اقتصادنامه؛ در یک تعریف عمومی، تورم به معنای افزایش نامتناسب و غیرمنظم قیمت هاست وبر اساس همین تعریف می توان بیان نمود که شاخص تورم، میزان ثبات قیمتی در یک اقتصاد را نشان می دهد.
براساس یکی از نظریه های اقتصادی(کینز اقتصاددان) دو دلیل عمده برای تورم وجود دارد: کاهش عرضه کل یا افزایش تقاضای کل، یعنی اینکه تورم زمانی افزایش می یابد که یا میزان کل تولیدات اقتصاد کاهش پیدا کند و یا اینکه میزان تقاضا کل اقتصاد برای محصولات و خدمات تولیدی افزایش یابد که در هر دوصورت سطح قیمت ها افزایش پیدا می کند. در مقابل، پولگرایان رشد عرضه پولِ مازاد بر رشد اقتصادی را عمدهترین دلیل تورم میدانند. به عبارت دیگر، تورم، تناسب نداشتن حجم پول در گردش با میزان تولید کل اقتصاد است. تقریبا تمام اقتصاددانها بر این نکته تاکید دارند که تورم پایدار و دراز مدت، ریشهای جز عرضه پول و افزایش نقدینگی ندارد. هر چه میزان تورم بیشتر شود، قدرت خرید یک واحد پول کمتر میشود. در واقع با افزایش عرضه پول، قیمت آن نسبت به سایر کالاها کاهش می یابد که این به معنای کاهش قدرت خرید پول است. یعنی با همان پول، کالا و خدمات کمتری می توان خرید.
یکی از ریشههای تورم، نبود تعادل میان درآمدها و هزینههای دولت است. به این ترتیب که وقتی هزینههای دولت از درآمدهای آن در بودجه سالانه بیشتر باشد، دولت با کسری بودجه مواجه میشود. اگر دولت برای حل مشکل کسری بودجه اقدام به استقراض از بانک مرکزی یا فروش درآمدهای ارزی (مثلا حاصل از فروش نفت) به بانک مرکزی کند، پایه پولی و به دنبال آن نقدینگی کل در اقتصاد افزایش مییابد که این افزایش نقدینگی آثار تورمی به دنبال خواهد داشت.
یکی دیگر از علل افزایش نرخ تورم، انتظارات تورمی است. به این معنی که اگر مردم براساس تجربیات گذشته خود یا بر مبنای مشاهدات بازار پیشبینی کنند که در آینده نزدیک قیمتها روبه افزایش خواهد بود، میزان هزینه و خریدهای خود را افزایش میدهند. از طرف دیگر تولیدکنندگان و فروشندگان از فروش و عرضه کالاهای خود به امید افزایش قیمت در آینده خودداری میکنند، بدیهی است در این صورت با این سیاست، عرضه و تقاضا اثر مستقیم بر قیمتها خواهد داشت و موجب افزایش تورم میگردد.
مطالب مرتبط