🔻روزنامه ایران
📍 محبوبیت سردار دلها ورای سانسور رسانه
✍️علی بهادری جهرمی
مدتهاست که کار امپراطوری رسانهای غرب از سانسور پشت پرده به حذف علنی و ساختاری رسیده است. اگر پیش از این غولهای رسانهای و کارتلهای خبرپراکنی با گلچین کردن اخبار، تنها موارد خاص و از پیش تعیین شده را به سمع و نظر شنونده و بیننده میرساندند، اما اکنون آنها آشکارا به حذف مطالبات عمومی اقدام کرده و ابایی هم از این مقابله با خواست عموم ملتها ندارند.
حذف میلیونها تصویر و متن ناظر به شهید سلیمانی از اینستاگرام یک نمونه واضح از مقابله رسانهای غرب با مطلوب ملتهاست. شهید سلیمانی سردار دلهای ایرانیان و مراد آزادیخواهان جهان است، اما بنگاههای مجازی بدون کوچکترین توجهی به محبوبیت بیحدوحصر این شهید بین بخش عظیمی از مردم جهان، تنها به استناد یک پروتکل ابلاغی از سوی دولت تروریست امریکا، هرگونه چرخش نام و تصویر شهید سلیمانی را حذف کرده و میکنند.
فارغ از نقض فاحش آزادی بیان و آزادی رسانه از سوی این رسانههای امریکایی، آنچه ورای این اتفاق قابل دریافت است میزان وابستگی و غیرمستقل بودن رسانهها در امریکاست. این وابستگی تا حدی است که بهرغم اطلاع گردانندگان کارتلهای رسانهای از محبوبیت شهید سلیمانی و با وجود آوردههای زیاد حضور کاربران مشتاق شهید سلیمانی در این شبکههای مجازی، رسانهها برای خوشرقصی و البته از سر اجبار به سیاستهای حذفی رسانهای امریکا تن داده و کوچکترین استقلالی در این رابطه نمیتوانند که داشته باشند.
همین کشورها با همین میزان از وابستگی رسانهای، مدام به سایر کشورها توصیه کاربست آزادی رسانهای میکنند و طنزتر آنکه به دلیل نقض آزادی رسانهها، علیه کشورها قطعنامههای حقوقبشری صادر میکنند! این واپسگرایی در استفاده از رسانه و تفسیرهای مندرآوردی از آزادی رسانه و مطبوعات، نه از میزان محبوبیت سوژههای مورد اقبال کاربران میکاهد و نه موجب شکلگیری ذائقههای جدید و پایدار در مخاطبان میشود. این موضوع غیرقابلانکار است که با انبوه رسانهها و فضاهای مجازی، مرجعیت رسانه از دست چند فضای خاص خارج شده و ورای همه اینها، آنچه باعث گشتآوری بیشتر یک خبر، یک موضوع و یک کاریزما بین ملتهاست، همذاتپنداری دلی و ذهنی مخاطبان با آنچه میپسندند است. این اتفاق با اقدام هماهنگ کاربران ایرانی و دوستداران حاج قاسم در امتیازهای منفیای که به اینستاگرام دادند، بیش از پیش رخ نمایاند.
درست است که رویههای سیاسی شکل گرفته حول رسانههای غیرآزاد عوض شدنی نیست یا لااقل به سادگی تغییر نمیکند، اما هزینهتراشی، آگاهیبخشی و رویهسازی مقابل این اقدامات، ناقض آزادیهای اساسی ضروری است.
هرچه این اقدامات مردمیتر باشد و سازمانهای مردمنهاد آن را به پیش ببرند، اثرگذاری بیشتری حاصل خواهد شد. البته اقدام حقوقی دولت در مجامع فراملیای که نیازمند پیگیریهای دولتی است هم به جای خود مؤثر است؛ نامهنگاریهای حقوقی وزارت ارتباطات یکی از این اقدامات دولتی است. حمایت از خیزشهای مردمی و تقویت سازمانهای مردمنهاد به منظور مواجهه حقوقی با عرفهای ضدحقوق بشری متداول شده از جمله در رسانههای غربی، از برنامههای جدی دولت مردمی است.
🔻روزنامه کیهان
📍 میز وین و تفنگ خالی تحریم
✍️مسعود اکبری
شواهد موجود که به نمونههایی از آن اشاره میکنیم، حکایت از آن دارند که داستان آمریکا و تحریمهای ضد ایرانی و تهدیدهای هرازچندگاه آمریکا، به ماجرای طبل توخالی شبیه شده که ترجمان «لاف گزاف» و سخن خلاف، است.
در جدیدترین نمونه، نشریه «نیویورکر» - ۲۷ دسامبر ۲۰۲۱ (۶ دی ۱۴۰۰) در گزارشی به قلم «رابین رایت» از قول یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا نوشت: «تحریمها علیه ایران فرسوده شدهاند، بدون آنکه نتایج مدنظر آمریکا را محقق کرده باشند».
همچنین پایگاه تحلیلی «مدرن دیپلماسی» - ۱۲ دی ۱۴۰۰ - در گزارشی نوشت: «سیاست خارجی آمریکا درباره ایران منسوخ شده و تاریخ مصرف آن گذشته است». در ادامه این گزارش آمده است: «آمریکای غیرمتحد و درگیر تفرقه نمیتواند برای طولانیمدت یک سیاست خارجی ثابت را دنبال کند که هم موافقان و هم مخالفان واشنگتن در خارج از این کشور بتوانند آن را بپذیرند و به آن احترام بگذارند...کسری بودجه آمریکا و بدهی ملی این کشور از سقف عبور کرده است. تورم در آمریکا بالاتر از هر مقطعی در قرن فعلی است و اعتماد عمومی به نهادهای دولتی همچنان پایین است».
در حال حاضر سناتورهای آمریکایی، رئیسجمهور این کشور را به اهمال و آسان گیری در اعمال تحریمها متهم میکنند؛ این در حالی است که بایدن همانند ترامپ و اوباما و بوش و کلینتون و... بهشدت بهدنبال اعمال تحریمها در بالاترین سطح است، اما مسئله اینجاست که نظام اعمال تحریمها این اجازه را به واشنگتن نمیدهد. این یعنی کاهش اثر تحریم یک واقعیت بدیهی و محصول نقص ذاتی تحریم است.
به همین خاطر بود که در سال ۱۳۹۸، حدود یک سال پس از خروج واشنگتن از برجام، آمریکا مطالعه برای بازطراحی تحریمها را با عنوان پروژه «قوام دادن به سلاح تحریم» (Tempering Sanctions Weapons) به اندیشکده «مرکز امنیت نوین آمریکایی»(CNAS) متشکل از صاحبنظران خبره حوزه تحریم اعم از دموکرات و جمهوریخواه سپرد.
آمریکا تمام توان اقتصادی، سیاسی، رسانهای، دیپلماتیک، امنیتی و اطلاعاتی خود را به کار بست و به خیال خام دموکراتها و جمهوریخواهان و تروئیکای اروپا و حکام مرتجع در منطقه، قرار بود بهواسطه تحریمها، صادرات نفت ایران به صفر برسد و صادرات غیرنفتی نیز تعطیل شده و تعاملات بانکی و مالی نیز قفل شده و کشور فلج شود. اما هیچوقت چنین اتفاقی رخ نداد. در نهایت آمریکای درمانده باز هم به گزینه «مذاکره» بازگشت و دست از پا درازتر و در حالتی تحقیرآمیز خارج از اتاق مذاکرات ایران و ۴+۱ به انتظار نشست.
بر اساس گزارشهای رسمی منتشرشده، متوسط ماهیانه صادرات غیرنفتی در دولت سیزدهم ۱۶ درصد بیشتر از متوسط ماهانه در چهار ماه آخر دولت قبل و ۳۵ درصد بیشتر از میانگین هشت سال عملکرد دولت روحانی است.
همچنین براساس گزارش بانک مرکزی در ۹ ماه سال ۱۴۰۰ (از فروردین تا آذر)، ۴۰ میلیارد دلار به بازار عرضه شده و این در حالی است که در طول سال ۱۳۹۹ این رقم در مجموع ۳۶ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار بوده است. همچنین گزارشهای مرکز آمار حکایت از آن دارد که رشد نرخ تورم ماهانه در ماههای اخیر سیر نزولی داشته است.
افزایش صادرات روزانه نفت و میعانات گازی، دسترسی به بخشی از منابع ارزی در کشورهای خارجی، عضویت ایران در پیمان اقتصادی شانگهای، واردات حدود ۱۵۰ میلیون دُز واکسن کرونا به کشور، امضا و اجرای قرارداد سوآپ گازی میانترکمنستان، ایران و آذربایجان، افزایش ارتباطات اقتصادی با همسایگان، عملیاتیسازی پروژه خط آهن شلمچه- بصره و پروژه خط آهن اسلامآباد- تهران- استانبول و... تنها بخشی از اقدامات ایران در ماههای اخیر است. این در حالی است که در این مدت، هیچ تغییری در راستای کاهش تحریمها ایجاد نشده بود.
واقعیت این است که تحریمهای ضدایرانی مثل بومرنگ عمل کرده و آمریکا را دچار خسران و خسارت کرده است. به همین خاطر «رابرت مالی» نماینده ویژه آمریکا در امور ایران - مرداد ۱۴۰۰ - در گفتوگو با شبکه اماسانبیسی اعتراف کرد: «کارزار فشار حداکثری علیه ایران به طرز بدی شکست خورد و به منافع آمریکا هم آسیب زد».
پیش از آن نیز رهبران ایالتی حزب دموکرات در نامهای به «جو بایدن» تأکید کردند: «برداشتن تحریمهایی که مستقیماً علیه ایران وضع شده، باید بهعنوان تلاشی برای احیای اعتبار آمریکا در نظر گرفته شود».
اما اینجا یک سؤال در ذهن ایجاد میشود و آن اینکه، وقتی میگوییم تحریمها فرسوده و منسوخ شده، آیا منظورمان این است که تحریمهای آمریکا علیه ملت ایران هیچ تأثیری در امور کشور ندارد؟ پاسخ منفی است؛ اقدام آمریکا در تحریم مردم ایران، اقدامی جنایتکارانه و غیرقانونی و غیرانسانی است و این اقدام بر کشور تأثیر دارد اما به گفته کارشناسان و صاحبنظران، تحریمها در بیشترین حالت حداکثر ۲۰ الی ۳۰ درصد تأثیرگذار است.
حالا یک سؤال دیگر ذهن را درگیر میکند و آن اینکه؛ اگر حکایت آمریکا و تحریمهای ضدایرانی، همان حکایت مرد لافزن است، پس مذاکرات وین حول تحریمها چرا انجام میشود؟ و چرا ما در پی لغو کامل تحریمها هستیم؟ در پاسخ باید گفت که آمریکا از تحریم بهعنوان ابزاری نامشروع در جهت سلطهگری، غارت و زورگویی علیه دیگر دولتها و ملتها استفاده میکند. هر چند که ابزار تحریم، فرسوده و مستهلک شده است، اما ما بهدلیل آنکه اصل و اساس این اقدام را غیرمشروع و غیرانسانی و غیرقانونی میدانیم، از «مذاکره» بهعنوان یک روش برای کنار رفتن آن بهره میبریم.
اما قطعا مذاکره فقط یکی از راهحلهاست و در حد خود میتواند نتایجی داشته باشد و نباید همه تخممرغها در سبد مذاکره گذاشته شود. چرا که آمریکا به سبب آلودگی و اعتیاد به ابزار تحریم، حاضر نیست این ابزار غیرقانونی و غیرانسانی را کنار بگذارد.
به همین خاطر است که مقامات ارشد دولت سیزدهم در رویکردی هوشمندانه و دقیق به دفعات تأکید کردهاند که معیشت و سفره مردم را به مذاکره گره نمیزنیم. در همین رابطه چندی پیش آقای امیرعبداللهیان، وزیر محترم امور خارجه گفت «توسعه پایدار اقتصادی را بدون نگاه به مذاکرات وین دنبال میکنیم». در حقیقت مذاکره صرفا یکی از روشها برای کنار رفتن تحریم است و برای تکمیل آن باید راهحلهایی داشته باشیم که اهرم تحریم را برای همیشه از دست دشمن خارج کنیم و آن چیزی نیست جز رویکرد «خنثیسازی تحریم».
برای نمونه، وقتی کشور قرار بود با تحریم بنزین مواجه شود، ما میتوانستیم چندین راه را طی کنیم؛ هم میتوانستیم مذاکره کنیم تا این تحریم اعمال نشود و هم میتوانستیم از مسیرهای مختلف با دور زدن تحریم بنزین، مایحتاج کشور را تهیه کنیم. اما راه پایدار و قابل اتکایی که پیگیری شد، تکیه بر توان داخلی بود؛ در نهایت با توکل به خدا و مجاهدت شبانهروزی و اعتماد به جوانان نخبه و انقلابی، توانستیم با تولید بنزین
نه تنها تحریم بنزین را بیاثر کرده و اهرم را از دست دشمن بگیریم، بلکه امروز به صادرکننده آن نیز تبدیل شدهایم.
تمام شدن رادیوداروهای ایران که در درمان بیماری سرطان کاربرد دارد و ممانعت غربیها از دادن سوخت ۲۰ درصد برای تولید رادیو دارو به ایران، یکی دیگر از نمونهها، و البته مثالی عبرتآموز است. ماجرایی که در نهایت با مجاهدت علمی دکتر مجید شهریاری و همکاران وی منجر به خودکفایی کشور در این زمینه شد و دشمن را چنان عصبانی و خشمگین کرد که پاسخ این دانشمند بزرگ و مخلص را با ترور دادند.
وقتی مواردی همچون فرسوده شدن ابزار تحریم را در کنار رویکرد خنثیسازی تحریم و نتایج آن میگذاریم و سهم مذاکره را نیز مدنظر قرار میدهیم، راز و رمز بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب در سخنرانی نوروزی ۱۴۰۰ آشکار میشود؛ آنجا که فرمودند: «توصیه مؤکّد ما به مسئولان عزیز کشورمان - چه مسئولانی که الان سر کار هستند، چه آنهایی که بعداً خواهند آمد- این است که مسئله اقتصاد کشور را به رفع تحریم گره نزنند... اقتصاد کشور را معطّل و پا در هوا در انتظار تصمیمگیری دیگران قرار ندهند که [اگر] تحریم برداشته بشود ما این کار را میکنیم، آن کار را میکنیم. فرض کنید تحریم باقی خواهد ماند؛ اقتصاد کشور را براساس ماندن تحریم برنامهریزی کنید؛ و میشود برنامهریزی کرد».
ایشان همچنین - ۶ شهریور ۱۴۰۰- در نخستین دیدار رئیسجمهور و هیئت دولت سیزدهم فرمودند: «حل مشکلات اقتصادی را موکول به رفع تحریمها نکنید؛ رفع تحریمها در اختیار ما و شما نیست، در اختیار دیگران است. برنامهریزی برای رفع مشکلات را با فرض وجود تحریم انجام بدهید و برنامهریزی کنید که انشاءالله بتوان این کار را پیش برد. اینها با همّت و تدبیر خود شما و با کار جهادی خود شما بایستی انشاءالله حل بشود،
و حل هم خواهد شد».
در حال حاضر دستان مقامات آمریکایی و اروپایی بیشتر از هر زمان دیگری در قبال ایران و مقاومتش در برابر کارزار شکست خورده تحریم، خالی است. از این رو به بهرهگیری از تاکتیکهایی همچون تهدید به بیاثر شدن برجام برای فشار بر ایران در میز مذاکره و نیز ائتلافسازی به منظور امتیازگیری بیشتر و انداختن توپ در زمین ایران روی آوردهاند. اما خوشبختانه تیم مذاکرهکننده دولت سیزدهم در این بزنگاه هوشمندانه عمل کرده است. لافزنیهای مقامات «ایالات غیرمتحده آمریکا» قطعا ادامه خواهد داشت. اما آنچه آشکار و عیان است اینکه روزبهروز «صدای طبل توخالی آمریکای لافزن» بیش از پیش به گوش خواهد رسید.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 نقد گزارشها از وین
✍️ابوالقاسم قاسم زاده
در قیاس این دوره از گفتگوهای برجامی در وین با ادوار گذشته از نظر رویکرد خبری چندان عطش خبررسانی از سوی بسیاری از خبرگزاریهای بینالمللی و حتی داخلی دیده نمیشود.
اغلب گفتههای نمایندگان کشورهای حاضر در این دور از گفتگوهای وین یا تکراری یا تهدید محافظهکارانه است با این مضامین «اگر در کوتاه مدت به نتیجه نرسیم، برجام را باید پایان یافته تلقی کرد» محور تکراری دیگر دو شاخصه خبری دارد. آیا توافق خواهد شد که آمریکا بار دیگر به جمع اعضای معاهده برجام برگردد؟ آیا ایران و کشورهای اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) و همچنین چین و روسیه به توافقی برای تنظیم رفع تحریمها علیه ایران بخصوص تحریمهای مالی و نفتی و همچنین اجرای مجدد راستآزمایی برنامههای هستهای ایران، دست پیدا خواهند کرد یا با بنبست رسیدن این دو محور اصلی، ادامه نشست وین بیهوده خواهد شد و برجام به پایان مسیر خواهد رسید؟
در این میان رژیم صهیونیستی از نخستوزیر گرفته تا وزیر جنگ آن و دیگر شخصیتهای نظامی ـ امنیتیاش مدام تنور خبرسازی درباره نشست برجام در وین را داغ نگه میدارند. اخیراً نیز دو طیف شدهاند؛ طیفی که از رسیدن به توافق اعلام رضایت میکنند که در این صورت «بایدن» بهتر میتواند جمهوری اسلامی را از دستیابی به «بمب اتمی» دور کند و ایران بعد از توافق برجام و باز آمدن نماینده آمریکا به جمع دیگر کشورها مواضع جمعی علیه آن افزونتر خواهد شد.
گروه دوم از افراد مسئول در دولت صهیونیستی با محور قرار دادن این مسأله که جمهوری اسلامی ایران بزرگترین تهدید برای اسرائیل و «دیگر دولتهای منطقه» است، هرگونه گفتگو و بخصوص ادامه گفتگوهای برجام در وین را رد میکنند و میگویند، ترامپ با تلاش قوی، موفق شد معاهده زیانبار برجام را لغو و مسدود کند و سیاست «تحریم و فشار حداکثری» آن علیه ایران نه تنها جواب داد که شرایط امنیت و ایجاد روابط دو جانبه اسرائیل با دیگر دولتها در منطقه خاورمیانه را تسهیل کرد؛ لذا بایدن، نباید این سیاست را بههم ریزد؛ اگر منافع اسرائیل برای آمریکا جنبه استراتژیکی دارد.
در چنین فضایی، گفتگوهای برجام در وین ادامه دارد، بخصوص که اخبار و رویدادهای دیگر در صحنه خبرهای بینالمللی از ادامه آژیر خطر مرگهای ناشی از کرونا و اومیکرون، بحران افغانستان، بحران و شورش مردم در کشور قزاقستان و در همسایگی آن بحران اوکراین و روسیه، صف آرایی نظامی پوتین در حاشیه مرزی اوکراین، لاجرم رجز خوانیهای نظامی ناتو علیه روسیه، بینتیجه شدن گفتگوهای مستقیم تلفنی بایدن ـ پوتین، آزمایش مجدد موشک قاره پیمای کره شمالی و خبرسازیهای بحرانی میان چین و آمریکا درباره «تایوان» و دریای چین و… موازی با نشست برجام وین، اخبار نشست برجام را تکراری کرده است.
از شبکههای خبری بینالمللی نیز بگذریم، ظاهراً وزارت خارجه ما و هیأت نمایندگی ایران در نشست وین و صداوسیما هم به جز تکرار جملات کلیشهای مانند «مذاکرات خوب پیش میرود» یا «پیشنهادهای ما در دستور توافق قرار گرفته است و…» چیز دیگری عاید مخاطبان نمیشود.
خبر «ادامه دور هشتم مذاکرات در روزهای آتی، مسائل دشوار و چالش برانگیز روی میز ۱+۴ و آمریکا» از آخرین اخبار وین است که در شرح آن چنین آمده است: «منابع نزدیک به مذاکرات میگویند که گفتگوها در سطوح کارشناسی و سیاسی در چارچوب دیدارهای دوجانبه و چندجانبه میان ایران و ۱+۴ و نیز میان ایران و آمریکا از طریق مکاتبات غیررسمی با محوریت هماهنگی کننده کمیسیون مشترک برجام در روزهای آتی ادامه مییابد.»
وزیر خارجه ما هم گفت: «مذاکرات وین در مسیر طبیعی و خوب جریان دارد. ابتکارات طرف ایرانی این فضا را رقم زده است. اکنون این طرف غربی است که باید نشان دهد آیا حسن نیست و اراده جدی برای توافق خوب دارد.»
چین و روسیه هم گفتهاند «مذاکرات برجام رو به جلو است.» «وانگ کوان» مذاکره کننده ارشد چین پنجشنبه شب پس از انجام مذاکرات در هتل «کوبورک» گفت: «گفتگوهای رفع تحریمها جریان دارد و خوب پیش میرود.»
میخاییل اولیانوف مذاکره کننده ارشد روسیه هم گفت: دستیابی به توافق نهایی تا اوایل ماه فوریه امکانپذیر شده است!». در حالی که «سالیوان» مشاور امنیت ملی آمریکا که اخیراً در سفر به اسرائیل با دولتمردان رژیم صهیونیستی ملاقات و گفتگو داشت گفت: «تهدید بازگشت تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل از طریق مکانیسم ماشه باید به عنوان وسیلهای برای بازدارندگی ایران از غنیسازی اورانیوم با درجه تسلیحاتی مورد استفاده قرار گیرد. اگر ظرف چند هفته آینده در وین توافقی حاصل نشد، آمریکا باید از مذاکرات کنارهگیری کند.»
وزیر خارجه آلمان هم گفته است: «در حالی که مذاکرات هستهای با ایران وارد مرحله تعیین کننده آن شده است وقت زیادی نداریم، اما به صورت فشرده در حال استفاده از این زمان در وین هستیم.»
و بالاخره آقای باقری مذاکره کننده ارشد ایران در وین گفت:«مذاکرات وین مثبت است و در موضوع لغو تحریمها، مذاکرات رو به جلو است. تلاشها در وین برای به نتیجه رسیدن مذاکرات ادامه دارد.»
در محاورهها رایج است که یک دیپلمات حرفهای همواره «گرد» حرف میزند و شنونده در نمییابد که بالاخره مثبت است یا منفی، توافق است یا شکست. حال و روزگار گفتگوهای برجام در وین نیز چنین شده است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 داستان دو نفر
✍️عباس عبدی
اگر آقایان اصولگرا به ویژه نواصولگرایان با دقت و حسنظن این یادداشت را بخوانند، زیان نخواهند کرد. هدف از این یادداشت مچگیری و حمله نیست، بلکه طرح این مساله است که نواصولگرایان در چه فضایی تنفس میکنند و تصمیماتی میگیرند که فاقد حداقل نشانهای از همدلی و همراهی با مردم و دردهای آنان است؟ این فضا چگونه و از کجا آمده که ذهنیت و رفتار آنان را به کلی پوشش داده است؟ برای این میکوشم که مقایسهای کنم میان رفتار مرحوم دکتر مجتهدی رییس دبیرستان البرز و مهدی چمران رییس شورای شهر تهران. مصطفی چمران فرزند مهاجری ساوهای است که در محله سرپولک در جنوب تهران متولد میشود. او با استعداد بود و درسخوان، در اواسط دهه ۲۰ سیکل اول را در دارالفنون گذراند. مدیریت دبیرستان احساس میکند که خوب است او به البرز برود که بهترین دبیرستان آن زمان تهران بود ولی شهریه میگرفت. او را به دکتر مجتهدی معرفی میکنند. مجتهدی ابتدا چند سوال از او میپرسد، سپس برگهای را مقابلش میگذارد تا پاسخ دهد. هنوز پاسخها کامل نشده به مصطفی میگوید: پاشو پسر جان تو قبولی و شهریه هم لازم نیست بدهی. چنین شد که چمران در رشته مهندسی برق دانشکده فنی دانشگاه تهران درس خواند و در نهایت در دانشگاه کالیفرنیای امریکا دکترا گرفت و رفت لبنان برای دفاع از شیعیان آنجا. آمد ایران و رفت و جنگ و تمام. شهید شد. ظاهرا برادر کوچکترش هم مهدی از لطف دکتر مجتهدی و نعمت دبیرستان البرز بهرهمند شده و رفت دانشگاه تهران و دکترا گرفت و بعدها چند دوره در کسوت نواصولگرایی، رییس شورای شهر پایتخت شد و اکنون هم هست. همه کسانی که به نحو خوبی از خیرخواهی میهندوستانی افرادی چون مرحوم مجتهدی بهرهمند شدهاند، اکنون باید زکات آن محبتها را بدهند و با جبران آنها در خدمت مردم خود درآیند. البته حرف زدن و سخنرانی کردن و شعر گفتن یک مساله است، ولی داشتن احساس نسبت به فقر و نداری مردم و عمل کردن برای کمک به آنان بحث دیگری است. حتی اگر نتوانیم کاری کنیم، احساس همدردی کمترین کاری است که میتوان کرد. یک خانم روزنامهنگار چند شب را بیخوابی میکشد تا گزارشی «اتوبوسخوابی» عدهای از شهروندان را به تصویر کشد. اتوبوسهایی که در طول شب چند بار باید آنها را عوض کرد تا قدری خوابید. در این میان تصویر یک کودک خوابیده روی صندلی در کنار یک خانم بیش از هر چیز دیگری بازتاب داشت. در برابر این گزارش چه واکنشی باید نشان داد؟ اگر فقط به اندازه سر سوزنی از احساس انساندوستی و میهندوستی دکتر مجتهدی وجود داشت، باید یا خودشان یا یک گروه را مسوول میکردند که یک شب را بیخوابی بکشند و سوار آن اتوبوسها شوند تا ببینند که این مردم چرا و چگونه در اتوبوس میخوابند؟ آن زن میتواند خواهر و دختر ما باشد و آن کودک نیز فرزند یا نوه ما یا بالقوه یک چمران آینده باشد که در رختخواب گرم و نرم خوابیدهاند.
ولی رییس شورای شهر چه کرد؟ دستور داد صورت مساله پاک شود. یعنی به قول خودشان بساط اتوبوسخوابی برچیده شود. مساله از طریق پاک کردن صورت مساله حل شد!! حتی از یک اظهار همدردی و ناراحتی خشک و خالی نیز دریغ کردند.
این اتفاق همزمان شد با درخواست عمومی جهت استفاده از مساجد برای خوابیدن افراد بیسرپناه. مساجدی که از انواع امتیازات عمومی مثل پول آب و برق و گاز و... بهره میبرند و باید در خدمت مردم باشند. ولی به صراحت چنین درخواستی را رد میکنند که مگر مسجد جای خواب است؟! مساجدی که بهطور نسبی بیش از همیشه از نمازگزار خالی شده را حداقل با خواب بیسرپناهان پر کنید.
مساجدی که همیشه گرم هستند. چه خدمتی بالاتر از این به مردمی که به دلیل سیاستهای چند دهه اخیر دچار این وضع شدهاند؟ جالب است که یک آقای روحانی در زمستان برزیل و با افتخار توییتی با عکس زد که مسجد ساخت ایران در سائوپائولو که هوا به ۴ درجه زیر صفر رسیده به مکان گرم برای کارتنخوابها تبدیل شده است. این یک بام و دو هوا علیه شهروندان ایرانی و دیگر کشورها ریشه در بیتفاوتی عجیبی دارد که ناشی از وجود فضای عمومی حاکم بر نواصولگرایان است و جز چسبیدن به قدرت آن هم در کوتاهمدت به هیچ چیز دیگری توجه ندارند. آیا نمیشد که چندتا از صدها آپارتمان و ملک مسکونی گرانقیمت که از طرف شهردار اصولگرایان با شرایط ویژه به این و آن داده شد را برای خدمترسانی به مردم اختصاص میدادند؟ این حد از بیتفاوتی درباره فساد و فقر و تبعیض در کنار این همه شعارهای اسلامی و عدالتخواهانه، واقعا نوبر است و بازتابی از عمق تناقضات در این مجموعه است. هنگامی که میبینیم از مدیران و خدمتگزارانی مثل مجتهدی به مدیران امروزی رسیدهایم که برحسب وظیفه خود باید به مردم خدمت کنند و نمیکنند، بسیار متأسف باید شد.
🔻روزنامه شرق
📍 بوروکراتیزاسیون بیمار
✍️احمد غلامی
اگر بخواهیم به چرایی ناکارآمدی دولتها پی ببریم، ناگزیریم به دور از علایق جناحی که بیش از هر چیز برگرفته از منافع شخصیمان است، دولت پیشرو و دولتهای گذشته را با نگاهی نقادانه واکاوی کنیم. تاکنون همه دولتها با شعارهایی پرشمار و جذاب روی کار آمدهاند و مردم را بیدلیل امیدوار کردهاند، اما نهتنها این شعارها (وعدهها) محقق نشده، بلکه این وعدهها به نقیض خود بدل شدهاند که اصلا کسی انتظارشان را نداشته است. پیش از اینکه بخواهیم بحث را ادامه دهیم، به یکی از رویکردهای انتقادی مارکس وبر «بوروکراتیزاسیون» میپردازیم؛ از نظر وبر، بوروکراسی باور به نظم و سلسلهمراتب آهنینی است که مانع هرگونه خلاقیتی میشود. دقیقا آنچه وبر با آن سر عناد دارد، دستگاه بوروکراتیکی است که از انسان، انسانزدایی میکند. اگرچه وبر همچون مارکس، باور راسخ و مشابهی به ازخودبیگانگی ندارد اما دیدگاه او بسیار به خودبیگانگی مارکس نزدیک است. دستگاه بوروکراتیکی که به مدد کارشناسان، مهندسان و متخصصان درصدد است تصمیمات دولت را عقلانیسازی کند، اما در این فرایند تصمیمات دولت به بهای صیانت عوامل بوروکرات از هویت و منافع خود خارج شده و از دست میرود. از این رهگذر این مطالبات –حفظ هویت و منافع- طرحها و تصمیمات اولیه پس از ارجاع به اسنادی تبدیل میشوند که از خود واقعیشان بسیار فاصله دارند یا این اسناد کنار گذاشته شده و در ساختار بوروکراتیک دولتها معطل میمانند. وبر باور دارد: «بوروکراتیزاسیون و عقلانیشدن جامع و فراگیر در حال پیشروی است. امروز در همه بنگاههای خصوصی فعال در تولید صنعتی بزرگمقیاس و نیز در همه بنگاههای اقتصادی که برمبنای مدرن میچرخند، حضور یا محاسبه عقلانی در همه مراحل آشکار است. این محاسبات عملکرد هر یک از کارگران را به صورت آماری اندازهگیری میکند و هر فرد را به چرخدنده کوچکی بدل میسازد که هم و غمی ندارد جز اینکه چرخدنده بزرگتری شود... . این قضیه زمانی وحشتناک میشود که به این فکر کنیم جهان روزی از این چرخدندههای کوچک پر شود؛ انسانهای کوتولهای که مشاغل پَست را محکم چسبیدهاند و فکر و ذکرشان این است که شغل نان و آبدارتری پیدا کنند». آنچه وبر تعریف میکند دستگاه بوروکراتیکی است حاوی نظم و سلسلهمراتب که در نوع خود از ساختار مطلوبی برخوردار است. حال در نظر بیاورید دستگاه بوروکراتیکی که بیمار است و تلاش میکند تصمیمات دولت را عقلانیسازی و در کنار آن از هویت و منافع خویش نیز دفاع کند. قطعا چیز عجیب و غریبی از کار درخواهد آمد که ما امروزه بهوضوح شاهد آنیم. از سوی دیگر دولتهایی که روی کار آمدهاند و قرار است با این ساختار بوروکراتیک کنار بیایند یا با آن جدال کنند، جملگی دولت به مثابه دولت نیستند و بیش از اینکه برخاسته از یک حزب مقتدر باشند، شکلگرفته در ستادهای تبلیغاتیاند. ستادهای تبلیغاتیای که ناگزیر کار حزب را هم میکنند و واجد ویژگیهای خوشبینی و رؤیازدگی، تهییج و ترویج غیرعقلانیت هستند. در کنار اینها وفاداری منفعتطلبانه افراد و تأیید و تکریم حلقه نزدیکان از رؤسای جمهور احتمالی دست به دست هم میدهد تا واقعیت و مسائل اجتماعی و اقتصادی نادیده گرفته شود. در ستادهای انتخاباتی همهچیز قائم به فرد است و قهرمان داستان از همان ابتدا به کسی پاسخگو نیست.
چراکه مشارکت افراد و گردهمایی آنان بر اساس سهمبری از قدرت شکل گرفته است. آن سازوکاری که در حزب رؤسای جمهور را تا آخر پاسخگو نگه میدارد در اینجا غایب است. این وضعیت مستعد پاگرفتن اخلاق وجدان است در برابر اخلاق مسئولیت؛ دو اخلاق اجتماعی که مارکس وبر بهدرستی به آن پرداخته است. اخلاق وجدان، اخلاق رستگاری است که با نیت و ایمان سازگار است و اساس آن بیش از هر چیز به ارزشهای دیگر جهانی استوار است. اخلاق مسئولیت، اهدافی را دنبال میکند که در این جهان قابل تحقق است و به معنای واقعی کلمه به زندگی روزانه مربوط است. این اخلاق به مسئولیتپذیری یا پیامدنگری ملزم است. کاملا آشکار است که رؤسای جمهور ما و حتی وزرای کابینه دولت گرایش به چه نوع اخلاقی دارند. بیتردید اخلاق مسئولیت در این میان از اقبال کمتری برخوردار است. وبر از اهداف یا اخلاق دیگری با عنوان «اخلاق پریشان» سخن میگوید که مدعی علمیبودن است اما نیست. حامیان اخلاق پریشان گمان میکنند با مسائل و مفاهیم معینی همچون علم میتوان به سعادت و خوشبختی رسید، غافل از اینکه این علمگرایی نهتنها پایه و اساس علمی ندارد بلکه متافیزیکی است. اینک با این صورتبندی میتوان رؤسای جمهور حاضر و دولتهای گذشته را محک زد. دولت احمدینژاد با اخلاق مسئولیت، نزدیکی و سازگاری چندانی نداشت. خاصه اینکه دولت احمدینژاد بیش از هر چیز دولتی بود که به اخلاق پریشان روی آورد. دولت روحانی ابتدا با اخلاق مسئولیت شروع کرد و رفتهرفته به اخلاق وجدان روی آورد. سرمنشأ اخلاق وجدان خاستگاه دینی رؤسای جمهور و ستادهای انتخاباتی آنان است که افراد همان ستادها با همان روحیات غیرانتقادی پایشان به دولتها باز میشود و حتی اگر سمت یا مقام کلیدی در دست نداشته باشند، از اثرگذاری عمیقی برخوردارند. دولت هاشمی و سیدمحمد خاتمی معلق بین این دو دولت قرار داشتند، نه این و نه آن و تبعات این تعلیق را بهراحتی میتوان در تصمیمگیریهای آنان مشاهده کرد. اینک با این صورتبندی شاید بتوان در کنار دخالتهای مهارتهای رسمی در امورات دولتی به چرایی ناکارآمدی دولتها تا حدودی پی ببرد. بیتردید دولتی برخاسته از ستادهای انتخاباتی در غیاب احزاب و مدیریت با شیوههای اخلاق وجدانی و گرفتار در چنبره بوروکراتیزاسیون راه به جایی نخواهد برد. این میزان اعتبار مانده از دولت نیز نشئتگرفته از پتانسیل بهجامانده از ارزشهای انقلاب است و لاغیر.
برای نوشتن این یادداشت از کتاب وبر (راهنمای کمبریج)، ویراسته استفان پی.ترنر، ترجمه سجاد احمدیان، انتشارات علمیفرهنگی استفاده کردهام.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 روند افزایشی بنگاهداری بانکها
✍️محمدرضا حسینا
در حالی که روند بنگاهداری بانکهای کشور در دهه اخیر افزایشی بوده است و بررسیها نشان میدهد که بانکها با دخالت مخرب در بازار مستغلات، واردات و همچنین بازار سرمایه، مسیر خود را به سمت خلق پول باز کردهاند …
… به تازگی اعضای کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات مجلس در تبصره دو بودجه با توجه به مواد ۱۶ و ۱۷ قانون رفع موانع تولید در خصوص سرمایهگذاری بانکها به دلیل رشد منفی سرمایهگذاری در سالهای اخیر در کشور با رفع محدودیت بانکها موافقت کردند تا آنها بتوانند، از طریق شرکتهای تابعه خود سرمایهگذاری کنند؛ اقدامی که میتواند منابع مالی بانکها را هرچه بیشتر از بخشهای صنعتی و تولیدی دور کند و در مقابل منجر به آزاد شدن بنگاهداری بانکها به صورت رسمی از سوی مجلس شود. واقعیت این است که بانکها علاقهای به سرمایهگذاری و مشارکت در طرحهای تولیدی، صنعتی و معدنی ندارند و مدام از این کار طفره میروند چراکه ترجیح میدهند با تزریق منابع مالی و سپردههای مردم به پروژههای اقتصادی مختلف شرکتهای تابعه خودشان نظیر پروژههای ساختمانی، سود بیشتری به دست بیاورند. به عبارتی بانکهای کشور از آنجایی که نسبت به عملیات متعارف بانکداری در ایران خواستار سود بیشتری هستند، به سمت بنگاهداری حرکت کردهاند و در مقابل از مشارکت در بخشهای تولیدی سر باز میزنند چراکه این بخشها سوددهی چندانی ندارند. این در حالی است که این عملکرد بانکها و استقبال آنها از سرمایهگذاری در پروژههای ساخت املاک تجاری، مسکونی، اداری و… باعث میشود نقدینگی به جای اینکه به سمت تولید و صنعت برود، به سمت سوداگری حرکت کند و صنعت کشور فضایی برای رشد نداشته باشد.در این میان شاهد این هستیم که بانکها در طرحهای ایجادی همکاری نمیکنند و علاقهای به این کار ندارند به جهت اینکه به نظر میرسد بانکها بیشتر به دنبال سرمایهگذاریهای کوتاهمدت هستند تا سریعا به سوددهی برسند، اما این روال نه تنها منجر به پشتیبانی و حمایت از تولید نمیشود بلکه خود به مانعی در مقابل سرمایهگذاری شرکتها در بخشهای صنعتی و تولیدی تبدیل میشود. در حال حاضر بانکها تنها در طرحهایی وارد میشوند و مشارکت میکنند که دستکم ۶۰ درصد پیشرفت فیزیکی داشته باشد. اما با شرایط بحرانی اقتصاد کشور که قیمت زمین، ساختمان، سوله صنعتی، ماشینآلات و… به دلیل افزایش نرخ ارز با افزایش شدیدی روبهرو شده، چطور سرمایهگذار میتواند اقدام تامین مالی ۶۰ درصد از طرح را تامین کند تا سپس بعد از آن بانکها با او مشارکت کنند. بنابراین به نظر میرسد مجلس باید در این زمینه تجدیدنظر و بانک مرکزی را موظف کند تا پیشرفت فیزیکی طرحها را تا ۲۰ درصد کاهش دهد. به این معنا که بانکها در طرحی مشارکت کنند که تا ۲۰ درصد پیشرفت فیزیکی آن انجام شده است. کمیسیون برنامه و بودجه مجلس نیز باید مصوبهای ارائه کند که طبق آن بانکها را موظف کند درصد معینی از سپردههایشان را فقط به بخش تولید و صنعت و از طریق معرفی وزارت صمت پرداخت کنند. به طور مثال بانکها موظف شوند که حداقل ۲۰ درصد از منابع خود را به تولید و صنعت اختصاص دهند. در واقع این اقدام میتواند بانکها را وادار کند تا در راستای کمک به واحدهای تولیدی گام بردارند.چندی پیش شاهد این بودیم که وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی اعلام کرد که مجوز مشاغل خانگی باید سهروزه صادر شود و در صورتی که این اتفاق نیفتد، سیستم به صورت خودکار مجوز را صادر میکند. برای کمک به بخش تولید نیز میتوان چنین طرحهایی را با کمک مجلس در دستور کار قرار داد. به عنوان مثال طرحهایی که از طریق وزارت صنعت و سامانه بهینیاب به بانکهای عامل معرفی میشود، طی مدت مشخصی نسبت به تامین مالی آن اقدام شود. در غیر این صورت یا تسهیلات به صورت اتوماتیک به واحدهای تولیدی پرداخت شود یا اینکه بانکها به کمیته انضباطی یا دادستانی معرفی شوند و در راستای سرپیچی از دستوری که وزارت صمت به آنها داده است، پاسخگو باشند. کلام آخر اینکه در صورتی که تغییری در عملکرد بانکها ایجاد نشود و همچنان منابع مالی بانکها به حوزههایی غیر از بخش تولید و صنعت تزریق شود، در آینده شاهد بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در کشور خواهیم بود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تغییر شرایط حاکم بر مذاکرات
✍️ دکتر رحمن قهرمان پور
سیاست بینالملل یک محیط دائما در حال تغییر است و مذاکرات هستهای وین در چنین محیطی انجام میشود و تاثیر قابلتوجهی بر مذاکرات رسیدن به توافق دارد. از اولین مذاکرات محرمانه میان ایران و آمریکا در مسقط که منجر به برجام در سال ۹۴ شد حدود ۱۰ سال میگذرد. در این فاصله زمانی ۱۰ ساله، شرایط تفاوت زیادی کرده است. در آمریکا دو رئیسجمهور عوض شدهاند، در اتحادیه اروپا بریتانیا از این اتحادیه خارج شده است، در آلمان خانم آنگلا مرکل از سیاست کنار کشیده است، در فرانسه امانوئل مکرون سرکار آمده است، اما در چین و روسیه آقای شی جی پینگ و پوتین همچنان رئیسجمهور هستند. به صورت طبیعی این تغییرات به همراه تغییر در روندهای بینالمللی باعث شده است تا ملاحظات و شیوههای بازیگران حاضر در مذاکرات هستهای دستخوش تغییر شود.
اجازه بدهید داستان را از آمریکا آغاز کنیم. در سال ۲۰۱۵ یعنی سال ۹۴ که اوباما در آمریکا رئیسجمهور بود تصور غالب در محافل قدرت واشنگتن این بود که هنوز تهدید چین برای آمریکا چندان جدی نیست. در نتیجه وقتی اوباما در سال ۲۰۱۲ در سند استراتژی امنیت ملی آمریکا به عنوان بالاترین و مهمترین سند ملی از سیاست «چرخش به آسیا» نام برد خیلیها چه در داخل آمریکا و چه در سایر کشورهای دنیا تصور نمیکردند که سرعت پیشرفت چین در حوزههای مختلف چنان زیاد باشد که مهار چین به زودی اولویت اصلی سیاستهای آمریکا شود. ظهور ترامپ این فرآیند را تسریع کرد. او با شعار «اول آمریکا»، امنیتیسازی چین در سیاست خارجی آمریکا را آغاز کرد و بسیاری از الگوهای سنتی جا افتاده در سیاست آمریکا را تغییر داد. از جمله این الگوها اجماع دو حزبی درباره سیاست خارجی بود. یعنی دو حزب دموکرات و جمهوریخواه سعی میکردند در مسائل مهم سیاست خارجی، رقابتها و دعواهای سیاسی داخلی را کنار بگذارند و به اتفاق نظر برسند. با قطبیتر کردن سیاست داخلی در آمریکا توسط ترامپ، دعوای جناحی و حزبی بر سر سیاست خارجی تشدید شد و موضوع چین و توافق هستهای با ایران نیز از جمله موضوعاتی بود که تبدیل به موضوع دعوا در سیاست داخلی ایالات متحده شد. دموکراتها میگفتند دشمن اصلی آمریکا، روسیه است و جمهوریخواهان چین را دشمن اصلی آمریکا میدانستند. در مورد ایران تقریبا افراد با نفوذ هر دو جناح، معتقد بودند که توافق هستهای توافق مطلوبی نبوده است با این تفاوت که دموکراتها بر این باور بودند که کم هزینهتر از این توافق راهی برای مهار برنامه هستهای ایران وجود ندارد و جنگ راهحل نیست. اما سران حزب جمهوریخواه و مخصوصا جناح طرفدار ترامپ معتقد بودند که دیپلماسی زور یا همان فشار حداکثری، گزینهای در حد فاصل کوتاه آمدن در برابر ایران و جنگیدن با آن است و میتواند ایران را وادار کند که در سیاستهای خود در منطقه و نیز سیاست هستهای خود تجدید نظر کند. اما در این میان، تفاوت بسیار عمدهای هم وجود داشت و آن فقدان لابی طرفدار ایران در کشوری است که همگان آن را مهد لابیگری میدانند. به عبارت دیگر، دفاع از ایران در سیاست داخلی آمریکا بسیار پر هزینه است. مجموعه این عوامل باعث شد تا دفاع از برجام در داخل آمریکا روز بهروز دشوارتر شود؛ بنابراین مخالفان آن توانستند ترامپ را قانع کنند که از برجام خارج شود. از اظهارات اخیر ترامپ درباره نتانیاهو و نیز اخبار و گزارشها درباره نفوذ لابی اماراتی در واشنگتن میتوان حدس زد که مثلث نتانیاهو، بنسلمان و بن زاید به عنوان اصلیترین مخالفان برجام نقش مهمی در خروج ترامپ از این توافق داشت. بایدن در شرایطی قدرت را در واشنگتن در دست گرفت که سیاست خارجی، اولویت اصلی او نبود و در سخنرانی افتتاحیه خود بر این نکته تاکید کرد که اصلیترین مساله روز آمریکا غلبه بر شکافهای سیاسی داخلی است. در چنین شرایطی، مساله هستهای ایران در اولویتهای کاخ سفید نبود و به نظر میرسد همچنان این قاعده صادق است. این در حالی است که برای دولت اوباما شرایط به گونهای دیگر بود و او انگیزههای شخصی زیادی برای رسیدن به توافق هستهای با ایران داشت. خلاصه اینکه در این فاصله زمانی، اولویتهای آمریکا در منطقه و در جهان تغییر کرده است.
در طرف دیگر ماجرا، چین هم جسورتر از گذشته عمل میکند. رئیسجمهور «شی»، برخلاف اسلاف خود با لحنی قاطعتر و شفافتر با آمریکا سخن میگوید و تا حدی حزم و احتیاط روسای جمهور پیشین را کنار گذاشته است. اما نکته اینجاست که برخلاف واشنگتن، چین حداقل تاکنون ماموریت و رسالت جهانی برای خود تعریف نکرده است و مثل آمریکا به صحنه سیاست جهان و از جمله منطقه خاورمیانه نگاه نمیکند. خاورمیانه سهم اندکی در کل تجارت خارجی چین دارد و این کشور قصدی برای ورود به مناقشات سیاسی طولانیمدت منطقه ندارد. به عبارت سادهتر، درست در نقطه مقابل آمریکا، جمهوری خلق چین منافع استراتژیکی در منطقه خاورمیانه و البته خیلی از مناطق دیگر جهان ندارد. محمد جواد ملائک، سفیر سابق ایران در چین بر این باور است که تنها پروژه سیاست خارجی چین، تقویت پاکستان در برابر هندوستان است. معنای این حرف آن است که چین نمیخواهد و البته از نظر مالی توان آن را ندارد که خود را درگیر حل و فصل انواع بحرانهای منطقهای و بینالمللی از جمله مساله هستهای ایران کند. البته به اقتضای قدرت جهانی بودن، پکن نمیخواهد غایب صحنه باشد اما حضور آن از جنس حضور فعالانه همراه با پذیرش الزامات مالی و سیاسی حل بحران نیست و چین نمیخواهد از این طریق دست و پای خود را در سیاست جهانی ببندد و از اولویتهای اصلی خود غافل شود. چین قدرتمند شده است اما همچنان نمیخواهد به تعبیر غربیها مسوولیتهای قدرت بزرگ بودن را بر عهده بگیرد. نه تنها در پرونده هستهای ایران، بلکه در بسیاری از موضوعات دیگر، پکن حاضر غایب است. حضور دارد اما تعهدی برای خود ایجاد نمیکند.
اما داستان مسکو متفاوت است. روسیه نگران آن است که در بازی بزرگ چین و آمریکا به حاشیه رانده شود و حرفی برای گفتن در جهان نداشته باشد. هنر روسها آن است که میتوانند با وجود انبوهی از مشکلات اقتصادی و ضعف تکنولوژیک با اتکا به جایگاه سیاسی و ژئوپلیتیک خود در جهان، موقعیت خود را به عنوان یک قدرت بزرگ حفظ کنند. بنابراین برخلاف چین که نیازی به حضور فعالانه و ایجاد تعهد برای خود در بسیاری از مناقشات ندارد، روسیه نیازمند آن است که حضور فعال در این مناقشات را دستاویزی برای حفظ و ارتقای جایگاه خود در سیاست جهانی کند. هرچه رقابت میان آمریکا و چین شدیدتر میشود تلاش روسیه برای حفظ جایگاه خود با تکیه بر امتیازات ژئوپلیتیکی بیشتر و بیشتر میشود. با عنایت به این نقشه کلان سیاسی، میتوان فهمید چرا روسیه در مذاکرات کنونی به مراتب خود را فعالتر و مشتاقتر از مذاکرات سال ۲۰۱۵ نشان میدهد.
ارزیابی استراتژیک روسها این است که آمریکا دیگر نمیخواهد مثل گذشته در خاورمیانه هزینه بدهد و بنابراین روسیه فرصت بسیار خوبی برای افزایش حضور و نفوذ خود در این منطقه حساس ژئوپلیتیک دارد. ضمن آنکه چین و اروپا هم تمایلی برای نقشآفرینی بیشتر در این منطقه منازعهخیز و بحرانی ندارند. از آنجا که هنر روسها بهرهبرداری از بحرانها برای بهبود روابط با کشورهای منطقه است، بنابراین مسکو بهتر از سایر بازیگران میتواند از شرایط منطقه، بعد از احیای برجام به نفع خود استفاده کند. پس در حال حاضر برجام برای روسیه به مراتب مهمتر از سال ۲۰۱۵ است.
سرانجام در مورد اتحادیه اروپا باید گفت که مشکلات این اتحادیه به مراتب بیشتر از روسیه است. اروپای بدون آمریکا قدرت زیادی در سیاست بینالملل ندارد و این در حالی است که روابط دو سوی آتلانتیک با مشکلات ساختاری عدیدهای مواجه است. اتحادیه اروپا بعد از «برگزیت» به مراتب ضعیفتر شده است؛ آن هم در حالی که روسیه با علم به این ضعف میکوشد اروپا را در تنگنای ژئوپلیتیکی و انرژی قرار دهد. اتحادیه اروپا در مساله هستهای ایران با یک پارادوکس اساسی مواجه است. از یک طرف بیم آن دارد که عدماحیای برجام باعث افزایش تنشها در خاورمیانه و سرازیر شدن آوارگان و مهاجران به اروپا شود و از طرف دیگر به تنهایی و بدون پشتیبانی آمریکا قادر به احیای برجام و حتی حفظ آن نیست و تجربه دوران پس از خروج ترامپ از برجام این را به خوبی اثبات کرد. پس جای تعجب ندارد که کشورهایی مثل فرانسه موضعی تندتر از آمریکا در مذاکرات داشته باشند. اتحادیه اروپا امیدوار است که مدیریت مشترک مساله هستهای ایران، کورسوی امیدی برای افزایش انسجام در میان کشورهای اروپایی در موضوع سیاست خارجی باشد.
مطالب مرتبط