🔻روزنامه ایران
📍 ریسکهای سرمایهگذاری در بازار، همچنان پابرجا!
✍️ سیدرضا علوی
از همان اواسط قرن پانزدهم میلادی که بازرگانان و تجار بلژیک در مقابل منزل «واندر بورس» به خرید و فروش کالاهای خود میپرداختند، تا همین روزها که بورسها در دنیا جایگاه ویژه ای پیدا کرده اند و در کنار تأمین مالی میلیارد دلاری رفتار و گفتار بسیاری از بزرگان سیاست را تحت تأثیر خود قرار دادهاند، همیشه تضارب آرای سرمایهگذاران، سبب جاری شدن معاملات و رونق بورسها شده است.در واقع این اختلاف نظر بین خریداران و فروشندگان، ناشی از تحلیل و پیشبینیهای متفاوت آنها نسبت به رخدادهای آتی سیاسی و اقتصادی است که آنها را در دو سوی یک حراج مینشاند و منجر به رخداد نتایج در مسیر رقابت میشود.بدیهی است هرچه متغیرهای تأثیرگذار بر روندهای آتی معاملات اقتصادی بیشتر شود، فرآیند پیشبینیپذیری و تحلیل روندها، مشکل شده و در چنین شرایطی بسیاری از کارشناسان و خبرگان مالی و اقتصادی نیز شاهد انحرافهای عجیب در پیش بینی و چه بسا دچار زیانهای بزرگ در سرمایهگذاری میشوند.تحقیقات مختلف علمی از سال ۱۹۷۰ به بعد نشان میدهد که میزان سرمایهگذاری درشرایط افزایش نااطمینانی کاهش مییابد و افزایش ریسک درخواست عایدی بالاتری نسبت به دورههای مشابه را از سوی سرمایهگذاران طلب میکند.هرچند برخی از این تحقیقات در نتایجی کاملاً متضاد بیان میکند، وجود نااطمینانی در شرایطی خاص بهجهت افزایش سود انتظاری، موجب افزایش سرمایهگذاری میشود و به همین دلیل در این شرایط ، قبول ریسک توسط افراد گاهی منجر به کسب سودهای رؤیایی برای آنها میشود.حال باید دید در چه شرایطی، سیاستگذاریها که مجموعهای از تصمیمات کلان هستند، از طریق تبعات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی گسترده و تقریباً نامحدود خود، موجب پیشبینی ناپذیری و پیچیدگی و همچنین افزایش ابهامات در بازار میشوند.از این رو یکی از زمانهایی که شرایط نااطمینانی به اوج خود میرسد، بزنگاه تغییر سیاستگذاران کلان اقتصادی، یعنی دولت و مجلس است.در این شرایط، حضور افراد با دیدگاه و برنامههای جدید وتغییر روندهای مختلف در حوزههای قانونگذاری، بودجه، صادرات و واردات، مخارج دولتی، مالیات و عوارض،نرخ گذاری و همچنین تصمیم بر اصلاحات ساختاری در حوزههای اساسی مانند انرژی و مالیات،میتواند متغیرهای تأثیرگذار در پیشروی تحلیلگران را به طور فزایندهای افزایش دهد.
این واقعیت شاید بزرگترین دلیل بر اتفاقات ناخوشایند بازار سرمایه کشوردرسال گذشته باشد.پیدایش روندی که از قدرت تحلیلی اکثر قریب به اتفاق کارشناسان ما خارج بود و سبب زیان بسیاری از سهامداران و خروج ناموفق آنها از بازار سرمایه شد.اما در شرایط پیش رو، علیرغم تبیین سیاستهای جدید از سوی تصمیمگیران، با توجه به شرایط خاص اقتصادی و پیشبینی عدم تحقق برخی وعدههای اقتصادی، هنوز ریسک سرمایهگذاری در بین فعالان این بازار کاهش نیافته و شاید یکی از دلایل منفی، مثبتهای متوالی و عدم روندپذیری بازار ناشی از این عدم اطمینان نسبت به سیاستهای پیشرو در حوزه کلان اقتصادی و سیاسی باشد.در کنار موارد فوق، ریسکهای سیستماتیک که از خارج از کشور تحمیل میشود نیز میتواند عامل تعیین کننده در مسیر سرمایهگذاران فعال باشد.جایی که کشور چین با سرعت به سمت کسب رتبه یک اقتصاد دنیا حرکت میکند و این روزها به مصرف کننده بزرگ کالا و خدمات در دنیا تبدیل شده و بسیاری از کالاهای صادراتی کشورها را با ولع میبلعد، همچنین پایان یافتن پاندمی کرونا در کنار برخی منازعات حوزه بینالملل، تورم غیرقابل پیشبینی و آزاردهندهای را برای بسیاری از کشورهای دنیا رقم زده است.به همین دلیل، در سوی دیگر سیاستگذاران پولی برخی کشورها به رهبری امریکا در تلاش برای وضع سیاستهایی در جهت کنترل تورم و بازگشت به شرایط پیشین هستند.به همین دلیل برنامههای افزایش نرخ بهره و محدودیتهایی در حوزه خرید مسکن را در دستور کار خود قرار دادهاند که تاکنون هم ناموفق بوده است.این مسأله با توجه به ارتباط مستقیم و تأثیرپذیری بیش از ۶۰ درصد شرکتهای بازار سرمایه ایران با نرخهای جهانی، عاملی است که میتواند در مسیر پیشروی بازار مؤثر باشد. اما با آغاز سال جدید و با اصلاح و رفع بسیاری از ابهامات موجود در بودجه امسال، همچنین عزم و اراده متولیان اقتصادی درخصوص بازگشت رونق به بازار سرمایه، افزایش چشمگیر نرخهای جهانی نفت و مشتقات آن و همچنین فلزات اساسی و کانیهای غیرفلزی و محصولات غذایی، امید به ایجاد اصلاحات ساختاری در برخی از صنایع مانند خودروسازی و بانکداری، اصلاح برخی ساختارهای رانت محور نظیر ارز ترجیحی و فرارهای مالیاتی، همچنین امید به احیای برجام و کاهش هزینههای مبادلاتی و انتقال کالا برای شرکتها، عبور از نرخگذاری دستوری و احترام گذاشتن به حقوق سهامداران شرکتها، عوامل مختلفی هستند که موجب شدهاند تا شاهد آشتی مجدد سرمایهگذاران با بازار سرمایه باشیم، به طوری که حجم معاملات این روزهای بازار با رشد بیش از صد درصدی به رقمهای قابل قبولی رسیده و همچنین ورود پولهای حقیقی نیز رشد چشمگیری در این روزها، رقم زده است.با تحقق سناریوهای فوق و به شرط رفتار عقلایی تصمیمسازان و اتخاذ تصمیمات درست در جهت اصلاح شرایط اقتصادی در سال پیش رو، بهترین مکان جهت کسب منافع و کمک به رونق تولید، بدون شک بازار سرمایه است که در کنار معافیتهای مالیاتی برخوردار در مقایسه با بازارهای رقیب، میتواند شرایط خوبی را برای سرمایهگذاران خود رقم بزند.
🔻روزنامه کیهان
📍 ماه بزرگان
✍️محمدهادی صحرایی
ای مردم! ماه خدا با برکت، رحمت و آمرزش به شما رو کرده. ماهی که بهترین ماهها و روزها و شبها و ساعتها است. به ضیافت خدا خوانده و از اهل کرامت خدا قرار داده شدهاید. نفسهاتان در آن تسبیح و خوابتان عبادت و عملتان مقبول و دعایتان مستجاب است. با گرسنگی و تشنگی خود در این ماه، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را یاد کنید. فقیران را صدقه دهید. سالمندان را احترام و بر خُردسالان رحم کنید. صله ارحامنمایید و زبانها و چشمهایتان را از نبایدها حفظ کنید. با یتیمان مهربانی کنید، تا با یتیمانتان مهربانی شود. از گناهان توبه کنید که خدا مناجاتتان را جواب میدهد و ندایتان را لبیک میگوید. ای مردم! جانهای شما در گرو اعمال شماست؛ پس با استغفار آزادش کنید و بار گناهتان را با سجود طولانی، سبک سازید که خدا به عزّت خود سوگند یاد کرده نمازگزاران و سجدهکنندگان را عذاب نکند و آنها را به آتش جهنّم در روز قیامت نترساند.
به فرج بعد از شدت، به راحتی بعد از سختی و به آرامش بعد از اضطراب و خواب بعد از خستگی میماند. به آرامش کسی که از دریای توفانی نجات یافته و در ساحل آرمیده و نفس راحت میکشد. یا بهگریه کودکی گمشده در بازار که مادر خود را یافته و خود را در چادر او غرق میکند. یا به حس کسی میماند که از دست دزد و قاتل رهیده و خود را به حلقه امن مأموران رسانده است. یا به حال آهوی مادر و برههایش میماند که پس از آزادی مادر از دام صیاد با ضمانت رضای آل محمد، به آغوش هم بازگشته و خود را به هم میسایند. سلام و درود خدا و خوبان به آل محمد که ضامن دین و دنیایمان هستند.
حال و روز خودمان را نوشتهام، وقتی به ماه رمضان وارد میشویم و از شرور شیاطین رها و به میهمانی خدا وارد میشویم، یا با ضمانت آل محمد از شعلههای نفس و نار، نجات مییابیم، غرق نوریم و سرور. صدالبته شیخ اجل، سعدی شیرینسخن، میدانیم «ما گدایان خیل سلطانیم و شهربند هوای جانانیم» و وقتی «برگ درختان سبز پیش خداوند هوش، هر ورقش دفتریست معرفت کردگار» نظر به میوه نمودن زتنگ چشمی نیست، به تماشا بمان تو بستان را. به خوان کریم دعوت شدهایم و لقمههامان نور و جرعههامان سرور است. در میهمانی کریم، مکرّمیم. در اینجا نه به چهره مینگرند و نه لقمه میشمرند. کریم، کریم است و با کریمان کارها دشوار نیست. و نیازی به عرض حاجت نیست. حال و روزمان را ببینند و صداقتمان را بشنوند، صدایمان میکنند و روزیمان میدهند.
پیشانی نوشته برگرفته از خطبه پیامبر اعظم است که برایمان از ماه رمضان میگوید. گفتهها گویا و معانی چنان عمیق است که حرفی نمیماند؛ مگر دل گویههایی سوزناک از دل برخاسته که قلم را به صفحه میلغزاند و جان را به شیرین زبانی میکشاند. ماه، ماه عسلی است که در آن شفاء و شفاعت و آسانی آمرزش را به هم آمیختهاند. نازک دلی و نازک خیالی را باید تنها در این ماه جست که شیاطین دربند و طبع خیالانگیز آدمی به فطرت خود نزدیک میشود. و اشک، دلیل و بهانه نمیخواهد و اصلاً در اختیار دل است و دلها به دست خدا. گویی خدا بهشت را به بهانه ی این ماه، به بهایش نمیدهد، هبه میکند. ماه، ماه بهشتیان است. سلام خدا بر امیرالمؤمنین علی و حسن مجتبی و خدیجه کبری که بزرگانِ سفره داراند و اهل کرامت و اِنعام. و خوشا به میهمانان خدا که غرق در نعمتاند و خوشا به میهمانان ویژه و شهدای این ماه که سعادتمند واقعی آنهایند.
سوم ماه مبارک امسال مثل محرم بود. او میدوید و میکشید و میبرید و... و عاشقان آرام و عبا کِشان از صحن پیامبر و سرای علی بن موسی الرضا به سمت بهشت میرفتند. تشنه لب، روزه و... و عمامهای که به گوشهای غلتید و سرو و صنوبری که بر زمین افتادند. خبر کوتاه بود و گویا و بهت ما دلیل دیگری داشت. شیاطین جن در بندند ولی شیاطین اِنس نه. بگذریم؛ باید قاتل را در دوزخ رها کرد و به زیباییهای بهشت رضا نگریست که گوشهای از آنی است که عمه سادات دیدند. مارأیت إلاجمیلاً. اینجا باید مثل مولوی بود و سماع عاشقانه کرد و مستانه چرخید و شعری که باب این معرکه است را خواند. بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید، در این عشق چو مردید همه روح پذیرید، بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید، کز این خاک برآیید سماوات بگیرید، بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید، که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید، یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان، چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید، بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا، بر شاه چو مُردید همه شاه و شهیرید و....
عاقبت به خیر کیست؟ و به که گفته میشود عاش سعیدا و مات سعیداً؟ روحانی جهادگر باشی، چشم و چراغ محرومان باشی، ماه رمضان باشد و روزه باشی، در حیاط خانه امام رئوف باشی و مثل مولای مظلوم این ماه، توسط ماتَرَک خوارج ضربت بخوری.... از اجر و ثواب چه میماند که برنداشته باشی؟ حیرت ما بر این است که چه توفیقاتی در این عالم است و ما غافلیم. به چشم خود معجزات و کرامات مقلدان خمینی و خامنهای را دیده و هنوز مرددیم. باکری وهادی و چمران و سعیدجعفری و صفرخوشروان و مجیدکلوشادی و حسین اجاقی را ندیدیم ولی حججی و حاج قاسم و اصلانی و دارایی را که دیدیم. و دیدیم که ایمان و اخلاص کاری میکند که ما مدعیان، از آن متحیر و متعجبیم. سعدی ببخش و ملامت نکن که ما، هم به سیمای شخص مینگریم و هم در آثار صنع حیرانیم.
در آخرالزمان گاهی تشخیص فتنه و کوره راهها از حقیقت و صراط مستقیم، پیچیده مینماید و سخت، ولی گاهی ساده و راحت است. نمونه همین، ترور در مشهد الرضاست. در حقانیت و مظلومیت شهیدان اصلانی و دارایی همین بس که اجهلالناسهایی مثل وهابیون ارهابی هم، فرق دوغ و دوشاب شیعه ناب با شیعه انگلیسی را فهمیدهاند و عدهای هنوز نه. وهابی افراطی در اهل سنت، همجنس افراطی خود در اهل تشیع را میشناسد و با اوکه اهل تفرقه است کاری ندارد چرا که ریشه یکی است و هر دو کارمند شیطاناند و از دربار کدخدا و ملکه خبیث ارتزاق میکنند تا سبّابین۱ به مقدسات شیعه و سنی باشند و در کوره اختلاف بدمند. روحانیون خدوم و تقریبی شیعه و سنی هستند که آماج تهدید و ترور هستند، نه آن به ظاهر شیعه و سنی که پول نجس میگیرند تا با شامورتی به مقدسات هم فحش بدهند. آیا فهمیدن این نکته سخت است که وقتی ساختمان دو شبکه تکفیری به نام شیعه و سنی، در یک کوچه لندن است، چرا بینشان دعوا نمیشود و تنها در صفحه تلویزیون به هم فحاشی میکنند؟
ماییم و خیل حقه بازان هزاررنگ. همانها که به مدافعان حرم غر میزدند که مدافع اسد هستید، بعد از خروج آمریکا از افغانستان و به بهانه دفاع از مردم مظلوم افغان، ولی در اصل به دستور لندن و واشنگتن، برای وارد کردن ایران به جنگ با طالبان، یقه میدراندند و فحاشی میکردند و امروز برای اخراج افغانستانیها کمپین و تجمع میکنند. اسلام را دین عربی میدانند ولی در تلویزیون کذاب سعودی برای آنها سر و تن برهنه میکنند. از ایرانپرستی و مردم دوستی دم میزنند ولی به خاطر راضی کردن اجانب برای تحریم ورزش و مردم ایران، خود را روی دست و پای آنها میاندازند. از ویرانی عقل و انصاف اینها همین بس که در تلویزیون عربستان و برای پول آنها ایران را به «تبعیض مذهبی» متهم میکنند! بیوطنانی که ادای ایرانی دارند و از انسانیت فقط قیافه اش را و از جهاز عقل، تنها جمجمهای خالی دارند. نه دین میشناسند و نه شرافت. به پولی که سفارتخانهها جلوشان میاندازند راضیاند و برایش به هرکاری تن میدهند. استدلال با آنها مثل نقاشی روی آب است. یا به این دلیل که «ملئت بطونهم من الحرام»یا که شاید دلیل دیگری باشد.
با تورق تاریخ میبینیم عملیات و جنگ روانی ترفند امروزی نیست. حربهای قدیمی و کارآمد است که گرچه هدف و اصولش یکسان ولی شیوهها و اشکال مختلفی دارد. هدف، کنترل و خطدهی افکار عمومی و همراه سازی مردم است با خواستههای مورد نظر. استاد تاریخی و حقه باز حرفهای این فن، معاویه است که مظهر استکبار جهانی آن روز بود و استکبار جهانی امروز برای به خواب بردن مردم خود و به آشوب کشاندن مردم کشورهای مقابل، از آن استفاده میکند. آمریکای امروز غیر از کرونا، بحران اقتصادی، گسست اجتماعی و نارضایتی عمومی، گرفتار سلسله رؤسای جمهور خرفتی شده که این کشور را به سمت سقوط میکشانند ولی با این حال از فریب افکار عمومی غافل نیستند و بودجههای کلان هزینه میکنند. وضعیت فرانسه و انگلیس و اسرائیل هم تقریباً همین گونه است.
هدف جنگ روانی آنها با رواج شایعه و دروغ و تردید و ترساندن، ایجاد بیاعتمادی عمومی، از اعتبارانداختن معتبرها و ناامید کردن مردم است. برای مقابله با این گونه عملیات روانی، غیر از کسب سواد رسانهای و بالا بردن توان تحلیلی و شناخت تاریخی، بیشک آنچه که بسیار مهم است شناسایی توالی اتفاقات و پیدا کردن ارتباط بین آنهاست. و نکته مهم، نکتهای است که از زیادی تکرار، به صورت علمی درآمده است. هرگاه عرصه به آمریکا و اسرائیل و انگلیس تنگ شود، آتش دامن خود را به کشورهای مقابل میاندازند و واقعیت این روزهای اسرائیل، مرگ زودهنگام آرزوی اصلی آنان برای ایجاد اسرائیل بزرگ است که مثلث نکبت را به پیشنهاد «مرگ انغماسی» ۲ اسرائیل رسانده است.
_________________
۱- فحشدهندگان و سبکنندگان
۲- نوعی خودکشی انتحاری
🔻روزنامه اطلاعات
📍 چالش بازیکنان خارجی در فوتبال داخلی
✍️داود مختاریانی
نقل و انتقال بازیکن خارجی در تمام لیگهای فوتبال کشورهای مختلف که لیگ آنها از نظر فنی در سطح قابل قبولی قراردارد شایع است و جزو لاینفک فوتبال باشگاهی است طوری که چند سال قبل تعداد بازیکنان خارجی تیم چلسی انگلستان به حدی بود که از بین ۱۱ بازیکن داخل زمین، ۱۰ نفر غیر انگلیسی بودند!
در فوتبال ما هم سالهاست باشگاههای فوتبال برای پر کردن نقاط ضعف تیمهای خود از بازیکنان خارجی استفاده میکنند که امری عادی است ولی اخیراً با حضور بازیکنان بی کیفیتی مواجه هستیم که نه از رزومه خوبی برخوردارند و نه در تیم توانایی ایفای نقش کلیدی دارند.
اصلی ترین دلیلی که فدراسیونهای فوتبال کشورهای مختلف با حضور بازیکنان خارجی در لیگ داخلی خود موافق هستند این است که حضور آنها در کنار بازیکنان بومی موجب ارتقای سطح فوتبال بازیکنان بومی شده و در نتیجه تیم ملی قدرتمندی تشکیل میشود.
در فوتبال ما هم بازیکنان خارجی زیادی حضور داشته و سطح کیفی فوتبال داخلی را ارتقا بخشیدهاند، ولی در سالهای اخیر کمتر شاهد حضور بازیکنان سطح بالا و تأثیر گذار در تیمهای باشگاهی بودهایم و درصد بالایی از آنها حتی از بازیکنان نیمکت نشین بومی تیمهای باشگاهی هم سطح فنی پائینتری دارند. معمولاً باشگاهها بازیکن خارجی را از کشوری انتخاب میکنند که سطح فوتبال بالاتری نسبت به خود آنها داشته باشد تا هم در نتایج تیم موثر باشد و هم اینکه بازیکنان بومی در کنار این بازیکنان، سطح فوتبال خود را ارتقا دهند. حال از دست?اندرکاران این امر باید بپرسیم خرید بازیکن از تاجیکستان، ازبکستان و سایر کشورهایی که اختلاف سطح فوتبال آنها با ما بسیار زیاد است چه سودی برای فوتبال ما دارد؟
حتی بازیکنانی که از کشورهای مطرح فوتبال جهان وارد فوتبال ما میشوند، در لیگ داخلی کشور خود در سطوح پایین بازی میکنند، به طوری که اکثر بازیکنان داخلی بسیار بهتر و کارآمد تر از آنها پا به توپ هستند.
چرخه جذب بازیکنان بیکیفیت خارجی گاهی چنان با سرعت و عجله طی میشود که حتی تستهای پزشکی هم بعد از عقد قرارداد و فقط برای خالی نبودن پرونده انجام میشود و بعضی از این بازیکنان آنقدر ضعیف در تمرینات ظاهر میشوند که سرمربی تیم ریسک حضور در ترکیب اصلی را نمیپذیرد و بازیکن بدون حتی چند دقیقه بازی، قرارداد خود رافسخ و با طرح شکایت در فیفا پول خود را تمام و کمال دریافت میکند و عجیب تر اینکه صدای اعتراض هیچیک از مدیران بالادستی هم در نمیآید؛ شتر دیدی ندیدی!
آیا تا کنون در فدراسیون فوتبال کسی به این فکر کرده است که با پول هدر رفته بابت حضور بازیکنان بی کیفیت خارجی که به خاطر حق دلالی بالایی که میدهند سر از فوتبال ما در میآورند، چند آکادمی فوتبال برای استعدادیابی در مناطق محروم میشد تأسیس کرد تا هم کارافرینی شده باشد و هم چند صد بازیکن با استعداد تحویل فوتبال شود و جامعه هم از اثرات مثبت آن که یکی از آنها مبارزه با بزهکاری است ، بهرهمند شود؟
🔻روزنامه اعتماد
📍 ظرفیت محدود فرافکنی
✍️عباس عبدی
گفته میشود که چند وزیر از کشورهای منطقه عازم تهران هستند. یکی از مواردش حل مساله ذخایر بلوکه شده ایران در کره جنوبی است، بنابراین خبر را مثبت و خوشحالکننده توصیف میکنند. این یادداشت در مقام توضیح این نکته است که حل پولهای بلوکه شده ایران به شرطی مفید است که در ذیل یک برنامه اجرایی مهمتر یعنی حرکت به سوی کم شدن تنشها در روابط خارجی کشور باشد. البته در همین ابتدا توضیح دهم که تنشهای روابط خارجی کشورهای منطقه رو به تزاید است و این وضعیت، اثرات زیانباری بر توسعه کشورهای منطقه دارد. به علاوه دستهای فرامنطقهای نیز در تشدید این تنشها فعال هستند، ضمن آنکه تنش موجود میان غرب و روسیه و تا حدی با چین به اندازه کافی بر روابط خارجی کشورها اثرات منفی دارد. بنابراین قصدم نادیده گرفتن این حقایق نیست، ولی وظیفه هر دولتی است که فارغ از این مسائل کوشش کند، آثار و عوارض منفی این شرایط را در کشور خود به حداقل برساند، زیرا ناپایداری در روابط خارجی نقش مهمی در توقف رشد اقتصادی دارد و به لحاظ روحی و روانی نیز اثرات منفی بر مردم دارد. ایران اکنون همچنان درگیر مناقشات گوناگونی است. تحریمها و برجام، مسائل خاورمیانه و سوریه و لبنان، جنگ یمن، مسائل عراق و کردستان عراق، بحران افغانستان و مهاجران، احتمالا مشکلات پاکستان، همچنین تا حدودی غیرمستقیم درگیر منازعه اوکراین نیز هست. به علاوه هر لحظه ممکن است میان باکو و ارمنستان نیز مشکلاتی پیش آید و ایران را متاثر کند. روابط با کشورهای جنوبی خلیج فارس جز عمان و قطر در شرایط پایدار نیست، با ترکیه هم مشکلات خاص خود را داریم. صادرات نفت و مبادلات اقتصادی نیز میتواند روی دریا و نفتکشها مشکلآفرین باشد. خلاصه این است که مجموعه این شرایط موجب افزایش شاخص ریسک کشوری میشود و با پرداخت ۴۷۰ میلیون دلار بدهی بریتانیا یا هفت میلیارد دلار کرهجنوبی و... در ازای آزادی چند زندانی، مشکل این ریسک حل نمیشود. ریسکی که زیانهایش در برگههای حسابداری مالی دولتها نوشته نمیشود، ولی آن ۴۷۰ میلیون دلار فوری ثبت و درج میشود.
پس از انتخابات خرداد ۱۴۰۰ و با یکدست شدن کامل قوا یکی از مهمترین موانع برای اتخاذ سیاستهای خارجی و داخلی، فراتر از اختلافات جناحی برداشته شد. آثار این فرآیند در سیاست خارجی تا حدودی مشهود است، از جمله سکوت نسبی نظامیان در مسائل خارجی است. اگر برخی سخنان وزیر خارجه فعلی را ظریف میزد، توپخانههای رسمی و غیر رسمی علیه او آتش بهپا میکردند، ولی اکنون همگان یا سکوت میکنند یا حمایت. با این حال به نظر میرسد که این همسویی کامل قوا هنوز نتوانسته است به مراحل ثمربخش برسد و نمونهاش برجام و اوضاع منطقه است. البته آنچه امید ما را به نتایج این یکدستی کاهش میدهد، مشاهده تفرق نیروهای حکومت در حوزههای داخلی است که در ماجرای ورود زنان به ورزشگاه مشهود بود. در این ماجرا انتظار میرفت که دولتِ یکدست، تصمیم شفاف و روشنی بگیرد و آن را قاطعانه اجرا کند و اجازه ندهد برخی افراد غیرمسوول این وضعیت تاسفبار را ایجاد کنند. شاید این رویداد درسی باشد تا پس از این شاهد موارد مشابه نباشیم.
در سیاستهای اقتصادی احتمال کمی وجود دارد که در کوتاهمدت چنین رویکرد هماهنگی را اتخاذ کنند. برای اینکه اصولا رسیدن به درک روشنی از برنامه اقتصادی زمانبر است و نیازمند مقدماتی است که ظاهرا وجود ندارد. تازه میخواهند کارشناسان اقتصاد اسلامی!! را برای رسیدن به یک برنامه واحد بسیج کنند.
اگر چه یکدستی حکومت بیشترین اثر مثبت خود را در سیاست خارجی گذاشته، ولی حتی در این زمینه هم هنوز به نتایج ملموسی نرسیده است. انتظار میرفت که یکدستی قوا در ایران از تنشهای درون قدرت کم کند و اجازه ندهد که واقعیت مشکلات در پس پرده رقابتهای جناحی پنهان شود. مجموعه ساختار قدرت خوب میدانند که فرافکنی ظرفیت محدودی برای توجیه ضعفها دارد. ظرفیتی که تمام شده است. باید هر چه زودتر سیاست روشنی را در روابط خارجی، اقتصادی، داخلی و فرهنگی به نمایش بگذارند و آماده پذیرش هزینهها و منافع این سیاستها باشند.
🔻روزنامه شرق
📍 فرهنگ غارتی یا قواعد رسمی؟
✍️علی دینی ترکمانی
در روزهای اخیر دو اتفاق رخ داد؛ یکی درگذشت جامعهشناس سرشناس، زندهیاد علی رضاقلی و دیگری برخورد فیزیکی با زنان مایل به تماشای مسابقه فوتبال ایران و لبنان در مشهد. ازآنجاکه تبیین علت اصلی واقعه مشهد، با نوع نگاه رضاقلی در کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» و دیگر آثار او ارتباط پیدا میکند، گریزی مختصر به این نگاه و ناتوانی آن در تبیین این واقعه و نظایر آن میزنیم. چراکه چنین مواردی، از جمله مصادیق مهم برای راستیآزمایی دیدگاههای رقیب نظری مختلف هستند. چنانچه پیشتر در نقد مختصری نوشته بودم، رضاقلی در تلاش برای درک ریشههای تاریخی بلندمدت چالشهای توسعهای ایران، به «فرهنگ ایلیاتی و قبیلهای»، با وجه مشخصه غارتگری، پرداخت و آن را در کانون تحلیل خود قرار داد. وجه مشخصهای برآمده از شرایط اقلیمی ایران در سدههای گذشته که مانع از انباشت سرمایه و شکلگیری بازیهای مبتنی بر همکاری گروهی شده است. این وجه مشخصه، با تکرار خود در گذر زمان، تبدیل به کدهای اجتماعی شکلدهنده کنش فرد ایرانی شده است؛ بنابراین از نظر وی، مشکل مهم و اساسی، نه در حوزه سیاسی و حقوقی یا «چیدمان سیاسی» که در حوزه فرهنگ است. فرهنگی که ریشه در جغرافیا و شیوه خاص تأمین معیشت قبایل مختلف در ایران گذشته دارد. فرهنگی که محتوای اصلی کوزه اجتماع ایران و در نتیجه برونداد یا روبنای سیاسی آن را تعیین میکند. مادام که این فرهنگ تغییر نکند، امیدی به پاسخگویی به چالشها نهتنها نیست بلکه باید انتظار به زیر کشیدهشدن قائممقام و امیرکبیر و مصدق زمانه، به دستان مردمِ آبخورده از کوزه فرهنگ قبیلهای را داشت. در یک کلام، یعنی مشکل اصلی مردم هستند و فرهنگ ضد توسعهای آنان. پیشتر در جاهای مختلف اشاره کردهام که چنین دیدگاههایی نهتنها به دیدگاههای «شرقشناسانه» پردازششده به دست مستشرقان غربی پهلو میزند، بلکه از آنها در شکستن کاسهکوزهها بر سر مردم و متهمکردن مردم به عقبماندگی فکری و نادانی و دستوپا چلفتی بودن و...، گوی سبقت را هم میربایند. مصداق اخیر واقعه مشهد و بازتابهای اجتماعی آن، در میان مصادیق متعدد دیگر، چه میگوید؟ بخشی از زنان، مانند بخشی از مردان، ترجیح میدهند مسابقات فوتبال را از نزدیک در استادیومها به تماشا بنشینند و از هیجان رقابت میان بازیکنان دو تیم در زمین چمن و همینطور واکنشهای تماشاگران به صحنههای مختلف، لذت ببرند و اوقاتی را به شکلی دیگر سپری کنند. این ترجیح طبعا، مرتبط با نوع نگاه زنان و ذهنیت اجتماعی شکل گرفته است. ذهنیت اجتماعی که اگر نه کل جامعه بلکه اکثریت مطلق جامعه را بازتاب میدهد. ذهنیتی که هم ریشههای تاریخی دارد و به دوره قبل از انقلاب و وجود چنین تجربههایی بازمیگردد و هم ریشه در باور بسیاری از دینداران دارد که معتقد بوده و هستند مداخله در ریزترین امور شخصی به نام دین، امر پسندیدهای نیست. این ذهنیت اجتماعی، یعنی ناپسندنبودن حضور زنان در استادیومها و شخصیبودن این موضوع، چندان تفاوتی با ذهنیت اجتماعی یک کشور فارغ از فرهنگ قبیلهای، به فرض وجود، ندارد (در عالم واقع، در همه کشورها و در همه جوامع، در مقاطعی از تاریخ، شیوه تولید قبیلهای و حتی راهزنانه وجود داشته است. برخوردهای راهزنانهای که در فیلمهای وسترن و فیلمهای مرتبط با قتل سرخپوستان در آمریکا دیدهایم بخشی از واقعیت جامعه آمریکاست. یا آنچه در فیلم «دارودسته نیویورکیها» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی میبینیم؛ برخورد وحشیانه بومیان نیویورک با مهاجران ایرلندی. اما، این واقعیت تاریخی، بر اثر واقعیتی دیگر یعنی تأسیس قواعد و قوانین صحیح به مرور زمان اصلاح شده است). اگر مشکل در ذهنیت اجتماعی و فرهنگ اجتماعی جاری نیست، پس در کجاست که موجب بروز وقایع غمانگیزی چون برخورد فیزیکی با زنان مایل به تماشای مسابقات فوتبال میشود؟ مشکل در قواعد بازی رسمی تعریفشده است. قواعدی که از زیرساخت حقوقی نشئت میگیرند و در گذر زمان با نوع الگوی حامی-پیرو جاری نهادینه شده و با ضرب اقتدار اعمال میشوند. چنین اقتداری چون مقبول اکثریت جامعه نیست، موجب بروز تضاد و تنش میشود. با اقتدار مقبول که معمولا بهصورت خودکار رخ میدهد تفاوت دارد. اقتدار مقبول اجتماعی، مانند رعایت حریم اخلاقی در استادیوم است. فضای حاکم بر جامعه ایجاب میکند که افراد در چنین مکانهایی اخلاق اجتماعی را رعایت کنند در غیر این صورت با برخورد جمع مواجه میشوند. این قواعد زیرساختی، سنگپی اولیه نوع مناسبات اجتماعی و توسعهای در هر جامعهای را شکل میدهند. بر مبنای آنها، نوع سازمانها و دستگاهها در سطح میانی شکل میگیرند و در لایه بالاتر، کنشگریهای فردی خلق میشوند. علت اصلی کنشگری افرادی که با زنان دستبهیقه میشوند، در کنار باورهای شخصیشان، ریشه در چارچوبهای سازمانی و شرح وظایف محوله به آنها دارد. این نیز ریشه در قواعد اساسی زیرساختی دارد. قواعدی که اجازه تأسیس چنین ساختارهای سازمانی با شرح وظایف خاص را میدهد.خلاصه کنیم. حادثه مشهد به خوبی دال بر این است که منشأ تضاد، نه فرهنگ اجتماعی عقبمانده و ایلیاتی و راهزنانه، بلکه قواعد نادرست رسمی تعریفشده است. مادام که چنین قواعدی در کار باشند، گریزی از تضادها و تنشها و عواقب آن در حوزههای مختلف نیست. این قواعد در کنار تولید و بازتولید تضاها و تنشهای اجتماعی، از نظر اقتصادی نیز کژکارکردی مهمی دارند که همانا تخصیص منابع بودجهای برای خلق چنین حوادثی است که به جای تقویت سرمایه اجتماعی تسهیلکننده انباشت مولد اجتماعیگرا، آن را بهشدت تضعیف میکند و بر دامنه بحرانهای توسعهای میافزاید.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 همه علیه لوپن
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
بعد از مشخص شدن نتایج دور اول انتخابات فرانسه، موجی از لوپنهراسی فضای سیاسی و اجتماعی فرانسه را فرا گرفته است. در این ارتباط، «امانوئل ماکرون» حزب رقیب سرسخت خود یعنی حزب راستگرا و (اجماع ملی) مارین لوپن را حزب نفرت خوانده است. به غیر از اریک زمور نماینده دیگر حزب دستراستی و افراطی، بسیاری از احزاب راست و چپ میانه نظیر سوسیالیسمها، جمهوریخواه، چپ تحولخواه، چپ معیشتخواه، چپ فمنیستی و چپ زیستمحیطی با سخنرانی در کمپینهای انتخاباتی خود از طرفداران خود خواستهاند که با حمایت از ماکرون اجازه ندهید که مارین لوپن به الیزه راه یابد. در پی چنین اظهارنظرهای قوی و صریحی پای این گمانه و پرسشها قوت گرفته که ریشههای فوبیا از لوپن در راهیابی به الیزه چیست؟ آیا بیگانههراسی، راستگرایی و تمایلات پنهان افراطی دلیل این مخالفت است یا ترس از خطر فروپاشی اتحادیه اروپا و یا همنوایی پنهان او در همسویی با ولادیمیر پوتین در راهاندازی جنگ خانمانسوز در اوکراین؟ آیا محاط شدن جامعه فرانسه از رهگذر گرایشات پوپولیستی در لوپنهراسی جامعه فعلی نقش دارد یا مقبولیت و مشروعیت نسبی «اریک زمور» به عنوان نماینده دیگر راستافراطی؟ کدامیک از دلایل سبب فوبیا و هراس جامعه سیاسی از لوپن شده است؟ در یک نگاه باید گفت ریشههای فوبیای جامعه فرانسه نه ناشی از یک دلیل از دلایل فوق بلکه همه آن است. اما در این میان تمایلات راستافراطی و گرایشات پوپولیستی بیشترین نقش را در لوپنهراسی جامعه فرانسه دارند. در آنچه که بیگانههراسی، راستگرایی و تمایلات پنهان افراطی لوپن خوانده شده است، مساله این است که صرف برائت جستن مارین لوپن از گرایشات و علقههای فکری پدر خود یعنی ژان ماری لوپن در مساله بیگانههراسی به ویژه یهودستیزی و اسلامهراسی و به روایتی عربستیزی نمیتواند سبب تطهیر مارین لوپن در یهودستیزی یا جرح و تعدیل در تمایلات یهودستیزی باشد. اگرچه مارین لوپن با فاصلهگیری از حزب پدر و تمایلات راستافراطی فاصله گرفته است، اما جامعه فرانسه این فاصلهگیری را کافی نمیدانند و نمیتوانند بپذیرند که تغییراتی در انگارههای فکری و سیاسی مارین لوپن به وجود آمده باشد. در نگاه و باور قاطبه جریانهای چپ و میانه فرانسه لوپن در بهترین شرایط میراثدار پدر با همان گرایشات بیگانههراسی و جلوهای از نازیسم و نماینده آن و همچون مارشال پتن رهبر جمهوری ویشی یک یهودستیز چغر و بیباک و مورد نفرت و انزجار جامعه شش میلیون یهودی جامعه فرانسوی است. ضمن آنکه مارین لوپن در مقام و کسوت یک ناسیونال پوپولیست با تمایلات راستافراطی است که نظیرش را فقط در برزیل، مجارستان و آمریکای ترامپ و هلند میتوان یافت. بنابراین مارین لوپن به صرف تغییر نام حزب خود از راستافراطی به اجماع ملی نمیتواند جایگاه درخور شأن و سبک و اسلوب زندگی لیبرال جامعه فرانسه پیدا کند. در این ارتباط مردم فرانسه او را الگو و مدل فرانسوی ترامپ، الگو و مدل فرانسوی ویکتور اوربان در مجارستان، الگو و مدل فرانسوی ژائیر بولسونارو در برزیل و سرانجام الگو و مدل فرانسوی گریت ویلدرز در هلند میدانند. اما مهمترین مسالهای که موجب کاهش وجاهت لوپن در رقابت با ماکرون شده است، گرایشات پوپولیستی مارین لوپن است. در واقع گرایشات پوپولیستی، میزان انزجار و نفرت طبقات اجتماعی در نظم لیبرال جامعه فرانسه در قبال لوپن را افزایش داده است. از منظر تبارشناسی و همچنین سبغه و علقههای سیاسی، پوپولیسم لوپن در مقابل نظم لیبرال ماکرون قرار میگیرد. شواهد و قرائن نشان میدهند که کسب بخشی از آرای سرریز شده به صندوق رای لوپن در دوره اول انتخابات ۱۰ آوریل، ناشی از پایگاه و البته کاریزمای پوپولیستیاش بوده است. این وضعیت به معنای آن است که با وجود انزجار و نفرت افکار عمومی در زیر پوست جامعه فرانسه، هنوز میتوان از ائتلاف پنهان از پوپولیسم فرانسوی سخن گفت و قطعا چنین پوپولیسمی میتواند در قالب کنشها و الگوهای رفتاری لوپن ظهور کند. لوپن با شعارهای ضدمهاجرتی، ضداروپایی و اقتصاد ملیگرایانه و پیامهای رمزآلود در خصوص نژادپرستی، پیشرو و عامل اصلی بازتولید پوپولیسم در جامعه سیاسی و اجتماعی فرانسه محسوب میشود. از منظر جلوهها و نشانگان پوپولیستی، لوپن نماینده رایدهندگان خشمگینی است که آمادهاند به نظم مستقر پشت کنند. حامیان وی بیشباهت به یقهآبیهای آمریکایی که در انتخابات مقدماتی حزب دموکرات در سال ۲۰۱۶ از برنی سندرز سوسیالیسم و بعد در انتخابات عمومی از ترامپ حمایت کردند، نیستند. آنگونه که لوپن اندیشه و تصور میکند، خیلی زود است که کسانی بخواهند فائق آمدن لیبرال دموکراسی بر پوپولیسم را جشن بگیرند و اعلام پیروزی کنند. قطعا پوپولیسم بخش لاینفک جامعه حال حاضر فرانسه است و ارتقای او و رقابت شانهبهشانه او با ماکرون و همچنین چرخش فضای سیاسی و اجتماعی فرانسه به سمت راست، بزرگترین دلیل برای جاری بودن نظم پوپولیسم و راستگرایی ناسیونالیسمی در جامعه سیاسی و اجتماعی فرانسه است. لوپن جاری بودن گرایشات پوپولیستی در جامعه فرانسه را ناشی از بخشی از علاقه این جامعه در قبال «اریک زمور» نماینده دیگر راستافراطی میداند. در واقع، مارین لوپن با آن که تفکراتی بسیار شبیه زمور دارد، به همین دلیل نیز روی کاغذ، بدترین رقیب او به شمار میرود. در واقع شخصی که در صورت افزایش محبوبیت زمور بیشترین ضرر را میکند، مارین لوپن است. مبارزه با مهاجرت تودهای و اسلام رادیکال تاکنون شعار لوپن بوده و همین مواضع او را در نظرسنجیها در قبال زمور بالا نگه داشته است. به این ترتیب به نظر میرسد که لوپن نتواند با توجه به نفرت جامعه فرانسه به راستافراطی و تمایل به پوتینیسم همچون انتخابات ۲۰۱۷ بر امانوئل ماکرون در انتخابات ۲۴ آوریل ۲۰۲۲ پیروز شود. شمارش معکوس برای راهیابی دوباره ماکرون به الیزه آغاز شده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 توهم تولید بدون سرمایه
✍️علی چشمی
تولید، سطح رفاه جامعه را تعیین میکند. اما تولید ناخالص و مصرف سرانه مردم در ایران طی دهه۱۳۹۰ کاهش یافته است. برای بررسی علت این امر پیش از هر چیز میتوان سراغ تشکیل سرمایه در اقتصاد ایران رفت. متاسفانه در دهه۱۳۹۰ آمار تشکیل سرمایه در ایران اوضاع مناسبی ندارد. تشکیل سرمایه بهصورت ناخالص، یعنی استهلاک را از آن کسر نکنیم، ۵۲۴هزار میلیارد تومان به قیمتهای ثابت در سال۱۳۹۰ بوده اما به ۲۶۱هزار میلیارد تومان در سال ۱۳۹۹ کاهش پیدا کرده و نصف شده است. اگر اجزای آن را در نظر بگیریم تشکیل سرمایه در ماشینآلات ۶۵درصد کاهش پیدا کرده است و تشکیل سرمایه در بخش ساختمان ۳۵درصد. این ارقام برای سقوط رفاه فعلی و آینده یک جامعه کافی است.
اما چرا چنین اتفاقی در اقتصاد ایران افتاده است؟ مشخص است مهمترین عامل کاهش سرمایهگذاری، نواقص در کیفیت حکمرانی و سیاستگذاری اقتصادی است که خود را به شکل معضلاتی چندجانبه مانند تحریم و جدایی ایران از زنجیره تولید جهانی نشان داده است؛ اما ناشی از آن، عوامل زیر نیز وجود داشته است:
۱- کاهش سرمایهگذاری دولتی بهدلیل کاهش بودجه عمرانی و انحراف بودجه عمرانی از بخشهای مولدتر.
۲- طی این سالها نه تنها جذب سرمایه خارجی اتفاق نیفتاد، بلکه خروج گسترده سرمایه از کشور هم وجود داشت.
۳- نااطمینانی در اقتصاد و بیثباتیهای شدید سبب شد که سرمایهگذاری بخش خصوصی در داخل آسیب ببیند.
۴- هزینههای مستقیم و غیرمستقیمی که سیاستگذاری نادرست، بهویژه بهدلیل بالا بردن هزینههای تولید از طریق نرخ تورم و نیز نظام اداری ناکارآمد بر تولیدکنندگان تحمیل میکند، سبب شد که سرمایه کمتری وارد تولید شود.
۵- هزینههای تاخیر در سرمایهگذاری، خود را چند سال آینده نشان میدهد. میتوان گفت مشکلی که از دهه۱۳۸۰ شروع شده بود در دهه ۱۳۹۰ به خوبی خود را نشان داد و آثار آن هنوز هم ادامه دارد. برای نمونه، سرمایهگذاری کافی در زیربناهایی مانند بزرگراه، فرودگاههای بزرگ، راهآهن، زیربناهای ارتباطات، شبکههای آب و برق و گاز چون بهموقع انجام نشده، سایر سرمایهگذاریها نیز دچار اختلال شده است. سرمایهگذاری اگر در زمان خود انجام نشود، سالهای بعد بهصورت تصاعدی زیان ناشی از سرمایهگذاری نکردن نصیب جامعه میشود. برای مثال فرودگاه بینالمللی امامخمینی(ره) اگر حدود ۲۰ سال پیش ابعاد جهانی پیدا میکرد، درآمد حاصل از آن اکنون در جاهای دیگر سرمایهگذاری شده بود و بر تولید ثروت جامعه بهطور فزاینده اثر داشت. یا توسعه صنعت خودرو که در دهه۱۳۸۰ روند مطلوبی پیدا کرده بود، اگر ادامه مییافت نه تنها این صنعت بهرهمند میشد، بلکه سایر صنایع مرتبط و کل اقتصاد از آن بهرهمند شده بود. حتی توجه کنید که اجرای چنین پروژههایی چه تاثیرات مثبتی بر بهبود تکنولوژی و سرمایه انسانی و حفظ متخصصان کشور داشت.
داغ سرمایهگذاری نکردن، سالها اقتصاد ایران را رنج خواهد داد. درحالیکه کشورهای بسیار کوچکتر و با توانمندی کمتر از ایران در دهه اخیر با سرعت تمام در زیربناها و صنایع مختلف سرمایهگذاری کردهاند و تلاش کردند خود را در زنجیره ارزش تولید جهانی قرار دهند؛ اما دولت ایران هنوز در توهم این است که تولید را از مسیرهایی که منشأ سرمایه آن نامشخص است، بهبود دهد. برای نمونه، دولت در برنامه خود اعلام کرده است که رشد اقتصادی ۸درصدی در سال۱۴۰۱ محقق شود و سهم هر بخش را هم از این رشد تعیین کرده است. مثلا در برنامه دولت این هدفگذاری تعیین شده است که رشد بخش صنعت ۵/ ۱۲درصد و رشد بخش معدن ۵/ ۱۰درصد باشد و ۴۷۷هزار شغل جدید نیز به پشتوانه این رشد ایجاد شود؛ اما توجه نکرده است که در ۹ماه ۱۴۰۰ سرجمع رشد تولید این دو بخش صفر بوده است. یا در نقشه راه رشد غیرتورمی دولت سیزدهم تاکید شده است که تولید با بهبود محیط کسبوکار افزایش یابد. نکته این است که بهبود محیط کسبوکار یک مولفه زمانبر است؛ زیرا تا فرآیندهای اداری اصلاح شود و بعد این اصلاح را سرمایهگذاران قبول کنند و سپس اقدام به سرمایهگذاری کنند، حتما چند سال طول خواهد کشید. درحالیکه کشور هماکنون به سرمایهگذاری نیاز دارد و حتی تاخیر چند ماهه میتواند اوضاع اقتصادی را از این نیز پیچیدهتر کند. بنابراین باید دولت به سرعت در پی بسترسازی برای تزریق سرمایه به اقتصاد کشور باشد. بخشهای مختلف باید با سرعت تمام پروژههای بزرگ سرمایهگذاری خود را معرفی کنند و منابع تامین مالی آن را از محل بودجه دولتی، سرمایهگذاری بخش خصوصی و سرمایهگذاری خارجی بهطور عملی تعیین و اجرا کنند. به نظر میرسد چنین کاری بدون بازگشت به برجام و بهبود روابط بینالمللی که به بهبود شرایط بودجه دولت و بهبود اعتماد سرمایهگذاران داخلی و جذب سرمایهگذاران خارجی منجر شود، امکانپذیر نیست.
مطالب مرتبط