🔻روزنامه تعادل
📍 ایران و توسعه جهانی
✍️ علیاکبر نیکواقبال
امروز اقتصاد جهانی یک کل به هم پیوسته است. به این معنی که برخلاف چند دهه قبل که برخی کشورها شعارهایی همچون خودکفایی و عدم نیاز به تبادل با سایر کشورها را می دادند، امروز شرایط متفاوت شده و بدون ارتباط همهجانبه جهانی، نمیتوان اهداف اقتصاد ملی را محقق کرد. در واقع اگر کشوری به دنبال رشد و توسعه اقتصادی است باید تلاش کند که جایگاه خود در نظام تجارت بینالملل را مستحکم کند.
ایران در سالهای گذشته نتوانسته این مسیر را به درستی طی کند. از تحریمها گرفته تا برخی سیاستهای داخلی اشتباه موجب شده، ایران نقش خود را در مسیر جهانی شدن از دست بدهد و همین موضوع سبب برخی محدودیتهای اقتصادی و آمارهای نگرانکننده شده است. ایران از نظر جایگاه اقتصادی، میتواند در منطقه نقشی مهم ایفا کند. موقعیت جغرافیایی خاص ایران نشان میدهد که تنها در حوزه ترانزیت و جابهجایی کالا چه فرصت بزرگی در اختیار ما قرار دارد اما برای استفاده از این فرصت بزرگ باید زیرساختهایی تقویت شود که ما از آنها غافل شدهایم.
در این بستر توسعه زیرساختها بیشترین اهمیت را دارد و وقتی از زیرساخت صحبت میکنیم باید توجه داشت که باید این حوزه را در دو بستر کاملا جداگانه ببینیم. از سویی هر کشور باید در برنامهریزی خود برای توسعه، به افزایش توان بخش خصوصی، بالا رفتن میزان تولید و حرکت به سمت اهداف کلان حرکت کند. در چنین شرایطی دولتی که هزینههای بالایی دارد و حجم بالایی از اقتصاد را به خود اختصاص داده و بودجه فراوانی را صرف مواردی میکند که اولویتدار نیستند، قطعا شانسی برای رقابت در عرصه جهانی ندارد. ما باید با چابکسازی اقتصاد ایران و کوچک کردن دولت و استفاده از ظرفیت سرمایهگذاران و تولیدکنندگان زیرساختهای لازم برای توسعه اقتصادی فراهم کنیم. از سوی دیگر بخشی از زیرساختها در تعامل با جهان ساخته میشود.
ما باید با عبور از سیاستهای غلط و تلاش برای تعامل با اقتصادهای بزرگ دنیا، شانس خود را برای توسعه اقتصادی افزایش بدهیم. این تعامل هم برای ما امنیت به همراه خواهد آورد و هم در آینده اجازه نقشآفرینی در حوزههای جدید را افزایش میدهد. اصلاح سیاستهای غلط داخلی و آماده شدن برای حضور در عرصههای کلان بینالمللی بیشترین اهمیت را خواهد داشت و باید دید که آیا ما آماده درس گرفتن از اشتباهات گذشته و استفاده از ظرفیتهای جدید میشویم یا همچنان چالشهایی که از سالها قبل با آن همراه بودهایم، ادامه خواهد داشت؟
🔻روزنامه کیهان
📍 قرن آسیایی و چالش آمریکایی
✍️سیدمحمد عماد اعرابی
مسلما تاریخ یکی از تماشاییترین مقاطع خود را در این سالها سپری میکند. تضادها و تقابلها که تا پیش از این سعی میشد
با مدیریت منافع و روابط پوشانده شوند، از عمق به سطح آمده و روز به روز
عیانتر میشود. بر این اساس ائتلافهای قدیمی در حال بازسازی خود و یا شکلدهی به ائتلافی جدید بر مبنای اقتضائات روز هستند. ما ناظران جهانی هستیم که در آن هندسه قدرت به شکلی سریع اما کاملا باورپذیر در حال تغییر و دگرگونی است.
۲۵ می۲۰۲۰ «جوزپ بورل»، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در پیام تصویری خود به کنفرانس سفیران آلمان گفت: «تحلیلگران مدتهاست درباره پایان سیستم تحت رهبری آمریکا و ورود به عصر آسیا صحبت میکنند. این اکنون در مقابل چشمان ما اتفاق میافتد... ما در دنیایی بدون رهبری زندگی میکنیم که در آن آسیا بهطور فزاینده از نظر اقتصادی، امنیتی و فنآوری اهمیت پیدا خواهد کرد.»
او دو سال پیش و در اوج همهگیری بیماری کرونا این سخنان را میگفت و از نظر او همهگیری کرونا نقشی اساسی در این فرآیند داشت: «اگر قرن بیست و یکم، به یک قرن آسیایی چرخش پیدا کند، همانطور که قرن بیستم آمریکایی بود، ممکن است از این بیماری همهگیر بهعنوان نقطه عطف این روند یاد شود.» همان ایام «نیکلا سارکوزی» رئیس جمهور اسبق فرانسه نیز گفت: «محوریت جهان در حال گذار از غرب دیروز به شرق امروز یعنی آسیا است. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتیم، اما در حال حاضر به هیچ وجه مسلط نیستیم.» اما هنوز ویروس کرونا در جهان کاملا مهار نشده بود که رویداد دیگری رخ داد: «جنگ اوکراین». واقعهای که به تحولات جهانی سرعت بیشتری بخشید. حالا دیگر بورل بهجای حدس و گمان درباره چرخش آهسته نظم جهانی، از
«حمله به نظم جهانی» سخن میگفت و از جهان آینده خبر میداد: «آنچه در حال رخ دادن است، جهان را در سالهای آینده شکل خواهد داد.» جنگ اوکراین مقطعی حساس در آستانه قرن آسیایی است. جنگی که اگرچه با عملیات ویژه نیروهای روسیه به وقوع پیوست اما توسط ایالات متحده با هدف بازآفرینی رهبری دیروز خود
در دنیای فردا زمینهسازی شد.
۲آوریل ۲۰۰۸ (۱۴ فروردین ۱۳۸۷) وقتی مسئولان ناتو طی نشست سالانه این ائتلاف در بخارست از پیوستن اوکراین و گرجستان به ناتو در آینده خبر دادند؛ «ویلیام برنز» سفیر وقت آمریکا در روسیه طی گزارشی برای «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه وقت آمریکا نوشت:
«عضویت اوکراین در ناتو مشخصترین خط قرمز برای همه نخبگان روسیه (نه فقط شخص ولادیمیر پوتین) است... طی صحبتهایی که در بیش از دو سال و نیم با بازیگران کلیدی روسیه داشتهام- از آدمهای ناشی در گوشهکنارهای کرملین گرفته تا هوشمندترین منتقدان لیبرال پوتین- هنوز کسی را پیدا نکردهام که عضویت اوکراین در ناتو را چیزی غیر از چالش مستقیم برای منافع روسیه ببیند.» او ۱۴ سال پیش نسبت به تصمیم خطرآفرین آمریکا در مقدمهسازی برای جنگ اوکراین هشدار داد. با این حال آمریکا و متحدانش علاوهبر روی کار آوردن دولتی غربگرا در اوکراین، آموزش نظامی به ارتش این کشور را در قالب برنامههای ناتو آغاز کردند؛ آنها به ارسال تسلیحات برای اوکراین پرداختند و این کشور را در رزمایشهای نظامی ناتو مشارکت دادند و در نهایت از عضویت حتمی اوکراین در ناتو گفتند. به نظر میرسید دولتمردان آمریکا ناچار به پیشبرد راهبرد خود برای تسلط بر شرق و بیتفاوتی به هشدارها درباره جنگ احتمالی اوکراین بودند. سرنوشت اوکراین و مردمانش برای آنها اهمیتی نداشت، آنچه مهم بود استقرار در نزدیکترین سنگر به محور شرق در مرزهای روسیه بود. «جان مرشایمر» نظریهپرداز آمریکایی در انتهای مقالهای که برای «نشنالاینترست» در تحلیل جنگ اوکراین نوشت به همین جنبه اشاره کرد: «واشنگتن نقشی محوری در هدایت اوکراین به قعر ویرانی بازی کرد. تاریخ قضاوت سختی درباره ایالات متحده و متحدانش بابت سیاست احمقانهای که در قبال اوکراین
در پیش گرفتند انجام خواهند داد.»
۲۹ ژوئن ۲۰۲۲ (۸ تیر ۱۴۰۱) این بار اعضای ناتو در مادرید گردهم آمدند تا جدیدترین سند راهبردی خود برای ده سال آینده را منتشر کنند. سندی که علاوهبر روسیه در رویکردی بیسابقه برای اولین بار چین را نیز چالشی برای منافع، ارزشها و امنیت اعضای ناتو شناسایی کرد. دغدغه آمریکا و متحدانش در ناتو همان دغدغه همیشگی بود: «تضعیف و براندازی نظم جهانی». نظمی غربی که در حال تغییر و فروپاشی بود و آنها نگران دست پایین خود در این تغییرات آسیا محور بودند. اجلاس ناتو در مادرید مشارکتکنندگان ویژهای نیز داشت: ژاپن، کرهجنوبی، استرالیا و نیوزلند. حالا ناتو علاوهبر اوکراین در همسایگی غرب آسیا، در شرق آسیا نیز سنگربندی میکرد. در واقع آمریکا برای پیشبرد منافعش، با افزایش تنش در جهان، کشورهای به ظاهر بیطرف را مجبور به تقابل با رقبایش میکرد، کاری که با اوکراین نیز انجام داد. همین باعث شد که «هرووه جوین» عضو کمیته فرعی امنیت و دفاع پارلمان اروپا درباره اقدامات اخیر ناتو که در خدمت منافع آمریکا و انگلیس انجام میشود بگوید: «ناتو تهدید شماره یک صلح در کل جهان است.» علاوهبر ناتو ایالات متحده در قالبهای دیگر نیز به آرایش متحدان خود در شرق و جنوب شرق آسیا پرداخته است. پیمان آکوس با استرالیا و انگلیس برای حضور در اقیانوس آرام و ائتلاف کواد با ژاپن، هند و استرالیا با رویکردی امنیتی که تمرینهای نظامی مشترک را نیز به همراه داشت.
۲۴ ژوئن ۲۰۲۲ (۳ تیر ۱۴۰۱) شبکه آمریکایی CNBC گزیدهای از مصاحبه خود با «ملک عبدالله» را پخش کرد. پادشاه اردن در این مصاحبه گفت از ایده تشکیل «ناتوی خاورمیانه» حمایت میکند. یک روز بعد نشریه «والاستریتژورنال» از نشستی محرمانه با موضوع ایران در شرمالشیخ مصر خبر داد. نشستی که در ماه مارس با حضور افسران عالیرتبه عرب و رژیم صهیونیستی زیر نظر ارتش آمریکا برگزار شده بود. عربستان، قطر، مصر، اردن، امارات و بحرین کشورهای عربی بودند که طبق گزارش والاستریتژورنال نمایندگان خود را به این نشست اعزام کرده بودند اگرچه هیچ یک از کشورها رسما برگزاری و حضور در چنین نشستی را تأیید نکردند. موضوع این نشست نیز راههای مقابله با تواناییهای موشکی و پهپادی روبهرشد ایران اعلام شد. آمریکا این بار مشغول راهاندازی ائتلافی در جنوب غربی آسیا برای مهار ایران بود. ائتلافی که اگرچه ایده آن تازه نبود و رؤسای جمهور گذشته آمریکا در عمل هرگز موفق به شکلدهی آن نشدند اما به نظر میرسید ایالات متحده با طرح یک لایحه دوحزبی و دومجلسی در کنگره این کشور قصد حمایت جدیتری از آن دارد و قسمت مهمی از دستورکار سفر بایدن به غرب آسیاست. آمریکا با آگاهی از نقش آسیا
در نظم آینده جهانی مشغول ساخت ائتلافهای جدید برای مهار رقبای خود در مناطق مختلف آسیاست، رقبایی که بعضا نه تنها در آسیا که حتی در نقشآفرینی جهانی برای ایالات متحده چالشی جدی ایجاد کردهاند.
اما تحرکات آمریکا و متحدانش در آسیا به همین جا ختم نمیشود. ۲۷ ژوئن ۲۰۲۲ (۶ تیر ۱۴۰۱) اعضای گروه هفت (G۷) در نشست پایانی خود در آلمان از توافق بر سر طرحی ۶۰۰ میلیارد دلاری موسوم به «همکاری برای زیرساخت و توسعه جهانی» خبر دادند. طرحی که آمریکا با تأمین ۲۰۰ میلیارد دلار از هزینه آن، نقشی اساسی در پیشبردش داشت. این طرح در همان ابتدای کار از سوی رسانههای دولتی اروپا پاتک غرب به برنامه راهبردی چین تحت عنوان «کمربند و جاده» خوانده شد. «کمربند وجاده» برنامهای با محوریت حملونقل بینالمللی است که در قسمت خشکی با احیای مسیر تاریخی جاده ابریشم میتواند منافع مشترک اقتصادی و ارتباطات پایدار سیاسی میان کشورهای آسیایی برقرار کند و منطقه آسیای مرکزی در آن نقش برجستهای دارد. توسعه کشورهای آسیایی و تحکیم روابط اقتصادی در شرق خارج از اراده آمریکا بازهم یک دغدغه تکراری برای واشنگتن به همراه داشت: «تضعیف نظم جهانی». سرمایهگذاری «بانک توسعه آسیایی» بر روی پروژه راه لاجورد به عنوان طرحی بدیل برای کمربند ابریشم در اتصال آسیای مرکزی به اروپا با هدف رفع همین دغدغه انجام شد. بانکی که اکثریت سهام آن در اختیار آمریکا بود. موضوع وقتی کاملا عیان شد که پنجمین اجلاس سالانه راهگذر «ترانس-خزر» نه در کشورهای محور لاجورد که با میزبانی مرکز آمریکایی «سیاستگذاری خزر» و مشارکت «مرکز همکاریهای بینالمللی آمریکا»(USAID)، «شورای امنیت»
و «وزارت خارجه» آمریکا در واشنگتن برگزار شد.
با این حساب تقریبا مشخص است که بخشی از هزینه ٦٠٠ میلیارد دلاری آمریکا و متحدانش در G۷ صرف پروژههای راهگذر «ترنس-خزر» از جمله احیای راه لاجورد خواهد شد. ایالات متحده اما برای پیشبرد اهدافش در آسیای مرکزی علاوهبر رقبای جدی، مانعی جدیتر نیز دارد: «دوری از فرهنگ و ارزشهای مردمان این منطقه». برنامه راهبردی ۶ ساله آمریکا(۲۰۱۹-۲۰۲۵) برای آسیای میانه به همین منظور طراحی شد. برنامهای که بخش عمده منابع مالی آن صرف ترویج فرهنگ غرب و پرورش نخبگان و رسانههای غربگرا در این مناطق میشود. در این برنامه «دانشگاه آمریکایی بیشکک» نقشی مهم برای تربیت نسلی از مدیران مطلوب ایالات متحده دارد، علاوهبر این آمریکا بودجهای اختصاصی برای بازدید دانشآموزان، متخصصان و مدیران این منطقه از آمریکا و تجربه فرهنگ آمریکایی در قالب طرح تبادل نخبگان در نظر گرفته است. همچنین سفارتهای آمریکا در آسیای مرکزی برنامههای مهارتآموزی و گسترش شبکههای لازم برای خبرنگاران را در پوشش تقویت جامعه مدنی ارائه میدهند. اینکه گاهی دولتمردان واشنگتن نگران وضعیت جمعیت «ایغورها» در مرکز آسیا میشوند نه از سر تمایلات انساندوستانه و یا علاقه به حقوق مسلمانان که بخشی از پیشبرد برنامهشان برای گسترش عوامل وابسته به خود در مرکز آسیاست. آشوب این روزهای منطقه قرهقالپاقستان در ازبکستان نیز از همین جنس است. آشوبهایی که به نظر میرسد روند
رو به رشدی در کشورهای این منطقه طی سالهای آینده داشته باشد. آمریکا علاوهبر شرق، غرب و جنوب آسیا دنبال جای پایی در قلب آسیا برای مهار نظم نوپدید شرق است.
قرن بیست و یک آنطور که جوزپ بورل هم اشاره کرد قرن آسیایی است و البته همانطور که سارکوزی گفت چالش اصلی غرب عدم تسلط بر این جهان جدید است. آمریکا و متحدانش تلاش زیادی برای تمدید سلطه و احیای جایگاه از دست رفته خود میکنند اما میتوان یادداشتی مجزا و به همین تفصیل نیز برای نشان دادن دلایل ناکامی تلاشهای آمریکا برای تغییر نظم آینده جهان نوشت. آنچه قطعی است ما در آغاز یک نزاع تاریخساز به سر میبریم. نزاعی که از دل آن جهانی جدید متولد خواهد شد؛ جهانی مستقل از اراده آمریکا و متحدانش.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 بازگشت رنگ قرمز و زرد!
✍️ابوالقاسم قاسم زاده
بازگشت رنگهای قرمز و زرد در نقشهای که وزارت بهداشت ارائه داده، اوجگیری(پیک) هفتم ابتلا به کرونا را هشدار میدهد. آمار فوتیهای ناشی از ابتلا به کرونا پس از سه ماه بار دیگر، دو رقمی شده است. ستاد ملی مقابله با کرونا بر لزوم استفاده از ماسک در فضاهای بسته و باز، همچنین تزریق دُز واکسن کرونا و کنترل مرزها تأکید دارد؛ در حالی که ایران روز ۱۲ خرداد پس از دو سال و نیم نخستین روز بدون فوتی را در تجربه مبارزه با کرونا ثبت کرده بود. البته در این فاصله یکباره فرهنگسازی برای استمرار مراقبتهای بهداشتی از رسانه ملی و مطبوعات، قطع شد! ولی بسیاری از کشورها همچنان با برنامهریزی همه جانبه به صورت مستمر جامعه و مردم کشور خود را از رعایت اصول دقیق و روشن بهداشتی آموزش داده و میدهند. اصل برای مسئولان این کشورها، مراقبت و پیشگیری قبل از ابتلا به بیماری و درمان است. با این که رقم و عدد فوتیهای ناشی از ابتلا به کرونا به دو یا چهار نفر رسید و در روز ۱۲ خرداد ماه گذشته صفر شد، اکنون این روند از ۱۲ تیرماه معکوس و بار دیگر موارد ابتلا به کرونا در کشور سیر صعودی پیدا کرده است؛ تا آنجا که رنگهای هشدار دهنده قرمز و نارنجی به سرعت در سراسر کشور در حال گسترش است!
بنابر اعلام وزارت بهداشت، تعداد شهرها با وضعیت زرد از ۱۰۵ به ۱۴۲ شهر افزایش و تعداد شهرها با وضعیت آبی از ۳۴۳ به ۲۸۸ شهر کاهش یافته است. این سیر نزولی و به صدا در آمدن زنگ خطر در سراسر کشور، اکنون موضوع روز شده است؛ طوری که فرمانده عملیات مدیریت بیماری کرونا در کلان شهر تهران با افزایش مراجعات کرونایی به مراکز بهداشتی و درمانی تهران، نسبت به موجهای جدید این بیماری هشدار داده است. مراجعه به مراکز درمانی و بهداشتی در تهران و بسیاری از استانها افزایش بالایی دارد. عضو کمیته علمی کشور برای مقابله با کرونا گفت: «… اکنون مجدداً روی شاخه و مسیر بالا رونده بیماری هستیم و به نظر میرسد این وضعیت، آغاز یک «پیک» دیگر باشد!»
در یکی از روزنامههای صبح تهران اطلاع داده شده است که ۱۸ شهر اکنون در وضعیت خطرناک قرار گرفتهاند.
احمد طباطبایی، عضو کمیته علمی ستاد ملی مقابله با کرونا، عدم استفاده از ماسک در مجامع عمومی، اتوبوس، مترو، هواپیما و سایر مجامع سربسته، رفت و آمدها، شرکت در جشن ها و مسافرت های تابستانی را دلایل افزایش آمار بیماری برشمرده و در گفت وگو با «ایسنا»، شرایط روزهای آتی کرونا در کشور را چنین پیشبینی کرده است: بحث ما جمعیت های میلیونی است که ممکن است مبتلا شوند. همه افراد از جمله کسانی که به سفر میروند باید نکات بهداشتی را رعایت کنند اما مسأله فراتر از این است. باز شدن استخرها، باشگاه ها، تئاترها، کنسرت ها، ورزشگاه ها و… همگی می تواند در افزایش بیماری نقش آفرین باشد. بنا بر اظهارات وی، تقریباً با فاصله یک یا دو ماه از سایر کشورها ما هم همان الگویی که آنها طی کردند را تجربه می کنیم؛ همچنان که کرونای آلفا، بتا، دلتا و… را با فاصله دو تا سه ماه از جهان در کشور دیدیم. اکنون در برخی کشورهای اروپایی کرونا شیوع زیادی داشته است.
حمید عمادی، عضو کمیته علمی کشوری مقابله با کرونا نیز با بیان اینکه زیرسویه های BA۴ و BA۵ امیکرون، بسیار مسری تر و واکسن گریز هستند، گفته است: در حال ورود به موج جدید کرونا هستیم و به دنبال افزایش موارد بیماری در کشورهای همسایه موارد ابتلا در کشور ما هم در حال افزایش است. مثال واضح آن ترکیه است. این کشور مدت هاست برای جلب توریست اعلام کرده که نیازی به استفاده از ماسک نیست. واقعاً در هواپیما و فرودگاه کسی ماسک نمیزند که شرایط مناسبی برای انتقال کروناست.
تا دیرتر نشده و به تکرار «فاجعه» گرفتار نشدهایم. باید همه وسایل ارتباطات، اعم از صداوسیما، مطبوعات و… در حالت آماده باش برای فرهنگسازی، هشداردهی و به ویژه آموزش پیشگیری از ابتلا در سراسر کشور اقدام فوری و عاجل انجام دهند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نقطه کور مذاکرات هستهای
✍️علی مطهری
علی مطهری|برای رسیدن به توافق هستهای نیاز به صراحت از طرف ایران و امریکاست. ایران باید روشن کند که بعد از توافق آیا مانند توافق قبلی، ورود شرکتهای امریکایی به بازار ایران را ممنوع میکند تا احتمالا رییسجمهوری مثل ترامپ از برجام خارج شود یا نه. امریکا هم باید روشن کند که اگر ایران بعد از توافق مانع ورود شرکتهای امریکایی به بازار ایران شد آیا از برجام خارج میشود یا نه. اگر پاسخ هر دو کشور مثبت است باید برجام را ببوسیم و روی طاقچه بگذاریم، اما اگر پاسخ هر دو منفی است برجام میتواند احیا شود. این صراحت و شفافیت، بنبست مذاکرات را میشکند زیرا آنچه مذاکرات را به بنبست کشانده نگرانی دو طرف است، نگرانی ایران از اینکه امریکا از برجام خارج شود و نگرانی امریکا از اینکه پس از توافق از مواهب آن برخوردار نباشد. اگر ایران به گونهای نشان دهد که پس از توافق، شرکتهای امریکایی میتوانند در سرمایهگذاری و قراردادهای اقتصادی با ایران وارد رقابت با سایر شرکتها شوند، این امر بهترین تضمین برای پایداری توافق است و نیازی به تصویب برجام در کنگره امریکا نیست. ایران اینبار باید به شرکتهای امریکایی اجازه ورود به بازار ایران را بدهد. این امر از طرفی باعث رقابت شرکتهای امریکایی و اروپایی و روسی و چینی میشود و ایران بهترین گزینه را از نظر منافع ملی انتخاب میکند و از طرف دیگر باعث خارج نشدن امریکا از برجام میشود. در واقع، هم ما و هم امریکا باید تکلیفمان را با خودمان روشن کنیم. آیا ما دوباره میخواهیم منافع ملی را فدای ژست انقلابی کنیم و اینطور جلوه دهیم که ورود شرکتهای امریکایی به بازار ایران یعنی مماشات با امریکا و پایان انقلاب و قراردادهایی با قیمتهای بسیار بالاتر با سایر شرکتها منعقد کنیم و امریکا هم احساس کند که فقط چین و روسیه و اروپا از برجام منتفع میشوند و خودش محروم است و در نتیجه رییسجمهور بیاخلاقی مثل ترامپ نقض پیمان کند؟ یا اینبار تصمیم داریم عاقلانه رفتار کنیم و پیشرفت و توسعه کشور و منافع و رفاه ملت را بر ژست انقلابی ترجیح دهیم؟ ما باید راه دوم را انتخاب کنیم. امریکا هم باید تکلیفش را با خودش روشن کند، اگر میخواهد در صورت محروم شدن از بازار ایران از برجام خارج شود بهتر است با توجه به احتمال این محرومیت در سایه حاکمیت شعار در ایران، همین حالا مذاکرات را رها کند و همچنان در هراس سلاح هستهای ایران بماند هرچند ایران گفته است که ما سلاح هستهای تولید نمیکنیم. به نظر من برای شکسته شدن بنبست مذاکرات، باید اولین دستور جلسه مذاکرهکنندگان این دو سوال باشد:
۱- آیا بعد از توافق، ایران به شرکتهای امریکایی اجازه رقابت با شرکتهای دیگر در بازار خود را میدهد؟
۲- آیا اگر ایران اجازه ندهد امریکا بار دیگر از برجام خارج میشود یا نه؟
این نقطه، همان نقطه کور مذاکرات احیای برجام و عامل اصلی توقف آن است.
🔻روزنامه شرق
📍 سفر بایدن و ناتوی خاورمیانه
✍️ جاوید قرباناوغلی
جو بایدن پس از پیروزی بر دونالد ترامپ در انتخابات جنجالی، پس از جلوس در کاخ سفید بهصراحت اعلام کرد روابط با عربستان را ارزیابی مجدد خواهد کرد، به حمایت از عربستان در جنگ یمن پایان خواهد داد و حوثیها را از لیست سازمانهای تروریستی خارج خواهد کرد. او همچنین با موضعگیری تند در قبال محمد بنسلمان بهعنوان متهم اصلی در قتل فجیع جمال خاشقجی در کنسولگری عربستان در استانبول، هرگونه تعامل با شاهزاده سعودی را منتفی دانست. بایدن پس از مراسم تحلیف در اولین روزهای استقرار در کاخ سفید به برخی از وعدههای خود عمل کرد. در اولین اقدام در پیشبرد استراتژی تنبیه عربستان، حوثیها را از لیست سازمانهای تروریستی خارج و فروش تسلیحات به عربستان را متوقف کرد و ایتالیا را نیز برای تحویلندادن موشک به سعودی تحت فشار قرار داد. او همچنین دستور دونالد ترامپ در عدم انتشار اسناد جنایات بنسلمان درباره خاشقجی را لغو کرد. رئیسجمهور آمریکا ۱۸ ماه پس از رویکرد اعلامشده، قرار است پس از سفر به اسرائیل، مستقیما از بیتالمقدس به جده پرواز کند. بایدن در مقاله خود با اشاره به این مهم نوشته: «روز جمعه، من اولین رئیسجمهوری خواهم بود که از اسرائیل به جده، عربستان سعودی پرواز میکند». اعلام سفر بایدن به عربستان همانطور که انتظار میرفت با انتقادهای فراوانی در محافل داخلی آمریکا روبهرو شد. بسیاری از منتقدان سفر او به عربستان را عقبگرد آمریکا از تعهدات و ارزشهای دموکراتیک در مقوله حقوق بشر اعلام کردهاند. بایدن در آستانه سفر به اسرائیل و عربستان سعودی با انتشار مقالهای در واشنگتنپست تحت عنوان «چرا به عربستان میروم»، تلاش کرده به منتقدان رویکردهای جدید آمریکا در قبال عربستان توضیح دهد. او در مقاله خود مینویسد: میدانم که افراد زیادی با تصمیم من برای سفر به عربستان سعودی مخالف هستند. دیدگاههای من درباره حقوق بشر روشن و دیرینه است و آزادیهای اساسی همیشه در دستور کار قرار دارد. با وجود اینکه نمیتوان اصلاحات اجتماعی محمد بنسلمان را انکار کرد، ولی بایدن درباره علت عقبنشینی خود در قبال عربستان با عبارت کلی در مقوله حقوق بشر و آزادیهای اساسی، از کنار مهمترین سؤال مخالفان عبور کرده و آن را بیپاسخ گذاشته است. در واکاوی علل عقبگرد بایدن از سیاست اعلامشده در روزهای آغازین ورود به کاخ سفید چند مؤلفه تأثیرگذار را میتوان برشمرد که حاکمان سعودی با درک شرایط جدید برای تأثیرگذاری بر رویکردهای کاخ سفید در قبال پادشاهی، آنها را به اجرا گذاشتند.
- مشارکت فعال و تأثیرگذار عربستان در پیشبرد طرح راهبردی صلح ابراهیم، شناسایی و برقراری روابط دیپلماتیک کشورهای عربی با اسرائیل از مهمترین راهبردهای پادشاهی است؛ هرچند در ظاهر خود به این روند نپیوسته و مترصد فرصت مناسب و امتیازات بیشتر است. سفر بایدن در واقع تقدیر از عربستان و مشارکت فعال این کشور در تحولات سریع و گامهای بلند کشورهای عربی در عادیسازی روابط اسرائیل و جهان عرب است.
- تغییر رویکرد عربستان در قبال جنگ یمن، پذیرش آتشبس و آغاز روند مذاکره با حوثیها. فاجعه انسانی ناشی از جنگ بهشدت عربستان را تحت فشار افکار عمومی و کشورهای غربی قرار داده بود.
- دیپلماسی چندوجهی عربستان در انتخاب شرکای راهبردی جدید (چین و روسیه) با هدف فشار بر آمریکا و وادارکردن کاخ سفید به عقبگرد از سیاستهای سختگیرانه و چرخش احتمالی به سوی ایران.
به نظر میرسد در کنار موارد فوق، دو عامل نقش بسزایی در عقبگرد چشمگیر بایدن در قبال سعودی ایفا کردهاند؛ اول، عدم توفیق (و شاید به بیان دقیقتر ناکامی) بایدن در احیای برجام که از وعدههای مهم انتخاباتی وی بود. بهجرئت میتوان ادعا کرد ایران در آستانه ورود بایدن در صورت برخورداری از سیاستی هوشمندانه و مبتنی بر منافع ملی میتوانست بر تصمیم کاخ سفید در قبال عربستان تأثیرگذار بوده و ایران را در موقعیت بهتری نسبت به پادشاهی سعودی قرار دهد. رویکرد خردمندانه ایران در مدیریت پرونده هستهای و مذاکرات وین میتوانست نقطه عطفی در تغییر موازنهها در منطقه باشد. از یاد نبردهایم مهمترین تأثیر خروج ترامپ از توافق هستهای، انزوای آمریکا در جهان بود. بایدن و تیم سیاسی-امنیتی او بارها ترامپ را به خاطر خروج از برجام و منزویکردن آمریکا در جهان مورد حمله قرار داده بودند. احیای برجام و مذاکره با ایران درباره امنیت منطقه میتوانست شکلبندی توازن قدرت در منطقه را برهم زند؛ فرصتی که همچون گذشته از دست رفت و ایران را به سوژه اصلی سفر بایدن به دو کشور مخالف برجام تبدیل کرد. متأسفانه تأثیر ویرانگر سیاست داخلی و رقابتهای جناحی در پرونده هستهای، به جایگاه ایران بهعنوان عضو متعهد جامعه جهان ضربه زد و اینک بار دیگر نطفه شکلگیری اجماع جهانی علیه ایران بسته شده و آمریکا موفق شد در آخرین نشست شورای حکام، ۳۰ کشور را پشت قطعنامه پیشنهادی خود و سه متحد اروپایی علیه ایران بسیج کند. دوم، تأثیر جنگ اوکراین و آشفتگی بازار انرژی که غرب را با چالشی جدی روبهرو کرده است.
نقش انکارنشدنی عربستان در بازار جهانی نفت که به تعبیر بایدن «منابع انرژی آن برای کاهش تأثیر جنگ روسیه در اوکراین بر منابع جهانی حیاتی است» از مهمترین مؤلفههای تأثیرگذار بر رویکرد جدید آمریکا در قبال این کشور است.
در کنار موارد یادشده، یکی از مهمترین برنامههای سفر بایدن به عربستان، گردهمایی رهبران کشورهای منطقه است تا چنانچه گفته شده درباره «ثبات و یکپارچگی خاورمیانه و آنچه ناتوی خاورمیانه نامگذاری شده است» به بحث و تبادلنظر بپردازند. این تحول پس از اجلاسهای مقدماتی و نشست مسئولان بلندپایه امنیتی عربستان، مصر، قطر، امارات و بحرین در شرمالشیخ مصر و همچنین اجلاس چهار کشور عربی با اسرائیل و آمریکا در صحرای نقب در اسرائیل صورت میگیرد. تحولی که در شرایط خروج آمریکا و تمرکز بر خاور دور و روسیه، اسرائیل و سامانه پدافند لیزری آن را به نقطه کانونی و قابل اتکای امنیت کشورهای منطقه برابر آنچه تهدید موشکی و پهپادی ایران عنوان شده است، تبدیل خواهد کرد. تحولی که علیالخصوص با نقشآفرینی محوری اسرائیل در «ناتوی خاورمیانه» باید آن را جدی گرفت و نسبت به تبعات آن اندیشید.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 گامهای تند به سوی منازعه
✍️نادر کریمیجونی
گفتوگوهایی که قرار بود ایران و ایالات متحده را به سوی همگرایی سوق دهد، اکنون خود به منازعه تبدیل شده است. تا پایان دولت ترامپ، تکلیف توافق هستهای روشن بود؛ ایالات متحده از توافق ۱+۵ با ایران خارج شده بود و میخواست با هر وسیلهای ایران را وادار به امضای توافقی کند که راهبران در واشنگتن نوشته بودند. تکلیف ایران هم با این تقاضا روشن بود. از نظر ایران تقاضای ایالات متحده در واقع تقاضای برخی مخالفان و دشمنان منطقهای ایران در رژیم صهیونیستی و کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیجفارس بود و از این بابت این تقاضا مردود بود.این تقابل به جنگ اقتصادی تبدیل شد و اروپاییها اگرچه رفتار و دیدگاههای ترامپ را نمیپسندیدند اما اقدامی در مخالفت با اهداف و راهبردهای ترامپ انجام ندادند و منفعتی هم به ایران نرساندند. حتی گاهی اروپاییها در گروه همکاران و متحدان ایالات متحده قرار گرفته و به صورت دوفاکتو از رفتار و مشی ترامپ حمایت میکردند.پس از پایان دوران ترامپیسم و به روی کار آمدن بایدن، نه فقط ایرانیها که اروپاییها و سایر شرکای ارشد ایالات متحده به جز رژیم صهیونیستی، انتظار داشتند این تخاصم فزاینده با تدبیر دولت بایدن و همکارانش به تفاهم تبدیل شود، ایالات متحده به توافق هستهای بازگردد و رفتار لجوجانه و غیرعاقلانه دونالد ترامپ جبران شود. اما در عمل این اتفاق نیفتاد و اگرچه بایدن در مورد همکاری با ایران و بازگشت به برجام سخنهایی را بر زبان آورد ولی در نهایت اقدام عملی به نفع برجام و توافق هستهای صورت نگرفت. در آن موقع گفته شد که چون دولت ایران سال آخر فعالیتش را میگذراند، جو بایدن و همکارانش تصمیم گرفتهاند با دولت بعدی که زمان فعالیت طولانیتری دارد به توافق برسند تا توافق حاصلشده از اطمینان بیشتری برخوردار شود اما این موضوع به طور رسمی اعلام نشد و در اظهارات رسمی تصریح میشد که گفتوگوها جریان دارد.با پیروزی سیدابراهیم رییسی در انتخابات ریاستجمهوری و به قدرت رسیدن وی، به ویژه در داخل ایران امیدها برای پایان دادن به مذاکرات و برچیده شدن تحریمها بیشتر شد چراکه تصور میشد دولت رییسی از قدرت و اختیار بینظیری برای پایان دادن به مذاکرات وین و رفع تحریمها برخوردار است اما انتصاب یک مخالف برجام به ریاست گروه مذاکرهکننده و رفتار وی، هم چنین بهانهجویی و عدم همکاری و همراهی طرف آمریکایی با رفع تحریمها، رفتهرفته امید ایرانیان را به ناامیدی تبدیل کرد. ایرانیان واقعا نمیدانند که در گفتوگوهایی که در وین و دوحه انجام شده، چه گذشته است و اینکه طرف آمریکایی، مقامات ایرانی را به طرح خواستههای غیرمرتبط با تحریمهای هستهای متهم میکنند. اما توضیح نمیدهند که این خواستهها چیست؟ در طرف مقابل ایرانیها نیز آمریکاییها را به عدم پذیرفتن مسوولیتهای خود در بازگشت به برجام و رفع تحریمها متهم میکنند. اکنون این پرسش مهم وجود دارد که در موضوع برجام و مذاکرات برای رفع تحریمها و پایان اقدامات خصمانه آمریکاییها، چرا از تشریح مذاکرات برای شهروندان ایرانی پرهیز میشود؟
حتی در نشستهای غیررسمی برای کارشناسان، روزنامهنگاران و تحلیلگران، اطلاعاتی که مقامات امنیتی بر زبان میآورند، اطلاعاتی تقریبا آشکار، سوخته و غیرمفید است. مقامات ایرانی چه در حوزه وزارت امور خارجه و چه در حوزه ریاست جمهوری، از اینکه دقیقا توضیح دهند که چه خواستههایی مطرح کرده و از این خواستهها، کدام یک با مخالفت طرف آمریکایی مواجه شده، پرهیز کردهاند. مقامات ایرانی از چه کسی هراس دارند؟
مقامات ایرانی و کارشناسان همکار دولت، آیا میترسند که دشمنان ملت ایران از این خواستهها مطلع شوند؟ آنان که خود طرف مذاکره هستند و یا دستکم متحد ایالات متحده هستند و به سرعت از خواستههای ایران در مذاکرات هستهای مطلع میشوند. حالا اگر دشمنان ایران از فهرست این خواستهها مطلع هستند آیا ملت ایران که به عنوان مالکان کشور ضرورتا باید از این فهرست خواستهها باخبر باشند نامحرم هستند؟ رفتار مقامات کشور چنان است که تنها شهروندان ایرانی از این خواستهها نباید مطلع شوند. به همین دلیل از بیان این خواستهها پرهیز میکنند.
البته قابل درک است که مذاکرهکنندگان ایرانی پس از پایان هر دوره مذاکره برای مشورت به جانب روسیه و چین میشتابند چراکه طی چهار سال گذشته که ایالات متحده از توافق هستهای خارج شده و تلاش کرده تا ایران را به زانو درآورد، این مسکو بوده که از ایران حمایت و حتی برای ایستادگی در مقابل ایالاتمتحده و اروپا، به نفع ایران از حق وتوی خویش هم استفاده کرده است. برخلاف آنچه از سوی برخی چهرههای داخلی و رسانههای فارسیزبان خارج از کشور تبلیغ میشود، در تمام ماههای گذشته رفتار اروپاییها به هیچ وجه اعتمادبرانگیز نبوده و اروپا و ایالاتمتحده با یکدیگر همدست شدهاند تا ایران را وادار به عدول از خواستههای خود کنند و جمهوری اسلامی ایران را به زانو درآورند. روشن است که قرار گرفتن روسیه و چین در کنار ایران، امکان به زانو درآوردن کشورمان را از اروپا و ایالاتمتحده گرفته است. به همین دلیل عجیب نیست رسانههای فارسیزبان که عمدتا به کشورهای اروپایی و یا ایالاتمتحده وابسته هستند و از آنها بودجه دریافت میکنند از نزدیکی ایران به روسیه و پدید آمدن حاشیه امن برای تهران ناخرسند و حتی عصبانی باشند، چنانکه در هفتههای اخیر به اشکال گوناگون این نارضایتی را بروز دادهاند و به ویژه از زبان مخاطبان ایرانی خویش، این نزدیک شدن را خطرناک توصیف کردهاند.
روند گفتوگوهای ایالاتمتحده و ایران هنوز جریان دارد. راهاندازی سانتریفوژهای ۶ -IR که چندی پیش ایران نوید اجرای آن را داده و مقامات آژانس بینالمللی انرژی هستهای را از این تصمیم مطلع کرده بود، ممکن است این فکر را تایید کند که ماندن ایران در توافق هستهای و طولانی شدن گفتوگوهایی که البته کمتر ثمربخش و مفید بوده است حاشیه امنی برای تهران ایجاد میکند تا در پرتو آن برنامههای هستهایاش را به نحو غیرقابل مهاری توسعه دهد. تهران همچنین بر این باور است که حتی اگر همه تحریمهای ایالاتمتحده باقی بماند و رفتار فعلی اروپاییها نیز ادامه پیدا کند، ماندن در توافق هستهای و تداوم گفتوگوهای هر چند بیحاصل حاشیه امنی را برای ایران پدید میآورد که در سایه آن ایران گام به گام به پایان ضربالاجلهای تمهیدشده در توافق هستهای که با قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت تضمین شده نزدیک و نزدیکتر میشود و علاوه بر آن به خاطر عدم بازگشت آمریکا به برجام، برنامه هستهایاش را با قوت تمام به پیش برده و به نقطه غیرقابل بازگشت رسیده است.
نگرانی واشنگتن و متحدان اروپاییاش هم، همانگونه که بارها در بیانیههای مختلف و مصاحبه مقاماتشان بیان کردهاند، همین توسعه تصاعدی پیشرفتهای هستهای ایران و رسیدن زمان رهایی ایران از محدودیتهای اعمالشده در توافق هستهای است. این تناقض در اهداف و خواستها گامبهگام طرفین را بیشتر به منازعه نزدیک میکند؛ منازعهای که ممکن است مراحل نهایی آن ارجاع پرونده کشورمان به شورای امنیت و صدور قطعنامه علیه ایران باشد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 توهم کنترل تورم با رونق تولید
✍️علی رضاییان
اقتصاد رفتاری یک دستاورد بزرگ در زمینه نحوه تصمیمگیری انسان دارد. این اصل مهم بیان میکند که ذهن انسان بهگونهای طراحی شده است که راهحلهای سریع برای مسائل مهم ارائه کند. به عبارت دیگر، در ذهن بشر راهحل درست اغلب راهحلی است که سریع به ذهن میرسد و این راهحلها اغلب ساده هستند. از طرف دیگر، به قدری در این فرآیند، تصمیمگیری سریع اتفاق میافتد که حتی فرصت تردید در درستی تصمیمها ایجاد نمیشود.
تصمیمات مدیریتی و کارشناسی هم از این آسیب مصون نیستند. بهطور مثال، گزارههایی در گزارشها و صحبتهای کارشناسی وجود دارد که همه بر آنها توافق دارند؛ ولی با تفکر بیشتر میتوان درک کرد که این گزارهها راهگشا نیستند. یکی از این گزارههای درست ولی غیرکاربردی رابطه تورم و تولید است. این گزاره بارها و بارها تکرار شده است که برای کنترل تورم باید تولید را تقویت کرد! البته این گزاره در نگاه اولیه منطقی و درست به نظر میرسد؛ ولی این گزاره برای اقتصاد ایران درست نیست و در بهترین بیان باید این گزاره را غیرکاربردی دانست.
عدم موفقیت در کنترل تورم بهرغم تاکید فراوان بر این گزاره یک شاهد قوی در اشتباه بودن این برداشت سیاستی است. شاید برای درک اشتباه بودن این برداشت بهتر باشد نگاهی به آمار اقتصادی در چهار دهه گذشته بیندازیم.
برای نشان دادن این موضوع میتوان از رابطه مقداری استفاده کرد. رابطه مقداری سابقه بسیار طولانی در مباحث اقتصادی بهویژه در موضوعات مربوط به رشد قیمتها (تورم) دارد. رابطه مقداری به این صورت است:
.M V = P Y
M پول
V سرعت گردش پول
P قیمت
Y تولید
این رابطه نشان میدهد برای انجام مبادلات در کل اقتصاد (سمت راست رابطه) به چه میزان پول (سمت چپ) نیاز است. سرعت گردش پول بعد از انقلاب بهطور متوسط حدود ۵ بوده است. به عبارت دیگر یک ریال هر سال ۵بار دست به دست میشود تا تولیدات نهایی در ایران توسط خریداران خریداری شود. در دورههای تورمی سرعت گردش پول به ۶/ ۸رسیده و در دورههایی تا ۸/ ۲پایین آمده است. نمودار زیر نشان میدهد رشد پول رابطه نزدیکی با رشد تولید اسمی (P Y) دارد.
رابطه مقداری یک پیشبینی دارد؛ اگر مقدار پول در اقتصاد زیاد شود، بخشی برای پوشش مبادلات جدید ناشی از افزایش تولید اختصاص میباید و مازاد آن باعث افزایش قیمت میشود. اگر رشد پول را نتوان کاهش داد، بالاخره قیمتها باید افزایش یابد.
در دوره بعد از انقلاب، رشد حجم پول بهطور متوسط ۲۳درصد و رشد گردش پول بهطور متوسط یکدرصد بوده است؛ یعنی مجموعا رشدی ۲۴درصدی. از طرف دیگر، رشد تولید واقعی بهطور متوسط ۳درصد و رشد قیمتها (تورم) بهطور متوسط ۲۱درصد بوده است؛ یعنی مجموعه رشد تولید اسمی همان ۲۴درصد بوده است.
کسانی که سیاست کنترل تورم از مسیر تولید را تبلیغ میکنند، یا نظریات اقتصادی را نمیدانند یا با سختیهای ایجاد یک واحد درصد رشد بیشتر آشنا نیستند، چه برسد که بخواهند با توجه به متوسط متغیرهای ذکرشده در بلندمدت رشد اقتصادی ۲۰درصدی را برای سالهای پی در پی برنامهریزی کنند تا تورم در حدود ۵درصد بماند. دقیقا به همین دلیل است که در کتابهای اقتصادی، همواره بر کاهش رشد پول بهعنوان سیاست اصولی و عملی برای مهار تورم تاکید میشود. دهههاست اقتصاددانان روی عوامل موثر بر رشد اقتصادی مطالعه میکنند و اگر این مطالعات یک دستاورد داشته باشد، این است که افزایش پایدار رشد اقتصادی کاری دشوار است. رشد اقتصادی در بخش واقعی اقتصاد اتفاق میافتد. برای ایجاد رشد اقتصادی باید انباشت سرمایه از طریق افزایش سرمایهگذاری بیشتر شود، نیروی کار و کیفیت نیروی کار افزایش یابد و بهرهوری در کل اقتصاد ارتقا یابد. برای ایجاد رشد اقتصادی بالاتر باید هر یک از این بخشها عملکرد بهتری داشته باشند. بهطور مثال برای افزایش سرمایهگذاری باید پسانداز داخلی را تشویق کرد یا از پساندازهای بینالمللی استفاده کرد، از این رو باید کارآیی نظام مالی را ارتقا داد تا خانوارها را به پسانداز بیشتر تشویق کند و پساندازها را به مولدترین سرمایهگذاریها تخصیص دهند. این در حالی است که در سالهای گذشته همواره تاکید بر کاهش دستوری نرخ سود در اقتصاد بوده است. چطور میتوان خانوارها را به پسانداز بیشتر تشویق کرد؛ درحالیکه به واسطه پایین نگه داشتن نرخ سود در شبکه بانکی آنها از دستاورد واقعی اقتصاد محروم میشوند؟
پایین بودن نرخ سود در شرایط تورمی باعث شده است تا خانوارها پسانداز خود را کاهش دهند و مقدار محدود پساندازهای خود را بهصورت زمین، طلا یا ارز که داراییهای غیرمولد هستند، نگهداری کنند. در دهههای قبل عدم تمایل بخش خصوصی با سرمایهگذاری دولت یا سرمایهگذاری خارجی جبران میشد.
اما در دهه اخیر بهدلیل کاهش درآمدهای نفتی دولت، سرمایهگذاری دولت بهویژه سرمایهگذاری در زیرساختها کاهش یافته و روابط بینالمللی امکان سرمایهگذاری خارجی را از بین برده است.
سالهاست ساختارهای بازار کار اصلاح نشده است و نرخ بالای بیکاری بهویژه در میان جوانان و مشارکت پایین جمعیت فعال بهویژه مشارکت پایین زنان ناکارآییهای بازار کار را نشان میدهد که برنامه منسجمی برای ارتقای بازار کار ایجاد نشده است. بهرهوری نیز به واسطه شرایط کسبوکار نامساعد چشمانداز روشنی ندارد. بخشنامههای متعدد فضای کسبوکار را نااطمینان کرده است و بخشهای مختلف اقتصاد با انحصارهای قانونی روبهرو هستند. نتیجه انحصار هم مشخص است. انحصارگر کمتر تولید میکند تا به قیمت بالاتر بفروشد. هیچ انحصارگری بیشتر تولید نمیکند یعنی علاقهای به رشد ندارد؛ چون رشد باعث کاهش قیمت کالا و از بین رفتن سود انحصارگر میشود. همه اینها دشواری ایجاد رشد اقتصادی را در ایران نشان میدهد که در دهه اخیر رشد اقتصادی را در مسیر نزولی قرار داده است.
سیاست مبارزه با تورم از طریق ایجاد رونق تولید وقتی بیاثرتر میشود که اغلب اقدامات اجرایی این سیاست (کاهش نرخ سود در اقتصاد و اعطای اعتبارات از منابع بانک مرکزی) از طریق افزایش حجم پول در اقتصاد است. تاکید بر پایین نگه داشتن نرخ سود، اقتصاد ایران را در مقابل شوکهای متنوع بیرونی آسیبپذیر ساخته است.
یکی از این آسیبها گسترش شرکتهایی است که تنها به مدد نرخ سود پایین فعالیت مقرون به صرفه دارند و با حذف این رانت متحمل زیان میشوند؛ در ادبیات اقتصادی که بعد از بحران بدهی۲۰۰۸ و متعاقب آن کاهش نرخهای سود پایین برای دورهای طولانی بهوجود آمد به این شرکتها، بنگاههای زامبی گفته میشود. بنگاههایی که با نرخ بهره پایین زنده هستند و بهرهور نبودن آنها با افزایش نرخهای بهره مشخص میشود.
صنعت خودرو نمادی از این بنگاهها است. حتی اگر بتوان با کاهش نرخ سود رونق اقتصادی محدود و زودگذر ایجاد کرد، این سیاست از طریق تشویق رشد پول و ایجاد تورم، مسلما به هدف خود که کاهش تورم است کمکی نمیکند. از این تجربیات باید نتیجه گرفت که راهکار مهار تورم در بلندمدت کاهش رشد عرضه پول و اجرای سیاست پولی مستقل است.
برخیسعی میکنند با تاکید بر رشد اقتصاد، کنترل تورم را به حاشیه برانند. در مقابل این عده باید یادآوری کرد که پول ملی نماد داخلی و خارجی اقتدار ملی است. سیاستهایی که با ایجاد تورم پایدار به تورم دامن میزند و اقتدار ملی را به چالش میکشد، نمیتواند به شکوفایی اقتصاد ملی کمک کند. از طرف دیگر، ایجاد تورم، نقض حقوق مالکیت افرادی است که دارایی خود را بهصورت پول ملی دارایی یا سپرده نگهداری میکنند.
کسانی که با سادهسازی، کنترل تورم را به بهبود رشد و افزایش رشد را به کاهش نرخ سود در اقتصاد گره میزنند، یا اقتصاد نمیدانند یا برای حفظ خود این گزارهها را تکرار میکنند.
مطالب مرتبط