🔻روزنامه ایران
📍 مشکلات اساسی صادرات به روسیه و راه‌حل‌های آن
✍️ بهرام نظام الملکی
کشور روسیه با جمعیت ۱۴۴ میلیون نفر، یازدهمین اقتصاد برتر دنیا است. در سال ۲۰۲۰ واردات روسیه رقمی حدود ٢٣١ میلیارد و ۶٠٠ میلیون دلار بوده که سهم جمهوری اسلامی ایران از آن کمتر از ۴/ . درصد است. حجم تجارت ایران با روسیه در سال ۲۰۲۰، ٢ میلیارد و ٢٢۵میلیون دلار بوده که واردات ایران از روسیه ١ میلیارد و ۴۲۰ میلیون دلار و صادرات ایران به روسیه ۸۰۰ میلیون دلار بوده است.
روسیه به علت قرار گرفتن در حاشیه دریاچه خزر با ایران دارای مرز آبی بوده و از ظرفیت‌های بالایی برای صادرات برخوردار است اما متأسفانه سهم ایران از صادرات به روسیه همان گونه که قبلاً ذکر شد رقمی کمتر از چهار دهم درصد است. این در حالی است که کشورهایی که فاصله زیادی با روسیه دارند و با آن کشور هم مرز هم نیستند، سهم بیشتری از صادرات آن کشور را دارا هستند. (ترکیه ۵.۱ درصد ویتنام ۴.۲ درصد اکوادور ۱.۳ درصد) روسیه کشوری ثروتمند است و به دنبال این است که امکانات رفاهی به مردش عرضه کند تا آنچه را که در دوران کمونیسم نداشتند به آنها بدهد.
با توجه به اینکه روس‌ها دائماً از سوی امریکا و غرب در حال تهدید هستند و پیش‌بینی می‌شود این تهدیدات برای آنها به بحران تبدیل شود، در این صورت مسیر تجارت کالایی آنها با مشکل روبه‌رو خواهد شد. لذا دولت روسیه علاقه‌مند است که راه گذر کالایی روسیه از ایران باشد.
بنابراین زیرساخت‌های صادراتی بین ایران و روسیه باید مهیا شود. متأسفانه ما هنوز نتوانسته‌ایم ارتباطی مستقیم بین ایران و روسیه را فراهم کنیم؛ باید خط ریلی ما به روسیه وصل شود. (خط آهن رشت- آستارا) که ٨ سال است که وعده وصل آن را داده‌اند اما متأسفانه کاری انجام نشده است. هم اکنون مسیر اصلی صادرات ایران به روسیه به علت نبودن کشتی‌های مجهز و کانتینرهای سردخانه‌ای، از مرز زمینی آستارا از طریق کشور آذربایجان است و علیرغم داشتن مرز آبی مشترک بین دو کشور به علت نبودن کشتی‌های مجهز به تجهیزات حمل مواد غذایی و محصولات کشاورزی، تقریباً هیچ استفاده‌ای از حمل و نقل دریایی که ارزان‌ترین روش حمل و نقل در جهان است در حوزه صادرات بین دو کشور صورت نمی‌گیرد.
صادرات زمینی به وسیله کامیون به دلیل هزینه‌های بالای حمل و نقل و مشکلاتی مانند دیر رسیدن محموله‌ها و فاسد شدن آنها مشکلات زیادی برای تجار و بازرگانان ایرانی به وجود آورده است. این در حالی است که کشور روسیه بیش از ۹۰ درصد صادرات خود به ایران را که عمدتاً چوب و نهاده‌های دامی است با کشتی از راه آبی انجام می‌‌دهد.
مهم‌ترین موانع توسعه صادرات به روسیه
۱- اولین و مهم‌ترین مسأله در ارتباط با صادرات به روسیه، نبود زیرساخت‌های حمل و نقل است. حمل و نقل یکی از مهم‌ترین محورهای درآمدزایی برای یک کشور است. با توجه به فقدان حلقه اتصال ریلی بنادر شمالی ایران خصوصاً رشت به آستارا و نقش ارزنده کریدور شمال به جنوب که کشورهای شرق آسیا که مهم‌ترین آنها (هند) را به روسیه و شمال اروپا وصل می‌‌کند، لازم است که اقدامات سریع در این مورد اعمال شود.
٢- عدم حضور رایزنان بازرگانی متناسب با صادرات به کشور روسیه و عدم ارتباط فعال دیپلماسی اقتصادی با آن کشور علی‌رغم زمینه‌هایی که برای صادرات محصولات کشاورزی و مواد غذایی از ایران به روسیه وجود دارد.
۳- با توجه به اینکه بالغ بر ۹۵ درصد تجارت محصولات کشاورزی و مواد غذایی با روسیه در دست فروشگاه‌های زنجیره‌ای بزرگ است و صادرکنندگان ایرانی به تنهایی نمی‌توانند وارد چرخه‌ این فروشگاه‌ها شوند، در این خصوص لازم است سازمان توسعه تجارت با همراهی انجمن‌ها و تشکل‌های صادراتی کشور و با وضع قوانین صادراتی پایدار زمینه اتصال اتحادیه‌ها و تشکل‌های صادراتی را با مسئولین این فروشگاه‌ها برقرار کند.
۴- عدم شناخت تجار ایرانی از بازار روسیه و همچنین عدم شناخت شرکت‌ها و بازرگانان روسیه از توانمندی و قابلیت‌های جمهوری اسلامی ایران. در این رابطه جا دارد که سازمان توسعه تجارت با هماهنگی سفارت کشورمان در روسیه با برگزاری جلسات مشترک بین تجار دو کشور و برقراری نمایشگاه‌ها، زمینه برقراری ارتباط بین تجار و بازرگانان دو کشور را فراهم آورد.
۵ - انعقاد پیمان پولی دوجانبه بین ایران و روسیه با استفاده از ارزهای دو کشور بهترین روش برای دور زدن تحریم‌ها در تجارت دو کشور است. جا دارد بانک مرکزی اقدامات سریع در این مورد معمول نماید.
صرفنظر از موارد مطرح شده، در سال‌های گذشته نیز توافقاتی بین ایران و روسیه انجام شد که متأسفانه به علت اشکالات اساسی که در وزارت نفت و بانک مرکزی ما برای کار نکردن با روسیه وجود دارد کاری انجام نشد.
امید است با پیگیری‌های رئیس جمهور محترم و عزم جدی ایشان در فعال کردن دیپلماسی اقتصادی با کشورها، بخصوص کشورهای همسایه این مشکل اساسی حل شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 آیا جنگ جهانی آغاز شده است؟
✍️ محمد ایمانی

۱- جو بایدن می‌گوید «جایگزین تحریم‌‌های روسیه،
جنگ ‌جهانی سوم است». آیا جنگ جهانی سوم در راه است؟ چه سؤال غلط‌اندازی! جنگ جهانی، نه اکنون که مدت‌هاست آغاز شده. ملت ما، جنگ جهانی را سال ۱۳۵۹ تجربه کرد و حال آنکه دو ابرقدرت غرب و شرق، رژیم متجاوز صدام را حمایت می‌کردند. آقای بایدن دچار فراموشی شده؛ اما نه آن‌قدر که یادش برود استراتژیست‌های آمریکایی، هنگام اعلام «قرن جدید آمریکایی» و «جنگ برای تغییر نقشه خاورمیانه»، و حمله به افغانستان و عراق، خبر از شروع «جنگ جهانی چهارم» می‌دادند و ۲۴ کشور اسلامی به‌ویژه ایران را هدف جنگ می‌نامیدند. او همچنین معاون رئیس‌جمهور در دولتی بود که جنگ نیابتی را در عراق و سوریه راه انداخت و به مرزهای ایران و لبنان گسترش داد. در آن هنگام، هنری کیسینجر (وزیر خارجه اسبق آمریکا) و موشه یعلون (وزیر جنگ اسرائیل)، به درستی از این جنگ به‌عنوان «جنگ جهانی سوم» یاد کردند. اینک دوباره، جنگی مهم اتفاق افتاده، اما این‌بار میدان تغییر کرده و از خاورمیانه همیشه گرفتار جنگ، به شرق اروپا منتقل شده است. البته اگر دقیق‌تر بنگریم، عامل وقوع جنگ در اوکراین هم آمریکاست که طی چند سال اخیر تلاش کرد از این کشور همسایه روسیه، پایگاه نظامی و جاسوسی بسازد.
۲- این، یک واقعیت تاریخی است که آمریکا در امور هر کشوری دخالت کرده و خواستار جای پا شده، جز مصیبت و گرفتاری برای مردم آن کشور به ارمغان نبرده است. اوکراین در واقع، قربانی نفوذطلبی و زیاده‌خواهی غرب شد. سال‌ها قبل از آنکه ناتوی نظامی بخواهد در اوکراین پایگاه بزند، ناتوی فرهنگی و اطلاعاتی نفوذ کرده بود. جنگ در اوکراین، نه از اواخر هفته گذشته، بلکه از همان روزگاری آغاز شد که کودتای رنگی آمریکا رخ داد و چند سال بعد هم، یک کمدین را بر مسند قدرت نشاند. آمریکا، از ولودمیر زلنسکی کمدین، یک شومن سیاسی ساخت. زلنسکی که از پدر و مادری یهودی متولد شده، در مجموعه تلویزیونی طنز «خادم ملت»، بازیگر نقش «رئیس‌جمهور اتفاقی» بود و سه سال بعد، با کمک تهیه‌کنندگان سریال، حزب «خادم مردم» را راه انداخت و با شعار مبارزه با فساد، در انتخابات حضور یافت. مهم‌تر از زیرساخت‌های دفاعی و نظامی، زیرساخت‌های عقیدتی و فرهنگی یک کشور است. رئیس‌جمهور شدن یک کمدین، طنز سیاهی است که حتی شوخی‌اش هم توهین به شعور انسانی محسوب می‌شد؛ اما آمریکا و ناتوی فرهنگی، این شوخی را با دستکاری در افکار عمومی اوکراین مرتکب شدند. زلنسکی در حالی سکاندار دولت شد که هنگام بازی در یک فیلم کمدی گفته بود: «پوتین جنگو شروع میکنه، بمب‌‌افکن‌‌ها بمباران می‌کنن و من در حالی که اسلحه تو دستمه، شلوارمو خراب می‌کنم»!
۳- غربگرایان در ایران مأموریت دارند برای لوث کردن جنایات آمریکا و خیانت‌های خود، فرافکنی کنند. از عجایب تاریخ، یکی هم ژست ملی‌گرایی این جماعت است. هر جا آمریکا و غرب، دچار شکستی تازه می‌شوند، پادوها به دست و پا می‌افتند تا آبروی کدخدا را بخرند و توپ را به زمین ایران بیندازند. فرقی هم نمی‌کند خیانت و شکست آمریکا، در مصر و تونس و عراق و سوریه رخ داده باشد، یا افغانستان و یمن و اوکراین و یا مثلا برجام. مأموریت آنها، انحراف اذهان از دو چیز است: «آمریکا نه نسبت به متحدان و نه درباره توافقات، هیچ احساس تعهدی نمی‌کند» و «نزدیک دو دهه است پشت‌سر هم شکست‌های راهبردی را متحمل می‌شود». آنها آمریکا و غرب را تبرئه، و طرف ایرانی را با ادعای ملی‌گرایی تخطئه می‌کنند. اما برای سنجش ادعای ملی‌گرایی، کدام آزمون دقیق‌تر از دفاع مقدس که پیشاهنگان همین جماعت، نه تنها یک روز هم کنار ملت ایران نجنگیدند، بلکه زبان یأس‌پراکن دشمن در عملیات روانی هم بودند. نه تنها حتی یک شهید و مجروح هم در دفاع مقدس تقدیم نکردند، بلکه برخی پیش‌قراولان آنها مانند نهضت آزادی و سازمان منافقین، تا مرز جاسوسی و حتی جنگیدن زیر پرچم دشمن هم پیش رفتند. با این همه، وقتی اتفاقات افغانستان و اوکراین پیش می‌آید و حقارت و خیانت «کدخدا آمریکا» بیشتر رو می‌شود، غیرتی می‌شوند و ادعا می‌کنند عزت و استقلال ایران از دست رفت(!)
۴- جنگ جهانی برای ما و منطقه ما، به یک معنا از جنایت جنگی صدام به پشتوانه بیش از ۴۰ دولت آغاز شد؛ و هرچه می‌گذرد عظمت آن ایستادگی در جنگ هشت ساله بیشتر نمایان می‌شود. ملتی تازه انقلاب کرده، با سازمان نظامی فروپاشیده، در برابر دشمن متجاوزی که دو ابرقدرت غرب و شرق و مرتجعان منطقه، پشتش ایستاده بودند. از ده‌ها میلیارد دلار حمایت ارتجاع عرب بگیرید، تا پیشرفته‌ترین جنگ‌افزار‌های آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و شوروی، در خدمت رژیم صدام قرار داشت. اما فقط مقاومت در خرمشهر ۳۴ روز به طول انجامید و صدام که ادعا می‌کرد مصاحبه بعدی را چند روز دیگر در تهران انجام می‌دهد، به نقطه استیصال رسید. جنگ جهانی سوم از زاویه دیگر، ۷۴ سال قبل، یعنی زمانی کلید خورد که انگلیس و آمریکا،‌ اشغال فلسطین و تاسیس رژیم جعلی اسرائیل را تدارک کردند، و سپس، آتش بالغ بر ۱۰ جنگ را در منطقه برافروختند. منطقه ما، ۷۷ سال پس از جنگ جهانی دوم را در میانه جنگ‌افروزی‌های غرب سپری کرده است. هفت نسل ما و ملت‌های منطقه، روزگار خود را در ناامنی پمپاژ شده توسط صهیونیسم مسیحی گذرانده‌اند؛ روزگاری که مقامات غربی، حتی یک آخ هم برای ده‌ها میلیون انسان مظلوم در خرمشهر و هویزه و سوسنگرد، یا فلسطین و لبنان و سوریه و افغانستان و عراق و یمن نگفتند. در تمام این جنایت‌ها، غربگرایان مرده بودند و دم برنمی‌آوردند، و یا بدتر،‌ اشغالگران جنایتکار را تبرئه و تقدیس می‌کردند. حالا آیا باور کنیم که آنها نگران مردم بیچاره و گرفتار جنگ در اوکراین هستند؟!
۵- جنگ معمولا هنگامی آغاز می‌شود که طرف مهاجم مطمئن شود دست برتر را دارد و با ضربه متقابل و موثر رو‌به‌رو نخواهد شد. آمریکا، از دو دهه قبل، مداخلات سیاسی، نظامی و امنیتی را در اوکراین آغاز کرد، چون طبق محاسبات، روسیه قدرت تلافی را نداشت. حالا هم روسیه دست به کار شده، چون محاسباتش نشان می‌دهد آمریکا و ناتوی از هم گسیخته، توان و توجیه کافی برای واکنش موثر را ندارند. یک درس مهم جنگ اوکراین این است که برای دور کردن سایه تهدید، باید مقتدر بود. واگذاری منابع قدرت و خلع سلاح شدن به اختیار خود، مرگبار‌ترین اشتباهات است که توسط برخی مدیران نفوذزده در کشور ما هم توجیه می‌شد؛ چنانکه مدعی برجام ۲ شدند، یا گفتند «دنیای فردا،
دنیای گفتمان است، نه موشک». و یا این ادعای خلاف واقعیت: «اگر می‌‌بینید آلمان و ژاپن محکم‌‌ترین اقتصاد دنیا را دارند، بعد از جنگ جهانی دوم از اینکه نیروی نظامی داشته باشند محروم شدند... و از این رو پول‌‌هایشان آزاد شد و به‌‌دنبال کارهای علمی و تولیدی رفتند. این راه در ایران باز شده و مطمئنم دوره دوم دولت روحانی می‌‌تواند ما را به آنجا برساند»! ملت ما با عبور از این ذهنیت سخیف برخی سیاستمداران، در یک فاز مهم از جنگ با دشمن چیره شد. این پیروزی بزرگ، قبل از هر چیز، مرهون رهبری حکیمانه امام خمینی و امام خامنه‌ای است که برخلاف روند انحطاط ۱۵۰ سال قبل، ایران را به عزت و اقتدار رساند؛ تا جایی‌که کشور، اکنون در موقعیت امن و قدرت بازدارندگی ایستاده است. اوکراین و افغانستان و عراق و مصر و... گرفتار شدند، چون رهبری ‌تراز نداشتند.
۶- چه نیکو سروده جناب مولوی که گفته؛ «غیر فهم و جان، که در گاو و خرست- آدمى را عقل و جانى دیگرست/ باز غیر جان و عقل آدمى- هست جانى در ولى آن دمى/ جان حیوانى ندارد اتحاد- تو مجو این اتحاد از روح باد/ گر خورد این نان، نگردد سیر آن- ور کشد بار، این نگردد او گران/ بلکه این شادى کند از مرگ او- از حسد میرد چو بیند برگ او/ جان گرگان و سگان هر یک جداست- متحد جان هاى شیران خداست». نه یک ژنرال، بلکه حتی یک افسر معمولی ناتو یا پنتاگون هم برای کمک، در اوکراین دیده نمی‌شود؛ و حال آنکه اوکراین، پایگاه پنتاگون و سیا شد، با این بهانه که آمریکا و ناتو در روز مبادا به کمک دولت اوکراین بشتابند. این را مقایسه کنید با جانفشانی سپهبد سلیمانی و همرزمان فداکارش از کشورهای مختلف، که در سخت‌ترین روزها، نه فقط کنار متحدان شیعه ایستادند، بلکه به کمک مسلمانان غیرشیعه و حتی غیرمسلمان‌ها شتافتند. ما دوستان خود را در روزهای سخت تنها نگذاشتیم؛ درست برخلاف منطق همه ماتریالیست‌های دنیا.
۷- پس از جنگ جهانی دوم، دولت آمریکا بانی بیش از ۲۰۰ جنگ، از کل ۲۵۰ جنگ و درگیری نظامی رخ داده در دنیا بوده است و اگر انگلیس و اسرائیل و فرانسه را به این فهرست اضافه کنیم، نقش غرب به بالای ۹۰ درصد می‌رسد. بنابراین ژست ضد جنگ از آنها و پادوهای سیاسی‌شان پذیرفته نیست. در این میان، یک تفاوت امروز با چهار دهه قبل این است که آن روز، یک جبهه جهانی واحد علیه ما تشکیل شده بود؛ اما امروز به برکت مقاومت ملت ایران، آن جبهه واحد از هم پاشیده، و جهانی که
دو‌قطبی و سپس تک‌قطبی شده بود، اکنون سه قطبی شده و دو قطب آن، با یاغیگری غرب مسئله دارند و معارضه می‌کنند.
۸- سارکوزی رئیس‌جمهور اسبق فرانسه، مردادماه ۱۳۹۹ گفت: «محور جهان در حال عبور از غرب، به شرق است. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتیم، اما حالا به هیچ وجه مسلط نیستیم. روی کارآمدن فردی مانند ‌ترامپ که باورکردنی نبود، نشانه وخامت شرایط غرب بود، نه علت آن».
روزنامه صهیونیستی «هاآرتص» هم اواسط دی‌ماه امسال در تحلیلی قابل تأمل نوشت: «روسیه، چین و ایران می‌دانند که نظم آمریکایی به پایان رسیده است. پوتین حتی بدون انجام حمله، و صرفاً با در معرض دید قرار دادن نقاط ضعف دولت اوکراین و ائتلاف غربی ناتو که در بیانیه‌های خود، صریح و بی‌شرمانه‌ اعلام کرد به کمک اوکراین نخواهد رفت، به اهداف سیاسی چشم‌گیری دست پیدا کرد.... روسیه در به تمسخر گرفتن قوانین نظم آمریکایی تنها نیست. این موضوع در مورد چین که تحریم هوایی و دریایی تایوان را بارها در سال ۲۰۲۱ نقض کرده نیز صدق می‌‌کند. پیام چین این است که تایوان موجودیتی جدا نیست. آمریکای پس از عقب‌نشینی از افغانستان قرار نیست به نفع کشوری دور دست وارد جنگ شود... ایران هم تاکتیک‌های مشابهی را در مذاکرات اتخاذ کرده است. در سه سال گذشته و از زمانی که ‌ترامپ از توافق خارج شد و فشار حداکثری را اعمال کرد، ایران ثابت کرد که می‌تواند در برابر فشارها مقاومت کند، هم توان هسته‌ای خود را توسعه دهد و هم نیروهای نیابتی را تجهیز کند. با روی کار آمدن دولت جدید در ایران، احتمال امتیاز‌دهی بیش از حد از سوی تهران از بین رفته و تیم مذاکره‌کننده قرار نیست همزمان با چرخش سانتریفیوژها، سازشی انجام دهند. ایران نیازی ندارد تمام مسیر را طی کرده و از آستانه هسته‌‌ای گذر کند. این کشور همین حالا هم ثابت کرده با وجود تحریم‌‌ها و خرابکاری‌ و ‌ترور‌های منتسب به اسرائیل، قادر است به نقطه‌‌ای برسد که ظرف چند ماه تا چنین قابلیتی فاصله داشته باشد؛ آمریکا هم قرار نیست آن را متوقف کند. غیبت هرگونه قانون دیکته‌شده از سوی غرب، در سال ۲۰۲۱ کاملاًً آشکار شد. روسیه، چین و ایران، بر این واقعیت اتفاق نظر دارند».
🔻روزنامه اطلاعات
📍 بیطرفی فعال
✍️ عباس نجاری سیسی
درحالی که ارتش روسیه مرزهای اوکراین را پشت سر گذاشته است، واکنشها به این اقدام غیر قابل قبول که جان غیرنظامیان را در معرض خطر و تهدید جدی قرار داده است، شفاف تر می شود: چین و هند در جریان اجلاس شورای امنیت با رای ممتنع عدم همراهی خود را با اقدام روسیه نشان داده اند.
دولت آمریکا بیش از تصویب و اعمال تحریم های اقتصادی و سیاسی دست به کار بیشتری نخواهد زد. ناتو و اتحادیه اروپا نیز علاوه بر تحریم نسبت به تقویت آرایش نظامی خود در شرق اروپا اقدام نموده اند. اما موضع گیری ایران چیست؟ یک موضع دوگانه اگر نگوییم دو پهلو! در حالی که ایران در وین مشغول مذاکره در خصوص برجام و آینده روابط با دولتهای غربی است، اتخاذ موضع دوپهلو جز خسارت برای روابط خارجی ایران حاصلی نخواهد داشت. اینکه یک دولت قدرتمند نیات خود را با گسیل نیروی نظامی تحقق بخشد در هر شکل و از جانب هر دولتی غیر مشروع و غیرقابل قبول است. همانگونه که حمله آمریکا به لیبی،عراق و سوریه را نمی توان پذیرفت حمله ارتش روسیه را هم نمی توان قبول کرد. بی طرفی فعال بهترین راهبرد است. حمله به اوکراین موجب بالا ماندن قیمت نفت و گاز و تاثیر منفی آن بر اقتصاد جهانی خواهد شد البته این فرصتی بویژه برای ایران جهت بازگشت به بازار انرژی است که می تواند موضع ایران در وین را نیز تقویت کند. جهان در عصر “جنگهای بی پایان” به سر می برد. امید آقای پوتین نه به ارتش روسیه بلکه به ارتش اوکراین است و این خود دلیلی است که تصمیم کلیدی را فرماندهان ارتش اوکراین خواهند گرفت.
🔻روزنامه اعتماد
📍‌ شهروند، دانشمند، سیاستمدار
✍️عباس عبدی

هنگامی که به نقش و جایگاه افراد توجه کافی نکنیم، درک درستی نیز از رفتار آنان به دست نمی‌آوریم. این شناخت در جامعه مدرن بسیار مهم‌تر است، زیرا افراد نقش‌های متفاوتی دارند و به خاطر تفکیک اجتماعی، نظرات و منافع متفاوتی نیز دارند. در جامعه مدرن و توسعه‌یافته واقعیت بسیار پیچیده است و وجوه گوناگونی دارد که هر کس برحسب موقعیتی که دارد آن را توصیف می‌کند و مجموعه این توصیف‌ها است که درک ما را از پدیده کامل می‌کند. جامعه جدید متکثر است و تنوع دیدگاه‌ها محصول تنوع موقعیت‌ها و تفاوت‌ها است که چون رنگین کمانی مشخصه جامعه جدید است در حالی که در جامعه سنتی ماجرا فرق می‌کند. تفاوت‌ها اندک است و افراد از نظر عقاید و ارزش‌ها به هم شبیهند. یکی از مصادیق این گزاره، تفاوت نقش‌های افراد در جامعه نسبت به پدیده‌های اجتماعی از جمله پدیده‌های خارجی است. امکان‌پذیر نیست که همه افراد و در هر نقشی که هستند، واقعیت را از زاویه مشابهی ببینند. اگر تفاوت نقش‌ها را در نظر نگیریم واقعیت جهان امروز را درک نخواهیم کرد و ممکن است خطاهای بزرگی را مرتکب شویم. برای درک دقیق‌تر این بحث به موضوع جنگ به عنوان یک «پدیده تام» باید پرداخت. جنگ واجد وجوه انسانی، سیاسی، اقتصادی، تاریخی، روانی و فرهنگی و... است. توصیف و تحلیل همه اینها است که ما را به درک بهتر این پدیده رهنمون می‌کند. برای نمونه در زشتی جنگ تردیدی نیست، به ویژه در جنگ‌های مدرن که فقط به میدان رودررویی سربازها محدود نمی‌شود و همه حیات اجتماعی را در برمی‌گیرد، پس چرا جنگ همچنان وجود دارد؟ به علت وجوه دیگر آن است که این پدیده رخ می‌دهد. به علت ماهیت متناقض آن است که جنگ را بدون آمادگی کامل برای جنگ نمی‌توان مانع شد و آمادگی برای جنگ نیز خود به خود زمینه‌ساز جنگ خواهد شد. تنها کشوری که قرن‌ها است جنگ را به خود ندیده، پیش از هر کشور دیگری امکانات دفاعی ساخته است که البته کشور کاملا ویژه‌ای است. با این مقدمه می‌خواهم توضیح دهم لزومی ندارد که درباره جنگ اوکراین همه افراد کشور و در هر نقشی که هستند یکسان نظر دهند. این امر منجر به مخدوش شدن ذهنیت عمومی می‌شود. باید تفکیک نقش‌ها را رعایت کرد. شاید بتوان سه دسته از نقش‌ها را از یکدیگر متمایز کرد؛ مردم عادی، تحلیلگران، سیاستمداران و مقامات دولتی.
مردم عادی در هر وضعیتی که هستند، ترجیح دارد که از منظر اخلاقی و انسانی به ماجرا بپردازند. همیشه باید فکر کنیم که این وضع برای ما نیز به وجود می‌آید، در این صورت آیا انتظاری جز این داریم که همراهی و همدلی و ‌کمک دیگران را نیز حس کنیم، بلکه قدری از آلام ما کم شود؟ اگر چنین انتظاری داریم، پس باید خودمان نیز چنین رفتاری کنیم. به عنوان شهروند می‌توانیم هر نوع آغازگری جنگ را فارغ از نتایج سیاسی آن محکوم کنیم. در اینجا دیگر عراق و افغانستان و یمن و لیبی و اوکراین و صربستان و ویتنام ندارد. فارغ از داوری‌های فنی و سیاسی، باید جنگ را محکوم کرد و با قربانیان آن همدردی نمود. این رویکرد مهمی برای فشار آوردن به همه سیاستمداران است که مواظب رفتار خود باشند. باید جنگ را به صورت مطلق رد و تخطئه کرد و اگر بخواهند گزینشی برخورد کنند، مشکل می‌شود.
رویکرد تحلیلگر تفاوت دارد. وظیفه او تبیین و توصیف روندی است که به اینجا رسیده. نحوه سیاست‌های طرفین، عوارض ماجرا، احتمالات
پیش رو و ارایه ایده‌هایی برای مواجهه بهتر و کم‌هزینه‌تر و انسانی‌تر با مساله است. البته یک تحلیلگر هم می‌تواند در مقام شهروند یا روشنفکر عمل نموده و اصل جنگ را محکوم کند، ولی باید متوجه باشد که نقش تحلیلگری او که برای جامعه بسیار ضروری است و نقش شهروندی او نباید موجب انحراف در تحلیل و دخالت احساسات در آن شود.
رویکرد سیاستمدار به کلی متفاوت از این دو است. شخصیت حقیقی سیاستمدار در اینجا اهمیت ندارد، او دارای شخصیت حقوقی و حافظ منافع ملی کشور خودش است. به همین علت ممکن است منافع کشورش اقتضا کند که از جنگ حمایت کند یا حتی زمانی که آن را محکوم می‌کند از زاویه منافع ملی است و نه لزوما اخلاقی. بسیاری از سیاستمداران پس از پایان دوره خود، گفتار و رفتارشان تغییر می‌کند و نقش متفاوتی را بروز می‌دهند، نه به دلیل اینکه افکارشان تغییر کرده است، به این علت که نقش آنان تغییر کرده است. این تغییر نقش هم یک امر واقعی است. همان مردمی که جنگ را محکوم می‌کنند، اگر ببینند سیاستمداران‌شان هم مثل روشنفکران یا شهروندان عادی رفتار می‌کنند و منافع کشور را به خاطر جنبه‌های تحلیلی یا عاطفی نادیده می‌گیرند، او را پس خواهند زد. البته این به معنای آن نیست که اگر هر کاری انجام دهند یا هر موضعی بگیرند لزوما به منافع ملی کمک می‌کند. چه بسا اقدامات‌شان خلاف منافع ملی باشد. این را افکار عمومی قضاوت خواهد کرد. ولی وظیفه آنان اتخاذ موضع اخلاقی، آن‌طور که ممکن است گروهی از شهروندان عادی بخواهند نیست. سیاستمداران قدیس یا آموزگاران اخلاق نیستند که از آنان کنش اخلاقی انتظار داشته باشیم. آنان کنشگران تامین منافع ملی هستند، منافعی که به‌ شدت در تقابل با منافع کشورهای دیگر است و باید در این میان دست به انتخاب بزنند. این حد از شکاف عمیق و خطرناک تحلیلی و تبلیغی که در ماجرای اوکراین در ایران به وجود آمده ناشی از تبدیل سیاست خارجی به رقابت‌های سیاسی داخلی است و خلط میان نقش‌های گوناگون و نیز عوامل دیگری است که باید در یادداشت مستقلی به آن اشاره کرد.
🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ما و جنگ فیل‌ها
✍️ غلامرضا نظربلند
حمله نظامی روسیه به اوکراین تحلیل‌ها و تفسیرهای گوناگونی را موجب شده و مفسران و تحلیلگران بسیاری را به اظهار‌نظر وادار ساخته است. در‌این‌میان عده‌ای هم پا را از تحلیل و تبیین فراتر نهاده، علیه و له یکی از طرفین منازعه به داوری پرداخته‌اند. این یادداشت در پی تحلیل چیستی و چرایی حمله نظامی مزبور یا اظهارنظر درخصوص قلم‌زنی‌ها و سخن‌پراکنی‌های مورد اشاره نیست. مراد آن است که با انداختن نگاهی به صفحه مختصات روزآمد‌شده سپهر سیاست جهانی از جایگاه کشورمان در آن ارزیابی درستی داشته باشیم تا بتوانیم رفتارمان را در مواجهه با تحولاتی از قبیل آنچه در‌حال‌حاضر در جریان است، به صواب نزدیک کنیم و از انجام اقدامات نسنجیده و کژتابی در گفتار و نوشتار و موضع‌گیری‌های رسمی پرهیز کنیم. نگاهی گذرا به صفحه مختصات مزبور از این حکایت می‌کند که با وجود پیشرفت‌های شگرف علمی و به‌ویژه تکنولوژیکی در سه دهه گذشته که چهره جهان را دگرگون کرده، روابط بین‌الملل چرخشی معکوس داشته و به همان سه دهه پیش شباهت یافته است. این به آن معنا است که روابط بین‌الملل در این سی سال نه‌تنها نتوانسته است طرحی متناظر و متناسب با پیشرفت‌های شگرف در عرصه‌های علمی و فناوری و اقتصادی ارائه کند بلکه حتی با نشان‌دادن همبستگی معکوس با آن، ممکن است به شکلی به دوران قبل از فروپاشی شوروی سابق که با دو ویژگی نظام دو‌قطبی و جنگ سرد شناخته می‌شد، بازگردد. در زمان فروپاشی، روسیه به‌عنوان یکی از پانزده جمهوری سرزمین اصلی‌ و البته قدرتمندترین، پهناورترین و پرجمعیت‌ترین آن، خود با خطر جدی فروپاشی از درون و تجزیه به بخش‌های کوچک‌تر روبه‌رو شد. ناامنی و مافیا نیز مزید بر علت بود. پوتین به همه این داستان‌ها پایان داد و در فرجام کار کشوری برکشاند که حداقل جنگ داخلی و تجزیه تهدیدش نمی‌کرد. از سوی دیگر، غرب به رهبری آمریکا که دیگر به جز موارد استثنائی نظیر جنگ بالکان، استفاده از شیوه‌های سنتی جنگ سخت را برای برخورد با معارضان نظم جدید پساجنگ سرد ضروری نمی‌دید، جنگ نرم را با آن جایگزین و اسلحه مالی

(weaponization of finance) را مهم‌ترین جنگ‌افزار آن کرد. این در حالی بود که مسکو نه از چنین امکانی برخوردار بود و نه اصولا برای توسل به چنین سلاحی دلیل و توجیهی داشت. به گمان نگارنده روسیه قبل از شروع تهاجم به کی‌یف به این نتیجه رسیده بوده که اتکای بیش از اندازه غربی‌ها به جنگ مالی، آنها را از گرفتن آرایش جنگی در برابر حمله نظامی آن کشور به اوکراین بازمی‌دارد. چنانچه ناتو در روزهای آینده دست به اقدام نظامی نزند، که بعید است بزند، این تحلیل در عمل به اثبات می‌رسد؛ اما روی دیگر سکه، قدرت بلامنازع غرب در اعمال انواع و اقسام تحریم‌های اقتصادی به‌ویژه در زمینه‌های مالی و قطع تراکنش‌های بانکی است.

انفعال نظامی غربی‌ها در برابر تهاجم روسیه نه‌تنها به معنای دست‌برداشتن از وارد‌کردن ضربات اقتصادی به کشور متجاوز نیست بلکه حتی می‌تواند آنها را به دلیل جبران انفعال و بی‌عملی هم که شده، بیش‌از‌پیش به استفاده از اسلحه مالی ترغیب کند. این در حالی است که روسیه در مقابل اسلحه مالی که برخلاف اسلحه نظامی فقط در انحصار آمریکا است، به‌شدت آسیب‌پذیر است. آشنایی پوتین به آسیب‌پذیری کشورش در برابر جنگ مالی که باید آن را مفروض دانست، موجب این پرسش می‌شود که پس چرا او به استقبال چنین خطری شتافته است؟ به نظر می‌رسد پاسخ را باید در منفعتی سراغ گرفت که مرد شماره یک کرملین انتظار آن را می‌کشد و آن احیای روسیه قدیم و البته در قالبی جدید است. چنانچه غرب همچنان مقابله نظامی با روسیه را خط قرمز خود قرار دهد، پوتین می‌تواند دستاورد مورد انتظار را قابل دسترسی بداند. در‌این‌صورت، جهان باید با نظم نیم‌بندی که در این حدود ۳۰ سال شکل گرفته است، وداع گوید و آمریکا هم دیگر قدرت بلامنازع جهانی به شمار نیاید. اینکه آمریکا و متحدانش بتوانند روسیه را سر جای خود بنشانند و خود را به‌عنوان قدرت بلامنازع به منصه ظهور برسانند یا کرملین به آرزوی خود نائل آید و سایر مناطق مد‌نظر را به تیول خود درآورد، فعلا معلوم نیست؛ اما آنچه روشن است، این است که تحقق هر‌کدام از دو شق مزبور تبعات منفی خاصی دارد که مخرج مشترک‌شان در بازتولید اقتدارگرایی و قدرقدرتی و قلدری، هرچند هر‌کدام به شکلی، خلاصه می‌شود. چنین نتیجه شومی می‌تواند کشورهای کوچک و متوسط را به‌شدت تهدید کند و اندک فضای تنفسی موجود را هم از آنها سلب کند.
کیاست و هوشمندی سیاسی حکم می‌کند که کشور ما در برابر حمله نظامی گسترده روسیه به کشور مستقل دیگری رویکرد متعادل و متناسبی اتخاذ کند. نباید به دلیل ضدیت با غربی‌ها و ناتو حسگرهای خود را از کار بیندازیم و نسبت به تجاوزگری چشم روی هم بگذاریم. زیبنده نیست برای آنکه همسایه شمالی را از خود نرنجانیم، رنج و حرمان میلیون‌ها انسان بی‌گناه را به فراموشی بسپاریم. شاید بتوان گفت‌وگوی تلفنی با پوتین تنها ساعاتی بعد از حمله به اوکراین را به شکلی توجیه کرد؛ اما به ادبیات گفت‌وگوی صورت‌گرفته ایراد اساسی وارد است. از‌جمله آنکه کدام جنگی را در تاریخ می‌توان یافت که نتیجه‌اش به نفع ملت‌ها تمام شده و برای منطقه درگیری امنیت آورده باشد که حالا ما آرزوی آن را می‌کنیم؟! اگر جنگ ذاتا مذموم است که هست، چگونه می‌شود از امر بالذات مذموم کسب نتیجه مثبت امیدوار بود؟
وقتی حافظه تاریخی مردم ما تجاوزات روس تزاری و دولت طرفدار شوروی سابق (عراق صدام) به کشورمان را از یاد نمی‌برد و از کشورهایی که در وقت تجاوزگری با متجاوز دمساز شدند نمی‌گذرد، چه توقعی از مردم کشورهای مورد تجاوز دیگر داریم که آنها ببخشند و بگذرند؟ چکیده کلام آنکه اگر در راستای انجام بده‌بستانی سیاسی روی حمایت روسیه از کشورمان در مذاکرات هسته‌ای و هر چیز دیگر تا آن حد حساب باز کرده‌ایم که حاضر می‌شویم اخلاقیات و ارزش‌های‌مان را هزینه کنیم، به‌صراحت باید بگوییم که این راه به جایی نمی‌برد.‌ فارغ از جنبه اخلاقی موضوع، اینکه با اتخاذ سیاست خارجی سوگیرانه به سمت قدرت مد‌نظر یله شویم و با قدرت دیگر شرطی عمل کنیم، به گونه‌ای که هرجا اسمی از آن به میان می‌آید، پیش‌فرض را بر تقابل با آن گذاشته باشیم هم «بازی با حاصب جمع صفر» است. سیاست خارجی متوازن ایجاب می‌کند که در جنگ فیل‌ها که به نظر می‌رسد هم‌اکنون به جریان افتاده، راه‌های گریز از لگدکوب‌شدن را بیابیم و آنها را بپیماییم. کیان کشور با چشم‌دوختن به قدرت‌ها محفوظ نمی‌ماند، ولی با پشت‌کردن به یکی برای خوشایند دیگری حتی از دست هم می‌رود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 سه دلیل نیلی برای امتناع اصلاحات ساختاری
✍️ محمدصادق جنان‌صفت

مسعود نیلی بدون تردید برجسته‌ترین و یا دست‌کم یکی از برجسته‌ترین اقتصاددانان ایرانی ساکن سرزمین به حساب می‌آید که اصولا بدون از پیش اندیشیدن، چیزی نمی‌گوید و نیز در سخنانش به بیراهه نمی‌رود و همیشه چیزی برای آموزش دادن دارد.او در سال‌های تازه‌سپری‌شده و به ویژه پس از آنکه از دولت حسن روحانی کنار کشید توانست کمی از احتیاط‌های یک دولتمرد را کنار گذاشته و صریح و رک درباره روزگار تیره اقتصاد ایران نکات بسیار مهمی را بر زبان آورد. او که همیشه امیدوار بود در سال‌های تازه‌سپری‌شده ایمان و باور کارشناسی‌اش نسبت به انجام کامیاب اصلاحات ساختاری در اقتصاد را به نظر نگارنده از دست داده است. او در تازه‌ترین گفت‌وگوی رسانه‌ای با نشریه اتاق بازرگانی تهران با صراحت بیشتری از ناممکن شدن اصلاحات ساختاری در اقتصاد ایران سخن گفته که به طور خلاصه در سطرهای زیر می‌خوانید:
یکم- به گمان مسعود نیلی اصلاحات ساختاری در وضعیت امروز ایران به دلیل اینکه دیگر منابع طبیعی کافی برای رشد و توسعه وجود ندارد سخت و ناممکن شده است. او می‌گوید ایران به اندازه کافی برای توسعه پرسرعت زراعت ندارد و کمبود منابع آب و خشکسالی بخش تولید علوفه و نیز دامداری، مرغداری و لبنیات را تهدید می‌کند. منابع نفت و گاز ایران بدون مشتری شده‌اند. هوای کلانشهرها آلوده شده و نفس کشیدن هر روز سخت و سخت‌تر می‌شود. از سوی دیگر دولت‌ها منابع مالی موجود در بانک‌ها را پیش‌خور کرده و ناترازی سترگی بر بانک‌ها حاکم است که اگر بانک مرکزی دستش را از پشت بانک‌ها بردارد با سر به زمین می‌خورند. منابع سازمان تامین اجتماعی نیز از سوی دولت‌ها پیش‌خور شده است و در آینده نه‌چندان دور این صندوق‌ها نمی‌توانند از منابع خود مستمری بازنشستگان را بدهند. کسری بودجه عظیم ایران به اندازه‌ای شده است که پرکردن شکاف منابع درآمدی با هزینه‌ها ناممکن می‌شود.
دوم- مسعود نیلی باور دارد سیاستگذاران ایرانی چهار دهه است یک جور فکر می‌کنند و یک جور عمل می‌کنند و اندیشه نو و مدرن را قبول نمی‌کنند. این روش اندیشه و عمل دیگر به درد اقتصاد امروز ایران نمی‌خورد. دولت‌های ایران تنها یک کار کرده و می‌کنند. منابع ایران را حراج کرده و می‌خواهند برای همه شهروندان حداقل معیشت را فراهم کنند اما این اندیشه و این راهبرد دیگر جواب نمی‌دهد و تا روزی که این ذهنیت هست که به نظر می‌رسد هست اصلاحات ساختار اقتصادی ممتنع است.
سوم- مسعود نیلی باور دارد که سوخت اصلی و بی‌بدیل اصلات ساختاری اقتصادی سرمایه اجتماعی است که اعتماد شهروندان به مدیران و سیاستگذاران شاخص این سرمایه به حساب می‌آید. با توجه به اینکه پس از جنگ چهار دولت با راهبردهای گوناگون در ایران تاسیس شده و هرکدام انبوهی از وعده‌ها داده‌اند که محقق نشده است شهروندان دیگر اعتمادی به سیاستگذاران ندارند. از سوی دیگر تورم‌های بالای ۲۰ درصد در یک دوره طولانی تاب‌آوری شهروندان را از نظر پس‌انداز به محاق برده است. آنها توانایی اصلاحات اقتصای را که باید ریاضت بکشند از دست داده‌اند.
بنا به سخنان امروز مسعود نیلی همچون چند سال پیش که گفت و درست هم گفت که ابرچالش‌ها راه توسعه ایران را می‌بندند باید تاکید کرد راه اصلاحات ساختاری در اقتصاد که برای بقای این سرزمین از نان شب هم واجب‌تر است از دسترس برای همیشه خارج می‌شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 روسیه و معضل امنیت در اروپا
✍️ دکتر رحمن قهرمانپور

حمله غیرمنتظره روسیه به اوکراین، اروپا را در وضعیت دشواری قرار داده است. اتحادیه اروپا به‌عنوان بزرگ‌ترین میراث نظم بین‌المللی لیبرال و معماری امنیتی برآمده از آن با بزرگ‌ترین بحران بعد از پایان جنگ سرد مواجه شده است.

کابوس تکرار مصیبت‌های جنگ جهانی دوم در اروپا از هر زمان دیگری به اروپا نزدیک‌تر است و کشورهای شرق اروپا سخت نگران ناتوانی آمریکا و ناتو در حمایت از آنها در برابر روسیه‌اند.

فضای آرام و صلح‌آمیزی که بعد از پایان جنگ سرد بر اروپا حاکم شد و زمینه را برای ظهور اتحادیه اروپا و همگرایی سیاسی و اقتصادی و گذار از معضلات تامین امنیت ملی فراهم کرد، با حمله روسیه به اوکراین و خروج بزرگ‌ترین قدرت دفاعی اروپا یعنی بریتانیا از اتحادیه اروپا در حال تغییر است. بهشت امنیتی که نزدیک به سه دهه بر اروپا حاکم بود و به دولت‌های اروپایی فرصت می‌داد فارغ از دغدغه امنیت ملی توجه خود را بر توسعه و پیشرفت اقتصادی و فنی متمرکز کنند، به تدریج در حال رنگ باختن است.

روسیه از دخالت در انتخابات و تقویت راست ‌افراطی و تهدید لفظی ناتو پا را فراتر گذاشته و به حاکمیت ارضی اوکراین تجاوز کرده است. اوکراینی که در زمان جنگ سرد همواره یکی از جمهوری‌های قدرتمند شوروی بود و نقش کلیدی در ایجاد موازنه قوای استراتژیک با اروپا داشت و بعد از فرو‌پاشی درصدد نزدیکی به غرب و پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو بر آمد و‌ ‌‌به‌ همراه گرجستان به یکی از دغدغه‌های جدی امنیتی مسکو تبدیل شد.

فرهنگ سیاسی در اروپای بعد از جنگ جهانی دوم مخصوصا در کشوری مثل آلمان با نفی جنگ و خشونت گره خورد و اروپا امیدوار بود کابوس جنگ جهانی دوم را با ایده همگرایی برای همیشه پشت سر بگذارد. اما جنگ بالکان، بحران اقتصادی ۲۰۰۸، اشغال کریمه توسط روسیه، خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، ظهور راست‌افراطی و بحران مهاجرت، خواب راحت را از چشم اتحادیه اروپا ربود و اکنون حمله روسیه به اوکراین، رویای همگرایی اروپایی و معماری امنیتی برآمده از آن را بیشتر از هر زمان دیگری در معرض تهدید قرار داده است.

نگاهی به تاریخ روسیه نشان می‌دهد این کشور میل به طولانی‌تر کردن بحران‌ها دارد و آنها را همچون زخم لای استخوان نگه می‌دارد. بحران گرجستان و اوکراین نمونه روشنی در این مورد است که در آنها روسیه میل به تبدیل شدن این کشورها به زمین سوخته برای غرب دارد.

حمله روسیه به اوکراین امنیت اروپا را بیشتر از هر زمانی در سه دهه گذشته به آمریکا و در مرحله بعد بریتانیا یعنی محور آنگلوساکسون وابسته خواهد کرد؛ چیزی که خوشایند فرانسه و آلمان و ایتالیا نیست. شاید وجود دشمن مشترک به نام روسیه به تقویت انسجام درونی ناتو و کنار گذاشتن اختلافات بینجامد؛ اما در چشم‌انداز موجود نمی‌توان انتظار داشت ناتو به دوران اوج خود در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ برگردد یا اتحادیه اروپا بتواند مستقلا و با تشکیل ارتش اروپایی امنیت خود را تامین کند؛ زیرا اساسا نظم بین‌المللی لیبرالی که ناتو و اتحادیه اروپا از دل آن برآمده‌اند در معرض ضعف و افول است که نه آمریکا می‌خواهد هزینه‌های حفظ این نظم را بپردازد و نه اروپا توان چنین کاری را دارد. حالا دیگر معلوم شده این نظم قادر به جلوگیری از تهدیدات امنیتی روسیه و مهار قدرت چین نبوده است. حمله روسیه به اوکراین وابستگی مسکو را به پکن بیشتر از گذشته خواهد کرد تا مسکو بتواند با تحریم‌های غرب مقابله کند و این به نفع چین است.

اما بی‌تردید اروپا را باید بزرگ‌ترین بازنده بحران اوکراین دانست. ناتوانی اروپا در دفاع از مرزهای خود در مقابل روسیه و ناتوانی در حمایت از ارزش‌های بنیادین اروپایی و لیبرال دموکراسی، ضعف اروپا را در نظم کنونی عیان کرده است؛ ضمن اینکه اگر روسیه نتواند در اوکراین به سرعت به خواسته‌های خود برسد و پیروزی قاطع خود را اعلام کند، شرایط برای پوتین بغرنج‌تر خواهد شد. اعتبار سیاسی پوتین تا حد زیادی به عملکرد او در بحران اوکراین وابسته است. او با دمیدن بر هیجان موضوع اوکراین و تبدیل کردن آن به یک موضوع حیاتی برای اعتبار خود وارد جنگی شده است که فعلا سرانجام روشنی برای آن متصور نیست. درست است که نظم بین‌المللی لیبرال ضعیف شده است، اما این نظم فرونپاشیده است و لذا آمریکا و بریتانیای جداشده از اتحادیه اروپا به راحتی اجازه نخواهند داد پوتین پیروز میدان نبرد اوکراین شود و ناسیونالیسم اسلاوی را در شرق اروپا تبدیل به اصلی‌ترین جریان سیاسی کند.

اگر پوتین نقشه خود را در اوکراین به راحتی عملی کند، یک کمربند مهم ژئوپلیتیک از مرز چین تا آسیای مرکزی و قفقاز و دریای سیاه و مدیترانه تشکیل خواهد داد و ناقوس مرگ نظم بین‌المللی لیبرال را به صدا در خواهد آورد و جایگاه خود را به‌عنوان سومین قطب قدرت در نظم آینده تثبیت خواهد کرد. شاید چین با تضعیف نظم بین‌المللی لیبرال با هزینه روسیه موافق باشد، اما بی‌تردید مایل نیست قدرت را در عرصه جهانی به جز آمریکا با قدرت سوم دیگری مثل روسیه تقسیم کند.

نحوه پایان جنگ اوکراین تاثیر عمیقی بر آینده قدرت روسیه خواهد داشت؛ اما تا اینجای کار بدون تردید اروپا بیشترین ضرر را از بابت جنگ اوکراین متحمل شده است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0