🔻روزنامه تعادل
📍 صادرات «سوبسید»
✍️ مجید اعزازی
۱-در اقدامی کمسابقه وزارت امور خارجه ایران در نامهای به سازمان هواپیمایی، درباره افت سفر عراقیها به کشور هشدار داده است. این هشدار در پی اقدام برخی ایرلاینها در فروش «دلاری» بلیت پروازهای داخلی به «خارجیها» صادر شده است. در متن این نامه که در اختیار «ایسنا» قرار گرفته، آمده است: «دستورالعمل جدید برای دریافت هزینه سفر هوایی شهروندان خارجی (متضمن دریافت حداقل ۱۰۰ دلار برای پروازهای داخل کشور)، هزینه جابهجایی شهروندان عراقی را که شمار آنها در سال به بیش از دو میلیون نفر میرسد، بالا میبرد. نظر به آنکه بخش بزرگی از شهروندان عراقی عازم ایران، از قشر کمدرآمد هستند، تحمیل هزینه اضافی، یقینا آنها را از سفر به ایران منصرف میکند. در این بستر، کشورهایی نظیر ترکیه، تسهیلات ویژهای برای جذب گردشگر عراقی در نظر گرفتهاند که با دستورالعمل دریافت هزینه هوایی جدید، باعث افت رونق گردشگری کشورمان خواهد شد.»
۲- این هشدار در شرایطی صورت گرفته است که صنعت هوایی کشور روزگار خوشی ندارد. از سویی ناوگان هوایی کشور فرسوده است، به گونهای که به گفته مسوولان، از ۴۰۰ فروند هواپیماهای مسافری کشور ٣٣٠ فروند فعال هستند، اما ١۶٠ فروند هواپیما (۴۰ درصد ناوگان) اجازه پرواز دارند.۳۳۰ فروند هواپیمای فاقد اجازه پرواز، به دلیل تعمیر و نگهداری یا تامین موتور و قطعات موتور مورد استفاده قرار نمیگیرند. از سوی دیگر، وضعیت مالی ایرلاینها به دلیل مداخلات قیمتی دولت و افت سفرهایی هوایی و همچنین اعمال محدودیت ۶۰ درصد ظرفیت در دوران کرونا به شدت وخیم است و برخی از آنها با بدهیهای انباشته مواجه هستند. به عبارت سادهتر، صنعت هوایی کشور مانند اغلب بخشهای اقتصادی نیازمند ثروتآفرینی از طریق ارائه خدمات به قیمتهای واقعی، انباشت سرمایه و سرمایهگذاری در زیرساختهای خود است.
از این رو، طبیعی است که از فرصت فروش خدمات خود به مسافران خارجی به «قیمت واقعی» باید برای برون رفت از این شرایط استفاده کند و حتی اگر در این شرایط بغرنج نیز نبود، منطق بنگاهداری حکم میکرد که فرصت سودآوری استفاده کند.
۳- مساله یارانههای پنهان در اقتصاد ایران طی ماههای گذشته در کانون توجه مردم و مسوولان بوده است به گونهای که در دهه آخر اردیبهشت ماه سال جاری، دولت با هدف ساماندهی به یارانههای پنهان، ارز ترجیحی ۴ قلم کالای اساسی را که ارتباط مستقیمی با معیشت شهروندان داشت، حذف کرد. این مساله مشکلات و اعتراضاتی را نیز در پی داشت و موجب شد تورم ماهانه خرداد ماه سال جاری به قله تاریخی ۱۲.۲ درصد برسد. در چنین شرایطی همچنان نرخ سوخت هواپیماها ۶۰۰ تومان است و گفته میشود سالانه حدود ۲۰ هزار میلیارد تومان هزینه تامین یارانه سوخت هواپیماها است. اینک سوال این است که از این مبلغ ۲۰ هزار میلیارد تومان چه کسانی استفاده میکنند؟ مسافران هوایی چه کسانی هستند؟ تا پیش از دلاری شدن نرخ بلیت هواپیما برای خارجیها، مسوولان دولتی در پاسخ به اینکه مسافران هوایی اغلب شهروندان ثروتمند ایرانی هستند و نباید چنین یارانهای به این گروه از مردم تخصیص داده شود، اظهار میکردند: «بخش اعظمی از دولت و کارمندان با هواپیما جابهجا میشوند و این یک ذهنیت غلط است که کارکرد بخش هوایی برای طبقه مرفه جامعه است.» البته آنها تاکنون توضیح ندادهاند که آیا کارمندان دولت از پول شخصی خود بلیت هواپیما تهیه میکنند یا اینکه نهادهای دولتی و حکومتی هزینه تهیه بلیت آنها را پرداخت میکنند؟ چه آنکه در حال حاضر، حقوق و مزایای کارمندان عادی دولت به زحمت کفاف هزینههای معیشت آنها را میدهد. همچنین تمام هزینههای مربوط به ماموریتهای کارمندان دولت ازجمله هزینه رفت و آمد با هواپیما از سوی دستگاه مربوطه تقبل میشود. بنابراین میتوان گفت که دولت برای خود یارانه تخصیص داده است نه مردم! با وجود این، در پی دلاری شدن بلیت هواپیما برای خارجیها در برخی رسانهها گزارش شد که سهمیه بلیت خارجیها از ۵۰ درصد صندلیهای پروازی فراتر رفته است و به عبارت دیگر، به دلیل جذاب شدن قیمت فروش به خارجیها، تمایل ایرلاینها برای فروش صندلیهای خود به مسافران خارجی بیشتر شده و به همین دلیل، صندلیهای کمتری از پروازهای داخلی به شهروندان ایرانی فروخته میشود. مسالهای که سازمان هواپیمایی تلاش کرد با صدور اطلاعیه و هشدار جلوی آن را بگیرد. در عین حال، این واقعیت هویدا شد که به صورت قانونی، دستکم ۵۰ درصد از صندلیهای پروازهای داخلی (بخوانید ۵۰ درصد از یارانه سوخت هواپیما) به مسافران خارجی فروخته میشود و بخش بزرگی از ۵۰ درصد دیگر نیز توسط کارکنان و مدیران دولتی مورد استفاده قرار میگیرد. در این شرایط به راحتی میتوان گفت که بهره شهروندان ایرانی از یارانه سوخت هواپیما بسیار ناچیز است و مردم با بنزین آزاد لیتری ۳ هزار تومان و با خودروهای شخصی خود خطرات جادهها را به جان خود میخرند و به سفر میروند.
۴- «صادرات نامریی» عنوانی است که در برخی متون اقتصادی و تجاری به صنعت گردشگری اتلاق میشود. چه آنکه برخلاف رویه معمول صادرات کالاها یا خدمات به خارج از مرزهای کشور، در این صنعت، کالاها و خدمات در داخل مرزهای جغرافیایی به «گردشگران خارجی» عرضه و فروخته میشود. به عبارتی دیگر، در این حوزه به جای انتقال و جابهجایی کالاها و خدمات به خارج از کشور، مشتری و مصرفکننده به کشور وارد شده و از آنها استفاده میکند. در چنین شرایطی، اگر قرار باشد قیمتهای دستوری و دستکاری شده و غیرواقعی مبنای عرضه کالاها و خدمات به گردشگران (مشتریان) خارجی باشد و با این دسته از مسافران همچون شهروندان ایرانی برخورد شود، عملا نه تنها صادرات نامریی کالاها و خدمات صورت نمیگیرد که صادرات «سوبسید» محقق خواهد شد که هیچ عایدی جز زیان محض اقتصاد ملی، اتلاف منابع ملی و فرسایش بیشتر ناوگان هوایی داخلی در پی نخواهد داشت.
🔻روزنامه کیهان
📍 حکایت خدای سال ۶۰ و خدای آن طرف اروند
✍️مسعود اکبری
امام خمینی(رضوان الله تعالی علیه) ۹- تیرماه ۱۳۶۰- در پی فاجعه هفتم تیر پیامی صادر کردند. ایشان در بخشی از این پیام خطاب به دشمن و پادوهای آن در داخل فرمودند:«عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان
و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید...و نمیدانید که در قاموس شهادت، واژه وحشت وجود ندارد.»
رهبر معظم انقلاب نیز- ۷ تیر ۱۴۰۱- در بخشی از فرمایشات خود تاکید کردند:«دشمن نمیتواند بفهمد که در این عالم به غیر از محاسبات سیاسی، محاسبات دیگری هم وجود دارد که همان سنتهای الهی هستند... ملت ایران در سال ۱۳۶۰ با قرار گرفتن در مدار یکی از سنتهای الهی یعنی جهاد و ایستادگی توانست دشمن را ناامید کند. امروز نیز همان قاعده و قانون جاری است و خداوند سال ۱۴۰۱ همان خداوند سال ۱۳۶۰ است و باید تلاش کنیم خود را مصداق سنتهای الهی قرار دهیم تا نتیجه آن پیشرفت و پیروزی باشد.»
در ۴۳ سال اخیر بارها شاهد بودهایم که محاسبات سیاسی دشمن در مقابل سنتهای الهی و قدرت پروردگار، ناتوان و عاجز بوده است. به عبارت دیگر، دستگاه محاسباتی دشمن و در رأس آن آمریکا عمیقا و شدیدا خراب، معیوب و غافل است. به این نمونهها توجه کنید:
۱- «جیمی کارتر» رئیسجمهور پیشین آمریکا- ۱۰ دی ماه ۱۳۵۶- در شب کریسمس و در ضیافت شام در کاخ نیاوران تهران در توصیف ایران از عبارت «جزیره ثبات» استفاده کرد و با غرور گفت:
«ایران (تحت حاکمیت رژیم پهلوی) در یکی از پرمخاطرهترین نقاط دنیا، به یک جزیره ثبات(برای منافع آمریکا) تبدیل شده است.»
در آن مقطع محمدرضا پهلوی به واسطه اردشیر زاهدی
(سفیر ایران در آمریکا) از اشخاصی نظیر برادران راکفلر و هنری کیسینجر کمک میگرفت و در کنار آن با نمایندگان کنگره آمریکا نیز رایزنی میکرد. ولیکن با وجود پشتیبانی آمریکا از شاه و با اینکه کارتر در دی ماه ۵۷ «رابرت هایزر» ژنرال ۴ ستاره آمریکایی را با اختیارات ویژه برای خاموش کردن نهضت به تهران فرستاد، در نهایت شاه
۲۶ دی ۵۷ با خفت و خواری از کشور فرار کرد و آمریکا نتوانست از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران جلوگیری کند.
۲- در اردیبهشتماه ۱۳۵۹ نیروهای آمریکایی- که در میان آنها کماندوهای کارکشته و افسران رژیم شاه و افراد وابسته به ساواک نیز حضور داشتند- به دستور رئیس جمهور دموکرات آمریکا در عملیاتی نظامی موسوم به «دلتا» در پی آن بودند تا نیروهای خود را در صحرای طبس پیاده کرده و ضمن آزادسازی گروگانهای لانه جاسوسی،
نقاط حساس در تهران را نیز بمباران کنند. اما علیرغم به کارگیری تجهیزات فوقپیشرفته و نیروهای زبده، در نهایت جسدهای سیاه شده و جزغاله شدهشان به آمریکا برگشت.
حضرت امام در آن مقطع با اشاره به این واقعه بسیار مهم، فرمودند: «این چه بود که این ملت ضعیف و بدون تجهیزات نظامى را بر این قدرتها غلبه داد؟ این جز همان است که در صدر اسلام هم یک عده قلیل را بر عدههاى کثیر پیروز کرد... این جز این بود که یک دست غیبى در کار است؟! (چه کسى) این هلیکوپترهاى آقاى کارتر را که مىخواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شنها ساقط کردند، شنها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست،
قوم عاد را باد از بین برد. این باد مأمور خداست، این شنها همه مأمورند.
(صحیفه امام، ج ۱۲، ص ۳۷۹ - ۳۸۰).»
۳- در طول تاریخ معاصر با هر جنگی که به کشورمان تحمیل شد، بخشی از خاک ایران به دست دشمنان افتاد. در این میان تنها جنگی که دشمن نتوانست حتی یک وجب از خاک ایران را بگیرد،
هشت سال دفاع مقدس بود. در جنگ تحمیلی، همه دنیا از ناتو و آمریکا
تا کشورهای بلوک شرق و حکام مرتجع منطقه همگی پشت صدام ایستاده و رژیم بعث را تا بن دندان مسلح کردند. صدام مدعی بود که ظرف یک هفته به تهران رسیده و با اشغال ایران، جنگ را به پایان میرساند. اما به فضل الهی، ملت غیور و مومن ایران به رهبری حکیمانه حضرت امام خمینی(ره) بر دشمن پیروز شد و دنیا را مبهوت کرد.
۴- در دهه های گذشته کودتاهای مخملی(انقلابهای رنگی) در چهار کشور یوگسلاوی، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان به اجرا درآمد و مجریان توانستند در تمامی این کشورها حکومت مرکزی را ساقط و دولتهایی دربست در اختیار غرب را روی کار بیاورند.
همین فرمول در سال ۸۸ در ایران پیاده شد. در همین رابطه
«مایکل لدین» از حامیان کودتای مخملی و مشاور پیشین شورای امنیت ملی آمریکا و عضو برجسته مؤسسه «آمریکن اینترپرایز» و دستیار ویژه «دونالد رامسفلد» وزیر دفاع پیشین آمریکا در ۲۱خرداد ۸۸ در مصاحبه با «نیویورکتایمز» گفت:«فردا در ایران انتخابات نخواهد بود بلکه
یک انقلاب رنگی کلید میخورد. بر همین اساس پیشنهاد رفراندوم از یکسو و حمایت رسانهای غرب از سوی دیگر میتواند مخالفان جمهوری اسلامی ایران را امیدوار کرده و در صحنه نگاه دارد».
همچنین «پاول کریگ رابرتز» سیاستمدار آمریکایی و معاون پیشین وزارت خزانهداری آمریکا، سال ۸۸ در مقالهای با عنوان «آیا اعتراضات ایران، یک انقلاب رنگی هدایت شده دیگر از سوی آمریکاست؟» نوشت: «اعتراضهای تهران نشانههایی از اعتراضات هدایت شده توسط سازمان سیا در گرجستان و اوکراین دارد. باید نابینا باشیم که چنین چیزی را نبینیم.»
بر همین اساس در سال ۸۸ تمامی عناصر معاند و مخالف نظام همانند جنگ احزاب به میدان آمدند و در مقابل ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران ایستادند. در آن سال تمام طراحیهای کودتای مخملی مو به مو در ایران اجرا شد اما در نهایت به سرانجام نرسیده و باز هم به فضل الهی و با تدابیر حکیمانه رهبر معظم انقلاب و حضور هوشمندانه مردم در صحنه، این نقشه آمریکایی- اسرائیلی- انگلیسی ناکام مانده و نقش بر آب شد.
۵- ساعت یک و بیست دقیقه بامداد ۱۳ دی ۱۳۹۸ دولت تروریست و جنایتکار آمریکا در اقدامی بزدلانه، سردار حاج قاسم سلیمانی را به شهادت رساند. آمریکا و شرکای واشنگتن در خیالی خام و ابلهانه تصور میکردند که با ترور حاج قاسم، پرونده سردار سلیمانی بسته شده و وی به فراموشی سپرده میشود و محور مقاومت نیز به فاصله کوتاهی از هم پاشیده خواهد شد.
اما هیچکدام از موارد فوق رخ نداد. تشییع دهها میلیونی حاج قاسم و همرزمان وی در شهرهای مختلف کشور، دشمن را مبهوت و آشفته کرد.تشییع میلیونی ابومهدی المهندس در عراق نیز همینطور؛ روزها سپری شد؛ یک هفته، یک ماه، چهل روز، شش ماه، یک سال، دو سال و...روزها و هفتهها و ماهها گذشت و خون حاج قاسم معرکهای بهپا کرد و این فریاد در اقصی نقاط ایران و سایر کشورهای مسلمان خطاب به نظام سلطه و استکبار طنین انداز شد که «ما ملت امام حسینیم؛ ما ملت شهادتیم؛...ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتهایم... مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما میدانید این جنگ یعنی نابودی همه امکانات شما. این جنگ را شما شروع میکنید، اما پایانش را ما ترسیم میکنیم»؛ و مردم از سویدای دل خطاب به حاج قاسم فریاد زدند که «اینک ماییم و یاد تو و راه تو که مقصد آن آزادی قدس شریف است؛ ان شاءالله.»
پایگاه آمریکایی نشنال اینترست- ۴ دی ۱۴۰۰- در تحلیلی نوشت: «باید پذیرفت که ترور ژنرال سلیمانی و ابومهدی المهندس، بیش از آنکه به تقویت منافع آمریکا در منطقه و جهان ختم شود، عملا آمریکا را در موقعیتِ به مراتب خطرناکتری در مقایسه با زمانِ حیات این دو فرمانده وارد کرده است. ترور ژنرال سلیمانی نه تنها به منافع آمریکا کمکی نکرد، بلکه عملا به تهدیدی مستقیم علیه منافع ملی این کشور تبدیل شد و تبعات ناگواری را برای آن ایجاد کرد.» این تنها یکی از دهها اعتراف رسانههای غربی مبنی بر این است که «شهید» سلیمانی به مراتب برای دشمنانش خطرناکتر از «سردار» سلیمانی است.
۶- در سالهای اخیر دشمن و دنبالههای داخلی آن در یک عملیات روانی و رسانهای گسترده، اینطور القاء کردند که نسل جوان و نوجوان در ایران دیگر هیچ نسبتی با عقاید دینی و مذهبی و آرمانهای انقلاب نداشته و دارای تفکرات غیردینی هستند. اما این ادعا بارها و بارها در بزنگاههایی همچون حضور جوانان غیور کشورمان در دفاع از حرم و برگزاری مراسم اعتکاف و مراسم پیاده روی اربعین و مراسم احیای شبهای قدر و مجالس و دستههای عزاداری محرم و صفر و... مردود و بیاعتبار شد.
اما یکی از نقاط عطف در این خصوص، اجرای سرود حماسی و شورانگیز «سلام فرمانده» است. اجتماعات عظیم سلام فرمانده با حضور چشمگیر «دهه نودیها» در اقصی نقاط کشور، دشمن را کلافه و عصبی کرده و کار بهجایی رسید که رسانههای معاند و دنبالههای دشمن در داخل به هذیانگویی افتادهاند. اکنون سرود «سلام فرمانده» به چندین زبان ترجمه شده و در کشورهای مختلف و قارههای مختلف اجرا میشود و همچنان در حال تکثیر و فراگیری روزافزون است.
۷- اینها تنها بخشی از مصادیق و رویدادهایی است که نشان از غلبه سنتهای الهی بر محاسبات سیاسی دشمن است. و این عیب بزرگ دشمن و هواداران آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری آن اطلاعی ندارد.
استاد «حسن رحیمپور ازغدی» در خاطرهای شنیدنی از شب عملیات والفجر ۸ نقل میکند؛ شهید «مرتضی متینفر»(مزرجی)- که نوزده سال داشت- به شهید شوشتری گفت: «امشب از اروند نمیتوانیم بگذریم. آنجایی که آموزش دیدیم عرض و شدت آب اینطور نبود.امشب اگر بعثیها ما را نزنند، کوسهها میزنند. اگر هیچ کدام نزنند، لای سیم خاردار و تلههای انفجاری گیر میکنیم. با محاسبات مادی، امشب نمیتوانیم از آب رد بشویم. ولی من امشب وارد آب میشوم تا به امام در جماران خبر بدهند که «آقا بچهها به عشق شما زدند به خط». دیگر مهم نیست آن طرف خط برسیم یا نرسیم. وظیفه ما وارد آب شدن است، بیرون آمدن دیگر در اختیار و وظیفه ما نیست؛ آن با خداست. خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است. اگر کسی این طرف قلبش آرام است و آن طرف میترسد، توحیدش مشکل دارد.»
بله، خدای آن طرف اروند، خدای این طرف اروند است و خداوند سال ۱۴۰۱ همان خداوند سال ۱۳۶۰ است. «وَ لَو قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا لَوَلَّوُا الاَدبارَ ثُمَّ لا یَجِدونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیرًا * سُنَّهًْ اللهِ الَّتی قَد خَلَت مِن قَبلُ وَ لَن تَجِـدَ لِسُنَّهًِْ اللهِ تَبدیلًا»(و اگر کافران با شما پیکار میکردند بزودی فرار میکردند، سپس ولیّ و یاوری نمییافتند!* این سنّت الهی است که در گذشته نیز بوده است؛ و هرگز برای سنّت الهی تغییر و تبدیلی نخواهی یافت!)(سوره مبارکه فتح؛ آیات ۲۲ و ۲۳)
🔻روزنامه اطلاعات
📍 آقای دایی؛ وارد این بازی نشوید
✍️داود مختاریانی
در بین چهرههای فوتبالی کشورمان چند اسم داریم که سلامت حرفهای آنها چه در دوران بازیگری و چه در دوران پس از آن برای هواداران فوتبال مسجل است.
نامهایی مانند علی دایی، علی کریمی، محمد مایلی کهن، محمد دادکان، مرحوم پورحیدری و مرحوم ناصر حجازی و …
اینها چهرههایی هستند که هیچگاه در فوتبال شبهه و حواشی مالی نداشتهاند و اگر هم حاشیهای بوده، صرفاً برای رفع مشکلات فوتبال و از سر دلسوزی بوده و منافع شخصی آنها در میان نبوده است.
هفته گذشته علی دایی که مدتها در هیچ کنفرانس خبری شرکت نکرده بود، در یک نشست رسانهای غیر منتظره تمام قد از مبلغ قرارداد میلیاردی بازیکنان فوتبال دفاع کرد و آن را حق بازیکنان دانست!
علی دایی بدون اینکه هیچ اشارهای به نحوه تنظیم قراردادها داشته باشد فقط از آن دفاع کرد. آیا علی دایی نمیداند که هنگام تقسیم مبلغ قرارداد بازیکن فوتبال ته صف ایستاده و قبل از او کسانی هستند که سهم خود را از این گونه قراردادها بر میدارند؟
هیچکس منکر حق و حقوق بازیکن فوتبال نیست. در ژاپن هم بازیکنان فوتبال جزو اقشار پر درآمد جامعه هستند، ولی کل مبلغ قرارداد را بازیکن دریافت میکند و از روی همان مبلغ، درصد مشخصی را به مدیر برنامههای خود میدهد و مالیات آن هم مشخص است.
آیا علی دایی اطلاع ندارد در هر قرارداد خارج از عرف و دارای به قول خود فوتبالیها «آبشن دار» در فوتبال ما چندین نفر سهم دارند و بازیکن فقط یکی از این چندین نفر است؟
اگر کسی که این دفاع تمام قد را کرده بود علی دایی نبود، میشد حدس زد که کاسبان این وضع آشفته، یکی از اسطورههای معتبر فوتبال را تحت فشار گذاشتهاند تا با پا گذاشتن روی اعتبار خود این نابسامانی را توجیه کند، ولی علی دایی همیشه نشان داده است که فرد توصیه پذیری نیست و اگر نظری میدهد دقیقاً شخصی است و هیچ پشت پردهای وجود ندارد. دفاع از قراردادهای خارج از عرف فوتبال در هر شرایطی دفاع از سیستم حاکم دلالی این روزهای فوتبال است و ناخواسته دفاع از ناحق محسوب میشود.
آیا آقای دایی این را میداند که اگر چنگال دلالی از روی دوش فوتبال برداشته شود، مبلغ تمام این قراردادها به یک سوم کاهش پیدا میکند؟
اگر میداند پس چرا از این شرایط دفاع میکند و اگر نمیداند کافی است نگاهی به اخبار رسانهها بیندازد.
در ورزش این کشور مگر کشتیگیرانی مانند حسن یزدانی و امیرحسین زارع افتخار کمی کسب کردهاند که حتی ۱۰ درصد مبلغ قرارداد یک فوتبالیست معمولی را هم دریافت نمیکنند؟
آیا افتخارات تیم ملی والیبال کمتر از فوتبال است که بازیکنان آن حتی در رؤیای خود هم چنین قراردادهایی را نمیبینند؟
باز هم تأکید میکنیم که دعوا بر سر مبلغ درآمد خالص بازیکنان فوتبال نیست، بلکه درباره مشکل سهم کسانی است که نه فقط به فوتبال کمکی نمیکنند، بلکه مانند غده سرطانی به جان این فوتبال افتادهاند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 هزینه کمتر یا بیشتر؟
✍️عباس عبدی
آقای رییسی در سخنان تلویزیونی هفته گذشته خود که محور اصلی آن اقتصاد و تورم و قیمتگذاری بود، نکات جالبی را مطرح کردند که شایسته توجه است. از جمله گفتند که «اصلاح اقتصادی باید قبل از دولت ما انجام میشد و اگر یکی، دو سال پیش رخ میداد، هزینه آن کمتر بود.» اول اینکه آنچه دولت کنونی در خردادماه انجام داد، اصلاح اقتصادی نیست، این کار فقط یک تغییر قیمت است، گرچه اهمیت دارد و آثار و عوارض مثبت و منفی آن فراوان است، ولی اصلاح اقتصادی نامیده نمیشود. به کار بردن مفهوم اصلاح اقتصادی برای یک تغییر قیمت، ولو زیاد باشد موجب گمراهی در اقدامات بعدی خواهد شد. اصلاح اقتصادی آن است که به سوی حذف قیمتگذاری دستوری حرکت شود. حتی اگر نتوان یکباره انجام داد، باید گامهای بعدی آن برای رسیدن به قیمت تعادلی روشن باشد، چراکه همین الان هم میان قیمت ارز رسمی یا نیمایی با ارز بازار آزاد حدود ۷ هزار تومان تفاوت وجود دارد. پس اصل منطق قیمتگذاری همچنان برجای خود است فقط فاصله دو قیمت کمتر شده است. به علاوه حذف قیمتگذاری فقط یک گام از گامهای ضروری برای انجام اصلاحات اقتصادی است. هنگامی که هنوز در بند قیمتگذاری خودرو و جلوگیری از واردات آن باشیم، نمیتوان از اصلاحات اقتصادی حرف زد. فارغ از این نکته، گزاره مهم دیگری هم گفتند. آقای رییسی به پایینتر بودن هزینههای اجرای این کار در صورتی که دو سال پیش انجام میشد، تاکید کردند که میتواند گزاره درست و در عین حال نادرستی باشد. درست است برای اینکه انحراف از قیمتهای تعادلی هر چه بیشتر شود، فساد و رانت و اتلاف منابع آن نیز بیشتر میشود و اگر تصمیم به برداشتن قیمتهای دستوری گرفته شود، اثرات منفی آن نیز بیشتر خواهد شد و در نتیجه هزینه این اقدام با گذشت زمان بیشتر میشود و بهترین حالت این است که از ابتدا انجام نشود. ولی این گزاره میتواند نادرست باشد هنگامی که اگر از زاویه دقیقتری به آن نگاه کنیم.
دولت روحانی از سوی جناح تندروی موجود در ساختار حکومت و طرفدار آن به شدت تحت فشار بود. به همین علت هر اقدام آن میتوانست با مخالفت جدی و غیرمنصفانه آنان مواجه شود. این نیروها حتی درک درستی از منافع خود نداشتند، زیرا اقداماتی از قبیل اصلاح قیمتها را باید حمایت میکردند تا بلکه در سال ۱۴۰۰ که قطعا خودشان سر کار میآمدند از حیث مشکلات قیمتگذاری راحت باشند، ولی چون با دولت روحانی کورکورانه دشمنی میورزیدند، حتی علیه اقدامات اقتصادی او مثل تغییر قیمت بنزین وارد عمل شدند. هم در سال ۱۳۹۶، هم در وقایع و تخریبها و اعتراضات سال ۱۳۹۸، آتشبیار معرکه شدند. اگر امروز آقای رییسی میتواند ارز ۴۲۰۰ را حذف کند و اتفاق چندانی رخ ندهد، محصول فقدان چنان مخالفان غیرمسوول و مسوولیتپذیری منتقدانش است که اغلب آنان این تغییرات را ضروری میدانند.
نکته بسیار مهم که دولت محترم باید توجه کند، این است که بسیاری از اقتصاددانان اصلاحات در قیمتهای انرژی را ضروریتر از حذف ارز ۴۲۰۰ میدانستند، زیرا این ارز برای محصولاتی است که همه طبقات کمابیش از آن بهرهمند میشوند، در حالی که استفاده از تفاوت قیمت انرژی بیش از طبقات فقیر، نصیب طبقات مرفه میشود و از آن مهمتر اینکه اصلاح قیمت آن اثرات تورمی بسیار کمتری از حذف ارز ۴۲۰۰ بود. ولی به علت حوادث ۱۳۹۸ که با آتش تهیه نواصولگرایان تندرو آغاز شد، حتی دولت کنونی هم جرات نزدیک شدن به تعدیل قیمت انرژی را ندارد و در همین سخنرانی نیز آقای رییسی اعلام کرد که این مساله در دستور کار دولت نیست یا حداقل در سال جاری نیست. سخنگوی دولت نیز هر هفته باید افزایش قیمت بنزین را تکذیب کند.
تحلیل این واقعیت شناخت ما را از ساختار سیاسی موجود ارتقا خواهد داد و این حقیقت را نشان میدهد که وجود شکافهای درونساختاری چگونه به زمینگیر شدن اتخاذ تصمیمات بنیادی منجر شده است.
🔻روزنامه شرق
📍 بدون تاریخ همهچیز مجاز است
✍️احمد غلامی
جامعه کنونی ایران، جامعه سرگردانی است. یکی از دلایل این مدعا را میتوان اینگونه بیان کرد؛ در جامعهای که مردم شناخت دقیقی از تاریخ خود ندارند همهچیز مجاز است. در این وضعیت حتی بازگشت مردم به تجربههای تاریخیشان خشونتبار خواهد بود؛ یعنی حتی اگر بخواهند بخشی از تاریخ خود را احیا کنند، چون به همه ابعاد آن شناخت ندارند، این بازگشت نه در یک فرایند و مواجهه انتقادی با گذشته بلکه بهصورت بازگشت به تاریخ بهمثابه امر سرکوبشده رخ خواهد داد. به تعبیر آرتور مرویک «جامعه فقط با شناخت تاریخش میتواند خودش را بشناسد. همچنان که انسان بدون حافظه و شناخت خودش سرگردان است، جامعه بدون حافظه (خاطره) جامعهای سرگردان خواهد بود». اگر بپذیریم که انقلاب اسلامی ۵۷ یک بازگشت تاریخی بوده است، چرا اکنون ما باید با یک جامعه سرگردان روبهرو باشیم که معنای دقیق و روشنی از خواستهها و مطالبات خود ندارد، جامعهای کهنسال که یک انقلاب و جنگ را از سر گذرانده و همواره به دین و ملیت خود بالیده است. اینک این جامعه در محاصره نسلی واقع شده که نهتنها هیچ شناختی از تاریخ سرزمین خود ندارد و نمیتواند پیشینیانش را با نگاهی انتقادی رادیکال مورد پرسش قرار دهد بلکه تمایلی هم به دانش تاریخی و مواجهه انتقادی با آن ندارد و گویا دچار «بیحافظگی تاریخی» و «اشباعشدگیِ تاریخی» است دو مفهوم متضاد با کارکردی یگانه: «انفعال». اگر سرگردانی از تنوع انتخابهای موجود باشد که هیچکدام در نهایت اقناعکننده نیستند، نتیجهای جز انفعال و ازرمقافتادگی جامعه ندارد و باور خود را به پیشنهادهای سیاسی موجود از دست دادهاند. مردم با شعور متعارف خود، با مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مواجه خواهند شد و طرفه آنکه اعتراضات آنان به نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی بیش از هر چیز از درک و دریافتی شهودی نشئت میگیرد. جریانهای سیاسی که باید این شعور متعارف را به چالش بکشند و مرجع فکری مردم باشند، قدرت اقناعگری خود را از دست دادهاند و از سوی دیگر نمیتوانند در تصمیمات شهودیای که مردم اتخاذ کردهاند، نقش مؤثری داشته باشند و با اتکا به تجربه تاریخی خود راهنمای آنان باشند؛ چراکه آنان خود بخشی از همان تاریخاند که به مرحله اشباعشدگی در اذهان مردم رسیده است و مردم ترجیح میدهند آنان را که یادآور شکست باورهایشان هستند، از حافظه تاریخی خود پاک کنند. در این شرایط اگرچه کمی اغراقآمیز به نظر میرسد اما انگار ما با یک پایان تاریخی ناخواسته روبهرو هستیم و به معنای دیگر با یک تعلیق تاریخی. در پایان یا تعلیق تاریخ، هویتهای سیاسی و اجتماعی جایگاه منزلتی خود را از دست داده و ما با دستهای از هویتها مواجهیم که هیچیک دست بالا را ندارند و اگر ادعا کنیم کنش سیاسی در این جامعه امکانپذیر نیست، دستکم بسیار دشوار خواهد بود. انگار آنچه بودریار از آن سخن میگفت، ناخواسته در جامعه ایران در حال رخدادن است. بودریار تاریخ را منبع مشکلات بشریت میداند و در پی القای آن است اما منتقدان جدی بودریار باور دارند القای تاریخ همزمان القای تغییرات سیاسی است. در جامعهای که تاریخ زنده است، همواره منازعات سیاسی وجود دارد اما با اشباع تاریخ در اذهان مردم و بیحافظگی تاریخی میتوان منازعات سیاسی را غیرسیاسی کرد و جامعه را از کنش سیاسی تهی کرد. ازاینروست که پایانباوری در همه ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی وجود دارد. این روحیه پایانباوری که ثمرهای جز انفعال ندارد، ریشه تاریخی دارد و دست بر قضا جامعه ایران مستعد این پایانباوری است. پایانباوری که در مقاطع حساس کشور موجب عقبماندگی تاریخی ایران شده است اما گاه مردم ایران در اوج ناباوری در برابر این پایانباوری قد کشیدهاند. نمونهای از ایستادگی در برابر این پایانباوری، جنبش مشروطه است که خیزش تاریخی علیه پایانباوران را دامن زد.
پایانباوران اصرار دارند باید خود را از اقتدار سنت و این تصور رها کنیم که گذشته میتواند به کارِ تفکر در رفتار امروز ما بیاید. مهم این نیست که با حذف تاریخ ما پیروزیها و رشادتها و مقاومتهای تاریخی خود را کنار میگذاریم، دست بر قضا با حذف تاریخی ما جهلهای تاریخی و شکستهای خفتبارمان را کنار میگذاریم و باز در یک فرایند ناخواسته دوباره آنان را بازتولید خواهیم کرد. تاریخ زمانی به کار ما میآید که ما را با جهالتهای خود روبهرو کند. باید این جهالتها را شناخت و آنها را کدگذاری کرد. آنچه از تاریخ همواره یاد میشود و اذهان را اشباع میسازد و این اشباعشدگی به بیحافظگی منجر میشود، همانا شرح رشادتها و مقاومتهای اغراقشده تاریخی است که میتواند هویتهای جعلی بسازد. هویتهای متورم که هیچ کارکرد امروزیای ندارد. امروز باید از جهالتها و شکستهای خود سخن بگوییم و نگذاریم شکستها و جهالتهای ما را از تاریخ حذف کنند یا آن را در شمایلی دیگر جعل کنند و به خورد ما بدهند. روشنفکران و سیاستمدارانی که هنوز میتوانند مبدأ تحول فکری باشند باید به میدان بیایند و نه از افتخارات ما سخن بگویند بلکه از اشتباهات ما رونمایی کنند، هرچند تلخ و گزنده اما راه رهایی ما مواجهه رادیکال و انتقادی با تاریخ است، چراکه در جامعه بدون تاریخ همهچیز مجاز است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 علاج زخم کهنه تورم در گرو بهبود پیکره تولید
✍️محمد کریمیتفرشی
هرچند تولید بخش مولد اقتصاد است اما از آنجایی که بازگشت سرمایه در این بخش بسیار کند و زمانبر است، اغلب سرمایهگذاران ترجیح میدهند در بخشهای دیگری سرمایهگذاری کنند در حالی که این امر منجر به رکود تولید و تضعیف اقتصاد کشور میشود.
در این میان بر اساس اعلام بانک مرکزی، نقدینگی فعلی ایران بیش از ۵/۴ هزار میلیارد تومان است، اما این نقدینگی آنطور که باید و شاید جذب بخش تولید نشده و رشد اقتصاد کشور را نیز به دنبال نداشته است. این در حالی است که افزایش نقدینگی میتواند منجر به رشد قیمتها در بازار شود.
در واقع رشد شدید بازار دارایی اگر ناشی از رشد نقدینگی باشد، در نهایت بر شاخص قیمت تخلیه خواهد شد و در نتیجه لازم است تا رشد قیمتها در این بازار کنترل شود.
برآوردها اما حاکی از آن است که عامل اصلی رشد پایه پولی و پس از آن نقدینگی، کسری بودجه دولت است.
بدون کنترل کسری بودجه دولت و پیشبینی روشهای غیرتورمزا برای تامین کسری بودجه، نمیتوان انتظارات تورمی و تورم را کنترل کرد. اگرچه راهکار افزایش نرخ سود کوتاهمدت، میتواند یکی از اقدامات برای کنترل رشدهای شدید قیمت در بازارهای دارایی (بورس، سکه، ارز و مسکن) باشد.
همچنین برای اینکه بتوان رشد نقدینگی را در بازار کنترل کرد، باید با از میان برداشتن موانع تولید شرایطی را ایجاد کرد که مردم برای سرمایهگذاری داراییهای خود در این حوزه انگیزه پیدا کنند. اما متاسفانه ناکارآمدی و سیاستگذاریهای اشتباه برخی دولتمردان در حوزه اقتصاد شرایطی را ایجاد کرده است که همواره شاهد فرار سرمایهها از بخش تولید به سمت فعالیت غیرمولد باشیم. نکته قابل تامل این است که وقتی نقدینگی به جای اینکه به سمت تولید برود، به سمت بازارهای موازی سکه، طلا و دلار سرازیر شود، عدهای به بهانه کسب و کار، منابع بانکی را مصرف میکنند و در نتیجه آن بانک مرکزی با کمبود منابع مواجه میشود در حالی که این موضوع نیز منجر به رشد نرخ تورم در کشور خواهد شد.
نکته تاسفآور این است که در این شرایط اگر دولت ابزار کارآمدی برای مقابله با این سودجوییها و دلالبازیها در بازار نداشته باشد، دودش به چشم مردم و اقشار آسیبپذیر میرود. این در حالی است که همین حالا نیز سیاستهای نسنجیدهای که در حوزه اقتصاد به خصوص در ارتباط با بخش تولید در دستور کار قرار گرفته، منجر به کاهش قدرت خرید مردم و افزایش سطح عمومی قیمتها شده است.
از طرفی تولیدکنندگان نیز در شرایط نامناسبی به سر میبرند. در حال حاضر حدود ۵۰ تا ۶۰ درصد ظرفیت واحدهای تولیدی و بنگاههای اقتصادی خالی است و به دلیل اعمال فشار بر تولیدکنندگان در شرایط سخت اقتصادی، تولید در بسیاری از بخشها تا حد زیادی کاهش یافته است در حالی که موضوع نیز کاهش عرضه، افزایش قیمتها و فشار هرچه بیشتر به معیشت مردم را در پی خواهد داشت. اما در صورتی که دولت همت کرده و موانع کسبوکار را حذف کند، تولید و اشتغال افزایش یافته و در پی آن تورم کاهش مییابد و سرعت رشد تولید ناخالص داخلی از سرعت رشد نقدینگی بیشتر خواهد شد.
بر این اساس باید اعلام کرد که علاج زخم کهنه تورم در گرو بهبود زخمهای پیکره تولید است. به بهانه روز صنعت و معدن هم که شده، پای درد تولیدکنندگان بنشینیم؛ صنایع کوچک و متوسط را دریابیم، کمبود نقدینگی و مشکلات تامین مواد اولیه بخش تولید را دستکم نگیریم و با بهرهگیری از ابزارهای محکم، قدرتمندتر از گذشته با اخلالگران بازار و سودجویان و مفسدان اقتصادی مقابله کنیم.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 فریب با نرخهای بهره
✍️ دکتر علی فرحبخش
از آنجا که مدتهاست از بحث تئوریک با بسیاری از اقتصادداننماها درخصوص نرخ بهره با استناد به رابطه فیشر مأیوس شدهام، راه دیگری را برگزیدهام و تصمیم به نگارش داستانی تخیلی گرفتهام که شاید وافی به مقصود باشد.
«پدر و پسری را تصور کنید که پس از پایان امتحانات خردادماه راهی خیابان جمهوری یا امینحضور میشوند. در مسیر حرکت به سوی بازار با یکی از بستگانشان روبهرو میشوند که به واسطه بیماری پسرش سخت نگران به نظر میرسد. پسر وی نیاز به عمل جراحی در بیمارستان دارد و در فرصت کوتاهی نیازمند ۱۰میلیون تومان پول نقد است. پدر و پسری که پسانداز ۱۰میلیون تومانی خود را برای خرید تلویزیون اختصاص داده بودند، تصمیم میگیرند این مبلغ را در این شرایط سخت به فامیل خود قرض دهند و قرضگیرنده هم متعهد میشود که مبلغ وام را پس از ۳ماه تادیه کند.
پس از معالجه پسر بیمار و رسیدن زمان بازپرداخت، قرضگیرنده اعلام میکند که آماده است مبلغ ۱۰میلیون تومان را بازگرداند. اما پدر این شرط را قبول نمیکند؛ زیرا برای خرید همان تلویزیون پس از گذشت سهماه باید ۱۲میلیون تومان پرداخت کند. قرضگیرنده میپذیرد که مبلغ ۱۲میلیون تومان را بپردازد؛ ولی در این میان پسر ناگهان فریاد میکشد؛ زیرا در تابستان که مدرسه تعطیل است، وی فرصت داشته که بسیاری از فیلمها و مسابقات مهیج ورزشی را ببیند؛ اما در این مدت، وقت خود را در منزل با تماشای در و دیوار به هدر داده است. بنابراین پسر هم از فرد قرضگیرنده، درخواست تاوان یکمیلیون تومانی را برای هزینه فرصت از دست رفته میکند. بنابراین مبلغ تودیع شده پس از ۳ ماه از سه جزء تشکیل شده است. اصل پول + کاهش قدرت خرید پول ناشی از تورم + هزینه فرصت سرمایه در دوران استقراض.»
بر مبنای آخرین دادههای اعلامشده از سوی مرکز آمار ایران، نرخ تورم خانوارهای شهری در پایان خردادماه ۴/ ۵۱درصد بوده است؛ درحالیکه نرخ سود سپردههای بانکی بر اساس مصوبه شورای پول و اعتبار ۱۸درصد است که حدود یکسوم نرخ تورم است. به این ترتیب رقم پرداختشده بابت سود سپردههای بانکی، نه فقط هزینهفرصت واقعی پول را منعکس نمیکند، بلکه حتی کاهش ارزش پول به واسطه تورم را جبران نمیکند. حال ببینیم پیامدهای این تحریف قیمتها در سطح خرد و کلان چیست؟
پایین بودن نرخهای بهره به کارآفرینان علامت میدهد که مردم در کل تمایل زیادی دارند که امروز از مصرف صرفنظرکنند تا بتوانند از منابع آن، نه برای خرید گوشی موبایل، سفر تفریحی یا پوشاک مد روز در زمان حال، بلکه در عوض برای ساخت کارخانهها، تعمیر زیربناها یا حتی سرمایهگذاری در زمینه بهداشت و آموزش استفاده کنند. اما علامت ارائهشده به سرمایهگذاران کاملا غلط است؛ زیرا مردم به واسطه پایین بودن نرخ بهره انگیزهای برای به تعویق انداختن مصرف خود ندارند.
اما چه میشود اگر نرخهای بهره به مردم دروغ بگویند، یعنی به سرمایهگذاران چنین علامت دهند که پسانداز مردم بیش از پس انداز واقعی آنهاست. هنگامی که عرضه پول افزایش مییابد، پول جدید معمولا از طریق بانکها وارد اقتصاد میشود و بانکها برای اعطای این پول جدید، نرخهای بهرهای را که از وامگیرندگان مطالبه میکنند، کاهش میدهند. از دیدگاه هایک، قیمتهایی که از طریق سیاستهای انبساط پولی به بدترین شکلی تحریف میشوند، نرخهای بهره هستند. نرخهای بهرهای که از طریق سرکوب مالی پایین نگه داشته شدهاند، صاحبان کسبوکار را به افزایش هرچه بیشتر تقاضای تسهیلات ترغیب میکنند. در واقع بیش از آنچه مردم پسانداز کردهاند، قرض داده میشود. نرخهای بهرهای که بهصورت مصنوعی پایین آمدهاند، سرمایهگذاران را تشویق میکنند تا پروژههای کمبازدهتر و زمانبری را اجرا کنند؛ همان امری که اکنون بهصورت هزاران طرح تولیدی ناتمام نمایان است.
در هنگام سیاستهای انبساطی، قبل از آنکه تمام پول تازه خلقشده بهطور یکنواخت در کل اقتصاد منتشر شود، از طریق جریان پولی جدیدی که به درون اقتصاد تزریق میشود، الگوی قیمتهای نسبی را مغشوش میکند. در مسیری که پول به تازگی خلق شده از بازارهایی که ابتدا در آنجا خرج شدهاند، به سوی بازارهای دیگر راه خود را میگشایند، قیمتهای نسبی تحریفشده (شامل نرخهای بهرهای که بهطور مصنوعی پایین نگه داشته شدهاند) مردم را گمراه میسازند تا تصمیماتی اتخاذ کنند که با الگوهای واقعی تقاضای مصرفکننده و عرضه منابع ناسازگارند.
از سوی دیگر در سطح کلان نیز تثبیت نرخهای سود مستقل از نرخ تورم، دولتها را از یک ابزار سیاستی مهم محروم میسازد. نرخ بهره همواره بهعنوان یکی از مهمترین ابزار سیاستهای پولی یا به عبارتی صریحتر، پدال کنترل فعالیتهای اقتصادی مطرح بوده است. آن زمان که نرخ تورم رو به فزونی میگذارد، اولین و مهمترین پدال ترمز برای آهسته کردن روند رشد قیمتها نرخ بهره است. با افزایش نرخ بهره، انگیزه آحاد مردم برای پسانداز افزایش مییابد و در جهت معکوس آن، تمایلات مصرفی مردم رو به کاهش میگذارد. از سوی دیگر، نرخ بهره در شرایط رکود اقتصادی میتواند نقش پدال گاز را نیز برعهده بگیرد، آن زمان که سیاستگذاران تلاش میکنند با کاهش نرخ بهره، انگیزه دریافت وام و درنتیجه سرمایهگذاری در فعالیتهای جدید اقتصادی را بیفزایند.
اگر سیاستگذار از تنظیم نرخ بهره برای تحقق اهداف تورمی خود محروم بماند، در واقع همچون راننده ماشینی است که از هرگونه ابزاری برای کنترل اتومبیل خود محروم است. در چنین حالتی سیاستگذاران به جای برخورد با علت، راه کنترل معلول را برمیگزینند و تلاش میکنند که با کنترل دستوری قیمتها، آبی بر آتش تورم بریزند. آبی که با تحدید عرضه از سوی تولیدکنندگان، در واقع نقش پاشیدن بنزین را روی شعلههای تورم ایفا میکند.
مطالب مرتبط