🔻روزنامه تعادل
📍 حذف شاخص کل منطقی است؟
✍️ پیام الیاس کردی
بازارها یک نماگری دارند که حال بازار را نشان میدهد. ما مدتهاست اعتراض داریم که شاخص کل نمیتواند حال بازار را نشان دهد. برای مثال روزهایی بود که بورس بهشدت منفی بود و تعداد نمادهای منفی در بازار بهشدت زیاد بود، شاخص کل به آن اندازه نماگر روند منفی را خوب نشان نداد. یا بدتر از آن بعضی روزها بازار منفی بوده است، ولی شاخص کل مثبت بوده است. در گزارشاتی که داده میشود، چه در دولت قبل و در چه دولت جدید شاخص کل مهمتر نشان داده میشود. در صورتی که واقعا شاخص کل نماگر وضعیت بازار نیست. به صحبتهای سخنگوی دولت اعترض دارم. اینکه فرمول و مبنای محاسباتی شاخص اشکال دارد که بحث جدایی است. ما بر این باوریم که شاخصسازی هم با یکسری گروهها در یک روزهای خاص انجام میشود و شما میدانید که هر بار مقامات بخواهند راجع به بورس صحبت کنند. در رابطه با حال بازار و مصوبات صحبت نمیکنند، کلمه شاخص کل در اخبار میآید، در مجلس شنیده میشود، از زبان سخنگوی دولت بیرون میآید و این باعث میشود که شاخص کل زیاد و زیادتر شود. ما چندین بار بحث شاخص کل را مطرح کردهایم. شما فکر میکنید که اگر این بحث را کنار بگذاریم که از شاخص سوءاستفاده میشود. معیار مناسب برای به دست آوردن عیار کلی بازار شاخص هموزن میتواند باشد. اگر قرار است که ما یک کار کارشناسی کنیم که فردا روز دوباره مجبور نشویم برای حذف یا تغییر آن اقدام کنیم، میشود کارگروهی درست کرد از فعالین بازار، صندوقهای سرمایهگذاری، سبدگردانها، کارگزاریها و حتی کارشناسان کد فعال هم باشند، اینها یک تصمیمی را بگیرند و یک پیشنهادی را به سازمان ارایه دهند و آن اجرا شود. حال مساله ما این نیست که عدد آن بالا یا پایین باشد، نماگر درستی باشد. ما باید کلیت بازار را نگاه کنیم و شاخص هموزن میتواند خیلی خوب باشد. ولی در بورس امریکا وقتی میخواهند گزارش بدهند، سهمهای بزرگ بازارشان را یک مبنایی در تمام صنایع نظر میگیرند. مثلا میگویند مبنای اینکه عملکرد بایدن در بازار سهام امریکا چگونه بوده است. کلیت بازارشان را نگاه میکنند، میگویند در ماهی که گذشته است، کلیت بازار منفی بوده است و چنین شرایطی داشتهایم، ولی ما میدانیم که با یک گروهی مثلا خودرویی یا با گروه فلزی به راحتی شاخص را بالا و پایین میکنند و تا آن تیم کارشناسی شکل نگیرد، ما نمیتوانیم صحبت دیگری را کنیم. ما از آن سری که شاخص را مبنا قرار دادهایم، سود نقدی بازده را در آن اضافه کردیم. بعضی شرکتهای سرمایهگذاری بودهاند که دوبار آنها را حساب کردهایم و باعث شد که عدد اشتباهی باشد. یعنی وقتی رشد آن را ما مقایسه میکنیم، رشد آن رشد غلطی است.
برای مثال وقتی سود نقدی را شرکتها بین سهامداران خودشان تقسیم میکنند، شاید این پروسه ۸ ماه طول بکشد، ولی همان روز بعد روی شاخص اثرگذار است. به همین دلیل است که ما باید مردم را به سرمایهگذاری غیرمستقیم تشویق کنیم، سبدگردانهای ما یکی از معیارهایی که به مشتری نشان میدهند. اینکه از شاخص چقدر جلو یا عقب هستند، آنها هم دچار مشکل هستند، یعنی آنها هم یک معیار درستی ندارد. شاخص یک مبنای غلط است نه تنها برای سهامداران خرد، برای مدیران دارایی که دارایی تحت مدیریتشان بسیار بالا است و آدمهای پر سابقهای هستند.
🔻روزنامه کیهان
📍 ۲۳ تیرماه روسیاهی آمریکا در ۲ پرده
✍️ مسعود اکبری
امروز ۲۳ تیرماه روزی مهم در تقویم کشورمان است. این تاریخ یادآور ۲ واقعه مهم و درسآموز است، یکی راهپیمایی تماشایی و حماسی مردم عزیز ایران در تیرماه ۷۸ و دیگری امضای برجام در تیرماه ۹۴.
شاید در ظاهر این دو رویداد هیچ شباهتی با یکدیگر نداشته باشند، اما با دقت در جزئیات، نکات قابل تأملی به دست میآید. نکاتی که از شباهتهای این دو واقعه حکایت میکند.
۱- اولین شباهت این دو رویداد، خطای محاسباتی آمریکا در رویارویی با نظام جمهوری اسلامی ایران و مردم فهیم و بصیر کشورمان است. مقامات آمریکایی- اعم از دموکرات و جمهوریخواه- شناخت صحیحی از ملت ایران ندارند. این عدم شناخت، خطاهای محاسباتی متعددی را در دستگاه حاکمیتی آمریکا در موضوع ایران رقم زده است.
برجام، یکی از نمونههای اخیر و مهم در این خصوص است. مقامات آمریکا و تروئیکای اروپا (انگلیس، فرانسه، آلمان) به خیال خام خود تصور میکردند که پذیرش برجام از سوی ایران به معنای پذیرش سلطه غرب و کوتاه آمدن از مولفههای قدرت کشور است. سران آمریکا و اروپا به طرز احمقانهای تصور میکردند که به فاصله کوتاهی پس از امضا و اجرای برجام، برجامهای ۲ و ۳ نیز در موضوعاتی همچون توان دفاعی و موشکی و قدرت منطقهای ایران کلید خورده و مولفههای قدرت ایران یکی پس از دیگری از کار افتاده و فشل میشود.
در فتنه تیرماه ۷۸ نیز سران آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی تصور میکردند که کار نظام و مردم ایران تمام است. در همین رابطه، در سال ۱۳۷۷ رئیسوقت سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) در گزارشی مدعی شد که «در سال ۱۹۹۹ میلادی- ۱۳۷۸ شمسی- در ایران انتظار حوادثی را داریم که در این بیست سال گذشته- یعنی از اوّل انقلاب تا آن سال -
بیسابقه است.» در یک نمونه دیگر، ۲۲ تیر ۱۳۷۸ نخستوزیر وقت
رژیم صهیونیستی اعلام کرد «گزارش جزءبهجزء بحران در ایران را از موساد دریافت میکنم. آشوب در تهران کل معادلات صلح خاورمیانه (سازش و معامله فلسطین) را به نفع اسرائیل تغییر خواهد داد.»
نشریه آمریکایی میدل ایست نیز در روزهای ابتدایی تیرماه ۷۸ در گزارشی نوشت: «بیشتر ناظران بر این اعتقادند که تابستان امسال شاهد یک آزمون حیاتی قدرت در ایران خواهیم بود.»
اما ملت ایران با حضور در راهپیمایی سراسری و باشکوه ۲۳ تیرماه ۷۸، بساط فتنه و آشوب را جمع کرده و سیلی محکمی بر گوش آمریکا و پادوهای آن در داخل کشور نواخت.
۲- یکی دیگر از شباهتهای برجام و فتنه ۷۸ به نقش شبکه همکار داخلی و یا همان دنبالههای دشمن در داخل کشور مربوط میشود. این طیف هم در برجام و هم در فتنه ۷۸، منافع ملی و عزت مردم ایران را نشانه گرفته و در پازل دشمن بازی کرد.
در ماجرای فتنه ۷۸، پروژهای پیچیده و چندلایه از سالها قبل طراحی و تنظیم شده بود. یکی از بخشهای اصلی این پروژه ضدایرانی، قتلهای زنجیرهای بود. جریان فتنه در آذرماه ۱۳۷۷ در اقدامی مغرضانه و مشکوک، چند نفر از مخالفان بیآزار نظام را به قتل رساند. نکته قابلتأمل اینجاست که برخی از قربانیان از مترجمین آثار ضداسرائیلی و ضدصهیونیست بودند. حدود ۷ ماه پس از این واقعه، بخش دیگری از پروژه جریان فتنه اجرا شد. بر همین اساس در تیرماه ۷۸ روزنامه سلام، اصلاح ضروری قانون مطبوعات را به دروغ به یکی از متهمان قتلها در وزارت اطلاعات نسبت داد و تهییج و ترغیب بخشی از دانشجویان برای آشوب کلید خورد. در ادامه و در نیمه دوم تیرماه ۷۸ کشور درگیر آشوب و التهاب شد و فتنهانگیزی پادوهای دشمن در ۱۸ تیر به اوج رسید.
«ریچارد پرل» سناتور یهودیالاصل و سابق آمریکایی و معاون وزیر دفاع
در دولت «رونالد ریگان» پیش از این گفته بود: «ایران عراق نیست که بتوان مانند صدام خیلی زود از پای در بیاید حمله نظامی به ایران یعنی شکست محض و هزینههای جبرانناپذیر. سقوط ایران باید از روشهای نرم و متفاوت دیگری پیش برود. شاید واژه نفوذ بهترین واژه باشد که البته در زمان دولت اصلاحات هم فرصتهای مناسبی به وجود آمد مثل ماجرای ۱۸ تیر که مقدمات طراحی برای تغییر حکومت ایران زده شد.»
نکته قابل توجه اینجاست که در فتنه ۷۸ برخی خواص با سکوت و برخی دیگر از خواص نیز با دفاع از فتنهگران، آب به آسیاب دشمن ریخته و در نزد افکار عمومی و ملت ایران مردود شدند.
در برجام نیز فعالین تندروی طیف مدعی اصلاحات و جریان غربگرا همصدا با مقامات آمریکایی و صهیونیستی، از یکسو بر گره زدن معیشت مردم به برجام اصرار ورزیده و از سوی دیگر اجرای برجام موشکی و منطقهای و تعمیم توافق هستهای به دیگر مولفههای قدرت ایران را عادی و طبیعی و ضامن گشایش اقتصادی! و پیشرفت کشور! جا میزدند.
۳- از دیگر شباهتهای برجام و فتنه ۷۸، تقلای دشمن برای ایجاد جنگ داخلی و آشوب و التهاب در کشور بود. در غائله فتنه ۷۸ روزنامه نشاط- از پایگاههای اصلی جریان فتنه- صراحتا از آشوبگران و اغتشاشگران با عنوان «جنگجویان دلیر»! نام برد. همزمان مقامات رژیم صهیونیستی نیز مدعی شده بودند که آشوب در تهران کل معادلات غرب آسیا را به نفع اسرائیل تغییر خواهد داد.
در ماجرای برجام نیز جریان فتنه در داخل کشور به صورت مستمر
در پی آن بود که با ایجاد دوگانههای دروغین از جمله
«هستهای- معیشت» و «موشک- معیشت» و... آشوب و التهاب را در کشور کلید بزند.
در حقیقت یکی از اهداف اصلی جریان فتنه در دولت قبل این بود که هرگونه گرانی و مشکلات معیشتی را ناشی از عدم اجرای خواستههای برجامی آمریکا از سوی ایران جا بزند. بر همین اساس، غائله آبان ۹۸ نیز در همین پازل قابل تعریف است.
سردبیر نشریه صدا (ارگان حزب اتحاد ملت)- ۱۶ آذر ۹۸- با اشاره به غائله آبان ۹۸ و نحوه اجرای طرح سهمیهبندی بنزین گفته بود:
«چرا روحانی چهار روز قبل از گرانی بنزین آنگونه سخنرانی میکند؟ کدام رئیسجمهور اعلام کرده بود که فلانقدر کسری بودجه داریم؟ آقای روحانی در یزد از کسری بودجه گفت و یکسری حملات هم به رئیسی انجام داد. همین روش را در کرمان به شکلی دیگر ادامه داد. مهمتر از همه اینها اعلام کرد به توافقات پشتپرده هم پایبند است؛ همه اینها، یعنی روحانی میخواهد به هر قیمتی شده، دوباره با آمریکا مذاکره
کند.»
وی در ادامه تصریح کرد: «اینجا بود که قمار کرد. وقتی دید چیزی دستش ندارد، بنزین را گران کرد تا جامعه به شرایط اقتصادی واکنش نشان دهد؛ فشار از پایین اتفاق بیفتد تا در بالا چانهزنی کنند که مذاکره انجام شود. میگویند وزیر اطلاعات در جلسه دولت هشدار داده اگر بنزین را گران کنید، جامعه بههم میریزد و روحانی خندیده است. اینکه میگویند گران کردن بنزین تصمیم غیرکارشناسی و اطلاعرسانی آن هم غلط بوده؛ اتفاقاً از نظر روحانی، تصمیم هم کارشناسی بوده و هم نحوه اطلاعرسانی- در واقع اطلاعنرسانی- درست بوده تا جامعه بیشتر عصبانی شود»!
۴- و اما یکی دیگر از شباهتهای فتنه ۷۸ و برجام، نمایش بدون روتوش دشمنی عمیق آمریکا با مردم ایران است. در فتنه ۷۸ آمریکا و پادوهای آن در داخل کشور تقلا کردند تا هرطور شده دامنه آشوب و التهاب را گسترش داده و زمینه افزایش تحریمها را فراهم کرده
و با کشاندن مردم به خیابان، آرامش را از کل جامعه سلب کنند.
در برجام نیز آمریکا در هر سه دولت اوباما، ترامپ و بایدن به صورت فاحش تعهدات خود را نقض کرده و بارها برجام را لگدمال کرد و در نهایت از آن خارج شد. رهبر معظم انقلاب در مهرماه ۹۴ در نامه حکیمانه(که به شروط ۹گانه مشهور شد) خطاب به رئیسجمهور وقت تاکید کردند: «جنابعالی با سابقه چند دهه حضور در متن مسائل جمهوری اسلامی، طبعاً دانستهاید که دولت آمریکا، در قضیّه هستهای و نه در هیچ مسئله دیگری، در برابر ایران رویکردی جز خصومت و اخلال در پیش نگرفته است و در آینده هم بعید است جز این روش عمل کند. اظهارات رئیسجمهور آمریکا در دو نامه به اینجانب مبنی بر اینکه قصد براندازی جمهوری اسلامی را ندارد، خیلی زود با طرفداریاش از فتنههای داخلی و کمک مالی به معارضان جمهوری اسلامی، خلاف واقع
از آب درآمد.»
ایشان در بخش دیگری از این نامه تاکید کردند: «چگونگی رفتار و گفتار دولت آمریکا در مسئله هستهای و مذاکرات طولانی و ملالآور آن، نشان داد که این نیز یکی از حلقههای زنجیره دشمنی عنادآمیز آنان با جمهوری اسلامی است.»
متاسفانه دولت قبل در مسئله برجام دچار قصور و تقصیرهای متعدد شد و این مسئله خسارتهای بزرگی به کشور و مردم تحمیل کرد. در دولت قبل قواعد بدیهی از جمله «توازن تعهدات»، «همزمانی اجرای تعهدات»، «اخذ تضمین از طرف مقابل» و «پیشبینی برگشتپذیری امتیازات واگذارشده در صورت نقض عهد» که قاعده عقلی هر قرارداد عادی حقوقی است رعایت نشد و عملاً توافق، به شکل دو مرحلهای یعنی «واگذاری نقد و یکجای امتیازات در مقابل وعدههای نسیه تدریجی و فاقد ضمانت طرف مقابل» تدوین و اجرا شد.
۵- و اما دیگر تشابه برجام و فتنه ۷۸ در نوع رابطه «امام» و «امت» و به عبارتی رابطه «ولیفقیه» و «ملت» است. هم در فتنه ۷۸ و هم در برجام، درایت و هدایت داهیانه رهبر معظم انقلاب و بصیرت و هوشمندی مردم، نقشههای دشمن را نقش بر آب کرده و رویارویی با ایران را برای آنان به کابوسی تلخ و وحشتناک بدل کرده است.
حالا ۲۳ سال پس از فتنه ۷۸ و ۷ سال پس از امضای برجام، جریان فتنه به عنوان بانی اصلی مشکلات موجود نه تنها مورد بازخواست قرار نگرفته، بلکه با پررویی و وقاحت، از مردم و نظام طلبکار شده و خود را مصلح معرفی کرده و ادعا میکند که مورد ظلم واقع شده است. تنها راه مقابله با این جریان مخرب، برخورد قاطع و عبرتآموز است. «بانیان مشکلات موجود» و «قاتلان امید مردم» هیچ جایی در میان ملت ایران ندارند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 بازخوانی گذشته، عبرت آینده
✍️ دکتر محمدعلی فیاضبخش
از اواسط دوران حکومت محمدرضا پهلوی و به خصوص دههی آخرش، موقعیت متدیّنان و مبادیان به ظواهر شرع چنان شدهبود، که مرزی سنگین و گاه خصمین میان خود و جامعهی به اصطلاح آزاد آن روز احساس میکردند. این مرز سنگین و آن ثقل پر تنش به جایی رسیدهبود که اگر کافه یا رستورانی بدین امر شهره میشد که مثلا جوّ غالبِ پذیرشش خانمهای باحجاب است یا حتی بسنده به این مقدار، که خانم محجبه و خانوادهاش در آن مکان نگاه سنگین و بیاحترامی نمیبیند، مقیّدان به حجاب برای ورود بدان محل سر میتکاندند و دست میافشاندند و مغرورانه و سربالاگرفته بدان مکان پای مینهادند.
با رویداد انقلاب، این توقع بهجا و به حق مینمود، که حرمت همزیستی و احترام به شئونات فردی و اجتماعی فزونتر از پیش، در صدر نگاه مردم و حاکمیت، هردو، قرار گیرد و نه تنها تقابل و قطبیسازیای که در رژیم گذشته میان دو قشر «متشرّعان » و «کمتر مقیّدان» ایجاد شده بود دوباره سر برنکشد؛ بلکه به الفت و انس و حرمت متقابل، راه برای گفتوگو و دیالوگ سازنده ومؤثر باز شود؛ که چنین نشد، هیچ؛ هر سال بر اساس هیجانات و سلیقهها و طرحوارههای ذهنی و احساسیِ کسانی که همیشه تریبوندار بودهاند و کمتر مردمدار، جز کدورت و گاه درگیری در این مقوله عاید جامعه نگردید.
از دگرسو پدیدههای دریده و عجوزههای درنده و چریدهای به نامهای مختلف که زیر گوش وزارت خارجهی امریکا مواجب میگیرند و از دور با عربده به تحریک زنان و دختران کشور میپردازند- که کشمکش و کشوقوس خیابانی و اِعمال قانون و احیاناً بیحرمتی نوش جان شما؛ و دریافت جیرهی مزدوریِ آنسوی مرزیاش گوارای وجود ما!- زاییدهی همین داستان اولویتناشناسیها و تعریف دلخواه و سلیقهایِ حجاب است، که همهی امر و نهی به معروف و منکر را در شعارها و پرخاشهای زیر لوای «حجاب» محدود کردهاند؛…و کاش کسانی این بدیهی را میفهمیدند و اینگونه امروز بر سر شاخ بن نمیبریدند.
آیا کسانی که خودمختار و فراقانونی امریّه و دستورالعمل و بخشنامه در محدودسازی خدمات اجتماعی به گروهی از شهروندان صادر میکنند، نمیبینند روزی را در همین نزدیکی؛ نه زبانم لال در زوال نظام، بل در بقا و ادامهی قرارِ همین نظام؛ که این دوقطبی باحجاب و بدحجاب-که هر سال داغترش میکنند- چه مصیبتهای دیگری را پیامد خود خواهد کرد؟ و چه خصومتهایی را همسایه به همسایه به زوایای جان جامعه درخواهدافکَند؟
آقایان هرروز از پدیده و پروژهی نفوذ میگویند و از قضا من یکتنه به اشدّ وجه باورمند «تئوری توطئهی نفوذ»ام. ابا ندارم بگویم که آنچه امروز و این روزها، هر روز نوبرانه به صورت دستورالعملهای فراقانونی و بخشنامههای سازمانی و اوامر معروفی و نواهی منکراتی بر سر و روی جامعهی خسته و نیمفسرده و نشاطباخته و رمقِ معیشت ازکفوانهاده باریده میشود، شاید بیتأثیر از اتاقهای نفوذ نیست؛ وگرنه در وانفسای هزار و یکشبِ تنگی معیشت و هزار و یکروزِ افتاده در مضیقت و بلوای تبدیل قرارِ دلها به ارتعاش و هزیمت و بارش سنگ فتنه از منجنیق مواجبگیرانِ بیرون مرزها و بربریّت و تشدید سختی از سوی قدرتهای سختِ خوکرده به سبعیّت، کدام عاقلی باور میکند که این بلوای اخیرِ باحجاب و بدحجاب یک امر طبیعیِ عادتشدهی همهسالی است و به راستی به دغدغهی عفاف است و حجاب؟- بگذریم که اختلاط و مغالطات واژگانی و مفهومی در این سالیانِ بلبشوی سلیقهها، چه جفایی را بر پاکدامنان به حکم آن که حجابشان در سلیقهی حضرات نمیگنجید روا داشت و دو کلیدواژهی عفاف و حجاب را مغالطهگرانه مترادف و یکسان پنداشت-؛ بگذریم .
در میان قُلقُل آشِ خالهی تعدیل و واقعیسازی قیمتها و جرّاحی اقتصاد در دلِ روزگار تشدیدِ تحریمها و عدم پیشرفت مذاکرات و هزار گرهی کورِ دیگر و صدها زلف آشفته، موچین به دست(!) پروای زینت زیرابرو کردهاند؛ آن هم نه در عروسیِ خاله؛ که در اوج عزای او !
«اعتبارِ اولیالابصار»، راستی توصیهی قرآنی به چه کسانیاست؟ به تحریککنندگان دریده و عربدهجوی آن سوی مرزهای فتنهجو؟ یا مروّتْمرامهای سنجیدهگو و آیندهنگر و سلامتخوی!؟
فاعتبروا یا اولیالابصار !
🔻روزنامه اعتماد
📍 سفر بایدن و هژمونی منطقهای ایران
✍️ محمدصادق جوادیحصار
بسیاری از تحلیلگران به دنبال رمزگشایی از سفر بایدن به منطقه و تحولات برآمده از آن هستند. اینکه بایدن تلاش میکند برا ساس یک مختصات جغرافیایی خاص سفرش را آغاز و تداوم بخشد، واجد معانی پنهانی است که ریشه در تحولات منطقهای، بینالمللی و جهانی دارد. باید توجه داشت که شرایط گفتوگوهای برجامی به نقطه تعیینکنندهای رسیده است. یعنی همه طرفها کاملا پذیرفتهاند، سمتی که باید به برجام بازگردد، نه ایران بلکه امریکاست و آنکه باید تعهداتش را اجرایی کند، امریکاست و نه ایران. اما امریکاییها همچنان از طریق فرافکنی به دنبال فضاسازیهای تخریبی هستند و اعلام میکنند، ایران باید با شرایط اعلامی ما به گفتوگوها بازگردد. از سوی دیگر شرایط جهانی و منطقهای به گونهای است که به امریکا برای اینطور رفتارهای تحکمی یکجانبه کمکی نمیکند. فراموش نباید کرد که امریکا در شرایط دشواری قرار دارد و بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند توافق است. آمدن بایدن به منطقه خاورمیانه در شرایط کنونی و دیدارهایش با رهبران رژیم صهیونیستی، عربستان و... حاکی از آن است که اقمار منطقهای امریکا نیازمند حمایت گسترده امریکا هستند و در برابر ایران شدیدا احساس ضعف میکنند. در واقع کشورهای منطقهای در مواجهه با ایران خود را به اندازهای فاقد ابزارهای قدرت میدانند که برای ایجاد بالانس منطقهای نیازمند ورود رییسجمهور امریکا شدهاند. یعنی هژمونی منطقهای ایران همه تلاشهای عربستان، صهیونیستها و... را بیاثر ساخته و ایران را در موضع برتر قرار داده است. بر این اساس درخواست از بایدن برای حضور در منطقه در راستای این ضرورت بنیادین صورت گرفته است که وزن کشورهای منطقه را در مواجهه با ایران کمی سنگینتر کند. کشورهایی که بهرغم همه ظرفیتهایی که برای آنها تدارک دیده شده، قادر به هماوردی با هژمونی ایران در منطقه نیستند و خود را نیازمند مساعدت امریکا میبینند. از سوی دیگر اخباری منتشر شده که روسها از ایران برای ادامه جنگ با اوکراین رسما درخواست کمک نظامی کردهاند.
پهپادهای ایران و حضور ایران در کنار نیروهای روسیه میتواند چرخش ویژهای در مناسبات جدیدی در سطوح منطقهای و بینالمللی ایجاد کند. من فکر میکنم مجموعه این اتفاقات پیش از دور جدید گفتوگوها یک وزنکشی مهم محسوب میشود که دورنمای تازهای را در خصوص گفتوگوها شکل میدهد. هم ایران و هم امریکا با تحولات تازه راهی میز مذاکرات خواهند شد و هرکدام منافع خود را دنبال میکنند. امریکاییها در دور جدید گفتوگوها که با حضور وزرای خارجه استارت میخورد، نمیتوانند دست برتر را داشته باشند و این ایران است که از تحولات تازه منطقهای دستاوردهای خاص خود را خواهد داشت. امریکاییها به دنبال آن هستند با نمایشهایی که در منطقه به راه میاندازند، خود را در موضع برتر قرار دهند، اما این تلاشها با واقعیتهایی که در بطن تحولات منطقهای جریان دارد، بیاثر خواهد شد. بنابراین باید منتظر روزهای آتی و تحولات بعدی باشیم تا مشخص شود دست امریکا تا چه اندازه در مذاکرات و رخدادهای بینالمللی پر یا خالی است؟
🔻روزنامه شرق
📍 ما چه خوبیم- ما چه بد هستیم!
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
وزیر محترم صنایع، معادن و تجارت (صمت) طی بیاناتی که در یک ویدئو منتشر شده اعلام کردهاند که ما از نظر تکنولوژی هیچ کموکسری نداریم و از نظر سرمایه نیز کمبودی وجود ندارد بنابراین همهچیز آماده و مهیا برای سرمایهگذاری برای تولید صنعتی است. یاد صحبت عادل فردوسیپور افتادم که میگفت؛ ما چه خوبیم! خب وقتی همهچیز داریم ولی صنعت و کشاورزی و خدمات ما به صورت وضع موجود است باید گفت ما چه بد هستیم.
البته فناوری و تکنولوژی از نظر برخی صاحبان اندیشه در جامعه ما و قاعدین بر صندلی مدیریت (و نه مجاهدان تلاشگر) امری بسیار ساده است و ظاهرا نه از مشاهده و علم و اطلاع فنی به دست میآید که بیشتر مدعی داشتن علم شهودیاند و مصداق این ضربالمثل هستند که از یک مدعی سؤال شد قاشق چگونه درست میشود، او گفت یک قطعه آهن را میگیرند، یک طرفش را میکوبند قاشق میشود و دم آن را میکشند دسته میشود.
واقعا چقدر شایسته است کشور ما که مهد تمدن باستانی و تنها کشور شیعه جهان است، از تکنولوژی بیگانه بینیاز باشد و این آرزوی هر ایرانی صرفنظر از قومیت و دین و هرگونه وابستگی دیگر است. البته همه میدانند و میدانیم که این نظر وزیر محترم تا چه حد بیپایهواساس است و به قول معروف اظهر من الشمس است و متأسفانه اینگونه بیانات در نظرات قاعدین مدیریت ملک ایران به فراوانی دیده میشود. شاید بگویند تکیه بر عبارت اظهر من الشمس خود حاکی از علم شهودی است. به این دلیل لازم میدانم چند مورد مسائل واضح مبتلابه جامعه را که به تکنولوژی و سرمایهگذاری نیاز دارد و وزارت صمت به آن بیتفاوت است و تنها داد سخن میدهد، بیان کنم تا این وزارت از آن تکنولوژی که در جیب دارد برای رفع مشکل مدد جوید.
میدانیم که وزیر محترم صمت در ابتدای انتصابشان گفتند که مسئله خودرو را دوساله حل میکنند و البته نگفتند که مسئله خودرو یعنی چه؟ ولی علیالقاعده خودروهای با تکنولوژی ۳۰ سال قبل و پرمصرف و به قول بعضیها ارابه مرگ را حداقل باید به سیستم محرکههای هایبرید، ترمز ABS و گیربکس اتوماتیک و ناوبری هوشمند مجهز میکردند. اگر این تکنولوژی را دارند و اعمال نکردهاند خیانت است و اگر ندارند پس چرا آن حرف را میزنند.
میدانیم فاز ۱۱ عسلویه (استخراج و تصفیه گاز دو منطقه پارس جنوبی) قرار بود توسط شرکت فرانسوی توتال انجام شود. هرچند در سالهای گذشته بسیاری از فازهای عسلویه توسط مهندسان ایرانی ایجاد شده و مایه فخر و مباهات است، اما چرا فاز ۱۱ همچنان معطل مانده است. خوب است از همان تکنولوژیهای پنهان در وزارتخانه برای احداث فاز ۱۱ کمک گرفته شود. اصلا آیا میدانند یک فاز عملیات در پارس جنوبی چه تکنولوژیهایی را نیاز دارد؟
جناب آقای وزیر لطفا بفرمایید یک واحد برای تولید سیستم ناوبری هواپیما و هلیکوپتر، یک واحد برای تولید موتور جت هواپیما و هلیکوپتر، یک واحد برای تولید لاستیک هواپیما و یک واحد برای تولید سوزن خیاطی از همان تکنولوژیای که دارید تأسیس شود تا از شر بیگانگان رهایی یابیم و حداقل سوزن خیاطی را در ایران تولید کنیم!
اندیشههای شوونیستی تنها مربوط به آنان نمیشود که برای ایران باستان به گزافه اسطورهسازی میکنند، این نوع اندیشهها نوعی ملیگرایی افراطی انحرافی است که ما را از دستیازیدن به فناوری پیشرفته بازمیدارد.
ملیگرایی افراطی انحرافی چهرههای مختلفی دارد. فرق نمیکند که کتاب پزشکی هاریسون را آتش بزنی و روغن بنفشه را معالج همه دردها بشماری یا بخواهی کاخ الیزه و کاخ سفید را حسینیه و مسجد کنی (اینکه کاخ کرملین را دست نمیزنند جای سؤال دارد) یا با نفی فرهنگ اسلامی ۱۴۰۰ ساله به دلیل قدیمیبودن، به موهومات ۲۵۰۰ سال قبل تمسک بجویی یا بگویی همه تکنولوژیها را داریم. اینها همه چهرههای موهومات واپسگرایانه است که حتما باید از آن دوری کرد.
اشتباه نشود تلاشهای بسیاری توسط مهندسان، پزشکان و سایر متخصصان ایرانی در تحقق سازندگی کشور صورت گرفته است و هرگونه ابداع، اختراع و نوآوری پسندیده و مورد حمایت باید باشد اما اینکه مدعی داشتن همهچیز باشیم انحرافی بزرگ و تخریب آینده کشور است.
آقای وزیر صمت و دیگران خودبزرگبین اندکی به اطراف ایران نظر بیفکنند که در زبالهها دستوپا میزنیم و رودخانههای ما آلوده، نخلهای ما خشک، زمینهای ما فروهشته، تالابهای ما خشکیده، نیروگاههای ما پرمصرف، اتومبیلهای ما ثروتسوز و بیمارکننده، مازوت ما پرگوگرد، راهآهن ما مستهلک و فاضلابهای ما به آب شرب آمیخته شدهاند. از آن تکنولوژی موجود جادویی و از آن سرمایه موجود استفاده کنند و راهی برای اصلاح آنها بیابند. اگر هم مدعی اسلام و پیروی از قرآن هستند، فقط همین آیه شریفه لم تقولون ما لا تفعلون، کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون را به یاد بیاورند تا در بیان خود اندکی اندیشه کنند و به یاد داشته باشند که به قول سعدی زبان در دهان خردمند، کلید شناخت درک و عقل و اندیشه فرد است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مخاطرات بیانیه اورشلیم برای ایران
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
اگرچه اولویت سیاست خارجی جو بایدن مهار چین و روسیه در قالب راهبرد موازنه قدرت بوده است، اما با سفری که به تلآویو کرده و قرار است بعد از آن به ریاض سفر کند، میتوان گفت که چرخشی در سیاست خارجی او به وجود آمده و در واقع او از رهگذر این چرخش قرار نیست که از میراث ترامپ اعتبارزدایی کند. بنابراین توجه به خاورمیانه در کنار مهار چین آن هم در چارچوب موازنه قدرت به روندها و سازوکارهای آینده سیاست خارجی بایدن تبدیل خواهد شد. بایدن برای تحقق سیاست خارجی خاورمیانهای خود تلآویو را اولین مقصد سیاست خارجی خود انتخاب کرده و به همین خاطر است که مقامات تلآویو در فرودگاه بن گورین برایش فرش قرمز پهن کرده و ناقوس این اتحاد راهبردی در قالب بیانیه اورشلیم برای تحقق سیاست خارجی خاورمیانهای بایدن بعد از وقفهای کوتاه به صدا در آمد. بیانیه اورشلیم و به عبارتی همان (برنامه همکاری راهبردی) بر اعلام مواضع مشترک تلآویو- واشنگتن در قبال توان هستهای، برنامههای موشکی، سیستم پهپادی، رفتارهای منطقهای و همچنین گروهای جهادی نیابتی ایران در منطقه غرب آسیا تاکید میکند.
از منظر نشانهشناسی، بیانیه اورشلیم بازتاب پیمان ابراهیم و به نوعی در تداوم دکترین اختاپوس تدوین و تنظیم شده است. این بیانیه تلاشی برای تمهید ترتیبات امنیتی و سپس مصونیت از نیات و تهدیدات تهاجمی ایران در قبال موجودیت تلآویو در منطقه غرب آسیا است. بنابراین تلاش مقامات تلآویو و واشنگتن در شرایط جدید تغییر در معادلات قدرت در خاورمیانه آن است که در سایه توان ملی و قدرت نظامی خود اجازه ندهند ایران بتواند به سلاح هستهای دست یابد.
افزون بر این در بیانیه اورشلیم بر حق دفاع تلآویو در قبال تهدیدات ایران تاکید شده و همین امر سبب شده است که برتری نظامی تلآویو از رهگذر حمایتهای لجستیکی واشنگتن تقویت شود. به همین خاطر است که واشنگتن به اعطای کمکهای ۳۸ میلیارد دلاری ده ساله برای برتری نظامی تلآویو و همچنین رسیدگی به تهدیدات نوظهور در منطقه حاضر شده است. به ویژه آنکه واشنگتن تلاش دارد در سایه این کمکهای نظامی سیستم سختافزار لیزرهای ضد پهپاد تلآویو موسوم به (پرتو آهنین) را تقویت و آسمان اسرائیل را در پی افزایش پرواز پهپادها و هواپیماهای بدون سرنشین در منطقه ایمن سازد. حال اگرچه ایران به واسطه موشکهای بالستیکی و اتکا به گروههای نیابتی و البته از رهگذر جنگ سایهها میتواند علیه همکاری راهبردی تلآویو- واشنگتن یا همان اجراییسازی بیانیه اورشلیم موازنه ایجاد کند، اما بیانیه اورشلیم نمیتواند بدون چالشها و مخاطراتی برای ایران باشد، چراکه بعید است که حلقه اتحاد و همکاری راهبردی طبق بیانیه اورشلیم فقط به تلآویو- واشنگتن محدود و منحصر شود، محققا این حلقه استراتژیک با دعوت محافل عربی گستردهتر نیز میشود. در این ارتباط عربستان تحت زعامت بنسلمان بیمیل در ورود به این حلقه استراتژیک نیست. انگارههای سایر محافل عربی نظیر: آلنهیان در امارت، آلخلیفه در بحرین و حتی آلثانی در قطر آن هم به واسطه استقرار پایگاه نظامی آمریکا در آن همچون انگارههای مقامات تلآویو است و این مجموعه رفتارهای منطقهای و موشکهای بالستیکی را عامل اصلی اختلال در نظم ژئوپلیتیکی در منطقه غرب آسیا میدانند.
بنابراین تلاش دارند که حلقه اتحاد آنها به منظور مهار ایران گسترش یابد. این مخاطرات با حضور مداوم آمریکای بایدن در خاورمیانه و با به قدرت رسیدن محتمل نتانیاهو در تلآیو افزونتر میشود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 علل ناکامی برنامههای توسعه
✍️ دکتر علی محمدیپور
با توجه به با ناکامی شدید برنامههای پنجم و ششم در دستیابی به اهداف تعیینشده و تحقق توسعه همهجانبه و همچنین اقدام دولت به تدوین برنامه هفتم، سوالات فراوانی درخصوص علل شکست برنامهریزی در ایران مطرح شده است. عدم ایجاد زیرساختهای لازم برای پیادهسازی برنامههای توسعهای جامع، عدم ثبات اقتصادی، سیاسی و برنامهریزی، تصادفی و غیر قابل پیشبینی بودن دستاوردها و تدوین برنامهها در فضایی بلندپروازانه، رویایی، بلندمدت و نامتناسب با مقتضیات موجود و چرخه عمر سیاسی میتواند از جمله مهمترین دلایل تاثیرگذار بر ناکامی برنامههای توسعهای در ایران قلمداد شود. مقایسه دستاوردهای ناشی از برنامههای ششگانه توسعهای میتواند نقش موثری در ترسیم موفقیت برنامه هفتم ایفا کند.
بهرغم اینکه ایران در مقایسه با کشورهای آسیا، زودتر به برنامهریزی توسعهای اقدام کرده، ولیکن دستاوردهای بسیار ناچیز در مقایسه با بسیاری از کشورها، حاصل شده است. با تشکیل شورای برنامهریزی در سال۱۳۱۶، به تدریج پنج برنامه عمرانی به اجرا درآمد و برنامه ششم عمرانی با وقوع انقلاب اسلامی و متعاقب آن ۸سال جنگ با عراق، کاملا متوقف شد. با پایان یافتن جنگ، بازسازی اقتصاد آسیبدیده از جنگ و دستیابی به راهکاری برای بهبود وضع زندگی مردم ضرورت یافت. در این خصوص، برنامههای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بهصورت پنجساله از سال۱۳۶۸ در جریان اجرا قرار گرفتند. برنامههای توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ایران با اهداف گسترده و متنوعی تنظیم شدهاند که: بازسازی اقتصادی بعد از جنگ، رشد سریع و مستمر اقتصادی در سطح مطلوب، کنترل نقدینگی و مهار تورم (مقابله با بیماری هلندی و تورم رکودی)، کاهش اندازه دولت و تصدیگری دولت در اقتصاد، کاهش وابستگی اقتصاد به صادرات صنعت نفت و پرهیز از خامفروشی، گسترش نقشآفرینی بخش خصوصی و بهبود فضای کسبوکار و ایجاد اشتغال، آزادسازی و افزایش خصوصیسازی مطابق اصل۴۴، هدفمند کردن یارانهها و مدیریت نظام پرداخت یارانههای انرژی، ارتقای سطح آموزشی و تقویت سرمایههای انسانی، پیادهسازی توسعه پایدار از جمله حفظ محیطزیست، مدیریت بحران آب و مدیریت مصرف انرژی، تنها بخشی از مهمترین سیاستگذاریهای اقتصادی طی سی سال اخیر بوده است.
بهمنظور مقایسه و رتبهبندی برنامههای توسعهای بعد از انقلاب در ایران، شاخص ترکیبی NSED (شاخص ملی اقتصادی-اجتماعی توسعه) با استفاده از رویکرد بازنگری صورتپذیرفته در گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد و همچنین دستورالعملهای تولید شاخصهای ترکیبی منتشرشده توسط کمیسیون اقتصادی سازمان ملل متحد برای اروپا، طراحی و مدلسازی شده است. این شاخص بر مبنای ۶ بعد مختلف (شامل محورهای توسعه اقتصادی، توسعه سرمایهگذاری، توسعه انسانی، توسعه پایدار، توسعه تجاری و توسعه عمومی) و با استفاده از ۲۴متغیر از منابع داخلی و خارجی (همانند رشد GDP، رشد سرمایهگذاری، بهرهوری نیروی کار و سرمایه، شاخص توسعه انسانی، نرخ بیکاری، شاخص شدت مصرف انرژی، شاخص شدت کربن، تورم، اندازه دولت، سهم واردات در اقتصاد و...) بر اساس تکنیک وزندهی یکسان (سهم ۴درصدی هر متغیر در NSED) محاسبه شده است. کلیه متغیرها با استفاده از ضریب محرومیت موریس رفع مقیاس شده و سپس طی دو مرحله با تکنیک میانگینگیری هندسی ادغام شدند. شاخص ترکیبی هدف (NSED) در حد فاصل صفر و یک (استاندارد) بیانگر میزان توسعه همهجانبه ملی در یک سال مشخص بوده که عدد یک بیانگر بیشترین مقدار برای توسعه همهجانبه کشور و صفر بیانگر کمترین مقدار آن است. نهایتا از مقادیر سالانه NSED بر مبنای برنامههای پنجساله، میانگین حسابی گرفته شده که بر اساس نتایج حاصله این تحقیق، برنامه سوم و چهارم موفقترین برنامهها و برنامه پنجم با کسب تنها ۲۳۳۸/ ۰، ضعیفترین برنامه در دستیابی به توسعه همهجانبه مشخص شدهاند.
تحلیل نتایج بیان میدارد برنامههای اول تا چهارم در مسیر بهبود قرار داشتهاند (که به مفهوم افزایش قابلیت برنامهها در ایجاد توسعه همهجانبه در کشور در بستر انجام اصلاحات بعد از جنگ و... میسر شده)، اما تشدید تحریمهای همهجانبه آمریکا و در راستای جنگ ارزی علیه ایران، وقوع تحریم بانک مرکزی و تحریم خرید نفت از ایران در بهمن ۱۳۹۰ (سال اول برنامه پنجم)، باعث کاهش چشمگیر NSED در سال ۱۳۹۱ شده؛ بهطوریکه میانگین این شاخص برای برنامه پنجم از متوسط برنامه اول نیز کمتر شده است. تکانه وارده، بیش از ۲۵سال، روند تحقق توسعه همهجانبه در اقتصاد ایران را به تاخیر انداخته، عملا با گرفتاری در بحران کرونا و تداوم ضعف عملکردی طی برنامه ششم، این میزان عقبافتادگی جبران نشده است (مقادیر عملکردی برنامه ششم، بر اساس دادههای اولیه و غیرقطعی محاسبهشده و پیشبینی میشود مقادیر واقعی NSED، کمتر از این میزان باشد). با وجود اینکه برخی از شاخصها همانند شاخص توسعه انسانی (در نتیجه گسترش پیشرفتهای عمومی، افزایش تسهیلات آموزش و...) طی بازه سیساله کاملا روند افزایشی داشتهاند، ولیکن دستاوردهای نهایی برنامه ششم (برآیند کلیه متغیرها در NSED)، متاسفانه همچنان کمتر از دستاوردهای برنامههای چهارم و سوم و مؤید شکاف ۲۰ساله در فرآیند توسعه همهجانبه است که میتواند بسیار نگرانکننده باشد). اساسا برنامهای که نتواند موجب غلبه بر موانع و بهبود وضع موجود شود، فاقد هرگونه کارآیی و توجیهپذیری خواهد بود. همچنین مطابق نتایج آنالیز حساسیت، برنامههای سوم و چهارم بهعنوان موفقترین برنامههای توسعهای (بعد از انقلاب) و همچنین برنامههای پنجم و اول با ضعیفترین عملکرد، متمایز شدهاند.
مهمترین و اصلیترین عامل در تعیین نوسانات NSED، مشکلات و موانع داخلی در کشور است. ضعف در برنامهریزی واقعبینانه و اختلاف فاحش بین اهداف و عملکرد برنامهها، بهرغم تنظیم سند چشمانداز بیستساله ضعف در ایجاد انسجام در برنامهها و اتصال هوشمندانه آنها و از همه مهمتر، ناکارآمدی در ارکان برنامهریزی شامل ایجاد زیرساختهای قوی و لازم برای توسعه، نقش فعال و تسهیلکننده دولت، جلب مشارکت عمومی و همراهی مردم در دستیابی به اهداف برنامهها، مکانیزم موفق برای برنامهریزی، اجرای برنامه و بازرسی حین اجرا و پس از اجرای آن، از اساسیترین مشکلات برنامهریزی در اقتصاد ایران هستند. در جنگ ارزی اخیر علیه ایران، مشکلات ساختاری داخلی نظیر افزایش هزینههای دولت، کسری بودجه، انتشار پول بدون پشتوانه، خلق نقدینگی، بدهی دولت و استقراض خارجی در کنار تحریمها و عوامل بیرونی، باعث تاثیرگذاری بیشتر بر افت NSED شد. همواره ناهماهنگی برنامههای توسعهای و بودجه سالانه آنها بنا به عللی مانند عدم پایبندی به ثبات سیاستهای اقتصادی، اتکا به درآمدهای نفتی، غفلت از تبعات کسری بودجه و ضعف عملکردی باعث تشدید مشکلات برنامههای توسعهای شده است. انواع تحریمها بهعنوان ابزاری برای نیل به اهداف سیاسی توسط دولت آمریکا با شدت و ضعف متفاوت طی بازه سیساله مورد بررسی میتواند بزرگترین مانع بیرونی در موفقیت برنامههای ششگانه قلمداد شود. وقوع انواع بحرانهای جهانی (از جمله رکود عمیق مالی ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ و بحران کرونا از اواخر ۲۰۱۹) بهعنوان دومین عامل بیرونی بر فرآیند توسعه در ایران تاثیرگذار بوده است.
برنامههای توسعهای در ایران در محیط پرنوسان اقتصاد داخلی و فضای پرتنش بینالمللی تدوین شده و اساسا اگر برنامههای توسعهای تدوینشده، قابلیت ارتقای وضعیت موجود و ایجاد موفقیت همهجانبه را ندارند، چرا با صرف هزینههای کلان تدوین میشوند و به اجرا درمیآیند؟ این برنامهها سرنوشت کشور را در بازه بلندمدت تحتالشعاع قرار میدهند؛ آیا برنامهریز ملی از تجربه شکست سنگین حاصل از برنامه پنجم، در زمان تدوین برنامه ششم آگاهی نداشت!؟ آیا امیدی هست که از تجارب عدمموفقیت در برنامههای پنجم و ششم برای جبران و برنامهریزی اصولی و بهینه در برنامه هفتم استفاده شود؟ در مجموع دستاوردهای کلیه برنامههای توسعهای بسیار کمتر از حد انتظار بوده است و این برنامهها نتوانستهاند اقتصاد ایران را در مسیر توسعه اقتصادی قرار دهند. بررسی علل عدم توسعه بهینه و عدم تحقق اهداف برنامههای توسعهای، بیان میدارد که اقتصاد ایران فاقد زیرساختهای لازم برای پیادهسازی برنامههای توسعهای جامع است. عدم ثبات اقتصادی، سیاسی و حتی برنامهریزی، پاشنه آشیل اقتصاد ایران است، برآیند سیاستها گاهی متمایل به عمومیسازی و دولتی کردن سرمایهها و امکانات کشوری و گاهی در جهت خصوصیسازی و ایجاد بخشهای شبهدولتی عمل کرده است... حتی دستاوردهای ناچیز برنامهها عموما غیرقابل پیشبینی، تحت تاثیر عوامل بیرونی (همانند شدت تحریمها و نوسانات درآمدهای نفتمحور) و بهصورت تصادفی محقق شدهاند.
بنابراین در تدوین برنامههای توسعه آتی (بهویژه برنامه هفتم) توصیه میشود از تجربیات و عملکرد کشورهای مشابه بهویژه در آسیای جنوب شرقی الگوبرداری و حتما ساختار برنامه با مقتضیات خاص ایران منطبق شود. از تدوین هرگونه برنامه جامع، کلان، بلندپروازانه، رویایی و بلندمدت پرهیز شود. متناسب با چرخه عمر سیاسی و مقتضیات موجود، برنامهریزی در بستر کوتاهمدت و متناسب با شرایط مالی و بودجههای در دسترس تنظیم شود. ایجاد ثبات اقتصادی وسیاسی، ساماندهی جامع الگوهای سیاستگذاری با تئوریهای علمی اقتصاد، مدیریت درآمدهای مالیاتی و ساماندهی معافیتها و فرارهای مالیاتی، کاهش سهم درآمدهای نفتی و افزایش پایداری بودجه برنامههای توسعهای و همچنین مدیریت کسری بودجه و تبعات ناشی از آن، میتواند بسیار اثربخشتر از تنظیم دورنماهای بیستساله عمل کند.
مطالب مرتبط