🔻روزنامه ایران
📍 تناقض‌ رفتاری امریکا در مذاکرات وین
✍️ محمد قادری

«کارگروه تدابیر اجرایی» سومین کارگروه پیش‌بینی شده در مذاکرات وین، عصر چهارشنبه تشکیل جلسه داد و کارشناسان هیأت‌های حاضر در گفت‌وگوها در چهارچوب وظایف خود به ارزیابی پیشرفت‌های حاصل شده و بررسی موضوعات مربوطه پرداختند.
تشکیل اولین جلسه «کارگروه تدابیر اجرایی» نشان‌دهنده حرکت رو به ‌جلو در دو کارگروه فعال دیگر یعنی «هسته‌ای» و «تحریم» است و حکایت از روند امیدوارکننده در مجموع مذاکرات تاکنون دارد. بی‌تردید تشکیل این کارگروه نتیجه فعالیت‌های مجدانه و ابتکارعمل‌های هیأت مذاکره‌کننده ایران در فرایند مذاکرات است که البته همچنان به دلیل بهانه‌گیری‌ها و بی‌مسئولیتی طرف غربی مذاکرات با کُندی روبه‌رو است. علاوه بر این بی‌مسئولیتی که نمونه بارز آن را می‌توان در تعویض مکرر نماینده‌های سه کشور اروپایی در مذاکرات و ترک گاه و بی‌گاه نشست‌ها از سوی آنان مشاهده کرد، دیگر دلیل عمده کُندی روند گفت‌وگوها را باید در تناقض‌های رفتاری امریکایی‌ها جست‌وجو کرد.
نمونه روشن این تناقض‌ها را می‌توان در نامه ۱۱۰ نماینده مجلس ایالات متحده به «جو بایدن» مشاهده کرد که مذاکرات وین را بی‌نتیجه خوانده و از او خواسته‌اند نمایندگان خود را از وین فرا بخواند. این نامه که از سوی «مایکل مک کال» عضو ارشد امور خارجی مجلس نمایندگان امریکا تهیه شده و به امضای ۱۰۹ نماینده دیگر رسیده است، گرچه از بازی جدید امریکا برای امتیازگیری با استفاده از فشارهای سیاسی و رسانه‌ای خبر می‌دهد، اما در واقع بیانگر آن است که رئیس‌ جمهور این کشور برخلاف ادعاهایی که می‌‌کند اختیاری برای اجرای تعهداتش ندارد.
به بیان دقیق‌تر این نامه در حالی به وضوح نشان می‌دهد عامل اصلی کُند بودن مذاکرات کیست که مقامات و رسانه‌های اروپایی و امریکایی مدام در حال مقصرنمایی ایران در این خصوص هستند و تلاش می‌کنند با سناریوهای مختلف عملیات روانی مانند اصرار بر کمبود زمان، ایران را زیر فشار قرار دهند. دولت‌های غربی بویژه امریکا از ابتدای دور جدید مذاکرات با تأکید مدام بر کلیدواژه «محدودیت زمان» تلاش کرده‌اند با وارد کردن فشار روانی به تیم مذاکره‌کننده ایران ضمن فرار از پذیرش مسئولیت‌ها و تعهداتشان، اراده سیاسی خود را به ایران تحمیل کنند.
🔻روزنامه کیهان
📍 سایه‌ای بر فراز زمین‌گلف
✍️ محمد صرفی

ایالت فلوریدا، پالم‌بیچ؛ در روزی آفتابی چند مرد مشغول بازی گلف هستند. رباتی کوچک و چهارچرخ از دوربین‌های امنیتی و لابلای بوته‌ها می‌گذرد و خود را به نزدیکی مردان می‌رساند و دو نفر را شناسایی می‌کند. ربات به یک مرکز کنترل متصل است. کاربری که از پشت مانیتور، ربات را پیش ‌می‌راند، در حین کار کاغذی را از روی میز کار خود برداشته و نگاهی به تک جمله روی آن که به عربی نوشته شده، می‌اندازد؛ «یجب علی من قتل سلیمانی و من امر بقتله ان یدفع الثمن. الامام السید علی الخامنئی» گوشی یکی از مردان در زمین گلف هک شده و پیامی روی صفحه آن نمایش داده می‌شود که همین جمله به زبان انگلیسی است؛ «قاتل سلیمانی و آمر به قتل سلیمانی باید انتقام‌شان را پس بدهند.» سایه پهپاد بر سر آنها ظاهر می‌شود. کاربر در اتاق کنترل که در پس‌زمینه تصویر شهید سلیمانی و ابومهدی مهندس قرار دارد و پرچم‌های گروه‌های مقاومت نیز در کنار هم ردیف شده‌اند، دکمه شلیک را فشار می‌دهد.
این ماجرای یک انیمیشن کمتر از دو دقیقه‌ای است که با عنوان «انتقام حتمی است» در پویش مردمی «قهرمان» به سایت دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب ارسال شده و به عنوان یکی از آثار برگزیده منتشر شده است. این اثر واکنش‌های فراوانی در رسانه‌های آمریکایی داشته و حتی مقامات رسمی این کشور نیز نسبت به آن موضع‌گیری کرده‌اند. برای نمونه جان کربی، سنگوی پنتاگون با اشاره به این ویدئو گفته است؛ «این بخشی از فعالیت‌های مخربی است که ایران در منطقه مرتکب می‌شود و از همان تهدیدهایی است که علیه امنیت ملی ما انجام می‌دهد. ما در وزارت دفاع بر روی این تهدید متمرکز خواهیم ماند تا اطمینان حاصل کنیم در منطقه توانایی‌های لازم را برای دفاع از خود داریم. ما شاهد ادامه حمایت ایران از تروریسم در منطقه شام و خاورمیانه و حمایت آن از گروه‌های شبه‌نظامی در عراق و سوریه هستیم که حمله به نیروهای ما را ادامه می‌دهند.»
آمریکایی‌ها با همین بهانه‌های مزخرف، سردار سلیمانی و همراهانش را ترور کردند. آنها به‌طور سیستماتیک و روزانه مشغول جنایت جنگی در منطقه غرب آسیا هستند و هر کس مقابل آنها بایستد برچسب تروریست می‌خورد و باید حذف شود. همان جمله مشهور جرج بوش پس از حادثه مشکوک ۱۱ سپتامبر؛ یا با مائید یا با آنها. نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت در آمریکا مربوط به امروز و دیروز نیست. ۵ قرن پیش اجداد آمریکایی‌های امروز با نسل‌کشی بی‌رحمانه میلیون‌ها بومی، سنگ بنای آمریکا را گذاشتند. آدم‌کشی در خون آنهاست و این ژن را نسل به نسل منتقل کرده‌اند. اگر چند قرن پیش فقط بومیان و سرخ‌پوستان قربانی سفیدپوستان مهاجر اروپا بودند، امروزه نوادگان آنها این کسب و کار خونین و البته پرسود را حسابی گسترش داده‌اند. البته کشتار بومیان تا اواخر قرن نوزدهم نیز ادامه داشت. برای نمونه می‌توان به جنایت مشهور به «زخم زانو» در سال ۱۸۹۰ اشاره کرد که طی آن ۳۰۰ سرخ‌پوست زن و مرد به دست ارتش آمریکا قتل عام شدند و بیست نفر از سربازان ارتش آمریکا برای این جنایت مدال افتخار هم دریافت کردند.
با اطمینان می‌توان گفت کمتر جایی در کره خاکی یافت می‌شود که ردپایی از جنایت و تروریسم آمریکایی در آن پیدا نشود؛ از آمریکای لاتین گرفته تا آسیا و آفریقا و حتی اروپا. عراق، افغانستان و سوریه سه کشور اصلی مورد تجاوز و تهاجم آمریکا طی سال‌های اخیر بوده‌اند. باراک اوباما، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا در سال ۲۰۱۶ گفت: «با فناوری خارق‌العاده‌مان دقیق‌ترین عملیات هوایی تاریخ را انجام می‌دهیم.» این کشور فقط بین سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ پنجاه هزار عملیات هوایی انجام داد که طی آن ده‌ها هزار تن از شهروندان عادی کشورهای هدف کشته شدند. بسیاری از این جنایت‌ها سانسور و آنچه گزارش شده است نیز تلاشی برای لاپوشانی حقیقت و کاستن از عمق و گستره جنایات بوده است.
برای نمونه در سال ۲۰۱۶ هواپیماهای آمریکایی روستایی در شمال سوریه را بمباران کردند. پنتاگون در گزارش رسمی خود مدعی شد در این حمله ۸۵ تروریست کشته شدند اما تحقیقات میدانی نشان داد در روستای مذکور هیچ تروریستی نبوده و ۱۲۰ شهروند سوری در این حمله قربانی شده‌اند. چهار ماه پیش و در جریان فرار آمریکا از افغانستان پهپادهای آمریکایی به یک خودروی ون حمله کرده و آن را منفجر کردند. پنتاگون مدعی بود این خودرو حامل مواد انفجاری بوده است. چند روز بعد معلوم شد در این حمله
۱۰ شهروند افغانستانی از جمله هفت کودک کشته شده‌اند. اینها فقط دو نمونه از صدها جنایت تروریستی ارتش آمریکاست. آشکار شدن نوک کوه یخی که حداقل در کوتاه‌مدت، اندازه آن روشن نخواهد شد.
برخی منابع می‌گویند؛ آمریکا طی ۲۰ سال گذشته بیش از
۹۳ هزار عملیات هوایی در افغانستان، عراق، لیبی، پاکستان، سومالی، سوریه و یمن انجام داده است. بر اساس پروژه هزینه‌های جنگ دانشگاه براون، تعداد کل غیرنظامیانی که از خشونت مستقیم در جنگ‌های آمریکا از ۱۱ سپتامبر تاکنون جان خود را از دست داده‌اند، به ۳۶۴۰۰۰ تا ۳۸۷۰۰۰ نفر می‌رسد. هر کس بخواهد بر این سلاخ‌خانه نوری بتاباند با هزینه‌های فراوانی روبه‌رو می‌شود. جولیان آسانژ یکی از آنهاست. چلسی منینگ، تحلیلگر اطلاعاتی سابق ارتش ایالات متحده، هفت سال را در یک زندان نظامی گذراند. دانیل هیل، تحلیلگر سابق نیروی هوایی ایالات متحده، که اثرات مرگبار جنگ هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا را فاش کرد، در حال حاضر در حال گذراندن حکم ۴۵ ماه زندان است. افشاگری‌های منینگ و هیل نشان می‌داد کشتار غیرنظامیان، حاصل اشتباه نبوده و الگوهایی از جنایت جنگی هستند.
بودجه جنگی امسال آمریکا ۷۶۸ میلیارد دلار در نظر گرفته شده است. این یعنی حدود نیمی از بودجه فدرال آمریکا برای نظامی‌گری هزینه می‌شود. این بودجه با هزینه‌های جانبی به یک تریلیون دلار می‌رسد. بودجه‌ای که جیب شرکت‌های بزرگ ساخت تسلیحات را پرتر از پیش کرده و ادامه کشتار شهروندان غیرنظامی را در اقصی نقاط جهان - به‌خصوص در غرب آسیا - تضمین می‌کند. دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در هر موضوعی اختلاف‌نظر داشته باشند، در افزایش بودجه نظامی اختلاف‌نظر ندارند.
در این سیاه‌بازی خونین که به نام مبارزه با تروریسم و تامین امنیت آمریکا در جریان است، رسانه‌های بزرگ این کشور نیز البته نقش و سهم خود را دارند. شاید امروز ما به عنوان تماشاچیان این تراژدی، نتوانیم ابعاد آن را به خوبی درک کنیم اما این موضوع چیزی از هولناک بودن آن کم نمی‌کند. تروریست‌ها به اسم مقابله با تروریسم آدم می‌کشند، به آدم‌کشی خود افتخار می‌کنند و کسی هم اجازه ندارد از قربانیان این تروریسم یادی کند. حتی اگر این یاد به گستره یک ملت و درباره مردی مانند شهید سلیمانی باشد. برخورد اینستاگرام و توئیتر با پست‌های مربوط به شهید سلیمانی از این نوع است و نشان می‌دهد در دنیای امروز ادعای آزادی بیان و اطلاعات تا کجاست.
فعلا بربرهای شیک‌پوش در کاخ سفید، کنگره، پنتاگون و شرکت‌های پیمانکاری آن نشسته‌اند و از کیکی که با خون بیگناهان پخته شده لذت می‌برند. میان اتاق‌های مجلل آنها تا محل‌هایی که بمب‌ها فرومی‌ریزند فاصله بسیاری است اما دیر نیست زمانی که سایه‌ای را که از دیدنش در یک انیمیشن اینچنین به وحشت افتادند، بالای سر خود ببینند. این فقط سایه انتقام سردار سلیمانی و صدها هزار قربانی جنگ‌افروزی‌های آنان نخواهد بود بلکه حرکتی انسانی برای متوقف کردن این ماشین کشتار و نجات قربانیان آینده آن است.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 تشدید اختلاف پوتین ـ بایدن!
✍️ابوالقاسم قاسم زاده

در جهانی که قدرت بین‌المللی تعریف شرقی و غربی داشت و مشهور به جهان دو قطبی بود، شرقی آن اتحاد جماهیر شوروی با مرکزیت «مسکو» و قطب غربی آن اروپا (غربی) و کشورهای دیگر از جمله ژاپن با محوریت «واشنگتن» بود. دو سازمان نظامی شکل گرفت تا تعریف جغرافیای سیاسی، اقتصادی در جهان را در سلطه نفوذی خود داشته باشند و با آن «حراست» کنند سازمان نظامی شرقی از منافع خود «ورشو» نام داشت که سراسر شرق اروپا، روسیه و تمامی فدراسیون‌ها یا کشورهای اقماری آن را در کنترل خود داشت. سازمان نظامی غربی «ناتو» که اتحاد نظامی متحد همه کشورهای غربی با فرماندهی آمریکا بود.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اعلان استقلال اغلب کشورها در اروپای شرقی و فروپاشی دیوار «برلین» و اعلان کشور آلمان یکپارچه و متحد اولین پرسش، سرنوشت دو سازمان قدرتمند نظامی ـ امنیتی (ورشو ـ ناتو) بود در حالی‌که روسیه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دچار بحران شدید مالی ـ اقتصادی شد و در عمل انحلال ورشو به‌صورت طبیعی پیش بینی می‌شد، اما چند سال در ابتدا، ادغام این دو سازمان قدرتمند نظامی و اعلان سازمانی جدید و فراگیر در سراسر جهان برای حراست از «صلح پایدار» بین‌المللی مطرح و نقد و بررسی شد. در حالی‌که سازمان نظامی «ورشو» به سرعت از هم پاشیده شد و در مقابل «ناتو» جان تازه گرفت و به سرعت ۱۴ یا ۱۶ کشور اروپای شرقی به صورت رسمی عضو آن شدند. ناتو در مرحله فروپاشی روسیه اگرچه قدرتمند بود اما رقیب سرسختی به‌نام «ورشو» داشت که با فروپاشی آن قدرتمندی «ناتو» افزونتر شد. به‌خصوص که اغلب کشورهای اروپای شرقی به عضویت رسمی ناتو درآمدند. روسیه بعد از چند سال، بار دیگر قدرت خود را با شاخصه ابرقدرت نظامی، بازسازی کرد و کشورهای اقماری خود را دوباره در تعریف جدید از «فدراتیو روسیه» در چتر بسط قدرت نظامی ـ امنیتی‌اش قرارداد. آمریکا در حالی‌که اغلب کشورهای اروپای شرقی و تازه استقلال یافته از فدراتیو اتحاد جماهیر شوروی سابق را به حیطه چتر امنیتی ناتو درآورد و با پذیرش عضویت به این کشورها در «ناتو» تعریف جدید داد. اما همچنان با راه‌اندازی جریان اجتماعی اعتراضی به‌نام «انقلاب‌های رنگی یا مخملی» از ناتوانی اقتصادی و تا حدودی سیاسی در مسکو بهره‌گیری کرد تا خود را ـ ناتو را ـ به دیوارهای مرزی روسیه برساند.

اکنون زنگ خطر چنین حرکتی از بسط استراتژی نظامی غرب (ناتو) در مرزهای روسیه و در کشور «اوکراین» به صدا درآمده است. پوتین با اعزام بیش از یکصد هزار نظامی و آماده‌باش ارتش در کناره مرزهای «اوکراین» و در اختیار گرفتن «جزیره کریمه» خاک روسیه، به شدت نسبت به عضویت درآمدن اوکراین در ناتو و حضور سازمان ناتو در این کشور هشدار داده است. پوتین قبل از تشکیل جلسه گفتگو روسیه ـ آمریکا درباره اوکراین و موضوع بسط و حضور آن در این کشور صراحتاً اعلان کرد: «روسیه به‌هیچ وجه اجازه نخواهد داد تا ناتو وارد اوکراین شود.» این جمله پوتین اعلان زنگ خطر تقابل نظامی و آماده‌باش مسکو برای بازپس‌گیری اوکراین تلقی شد و فضای تقابل مسکو ـ واشنگتن یکباره تشدید گردید.

پوتین در حالی که نسبت به نگاه نظامی ـ سیاسی واشنگتن به اوکراین و نیز به تک، تک جمهوری‌های جدا شده از اتحاد جماهیر شوروی، ناراضی و نگران است. هفته گذشته، پس از اعزام نیروی نظامی به «آلماتی» قزاقستان برای کنترل و فرونشاندن شورش‌ها در مصاحبه تلویزیونی گفت: «آنچه که در قزاقستان اتفاق افتاد، تلاش برای بروز یک انقلاب رنگی «مخملی» از سوی آمریکا بود که سرکوب شد. من اعلان می‌کنم که روسیه اجازه ظهور و بروز طرح‌های «انقلاب رنگی» یا شورش‌های «مخملی» در کشورهای متحد خود را نخواهد داد.»

خبر نشست فوری آمریکا و روسیه از سوی وزارت خارجه این دو کشور و با حضور معاونان ارشد وزارت خارجه آمریکا و روسیه برای تبادل نظر درباره اوکراین و حصول توافق در‌باره آن، چند روز خبرساز شد. اما این نشست نتیجه‌ای نداد و با شکست مواجه شد. زیرا معاون وزارت خارجه روسیه رسماً اعلان کرد. «ما هرگز اجازه نخواهیم داد تا ناتو در اوکراین در کناره مرزهای ما حضور رسمی نظامی پیدا کند!»

شکست این گفتگو دو جانبه در عمل عمق اختلاف مسکو ـ واشنگتن را در حوزه کشورها در دایره اتصال با روسیه و یا «روس‌زبان» را نشان می‌دهد. اوکراین هنوز آتش زیر خاکستر است. احتمال درگیری دوباره داخلی در آن را می‌دهند. بخصوص که ناراضیان اوکراینی از دولت مرکزی، همچنین نیروهای مخالف دولت که هنوز بخشی از خاک کشورشان (اوکراین) را در اختیار دارند از نفوذ آمریکایی‌ها نگرانند!

با شکست نشست هفته گذشته درباره اوکراین و توسعه ناتو تا مرزهای روسیه که معاونان ارشد وزارت خارجه آمریکا و روسیه ریاست آن را به عهده داشتند، این احتمال که سیر تشدید اختلاف‌های پوتین ـ بایدن به فاز جدید برسد، داده می‌شود.

این خبر دیروز انتشار یافت: «سرگئی ریابگوف» معاون ارشد وزیر خارجه روسیه که سرپرستی هیات مذاکره‌‌کننده روسیه با مقامات آمریکا در ژنو را بر عهده داشت تأکید کرد: اعزام نیرو و تجهیزات نظامی به کوبا و ونزوئلا را اگرچه هنوز تائید نمی‌کند، اما آن را منتفی نیز نمی‌داند!»

برخی از ناظران سیاسی پیش‌بینی می‌کنند، که اگر اختلاف‌های مسکو ـ واشنگتن تشدید شود، سایه‌اش بر گفتگوهای وین درباره «برجام» خواهد افتاد و رسیدن به توافق پایدار را مشکل‌تر خواهد کرد. از سوی دیگر، بایدن در داخل آمریکا با مشکلات عدیده‌ای مواجه است و آمار مقبولیت او نه تنها افزایش نیافته که رو به افول است. اکنون هم با روسیه و هم با چین دچار اختلاف‌های سیاسی شدید شده است که تا حد مانورهای قدرت نظامی از سوی چین و روسیه همچنین «ناتو» ظهور و بروز یافته است. اگر این شرایط تا آینده نزدیک تعدیل نشود و یا تشدید گردد، رقبای بایدن از «حزب جمهوریخواه» تلاش خواهند کرد تا ضمن نشان دادن ضعف‌های مدیریتی «بایدن» بار دیگر فضای سیاسی ـ رقابتی برای کسب پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا را در اختیار بگیرند. به همین لحاظ برخی از کارشناسان سیاسی بر این باورند که «بایدن» اکنون و در این شرایط به دستیابی به توافقی در وین، نیازمند است تا آن را به عنوان موفقیت مدیریتی و سیاسی دولت خود نمایش دهد. بسیاری در انتظارند تا اوایل ماه آینده میلادی (فوریه) یا تا پایان آن، نتیجه نهایی نشست برجام در وین با موفقیت اعلان شود. به‌همین لحاظ است که «وزیر خارجه» آمریکا «آنتونی بلینکن» مدام جمله زمان تنگ است و باید به زودی اعلان نتیجه شود را تکرار می‌کند.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍‌ برجام در فرآیند تنش‌زدایی ایران و آمریکا
✍️ حشمت‌ا... فلاحت‌پیشه
فراز و نشیب در مذاکرات یکسری عوامل دارد که تابه‌حال زیاد درباره‌اش گفته شده. عواملی که بیشتر نقش کشورهای دیگری بود که قرار شد به عنوان کاتالیزور یا کشورهایی که نقش میانجی و واسط در مذاکرات را داشته باشند ولی برعکس برای خودشان حوزه منافع برجامی تعریف کردند و عملا پیچیدگی‌هایی را به این مذاکرات تحمیل کردند، طوری که حتی مدیریت مذاکرات از دست دو هیات ایرانی و آمریکایی خارج شد. دو هیاتی که بیش از همه منافع‌شان در توافق هست ولی دیگر اعضای برجام عمدتا یک نگاه خاص اینگونه به برجام دارند و منافع خودشان را دنبال می‌کنند. حتی اخیرا هم بازیگرانی را دعوت می‌کنند برای اینکه نوعی رشوه سیاسی، اقتصادی بگیرند. اما عاملی که به دو طرف اصلی یعنی ایران و آمریکا ربط دارد، موضوع عدم اعتماد و عواملی است که در دو کشور به این موضوع کمک می‌کنند. به هر حال اگر صرف موضوع برجام و هسته‌ای بود، امکان توافق بیشتر بود اما عواملی در دو طرف سعی می‌کنند که مسائل دیگری را شکل دهند که نتیجه‌اش بی‌اعتمادی نسبت به آینده است. موضوع هسته‌ای یک جنبه چالش‌زا بین دو دشمن به اسم ایران و آمریکاست ولی این موضوع هم مهم‌ترین چالش بین ایران و آمریکا به حساب می‌آید. به‌طور طبیعی زمانی که دو کشور رقیب یا دشمن موارد اختلافی دارند با رفع هر اختلاف، زمینه برای کاهش تنش بین آنها فراهم می‌شود. اگر در دو طرف عواملی وجود داشته باشند که یک اختلاف را به‌گونه‌ای شکل دهند که حتی توافق بر سر آن منجر به کاهش تنش نشود، می‌شود گفت که نقش و اثر دیپلمات‌ها کاهش پیدا می‌کند و عوامل مخل بیشتر فعالیت می‌کنند. دو دسته رفتارها مرتبط با دو طرف ایرانی و آمریکایی شکل گرفته که به نظر می‌رسد آینده را مبهم و چالش‌زا نشان می‌دهند، فلذا موضع طرفداران توافق برجام را هم تضعیف می‌کنند. در طرف آمریکایی هنوز جریان‌های محافظه‌کار و لابی‌های ضدایرانی در تلاش هستند تا به‌گونه‌ای حتی برجام را در رفع تحریم‌ها بی‌اثر نشان دهند و با این سیاست عملا کمک کنند به کسانی که معتقدند با موضوع هسته‌ای مشکل تحریم‌ها حل نشود و موضع طرفداران احیای برجام در ایران هم تحت تاثیر قرار گیرد. لابی صهیونیست‌ها و مرتجعان عرب منطقه از این شرایط استفاده و سعی می‌کنند عوامل تنش‌زایی را به برجام مرتبط کنند و مانع از این شوند که دولت بایدن بتواند در توافق با سرعت بیشتری عمل کند. طرح این ادعا که اگر تحریم‌ها برداشته شود، ایران از پول‌های آزادشده استفاده می‌کند برای اینکه تنش‌های منطقه‌ای را شکل دهد و منافع آمریکا و متحدان منطقه‌ای را تهدید کند و مواردی از این دست در این میان مطرح می‌شود. در طرف دیگر، عواملی که به درستی یا نادرستی خودشان را به ایران وصل می‌کنند، چه در داخل و چه در کشورهای منطقه رفتارهایی را شکل می‌دهند که آینده مناسبات ایران و آمریکا حتی با توافق هم مبهم و توام با چالش نشان دهند. مثل یکسری اقداماتی که الان در عراق شکل می‌گیرد. حملاتی که انجام می‌شود و متاسفانه به‌رغم اینکه بعضا تکذیبه‌هایی هم صادر می‌شود ولی به‌گونه‌ای نیست که عملا ادعای نقش منفی حامیان ایران در منطقه را تکذیب کند. معتقدم مقاومت واقعی، مقاومتی بود که منجر به شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه شد. مقاومتی بود که منجر به شکست داعش شد ولی موشک پراکنی‌هایی که به منطقه سبز بغداد صورت می‌گیرد، به هیچ وجه در مقوله نمی‌گنجد بلکه آثار بلندمدت آن به ضرر جمهوری اسلامی ایران هم تمام می‌شود. طوری که الان کشورهای مختلف منافع اقتصادی خودشان را در عراق پیش می‌برند. درعراقی که هم مردم و هم دولت روند توسعه و بازسازی اقتصادی را شروع کردند، یکسری عوامل هنوز به دنبال موشک‌پراکنی هستند و به جایگاه و منافع اقتصادی و راهبردی ایران در عراق ضربه می‌زنند. به هیچ وجه موشک‌پراکنی‌های عراق را در راستای منافع ایران نمی‌بینم. در داخل هم یکسری مواضع و مسائل تنش‌آمیز مطرح می‌‌شود که عملا شائبه ادامه تنش و تشدید تنش بین ایران و آمریکا را مطرح می‌کند. متاسفانه در کشور کسانی که صاحب تریبون یا رسانه هستند، گاه به عمد موضوعات تنش را مطرح می‌کنند تا فضای مناسبات خارجی ایران کماکان امنیتی باشد و وقتی که امنیتی باشد، آن موقع راهبردهای امنیتی نقش حق وتو را دارند و راهبردهای توسعه‌ای کشور باز هم نادیده گرفته می‌شوند. به‌ویژه اینکه شرایط تحریم یعنی حفظ منافع کاسبان تحریم و شک نکنید کاسبان تحریمی که اکنون نفت ایران را به ارزان‌ترین نفت دنیای امروز تبدیل کرده‌اند و فقط جیب خودشان را پر می‌کنند. اینها کسانی هستند که در ازای از بین رفتن فرصت‌های اقتصادی کشور، فرصت‌های بادآورده برای خودشان تعریف می‌کنند، به‌شدت مخالف تنش‌زدایی هستند، فلذا همان‌گونه که در داخل آمریکا منافع برخی از لابی‌ها در تشدید تنش بین ایران و آمریکاست در داخل ایران هم منافع کاسبان تحریم در تشدید تنش‌هاست. بنابراین ایران و آمریکا نیازمند یک فضای اعتمادی هستند فراتر از موضوع هسته‌ای، یعنی این فضا باید شکل بگیرد که با احیای برجام، تنش‌های آینده کاهش پیدا می‌کند، وگرنه اگر این نتیجه شکل بگیرد که حتی با احیای برجام تنش‌ها تشدید می‌شود، آن موقع موضع دیپلماسی تضعیف می‌شود و موضع ضددیپلماسی تقویت می‌شود. معتقدم در شرایط کنونی کسانی که زمینه تنش بین ایران و آمریکا را فراهم می‌کنند به هیچ وجه منافع ملت را تامین نمی‌کنند، بلکه منافع‌شان در تشدید تحریم‌ها علیه کشور و تداوم اقتصاد زیرزمینی است، وگرنه منافع ملی ایران و آمریکا بیش از منافع دیگر اعضای برجام الان به توافق و احیای برجام برمی‌گردد.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌سرگرمی‌ها و بازی‌های نظری
✍️کمال اطهاری
ماکس وبر می‌گفت نمونه نظری (ideal type) به کار سهولت تحلیل می‌آید، نه واقعیت دارد و نه حتی تئوری است. پیش از او، مارکس نیز (در ایدئولوژی آلمانی) تفکیک لایه‌بندی تاریخی (شیوه تولید) خود را امری انتزاعی-فلسفی و برای سهولت استفاده از مدارک دانسته و هشدار داده بود نباید جایگزین واقعیت شود. اما این تقلیل‌گرایی‌ها نزد بسیاری در ایران (و البته در دیگر کشورها) رخ می‌دهد که حاصل آن تنها سرگرمی‌ها و بازی‌های نظری است؛ فرق نمی‌کند که این بازی به لاتین باشد یا فارسی. یکی از مفاهیمی که دچار این تقلیل‌گرایی و بازی‌های نظری شده، نمونه نظری بوروکراسی وبر است که در ایران از شناخت واقعیت و استفاده از نظریه‌های جامعه‌شناسی تاریخی و اقتصاد سیاسی منفک شده و جای تحلیل مشخص از شرایط مشخص را گرفته است. پس با فشردگی یک یادداشت به آن می‌پردازم:‌ پیش از انقلاب در دوره پهلوی، به‌خصوص در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، بوروکراسی ایران مجموعه‌ای از نخبگان بود که در چارچوب مدلی که در کشورهای جهان سوم رایج بود یا یک نوع توسعه‌گرایی (developmentalism) کار می‌کرد.

این بوروکراسی تربیت‌یافته از سوی روشنفکران مشروطه، در پی این بود که اگر نه سرمایه‌داری ملی، حداقل سرمایه‌داری داخلی (domestic) را (به واژگان پولانزاس) ایجاد کند که دارای قدرتی در منطقه شود و تا حدود زیادی هم موفق بود. وقتی هم محمدرضاشاه به این نخبگان پشت کرد و سعی کرد با حزب رستاخیز «دولت یکدست» تشکیل دهد، در تکرار اشتباه پدرش، پادشاهی خود را از دست داد؛ به‌گونه‌ای که حتی به پسرش هم نرسد. مجموعه‌ نخبگان در بوروکراسی ایران (از دستگاه‌های دولتی، شرکت نفت، کارخانه‌های بزرگ و...) حرکتشان به این سو بود که «قفس آهنین» را بشکنند تا با دموکراتیک‌شدن برنامه‌ریزی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها، توسعه‌ شتاب گیرد؛ بنابراین اعتصاب‌های فلج‌کننده راه انداختند، شوراهای محیط کار را تشکیل دادند و کوشیدند در تعیین سرنوشت جامعه شرکت کنند. اما بعد از پیروزی انقلاب این شوراها منحل شدند تا تنها دولت سرنوشت جامعه را تعیین کند. این مجموعه‌ نخبگان دارای دانشی بودند که بتوانند سازوکاری حداقل را برای توسعه سامان داده و پیش ببرند. اما خیلی از این نخبگان مجبور به مهاجرت شدند و خیلی‌هایشان هم در زدوخوردهای سیاسی از پا افتادند؛ یعنی این بدنه تا حد زیادی نحیف شد و استقلال و خلاقیتش گرفته شد و حتی میزان استقلالی را هم که در دهه ۵۰ داشت از دست داد. تا دهه ۷۰ هم این نخبگان، با وجود ضرباتی که خورده بودند، سعی می‌کنند به سبک روشنفکران مشروطه، انقلاب را با عقلانیت‌بخشیدن به توسعه در یک سیستم انحصارطلب نجات دهند که ثمره تلاش آنها تا حدود کمی در برنامه سوم و به‌خصوص در برنامه چهارم توسعه به خوبی منعکس شد؛ یعنی توانستند به‌رغم شرایط بسیار نامساعدی که ایران پیدا کرده بود، بر دانششان بیفزایند، خودشان را نسبت به فرایند اقتصاد جهانی به‌روز کنند و راه توسعه اقتصادی دانش‌بنیان و تحقق عدالت اجتماعی را بنمایند. اما این نخبگان نحیف، با مدیرانی خودداناپندار و انحصارطلبی روبه‌رو بود که الگو و مدل و حتی اراده کافی برای توسعه نداشت (و ندارد). بگذارید رابطه این نوع ایدئولوژی را با توسعه با مثالی درباره سیر فلسفه در ایران روشن کنم. این نوع سیستم، رابطه‌اش با دانش مدیریت عین فرایندی است که پیش‌تر درباره فلسفه در ایران پیموده شده بود. فلسفه در ایران کلامی بود؛ یعنی بند کلام، به‌رغم خلاقیت‌های بسیاری که ایرانیان در فلسفه نشان می‌دادند، همیشه مانع از بالندگی کامل فلسفه در ایران بود؛ خلاف مسیری که در دوره روشنگری فلسفه در اروپا پیمود و توانست فلسفه علوم مختلف را از اقتصاد، سیاست و... خلق کند. البته گفتنی است که همین بالندگی پای‌دربند فلسفه در ایران و تقابل آن با اخباری‌گری، باعث جلوگیری از نفوذ جریان‌های افراطی وهابی، داعش و طالبان و تقدم ایران در برپایی حکومت مشروطه بوده که جای بحث آن در این مختصر نیست. به‌ هر صورت دولت ایران با ایدئولوژی بسیار ناروشن، درهم و بسیار متضاد درباره توسعه که زدوخوردهای جناح‌های مختلف و تقابل بچه‌گانه مخرب بر شدت آن می‌افزود، به پای دانش و مدیریت توسعه بند زد و هرچه گذشت، به‌جای عقلانیت در توسعه، به سوی اخباری‌گری گرایش یافت؛ همان‌طور که فلسفه در ایران به تدریج در دوران صفویه به سوی اخباری‌گری گرایش پیدا کرد و بالندگی‌اش را از دست داد تا توسعه را نیز در حمله افغان از دست بدهد. این واقعه درباره دانش توسعه و نخبگان ایران به همین ترتیب رخ داد. به تدریج این ایدئولوژی که جنبه‌های قشری و اخباری‌گری‌اش افزوده می‌شد، بوروکراسی ایران را مدام کم‌‌توان‌تر و تابع‌تر کرد؛ به‌گونه‌ای که دیگر کلام توسعه‌اش از خاطر گریخت. به تدریج نخبه‌های قبلی هم بازنشسته می‌شدند، دولت که دانش را در مدرک می‌دید، برای خلاص‌کردن خود از دست نخبگانی که هنوز در پی اصلاحات و دموکراتیک‌شدن ایران بودند، به کار تولید مدرک برای اهل خود پرداخت و ترکیبی از بوروکراسی به وجود آورد که دیگر اصلا دانش توسعه ندارد؛ دانش در این بدنه بوروکراسی تنها در حد میرزابنویس‌هایی مورد نیاز است که تخصیص بودجه را بتوانند به پروژه‌هایی سامان دهند که فرمان آن از هیئت دولت بیاید یا برای انتصاب نمایندگان لازم باشد؛ مثلا بتوانند گردش کار مالی و ثبت‌نام برای مسکن مهر یا نهضت ملی مسکن تعریف و تدوین کنند، چگونه زمین را از شهرهای جدید و دستگاه‌ها بگیرند و تغییر کاربری دهند... یا تیول‌داری صنایع را چطور سامان دهند که به خودروهایی برسد که بهایشان ۲۰، ۳۰ برابر در مدت دو، سه‌ساله شود... یا چگونه یارانه و سبد معیشتی توزیع کنند که بتوانند جماعتی را که در آستانه اعتراض هستند، مهار کنند. در واقع این یک بوروکراسی رانت‌جو است که از دولت‌های آسیایی که قبلا وجود داشتند نیز عقب‌تر است؛ چون آنها خط و کشاورزی و آبیاری پیشرفته را اختراع کردند و تمدن و تاریخ را به بشر بخشیدند، اما اینها حتی جنگل‌ها و مراتع، کشاورزی و روستاهای چند‌هزارساله را نابود می‌کنند. در واقع دولت‌های آسیایی که برخی به غلط دولت‌های کنونی را با آنها مقایسه می‌کنند، در مقایسه با دولت‌های رانتی امروز، توسعه‌بخش بودند. برای مثال، در خصایص بوروکراسی چین امروز عنوان می‌شود که اینها همان ماندارین‌ها یا دیوانیان گذشته‌اند که از دوره باستان همواره استقلال نسبی داشته‌اند و حزب کمونیست چین هم این سنت را از بین نبرده است.
یعنی ایدئولوژی این حزب از نوعی است که آن سنت توسعه‌بخش را از بین نبرده و با تکیه بر مکتب کنفسیوسی، استقلال نخبگان را نگه داشته است. این جزء جامعه‌شناسی تاریخی چین امروز در نهادسازی‌هایش ذکر می‌شود. سنت دیوانی در ایران هم چنین بوده است، از همین‌رو است که شخصیت‌های همچون امیرکبیر، فروغی، داور، مصدق، ابتهاج، عالیخانی و... در بدنه دیوانسالاری پرورش می‌یابند و استبداد و «نخبه‌کُشی» هم مانع برآمدن چنین شخصیت‌های پرتوان و برجسته‌ای نیست. حال به بوروکراسی دولت رانت‌جو بنگرید که پر از مدرک، اما تهی از دانش و شخصیت برجسته توسعه‌بخش است و در آن شخصیتی میانه‌حال از لحاظ فکری و اخلاقی نیز به ندرت و با ارفاق قابل شناسایی است. من در وزارت مسکن و شهرسازی قلع و قمع نخبگان قدیمی و نسل جدیدی که پرورده شده بودند تا راه عقلانی توسعه را در بخش مسکن ادامه بدهند، به چشم خودم دیدم. این کار را نه‌تنها احمدی‌نژاد با راست سنتی و اخباری‌اش کرد، بلکه دولت روحانی هم کرد؛ چون برداشت دولت روحانی و تیم اقتصادی‌اش از جهان نو، اصلا برداشت توسعه‌ای نبود؛ این راست مدرن هم اصولا اقتصاد توسعه را قبول نداشت، در پی به‌بازارسپاری جامعه بود. در نتیجه الان بوروکراسی‌ای که وجود دارد و راست سنتی با «دولت یکدست» می‌خواهد با آن از بحران بیرون بیاید، به‌شدت مرعوب شده، بی‌دانش توسعه، بدون استقلال بوده و صرفا بلد است با چند نرم‌افزار کار کند در حد یک اپراتور. این بوروکراسی نه نخبه است نه عقلانی. در اقتصاد توسعه می‌گویند توسعه‌بخشی با نخبگانی شکل می‌گیرد که به یک مدل عقلانی و بهنگام توسعه باور داشته و به آن مسلط باشند. این جزء اصول موجودیت دولت‌های توسعه‌بخش است. اما دولت ایدئولوژیک رانتی این نخبگان را پراکند و مانع بالندگی آنها در دیوانسالاری ایران شد. در چنین شرایطی، روشنفکران جامعه مدنی باید به‌جای سرگرمی‌ها و بازی‌های نظری، به انباشت دانش لازم برای توسعه در جهان امروز، نه با آرمان‌های قابل تحقق در آینده‌های بسیار دور بپردازند. حال که دولت رانت‌جو، ایدئولوژیک و انحصارطلب، این توان و اراده را ندارد تا با این بوروکراسی مرعوب و بی‌سواد، الگو و نقشه راه توسعه را تدوین و عملی کند، ما روشنفکران جامعه مدنی باید بتوانیم برنامه جایگزین توسعه و وفاق لازم بین نخبگان را برای توسعه سامان بدهیم تا بتوانیم راه تکامل اجتماعی ملت شایسته ایران را کم‌دردتر و کم‌رنج‌تر و کوتاه‌تر کنیم.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 قوه‌قضاییه در برابر دشمنان تولید مقاومت کند
✍️نادر کریمی‌جونی
مجموعه تصمیم‌هایی که محسنی‌اژه‌ای در حمایت از حقوق شهروندان اتخاذ کرده امیدبخش و قابل استقبال است. حتی برخی تصمیم‌ها مانند آنچه در بخشنامه اخیر سازمان زندان‌ها بیان شد، با آنکه به‌ طور مستقیم از جانب رییس قوه‌قضاییه ابلاغ نشده اما مفاد این بخشنامه دقیقا با موضع‌گیر‌ی‌های گذشته رییس قوه‌قضاییه منطبق است و اگر این بخشنامه را شخص رییس قوه‌قضاییه ننوشته باشد، باز هم به طور کاملا دقیقی می‌توان تاثیر سیاست‌های رییس قوه قضاییه را در این بخشنامه مشاهده و تایید کرد که این بخشنامه همان سخنانی است که محسنی‌اژه‌ای در مقاطع مختلف و به مناسبت‌های گوناگون آن را بر زبان آورده و به همکارانش توصیه کرده است.
از جمله مهم‌ترین تدابیر رییس قوه‌قضاییه تاکید بر حفظ حرمت و حقوق شهروندان است که گاهی از سوی قضات یا ضابطان قوه‌قضاییه نادیده گرفته شده و یا زیر پا گذاشته شده است. در واقع رییس قوه‌قضاییه متهمان را انسان‌هایی فرض کرده که صرف‌نظر از متهم یا مبرا بودنشان، حقوقی دارند که باید محترم شمرده شوند چراکه قرار است آنان باز هم در همین کشور زندگی کنند و حتی اگر مجرم هم باشند، مجازات‌ ایشان معمولا رویکردی تنبیه‌انگیز و آگاه‌کننده دارد و قرار است این مجازات آنان را به زندگی مسوولانه و سالم در جامعه بازگرداند و روند جامعه‌پذیری ایشان را اصلاح و راهبری کند. از این بابت است که رفتارهای پسندیده مجرمان سبب بخشیده‌شدن بخشی یا تمام مدت محکومیتشان می‌شود.
اما حالا نوبت آن است که این رفتارهای هوشمندانه رییس قوه‌قضاییه و تاکید ایشان بر حفظ و استیفای حقوق شهروندان به بنگاه‌های تولیدی و کارآفرینان، سرمایه‌گذاران و صاحبان ایده و ثروت‌های مشروع تسری یابد.
شکی نیست که رشد و پیشرفت یک کارآفرین و یا صاحب ایده و سرمایه همان‌طور که منافعی را عاید جامعه و شهروندان کشور می‌کند، به همان میزان حسادت برخی افراد و حساسیت تنگ‌نظران را برمی‌انگیزد. اینکه ایده یک فرد و یا تلاش‌ها و فعالیت‌هایش او را در موقعیت مطلوبی به لحاظ اجتماعی یا اقتصادی قرار دهد کاملا مشروع و قابل درک است. اما همین موقعیت مطلوب گاهی حسادت افراد دیگری را برمی‌انگیزد و یا در نزد افراد بیمار و شکاک، حساسیت ایجاد می‌کند تا جایی که قرار گرفتن افراد در موقعیت‌های مطلوب حتی اگر مشروع و صحیح باشد، باز هم از نظر این افراد پذیرفتنی نیست. در این صورت افراد مذکور چه بر اثر حسادت و چه بر اثر سوء‌ظن، تحریک می‌شوند تا در جهت نابودی افراد موفق و سرمایه‌گذاران و سرمایه‌داران حرکت و عمل کنند. گاهی این افراد حسود، تنگ‌نظر و بیمار، در موقعیت‌های قدرتمند قرار گرفته و می‌توانند بر تصمیم‌های سیاستمداران، قضات و مقامات کشور تاثیر بگذارند. در این صورت این احتمال به طور جدی وجود دارد که تصمیم‌های مقامات کشور از سوی همین افراد خطرناک گرفته شده باشد و تصمیم‌گیران اسیر تصمیم‌سازی‌های مغرضانه شده باشند. در این صورت مقام- چه قضایی و چه دولتی- همان تصمیم مغرضانه‌ای را اتخاذ می‌کند که غرض‌ورزان، تنگ‌نظران و حسودان می‌خواسته‌اند و در نهایت هم آب به آسیاب همین افراد خطرناک ریخته می‌شود.
در یک نمونه انتزاعی تصور کنید که سرمایه‌گذارانی در یک فعالیت مشروع اقتصادی به سود متنابهی دست پیدا کنند. روشن است که عده‌ای می‌خواهند در این سود شریک شوند و برای کندن تکه‌ای از این سود لذیذ، دست به هر عمل اخلاقی و غیراخلاقی می‌زنند.در مواردی مشاهده شده که افراد بیمار و مغرض حاضر به نابودی کسب‌وکار موفق شده‌اند تا وقتی منفعتی به ایشان نمی‌رسد، کسب‌وکار برای هیچ‌کس سودآور نباشد و منفعتی را عاید هیچ‌کس نکند. ساده‌ترین راه در این باره البته اتهام زدن، ترور شخصیت و انتساب رفتارهای مجرمانه به رقیب و یا صاحب کسب‌وکار موفق است. بدخواهان و مغرضان در اجرای این راهبرد دروغ‌های عجیب و غریب می‌گویند، اتهام‌های باورنکردنی به افراد نسبت می‌دهند، سندسازی و جعل می‌کنند تا حرف‌های خود را اثبات و صاحبان کسب‌وکارهای موفق را وادار به تمکین در برابر خواست‌های نامشروع‌شان کنند یا آنها را نابود کنند.
جذابیت این تکنیک و راهبرد آن است که افراد مغرض و تنگ‌نظر با استفاده از قدرت بیرونی، مثل قدرت دستگاه قضایی و دادگاه، به سرکوب رقیب و یا هدف خود می‌پردازند و با استفاده از نفوذ خود با هدفشان تسویه‌حساب می‌کنند. شاخصه مهم در این مدل از تسویه‌حساب‌های شخصی، آن است که افراد مغرض و بیمار خود را عدالت‌طلب، خیرخواه و متعهد معرفی می‌کنند اما در پشت این ادعاها و تظاهرها، اهداف شخصی دنبال می‌شود. کاملا قابل انتظار است که هرچه این افراد تنگ‌نظر، مغرض و یا حسود از قدرت اجتماعی و سیاسی بیشتری برخوردار باشند بهتر و موثرتر می‌توانند نظرشان را به نهادهای نظارتی تحمیل و آنها را در جهت اهداف خود راهنمایی کنند. در این صورت اگرچه رفتاری خطا انجام می‌شود ولی به عنوان عملی برای حفظ منافع جامعه و شهروندان تبلیغ می‌شود. رییس قوه قضاییه که در دوره راهبری دستگاه قضا، پرچمداری حفظ و پاسداری از حقوق شهروندان را برعهده گرفته، به ویژه باید مواظب و مراقب این دشمنان دوست‌نما ‌باشد و به آنان برای دنبال کردن اهداف خود، فضا ندهد.رییس قوه قضاییه می‌داند که برای آسیب زدن به یک واحد تولیدی، یک کارآفرین یا یک سرمایه‌گذار حتما نباید واحد تولیدی تعطیل یا ابزار و ماشین‌آلات آن توقیف شود، در این‌باره کافی است برای مدیران و صاحبان واحد تولیدی از سوی مقام قضایی یا ضابط دستگاه قضا، مزاحمت به وجود آید و این مزاحمت آنچنان عمیق و گسترده باشد که سیستم فکری و راهبردنویسی کارآفرین و سرمایه‌گذار مختل و بنگاه او رو به رکود و آسیب‌پذیری گذارد. در این صورت بدون توقیف و یا تعطیلی کارگاه، واحد تولیدی آسیب می‌بیند و رو به فروپاشی می‌گذارد. گاهی این آسیب به نابودی یا دست‌کم کاهش جدی تولید ثروت از سوی واحد تولیدی می‌انجامد و نظر افراد مغرض و حسود تامین می‌شود.محسنی‌اژه‌ای که مقامات قضایی، زندانبان‌ها و ضابطان قضایی را در حدود و مرزهای قانونی خود محصور کرده اکنون بهتر است به واحدهای تولیدی و کارآفرینان دقیق‌تر نگاه کند و محافظت از ایشان را به طور جدی در دستور کار قوه قضاییه قرار دهد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بازی‌خوانی روس‌‌‌ها در احیای برجام
✍️ دکتر رحمن قهرمان‌پور
رفتار روس‌ها در مذاکرات وین باعث تعجب و حتی بعضا انتقاد بخشی از جامعه ایرانی شده است. روسیه چرا اینگونه رفتار می‌کند؟ چرا مسکو برخلاف سال ۲۰۱۵ اکنون طرفدار احیای برجام شده است؟ آیا روسیه فقط در قبال ایران چنین می‌کند یا با دیگران نیز چنین است؟ در فهم چرایی رفتار روسیه در دور جدید مذاکرات وین برای احیای برجام و رسیدن به یک توافق توجه به چند نکته مهم است.
نخست اینکه ارزیابی روس‌ها از فضای سیاست جهانی این است که باید همه توان و مهارت خود را به کار بگیرند تا در رقابت فزاینده چین و آمریکا در جهان به حاشیه سیاست جهانی رانده نشوند. آنها تجربه تلخ دهه ۹۰ و دوران یلتسین را فراموش نکرده‌اند؛ دورانی که در آن غرب‌گرایان یا همان آتلانتیست‌ها قدرت را در روسیه در دست داشتند و به نوعی باعث تحقیر این کشور در برابر آمریکا و اروپا شدند. در این سال‌ها روسیه نه تنها نفوذ خود را در سیاست جهانی از دست داد بلکه شاهد گسترش ناتو در خارج نزدیک خود بود که بر اساس محاسبات ژئوپلیتیک تهدیدی آشکار برای امنیت روسیه بود. برآمدن پوتین و تلاش او برای افزایش اعتبار و قدرت روسیه پاسخی به این احساس حقارت هویتی روس‌ها در برابر رقیب تاریخی و دیرین خود یعنی غرب بود. بسیاری از رفتارهای کنونی روسیه در جهان را باید از این زاویه دید. روز دوشنبه مذاکرات آمریکا و روسیه درباره اوکراین در شرایطی آغاز شد که پوتین با استقرار ۱۰۰‌هزار سرباز در مرز روسیه با اوکراین و اعلام آمادگی برای حمله به این کشور آمریکا و اروپا را وادار کرد تا گفت‌وگو با روسیه را بپذیرند. به عبارتی از روسیه دهه ۹۰ که غرب آن را در معادلات جهانی بازی نمی‌داد به روسیه کنونی رسیده‌‌‌ایم که به زعم خود روس‌ها غرب را وادار کرده است که بر سر اوکراین وارد مذاکره با روسیه شود. پس تمام تلاش کرملین بر آن است که روسیه در معادلات سیاسی در حال ظهور حاشیه نشین نشود.

نکته دوم و در همین راستا آن است که روس‌ها فکر می‌کنند آمریکا می‌خواهد از حضور نظامی خود در منطقه خاورمیانه بکاهد و به جای آن بر مهار چین تمرکز کند. از طرف دیگر چین نیز قصد حضور نظامی و امنیتی در خاورمیانه را در شرایط فعلی ندارد. پس یک فرصت تاریخی برای روسیه به وجود آمده است تا بتواند نفوذ تاریخی خود را در مناطق خارج نزدیک روسیه و نیز منطقه خاورمیانه احیا کند. چیزی که می‌تواند تامین‌کننده نیاز روس‌‌‌ها به غرور ملی باشد. روسیه برای تحقق این امر از یک الگوی رفتاری تبعیت می‌کند. این الگو بر اساس این واقعیت طراحی شده است که میان قدرت اقتصادی و قدرت نظامی و ژئوپلیتیک روسیه شکاف عظیمی وجود دارد. یعنی روسیه نمی‌تواند مثل ژاپن از قدرت اقتصادی خود برای افزایش قدرت نظامی و ژئوپلیتیک استفاده کند. بلکه مسیر آن برعکس است. یعنی کرملین باید بتواند از طریق قدرت نظامی و امتیازات ژئوپلیتیکی خود قدرت اقتصادی تولید کند تا عدم‌توازن موجود میان قدرت اقتصادی و سیاسی برطرف شود. فروش سلاح، انرژی و جذب سرمایه خارجی راه‌هایی هستند که می‌توانند به روسیه کمک کنند که این عدم‌توازن را تا حدی برطرف کند. در همین راستا روس‌ها به این جمع‌‌‌بندی رسیده‌اند که اگر پول ندارند ولی در عوض قدرت دیپلماتیک دارند، بنابراین می‌توانند از حل بحران‌ها برای خود فرصت‌سازی کنند. نگاهی به نحوه نزدیک شدن روسیه به کشورهایی مثل ترکیه یا عربستان نشان می‌دهد کرملین از بحران‌هایی که برای رهبران این کشورها به وجود آمده بود فرصتی بزرگ ساخته است. به این معنا که مثلا در کودتای ژوئن ۲۰۱۶ علیه اردوغان از او حمایت کرد و باعث جهش تاریخی در روابط روسیه با ترکیه شد. همین‌طور حمایت روسیه از بن‌سلمان در بحران قتل خاشقجی نقش بسیار مهمی در اعتماد‌سازی با ولیعهد عربستان داشت. بنابراین روس‌‌‌ها بر این باورند که می‌توانند با کمک به کشورها در حل بحران‌ها اعتماد آنها را جلب کنند و روابط خود را با آنها گسترش دهند.

بر همین اساس آنها به بحران هسته‌ای ایران به مثابه فرصتی برای نزدیکی به ایران نگاه می‌کنند. ویژگی دیگر در الگوی رفتاری روس‌ها این است که به جای کار کردن با ساختارهای سیاسی و اداری یا جامعه مدنی ترجیح می‌دهند که با افراد موثر و با نفوذ کار کنند تا ضعف خود در کارکردن با جامعه را جبران کنند. این در حالی است که مثلا برای آمریکا یا اروپا گسترش ارزش‌های غربی در سایر جوامع اهمیت بسیار زیادی دارد و پایه قدرت و نفوذ آنها محسوب می‌شود اما روسیه ترجیح می‌دهد به جای طی کردن این مسیر طولانی و پر هزینه مستقیما سراغ رهبران کشورها برود و روابط شخصی و نزدیک با آنها برقرار کند و از این طریق مشکلات موجود در روابط دو طرف را حل و فصل کند. روابط نزدیک پوتین با اردوغان، بن‌سلمان و نتانیاهو گویای این واقعیت است. دیگر ویژگی الگوی رفتاری روسیه آن است که انبوهی از قراردادهای دوجانبه را با کشورها امضا می‌کند اما فقط تعداد اندکی از آنها را در زمان مقرر اجرایی می‌کند. روس‌‌‌ها از این طریق می‌‌‌خواهند دست کشورها زیر ساطور آنها باشد. مثلا روسیه صدها قرارداد اقتصادی، امنیتی و سیاسی با کشوری مثل قزاقستان منعقد کرده و می‌‌‌خواهد از این طریق مانع نزدیکی این کشور به چین یا غرب شود. در مورد کشورهای خاورمیانه هم روسیه کم و بیش از این الگوی رفتاری تبعیت می‌کند و در مورد ایران نیز این گزاره صادق است. به عنوان مثال کریدور شمال جنوب نزدیک۲۰ سال است اجرایی نشده است در حالی که در زمان امضای چنین توافقی از این کریدور به عنوان یک موفقیت استراتژیک در روابط دو کشور یاد می‌شد. همین‌طور روسیه مجموعه قراردادهای تجاری و فنی مختلفی به ارزش ۵۰‌میلیارد دلار با ترکیه امضا کرده است و بعد از گذشت حدود ۱۵ سال هنوز بسیاری از این توافق‌ها اجرایی نشده است. البته فروش سلاح از این قاعده مستثناست؛ چون در این مورد روسیه توانایی لازم را دارد؛ بنابراین می‌تواند توافق‌‌‌های فروش تسلیحاتی را با سرعت بیشتری اجرایی کند.

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که رویکرد روس‌ها در پرونده هسته‌‌‌ای ایران کوتاه‌مدت و مقطعی نیست و آنها روی استفاده از این فرصت تاریخی برای ایجاد جهشی دیگر در روابط خود با ایران حساب ویژه‌‌‌ای باز کرده‌‌‌اند. به تعبیری می‌خواهند با حل این بحران روابط خود را با ایران به مراتب گسترده‌‌‌تر و عمیق‌تر از قبل کنند و از این روابط در سیاست کلان خود در خاورمیانه پسا‌آمریکایی برای افزایش نفوذ خود در معادلات منطقه‌‌‌ای استفاده کنند؛ شبیه کاری که بعد از بحران و کودتای ناکام ۲۰۱۶ در ترکیه با این کشور کردند.

سرمقاله روزنامه‌های مهم کشور در روز شنبه ۲۵ دی‌ماه، به روایت اقتصادنامه

 



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0