازند و برای کنترل آنها چاره کنند. وضع به قدری وخیم است که بعضی از بازیکنان و مربیان تیمهای فوتبال از ترس اینکه هدف حمله صفحات زامبیوار هواداری نشوند، در برابر بی تدبیری مدیران باشگاه سکوت میکنند تا آبرو و حیثیت خود و خانوادهشان در امان باشد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 تبلیغات زدگی
✍️عباس عبدی
یکی از ایراداتی که به سیاستهای جاری و رسمی در ایران وارد است، باز کردن حساب بیش از اندازه و ظرفیت برای موضوع تبلیغات است. آنان به ناروا گمان دارند که گویی، ذهنیت مردم و حتی جهان را، تبلیغات میسازد. به همین علت نیز خودشان را در تله این ذهنیت تبلیغاتزده میاندازند، تلهای که خودشان آن را نصب کردهاند تا دیگران را به دام بیندازد ولی به ناچار پای خودشان در آن گیر میکند. انحصاری کردن رسانه رسمی و حتی مفاد برخی از مواد قانون مجازات نیز بر همین پایه است. شاید بیشترین محکومیتهای افراد، براساس ماده ۵۰۰ بخش تعزیرات قانون مجازات اسلامی (ماده تبلیغ علیه نظام) است و جالب اینکه این ماده در ذیل فصل جرایم امنیتی ذکر شده است! در حالی که اگرچه در دنیا به تبلیغات اهمیت زیادی میدهند ولی همه توجه دارند که تبلیغات عاملی فرعی است. اگر شرکت بنز، خودروی خوبی تولید نکند، هرچه هم تبلیغ کند، فایده ندارد، شاید اثر منفی هم داشته باشد ولی هنگامی که کالای خوب تولید میکنند، تبلیغات نیز فروش آن را بهبود میبخشد. تبلیغ منفی علیه یک موضوع نیز همینطور است. تا چیزی ایراد نداشته باشد، تبلیغ منفی علیه آن چندان کارساز نیست و چه بسا در مقطعی ضد تبلیغ هم محسوب شود. نظام رسانهای رسمی در ایران تقریبا انحصاری و تبلیغاتمحور است. منظورم تبلیغات غیر تجاری است. دادههای سیاسی و دینی آن عموما رنگ و لعاب تبلیغی دارند. در این چارچوب نامگذاری خیلی مهم میشود. تبلیغات بهطور معمول گزارههایی است که چندان واجد اطلاعات و منطق نیست، بلکه احساسات و روان ناآگاه فرد یا حب و بغضهای او را نشانه میرود. تصمیم چندی پیش وزارت «صمت» تحت عنوان «ساماندهی آگهیهای غیرواقعی خودرو و قیمتسازی صوری» از همین نوع است. بنده نمیخواهم بگویم که این نوع تبلیغات، همگی غیرواقعی و فاقد هرگونه تاثیری است، ولی این تاثیرات از یک سو بسیار حاشیهای هستند و از سوی دیگر امکان جلوگیری از آن وجود ندارد و در نهایت نیز زمینه بیرونی برای پذیرش آن هست. بنابراین تا این زمینهها هست، تبلیغات و اقدامات مشابه نیز هست. در قطب شمال نمیتوان مغازه یخفروشی راه انداخت و برای فروش آن تبلیغات کرد، چون زمینهای برای این کار نیست. در مناطق گرمسیری نیز نمیتوان کلاه پوست خرس قطبی را تبلیغ کرد و فروخت.
با این مقدمه باید به رویکرد رسمی و تبلیغی که این روزها درباره مهاجرت نخبگان از کشور مطرح میشود اشاره کرد. متاسفانه و در درجه اول مهاجرت نخبگان، تاکنون مساله حکومت نبوده است، حداقل تا پیش از این نبوده است. تاکنون هم به یاد ندارم مسوول مهمی به این مساله اشاره کرده باشد. علت اصلی نیز غلبه نگاه امنیتی بر امور کشور است. در این نگاه نخبگان نه یک فرصت عالی، بلکه بیشتر تهدید تلقی میشوند، لذا خارج شدنشان از کشور نه یک بلا که شاید یک فرصت تصور شود.
اخیرا دیدم که در یک فصلنامه مطالعات راهبردی وابسته به یک مرکز رسمی راهبردی، مقالهای از دو تن از کارشناسان دانشگاه امام صادق درباره تهدیدات امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است که این تهدیدات را به ۴ بخش نظامی ـ اطلاعی، اقتصادی ـ اداری، فرهنگی ـ سیاسی، منابع ـ محیطی طبقهبندی کرده و ۲۸ تهدید را در ذیل این چهار گروه ذکر کرده است که متاسفانه مهاجرت نخبگان از کشور جزو آنها نیست، در حالی که اگر راهبرد کلی کشور توسعهمحور باشد، بهطور قطع فرار یا مهاجرت نخبگان از کشور نه تنها یکی از چند عامل مهم در تهدیدات امنیت ملی است، بلکه یکی از شواهد و عوارض اصلی تهدید شدن امنیت ملی نیز به شمار میرود. هنگامی که اولین و بالاترین تهدید این مطالعه «جاسوسی و نفوذ اطلاعاتی» شمرده شود و آخرین آنها «بحرانهای ناظر بر منابع تجدیدناپذیر» مثل آب معرفی شوند و اثرگذاری و ضریب تهدید اولی نسبت به آخری ۱۸ برابر بیشتر ارزیابی شود، روشن است که جایی برای مهاجرت نخبگان از کشور به عنوان یک تهدید برای امنیت ملی باقی نمیماند.
تحلیلی که مدتی پیش درباره علت پیشگامی ایالات متحده منتشر شده بود، نشان میداد که حفظ قدرت این کشور متاثر از جذب نخبگان و دانشمندان جهان است، این بزرگترین سرمایهای است که آنان از دیگر کشورها به صورت مفت و مجانی جذب میکنند.
بنابراین بعید است که کسانی در داخل کشور زندگی کنند و از روی خباثت بخواهند دیگران را تحریک به مهاجرت از کشور کنند. متاسفانه ماجرای مهاجرت نخبگان و جوانان عمیقتر از آن است که تحتتاثیر تبلیغات این و آن انجام شود. اگر میخواهید رخ ندهد باید به خواستهها و انتظارات بحث آنان توجه شود.
در این مورد فردا هم خواهم نوشت .
🔻روزنامه شرق
📍 روششناسی تحلیل آماری
✍️مراد راهداری
آشنایی عموم مردم با بعضی ابزارهای علمی، کمک میکند تا جامعه در شناخت و رفتار اجتماعی بهتر عمل کند. با آگاهی از روش تحلیل آماری، توضیح و پاسخگویی متصدیان امور بهتر و شناخت و تشخیص درست نیز برای مخاطبان تسهیل میشود. آمار با ما سخن میگویند، بهشرط آنکه زبان آن را بفهمیم و مشروط بر اینکه خواسته یا ناخواسته ابزار انحراف افکار قرار نگیرد و جامعالاطراف باشد. به قول قرآن، تبیین جامع صورت گیرد، تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ، (نحل/۸۹). مثلا زمانی که ارزش دلار در کشور در فاصله یکساله (۱۳۹۰ تا ۹۱) تقریبا از هزار به سه هزار تومان رشد کرد، وزیر وقت اقتصاد که امروز نماینده محترم مجلس است، در سیما آمار دادند که صادرات در یک سال به فلان مقدار تومان افزایش یافته است! درحالیکه صادرات از جهت مقدار و ارزآوری بهشدت کاهش یافته بود، اما ایشان افزایش صادرات آن سال را به تومان درست گفته بودند، درواقع صادرات از نظر مقدار و ارزآوری اگر نصف نیز شده باشد، به پول داخلی افزایش نشان داده بود! جالب آنکه میگفتند تحریم بیاثر بوده است! حدود سال ۱۳۷۰ یک روحانی برجسته، به نمایندگی از مردم کشور به بوسنی و هرزگوین سفر کرده بود تا با زجرکشیدگان مسلمان ابراز همدردی کند. پس از بازگشت، در خطبه نمازجمعه مطرح کرد: قیمت یک شانه تخممرغ در آنجا به پول ما گرانتر از اینجا بود! صرفنظر از اینکه آنجا جنگزده بود و قیاس معالفارق، اما این قیاس از نظر تحلیل آماری نیز غلط بود. کمااینکه یک شخصیت محترم دیگر نیز در همان دوره در خطبه نمازجمعه بیان کرد: گوشت مرغ در ترکیه به تومان گرانتر از ایران است و قدر نعمت را بدانیم! سالهاست که دولتمردان بارها میگویند بنزین در ایران ارزان است! به همین دلیل قاچاق و اسراف میشود. زمانی که یک لیتر بنزین صد تومان (هزار ریال) بود، میگفتند که چهار برابر شود تا به فوب خلیج فارس برسد! بعد که بنزین
۷۰۰ تومان شد، بهطور مشابه همین را مجددا گفتند، چون رابطه تومان و دلار مکررا تضعیف میشد. امروز نیز که هزارو ۵۰۰ تا سه هزار تومان است، به همین علت باز همان را میگویند و ماجرای رشد قیمتها تمامی ندارد! درحالیکه بهای کالا و خدمات در یک کشور، اگر قرار باشد با دیگر کشورها مقایسه و رفاه دو جامعه اندازهگیری و تحلیل شود، ضمن آنکه باید مجموعه و سبدی مهم از کالا و خدمات، مانند مسکن، خوراک، پوشاک، درمان، حملونقل، آموزش و مانند اینها، با مقدار و کیفیت مشابه مقایسه شود، سطح متوسط موزون درآمدهای خانوارهای دو جامعه نیز باید دیده شود. فرضا، چنانچه امروز خط فقر نسبی را حدود ۱۲ میلیون تومان برای خانوار چهارنفره در کشور منظور کنیم، شاید بتوان گفت بهای بنزین در ایران بهمراتب از کشورهای اروپایی، آمریکایی و حتی مانند کویت و عربستان بیشتر است! یعنی دستمزد روزانه یک ایرانی در مقایسه با دیگر کشورها لیتر کمتری میشود و قدرت خرید ما بهمراتب کمتر است. جالب است که بهای خودرو در ایران تقریبا دو برابر سطح جهانی است و اگر مابهالتفاوت سپردهگذاری شود، سود ماهانه آن بسیار قابل توجه خواهد بود و با این مقیاس، مردم به دولت یارانه استفاده از خودرو میدهند! پس آمار و گزارشها درخصوص بهای کالاها در ایران و مقایسه با خارج، مانند مرغ و تخممرغ، بنزین و سایر موارد دیگر از نوع قیاس ناصواب است. مفاد و مصداق باید جامع و مانع باشد؛ جامع باشد، یعنی همه زیرمجموعه را شامل شود و مانع باشد یعنی غیر از آن را پوشش ندهد.
مثلا برای محاسبه بیکاری، اشتغال کاذب و بیکاری پنهان، وامگرفتگان محدود به اسم خوداشتغالزایی، پنج ساعت در ماه اشتغالداشتن و مانند این موارد را اشتغال مفید و مؤثر حساب نکرد. گاه برای کوچک نشاندادن تورم، چند قلم محدود و پرمصرف مانند بنزین و نان را آن طرف سال گران میکنند، چند قلم را این طرف سال و اینطور تورم یک بازه زمانی خاص و مورد نظر را کمتر نشان میدهند! رئیس دولت نهم و دهم، رشد سرمایهگذاری در دوره خود را تقریبا دو برابر دولت قبل از خود اعلام کرد؛ درحالیکه درآمد دولت و کشور در بازه زمانی تصدی او بالغ بر چهاربرابر شده بود؛ پس در دولت قبل از آن، سرمایهگذاری دوبرابر توان دولت بوده است! سازوکار مملکت را باید با آمار واقعنما معرفی و اداره کرد، یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِه، (نساء/ ۴۹). آدرس غلط نباید داد؛ فرضا یکی از شاخصهای کارکرد اقتصاد کشور، گردش پول در نظام بانکی است. از یک سو این گردش مهم است که بیشتر در چه حوزهای است! تولید یا تجارت؟! و از دیگر سو در میان چه کسانی وجوه بانکی میچرخد، کَی لَا یَکُونَ دُولَةَ بَینَ ٱلأَغنِیَآءِ مِنکُم، (حشر/۷). رئیسجمهور وقت در سال ۸۸ ادعا کرد طی ۸۴ تا ۸۸ تولید فولاد را به دوبرابر رسانده است! واقعا عجیب بود، هر فردی که با الفبای سرمایهگذاری در ایران، فراز و فرود موانع آن تا بهرهبرداری آشنا باشد، میداند که چنین چیزی محال است. پس از بررسی مشخص شد که چندبارهشماری شده است. مثل اینکه مجموع تولید گندم، آرد و نان در یک سال جمع بسته شود و ادعا شود که سهبرابر سال قبل گندم تولید شده است! مجموع سنگآهن، گندله، نورد، ورق و مانند اینها را محاسبه و چنین ادعایی شده بود! لَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ، (بقره/۴۲). آمار اگر بهدرستی محاسبه و نسبتسازی شود، واقعیت را انعکاس میدهد، اما اگر ابزاری برای نشاندادن غیرواقعی اوضاعواحوال موضوع قرار گیرد، ما را در درک واقعیت به خطا میاندازد. سیاستگذاران بهعنوان عامل تغییرات اجتماعی، باید بتوانند از آمار بهدرستی استفاده کنند؛ مردم بهعنوان فعالان اقتصادی و تحلیل اوضاع آینده نیز باید چنین توانایی را داشته باشند تا بتوانند متناسب با اوضاع فعالیت کنند، نه مغایر با اوضاع! دو جریان فکری در علم اقتصاد درباره امکان شناخت مردم و اثر بر رفتارها، اختلافنظر دارند و به همین دلیل سیاستهای متفاوتی برای تنظیم امور پیشنهاد میدهند. مقیاس در مقایسهها باید یکسان باشند تا شناخت ما را به واقعیت منطبق کند. عدم انعکاس واقعیت به مردم و حتی به صاحبان قدرت، سبب خطای تشخیص میشود. میدانیم که ضریب جینی اندازه فاصله طبقاتی را بر مبنای تقسیم خانوارها به ۱۰ طبقه درآمدی نشان میدهد؛ اما آیا دو جامعهای که ضریب جینی مشابهی دارند، یک وضعیت دارند؟! خیر چنین نیست، اینکه فواصل طبقات در نیمه اول بیشتر است یا در نیمه دوم، مهم است. در مقایسه سودآوری شرکتها و تحلیل موفقیت مدیران، باید توجه داشت که از چه مقدار دارایی و سرمایهگذاری، این سودها حاصل شدهاند؟ مقایسه باید با معیار و مقیاس صحیح باشد. ممکن است گفته شود که وامهای ارائهشده به مردم، ۱۰ درصد بیشتر از دوره قبل شده است، اما اگر ۲۰ درصد جمعیت هدف بیشتر شده باشد، درواقع ۱۰ درصد به نسبت، کمتر وام ارائه شده است! اگر درآمدها از یک سال به سال دیگر، ۲۰ درصد رشد کند، اما تورم ۴۰ درصد رشد کرده باشد، درآمدهای واقعی ۲۰ درصد کاهش داشته و قدرت خریدش به این نسبت کاهش یافته است. درباره بدهی دولتها و تحلیل اوضاع آنها همینطور است. این مهم است که یک کشور چه نسبتی از درآمد ملی خود بدهکار -اعم از داخلی و خارجی- است یا کسر بودجه دولتش چه نسبتی از درآمدش است؟ مقایسه اعداد مطلق فریبنده است؟ گاه در مشاوره به مدیران، اوضاع خود را با اعداد مطلق نسبت به رقیب مقایسه میکنیم و مدیران را در برنامه راهبردی به خطا میاندازیم. در تحلیل اقتصاد ایران و مقایسهها، باید از آمار صحیح و شاخصهای واقعگرا استفاده کرد تا بتوانیم رفع موانع احتمالی کرده و پیشرفت را ممکن کنیم. مصادیق نیز که موضوعله آمار هستند، یعنی مشمول اعداد و ارقام میشوند، باید بهدرستی پوشش داده شوند. آمار باید آینه تمامنمای موضوع و پدیده باشد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بودجه ۱۴۰۱ داستانها دارد
✍️ محمدصادق جنانصفت
تازهترین سخن و خبر و تحلیل درباره لایحه بودجه ۱۴۰۱ که نخستین لایحه بودجه دولت انقلابی است که در اختیار مجلس انقلابی قرار دارد را علی آقامحمدی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و از کسانی که در حوزه اطلاعات اقتصادی فرد بانفوذی به حساب میآید بر زبان آورده است. به گفته آقامحمدی، یکی از مهمترین ویژگیهای بودجه سال آینده، تکنرخی شدن ارز است که به توسعه صادرات کشور کمک میکند و طبق لایحه بودجه سال آینده، ملاحظات عجیب و غریب در مباحث ارزی برداشته میشود و ایران میتواند هاب تجاری منطقه شود. اگرچه این عضو بانفوذ در اقتصاد سیاسی ایران شاید نکات پنهان دیگری را در لایحه بودجه شناسایی کرده است که در روزهای بعد احتمالا برملا خواهد شد اما به نظر میرسد با لحاظ کردن همین میزان اطلاعات شفافشده در لایحه و سیاستهای اقتصادی که دولت سیزدهم برای ایران در ذهن دارد میتواند گواهی محکمی بر این باشد که بودجه ۱۴۰۱ داستانها دارد.
چیزی که تا اینجای کار میتوان دربارهاش داوری کرد این است که دولت سیزدهم دنبال این است که درآمد حاصل از صادرات نفت خام را به هر میزان که هست در شرایط تازهای به فعالیتها و مقولههای گوناگون از جمله امنیت و دفاع تخصیص دهد و علاقهمند است بخش اصلی هزینهها را از نهادهای خصوصی یعنی بنگاهها و خانوادهها دریافت کند. علاوه بر این دولت با اصرار روی افزایش میانگین ده درصد حقوق و مزد کارمندان به نوعی درآمد یا هزینه فرصت دسترسی خواهد داشت. به این معنی که با وجود تورم ۴۰ درصدی در سال ۱۴۰۰ قرار است ۳۰ درصد از حداقل افزایش حقوق و مزد در خزانه دولت باقی بماند که این نیز درآمد بدون دردسر به حساب میآید. از سوی دیگر آنطور که دولت و هواداران دولت در نظر دارند دریافت انواع مالیات از شهروندان در اندازههای بزرگ به ویژه ارزشافزوده و نیز مالیات و عوارض گمرکی به قیمت دلار روز و نیز مالیات بر معادن و همچنین دریافت مالیات بر انواع دارایی شرایط را به نفع دولت میکند. کاش اقتصاددانان و کارشناسان آگاه به مساله بودجه و پیامدهای گسترده این سند مالی و سیاسی بر زندگی و کسبوکار شهروندان بتوانند و بخواهند که با واکاوی دقیق اقلام مهم لایحه بودجه داستانهای پیدا و پنهان لایحه از نظر دخیل بستن دولت به درآمد و دارایی شهروندان را در کانون روشنگری قرار دهند. واقعیت این است که اگر در مجلس یازدهم نیز بحثهای بودجهای به شکل اتفاق رخداده در دولت باشد و با شتاب و با ارائه اطلاعرسانی قطرهای به بودجه پرداخته شود بر ابعاد داستانهای عجیب در این مقوله بسیار مهم اضافه خواهد شد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بازهم ۱۰ فرمان رانتزا
✍️ غلامرضا سلامی
هنگامیکه در ۵ ماه ابتدای سال ۹۹، دولت دوازدهم با بیتوجهی به شکلگیری حباب در بازار سهام، به حباب بورس دمید و شاخص را به عدد بهشدت بیمنطق ۲میلیون و یکصدهزار واحد رساند، پیشبینی میکرد که با ایجاد مشوقهای بیشتر رونق بورس را حداقل تا پایان کار دولت، تداوم بخشد. ولی بهرغم تمام تلاشها حباب بورس ترکید (و به قول بعضیها خود را اصلاح کرد!) و بالغ بر ۵۰درصد ارزش خود را ظرف مدت کوتاهی از دست داد.
در این دوران تصمیمهای عجیب و غریبی از طرف دولت با حمایت مجلس اتخاذ شد که علاوه بر آنکه با منطق اقتصادی منطبق نبود، بلکه به شدت ضد منافع اقتصادی عامه مردم و شدیدا به نفع خواص بود.
نویسنده این سطور در مهرماه همان سال پیرو هشدارهای قبلی که در مورد حبابی بودن بورس داده بودم، طی مقالهای تحت عنوان «۱۰ فرمان رانتزا» این تصمیمات را مورد نقد قرار دادم.
تاکید اصلی آن مقاله بر این بود که دولت طبق اصول پذیرفته شده دولتهای مدرن که در قانون اساسی ایران نیز به رسمیت شناخته شده است، نمیتواند از جیب عموم مردم منافعدرصد اندکی از خواص را تامین کند. در آن مقاله تصمیماتی متضمن ارزان فروشی مواد اولیه و انرژی صنایع بزرگ بورسی مانند صنایع فعال کانی و فلزی، پتروشیمیها، پالایشگاهها، پایین نگه داشتن تصنعی نرخ بهره سپردهها و نرخ تسهیلات فعالیتهای اقتصادی پربازده و صنایع مشمول رانت بورسی، شدت بخشیدن به قدرت انحصاری خودروسازها و...، به عنوان نوعی برداشت از جیب عموم مردم و واریز آن به جیب صاحبان و سهامداران عمده این فعالیتها مطرح شد و مورد نقد قرار گرفت.
از طرف دیگر تصویب تمهیدات دیگر برای نجات بورس از سقوط و رونق بیپشتوانه آن شامل خرید سهام شرکتها توسط خود آنها، مجوز ورود مجدد بانکها به خرید و فروش سهام، اختصاص منابعی برای حمایت از شاخص بورس، بازارگردانی غیرمتعارف و امثال آن به عنوان مصادیق دخالت دولت برای دستکاری قیمتها از طریق ایجاد تقاضای کاذب قلمداد و مورد نقد واقع شد.
البته هنوز اعتقاد دارم که مسوولان اصلی دولت قبل مانند دولت فعلی در این فرآیند سوءنیتی نداشتهاند بلکه تحتتاثیر القائات صاحبان منافع به معجزه بورس برای نجات اقتصاد کشور ایمان پیدا کردهاند.
و اما دولت سیزدهم به نظر میرسد بر اساس همان اعتقاد از روز اول تصدی و حتی قبل از آن یکی از راههای اصلی نجات اقتصاد کشور را، یافتن سازوکارهایی برای رونق بخشیدن به بورس تشخیص داده و بخش مهمی از توان تیم اقتصادی خود را درگیر ارائه راهکارهایی برای رونق مجدد بورس، کرده است، با این تفاوت که توان کارشناسی این دولت (ناشی از کم تجربگی) قابل قیاس با تجربه انباشته کارشناسی دولت قبل نیست.
به همین دلیل ۱۰ فرمان جدید صادره از طرف ارکان این دولت حتی از ۱۰ فرمان دولت قبل در مورد بورس بیشتر قابل نقد است زیرا علاوه بر همپوشانی نکات منفی شامل اعطای منافع به خواص از جیب عامه ملت، دارای ویژگیهایی است که آن را نقدپذیرتر میکند.
برای نمونه تصویب سقف حداکثری برای قیمت مواد اولیه صنایع پتروشیمی و فلزات اساسی و انرژی موردنیاز آنها، از جمله فرامینی است که با منافع عامه مردم (به سود گروههای خاص) بیش از پیش در تضاد است. تعیین سقف پنجهزار تومانی برای قیمت گاز مصرفی پتروشیمیها و ۲هزار تومانی برای فولادیها و... در شرایطی که هر آن قیمت دلار به خاطر جدلهای بینالمللی ممکن است مانند سال ۱۳۹۷ افزایش یابد، دادن چراغ سبزی به صاحبان اصلی این رانتهاست که یک بار دیگر استفاده بیرویه از منابع عمومی و پساندازهای اندک مردم فرودست را جشن بگیرند. شایان توجه آنکه خود این صاحبان منافع به عنوان صادرکننده محصولات پتروشیمی و فلزی نقش اساسی در میزان عرضه ارز و در نتیجه تعیین قیمت دلار ایفا میکنند.
در مقابل مجوز تسعیر خالص داراییهای ارزی بانکها با نرخی به مراتب بالاتر از نرخ تسعیر فعلی میتواند در صورت توافق در زمینه هستهای، بانکها را با خطر تقسیم سود موهوم و زیاندهی عظیم در آینده مواجه کند که طبق معمول باید از جیب عموم مردم جبران شود. در عین حال فرامینی در زمینه اجبار بانکمرکزی به محدود کردن نرخ بهره بانکی در حد ۲۰درصد در شرایطی که نرخ تورم ممکن است حتی از ۵۰درصد فعلی هم بالاتر رود و با این آگاهی که بانک مرکزی ایران هرگز مهیای استفاده از سیاست بازار باز نبوده و نیست، هیچ معنایی غیر از صدور مجوز به بانک مرکزی برای تزریق پول پرقدرت به سیستم بانکی و دامن زدن به تورم لجام گسیخته ندارد.
...یا محدود کردن دولت برای عرضه محدود اوراق بهادار به بازار سرمایه به خاطر رعایت حال نزار بورس چه معنایی غیر از سوق دادن دولت به استقراض از بانکمرکزی میدهد؟ ضمن اینکه تمام این تلاشها برای پایین نگهداشتن نرخ بهره سپردههای بانکی به زیان سپردهگذاران و به نفع بورسبازان حرفهای و سهامداران عمده، صورت میگیرد. در واقع دولت سیزدهم مانند خلف خود به این باور رسیده است که بورس میتواند معجزه کرده و اقتصاد در حال احتضار کشور را نجات دهد، حال آنکه به تجربه ثابت شده اینگونه تصمیمات و صدور چنین فرامینی در بلندمدت و حتی در میانمدت نه تنها گرهای از مشکلات اقتصادی کشور نخواهد گشود بلکه فقط عده قلیلی را فربهتر و اکثریت مردم را فقیرتر خواهد کرد. درک یک مساله ساده اقتصادی که بورس مانند هر بازار ثانویه دیگری بهخودی خود و بدون اتکا به بخش واقعی قدرتمند اقتصاد، هیچ معجزهای نمیتواند کند، نباید اینقدر دشوار باشد که حتی از عهده مسوولان تازه کار اقتصادی دولت سیزدهم بر نیاید.
ظاهرا تیم اقتصادی دولت سیزدهم بهرغم وعدههای بیشماری که داده و میدهد بیشتر از ملت انتظارات تورمی دارد و به افزایش نرخ دلار بیش از پیش امیدوار است که اقدام به صدور چنین فرامینی میکند؛ زیرا با اتخاذ چنین تصمیماتی باید بهخوبی آگاه باشد که رونق بورس اگر هم تحقق یابد عمری کوتاه داشته و با فاصله اندکی مجددا سقوط خواهد کرد مگر اینکه شرایط تورمی و روند کاهش ارزش پول ملی برای سالها تداوم یابد.
اگر تیم اقتصادی دولت فقط به این نکته توجه کند که آثار تصمیمات اخیر فقط میتواند یک بار در افزایش عدد شاخص تاثیر عمده داشته باشد مگر آنکه این امتیازات یعنی افزایش قیمت محصولات شرکتها ناشی از تورم و کاهش ارزش پول ملی بهطور دائم مداومت یابد، آنگاه ممکن است در سیاستهای خود تجدیدنظر کنند. رونق بازار سهام، معلول رونق بخش واقعی اقتصاد است و عکس آن در هیچ جای دنیا تجربه نشده است. رونق بورسهای مطرح در دنیا طی چند دهه اخیر ناشی از افزایش بهرهوری، نوآوری، تکنولوژی برتر، بازارهای جدید و رشد و بالندگی بخش خصوصی واقعی بوده و هست و هرنوع برداشت دیگری از بورس و رونق آن با بدیهیات اقتصادی منطبق نیست و لازم است که کنار گذاشته شود.
مطالب مرتبط