🔻روزنامه ایران
📍 قانون کار؛ مبنای سه جانبهگرایی
✍️ علی حسین رعیتیفرد
قانون کار جمهوری اسلامی ایران بهعنوان تنظیمکننده روابط کار بین کارگر و کارفرما بر مبنای سه جانبهگرایی تدوین و تصویب شده است. مراجعی همچون هیأتهای تشخیص و حل اختلاف و شورایهای عالی نظیر شورای عالی حفاظت فنی و شورای عالی کار که عالیترین نماد سه جانبهگرایی در سطح ملی در جمهوری اسلامی ایران است، همگی مراجعی سه جانبه متشکل از دولت، کارگر و کارفرما هستند.
نظر به اصطکاک منافع که در تمامی عرصهها و از جمله روابط بین شرکای اجتماعی وجود دارد، سه جانبهگرایی بهعنوان راهکاری مؤثر و مترقی در تنظیم روابط کار در پیش گرفته شده است که اصلی بدیع در عرصه روابط کار است. آنچه که در سه جانبهگرایی بهعنوان پیشفرضی مهم تلقی میشود، نهادینه شدن فرهنگ تعامل و گفتوگو در مقابل تقابل و عدم اعتماد بین طرفین است. البته بدیهی و عقلانی است که طرفین مذاکره جمعی با اولویت ابرام بر منافع گروه خود وارد عرصه مذاکره گردند، لیکن طرفین گفتوگو نباید منافع و اغراض شخصی را در گفتوگوها دخالت دهند، زیرا چنین رویکردی موجب عدم حصول نتیجه در مراجع بویژه مراجع عالی همانند شورای عالی کار خواهد شد. عرصه روابط کار، ساحتی صرفاً صنفی و به دور از اغراض شخصی است.
لذا نمایندگان سه شریک اجتماعی با اندوختههایی در خصوص موضوعات مطروحه، در مراجع سه جانبه وارد مذاکره میشوند و در سایه تعامل و تبادل نظر و با رویکرد نیل به اشتراک نظر پیش میروند.
هیچ ساختاری و از جمله ساختارهای سه جانبه ذکر شده، فاقد اشکال و ایراد نیست. یکی از اشکالات ساختارهای سه جانبه، طولانی شدن فرایند تصمیمگیری به علت لزوم توافق نظر میان سه طرف مذاکره است. گر چه این موضوع به حسب ظاهر، آسیب سه جانبهگرایی تلقی میشود ولی باید توجه داشت هر گونه مذاکره و چانهزنی پیش از تصمیمگیری و اعلان تصمیم در عرصه عمومی، مطلوبیت بیشتری در مقایسه با ساختارهای تک بعدی دارد که از آفات مهم آن اعتراض و مخالفتهای احتمالی پس از تصمیمگیری و اعلان تصمیمات است. مضافاً اینکه رضایتمندی در گروههایی که نمایندگان آنها در عرصههای سه جانبه حضور دارند بیش از سایر عرصههای تصمیم گیر و تصمیم ساز خواهد بود.
همچنین در این راستا بایستی به کار شایسته توجه کرد که سهجانبهگرایی یکی از درون مایههای مهم آن است. کار شایسته بهعنوان راهکار دستیابی به توسعه پایدار بر اصل سه جانبهگرایی تأکید دارد و وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز با رویکرد دستیابی به کار شایسته و بر اساس قانون، سه جانبهگرایی را در مراجع رسیدگی و تصمیم گیر اجرا و همواره تلاش میکند با هدف فراگیری هر چه بیشتر مذاکرات، تمامی مساعی خود را به منظور مشارکت همه تشکلهای کارگری و کارفرمایی در مراجع سهجانبه – حتی تشکلهایی که واجد رأی در این مراجع نیستند- به کار گیرد تا تصمیمات اتخاذ شده از جامعیت و مقبولیت عمومی بیشتری برخوردار باشد.
تجربه نشان داده است اصل سه جانبهگرایی و گفتوگوی اجتماعی در حوزه روابط کار موفق عمل کرده و بدیلی برای آن وجود ندارد. در این راستا ضرورت دارد گروههای کارگری و کارفرمایی در مراجع مذکور و بویژه شورای عالی کار به دور از جهت گیریهای شخصی و صرفاً با رویکرد صنفی وارد چانهزنی و مذاکره گردند تا تنظیم روابط کار با کمترین هزینه و بیشترین منافع حاصل شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 خدای انقلاب
✍️ سید محمدعماد اعرابی
نوامبر ۱۹۷۸ (آبان ۱۳۵۷) گزارشی به دست «جیمی کارتر» رئیسجمهور وقت آمریکا رسید که او را به شدت آشفته کرد. گزارشی که عنوان
«تصور تصورناپذیر» را بر روی صفحه اولش داشت و از رئیسجمهور و مقامات عالیرتبه دولت آمریکا خواسته بود خود را برای فکر کردن به رویدادی که تا کنون آن را «تصورناپذیر» میپنداشتند، آماده کنند. نویسنده گزارش «ویلیام سولیوان» سفیر وقت آمریکا در تهران بود و آن رویداد «تصورناپذیر» چیزی نبود جز «انقلاب اسلامی ایران».
کارتر بلافاصله نامهای خطاب به «سایروس ونس»(وزیر خارجه)، «زبیگنیف برژینسکی»(مشاور امنیت ملی)، «هرولد براون»(وزیر دفاع) و «استانسفیلد ترنر» (رئیس CIA) نوشت و آنها را توبیخ کرد که چرا تاکنون از عمق بحران ایران چیزی به او نگفتهاند. نامهای که رئیسجمهور آمریکا آن را «محرمانه» طبقهبندی کرده بود، از رسانهها سر درآورد؛ اوضاع آشفتهتر شد و اختلاف میان مقامات آمریکایی به اوج رسید. گویی دستی خارج از اراده آنها تاریخ را پیش میبرد.
گزارش سولیوان اولین گزارشی نبود که در وزارت خارجه آمریکا تهیه شده و نسبت به چشمانداز سیاسی ایران و وقوع یک انقلاب هشدار میداد اما ظاهرا اولین گزارشی بود که رئیسجمهور آمریکا را نسبت به حفظ محمدرضا پهلوی در قدرت نگران میکرد. اوایل بهمن ۱۳۵۶
(پس از قیام ۱۹ دی مردم قم) «جرج لمبراکیس» مشاور سیاسی سفارت آمریکا در تهران طی گزارشی که مورد تأیید سولیوان قرار گرفت و برای وزارت خارجه آمریکا در واشنگتندیسی ارسال شد، نوشت:
«ابتدا توانستهایم تا این تاریخ مدارک کافی گردآوریم که منطقاً مطمئن باشیم که نهضت اسلامی در رأس انقلاب ایران قرار گرفته و رهبر فردی و سمبلیک آن آیتالله خمینی و سازمانهای مرتبطی که از او حمایت میکنند، میباشد.» او سپس با نگاهی اجمالی به تاریخ ایران و بررسی نقش مذهب تشیع در آن نوشت: «تشیع علوی قلب انقلاب امروزی است.» با این حال حتی تا ۹ ماه بعد، آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا(CIA) در گزارشهایی که برای وزارت دفاع این کشور آماده میکرد چشماندازی کاملا متفاوت ارائه میداد: «انتظار میرود که شاه تا ده سال آینده فعالانه در قدرت باقی باشد.» همین تناقضات به اختلافی عمیق در میان مقامات سیاسی و نظامی-امنیتی آمریکا منجر شد. در حالی که وزارت خارجه آمریکا دست کم از نیمه دوم سال ۱۳۵۶ بر اساس تحلیلهای سفارتخانهاش در تهران سعی میکرد راهبرد خود برای انحراف و مهار انقلاب ایران را پیش برد به ناچار از شروع زمستان ۱۳۵۷ راهکاری موازی نیز در نظر گرفته شد و پای ژنرال «رابرتهایزر» اینبار برای سازماندهی و حفظ یکپارچگی قوای نظامی به ایران باز شد. بر این اساس تقسیم کاری سیاسی و نظامی شکل گرفت. اگرچه این تقسیم کار هم چندان فایده نداشت و با سردرگمی مقامات آمریکایی در مواجهه با انقلاب اسلامی ایران هر چه زمان جلوتر میرفت اختلافات بیشتر میشد. آنطور که سولیوان میگوید: «بعضی اوقات دستوراتی که به من وهایزر داده شده بود به قدری با هم متفاوت بود که گویی ما با
دو شهر مختلف یا مقامات دو کشور مختلف صحبت کردهایم!»
«الکساندر هیگ» در ژانویه ۱۹۷۹ (دی ۱۳۵۷) فرمانده عالی نیروهای متفق در اروپا بود که دستور رئیسجمهور آمریکا مبنی بر اعزام معاونش «رابرتهایزر» به تهران، به او ابلاغ شد. هیگ میگوید: «مذاکرات بعدی با مقامات کاخ سفید نشان داد که هدف، به راهانداختن یک کودتا در ایران است.» این همان چیزی بود کههایزر نیز پس از حضور در تهران طی گفتوگوهایش با فرماندهان عالی ارتش شاهنشاهی ایران بر آن تأکید میکرد: «کار اساسی من تحقق زمامداری بختیار است؛ یعنی ارتش را وادار کنیم تمام تأسیسات مهم و حساس کشور مانند نفت، گمرکات، نیروگاهها، آب، سیستم بانکی و رسانههای گروهی تحت رهبری بختیار قرار گیرد. اگر این کار شکست بخورد یکراست به سوی شق بعدی، یعنی کودتای نظامی، خواهیم رفت.» اما درست در روزی که همه چیز برای کودتا آماده و فرمان حکومت نظامی نیز صادر شده بود، اتفاق دیگری افتاد. ۲۱ بهمن ۱۳۵۷
امام خمینی(ره) طی اعلامیههایی خواستار حضور مردم در خیابان و سرپیچی از فرمان حکومت نظامی شد. مرحوم «آیتالله طالقانی» سعی کرد در گفتوگوی تلفنی با امام(ره) ایشان را از این تصمیم منصرف کند: «من اصرار کردم که امام اعلامیههایش را پس بگیرد و امام هرچه میگفت، من قانع نمیشدم؛ در آخر فرمود: آقای طالقانی! اصرار نکن! احتمال بده که این دستور از طرف امام زمان(عج) است. تا امام این جمله را گفت، من به خود لرزیدم و بیاختیار گوشی را گذاشتم.» با حضور سیل عظیم مردم در خیابانها ارتشیان وفادار
به شاه نتوانستند کودتا کنند.
راهبرد سیاسی اگرچه زیرکانهتر بود اما آن هم سرنوشت مشابهی داشت. سولیوان سفیر آمریکا در تهران از مدتها پیش به ارتباطگیری با شخصیتهای میانهرو پرداخته بود. به نظر میرسید این راهبرد در هماهنگی با ساواک اجرا میشد چون چهرههای مطرحی از این جریان برخلاف سایر مبارزان، حاشیه امنی برای فعالیتهایشان در آن دوران به دست آوردند و نشریات وابسته به دربار، سخاوتمندانه به معرفی و ترویج آنها در قالب رهبران مردمی میپرداختند. یک بار «مصطفی مصباحزاده» که همزمان سناتور شاه در مجلس سنا و مدیرمسئول مؤسسه مطبوعاتی کیهان بود به مقامات آمریکایی گفت: «در صورتی که خواسته شود، نشریات کیهان میتوانند در عرض چند هفته از اینها قهرمان ملی بسازند.» هر چه روزهای پایانی رژیم پهلوی نزدیک میشد نام یک چهره بیش از پیش برای کارشناسان سفارت آمریکا اهمیت پیدا میکرد. «پل کانسلر» مشاور سیاسی سفارت آمریکا به رابطان سفارت آمریکا در گروههای میانهرو توصیه کرد به «مهدی بازرگان» نزدیک شوند: «به منظور راهنمایی بیشتر مذاکرات نزدیکی با افراد میانهرو مذهبی مانند بازرگان داشته [باشید].» بازرگان اگرچه در اعتقادات و مبارزهاش با رژیم پهلوی صداقت داشت اما ویژگیهای شخصی و اجتماعیاش باعث شده بود تا سفارت آمریکا بتواند طیفی از افراد میانهرو و رابطین خوب خود را در کنار او قرار دهد. افرادی که بعدها اکثر اعضای کابینه او در دولت موقت را شکل دادند. به گفته سولیوان چنین دولتی
«از روی کار آمدن یک رژیم افراطی جلوگیری میکرد.» ۱۴ آبان ۱۳۵۸ وقتی دولت موقت به نخستوزیری مهندس بازرگان استعفای خود را تقدیم امام(ره) کرد. آنها اصلا فکر نمیکردند با این استعفا موافقت شود. مرحوم «سید احمد خمینی» در اتاق کار بازرگان بود که از دفتر امام(ره) در قم تماس گرفتند و خبر پذیرش استعفا را به او دادند. با این حال سید احمد به روی خودش نیاورد و به گفتوگو با حاضرین مشغول شد: «سحابی و بازرگان میگفتند معلوم است که امام استعفای ما را قبول نمیکنند ولی ما باید برای پذیرش مجدد مسئولیت شرط و شروط بگذاریم.» حاج احمد بعدها کمی بیشتر توضیح داد و گفت: «ما همه شاهد بودیم که چگونه جمعی به دست و پا افتاده بودند تا امام را متقاعد کنند که استعفا را نپذیرد.» خبرهای بد برای آمریکا تمام شدنی نبود. بعد از راهبرد نظامی حالا راهبرد سیاسیشان هم به بنبست رسیده بود. آن روز مأموران سفارت آمریکا اسیر دانشجویان پیرو خط امام بودند در غیر این صورت حتما گزارش ناامیدکننده دیگری از انقلاب اسلامی مردم ایران برای واشنگتن مخابره میکردند.
ارادهای الهی از آستین پیرمردی ۷۶ ساله و از سلاله رسول خدا (ص) بیرون آمده بود و سیر تاریخ را برخلاف همه محاسبات مادی رقم میزد.
۲۵ سال پس از انقلاب وقتی «چارلز کورزمن» جامعهشناس و استاد دانشگاه کارولینای شمالی در کتاب خود به بررسی انقلاب اسلامی ایران بر اساس اسناد دولتی آمریکا و نظریههای دانشگاهی انقلاب پرداخت، نوشت: «انقلاب ایران را نمونهای «غیرعادی» میدانم. این انقلاب اولین جمهوری اسلامی دوران جدید را تأسیس کرد و همچنان تنها نمونه یک انقلاب اسلامی تودهای است. درواقع، انقلاب ایران، از نظر تعداد مردمی که در آن شرکت کردند، یکی از عظیمترین خیزشهای تاریخ جهان است: حداقل ده درصد از جمعیت ایران در راهپیماییهای اعتراض و اعتصابهای عمومیای که محمدرضا شاه پهلوی را به زیر کشید شرکت کردند. در مقایسه، کمتر از
دو درصد از جمعیت در انقلاب فرانسه دخیل بودند و کمتر از یک درصد از مردم در برانداختن شوروی کمونیستی شرکت داشتند. انقلاب ایران در معنای آکادمیک آن نیز نوعی نمونه «غیرعادی» به شمار میرود.
بنابر تبیینهای اجتماعی- علمی از انقلاب، این انقلاب نباید در آن زمانی که رخ داد اتفاق میافتاد، یا اصلا نباید اتفاق میافتاد.»
خدایی که انقلاب را با همه «تصورناپذیریاش» به پیروزی رساند بعد از انقلاب هم هست؛ که اگر نبود این حجم از توطئه برای جنگ و آشوب و تحریم ریشه هر حکومتی را صد بار کنده بود. پاییز ۱۳۵۹ در روزهای آغازین حمله صدام به ایران، وقتی رسانههای وابسته به غرب شایعاتی مبنی بر وخامت حال امام خمینی(ره) و در نهایت شکست و ناکامی انقلاب را منتشر کردند؛ ناخدای انقلاب هم از خدای انقلاب گفت: «شما باید دعا کنید خدا بمیرد! خدا هست، من کى هستم. ملت ما خدا دارد. ملت ما از اول تا حالا، همیشه ملت پشتیبانش خداى تبارک و تعالى بوده، منتها گاهى ملموس بوده است و گاهى غیرملموس. حالا الان ملموس است که کارها برخلاف آن چیزى که آنها خیال میکنند انجام میگیرد.»
🔻روزنامه اطلاعات
📍 نگاه صحیح به ناهنجاریها
✍️ منوچهر دینپرست
چهلمین جشنواره فیلم فجر با اکران فیلم غافلگیرکننده و خوشساخت «علفزار» همراه بود و کاظم دانش کارگردان فیلم، موفق شده بود با ارائه فیلمنامهای قاعدهمند، یکی از رویدادهای روزمره جامعه را به تصویر بکشد. بارها درباره وضعیت نابسامان جامعه و اتفاقات ناگوار، از قتل و جنایت گرفته تا سرقت و تجاوز شنیدهایم. در این میان کارگردانهایی سعی کردهاند این رویدادها را به بیانی هنری برای مخاطب بازآفرینی کنند. فیلم در یک دادگاه و در اتاق یک بازپرس با حضور متهمانی که به تجاوز دستهجمعی متهم شدند میپردازد. کارگردان در فیلم خود سعی کرده زوایای مختلف حقوقی و جنایی و حتی اخلاقی و عرفی را به خوبی بازگوکند.
همچنین بسیار شنیدهایم که عدهای با اعمال نفوذ سعی میکنند رأی قاضی پرونده را به نفع خود تغییر دهند. کارگردان با توجه به چنین نابسامانیها و نابهنجاریهایی، سعی کرده این پدیده زشت را به زبان ساده سینمایی مطرح کند. ما در فیلم با بازپرسی مواجه هستیم که علیرغم مشکلات شخصی و درخواست انتقالی، سعی میکند طرف حق بایستد. کارگردان با ایجاد داستانکهای مختلف، کانون فیلمنامه را در نظر داشته و مخاطب را به حواشی سوق نداده است. از سوی دیگر شخصیتپردازی خوب و مناسب نیز بر ارزش فیلم افزوده است. بر این اساس، ما با فیلمی روبهرو هستیم که در آن، کارگردان فارغ از قصه خوب، سعی کرده در مقام جامعهشناس، نگاهی از بالا به وضعیت دادگاهها و هر آنچه که در آن رخ میدهد داشته باشد. او با پرهیز از اغراق، فیلم را از مسیر منطقی خود خارج نکرده است.
در این فیلم، کارگردان نسبت به وضعیت قانونی، عرفی، اخلاقی و حتی روحی زنانی که مورد تجاوز قرار میگیرند، نگاه منطقی و فارغ از احساسات داشتهاست و همین نکته، موجب قوت فیلم شده است.
سینمای ما شدیداً نیازمند به ساخت چنین فیلمهایی است که از نقطهای صحیح به نابهنجاریها نگاه کنند.
عاشقانه در سرمای سیاه
تکرار برخی مضامین در سینمای ایران بیش از هر چیز نه تنها باعث ملالآفرینی در فیلم میشود بلکه مخاطب نیز نمیتواند ارتباط جدی با داستان برقرار کند. یکی از این مضامین، ازدواج اجباری برخی دختران در مناطقی از ایران است. در فیلم «برف آخر» ساخته امیر حسین عسگری شاید اگر این کلیشه را حذف کنیم میتوانیم کانون اصلی داستان فیلم را که بر شخصیت یک دامپزشک با بازی امین حیایی استوار است، بهتر ببینیم. در این فیلم، شاهد تلاشها و همراهیهای دامپزشکی هستیم که در اتفاقات روزمرهاش در یکی از شهرهای برفگیر و سرد ایران تجربه میکند. این فیلم را میتوان صرف نظر از داستانکهای عاشقانه و درگیریهای منطقهای روستاییان و مشکلات پیرامونی آن، فیلمی درباره محیط زیست و نحوه رویارویی مردم با آن تلقی کرد. حضور زن جوانی که به شدت علاقه به حیاتوحش از جمله گرگ دارد و نمیخواهد گونه آنها از بین برود و از سوی دیگر ممانعت و مخالفت با او از سوی روستاییانی که گرگها را میکشند تا به دامهایشان آسیب نرسد، بخش جدی داستان است. کارگردان سعی کرده در ملودرامی نسبتا عاشقانه و با ایجاد فضایی نسبتا ملتهب و با بازیگری امین حیایی، شخصیتی آرام اما
پر تنش را برای مخاطب روایت کند. فیلم برف آخر را میتوان از دسته فیلمهای هنری برشمرد که یکی از ضعفهای فیلمنامهاش، طولانی بودن صحنهها و حتی روایت قطرهچکانی داستان است. مخاطب به سختی با اتفاقات بعدی رو بهرو میشود و حتی نمیتوان لایههای معنایی فیلم را در بستر اخلاقی و انسانی به سهولت بررسی کرد؛ زیرا منطق داستان بر رویدادهایی پر از تنش و درگیری استوار است و دروغگویی و بیوفایی و قانونشکنی و گستاخی در فیلم پر رنگ هستند که به سختی تصویری جذاب از فیلم برای مخاطب ارائه میدهند. کارگردان سعی کرده از کلیشههای رایج سینمای بدنه دوری کند و اگرچه فیلم قابل قبولی ساخته اما مخاطبان به سختی با چنین مضامینی ارتباط برقرار میکنند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 خودرو، پتروشیمی و ...
✍️عباس عبدی
پرداختن به موضوع کیفیت کالاهای تولید داخل کشور پیچیده است و به راحتی نمیتوان همه جوانب آنها را شرح داد، ولی اطلاع از برخی وجوه ماجرا میتواند مفید باشد. برای نمونه چند کالای خودرو، تولیدات غذایی و مواد پتروشیمی را مقایسه کنیم بد نیست. کیفیت تولیدات غذایی کشور در حد مطلوب است، به طوری که حتی ایرانیان خارج از کشور نیز در صورت دسترسی ترجیح میدهند که در همان کشوری که هستند از این تولیدات خریداری و مصرف کنند. به عبارت دیگر این کالاها به لحاظ کیفیت و قیمت در وضعیت رقابتی خوبی نسبت به سایر کالاهای مشابه قرار دارند. در داخل کشور نیز همین وضع است به ویژه برای کارخانجات شناخته شده و معتبر. کالاهای پتروشیمی و حتی فولاد نیز وضعیت مشابهی دارند و علت صادرات آنها وجود همین کیفیت در تولیدات آنها است، البته نمیدانم آن دسته از تولیدات آنها که به بازار داخلی عرضه میشود نیز واجد کیفیت مشابه تولیدات صادراتی آنها هست یا خیر؟ زیرا ممکن است مشابه نباشد. علت را توضیح میدهم. در نقطه مقابل این دو کالا، خودرو است که تقریبا همه از کیفیت تولیدات آن ناراضی هستند. این سه صنعت چه فرقی با یکدیگر دارند که کیفیت تولیدات آنها تا این حد متفاوت است؟ صنعت مواد غذایی در درجه اول خصوصی است، یعنی مدیران آن منصوب دولت و منافع سیاستمداران نیستند، مالکان سهام به صورت موثر آن را مدیریت میکنند. این صنعت کاملا رقابتی است. برندهای اصلی این صنعت بهطور دقیق با یکدیگر رقابت میکنند و مواظب عملکرد یکدیگرند. به علاوه صادراتمحور هم هستند و از این طریق با برندهای جهانی رقابت میکنند و تحت نظارت و کنترل شدید استانداردهای کشورهای واردکننده هستند. نمونه آن صادرات تولیدات کشاورزی به روسیه بود که اخیرا برگشت خورد. یا پسته و زعفران ایران که کاملا مواظب کیفیت خود هستند تا مبادا بازارهای جهانی خود را از دست بدهند. در داخل هم حساسیت نسبت به استانداردهای آنها زیاد است. صنعت پتروشیمی در اصل دولتی است، یا حداقل دولت نقش قاطعی در آن دارد. همچنین صنعتی رقابتی است، ولی برخلاف صنعت مواد غذایی تحت تاثیر قیمتگذاریهای دولتی است. از جمله قیمت خوراک گاز آن که بسیار مهم است. دولت فروشنده انحصاری گاز به آنها است. در نتیجه قیمتگذاری تولیدات آن موجب رانت و فساد میشود که واقعا ارقام آن از گذشته تاکنون سرسامآور است، این فساد قیمتی موجب فساد مدیریتی و... میشود در حالی که این قیمتگذاری در صنعت مواد غذایی یا نیست یا محدود به برخی اقلام لبنیاتی است که معمولا موقتی است. با وجود دولتی بودن مدیریت و نیز فساد و رانت بالا در صنعت پتروشیمی، چرا کیفیت محصولات آن خوب است؟ به این علت ساده که صادراتی است. هر محصول پتروشیمی براساس ویژگیهای تعریف شده روی کالا فروخته میشود مثلا پلیاتیلن تولیدی سبک یا سنگین است و با برخی شاخصهای روشن سفارش خرید سپس تولید و فروخته میشود.
اگر محصول مزبور برخلاف این ویژگیها تولید و فروخته شود، خریدار خارجی آن را برمیگرداند، لذا باید کیفیت را رعایت کنند، ولی آیا در داخل هم همینطور است. قطعا خیر؟ اگر این کارخانجات محصولات کمکیفیتی را به بازار داخلی دهند که خلاف مشخصات اعلامی باشد به دو دلیل کسی نمیتواند گریبان آنها را بگیرد در نتیجه محصولات تولید شده از آنها کمکیفیت خواهد شد. دلیل اول ساختار قیمتگذاری است. هنگامی که قیمتگذاری میشود، رقابت و پاسخگویی بیاعتبار میشود. در میان کارخانجات پتروشیمی، رقابت هست ولی اگر تولیدات قیمتگذاری شود دیگر مقایسه معنی ندارد، همه کالاها خریداری میشود چه کمکیفیت چه با و بیکیفیت. بنابراین آنها میتوانند تولیدات مشکلدار یا کمکیفیت خود را روانه بازار داخلی کنند. عامل دیگر این است که شکایت از آنان نیز در عمل به جایی نمیرسد. پس خریدار در برابر تولیدکننده؛ هم از حیث جایگزین کردن کالا تسلیم است و هم از حیث پیگیری حقوقی.
صنعت خودرو از این نظر با دو صنعت قبلی کاملا متفاوت هستند. اولا رقابتی نیست. درست است که دو خودروساز بزرگ داریم ولی هر دو در عمل یکی هستند. هر دو به کلی تحت مدیریت دولت هستند، حتی اگر سهم دولت از سهام این دو شرکت اندک باشد، در عمل این وزارت صمت است که مدیران آنها را تعیین میکند. صنعت خودرو بسیار پیچیده است. فرآیند قطعهسازی و خرید آن تاثیر مخربی بر این صنعت دارد. مالکیت قطعهسازان در شرکت اصلی یکی از عوامل فسادزا است. قیمتگذاری تولیدات آن رانت وحشتناکی ایجاد میکند. استخدام نیرو به دستور سیاسی و لابیها کل فرآیند این شرکتها را دچار اختلال میکند. واردات خودرو یا ممنوع است یا اگر هم آزاد است، چنان تعرفههایی دارد که در عمل موجب بهبود کیفیت تولید داخل نمیشود. هم مالکیت سهام در آنها معنای موثری ندارد و غیرخصوصی است، هم دخالت دولت در آن شدید است و هم رقابتی وجود ندارد و هم شرایط استاندارد ندارد، البته پیچیدگی زیاد این صنعت و وابستگی آن به خارج نیز در کنار تحریم، مشکلات را بیشتر کرده است. صادرات هم که در حد شوخی است.
نیروی انسانی کشور برای مدیریت سه صنعت یکسان و از یک آبشخور است. برای دو صنعت پتروشیمی و خودرو میتوان مدیران متوسط منصوب کرد، گر چه مدیران قوی هم داشتهاند ولی دستشان باز نبوده است. پس اصل مشکل به ساختار متفاوت حاکم بر این سه صنعت، یعنی چگونگی و کیفیت مالکیت، رقابت، دخالت دولت، قیمتگذاری، فقدان حقوق مصرفکننده و... مربوط میشود. تا اینها را حل نکنید، مشکل کیفیت خودرو حل نخواهد شد. مسوولیت اینها نیز به عهده دولت است ربطی به شرکتهای خودروسازی ندارد.
🔻روزنامه شرق
📍 غیرقابل اعتمادها
✍️احمد غلامی
این تصور رایج میان مردم و نخبگان وجود دارد که اگر ایران به سمت غرب خاصه آمریکا گام بردارد، با برخوردهای سلبی روسیه مواجه خواهد شد. برخوردهایی که جنبه تأدیبی دارد. برای اثبات این مدعا از سفر اخیر ابراهیم رئیسی در بحبوحه مذاکرات برجام و استقبال سرد پوتین از او سخن میگویند تا نشان دهند هرگونه سازش با آمریکا به تنش میان ایران و روسیه میانجامد و ایران ناگزیر است از میان دو امکان رابطه با آمریکا و روسیه یکی را برگزیند. این نگاه تقلیلگرایانه به سیاست خارجی، مبتنی بر نگاهی کاملا سنتی از روابط بینالملل است که استوار بر تفکر جهانِ دو یا سهقطبی است. تفکری که عمر آن دیری است به سر رسیده: «در آغاز قرن بیستویکم، جهان شاهد تحولات عمیق و بنیادینی در زمینههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بوده است. این تحولات شکل و محتوای نظامهای سنتی گذشته را به چالش کشیدهاند. به لحاظ بلوکبندیهای سنتی دو یا سهقطبی، امروز جهان شاهد یک نظام چندقطبی با قلمروهایی ممزوج همراه با رقابت سخت یا مشارکت رقابتی است». تأکیدم در اینجا بر مشارکت رقابتی است. اگر ایران و روسیه برای جنگ با داعش و حفظ دولت بشار اسد همداستان هستند، اینگونه نیست که صرفا روسیه دست بالا را در سوریه داشته باشد. حتی در بعضی موارد در اختلاف میان روسیه و ایران، بشار اسد است که میانداری میکند؛ کاری که اصلا مورد انتظار روسیه نبوده است، چراکه روسیه انتظار جانبداری از سوریه را داشته است. اگر بشار اسد در موقعیتی چنان متزلزل اجازه نمیدهد روسیه صددرصد دست بالا را داشته باشد، چرا کشور ایران باید چنین دستوپابسته نگران گردشش به غرب باشد: «روسیه حقیقتا فاقد اهرمی جدی برای وادارکردن نیروهای ایرانی و تحت حمایت ایران به خروج از سوریه است. تهران با اراده خود و به صورت خودمختار موقعیتش در سوریه را تثبیت کرده و روسیه به لحاظ نظامی و نیز به لحاظ سیاسی در وضعیتی نیست که بتواند ایران را بهطور جدی به چالش بکشد. امروز این ایران و اسد هستند که اهرمهای بیشتری را در سوریه دارند». این گفتههای مدیر برنامههای خاورمیانه و شمال آفریقا در اروپا را باید جدی گرفت. برخی این صورتبندی جدید خاورمیانه را حاصل بهار عربی در کشورهای منطقه میدانند. تغییراتی که باعث شد روسیه هم استراتژی تازهای را برگزیند. به نظر میرسد شوروی سابق در مواجهه ناموفق خود با کشورهای منطقه که موجب بیاعتمادی آنان و شکست نقشههای شوروی شده بود، امروز برای روسیه تجربه تاریخی گرانبهایی را فراهم آورده است. اینک روسیه با استراتژی مدیریت «تضادها و تخاصمها» توانسته مابین کشورهای منطقه که با یکدیگر تضادهایی اساسی دارند قرار گرفته و از منافع خود و همپیمانانش صیانت کند. آن هم ایجاد توازن بین کشورهایی که نهتنها تضادهای ایدئولوژیک دارند، بلکه تضاد منافع اقتصادی و ژئوپلتیک هم دارند. این استراتژی از روسیه در منطقه بازیگری قدرتمند ساخته است: «راهکارهای جدید سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه یعنی عملگرایی توأم با واقعگرایی را که در آن اشتیاق به داشتن تعامل با همه بازیگران منطقه مشهود است و هیچ کشوری به عنوان متحد کامل یا دشمن کامل محسوب نمیشود، میتوان بهخوبی مشاهده کرد.
روسیه نشان داده است که توانایی سوارشدن بر شکافهای موجود در خاورمیانه و تضادهایی از قبیل دشمنی ایران و اسرائیل، اختلاف بین کردها و ترکیه، تنشهای بین شیعیان و سنیها را دارد و براساس منافع ملی خود در زمینه افزایش قیمت نفت، افزایش فروش سلاح به منطقه، اطمینان از انتقال تکنولوژیهای مدرن اسرائیل به روسیه و جلب سرمایهگذاریهای حاشیه خلیجفارس بسیار فعال عمل میکند». با این استراتژی، این باور که اگر ایران به سمت غرب گام بردارد روسیه ایران را منزوی خواهد کرد چیزی شبیه شوخی است. روسیه نه چنین قدرتی دارد و نه منافعش چنین اقتضا میکند. مگر نه اینکه اسرائیل بیش از اینکه با روسیه روابط حسنه داشته باشد، پیوندی ناگسستنی با آمریکا دارد. مگر نه اینکه ترکیه روابط پایداری با اروپا و آمریکا دارد و از رابطه استراتژیک با ایران و روسیه نیز پرهیز نمیکند. در این میان وضعیت عربستان مثالزدنیتر است. آمریکا بزرگترین حامی عربستان است، اما عربستان درصدد است روابط سیاسی و اقتصادیاش را با روسیه گسترش دهد و روسیه نیز تلاش میکند بین ایران و عربستان تنشزدایی کند. اگر بخواهیم دقیقتر به استراتژی روسیه پی ببریم و از نگاههای تقلیلگرایانه در روابط استراتژیک روسیه و دیگر کشورهای منطقه پرهیز کنیم باید شیوه بازی روسیه را در منطقه پیگیری کنیم: «روسیه با ترکیه توافق کرده بود که وجود کمپهای آموزشی و پایگاههای نظامی پ.پ.ک در مناطق کردنشین هممرز با ترکیه تهدیدی برای امنیت ملی این کشور محسوب میشود. پوتین در ژانویه ۲۰۱۸ میزبان رجب طیب اردوغان در سوچی بود و مارس این سال پس از انتخاب مجددش به ریاستجمهوری، به عنوان اولین سفر خارجی خود به آنکارا سفر کرد و به صورتی خصوصی به اردوغان اجازه داد تا در شمال سوریه مداخله نظامی کند. البته پوتین از اردوغان تعهد گرفت که این مداخله نظامی محدود باشد و ترکیه از شعار سقوط رژیم دمشق دست بردارد. در ضمن برای جلوگیری از اعتراض کردهای سوریه به آنها قول داد که از خودمختاری کردستان درون سوریه واحد پشتیبانی کند؛ چیزی که اصلا موردپسند و پذیرش متحد خود در دمشق نبود. در رابطه با ایران، روسیه نیاز تهران برای داشتن ارتباط زمینی با متحد استراتژیک لبنانی خود، یعنی حزبالله را درک میکرد اما به دقت تلاشهای ایرانیان جهت تهدید اسرائیل را نیز تحت نظر داشت.» این استراتژیها نشان میدهد توازن قوا در منطقه تغییر کرده است و کسی تمام و کمال دست بالا را ندارد. و با آنکه روسیه مؤثرترین کشور در منطقه است، اما برای توازن قوا ناگزیر است پای مذاکره مستقیم ایران و آمریکا بایستد. هرگونه نگاه غیرواقعی و سیاستزده به منطقه و نادیدهانگاشتن کشورهای قدرتمندی همچون ایران در منطقه، ثمری جز انحراف افکار عمومی و القای برداشتهای نادرست حتی برای مخالفان و منتقدان روسیه ندارد و تجربه تاریخی ما نشان داده است روسیه، آمریکا و انگلیس غیرقابل اعتمادترین کشورها هستند این تجربه تاریخی مشترک همه ایرانیهاست نه صرفا مخالفان و منتقدان روسیه.
*برای نوشتن این یادداشت از کتاب بازگشت روسیه به خاورمیانه، نیکوپوپسکو، استانیسلاوسکریرو، ترجمه محمدحسین فاضل زندی، نشر ثالث، استفاده کردهام.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 لزوم اعمال دیپلماسی نرم
✍️ علی بیگدلی
بعد از وقفه یکهفتهای در دور هشتم مذاکرات و مشورت هیاتها با پایتختها اتفاقات مهمی در بخش سیاسی و امنیتی رخ داد. در بخش سیاسی- امنیتی این چهار مرتبه که ابوظبی و دوبی مورد حمله موشک و پهپادهای حوثیها قرار گرفتند، آن هم وقتی که رییسجمهور رژیم صهیونیستی مشغول دیدار رسمی از امارات بود همچنین حادثهای که روز قبل از آن از سوی کیهان پیشبینی شده بود یعنی حمله انصارالله به امارات باعث شد که آمریکا در حمایت از امارات اقدام به اعزام ناو و هواپیما F۱۵ و شاید F۳۵ کرده باشد، همزمان وزیر دفاع رژیم صهیونیستی به بحرین رفت تا درباره استقرار سامانه موشکهای لیزی و سامانه گنبد آهنین مذاکره کند و قرار شد این دو سامانه در امارات و حتی عربستان پیاده شود. بزرگترین ناو در خلیجفارس تحت رهبری آمریکا و مشارکت عربستان، عمان، امارات، بحرین و رژیم صهیونیستی انجام شد. این بزرگترین مانور نظامی دریایی در منطقه است و برگزاری این رزمایش در منطقه تحت استحفاظی ایران از یکسو پیامهای نظامی و امنیتی به همراه دارد و از سوی دیگر مقدمات همکاری رژیم صهیونیستی با عربستان و برخی دیگر از شیخنشینهای خلیجفارس را فراهم میکند. ضمن اینکه احتمالا در آینده نزدیک موجب برقراری رابطه سیاسی بین رژیم صهیونیستی با عربستان و امارات خواهد شد.نکته جالبی که باید در نظر داشت و اشاره کرد این است که بایدن در شروع به کار خود قول داده بود که با ایران وارد مذاکره شود و تصور نمیکرد که این مذاکرات تا این حد طولانی شود. البته برنامه محدودی را برای ورود به مذاکرات داشت و دید که ایران کاملا برعکس، با حجم وسیعی از انتظارات وارد شده است. در حال حاضر برعکس شده و ایران از خیلی از خواستههای خود کوتاه آمده اما آمریکا به خاطر فشارهایی که در داخل آمریکا به خصوص از جانب کنگره و مجلس سنا به دولت بایدن وارد میشود، مساله را خیلی جدی گرفته است. این وضعیت کار را مشکلتر کرده است حتی سخنگوی وزارت خارجه و سخنگوی پنتاگون گفتهاند که پنجرهها تا پایان فوریه بیشتر باز نیست.
به نظر میرسد آمریکاییها در حال افزایش فشار بر ایران هستند. در عین حال یک جناحگیری جدید که برخی خبرگزاریها آن را جبهه نظامی (با مشارکت ترکیه، عربستان، امارات، اردن، رژیم صهیونیستی و مصر) میدانند، در خاورمیانه در حال شکلگیری است به خصوص با در نظر گرفتن اینکه رییسجمهور رژیم صهیونیستی در روزهای آینده به ترکیه میرود. اگر این جبهه شکل بگیرد حلقههای امنیتی و نظامی در اطراف ما فشار را بیشتر و شرایط را برای ما سختتر میکند. بنابراین پیشنهاد میشود که در چنین شرایطی ایران با یک دیپلماسی نرم وارد مذاکرات دور جدید شود و سطح انتظارات خود را کاهش دهد.تصور میکنم که آمریکاییها در این مورد جدی عمل میکنند. نشانه آن مذاکره تلفنی آقای ماکرون و آقای رییسی، همچنین عقب کشیدن یا ناامیدی ما از روسیه و چین است که بعد از سفر آقای رییسی به مسکو ایجاد شد. نمایشهای نظامی که آمریکا و متحدانش در منطقه میدهند نیز نشانه دیگری است البته این نباید در جامعه ما نگرانی از جنگ ایجاد کند زیرا سطح آسیبپذیری شیخنشینهای خلیجفارس در برابر قدرت نظامی ایران بسیار بالاست و از این بابت جای نگرانی از جنبه نظامی وجود ندارد.با این حال باید دور بعدی مذاکرات را با یک دیپلماسی نرم ادامه دهیم زیرا در داخل کشور هم با یکسری مشکلات فزاینده مواجه هستیم. به نظر میرسد که ادامه دور هشتم مذاکرات با فرازونشیبهایی روبهرو است و ایران باید دقت کند و اتفاقات منطقه را نادیده بگیرد. به خصوص که همه این اتفاقات به سود رژیم صهیونیستی و به زیان ما تمام میشود. ایران نباید زمان را بیش از این از دست بدهد. چون حالا دیگر رژیم صهیونیستی در فاصله ۱۲۰ کیلومتری ما قرار گرفته در حالی که دشمن شماره یک ماست و قبال بیش از هزار و ۲۰۰ کیلومتر با ما فاصله داشت. الان رژیم صهیونیستی در همسایگی ما قرار گرفته و به همین نسبت میزان امنیت ما را کاهش داده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 آیا برجام در پرده آخر است؟
✍️ دکتر رحمن قهرمانپور
حتی بدبینترین ناظران و دیپلماتهای غربی هم میگویند توافق هستهای میان آمریکا و ایران محتملتر از هر زمان دیگری است. دوطرف با تعدیل مواضع خود و حتی صحبت از امکان مذاکره مستقیم، زمینه را برای رسیدن به توافق فراهم کردهاند.
هرچند هنوز معلوم نیست آیا توافق موردنظر احیای برجام قبلی بدون کم و کاست خواهد بود یا شاهد تبصرههای دیگری هم خواهیم بود که میتواند درنهایت به توافقی موقت یا کمتردرکمتر منجر شود؟ آنچه این فرض را تقویت میکند که احیای بیکموکاست برجام سال ۹۴ دشوار است، وجود اختلافنظر جدی میان ایران و آمریکا درباره برخی موضوعات نظیر دادن تضمین برای خارج نشدن آمریکا از برجام، سرنوشت سانتریفیوژهای پیشرفته ایران و مواردی نظیر اینهاست که به نظر میرسد تصمیمگیری نهایی درباره آنها در هر دوطرف کار دشواری است. آمریکا میگوید فقط برای دوران ریاستجمهوری بایدن (یعنی تا دو سال دیگر) میتواند تضمین دهد که از برجام خارج نمیشود و ایران میگوید با هر نوع کنار گذاشتن کامل دستاوردهای فنی هستهای خود مخالف است. با وجود این موانع، یک قاعده کلی در سیاست وجود دارد که میگوید اگر اراده سیاسی برای توافق کردن وجود داشته باشد، حل اختلافات و یافتن راهحلهای فنی کار دشواری نیست. بر اساس این قاعده کلی، بهنظر میرسد در حال حاضر اراده لازم برای توافق کردن در تهران و واشنگتن وجود دارد، بنابراین میتوان نتیجه گرفت حل اختلافات باقیمانده با وجود دشوار بودن ناممکن نیست. بیشک سوالات زیادی درباره ماهیت و آینده توافق احتمالی وجود دارد که پاسخ به همه آنها دشوار است. اما تجربه چند دهه گذشته در سیاست کنترل تسلیحاتی نشان میدهد که پرونده هستهای کشورها معمولا در درازمدت حل و فصل میشود. برزیل و آرژانتین از سه دهه پیش تصمیم گرفتند در مساله هستهای خود تجدیدنظر کنند؛ ولی هنوز هم فعالیتهای هستهای آنها به نوعی تحتنظارت بوده و با حساسیت دنبال میشود. موارد دیگر نیز کم و بیش همینگونه است.
حساسیت موضوع هستهای برای امنیت بینالمللی و جایگاه قدرتهای بزرگ به آن معناست که پرونده هستهای هیچ کشوری با یک توافق بسته نشده است و حتی عادی نمیشود؛ مخصوصا اگر کشور دارای فعالیت هستهای، بر حفظ دستاوردهای فنی و سیاسی هستهای خود اصرار داشته باشد. بر این اساس نمیتوان گفت پرونده هستهای ایران وارد پرده آخر خود شده است. هنوز ابهامات و عدمقطعیتهای زیادی درباره آینده این موضوع وجود دارد. به ویژه اینکه سیاست داخلی در آمریکا (حداقل در شرایط فعلی) در حد زیادی غیرقابل پیشبینی است و بسیاری از شواهد گویای پیروزی احتمالی جمهوریخواهان در انتخابات کنگره در نوامبر سالجاری است که میتواند زمینهساز بازگشت آنها به کاخ سفید شود و شرایط را برای حفظ توافق هستهای دشوارتر از قبل کند. آنچه در اینجا اهمیت دارد، توانایی ایران برای بهرهبرداری از فرصت دوساله پیشرو برای تثبیت دستاوردهای توافق احتمالی است تا زیان حاصل از خروج احتمالی از توافق را بیشتر از سود آن برای کاخ سفید کند.
مطالب مرتبط