در چنین فرآیندی بود که جو بایدن در سوم مارس ۲۰۲۲ قانون اضطراری اعمال محدودیتهای اقتصادی آمریکا علیه ایران را برای یک سال دیگر تمدید کرد. براساس قانون سال ۱۹۹۵ جمهوری اسلامی ایران به عنوان بازیگر تهدیدکننده منافع ملی آمریکا معرفی شد که باید از سازوکارها و قواعد محدودکننده علیه آن بهره گرفت.
در این فرآیند، انگارههای مختلف و گمانهزنیهایی درباره سفر «رافائل گروسی» مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به ایران در ۵ مارس ۲۰۲۲ نیز مطرح شده است.اگرچه نقل قولهای مطرح شده درباره آینده برجام و نتایج دیپلماسی وین متفاوت است، اما واقعیت آن است که روند فعالیتهای ایران با گروههای مختلف اروپایی، چین، روسیه و ایالاتمتحده با فراز و نشیبهای خاص خود در حال تداوم است. اگرچه هنوز ایران و ایالاتمتحده تصمیم سیاسی خود درباره سانتریفیوژها و میزان اورانیوم غنی شده در ایران را علنی نکردهاند، اما روند عمومی دیپلماسی هستهای وین بیانگر آن است که فرآیندهای نیل به توافق از سوی تمامی دیپلماتهای شرکتکننده در مذاکرات وین با انگاره مثبت تحلیل میشود.
رای ممتنع ایران به موضوع اقدام نظامی روسیه در اوکراین نیز پیچیدگیهای بیشتری را در ارتباط با چگونگی کنش رفتاری ایران منعکس میسازد.رای ایران بیانگر این واقعیت است که زیرساختهای بحرانسازی امنیتی در حوزه مرزهای همجوار روسیه را کشورهای اصلی و تاثیرگذار در پیمان ناتو فراهم آوردهاند.انگارهای که براساس تفکر گسترش ناتو آمریکا شکل گرفت و زمینه بسیاری از بحرانهای منطقهای را به وجود آورده است.
۱- چرایی رویارویی نظامی روسیه در اوکراین
بررسیهای تاریخی نشان میدهد که سیاست خارجی روسیه از انعطافپذیری و ظرافت چندانی برای حل و فصل بحرانهای بینالمللی برخوردار نیست. از سوی دیگر، فرهنگ صلب در حوزه سیاست خارجی اوکراین نیز به میزان قابلتوجهی تحتتاثیر اندیشههای راهبردی و تاکتیکی روسیه قرار داشته است.به همین دلیل زمینه برای حل و فصل بحران اوکراین از طریق سازوکارهای مسالمتآمیز امکانپذیر نشد.حمایتهای فراگیر و سند امنیت ملی اوکراین درباره آینده کنش امنیتی آن کشور در ارتباط با روسیه، زیرساختهای جدال نظامی و بحران امنیتی جدیدی را در فضای منطقهای اجتنابناپذیر ساخت.
واقعیت آن است که آمریکاییها تمایل چندانی به درک واقعیتهای مربوط به «معمای امنیتی» در ارتباط با بحرانهای منطقهای نداشته و به همین دلیل از آموزههای موازنه قدرت مورد نظر کیسینجر فاصله گرفتهاند.
کیسینجر نخستین بار در سال ۲۰۱۴ و در شرایطی که عطش گسترش آمریکا و ناتو از طریق انقلابهای رنگی در اوکراین، بحرانساز بود، ضرورت ایفای نقش اوکراین در قالب کشوری بیطرف به لحاظ راهبردی و همکار اقتصادی اروپا را اجتنابناپذیر دانست. اگرچه بحران اوکراین، بسیاری از تحلیلگران موضوعات منطقهای و بینالمللی را با نشانههایی از ابهام ژئوپلیتیکی و راهبردی روبه رو ساخته؛ اما واقعیتهای موجود از سوی تحلیلگران رئالیست روابط بینالملل قابل درک و پیشبینی بود.
بهگونهای که کیسینجر به این موضوع اشاره دارد که انگاره رویارویی جهان غرب با روسیه و در اوکراین برای آینده منطقه مخاطرهآمیز خواهد بود. واقعیت این است که ایالاتمتحده، اروپا، ناتو و روسیه هیچ یک نتوانستند شکل مناسبی از مدیریت بحران را برای کنترل خشونت در دستور کار قرار دهند؛ به همین دلیل است که عدهای از تحلیلگران به این موضوع اشاره دارند که آمریکا از سازوکارهای «تلهگذاری تاکتیکی» برای درگیرسازی روسیه در نبردی منطقهای بهره گرفته است.
چرایی حمله نظامی روسیه به اوکراین را باید در نشانههای موازنه قدرت جستوجو کرد. گسترش ناتو را میتوان یکی از عوامل اصلی تغییر در موازنه قدرت منطقهای دانست.چنین انگارهای را میتوان به عنوان عامل اصلی اقدام نظامی روسیه در اوکراین دانست. هرگونه بحران بینالمللی دارای ریشههای اجتماعی، تاریخی، ژئوپلیتیکی و تاکتیکی است.کشورهای عضو ناتو و اتحادیه اروپا به همراه ایالاتمتحده از سازوکارهای «سنگربندی در برابر روسیه» بهره گرفته و این امر زمینه شکلگیری اقدام نظامی اجتنابناپذیر را فراهم آورد.
بحران اوکراین و گسترش فرآیند خشونت بیانگر این واقعیت است که هنوز «ابزارهای نظامی و جنگ» برای حل و فصل چالشهای امنیتی دارای کارکرد است. هرگاه نشانههایی از بحران در روابط بینالملل به وجود آید، زمینه برای نقشیابی کنش خشونتآمیز کشورها بهمنظور حل موضوعات ژئوپلیتیکی اجتنابناپذیر خواهد بود. چنین سیاستی را ایتالیا و اتحاد شوروی در سالهای دهه ۱۹۳۰ به کار گرفتند. اشغال فنلاند بیانگر این واقعیت بود که هرگاه شکلبندیهای ساختاری نظام بینالملل در فضای بحران و عدم ثبات قرار داشته باشند، هر کشوری تلاش خواهد کرد تا اهداف سیاسی خود را از طریق سازوکارهای نظامی تحقق بخشد.
الگوی رفتاری روسیه در «حوزه کشورهای خارجنزدیک» همانند گرجستان و اوکراین بیانگر این واقعیت است که خشونت و ابزار نظامی میتواند زمینه کنترل بحرانهای نوظهور را فراهم آورد. اقدام نظامی روسیه در گرجستان بیانگر این واقعیت بود که ناسیونالیسم روسی همواره از انگیزه و قابلیت مناسبی برای گسترش حوزه ژئوپلیتیکی خود برخوردار است.به این ترتیب، موضوع مربوط به انقلاب رنگی علیه «ویکتور یانوکوویچ» در سال ۲۰۱۴ بیانگر این واقعیت بود که الگوی کنش جهان غرب در ارتباط با اوکراین ماهیت تصاعدیابنده دارد. پوتین به این جمعبندی رسید که بایدن دارای اندیشه نئولیبرال بوده و چنین رویکردی نمیتواند مانع تغییر جهت ژئوپلیتیکی اوکراین به سمت ناتو شود. تغییر در موازنه قدرت و بهرهگیری کارگزاران آمریکایی از سازوکارهای نئولیبرالی توسعهگرا، زیرساختهای بنیادین حمله نظامی روسیه به اوکراین را به وجود آورد.چنین اقدامی هیچگونه مشروعیت سیاسی و اخلاقی در سیاست خارجی ایران ندارد؛ اما اگر خواسته باشیم چنین فرآیندی را براساس انگارههای رئالیستی و نئورئالیستی روابط بینالملل تحلیل کنیم، ماهیت اجتنابناپذیر و تعینی خواهد داشت.
۲- قالبهای ادراکی پوتین در اقدام نظامی علیه اوکراین
همواره نظامیگری، خشونت و توسعه سرزمینی بخشی از عرصه سیاست خارجی روسیه بوده است. علت اصلی چنین نشانهها و فرآیندی را میتوان در ارتباط با موضوع قدرت ملی روسیه مورد توجه قرار داد. روسیه دارای قدرت سرزمینی بوده و نتوانست موقعیت خود را در ارتباط با موج سوم و چهارم انقلاب تکنولوژیک ارتقا دهد. مزیت نسبی روسیه در دوران موجود را منابع طبیعی، صادرات نفت و گاز تشکیل میدهد.چنین قابلیتهایی بیانگر آن است که روسیه احساس میکند باید کنش ژئوپلیتیکی و راهبردی خود را در حوزه مزیت نسبی خویش تعریف و تنظیم کند.
حمایت روسیه از اعلام خودمختاری جمهوریهای خلقی «دونتسک» و «لوهانسک» بیانگر این واقعیت است که مزیت نسبی و الگوی رفتاری روسیه معطوف به ایجاد مناطق حائل خواهد بود. روسیه چنین الگوی رفتاری را در ارتباط با گرجستان به کار گرفته و چنین سیاستی را در حوزه جغرافیای سرزمینی اوکراین نیز تکرار کرد.واقعیتهای روابط بینالملل بیانگر این موضوع است که اگر کشوری از ابزارها و سازوکارهای خاصی در روابط بینالملل بهره گرفت، امکان تکرار آن در آینده نیز وجود دارد.
واقعیتهای ژئوپلیتیکی بیانگر آن است که گرجستان، روسیه سفید و اوکراین برای امنیت ملی و ژئوپلیتیکی روسیه در قالب منافع حیاتی سنجیده میشوند. به همین دلیل است که اتحاد شوروی در دهه ۱۹۳۰ به فنلاند حمله نظامی کرد. اتحادیه اروپا برای کنترل بحران از سازوکارهای مربوط به دیپلماسی چندجانبه در قالب «مذاکرات مینسک» بهره گرفت. واقعیت آن است که «گروه تماس سهجانبه مینسک» متشکل از «آلمان، فرانسه و روسیه» نتوانست اقدام موثری برای جلوگیری از مهار بحران به انجام رساند.
نتیجه
ایالاتمتحده و اتحادیه اروپا در سالهای گذشته تلاش کردند تا زمینه شکلگیری جنگ سرد جدیدی در ارتباط با روسیه را به وجود آورند. واقعیت آن است که روسیه و ایالاتمتحده با نشانههایی از افول قدرت روبرو هستند.هرگاه کشوری با تغییر موازنه قدرت روبه رو شود، امکان بیشتری برای کاربرد اقدام نظامی پیدا خواهد کرد. به همین دلیل است که سنتهای روسی به همراه ژئوپلیتیک خارج نزدیک توانستند زمینههای تغییر تدریجی در موازنه قدرت را فراهم کنند.
اگر ایالاتمتحده از قدرت ژئوپلیتیکی و راهبردی موثری برخوردار بود، در آن شرایط بایدن تمایلی به کاربرد قدرت نظامی در اوکراین نشان نداده و ترجیح میداد تا موضوعات منطقهای را از طریق سازوکارهای مدیریت بحران حل و فصل کنند.طبعا چنین فرآیندی در آینده سیاست منطقهای روسیه ادامه خواهد داشت.تغییر در ساختار قدرت اوکراین را میتوان واقعیت اجتنابناپذیر سیاست دفاعی و امنیتی روسیه در ماه مارس ۲۰۲۲ دانست.
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط