🔻روزنامه ایران
📍 اصلاح ارز ترجیحی در مجلس و چند نکته
✍️ محمدرضا عبداللهی
در توضیح مصوبه دیروز مجلس در رابطه با ارز ۴۲۰۰ تومانی می‌توان گفت به دولت اختیار داده شده که در سال ۱۴۰۱ تا سقف منابع ردیف ۱۸ تبصره ۱۴ قانون بودجه منابع برای ارز
۴۲۰۰ تومانی در نظر گرفته شود.
عددی که در گذشته درلایحه قرار داشت مبلغ ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بود اما احتمالاً این عدد در مجلس دستخوش تغییراتی شده است. در واقع فرض بر این است که مجلس در کمیسیون تلفیق یک‌بار مصوب کرده بود برای سال آینده حدود ۹ میلیارد دلار منابع برای ارز ۴۲۰۰ تومانی تخصیص یابد. اگر فرض کنیم همین رقم را نمایندگان به‌عنوان ردیف ۱۸ تبصره ۱۴ بودجه در نظر بگیرند، مابه التفاوت ارز نیمایی که در بودجه ۲۳ هزار تومان لحاظ شده تا ۴۲۰۰ تومان حدود ۱۹ هزار تومان است که در ۹ میلیارد دلار رقمی در حدود ۱۷۰ هزار میلیارد تومان باید منابع در آن ردیف پیش‌بینی شود.
معنایش این است که این اختیار به دولت داده شده تا در صورتی که هر یک از اقلام ارز ۴۲۰۰ تومانی را حذف می‌کنند از طریق سازوکار مناسب حمایت صورت بگیرد که برای کالاهای اساسی از طریق کالا برگ الکترونیکی و برای دارو و اقلام پزشکی هم سازوکار بیمه‌ای در نظر گرفته شده است. همه اینها در شرایطی است که پرداختی افراد معادل شهریور ۱۴۰۰ باشد و بیش از آن تجاوز نکند.
به بیانی دیگر در رابطه با این مصوبه چند نکته قابل ذکر است نخست آنکه هنوز هیچ تصمیم قطعی در خصوص حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی گرفته نشده یعنی به دولت این اختیار داده شده که ارز را حذف کند اما الزام نشده است. این تصمیم یعنی با توجه به اینکه دولت در لایحه تقدیمی خود ارز ۴۲۰۰ تومانی را حذف کرده بود، مجلس با هوشمندی سعی کرده با دادن این اختیار مسئولیت امور مربوط به ارز ترجیحی را به دولت واگذار کند. از سوی دیگر دولت ملزم شده در صورت حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی کالاها را به قیمت شهریور ۱۴۰۰ نگه دارد. در مورد اقلام دارویی و پزشکی نیز که پیش‌تر افزایش داشته‌اند اجرایی کردن آن چندان دشوار نیست اما در خصوص اقلام کالاهای اساسی تا حدودی دولت با دشواری‌هایی مواجه می‌شود چرا که همین الان که در انتهای سال هستیم قیمت‌ها با شهریور ماه فاصله دارد و خیلی از اقلام به‌دلیل تورم عمومی که دارند مشمول افزایش قیمت شده‌اند. صرف‌نظر از اینکه ارز ۴۲۰۰ تومانی به این کالاها اختصاص داده می‌شود یا خیر، شاید بهتر بود اینجا هم اختیار قیمت‌گذاری به دولت داده می‌شد تا دولت متناسب با شرایط بازار و وضعیت رفاهی خانوارها قیمت‌ها را تعیین کند نه بر اساس شهریور ۱۴۰۰. چون اگر اختلاف قیمت بازار با شهریور ۱۴۰۰ زیاد باشد بار هزینه‌ای بودجه‌ای را به دولت تحمیل می‌کند. در نهایت هم باید به نحوه حمایت اشاره کرد که به‌صورت کلی گفته شده به روش کالا برگ حمایت شود. توصیفی که بسیار کلی است و شامل جزئیات نمی‌شود اما چون نمایندگان به دولت تکلیف کرده‌اند به ازای هر کالایی که حذف می‌کند متناسب با آن به قیمت شهریور ۱۴۰۰ حمایت کند به‌صورت نهفته کوپن کالایی را تداعی می‌کند یعنی گویی این جنس از حمایت مدنظر نمایندگان است.


🔻روزنامه کیهان
📍 جنگ ترکیبی و کوچه جنتلمن‌ها
✍️ محمد ایمانی
۱- جنگ، چقدر زشت منظر است! ناامنی، کشتار، ویرانی و آوارگی. شاید اگر اوکراین در شرق اروپا نبود، خیلی‌ها به یاد نمی‌آوردند که یمن و فلسطین و سوریه و عراق و افغانستان - یا همین ایران عزیز ما-
نه ده روز، بلکه سال‌ها گرفتار جنگ‌هایی فجیع بوده‌اند. ویرانگر‌تر از جنگ نظامی، جنگ رسانه‌ای در اعماق ذهن‌هاست؛ که به دلشوره یک «چشم آبی مو بور»، هزاران برابر ضریب می‌دهد، اما فریاد ده‌ها میلیون انسان مظلوم و جنگزده در غرب آسیا را در هیاهوی تبلیغاتی دفن می‌کند. «چشم آبی موبور» هم اوکراینی نیست. اگر دقت کنیم، کسی که دنیا باید به‌خاطر نگرانی او خود را به آب و آتش بزند، در واقع، مو بور اروپای غربی و آمریکایی است، که از گران شدن قیمت نفت و گاز و بنزین دلشوره گرفته‌اند. و الّا اگر مردم اوکراین حرمت داشتند، غرب آنها را بازیچه دست‌درازی نمی‌کرد و از کشورشان، مستعمره سیاسی و نظامی و امنیتی نمی‌ساخت.
۲- نیروی نظامی متعارف در دنیا، ذاتا خشن‌ تربیت می‌شود. او باید بی‌محابا بنا‌ها و افراد مقابل را بکوبد و پیش برود. و چه صحنه‌های مشمئز‌کننده که بر جا می‌گذارد. در افغانستان و عراق مکررا اتفاق افتاد که‌ اشغالگران بی‌سر و پا نیمه‌شب، درِ خانه یا اتاق خواب شهروندان را شکستند و هرکس را خواستند، کشتند یا ربودند. اذن و اجازه صاحب‌ خانه معنا نداشت. اما تاریخ، یک رزمنده متمایز از همه نظامیان غرب و شرق دنیا را به‌خاطر دارد. قاسم سلیمانی، فرمانده مبارزه با اشغال و ‌تروریسم، که هر چند برای تامین امنیت صاحب ‌خانه‌ گریزان از جنایات داعش جنگیده، اما برایش نامه می‌‌نویسد، شماره تلفن می‌گذارد و از اینکه از منزل او در عملیات آزاد‌سازی بوکمال (مرز عراق و سوریه) استفاده کرده، حلالیت می‌‌طلبد: «خانواده‌ عزیز و محترم؛ سلام‌‌علیکم. من برادر کوچک شما قاسم سلیمانی هستم... اولاً از شما عذر می‌‌خواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که از خانه شما، بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم... من در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نماز هم به نیت شما خواندم و از خداوند متعال خواستارم که عاقبت ‌به‌ خیر شوید. محتاج دعای شما هستم. برادر یا فرزند شما؛ سلیمانی».
۳- جنگاور و این قدر رقیق‌القلب؟ رقیق‌القلب، و پشت پا زده به همه محبت‌ها نسبت به خانواده و فرزند و همسر؟ آیا یک ژنرال آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی، یا روسی و چینی سراغ دارید که توانسته باشد نامه‌ای چنین شرافتمندانه و متعالی برای دخترش بنویسد و با خون خویش، پای ادعایش را امضا کند:
«هر بار که سـفر را آغاز می‌‌کنم، احساس می‌کنم دیگر نمی‌بینمتان... شما چشمان منید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده، همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هرچه در این عالم فکر کرده‌ام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی‌توانم و این به‌دلیل علاقه‌ من به نظامی‌گری نبوده و نیست. به‌دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به‌خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار، حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا‌ گریاندن شما... فکر کردم برای شـما زندگی کنم. دیدم برایم خیلی مهم‌ و ارزشمندید، طوری که اگر به شما درد برسد، همه‌ وجودم را درد فرا می‌‌گیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود، من خودم را در میان شعله‌‌های آتش می‌بینم. اگر روزی ‌ترکم کنید، بند بند وجودم فرو می‌ریزد. اما دیدم چگونه می‌توانم حلّال این خوف و نگرانی‌‌هایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهمّ مرا علاج کند و او جز خدا نیست... اولین‌بار است که اعتراف می‌‌کنـم؛ هرگز نمی‌خواستم نظامی شـوم، هرگز از مدّرج شـدن خوشـم نمی‌‌آمد. من کلمه‌ زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی‌خاست، بر هیچ منصبی‌ترجیح نمی‌دهم...
عزیزم از خدا خواستم وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفته‌‌ام، برای ایستادن در مقابل آدم‌کُشان است، نه برای آدم کشتن. خود را سربازِ درِ خانه هر مسلمانی می‌بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه‌ مظلوم که ناقابل‌تر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت ‌زده بی‌‌پناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه ‌به‌ سینه چسبانده هراسان، و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت‌سر خود برجای گذاشته، می‌جنگم. عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی‌خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می‌کنید. چه کنم برای آن دختر بی‌پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل ‌گریان که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار ‌نمایید... دخترم خیلی خسته‌ام. سی سال است که نخوابیده‌‌ام، اما دیگر نمی‌خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می‌ریزم که پلک‌‌هایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشـد تا نکند در غفلت من، آن طفل بی‌پناه را سر ببرند. وقتی فکر می‌کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اسـت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است، حسینم و رضایم است، از من چه توقعی دارید؟ نظاره‌‌گر باشم، بی‌خیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی‌توانم این‌گونه زندگی بکنم». این هم یک معنای کلام امیرمومنان(ع) است که فرمود «انّ اخا الحرب الارق. مرد جنگی بیدار است».
۴- اکنون به اعتبار نقش‌آفرینی ارتش رسانه‌ای غرب، زشتی جنگ به چشم مردم جهان آمده و ویرانگری بمب و موشکباران را می‌بینند. اما آیا حواس دنیا به زرادخانه‌های پنتاگون و لابراتوارهای جنگ‌افزار‌سازی سازمان سیا هم هست که چگونه ‌تروریست‌های خون‌آشام سازمان منافقین، داعش و جبهه النصره را ساختند و به جان ملت‌ها انداختند؟ یا چگونه دلقکان دست آموز را در قالب پروژه «کودتای مخملین» در کشور‌ها پرورش دادند تا ملت‌های خود را طعمه دست و پا بسته در برابر سلطه آمریکا کنند؟ جنگ البته، صحنه‌های کریه دیگری هم دارد. در دنیای مصیبت‌زده از جنگ تودرتو و ‌ترکیبی، مقامات وقیح آمریکایی چشم بر جنایت بن‌سلمان‌ها و نتانیاهو‌ها بستند، و به خود اجازه مجازات ملت‌ها با تحریم اقتصادی را دادند، ولی بسیاری از عزاداران امروز جنگ و جنایت، هیچ اعتراضی نکردند. خبرنگار شبکه CBS، روز ۱۲ می ‌۱۹۹۶، از خانم «مادلین آلبرایت» (وزیر خارجه دموکرات‌ها در دولت بیل کلینتون) پرسیده بود: «در اثر تحریم‌های شما، ۵۰۰ هزار کودک عراقی جان خود را از دست دادند، آیا ارزشش را داشت؟». و او با خونسردی پاسخ داده بود: «سؤال سختی است اما.... بله ارزشش را داشت»!
۵- مصاف ما با مدعی کدخدایی جهان، هویتی و موجودیتی است. او می‌خواهد سر به تن ملت ما نباشد یا برده و دنباله رو او باشیم - چنانکه حاضر است منافع اقتصادی غرب اروپا را قربانی زیاده‌خواهی خود در گسترش ناتو کند- ، و ما می‌خواهیم این نظم ظالمانه را به هم بزنیم. آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ۲۰ سال گذشته، بالغ بر ۱۰ جنگ ویرانگر را برای بلعیدن منطقه تحمیل کردند؛ و ما ایستادیم و هزینه هفت هزار میلیارد دلاری آنها را بر باد دادیم. به همین دلیل هم عقده‌های آنها، با برجام گشوده نشد و خواستار برجام‌های دو و سه برای مهار قدرت نظامی- موشکی و نفوذ بی‌بدیل منطقه‌ای ایران شدند. اما حالا نه تنها رویای‌شان تبدیل به کابوس شده، بلکه به تلافی خدعه و بدعهدی در برجام، تودهنی هم خورده‌اند. ایران، هم برنامه هسته‌ای خود را گسترش داده، هم موشک‌ها و پهپاد‌ها را به میدان آورده، و هم بی‌اعتنا به تحریم‌های فلج‌کننده و فشار حداکثری، فروش نفت خود را به بالای ۱/۲ میلیون بشکه رسانده است. کمدی تلخی برای آمریکاست که حالا در اوج تحریم‌ها، رویترز و واشنگتن‌پست می‌نویسند «در شرایط فعلی ۱۲۰ دلاری شدن قیمت نفت، ایران روی شناورها ۱۰۰ میلیون بشکه نفت دارد که اگر روزی یک میلیون بشکه را هم آزاد کند، رقم قابل توجهی است» و «یک راه برای تغییر محاسبات روسیه، تحریم صنعت نفت و گاز این کشور است. اما تحریم‌ها با دقت طراحی شده تا به روسیه اجازه دهد به فروش انرژی ادامه دهد. بایدن باید به باز کردن دو منبع بزرگ نفتی کمک کند و با تعلیق تحریم‌‌ها، تمام نفت ایران و ونزوئلا را به بازار برگرداند». ما که نفت خود را می‌فروشیم، چرا باید نیاز حیاتی غرب را اجابت کنیم و به بازار آنها آرامش بدهیم؟!
۶- گفته می‌شود با وجود عقب‌نشینی آمریکا در برخی موضوعات، چند گره مهم در مذاکرات وین مانده است؛ از جمله لغو موثر تحریم‌ها، و تضمین معتبر. یکی از این موضوعات، تحریم سپاه پاسداران است. عجیب نیست که آمریکا با «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» - بازوی قدرتمند و دست بزن جمهوری اسلامی- دشمنی کند. نهادی که «انسان ‌تراز تغییر دنیا» را‌ تربیت کرد، و از نفوذ فرهنگی در مقیاس جهانی، تا بازدارندگی نظامی و خدمات سازندگی و خودکفایی را به نمایش گذاشت.
سپاه پاسداران، دیده‌بان هوشمندی است که با وجود غفلت برخی مدیران، دست دشمن را خواند و مانع از دور خوردن کشور شد. برادر دیپلمات و انقلابی، جناب آقای امیرعبداللهیان، سال گذشته ضمن یادآوری خاطره‌ای گفت: «سردار سلیمانی به من زنگ زدند. با کنایه و خنده‌‌ای به من گفت دارید با آمریکایی‌ها قدم می‌‌زنید؟! سپس گفتند این پیامی را که می‌‌خواهم بگویم، به آقای ظریف برسانید. گفتند ما اسناد دقیقی به دست آوردیم مبنی بر اینکه در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای غول‌پیکر آمریکایی در فرودگاه موصل به زمین نشسته و ژنرال‌های آمریکایی پیاده می‌‌شوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال می‌‌روند. آنها به مدت
۵ ساعت در سالن vip فرودگاه مذاکره می‌‌کنند. در تمام این مدت هم، سلاح‌‌ها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی از هواپیماها پیاده می‌شد و در اختیار داعش قرار می‌‌گرفت. جزئیات این مذاکره و فایل آن در اختیار سردار بود. می‌خواستند با این اسناد به ما بگویند دشمنی که در حال مذاکره با شماست، قابل اعتماد نیست و بدانید آن روی سکه، این کارها را می‌‌کند».
۷- این هشدار مشفقانه، حتما همچنان در گوش دیپلمات ارشد ما و همکاران محترم ایشان طنین‌انداز است و بهتر از هرکس می‌دانند که نباید به تعبیر شهید سلیمانی، به دشمن کوچه داد. برجام قرار بود بهانه را از دست دشمن بگیرد و تحریم‌ها را لغو کند. اما چون به شکل غلط تنظیم و اجرا شد، هم بخش مهمی از برنامه هسته‌ای را به تعطیلی کشاند، هم تحریم‌ها را دوچندان کرد و هم معبری برای فشار‌های جدید دشمن گشود. خسارت‌های این غفلت بزرگ نباید تکرار شود. چاره کار هم یکی بیشتر نیست. حالا که آبشار تحریم رو به سقوط، و مقاومت در حال جواب دادن است، نباید به چیزی کمتر از لغو همه تحریم‌ها (انتفاع پایدار و تضمین شده ایران در حوزه‌های بانکی، مالی، نفتی و سرمایه‌گذاری) راضی شد، یا به چرخه معیوب قبلی بازگشت. آمریکا و غرب در برجام، مرتکب تدلیس و کلاهبرداری شدند و به همین علت، توافق به شکل معیوب سابق، قابل احیا نیست. اگر مذاکره، ادامه جنگ در کریدور‌های سیاسی است، نباید حتی برای لحظه‌ای از عملیات فریب «جنتلمن‌های پشت میز مذاکره» که همان ‌تروریست‌های فرودگاه بغداد هستند، غافل شد یا سر سوزنی اعتماد کرد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 تحریم روسیه و برجام
✍️عباس نجاری سیسی
اگر همین امروز پوتین دستور خروج ارتش روسیه از اوکراین را صادر یا همین امروز تمام شرق اوکراین را تصرف کند ،زخمی که بر پیکر اروپا وارد شده و شکاف عمیقی که در روابط روسیه با غرب ایجاد شده و بحرانی که موجب افزایش قیمت نفت و گازگردیده تا سالها همچنان باقی خواهد ماند. آثارمخرب بین المللی و منطقه ای حمله روسیه به اوکراین به این زودی ها از میان نخواهد رفت و بی ثبانی در قلب اروپا تا مدت‌ها ادامه خواهد داشت.مسابقه تسلیحاتی جدیدی شروع خواهد شد که حتی میتواند موجب گسترش بیشتر ناتو به شرق وهمچنین تحکیم موقعیت نظامیان و سیاستمداران تندرو در روسیه شود.روسیه بدنبال فضای حیاتی امن در قلب اروپاست و این موضوع با جستجوی فضای حیاتی در قلب اروپا توسط آلمان در دو جنگ جهانی قبلی مشابه است.خطر بزرگی امنیت جهان را تهدید میکند که آثار منطقه ای آن بویژه برای ایران بسیار حائز اهمیت است.نفت و گاز ایران بزودی برای جامعه جهانی مثلا در چین وهند و کره جنوبی اهمیت بیشتری خواهد یافت.لازمه بازگشت ایران به بازار نفت و گاز،سرمایه گذاری هنگفت در صنعت انرژی است و این امر فقط در سایه کاهش تنش از سوی غرب با ایران ممکن است مشروط بر اینکه ایران تحریم های اعمال شده غرب علیه روسیه را رعایت کند.این دو موضوع پیوندی تنگاتنگ دارند.روسیه در سال‌های اخیر به علت تحریم‌های بین المللی در روابط با ایران بسیار محتاطانه عمل کرد و امروزچنین احتیاطی از سوی ایران در سیاست خارجی و اقتصادی با روسیه لازم و ضروری است.اگر ایران در روابطش با روسیه که هرروز بیشتر از قبل تحت فشار و تحریم قرار خواهد گرفت جانب احتیاط را رعایت نکند مذاکرات احیای برجام نه تنها بی ثمر بلکه خسارت محض خواهد بود. بنظر میرسد ایده معافیت ایران از تحریم های روسیه ناشی از جنگ اوکراین را باید روی میز قرار داد.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ غرب‌گرایی تبشیری
✍️عباس عبدی
موضوع جالب این روزها نکاتی است که یک خانم غربی و ظاهرا اسراییلی به نام کاترین شکدم در یک روزنامه اسراییلی نوشته است. این خانم که مدتی به ایران می‌آمده، مورد استقبال رسانه‌های رسمی حکومتی بوده و با حجاب کامل و حتی چادر به زیارت کربلا و پیاده‌روی آن رفته است و اکنون مدعی است از ابتدا نفوذی بوده. بنده برخلاف فضای عمومی که درباره او داستان‌سرایی‌های مفصل کرده‌اند، نمی‌توانم از وی به عنوان یک جاسوس کارکشته نام ببرم و هنوز هم نمی‌دانم که آیا هدف او جاسوسی و دسترسی به اطلاعات ویژه بوده، یا هدف اصلی همین اتفاقی است که رخ داده و چیزی فراتر از آن ندارد. البته در مقام رد ابعاد بزرگ از جاسوسی احتمالی او نیز نیستم، ولی چون تاکنون شواهد روشنی از ابعاد ماجرا آشکار نشده، باید در اظهارنظر احتیاط کرد. در این یادداشت در پی طرح مساله مهم دیگری از این ماجرا هستم. اینکه چرا چنین افرادی به راحتی پذیرفته می‌شوند؟ ممکن است پاسخ و تحلیل این یادداشت برای شما تا حدی نامتعارف باشد، ولی اگر دقت شود، شاید با منطق آن همراه شوید. پاسخ کوتاهم این است. فقدان اعتماد به نفس، غرب‌گرایی و رسوخ فرهنگ تبشیری که این نیز بازتابی از غرب‌گرایی است ریشه این نوع نفوذها است. چرا؟ مشکل نواصولگرایان این است که به‌شدت دنبال سیاست تبشیری هستند و می‌خواهند غیر مسلمانان را مسلمان کنند، آن‌هم اسلام شیعی. حتی شیعه شدن سایر مسلمانان نیز به همین اندازه برای آنان مهم است. کلی هم برای این هدف هزینه می‌کنند. این سیاست بیش از آنکه تهاجمی باشد، مشابه آنچه که در صدر اسلام و عصر گسترش اسلام شاهدیم، سیاستی تدافعی است. مسلمانان اولیه از اسلام آوردن دیگران، حقانیت اسلام را نتیجه نمی‌گرفتند، بلکه برعکس بود. چون اسلام را حق می‌دانستند، اسلام آوردن دیگران را برای آنان افتخار می‌دانستند و نه برعکس. این تفاوت ظریفی است. هرگاه یک نفر در جهان به ویژه جهان غرب درباره اسلام یا شیعه نکته مثبتی بگوید، نواصولگرایان آن را به منزله حقانیت اسلام و شیعه تلقی و تبلیغ می‌کنند و هرچه جایگاه آن فرد بالاتر باشد برای آنان خوشایندتر است. اگر رویکرد مثبت آن شهروند غربی با تغییر دین و رفتار همراه شود، عالی‌تر است.

به ویژه اگر زن باشد و حجاب کامل را انتخاب کند. البته کسی نیست که به این افراد بگوید در کنار گوش شما میلیون‌ها جوان و شهروند ایرانی در حال جدایی از دین هستند و کک هیچ کدام‌تان هم نمی‌گزد، پس چرا نسبت به مسلمان شدن یک نفر تا این حد دست و پای خود را گم می‌کنید؟ اخیرا دیدم که دوباره نسبت به مسلمان شدن فوتبالیست هلندی سیدورف چه میزان خوشحالی کرده‌اند (فارغ از صحت و سقم ماجرا که نمی‌دانم) و به همسر ایرانی او که موجب اسلامش شده درود و صد درود فرستاده‌اند!! اینکه تایید خود را از مسلمان شدن یک غربی می‌گیرند و صدها هزار جوان مسلمان حتی بیخ گوش‌شان را از دست داده و کوچک‌ترین واکنشی نشان نمی‌دهند ناشی از فقدان اعتماد به نفس و غرب‌گرایی شدید است و الا این چه اهمیتی دارد که یک نفر در ینگه دنیا مسلمان شود؟ آن‌هم در حالی که میلیون‌ها مسلمان در این سوی جهان در حال حرکت در مسیری متفاوتند.
خانم کاترین شکدم دقیقا از همین روزنه وارد مجموعه رسمی نواصولگرایان شده است. شاید بهتر است کلمه روزنه را به کار نبریم، به جایش بگوییم دروازه. «یک زن غربی، مسلمان می‌شود و در حوزه سیاست و فرهنگ همان چیزهایی را می‌گوید که نواصولگرایان دوست دارند، دو تا لیوار هم بار غرب می‌کند، بعد هم به ظواهر شیعی ملتزم شده و به پیاده‌روی اربعین می‌رود و در تلویزیون رسمی با زبان انگلیسی از اسلام و شهادت و حجاب حرف می‌زند.» از نظر نواصولگرایان این بزرگ‌ترین سند حقانیت و تودهنی به مخالفان است. تودهنی بزرگ به زنان غیر محجبه. پاسخ دندان‌شکن به مخالفان دین و سیاست نواصولگرایی. این بازتابی است از کارکرد دورویی در فرهنگ نواصولگرایان. این بازتابی است از رفتار خشن و تفرعن‌مآب آنان در برابر مردم خود که به صورت رفتار خاضعانه در برابر غربی‌های تازه مسلمان‌شده از خود بروز می‌دهند.
این جماعت حتی حاضر نیست به این نکته توجه کند، اگر این تغییر دین را می‌پذیرید، پس چرا مسلمانانی که کیش جدید را انتخاب می‌کنند، مجازات می‌کنید؟ در حالی که همان غربی‌هایی که تا این حد علیه‌شان تبلیغ می‌کنید، برای تغییر دین خانم شکدم یا آقای سیدورف مشکلی ایجاد نمی‌کنند؟ آیا تبعات این قاعده را می‌پذیرید که تغییر دین خوب و مجاز باشد؟
در این یادداشت نخواستم به نکات دیگر از جمله سکوت کشنده نواصولگرایان درباره این رویداد و تبعات سیاسی آن بپردازم. این نفوذها محصول زمینه‌هایی است و تا آنها هستند این نفوذها فقط بخش آشکار و حتی کوچک آن زمینه‌ها است. خود دانید.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ جنگ اوکراین به سوی نظمی «دو-چندقطبی»
✍️ غلامرضا حداد
آیا تجاوز نظامی روسیه به اوکراین آغازگر نظمی جدید در ساختار نظام بین‌الملل است:

۱- پس از فروپاشی نظام دوقطبی در دهه پایانی قرن گذشته، اکثر نظریه‌پردازان روابط بین‌الملل، نظمی سلسله‌مراتبی را به رهبری ایالات متحده، مبتنی بر این استدلال پیش‌بینی کردند که لیبرال‌دموکراسی، ایدئولوژی پیروز در نبرد بزرگ بوده و آمریکا کارگزاری است که این ایدئولوژی را در سطح جهان نمایندگی می‌کند. عملکرد آمریکا در زمان بوش پدر و در قالب پیگیری ایده «نظم نوین جهانی» نمود چنین برداشتی بود. اما واقعیت‌های بین‌المللی به‌ویژه در دوران بوش پسر نشان داد که ایالات متحده توان و اراده پذیرش مسئولیت‌های هژمونیک در آینده جهان را ندارد و جامعه جهانی نیز پذیرای مشروعیت چنین نقشی برای آمریکا نیست. اوج‌گیری چین و یک‌جانبه‌گرایی افراطی در دوران ترامپ برای مهار آن نیز آشکار کرد که نه فقط نظمی سلسله‌مراتبی، بلکه حتی نظمی تک‌قطبی نیز با تردیدهای جدی روبه‌رو خواهد بود. سیاست خارجی ایالات متحده به رهبری جمهوری‌خواهان انعکاس‌دهنده این محاسبه عقلانی بود که تنها یک‌جانبه‌گرایی است که می‌تواند برتری نسبی آمریکا در جهان را در بلندمدت حفظ کند و البته سیاست خارجیِ لیبرالیِ دولت بایدن، حاکی از تسریع در افول این برتری است و دموکرات‌های لیبرال در آمریکا با اصرار بر چندجانبه‌گرایی هژمونیک، افول برتری یک‌جانبه آمریکا را رقم خواهند زد.

این دوران گذار، اکنون به سمت تثبیت یک «دو-چندقطبی» در حرکت است که به ماهیت و آینده آن در بند سه این یادداشت پرداخته خواهد شد.
۲- «نظم» در روابط بین‌الملل متناظر با صلح نیست، بلکه ناظر بر وضعیتی از توزیع قدرت است که توسط اکثریت، مشروع و پذیرفتنی تلقی شده، منتفعان و راضیان از آن حمایت کرده و ناراضیان «توان و اراده» تغییر آن را نداشته باشند. از این منظر چه‌بسا حامیان حفظ وضع موجود برای برقراری نظم ناگزیر از ورود به جنگ نیز باشند. آنها باید نسبت به توان و اراده بازیگران ناراضی از سهم خود، حساس و هوشیار باشند و در مقابل توسعه‌طلبی‌های امپریالیستی آنان مماشات نکرده و به‌سختی موازنه کنند؛ چراکه در غیر این صورت ناگزیر به پرداخت هزینه‌های بیشتری خواهند بود. به قول «اسپنیر» در توصیف عملکرد قدرت‌های اروپایی در مقابل آلمان نازی، «هراس از قبول مخاطره جنگ، صلح برای دولت‌ها را به ترحم بی‌رحم‌ترین دولت‌ها واگذاشت». آنان برای حفظ نظم و ثبات می‌توانند به ابزارهایی مانند موازنه قوا، دیپلماسی، حقوق و سازمان‌های بین‌المللی، تحریم و البته در جای مناسب جنگ متوسل شوند و هر یک از این ابزارهای در جای درست خود، مناسب و راهگشا هستند. هر یک از این ابزارها را می‌توان درباره تجاوز نظامی روسیه به اوکراین به آزمون نظری کشید. حقوق و سازمان‌های بین‌المللی تناسب بیشتری با وضعیت ثبات هژمونیک دارند و در صورت به چالش کشیده‌شدن این ثبات توسط بازیگران تجدیدنظرطلب، ابزارهایی مطمئن و کارآمد محسوب نمی‌شوند. در موضوع تجاوز روسیه مشخصا هیچ محدودیت بازدارنده‌ای را برای این ابزار نمی‌توان متصور بود. حقوق بین‌الملل برخلاف حقوق داخلی که توسط دولت ملی تضمین می‌شود، دارای ساختاری افقی و فاقد ضمانت اجرائی مطمئن است و سازمان‌های بین‌المللی نیز به عنوان بازوهای اجرائی حقوق بین‌الملل وابسته به عملکرد بازیگران دولتی هستند. شورای امنیت سازمان ملل متولی اصلی امنیت بین‌المللی است و در حالی که روسیه یکی از اعضای دائمی آن با حق وتو است، پس در وضعیتی که یک سوی بحرانی بین‌المللی روسیه باشد، نباید امیدی به کارآمدی آن داشت. حقوق و سازمان‌های بین‌المللی نمی‌توانند نیرویی بازدارنده در مقابل تجدیدنظرطلبی روسیه باشند، اما در صورت شکست نظامی روسیه، احتمالا می‌توانند مکانیسمی برای تنبیه و مجازات آن تعریف کنند. موازنه قوا می‌تواند ابزاری کارآمد باشد، اما به صرف منابع، هوشیاری مستمر و تعهدی اخلاقی فراتر از منافع ملی کوتاه‌مدت نیازمند است. خلع سلاح هسته‌ای اوکراین در دهه ۹۰، همان‌طور که «مرشایمر» نیز پیش‌بینی کرد، خطایی استراتژیک و انحراف از اصل موازنه قوا بود و تلاش اوکراین برای پیوستن به ائتلاف ناتو نیز گامی برای جبران و نیل به موازنه قوا در مقابل تهدید روسیه محسوب می‌شد که پیش از تحقق، ناکام ماند. همچنین قدرت‌های اروپایی و مشخصا آمریکا در دولت دموکرات بایدن، فاقد تعهد اخلاقی لازم به موازنه قوای سخت در مقابل تجدیدنظرطلبی روسیه هستند. دموکرات‌های آمریکایی، سلف آرمان‌گرایان بین دو جنگ جهانی، با توجه به مبانی فلسفی لیبرالی خود، عمدتا در منازعات بین‌المللی کمتر حاضر به پرداخت هزینه و ورود به درگیری‌های امنیتی بوده و همواره مماشات را به موازنه سخت ترجیح می‌دهند. دیپلماسی نیز در جای خود ابزاری کارآمد است، اما مشروط به اینکه با منابع قدرت، حمایت و پشتیبانی شده و در جای درست از سه عامل «تهدید به زور»، «اقناع» و «مصالحه» استفاده کند. در مقابل یک بازیگر تجدیدنظرطلب مانند روسیه که آشکارا در پی توسعه‌طلبی ارضی با ابزار نظامی است، اقناع و مصالحه پیشه‌کردن یا تهدید به تحریم‌های اقتصادی فاقد هر‌گونه نیروی بازدارنده است و دیدیم که تلاش دیپلماتیک چندهفته‌ای قدرت‌های غرب نتوانست مانع حمله روسیه به اوکراین شود؛ چراکه فاقد هرگونه تهدید به استفاده از زور بود. اما درخصوص تحریم به عنوان ابزاری در سیاست خارجی تردیدها جدی‌تر است. اغلب مخالفان کارآمدی
تحریم -‌البته به‌جز لیبرال‌های افراطی که مخالف هرگونه محدودسازی تجارت بین‌المللی توسط دولت‌ها هستند- معتقدند به دو دلیل اساسی نمی‌توان امیدی به نیروی بازدارندگی در تحریم داشت. نخست اینکه بازدارندگی حاصل بیم از درد و نابودی سریع است، اما تحریم، تأثیری تدریجی و کند دارد و این سبب می‌شود بازیگر موضوع تحریم به نوعی انطباق‌پذیری با شرایط حاصل از تحریم دست یابد. دوم اینکه تحریم در مقابل دولت‌های غیردموکراتیک، اگر به هدف تغییر رفتار دولت اعمال شود، بی‌نتیجه است؛ زیرا تحریم عمدتا رفاه و رضایت‌مندی آحاد جامعه را متأثر می‌کند ولی در نبود سازوکار دموکراتیک، نظر عموم امکانی برای تبدیل‌شدن به سیاست نمی‌یابد و دولت ها بی‌توجه به مطالبه عمومی، مطلوب خود را پیش می‌گیرند. البته اگر تحریم به هدف تضعیف یا تنبیه بازیگر تجدیدنظرطلب یا ایجاد بحران مشروعیت ناشی از نارضایتی عمومی اعمال شود، احتمالا می‌تواند کارآمد باشد، اما تأثیری بر بازدارندگی نداشته و عملا نوشدارو پس از مرگ سهراب است.
اما درخصوص ابزار جنگ، به نظر می‌رسد استناد به موانع حقوقی مقابله به مثل نظامی، توجیه‌گر بی‌عملی ائتلاف دموکراسی‌های غربی باشد. پوتین هم به درستی دندان‌های لیبرال‌های اهل مماشات غربی را شمرده است و از مزیت خود در توانمندی نظامی در پیشبرد اهدافش نهایت استفاده را خواهد برد. پرهیز از پذیرش مخاطره جنگ توسط غرب و موضع دیرهنگام و سستش در اعمال تحریم‌، بازیگران تجدیدنظرطلب را به توسعه‌طلبی و برهم‌زدن نظم مستقر بین‌المللی تشویق خواهد کرد و این طلیعه یک نظم جدید است.

۳- به نظر می‌رسد نظام بین‌الملل به سمت یک «دو-چندقطبی» در حال گذار است. آنچه در حال ظهور است ائتلاف دولت‌های اقتدارگرا در مقابل دموکراسی‌های لیبرال یا به تعبیر «وندر پیجل» صف‌بندی «دولت-جامعه»های هابزی در مقابل ائتلاف فراملی «دولت-جامعه»های لاکی است. وندرپیجل نشان می‌دهد که در طول سه قرن اخیر همواره دولت-جامعه‌های هابزی در مقابل هارتلند لاکی ائتلاف کرده‌اند و در پس جنگ‌های هژمونیک در مقابل لاکی‌ها شکست خورده و به تدریج جذب آن شده‌اند. شتاب در روند افول منزلت هژمونیک ایالات متحده در کنار ضعف و تردید دولت دموکرات بایدن در کاربرد یک‌جانبه مزیت برتری نظامی آمریکا، فرصتی برای بروز و ظهور ائتلاف هابزی‌ها فراهم کرده است. برخی معتقدند جهان در آستانه احیای جنگ سردی جدید است اما به نظر می‌رسد این «دو-چندقطبی» با «دوقطبی» جنگ سرد تفاوت‌هایی بنیادین داشته باشد. نخست اینکه برخلاف بلوک شرق سابق، ائتلاف هابزی‌ها فاقد انسجام ایدئولوژیک است. محور شکل‌دهنده به این ائتلاف نه یک ایدئولوژیِ هویت‌بخش بلکه صرفا ساختار سیاسی اقتدارگرایانه در اعضاست و تنوعی از نظام‌های هنجاری-ارزشی در درون آن قابل تصور است.
دیگر اینکه برخلاف نظم دوقطبی که مبتنی بر سلسله‌مراتبی از رأس به رهبری یک ابرقدرت بود در دو-چندقطبی چنین سلسله‌مراتبی وجود نخواهد داشت و در درون هر بلوک نوعی از موازنه قوای درونی حاکم خواهد بود. نه چین پذیرای برتری نظامی روسیه است و نه روسیه حاضر به تمکین در مقابل چین؛ اگرچه آنها در مقابله با بلوک غرب اتحادی نسبی دارند اما در درون ائتلاف هابزی‌ها یکدیگر را موازنه خواهند کرد و این امری است که ریشه در فلسفه وجودی دولت‌های هابزی دارد. در درون چندقطبی لاکی‌ها وجود یک جامعه مدنی فراملی و متعهد به لیبرالیسم و حقوق بشر با یک سبک زندگی کمابیش مشترک، شکل‌گیری یک اجتماع امنیتی فراملی و همکاری‌های عمیق را ممکن کرده است اما هابزی‌ها را صرفا دشمن مشترک آن هم به شکلی موقت وادار به همکاری می‌کند.
تفاوت دیگر در کمبود تضمین‌های امنیتی برای اعضاست. در نظم دوقطبی، امنیت نسبی تمامی اعضا توسط ابرقدرت‌ها تضمین شده بود و این امر انگیزه برای مشارکت در فعالیت‌های درون بلوک را تقویت می‌کرد و جایی که ابرقدرت‌ها از هزینه‌کردن برای تأمین امنیت اعضای کم‌اهمیت‌تر طفره رفتند، فرصتی برای شکل‌گیری جنبش عدم تعهد فراهم شد. اما در دو-چندقطبی تضمین‌های امنیتی در حداقل ممکن خواهد بود و بازیگران بزرگ تمایلی برای پرداخت هزینه‌های امنیتی دیگران نخواهند داشت. آنها مثل روسیه در مقابل اوکراین از برتری نظامی خود جهت تحمیل اراده استفاده خواهند کرد اما پاداشی برای تمکین از اراده در نظر نمی‌گیرند.
به عبارت ساده‌تر نظم بیشتر مبتنی بر تنبیه حاصل خواهد شد تا تشویق. چین، روسیه و متحدانش در اوراسیا، ایران، پاکستان، سوریه، افغانستان و احتمالا ترکیه در آینده‌ای نزدیک اعضای ائتلاف آسیا خواهند بود. تجاوز روسیه به اوکراین آزمونی برای امکان‌سنجی تحقق چنین نظمی است که می‌تواند بقای اقتدارگرایان را در میان‌مدت تضمین کند و به نظر می‌رسد که آنها از این آزمون موفق بیرون خواهند آمد و در آینده، جهان بیش از پیش شاهد چنین تجاوزهایی خواهد بود.
لازم به تأکید است استفاده از ابزار تحریم نه تنها به کاهش انگیزه اقتدارگرایان در استفاده از نیروی نظامی نخواهد انجامید بلکه به این روند دامن خواهد زد. مبتنی بر منطق وابستگی متقابل، پیوندهای اقتصادی با دیگران می‌تواند مؤلفه‌ای در محاسبات کارگزار سیاست خارجی جهت پرهیز از استفاده از ابزارهای قهرآمیز باشد اما وقتی چنین مؤلفه‌ای موضوع محاسبه کارگزار در تصمیم‌گیری قرار نگرفت، محدودسازی پیوندهای اقتصادی، شکاف‌ها را تعمیق داده و گسست در روابط میان «دو-چندقطبی» را تشدید خواهد کرد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 سهم‌خواهی دقیقه نودی مسکو و پکن
✍️ دکتر صلاح‌الدین هرسنی
روزنامه وال‌استریت ژورنال به نقل از لارنس نورمن نوشت: در شرایطی که همه نشانه‌ها حکایت از آن دارند که مذاکرات وین حول محور احیا و اجرای برجام به گام پایانی خود نزدیک شده و قرار است معطوف به نتیجه مورد نظر طرفین شود، روسیه درخواست جدیدی را در لحظات پایانی روی میز مذاکره گذاشته است. در این درخواست جدید روسیه خواهان ضمانت‌های کتبی از آمریکا شده با این هدف که تحریم‌های مربوط به اوکراین مانع از تجارت گسترده با ایران نشود.
از منظر نشانه‌شناسی نیک پیداست که این اقدام غیرسازنده روسیه بسیار تحت‌تاثیر بحران اوکراین است و مقامات کرملین تلاش دارند که ماجرای اوکراین را به برجام گره بزنند، چراکه با حمله روسیه به اوکراین بهانه برای غرب در تحریم روسیه فراهم شده است. در این ارتباط و همان‌گونه که شنیده و گفته شده، تحریم سوئیفت علیه روسیه کلید خورده است و امید‌های روسیه نیز بابت کمک چین در قبال مقاومت در برابر تحریم سوئیفت بر باد رفته است. افزون بر تحریم سوئیفت علیه روسیه، تحریم‌های دیگری چون نورداستریم ۲ و تحریم‌های ورزشی و اجتماعی هم به آن افزوده شده و این به معنای فلج کردن زیرساخت‌های اقتصادی روسیه است. در حقیقت غرب با اعمال این تحریم‌ها، پوتین را به گوشه رینگ برده است. در واقع در پی حمله روسیه به اوکراین، این تحریم‌های غرب ضربات سختی به دولت و جامعه روسیه وارد کرده و تمام سطوح جامعه، از نخبگان گرفته تا شهروندان عادی متاثر از این تحریم‌ها شده‌اند. در این ارتباط، برخی حوزه‌های اقتصاد در مرز ورشکستگی هستند و هیچ حوزه‌ای از جامعه روسیه نیست که بی‌گزند و آسیب از تحریم‌های بی‌سابقه غرب در امان مانده باشد. بنابراین تحت این شرایط با اقدامات جدیدی که هر روز از سوی غرب علیه روسیه اعلام می‌شود، می‌توان گفت که شرایط برای آینده روسیه و پوتین دشوارتر می‌شود و شاید یکی از سناریو‌های بحران اوکراین ورود روسیه به جنگ با اروپا باشد.
از منظر مفهوم‌شناسی و دلالت معنا، این اقدام روسیه اگرچه تلاشی برای رهایی و نجات اقتصاد خود از تحریم‌های فزاینده و البته مخرب و ویرانگر غرب محسوب می‌شود و اینکه روسیه می‌خواهد خلأ‌های ناشی از تحریم‌های شدید مالی، اقتصادی و انرژی را در ارتباط با ایران و یا چین پر کند، ولی این درخواست و ضمانت از واشنگتن و تروئیکای اروپایی برجام برای مذاکرات برجام همانند یک سم مهلک و کشنده و چوب گذاشتن لای چرخ برجام است. در واقع این ضمانت مقامات کرملین به ویژه ولادیمیر پوتین به مثابه کارشکنی، مانع‌تراشی و به نوعی گذاشتن نارنجکی به زیر میز مذاکرات برجام است. این اقدام پوتین در شرایط حاضر مفهومی جز سهم‌خواهی آن هم در شرایطی که سفر گروسی به تهران قرار است گره از کار فروبسته برجام را بگشاید، ندارد و قطعا می‌تواند در نتایج مذاکرات تاثیر منفی بگذارد و یا آنکه نتایج آن را با تاخیر مواجه کند. از سوی دیگر این درخواست مقامات کرملین، انگیزه مقامات پکن را بابت درخواست تضمین از غرب افزایش می‌دهد که داده است. همین دیروز خبر رسید که چین نیز در راستای اقدام روسیه خواهان تضمین کتبی از مقامات واشنگتن در روابط تجاری با تهران از فردای احیای برجام شده است. مهم‌ترین پیامی که از اقدام مقامات کرملین و پکن مخابره می‌شود قبل از هر چیز متوجه تصمیم‌‌سازان و تصمیم‌گیران تراز اول مقامات و دستگاه دیپلماسی ایران است و آن این است که این همان چهره بزک نشده مقامات کرملین و پکن است و آنکه نباید به روسیه و چین به ویژه به پوتین اعتماد کنند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بورس و فوتبال
✍️میلاد خوش زبان
بر کسی پوشیده نیست که سوگلی ورزش‌های‌ دنیا فوتبال است. پس طبیعی است که این ورزش توجه سرمایه‌‌گذاران نهادی زیادی را به خود جلب کرده باشد. به اعتقاد بلومبرگ (Bloomberg) فوتبال هدف بزرگ بعدی شرکت‌های مالی است. این روزها حتی گاهی تقابل دو تیم، به معنی تقابل دو نهاد مالی است. به‌عنوان مثال شرکت مدیریت سرمایه‌‌گذاری الیوت (Elliott Management Corporation) در سال ۲۰۱۸ باشگاه آث‌میلان ایتالیا را به تصرف خود درآورد یا شرکت سرمایه‌‌گذاری جایگزین آرس (Ares Management Corporation) سهامدار ۳۴ درصدی اتلتیکو مادرید است.
حمایت بانک‌‌ سرمایه‌‌گذاری بزرگ دنیا یعنی جی‌پی‌مورگان (J P Morgan) از طرح سوپرلیگ اروپا که واکنش‌‌های شدیدی را در پی داشت و به سرانجام نرسید، یکی دیگر از این نشانه‌ها است. تنها با اعلام خبر سوپرلیگ بود که سهام دو باشگاه منچستر یونایتد و یوونتوس به ترتیب ۹ و ۱۹درصد رشد کردند و پس از اعلام خبر ملغی شدن سوپرلیگ نیز از ارزش سهام آنها کاسته شد. پس از ورود فوتبالیست‌‌های سابقی مثل دیویدبکام، اشخاص حقیقی متمول و البته پترودلارهای شیوخ خاورمیانه به عرصه باشگاه‌‌داری، به نظر می‌‌رسد که این‌بار نوبت ورود سرمایه‌‌گذاری خصوصی (Private Equity یا به اختصار PE) و صندوق‌های پوششی یا همان هج فاندها (Hedge Funds) به پرطرفدارترین ورزش جهان است. روندی که به نظر می‌‌رسد در دنیا تشدید شده است و نهادهای مالی بزرگ دنیا احتمالا در آینده سرمایه‌‌گذاری بیشتری در این زمینه انجام خواهند داد. سرمایه‌‌گذاری توسط این نهادها به شیوه‌های مختلفی از جمله وام دادن، خرید حق پخش، خرید تیم‌‌های کوچک، خرید بخشی از سهام تیم‌‌های بزرگ و... انجام می‌‌شود. حتی در مواقعی این سرمایه‌‌گذاری می‌‌تواند روی یک لیگ انجام شود همانند قراردادی که بین لالیگای اسپانیا و شرکت سرمایه‌‌گذاری خصوصی سی‌وی‌سی کپیتال (CVC Capital Partners) شکل گرفت. سرمایه‌‌گذاری روی یک لیگ به آن معناست که وابستگی‌‌ای نسبت به عملکرد مالی یا فنی یک تیم وجود ندارد و نیازی به نگرانی درباره هزینه‌های مربوط به خرید و جذب بازیکن یا قرارداد با حامیان مالی باشگاه نیست؛ چراکه با در اختیار داشتن حق پخش لیگ، یک جریان درآمدی مطمئن وجود خواهد داشت. یکی از مشاوران شرکت دیلویت (Deloitte) معتقد است که قرارداد بین سی‌وی‌سی و لالیگای اسپانیا از آن دست معاملات مهمی است که منجر به ارتباط بیشتر بین شرکت‌های سرمایه‌‌گذاری خصوصی و لیگ‌‌های فوتبال اروپایی خواهد شد. اگرچه باید به این موضوع هم توجه داشت که مدل کسب‌‌و‌‌کار فوتبال کمی پیچیده و سخت است و همین موضوع ریسک سرمایه‌‌گذاری در این حوزه را بالا می‌‌برد؛ چراکه ضمانتی برای تحقق همه درآمدهای پیش‌‌بینی‌شده وجود ندارد. و با اتفاقاتی همچون عدم کسب قهرمانی، جایگاه نامناسب در جدول، سقوط به دسته پایین‌‌تر، عملکرد نامناسب ستاره‌های تیم و بازیکنان کلیدی، جریان‌‌های درآمدی تحت تاثیر قرار می‌‌گیرند. ابهامات داخلی را هم می‌‌توان به این موارد اضافه کرد همانند وضعیت حق پخش که به‌عنوان یکی از منابع اصلی باشگاه‌های ورزشی، همواره در داخل کشور ما با چالش مواجه بوده است.

طی سال میلادی گذشته پس از اینکه باشگاه بروژ (Brugge) نتوانست سهام خود را در بورس بروکسل عرضه کند، شرکت اُرکیلا (Orkila Capital) با این باشگاه به توافق رسید و پس از تزریق ۵۰میلیون یورو به باشگاه، ۲۳درصد سهام بروژ را به مالکیت خود درآورد. بروژ نه تنها به‌دلیل بازی مداوم در لیگ قهرمانان اروپا برای اُرکیلا جذاب بود، بلکه حتی این توانایی را داشت که با پرورش بازیکنان، آنها را به باشگاه‌های بزرگ‌تر اروپایی بفروشد. این یکی از مهم‌ترین کانال‌‌های درآمدی برخی از باشگاه‌های ورزشی است که معمولا در مدل کسب‌‌و‌‌کار باشگاه‌های ایرانی دیده نمی‌‌شود و از آن غافل هستند. یک رویکرد دیگر خرید مجموعه‌‌ای از تیم‌‌ها و در واقع تشکیل پرتفویی از تیم‌‌های ورزشی متفاوت در کشورهای مختلف است. این کاری ‌‌است که گروه فوتبال سیتی (City Football Group) به‌عنوان مالک باشگاه‌های مختلف در دنیا (از جمله منچسترسیتی) به خوبی انجام داده است. در سال۲۰۱۹ شرکت سرمایه‌‌گذاری خصوصی سیلور لیک نیز (Silver Lake Management) ۵۰۰ میلیون دلار به گروه فوتبال سیتی پرداخت کرد تا ۱۰درصد از سهام این شرکت را در اختیار بگیرد. در ایران نیز می‌‌توان از ظرفیت صندوق سرمایه‌‌گذاری خصوصی (Private Equity Fund) به‌عنوان یک راهکار بورسی برای سرمایه‌‌گذاری‌‌های غیربورسی در ورزش مطابق الگوهای جهانی‌‌ای که پیش‌‌تر ذکر شد، استفاده کرد؛ مشروط به آنکه ابهاماتی همچون حق پخش باشگاه‌ها برطرف شود. ورود صندوق‌های سرمایه‌‌گذاری خصوصی به باشگاه‌های ورزشی و در اختیار گرفتن کنترل یا نفوذ قابل ملاحظه در این باشگاه‌ها می‌‌تواند منجر به مدیریت حرفه‌‌ای شود و به تقویت حاکمیت شرکتی نیز بینجامد. نکته قابل توجه درباره صندوق‌های سرمایه‌‌گذاری خصوصی آن است که عموم مردم نیز می‌‌توانند واحدهای این صندوق‌ها را مانند سایر صندوق‌های قابل معامله خریداری کنند و از طرفی مطابق نمونه اساسنامه صندوق سرمایه‌‌گذاری خصوصی سازمان بورس و اوراق بهادار، این صندوق‌ها اجازه سرمایه‌‌گذاری در شرکت‌های درج‌شده در بازار پایه را نیز دارند. بنابراین به‌عنوان مثال این صندوق‌ها نه تنها می‌‌توانند پس از ورود استقلال و پرسپولیس به بازار پایه در آنها سرمایه‌‌گذاری کنند، بلکه حتی امکان سرمایه‌‌گذاری در سایر باشگاه‌ها را نیز دارند. صندوق‌های سرمایه‌‌گذاری خصوصی ظرفیت‌‌های زیادی دارند که هنوز به‌طور کامل آشکار نشده است و قطعا می‌‌توان در آینده از ظرفیت آنها در بسیاری از صنایع از جمله ورزش بهره‌‌برداری کرد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0