🔻روزنامه ایران
📍 تبار شناسی فشار حداکثری
✍️ دکتر محمد جمشیدی
معمولاً در روابط بین کشورها زمانی که یک رقابت سیاسی و امنیتی و نظامی پیش میآید، یکی از مباحث مهمی که طراحان راهبردی و متفکرین راهبردی دنبال میکنند، درسهای راهبردی ناشی از آن رقابت امنیتی و نظامی است. طی دو دهه گذشته، آن چیزی که در دورههای مختلف ریاستجمهوری امریکا در قالب سیاست تحریم و فشار مشاهده میکردیم این بود که در دورههای مختلف فازهای متفاوتی از سیاست فشار بر جمهوری اسلامی ایران و ملت ایران اعمال میشد. این نبود که با تغییر دولتها از دموکرات به جمهوریخواه سیاستهای فشار متوقف شود، بلکه فقط مراحل آن ارتقا پیدا میکرد. اگرچه از ابتدای انقلاب اسلامی سیاست فشار و تحریم بر ملت ایران شروع شد، اما از اواخر دهه ۹۰ میلادی در دولت کلینتون، سیاست تحریم اقتصادی بهصورت جدی مطرح و بعد از تحولات غرب آسیا در دوره بوش و حمله نظامی دولت امریکا به کشورهای عراق و افغانستان وارد فاز جدیدی شد.
میتوانیم نقطه اوج و فاز اصلی آن را در دولت اوباما دنبال کنیم که با عنوان سیاست تحریم فلجکننده علیه ملت ایران اعمال شد و در قالب سیاست فشار حداکثری در دولت ترامپ به اوج خود رسید؛ یعنی سیاست تحریم فلجکننده دموکراتها و سیاست فشار حداکثری جمهوریخواهان از یک جنس بود و هدف آنهم فشار همهجانبه بر اقتصاد و جامعه ایران بود. با این تفکر راهبردی اگر فشار اقتصادی بر جامعه و ملت ایران افزایش پیدا کند، موجب شورش و اعتراضات عمومی با آثار راهبردی خواهد شد و ایران بهلحاظ راهبردی در مقابل امریکا عقبنشینی میکند و به ایالات متحده امتیازات راهبردی میدهد.
از نظر امریکاییها، سیاست فشار حداکثری مبتنی بر دو مفروض اساسی بود: یکی اینکه فشار علیه ایران جواب میدهد و دوم اینکه فشار هزینه ندارد؛ یعنی ایران نسبت به فشار پاسخ نمیدهد و هزینهای برای امریکا ایجاد نمیکند. از نگاه امریکاییها، این فشار است که موجب پدیدآمدن تعامل و توافق میشود؛ حتی امریکاییها به مقوله توافق با خودشان هم در قالب دیپلماتیک و گفتمان سیاسی نگاه نمیکنند، بلکه آن را نتیجه فشار خود میبینند و به همین دلیل بهدنبال این هستند که بعد از توافق بر ایران فشار بیاورند که ما در دوره برجام شاهد آن بودیم.
نکته دیگر اینکه تفکر سیاست فشار حداکثری فقط محدود به دوره ترامپ نبود و در دولت بایدن هم عملاً دنبال شد. دولت بایدن در دورههای مختلف اعلام کرد ما بهدنبال توافق طولانیتر و قویتر با ایران هستیم و از طرف خودشان، تلاشی برای رفع تحریمها نکرد. آنان بهدنبال این بودند که با آزادکردن یکسری از داراییهای مسدودشده ایران، برنامه هستهای ایران را به عقب برگردانند.
در دولت دموکرات بایدن هم تلاش شد که همان سیاست فشار حداکثری مورد بهرهبرداری قرار بگیرد و توصیه همه طراحان سیاسی امریکایی هم این بود که از آن چیزی که دولت ترامپ ساخته استفاده کنند، ولی خودشان به این نتیجه رسیدند که این سیاست اشتباه است و دیدند که جمهوری اسلامی ایران فریب دولت دموکرات را که با ادبیات متفاوتی میخواهد صحبت کند، نمیخورد، بلکه ایران بهدنبال تقویت روابط راهبردی خود با کشورهایی است که قطبهای جدید قدرت بینالمللی محسوب میشوند و گرایش عمومی جامعه هم بهسمت سیاستمداران و دولت انقلابی است.
امریکاییها عملاً به این باور رسیدند که آن سیاستها شکست خورده است. وقتی آثار سیاست فشار حداکثری بهصورت معکوس در جامعه بروز کرد آنها به این نتیجه رسیدند و بارها نسبت به این مسأله اعلام عمومی داشتند.
در بخش اول مفروض آن تفکر راهبردی امریکاییها مبنی بر این است که فشار جواب میدهد، ولی باعث شد امریکاییها اعتراف کنند که عملاً فشار علیه ملت ایران جواب نداده است؛ چرا؟ علت این است که همه وعدههایی که دولت تندرو و افراطی و صهیونیست داده بود مبنی بر اینکه با فشار حداکثری بر ایران به اهدافی دست پیدا خواهد کرد، خودشان اعتراف کردند که هیچکدام محقق نشده است؛ یعنی دولت ترامپ وعده داده بود که در پی سیاست فشار توافق بهتری از نظر امریکاییها و ایران قبول میکند. یا به قول خودشان ایران برجام بزرگتری را میپذیرد و در صورت عدم پذیرش، نظام با تهدید موجودیتی مواجه میشود که هیچکدام از اینها محقق نشد. امریکاییها انتظار داشتند که یا جمهوری اسلامی در قالب یک توافق حداکثری به ضرر ملت تسلیم میشود یا اینکه برنامههای موشکی و منطقهای را شامل توافق برجام میکند. آنها حتی دوره زمانی برجام را مطرح کردند که الان حدود ۱۰ سال است و بعد به چهار برابر افزایش پیدا کند؛ یعنی محدودیتهای زمانی آن را حداقل به چهل سال برساند و در صورت عدم پذیرش و عدم تسلیم با تهدید سرنگونی مواجه شود، ولی اینها محقق نشد.
همچنین وعده میدادند که سیاست فشار باعث میشود که برنامه هستهای ایران بهصورت جدی متوقف شود. به قول خودشان ترمز هستهای جدی ایجاد کنند و این هم محقق نشد و برنامه هستهای ایران بهصورت جدی پیشرفت کرد. همچنین انتظار داشتند که برنامههای نیروهای مقاومت منطقهای که همسو با ایران تلقی میشوند، در منطقه متوقف و تضعیف شود. اتفاقاً به گفته خود مقامات نظامی امریکایی، این نیروها فعالتر شدند و با توانمندیهای بومی که بهدست آوردند، اراده ضربهزدن به منافع امریکا را بیشتر پیدا کردند.
لذا اینها از نظر خود امریکاییها دلایل و شواهدی هستند مبنی بر اینکه سیاست فشار جواب نمیدهد؛ چون وعدههای دولت تندرو امریکا و خود دموکراتها که در همین قالب ذهنی به جمهوری اسلامی ایران نگاه میکردند، هیچکدام از وعدهها محقق نشد.
مفروض دوم این بود که فشار هزینه ندارد؛ یعنی جمهوری اسلامی در مقابل فشار امریکا پاسخی نشان نمیدهد که این هم کاملاً برعکس شد. زمانی که جمهوری اسلامی ایران سیاست مقاومت فعال را اتخاذ کرد و تصمیم راهبردی این شد که نسبت به سیاستهای امریکا لازم است واکنش نشان داده شود، محاصره امریکاییها غلط از آب درآمد. البته باید به این هم اشاره کنیم که در یک سال اول و بعد از خروج امریکا از برجام یک نوع تفکری در دولت وقت حاکم بود مبنی بر صبر راهبردی در مقابل فشار و خروج امریکا از برجام و اعمال فشارهای متعدد؛ بهنوعی صبر راهبردی و عدم واکنش را پیگیری میکردند. بعد از سال اول، خروج امریکا از برجام تقریباً از بهار سال ۱۳۹۸ یا مه ۲۰۱۹ سیاست مقاومت فعال شروع شد که امریکاییها احساس کردند ایران اراده اعمال قدرت هوشمند و مؤثر خود را در مقابل تهدیدهای امریکا دارد و توانمندیهایش را در این راستا بسیج میکند.
آن چیزی که اینجا اهمیت دارد این است که برخلاف تصور غربیها، آن سیاستی را که غربیها انتظار داشتند ملت و جامعه ایران در قالب اعتراضات گسترده تهدیدکننده بقای نظام سیاسی را دنبال نکردند. رهبر انقلاب بارها اشاره کردند که باید قدر ملت ایران را دانست که با وجود فشارها و سختیها نسبت به وحدت مردم با نظام، تردیدی وجود ندارد و شاید این یکی از بزرگترین داشتههای راهبردی جمهوری اسلامی محسوب میشود.
دوم اینکه اراده سیاسی رهبران ایران و تصمیم به اقدام از ارزش فراوانی برخوردار است؛ یعنی یکی از این دو مفروض به جامعه و یکی دیگر به اراده رهبران برمیگردد که اینها هر دو از داشتههای راهبردی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشوند. رهبر انقلاب فرمودند که شکست مفتضحانه سیاست فشار حداکثری -که عبارت مفتضحانه هم توسط خود امریکاییها و مقامات رسمی امریکاییها بارها تکرار شده - را بهصورت متواضعانه به ملت ایران نسبت دادند که عامل این شکست مقاومت ملت ایران بود. نقش و اراده رهبران ایران از نظر طراحان غربی در این میدان بسیار مهم است؛ یعنی در کنار مقاومت ملت ایران، سبک رهبری نقش مهمی در شکست سیاست فشار حداکثری دارد که البته ایشان متواضعانه آن را مطرح نکردند، اما غربیها این را متوجه میشوند و باید همه در داخل کشور متوجه باشند.
یکی دیگر از ابعاد شکست سیاست فشار حداکثری این بود که امریکاییها علیرغم تلاشهای گستردهای که داشتند، میخواستند ائتلاف منطقهای و بینالمللی و اجماع جهانی برای مقابله فعال با ایران را شکل دهند، اما آن را بهصورت ابتدایی در قالب ناتوی عربی مطرح میکردند. زمانی که منافع امریکا در حوزههای مختلف و در سطح منطقه با چالش مواجه شد، هیچکدام از کشورهای منطقه علیرغم دریافت تسلیحات و حمایت سیاسی غرب و تسلیحات بسیار گرانقیمت، حاضر نشدند در این ائتلاف علیه ایران اقدام کنند. در واقع، جرأت اقدام نداشتند. نشانه اولیه و اصلی شکست سیاست فشار حداکثری این بود که در اوج فشار همهجانبه دولت ترامپ هیچکدام از متحدین منطقهای امریکا جرأت نکردند علیه ایران اقدامی انجام بدهند.
موارد مذکور و مستندات موجود همگی دال بر این است که سیاست فشار حداکثری امریکاییها دچار شکست قطعی شده است و در این مسیر دو مؤلفه اراده و سبک سیاسی رهبران ایران و مقاومت و ایستادگی ملت نقش اساسی در تحقق موضوع مذکور را داشته است.
🔻روزنامه کیهان
📍 تحریم را از کره جنوبی آغاز کنیم!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- گزارشهای جسته و گریخته و برخی از شواهد حکایت از آن دارند که قرار است طلب ۷ میلیارد دلاری ما از کره جنوبی در مقابل آزادی سه تن از جاسوسان کهنهکار که به طور مشترک در خدمت سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس و اسرائیل بودهاند، به ایران پرداخت شود! به بیان دیگر، کرهجنوبی به بهانه تحریمهای آمریکا ۷میلیارد دلار از داراییهای ما را که در ازای فروش نفت به آن کشور بوده است در بانکهای خود بلوکه کرده و مثلث آمریکا و انگلیس و اسرائیل برای اینکه پول خودمان را به خودمان پس بدهند، آزادی سه جاسوس را به عنوان جایزه مطالبه میکنند! دستاندرکاران امور احتمالاً
- تاکید میشود احتمالاً- در پاسخ به این پرسش که چرا باید به این معامله خسارتبار تن بدهیم؟! نیاز کشور به دارایی بلوکه شده را پیش میکشند! که ظاهراً نگاهی برخاسته از خیرخواهی است ولی این روند، دندان طمع دشمنان را برای باجخواهی تیزتر میکند و حال آنکه دست ما نیز برای وادار کردن حریف به تسلیم در مقابل خواستههای قانونی خود، خالی نیست و از اهرمهای موثر و کارآمدی برای مقابله با تحریمهای آمریکا برخورداریم و میتوانیم به کشورهایی نظیر کره جنوبی که تحریمهای آمریکا را برای بلوکه کردن داراییهای کشورمان بهانه میکنند نشان بدهیم که این اقدام آنها بیهزینه نیست و حتی میتواند هزینهای سنگینتر از آنچه در صورت نقض تحریمهای آمریکا متحمل میشوند را به دنبال داشته باشد. بخوانید!
۲- نزدیک به ۸ سال قبل در یادداشتی نوشته بودیم که اگر قرار است از صدور نفت خود محروم باشیم، دلیلی ندارد که صدور نفت برای سایر کشورها امکانپذیر باشد و با استناد به دو کنوانسیون بینالمللی ژنو و جامائیکا، آورده بودیم که بستن تنگه هرمز به روی کشتیهای نفتکش و یا حامل کالای تجاری و حتی تسلیحاتی حق مسلم و قانونی ایران است. در آن هنگام برخی از مسئولان و جریانات سیاسی، پیشنهاد کیهان را غیرقابل قبول دانسته و حتی به سُخره گرفته بودند! ولی چند سال بعد (تیر ماه ۱۳۹۷) آقای روحانی، رئیسجمهور وقت با اشاره به تلاش آمریکا برای جلوگیری از صادرات نفت ایران گفت:
«معنی این حرف را نمیفهمند؛ چرا که اصلاً معنی ندارد که نفت ایران صادر نشود، و آن وقت نفت منطقه صادر شود»
و رهبر معظم انقلاب روز ۳۰ تیرماه همان سال در دیدار با سفیران و دیپلماتهای وزارت امور خارجه کشورمان، با تقدیر از اظهارات آقای روحانی و تهدید ایشان به بستن تنگه هرمز، فرموده بودند «این سخنان حاکی از سیاست و رویکرد نظام است» و خطاب به سفیران و دیپلماتها تاکید کرده بودند که «وظیفه وزارت خارجه، پیگیری جدی اینگونه مواضع رئیسجمهور است».
همان هنگام سردار جعفری فرمانده کل وقت سپاه در لبیک به بیانات رهبر معظم انقلاب گفت: «در شرایط محتمل... میتوان به دشمنان فهماند که استفاده از تنگه هرمز برای همه یا برای هیچکس چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد» و سردار شهید، حاج قاسم سلیمانی نیز در نامهای خطاب به آقای روحانی نوشت که اظهارات ایشان «مایه مباهات و افتخار است».
۳- تنگه هرمز، دومین تنگه پر ترافیک دنیاست که روزانه نزدیک به ۱۸ میلیون بشکه نفت که معادل ۴۲ درصد نفتخام حمل شده جهان توسط نفتکشهاست از آن عبور میکند. جمهوری اسلامی ایران با استناد به کنوانسیونهای ۱۹۵۸ ژنو و ۱۹۸۲ جامائیکا که موضوع آن «نظام حقوقی آبراههای بینالمللی و حق عبور کشتیهاست» حق دارد و میتواند در صورتی که منافع ملی خود را در مخاطره ببیند، تنگههرمز را به روی تمامی کشتیهای نفتکش و حتی کشتیهای حامل کالای تجاری و تسلیحاتی ببندد و دلیلی ندارد که کشورهای متخاصم از تنگهای که در آبهای سرزمینی کشورمان قرار دارد اجازه عبور داشته باشند.
در بند ۴ از ماده ۱۴ کنوانسیون ۱۹۵۸ ژنو آمده است؛ عبور و مرور کشتیها از یک آبراهه بینالمللی تا جایی بیضرر خواهد بود که به آرامش، نظم و یا امنیت کشور ساحلی تنگه، آسیب نرساند و بند یک از ماده ۱۶ همین کنوانسیون تشخیص بیضرر بودن عبور کشتیها از تنگه بینالمللی- در اینجا هرمز- را برعهده کشور ساحلی- در اینجا، ایران اسلامی- گذارده است. ماده ۱۶ کنوانسیون ژنو و ماده ۳۷ کنوانسیون جامائیکا تصریح میکند که چنانچه کشور ساحلی قصد ممانعت از عبور کشتیهای یک یا چند کشور دیگر را داشته باشد لازم است این تصمیم از قبل به اطلاع عموم- منظور عرصه بینالمللی است- برسد.
۴- تحریمهای آمریکا علیه ایران شامل دو بخش «اولیه» و «ثانویه» است. تحریمهای اولیه، تحریمهایی است که آمریکا بهطور مستقیم بر افراد یا شرکتهای ایرانی اعمال کرده است و کلیه افراد و شرکتهای آمریکایی ملزم به رعایت آن هستند و درغیر اینصورت جریمه و مجازات میشوند. و اما، تحریمهای ثانویه، مربوط به شرکتها و افراد حقیقی و حقوقی سایر کشورهاست و از آنها خواسته شده از مبادله و تجارت با افراد و مراکز تحریمشده در ایران خودداری کنند و اگر به این خواسته آمریکا تن ندهند، از سوی آمریکا جریمه شده و یا روابط تجاری خود با آمریکا را از دست خواهند داد.
نکته درخور توجه آنکه این فرآیند هیچ ربطی به قوانین و معاهدات بینالمللی ندارد که کشورها ملزم به رعایت آن باشند بلکه در یک سوی ماجرا تهدید آمریکا به جریمه و یا قطع روابط تجاری قرار گرفته و در سوی دیگر کشورها و شرکتهایی هستند که در مقابل تهدید آمریکا به محاسبه سود و زیان خود مشغولند!
۵- اکنون سؤال این است که چرا باید کشورهایی که تحریمهای آمریکا علیه ایران را عملیاتی و اجرا میکنند، از عواقب این اقدام غیرقانونی و پلشت خود در امان باشند؟! مثلاً چرا باید کشوری مانند کره جنوبی ۷ میلیارد دلار دارایی ایران را مسدود کرده و از پرداخت آن تنها به این علت که آمریکا موافق نیست، خودداری کند؟! این کار کره جنوبی با راهزنی دریایی چه فرقی دارد؟! و در حالی که ایران اسلامی از اهرمهای قدرتمندی برای مقابله برخوردار است، چرا باید به این زورگوییها تن بدهیم؟!
۶- کشورهایی که به قانون من درآوردی آمریکا تحت عنوان «تحریمهای ثانویه- secondary sanctions» تن داده و به تحریم علیه جمهوری اسلامی روی آوردهاند، نباید از عواقب و هزینه سنگین اقدام پلشت خود در امان باشند. ما میتوانیم و باید تنگه هرمز را به روی کشتیهای تجاری و نفتکشهای کره جنوبی و تمامی شناورهایی که برای کره جنوبی کالا حمل میکنند و یا از مبدا کره جنوبی بارگیری کردهاند ببندیم و مادام که
۷ میلیارد دلار طلب کشورمان را پرداخت نکردهاند به آنها اجازه تردد از تنگه هرمز را ندهیم. این اقدام، بر اساس دو گزاره از حقوق بینالملل حق قانونی ایران اسلامی است. اول؛ کنوانسیونهای جامائیکا و ژنو که شرح آن گذشت و دوم؛ اصل شناخته شده و رسماً تعریف شده «حق مقابله به مثل» - retaliation- که اقدام ایران را قانونی و حق مسلم کشورمان میداند. کشورها و شرکتهای یاد شده باید بدانند که همراهی آنها با آمریکا در مقابله با ایران اسلامی نه فقط بیهزینه نیست بلکه هزینهای به مراتب سنگینتر از آنچه در صورت نقض تحریمهای آمریکا متحمل میشوند را درپی خواهد داشت. به بیان دیگر، ما نیز میتوانیم و باید آنها را تحریم کنیم.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 قضاوت تاریخ
✍️علیرضا خانی
اخیراً در یکی از مدارس پسرانه، معلمی موهای دانشآموزان را سر صف قیچی کرده بود تا آنان ناچار شوند، موهایشان را کوتاه کنند. انتشار موبایلی تصاویر این قیچیکردن، باعث شد وزارت آموزش و پرورش اعلام کند با فرد خاطی برخورد خواهد کرد و دیروز هم سخنگوی دولت در توییت خود نوشت: متخلفی که کرامت دانشآموزان را حفظ نکرده بود به هیأت رسیدگی به تخلفات اداری معرفی شد، مدیر و معاونان مدرسه نیز استعفا دادند.
همه آقایانی که تا دهه ۶۰ و حتی ۷۰ در ایران مدرسه رفتهاند میدانند که بچههای مدارس پسرانه مجبور بودند موهایشان را ماشین کنند و اگر از این حکم تبعیت نمیکردند، روز موعد ناظم مدرسه سرصف موهای همه موبلندان را نه با قیچی بلکه با ماشین اصلاح چنان خراب میکرد و به اصطلاح روی سر بچهها «چهارراه» میانداخت که دانشآموز همان روز مجبور شود سرش را از ته بتراشد.
این سوال، سوال طبیعی اما مهم است که چطور میتوان باور کرد اتفاقی که تا سه دهه پیش در مدارس سراسر کشور امری عادی و عمومی بود و همگان آن را پذیرفته بودند، اینک که یک بار در یک مدرسه رخ داده، کار را به رسانهها و هیات دولت کشانده و فرد خاطی به هیات رسیدگی به تخلف معرفی شده و کادر اصلی مدرسه را ناچار به استعفا کرده است؟
به عبارتی، باید به این پرسش پاسخ گفت که چه میشود که یک ملت و یک دولت، در یک جغرافیا و با یک فرهنگ و زبان، در دو مقطع تاریخی نزدیک و بلکه چسبیده به هم، تا این حد متناقض و حتی متضاد عمل میکنند؟ فعلی که تا سه دهه پیش، امری پذیرفته شده و عادی و مشروع بود، امروز توهین به کرامت انسانی محسوب میشود و حتی رخدادن یک مورد آن بلوای بزرگی به پا میکند؟
از این دست وقایع بسیارند. تنبیه بدنی دانشآموزان تا همین سه ـ چهار دهه پیش عملی عمومی و عادی بود اما امروز یک موردش هم کار را به رسانهها و محاکم میکشاند. کسانی که بیش از چهل سال سن دارند یادشان هست که سیگار کشیدن مردم در اتوبوس شرکت واحد چهقدر عادی و عمومی و قانونی(!) بود اما اینک نمیشود تصور کرد که کسی در اتوبوس سیگار روشن کند. در دهه ۶۰ خرید و فروش دستگاه ویدیو، جابهجاکردن آن و حتی داشتن آن جرم بزرگی محسوب میشد. مردم ویدیو را در گونی برنج جاسازی میکردند تا از مکانی به مکان دیگر ببرند و جابهجایی آن از جابهجایی هروئین هم پرخطرتر بود. اما در دهه ۷۰ ناگهان ویدیو آزاد شد و تبلیغات فروش آن در شبکههای تلویزیونی و مطبوعات فراگیر شد. برخورد با آنتن ماهواره نیز تا سالهای پایانی دهه ۸۰ مقولهای از همین دست بود…
این اتفاقات و صدها اتفاقات از این دست نشان میدهد سرعت تغییرات اجتماعی، فرهنگی و تکنولوژیک در جوامع امروزی به حدی است که قانون یا رویه یا رفتاری که در مقطعی طبیعی و عادی مینماید، در مقطعی دیگر، ولو نزدیک، میتواند بغایت عجیب و یا حتی مضحک باشد.
از همین رو، حکمرانان اعم از اهالی دولت و مجلس و استانداران و هر فرد یا نهادی که توان اعمال نظر و اقتدار را دارد، باید به شدت توجه کنند که عملی انجام ندهند که در تاریخ به عنوان اتفاقات شگفتآور و باورناپذیر نقل شود.
فیالمثل، تصور کنید از میان صدها مساله، مشکل و حتی بحرانی که در کشور وجود دارد از تورم و بیکاری و فقر و بزهکاری و جرم و آلودگی هوا و آلودگی محیطزیست و از بین رفتن جنگلها و فرسایش خاک و نشست زمین و بدتر از همه بحران آب، ناگهان حیوانات خانگی یا گرداندن آن در خیابان تبدیل به اولویت میشود و برخی مجلسیها برای مقابله با آن طرح ارائه میکنند یا نان بربری به عنوان متهم ردیف اول سفره صبحانه در ماه رمضان تا بعدازظهر ممنوع الطبخ میشود یا در دورهای که جهان وارد عصر پسااینترنت و متاورس شده، دغدغه جمعی از نمایندگان مجلس میشود محدودکردن اینترنت و فضای مجازی آن هم با همان روشی که قبلاً درباره ویدئو و بعد ماهواره اعمال شد و البته نتیجه داد! به نظر میرسد کسانی که با جدیت دنبال اعمال روشها هستند، اساساً به سرمایه اجتماعی «اعتماد» و «مصونیت درونی» جامعه اعتقادی ندارند و جز روش مصونیت فیزیکی، راه دیگری را امتحان نمیکنند.
تصور کنید در همین فضا، ناگهان از شورای شهر ندایی بلند میشود که خوب است برای صیانت از خانواده، پارکهای تهران را زنانه ـ مردانه کنیم و عدهای در موافقت آن و گروهی در مخالفت آن سخن میگویند
و انرژی و فرصت بسیاری را برای یک طرح محیرالعقول میگیرند.
یکی از مصائب خانوادهها، تولد نوزادان، ناقصالخلقه، دارای معلولیت یا دارای بیماریهای صعب و لاعلاج ژنتیکی است و یکی از افتخارات دانش پزشکی، دستیابی به روشهای علمی بسیار پیچیده و دقیق برای جلوگیری از تولد این نوزادان است که به آن آزمایش آمنیوسنتز جنین میگویند که در فرایندی بهنام غربالگری آمنیوسنتز انجام میشد در میان ناباوری همگان مجلس شورای اسلامی در پاییز پارسال طرحی تصویب کرد که این کار را عملاً ممنوع کرد، هر چند عنوان رسمی «ممنوعیت» بر آن نگذاشت، اما شرایطش را به قدری دشوار کرد که عملاً انجام نشود و در این مسیر به اعتراض و نگرانی بسیاری از کارشناسان، از جمله کارشناسان وزارت بهداشت وقعی ننهاد.
کوتاه سخن، کسانی که امروز جامه حکمرانی بر تن دارند آگاه باشند که انتخاب دغدغهها و نوع تصمیمات امروزشان، مورد قضاوت تاریخ خواهد بود.
🔻روزنامه اعتماد
📍 میانکاله، نماد عدم شفافیت
✍️عباس عبدی
قضیه میانکاله یکی از نمونههای مدیریتی و تصمیمگیری در ایران است. اگر چه بیشتر مراحل اداری این پتروشیمی در دولت قبل انجام شده بود ولی بهطور معمول هنگام کلنگزنی و آغاز عملیات است که مساله شفاف، جدی و حساس میشود. جالب است که هر دو قوه اجرایی و مجلس فعلی نیز از این تصمیم «بانیان وضع موجود!» حمایت میکنند. طبیعی است که همه مردم از سرمایهگذاری، به ویژه صنعتی که ارزش افزوده فراوان دارد، حمایت میکنند، مسوولان نیز بالطبع وظیفه دارند که حمایت کنند، از اینرو آقای رییس مجلس بدون ذکر نامی از این طرح و در نقد آنچه طی این چند هفته در اعتراض به ماجرای میانکاله گذشته است، گفت: «در بیست روز گذشته در یک سرمایهگذاری که مسیر اداری حل شده و تا بالاترین سطوح رفته و در دولت مجوز گرفته و زمین به او واگذار شده و چند ده میلیارد سرمایهگذاری کرده، بعد یکی پیدا میشود و میگوید که فلان موضوع دوباره بررسی شود و کار متوقف میشود. این چه معنی دارد؟ کدام سرمایهگذار در چنین شرایطی میآید همه مراحل را طی میکند و بعد بگوییم کار متوقف شود؟ اگر مشکلی بوده چرا زمین پروژه را به نام او کرده اید؟ چرا سند به او دادید؟» به نظر میرسد که استدلال رییس مجلس درست است ولی این فقط بخشی از ماجراست. اجازه دهید که گام به گام توضیح داده شود. این کار با چند پرسش مطرح میشود.
۱ـ چرا زمینهای بسیار گرانقیمت و باارزش میانکاله باید برای طرحهای صنعتی اختصاص یابد؟ آیا این زمینها فروخته یا مجانی واگذار شده است؟
اگر فروخته شده، چگونه برای سرمایهگذاری مقرون بهصرفه است؟ اگر مجانی است، بفرمایید چرا ۹۰ هکتار برای یک مجتمع پتروشیمی با ظرفیت اندک در نظر گرفته شده است، در حالی که برای مجتمعهای بسیار بزرگتر حداکثر ۲۰ هکتار در نظر میگیرند. آیا همین یک مورد کافی نیست که به ماجرا شک کنیم؟ در واقع سود اصلی این طرح در تصرف زمین رایگان است. اطمینان داشته باشید که زمینهای آنجا در صورت تبدیل کاربری چندان گران میشود که هیچ نیازی به اصل تولیدات پتروشیمی آن نیست. ظاهرا مدتها پیش در آن منطقه طرح دیگری تصویب و قدری اجرا یا زمین طرح زخمی شده ولی از اجرای نهایی خبری نیست و آنگونه که شنیده شده فقط تغییر کاربری داده و در حال فروش زمین آن هستند.
۲ـ آیا شما اطمینان دارید که در این ماجرا تخلفی رخ نداده است؟ چرا طرح توجیهی مجتمع و نیز طرح توجیهی زیست محیطی آن در اختیار عموم قرار نمیگیرد؟ به دروغ گفتهاند که هزاران شغل ایجاد خواهد کرد. اول اینکه این مجتمع بسیار کوچک است و بعید است به ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر شاغل هم برسد. در حالی که یک تحرک کوچک در گردشگری منطقه، صدها و هزاران شغل ایجاد میکند. اصولا پتروشیمی جزو صنایعی است که اشتغالزایی اندکی دارند. لطفا دستور دهید که هر دو طرح توجیهی زیست محیطی و سودآوری کارخانه منتشر شود. ضمنا منابع تامین مالی طرح هم مهم است که باید ارایه شود.
۳ـ مساله مهم این است که طبق سیاستهای کلی نظام باید کرانههای دریای عمان که دسترسی به گاز و آب و سهولت صادرات دارد، توسعه یابد. آیا خراب کردن محیط زیست آن هم در شمال که محدودیت اراضی وجود دارد برای چنین طرح کوچکی با این سیاستها تطابق دارد؟ چرا نمیروند کنارههای خلیج فارس و دریای عمان پتروشیمی بسازند تا از خیلی هزینهها و مالیات معاف شوند و آنجا هم آباد شود؟
۴ـ بیاعتمادی مردم به رعایت ضوابط زیست محیطی مسالهای نیست که به این سادگیها حل شود. هنگامی که خودروی تولیدکننده از پل گذشت، با انواع حیل میتواند ضوابط زیست محیطی را نادیده گرفته و دور بزند. به همین علت کدام وجدان بیداری رضایت میدهد که در این منطقه، یکی از صنایع شیمایی احداث شود، آن هم بدون توجه به محدودیتهای اکولوژیکی منطقه، حقوق عرفی ساکنان و ذینفعان بومی و منع قانونی استقرار صنایع پالایشگاهی و پتروشیمی در استانهای شمالی و در مجاورت یکی از مهمترین تالابهای بینالمللی ایران و غرب آسیا؟
۵ـ درست است که مسائل زیست محیطی نباید به گونهای تعریف شود که مانع روند توسعه کشور شود چون توسعه یک ضرورت است، ولی هدف توسعه زیست بهتر است اگر محیط زیست را تخریب کنیم شرط لازم برای توسعه پایدار را از میان بردهایم.
با توجه به جمیع جهات و مسائل پشت پردهای که دیده میشود و مقاومت در برابر دستورات صادره قضایی و دولتی، به نظر میرسد که ماجرای پتروشیمی میانکاله از هر حیث نیازمند یک بازنگری شفاف در مستندات و طرحهای توجیهی و دیگر ابهامات آن است. با این توضیحات خوب بود آقای رییس مجلس به اجرای قانون ممنوعیت احداث این صنعت در شمال و نیز شفافیت صدور مجوزها هم میپرداختند.
🔻روزنامه شرق
📍 اسطوره شکست
✍️احمد غلامی
«چراغ من در این خانه میسوزد!»؛ این یکی از گفتههای نغز و دلنشین احمد شاملو است که زبانزد عام و خاص شده است. در اینجا خانه همان وطن و وطنِ شاملو همان زبان است. هوشنگ گلشیری و رضا براهنی و بسیاری از روشنفکران از این قاعده پیروی کردهاند. براهنی با اینکه تن به مهاجرت داد و در غربت جان سپرد، تا بود چراغش در این خانه میسوخت؛ چراکه زبانی که در آن میزیست، زبان عام (مردم) یا زبان مقاومت در برابر زبان اسطوره و اسطورهشدن بود. در همین چند سطر از دو زبان نام بردیم؛ زبان عام و زبان اسطوره. عیان است که میخواهم زبان را محور بحث قرار داده و با آن خوانشی از شرایط تاریخی و سیاسی خودمان به دست دهم. ژیل دلوز و فلیکس گوتاری در کتاب «کافکا: به سوی ادبیات اقلیت» از چهار نوع زبان سخن گفتهاند: «زبان بومی، عام، ارجاعی و اسطورهای». زبان بومی، اینجا یعنی زبان مادری که در اجتماعات روستایی به کار گرفته میشود و خاستگاهی روستایی دارد. ما در قضاوتهای روا و ناروا بسیار شنیدهایم که گفتهاند فلان سیاستمدار، مدیر، روشنفکر و... خاستگاه فکریاش روستایی است؛ یعنی ذهن و زبانش تنگ و تُرش است. البته این زبان گاه در برهههای تاریخی توان آن را پیدا کرده است که زبان طبقه فرادستان باشد. زبان عام برای همهجاست. شهری، دولتی و جهانی است. زبانِ جامعه است که مبادلات و تجارت با آن صورت میگیرد و مهمتر از همه زبان بوروکراتیک است. زبان ارجاعی، زبان به معنای فرهنگ است؛ زبانی که دستمایه سیاستمداران، روشنفکران و نخبگان و هنرمندان است که با آن به مفهومسازی دست میزنند. مفهومی برای خدمت یا خیانت به خلق. زبان اسطورهای در افق فرهنگ جا دارد. با زبان اسطورهای میتوان تاریخ ساخت، حتی تاریخ جعلی. کار زبان اسطورهای، قلمروسازی در حیطه تاریخ است. خاندان پهلوی با اسطورهسازی تاریخ درصدد بودند نیای شاهی خود را به دوردستها برده تا از گزند نقد در امان باشند. هر آنچه اسطورهای میشود، واکنشی است به مواجهه انتقادی. زمانی که ملتی اسطوره میسازد بیش از هر چیز به این نظر دارد که از نقد خود به خود و دیگران به خود جلوگیری کند. آیا اسطورهسازی، آنهم اسطوره شکست از چهرههای تاریخی همچون امیرکبیر، محمد مصدق و... که چهرههای درخشان تاریخیاند، سرپوشگذاشتن بر ناآگاهی و بیهمتی خودمان نیست؟ آیا اسطورهسازی از شکست، بهانهای برای تندادن به وضعیت موجود نیست در قفای تقدیرگرایی؟ بخش بزرگی از تاریخ ما آکنده از شکست است. این شکستها بیش از آنکه شکست باشند، توجیهی برای انفعال هستند. ما خود را ملت شکستهای تاریخی مینامیم؛ چراکه در سایه این شکست احساس آرامش میکنیم، الک خود را میآویزیم و اقدام برای دگرگونی را به نسل آینده حواله میدهیم، غافل از اینکه مادامی که زندهایم مسئول جبران اشتباهات خود هستیم. برای سرپیچی از این مسئولیت است که خواسته یا ناخواسته در یک فرایند تاریخی میل به اسطورهسازی داریم. اسطورهسازی تاریخی برای گریز از تغییر وضعیت موجود که بانیان آن بودهایم. این اسطورهسازی چنان موسع شده است که اگر پایش بیفتد از خود و نیایمان نیز اسطوره خواهیم ساخت. سرچشمه خاندانهای جلیلالقدر را همینجا باید جست. زبان اسطوره، زبان غیرانتقادی است و به نقد تَن نمیدهد. اسطوره پیکری تراشیدهشده برای آلام و دردها و برای ستایش است. اسطورهسازی گذشته برای گریز از سیاستورزی خلاقانه است، گریز از مواجهه انتقادی با خود و وضعیت خود و پرهیز از هرگونه تغییر. تاریخ یک فرایند است. نقد تاریخ و کدگذاری جهلهای تاریخی بدون هیچ پردهپوشی و رؤیاسازی، مفری برای رهایی از زبان اسطورهای و رهیافتی به سوی روشنگری است. اسطورهسازی ترفند صاحبان قدرت است.
برای در امان ماندن از گزند زبان عام (مردم). اینک باز به صورتبندی زبانی بازمیگردیم تا ببینیم از ترکیب چه زبانهایی، زبان اسطوره زاده میشود. اگر زبان عام که زبان جامعه، مبادلات و تجارت و زبان بوروکراتیک است به سمت زبان ارجاعی که زبان فرهنگ و معناست برود، از زبان اسطوره فاصله خواهیم گرفت و بستر مواجهه انتقادی با همهچیز و همهکس فراهم خواهد شد. بیتردید هیچچیز و هیچکس روی زمین وجود ندارد که عاری از نقد و مواجهه انتقادی باشد. هر تفکر و چهره سیاسی که از نقد جان سالم به در ببرد اصالت دارد. اگر زبان ارجاعی با زبان اسطوره درهم آمیزد زبان قدرت شکل خواهد گرفت؛ زبانی که بیش از نقد در انتظار ستایش است. درواقع زبان ارجاعی مرکز ثقل دو زبان است؛ یعنی فرهنگ و قلمرو مفهومسازی تیغهای دو دم است. نقش نمک زبان را دارد و وای بر روزی که بگندد. از منظر دیگر میتوان گفت سراسر تاریخ ما مواجهه دو زبان اسطوره با زبان عام و ارجاعی است. البته ناگفته پیداست حیات زبان ارجاعی در بخشهایی به زبان اسطوره وابسته است، حتی بیش از آن، گاه در تاریخ ما زبان اسطوره منشأ تغییر شده که تحلیل آن از هدف این یادداشت دور است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 خطر بزرگ فریب سادهسازی
✍️ محمدصادق جنانصفت
بررسی از سر اشاره به دگرگونیهایی که در دنیای امروز در هر میدان رخ میدهد یک نقطه مشترک را در برابر سیاستمدارانی که خرد و آیندهنگری را بر منافع گروهی و کوتاهمدت ترجیح میدهند نشان میدهد که دنیای امروز پیچیدهتر از هر دورهای در تاریخ معاصر شده و باید رفتار و گفتارها و نیز راهبردها برای تصمیمگیری درباره پیدا کردن راه نشان داده شده از سوی این دگرگونیها متحول شوند و رفتارهای پیشین و سفت و یخبسته دیگر جواب نمیدهند. یکی از دگرگونیهای بزرگ در دنیای امروز، ساخت و پخش آنی هزاران هزار گزارش و خبر و تحلیل از هر گوشه دنیا و درباره هر موضوعی است که اینترنت و شبکههای اجتماعی آن را آسان و ممکن کردهاند. این روند که منجر به عریان شدن اطلاعات ریز و درشت هر فرد و مقامی و هر کشوری در دنیا شده یک فریبندگی بزرگ را در ژرفای خود پنهان کرده است. این فریبندگی پنهان، سادهسازی مسائل پیچیده و فریب دادن و پهن کردن دام در سر راه ذهنهایی است که دیگر نیازی به تحلیلهای پیچیده ندارند و میتوانند با اطلاعاتی که دارند مسائل را حل کنند. از نظر این گروه از کسانی که در حبس اطلاعاتی قرار دارند و دسترسیشان به همه خبرها به هر دلیل ناممکن شده و باید از کانالهای خاص خبرها را بگیرند حل مسائل، ساده به نظر میرسد. این فریبخوردگی در برخی از فعالیتها بیشتر است و کسانی که از هر وضعیتی برای منفعت خود و پر کردن جیب خود از راههای نادرست استفاده میکنند در فریب دادن مدیران و مسوولان مهارت فوقالعادهای دارند. بدیهی است برخی از مسوولان در بالاترین رتبههای اجرایی و قانونگذاری نیز میتوانند درحالی که احساس میشود فریب میخورند در حال فریب دادن نیز باشند. نگاهی از سر اشاره به اقتصاد ایران و رفتار و گفتار بالاترین مقام اجرایی کشور که رییس دولت است و حتی رییس مجلس قانونگذاری نشان میدهد آنها در این دام افتاده و سادهسازی مسائل و سادهانگاری و تقلیلگرایی را نه به مثابه یک تاکتیک بلکه به مثابه راهبرد برگزیده و فراموش میکنند اقتصاد یک دانش است و نمیتوان سر دانش را زیر آب کرد یا بر سر آن کلاه گذاشت و حواسش را پرت کرد. درد و رنجی که شهروندان ایرانی در این دهه تازهسپریشده از این روند سادهسازی یا خود را به سادگی زدن نصیبشان شده فراتر از چیزی است که تصور میشود. ایرانیان از نظر اینکه انسان هستند تفاوتهای شگفتانگیزی با انسانهای دیگر جهان ندارند و میخواهند زندگی آرام و آسایش فکری داشته باشند. اما ذهنهایی که سادهسازی را در دستور کار قرار دادهاند این درد و رنج را نمیبینند. رییسجمهور ایران آیا نمیداند در این چند ماه دهها دستور به مدیرانش داده تا دلار و نیازهای مادی مردم ارزان شود اما روندها برعکس خواست و دستورهای او هستند. آیا او مسائل را ساده میبیند یا شهروندان را ساده میپندارد؟
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تعامل نظارتکننده و نظارت شونده
✍️ محمدمهدی مومنزاده
در روزهای پایانی هفته گذشته خبری منتشر شد مبنیبر اینکه هیاتمدیره سازمان بورس و اوراقبهادار در جهت افزایش کارآیی و نقدشوندگی بازار سرمایه، افزایش یکدرصدی دامنهنوسان بهصورت متقارن در بازار اول شرکت بورس اوراقبهادار تهران و شرکت فرابورس ایران را از تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۱ تصویب کرده است. همچنین در این راستا مقرر شده بعد از انجام بررسیهای لازم درخصوص آثار و نتایج این تصمیم، افزایش بیشتر دامنهنوسان مجددا در برنامه هیاتمدیره سازمان بورس قرار گیرد. با توجه به اینکه تغییر ریز ساختارهایی همچون دامنهنوسان و حجم مبنا همواره یکی از درخواستهای فعالان بازار سرمایه بوده است، پس از انتشار این خبر شاهد موجی از واکنشها در بازار بودیم.
گروهی از فعالان بازار سرمایه با استقبال از این تصمیم سازمان بورس و ارکان بازار، افزایش دامنهنوسان را موجب کاهش محدودیتها، کشف قیمت کارآتر در بازار سرمایه و انگیزهای برای ورود منابع جدید نقدینگی به بازار سرمایه اعلام کرده و حتی افزایش یکدرصدی در بخشی از نمادهای بازار سرمایه را کافی نمیدانند، در مقابل گروه دیگری از اهالی بازار سرمایه با اتخاذ رویکردی که از احتیاط کارشناسی آنها حکایت دارد، بر این نظرند که به دلیل حضور سهامداران خرد حقیقی در بازار سرمایه که از آموزشهای لازم برخوردار نیستند و سرمایهگذاری مستقیم را انتخاب کردهاند، باید افزایش دامنهنوسان و تغییر در سایر ریز ساختارهای بازار سرمایه با مداقه و بهتدریج صورت گیرد و حتی حفظ شرایط فعلی تا بازگشت تعادل و اعتماد به بازار سرمایه مفید است. گروه اول که از تعداد بیشتری برخوردارند در پارهای موارد حتی ارکان بازار سرمایه را به کمکاری در جهت خواست فعالان بازار متهم میکنند و به انتقاد از آنها میپردازند، بههمیندلیل در ادامه به بررسی تصمیم اتخاذ شده درخصوص افزایش دامنهنوسان میپردازیم.
داﻣﻨﻪ ﻧﻮﺳﺎن ﻗﻴﻤﺖ ﺳﻬﺎم ﻧﻮﻋﻲ ﻣﺘﻮﻗﻒﻛﻨﻨﺪه ﺧﻮدﻛﺎر اﺳﺖ که اوﻟﻴﻦﺑﺎر، در اواﻳﻞ ﻗﺮن ﻫﺠﺪه میلادی، در ﻣﻌﺎﻣﻼت ﻗﺮارداد آﺗﻲ ﺑﺮﻧﺞ در ﺑﻮرس ژاﭘﻦ و ﺑﺮای ﺟﻠﻮﮔﻴﺮی از ﻧﻮﺳﺎﻧﺎت ﻗﻴﻤﺖ ﺑﻪ ﻛﺎر ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ. در طول همه این سالها یک رویکرد واحد نسبت به دامنهنوسان در بازارهای مالی وجود نداشته و محققان، قانونگذاران و سیاستگذاران بازارها ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺗﺤﺪﻳﺪ ﻧﻮﺳﺎﻧﺎت ﺑﺎزار و ﺟﻠﻮﮔﻴﺮی از رﻓﺘﺎر ﺷﺘﺎﺑﺰده ﻓﻌﺎﻻن ﺑﺎزار از این ابزار استفاده کردهاند. تحقیقات مختلف نتوانسته نشان دهد دو موضوع مهم و متاثر از دامنهنوسان یعنی «ﺑﻪ ﺗﺎﺧﻴﺮ اﻓﺘﺎدن ﻛﺸﻒ ﻗﻴﻤﺖ» و «جلوگیری از ﻧﻮﺳﺎﻧﺎت ﺷﺪﻳﺪ و ﺑﻴﺶواﻛﻨﺸﻲ سرمایهگذاران» تا چه میزان با یکدیگر و با متغیر دامنهنوسان، همبستگی و وابستگی دارند. با در نظر گرفتن این موضوع بهنظر میرسد پاسخ ارکان بازار سرمایه به خواست فعالان بازار سرمایه از دشواری و پیچیدگیهایی برخوردار است؛ بهعبارتی تفاوت بین نظارتکننده و نظارتشونده در اتخاذ رویکردی که به نفع بازار سرمایه باشد و پاسخی منطقی به مطالبه فعالان بازار باشد بهطور قابلتوجهی مشاهده میشود. بهنظر میرسد تصمیمگیری سازمان بورس برای افزایش تدریجی در دامنهنوسان، بررسی افزایش مجدد آن در یک بازه حداقل ۳ماهه، پیادهسازی در نمادهای بازارهای اول بورس و فرابورس و اعلام این خبر پیش از اجرای یکباره آن نشان میدهد سازمان بورس روشی منطقی برای پاسخ به مطالبه فعالان بازار در نظر گرفته و به گونهای عمل کرده که مشمول تئوری گرفتارشدن، نشده است.
بر اساس تئوری گرفتار شدن (CaptureTheory) ناظر و فرآیند نظارت گرفتار نظارتشوندگان میشود؛ به عبارتی نظارت در خدمت پاسخگویی به مطالبات نظارتشوندگان و تامین منافع آنان قرار خواهد گرفت. در این مورد ممکن بود سازمان و ارکان بازار تحتتاثیر فشارهای زیاد از ناحیه فعالان بازار سرمایه و پشتسر گذاشتن روزهای سخت در چندینماه اخیر تصمیمی برای خوشایند فعالان اتخاذ کنند که از استحکام لازم برخوردار نباشد، اما اخبار منتشرشده نشان میدهد سازمان بورس و اوراقبهادار، با در نظر گرفتن مواردی همچون نیاز به آموزش بیشتر در بازار سرمایه، حضور مستقیم سهامداران خرد، تاثیر عوامل اقتصادی و سیاسی خارج از کنترل ارکان بازار و عدموجود شرایط یکسان در بازار سرمایه کشور در مقایسه با بازار برخی از کشورها، رویکردی سازنده، منطقی و قابلدفاع برای افزایش دامنهنوسان در پیش گرفته است. بدین ترتیب آثار افزایش دامنهنوسان به دور از شتابزدگی در بازار سرمایه پدیدار خواهد شد و مکانیزم عرضه و تقاضا در نمادهای بازار تسهیل خواهد شد. البته بهتر است این افزایش بخش بزرگتری از نمادها را شامل شود. از سوی دیگر زمینه و زمان مناسبی نیز برای این تصمیم در نظر گرفتهشده است. آمارها نشان میدهد هرچند که در اسفند ۱۴۰۰ سهامداران حقیقی اقدام به فروش سهام و خروج از بازار سرمایه کردهاند اما میزان سرمایه خارج شده به شکل محسوسی کمتر از سایر ماهها بوده و بهنظر میرسد انرژی منفی سرمایهگذاران به تدریج در حال تخلیه است.
در دهه اخیر در فروردینماه غالبا بازار سهام رشد مثبت را تجربه کرده است و البته از نظر میانگین رشد قیمتی، یکی از بهترین عملکردها مربوط به فروردینماه بوده است. فروردینماه در سال۱۴۰۱ نیز روزهای نسبتا خوبی در مقایسه با ماههای اخیر برای سهامداران به همراه داشت. بهنظر میرسد وجود روند مثبت بازار سهام در بهار ۱۴۰۱ ادامه یابد و ایجاد جذابیت نسبی برای این دارایی میتواند مجددا زمینهساز حضور سهامداران حقیقی در بازار سهام و ایجاد موج جدیدی از رشد قیمت بر پایه نقدینگی جدید شود. همچنین انتظار میرود مجموع سود محققشده و گزارششده شرکتهای بورس تهران در سال۱۴۰۱ از رقم ۲۵میلیارد دلار عبور کرده و تداوم سطوح بالای قیمت در بازارهای جهانی نیز میتواند عبور سود شرکتها از محدوده ۳۰میلیارد دلار را بهدنبال داشته باشد. این اعداد بهمعنای رشد چندبرابری سود شرکتها در فاصله کمتر از یک دهه است. در پایان میتوان گفت تخلیه شوکهای روانی منفی و بهبود در شرایط ناشران که به مثبت شدن فضای کلی بازار سرمایه منجر میشود، میتواند به موفقیت سیاستگذار در افزایش دامنهنوسان کمک کند.
مطالب مرتبط