🔻روزنامه ایران
📍 ایران باید گلیم برجام را از آتش اوکراین بیرون بکشد
✍️ حشمت‌ا... فلاحت‌پیشه
اتفاقی که الان افتاد این است که طرفین اصلی یعنی ایران و آمریکا بر سر متن به یک توافق نسبی و عملی رسیده بودند منتها روس‌ها موضوعی را مطرح کردند که مربوط به اصل توافق نبود بلکه به اجرای توافق بود. روس‌ها به دلیل نقشی که ایران برای آنها از زمان برجام تا الآن که احیای برجام هست، قائل شده بود، جایگاهی را برای خودشان تعریف کرده بودند و علاوه بر واسطه‌گری در مذاکرات که عملا خیلی از مواقع موضع ایران را مطرح می‌کردند، در مرحله اجرا هم یک نقش محوری بازی کردند. از هر دو جایگاهی که ایرانیان برای روس‌ها ایجاد کردند، روس‌ها درراستای منافع ملی خودشان سوءاستفاده کردند. جایگاهی که ایرانیان به عنوان سخنگوی خودشان یا واسطه اصلی بین ایران و آمریکا برای روس‌ها ایجاد کرده بودند باعث شد که اولیانوف عملا هم ایران و هم آمریکا را بازی دهد، موارد اختلافی را عمده و موارد اشتراکی را تضعیف کند که در نهایت باعث شد توافق برجام قبل از جنگ اوکراین انجام نشود و این سیاست روس‌ها بود. همه توئیت‌های اولیانوف دروغ‌هایی بود با این هدف که روس‌ها خودشان را مشتاق توافق نشان دهند ولی در واقع نگران از این بودند که برجام قبل ازحمله به اوکراین امضا نشود و به همین نتیجه هم رسیدند. لذا در گام بعدی روس‌ها دومین سوءاستفاده را از جایگاهی که ایران برایشان تعریف کرده بود، کردند و آن به‌عنوان واسطه اصلی دراجرای برجام به‌ویژه در اجرای تعهدات ایران بود. روس‌ها هیچ‌وقت در کاهش تحریم‌ها کمکی به ایران نکردند ولی در اجرای تعهدات ایران نقش واسطه اصلی را بازی می‌کردند به‌طوری که ایران سوخت‌های مازاد را که اعم از سوخت ۲۰‌درصد در زمان برجام و سوخت ۶۰ درصد در شرایط کنونی که ایران باید به روسیه صادر کند و روس‌ها در ازای آن کیک زرد به ایران بدهند که چرخه سوخت هسته‌ای ایران بگردد بدون اینکه ایران به آن محدوده زمانی خطر نزدیک شود که ادعای کشورهای غربی بود. روس‌ها که در گام اول بیش‌ترین سوءاستفاده را از واسطه گری خودشان برده بودند که با عدم امضای برجام شاهد آن بودیم، عملا بزرگ‌ترین ضربه را به ایران وارد کردند. چون اگر برجام امضا می‌شد ایران الان بسیاری از عقب ماندگی‌ها و بازاریابی‌های گذشته را جبران می‌کرد. در مرحله اجرا دومین سوءاستفاده را کردند و اول آقای اولیانوف این موضوع را مطرح کرد که تحریم‌های آمریکا باید درخصوص اجرای نقش روس‌ها در برجام به حالت تعلیق درآید. یعنی روس‌ها بتوانند این مبادله سوختی را با ایران انجام دهند ولی بلافاصله در کمتر از ۱۲ ساعت لاوروف، وزیرخارجه روسیه فراتر از این را مطرح کرد و ایران را به‌عنوان یک کانال فراتر از تحریم یا دور زدن تحریم‌ها مطرح و اعلام کرد که نباید تحریم‌های اخیر شامل مناسبات فناوری، هسته‌ای، تجاری، اقتصادی و به‌ویژه نظامی با ایران شود. یعنی به عبارتی روس‌ها برجام را کاملا به اوکراین وصل کردند. یعنی بزرگ‌ترین خلل در اجرای تحریم‌های روسیه به‌طوری که تحریم‌هایی که روس‌ها طی این دو هفته شدند، چیزی حدود سه برابر تحریم‌هایی است که در طول این دوران ایران تحمل کرده. روس‌ها هم می‌دانند که عملا طرف‌های غربی با این خواسته فراگیر آنها موافقت نمی‌کنند. درحالی که عملا امکان موافقت با خواسته حداقلی اولیانوف وجود داشت ولی امکان موافقت با خواسته حداکثری لاوروف وجود ندارد ولی روس‌ها از این نظر این موضوع را مطرح کردند که یک کانون تنش را کماکان حفظ کنند و ایران نتواند به جایگزین انرژی آنها تبدیل شود. دیدیم که پوتین آشکارا اعلام کرد آمریکایی‌ها حاضر هستند برای جبران نفت روسیه با ایران و ونزوئلا مذاکره کنند. یعنی به‌عبارتی جالب این است که برای روس‌ها قابل تعجب است یک زمانی ایران از تحریم آمریکا خارج شود چون روس‌ها خودشان در این تحریم نقش داشتند و بیش‌ترین سوءاستفاده را از تحریم ایران بردند و الان هم این موضوع را مطرح کردند که عملا آمریکایی‌ها نتوانند نفت و انرژی ایران را به عنوان بخشی از جایگزین‌های انرژی روسیه دربازار امروز دنیا به کار بگیرند. لذا بیشتر هدف روس‌ها حفظ نوعی دست برتر در بازار انرژی و حفظ یک پرونده باز به عنوان دغدغه برای کشورهای اروپایی و حتی در بلندمدت استفاده از یک کانون به‌اصطلاح مشترک ضدآمریکایی و پیوستن ایران به این کانون هست. متاسفانه علت اصلی ایفای نقش روس‌ها، ایران است. تمام طرف‌های برجام را ایران ساخته، برجام دو طرف دارد؛ ایران و آمریکا و بقیه طرف‌ها را ایران ساخته و همه طرف‌ها هم برای خودشان منافع برجامی تعیین کردند و متاسفانه بدترین منافع برجامی را روس‌ها برای خودشان تعیین کردند. اگر ایران گلیم برجام را از آتش اوکراین دور نکند، روسیه کشوری است که حتی ممکن است یک روز از مکانیسم ماشه هم در برجام استفاده کند. ظاهر قضیه این است که مکانیسم ماشه را علیه طرف‌های دیگر به عنوان ناقضان برجام به کار بگیرد ولی نتیجه‌اش به‌ اصطلاح بازگشت تحریم‌ها علیه ایران است اگر ایران زودتر سازوکار جدیدی را در پیش نگیرد حتما روس‌ها قادر هستند به گونه‌ای پرونده ایران را با مکانیسم ماشه بار دیگر به شورای امنیت بازگردانند. متاسفانه طبق موارد ۱۱ تا ۱۳ قطعنامه ۲۲۳۱ که قطعنامه پشتیبان برجام هست، هر کدام از طرف‌ها که نسبت به تخلف یکی دیگر از طرف‌ها اعتراض کند، اولین کاری که صورت می‌گیرد بازگشت تحریم‌های ایران است مگر اینکه در طول یکماه دوباره در شورای امنیت قطعنامه دیگری شکل بگیرد. حتی برخلاف خوشبینی برخی از مسئولان ایرانی معتقدم روس‌ها در سر دیگر از طیف سوءاستفاده روسی از منافع ایران است و حتی باید این موضوع را هم مدنظر قرار داد. مگر اینکه ایران سازوکار دیگری را ببیند و آن اینکه در شرایطی که الان آمریکا و سه کشور اروپایی عملا اولیانوف را در حاشیه گذاشتند و متاسفانه باز هم ایران هست که نقش روس‌ها را زنده نگه داشته، الآن که متن آماده توافق است، ایرانیان می‌توانند همه دیگر اعضا و منافع آنها را محدود کنند و توافق بین ایران و آمریکا امضا شود. به نظر می‌رسد ایستادگی روس‌ها بر خواسته‌های ناحقشان فقط به ضرر ایران تمام می‌شود و ایرانی‌ها حق دارند همه طرف‌هایی که تا حالا وقفه ایجاد کردند از جمله روس‌ها را هم کنار بگذارند و برجام بین ایران و آمریکا امضا شود. آن موقع فقط تنها بحثی که می‌ماند در فرآیند اجراست. امکان جایگزینی شرکت‌های روسی با شرکت‌های دیگر فراهم است کمااینکه در زمان برجام هم شرکت‌های مختلف از چین و آمریکا تا بریتانیا با ایران قرار شد که همکاری‌هایی را کنسرسیومی صورت دهند. یعنی می‌توان به جای روسیه یک کنسرسیومی را مشخص کرد که جایگاه روس‌ها را در حوزه فنی به‌دست آورد و بیش از این منافع ایران قربانی روس‌ها نشود. هرگونه وقفه فقط به ضرر ایران است چون الآن که فصل زمستان در حال سپری شدن است و به بهار و تابستان نزدیک می‌شویم، حتما ایران دیگر فرصت‌های کمتری را برای احیای بازار انرژی خواهد داشت و سال بودجه تحریمی دیگری را دوباره دنبال می‌کنند و متاسفم برای آن دسته از مسئولان کشور که هنوز به دنبال تطهیر نقش روسیه هستند و با طرح اینکه آمریکایی‌ها کارشکنی می‌کنند، سعی می‌کنند نقش روس‌ها را در اقدامات ضد منافع ملی کشور لاپوشانی کنند. انتظاری که از مسئولان وجود دارد این است که اگر آمریکا عامل برهم زدن توافق یا وقفه در توافق است، شروط جدید آمریکا اگر اعلام شده را برای مردم اعلام کنند. در غیر‌اینصورت اگر روس‌ها دارند موضوع برجام را به اوکراین ربط می‌دهند، معتقدم سوزاندن منافع ملی ایران به پای جاه‌طلبی پوتین یه ظلم تاریخی به ملت ایران است که بیش از اینکه روس‌ها در آن مقصر باشند، مسئولان سیاست خارجی کشور ما در آن مقصر هستند. وقت آن‌است که ایران به واقع‌گرایی روی بیاورد قبل از آنکه بیش از این منافع ایران به پای پوتین روس‌ها سوزانده شود.


🔻روزنامه کیهان
📍 پیامد اقدام علیه نیروهای ایران و پیام ما
✍️ سعدالله زارعی

حمله موشکی رژیم صهیونیستی به حومه دمشق که به شهادت دو تن از مدافعان ایرانی حرم و دو نفر از شهروندان سوریه و مجروح شدن دو نفر دیگر از آنان منجر گردید، در نوع خود اتفاق تازه‌ای به‌حساب می‌آید؛ چرا که پس از پاسخ سهمگین به حمله دو جنگده اف‌ـ۱۵ رژیم صهیونیستی به نیروهای ایرانی در پایگاه تی‌فور در ۲۰ فروردین ۱۳۹۷، رژیم اسرائیل از هرگونه اقدام علیه مراکز و نیروهای ایرانی در سوریه خودداری کرده بود. به همین جهت اقدام روز دوشنبه هفته گذشته این رژیم به نیروهای ایرانی، وضعیت جدیدی را پدید می‌آورد. از این‌رو ارتش رژیم جنایتکار اسرائیل قبل از اقدام به حمله موشکی این روز به حومه دمشق به نیروهای خود ـ به‌خصوص در قنیطره اشغالی و بلندی‌های جولان ـ آماده‌باش داد و در واقع آنان را به حضور در پناهگاه‌ها و به‌کارگیری احتیاط‌های ویژه ترغیب کرد. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
۱ـ اقدام موشکی علیه نیروهای ایرانی در هفته‌ای صورت گرفت که مقامات سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی به سه کشور روسیه، بحرین و ترکیه سفر داشتند. سفر نفتالی بنت نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی به روسیه یک روز پیش از حمله به نیروهای ایرانی صورت گرفته است، سفر ژنرال «اویوکوخای» رئیس‌ستاد مشترک ارتش رژیم صهیونیستی به بحرین دو روز پس از حمله به نیروهای ایرانی و سفر «اسحاق هرتزوک» رئیس‌رژیم صهیونیستی به ترکیه نیز روز ۱۸ اسفند، دو روز پس از حمله این رژیم به نیروهای ایران صورت گرفته است.
آیا میان اقدام نظامی علیه نیروهای ایران و این سفرها رابطه‌ای وجود دارد؟ با توجه به اینکه حمله اسرائیل یک روز پس از سفر نخست‌وزیر رژیم اسرائیل به مسکو و دیدار با رئیس‌جمهور روسیه صورت گرفته است، بعضی گفته‌اند حتماً این اقدام با هماهنگی بین تل‌آویو و مسکو صورت گرفته است. اما این واقعیت ندارد چرا که از یک‌سو اقدامات رژیم صهیونیستی علیه سوریه و حتی علیه ایران ـ در دو نوبت ـ مسبوق به سابقه است. رژیم صهیونیستی طی ده سال گذشته حدود ۲۰۰ مورد عملیات نظامی ـ به شکل‌ها و در سطوح گوناگون ـ در خاک سوریه انجام داده است. از سوی دیگر حدود دو هفته پیش یک مقام ارشد نظامی روسیه در سفر به سوریه، به طور رسمی و رسانه‌ای رژیم اسرائیل را از اقدامات نظامی در سوریه برحذر داشت و واقعاً نشانه و دلیل قاطعی برای هماهنگی بین مسکو و تل‌آویو در حمله به نیروهای ایرانی وجود ندارد. ما می‌دانیم که روسیه از سیاست قطع حضور نظامی ایران و یا کاهش تعداد نظامیان ایرانی در سوریه حمایت نکرده و آن را به زیان سوریه و روسیه می‌داند. این موضوعی است که بارها از سوی مقامات ارشد سیاسی و نظامی روسیه بر آن تأکید شده است.
رابطه مستقیم میان اقدام ضدایرانی رژیم صهیونیستی در سوریه و سفر مقامات نظامی و سیاسی آن به دو کشور بحرین و ترکیه هم به چشم نمی‌خورد؛ چرا که این دو سفر، دو روز پس از حمله نظامی به نیروهای ایران صورت گرفته است.
اما در اینجا یک نکته اساسی وجود دارد و آن این است که گشودن آغوش بر روی مقامات رژیمی جنایتکار که طی بیش از ۷۵ سال گذشته منشأ اصلی اقدامات ناامن‌ساز و تروریستی در منطقه بوده است، به این رژیم در تداوم جنایات و گسترش آن جرأت می‌بخشد. از این رو ایران به طور طبیعی برقراری رابطه با رژیم جعلی اسرائیل از سوی همسایگان را نشانه مسئول بودن و حتی شرکت کردن آنها در هر اقدام ضدامنیتی اسرائیل در منطقه دانسته و کشورهای منطقه را از آن برحذر داشته و معتقد است استفاده از این نحو اقدامات و پاره‌ای ائتلاف‌‌سازی‌ها می‌تواند علیه نیروهای کشورهای دیگر تکرار شود.
۲ـ رژیم صهیونیستی یک بار در ۲۸ دی ماه ۱۳۹۳، در حمله به روستای «مزرعه الامل» واقع در استان قنیطره، شش نفر از نیروهای حزب‌الله لبنان ـ از جمله جهاد مغنیه ـ را به شهادت رساند و تعدادی از آنان نیز مجروح کرد. در این اقدام سردار «محمدعلی الله‌دادی»
هم به شهادت رسید. این اقدام رژیم که در بحبوحه بحران امنیتی سوریه صورت گرفت، ده روز بعد با عملیات تلافی‌جویانه توپخانه‌ای حزب‌الله در مزارع شبعا مواجه شد که طی آن تعدادی از عناصر ارتش رژیم صهیونیستی کشته شدند و رژیم به مرگ دو نفر و مجروحیت
هفت نفر از آنان اذعان کرد.
رژیم صهیونیستی یک بار هم در ۲۰ فروردین ۱۳۹۷، با دو جنگنده اف‌ـ۱۵، به یک مقر مشترک نیروهای ایران و سوریه ـ تی‌فور در استان حمص ـ حمله کرد که طی آن هفت تن از نیروهای سپاه به شهادت رسیدند. یک ماه پس از این اقدام جنایتکارانه، رژیم صهیونیستی، ۲۰‌اردیبهشت ۱۳۹۷ شاهد عملیات «خانه پوشالی» علیه بلندی‌های جولان و مناطق متصل به آن بود. مدت زمان این عملیات دو برابر زمان عملیات جنگنده‌های صهیونیستی علیه تی‌فور بود. در حین این عملیات، «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر وقت رژیم از طریق مقامات ارشد فرانسه، روسیه و آلمان اطمینان داد که دیگر دست به اقدام نظامی علیه مراکز و نیروهای ایرانی مستقر در سوریه نخواهد زد.
البته رژیم صهیونیستی در این مدت دو اقدام تروریستی هم در داخل ایران انجام داده است؛ یکی اقدام سایبری ۱۲ تیر ۱۳۹۹ علیه تأسیسات نطنز بود که منجر به آسیب‌هایی به این تأسیسات گردید. رسانه‌های اسرائیلی بعداً به نقش «موساد» در این اقدام اشاره کردند. دیگری اقدام تروریستی هفتم آذر ماه سال قبل علیه دانشمند شهید «محسن فخری‌زاده» بود.
رژیم صهیونیستی در این دوران اگرچه سیاست ثابت منصرف کردن ایران از همکاری نظامی با سوریه و حضور نظامیان کشورمان با توسل به اقدامات سیاسی و نظامی دنبال کرده است، اما سیاست تهاجم به نیروها را متوجه نظامیان سوریه و نیروهای جهادی مرتبط با ایران می‌نمود. در مقابل آن، دولت سوریه هم بنا به نظر و صلاحدید خود اقدامات متقابلی انجام می‌داد که البته بازدارنده و حتی محدودکننده نبوده است و این نشان می‌دهد در این زمینه باید تجدیدنظر صورت گیرد.
الان نکته اینجاست که اقدام اخیر این رژیم جنایتکار را باید در سطحی پاسخ داد که اسرائیل را نه تنها در حمله به نیروهای ایران، بلکه از حمله به نیروهای مرتبط با ایران نیز بازدارد. به عبارت دیگر واکنش ایران ضرورتاً باید به قطع کامل حملات نظامی اسرائیل به سوریه منجر شود، نه صرفاً واکنش انتقام‌جویانه به شهادت دو نیروی قهرمان مدافع حرم.
۳ـ از سرگیری روابط سطح بالا بین ترکیه و رژیم صهیونیستی، تهدیدات زیادی برای منطقه دارد. اقدام رجب طیب اردوغان، با توجه به عدم عذرخواهی این رژیم از حمله سال ۱۳۸۹ به یک کشتی ترکیه‌ای که عازم غزه بود و با عملیات رژیم اسرائیل، ۱۱ نفر از شهروندان ترکیه به شهادت رسیدند، ضمن آنکه برای این کشور «حقارت‌آمیز» است، می‌تواند امنیت آن را با بحران جدی مواجه گرداند. سفر رئیس ‌رژیم صهیونیستی پس از ۱۸ سال بحران در روابط تل‌آویو و آنکارا صورت گرفته است. اردوغان در محوطه «مجتمع بیش تپه» با شلیک ۲۱ توپ از هرتزوک استقبال کرده و از شکل‌گیری یک ائتلاف عربی، ترکی، عبری با مشارکت ترکیه، رژیم اسرائیل، امارات، عربستان و آذربایجان سخن گفته است که «یک مأموریت» واگذار شده از سوی آمریکا به حساب می‌آید. البته این سناریو و پرده نمایش هم مثل معامله قرن به سرانجام نمی‌رسد؛ چرا که وقتی طرح دولت ترامپ با آن فشار زیاد به نتیجه نرسید، طرح دولت بایدن به طریق اولی به نتیجه نمی‌رسد. ترکیه نیز از نظر سیاسی و اقتصادی در وضعیت پرابهامی قرار گرفته است انتخابات ۲۰۲۳ اگر جلو هم نیفتد از پدیدآمدن وضعی جدید در عرصه سیاسی ترکیه خبر می‌دهد کمااینکه رو به بحران رفتن رابطه ترکیه و روسیه هم شرایط جدیدی را در ضلع آذربایجان پدید می‌آورد. اگر اردوغان گمان کرده است کاهش اقتدار سیاسی و اقتصادی حزب و دولت خود را می‌تواند از طریق اتل‌بندی اسرائیلی ـ اماراتی ترمیم کند، دچار اشتباه وحشتناکی شده است.
۴ـ همان‌گونه که به اشاره گفته شد، باید به رفت و آمد مقامات سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی به منطقه، به چشم یک «توطئه» نگاه کرد و به کشورهای منطقه هم یادآور شد که ایران این رفت و آمدها را برای منطقه دارای پیامدهای مخرب امنیتی می‌داند و نمی‌تواند از کنار آن بگذرد. این دیگر یک رابطه سیاسی بین دو دولت نیست، رابطه‌ای است که برای کشورهای دیگر از جمله ایران و محور مقاومت پیامدهای سوءامنیتی دارد. این رفت و آمدها از آنجا که با عملیات نظامی علیه اضلاع محور مقاومت و از جمله ایران توأم شده است، قطعاً با واکنش عملی ایران و محور مقاومت مواجه می‌شود و این از نظر امنیتی برای کشورهای محور اسرائیل خوب نیست.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 اعطای حقوق شهروندی توسط دولت‌ها
✍️ دکتر شبان شهیدی مؤدب
آخرین سال قرن سیزدهم هجری شمسی دارد با ما وداع می‌کند و تا چند روز دیگر همگی به استقبال سالی نو می‌رویم. به دفتر یادداشت وقایع روزانه خود که نگاه می‌کنم می‌بینم در روز دوم فروردین نوشته‌ام «رهبری سال جدید را سال رونق تولید و رفع موانع تولید و تشویق تولید نامگذاری کردند.» ارزیابی این که دو دولت گذشته و حال چقدر موفق شدند تولید را در کشور رونق دهند، به عهده اهل فن خواهد بود؛ اما این که تولید نباید فقط به ساخت کالا و ابزار منحصر باشد و می‌بایست تولید فکر و تولید امید و تولید امنیت و تولید اعتبار در سیاست خارجی و تولید راه‌حل‌های برون‌رفت از بحران‌ها و تحرک در جامعه را هم در بر بگیرد، بدون تردید در پهنه شعار سال قرار گرفته است. در این زمینه تولید فیلم‌های امید آفرین، ساخت برنامه‌های انگیزه‌زا برای جوانان کشور، نوشتن کتاب‌های نشاط فکری‌آفرین و نشان دادن چهره‌ای شاد از مردم که به فردای خود امیدوار باشند، در همین مقوله تشویق تولید قرار می‌گیرد. برای ما که در رسانه‌ها حضور داریم و در مسیر اطلاع‌رسانی و تنویر افکار عمومی و شکل‌دهی درست به وجدان سیاسی- فرهنگی جامعه قلم‌فرسایی می‌کنیم، این روزهای پایانی سال، زمان ارزیابی عملکردمان است. این نگرانی برای همه ما اهالی فرهنگ و رسانه وجود دارد که تا چه میزان توانسته‌ایم به رسالت خود جامه تحقق بپوشانیم. بالاخره ما هر چقدر هم که دولتی و رسمی نباشیم و خودمان را مستقل فرض کنیم، به اعتبار ایرانی بودن و این که کفش و عصای آهنین اعتلای فرهنگی جامعه را پیشینیان به ما سپرده‌اند، بخشی از رسالت حرفه‌ای ما آشنا کردن مردم با حقوقشان و تبیین این فرض است که حقوق و وظیفه با هم ملازمند.
البته این که بخواهیم همه بارها را به دوش قلم نحیف اهالی فرهنگ و رسانه بگذاریم که هر چند وقت یک بار با موانعی تازه مواجه می‌شوند، یا دیگران را از سهم داشتن در رسالت اجتماعی معاف کنیم، شاید نوعی تکیف ما لایطاق تحمیل کردن باشد. البته حوزه کاری ما باید چارچوب و ضابطه خودش را داشته باشد و عقل سلیم حکم می‌کند که این خط قرمزها با مشارکت خود اهالی فرهنگ و رسانه ترسیم و تدوین شوند، نه این که به اقتضای مصالح سیاسی و گروهی، عده‌ای بخواهند محدودیت‌های رنگارنگ و فصلی را به فرهنگ و رسانه تحمیل کنند. یکی از رسالت‌های رسانه، بازتاب صدا و خواست‌های مردم است. البته این وظیفه خطیر را نمایندگان مجلس و ائمه مساجد و نمازهای جمعه هم دارند. وقتی نماینده‌ای انتخاب می‌شود و به تهران می‌آید، قهرا اگر زمانی طولانی از حوزه انتخابیه‌اش غایب باشد، از تحولات و خواست‌های مردم شهر خود و به‌ویژه قشر جوان بی‌خبر می‌ماند. حکمت این که نمایندگان باید چند بار در سال به حوزه انتخابیه خود سر بزنند همین است. ائمه مساجد و نماز جمعه هم که صاحب تریبون هستند باید از مشکلات مردم مطلع باشند و به مسئولان حکومتی انتقال بدهند.

زمان دارد یک چیزهایی را به ما تحمیل می‌کند و اگر بخواهیم در خانواده جهانی منزوی نشویم و از دیگران عقب نمانیم، و در مسابقه پرسرعت پیشرفت و نوسازی و تحول در منطقه در آخر خط قرار نگیریم؛ باید، هم ماهیت تحولات را درست بفهمیم و هم شرایط اجتماعی را برای کسانی که در فکرهای گذشته مانده‌اند فراهم کنیم تا آنها تن به تحول بدهند و مانعی در این مسیر ایجاد نکنند. نگاهی به آنچه در چهار دهه گذشته در کشور رخ داده، ما را به این واقعیت رهنمون می‌ کند که ایران نه یک کشور عقب‌مانده است و نه می‌شود آن را عقب نگاه داشت. این واقعیت نیز مبرهن است که هرجا دولت‌ها خواسته‌اند به تحول تن ندهند مردم راه خودشان را انتخاب کرده‌اند و جریان به گونه‌ای پیش رفته که دولت مردان اجبارا تن به خواسته مردم داده‌اند. این که امام خمینی (ره) به نمایندگان مجلس فرمودند که «شما وکیل مردم هستید نه ولی آنها» مشرف به همین مهم است. متقابلا هم هر وقت دولت‌ها در فهم شرایط و اقتضائات جهانی پیشگام بوده‌اند مردم به یاری آنها برخاسته‌اند. ما در بیوتکنولوژی، صنایع فضایی، ساخت سلاح‌های تدافعی و تهاجمی، صنایع نفت و گاز و بهره‌برداری از ثروت‌های مدفون در دل دریا، صنایع هسته‌ای و شاخه‌های مختلف پزشکی از پیشگامان منطقه محسوب می‌شویم. در درک مسائل مستحدثه فقهی و در اجتهاد پویا،که مرحوم امام مظهر آن بود، نیز از جهان اسلام جلوتریم. در شمار تحصیلکرده‌ها و تربیت متخصصان در داخل، نیروهایمان با فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه‌های جهان هماوردی می‌کنند. از سوی دیگر ماهیت تحول لحظه‌ای فناوری ایجاب می‌کند که پا به پای این پیشرفت‌های علمی، شرایطی را فراهم کنیم که هم از فناوری‌های روز بهره‌مند شویم و هم نیروهای تحصیلکرده، که سرمایه‌های اجتماعی ما هستند، در وطن خود بمانند، کار کنند و در پیشرفت کشور خود مؤثر باشند.

از جمله شاخص‌های متغیر در دنیای امروز، مؤلفه‌های جدید در تعریف حقوق شهروندی هستند. در کنار حق زندگی، حق آزادی انتخاب، حق یادگیری، حق رأی و حق برخورداری از هوای سالم و ….،

همچنین حق برخورداری از دستاوردهای نو و زاینده تکنولوژی ضروری شد‌ه اند و نکته اخیر حتی در بعد تجاری و جذب مشتری نیز ظهور پیدا کرده است. برای مثال امروزه در بسیاری از شهرهای جهان در رستوران‌ها و فرودگاه‌های بزرگ، اینترنت پرسرعت به‌صورت رایگان عرضه می‌شود. مثلا در فرودگاه کشور کوچک سنگاپور، با بهره‌گیری از اینترنت پر سرعت، در مدت پنج دقیقه می‌توان تمامی ایمیل‌های یک هفته خود را دید و با سرعت به آنها پاسخ داد. حالا در جامعه خلاق و جوان و متحول ما، که قرار است جوان‌ها و دانشجویان و تجار از مواهب این فناوری های نو برای حرفه و تخصص خود بهره‌مند شوند و از آموزش‌ها و دوره‌های رایگان تخصصی پیوسته اینترنتی استفاده کنند، اگر دولت یا دو قوه دیگر نظام نخواهند یا نتوانند این ابزار ارتباطی پر سرعت را در اختیار مردم قرار دهند، هم حق شهروندی آنها را اعطا نکرده‌اند و هم نخواهند توانست به وعده‌های خود که در برنامه‌های سالانه اعلام کرده‌اند عمل کنند. وقتی صحبت از دولت الکترونیک و انجام غیر مراجعاتی کارهای مردم به میان می‌آید، وقتی از آوردن جهانگردهای خارجی و کسب ارز حرف زده می‌شود، وقتی بانک‌های ما باید با بانک‌های بزرگ دنیا ارتباط سریع لحظه‌ای داشته باشند و ….با اینترنتی که کند است و مکرر قطع می‌شود و ارتباط با دنیای خارج را دستخوش اخلال می‌کند، هم مردم و به‌ویژه جوان‌ها عصبی می‌شوند و هم وعده‌های برنامه‌ریزی شده دولت محقق نمی‌شود. اعطای حقوق شهروندی توسط دولت‌ها مختص کشور ما نبوده و استیفای این حقوق، در ابعاد گوناگون آن، نشانه مردمسالاری و باز بودن جوامع و احترام به مردم کشورها محسوب می‌شود. این روزها که بحث حمله روسیه به کشور مستقل اوکراین نقل محافل رسانه‌ای دنیا است، نه تنها تهاجم نظامی به کشور و مردم اوکراین محکوم می‌شود بلکه ایجاد محدودیت برای رسانه‌ها، عدم اطلاع‌رسانی واقعی به مردم روسیه درباره ماهیت این یورش نظامی، به گونه‌ای نقض حقوق شهروندی است.

طبعا بهره‌مندی از حقوق شهروندی در کنار تقبل مسئولیت شهروندی قرار می‌گیرد، که هم احترام به حقوق دیگران را ضروری می‌کند و هم رعایت مقرراتی که با لحاظ ظرافت‌ها و جامع نگری‌های درست و درک حساسیت‌های تاریخی و دینی مردم ما وضع شده‌اند.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ اپیدمی فقر آموزشی (۱)
✍️عباس عبدی

از بس مسائل اقتصادی و سیاسی جامعه ما را درگیر خود کرده، از دیگر تغییرات منفی اجتماعی تا حد زیادی غافل شده‌ایم؛ به ویژه حوزه آموزش را فراموش کرده‌ایم. نمونه‌اش سطح مدیرانی است که برای اداره این وزارتخانه تعیین شده‌اند. از سوی دیگر در همین موضوع آموزش، مسوولان امور و حتی جامعه آن قدر درگیر مسائل صنفی معلمان هستند - که بحق هم هست - متوجه خطرات کیفیت بسیار نازل ‌آموزشی نیستند که البته بخش مهمی از این نزول کیفی نیز مرتبط با همان مشکلات صنفی معلمان است. بخشی نیز محصول بی‌توجهی و درک نادرست مدیریت جامعه از نقش آموزش به ویژه آموزش ابتدایی در جامعه جدید است. آنان غایت آموزش را در حد حفظ کردن برخی گزاره‌های دینی و تجربی می‌بینند و حداکثر خواندن و نوشتن و جدول ضرب و ریاضیات را هدف آموزش و پرورش می‌دانند. حضور دو ساله کرونا نیز این بحران را عمیق‌تر کرده است. موضوعی که آقای رییس‌جمهور هم روز گذشته به آن اشاره کرد. عدم حضور دانش‌آموزان در مدرسه و تشکیل کلاس‌های درس از طریق آموزش مجازی امری ضروری بود که چون مشکلات آن را رفع نکنند، موجب افت شدید کیفیت آموزشی و نیز پرورشی می‌شود. بدون تردید بی‌توجهی به مساله آموزش و پرورش سیاستی فراگیر بوده و اکنون نیز هست. این یعنی آینده کشور را قربانی فقر آموزشی امروز خود می‌کنیم.
یکی از آثار این ادعا را در آمار کنکور سراسری می‌توان مشاهده کرد. برای این منظور میان گروه‌های اصلی کنکور و نیز جنسیت و‌ منطقه شرکت‌کنندگان در دو مقطع زمانی ۱۳۹۱ و ۱۴۰۱ مقایسه‌ انجام می‌دهیم. طی این مدت ۱۰ سال تعداد داوطلبان کنکور از ۰۷/۱ میلیون نفر به ۴۹/۱ میلیون نفر رسید یعنی ۳۹ درصد افزایش داشته است. ولی این افزایش عمدتا به علت شرکت مکرر داوطلبان در دو گروه هنر و زبان است که از مجموع ۳۱ هزار نفر در سال ۱۳۹۱ به ۳۵۶ هزار نفر در سال ۱۴۰۱ رسیده، یعنی بیش از ۱۱ برابر شده است. توجه کنیم که این داوطلبان دو گروه زبان و ‌هنر عموما در سه گروه اصلی ریاضی، تجربی و علوم انسانی نیز ثبت‌نام می‌کنند و اضافه بر آن نیز در گروه هنر و زبان نیز شرکت می‌کنند. بنابراین اگر سه رشته اصلی را مقایسه کنیم از ۱.۰۴ میلیون به ۱.۱۳ میلیون داوطلب رسیده که باز هم ۱۰ درصد افزایش داشته است. افزایش بسیار شدید داوطلبان گروه‌های هنر و زبان، در عین حال که چندان بازار کار ندارند، نشان‌دهنده یک تغییر جدی در ذائقه و علایق فرهنگی و انگیزه‌های آینده‌نگرانه جوانان است. در مجموع سه گروه اصلی ریاضی، تجربی و انسانی، نسبت جنسی زن به مرد میان داوطلبان همچنان ثابت است و زنان ۶۰ درصد داوطلبان را تشکیل می‌دهند. ولی اگر این نسبت را برای دو گروه هنر و زبان در نظر بگیریم، به حدود ۶۸ درصد می‌رسد که نشان‌دهنده روند رو به رشد گرایش به این دو گروه به ویژه نزد خانم‌ها است.
مهم‌ترین تفاوت در سهم داوطلبان در گروه‌های اصلی آموزشی رخ داده است. در سال ۱۳۹۱ از کل پنج گروه اصلی، ۲۵ درصدشان در ریاضی، ۴۲ درصد در تجربی و ۳۱ درصد در انسانی ثبت‌نام کرده بودند و فقط حدود ۳ درصد در هنر و زبان. در حالی که این نسبت در سال ۱۴۰۱، برای ریاضی ۱۰ درصد، تجربی ۳۹ درصد، انسانی ۲۸ درصد و هنر ۱۱ درصد و زبان ۱۳ درصد شده است. که در مجموع افول بسیار چشمگیر گرایش جوانان به رشته‌های دانشگاهی مرتبط با ریاضی، و به ‌طور مشخص مهندسی است. جالب است که نسبت زنان داوطلب در رشته ریاضی از ۴۱ درصد در سال ۱۳۹۱ به ۳۶ درصد در سال ۱۴۰۱ کاهش یافته که نوعی بازگشت به گذشته، در دور شدن دختران از رشته ریاضی است. به عبارت دیگر در دهه گذشته دختران با سرعت و شدت بیشتری عطای رشته ریاضی را به لقای آن بخشیده‌اند و رو به سوی هنر و زبان آورده‌اند، هر چند این وضعیت برای پسران نیز وجود دارد.
اگر تفاوت‌ها را بر حسب مناطق سه‌گانه کشوری در نظر بگیریم حقایق بیشتری نمایان خواهد شد. زیرا نسبت داوطلبان ریاضی به تجربی و انسانی در مناطق ۱ و ۲ و ۳ کشور به کلی متفاوت است. در منطقه یک کشوری - که وضع اقتصادی بالاتری دارند - نسبت تجربی‌ها به ریاضی حدود ۲ است. در منطقه دو، این نسبت به ۳.۶ و در منطقه ۳ کشوری به ۶.۶ می‌رسد. مشابه این تفاوت در نسبت‌های داوطلبان گروه علوم انسانی به ریاضی نیز وجود دارد که در منطقه ۱ و ۲ و ۳ به ترتیب، برابر یک و ۲ و ۴.۴ است. این نسبت‌ها نشان می‌دهد که وضعیت رشته ریاضی در مناطق محروم در حال عقبگرد کامل است؛ در حالی که دانش‌آموزان بسیار مستعدی در آنجا وجود دارند.

 

🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ فراخوان به پژوهشگران علم سیاست در ایران
✍️ کیومرث اشتریان

«عمومی‌سازی دانش سیاسی» در غیاب و کم‌فروغی کنش سیاسی در ایران امروز، می‌تواند به تقویت افکار عمومی بینجامد. این «عمومی‌سازی» از راه انتقال دانش و با تکرار آن در رسانه‌های اجتماعی، ایجاد عرصه عمومی و بسط گفتمان اجتماعی ممکن می‌شود. به توفیق الهی و با همت نسل‌های پیشین در انجمن علوم سیاسی ایران همایش سالانه این انجمن در راستای تولید و ترویج دانش سیاسی همه‌ساله برگزار می‌شود. انجمن علوم سیاسی ایران با تشکیل کمیته‌های گوناگونی که به شکل غیرمتمرکز و خودمختار پدید آمده، در کار عمومی‌سازی دانش سیاسی در ایران است. این کمیته‌ها که معمولا با پیشنهاد اساتید و پژوهشگران شکل گرفته‌اند، با اختیار و ابتکار کامل این عزیزان به رشد و شکوفایی خود ادامه می‌دهند. از آن جمله است همایش امسال که با همت استاد گران‌قدر جناب آقای دکتر امیرمحمد حاجی‌یوسفی و اعضای کمیته علمی این همایش شکل گرفته است. از ایشان و اعضای کمیته علمی و مجریان این همایش به نمایندگی از هیئت‌مدیره انجمن علوم سیاسی ایران صمیمانه قدردانی می‌کنم. علوم سیاسی در ایران با چالش‌های جدیدی در موضوعات داخلی و خارجی مواجه است. از سویی کشور در معرکه آزمون‌هایی بزرگ است و به گونه‌ای متفاوت در معرض چالش‌های استراتژیک جهانی قرار گرفته است. تلاش ناتو برای محاصره روزافزون روسیه و حمله نظامی این کشور به اوکراین موازنه استراتژیک جهانی را در معرض دگرگونی قرار داده و ایران در برابر انتخاب‌هایی حساس و گوناگون است. استقلال کشور در چنین برهه‌هایی محک زده می‌شود. مهم‌ترین معیار استقلال، اما در تصمیم‌گیری‌های مهم بین‌المللی نمایان می‌شود. مناقشه‌ای همیشگی در میان متفکران و فعالان سیاسی وجود داشته است که آیا استقلال واقعی معنی دارد؟ آن‌هم در دنیایی به‌هم‌پیوسته از بازارهای بین‌المللی، منابع انرژی، پیچیدگی‌های فناوری و ناتوانی دولت‌ها و ملت‌ها در تأمین همه نیازهای خود. پژوهشگران ایرانی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل می‌توانند به این پرسش مهم پاسخ گویند و در شناخت منازعات استراتژیک جهانی، همچون یاوری دانشمند به راهگشایی دولتمردان بپردازند تا تصمیم‌گیری‌های حساس آنان در راستای استقلال و منافع ملی باشد. فقر شناختی از منازعات استراتژیک و موازنه قدرت در نظام بین‌الملل گاه به انتخاب‌هایی خطرناک و تحمیل بار سنگین بر منافع ملی کشورها منجر می‌شود؛ همان‌گونه که در مناقشه اوکراین به چشم می‌خورد. ما ایرانیان نیز در معرض انتخاب‌های اشتباه در موضوعات و معرکه‌های حساس بین‌المللی بوده و هستیم. تأمل نظری در سیاست و حکومت و به‌ویژه در سیاست خارجی و گفت‌وگوی آزادانه در این موضوعات دانشِ در دسترس را برای سیاست‌گذاران فراهم می‌کند. دست‌کم‌گرفتن ترویج دانش عمومی و به‌ویژه گفت‌وگوی کارشناسی در این حوزه‌ها از سوی پژوهشگران علوم سیاسی از سویی و سیاست‌مداران و سیاست‌گذاران از سوی دیگر به یک اندازه نابخشودنی است. ما نیازمند گفت‌وگوی آزاد کارشناسی و ترویج دانش سیاسی در افکار عمومی و در یک کلام «عمومی‌سازی دانش سیاسی» هستیم. گفت‌وگوی کارشناسی پژوهشگران علوم سیاسی به‌ویژه با توجه به فضای آزاد رسانه‌های اجتماعی حتما در شکل‌گیری و تقویت کارشناسی گفتمان عمومی تأثیرگذار است. نباید منتظر بود تا اصحاب قدرت رسما از پژوهشگران برای روشنگری در مناقشه‌های بین‌المللی دعوت کنند.

شکل‌گیری گفتمان کارشناسی در فضای رسانه‌های اجتماعی امری است که می‌تواند در انتخاب‌های مهم مقامات رسمی تأثیرگذار و مددکار باشد. امروزه، «عمومی‌سازی دانش سیاسی» از سوی دانشمندان و پژوهشگران و ترویج و ساده‌سازی آن در عرصه عمومی به امری ضروری تبدیل شده است. از این‌رو ضروری است که پژوهشگران از آشیانه کوچک مجلات تخصصی علوم سیاسی و روابط بین‌الملل به درآیند و گاه به سپهر وسیع‌تری در رسانه‌های اجتماعی نیز گذر کنند تا بتوانند مفاهیم پیچیده دانش سیاسی را به زبانی ساده در معرض افکار عمومی قرار دهند. «عمومی‌سازی دانش سیاسی» می‌تواند بستری از یادگیری اجتماعی را فراهم کند تا افق‌های ذهنی مردمان و تصمیم‌گیران برای اتخاذ تصمیمات منطبق با منافع ملی به یکدیگر نزدیک شود. رسانه‌های اجتماعی به همان اندازه که مفیدند، می‌توانند زمینه را برای عوام‌زدگی در سیاست‌ورزی و انواعی از توده‌گرایی‌های زرد سیاسی فراهم کنند. بنابراین بر پژوهشگران علم سیاست است که حضوری کارشناسانه و در عین حال مطابق با سطح افکار عمومی را به فعالیت‌های پژوهشی و تخصصی خود بیفزایند. انتقال دانش بدون تکرار و ایجاد عرصه عمومی و گفتمان اجتماعی ناممکن است. نمی‌توان انتظار داشت که سخن و گفتار پژوهشگر به یکباره جامه عمل بپوشد و همگان گوش‌به‌فرمان دانشمند علوم سیاسی باشند. این، نه ممکن است و نه علمی. اولا، سخن یک دانشمند سیاسی باید به بوته نقد دیگر اندیشمندان گذاشته شود تا پخته شود و ثانیا، باید با تکرار و تکرار به شکل منظومه‌ای معنایی درآید و به گفتمان عمومی تبدیل شود تا زمینه‌های اجرای آن توسط قدرت سیاسی فراهم شود.

 

🔻روزنامه جهان صنعت
📍 شفافیت برباد رفته
✍️نادر کریمی‌جونی

شفافیت، شعار محوری اصولگرایان و اصلاح‌طلبان در سال‌های اخیر بوده است. به ویژه اصولگرایان که در هشت سال ریاست‌جمهوری حسن روحانی از مبادی قدرت اجرایی به دور مانده بودند و دست‌شان از اهرم‌های قدرت اجرایی کوتاه شده بود، بارها بر شفاف شدن تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها نزد ولی‌نعمتان جمهوری اسلامی ایران یعنی مردم و شهروندان ایرانی تاکید کرده بودند. در این باره هنگامی که محافظه‌کاران در رقابت‌های تصاحب مجلس یازدهم مشارکت کرده بودند از اینکه هنوز طرح شفاف شدن آرای نمایندگان مجلس شورای اسلامی به سرانجام نرسیده و نمایندگان مجلس عمدتا اصلاح‌طلب دهم، تن به شفافیت نداده‌اند، انتقاد می‌کردند. در آن هنگام این ادعا مطرح شد که در صورت پیروزی، اصولگرایان بلافاصله طرح شفافیت آرای نمایندگان را از تصویب خواهند گذراند و به تعهدشان در قبال شهروندان ایرانی عمل خواهند کرد. با این وعده، ایرانیان نیز به این افراد اعتماد و آنان را راهی مجلس شورای اسلامی کردند.
اما پس از نشستن روی کرسی‌های سبز بهارستان، اصولگرایان به این فکر افتادند که پنهان‌کاری درباره آرای نمایندگان، خیلی هم چیز بدی نیست و به همین دلیل طرح شفاف‌سازی آرای نمایندگان نتوانست رای بیاورد و بایگانی شد. بلافاصله افکار عمومی از نمایندگان پرسیدند که چگونه این وعده مهم نتوانسته عملیاتی و اجرا شود. در واکنش به این ابهام و نارضایتی افکار عمومی، محمدباقر قالیباف به میدان آمد و وعده داد که به زودی طرح شفاف‌سازی آرای نمایندگان با انجام اصلاح‌هایی مجددا به صحن علنی بازخواهد گشت و از تصویب نمایندگان خواهد گذشت. اما پس از گذشت بیش از یک سال از دادن آن وعده از سوی رییس مجلس شورای اسلامی هنوز نه اصلاح طرح شفاف‌سازی آرای نمایندگان انجام شده، نه قرار است این طرح مجددا به صحن مجلس بیاید و نه نمایندگان در مصاحبه‌های خود از مطرح شدن مجدد طرح یادشده در صحن علنی سخن گفته‌اند. خبر بدتر آن است که اکنون برخی نمایندگان مجلس شورای اسلامی در این‌باره که شفاف کردن رای نمایندگان اصولا کار مضر و آسیب‌زایی است سخن می‌گویند و بدین ترتیب نشان می‌دهند که قرار نیست رای نمایندگان آشکار و شفاف شود. با این حساب، اولین گام اصولگرایان در شفاف کردن رفتارهای‌شان ناکام ماند و آنان از عمل به آنچه گفته بودند، بازماندند. در دومین گام نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جریان تصویب بودجه ۱۴۰۱ مقرر کردند که همه کارکنان دولت موظف به ثبت حقوق‌شان در سامانه ملی یکپارچه نظام اداری شوند و چنانچه این ثبت صورت نگیرد، حقوقی به کارمندان دولت پرداخت نمی‌شود. البته از گذشته نیز اراده مقامات و قانونگذاران این بود که حقوق پرداختی از بیت‌المال شفاف شود و حتی تمامی شهروندان ایرانی امکان دسترسی به سامانه پرداخت حقوق مدیران را هم داشته باشند. به همین دلیل مصوبه فوق در راستای شفاف‌سازی میزان بهره‌مندی مدیران و کارکنان از منابع بیت‌المال بوده است. اما جای تعجب آنجاست که نمایندگان خود را از ثبت حقوق‌شان در این سامانه ملی مستثنا کردند و به این ترتیب نمایندگان مجلس شورای اسلامی یک‌بار دیگر از شفاف‌سازی درباره خود، پرهیز کردند.
اما حالا خبر بدتر آن است که رسانه ملی که وظیفه شفاف‌سازی و انعکاس انتقاد افکار عمومی از اقدامات دولت را دارد و باید پرسشگری را سرلوحه برنامه‌های خویش قرار دهد، برنامه‌های خبری انتقادی و پرسشگر خود را یکی بعد از دیگری حذف و برنامه‌های کمتر انتقادی را جایگزین آن کرده است. مثلا برنامه گفت‌وگوی ویژه خبری که مجری آن، فساد بزرگ در خرید میوه شب عید را نمایان کرد تعطیل شده و گفت‌وگویی دیگر که بیشتر خبررسانی است تا انتقادی، جایگزین آن شده است. سایر برنامه‌های انتقادی در شبکه‌های مختلف صداوسیما نیز یا تعطیل شده‌اند و یا در معرض تعطیلی قرار دارند. البته مقامات صداوسیما می‌گویند به لحاظ بهره‌وری بیشتر، برنامه‌های یادشده در برنامه‌های مشابه یا موازی ادغام و تجمیع شده است. اما اگر قرار به تجمیع و ادغام برنامه‌ها بوده، چرا برنامه‌های کمتر انتقادی که توجه چندانی را جلب نکرده و جذابیتی نداشته، حذف نشده و چرا برنامه‌های جذاب خبری که وظیفه افشاگری و شفاف‌سازی را برعهده داشته، در برنامه‌های غیرانتقادی ادغام شده است؟

به نظر می‌رسد صداوسیما تصمیم به همراهی با دولت گرفته و می‌خواهد به جای انتقاد از فعالیت‌ها و نادرستی‌ها، به تبلیغ دولت بپردازد. در واقع برخلاف آنچه صداوسیما به عنوان رسانه ملی ادعا می‌کند، این رسانه با سیاست‌های جدید به یک رسانه دولتی که تنها در حد روابط عمومی نظام و دولت فعالیت می‌کند تبدیل می‌شود که جایگاه این رسانه را در همین حد تقلیل می‌دهد. حتی گزارش‌های انتقادی در ضمیمه‌های خبری رادیو سراسری، یعنی پیک‌های بامدادی و نیمروزی هم کاهش یافته و این ضمیمه‌های تحلیلی به جای بیان گزارش‌های انتقادی و پاسخ دادن به ابهام‌هایی که نزد افکار عمومی مطرح است و شهروندان ایرانی می‌خواهند توضیح درباره این ابهام را از زبان مقامات دولتی بشوند، به رسانه‌ای برای تبلیغ فعالیت‌های دولت ابراهیم رییسی تبدیل شده است. این در حالی است که در دولت حسن روحانی همه این برنامه‌های انتقادی با ظرفیت کامل پخش می‌شد و به ابهام‌ها و پرسش‌های موجود جامعه دامن می‌زد و نکاتی را اضافه می‌کرد.
بعید به نظر می‌رسد که چرخش ایجادشده در صداوسیمای جمهوری اسلامی و کاهش ملموس میزان انتقاد و پرسشگری درباره فعالیت‌های دولتی در این رسانه، بدون هماهنگی و یا دست‌کم بدون توجه به علاقه‌مندی‌های دولت صورت گرفته باشد. ابراهیم رییسی در ماه‌های گذشته بارها از اینکه آماج حملات رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی قرار گرفته، انتقاد و ابراز نگرانی کرده است. از این رو، ممکن است دولتی‌ها از اینکه رسانه دولتی کشور نیز به انتقادها علیه دولت بپردازد و آن را ترویج کند، نگران و ناخرسند باشند. بر این پایه حتی اگر حذف برنامه‌های انتقادی در صداوسیما به خواست دولت انجام نگرفته باشد، حتما این حذف در راستای خواست و هماهنگ با علاقه‌مندی‌های دولت است و از این بابت رسانه‌ای که خود را ملی می‌داند و براساس همین عنوان باید دیدگاه‌ها و ابهام‌های ملت را انعکاس دهد و خواست‌های شهروندان ایرانی را مطرح و پیگیری کند، عملا به رسانه دولتی تغییر ماهیت داده است.
با این اوضاع که نمایندگان مجلس عملا در جهتی، مغایر با شفاف‌سازی حرکت می‌کنند و رسانه سراسری کشور نیز به جای شفاف‌سازی، به تبلیغ و بزرگنمایی فعالیت‌ها و دستاوردهای دولت روی آورده، شهروندان ایرانی برای دریافت اطلاعات شفاف و گرفتن پاسخ انتقادها و ابهام‌های خود باید به جانب چه کسی یا چه رسانه‌ای، روی بیاورند؟


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 درد دیروز و امروز
✍️محسن جلال‌پور

آخرین روزهای یک قرن پر فراز و نشیب را پشت سر می‌گذاریم و کمتر از ۱۰ روز دیگر وارد یک قرن جدید می‌شویم و در همه این سال‌ها، یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های اقتصاد ایران یا شاید بزرگ‌ترین ابرچالش حال حاضر ایران، منفی شدن مستمر سرمایه‌گذاری بوده است.
اگر به گذشته نقب بزنیم و به ابتدای قرن بازگردیم و روزنامه‌ها و کتب آن دوره را مرور کنیم یا خاطرات سیاستمداران را بخوانیم، متوجه می‌شویم وضعیت حال حاضر اقتصاد ایران دست‌کم در دو مولفه با آن دوران اشتراک دارد. این دو مولفه عبارتند از: «نااطمینانی» و «کمبود سرمایه». احتمالا در یک پژوهش مفصل و مستند، بتوان مشابهت‌های بیشتری در وضعیت ابتدا و انتهای قرن شناسایی کرد؛ اما به‌طور مشخص مهم‌ترین نکاتی که در مذاکرات متعدد تجار مطرح با سیاستمداران آن دوران قابل استناد است، همین مولفه‌ها هستند. در آن دوران، برنامه‌ریزی برای آینده ناممکن بود و امروز هم تقریبا همان مسائل در اقتصاد ایران وجود دارد. متغیر عدم‌قطعیت و نااطمینانی به اوج خود رسیده و دولت تنگنای مالی سختی را تجربه می‌کند. خروجی این وضعیت، در ابتدا و انتهای قرن، فقیرتر شدن مردم بوده است.

سوال این است که منفی شدن روند سرمایه‌گذاری چه دلایلی دارد و به چه وضعیتی منجر می‌شود؟

به‌طور مشخص در چند سال گذشته، اولین و مهم‌ترین عامل اثرگذار بر کاهش سرمایه‌گذاری بخش خصوصی، نااطمینانی بوده است. از سوی دیگر سرمایه‌گذاری دولتی نیز که معمولا در بودجه‌های عمرانی متبلور می‌شد، به‌خاطر کسری بودجه شدید دولت متوقف شده است. این روند به این معنی است که سرمایه‌گذاری در اقتصاد ایران به‌طور فاحشی متوقف شده و رشد موجودی سرمایه به زیر صفر گراییده و درنتیجه اقتصاد ایران در حال «درجا زدن» است.

دلیل اینکه سرمایه‌گذاران بخش خصوصی و کارآفرینان، تمایلی به سرمایه‌گذاری و شروع کسب‌وکار جدید ندارند، این است که قادر به محاسبه ریسک‌های اقتصاد کشور نیستند. نه چشم‌اندازی بر تحولات دیپلماسی و مذاکرات هسته‌ای دارند و نه قادر به محاسبه ریسک‌های غیر اقتصادی هستند. از سوی دیگر، تورم مزمن و بی‌ثباتی اقتصاد کلان باعث بی‌ثباتی بازارها، کاهش کارآیی برنامه‌ریزی اقتصادی، افزایش انگیزه سفته‌بازی و کاهش انگیزه سرمایه‌گذاری بلندمدت شده است.

خروجی این وضعیت به ترتیب، کاهش مستمر سرمایه‌گذاری، کاهش مستمر تولید، کاهش مستمر اشتغال و کاهش مستمر درآمد افراد است که در کنار تورم فزاینده، وضعیت خطرناکی برای کشور ایجاد می‌کند.

اگر دلسوزان کشور و سیاستگذاران می‌خواهند سرمایه‌گذاری در کشور رونق پیدا کند، باید بستری فراهم کنند که اقتصاد به ثبات برسد و ریسک‌های اقتصاد کلان قابل محاسبه شود.

به‌عنوان یک تاجر بخش خصوصی چند سال است که درباره آثار مخرب نا‌اطمینانی بر جامعه و اقتصادایران می‌نویسم و امروز هم با اطمینان بیشتری معتقدم نا‌اطمینانی بدترین درد اقتصاد ما در یک قرن گذشته و بزرگ‌ترین دشمن تولید و رشد اقتصادی در یک دهه آینده است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0