🔻روزنامه ایران
📍 انقلاب همه مردم
✍️ محسن سلگی
انقلاب ها به طور عام و انقلاب اسلامی به طور خاص مورد چالش آرمانهای خود قرار می گیرد و حتی بسیاری افراد ناآرمان گرا و مخالف نظام، توقع آرمانی و انتظار نظری از نظام دارند نه انتظار عملی و واقع گرایانه. بر اینها باید خصوصیات متمایز و ممتاز انقلاب اسلامی را افزود. هیچ انقلابی چنین مردمی، بومی و در عین حال جهان روا، فرهنگی، آرمانی، بدون خشونت و همه جانبه نبوده است. انقلاب آمریکا، فرانسه، انگلیس، روسیه، نیکاراگوئه، الجزایر و... هیچکدام همه جانبه نبوده اند.
حتی در روسیه، حکومت مقابل نهضت انقلابی ضعیف بوده است. تنها در ایران، حکومت مورد خشم مردم یعنی پهلوی قوی بوده است. این مبین تکین بودن و خودویژگی انقلاب اسلامی است. در عین حال هیچ انقلابی چنین همه گروه ها را برابر حاکمیت قرار نداده است؛ چنانکه اندیشمندی فرانسوی آن را انقلاب همه مردم علیه همه حاکمیت می خواند.
بسیاری از انقلاب ها صرفاً در برابر استکبار خارجی یا استعمار بوده اند. نیز میتوان بسیاری از انقلاب ها را رفرم خواند و یا آنها را به معنای عام انقلاب خواند. مشروطه مصداق نزدیک و ملموس تر این مدعاست، چراکه نظام سیاسی تغییر عمده ای نکرد. نظام فرهنگی و مناسبات تولیدی و اقتصادی هم تغییر چندانی نیافت.
انقلاب اسلامی خاص ترین و عام ترین انقلاب تاریخ است. تمام اینها یعنی انقلاب اسلامی، مردمی ترین انقلاب بوده است؛ انقلابی که همه گروه ها و اقلیت های مذهبی را بسیج کرد و در عین حال افق جهانی-انسانی داشت. برخاسته از مذهب و فرهنگ بومی مردم بود اما در عین حال برای تمام مردم عالم به یک اندازه پیام داشت.
برخی مردم گرایی ها و عام گرایی ها مانند آنچه در مارکسیسم می بینیم، عام گرایی محدود و طبقاتی است و هیچ طبقه و گروهی را مخاطب معین قرار نمی دهد و در واقع مخاطب آن مشخص نیست در حالی که انقلاب اسلامی از منظر هر گروهی، انقلابی برای آنها بود و برای آنها پیام مشخص داشت. اینجا تقارن کلیت و جزییت را شاهد هستیم. نه همچون الگوهای چپ، جزئیت توسط کلیت بلعیده می شود و نه همچون الگوی انگلیسی امریکایی یا الگوهای لیبرالی _ پراگماتیستی کلیت نادیده گرفته می شود.
رضایت و نارضایتی با آرمان و امید نسبت دارد. یک مصداق آن امید بستن مستضعفان عالم به ایران است. چشم بسیاری در دنیا و امید آنها به این نظام دوخته شده است. واضح است که همه اینها در عین آن که افتخار و غرور ملی و داخلی را به بار می آورد، زمینه توقعات فزاینده و حداکثری از نظام جمهوری اسلامی ایران می شود.
حاصل سخن آن که التفات به خاص بودگی و استنثایی بودن انقلاب اسلامی در رخداد آن و نیز ویژگی های سیاسی و مردمی بی رقیب آن سبب می شود مواجههای واقعبینانهتر و منصفانه تر با نظام سیاسی برآمده از آن داشته باشیم. این نظام یک استثناء در عالم مدرن و حتی تاریخ است. از همین رو حتی یک انتخابات در آن به تعویق نیفتاده است. در حالی که در زمان جنگ جهانی دوم در آمریکا پس از حمله محدود هواپیماهای ژاپنی به بندر
پرل هاربل انتخابات ریاست جمهوری در این کشور به تعویق افتاد، در ایران حتی در شرایط بمباران شهرها انتخابات یک روز هم به تعویق و تأخیر نیفتاده است. عمیق تر از این تنها انقلابی که خود را به همه پرسی گذاشته و تلاقی قانون و مردم را بیش از هر لحظه در تاریخ سیاسی جدید به منصه ظهور رسانیده، انقلاب اسلامی است. این عجیب است که مردمیترین انقلاب تاریخ دوران مدرن، خود را به همه پرسی و رأی مردم وا میگذارد تا بدینسان ذاتی بودن جمهور و مردم در خود را نشان دهد.
🔻روزنامه کیهان
📍 آنچه جمهوری اسلامی به ایران داد
✍️ عباس شمسعلی
درخصوص جهشها و دستاوردهای مهم و متنوع ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف که هیچ انسان منصفی نمیتواند از تأیید آنها خودداری کند گزارش و سخن کم بیان نشده است هرچند نیاز به تبیین درست، جذاب و امروزی این دستاوردها برای نسل نوجوان و جوان که تصوری از قبل از انقلاب ندارند یا کسانی که آن دوران را فراموش کرده و یا تحت تأثیر تبلیغات پرحجم دشمن در رسانههای تصویری،مکتوب و مجازی تحلیل و قضاوت صحیح را از دست دادهاند، بسیار لازم و ضروری است.
هدف این نوشتار البته پرداختن جزء به جزء به این دستاوردها نیست، اما به جاست که ضمن پاسخ به یک نمونه از فریبهای مطرح شده برای به انحراف کشاندن افکارعمومی با هدف کاستن از نمره کارنامه عملکرد جمهوری اسلامی ایران، قدری عمیقتر به آنچه که زمینه و بستر پیشرفت و تعالی ایران پس از انقلاب شده است بپردازیم، در این میان آنچه که باعث عقب ماندن کشور یا مطلوب نبودن سرعت پیشرفت در برخی حوزهها همپای حوزههای متعدد و موفق دیگر شده است نیزعیان خواهد شد.
در روزهای اخیر و در ایام مبارک دهه فجر به رسم هر سال مطالب مختلفی از پیشرفت و به عبارتی جهش سریع در حوزههای مختلف علمی،آموزشی، پزشکی، اجتماعی،خدماتی، فرهنگی، سیاسی، منطقهای، امنیتی و نظامی، اقتصادی،ورزشی و... در دوران ایران بعد از انقلاب اسلامی شنیده ایم، از کسب رتبه نخست جهان در شتاب علمی تا پیشرفت خیرهکننده در شاخههای مختلف علم همچون پزشکی،داروسازی (تامین ۹۷ درصد از نیاز دارویی کشور با تولید داخل)، نانوتکنولوژی، بایو تکنولوژی(زیست فناوری)، سلولهای بنیادی، هستهای و...، از وابستگی محض به کوچکترین نیازهای تسلیحاتی و نظامی کشور در زمان پهلوی تا تبدیل ایران به قدرت مهم موشکی و نظامی برپایه خودکفایی و تولید داخل، از تحول عظیم در زیرساختهای صنعتی تا تحول در بومی سازی بسیاری از نیازهای کشور برپایه علم روز دنیا، از گسترش انبوه خدمات همچون راهسازی و آبرسانی، برق کشی و گازرسانی به بخش اعظم روستاها، افزایش سن امید به زندگی از ۵۵ سال در قبل از انقلاب به ۷۵ سال در امروز، تا گسترش بینظیر آموزش عالی در انبوه رشتهها و پرورش نسل عظیم جوانان توانمند و تحصیل کرده و از طرفی مبارزه موفق برای افزایش جمعیت با سواد کشور از زیر ۵۰ درصد قبل از انقلاب به ۹۶-۹۷ درصد کنونی و موارد متعدد دیگر تنها بخشی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در طول حیات ۴۳ ساله اش است.
در این میان نباید از مواردی همچون گسترش عدالت اجتماعی و مشارکت دادن مردم در تعیین سرنوشت خود و بهره مندی از حق رای واقعی، ارتقای بینظیر جایگاه زنان در جامعه و فراهم شدن زمینه رشد و پیشرفت علمی و اجتماعی سالم همراه با حفظ شأن و جایگاه ارزشمند این قشر، بهبود فضای فرهنگی جامعه از بیبند و باری رسمی و مورد تأیید رژیم پهلوی به سمت رشد مراکز و فعالیتهای مفید فرهنگی و مذهبی در دوران انقلاب اسلامی، کسب استقلال سیاسی کشور و خروج از زیر یوغ بیگانگان و تبدیل از کشوری ضعیف و
تو سری خور آمریکا به کشوری قوی و تعیینکننده در سطح منطقه و حتی جهان و موارد متعدد دیگر که پرداختن به همه دستاوردها در این مجال نمیگنجد.
در این میان برخی در حالی که نمیتوانند منکر پیشرفتهای عظیم ایران در دوران بعد از انقلاب شوند، با فریبکاری سعی در القای این مطلب دارند که پیشرفتهای حاصل شده در دوره حیات جمهوری اسلامی محصول گذر زمان و پیشرفت جهان است و اگر حکومت پهلوی هم ادامه میداشت این پیشرفتها حاصل میشد!
در پاسخ به این افراد که گویا خوش باورانه از بوته خیار انتظار ثمردهی آناناس داشتهاند باید گفت؛ اولا اگر برای پیشرفت تنها نیاز به گذر زمان است، پس چرا در دنیای پیشرفته امروزی بسیاری از کشورها هنوز از این پیشرفت خود به خودی محرومند؟ در ثانی مگر در طی ۵۴ سال حکومت پهلوی و حاکم بودن ۱۷ ساله رضاخان و ۳۷سال پادشاهی محمدرضا که هم مدت کوتاهی نبود و هم اینکه چندین دهه از پیشرفت و شروع جهش علمی و صنعتی در دنیا گذشته بود این گذر زمان باعث پیشرفت مناسب با آن عصر در کشورعقب افتاده ایران نشده بود؟ چرا در شرایطی که در مقاطعی فروش نفت ایران به روزانه ۶ میلیون بشکه میرسید و جمعیت قبل از انقلاب ۳۵ میلیون نفر بود، گذر زمان باعث خدمات رسانی به شهرها و روستاها از جمله رساندن آب و برق و گاز و شبکه بهداشت و مبارزه با بیسوادی گسترده نمیشد؟ چرا درآمد سرشار حکومت پهلوی جایی در زندگی مردم و تامین درست نیازهای آنها و مبارزه با گرانی و تورم فراوان نداشت؟ چرا طی ۵۴ سال حکومت پهلوی ذرهای از وابستگی سیاسی و اقتصادی به کشورهای غربی کم نشد؟
از طرفی کسانی که از یک طرف خیلی تلاش میکنند برای حکومت پهلوی دستاوردسازی کنند و برخی اقدامات محدود را نشان از درایت آنها بدانند و از طرفی پیشرفت در دوره جمهوری اسلامی را ناشی از جبر زمان میدانند، به قول دوستی حتما باید در این فضای تناقض آلود معتقد باشند که برخی اقدامات انجام شده دوره پهلوی که به آن میبالند در صورت تداوم حکومت قاجار هم انجام میشد!
به راستی اگر این افراد معتقدند که تنها گذر زمان باعث پیشرفت میشود و داشتن مدیریت،علم و دلسوزی مهم نیست، نمیبینند که تقریباً در تمام کشورهای دنیا برای ریاست جمهوری زمان تعیین شده و افراد در دورههای مختلف مسئولیت اجرایی یک کشور را
بر عهده میگیرند تا به سهم خود به تداوم پیشرفت کمک کنند؟ اگر تنها گذر زمان کافی بود و نیاز به درایت و تدبیر نبود چه نیازی به جابجایی مسئولان بود؟! آیا نمیبینند که گاه یک سال فعالیت یک دولت بهاندازه چند سال یک دولت دیگر برای کشور نتیجه بخشتر میشود؟
واقعیت آن است که پیشرفت و توسعه ایران در سایه حیات جمهوری اسلامی، نه تنها محصول جبری گذر زمان نبوده است بلکه ناشی از دمیدن روح خودباوری ملی و اعتقاد و اعتماد به جوانان، توجه به نقش مردم، تلاش مجاهدانه مدیران و نیروهای انقلابی برای تحقق استقلال سیاسی و اقتصادی، توجه به ظرفیتها و استفاده درست از منابع خدادادی کشور در کنار غنی سازی پتانسیل نیروی انسانی و تحصیل کرده و عوامل دیگر است.
این موارد دقیقاً آن چیزی است که فقدان آنها در پیش از انقلاب در کنار رسوخ گسترده فساد سیستماتیک در دربار و طبقه حاکم باعث شده بود با وجود انبوه درآمد نفتی و جمعیت کم در شرایطی که ایران با آمریکا و اروپا و قدرتهای آن روز دنیا روابط حسنهای داشت و در شرایطی که از تحریمهای فلجکننده خبری بود، نه تنها در روستاها و شهرهای دور دست بلکه در مرکز پایتخت نمادهای فقر و کپرنشینی و حلبی آبادها تبدیل به واقعیتی انکارناپذیرشود.
اما چه شد که با پیروزی انقلاب و حاکمیت الگوی جمهوری اسلامی درایران، با وجود برپایی برخی تحرکات تجزیهطلبانه در ابتدای کار و در ادامه تحمیل جنگ ۸ ساله با خسارت هزار میلیارد دلاری و حمایت همهجانبه آمریکا و شوروی و اروپا و مرتجعین منطقه از صدام در این جنگ، همچنین تحریمهای ۴۳ ساله و با وجود کاهش شدید درآمد نفتی و افزایش جمعیت به ۸۵ میلیون نفر و با وجود بسیاری خیانتهای داخلی و در مقاطعی امیدبخشی جریان غربگرا به دشمن، ایران تا این حد پیشرفت و رشد در عرصههای مختلف را تجربه کرد؟
انقلاب اسلامی با این کشور چه کرد که دشمن زبون و مستاصل که روزگاری در این کشور همه کاره بود، مجبور میشود برای توقف حرکت روبه رشد علمی، صنعتی، اقتصادی و... در ایران، یک روز دست به شدیدترین و ناجوانمردانه ترین تحریمها بزند که حتی داروی بیماران سرطانی و کودکان پروانهای را نیز شامل شود و روزی برای توقف رشد شتابان علمی ایران دست به ترور دانشمندان هستهای و علمی بزند؟ چه عاملی باعث شده دشمنی که روزی در منطقه یکه تازی میکرد و با ۶۰ هزار مستشار ایران را به حیاط خلوت خود تبدیل کرده بود امروز که به دست رزمندگان و سرداران ایرانی آنقدر خوار و خفیف شده و برای خود جایی در منطقه نمیبیند مجبور به ترور سردارسلیمانی شود تا به خیال خود اخراجش از منطقه را اندکی به تاخیراندازد، جالب آنکه در انتقام این جنایت وقتی بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا توسط موشکهای نقطه زن ایران که قبل از انقلاب در تامین سلاح وابسته محض بود
زیر و رو میشود آمریکا جرأت واکنش را در خود نمیبیند.
به راستی جمهوری اسلامی بود که به ایران عزت و خودباوری ملی و استقلال سیاسی داد و یک کشور ضعیف و عقب مانده در قبل از انقلاب را به قدرتی انکار نشدنی در منطقه و جهان تبدیل کرد. همین خودباوری و اعتماد به توان داخلی و اعتقاد به جوانان توانمند بود که گردنههای سختی همچون جنگ تحمیلی یا تحریم و فشار اقتصادی را هموار کرد.
این همان موضوعی است که رهبر انقلاب دهم بهمن امسال در دیدار با تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به آن اشاره کرده و فرمودند: «هر جایی که به جوانهای ما اعتماد شد و از آنها کار خواسته شد، واقعاً درخشیدند؛ به معنای واقعی کلمه درخشیدند؛ در همه بخشها، از واکسن کرونا بگیرید تا موشک نقطهزن. در مورد واکسن کرونا بهترینش را فراهم کردند، در مورد موشک نقطهزن هم دقیقترینش را تولید کردند، در مورد صنعت نانو جزو ردیفهای اوّل قرار گرفتند، در زمینه سلّولهای بنیادی، آن روزی که در دنیا کشورهایی که این کار را داشتند نادر بودند، خودشان را توانستند در ردیفهای جلو قرار بدهند در این دانش مهم و فنّاوری بسیار مهمّ زیستی؛ در زیستفنّاوری به طور کلّی کارهای برجستهای را انجام دادند. جوانهای ما میتوانند کار انجام بدهند. به نظر من میتوانند. این استعدادها را قدر بدانیم و از آنها کار بخواهیم.»
با همه این دستاوردها اما هنوز همه آرمانهای ارزشمند انقلاب جوان و ۴۳ ساله ما محقق نشده است. در کنار سنگاندازیها و مانع تراشیهای دشمن که از الگو قرار گرفتن نسخه تعالی بخش انقلاب اسلامی هراس دارد، برخی مشکلات اقتصادی و معیشتی و... در کشور وجود دارد که زیبنده مردم عزیز ما نیست و به نظر این مشکلات نه نتیجه عملکرد نظام، بلکه نتیجه فاصله گرفتن برخی مدیران و دولتها از نسخه توانمند انقلاب اسلامی و به عبارتی انقلابی بودن است.
رهبر انقلاب در این زمینه نیز تعبیر مهمی دارند. ایشان در ۲۹ بهمن سال ۹۹ در سخنرانی خود به مناسبت سالروز قیام تاریخی مردم تبریز فرمودند: «هرجا انقلابی عمل کردیم عقبماندگی نداشتیم هرگاه از انقلاب کوتاه آمدیم و حرکت غیرانقلابی و ناشی از کسالت ایجاد کردیم عقبماندگی ایجاد شد.»
به راستی وظیفه همه مسئولان و مدیران کشور و البته مردم است تا با تلاش برای حاکمیت کامل الگوی جمهوری اسلامی ضمن سرعت دادن به پیشرفت کشور، زمینه رفع موانع و مشکلات موجود را فراهم کرده و گوهر ارزشمند انقلاب اسلامی را حفظ نمایند.
شاید حسن ختام این نوشتار چیزی بهتر از شعر زیبای مرحوم «سلمان هراتی» شاعر انقلابی کشورمان نباشد که در وصف امام امت(ره) و نقش ایشان در نجات کشور از چنگال طاغوت سروده است:
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زَهره دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بیبهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
دلها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت
🔻روزنامه اطلاعات
📍 دریغا اخلاق، دریغا اجتهاد!
✍️ سید مصطفی محقق داماد
درتاریخ ۱۸خرداد ۱۳۹۹ نگارنده این سطور یادداشتی تحت عنوان «دریغا اخلاق ؛ دریغا فرهنگ ایرانی» بمناسبت جنایت هولناک قتل دختری توسط پدرش درتالش درجریده شریفه اطلاعات تقدیم خوانندگان کردم. درآن یادداشت به عرض خوانندگان رسانده بودم که مادام که ریشههای این بداخلاقیها مورد بررسی قرار نگیرد وبرای علاج آن به نحو صحیح اندیشه نشود، نظیر این حوادث شوم تکرار خواهد شدکه این روزها شاهد پدیدهای بسیار هولناک بودیم. زنی جوان،حسب گزارش از منزل فرارکرده وبه خارج از کشور رفته، پدر و سایر بستگان صرفاً برای کشتن او نقشهای طراحی میکنند و با تمهید مقدمات اورا به وطن برمیگردانند و سرانجام بهدست شوهرش سرش بریده میشود. شوهر سر او را دردست میگیرد و به میان بازارمیگرداند و بدین وسیله اظهار افتخار،غیرت وناموس پرستی ودینداری میکند!
دراین حادثه تلخ و هولناک چند نکته قابل توجه وجوددارد:
۱ـ درمجموع،این داستان، اعمال سرزده ازافراد، تقصیر ارتکابی مقتوله، حرکات بستگان، عمل قتل فجیع توسط قاتل، دردست گرفتن سر وراه افتادن میان مردم، تشویق مردم ولااقل تایید باسکوت وتماشایشان همه و همه بدون شک نشاندهنده سقوط و انحطاط اخلاق انسانی درجامعه ماست، و شرمگین این سقوط و انحطاط در درجه نخستین عموم مربیان اخلاقی جامعه میباشند، آموزش و پرورش، مساجد، تکایا و بالاخره خطیبان، گویندگان، ارباب قلم، جراید، رسانه ملی با داشتن کانالهای متعدد و…
۲ـ آنچه به صاحب این قلم مربوط میشود طرح این سوال است که آیا یکی از علل و ریشههای این بداخلاقیها کجاندیشی دینی وجهل همراه با لعاب تقدس نیست؟ بیگمان پاسخ مثبت است. گواه براین ادعا آنست که دراین روزها به جای آنکه وجدان ملی جریجه دار
گردد وفریاد سردهد، درگوشه وکنار شنیده میشودکه برخی با چهره حق به جانب میگویند مجازات آن خانم مقتوله همین بوده است!! اینگونه برخورد با ذهنیتی که برای آنان ساخته شده که در سطور آتی خواهیم گفت، کاملاً قابل پیش بینی وانتظار است.
۳ـ مساله از ابعاد مختلف قابل بررسی است، از قبیل بعد جامعهشناسی، علل وریشههای نهادینهشدن خشونت علیه زنان، وضعیت حقوق خانواده عموماً و در جوامع قبیلهای خصوصا وبسیاری مسائل دیگر ولی نگارنده این سطور برآنست که دراین یادداشت کوتاه تنها درزمینه آشنایی وتخصص خویش بنگارد ومابقی را به دیگران وانهد.
۴- اینجانب براین نظرم که یکی از علل رواج بی اخلاقی وضعیت بد قانونگذاری در کشور است که درسطور آتی به اجمال بیان میشود:
اینجانب نخست فقط چند ماده قانون مجازات اسلامی ایران را که برگرفته از فقه اسلامی است به نظرمبارکتان میرساند وسپس آثار فرهنگی واجتماعی اینگونه قوانین را بحث خواهیم کرد:
الف ـ در ماده ۳۰۳ قانون مجازات اسلامی مصوب سال ۱۳۹۲ بیان شده است که هرگاه مرتکب مدعی باشد که مجنیعلیه «مهدورالدم» است یا او با چنین تصوری مرتکب جنایت بر او شده است، این ادعا باید طبق موازین در دادگاه ثابت شود و دادگاه موظف است ابتدا به ادعای مذکور رسیدگی کند؛.
اگر ثابت شود که واقعا مجنیعلیه مهدورالدم است، قصاص و دیه از مجازات قاتل برداشته میشود و فقط به حبس تعزیری محکوم میشود.
اگر ثابت نشود که مجنیعلیه مهدورالدم است و نیز ثابت نشود که مرتکب براساس چنین اعتقادی مرتکب جنایت شده است مرتکب به قصاص محکوم میشود ولی اگر ثابت شود که مقتول، مهدورالدم نبوده و قاتل به اشتباه و با چنین اعتقادی دست به جنایت زده علاوه بر پرداخت دیه، به حبس نیز محکوم میشود.
این ماده دراین قانون بسیار تلطیف شده و قبلاً بسیار تندتر و خشنتر بود که درهمان سال تصویب اینجانب دریک سخنرانی آنرا مورد انتقاد قرار دادم.
ب ـ بر اساس ماده ۶۳۰ همان قانون: «هرگاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد، میتواند در همان حال آنان را به قتل برساند».
در اینکه این مواد از فقه اسلامی گرفته شده تردیدی نیست، ولی سئوال این است که برفرض بودن سوابق این احکام درفقه باتبدیل آن به قانون و انشای آنها درقانون مملکتی برای اجرا، آیا به جای ترغیب به گذشت و خویشتنداری، وتوصیه به رعایت نظم و انضباط وپناه دانستن دستگاه قضائی، افراد را تشویق به قتل وآدمکشی خودسرانه بدون مراجعه به دستگاه قضایی ننموده است؟! آیا وجود این گونه مواد نوعی نقض قوانین واخلال در نظم عمومی را تحت عناوینی مانند «امربه معروف ونهی ومنکر» و «یا غیرت دینی» آموزش نمیدهد؟ شوهر قاتل در همین پرونده اگر مدعی شود که من زنم را مهدورالدم شناختم و او را کشتم آیا نه چنین است که قاضی نباید اورا مجازات سنگین کند؟ آیا وجود این قوانین این اتهام را متوجه نظام حقوق اسلامی نمیسازد که نظام برای نظم ومصونیت جان و امنیت شهروندان اهمیتی قائل نیست و افراد عادی میتوانند بهصرف اعتقاد به مهدورالدم بودن شخصی، مبادرت به قتل او کنند؟ آیا نمیتوان گفت که وجود اینگونه مقررات و درکنارش خطابههای تحریک آمیزو بیمحتوا، موجب فروپاشی وانحطاط اخلاق و رخدادن همینگونه جنایات هولناک میگردد؟
اینها نمونهای بود از قوانینی که پس از انقلاب اسلامی توسط افرادی که به یقین با خلوص وحسن نیت تهیه کرده و توسط نمایندگان محترم تصویب وشورای نگهبان هم با مطالعه حداقل ویا حد اکثر تحریر الوسیله عدم مغایرت آن را با شرع اعلام و به عنوان قانون به رسمیت شناخته شده است. اما و هزار اما….!
۵ـ اولاً آیا فقیهان صاحب منصب یعنی آنان که امروز سمت رسمی درمناصب کشور دارند و نظرآنان نقش موثر در زندگی مادی ومعنوی ملت دارد نباید آگاه به ارزشهای زمان خویش وتوالی مترتبه بر نظرات خویش باشند و با توجه به تعبیر بسیار پرمعنای به کار رفته در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «اجتهاد مستمر» منابع فقه را باز خوانی نمایند و حکم حوادث واقعه رابیان فرمایند؟ راستی معنا ومفهوم جمله مقبوله عمربن حنظله که بسیاری آنرا نه مقبوله بلکه از مسلمات غیر قابل انکار و حجت اقوادانسته وبه استناد آن برجان ومال انسانها خودرا مسلط میدانند چیست که چنین میگوید: «ممن کان روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا» معنای نظر و معرفت چیست؟ به یقین معنای نظر ومعرفت همان است که قرآن درباره آن دو واژه آورده «تدبر» و «استنباط». تدبررا در باره فهم قرآن واستنباط را در فهم حدیث درآیات زیر:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها (۲۴محمدر)
آیا در قرآن نمىاندیشند یا بر دلهایشان قفلهاست؟ (۲۴)
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً (نساءر۸۳)
و هنگامى که خبرى از پیروزى یا شکست به آنها برسد، (بدون تحقیق،) آن را شایع مىسازند؛ در حالى که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ـ که قدرت تشخیص کافى دارند ـ بازگردانند، از ریشههاى مسائل آگاه خواهند شد. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه کمى، همگى از شیطان پیروى مىکردید (و گمراه مىشدید). (۸۳)
جالب است توجه فرمایید که درآیه نخست افرادی که ظواهر قرآن را مینگرند و «تدبُّر» یعنی «ژرف اندیشی» درآیات قرآن نمیکنند ملامت میفرماید ودر آیه دوم کسانی را مورد نکوهش قرارمی دهد که به هرخبر،حدیث وروایتی هرچند مربوط به امنیت اجتماعی باشد و موجب شایعه پراکنی و ایجاد خوف و ناآرامی درجامعه شود ترتیب اثر میدهند و عمل «استنباط» برروی آنها انجام نمیدهند.
۶- ارکان اصلی اجتهاد همین دوعنصری است که درفوق اشاره شد،یعنی تدبر درقرآن واستنباط در اخبار والبته در کنار آنها اصل تعقل وتفکر که از اصول قرآنی است.
۷ـ فقیهی که میتوان به گفتارش اعتنا کرد بنابرحدیث منتسب به امام(ع) شخصی است که نظر ومعرفت یعنی نیروی تدبر واستنباط داشته باشد. چه میشد که فقیهان عالی مقام بار دیگر خبری را که منبع فتاوای فوق شده وبه قوانین لازمالاجرای کشور وارد گردیده مورد «استنباط» قرار میدادند وبا پافشاری براین فتوای رسیده از قدما و در واقع تقلید ازآنان پای نمیفشردند که موجب اضاعه خوف وناامنی اجتماعی گردد؟
۸ـ خبرمورد فتوای اصحاب درحکم فوق با قطع نظراز مواجه بودن با اشکالات سندی ووجود اخبار معارض ( الکافی، جلد ۷, صفحه ۱۷۶) مشکل اصلی آن برای شخص مجتهداهل استنباط وتدبر، ملاحظه مقتضیات زمان و مکان و توالی مترتب درجامعه متمدن کنونی و ویرانسازی تمام اصول و موازین قضایی است. مجتهد صاجب نظر ومعرفت در حلال وحرام درزمان ما وظیفه بسیار سنگینی دارد وبدون داشتن قدرت استنباط ونظر، ادعای اجتهاد ادعایی گزاف خواهد بود.
مولوی درقرن هفتم در دیوان خود این حقیقت را چنین بیان کرده است:
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد!
درآغاز غزل هم برهمین اساس چنین توصیه کرده است:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
«به زیر آن درختی رو که او گلهایتر دارد»
۹ـ ثانیاً برفرض که درفقه اسلامی این گونه احکام وجودداشته باشد، مگر لازم است هرچه در فقه است در قانون مملکتی بیاید؟ برای پاسخ دادن به این سئوال بهتراست قانون گذاران به یک قرن قبل بازگردند وسری به قوانین آغاز مشروطیت وتشکیل دادگستری نوین بزنند. قانون مدنی ایران از فقه شیعه اقتباس شده ولی انتخاب احکام و نوع نگارش به نحو اعجاب انگیزی دقیق ومنطبق با مصالح و مقتضیات زمان است. شاهد این مدعا آنکه چند ماده آن که پس چندین دهه اخیرا دست خورد چنان مشکلات قضایی برای قضات محترم فراهم ساخت که با هزار آب وحدت رویه و تفسیر، زدون آنها میسور نمیباشد. هم چنین بد نیست نگاهی به نحوه برخورد مرحوم آیتالله سید حسن مدرس (ره) با قوانین موجود درفقه وتصویب قوانین کیفری ایران در زمان خودش یعنی آنزمان که یکی از مجتهدین طراز بود بیندازیم که چگونه مصالح ملی، مقتضیات زمان وحیثیت اسلام را مد نظر قرار میداد وبا شجاعت تصمیم میگرفت. خداوند اورا غریق رحمت و با اجدادش محشور فرماید که فقیهی بود واقعا تشنه خدمت، نه طالب شهرت وقدرت.
۱۰ـ اینجانب سالها درتهیه لوایح قضایی دخالت داشتم. نسبت به لوایح تهیه شده درآن دوران کاملا پاسخگوهستم، چه لوایح دوران شورای انقلاب وچه لوایح پس ازآن.گروه تهیه کننده تشکیل میشد از شخصیتهای بالای حقوقی و فقهی که اگر بخواهم نمونههایی از مباحث مطروحه در گروه را مطرح کنم سخن به درازا میکشد ولی الان وقتی درذهنم عبور میدهم متوجه میشوم که افراد دارای تجربه چگونه به آثار ناشی از قوانین توجه داشتند و این است آثار تجربه. اما، خداوند رحمت کند یکی از اعضای شورای عالی قضایی که با آمدنش در شورا همه ضوابط را ویران ساخت وگفت این قوانین را دوربریزید وهمین کتاب رساله عملیه را ترجمه کنید و تصویب شود!! ما خدا حافظی کردیم و شد آنچه که شد! آری این چنین بود برادر!
۱۱ـ سخن را با بیتی از غزل عماد خراسانی به پایان میبرم:
ازما گذشت نیک وبد اما توروزگار
فکری به حال خویش کن این روزگار نیست!
(والسلام)
🔻روزنامه اعتماد
📍 در ضرورت اصلاح قانون مجازات (۱)
✍️عباس عبدی
وضعیت عجیبی داریم، هر اتفاق ناگواری که رخ میدهد، آن را نقد میکنند، ولی کسی به موارد نقد گوش نمیدهد یا پاسخ نمیدهد. باید منتظر بود که دو باره شاهد اتفاق دیگری باشیم و روز از نو، روزی از نو. اگر واکنشی هم نشان داده شود بسیار گزینشی است. در هفته گذشته دو قتل دلخراش رخ داد که بازتاب فراوانی داشت. اول شهادت یک افسر پلیس به دست یک فرد قمه به دست و دیگری بریدن سر یک دختر اهوازی به دست همسرش و نمایش خیابانی آن. البته برای قتل پلیس فوری درخواست تغییر قانون را دادند ولی در مورد دوم هیچ اقدامی صورت نمیدهند. هر دو قتل ریشههای اجتماعی و فرهنگی دارند و بهطور قطع باز هم با نمونههای کمابیش مشابه آنها مواجه خواهیم شد، ولی این دلیل نمیشود که درباره عوامل موثر بر وقوع این نوع قتلها سکوت کنیم. پیشتر نیز قتلهای دیگری رخ داده بود که جامعه را حساس کرد، از جمله قتل رومینا دختر گیلانی به دست پدرش با داس. در این یادداشت به تاثیر قانون قتل و قصاص بر این وضع میپردازیم. برخی معتقدند قانون موجود درباره قتل، اسلامی و غیرقابل تغییر است. این استدلال درست نیست، زیرا پیشتر نیز تغییر کرده است که در ادامه توضیح داده خواهد شد. به علاوه تغییرات نیز میتواند در همین چارچوب انجام شود. از همه مهمتر اگر مغایرت این قوانین با نتیجهبخشی محرز باشد باید درباره آن تجدید نظر کرد. مشکل قانون موجود چیست؟ واقعیت این است که قانون قصاص در زمان خود بسیار پیشرفته بوده است. کسانی که با مساله آشنا نیستند، درکی از این موضوع ندارند. در گذشته، مسوولیت خون مقتول به عهده طایفه قاتل بود و به جای شخص قاتل، یکی از اهل طایفه یا خانواده او را میکشتند. قانون قصاص در حقیقت مسوولیت شخصی را جایگزین انتقام قبیلهای و خانوادگی کرد. به علاوه حواشی انتقام را به کلی حذف کرد و فقط دیه را به عنوان جانشین قصاص پذیرفت که در زمان خود پیشرفت زیادی بود و همسو با مدنیت تلقی میشد. زجر قاتل نیز ممنوع گردید. فقط قتل او بدون هیچ زوایدی تایید شد. از زاویه دیگر باید گفت که در گذشته، قتل یا جرایم دیگر عموما قومی و قبیلهای یا در بهترین حالت خصوصی تلقی میشدند. در اسلام برخی از این جرایم از حوزه خصوصی خارج شد و جنبه عمومی (الهی) پیدا کرد. مثلا روابط نامشروع فاقد جنبه خصوصی شد و این نیز گام بلندی بود که کمتر به آن توجه میشود زیرا در این جرایم حقی برای پدر یا برادر یا شوهر وجود ندارد. اتفاق اهواز، به گونهای است که گویی این اتهامات جنبههای کاملا خصوصی دارد. به علاوه اسلام بر الزامی بودن آیین دادرسی و رسیدگی قضایی تاکید داشت که این نیز یک جهش بزرگ به جلو بود. یعنی رسیدگی به هر جرمی باید منصفانه و مطابق قانون باشد و کسی حق ندارد خودسرانه دیگران را محکوم و مجازات کند. بهرغم این پیشرفتهای بزرگ در دادرسی اسلامی که متاسفانه در تاریخ ما حکومتها آنها را نادیده گرفتهاند، در ۱۵۰ تا ۲۰۰ سال اخیر نوعی شکاف میان برخی از اجزای این قانون با واقعیات رخ داده، واقعیاتی که بعضا محصول تغییر جامعه و روابط انسانی است و برخی نیز محصول تغییر در فناوری است. برای نمونه قسامه یکی از شیوههای اثبات قتل شناخته میشود که در ساختار اجتماعی طایفی اعراب پذیرفتنی و قسم خوردن از جایگاه ویژهای برخوردار بود زیرا هزینه قسم دروغ بسیار بالا بود. ولی اکنون که مثل نقل و نبات قسم میخورند، موضوعیت گذشته را ندارد یا دیه عاقله که به کلی بلاموضوع شده است. یکی از تغییرات دیگر و مهم اهمیت یافتن مساله قتل برای افکار عمومی و غالب شدن وجه اجتماعی و عمومی آن بر وجه خصوصی است. اگر در جنوب یا شمال کشور یک نفر به ناحق کشته شود همه کشور دچار ناراحتی میشوند و مثل گذشته نیست که محدود به خانواده و قبیله باشد. به همین علت اولین قانون مجازات اسلامی که نوشته شد، قتل فقط وجه شخصی داشت و اتفاقا در همین خوزستان مواردی پیش میآمد که دختر یا زن را میکشتند، سپس با رضایتنامه اولیای دم به ژاندارمری یا کلانتری مراجعه و قاتل از دادسرا آزاد میشد. موارد دیگر هم بود که خصوصی دانستن قتل را غیرقابل قبول کرد در نتیجه اعتراض شد، لذا در اصلاح قانون وجه عمومی قتل را اضافه کردند که حداکثر ۱۰ سال زندان است، البته در عمل خیلی کمتر از این شامل حال قاتل شده و به سرعت آزاد میشود. اکنون میتوان وجه عمومی را از ۱۰ سال بیشتر کرد و برحسب اینکه قتل رخداده تا چه حد احساسات عمومی را جریحهدار کرده آن را به ۱۵ یا ۲۰ سال افزایش داد و حتی تخفیفات احتمالی از قبیل آزادی مشروط و مرخصی را نیز حذف یا بسیار محدود کرد. بنابراین چنین تغییری دقیقا در جهت اصلاحیه قبلی است و مانعی برای انجام آن وجود ندارد.
ادامه دارد
🔻روزنامه شرق
📍 همه مقصرند و همه بیگناه
✍️احمد غلامی
برخی بر این باورند جامعه ایران در شرایطی قرار دارد که بیشباهت به این سخن مارکس نیست: «امر کهنه مرده است و امر نو زاده نشده»؛ اما این تعبیر چندان گویای وضعیت جامعه ایران نیست و برای درک و فهم جامعه باید راه دشوارتری را پیمود. از گذشتههای دور چنین بوده که دسترسی به بطن جامعه ایران چندان میسر نبوده است، خاصه در دوران کنونی که مردم ایران انقلابی بزرگ را پشت سر گذاشتهاند و آرمان و آرمانخواهی و تحول از طریق انقلاب را هم تجربه کردهاند. این تجربه موجب شده تا چشمانداز مردم تغییر کند. آنچه سیاست را در زمان حال آبستن تغییر میکند، چشمانداز مردم است. چشماندازی که هم از تجربه زیسته آنان نشئت میگیرد و هم از آنچه پیشروی آنان قرار دارد یا قرار داده شده است. بگذارید قبل از آنکه وارد بحث «چشماندازگرایی» بشوم، بگویم که جامعه کنونی ایران در چه وضعیتی قرار دارد. در جامعه ایران، برعکس سخن مارکس، کهنه هنوز نهتنها حیات دارد و نمرده، بلکه در روابط اجتماعی ما مؤثر و تعیینکننده است و این در حالی است که نو زاده شده است. قتلهای ناموسی بیشمار تأیید حیات این گذشته است. در کنار هم قرارگرفتن کهنه و نو در اینجا به معنای آن نیست که ما با جامعهای پستمدرن روبهرو هستیم؛ جامعهای که در آن نو و کهنه با یکدیگر همآمیزی دارند. در اینجا جامعهای وجود دارد که کهنه، با صراحت نو را مخدوش کرده و از ریخت میاندازد. این نوزایی در بستری کهنه موجودی ناقصالخلقه به وجود آورده که در همه شئونات زندگی ما اخلال ایجاد میکند و جامعه همواره با مسائلی غامض و گاه بدیهی دست به گریبان است. این وضعیت خودبهخود واجد هیچ ویژگیای نیست. این شرایط آنجا اهمیت پیدا میکند که قرار است در این وضعیت از ریختافتاده «چشمانداز» (سیاست) تعین پیدا کند. اگر بپذیریم چشماندازگرایی به سیاست میانجامد، آنگاه باید گفت سیاست در چنین جامعهای ازریختافتاده خواهد بود. بزرگترین آفت جامعه ازریختافتاده تجزیهشدگی است؛ تجزیهشده به اجزای منفرد و گروههای منفک که حتی به صرفِ بودن در یک طبقه با منافع مشترک هم نمیتوان به آنان معنای طبقه را اطلاق کرد. از همینروست با اینکه چهار دهه از عمر دولتهای انقلاب میگذرد، هنوز هیچ دولتی نتوانسته طبقهای هژمونیک برای خود بسازد. دولتهایی که روی کار آمدهاند تلاش کردهاند با استفاده از منابع دولتی و دسترسیهای اقتصادی به طبقهای از هممسلکان خود موجودیت دهند تا حافظان وضع موجود و منافع آنان باشند. دولتها در خلق این طبقات تا حدودی موفق بودهاند، اما در هژمونیککردن آنان و ماندگاریشان ناکام؛ چراکه برآمدن هر طبقهای در این بستر پرتناقض به تناقضهای دیگر دامن میزند و پایداری چنین طبقهای، اگر نگوییم میسر نیست، بسیار دشوار است. شاید یکی از علل ناکامی شکلگیری و مهمتر از آن، ناماندگاری طبقاتی همچون طبقه متوسط، کارگران و دهقانان از همینرو باشد. حتی طبقهای کلی به معنای طبقه فرودست تجسدی عینی ندارد. تودهای از مردماند که در رونقها و بحرانهای اقتصادی جابهجا میشوند. درک و فهم چشمانداز چنین مردمی کاری بسیار دشوار است. البته اگر چشمانداز را عنصر مهمی در سیاست قلمداد کنیم و در جستوجوی درک آن باشیم.
بگذارید با تعبیر ماکیاولی از سیاست به سراغ چشماندازگرایی برویم: «امید است که این را گستاخی نشمارند اگر مردی ناچیز و فروپایه جسارت ورزد و در باب حکومت شهریاران سخن آغازد و قواعدی برای آن بگذارد. زیرا آنان که منازل را تصویر میکنند، برای طرحریزی چشمانداز کوهها و بلندیها در دشت جایی میگیرند و برای نظرکردن در پستیها بر فراز کوهها، به همین سیاق، بهر شناخت درست طبع مردم نیز میباید شهریار بود و برای شناخت درست طبع شهریاران، از مردم». این تعبیر ماکیاولی تبیین همان چشمانداز است؛ چشماندازی که دولت از آنجا مردم را میپاید و مردم دولتها را. آنچه به این چشمانداز عاملیت و معنا میدهد «دیدن» است، اما در این تصویر ماکیاولی چه رازی نهفته است. این تصویر بازنمایی واقعیت جهان سیاست است. فرادستان از قله، فرودستان را مینگرند و فرودستان از دشتها به قله مینگرند. این دیدن از دو چشمانداز کاملا متفاوت صورت میگیرد. بین این دو چشمانداز، یعنی بین این دو دیدن است که برداشتهای فرادستان از فرودستان و برعکس معنا پیدا میکند. این معنا یا این برداشتها همان راز پنهان این دو چشمانداز است که در لحظههای بحرانی تجسد پیدا میکند. این عینیتیافتگی هم فرادستان را غافلگیر میکند و هم فرودستان را. مگر نه اینکه فرادستان در مواجهه با لحظههای بحرانی سیاست جنبشها و شورشها دست به کارهایی میزنند که از خود انتظار نداشتهاند. مگر نه اینکه در مقابل فرودستان نیز از اعمال خود که مغایر با زندگی محافظهکارانه روزمره آنان است تعجب میکنند.
به تعبیر بندتو فونتانا: «ما سه منظر یا نقطهنظر ممکن داریم: ۱) سوژهای که حس میکند و همواره در اقلیت است، ۲) سوژهای که میبیند و همواره در اکثریت است؛ پس واقعیت، محصول همین رابطه و دو چشمانداز است. منظر سوم، نتیجه یا برونداد تعامل شهریار و مردم محسوب میشود. این منظر سوم، در میان دو منظر دیگر پنهان است». تأکید اینجا بر روی تعامل است؛ امکان تعامل بین دولتها و مردم و اینکه تسهیلکنندگان این تعامل چه کسانی هستند. درواقع حلقههای واسطه بین قدرت و تودهها چه کسانیاند؟ اگر این حلقههای واسطه از بین بروند یا حذف شوند فرادستان بدون واسطه با فرودستان روبهرو خواهند شد. با حذف حلقههای واسطه همچون روشنفکران و نخبگانی که در اقلیتاند و شرایط را هم حس میکنند و هم میبینند و در غیاب نهادهای مدنی، اتحادیهها و ائتلافها، با مردمی روبهرو خواهیم بود که فقط میبینند و نظارهگر شرایط هستند. این نظارهگری از آنان تودههایی غیرقابل پیشبینی و کنشگرانی غیرمنتظره میسازد. آن هم در بستر جامعهای که هنوز کهنه نمرده است و نو زاده شده است. در این بستر متناقض است که فروپاشی اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی اجتنابناپذیر است و به یک معنا باید گفت در این وضعیت همه مقصرند و همه بیگناه؛ چراکه برخی فقط میدانند و آنان که میدانند و حس میکنند از میدان به در شدهاند. امروزه جای خالی این حلقههای واسطه که از سیاست کنار گذاشته شدهاند، بهوضوح قابل لمس و مشاهده است.
*برای نوشتن این یادداشت از کتاب آنتونیو گرامشی، پژوهش انتقادی در باب اندیشه سیاسی معاصر، مارک مک نالی، ترجمه علی تدین، انتشارات دنیای اقتصاد استفاده کردهام.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 شرایط حساس و شکننده در وین
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
اگرچه تا پایان دور هشتم مذاکرات همه شواهد و قرائن بر پیشرفت معنادار مذاکرات در وین دلالت میکرد، اما با آغاز دور جدید مذاکرات شرایط در وین به بیشترین شرایط حساس و شکنندگی خود رسیده است. به عبارت دیگر، دور جدید مذاکرات وین، زیر سایه رفتارهای ناسازگار قرار گرفته و برخلاف آنچه که «میخائیل الیانوف» خوشبین همچون گذشته پیشبینی کرده بود که برای توافق در وین فقط پنج دقیقه فاصله داریم، اما به نظر میرسد که برای رسیدن به توافق، راه طولانی و درازی در پیش است. از منظر علتشناسی، فضای حاکم حساس و شکننده بر مذاکرات وین معلول دلایلی است. اولین دلیل مربوط به وجود نظمی از آشفتگی و دوآلیسم رفتاری در «کنگره» با نگرشهای «رابرت مالی» نماینده آمریکا در امور ایران برای اعطای مجوز به دولت ترامپ در توافقات وین است. در واقع در شرایطی که رابرت مالی گفته که ما در مرحله نهایی هستیم و این دوره از مذاکرات حساس است و تا پایان فوریه، فقط ۲۰ روز فرصت داریم، شاهد آن هستیم که سناتورهای کنگره آمریکا دولت بایدن و رابرت مالی را متهم به مماشات و سازش با ایران کردهاند.
در این ارتباط سناتورهایی چون: لینسی گراهام «سناتور ایالت کارولینای جنوبی» تد کروز «سناتور تگزاس» تام کاتن «سناتور آرکانزاس» در زمره آن دسته از سناتورهایی هستند که کارشکنیهای آنها حول محور برجام منحصربهفرد است. افزون بر این و از بد حادثه، برخی از نمایندگان دموکرات مجلس سنا نیز با برجام مخالفت دارند. باب منندز «سناتور ایالت نیوجرسی»، چاک شومر «سناتور نیویورک» و بن کاردن «سناتور مریلند» در زمره سناتورهای دموکرات مجلس سنای آمریکا قرار دارند. در این ارتباط، اغلب نمایندگان جمهوریخواه مجلس آمریکا در سنا هیچ موافقتی با برجام ندارند و در خطمقدم «برجامستیزی» قرار دارند، چراکه نگرش آنها همسو با نگرشهای ترامپ است و معتقدند که برجام بدترین توافق ممکنی بوده است که از سوی دولت دموکرات اوباما با ایران منعقد شد. در واقع پیام اصلی این سناتورها در شرایط حاضر نهتنها هشداری به دولت بایدن و رابرت مالی برای تغییر مسیر و برون از «سیاست مماشات» با ایران در مذاکرات وین است، بلکه قویا تاکید میکنند که باید تلاشهای تهاجمی برای جلوگیری از دستیابی تهران به سلاح هستهای را آغاز و اعمال کنند، چراکه فعالیتهای هستهای ایران به جهت مماشات و سیاست «صبر و انتظار» دولت بایدن پیشی گرفته و با سرعت زائدالوصفی به «نقطه گریز» رسیده است.
افزون بر این وجود نظمی از آشفتگی و دوآلیسم رفتاری متوجه پیام دیگری نیز به ایران است و آن تداوم معضل تضمین است. در واقع سناتورهای برجامستیز کنگره آمریکا بابت دادن تضمین به ایران از آنکه دولت بعدی آمریکا میتواند از برجام خارج شود، ناتوان هستند. آنگونه که از قراین و نشانگان نیز پیداست، دولت بعدی قطعا از حزب جمهوریخواه خواهد بود، چراکه میزان محبوبیت و مقبولیت بایدن بار دیگر با کاهش و افت ۴۴ درصدی، رکورد جدیدی را ثبت و به بیشترین حد خود نزول کرده است. به این ترتیب و در شرایطی که کمتر از یک سال به انتخابات میاندورهای ۲۰۲۲ آمریکا باقی است، نظرسنجیها از پیشی گرفتن و پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات مذکور خبر میدهند. در واقع همین پیروزی در حکم سکوی پرشی برای حزب جمهوریخواه برای ورود به کاخسفید و تصدی امر ریاستجمهوری خواهد بود. تحت این شرایط مشکل ناتوانی دادن تضمین برای دولت جانشین، بیشتر از همه ساختاری است و ربطی به رییسجمهوری خاصی ندارد و تا زمانی که معاهدهای نتواند حمایت «دوسوم» سنا و بیشتر از نیمی از مجلس نمایندگان در کنگره را به دست آورد، دستهای رییسجمهوری جدید بابت چگونگی برخورد با برجام باز است. در واقع میتوان گفت که مشکل فعلی واشنگتن در همین یک مساله مهم نهفته است؛ از آن جهت که فقدان جایگاه ساختاری نمیتواند دستهای جانشین خود را برای خروج از توافق به طور قانونی ببندد.
به همان میزانی که شاهد نظمی از آشفتگی و دوآلیسم رفتاری در کنگره آمریکا هستیم، متاسفانه و در کمال حیرت، شاهد نظمی از آشفتگی از سوی تصمیمسازان و تصمیمگیران دستگاه دیپلماسی هستیم. در این ارتباط، آیتالله خامنهای رهبری انقلاب بر لزوم و اولویت رویکردهای تهاجمی «آفندی» بر رویکردهای تدافعی «پدافندی» تاکید کردهاند. همین رویکرد سبب رونمایی از موشکهای «خیبرشکن» نقطهزن شده است. البته رونمایی و موشکپرانی همزمان با مذاکرات در وین در نزد تصمیمسازان و تصمیمگیران دستگاه دیپلماسی و راهبردشناسان امور دفاعی ما مسبوق به سابقه بود. در این ارتباط و هنگامی که در ژانویه ۲۰۱۵ هنوز جوهر امضا و مهر برجام خشک نشده بود، ما روی موشکی که بر بدنهاش به زبان عبری نوشته شده بود که فلان کشور باید از بین برود، مبادرت به موشکپرانی کردیم. در حال حاضر هم رونمایی از موشک «خیبرشکن» در حکم همان رفتار قبلی است و رابطه معناداری از منظر «وجهتسمیه» با نابودی رژیم صهیونیستی پیدا میکند. معنا و مفهوم این اقدام ایران در رونمایی موشک خیبرشکن به معنای تقدم «سیاست میدان» بر دیپلماسی خواهد بود. چنین رفتاری فقط یک سکانس از سناریوهای «برجامپرانی» تصمیمگیران و تصمیمسازان دستگاه دیپلماسی است. در سطحی دیگر سردار سرلشکر «محمد باقری» رییس ستادکل نیروهای مسلح در آیین تجدید میثاق فرماندهان و مسوولان نیروهای مسلح قویا اعلام کرده است که اگر تحریم تسلیحاتی آمریکا برداشته شود، قطعا یکی از بزرگترین صادرکنندگان سلاح خواهیم بود. این مواضع سردار باقری به معنای تقدم «سیاست میدان» بر دیپلماسی و پالس و سیگنال نگرانکنندهای برای طرف مقابل یعنی واشنگتن و تروئیکای اروپایی برجام خواهد بود. از طرف دیگر، سعید جلیلی مواضع سرسختتری را برای تیم مذاکره پیشنهاد داده و قویا به دستگاه دیپلماسی و تیم مذاکرهکننده هشدار داده است که مذاکرات وین و یک توافق «صرفا خوب» و «بیتضمین» را، فدای خون سردار سلیمانی نسازند. سید ابراهیم رییسی رییسجمهور کشورمان آمریکا را به «لفاظی هدفمند تبلیغاتی» متهم کرده و صریحا گفته است که سیاست کنونی آمریکا با دولت عهدشکن قبلی تفاوتی نکرده است. حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه کشورمان نیز با احاله توپ برجام به زمین واشنگتن، کمی از خوشبینیهای خود فاصله گرفته و قویا تاکید کرده که دولت آمریکا امروز در وین با یک «آزمون بزرگ» مواجه است و باید دید که چگونه میخواهد آن را در محافل جهانی به نمایش بگذارد؟
از منظر نتیجهگرایی، این رفتارهای ناسازگار نتیجهای جز ایجاد مواضع نامنعطف و متصلب و همچنین ایجاد شرایط انسداد و فریز در مسیر مذاکرات و در نتیجه شکست آن ندارد. البته سهم رفتارهای ناساز واشنگتن در ایجاد شرایط انسداد و فریز بیشتر از سهم رفتارهای ناسازگار تهران است، چراکه مقامات تهران بر این باورند که عقیمسازی برجام بیش از همه در رفتارهای ایذایی واشنگتن ریشه دارد و از آنجا که نقش واشنگتن در بیثمرسازی برجام آن هم از رهگذر خروج از آن غیرقابل انکار است، بنابراین واشنگتن نباید فاز جدیدی از اقدامات ایذایی را در شرایط مذاکرات جدید در دستور کار قرار دهد. در واقع به همان میزانی که واشنگتن به رفتارهای ایذایی خود ادامه دهد و همچون زمان ترامپ به کارزار فشار حداکثری روی آورد، به همان میزان نیز رفتارهای تهران غیرمنعطفتر و سرسختتر میشود و همین رفتارهای ایذایی و ناسازگار باعث میشود که تهران بخواهد برنامههای هستهای «توسعهیافته» و غیرقابل بازگشت خود را به مثابه «موازنه تهدید» در اخذ امتیازات بیشتر از واشنگتن و تروئیکای اروپایی برجام استفاده کند. حال و در شرایط حاضر آنچه باید برای مقامات تهران، راهنما و الگوی عمل باشد، نه مساله «مقصریابی» واشنگتن در خروج از برجام، بلکه بازتعریف فاز جدیدی از دستورالعمل سازنده برای انجام مذاکرات نتیجهمحور است. برای انجام این مذاکرات نتیجهمحور، به شروط جدیدی نیاز نیست، چراکه هرگونه افزودن شروط به شروط قبلی میتواند مواضع طرف مقابل در میز مذاکره را سختتر و نامنعطفتر کند. افزون بر این تیم مذاکره نباید خود را تسلیم جریانهای موازی کند و به بهانه دستاویز کردن برخی ملاحظات و در پاسخ به رفتارهای ایذایی طرف مقابل، میز مذاکره را ترک کند. به عبارت دیگر، برهم زدن و ترک میز مذاکره راهبرد و روش مناسبی برای پاسخ به اقدامات مخرب واشنگتن و غرب نیست، بلکه باید با ادامه مذاکره هم به لغو تحریمهای مغایر برجام و تحریمهای دیگر واشنگتن امیدوار بود و هم آنکه بتوان از رهگذر مذاکرات منطقی و حسابشده برای نجات اقتصاد کشور تلاش کرد و در نتیجه در زمینی بازی نکنیم که تلآویو و مجموعههای عربی آن را برای ایران تدارک دیدهاند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سیاست پولی ضدتولید
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
معمولا اقتصاددانان طرفدار سیاستهای انقباضی از سوی کسانی که میتوان آنان را «تورمگرا» نامید، مورد نقد هستند که به فکر تولید و رشد اقتصادی نیستند. تورمگرایان کسانی هستند که میخواهند مشکل تولید را در ایران با وامهای ارزانقیمت حل و فصل کنند. با وجودی که میدانند ما دهههاست که این راه بدون ثمر را رفتهایم و چیزی جز تورمهای افسارگسیخته عایدمان نشده و به کشوری با مداومترین تورم دورقمی تاریخ بدل شدهایم.
در مقام پاسخ به تورمگرایان باید گفت سیاستهای انقباضی نه تنها میتواند یکی از مشکلات عمده اقتصاد ایران یعنی تورم را حل کند، بلکه بر عکس آنچه همگان می انگارند، اثری مثبت بر تولید ملی خواهد داشت. یکی از جنبه های کاهش تورم از سطوح فعلی بر رشد اقتصادی و سرمایهگذاری پیش از این بارها مورد اشاره قرار گرفته و آن، کاهش سطح ریسک و پیشبینیپذیری بیشتر اقتصاد است که میتواند بر تصمیمهای سرمایهگذاری و در نتیجه رشد اقتصادی موثر باشد؛ اما جنبه دیگری از آن کمتر مورد توجه بوده است.
تورم مزمن دورقمی در بلندمدت باعث شده است تا منابع از بنگاههای کارآمد به سمت بنگاههای ناکارآ و دارای قدرت چانهزنی بالا برای جذب منابع حرکت کند. از این رو، تورم مزمن موجب افت بهرهوری در اقتصاد ایران شده است. اما تورم چگونه ساختار تولید را به نفع بنگاههای ناکارآمد برهممیزند؟
فرض کنید دو گروه از تولیدکنندگان الف و ب را داریم. گروه الف، گروهی هستند که بهدلیل ناکارآمدی همواره نیاز به اعتبار دارند؛ اما در عین حال قدرت چانهزنی و لابی بسیار بالایی برای کسب اعتبار از سیستم دارند. گروه ب، شامل بنگاههایی میشود که بهدلیل کارآمدی تقاضای کمتری برای اعتبار دارند و در عین حال بهدلیل آنکه قدرت لابی گروه الف را ندارند، بهطور متوسط کمتر از گروه نخست میتواند اعتبار کسب کند. با وامدهی به گروه الف برای سرمایه در گردش، عرضه پول افزایش مییابد. وقتی آنان، این اعتبار را دریافت و شروع به خرج میکند، هزینه پرداختی بر مبنای قیمتهای گذشته است. اما با ورود این پول در جامعه، قیمتها شروع به افزایش میکند، فرض کنید پس از ۶ماه اثر این پول جدید روی قیمتها بهطور کامل تخلیه شود. اگر گروه ب، در ماه سوم با اعتبار تزریقشده در اقتصاد اقدام به خرید کند، ۵۰درصد افزایش قیمت بروز یافته است و در نتیجه قدرت این گروه به این میزان نسبت به گروه الف کاهش مییابد. هرچند بعد از ۶ماه هر دو گروه با افزایش کامل قیمتها بهواسطه اعتبار تازه، مواجه هستند؛ اما در طول پروسه، بنگاههای گروه الف که دروازه ورود اعتبار خلق شده بودند، منابع بیشتری از گروه ب جذب میکنند. به عبارت دیگر تورم، ساختار تولید را به نفع گروه الف یعنی گروه ناکارآمد تغییر میدهد. هرچند ممکن است گفته شود که وقتی گروه ب، وامی دریافت میکند این پروسه معکوس میشود؛ اما ما میدانیم که بهطور خالص گروه الف، بیش از گروه ب اعتبار دریافت میکند و این مساله، تحلیل ارائهشده را به چالش نمیکشد.
از این روست که اعتبارات خلقشده موثر بر تورم بهطور مداوم در حال بازتوزیع منابع از سمت بنگاههای بهرهور به سوی بنگاههای ناکارآمد است؛ بهویژه وقتی تورم مزمن و همیشگی شود.
سیاست انقباضی ضدتورمی، جلوی تداوم این تغییر ساختار تولید را میگیرد و باعث میشود صنایع به شکل کارآمدتری تولید کنند و بهرهوری بالا رود. افزایش بهرهوری یعنی از منابع یکسان، تولید بیشتری حاصل میشود و این موجب رشد و رفاه بیشتر میشود.
هرچند اکثرا فکر میکنند با وامدهی، خلق اعتبار و هدایت نقدینگی میتوان به تولید کمک کرد. اگر دید کلانی به پدیده رشد داشته باشیم، درمییابیم سیاست انقباضی که کنترل تورم را در اولویت قرار دهد، میتواند مفیدتر باشد؛ هرچند به دهان گروههای ذینفع شیرین نیاید.
مطالب مرتبط