🔻روزنامه تعادل
📍 حمایت واقعی از مستاجران
✍️مجید اعزازی
۱- کمتر از یک ماه پس از مصوبه سران قوا درباره بازار اجاره مبنی بر سقف ۲۵ درصدی افزایش اجارهبها در تهران و سقف ۲۰ درصدی در سایر شهرها، چهارشنبه هفته گذشته نیز هیات وزیران بسته «ساماندهی بازار مسکن و اجارهبها» را با هدف حمایت از مستأجرین و تشویق موجرین قانونمدار تصویب کرد. در این بسته ۲ تغییر در وام ودیعه و همچنین ۲ مشوق تسهیلاتی و مالیاتی برای موجران تابع مصوبه تعیین سقف اجاره سالانه در نظر گرفته شده است. بر این اساس، وام ودیعه مسکن که طی سه سال گذشته از سوی دولت برای حمایت از مستاجران در دوران کرونا در نظر گرفته شده بود (والبته صرفا به درصد بسیار اندکی از متقاضیان اعطا شد)، از این پس، «دایمی» شده و هر ساله به متقاضیان پرداخت خواهد شد. از سوی دیگر، مستاجران میتوانند به غیر از روش معمول در بازپرداخت انواع وام، با انتخاب روش دوم، صرفا سود وام را پرداخت کرده و پس از موعد یک ساله اجاره، اصل وام را به بانک بازگردانند. بستههای تشویقی برای موجران نیز مشتمل بر مفادی از قبیل پرداخت تسهیلات جعاله مسکن و مشوقهای مالیاتی است. مشوقهایی که به نظر نمیرسد از قدرت لازم برای جلب رضایت موجران برخوردار باشند.
۲- در کنار مصوبه ۲۹ خردادماه سران قوا و مصوبه ۲۳ تیر هیات وزیران برای ساماندهی بازار مسکن و اجاره، مجلس نیز طرحی تدوین کرده بود اما بنا به خواست رییس مجلس، بررسی این طرح در صحن علنی مجلس تا اوایل زمستان به تعویق افتاد. شاید در نگاه اول انجام این اقدامات متعدد نشانهای از تلاش مسوولان برای کاهش فشار مالی مستاجران ارزیابی شود، کما اینکه مسوولان نیز چنین هدف و نیت خیری دارند، اما واقعیت این است که انجام چنین اقداماتی منجر به نتیجه دلخواه نخواهد شد و صرفا باعث هدر رفت وقت دولتمردان میشود و فرصتسوزی اصلاح سیاستهای مخرب اقتصادی و همچنین سرگردانی بیشتر موجران و مستاجران را در پی خواهد داشت.
۳- درد و بیماری اقتصاد ایران نهتنها بر اقتصاددانان که بر مردم کشور نیز روشن شده است. «بیثباتی اقتصادی ناشی از تورم» مهمترین و فوریترین مشکل اقتصادی کشور معرفی شده است. مسالهای که در کسری بودجه دولت و ناترازی دخل و خرج کشور ریشه دارد. طبیعی است که این شکاف درآمدی یا باید از طریق چاپ پول پُر شود یا از طریق کاهش هزینههای اضافه و اصلاح ساختارهای ناکارآمد و بیربط به تولید ناخالص داخلی کشور، تعادل به بودجههای سالانه بازگردد. اما ظاهرا راهکار اول، به عنوان سادهترین روش همواره مورد انتخاب دولتها بوده است که نتیجهای جز رشد قیمت انواع کالاها و خدمات در پی نداشته است.
۴- از آنجا که باور نادرستی در میان مردم و مسوولان وجود دارد و تصور میشود چرخ «تورم» به نفع ثروتمندان میچرخد و دارایی فقرا به گروههای برخوردار انتقال مییابد، حجم پیشنهادها و اقدامها برای تعادلبخشی به روابط موجر و مستاجر از سویی و «مالیاتستانی» با هدف کنترل بازار مسکن از سوی دیگر افزایش مییابد. حال آنکه در شرایط تورمی، هر دو گروه مالک و مستاجر (یا بهطور عام هر دو گروه ثروتمند و فقیر) دچار خسران مالی شده و صرفا دولتها از مواهب تورم بهرهمند میشوند. از همین رو است که انتظار میرود، دولت به جای دستکاری در مکانیسم بازار مسکن از طریق تعیین سقف اجارهبها یا سایر قیمتگذاریهای دستوری، به علت و عامل اصلی ایجاد تورم بپردازد و ثبات را به اقتصاد کشور بازگرداند. عمر «کسری بودجه مزمن» و «تورم مزمن دو رقمی» در کشور، بالغ بر ۵ دهه است. با وجود این سابقه، گویی این ماجرا و سیاست اقتصادی بنای ایستادن ندارد و قرار نیست اقتصاد روی آرامش را ببیند. در این شرایط، چرا موجران و مستاجران تاوان سیاستهای غلط دولتها را بدهند؟ چرا دولتها برای کنترل تورم و کسری بودجه خود راهکاری ارایه نمیکنند؟ و به کنترل قیمت کالاها و خدمات از طریق صدور دستور و بخشنامه روی میآورند؟ اگر چه پاسخ به سوالاتی از این دست، گاهی بسیار آسان نیست، اما بیگمان، حمایت واقعی از مستاجران، اصلاح سیاستها و ساختارهای تورمزای اقتصاد ایران است نه تعیین سقف برای افزایش اجارهبها.
🔻روزنامه کیهان
📍 میدان و بایدن؛ گزارش یک نامعادله
✍️محمد ایمانی
۱- صحنه پیاده شدن جو بایدن در فرودگاه «بن گوریون» تلآویو، تمثیلی از وضعیت آمریکاست. او در حالی که مشکل ناتوانی ذهنیاش دوباره بروز کرده، میپرسد: «من الان چکار کنم؟!» و چند نفر با عجله پیش میدوند تا او را از حیرت درآورند و بگویند کجا بایستد و چه بکند؟ بایدن، دو روز در تلآویو اقامت داشت و پس از آن، عازم ریاض شد. این که در این سفر نمایشی، کدام طرف درمانده قرار است عصاکش
دو درمانده دیگر شود، از عجایب روزگار است.
۲- رژیم صهیونیستی در اثر درگیری با بحرانهای ترکیبی بیسابقه، ظرف چهار سال گذشته، چهار بار با انحلال دولت و پارلمان دست به گریبان بوده و اکنون توسط «نخستوزیر موقت» (لاپید) اداره میشود. شکست در جنگ غزه، گسترش توانمندیهای تهاجمی حزبالله، گسترش اقتدار منطقهای ایران، و تشدید دوقطبی در داخل رژیم صهیونیستی، موجبشده تا دو نخستوزیر سابق (ایهود باراک و نفتالی بنت) هشدار دهند اسرائیل گرفتار نفرین هشتادسالگی شده و احتمالا پایان دهه هشتم حیات خود را نخواهد دید. در گزارشهای امنیتی اسرائیل، از وضعیت بهشدت دوقطبیشده در درون این رژیم، به عنوان تهدیدی بزرگ یاد شده و به همین دلیل، در سفر بایدن تلاش شد با جمع کردن همه سیاسیون و گرفتن عکس یادگاری، از این فضای دوقطبی کاسته شود؛ اما نکته این است که خود آمریکا، با وضعیت دوقطبی بیسابقه دست و پنجه نرم میکند.
۳- واقعیتهای میدانی، ظرف دو دهه اخیر خلاف آرزوهای آمریکا و اسرائیل پیش رفته، و ایران در انتقال محور قدرت جهانی از غرب به شرق، نقش منحصربهفردی را ایفا کرده است. دو دهه پس از آن که آمریکاییها، قرن جدید میلادی را «قرن جدید آمریکایی» نامگذاری کردند، سیاستمداران بسیاری در غرب میگویند جهان، شاهد ظهور «قرن جدید آسیایی» است:
- فدریکا موگرینی: «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال، و قدرت او در حال کاهش است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبیشده و بیثبات ندیده بودم».
- نیکولا سارکوزی: «محور جهان در حال عبور از غرب، به شرق یعنی آسیاست. ما در گذشته بر جهان تسلط داشتیم، اما حالا به هیچوجه مسلط نیستیم. روی کارآمدن فردی مانند ترامپ، نشانه وخامت
شرایط غرب بود، نه علت آن».
- جوزپ بورل: «تحلیلگران از مدتها پیش درباره پایان نظم
تحت رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفتهاند. این اتفاق، پیش چشم ما در حال وقوع است».
- ولفگانگ ایشینگر رئیس کنفرانس امنیتی مونیخ: «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند. ناکامی در پاسخ به درگیری سوریه و اوکراین، ضعف ما را آشکار و زمینه را برای پُر کردن خلأ توسط کشورهایی مانند ایران و روسیه فراهم کرد».
۴- آمریکا ظرف چند سال اخیر، در حالی که درک میکرد در باتلاق غرب آسیا گیر افتاده، تصمیم گرفت بالاجبار، از دخالتهای پرهزینه در منطقه بکاهد و روی پیشرویهای چین و روسیه متمرکز شود. با این حال، در حوزه اقتصادی از چین، و در حوزه سیاسی و نظامی از روسیه شکست خورد که ماجرای سوریه و اوکراین، آخرین آنهاست. ایران در این میان، امالمصائب مشکلات لاینحل هشت دولت آمریکا بوده و سرنوشت جنگهای موسوم به «جنگ جهانی چهارم و سوم» را خلاف آرزوی زمامداران کاخ سفید رقم زده است. آمریکا اکنون در شرایط «زوال راهبرد»- که با «زوال حافظه» بایدن همزمان شده- نمیداند روی پیشرویهای چین در شرق دور تمرکز کند، روی قدرتنمایی روسیه در شرق اروپا متمرکز شود که پس از سالها انفعال، رفتار تهاجمی در پیش گرفته و در جنگ نظامی و اقتصادی، قدرتمندتر از غرب ظاهر شده است؛ و یا به خاورمیانهای برگردد که سرشکستگی در افغانستان و عراق و سوریه را به جان خرید و هفت هزار میلیارد دلار هزینه را بر باد داد.
۵- آمریکا از یک طرف به شکل سنتی، به چشم گاو شیرده به عربستان سعودی نگاه کرده و از طرف دیگر، به اعتبار عمق نفوذ لابی ایپک، توسط صهیونیستها دوشیده شده است. لابی صهیونیستی، از آمریکا همان توقع ۲۵ سال قبل را دارند که زمامداران کاخ سفید را وادار کردند وارد باتلاق افغانستان و عراق شود. اما آمریکا، نه اینکه امروز این توانایی را نداشته باشد؛ بلکه ده سال قبل، به زوال قدرت ناشی از نظامیگری و مداخله کور- در برابر راهبرد هوشمند ایران- رسید. روند تحلیل قدرت آمریکا پس از شکست در جنگ نیابتی در سوریه و عراق (داعش) دوبرابر شده، اما حتی پیش از آن هم، این روند آشکار شده بود. توماس فریدمن (تحلیلگر ارشد دموکراتها و مشاور دولت اوباما ) در آبان ۹۱ و در گفتوگو با روزنامه ملیت ترکیه اعتراف کرد: «ما دیگر حتی به اندازه یک بند انگشت، توان مداخله نظامی در بحرانهایی مانند سوریه را نداریم. البته می توانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله مستقیم نه. آمریکا وارد دورهای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون بیتلحم پنسیلوانیا برای ما مهمتر از بیتلحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر، بهای بیشتری میپردازند و بیش از هر دورهای میپرسند که نیروهای ما در فلان منطقه جهان
چه میکنند؟... ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خود را روی آن انداختیم. همه ترکشهای جنگ به ما اصابت کرد. ما از ترکیه میخواهیم در حل این بحران ما را کمک کند. این اسمش التماس است و نه استفاده از ترکیه». پس از ناکامی بزرگ دولت بوش، هم دموکراتها در دولت اوباما و بایدن، و هم دیوانه تندخویی مانند ترامپ، بر ضرورت توقف مداخلات پرهزینه در خاورمیانه تاکید ورزیدهاند.
۶- در داخل آمریکا، شرایط بالینی بایدن و دولتش از جهات مختلف، در چهل، پنجاه و حتی هفتاد سال اخیر، کمسابقه است؛ هرچند که ماجرا فراتر از دولت بایدن است. به تعبیر نشریه هیل، «بومرنگ تحریمها علیه روسیه به بهانه اوکراین، اکنون علیه خود اقتصاد آمریکا و اروپا کمانه کرده و تورم بیسابقه در چهار دهه گذشته را پدید آورده است». خبرگزاری بلومبرگ هم پیشبینی میکند «دولت روسیه درآمد بیشتری از نفت و گاز نسبت به پیش از جنگ کسب خواهد کرد: ۲۸۵ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۲، در مقایسه با ۲۳۶ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۱». سیانبیسی هم مینویسد «بورس آمریکا، زیانبارترین دوره در ۵۰ سال اخیر را سپری میکند. علت اصلی این وضعیت وخیم، تورمی است که برخلاف برآورد بانک مرکزی، برای مدتی نسبتا طولانی بالا باقی میماند».
جو بایدن دو هفته قبل گفت: «تا زمانی که جنگ اوکراین ادامه دارد، رانندهها باید بنزین را گرانتر بخرند». اما نظرسنجی رویترز حاکی است تنها ۳۶ درصد مردم آمریکا، از عملکرد او رضایت دارند. نظرسنجی فایننشالتایمز از اقتصاددانان در دانشکده بازرگانی دانشگاه شیکاگو هم نشان میدهد، ۷۰ درصد اقتصاددانان معتقدند رکود
به زودی گریبان اقتصاد آمریکا را خواهد گرفت». گزارش «نیویورکپست»
به نقل از نظرسنجیها حاکی است محبوبیت بایدن، به ۳۰ درصد کاهش یافته است. بسیاری از شهروندان آمریکا، بایدن را «بیش از حد پیر» میدانند و نظریهپردازان فراوانی هم در حزب دموکرات معتقدند او نباید بار دیگر نامزد شود. نتایج نظرسنجی دانشگاه هاروارد و هریس نشان داد ۷۱ درصد مردم آمریکا، با نامزدی مجدد بایدن در انتخابات ۲۰۲۴ مخالفند. نظرسنجی موسسه گالوپ هم میگوید؛ بایدن، دومین رئیسجمهور نامحبوب در بین رؤسایجمهوری آمریکا از دهه ۱۹۵۰میلادی تاکنون است.
فراتر از این، نتایج نظرسنجی «هاروارد کپس/هریس» نشان میدهد ۶۳ درصد شرکتکنندگان نمیخواهند بایدن مجدداً نامزد انتخابات شود و ۵۵ درصد هم با نامزدی ترامپ مخالفند. در همین حال، طبق نظرسنجی یواساس تودی، «فقط ۳۸ درصد از بزرگسالان آمریکایی، به آمریکایی بودن خود افتخار میکنند». بنابر اعلام فاکسنیوز به نقل از نظرسنجی جدید، ۸۸ درصد شهروندان آمریکا معتقدند کشورشان در مسیری اشتباه، در حال حرکت است.
۷- آمریکا با این وضعیت داخلی و خارجی بههم ریخته، ناتوانتر از آن است که بتواند کمکی به اسرائیل یا آلسعود بکند. اسرائیل و عربستان هم، بیش از آن که بتوانند کمک حال دولت آمریکا باشند، تبدیل به سربارهایی اعتبارسوز شدهاند. دموکراتها چند دهه تلاش داشتند خود را به عنوان طرفدار دموکراسی و حقوق بشر بازنمایی کنند؛ اما اکنون با سران بیثباتترین، بیآبروترین و جنایتکارترین رژیمهای دنیا در تلآویو و ریاض عکس یادگاری میگیرند. میزبان بایدن در ریاض، کسی است که دستور ارّه کردن تحلیلگر واشنگتنپست را در استانبول، و کشتن صدها شهروند سعودی را صادر کرده است. بایدن هم مثل ترامپ، ولیعهد سعودی را گاو شیرده میبیند، با این تفاوت که دولت سعودی با حداکثر ظرفیت دوشیده شده و قادر نیست بحران نفتی اخیر را پاسخگو باشد. به همین دلیل هم، قیمت جهانی نفت دیروز مجددا افزایشی شد و «فارینپالیسی» پیشبینی کرده که جهان، به زودی شاهد نفت ۱۵۰ دلاری باشد. آمریکا در بحرانیترین شرایط هفتاد سال گذشته خود، رئیسجمهوری را بالای سر دارد که هم ناتوان است و هم میراثدار شکستهای بوش و اوباما و ترامپ است. به همین دلیل هم روزنامه واشنگتنتایمز گزارش میدهد «دوران تاسفبار ریاست بایدن، در میانه وضعیت فشار اقتصادی و اشتباهات، احتمالا به زودی به پایان برسد. نظرسنجیها نشان میدهد دو سوم دموکراتها برای انتخابات ۲۰۲۴، به فرد دیگری نیاز دارند و تنها ۲۶ درصد، از نامزدی دوباره بایدن حمایت میکنند. محبوبیت ۳۳ درصدی بایدن، کمترین میزان مقبولیت رؤسایجمهوری آمریکا در ۷۶ سال گذشته است. دیوید اکسلرود مشاور پیشین اوباما میگوید آمار و ارقام، بسیار نگرانکننده هستند».
۸- ضلع سوم مثلث در سفر بایدن، عربستان است که ادعای برادر بزرگتری در جهان عرب داشت، اما سرشکستگی بینظیری را در یمن، سوریه، لبنان و فلسطین به جان خرید. میتوان گفت حکومت سعودی که اختیار خود را به ولیعهدی جاهطلب اما بیتجربه و بیاختیار در تراز بنسلمان سپرده، بازنده اصلی در روابط پرخطر با آمریکا و اسرائیل خواهد بود. آنها یکبار با طناب آمریکا و اسرائیل، وارد چاه ویل جنگ در یمن شدند و اگر دیر میجنبیدند، احتمالا تا امروز صادرات نفتشان در اثر افزایش حملات انصارالله، دچار سقوط شدیدی شده بود. این مقامات بیاختیار، خیانتهای مشابهی را هم در حق ملتهای عراق و سوریه و لبنان و فلسطین شدهاند اما نتیجه آن، رشد منطقهای مقاومت در تراز یک جبهه قدرتمند بوده است. حاکمان سعودی، عنوان «خادمان حرمین شریفین» را یدک میکشند، اما به مدت چند دهه، نقش پادو و قلّک را برای جنایتهای صهیونیسم مسیحی ایفا کردهاند. روابط خیانتآلود آنها با اشغالگران قدس شریف، رویداد جدیدی نیست و امروز، صرفا بر ملا میشود. روزنامههاآرتص اخیرا نوشت: «بندر بنسلطان، رئیس سابق سازمان اطلاعات عربستان سالها به صورت مخفیانه با مقامات اسرائیل ملاقات کرده. اولین دیدار او با رئیس موساد، در اوایل دهه ۱۹۹۰ بود. سه دهه پس از آن، رؤسای موساد و حداقل دو نخستوزیر (اولمرت و نتانیاهو) با مقامات سعودی در اروپا، اردن، مصر و حتی خود عربستان دیدار کردهاند. ایران همواره، یکی از اصلیترین موضوعات مذاکرات بوده است».
🔻روزنامه اطلاعات
📍 تحلیلی بر سفر بایدن
✍️ابوالقاسم قاسم زاده
سفر چهار روزه رئیس جمهور آمریکا به منطقه، در صدر نقد و تفسیرهای اغلب رسانهها در آمریکا و اروپا قرار گرفته است. از چهار روز این سفر، سه روزش در سرزمین اشغالی(اسرائیل) به دیدار از چند مرکز و یادمان تجاوزات رژیم صهیونیستی به کشورهای عربی مصر، اردن، سوریه، لبنان و نسلکشی فلسطینیان گذشت. با این اقدام، بایدن رئیس جمهور آمریکا اصل و پایه «نژاد پرستی» و اشغال سرزمینهای اعراب را تائید کرد! اگر چه قرار است امروز برای چند ساعتی در «رامالله» در دفتر «محمود عباس» با او ملاقاتی داشته باشد! و از آنجا به «جده» در عربستان سعودی میرود تا در نشست ویدئو کنفرانسی متشکل از رؤسای کشورها سخن بگوید. در بیانیه مشترک بایدن و لاپید آمده است، بایدن: «دیپلماسی بهترین راه در قبال ایران است.» و لاپید: «آزادی گاهی اوقات از طریق استفاده از زور قابل محافظت است!»
در اسرائیل، رژیم صهیونیستی که با بهرهگیری از سلطه رسانهای صهیونیستهای آمریکا در سازمان ایپک، همچنین در چند ایالت کلیدی در آمریکا محور اساسی این دیدار و گفتگوها با رئیس جمهور آمریکا را دردو بخش متمرکز کرد، اول، تهدید و خطر اصلی برای امنیت منطقه، جمهوری اسلامی است. دوم توازن قدرت در منطقه و همه منافع غرب با «اتمی» شدن ایران و توافق برجام فرو میریزد! بایدن اگرچه در مصاحبه خود در اسرائیل، همچنان بر رسیدن به توافق بر سر معاهده برجام تأکید کرد. اما به سران اسرائیل نیز این پیام را داد که «ما تا ابد منتظر توافق برجام نخواهیم ماند.» اینکه بایدن از رامالله به جده می رود و نه از «تل آویو» به خودی خود یک نمایه سیاسی است که او هنوز بر این باور است که نمیخواهد کلید مدیریت سراسر خاورمیانه را آنچنان که سیاست ترامپ بود به اسرائیلیها بسپارد. اگرچه امنیت رژیم اشغالگر صهیونیستی را همچون امنیت آمریکا میشمارد!
واقعیت این است که بایدن هم با حاکمان صهیونیست در اسرائیل و هم با «بن سلمان» ولیعهد جانشین در حاکمیت سعودیها، مشکل دارد. با سران اسرائیل مشکل دارد زیرا سیاست ترامپ در خاورمیانه را نمیپسندد و رد میکند و نمیخواهد کلید فرمان روایی خاورمیانه را به دست دولت صهیونیستی در «تل آویو» بسپارد! اما، نقد رسانههای مشهور آمریکایی و اروپایی که بایدن را متهم میکنند با این سفر و به هر حا ل دیدار با «بن سلمان» در کنفرانس ویدئوی در جده، ارزشهای حقوق بشری غرب(آمریکا و اروپا) را با منافع اقتصادی معامله میکند. روزنامه مشهور آمریکایی «واشنگتن پست» این گونه سفر بایدن را نقد کرده است: «سفر حاوی این پیام است که ادعای آمریکا درباره ارزشهای حقوق بشری تا وقتی منافع اقتصادی این کشور را در خطر نیفتاده، صحت دارد واشنگتن حاضر است به قیمت نفت ارزان، ارزشهای خود را کنار بگذارد. بایدن در دور نخست انتخابات ریاست جمهوری به ملت آمریکا قول داد محمد بن سلمان ولیعهد عربستان را به دلیل نقشی که در قتل «جمال خاشقچی» ستون نویس منتقد روزنامه واشنگتن پست داشت «منزوی» کند و مردم جهان، بخصوص آمریکاییها به دلایل زیادی فکر میکردند، واقعاً مدنظر او همین بوده است. پس اکنون چرا بایدن با زانوی خمیده به «جده» میرود تا دست خون آلود یک «منفور» را فشار دهد؟ اما دیدار رئیس جمهور بایدن نشان خواهد داد که «ارزشهای آمریکا قابل مذاکره است!»
از سوی دیگر، در آستانه سفر بایدن به منطقه غرب آسیا، یکی از معارضان برجسته حکومت سعودی در بیروت ترور شد. «مانع بن حمد مهذل الیامی» معارض برجسته سعودی و از اعضای موسس حزب «التجمع الوطنی» که در لبنان ساکن بوده، این هفته در محل اقامتش ترور شد.» در لبنان این ترور را از سوی رژیم صهیونیستی (اسرائیل) با آگاهی و همکاری با دولت سعودی نسبت دادهاند.
در داخل آمریکا، اخبار سفر بایدن همراه شده است با فوران نرخ تورم در این کشور از چند روز قبل تاکنون، اقتصادانان آمریکا گزارش دادهاند که نرخ تورم ماه مه به ۹دهم درصد میرسد که بالاترین میزان در ۴۰ سال گذشته است. نظرسنجیها در داخل آمریکا نیز شرایط بسیار بد حزب دموکرات، حزب بایدن، در انتخابات مهم میانهدورهای کنگره را نشان میدهد. گمانه زنیها که بایدن سرانجام رئیس جمهور یک دورهای خواهد بود، اگر از مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا کنارهگیری نکند. رایج شده است.
مجموعه گزارشهای خبری ـ سیاسی نشان میدهد که بایدن با سفر خود به اسرائیل وحضور در «جده» برای انجام ویدئو کنفرانس با شرکت محمدبن سلمان و علیالخصوص مواضع تند و جنگ طلبانه رئیس جمهور رژیم صهیونیستی در کنفرانس خبری مشترک همراه بایدن، سفری شکست خورده برای رئیس جمهور آمریکا شده است. «بایدن» از سفر به اسرائیل بازهم نواختن تکراری طبل جنگ و ادامه سیاست تروریستی این رژیم بخصوص در ایران، لبنان و… را شنید و مانده بود که چه بگوید!
به نظر میرسد در نشست «ویدئو کنفرانسی» جده، که با مشارکت آمریکا، عراق، اردن، مصر و سران شورای همکاری خلیج فارس انجام خواهد گرفت و دستور کار و سخنرانیها با محور، انرژی، امنیت غذایی و چالشهای زیست محیطی دیده شده است تا با محدودیت همکاریها و شراکت در هماهنگی مشترک درخصوص این مسائل سرنوشت ساز در منطقه گفتگو کند. سخنان خود را متفاوت از دیدار شکست خوردهاش در «تل آویو» انجام دهد و با محوریت «صلح و امنیت» برای سراسر این منطقه حساس و بازگشایی مجدد امید به توافق «برجام» و تعدیل مواضع ایران، برنامهریزی کند. تا در پایان این سفر با دستاورد سیاسی ـ امنیتی صلحطلبانه از جانب خود، بخصوص در شرایط بحران زده جنگ اوکراین که «پوتین» خود را آماده جنگ طولانی مدت علیه غرب (آمریکا و متحدان اروپای او، آلمان، فرانسه و انگلیس) نشان میدهد، با دستاورد موفق دیدارش را از منطقه به واشنگتن برگردد. همین حساسیت برجسته است که هم زمان با کنفرانس جده، پوتین به تهران میآید تا مگر معادله تعدیل مواضع غرب درباره خاورمیانه را به هم ریزد.
درخواست بازگشایی لولههای نفتی و صادرات نفت و گاز از سوی سعودیها به غرب با قیمت مناسب و البته تعدیل شده از سوی بایدن در همین راستا نقد و بررسی شده است.
واقعیت این است همه شاخصههای زمان برای سیاست ورزی معقول اکنون بحرانی است. شاید در «جده» بایدن مسیری متفاوت و در راستای ممانعت از تشدید افزونتر بحرانها را نشان دهد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 اجبار دوام ندارد
✍️عباس عبدی
پوشش زنان به چالشی جدیتر نسبت به گذشته تبدیل شده است و میرود که یک صفبندی جدی ایجاد کند از اینرو باید موضوع گفتوگوی عمومی قرار گیرد، بلکه همگان به نقطه مشترکی برسند. اولین مساله این است که آیا از نظر حکومت امکان گفتوگو در این باره وجود دارد؟ یا آنکه مساله حیثیتی است و جایی برای بحث و گفتوگو وجود ندارد؟ اگر قابل بحث نیست پس پیشاپیش سرنوشت آن روشن است، در این صورت باید به یاد سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ بیفتیم که بهرغم ناتوانی در پیشبرد وضعیت نظامی در جبهه، کسی به خود جرات نمیداد که درباره راههای دیگر بحث و گفتوگو کند، ساعاتی پیش از اعلام ناگهانی و رسمی پذیرش قطعنامه رادیو در حال پخش گفتوگویی با وزیر کشور در رجزخوانی برای پیروزی در جبههها و یکسره کردن کار صدام بود و به همین دلیل در تدوین قطعنامه ۵۹۸ که بعدا پذیرفتیم، نیز مشارکت موثری نکردیم. اکنون نیز چنین است. درباره قانون حجاب از چند منتظر میتوان گفتوگو کرد. اول از منظر شرعی. فعلا ورودی به این بحث نمیکنم، بهتر است اهل فقه آزادانه نظر دهند. ولی یک امر مسلم است، اینکه دیدگاهها و حتی اجماع درباره این موضوع، آن چیزی نیست که در قانون آمده و مهمتر اینکه آن چیزی نیست که اجرا میشود. زاویه دوم فلسفه حقوق است، اینکه چرا و براساس چه منطقی یک فعل یا ترک فعل جرم محسوب میشود؟ آیا شرع مبنای آن است؟ چگونه اصل دین را نمیتوان الزامی کرد، ولی فروع آن الزامی و اجباری است؟ اینکه در پی جامعهای باشیم که همه احکام شرعی رعایت شود، فرق میکند با اینکه همه آنها اجباری و قانونی یا از طریق الزام قانون انجام شوند، چون ذات شرع و دین اعتقادی است. چنین رویکردی که مطلوبهای شرعی را بتوان تماما در قالب قانون اجرایی و از طریق امر و نهی عملی کرد، جزو آرزوهای دراز محسوب میشود. دروغ نگفتن، غیبت نکردن، نیکی به پدر و مادر و دیگران و دهها عمل پسندیده و مذموم که شرع امر به انجام و نهی از آنها میکند که بسیار هم مهم هستند ولی هیچ کدام در قالب قانون تعریف نمیشوند، بلکه در قالب واجب و حرام در رابطه فرد و خداوند قرار دارند. آرزوهای بزرگ در ظاهر جالب ولی در باطن به دلیل ذات انسان و محدودیت حکومتها دستنیافتنی است. به قول امام علی(ع) کسانی که چنین آرزوهایی دارند، مرتکب اعمال بدی میشوند و عقلِ آنان را گمراه میسازد و خدا را فراموش میکنند و در نهایت این افراد فریبخورده هستند. در واقع چنین افرادی برای رسیدن به آرزوهای دراز خود مرتکب خلاف و گناه میشوند. در واقع نرسیدن به این آرزوها را به معنای شکست تلقی میکنند و چون امکانات و ابزارهای عادی رسیدن به آن آرزوی بزرگ را ندارند، به هر اقدامی متوسل میشوند و نه تنها خود را به جرم و گناه میاندازند، بلکه آرزوهایشان نیز برآورده نمیشود. حیثیتی کردن موضوع نیز آنان را در وضعیت بدتری قرار میدهد و برای جبران، گناهان بزرگتری را مرتکب میشوند.
یکی از مشکلات قانون موجود در مورد حجاب افزایش شدید شکاف فرهنگی و رفتاری میان خانه و خیابان و در واقع فرهنگ واقعی با رفتار صوری و ظاهری است. میگویند مطابق قانون کاری به آنچه که در خانه شما میگذرد نداریم، ولی در خیابان باید از چنین استانداردی تبعیت کنید. قدری از این شکاف معقول و حتی طبیعی است. ولی اگر مقررات پوشش در خیابان خیلی محدودکننده باشد و در مقابل پوشش در مجامع خصوصی و نیمه عمومی فاقد چنین محدودیتهایی باشد، کمکم فاصله این دو وضعیت زیاد و زیادتر میشود. در میان این دو رفتار، وضعیت بیرونی اصطلاحا قسری است. قسری در برای ارادی و طبیعی است. قسری مثل انداختن سنگ به سمت بالاست که فقط به دلیل نیروی اولیه بالا میرود ولی طبع آن جذب شدن به سوی زمین است. این قاعده منطقی مشهور است که «القسر را یدوم» اجبار دوام ندارد. برای حفظ قانون موجود حجاب، نیروی بسیار زیادی نیازمند است. نیرویی که حتی با فلسفه حقوق انطباق ندارد و جالبتر اینکه این قانون اصلا اجرا نمیشود و روشن است که چرا نقض آن را نادیده میگیرند، چون اجرا شدنی نیست، مثل انداختن یک سنگ صد کیلویی به هوا برای خروج از جو است. وضعیت امروز اجرای قانون حجاب مثل آن است که نوشیدن مشروب ممنوع باشد ولی در عمل با چند جام آن مخالفتی نکنند و اگر کسی خواست یک پاتیل بخورد با او مخالفت میکنند. یک بار تبصره قانونی حجاب را بخوانید و با وضعیت عمومی جامعه مقایسه کنید، متوجه این مشکل میشوید. چرا کامل و دقیق و مطابق قانون اجرا نمیشود؟ چرا اقدامات غیرقانونی در مقابله با آنان اتخاذ میشود؟ کافی است رفتارهایی که در سطح شهر یا دستورالعملهایی که در خراسان صادر میشود را مرور کنیم. برای اینکه تغییر این رفتار از طریق قانون مجازات عملی نیست، یا حداقل به این صورت قابل اجرا نیست.
با این ملاحظات پیشنهاد میشود که کلید یک سلسله بحث در عرصه عمومی زده شود. بسیاری از نگرانیهای عمومی درباره حجاب که قابل توجه هم هست را باید طرح و رفع کنیم. راه دارد که در یادداشت دیگری مینویسم.
🔻روزنامه شرق
📍 خطر الحاد تاریخی
✍️احمد غلامی
پایانباوری پدیده تازهای نیست. شیفتگی به اعلام پایان بسیاری از ایدهها ازجمله پایان ایدئولوژی، تاریخ، اومانیسم، فلسفه، مدرنیته، در بین سیاستمداران و نخبگان و روشنفکران رایج است. گویا در اعلام پایان ایدهها نوعی خلاصی وجود دارد؛ خلاصی از دست ایدهها که همواره مزاحم و مخل وضعیت موجودند. بنابراین آنان که همواره در کار حفظ و تداوم وضعیت موجود هستند، درصدد اعلام پایان هر چیزیاند که مغایر با منافع و موقعیت آنان باشد. این پایانها تا زمانی که افقی پیشرو را نشان میدهند تأثیرگذارند، اما زمانی که مردم افق پیشروی خود را از دست دادهاند، دوباره به احیای تاریخ دست میزنند، احیای تاریخ نزدیک یا تاریخ دور. به تعبیر استوارت سیم، «تفکر پایانباورانه کاملا با جنبش فرهنگی پسامدرنیسم همکاری دارد، جنبشی که بهجد تشویقمان میکند خود را از اقتدار سنتی و این تصور رها کنیم که گذشته میتواند به کار تفکر بیاید». یکی از این پایانباوران، فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز جنجالی آمریکایی است که البته برداشت از نظریاتش با سوءتفاهم نیز همراه بوده است. فوکویاما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرد لیبرالدموکراسی بر همه رقیبان خود پیروز شده است و دیگر در جهان جایی برای کمونیسم وجود ندارد. اما در همان زمان، دریدا در واکنش به فوکویاما استدلال کرد پیروزی سرمایهداری لیبرالدموکراسی صرفا بهمنظور پنهانکردن این واقعیت است که لیبرالدموکراسی هرگز تا این حد در وضعیت بحرانی، شکننده و فاجعهبار نبوده است. فوکویاما بعد از اعلام پایان تاریخ، چنان مورد انتقادات جدی قرار گرفت که در حد یک کارگزار نظام سرمایهداری فروکاسته شد. هرچند او تلاش کرد در مصاحبه طولانی خود در کتاب «پس از پایان تاریخ» با ماتیلد فستیگ، با رویکردی انتقادی از نئولیبرالیسم و بحرانهای سرمایهداری و بیعدالتی بگوید، اما باز هم نتوانست خود را از زیر بار نقدهای جدی، خاصه از سوی منتقدان چپگرا خلاص کند. یکی از مهمترین این نقدها، نقد دریدا به او بود که تأکید میکرد برخورد فوکویاما با لیبرالدموکراسی، «ایدئولوژیک» است. این نقد نشان داد فوکویاما دقیقا از جایی ضربهپذیر است که خود منتقد آن است. او خود را مبرا از این میدانست که ایدئولوژیک خطابش کنند؛ غافل از اینکه ایدئولوژی تلهای فراختر از آن چیزی بود که فوکویاما میپنداشت.
نکته اصلی در اعلام این پایانها، حفظ وضعیت موجود است، آنهم در غیاب تاریخ و تلاش برای اقناع مردم به اینکه دنیای موجود همان دنیای مطلوب است. غیاب تاریخ حاصلی جز سرگردانی جامعه ندارد. «جامعه سرگردان»، جامعهای است که دولت و نخبگانش دیگر قادر به حل مشکلات آن نیستند و تودهها نیز توان تغییر انقلابی ندارند و در این جامعه است که مردم با یک مقایسه تاریخی روبهرو خواهند شد، بین آنچه هست و آنچه میبایست باشد. جامعه سرگردان نمیتواند این مقایسه را منطقی و عقلانی تحلیل کند، یا ناگزیر است تاریخ را جعل کند یا منکر همهچیز شود، یا از گذشته رؤیایی نوستالژیک بسازد، یا دچار نوعی الحاد تاریخی شود. الحاد تاریخی، بیماری خطرناکی است که یکی از عارضههای آن بیاعتمادی است، بیاعتمادی به همهچیز، به گذشته، حال و آینده. اینجاست که با جامعۀ سرگردان یا جامعۀ در تعلیق، مواجه میشویم. جامعهای که نمیتواند به رؤیاهایش تجسد بخشد، باورهای خود را از دست خواهد داد. دولتهای بعد از انقلاب در تخریب نگاه تاریخی سهیماند؛ چراکه آنها برای ایجاد شور انتخاباتی، کسب آرا و شکست رقیبان، به تاکتیک تخریب گذشته روی آوردند. هر دولتی دولت دیگر را مقصر ناکامیها و نابسامانیهای وضعیت قلمداد کرده و افقی خیالین و دستنیافتنی پیشروی مردم گشود. این ترفند تخریب گذشته، از دولت نهم و دهم، با روی کار آمدن محمود احمدینژاد شتاب گرفت؛ دولتی انقلابی که درصدد بود با احیای گذشته، افق تازهای ترسیم کند، اما نهتنها گذشته دور را تخریب کرد، بلکه در ایجاد آیندهای مطلوب ناکام ماند. اما مهمتر از همه، این بود که مردم باور و نگرش تاریخی خود را از دست دادند. دولت روحانی نیز از این منظر تا حدی پا جای پای دولت نهم و دهم گذاشت و با افق آشتی با دنیا، خاصه با غرب، آیندهای خیالین شکل داد؛ آیندهای که عیان بود تحقق آن، اگر ناممکن نباشد، کاری نیست که از عهده دولت روحانی بربیاید. در رقابتهای انتخاباتی و درگیریهای جناحی، گذشته نزدیک بیاعتبار شد و افقی تازه نیز گشوده نشد. از سوی دیگر، تحریمهای اقتصادی و ناکارآمدی مدیریتی، وضعیت موجود را هم چنان نابسامان کرد که دیگر نقطه اتکایی نه برای مردم ماند و نه برای دولت سیزدهم که با آرایی نهچندان چشمگیر روی کار آمده بود. دولت رئیسی، دولتی است که نه با گذشته میتواند گره بخورد و نه میتواند افقی از آینده پیشروی مردم تصویر کند. دولت رئیسی حتی نمیتواند از تاکتیک تخریب دولت پیشین استفاده کند. دولت سیزدهم تنها دولتی است که شرایط آن با شرایط جامعه یکسان است: دولت و جامعه در حال تعلیق. بهصراحت میتوان گفت دیگر بازگشت به گذشته نزدیک و احیای آن امکانپذیر نیست و گذشته دور هم چنان دور از دسترس است که بازگشت و احیای آن از طریق دولتها و جناحهای سیاسی این چهار دهه، قابلپذیرش نیست.
این وضعیت حاصل مبارزه جدی دولتها و جناحهای سیاسی با تاریخ و تلاش آنها برای ایجاد تاریخی دیگر است؛ تاریخی بدون پشتوانه ملی. از اینرو اگر بگوییم اغلب دولتها و چهرهای سیاسی پایانباورند و هریک بهنحوی پایانباوری را ترویج کردهاند، اغراق نکردهایم. تاریخ و ایدهها نمیمیرند، همانگونه که فوکویاما با اعلام پایان تاریخ اشتباه فاحشی کرد، دولتها و چهرههای سیاسی ما نیز با پایانباوری ضربه سنگینی به جامعه زدند، آنهم جامعهای که تاریخ و سنتی سترگ دارد.
* در نوشتن این یادداشت از کتاب «مارکسیسم بدون مارکسیسم» (درباره اشباح مارکس دریدا)، گردآوری و ترجمه محسن عباسزاده، نشر دمان، استفاده شده است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 از اورشلیم تا ریاض؛ بایدن در ریاض به دنبال چیست؟
✍️دکتر صلاحالدین هرسنی
بایدن بعد از سفر به اورشلیم حالا به ریاض سفر کرده تا با محمدبن سلمان دیدار کند. سفر بایدن به ریاض در شرایطی صورت میگیرد که او پیشتر و مشخصا در زمان به قدرت رسیدن به صراحت گفته بود که اولویت او در سیاست خارجه مهار چین در چارچوب موازنه قدرت خواهد بود، بنابراین به جای خاورمیانه، باید بر چین متمرکز شود. همچنین وعده داده بود که باید محمدبن سلمان ولیعهد عربستان را به دلیل قتل جمال خاشقجی نویسنده منتقد سیاستهای ریاض منزوی کند و از او چهرهای منفور برای افکار عمومی جهانیان بسازد. حالا با توجه به تغییر موازنه جدید در یک جهان معطوف به چندقطبی و همچنین معادلات منطقهای به ویژه معادلات جاری در منطقه غرب آسیا، بایدن حاضر به تغییر و عبور از مواضع پیشین خود شده است. در واقع بین دیدگاههای پیشین و پسینی بایدن تفاوتی به وجود آمده است و باید دانست که علت این تفاوت و تغییر در انگارهها و موضع چیست و بایدن در سفر به ریاض چه هدفی را تعقیب میکند؟
در نگاه نخست، بازگشت و تمرکز مجدد بر خاورمیانه از سوی مقامات واشنگتن به تمرینی برای واقعگرایی تعبیر و تفسیر شده است. این تعبیری است که «جک سالیوان» مشاور امنیت ملی آمریکا در آستانه سفر بایدن به منطقه قویا به آن اشاره کرده است. سالیوان معتقد است که سفر خاورمیانهای بایدن، نقش حیاتی برای آمریکا در یک منطقه استراتژیک بازی میکند.
در واقع و طبق قالبهای ادراکی و تحلیلی سالیوان، سفر بایدن به ریاض بیانگر و انعکاس این پیام است که وقتی پای منافع ملی ایالات متحده آمریکا، شرکا و متحدانش به میان باشد، مقامات کاخسفید میتوانند از موضوعات دیگری چون جهش و خیزش اژدهای زرد (چین) و همچنین نقض فاحش حقوق بشر مانند گردن زدن شیعیان و مثله و سلاخی کردن جمال خاشقجی صرفنظر کنند و آنها را نادیده بگیرند.
با استناد به مجموعهای از قرائن و شواهد میتوان گفت که هدفی را که بایدن در سفر به ریاض تعقیب میکند، متوجه اهداف امنیتی و سپس اهداف اقتصادی به ویژه در حوزه انرژی است. در حوزه امنیتی، هدف بایدن همراه کردن ریاض در پیشبرد پروژه عادیسازی روابط محافل کلاسیک دنیای عرب با تلآویو است. این هدف بایدن به معنای اجراییسازی راهبرد «موازنه تهدید» در قبال رفتارهای منطقهای تهران در منطقه پرآشوبی چون غرب آسیا است. در موازنه قدرت نکته بر سر آن است که «تهدید» و نه قدرت، هسته مرکزی نگرانیهای امنیتی را تشکیل میدهد. بنابراین و تحت شرایط نگرانیهای امنیتی، موازنه و دنبالهروی یا همان سیاست «همراهسازی» دو رویکردی است که دولتها در شرایط تهدید به کار میگیرند، یعنی موازنه در برابر قدرت تهدیدگر و دنبالهروی با قدرت تهدیدگر. در واقع آنچه باعث حرکت کشورها به سوی توازن میشود، میزان تهدیدی است که درک و احساس میکنند. بنابراین زمانی که تهدیدی احساس شود، کشورها سعی میکنند در مقابل آن توازن ایجاد کنند یا به کشور تهدیدکننده ملحق شوند. تحت این شرایط تلاش بایدن در سفر به ریاض بیش از همه همراهسازی مقامات ریاض به نظم ضدایرانی پیمان ابراهیم است. در واقع تلاش بایدن ناظر بر این واقعیت است که در سناریوی همراهسازی محافل عرب به نظم ضدایرانی پیمان ابراهیم، تعلل و وقفه عربستان به دلیل سیاستهای مقامات تلآویو در سرزمینهای اشغالی مانع کلیدی و بزرگی است و اگر بایدن بتواند ریاض را در نظم ضدایرانی پیمان ابراهیم متقاعد و همراه کند و تلاش او در این زمینه معطوف به نتیجه شود، دومینوی همراهسازی سایر محافل عربی به نظم ضدایرانی پیمان ابراهیم بدون چالش و آسان خواهد بود.
به نظر میرسد که تلاش بایدن با توجه به آمادگی ضمنی مقامات ریاض در پیوستن به نظم ضد ایرانی پیمان ابراهیم معطوف به نتیجه شود، چراکه بایدن حامل بیانیه اورشلیم به ریاض است و قطعا دغدغهها و نگرانیهای مقامات ریاض را بابت چگونگی سیاستهای مقامات تلآویو در سرزمینهای اشغالی در نظر گرفته است. در هدف اقتصادی نیز تلاش بایدن در سفر به ریاض بیش از همه متاثر از جنگ اوکراین است. واقعیت آن است که جنگ روسیه در اوکراین موجب افزایش بهای نفت و انرژی شده است.
افزایش بهای نفت موجب افزایش حاملهای انرژی در آمریکا به ویژه قیمت بنزین شده و همین افزایش قیمت بنزین در کنار مشکلات اقتصادی و اجتماعی موجب افت محبوبیت بایدن در افکار عمومی و نظام سیاسی آمریکا شده است. تحت این شرایط بایدن تنها راهحل برونرفت از بحران را در سفر به خاورمیانه به ویژه ریاض جسته است. در واقع سفر به ریاض را باید پاسخی به این نیاز واشنگتن و مشخصا بایدن دانست و لاجرم تغییر و شیفیت پارادایمی و توجه مجدد به خاورمیانه در کنار سیاست مهار چین بیشتر از همه در راستای تسریع در جریان نفت به خطوط لوله آمریکا از رهگذر ظرفیتهای تولید عربستان قابل تفسیر و توجیه است. در این ارتباط، بایدن امیدوار است که در این سفر بتواند مقامات ریاض را برای افزایش تولید نفت و کمک به کاهش قیمتها در ازای خروج از انزوا، ترغیب و تشویق کند. تحت این شرایط انتظار میرود که ریاض بتواند تولید خود را حدود ۷۵۰ هزار بشکه در روز افزایش دهد و امارات متحده عربی با ۵۵۰ هزار بشکه اضافی در تداوم روند تولید عربستان قرار گیرد. اما معلوم نیست که این مقادیر از تولید نفت اضافی تا چه میزان میتواند قیمت سوخت را در آمریکا کاهش دهد و شرایط را به نفع بایدن در انتخابات میاندورهای آمریکا در ماه نوامبر تغییر دهد؟ شواهد و قرائن نشان میدهند که اگر میزان تولیدات عربستان از ۷۵۰ به یک میلیون برسد، عایدی نصیب بازسازی و ترمیم شخصیت بایدن نمیکند. واقعیت آن است که شرایط انتخابات ماه نوامبر به نفع بایدن نیست و تعقیب سیاست انرژی در ریاض بیشتر نه متضمن فرصت بلکه به منزله سردرگمی و تناقضات فزاینده در آمریکای عصر بایدن است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چهار چالش اساسی اقتصاد
✍️مسعود خوانساری
جهان در ماههای گذشته با مسائل پیچیدهای روبهرو شده است. درگیری با تبعات کرونا، شروع جنگ اوکراین، افزایش قیمت و کمبود مواد غذایی (بهویژه کالاهای اساسی از جمله گندم، ذرت، روغن و...)، جهش قیمت انرژی، سرعت گرفتن تغییرات آب و هوایی در جهان و گسترش خشکسالیها از جمله چالشهای جدی هستند که این روزها بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای اروپایی و آمریکا با آنها مواجه شدهاند. در کشور ما علاوه بر مسائل فوق، تحریمها و سوءمدیریتهای اقتصادی نیز مزید بر علت بوده است.
در این یادداشت قصد دارم به چهار چالش اساسی که در حال حاضر کشورمان و بسیاری از کشورهای جهان با آنها درگیر هستند، بپردازم؛ مشکلاتی که در صورت عدم توجه جدی به آنها در ماههای آینده و برنامهریزی نکردن برای حلشان، میتوانند به گرههای کور تبدیل شوند تا جایی که بانک جهانی در گزارشی اعلام کرده است خطر بازگشت جهان به سال۱۹۷۰ و بروز رکود اقتصادی گسترده در جهان وجود دارد.
۱- تورم: رشد تورم در اکثر کشورهای جهان به چالش اصلی اقتصاد جهانی و البته کشور ما بدل شده است. عوامل اصلی این رشد، شیوع کرونا در سالهای گذشته، جنگ روسیه و اوکراین و افزایش قیمت انرژی در جهان هستند. یکسوم کشورهای اروپایی که در سالهای گذشته تورم ۲درصدی داشتهاند، امسال تورمشان دورقمی شده و تورم آمریکا هم به ۶/ ۸درصد رسیده است که یک رکورد ۴۰ساله در این کشور محسوب میشود. در این بین بانک جهانی در گزارشی پیشبینی کرده است که روند رشد تورم و کمبود کالاهای اساسی در بسیاری از کشورها ادامه داشته باشد و حتی در برخی از مناطق جهان از جمله کشورهای فقیر باعث بیثباتی شود. علاوه بر این نگرانی دیگر بانک جهانی از افزایش تورم این است که برخی از کشورهای سرمایهداری با افزایش نرخ بهره باعث رکود در اقتصاد جهانی شوند و هشدار داده است که کشورها تجربه ۱۹۷۰ را در نظر داشته باشند که بانکهای مرکزی با افزایش نرخ بهره یک رکود جدی در اقتصاد دنیا ایجاد کردند و پیشنهاد کرده است که به جای افزایش نرخ بهره از سایر ابزارهای تنظیمی برای کنترل تورم استفاده کنند؛ از جمله اینکه اجازه دهند بانکها پول بیشتری را وارد زنجیره عرضه کنند و بتوانند با افزایش عرضه از رشد تورم جلوگیری کنند.
در ایران هم ما به تبع رشد تورم جهانی و همچنین تورم داخلی که چند سالی است درگیر آن هستیم، شاهد رشد تورم در ماه گذشته بودهایم. اگرچه در ماههای پایانی سال۱۴۰۰ و دوماه ابتدایی سال (فروردین و اردیبهشت) تورم به ۷/ ۳۸درصد رسید و کمی کاهش یافت؛ ولی در خرداد دوباره تورم ۲/ ۱۳درصد نسبت به ماه قبل (تورم نقطه به نقطه) رشد داشته است. البته این رشد تورم بهانهای شد برای مخالفان حذف ارز ترجیحی ۴۲۰۰تومانی و پرداخت یارانه نقدی تا اعلام کنند که عامل اصلی تورم اصلاحات اقتصادی دولت بوده است. اما باید بدانیم که اگرچه حذف ارز ۴۲۰۰تومانی در رشد تورم تاثیر داشته، ولی تنها عامل نبوده و دلایل دیگری از جمله رشد پایه پولی و نقدینگی در پایان سال۱۴۰۰، افزایش قیمتهای جهانی کالاهای اساسی و کاهش امید به حل و فصل پرونده صلحآمیز هستهای هم نقش مهمی داشته است. برای کنترل رشد تورم در کشور لازم است دولت با مدیریت بانکی و مالی جلوی رشد پایه پولی و نقدینگی را بگیرد و امیدوارم که هرچه زودتر مذاکرات برجام هم به نتیجه مطلوب برسد. در این بین دولت باید سیاست تکنرخی کردن ارز و هدفمند کردن یارانهها را همچنان ادامه دهد تا انشاءالله اثرات این اتفاقات در رشد اقتصادی و بهبود شرایط کشور نمایان شود.
۲- بحران آب و تامین مواد غذایی: سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (فائو) در گزارش اخیر خود نسبت به بروز بحران جهانی تامین مواد غذایی در سطح جهان و رشد قیمت محصولات اساسی کشاورزی از جمله غلات (گندم، ذرت، برنج و...) هشدار جدی داده است؛ چالشی که از چند سال پیش با افزایش خشکسالیها در مناطق مختلف جهان از جمله آفریقا و خاورمیانه شروع شد؛ ولی در سال جاری میلادی به دنبال شروع جنگ اوکراین (با توجه به اینکه روسیه و اوکراین تامینکنندگان اصلی گندم، ذرت، دانههای روغنی و... بودند) به یک بحران اساسی بدل شده است. فائو در گزارش خود به شرایط کشور ما هم پرداخته و هشدارهای جدی نسبت به افزایش وابستگی کشورمان به واردات گندم، ذرت و برنج داده و اعلام کرده است کمبود منابع آبی، بحرانی اساسی در سالهای پیشروی ایران خواهد بود. این گزارش نشان میدهد متاسفانه کشاورزان ایرانی در هر هکتار کشت ذرت، برنج و گندم دو تا سه برابر بیشتر از میانگین جهانی آب مصرف میکنند و در شرایطی که با تشدید تنشهای آبی روبهرو هستیم، ایران در سالهای آینده احتمالا ۷۰درصد از زمینهای کشاورزی خود را از دست خواهد داد و این موضوع به یک خطر بزرگ برای کشور بدل خواهد شد. بحرانی که کارشناسان معتقدند آنچنان که باید و شاید تاکنون در ایران جدی گرفته نشده است و راهحلی که ارائه میدهند، ریاضت آبی ۱۰ساله و مدیریت کارشناسی به جای نگاه سیاسی به معضل آب برای پشتسر گذاشتن بحران کنونی است.
۳- آشفتگی مالی نظام بانکی: گزارش اخیر وزارت امور اقتصادی و دارایی از صورتهای مالی بانکهای دولتی در سالهای ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ نشاندهنده زیان انباشته گسترده این بانکهاست. زیان این بانکها ۸۱۶هزار میلیارد ریال یعنی ۸۱هزار میلیارد تومان برآورد شده است که نشان میدهد بخشی از این بانکها مشمول ماده۱۴۱ قانون تجارت هستند و باید نسبت به برگزاری مجمع عمومی و تعیین تکلیف آنها اقدام شود. همچنین در این گزارش به دلایل اصلی ایجاد این زیان انباشته هم پرداخته شده که شامل مطالبات از دولت، غیرمولد بودن داراییها، وجود پرشمار املاک مازاد، بازده بسیار پایین شرکتهای وابسته، سوءمدیریت و اداره سیاسی و منطقهای شرکتها، وجود مطالبات غیرجاری و فساد در اداره بانکها است. ازآنجاکه میدانیم قسمت بزرگی از سرمایهگذاریهای جدید در کشور از طریق بانکها انجام میشود، بنابراین سالمسازی فعالیتهای بانکی از وظایف مهمی است که دولت باید نسبت به آن اقدام کند. سامان دادن به وضعیت نظام و سیستم بانکی کشور و تغییر ریل بانکها از بانکداری به جای بنگاهداری بیش از یک دهه است که مطرح شده اما هنوز به نتیجه نرسیده است که امیدواریم در این دولت شاهد آن باشیم.
۴- بیتوجهی به صادرات: با وجود بحرانهای مالی و رشد تورم در سطح جهانی، بسیاری از کشورها تلاش کردهاند از ظرفیت صادرات بهعنوان ابزاری برای بهبود شرایط اقتصادی کشورشان بهره ببرند، حال آنکه ما در این مسیر نهتنها ضعیف عمل کردهایم که پسرفت هم داشتهایم. یکی از عوامل محرک و تامینکننده رشد اقتصادی، افزایش صادرات کالا و خدمات است. بهعنوان نمونه بررسی دادههای اقتصاد ترکیه برای بازه زمانی ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۱ نشاندهنده نقش مهم صادرات کالا و خدمات در تامین رشد اقتصادی این کشور است، تا جایی که نزدیک به ۳۰درصد رشد اقتصادی ترکیه در این دوره بهدلیل افزایش صادرات کالا و خدمات حاصل شده است؛ اما در مقابل، ما از ظرفیت صادرات کالا و خدمات نتوانستهایم استفاده کنیم. گزارشهای رسمی نشان میدهد صادرات کالا و خدمات ایران در سال۱۳۹۰ و به قیمتهای ثابت سال۱۳۹۵ حدود ۲۵۳هزار میلیارد تومان بوده که در سال۱۴۰۰ به ۲۲۲هزار میلیارد تومان کاهش پیدا کرده که رقمی کمتر از سال۱۳۹۰ است. میانگین رشد واقعی سالانه صادرات کالا و خدمات طی سالهای ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ منفی ۲۹/ ۱درصد بوده است. بحث صادرات یک موضوع اساسی بوده و اگر قرار است کشور توسعه پیدا کند، ما قطعا باید به این موضوع اهمیت بیشتری بدهیم.
مطالب مرتبط