🔻روزنامه ایران
📍 عیار ایرانی بودن «ما»
✍️ کمیل نقی پور
مهم نیست فوتبالی باشید یا نه همین که همه مردم خوشحال باشند شما هم خوشحال می‌شوید. لذت فوتبال در همین روح جمعی نهفته در آن است. وقتی میلیون‌ها چشم به یک نقطه خیره می‌شود ، میلیون‌ها نفر «خواسته مشترک» دارند‌، تپش میلیون‌ها قلب با ثانیه ثانیه مسابقه تنظیم می‌شود و وقتی تیم محبوبشان پیروز می‌شود صدای خوشحالی میلیون‌ها نفر به آسمان بلند می‌شود یا در صورت شکست، میلیون‌ها نفر با هم اندوهگین می‌شوند، همین حس جمعی، فوتبال را شیرین می‌کند. پنجشنبه همه مردم ایران خوشحال بودند، مهم نبود فوتبالی باشند یا نه، همین که ایرانی بودند برای خوشحالی‌شان کفایت می‌کرد، مهم نبود چه سلیقه و گرایشی دارند همین که پرچم ایران را در دست داشتند یا از اهتزاز پرچم ایران خوشحال بودند یعنی قلبشان برای عزت این سرزمین می‌تپد. هیچ رسانه‌ای نمی‌تواند این پیروزی و این خوشحالی را تحریف کند، رسانه‌های سیاه مانند تیم بازنده، بازنده می‌شوند؛ بازنده شادی مردم و با غیظ «مجبور» می‌شوند که مهم‌ترین خبر مردم ایران را پوشش دهند. هر چند که در سطور اخبار و تحلیل‌هایشان نمی‌توانند ناراحتی خود را کتمان کنند.
رفتن به جام جهانی فوتبال هر چند یک اتفاق مهم ورزشی است اما مهم تر از آن، یادآوری این نکته برای «ما» مردمان ایران بود که همه با هم خویشاوندیم ، «ما» غمخوار مشترک روزهای بد و همراهان روزهای خوب ایران هستیم. در همین غم‌ها و شادی‌هاست که بیشتر از همیشه شبیه هم می‌شویم. غریبه‌ها در همین شادی‌ها و غم‌های مشترک خود را هویدا می‌کنند. تاریخ این سرزمین به کرات صحنه تجلی روح جمعی یک ملت بوده است . این «ما» در طول تاریخ، بینی دشمنان زیادی را به خاک مالیده است، این «ما» در طول تاریخ سردی و گرمی‌بسیاری چشیده اما از هم نگسسته است، این «ما» سرافراز می‌ماند چون در تقدیر این ملت؛ عزت، سربلندی و سعادتمندی نوشته شده است که فرموده باشد «سعادتمندترین مردمان، مردم فارس(ایران) هستند.»۱

۱- در روایتی آمــــــده اســـــت: خدمت پیامبـــــر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بودیم که سوره جمعه نازل شد. آن را برای ما تلاوت کرد و وقتی به آیه «و آخرینَ منهم لمّا یلحقوا بِهم» رسید، مردی پرسید یا رسول الله آن گروه چه کسانی‌اند؟ آن حضرت ضمن اشاره به سلمان فرمودند: «قسم به جان کسی که جانم در دست اوست
«لو کان الایمان معلقاً بالثریا لتناوله رجل من العجم و اسعدهم به الفارس؛اگر ایمان به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمان قرار گیرد افرادی از عجم آن را به دست می‌آورند و سعادتمند‌ترین آن‌ها مردم فارس (ایران) هستند.»
منبع: سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور، ج۷، ص۵۰۶


🔻روزنامه کیهان
📍 برجام خوب یا بد زیر سایه خوشبینی‌ها و بدبینی‌ها!
✍️دکتر محمدحسین محترم
۱-در وین به ادعای رسانه‌های مختلف با رسیدن مذاکرات به «دشوارترین، سخت ترین، طولانی‌ترین و پیچیده‌ترین مرحله» و «پیچ‌های صعب‌العبور داخل پرانتزها»، اظهار خوشبینی‌ها و بدبینی‌ها نسبت به سرانجام مذاکرات همپای هم ادامه دارد، ولی اینکه کدام کفه سنگین‌تر خواهد شد باید منتظر روزها و هفته‌ها و شاید ماه‌های آینده باشیم! اما برگشت هفته گذشته هیئت‌های غربی به پایتخت‌های خود، نشانه این بود که اروپایی‌ها دست‌شان خالی است و نیاز به ارائه ایده جدیدی داشتند. هرچند ادعا کردند «ایده جادویی نداریم»، ولی ایده جادویی آنها در قالب شیطنت «پیشنهاد روسیه برای توافق موقت» فضا‌سازی شد. هدف از این شیطنت رسانه‌ای که ابتدا توسط ان‌بی‌سی‌نیوز آمریکا و بی‌بی‌سی انگلیس کلید خورد، اولا خرید زمان برای القای عقب‌نشینی ایران با فضا‌سازی رسانه‌ای و بهره‌برداری در انتخابات داخلی پیش روی آمریکا، علی‌رغم ادعای متناقضِ
«محدود بودن زمان»، است. ثانیا با آوردن نام روسیه در کنار آمریکا و اروپا هدف، ترساندن ایران از حربه نخ نمای «اجماع جهانی» است. در حالی که خود آنها هم می‌دانند با توافقات راهبردی کنونی و سیاست منطقی و درعین حال مقتدرانه جمهوری اسلامی، دیگر بین روسیه و چین با آمریکا اجماعی علیه ایران شکل نخواهد گرفت، چراکه قبل از ایران، خود پکن و مسکو در حوزه‌های مختلف سیاسی-اقتصادی–نظامی و در ابعاد وسیع منطقه‌ای و بین‌المللی متضرر خواهند شد. ثالثا هدف القای تقابل و تضاد منافع ایران و روسیه برای ناامید کردن مردم از سیاست‌های اصولی جمهوری اسلامی و نتایج مهم اقتصادی – سیاسی آن است. رابعا در یک سردرگمی ابتدا ادعا کردند «پیشنهاد روسیه با اطلاع واشنگتن مطرح شده و بلینکن در ژنو» و۲۴ ساعت بعد در تناقضی آشکار از یک‌سو ادعا کردند «آمریکا خود را از این پیشنهاد روسیه عقب کشیده است»! و از سوی دیگر ادعا کردند «بلینکن در وین از لاوروف خواسته از نفوذش بر ایران استفاده کند»، اما پاسخ ندادند مسکو با چه هدفی و برای چه منافعی این کار را بکند؟! آیا آمریکا در قبال استفاده روسیه از نفوذش، تحریم‌های خود علیه مسکو را لغو و در بحران اوکراین و چالش ناتو عقب‌نشینی می‌کند؟! آیا مانع صادرات انرژی روسیه به اروپا نمی‌شود؟! آیا مسکو را به عنوان یک تهدید اولویت‌دار از سیاست خارجی خود حذف خواهد کرد؟! و... و آیا مسکو حاضر است از منافع متقابل فراوانی که در شراکت و قرارداد راهبردی۲۰ساله با تهران دارد، به خاطر خوش آمدن دشمن دیرینه‌اش، دست بکشد؟!... و مهم‌تر مگر ایران نفوذ پذیر است؟!
۲- در خارج از وین و تحت تأثیر تحولات منطقه تا اینجای کار، نکته مهمِ اول این است که هیچ‌کس دیگر از ایران نمی‌خواهد درباره برنامه موشکی و نقش منطقه‌اش مذاکره کند. این در حالی است که هنوز برخی از عناصر وطن فروش در رسانه‌های مدعی اصلاح‌طلبی بر طبل ضرورت امضای برجام موشکی و مذاکره مستقیم با آمریکا می‌کوبند و سیاست موفق نظام را «لجبازی سیاسی و دیپلماتیک» القا می‌کنند. این نشان می‌دهد در حالی که خود آمریکا و غربی‌ها مجبور شده‌اند از موضع مذاکره بر سر موشک‌ها و نفوذ ایران در منطقه عقب‌نشینی کنند، اما هنوز کوک تقی‌زاده‌های جدید داخلی را عوض نکرده‌اند! نکته مهم دوم این است که قبل از بلند شدن دود سفید از وین که برخی انتظار آن را دارند، از ابوظبی دود سیاه بلند شد و شاید بعد از این اگر قرار است دودی هم از وین بلند شود، سفیدتر باشد! نکته مهم سوم اینکه قدرت مانور آمریکا و غربی‌ها در وین تحت تأثیر تحولات سیاسی–اقتصادی هفته گذشته به خصوص سفر رئیس‌جمهور به روسیه و امضاء توافقنامه‌های مهم تجاری و همچنین تحولات میدانی در منطقه به شدت کاهش یافته است. برهمین اساس هرچه ایران توافقات راهبردی بیشتری با کشورهای همسایه و منطقه عملیاتی می‌کند، سردرگمی آمریکا برای رسیدن به توافق و عجله اروپایی‌ها برای ادعای همکاری با ایران هم بیشتر شده است. تا جایی که سفیر سابق آلمان در ایران را جلو‌انداختند و از زبان او ادعا کردند «به نفع ما و فرصت خوبی است تا از برنامه موشکی و نفوذ منطقه‌ای ایران عبور کنیم و شراکت‌مان را با ایران از سر بگیریم و به روابط عادی با تهران برگردیم». هرچند گونتر مولاک مزورانه تلاش داشت ایران را نیز تهدید کند اما اذعان کرد کوتاه آمدن به نفع آنهاست!
۳-همسویی ژئوپلیتیک در منطقه با توافقات راهبردی با روسیه و چین و تاجیکستان و ترکمنستان و عراق و سوریه و... و تصویب عضویت دائمی ایران در پیمان شانگهای و همکاری‌های همه‌جانبه و چندجانبه همه این کشورها باهم، هم نشانه خوشبینی به مذاکرات وین است که در صورت حصول هرگونه توافقی نشان خواهد داد نتیجه اقتدار دیپلماسی اقتصادی در نگاه به شرق است و هم می‌تواند نشانه بدبینی باشد و نشان دهد که به وین امیدی نیست و جمهوری اسلامی بر اساس سیاست اصولی خود به دنبال خنثی‌‌سازی تحریم‌هاست! لذا نظام یک سیاست
دو سر بُرد را در پیش گرفته و سخنگوی وزارت خارجه تاکید کرده «آنچه باقی مانده مسائل کلیدی است که نیاز به تصمیم سیاسی خاص آمریکا دارد»!
۴-اما در داخل جریان غرب‌گرای تحریف و روایت وارونه، و «تقی‌زاده‌های جدید» شبهه کردند «اگر آن‌گونه که قبلا می‌گفتید برجام بد و خیانت است، پس چرا حالا خوب شده و دولت سیزدهم به دنبال احیای آن است»؟! دراین سخن آن‌قدر نفاق و فریب و انحراف و... نهفته، که از بدیهیات است، اما اولا دولت جدید به دنبال احیای برجام نیست، بلکه به دنبال لغو تحریم‌ها و تأمین حقوق مردم است که برخی فریبکارانه و با فضا‌سازی قول «بالمرهِ» آن را داده بودند، اما حتی «بالزمانهِ» هم نتوانستند، و مزورانه برای تحت‌الشعاع قرار دادن زد و بندهای پشت پرده خود، نتوانستنِ خودشان را به گردن ترامپ و ترسوها و بی‌شناسنامه‌ها و....انداختند! ثانیا متأسفانه قراردادهای زیادی در دولت‌های سازندگی و اصلاحات و تدبیر و امید از سوی یک تیم واحد با خارجی‌ها در سایه رشوه گرفتن و رشوه دادن و زد و بندهای سیاسی پشت پرده بسته شده که چه به آنها عمل شود و چه لغو شوند، نتیجه، خیانت و خسارت محض است، از جمله کرسنت و برجام! کاسبان برجام و کسانی که در کرسنت منافع ملی کشور را فدای منافع شخصی و جناحی و سیاسی خود کردند، چنان بندهای قراردادها را امضا کردند تا کسی نتواند منافع آنان را
با لغو چنین قراردادهایی به خطر بیندازد و در صورتی که نظام تصمیم به لغو کامل آنها بگیرد، هزینه‌های اقتصادی-مالی و سیاسی-امنیتی مضاعفی بر مردم تحمیل و برای نظام هزینه‌ساز شود! لذا تنها راه باقی‌مانده اصلاح چنین قراردادهایی است و دولت سیزدهم نیز تصمیم گرفته در پای میز چانه زنی وین، از خسارت‌ها و هزینه‌هایی که در برجام از سوی دولت اصلاح‌طلبان و جریان غرب‌گرا بر کشور وارد شده، بکاهد. حال این جریان به جای پاسخگویی درخصوص خسارت‌هایی که به جیب و سفره مردم زدند و سال‌های سال آثار آن از بین نخواهد رفت، منافقانه طلبکار هم شده‌اند!؟ ثالثا به این سؤال ساده پاسخ دهند در حالی که دولت سیزدهم می‌خواهد آمریکا و اروپایی‌ها را وادار به اجرای تعهدات‌شان در همان برجام دیکته و نوشته شده ظریف با آمریکایی‌ها- نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر- کند، چرا مزورانه و منافقانه تحریف و تهدید و تمسخر می‌کنند!؟ رابعا در دوره قبلی تن به تعلیق دادند و با امتیاز دادن، تحریم‌ها را بیشتر و حتی احترام ظاهری وعده نسیه داده شده را هم در همان دولت اوبامای مؤدب نگه نداشتند و قانون آیسا را اعمال کردند، اما حالا مذاکره می‌کنیم و امتیاز نمی‌دهیم و طلب نقدِ لغو همه تحریم‌ها داریم و همزمان نیز در حال خنثی کردن آنها هستیم!. خامسا فرق منتقدان قبلی برجام با منتقدان فعلی هم این است وقتی که در دوره قبل منتقدان برجام لغو کامل تحریم‌ها را مطالبه می‌کردند، دست تیم مذاکره‌کننده ایران پر می‌شد برای اینکه پای میز مذاکره بگوید مطالبه مردم ما بالاست و نمی‌توانیم با گرفتن یک آب‌نبات کوتاه بیاییم و این یک پشتوانه ملی برای تیم مذاکره‌کننده بود، هرچند نتوانستند و یا نخواستند از این ظرفیت ملی استفاده کنند و حتی از خط قرمزهای نظام هم عبور کردند! اما وقتی منتقدان فعلی در داخل کشور ادعا می‌کنند «نباید برلغو تحریم‌ها اصرار کنیم و از بایدن تضمین بخواهیم، و باید به اف‌ای‌تی‌اف رای دهیم»، دست دشمن و طرف مقابل را پر می‌کنند تا آنها به تیم مذاکره‌کننده ما بگویند توقع مردم شما لغو پایدار همه تحریم‌ها نیست و به تعلیق موقت برخی تحریم‌ها بدون ضمانت و راستی‌آزمایی هم راضی هستند، پس چرا شما مطالبات «زیاده‌خواهانه» مطرح می‌کنید که مذاکرات به نتیجه نرسد؟! برهمین اساس رسانه‌های غربی القا کردند «شاید از این حرف‌ها و رسانه‌های اصلاح‌طلبان این‌طور برداشت شودکه سقف امید ایران به مذاکرات وین پایین آمده است»!
همزمان نیز تیم ما را از به نتیجه نرسیدن گفت‌وگوها، و جامعه را از شکست مذاکرات می‌ترسانند و با شرطی کردن جامعه و اقتصاد بر کشور فشار می‌آورند که یا کوتاه بیایید یا وضعیت اقتصاد شما را به هم می‌ریزیم! لذا راز اینکه آمریکایی‌ها و غربی‌ها در این دور از مذاکرات مطالبات واقعی تیم مذاکره‌کننده ایرانی را «زیاده خواهانه» القا و رسانه‌های آنها، آن را برجسته می‌کردند، ریشه در انتقاد مخرب منتقدان فعلی دارد که برخی از آنها عالمانه و عامدانه به عنوان «نفوذی‌ها» و «تقی‌زاده‌های جدید»، زیر تابلوی انتقاد، ناجوانمردانه و منافقانه قصد تخریب و تضعیف و تحریف و تمسخر مواضع تیم مذاکره‌کننده کشور را دارند و به دشمن گرا می‌دهند!
۵- نکته مهم: ظاهراً مطلب «تقی‌زاده‌های جدید به وقت واشنگتن و وین» موجب واکنش برخی تقی‌زاده‌های جدید شد. اما راز اینکه مدعی هستیم که برخی از مسببان تجربه تلخ برجام و منتقدان سیاست‌های اصولی نظام در نگاه به شرق «تقی‌زاده‌های جدید» هستند، در همین نکته نهفته است! این جماعت با اعوجاجات فکری و مواضع زیگزاگی و تحلیل‌های به نرخ واشنگتن، تحت لوای انتقاد کسانی هستند که با ادعای فریبکارانه و منافقانه تنش‌زدایی و برداشتن سایه جنگ، براساس ساز آمریکا یک روز پیشنهاد جنگیدن با آمریکا و مذاکره با طالبان و یک روز پیشنهاد جنگیدن با طالبان و مذاکره با آمریکا و روز دیگر پیشنهاد مذاکره با تروریست‌های داعش را می‌دهند. لذا این جماعت مدعی زیگزاگی مذاکره-جنگ به افق آمریکا، اکنون نیز از سوی غربی‌ها روی ساز مخالفت با مذاکره و گفت‌وگو کوک شده‌اند تا نگذارند دولت سیزدهم آنچه را که آنان از منافع ملی در برجام به آمریکا باج داده‌اند، پس بگیرد!؟


🔻روزنامه اطلاعات
📍 موفقیت فدراسیون فوتبال درسی برای سایر حوزه‌های مدیرتی
✍️داود مختاریانی
بعد از رفتن کی روش و آمدن مربی نامداری به اسم ویلموتس، اکثر کارشناسان فوتبال عقیده داشتند که وی به دلیل سابقه مربیگری تیم ملی بلژیک می‌تواند تیم ملی را بهتر از کی روش هدایت کند. ولی در عمل نه فقط چنین نشد بلکه نتایج ضعیف این مربی با تیم ملی شرایطی ایجاد کرد که احتمال صعود تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی به کمترین حد خود رسید.
علاوه بر این حواشی پیرامون قرارداد ویلموتس که هنوز هم معلوم نیست چگونه منعقد شد، بار مالی بسیار سنگینی روی دوش فدراسیون فوتبال گذاشته بود. در آن شرایط بحرانی، تغییرات مدیریتی در رأس فدراسیون فوتبال و ورود تیم جدید و تصمیمات درست مدیران جدید فدراسیون روند رو به رشد تیم ملی فوتبال آغاز شد. کمتر کسی فکر می‌کرد جانشین مربیان بزرگی مانند کی روش و ویلموتس، مربی گمنامی به نام اسکوچیچ باشد، ولی کارشناسان ریزبینی که به مدیران فدراسیون فوتبال مشاوره می‌دادند راه درستی را نشان دادند که حتماً سهم بزرگی در موفقیت تیم ملی و صعود به جام جهانی دارند و این روزها کمتر از آنها یاد می‌شود. اسکوچیچ به سه دلیل بهترین گزینه برای هدایت تیم ملی بود.

اول: به دلیل مشکلات مالی، فدراسیون آه در بساط نداشت و این مربی برای اینکه بتواند در مارکت جهانی فوتبال خودش را از گمنامی خارج کند بهترین موقعیت را به دست آورده بود و با تمام توان بدون اینکه به مسائل مالی توجه کند در خدمت تیم ملی قرار ‌گرفت و در کمترین زمان ممکن این همکاری دو سر سود اتفاق افتاد. هم اسکوچیچ از گمنامی خارج شد و هم فدراسیون فوتبال هزینه زیادی نکرد.

دوم: اسکوچیچ در دوران مربیگری خود در ایران مربی تیم‌هایی مانند ملوان، خونه به خونه و صنعت نفت بود و هیچ مقام قهرمانی در رزومه خود نداشت، ولی از نظر فنی هیچکدام از تیمهایی که وی هدایت آنها را بر عهده گرفت افت نکردند و برعکس، روند رو به رشدی را طی کردند زیرا این مربی دانش مربیگری داشت و تنها نقطه ضعفش نداشتن رزومه قوی بود.

سوم: در آن مقطع استفاده از مربی ایرانی حواشی زیادی ایجاد می‌کرد و عملاً مشکلی به مشکلات موجود اضافه می‌شد و مربی با انگیزه خارجی حواشی کمتری داشت و چون تیم ملی نیاز به آرامش داشت اسکوچیچ نسبت به مربیان ایرانی گزینه بهتری بود.ضمن اینکه به دلیل حضور چند ساله در لیگ فوتبال به اندازه مربیان ایرانی از فوتبال ما شناخت داشت. نتیجه این شد که تیم ملی نه فقط توانست بحرانی‌ترین روزهای خود را پشت سر بگذارد، بلکه سریعترین صعود به جام جهانی در تاریخ فوتبال ایران را هم ثبت کرد. شاید نتیجه مطالعه و آنالیز دقیق اتفاقات بعد از رفتن ویلموتس تا صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی، بتواند برای باز شدن بسیاری از گره‌های سایر حوزه‌های مدیریتی هم کاربرد داشته باشد.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ به زبان بی‌‌زبانی
✍️عباس عبدی
شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسات گذشته سندی را تحت عنوان سیاست‌ها و اقدامات تقویت و ترویج نامگذاری متولدین جدید مبتنی بر فرهنگ اسلامی ـ ایران به تصویب رسانده است. معنای این اقدام چیست؟ انتخاب نام کودکان جزو خصوصی‌ترین موضوعات خانواده‌هاست. اجبار و اکراه در انتخاب نام یا تغییر آن فقط در برخی کشورها دیده شده است. از جمله در حکومت کمونیستی بلغارستان که انتخاب نام‌های اسلامی برای اقلیت مسلمان خود را با محدودیت مواجه می‌کردند‌. اتفاقا این ویژگی فرهنگی جایی است که عقاب بلندپرواز قدرت حکومت‌ها را به آن راهی نیست و بهتر از هر جای دیگر می‌توان تحولات نگرش فرهنگی یا حتی سیاسی مردم را در آن دید. پرسش روشن این است که چرا پس از گذشت ۴۳ سال از انقلاب، شورای مزبور به یاد نوشتن سندی برای تقویت و ترویج نام‌گذاری کودکان افتاده است؟ مگر چه اتفاقی رخ داده است؟ انقلابی که به نام اسلام شد، چگونه است، اکنون می‌خواهد برای مردمش سند نامگذاری اسلامی تدوین کند؟ مگر این مردم پیش‌تر از این، نام‌های اسلامی برای کودکان خود انتخاب نمی‌کردند؟ مگر پیش از انقلاب یا دهه‌های اول آن بر اساس ابلاغ رسمی حکومت، نام‌های اسلامی برای کودکان خود انتخاب می‌کردند؟ شاید در متن توجیهی برای تصویب این سند به این پرسش بنیادی پاسخ داده نشده است، زیرا اگر پاسخ داده شود معلوم می‌شود که راه‌حل تنظیم سند نیست. اکنون می‌توان به آن پاسخ داد. واقعیت این است که سهم نام‌های اسلامی کودکان پیش از انقلاب رو به افزایش بود. برای نمونه اسامی اسلامی کودکان متولد تهران در سال ۱۳۴۵، حدود ۵۸ درصد کل اسامی بود (اعم از دختر یا پسر که به‌طور معمول پسران خیلی بیش از دختران با نام‌های اسلامی نامگذاری می‌شوند) این رقم تا سال‌های اول انقلاب رو به افزایش نهاد و در سال ۱۳۵۷ تا ۶۵ درصد هم رسید ولی پس از گذشت چند سال، روند کاهشی را تجربه کرد. در سال ۱۳۷۰ به حدود ۵۳ درصد رسید. پس از آن طی یک دهه افزایش یافت و به حدود ۵۷ درصد رسید، ولی از آن دهه شیب نزولی شدیدی را تجربه کرد و در سال ۱۳۹۴ به ۴۰ درصد رسیده است. این روند برای اسامی با گرایش‌های غربی و ملی در نقطه مقابل اسامی اسلامی است. در سال ۱۳۹۴، نسبت اسامی اسلامی برای پسران و دختران به ترتیب ۵۴ و ۲۸ درصد بوده است. خب! حالا بیایید ببینیم که سند احتمالی چه می‌تواند بگوید. این سند می‌خواهد سهم این اسامی را بیشتر کند، ولی نکته این است که کثرت انتخاب اسامی اسلامی نتیجه میزان گرایش به اسلامی بودن یک جامعه است و نه عکس آن. به عبارت دیگر اگر مردم معتقد و اسلامی باشند، ترجیح می‌دهند که اسامی متناظر با این گرایش را برای فرزندان خود انتخاب کنند، نه اینکه اگر اسم فرزندشان را مثلا علی یا محمد گذاشتند، آنگاه اعتقادات آنان هم اسلامی می‌شود. پس این نحوه سندنویسی را می‌توان به نوعی گم کردن مجرای دعا دانست. نامگذاری کودکان یک متغیر مستقل نیست که بخواهید با تغییر آن باورها و ارزش‌های مردم را نیز تغییر دهید.

نامگذاری متغیر وابسته است و تحت تاثیر تغییرات ارزشی حاصل می‌شود. باید به جای پرداختن به نامگذاری به عوامل بنیادی پرداخت که نامگذاری کودک تابع آن است.
حالا بیاییم فرض کنیم که با چنین سندی و راه‌حل‌هایی مانند طرح جوانی، توانستید سهم نام‌های اسلامی را بیشتر کنید، خب چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟ این کار نوعی خودفریبی است، مردم که با گذاشتن اجباری و صوری نام اسلامی روی فرزندشان اسلامی نمی‌شوند، ولی شما خیال خواهید کرد که جامعه اسلامی شده است. پهلوی اول نامش رضا بود همه پسرانش هم رضا داشتند و نوه‌ها هم همین‌طور. می‌گویند پدری نام فرزندش را گذاشت رستم و بعد از تولد نشست جلوی او و از ترس مثل بید می‌لرزید. حالا حکایت ما است که گمان کنیم با نام واقعیتی تغییر می‌کند. این طرح به زبان بی‌زبانی اقرار به وضعیتی می‌کند که علاقه‌مند به طرح و یافتن پاسخ برای آن نیستند. وضعیتی که به‌طور واضح نشان‌دهنده کاهش شدید در گرایش افراد به انتخاب این‌گونه نام‌هاست. اعلام کردند که نام معرف هویت ماست. بله. ولی باید نام معرف هویت باشد نه مخدوش‌کننده آن. ابتدا باید این هویت را داشت بعد به راحتی نام معرف آن انتخاب می‌شود. با گذاشتن نام رستم روی کسی او قدرتمند و شجاع نمی‌شود. سرنا را از سر گشاده آن نمی‌زنند.
در پایان یادآوری این نکته خالی از فایده نیست که ۵ سال پیش که مطالعه خود درباره نامگذاری کودکان تهرانی را به پایان رساندم و نتایجش از جمله آنچه در بالا آمد را برای یکی از دوستان جامعه‌شناس توضیح دادم، گفت: «اینها به زودی برای حل مساله یا پاک کردن آن، می‌روند سراغ ممنوعیت. در تمام این چند دهه سیاست فرهنگی غیر از شیوه منع نبوده است.»
خلاصه اینکه این رفتار همچون نحوه درمان آن پزشکی است که عکس رادیولوژی بیمار را نگاه کرد و گفت: همه‌ چیز خوبه، فقط یک شکستگی در ناحیه قفسه سینه دیده می‌شود که آن را هم با فتوشاپ برایت درست می‌کنم!!


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌کابوس دولت‌ها
✍️احمد غلامی
کاش ابراهیم رئیسی برای حامیان خود گردهمایی‌ای تدارک می‌دید و از آنان می‌خواست برای حمایت از برنامه‌های خود و دولتش و تبیین این راهبردها در میدانی فراخ جمع شوند تا به مردمی که ذهنی‌اند، تجسد بخشد. آنچه سیاست به آن نیاز دارد مردم است. عینیت‌یافتن گروه‌هایی از مردم که حتی متنافر و متضاد با منافع ما و دیگران هستند، اما باید باشند و واقعیت پیدا کنند، البته نه با کمک نهادهای رسمی و ایدئولوژیک. در برابر این گفته‌ها بسیاری خواهند گفت مگر نه اینکه آنان که پای صندوق‌های رأی رفته‌اند و به ابراهیم رئیسی رأی داده‌اند، مردمی تجسدیافته در آرای خود‌ هستند. باید گفت مردمی که رأی می‌دهند، الزاما مردم نیستند و پای یک دولت نمی‌ایستند و دغدغه مشترک ندارند. رأی داده‌اند تا مسئولیتی را که خود از انجامش عاجزند به گردن دیگران بیندازند. نه دغدغه مشارکت دارند نه اراده آن را. در این میان چه بسا مردمی باشند که اصلا رأی نداده‌اند یا به دولت سیزدهم وفادار نباشند، ولی قادرند احساس مسئولیت و مشارکت کنند. در این میان نه‌تنها مردمی که رأی داده‌اند تاکنون شکل عینی پیدا نکرده‌اند، بلکه این مردمان نیز جایشان در میان دولت خالی است. به تعبیر وبر دو راه بیشتر برای دولت‌ها وجود ندارد: «توده شهروندان محروم از حقوق و آزادی‌ها را در یک دولت اقتدارگرای بوروکراتیک به کمک نوعی شبه‌پارلمانتاریسم اداره کنیم یا شهروندان را به‌عنوان مشارکت‌کننده در دولت شرکت دهیم. برای دولت مدرن که سودای حفظ قدرت و بقا دارد، فقط شق دوم عملیاتی است».

البته دولت‌های این چهار دهه به‌ندرت در اندیشه بقا بوده‌اند. آنان بیش از هر چیز دولت-مستأجر بوده‌اند و می‌دانند دیر یا زود از اریکه قدرت پایین آمده و اگر خوش‌اقبال باشند به دور از اتهامات اقتصادی و سیاسی در حاشیه امن قدرت قرار خواهند گرفت. دولت‌ها بعد از اینکه از قدرت کنار می‌روند به ناچار ارتباطشان را با حامیان فکری و معنوی‌شان (مردم) از دست می‌دهند. ازاین‌روست که کار سیدمحمد خاتمی در انتخابات ۹۲و ۹۶ و دعوتش از مردم برای حمایت از روحانی و استقبال مردم از سخنان او این‌گونه در سیاست ایران بدیع و شگفت‌انگیز جلوه کرد. احمدی‌نژاد برای تکرار این رؤیا بسیاری از خط‌قرمزهای نظام را که خود با آنها روی کار آمده بود و به آنان باور داشت، زیر پا گذاشت، باز نتوانست به «مردمی» شکل دهد. حتی مردم به درخواست او که پای صندوق‌ها حاضر نشوند، اعتنایی نکردند؛ چراکه حامیان او را به دشواری می‌توان از حامیان دولت رئیسی منفک کرد. البته ناگفته نماند که دولت احمدی‌نژاد در زمان حیات خود قادر بود «مردمی» را سازمان بدهد، از این منظر این دولت از دولت‌های «سازندگی» و «تدبیر و امید» پیش‌تر بود. دولت رئیسی آگاهانه در غیاب حداکثری مردم شکل گرفت. ازاین‌روست که صدای دولتش طنینی ندارد. نه موجی از شادی برمی‌انگیزد نه موجی از انتقادات مردمی. این اتفاق در دولت‌های گذشته کم‌سابقه بوده است. دولت‌های دیگری همچون دولت هاشمی‌رفسنجانی و حسن روحانی هم بوده‌اند که با مردمی ذهنی سخن گفته‌اند، اما قادر بوده‌اند احساسات مثبت یا منفی مردم را تحریک کرده و جامعه را به حرکت وادارند. دست بر قضا دولت احمدی‌نژاد از این منظر بسیار خطرناک بود. این دولت قادر بود به یک «ژاکوبنیسم» ایرانی دست یابد. ژاکوبنیسم غیرقابل پیش‌بینی، منفعت‌گرا و فرقه‌ای که مانع تغییرات و تحولات اجتماعی می‌شد. شاید اصلا دولت احمدی‌نژاد برای همین روی کار آمده بود؛ برای نوعی بازگشت به گذشته آرمانی ازدست‌رفته. اینک دولت سیزدهم در جست‌وجوی رؤیای گمشده است. احضار مردم حتی اگر این مردمان، مردم-حامی باشند اثرات اجتماعی خواهد داشت؛ چراکه ناخواسته به آنتاگونیسمی دامن خواهند زد و در کنار آنان مردمی واقعی شکل خواهد گرفت. آیا دولت رئیسی با این مردم-حامی قادر خواهد بود به ژاکوبنیسمی مثبت دست پیدا کند؟ ژاکوبنیسمی مثبت که سرسختانه اهداف انقلابی و مطالبات را پیگیری کند. این‌گونه ژاکوبنیسم که مطالبات مردم را از آن خود کرده، می‌تواند رویکردی سازنده داشته باشد و در برابر ژاکوبنیسم مخرب همچون دولت احمدی‌نژاد که واپس‌گرایانه و مملو از نفرت از رقبا و دشمنان بود برخیزد، اما متأسفانه ابراهیم رئیسی چنین کاریزمایی ندارد. برای همین درصدد است به سمت مردم به مثابه توده گام بردارد. شاید سخنان اخیر علم‌الهدی و تغییر مواضعش حاکی از نیاز به همین توده‌ها باشد. هرچه از دولت سیزدهم بگذرد بیش از پیش به مردم احتیاج پیدا خواهد کرد البته نه برای بقا، برای عملیاتی‌کردن کارهایش، باورهایش و حتی تغییراتی که خود به آن باور ندارد و صرفا برای ایجاد تکاپو در میان مردم گرفته می‌شود. کابوس همه دولت‌های انقلابی غیاب مردم است؛ ازاین‌رو بی‌دلیل نیست که جملگی آنان ناگزیر به سوی پوپولیسم گام برمی‌دارند. دولت اصلاحات هم از این قاعده مستثنی نبود. حتی هراس از این کابوس، سابقه تاریخی نیز دارد و در جمله درخشان یکی از همراهان مصدق خودش را عیان می‌کند: «مصدق عوام‌فریب نیست، اما شیفته مردم است». دولت سیزدهم اینک در آستانه قراردادهای مهم با چین و روسیه و برجام، بیش از پیش نگران غیاب مردم است. این دولت نگران است مبادا چیزهایی به پای آنان نوشته شود که در آن سهمی ندارند یا اگر دارند چندان در آن مؤثر نیستند، آن هم در غیاب شاهدان عینی؛ مردم!


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 دادگاه‌هایی مخفی با پوسته علنی
✍️نادر کریمی‌جونی
علنی بودن، چه در قانون و چه در شرع شرایطی دارد که عدم تحقق آن، ‌علنی بودن را مخدوش و بار معنایی آن را نابود می‌سازد چنانکه اگر این شرایط محقق نشود دیگر نمی‌توان انجام یک فعل را علنی نامید و از تبعات حقوقی یا شرعی آن بهره جست.
در عرف انسانی نیز علنی بودن نه فقط حدود و مشخصاتی دارد بلکه شرایطی دارد که اگر آن حدود رعایت نشده باشد و شرایط وجود نداشته باشد، ارتکاب یک عمل را علنی نمی‌گویند. این شرایط البته منحصر به رفتارهای نادرست و زشت نیست بلکه در این‌باره رفتارهای درست و صحیح نیز مدنظر است چنانکه در مورد صدقه دادن یا انفاق علنی نیز به همین شرایط اشاره می‌شود؛ حتی در مجازات اسلامی آنجا که موضوع مجازات علنی مطرح می‌شود، شرایط مشخصی وجود دارد که عدم رعایت آن می‌تواند مفهوم و مصداق علنی بودن مجازات را مخدوش سازد.
با این مقدمه می‌توان دریافت که وقتی قانونگذار رای به علنی بودن دادگاه می‌دهد، در واقع علنی بودن دادگاه با شرایط متعارف مدنظرش بوده و اگر قرار باشد دادگاهی با حضور برخی نزدیکان و همراهان قوه قضاییه و پشت درهای بسته برگزار شود، در واقع آن دادگاه علنی نیست و حضور برخی کارکنان و نزدیکان قوه قضاییه در یک جلسه دادگاه نمی‌تواند به منزله حضور شهروندان و افکار عمومی و علنی بودن دادگاه به حساب آید.
درباره حضور رسانه‌های گروهی و نمایندگان افکار عمومی در یک جلسه دادگاه کمابیش همین سازوکار وجود دارد و در یک دادگاه علنی، باید همه رسانه‌های متقاضی، امکان حضور در صحن دادگاه و شنیدن اظهارات طرفین دعوا را داشته باشند. حال اگر رسانه‌ها برای حضور در دادگاه گزینش شوند و مبنای گزینش این رسانه‌ها، نه علل حرفه‌ای که ملاحظات و سلیقه باشد، آنگاه در واقع هیچ رسانه مستقلی در دادگاه حضور پیدا نکرده و نمی‌توان چنین دادگاهی را به مناسبت حضور چند نفر از نزدیکان قوه قضاییه یا مشارکت چند رسانه همراه قوه قضاییه، دادگاه علنی و آزاد نامید.
حال اگر رسانه‌ای در دادگاه حضور پیدا کند و از متهم طرفداری یا دفاع کند، البته نمی‌توان این رسانه را سرزنش یا از ادامه حضور در دادگاه علنی محروم کرد چراکه در یک دادگاه علنی، رسانه به وظیفه خود عمل و براساس اصول حرفه‌ای خویش از یکی از طرفین دعوا حمایت و یا بی‌طرفی را انتخاب می‌کند؛ در چنین صورتی آیا می‌توان به مناسبت اینکه رسانه بی‌طرفی را انتخاب یا از یکی از دو طرف دعوا حمایت کرد، انتقاد و او را از ادامه حضور در دادگاه محروم کرد؟
در چنین موقعیتی هیچ عقل سلیم و منصفی رای به محروم شدن رسانه به سبب حمایت از یک طرف دعوا نمی‌دهد؛ چه حتی اگر متهم عملی مغایر با منافع حکومت و یا ملت انجام داده باشد، باز هم براساس رویه و مرام حضرت امیر (ع)، او دارای حقوقی است که باید محترم شمرده شود و از جمله این حقوق، دفاع از متهم و بیان نکاتی است که می‌تواند دادگاه و قاضی را به سوی صدور حکم منصفانه‌تر و عادلانه رهنمون کند.با این وصف برخی دادگاه‌هایی که به اسم علنی از سوی قوه قضاییه جمهوری اسلامی برگزار می‌شود در نام، فقط علنی هستند و عملا شرایط لازم برای علنی بودن را ندارند. از جمله این دادگاه‌ها، دادگاه بررسی اتهامات شرکت کروز است. در این دادگاه اولا هیچ امکانی برای حضور شهروندان نبوده است و اگر شهروندی متقاضی حضور در این دادگاه بود، با تقاضای او موافقت نمی‌شد؛ علاوه بر این از میان همه رسانه‌های داخلی و خارجی حاضر در ایران، تنها خبرگزاری میزان- خبرگزاری قوه قضاییه- و صداوسیما توانستند در دادگاه حاضر شوند و از جریان دادگاه گزارش تهیه کنند. قابل درک است که خبرگزاری میزان در واقع روابط عمومی و سخنگوی تصویری قوه قضاییه است و رسانه محسوب نمی‌شود. صداوسیما نیز رسانه‌ای دولتی و حکومتی است و آنچه حکومت و به عبارت بهتر، قوه قضاییه می‌خواهد را بازتاب می‌دهد؛ از این بابت دادگاه رسیدگی به پرونده شرکت کروز برخلاف آنچه بیان می‌شود علنی نبوده است بلکه دادگاهی غیرعلنی با حضور برخی نزدیکان قوه‌قضاییه و دو روابط‌عمومی قوه‌قضاییه و حکومت برگزار شده است.‌ آیا آیت‌الله محسنی‌اژه‌ای که در جایگاه رییس دستگاه عدلیه نشسته و پیش از این خود، تجربه سخنگویی قوه‌قضاییه را نیز دارد و در گذشته چه به عنوان سخنگو و چه به عنوان مقام قضایی یا وزیر اطلاعات، بارها در مقابل خبرنگاران قرار گرفته و به سوالات ایشان پاسخ داده، این‌گونه دادگاه‌ها را علنی می‌داند؟ اگر ایشان دادگاه‌هایی از این دست را علنی می‌داند باید توضیح دهد که چگونه مولفه‌های علنی بودن در مورد دادگاهی که فقط روابط عمومی‌های قوه‌قضاییه و نظام در آن حضور پیدا کرده است و هیچ اثری از خبرنگار و رسانه‌های مستقل در این‌گونه دادگاه‌ها وجود ندارد، دادگاه علنی محسوب می‌شود؟
حال اگر رییس محترم قوه‌قضاییه برگزاری چنین دادگاه‌هایی را به لحاظ ماهیتی، علنی نمی‌داند آیا بهتر نیست که یا نام علنی را از این دادگاه‌ها بردارد و یا شرایط واقعی علنی بودن دادگاه را عملیاتی و اجرایی کند؟ لازم نیست برای رییس قوه‌قضاییه توضیح داده شود که شرایط ضروری برای آنکه یک دادگاه علنی محسوب شود، چیست اما لازم است به ایشان گفته شود که خوب است قوه‌قضاییه و دادگاه‌ها تحمل خود را در برابر دیدگاه‌ها و نظریات رسانه‌ها افزایش دهد؛ در این‌باره لازم است یادآوری شود که در جریان برگزاری دادگاه رسیدگی به اتهام‌های علی دیواندری مدیرعامل سابق بانک ملت، به محض آن‌که نگارنده از برخی رفتارهای انجام شده در صحن دادگاه انتقاد و در این‌باره مطلبی در روزنامه «جهان‌صنعت» منتشر کرد، نگارنده و روزنامه «جهان‌صنعت» از ادامه حضور در دادگاه مذکور محروم شدند. یعنی دادگاه، خبرنگاران را تا زمانی تحمل می‌کند که یا همراه مواضع دادگاه باشند و یا موضعی خنثی ایجاد کنند در حالی که رسانه‌ها در تحلیل و ارزیابی رویدادها آزاد هستند و براساس فهم خود از تحولات و اطلاعات، ارزیابی‌های خود را منتشر می‌کنند. این نکته حتما مدنظر رییس قوه‌قضاییه هست که آزادی و آزادگی پیش‌شرط فعالیت حرفه‌ای رسانه است و اگر قرار باشد نهادی آزادی رسانه را محدود کند و رسانه بر اساس فشارها و سختگیری‌ها، آزادگی خود را از دست بدهد، آن‌گاه نمی‌توان از رسانه‌ها انتظار فعالیت و انجام رفتار حرفه‌ای داشت و در واقع رسانه‌ها به روابط‌عمومی تغییر ماهیت می‌دهند. حضور محسنی‌اژه‌ای در جایگاه رییس جدید قوه ‌قضاییه، با توجه به سابقه و تجربه ایشان در امر سخنگویی و ارتباط با خبرنگاران و روزنامه‌نگاران باعث می‌شود تا این امید تقویت شود که رییس قوه‌قضاییه به حیات دادگاه‌های به ظاهر علنی ولی در واقع غیرعلنی پایان می‌دهد و تکلیف رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران را در این‌باره روشن می‌کند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پایان تلخ رفاه مصنوعی
✍️سهند وفایی
وضعیت اقتصادی خانوار در هر کشوری نشان‌دهنده این موضوع است که سیاست‌های اقتصادی آن کشور به چه شکل بوده است. اگر به اقتصاد کشورهای دنیا در نیم‌قرن اخیر نگاه کنیم، کشورهایی وجود داشتند که حتی تا سه یا چهار دهه گذشته، نتوانسته بودند امکانات اولیه رفاه خانوار خود را تامین کنند و اکثر این خانواده‌ها زیر خط فقر قرار داشتند؛ اما سیاستگذاری خوب، توانست معیشت این خانوارها را نجات دهد. کره‌جنوبی، چین و حالا کشورهای در حال توسعه از شرق آسیا و آفریقا از یک ابزار مهم برای بهبود رفاه خانوارها استفاده کردند. کشورهایی نیز وجود دارند که نه تنها با وجود منابع فراوان نتوانستند رفاه خانوار را افزایش دهند، بلکه سیاستگذاری اشتباه باعث شده است که از سطح رفاه گذشته نیز کاسته شود. اما سوال ساده این است که چرا برخی کشورها در افزایش رفاه خانوارها موفق بودند و چرا برخی کشورها شکست می‌خورند؟
اقتصاددانان شاخص‌های مختلفی را برای ارزیابی رفاه خانوار در نظر گرفتند و اینکه افزایش چه متغیری باعث افزایش رفاه شده است. چه بر اساس مطالعات علمی که صورت‌گرفته و چه بر اساس بررسی ظاهری آمارها، کشورهایی که در یک بازه زمانی بلندمدت، رشد اقتصادی بالا و پایدار داشتند، توانستند کیک اقتصاد را بزرگ کنند تا به هر خانواری سهم بیشتری برسد. اگرچه این نقد وجود دارد که افزایش رفاه تنها در گرو افزایش رشد اقتصادی نیست و باید ابعاد اجتماعی و انسانی نیز مدنظر قرار گیرد، اما می‌توان با قطعیت گفت کشورهایی که نتوانند در مسیر رشد اقتصادی پایدار و فراگیر حرکت کنند، در تامین سایر ابعاد نیز ناموفق خواهند بود. ایجاد محیط مناسب برای رشد کسب‌وکارها، بهره‌گیری از ابزار مدرن تامین مالی، افزایش تعاملات تجاری با سایر کشورها و ثبات فضای اقتصاد کلان عواملی هستند که حرکت در مسیر افزایش رفاه خانوارها را با بهبود رشد اقتصادی امکان‌پذیر می‌کنند. این یعنی که سیاستگذار انتخاب کرده است خانوارها را از یک مسیر امن به رفاه برساند.

اما برخی به دنبال راه‌های دم‌دستی‌تری هستند تا زود به نتیجه برسد. به بیان دیگر سیاستگذارانی که نمی‌توانند شرایط را برای بهبود رشد اقتصادی و افزایش درآمد ایجاد کنند، به دنبال گزینه‌های دیگر هستند. یک راه دیگر که هنوز مورد استفاده قرار می‌گیرد، مداخله در قیمت‌ها توسط سیاستگذار است. راهی که آغازی شیرین، اما پایانی تلخ و پردردسر دارد.

در توضیحی ساده می‌توان فرض کرد که یک خانوار، ماهانه به یک کالای الف به قیمت تعادلی ۱۵۰هزار تومان نیاز دارد. یک ایده این است که درآمد خانوار به حدی برسد که در هر شرایط پرداخت این مبلغ برایش آسان باشد. روش دوم، این است که درآمد خانوار کمتر از این مقدار باشد و سیاستگذار قیمت کالای الف را به ۱۰۰هزار تومان کاهش دهد. طبیعتا راه دوم بسیار دم‌دستی است با این تصور که با یک فرمان اجرایی می‌شود، اما برای افزایش درآمد خانوار نیاز است که یک برنامه‌ریزی چندساله در جهت بهبود رشد اقتصادی و افزایش درآمد سرانه صورت گیرد. اما چرا سیاستگذاران موفق از گزینه دوم استفاده نمی‌کنند و به قیمت‌ها دستور کاهش می‌دهند؟‌ پاسخ بسیار روشن است؛ زیرا کاهش قیمت کالای الف، به مصرف‌کننده این سیگنال را می‌دهد که می‌تواند بیشتر از حد تعادلی مصرف کند. حال سیاستگذار باید برای حفظ رفاه خانوار در سطح قبلی کاری کند که یا کالای الف بیشتر تولید شود یا بیشتر واردات شود. در این شرایط، اگر وضعیت تورمی نیز وجود داشته باشد و قیمت سایر نهاده‌ها افزایش پیدا کند، باز هم تقاضا برای کالای ۱۰۰ هزار تومانی زیادتر می‌شود. کم‌کم کار به جایی می‌رسد که قیمت تعادلی به چندین برابر قیمت دستوری می‌رسد و تقاضا به شکل انفجاری افزایش پیدا می‌کند؛ اما دولت برای حفظ رفاه خانوار به دنبال عرضه با قیمت قبلی است. این بازی ادامه پیدا می‌کند؛ اما در این مسیر نقطه‌ای وجود دارد که سیاستگذار توان عرضه با قیمت قبلی را ندارد. بنابراین تمام انرژی و تمرکز خود را صرف این می‌کند که قیمت کالا را به سطح تعادلی برساند. این رویه نیز باعث افزایش نارضایتی عمومی می‌شود؛ زیرا خانوار بودجه خود را بر اساس کالای ۱۰۰هزار تومانی تنظیم کرده است. تجربه اقتصاد ما و دنیا نشان داده که مداخله قیمتی با هدف حفظ رفاه خانوار، سیاستی است که آغاز شیرینی دارد؛ اما در انتها به یک پایان تلخ منجر می‌شود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0