🔻روزنامه ایران
📍 روایتی دیگر از دست‌های پشت پرده
✍️محمد کهندل
سید ابراهیم رئیسی زمانی که بر کرسی ریاست ‌جمهوری نشست دلار در میانه کانال ۲۵ هزار تومان قرار داشت. در طول ۸ ماهی که از عمر دولت گذشته، این رقم با حداقل تلرانس در همین محدوده باقی ماند. تأکید شخص رئیس‌جمهور در جلسات هیأت دولت مبنی بر کنترل نرخ ارز نشان از برنامه دولت سیزدهم برای ساماندهی این بازار دارد.
نکته قابل توجه آنکه ثبات حاکم بر بازار ارز در طول یک سال گذشته بدون ارزپاشی و مداخلات اینچنینی محقق شده است، دقیقاً بر خلاف آنچه در دولت دوازدهم رخ داده بود. گواه این مدعا آمار منتشر شده از سوی بانک مرکزی است. به گونه ای که علی صالح آبادی، رئیس کل بانک مرکزی گفته بود: «حجم معاملات بازار متشکل ارزی در سال ۱۴۰۰ برابر یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون دلار است که در مقایسه با سال ۱۳۹۹ بین سه تا چهار برابر رشد داشته است.» وی بارها تأکید کرد که طی ماه‌های گذشته وضعیت بازار ارز در کشور متعادل بوده است و به میزان ۲۶ میلیارد دلار در سامانه نیما عرضه ارز انجام شده است.
همچنین با استناد به آمار منتشر شده از سوی گمرک ایران می‌‌توان اشاره کرد در اولین ماه سال ۱۴۰۱ صادرات غیرنفتی کشور به ۷ میلیون و ۳۲۴ هزار تن و به ارزش سه میلیارد و ۶۹۹ میلیون دلار رسید که نسبت به مدت مشابه ۲۵ درصد در ارزش رشد داشته است. صادرات سه میلیارد و ۶۹۹ میلیون دلاری کشور و واردات دو میلیارد و ۸۲۴ میلیون دلاری در فروردین ۱۴۰۱ نیز نشان از مثبت شدن تراز تجاری کشور به میزان ۸۷۵ میلیون دلار دارد.
جملگی این داده‌ها بویژه روند رو به رشد صادرات غیرنفتی و مثبت شدن تراز تجاری کشور حکایت از آن دارد که دولت سیزدهم مشکلی در عرضه ارز نداشته است.
حال این پرسش مطرح می‌‌شود «چرا بلافاصله پس از عزم دولت برای حذف ارز رانت‌زای ترجیحی قیمت دلار بیش از ۲ هزار تومان افزایش یافت؟
به طور مشخص قیمت دلار صبح روز ٢١ اردیبهشت ‌ماه ۱۴۰۱ افزایش نرخ ٢٩ هزار و ۵۵٠ تومان را ثبت و در ادامه معاملات نوساناتی را تجربه کرد و تا نرخ ٢٩ هزار و ٨٩٠ تومان پیش رفت.
این افزایش قیمت که هیچ دلیل متقن اقتصادی ندارد این گزاره را به ذهن متبادر می‌‌کند که دست‌های پشت پرده راوی تضاد منافع شده است.
حالا با گذشت سه سال از تصمیم شتابزده دولت دوازدهم درخصوص ارز ۴۲۰۰ تومانی که از پشتوانه کارشناسی نیز برخوردار نبود، بر کسی پوشیده نیست که اجرای این سیاست خسارت جبران ناپذیری را به ساختار اقتصادی کشور وارد کرده است و نتوانست اهداف اولیه خود را محقق کند. به بیان دیگر طبق آمار و ارقام اعلام شده از زمان تخصیص ارز ترجیحی حدود ۷۷۵ هزار میلیارد تومان از منابع بیت‌المال به قهقرا رفت.
حالا اما با جمع شدن بساط این رانت پاشی دور از ذهن نیست تضاد منافع به وجود آمده برای عده‌ای، آنها را سمت سنگ‌اندازی پیش پای دولت سوق دهد. بعد از تشویش اذهان عمومی از تریبون رسانه‌هایی که در اختیار داشتند حالا کمر همت بسته‌اند تا انتظارات تورمی را افزایش دهند و چه ابزاری بهتر از دلار. غافل از آنکه همه در یک کشتی نشسته‌ایم.


🔻روزنامه کیهان
📍 تکثیر نسخه جیبی سند ۲۰۳۰
✍️ عباس شمسعلی
در کنار موضوع الگو گرفتن کودکان و نوجوانان از استفاده بدون برنامه و غیرهدفمند بسیاری از پدران و مادران و بزرگ‌ترها از فضای مجازی، طی دو سال گذشته و با شیوع کرونا که باعث شد آموزش و کلاس‌های درس به ناچار به‌صورت مجازی برگزار شود، گرایش و دسترسی بدون برنامه‌ریزی کودکان و نوجوانان به فضای مجازی بسیار گسترده‌تر از گذشته اتفاق افتاد و اکنون هم که شاهد برگزاری حضوری کلاس‌های درس و تقریباً توقف آموزش مجازی هستیم، بسیاری از نوجوانان و کودکان به علت وابستگی زیاد به گوشی‌های همراه هوشمند و دسترسی به فضای مجازی همچنان ساعت‌ها مشغول گشت‌وگذار در این فضا هستند. شاید بتوان این وابستگی شدید کودکان و نوجوانان به فضای مجازی را در کنار تلفات انسانی، یکی از مهم‌ترین خسارت‌های بیماری کرونا در دو سال گذشته دانست.
طبیعی است که حضور به اندازه، هدفمند و کنترل‌شده در فضای مجازی و استفاده کاربردی از تکنولوژی‌های روز تلفن همراه موضوعی پذیرفته شده و واضح است اما مشکل از آنجایی شروع می‌شود که این روزها بسیاری از افرادی که مشتری فضای مجازی هستند، بیش از حد نیاز یا ضرورت و بدون اینکه هدف مشخصی داشته باشند ساعت‌ها مشغول به این فضای بی‌کران می‌شوند. این نوع رفتار در کنار خطرات مختلفی که برای همه سنین و خانواده‌ها دارد به‌طور ویژه باعث بروز اختلال و مشکلات عدیده جسمی، روحی، رفتاری و آسیب در کودکان و نوجوانان می‌شود، اختلال‌هایی که گاه برای ‌ترک آنها و در امان ماندن از آثار مخرب‌شان بر زندگی اجتماعی، روابط خانوادگی، تحصیل و کسب‌وکار و سلامت باید مدت‌ها تلاش کرد.
اما مشکل وقتی بیشتر و بغرنج‌تر می‌شود که می‌بینیم در کنار این حجم گسترده و غیرهدفمند از حضور طیف‌های مختلف سنی به‌ویژه کودکان و نوجوانان کشورمان در فضای مجازی، متأسفانه مدیریت این فضا در کشور به شدت رها شده و این فضا تقریباً بدون ضابطه و کنترل مناسب، بر زندگی خانواده‌ها و سبک زندگی کودکان و نوجوانان و افراد مختلف احاطه پیدا کرده و سایه انداخته است. فضای مجازی امروز در کشورمان به رانندگی انبوه خودروها با سرعت بالا و خطرآفرین در شرایطی می‌ماند که هیچ قانون و مأمور و راهکاری برای کنترل آنها وجود ندارد.
نکته عجیب اینکه این حجم از رها بودن و انفعال نسبت به فضای مجازی در دولت‌ها و کشورهای غربی نیز کم‌سابقه است. طبیعی است وقتی پدیده‌ای چنین گسترده وارد زندگی انسان‌ها می‌شود و تا این حد می‌تواند جوامع و رفتار و سبک زندگی آنها را دستخوش تغییر کند، نمی‌توان و نباید نسبت به کنترل و مدیریت آن بی‌تفاوت بود، این اصلی است که سال‌هاست در بسیاری از کشورهای دنیا از جمله کشورهای پیشرفته غربی و شرقی با حساسیت و بدون اغماض در حال اجراست اما سال‌هاست بسیاری از مسئولان کشورمان نسبت به آن بی‌تفاوت بوده و گاه به تعبیر رهبر انقلاب برخی از مسئولان به رها بودن فضای مجازی افتخار هم می‌کرده‌اند!
همین رها بودن فضای مجازی بهترین فرصت را به دشمنان داده است تا با خیال راحت به طراحی و اجرای انواع و اقسام پروژه‌های فکری،‌ ترویج مسائل ضدفرهنگی و غیراخلاقی، تغییر سبک زندگی ایرانی اسلامی، طرح زیرکانه و البته فریبنده شبهات، شایعات و... پرداخته و به‌ویژه جوانان و نوجوانان و حتی کودکان ایرانی را هدف قرار دهند.
همین غربی‌ها که در فضای مجازی برای خود قوانین مختلفی از جمله کنترل سنی کاربران در پیوستن به برخی شبکه‌های اجتماعی و... را به اجرا درمی‌آورند و در مدیریت فضای مجازی و کنترل اثرات آن تا آنجا جدی هستند که در آمریکا حساب کاربری رئیس‌جمهور مستقر آن کشور به علت عبور از خط قرمزهای منافع ملی مسدود می‌شود، در قبال ما چنین نیستند و این فضا را فرصتی برای اثر گذاری مطلوب خود می‌دانند.
در جدیت دشمنان کشورمان برای اثرگذاری در اذهان و هجمه فرهنگی علیه ما همین بس که هر روز طی ۲۴ ساعت ده‌ها و صدها شبکه ماهواره‌ای و کانال و رسانه اجتماعی با صرف هزینه‌های سنگین به‌صورت رایگان برای مردم ایران برنامه فارسی و محتوای مختلف تولید و عرضه می‌کنند.
یکی از اهداف این پروژه‌ها در کنار اهداف سیاسی، هدف‌گیری هویت ملی، تغییر سبک زندگی و تفکر و نابود کردن اعتماد به نفس جوانان با القای شبهات، تصویرسازی‌های غلط از جمله کتمان پیشرفت‌ها و اغراق و دروغ‌پردازی درخصوص مشکلات است.
موضوع هویت ملی مسئله مهمی است تا آنجا که رهبر معظم انقلاب روز گذشته در دیدار با معلمان با تأکید بر لزوم آشنایی جوانان و نوجوانان کشورمان با این سرمایه ملی گفتند:«ما بایستی کاری کنیم که دانش‌آموز ما دارای هویت ملی بشود. مهم‌تر از علم‌آموزی یا لااقل در حد علم‌آموزی این است که او احساس هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا بکند. از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد... شما بین بچه‌های مدارس‌تان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت می‌شناسند، رونالدو را چند درصد می‌شناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟ این خیلی مهم است یک بخش از این چیزهایی که می‌گوییم هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشته علمی را، گذشته‌ سیاسی را، گذشته‌ بین‌المللی را بشناسند.»
اما در کنار غفلت مزمن برخی از مسئولان کشور و ضعف در سیستم تبلیغی و فرهنگی و نظام آموزشی از جمله کم‌توجهی به ارزش ۱۲ سال تحصیل دانش‌آموزان که به گفته رهبر انقلاب یک فرصت ارزشمند و بزرگ برای انتقال درست ارزش‌ها و آرمان‌های انقلاب به این نسل و نهادینه‌ کردن هویت اسلامی و ایرانی در آنهاست، شاهد پمپاژ دشمن در فضای مجازی برای جدا کردن نوجوانان و جوانان ما از هویت اصیل و افتخارآمیز ملی خود و کشتن اعتماد به نفس و غرور ملی در آنها هستیم.
متأسفانه کمبود تولیدات تقویت‌کننده هویت ملی و معرفی‌کننده مفاخر معاصر و گذشته در سینما و تا حدی تلویزیون و رسانه‌های اجتماعی داخلی هم مزید بر علت شده است.
حال آنکه دشمن با جدیت به‌دنبال اثرگذاری از هر طریق و خنثی کردن مزیت‌های اجتماعی و ملی کشورمان و جلوگیری از انتقال آنها به جوانان و نوجوانان است. در این راه شاهد بودیم که پیش از این سند ۲۰۳۰ را برای اثرگذاری بر روی نسل آینده‌ساز کشور و تغییر سبک زندگی و ‌تربیت آنها با شیوه مطلوب خود در پیش گرفت که متأسفانه با انفعال و خیانت مسئولان دولت قبل مصوبه و تعهد اجرای این سند مخرب هم صادر شد و اگر هوشیاری رهبر انقلاب و هشدارهای دلسوزان نبود و سند ۲۰۳۰ متوقف نشده بود، معلوم نبود چه خسارت بزرگی به کشور وارد می‌شد.
بر اساس همان سند ۲۰۳۰، طرح مفاهیمی همچون فرهنگ جهاد و شهادت و ارزش‌هایی همچون مقاومت و حتی دروسی مانند آمادگی دفاعی برای دانش‌آموزان مضر و خطرناک اما طرح مباحث غیراخلاقی و‌ ترویج فرهنگ زننده غربی مفید اعلام می‌شود. (البته این روزها همان سردمداران شبکه‌های مجازی و ماهواره‌ای تصاویر کودکان و نوجوانان اوکراینی با اسلحه جنگی را نماد ایستادگی و مقاومت مردم این کشور می‌دانند).
رهبر انقلاب هم دیروز با تأکید بر موضوع مهم روحیه مقاومت، فرمودند: «بچه‌ها ارزش مقاوم بودن را بفهمند. اینکه یک ملت اجزایش اجزای مقاومی هستند، مقاوم یعنی چه؟ یعنی در مقابل باج‌گیری عقب‌نشینی نمی‌کنند،‌ در مقابل حمله به خودشان نمی‌لرزند، در مقابل زورگویی کوتاه نمی‌آیند، اکسیر علاج مشکلات کشور این است؛ احساس مقاومت،‌ روحیه‌ مقاومت، باید یک ملت بتواند در مقابل زورگویی‌ها مقاومت بکند این را باید یاد بگیریم از بچگی از نوجوانی این باید در ما نهادینه بشود.»
اینجاست که منظور دشمن از تلاش برای حذف نمادهای مقاومت از کتب درسی و یا حذف تصاویر قهرمان ملی و سردار جبهه مقاومت شهید حاج قاسم سلیمانی از اینستاگرام و... را می‌توان درک کرد. دشمن از شناخته شدن و تبدیل شهید سلیمانی‌ها و مرحوم کاظمی آشتیانی و دانشمندان شهید هسته‌ای به الگوی کودکان و نوجوانان ایرانی و پرورش نسلی مقاوم و توانا وحشت دارد.
جالب آنکه دشمن به قیمت رسوایی و بدنام شدن باز هم پای حذف نمادهایی که وجود آنها را مخالف سیاست‌های خود و الهام‌بخش جوانان و نوجوانان می‌داند می‌ایستد. از یک سو تصاویر قهرمان ملی ما را حذف می‌کند، از سوی دیگر مخرب‌ترین و زشت‌ترین تصاویر غیراخلاقی را که از طریق همین شبکه‌های اجتماعی به خورد نوجوانان و جوانان ما می‌دهد بی‌اشکال می‌داند. از یک‌سو طلبکارانه از طریق پادوهای خود پخش سرود زیبای «سلام فرمانده» که این روزها با یک کار مبتکرانه و درست فرهنگی با استقبال کم‌نظیر کودکان ایرانی مواجه شده است را برای آنها نامناسب و تضییع‌کننده حقوق آنها می‌داند اما از سوی دیگر بی‌شرمانه زمینه ارتباط و گفت‌و‌گوی زشت و تأسف‌برانگیز یک نوجوان ایرانی آسیب‌دیده از فضای مجازی با یک زن مدل فاسد را فراهم می‌کند.
این یک واقعیت است که این همه تلاش دشمن برای اثرگذاری بر نوجوانان و جوانان کشورمان با صرف هزینه‌های هنگفت، برای تسلط بر افکار و ‌تربیت نسل آینده این کشور به خواست و سلیقه خود است. اگر دشمن برای تحقق تسلط یک روز به‌دنبال‌ اشغال و تسخیر کشور یا استعمار و جنگ نظامی بود و روزی برای اجرای شبیخون فرهنگی اجرای سند ۲۰۳۰ در مدارس را دنبال می‌کرد، امروز همان اهداف را با بالاترین سطح عملیات در فضای مجازی در پیش گرفته است. به عبارتی اگر روزی سند ۲۰۳۰ یک سند آموزشی برای مدارس بود و به در بسته خورد، طراحان آن به‌جای اینکه بیکار بنشینند امروز در حال اجرای بدون مزاحم همان اهداف این سند در گوشی‌های موبایل و با فراگیری بسیار هستند، دشمن امروز بهترین ابزار برای نفوذ و پیاده کردن همان سیاست‌های سند ۲۰۳۰ را فضای مجازی می‌داند، جایی‌که متأسفانه حساسیت کمتری بر روی آن وجود دارد.
شاید از دولت قبل با آن تفکرات غربگرایانه توقعی برای مدیریت درست فضای مجازی نمی‌رفت، اما اکنون همان‌طور که با مدیریت صحیح و اراده و همکاری زمینه مدیریت بیماری خطرناک کرونا فراهم شد و اراده گسترده‌ای برای اصلاح موضوع ارزهای ‌ترجیحی و جلوگیری از خسارت سیاست‌های غلط این حوزه به‌وجود آمده است، از دولت مردمی، مجلس انقلابی، شورای عالی فضای مجازی، شورای عالی انقلاب فرهنگی و سایر مسئولان انتظار می‌رود برای حفظ کشور از هجمه‌های فرهنگی و در امان ماندن آینده سازان ایران از دام‌های دشمن در فضای مجازی سریع و به‌طور جدی وارد عمل شوند؛ حال با تصویب یا اجرای هر طرحی با هر نام و عنوانی که می‌شود. قطعاً مخالفان یا منتقدان مدیریت فضای مجازی و حتی آنان که به دروغ و ناجوانمردانه درخواست برای مدیریت فضای مجازی و بهره‌گیری مفید در عین مصونیت از آسیب‌های این فضا را معادل فیلتر و محدودیت جا می‌زنند هم حاضر نیستند بدون کنترل و نظارت کودک و نوجوان خود را پای فضای مجازی رها شده و در اختیار دشمن بنشانند.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 جراحی بزرگ
✍️ دکتر محمدعلی فیاض‌بخش
این روزها سخن از یک جرّاحی بزرگ در اقتصاد کشور است؛ چه شود! قاعدتاً این جرّاحی بزرگ بازهم به دست مردانی سترگ و کارکشته و امتحان‌پس‌داده(!) سپرده می‌شود؛ که باز هم چه شود! کور شود چشم حسود و تنگ‌تر شود دیده‌ی بخیل، اگر نتواند دید.
… و اما اگر در این اتاق عمل، همچنان همان دست‌ورزان و رزیدنت‌هایی به کار جرّاحی باشند، که آزمون و‌ خطاهاشان در گذشته موجبات وضعیت فعلی را فراهم آورده‌، دیگر چه چیز از این بیمار باقی خواهد ماند؟

این هشدارها و تحذیرها و شفقت‌ورزی‌ها به حال و روز عمومی کشور، می‌دانم که از یک طرف شده تکرار مکرّرات و از دگر سو در پوسته‌ای سترگ و سخت از ناشنیدن و به‌کارنابستن؛ اما چه کنیم که ما جوانان(!) اصولا به امید سر می‌کنیم و همچنان جویای نامیم. پس، از گفتن و بازگفتن و شنیده‌نشدن خسته نمی‌شویم.

با نگاهی به کشورهایی که در ثروت طبیعی و خداداد و نیز نیروی انسانی کارآمد و متخصص، قابل مقایسه با ایران نیستند، اما در بهره‌وری موفق‌اند، درمی‌یابیم که حلقه‌ی مفقوده‌ی ما، «به‌کارگیری قابلیّت و کفایت» است؛.. و‌اما چرا این حلقه‌ی گم‌شده- که به راحتی‌اش می‌توان پیدا کرد- به چشم بانیان وضع موجود(!) نمی‌آید؟ خدا داند!

بستن پوسته‌های ضخیم و تنیدن تارهای سخت به دور خود و راه‌ندادن متخصصان دلسوز، کاربلد، درست‌درس‌خوانده و وطن‌دوست، چه ارمغانی برای ملک و ملت خواهد داشت، که هنوز و همچنان، درِ تمامِ سطوح مدیریتی یا بر پاشنه‌ی نسل اول انقلاب می‌گردد؛ یا بر دهه‌ شصتی‌های گلچین‌شده از فلان‌جا و بهمان‌جا؟ حاشا و کلّا که سر و کلّه‌ی چهارنفر غیرآشنای ما، اما آشنا به فن و تخصص در این‌ میانه نمایان شود! استغفرالله!

حقیر گوید: اکنون که علناً سخن از جرّاحی بزرگ در بزر‌گ‌ترین درد کشور است، لااقل از چند جرّاح که دست سبک‌تر و دانش سنگین‌تری داشته‌باشند بهره گرفته‌شود؛ که این بیمار مضطرّ به اندازه‌ی کافی از دستِ رزیدنت‌ها و دست‌ورزانِ کارورز آزمون و خطا دیده و درد و زجر کشیده؛ دیگر به کجای جگرش می‌خواهند آزمایشی و توکّلت علی‌الله(!) چاقو بزنند؟

گویند: بر بالین امام علی علیه‌السلام پزشک یهودی آوردند. گویم: عجالتاً هنوز مسلمان‌هایی در جمع ما هستند برای جراحی و درمان این بیمار؛ اگر همچنان نگویند: «از خودِ خودِ ما نیستند!»


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ توهمات سفیر روس
✍️ اصغر میرفردی
سفیر روسیه در ایران در ماه‌های گذشته، رفتارهای خارج از عرف دیپلماتیک خود را به صورت پیاپی ادامه داده است. انتشار تصویر میهمانی تداعی‌کننده نشست سران متفقین در جنگ جهانی دوم در تهران، تمجید از گریبایدوف سفیر روس که طراحی و اجرای قرارداد ننگین ترکمانچای را بر عهده داشت، توصیه شبیه دستور به رسانه‌های ایران برای شیوه پوشش خبری یورش روسیه به اوکراین، نقد پیام تبریک نوروزی سران کشورهای دیگر از جمله اقدامات و رفتارهای ناپسند جناب سفیر است. در جدیدترین افاضات متوهمانه، جناب سفیر پا را از امور خارجی فراتر گذاشته و به سیاست گردشگری و ارزش‌های فرهنگی جامعه ایران می‌پردازد و «حجاب» و «ممنوعیت مشروب» در ایران را مانعی برای گردشگران به ویژه گردشگران روس می‌داند!! البته چند روز بعد از این اظهارنظرها، مقامات روس درصدد توجیه و ماله‌کشی بر این نوع سخنان سفیرشان برآمدند.
با این وجود، این جناب سفیر در پنداشت‌شان، جایگاه خود را از حد یک سفیر فراتر می‌داند. گویا در توهمات‌شان نوعی سکون تاریخی متصل به دوران قجر وجود دارد که در آن زمان، ملت رعیت بی‌سواد بودند و حاکمان نیز بی‌اراده و تابع خواست‌های دول روس و انگلیس. در قرن بیست و یکم و با این همه تغییرات فرهنگی و بلوغ سیاسی مردم که خاطره‌های ناخوشایندی از روس دارند، چرا سفیر روس به خود اجازه چنین رفتارهای خارج از عرف دیپلماتیک می‌دهد که به معنای نگاه فرادستی- فرودستی به جامعه ایران است؟
ضرورت داشته و دارد که مقامات وزارت امور خارجه واکنش شایسته به چنین سلوک رفتاری «سفیر غیرعادی» نشان دهند. دست‌کم، یکی باید این سفیر را از خواب سیاسی‌اش بیدار سازد که زمانه، زمانه قجر و قرن نوزدهم نیست. اینجا، ایرانی است که پیشینه تمدن کهنی دارد و هیچ‌گاه مستعمره شدن را نپذیرفته و نخواهد پذیرفت.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عالمانه، صادقانه، شجاعانه
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
در ملاقات امسال دانشجویان با مقام معظم رهبری یکی از دانشجویان بیان کرد مدیریت باید عالمانه، صادقانه و شجاعانه باشد و البته با تذکر لطیف مقام معظم رهبری به طریق اولی معلوم شد که رهبری خود بیشتر و پیش‌تر به این سه اصل اعتقاد دارند. می‌خواهیم در این مختصر به این بیندیشیم که آیا مدیریت در جمهوری اسلامی و در بخش‌های گوناگون آن بر مبنای سه اصل یادشده بوده یا خیر؟ البته اگر از مدیران مختلف ۴۰ سال گذشته سؤال شود که آیا مصداق این سه اصل شما بوده‌اید یا نه، احتمالا قریب به اتفاق آنها مدیریت خود را در این راستا تعریف خواهند کرد. اصولا خاصیت بحث‌های شفاهی و کلامی آن است که افراد به‌خصوص زبدگان در زبان‌آوری می‌توانند استدلال‌هایی در جهت خواست خود بیاورند و به تکرار دیده شده که اگر موردی دو وجه متفاوت یا متضاد داشته باشد، در مقام دفاع از هر‌کدام از وجوه می‌توانند استدلال‌هایی کرده و تصویری در جهت توفیق خود بیارایند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. چنین است که بحث در‌خصوص تطبیق مدیریت حسب سه اصل یادشده با مدیران مختلف حاصلی به دست نمی‌دهد و یقینا هر‌کدام در موضع خود «حق‌به‌جانب»‌بودن خود را اثبات می‌کنند. اگر چنین است پس گله ریاست‌جمهور از «وضع موجود» و مسببان آن چه وجهی دارد. حتما مدیر یا مدیرانی اصول یادشده را رعایت نکرده‌اند که به «وضع موجود» رسیده‌ایم وگرنه علی‌القاعده و حسب معقول بر اساس مدیریت عالمانه، صادقانه و شجاعانه باید پدیده‌های تحت مدیریت به «وضع موجود» مناسبی رسیده باشد. در اینجاست که می‌توان از «وضع موجود» به نحوه مدیریت بازگشت کرد و چاره را در آن دید که به‌اصطلاح از اثر پی به مؤثر برد. البته اصل را بر آن می‌نهیم که رعایت سه اصل نام‌برده در مدیریت حاصل مناسبی را به همراه خواهد داشت. اینکه پدیده‌های تحت مدیریت را چگونه دسته‌بندی یا تقسیم‌بندی کنیم خود امر مهمی است و ممکن‌ است حسب نوع نگاه و وابستگی‌ها تغییراتی در آن داده شود. در اینجا بحث از نوع نگاه نیست، بلکه پدیده‌ها به‌صورت مجرد و به‌ دور از ارتباطات مختلف دسته‌بندی می‌شود که البته نه شامل همه موارد می‌شود و نه ارتباطات دیگر آن مورد توجه قرار می‌گیرد. گلچینی است از پدیده‌ها با این امید که در پی این مختصر از سوی فرهیختگان مدیریت نگاهی علمی در این راستا به آن شود. این را هم باید اضافه کرد که آنچه به‌عنوان گروه یا دسته یا پدیده ذکر می‌شود، طبعا نه هم‌اندازه و نه هم‌اثر هستند. گذری است به پدیده‌ها و نقبی است به مدیریت.

۱- مدیریت آب: حاصل مدیریت آب در کشور خشک‌شدن تالاب‌ها، پایین‌رفتن آب چاه‌ها و در معرض خشک‌شدن آنها، عدم مدیریت در مصرف شهری در بحران حاضر، غیرقابل استفاده‌کردن آب کارون و بسیاری از رودخانه‌ها و ادامه سرازیر‌شدن آب‌های باران فصلی به دریا و نشست دشت‌ها به‌خاطر مسائل یادشده بوده است.

۲- مدیریت کشاورزی: حاصل مدیریت کشاورزی در کشور واردات بیش از ۱۵ میلیون تن کالای کشاورزی، گسترش بی‌رویه زمین‌های زیرکشت، عدم تغییر در مصرف آب، خشک‌شدن میلیون‌ها اصله درخت نخل، ضایعات ۳۰ درصد مواد کشاورزی در کشور، عدم تبدیل روش سنتی کشاورزی به علمی.

۳- مدیریت پسماند: انبار‌کردن میلیون‌ها تن زباله در زیروروی زمین و آلوده‌کردن زمین و رودخانه‌ها و عدم بهره‌برداری از میلیاردها دلار ثروت طلای کثیف.

۴- مدیریت فاضلاب‌ها: وجود فاضلاب در زیر زمین و عدم استفاده از آب و مواد حاصل از تصفیه‌شده آن، ورود فاضلاب به بسیاری از رودخانه‌ها.

۵- مدیریت صنعت و معدن: تولید کالای خارج از استاندارد جهانی در کالای مصرفی و بادوام مانند اتومبیل که با عقب‌ماندگی کیفی از فناوری روز علاوه بر مصرف سوخت زیاد به آلودگی هوا دامن می‌زند، خام‌فروشی و عدم توان تولید صادراتی.

۶- مدیریت حمل‌ونقل: اتکا به کامیون برای حمل‌ونقل جاده‌ای، عدم رشد راه‌آهن در کشور، حمل‌ونقل هوایی بدون اطمینان و دلواپسی برای مردم، تکیه به خودروی شخصی در حمل‌ونقل شهری.

۷- مدیریت انرژی: مصرف بی‌اندازه انرژی در کشور اعم از گاز، بنزین و گازوئیل و خروج غیرقانونی فراورده به خارج از کشور به‌صورت قاچاق، عدم جمع‌آوری گازهایی که بی‌جهت ۴۰ سال است که می‌سوزد، عدم نوسازی صنایع نفت.

۸- مدیریت برق: تداوم کار نیروگاه‌های با راندمان پایین ۳۰ درصد، مصرف بی‌مورد برق در بسیاری از منازل و اماکن تجاری و عدم سرمایه‌گذاری در نیروگاه‌های خورشیدی و انرژی پاک و رشد سالانه مصرف برق به‌ دلیل عدم تدوین ضوابط درست.

۹- مدیریت تأمین اجتماعی: ورشکستگی صندوق‌های بازنشستگی و وابستگی روزافزون به بودجه دولت.

‌۱۰- مدیریت مالیاتی: عدم شناخت از درآمدهای مختلف و ناقص‌بودن درآمدهای مالیاتی.

۱۱- مدیریت نقدینگی: حجم روزافزون نقدینگی در جامعه و تأثیر بر تورم و قدرت خرید مردم.

۱۲- مدیریت پولی: تضعیف روزافزون پول ملی و سلب قدرت خرید مردم.

۱۳- مدیریت شهری: عدم نوسازی بافت‌های معیوب، مجوز ساختمان روی گسل زلزله، عدم اجرای فاضلاب شهری، عدم اجرای تفکیک زباله، مجوز ساختمان‌های بلندمرتبه و فوق‌لوکس، اجرای ساختمان‌های متراکم در کوچه‌باغی‌های قدیمی، سکوت در برابر بی‌قانونی و امور مشابه.

این مطالب نمونه‌هایی از نتیجه مدیریت برخی پدیده‌ها در کشور بوده و در حقیقت معلوم می‌دارد مدیریت فارغ از ضوابط سه‌گانه ذکرشده بوده است. شاید بتوان مدیریت‌هایی را ذکر کرد که نتیجه کار آنها مثبت بوده است، مانند مدیریت معاونت فناوری رئیس‌جمهور که حداقل عالمانه و صادقانه کار خود را انجام داده و چه خوب است جست‌وجو برای یافتن مشابه‌هایی که ذکر شود. در این مختصر به‌ دلیل عدم اطلاع دقیق از برخی مدیریت‌ها مثل مدیریت‌های دفاعی یا ژئوپلیتیکی ذکری نرفته است، اما در یک نگاه کلی می‌توان به مدیریت صادقانه و شجاعانه فردی مثل شهید قاسم سلیمانی اشاره کرد. چه خوب است بی‌نظرانه در مدیریت‌های کشور غور شود و مدیریت‌های مثبت و منفی صرف‌نظر از گروه‌بندی و جناح‌بندی معلوم شود. آیا می‌توان حسب شعار سال، مدیریت در کشور را دانش‌بنیان کرد و در این‌ صورت سؤال اینجاست که چگونه؟ آیا با مدیران بی‌دانش می‌توان؟ ذات نایافته از هستی بخش‌/ کی تواند که شود هستی بخش.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 سهم ایران از آب هیرمند پرداخت نمی‌‌شود
✍️نادر کریمی‌جونی
تشنگی و طوفان گرد و خاک شرق ایران را تهدید می‌کند. تا همین چند ماه پیش قرار بود حق‌آبه ایران از هیرمند به سوی کشورمان روان شود و نه فقط ذخیره آبی دریاچه‌ هامون را افزایش دهد که کشاورزی و دامداری سیستان‌وبلوچستان را هم سیراب کند و با افزایش میزان رشد گیاهان در شرق ایران تا حد زیادی مانع از وقوع طوفان‌های گرد و خاک و ریزگرد‌ها شود اما حالا که طوفان‌ها و بادهای ۱۲۰ روزه سیستان شروع شده، نه فقط اثری از واریز شدن آب هیرمند به ایران و دریاچه هامون وجود ندارد بلکه مقامات طالبان در این‌باره که سهم آب ایران از رودخانه هیرمند چه زمانی به سوی ایران واریز خواهد شد هیچ توضیحی نمی‌دهند. به همین دلیل حتی وعده‌ای که نشانه واصل شدن این آب به مناطق ایران باشد نه فقط بیان نشده که انتظار نمی‌رود مقامات طالب در افغانستان چنین وعده‌ای را بر زبان بیاورند. تا پیش از حکومت طالبان، چه در دوره احمد کرزای و چه در دوره اشرف غنی و حتی پیش از حکومت این دو رییس‌جمهور، افغان‌ها همواره در پرداخت حق‌آبه ایران از رودخانه هیرمند، خلف وعده می‌کردند و حتی به معاهدات فی‌مابین تهران- کابل نیز عمل نکردند.
براساس معاهده‌ای که در سال ۱۳۱۵ میان ایران و افغانستان به امضا رسید نه فقط آب رودخانه هیرمند (در زبان افغان‌ها «هلمند») باید به طور مساوی میان ایران و افغانستان تقسیم می‌شد بلکه افغان‌ها اجازه تاسیس و حفر کانال‌ها در داخل خاک خود را نداشتند و باید نیمی از آبی که وارد سد کمال‌خان می‌شود مستقیما به سوی ایران روان شود. اما افغان‌ها از همان زمان و در هنگام حکومت پهلوی اول از انجام این تعهد طفره رفتند و تلاش‌های تهران برای گرفتن حق‌آبه خود در رودخانه هیرمند به نتیجه نرسید چنانکه در هنگام وقوع انقلاب اسلامی در ایران هم مشکلات فی‌مابین ایران و افغانستان بر سر آب این رودخانه وجود داشت.
پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران و شروع اشغال افغانستان از سوی شوروی سابق، اگرچه بی‌نظمی‌های ابتدایی گاهی باعث شد که سهم ایران از آب هیرمند داده شود ولی حتی در این زمان هم تحویل آب به ایران با نوسان‌های زیادی همراه بود و تقریبا می‌توان ادعا کرد که در طول تاریخ افغان‌ها هیچ‌گاه به تعهد و تکلیف خود درباره تحویل سهم ایران از آب هیرمند عمل نکرده و همواره در حق همسایه غربی خود به نحو غیرمنصفانه‌ای جفا کرده‌اند.
در مواردی افغان‌ها با گستاخی منکر حق ایران از آب هیرمند شده و یا برای دادن این حق مطالبه‌هایی داشته‌اند چنانکه اشرف غنی رییس‌جمهور سابق افغانستان تصریح کرد که ایران باید برای دریافت آب هیرمند به افغانستان نفت بدهد. او در این باره گفت که بدون دادن نفت، ایران نمی‌تواند سهمی از آب هیرمند دریافت کند. در زمان دولت حامد کرزای نیز اگرچه افغانستانی‌ها در ظاهر روابط خوب و حسنه‌ای با ایران داشتند و همواره از مهمان‌نوازی دولت ایران درباره پناهندگان افغانی تشکر می‌کردند اما در عمل دولت کابل سیاست طفره رفتن از پرداخت سهم ایران از آب هیرمند را دنبال می‌کرد. دولت کابل به این ترتیب هیچ‌گاه به تعهد خویش در خصوص دادن حق‌آبه ایران عمل نکرد.
طالبان از ابتدای به قدرت رسیدن با مشکل به رسمیت شناخته شدن و مشروعیت حاکمیت مواجه بوده است. طالبان نه فقط در ابتدای به قدرت رسیدن که هم‌اکنون نیز به عنوان یک حکومت مشروع شناخته نمی‌شود و به همین علت تاکنون هیچ کشوری این دولت را به رسمیت نشناخته است. به ویژه آنکه کرسی افغانستان در سازمان ملل متحد خالی است و این نشان می‌دهد که سازمان ملل متحد نیز این دولت را به رسمیت نمی‌شناسد.
از این بابت مقامات طالب تلاش کرده‌اند تا با دادن امتیاز، کشورهای اطراف خود را به قبول دولت‌شان ترغیب کنند. کاملا قابل درک است که در این میان همسایگان افغانستان هم برای امتیاز گرفتن و ترغیب شدن و هم برای همکاری دو یا چند جانبه از اولویت بیشتری برخوردار هستند و طالبان حاکم بر کابل برای نزدیک شدن و جلب ‌نظر همسایگان، تلاش بیشتری می‌کند. در همین راستا وقتی حسن کاظمی‌قمی به عنوان نماینده ویژه رییس‌جمهوری کشورمان در امور افغانستان به کابل سفر کرد، بسیاری انتظار داشتند که تفاهمات بر زمین مانده در دوران اشرف غنی مجددا احیا و عملیاتی شود. از جمله مهم‌ترین این تفاهم‌ها، موضوع آب هیرمند بود که کاظمی‌قمی در پایان سفرش وعده داد به زودی آب به سمت ایران سرازیر و وارد کشورمان می‌شود. اتفاقا چند روز بعد، آب به سوی ایران سرازیر شد و صداوسیما و مطبوعات هوادار دولت، قدرت دیپلماسی همکاران ابراهیم رییسی را بر رخ سایرین کشیدند و گفتند که به زودی آب هیرمند وارد سیستان می‌شود و گرهی که هیچ‌یک از دولت‌های پیشین نتوانسته بودند آن را باز کنند به دست ابراهیم رییسی و همکارانش باز می‌شود.
اما روزها گذشت و برخلاف انتظار آب هیرمند وارد خاک ایران نشد. موضوع آن‌قدر عجیب بود که صداوسیما خبرنگارش را در افغانستان مامور کرد تا از مسیر این رودخانه گزارش تهیه و اعلام کند که چرا آب سرازیر شده، وارد کشورمان نشده است.
سرانجام خبرنگار صداوسیما گزارش کرد که آب سرازیر شده به سوی ایران، پیش از آن که به مرزهای کشورمان نزدیک شود، به سوی داخل افغانستان منحرف می‌شود و تغییر مسیر می‌دهد. در آن هنگام مقامات وزارت امور خارجه کشورمان علت این تغییر مسیر را سوءتفاهم دانسته و تاکید کردند که به زودی این سوءتفاهم برطرف و آب وارد خاک ایران خواهد شد.
اما سوءتفاهم که برطرف نشد، هیچ، نیروهای طالبان هم در سر مرزها ادعاهایی در خصوص خاک ایران و رفتار نیروهای مرزبانی جمهوری اسلامی ایران مطرح کردند. در واقع گمان غالب آن است که طالبان آگاهانه از تمکین به تعهدات بین‌المللی و انجام تعهدات فی‌مابین ایران و افغانستان، دوری می‌جوید. در واقع امیدواری ایران به دادن مشروعیت و پذیرفتن حکومت طالبان در ازای رعایت حقوق ایران و پرداخت حق‌آبه کشورمان از آب هیرمند، رویایی است که احتمالا محقق نخواهد شد.
در این‌باره مشکل بزرگ‌تر آن است که نیروهای طالبان در لب مرزها و استان‌های حاشیه افغانستان، چندان فرمانبر نیستند و اوامری که از مرکز دستور داده می‌شود، در استان‌های دیگر براساس سلیقه فرمانده یا والی استان اجرا می‌شود. از این بابت حتی اگر در کابل، مقامات دولت مرکزی طالبان خواهان عمل به تعهدات در قبال ایران باشند ولی در استان‌ها این تمایل وجود نداشته باشد، آنچه در نهایت اتفاق می‌افتد عدم واریز شدن سهم آب ایران از رودخانه هیرمند است.
اکنون سیستان‌وبلوچستان ایران اوضاع سختی را می‌گذراند. سال گذشته نیز شهرهای این استان شرقی کشورمان تشنگی را تجربه کردند و امسال نیز همین تشنگی ادامه یافته است. این وضعیت، زندگی بسیاری از هموطنان ما در سیستان‌وبلوچستان را تحت تاثیر قرار داده، دامداری و کشاورزی ایشان را با بحران مواجه کرده و خشک شدن این سرزمین، خطر ایجاد کانون‌های تولید ریزگرد در شرق کشور را به وجود آورده است.
این وضعیت باید زنگ‌های هشدار را برای مقامات ایرانی به وجود آورد. به ویژه آنکه گمان نمی‌رود دولت فعلی حاکم در افغانستان اراده و تمایلی برای حل و فصل مشکلات واریز حق‌آبه ایران داشته باشد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 رابطه قیمت و ‏درآمد
✍️دکتر علی دادپی
این روزها در حالی شاهد افزایش قیمت برخی از کالاها هستیم که سیاستمداران و دولتمردان همه متفق‌القول از مردم می‌خواهند که نگران نباشند. یکی می‌گوید قیمت نان را ثابت نگه می‌دارد و آن دیگری می‌گوید که کوپن را به اقتصاد کشور بازمی‌گرداند. یکی فرمان می‌دهد که قیمت‌ها را پایین بیاورند و دیگری افزایش قیمت‌ها را ناشی از توطئه خارجی می‌داند. پشت میزنشین‌های امروز پشت میزنشین‌های دیروز را مقصر می‌دانند و در نهایت افراد و نه واقعیت‌های اقتصادی مسوول هستند. آنچه در این نگاه به قیمت‌ها حاضر است، باور به این نکته است که دولت موفق دولتی است که قیمت‌ها در زمان او ارزان باشند و کالاها فراوان و چون دولت موفق است پس گرانی فعلی ناشی از توطئه پشت پرده بدخواهان است.
غایب همیشگی ابراز نظر دولتیان درباره قیمت‌ها درک کارکرد قیمت‌ها در اقتصاد است. این روزها دیگر همه می‌دانند که منابع اقتصادی محدود است. نانواها تعداد معینی نان سنگک می‌پزند، تعداد ماشین‌های پراید یک عدد معین است و تعداد واحدهای مسکونی هم یک عدد معین است. غول چراغ جادویی وجود ندارد که بتواند طبخ یک نانوایی را بی‌نهایت بکند. مقدار آرد، برق و آب همه معین هستند. در اقتصاد سیاست‌زده و مبتلا به دولت مداخله‌گر ما پاسخ این سوال که حالا به هرکس چه می‌رسد همیشه این بوده است که دولت تعیین می‌کند. قرار است دولت تعیین کند که من مصرف‌کننده چند بسته ماکارونی را به چه قیمتی می‌توانم دریافت کنم. حالا در ایامی که دولت‌ها قبول کرده‌اند حداقل مصرف‌کننده می‌تواند تصمیم بگیرد چند بسته ماکارونی بخرد، وظیفه خود دانسته و می‌دانند که قیمت ماکارونی را تعیین کنند تا مصرف‌کننده فکر کند همیشه می‌تواند هر چقدر که بخواهد ماکارونی بخرد. اما مصرف‌کننده نه براساس سیاست‌های دولت بلکه با توجه به ذائقه و درآمد خود تصمیم می‌گیرد. اگر دولت به اشتباه قیمت را سند موفقیت خود می‌داند، مصرف‌کننده به درستی قیمت را ابزار جیره‌بندی کالاها و خدمات می‌بیند. اشکال اینجاست که به‌دلیل دخالت دولت قیمت‌های مصنوعی حاوی اطلاعات کافی و درست نیستند.

طنز تلخی است؛ ولی آنچه در اقتصاد کشور تجربه می‌کنیم از افزایش ناگهانی قیمت‌ها تا تورم لجام‌گسیخته تا اجاره‌هایی که جایی برای نفس کشیدن باقی نمی‌گذارند، محصول نگاهی است که موفقیت دولت را در ارزانی و فراوانی می‌بیند. سیاستگذاران اقتصادی خانوارهای ایرانی را به مسلخ تورم و گرانی و کمبود برده‌اند که همیشه به نام حمایت از مصرف‌کننده در هر لایه‌ای از اقتصاد دخالت کرده‌اند. این مصرف‌کننده ایرانی نیست که اشتباه می‌کند، این دولت است که با دخالت خود قیمت‌ها را به مجموعه‌ای تصنعی از اعداد بی‌مفهوم تبدیل کرده است. نه قاچاق کالا به کشورهای همسایه تازگی دارد و نه شلوغی در بازارهای مرزی جایی که شهروند عراقی می‌تواند مایحتاج خود را به قیمتی به مراتب ارزان‌تر از کشور خود تهیه کند. حتی انکار دائمی مسوولان و مقصر دانستن دولت‌های قبلی تازگی ندارد. حال آنکه همه دولت‌ها در برداشتشان از اقتصاد و مبنای سیاستگذاری اقتصادی‌شان یکسان بوده‌اند. تغییر شرایط کلان کشور و آسیب‌پذیرتر شدن مردم نتیجه این انکار واقعیت‌های اقتصادی و استهلاک دائمی منابع در یک سیستم قیمت‌گذاری مصنوعی بوده و هست.

این تمام ماجرا نیست. آن روی سکه قیمت‌های مصنوعی به بهانه حمایت از مصرف‌کننده و اقشار کم‌درآمد، دستمزدهای مصنوعی است. در دنیای اقتصاد بین دستمزد و ارزش تولید رابطه‌ای وجود دارد و دستمزد در یک بازار رقابتی برابر است با ارزش تولیدی که آخرین کارگر به کل تولید می‌افزاید و البته این ارزش برابر یا بیشتر از دستمزد اوست. نگاهی که قیمت ها را مصنوعی می‌خواهد و به حکم دولت آنها را اجباری می‌کند، دستمزدها را هم مصنوعی می‌کند. دیگر بین دستمزدها و ارزش محصول تولیدشده رابطه‌ای نیست. باور ندارید، از کارگران خودروسازی‌ها بپرسید که از خودروهای چندصد میلیون تومانی چه به آنها رسیده است؟‌‌ در واقع سیاست‌هایی که با تثبیت قیمت‌ها و وعده کاهش قیمت‌ها برای حمایت از اقشار کم‌درآمد به اجرا درآمده‌اند، کم‌درآمد ماندن آنها را تضمین کرده‌اند.

این مهم نیست که دولتمردان چه می‌گویند. واقعیتی که مصرف‌کننده ایرانی سال‌هاست درک کرده، تصمیم گرفتن بر اساس قیمت‌هایی است که ربطی به دستمزد او ندارند و تلاش برای بقا در بازاری است که افزایش ناگهانی قیمت یا قیمت‌ها رویدادی ادواری است نه غیرمترقبه. کاش دولتمردان برای یک‌بار هم که شده از خود بپرسند آیا به بهانه قیمت‌های ارزان، ایرانیان را فقیرتر نکرده‌اند و آیا وقت آن نیست که واقعیت‌های اقتصادی و هزینه اشتباهات خود را بپذیرند. اقشار کم‌درآمد به درآمد و فرصت‌های افزایش درآمد احتیاج دارند نه تضمین قیمت‌های پایینی که بهای واقعی‌شان را با تورم از همین مردم می‌ستانند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0