برای سیاستگذارها مهم است که بنگاههای متعدد و قوی در اقتصاد شکل گیرد تا رشد اقتصادی افزایش یابد و اشتغال صورت گیرد.
اما برای بنگاهها، رشد اقتصادی و اشتغالزایی مهمترین دغدغه نیست، بلکه مهم این است که کالایی تولید کنند که در بازار مورد استقبال مشتریان قرار گیرد. این تفکیک میان اهداف بنگاهها و سیاستمداران در جریان تولید بسیار ساده و بدیهی است؛ اما برخی خواسته یا ناخواسته این بدیهیات را اشتباه میگیرند؛ بهنحویکه سیاستگذار در تابع هدف خود وظیفه تولید کالا را بر عهده میگیرد و در این شرایط میخواهد بنگاهها را برای تولید محصول به صف کند. در مقابل اگر این تفکیک مورد قبول قرار گیرد، سیاستمداران زمین بازی را فراهم میکنند که بنگاهها بدون کمترین دغدغه، فعالیت خود را انجام دهند. در این شرایط بنگاهها نیز به دنبال این هستند که محصولی تولید کنند که منطبق با نیاز «امروز» مشتریان باشد. در این تعادل، ممکن است که بسیاری از بنگاهها شروع بهکار کنند و در یک برهه زمانی بهترین محصولات را تولید کنند؛ اما این جریان دائمی نخواهد بود. بنگاههای جدید برای رقابت با بنگاههای قدیمی، شروع به تولید محصولات جدید خواهند کرد که با هزینه کمتر، امکانات بهتری را برای مشتری فراهم کند. در این شرایط اگر بنگاهی نتواند خود را با نیاز جدید وفق دهد، از بازی حذف خواهد شد. اما اگر سیاستگذار بخواهد قوانین بازی را برای ادامه حضور بنگاههای سنتی به هم بزند، چند اتفاق میافتد: نخست، مشتری محصول خود را در بازار کشور دیگری تامین میکند. دوم انگیزه برای ورود بنگاههای جدید از بین میرود. سوم، کیفیت محصولات در بهترین حالت ممکن در همان حد گذشته میماند. چهارم، بنگاههای سنتی باز تقاضای حمایت میکنند و سیاستمداران برای حفظ اشتغال باید گوش به فرمان بنگاههای سنتی باشند و در نهایت، انرژی و منابع سیاستگذار به جای هزینه در بسترسازی زمین بازی، صرف بازیکنان رانتبگیر خواهد شد. اما چرا این اتفاق روی میدهد؟ به این دلیل که بسیاری از سیاستگذاران از «تخریب خلاق» هراس دارند. کارل مارکس، اقتصاددان آلمانی مدعی بود که نظامهای سرمایهداری موجب نابودی خود میشوند؛ به این دلیل که «خود تخریبی» در ذات این نظامها وجود دارد؛ اما به نظر میرسد که این اقتصاددان، مفهوم خود تخریبی را با «تخریب خلاق» یکسان در نظر گرفته است. جوزف شومپیتر، اقتصاددان اتریشی-آمریکایی برای اولینبار در سال ۱۹۴۲ در کتاب «کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی» از عبارت «توفان تخریب خلاق» صحبت به میان آورد. شومپیتر که نظریههای مارکس را به دقت بررسی کرده بود، این مساله را لزوم ایجاد و رشد بازار جدید نامید. در نهایت به نظر میرسد که بحث تخریب خلاق، نه تنها برای نظامهای اقتصادی مضر نبوده است، بلکه شرایط را برای ظهور بنگاههای نو با ایدههای جدید فراهم کرده است. تغییر از تلگراف تا گوشیهای هوشمند، از قطارهای زغال سنگ تا قطارهای سریعالسیر برقی، از چاپ سنگی تا چاپ سه بعدی و از درشکه تا اتومبیلهای هوشمند و برقی نشان میدهد که تخریب خلاق شرایط را برای زندگی امروز بهبود داده است. بنابراین سیاستگذار که به دنبال ایجاد رشد اقتصادی و اشتغال است، به جای فکر در احیای بنگاههای دیروز، باید زمین بازی را برای بنگاههای امروز فراهم آورد.
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط