🔻روزنامه ایران
📍 جهان از چشمان قهرمان
✍️ علیرضا بلیغ
روایت شخصیت قهرمانانی همچون فرماندهان دفاع مقدس بسیار دشوار است، چرا که دلبستگی و احساس دین مردم نسبت به آنان در گرو عهدی است که این مردان با خدای خویش بستهاند و این عهد همچون یک راز در اعماق قلب آنان پنهان خواهد ماند. اما به هرحال آنچه ما از شخصیت آنها میشناسیم تجلی این عهد در کلام و کنش و منش مردان جنگ ماست و به همین دلیل معتقدم به رغم دشواری این کار باید درباره این اسوهها فیلم ساخت.
اما کسی از عهده ساخت چنین فیلمی برمیآید که علاوه بر شناختش از مدیوم سینما، تعلق خاطری به موضوع داشته باشد و حجازیفر در «موقعیت مهدی» نشان داد پیش از هر چیز بخاطر علاقهاش به مهدی باکری، سراغ این کار آمده است. او در واقع در مورد باکری یک فیلم ساخته بود و بیش از آن که از او یک قدیس بسازد، روایت خویش را از زندگی روزمره و از همان نقاطی که همه ما در طول حیات آن را تجربه میکنیم شروع کرد. او تلاش کرد چگونگی نحوه مواجهه مهدی با همان روزمرگیها و تصمیمات خاص او را نشان دهد. لذا در همان لحظات از مهدی همان شخصیتی را میسازد که وقتی ما به عکس او در کوی و برزن مینگریم آن را به چشم یک قدیس میبینیم. حجازیفر تلاش کرد با وجود عشقش به مهدی باکری با مطلقانگاریای که -خصوصاً در سینمای کنونی جهان- قهرمان را میسازد فاصله بگیرد و نشان دهد که چگونه مهدی به نحوی واقعی قدم به قدم از ما قبرستاننشینانِ عادات سخیف فاصله میگیرد و میشود قهرمان قصه او. او تلاش کرد تا آنها را که ما در سنت خود اهل فتوت مینامیم در قاب سینما روایت کند. دیالوگهای فیلم به زبان ترکی، شیرینی قصه را دوچندان و آن را واقعیتر کرده بود و غیرمستقیم، حکایت از این داشت که چگونه در ایران امری ورای زبان، اقوام را گرد هم آورد و در جنگ نیز ما را برای دفاع از این خاک با یکدیگر متحد ساخت؛ امری که زبان فارسی نیز خود در خدمت آن و شاید بقای خویش را مدیون آن است. اما با وجود این و با همه ارادت حجازیفر به باکری که باید آن را ستایش کرد و با اینکه میدانم ایفای نقش او در فیلمهای دفاع مقدس به واسطه عشق او به اسوههای جنگ است اما هنوز برای روایت چنین موقعیتی یک چیز کم دارد و آن تجربه نزدیک آن صحنه است. میتوان این خلأ را در تصویرسازی برخی وقایع کارزار دید. اما این چیزی از قدر و ارزش او برای ساخت این فیلم کم نمیکند. سینمای ایران از بازیگران و فیلمسازان تا مدیران و سرمایهگذاران با همه زحماتشان هنوز به جنگ و به یک معنا به نسلهای بعد بدهکارند، چرا که همواره قهرمانان، چراغ راه آینده ایران خواهند بود. شاهد این مدعا همین است که پس از سی و اندی سال از جنگ تعداد فیلمهایی که از سرداران و دلاوران این کارزار بزرگ تاریخی ساخته شده به عدد انگشتان دو دست هم نمیرسد. سینمایی که از فقدان قصه رنج میبرد در متن دوران ۴۰ ساله یک تاریخ پرالتهاب شکل گرفته که انبوهی از قصه و درام را در دل خویش پرورانده است. تشنه است اما گویی چشمه را گم کرده. این بدان معنا نیست که تمام قصهها را در بحبوحه جنگ و انقلاب یافت بلکه سینمای اجتماعی ما نیز متأثر از این وضع تاریخی قصههای نابی دارد. اما بیش از موضوع مشکل جای دیگری است؛ آنجاست که سینمای انقلاب را در آنچه باید به آن بنگرد جستوجو میکنیم نه آن گونه که باید بنگرد. قصه سرداران تنها موضوع سینمای انقلاب نیست که چه بسا باشند اما همه از عهده روایت آن در سینما برنیایند.
سلوک آنها جهانی را ساخته بود و دیدن آن جهان، چشمی میخواست که اگر آن چشم را داشته باشیم سینمای انقلاب هرچه نظاره کند آن را در آن جهانی مییابد که باکری چند لحظه پیش از شهادتش از آن با احمد کاظمی سخن میگفت. «موقعیت مهدی» تنها موضوعش شخصیت باکری نبود بلکه سعی در آن داشت تا از چشمان او به جهان بنگرد. اگرچه راه طولانی است اما باید تلاش هادی حجازیفر را پاس داشت.
🔻روزنامه کیهان
📍 و ناگهان.... انقلاب!
✍️جعفر بلوری
۱- «تبیین انقلاب» از جمله مسائلی است که در طول تاریخ مورد توجه ویژه بوده و از کارویژههای مهم و اصلی «جامعهشناسی انقلابها» به شمار میرود. اهمیت این موضوع تا بدانجاست که میتوان ریشههای تبیین انقلاب را در نظریات ارسطو هم یافت. بهطور خلاصه پاسخ به این پرسشها که «چه تحولاتی (داخلی یا خارجی) در چه حوزههایی (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و...) و با چه ترتیب و در چه سطح و اندازهای رخ داده که در یک کشور، انقلابی صورت گرفته؟»، تبیین انقلاب نامیده میشود. شکل و اهداف تبیین انقلاب، بسته به مکتبی است که متفکر در آن تنفس میکند. مثلا گفته میشود جامعهشناسان غربی و کارکردگرایان، غالباً با تبیین انقلاب به دنبال یافتن دلایل وقوع انقلابند تا با شناسایی آن دلایل، جلوی وقوع انقلاب را بگیرند. یا برعکس، کمونیستها ضمن تبیین انقلاب، بهدنبال راهاندازی آن بودهاند. گاهی این تبیین، شکل «روانشناسی» فردی یا «اجتماعی» هم به خود میگیرد و... از همین روست که میبینیم تبیینهای گوناگونی از انقلابهای بزرگ و تأثیرگذار در دنیا مثل انقلاب کبیر فرانسه
یا انقلاب اکتبر روسیه صورت گرفته و بهدلیل همان اهمیتی که به آن اشاره کردیم، هنوز هم عدهای مشغول تبیین این انقلابها با وجود گذشت دهههای طولانی هستند. از آگوست کنت، بنیانگذار جامعهشناسی بگیرید تا کارل مارکس، اسکاچ پل،
میشل فوکو و... در این حوزه نظریهپردازی کرده و به تبیین انقلاب پرداختهاند. خلاصه اینکه جامعهشناسان با مطالعه تاریخ انقلابها، فرمولهایی را کشف و در قالب «نظریه» منتشر میکنند تا بتوان با استفاده از آن فرمولها، انقلابها را تبیین و تحلیل کرد. «جیمز دیویس» از جمله متفکرانی است که برای تبیین انقلابها، نمودار و فرمول تهیه کرده که به منحنی «جِی» معروف است.
۲- انقلاب اسلامی ایران، از جمله انقلابهای بزرگ و عجیبی است که توجه نظریهپردازان زیادی را چه در داخل و چه در خارج از کشور به خود جلب کرده و چهرههای آکادمیک و دانشگاهی و حتی سیاسی غربی را به شدت به خود مشغول داشته است. این انقلاب برای برخی چهرهها آنقدر عجیب و غیرمنتظره بوده که در باب آن، کتاب نوشتهاند. مثل کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» اثر چالز کورزمن که از عنوان آن میتوان به تعجب این جامعهشناس آمریکایی پی برد. عجیب از آن بابت که این انقلاب، در چارچوب بسیاری از نظریهها و فرمولها قابل تبیین نیست و به همین دلیل، نظریههای برخی بزرگان این حوزه مثل اسکاچ پول یا حتی سازمان سیا را «بیاعتبار» کرده است. «انتظار میرود که شاه تا
ده سال آینده فعالانه در قدرت باقی باشد.»؛ این نتیجهگیریای است که سازمان سیا بهصورت محرمانه درباره شرایط آینده سیاسی ایران در آبانماه ۱۳۵۷ به دولت آمریکا ارائه کرده بود. اما ۱۰۰ روز بعد محمدرضا شاه سقوط کرد و انقلاب اسلامی ایران پیروز شد!
«تدا اسکاچ پول» که انتشار جدیدترین کتاب و نظریه ساختارگرایانهاش درباره «چرایی وقوع انقلاب»، بهطور کاملاً اتفاقی با وقوع انقلاب اسلامی ایران همزمان شده بود، پس از مشاهده انقلاب ایران، ضمن اعتراف به اشتباه بودن نظریهاش، مجبور شد نظریهای جداگانه برای تبیین آن ارائه کند؛ چرا که هیچیک از سه زمینه لازمی که او برای وقوع انقلابها لازم میدید، در این انقلاب دیده نمیشد!
مورد عجیب و علامت سؤال بزرگ دوم این بود:
«چرا اسلامی؟». تلقی عمومی اندیشمندان و سیاستمداران غربی و غیرغربی در آن ایام این نبود که جامعه ایران، جامعهای خیلی مذهبی باشد (در مقایسه با جوامع همجوار، ایران را کمتر مذهبی میدانستند) و با توسعهای که در حوزه مدرنیزاسیون در ایران رخ داده بود و با وضعیت دانشگاهها و سینماها و کابارهها، تلقی آنها این بود که از دل این جامعه، محال است حرکتی با محوریت روحانیت سر بلند کرده و همه جریانهای اسلامی و غیراسلامی را در خود هضم کند. وقوع یک انقلاب دینی، با چارچوب اَبَرنظریه «سکولاریزاسیون» در تضاد کامل بود. تصور احیای دین و زنده شدن کارکرد آن از نگاه این اندیشمندان، ممکن نبود. اینجاست که متفکرین این حوزه در آن عصر، ضمن بررسی دقیق تحولات ایران، با اطمینان کامل میگفتند اتفاقی نخواهد افتاد و شاه سالها در قدرت خواهد بود. «فرِد هالیدی» از اساتید برجسته انگلیسی و استاد علوم سیاسی دانشگاه «ساسکس»، متخصص خاورمیانه و ایران از جمله همین افراد است.
او معتقد بود رژیم شاه به واسطه گذر از ۵ بحران، «قدرت، هژمونی و موضع» خود را تثبیت کرده و در مسیر توسعه سرمایهداری در ایران قرار دارد. تحولاتی را هم که در ایران جریان داشت، «بحران ششم» مینامید. اعتراضها را نیز، اعتراض قشر تهیدست جامعه شهری و حاصل نابرابریهای موجود در آن رژیم معرفی میکرد و با اطمینان میگفت، هیچ اتفاقی در این کشور رخ نخواهد داد و اگر مجموعه شرایطی دست به دست هم دهند، شاید ۱۰ سال دیگر انقلابی
رخ بدهد. هالیدی، تحولات ایران را «شورش» مینامید و تأکید داشت این شورشها چون فاقد رهبری است و حزب پیشتاز و آلترناتیو روشنی ندارد، از یک شورش موضعی فراتر نخواهد رفت. او در کتابش بارها تأکید میکند بهعنوان یک ایرانشناس میگوید «انقلابی در کار نیست...» اما چند ماه بعد انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد! او بلافاصله مجبور شد
چاپ دوم کتابش را با تغییرات و اعترافاتی منتشر کند!
هالیدی که گرایشهای چپ و سوسیالیستی داشت، تصور اینکه یک جریان دینی در ایران انقلاب کند را هم نمیکرد. بهار سال ۵۸ وقتی کتاب دومش را منتشر کرد، نوشت؛ اتفاقی عجیب رخ داده و نه تنها او که هیچکس دیگری تصور نمیکرد در این کشور و تحت این شرایط انقلابی رخ دهد آن هم اسلامی! این شورش نبود، واقعاً یک انقلاب بود. فاقد رهبری هم نبود. رهبر داشت و شبکه روحانیون و آیتالله خمینی، این انقلاب را انجام دادند.
۳- این حیرت، اعتراف و از کار افتادن نظریههای دانشگاهی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران «چارلز کورمن» را در کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» به اینجا رساند که بگوید، تبیین انقلابات ممکن نیست و بزرگترین کار و هنر یک کارشناس و متخصص این است که، بایستد تا انقلابی
رخ دهد و پس از مشاهده تحولات، بگوید چه شد که انقلاب رخ داد. او از اصطلاح «پیشبینی عطف بماسبق» استفاده کرده و «ضد تبیین» را بهکار میبرد. یا خانم «تدا اسکاچ پل» را به اینجا میرساند که انقلاب اسلامی ایران، یک استثناء در تاریخ است و «اگر در تاریخ تنها یک انقلاب وجود داشته است که به شکلی آگاهانه به وسیله یک جنبش اجتماعی و با هدف سرنگونی یک نظام کهن پدید آمده است، بیشک آن انقلاب، انقلاب مردم ایران علیه شاه بوده است.»
🔻روزنامه اطلاعات
📍 خائن کشی به روایت کیمیایی
✍️ منوچهر دینپرست
سرانجام فیلم «خائن کشی» ساخته مسعود کیمیایی کارگردان کهنهکار و باسابقه سینمای ایران در روزهای واپسین چهل و نهمین جشنواره فیلم فجر اکران شد. مسعود کیمیایی که در آستانه ۸۰ سالگی است با بیش از نیم قرن تجربه فیلمسازی در سینمای ایران از شناختهشدهترین کارگردانانی است که سبک و سیاق خاص خود را دارد. او در این فیلم خود نیز توانست با همان روایت همیشگی که به آن تعلق دارد، فیلمی در قدوقامت تاریخ سیاسی برای مخاطبان ارائه دهد.
فیلم خائن کشی با روایت سرقت از بانک ملی ایران توسط باند مهدی بلیغ ـ از سارقان و کلاهبرداران دهه ۳۰ ـ آغاز میشود که قصدشان از سرقت، رساندن پول به دولت محمد مصدق بوده است، زیرا دولت محمد مصدق در فروش نفت پس از ملی شدن صنعت نفت دچار مشکلات عدیده شده است.
ساختار فیلم در فضای میان سرقت و سیاست دوران مصدق قرار دارد وکارگردان سعی کرده با ایجاد فضای پر التهاب و لوکیشنی سیاه و تیره، دورانی را برای مخاطبان روایت کند که دهها سال از آن تاریخ گذشته اما سایه آن همچنان بر سیاست ایران حکمفرماست.
همچنین کیمیایی سعیکرده در این فیلم از همان کلید واژههایی بهره ببرد که سالها پیش در فیلمهای قیصر و داش آکل و گوزنها استفاده کرده است.
او با این فیلم نشان داد که روایت شخصی مبتنی بر تاریخ سیاسی معاصر ایران دارد ودلبسته آرمانهای آرمان های مصدق است.
کیمیایی در این فیلم پر بازیگر، خواسته چهرههای دلنشین و همراه از دوران محمد مصدق برای مخاطبان روایت کند و بیش از هر چیز به مردانگی و ایستادگی در برابر آرمانها و سیاست نظر دارد.
به نظر میرسد با این که مسعود کیمیایی فیلمش را از بخش مسابقه جشنواره فجر خارج کرده است، اما مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گیرد.
در پایان به این نکته نیز باید اشاره کنیم که مسعود کیمیایی در تمامی آثارش میان دیالوگها و تصاویر، ارتباط بسیار جدی برقرار میکند؛ طوری که مخاطب جدایی بین این دو احساس نمیکند و هر آنچه که در دیالوگها رخ میدهد گویی در تصاویر هم انعکاس مییابد. در فیلم خائن کشی ما شاهد جملات و گذارهای پر طمطراقی هستیم که کوبندگی و صلابت دارند؛ اگرچه فیلم از جلوههای ویژه قابل توجهی نیز برخوردار است. فیلم خائن کشی آخرین ساخته مسعود کیمیایی همان اثری است که طرفداران و علاقمندان مسعود کیمیایی از آن انتظار داشتهاند اما او این بار دست بر نقطه حساسی از تاریخ سیاست ایران گذاشته که تفسیرها و تعدیل های متعددی درباره آن، طی روزهای آتی از سوی بسیاری از علاقمندان و منتقدان ارائه خواهد شد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 به کدامین گناه کشته شد
✍️ هوشنگ پوربابایی
نکته دردآوری که درخصوص ماجرای قتل بانوی ۱۷ ساله در اهواز وجود دارد، آن است که نه این بانو، تنها بانوی به خون نشسته در این حوادث است که یک چنین سرنوشت محتومی، پیدا میکند و نه این قتل، آخرین دست از این نوع برخوردهای خشک قبیلهای و عشیرهای خواهد بود که در این سرزمین رخ میدهد. به دلیل وجود برخی رسوم خشک قبیلهای و سنتی که در تار و پود برخی مناطق لانه کرده از این دست جنایات بهکرات تکرار میشود. بعد از وقوع این قتل فجیع نیز کارشناسان، تحلیلگران و اساتید حوزههای مختلف روانشناسی، جامعهشناسی، فعالان حقوق زنان، علوم ارتباطی و... تلاش کردند ریشههای وقوع یک چنین حوادث تلخی را بررسی کنند تا نوری به ابعاد تاریک بحث تابانده شود. یکی از حوزههای مهم و کلیدی که میتواند تصویری از چرایی وقوع این نوع جنایات و نحوه برخورد با آن را تصویرسازی کند، حوزه حقوقی و قانونی است. باید دید از منظر قانونی آیا راهکارهایی را میتوان متصور شد که از طریق آن، احتمال وقوع یک چنین حوادثی کاهش یابد یا حداقل بازدارندگی ایجاد کند؟ درخصوص قتل اخیر به موجب قانون، مشروط بر اینکه اولیای دم مطالبه قصاص داشته باشند، همسر (یا هر شخصی که در قتل مشارکت داشته) مستوجب قصاص است. اما به هر دلیلی در صورتی که اولیای دم دختر به قتل رسیده رضایت دهد و اعلام کند که قصاص نمیخواهند و خواستار دیه هستند (یا نیستند)، موضوع وارد مرحله دیگری خواهد شد. اینکه چه کسی قرار است دیه را پرداخت کند و آیا اعضای قبیله در قالب عونه (یاوری) یا هر عنوان دیگری دیه را پرداخت کنند، برای قانون مهم نیست. قانون نسبت به حوادث، تحلیل موردی ندارد، بلکه نقشه راه را تعیین میکند. پرسشی که ممکن است در این میان مطرح شود آن است که آیا قوانین فعلی در حوزه قتلهای ناموسی، بازدارنده هستند یا خیر؟ باید توجه داشت در بسیاری از کشورهای جهان (مانند امریکا) که حتی حمل اسلحه در آنجا آزاد است و اتفاقا مجازات قصاص و اعدام در این کشورها نیز ممنوع شده، شاهد وقوع یک چنین جنایاتی نیستیم که فردی همسر ۱۷ ساله خود و مادر فرزندانش را سر ببرد، بعد سرِ بریده شده همسر خود را دست بگیرد و در خیابان به گردش درآورد و از کرده خود دلشاد باشد.
این رفتار برآمده از یک نوع اخلاق بدوی عشیرهای است که هیچ شرع و قانونی آن را تایید نمیکند. باید توجه داشت فقط مجازات اعدام نیست که میتواند جلوی وقوع یک چنین فجایعی را بگیرد. مساله اصلی در وقوع یک چنین جنایاتی، موارد روانی، ذهنی، سنتها و رسوم قبیلهای است. آن دسته از کشورهایی که میزان جرایم را در جامعه کاهش دادهاند بیشتر در حوزه پیشگیری و فرهنگسازی فعالیت کردهاند تا برخوردهای صرفا سلبی. باید آموزش داده شود که وقتی یک دختر کم سن و سال ۱۲ و ۱۳ ساله به عقد پسرعموی خود (یا هر مرد دیگری) در میآید در سالهای بعد با مشکلات عدیده شخصیتی، هویتی، احساسی و رفتاری مواجه میشود و نهایتا خواستار دستیابی به فردیت و استقلال خود خواهد بود. این نوع قراردادها از اساس اشتباه هستند و نباید در جامعه ترویج شود که عقد دختران کم سن و سال یا دخترعمو و پسرعمو در آسمان بسته شده است. این تلقی در بسیاری از مناطق کشور وجود دارد که زن مانند یک کالا و مال در تصرف و ید مرد قرار دارد و مرد هر بلایی را که دلش بخواهد میتواند بر سر زن بیاورد. این مصایب، امری عادی در مناطق قبیلهای است به گونهای که رسما به زنها اعلام میشود که اگر فلان کار را انجام دهند، خونشان برای مرد حلال خواهد بود. از سوی دیگر پسران در این مناطق از کودکی با این پیشفرض بزرگ میشوند که بنا به هر دلیلی میتوانند خون زنشان را بریزند. برای جلوگیری از فجایعی چون قتل رومینا یا قتل بانوی ۱۷ ساله اهوازی، باید نهادهایی که هر ساله هزاران میلیارد تومان از بودجه کشور را میبلعند در این زمینهها کار کنند. باید پرسید، صدا و سیما چقدر در این حوزهها کار کرده و آثاری متناسب با این شرایط بحرانی ساخته است؟ آموزش و پرورش چه مشاورههایی در این حوزه داشته است؟ نهادهای تبلیغاتی و اخلاقی عریض و طویل چه کردهاند؟ روحانیون و افراد با نفوذ تا چه اندازه تلاش کردهاند از نفوذ خود برای آگاهی روسای قبایل و اصلاح این وضعیت بغرنج بهره ببرند؟ متاسفانه نه تنها به اندازه کافی در این زمینهها کار نشده، بلکه در برخی موارد به شیوع تصورات غلط و تفکرات اشتباه کمک شده است. متاسفانه برخی اظهارنظرهای احساسی درباره ازدواج دختران کم سن و سال یا عقد دخترعمو و پسرعمو، بر دامنه مشکلات افزوده است. باید نگاه و افق دید مردم در مناطق قبیلهای و عشیرهای اصلاح شود. همین امروز شک نکنید، قاتل این بانوی ۱۷ ساله از سوی افراد قبیله، نزدیکان و اطرافیانش مورد تشویق نیز قرار میگیرد. بنابراین برای مواجهه با یک پدیدههایی، ضمن اصلاح برخی مواد قانونی، لازم است کارهای فرهنگی، آموزشی و تبلیغاتی دامنهداری صورت بگیرد تا پسران این سرزمین متوجه این واقعیت عریان شوند که زنان نیز در آفرینش با آنها یکسان هستند، هرچند اگر حقوق متفاوتی در شرع و قانون برای آنها پیشبینی شده باشد. زنان و دخترانی که طنین ناله و فریاد آنها در طول تاریخ به آسمان بلند شده که «بِای ذنب قُتِلت»؛ به کدامین گناه کشته شدهاند. به کدامین گناه...
🔻روزنامه شرق
📍 افراد یا سیاستها
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
در دنباله چارهیابی برای شناخت مسببان وضع موجود (آندسته از وضع موجود که ناهنجار است و نه همه وضع موجود) میخواهیم بدانیم آیا در این اندیشه، افراد مقصر هستند یا سیاستهایی که در مراجع مختلف تدوین شده و افراد مجری آن سیاستها هستند یا اینکه افرادی که سیاستها را به اجرا نمیگذارند مقصرند و البته در برخی موارد افرادی هستند که هم سیاستگذارند و هم مجری همان سیاستها هستند. پس میتوانیم تحلیل مسببان وضع موجود را چنین بینگاریم: الف- آنان که سیاستها یا قوانین و مقرراتی نادرست تبیین و تصویب میکنند. ب- آنان که سیاستها و قوانین درست را دارند ولی به آن عمل نمیکنند. ج- آنان که از تدوین و تصویب سیاستهای درست استنکاف میورزند. د- آنان که سیاستهای غلط را خود تدوین میکنند و خود به اجرا درمیآورند. شاید گروهها و افراد دیگری هم علاوه بر پنج مورد ذکرشده در ایجاد وضع موجود دخیل باشند ولی میتوانیم فعلا به همین پنج گروه بسنده کنیم و در ادامه راه به هریک از موارد پنجگانه بپردازیم. بیمناسبت نمیبینم که در هر مورد مثالی بیاورم. الف- آنان که سیاستها و قوانین و مقررات نادرست را تعیین و تصویب میکنند. میتوانیم قانون بانکداری اسلامی را مثال بزنیم. مسئولان بانک مرکزی و هیئت وزیران و سپس مجلس شورای اسلامی قانون بانکداری اسلامی را تصویب کردند. آیا امروز از مراجع عظام تا افراد معمولی میتوان شخصی را یافت که عملکرد بانکها را زیر سؤال نبرد؟ پس مسبب وضع بانکها در حقیقت تدوینکنندگان و تصویبکنندگان هستند و بعید است کارکنان بانکها که مجبور به اجرا هستند مقصر شناخته شوند. قابل توجه آنکه در عین آنکه همه از عملکرد بانکها شکایت دارند ولی هیچکس برای اصلاح آن پا پیش نمینهد. در این مورد مثالهای متعددی میتوان یافت از جمله آنکه هیئت وزیران عموما و بهویژه در دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد و آقای روحانی بهکلی قوانین توسعه پنجساله را نادیده گرفتند و بهویژه آقای احمدینژاد رسما اعلام کرد که قانون چهارم توسعه را خمیر کرده است و دیگران هم او را تشویق کردند. رؤسای جمهور با اینکه قانون واگذاری طرحهای نیمهتمام به بخشهای خصوصی را داشتند ولی به آن عمل نکردند و معلوم نشد حسب کدام قانون آقای احمدینژاد به همه مردم اعم از غنی و فقیر بهصورت یکسان یارانه ریالی پرداخت کرد و آقای روحانی از حذف افراد پولدار از یارانهبگیرها به بهانه عدم امکان تشخیص طفره رفت. آیا اگر امروز قوانین پنجساله که به زحمت تهیه شده بود، اجرا میشد، وضع فعلی را داشتیم؟ وزارت آموزش و پرورش مثال دیگری است که به هر دلیل و بهانه از اجرای سند نوین آموزش و پرورش خودداری میکند. قابل توجه آنکه هیچکدام از مسئولان ناظر از مجریان بهصورت جدی بازخواست نمیکنند و هیچکدام از مجریان بیعمل دلایل خود را برای مردم شرح نمیدهند. ج- آنان که از تدوین و تصویب سیاستهای درست استنکاف میورزند. مثال روشن این امر را میتوان وزارت مسکن و شهرسازی گذشته و وزارت راه و مسکن فعلی دانست. این وزارت مسئول سیاستگذاری امر مسکن در کشور است و شهرداریها موظف به اجرای این سیاستها هستند.
اگر امروز که ۴۳ سال از انقلاب گذشته است هنوز خانههای روستاهای ما با یک تکان زلزله پنج ریشتری بر سر مردم خراب میشود و در جای دیگر ویلاهای چندهزارمتری فاقد سکنه یا آپارتمانهای هزارمتری با دو یا سه نفر سکنه ساخته میشود و این نهضت همچنان ادامه دارد، مدیون عدم سیاستگذاری وزارت مربوطه هستیم. آیا در این سالها امکان سیاستگذاری و الگوسازی مسکن در کشور وجود نداشت؟
د- آنان که سیاستهای غلط را خود تدوین میکنند و خود اجرا میکنند.
شاید در بسیاری مسائل مجریان مجبور به اجرای سیاستهای اشتباه هستند، ولی اگر شخص یا نهادی خود سیاست غلط را تدوین کند و خود اجرا کند و دیگران تماشاگر باشند، آن را چه باید نام نهاد؟ از جمله مثالهای قابل ذکر تدوین سیاست و مقررات قوه قضائیه و اجرای آن توسط مرحوم آیتالله یزدی است؛ ایشان در تدوین سیاستها و مقررات قوه قضائیه، دادسراها را منحل، دادگاههای تخصصی را در عمومی ادغام کرد و دادگاههای تجدید نظر را برچید و به قول آیتالله هاشمیشاهرودی خلف ایشان، ویرانهای را تحویل داد. نگارنده در ملاقات حضوری با مرحوم آیتالله یزدی موضوع مسائل سهگانه فوق را با ایشان در میان نهاد و ایشان گفتند مگر حضرت علی (ع) دادسرا و تجدید نظر و دادگاه تخصصی داشت که ما داشته باشیم. حکم قاضی حکم الله است و نیازی به دادسرای تجدیدنظر نیست. عرض کردم شما حضرت (ع) را بیاورید تا قاضی باشند، آنوقت نظرتان صائب میشود و الا هر قاضی باید ابتدا تحقیق کند و نهایتا هم پس از انشای رأی برای جلوگیری از اشتباه، حتی خود آن را به دیگری برای بررسی ارسال کند. اما مطابق معمول دم گرم بر آهن سرد تأثیر ندارد. مثال دیگر شهرداریها و مقررات صدور پروانه ساختمان است که بدون الگو و بدون توجه به ماهیت انقلاب اسلامی و وضع مردم تدوین میشود و خود مجری آن هستند . شهرداریها بهجای آنکه مقرراتی برای عمل خود درباره زبالهها و فاضلاب و تدوین دستورالعمل برای مقابله با آن داشته باشند، صرفا کمهزینهترین راه را برای شهرداری برمیگزینند، وگرنه در شهرهای ما فاضلابها و زبالهها آنهمه خسارت وارد نمیکرد. اگر قرار است مسببان شناخته شوند، ابتدا باید ناهنجاریها شناخته شوند، وگرنه از این پس ناهنجاریها ادامه خواهد یافت و مسببان جدید در قالب خدمتگذاری به آن دامن خواهند زد و چه خوب است که مسببان برخی ناهنجاریها که مثال آنها را در زیر خواهم آورد شناخته شده و معرفی شوند. ۱- مسبب قاچاق سالانه ۱۵ - ۲۰ میلیارد نخ سیگار به داخل کشور. ۲- مسبب ساخت سد گتوند روی گنبد نمکی که باعث شوری رود کارون و خشکشدن میلیونها اصله نخل شده است. ۳- مسبب انتقال آب میناب به بندرعباس که باعث خشکشدن شش میلیون اصله نخل و نشست زمین در میناب شده است. ۴- مسبب رفتوآمد چند میلیون خودروی بیکیفیت در سطح شهر تهران و دیگر کلانشهرها که باعث مسمومیت تدریجی و ترس مردم شده است. ۵- مسبب فروش ۳۵۰ میلیارد دلار ارز بازار آزاد که ورود کالای قاچاق و خروج سرمایه متکی به همین ارز کف خیابان فروشرفته توسط بانک مرکزی است. ۶- مسبب ساخت دو نیروگاه در دست اجرا که با پول آن ساخت نیروگاه خورشیدی با ظرفیت پنج برابر و هزینههای جاری نزدیک به صفر ممکن است.
۷- مسبب عقب نگهداشتهشدن کشاورزی کشور که مجبور به واردات ۱۵ میلیارد دلار محصولات کشاورزی هستیم.
قبول داریم که پیداکردن این مسببان بسیار کار مشکلی است و شاید امکان نداشته باشد ولی آیا نمیتوانیم از این پس به سیاستهای معقول و تجربهشده دنیا در کشور عمل کنیم و از آزمون و خطا و خودخواهی و زیادهطلبی ذهنی و بزرگانگاری خود دست برداریم؟ خوب است به قرآن کریم سوه الملک و آیه دو آن مراجعه کنیم که خداوند میفرمایند ما شما را برای آن خلق کردیم که بیازماییم شما را که کدامینتان بهترین عمل را انجام میدهید. آیا ما نه آنکه بهترین عمل را انجام میدهیم بلکه آیا عمل خوب انجام دادهایم؟
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 از برجام ظریف و عراقچی تا برجام رییسی و باقریکنی
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
سال ۱۳۹۲ وقتی حسن روحانی کابینهاش را تشکیل میداد، کسی در صلاحیت محمدجواد ظریف به عنوان وزیر امور خارجه تردید نداشت. با سابقه زیاد در امور دیپلماتیک و وزارت خارجه، تسلط به زبان انگلیسی و آشنایی با مسائل بینالملل، ظریف را بهترین گزینه برای تصدی اصلیترین امور دیپلماتیک کرد. لذا با آغاز دولت یازدهم به کابینه دولت روحانی پیوست و با رای اعتماد از مجلس، سکان هدایت دستگاه دیپلماسی را به عهده گرفت. ورود او به دستگاه دیپلماسی با مذاکرات برای حل مساله هستهای همزمان شد.
تلاش او نیز در این مذاکرات نفسگیر برای حل بحران هستهای نتیجه داد. به این ترتیب او نزدیک به سه سال نفر اول کابینه بود.
همین نبوغ و درخشش سبب شد که رسانهها از او تصویری بسازند که گویا نماد عقلانیت ایرانی است. آن سالها تصویر ظریف روی جلد مجلهها و سالنامهها بود و البته همه جای دیگر. مهمترین شخصیت سال لقب گرفت و جزو محبوبترینها و البته مغبوضترینها نیز شد.
در این میان برخی از جریانهای همسوی دولت او را موثرترین شخصیت حلقه نیویورک برای ترمیم روابط ایران با غرب و نماد تعامل با جهان دانسته و در مقابل جریانهای مخالف دولت و دلواپسان نیز او را معمار بزرگ ننگنامه برجام، نماد سازش و جاده صافکن نفوذ غرب به کشور قلمداد کردند.
برخیها نیز شروع کردند به گمانهزنی پیرامون آینده سیاسیاش و اینکه او کاندیدای مناسبی برای ریاستجمهوری در دوران پس از حسن روحانی است. اما گویا آنها برآورد دقیقی از مختصات سیاسی ایران نداشتند و خودش با دست خودش از رهگذر فایل صوتی موسوم به «ظریف گیت» در همین اواخر به عمر سیاسی خود پایان داد.
حالا با آغاز دولت سیزدهم، مذاکراتی که از سوی ظریف و عراقچی انجام میگرفت، از سوی دولت رییسی و علی باقریکنی و تیم کاریاش به انجام میرسد و صدالبته که در شرایط حاضر خبرهای خوبی هم به گوش میرسد.
در این ارتباط روزنامه «جمهوری اسلامی» قویا تیتر زد که: اعلام توافق برجامی نزدیک است. همین دو روز پیش میخائیل الیانوف یعنی همان دوست راهبردیمان و رفیق فابریک تیم مذاکره ما نیز گفته است که تا توافق در وین، فقط پنج دقیقه باقی است و فاصله داریم.
وقتی تریبونی چون روزنامه «جمهوری اسلامی» چنین تیتری را در صفحه اول خود بولد کرده است و وقتی هم به حصول در نتیجه طی پنج دقیقه مطمئن است، به معنای آن است که مذاکرات طبق انتظارات طرفین معطوف به نتیجه شده و دیپلماتها در دور آخر و در بازگشت به پایتختها، مفاد آن را به سمع و نظر مقامات تراز اول و حاکمیت رساندهاند. به این ترتیب، پوست مذاکرات برجام در وین به دمش رسیده و فقط مانده است که تاریخ رسمیاش اعلام شود.
حال اگرچه نتیجهمحور بودن مذاکرات وین یک اتفاق مناسب و رویداد مبتنی بر عقلانیت است و به مبتکرانش باید جایزه نوبل داد، اما پرسش این است که چرا برجام ظریف و عراقچی همانند ترکمنچای ننگین بوده ولی برجام امیر عبداللهیان و باقریکنی «عزیز و مقدس» شده و چیزی نمانده است که آن را همانند نبرد قادیسه و نهاوند، فتحالفتوح و در نهایت آن را میوه درخت شجره طیبه بدانند؟
اینکه چرا دیگر کسی شعار «ای آنکه مذاکره شعارت؛ استخر فرح در انتظارت» را در سخنرانیهای عمومی روی دست نمیگیرد و نمیخواهد با مشت، دهان مذاکرهکنندگان را خرد کند؟ اینکه چرا دیگر کسی نیست که برجام را مانند عهدنامه ترکمنچای ننگین و آن را دادن باج به کدخدا بداند؟ اینکه چرا دیگر کسی نیست که باقریکنی و اعضای مذاکرهکننده را نفوذی و مجرای نفوذ و جاده صاف غرب در کشور بداند؟ و اینکه چرا با شروع مذاکرات در دولت رییسی، بازار کاسبی برای تحریم کساد شده است؟ این دست از موارد در حکم پرسشهایی است که درخور نظر و تامل است و باید به آنها پاسخ گفت.
به نظر میرسد که پرسشها فوق یک پاسخ بیشتر ندارد و آن این است که اصولگرایان یا همان «نابرجامیان» هم میدانستند که برجام اگرچه نمیتواند مانند عصای موسی معجزه کند، اما قطعا ممد حیات اقتصاد ایران خواهد بود. منتها مشکل کار آنها آنجا بود که اصولگرایان و محافظهکاران دوست داشتند چنین فتحالفتوحی به پای کارنامه آنها نوشته شود.
البته با سمت و سوها و جهتگیریهایی که هماینک در برخی موارد از سوی اصولگرایان دیده و مشاهده میشود، قابل پیشبینی است که به خاطر چگونگی مذاکره علی باقریکنی بابت برجام، دو یا چند واحد درسی برای دانشکدههای روابط خارجی و دانشجویان علوم سیاسی در نظر بگیرند و چه بسا شاید این دو یا چند واحد درسی بتواند جای درس تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم را بگیرد، زیرا باورها بر این است که همه مشکلات ما زیر سر درسهایی از جنس تاریخ اندیشه به ویژه تاریخ اندیشه سیاسی غرب است.
جان کلام اینکه یخ مذاکرات در حال آب شدن است و خبرهای خوبی در راه است و تمام نگاهها به وین دوخته شده است.
قطعا آب شدن یخ مذاکرات میتواند سرآغاز تحولات و گشایشهایی در حیطههای اقتصادی شود و نباید به برجام از منظر جناحی و سیاسی و سلیقهای نگاه کرد.
در سطحی دیگر انتظار آن است که اصولگرایان مذاکرهکنندگان را واداده و غربگرا ندانند و نگویند که غرب میخواهد از شما سواری مجانی بگیرد و کشورتان را غارت کند و غرب را جای انقلاب اسلامی شما بگذارد.
بگذارید و اجازه دهید هم چرخ اقتصاد، چرخ معیشت، چرخ آرامش روانی و چرخ آب و نان مردم بچرخد و هم چرخ سانتریفیوژها.
یادمان باشد که با مفاهمه در وین میتوان به یک حال خوش و خوب رسید و یادمان باشد که فقط با اقتصاد و حال خوش و خوب است که میتوان از افزایش جمعیت، فرزندآوری و مسائل دیگر سخن گفت. منتظر بمانید، شماره معکوس برای پایان مناقشه آغاز شده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 حد توافق در شرایط بیاعتمادی
✍️ دکتر رحمن قهرمانپور
نهتنها تیم مذاکرات هستهای ایران، بلکه سایر طرفها در مذاکرات وین هم درباره جزئیات توافق احتمالی چیز زیادی نگفتهاند و آنچه به رسانهها درز کرده، مورد تایید رسمی قرار نگرفته است. این به آنمعناست که ما هنوز باید بهجای اتکا به خبرها و متون رسمی، بر حدس و گمان و تحلیل نشانهها و محیط تکیه کنیم.
اعتراضات جسته و گریخته برخی اصولگرایان و اظهارات دو مقام رسمی ایران؛ یعنی آقایان امیرعبداللهیان و شمخانی نشان میدهد که درباره متن نهایی آورده شده از وین به تهران، حرف و حدیثهایی در راهروهای قدرت وجود دارد و البته معنای این حرف، تغییر تصمیم کلیت نظام سیاسی درباره توافق کردن نیست.
از طرف دیگر ماهیت این اظهارات هم طوری است که نمیتوان آنها را صرفا تلاشی برای امتیازگیری بیشتر از طرف مقابل دانست. نتیجه آنکه میتوان حدس زد توافق نهایی در وین نه خیلی نزدیک است و نه خیلی مورد رضایت طرف ایرانی.
اظهار خوشبینی مقامات آمریکایی، روسی و اروپایی هم این ادعا را تا حدی تقویت میکند. تجربه دوران ترامپ و احتمال بازگشت وی به قدرت در سال ۲۰۲۴ و حتی پیروزی احتمالی جمهوریخواهان در انتخابات میاندورهای سنای آمریکا هم تردیدها را در تهران نسبت به تحقق اهداف موردنظر ایران بیشتر کرده است. آمریکاییها نهتنها تضمین محکمی درباره بازگشت پول حاصل از فروش نفت به ایران نمیدهند و میگویند چنین سازوکار و نهادی برای تضمین تحریم نکردن وجود ندارد، بلکه درباره ماندن آمریکا در برجام در دوران پس از بایدن هم حرف چندانی برای گفتن ندارند و حتی دادن تضمین را بیفایده میدانند.
گذشته از این درباره ماهیت توافق بر سر دو موضوع دیگر هم هنوز ابهام وجود دارد. سرنوشت اورانیوم۶۰ و ۲۰درصد غنیشده و نیز سانتریفیوژهای پیشرفتهای که ایران بعد از خروج آمریکا از برجام آنها را راهاندازی کرده است. برخی رسانهها میگویند قرار است ایران اورانیوم ۶۰ درصد غنیشده خود را نزد مسکو به امانت بگذارد؛ اما این خبر هم مورد تایید قرار نگرفته است. سانتریفیوژهای پیشرفته هم میتوانند زمان گریز هستهای ایران را باز هم کمتر کنند و معلوم نیست که آیا غرب با نگهداری آنها در انبارهای ایران موافقت خواهد کرد یا نه؟ بههر حال ایران در ازای تضمین ندادن آمریکا، ناگزیر است امکان بازگشت سریع خود به شرایط قبل در صورت نقض برجام را حفظ کند.
یعنی درصورتیکه بههر دلیل داستان خروج ترامپ از برجام بههر شکلی تکرار شود، جمهوری اسلامی باید بتواند به سرعت فعالیتهای متوقفشده خود را از سر بگیرد. از همینرو ممکن است ایران بخواهد زمان راهاندازی مجدد سانتریفیوژهای پیشرفته را کاهش دهد.
سرانجام اینکه پایداری هر نوع توافق برای سالهای متمادی و در دوران پس از بایدن هم محل تردید است. هر دو طرف نه از سر اختیار، بلکه از سر اجبار به چنین توافقی روی آوردهاند؛ ضمن اینکه مخالفان توافق در هر دو طرف قدرت زیادی دارند. درست است که فعلا اصولگرایان مخالف برجام در داخل ایران سکوت کردهاند، اما این سکوت درازمدت نخواهد بود. مخصوصا اگر دولت بخواهد مثل دولت قبلی از امتیاز برجام در صحنه رقابتهای سیاسی داخلی استفاده کند، شکنندگی اجماع نسبی موجود درباره برجام عیانتر خواهد شد. اصولا هر موضوع سیاست خارجی که وارد رقابتهای سیاسی داخلی و سیاست هویت شود، گرهگشایی از آن کار دشواری است و برجام نیز مستثنی از این قاعده نیست.
ایران میکوشد تا جای ممکن امتیاز بیشتری بگیرد؛ اما در عین حال واقف است که انتظارات خود از برجام را نباید بالا ببرد.
واقعیت این است که ارزش استراتژیک برجام به دلایل مختلف کمتر از گذشته شده است؛ اما بدیل و جایگزین بهتری هم برای آن وجود ندارد. اصولگرایان هم با همین منطق به احیای برجام باورمند شدهاند. به تعبیر لیبرالهای دوآتشه که میگویند دولت شر ناگزیر است، برجام هم برای مخالفان آن چیزی شبیه شر ناگزیر است که بدیل و جایگزین مطلوبتری برای آن حداقل در افق کوتاهمدت و حتی میانمدت متصور نیست.
برجام سقف و حد اعلای توافقی است که در شرایط بیاعتمادی حاد میان ایران و آمریکا نیل به آن ممکن است و تجربه دور جدید مذاکرات در وین نشان داد که بالاتر بردن این سقف از سوی هر یک از دو طرف کاری بسیار سخت و زمانبر است. گو اینکه درباره ادامه حیات طولانیمدت آن هم تردیدهای جدی وجود دارد. همانند سال۹۴ اینبار هم میتوان (البته با تردید کمتری) پیشبینی کرد که برجام منجر به برقراری روابط استراتژیک میان ایران و غرب و حتی کاهش محسوس اختلافات نخواهد شد.
مطالب مرتبط