🔻روزنامه تعادل
📍 قوانین جدید برای توسعه
✍️ فردین آقابزرگی
تجربه افزایش ساعت معاملات در بازار اوراق مالی اسلامی نشان می‌دهد که بازار سرمایه ظرفیت افزایش ساعت معاملات در بخش سهام را داراست؛ از این‌رو تصمیم‌هایی از این جنس که موجب افزایش شفافیت، نقدشوندگی و فرصت تحلیل در بازار سرمایه می‌شود با استقبال فعالان این بازار روبرو خواهد شد.

تغییر ریزساخت‌ها و دستورالعمل‌های معاملاتی در راستای افزایش شفافیت و نقدشوندگی معاملات بازار سرمایه رویکردی بسیار سازنده است. افزایش ساعت معاملاتی نیز در همین راستا اتفاق بسیار مثبتی خواهد بود که می‌تواند دستاوردهای خوبی برای بازار به همراه داشته باشد.

در بورس‌های بین‌المللی معمولا سرمایه و پول اشتیاق به سیال بودن و معامله دارد.در اغلب بورس‌های دنیا ساعت معاملات از حدود ۹ آغاز شده و تا حدود ساعت ۱۶ یا بیشتر ادامه دارد، همچنین در بازارهای بین‌المللی معمولا الگوریتم‌ها و ربات‌ها با اتمام ساعت یک بازار، در بازاری دیگر معاملات خود را آغاز می‌کنند.

در بازار سرمایه ایران به دلیل تفاوت ساعت قابل‌توجه با کشورهای اروپایی و امریکا، قیمت‌های جهانی فلزات اساسی و سایر کالاها و نیز ارزها با تأخیر زمانی ۳ الی ۴ ساعت مشخص می‌شود که باز کردن ساعت معاملاتی حتی بیش از ۳۰ دقیقه می‌تواند زمان بیشتری را برای تحلیل به اهالی بازار سهام بدهد.

افزایش ساعت معاملات در بازار اوراق بدهی تا ساعت ۳ بعدازظهر اتفاق بسیار خوبی بود که با استقبال فعالان بازار اوراق مالی اسلامی مواجه شد که می‌توان آن را تجربه‌ای موفق برای افزایش ساعت معاملاتی در بازار سهام قلمداد کرد. بازار سرمایه ایران جزو معدود بازارهای مالی است که حداقل ساعت معاملاتی را دارد که این زمان اندک معاملاتی قدمتی حدود ۲۰ ساله دارد، به همین دلیل ظرفیت برای افزایش ساعت معاملاتی در بازار سهام وجود دارد و این موضوع بی‌شک استقبال فعالان بازار سرمایه را تجربه خواهد کرد.

صندوق‌های سرمایه‌گذاری بالغ بر ۶۲۰ هزار میلیارد تومان دارایی دارند. از این میزان حدود ۷۵ درصد (۴۵۰ هزار میلیارد تومان) دارایی صندوق‌های سرمایه‌گذاری با درآمد ثابت است که بر اساس تکالیف سازمان بورس این صندوق‌ها باید بخشی از منابع خود را به خرید اوراق دولتی یا اوراق بدهی تخصیص دهند. این رویه را شاهد هستیم که عرضه‌های اولیه به صندوق‌های سرمایه‌گذاری تعلق می‌گیرد و عمدتا به دلیل محدودیت‌های بورس قادر به پرداخت بازدهی خود و حتی برخی از آنها توانایی تقسیم سودشان هم نیستند؛ بنابراین تخصیص عرضه‌های اولیه که با توجه به قیمت پایین‌تر از ارزش ذاتی آنها در بورس جبران زیان‌های عنوان شده است.

هم‌اکنون تمرکز فروش عرضه‌های اولیه سهامداران خرد که قبلا عرضه‌های اولیه در مقدار ناچیز حتی می‌خریدند؛ بر این است که یونیت صندوق‌های سرمایه‌گذاری را خریداری کنند و صندوق‌ها تحت نظارت و تحت امر سازمان بورس و مسوولان اقتصادی فعالیت خود را انجام دهند، اوراق بخرند و در حقیقت باید گفت حمایت از سهامداران خرد اولویت دوم محسوب می‌شود. این طور به نظر می‌‎رسد که سیاست‌گذار در جهت حمایت از سرمایه‌گذاران بزرگ حرکت می‌کند که این کار برخلاف اهداف اولیه و موضوع اصلی تعریف شده سازمان بورس و بازار سرمایه است.


🔻روزنامه کیهان
📍 دیگ پلوی «بریتانیای صغیر» به مدعیان اصلاحات ساخت
✍️مسعود اکبری
۱- «مذاکرات در حال رسیدن به بن‌بست خطرناکی است. ایران اکنون باید انتخاب کند که آیا می‌خواهد توافقی را منعقد کند یا مسئول فروپاشی برجام باشد؛ اگر برجام فرو بریزد، همه گزینه‌ها روی میز است.» این بخشی از اظهارات گستاخانه و بی‌ادبانه
«لیز تراس» نخست‌وزیر فعلی و وزیر امور خارجه سابق آمریکا در پارلمان انگلیس
در ۵ بهمن ۱۴۰۰ علیه مردم ایران است. کارنامه انگلیس در قبال ایران آن‌قدر سیاه و ننگین است که نه قابل فراموشی است و نه قابل انکار و لاپوشانی. با این‌حال بلافاصله پس از انتشار خبر انتخاب نخست‌وزیر جدید انگلیس، رسانه‌های زنجیره‌ای مدعی اصلاحات با ذوق‌زدگی تأمل‌برانگیزی به آن واکنش نشان دادند. رسانه‌های زنجیره‌ای با تیترهایی از جمله «بانوی آهنین دیگری نخست‌وزیر انگلیس شد»، «چهره زنانه بریتانیا»،
«کلید خانه شماره ۱۰ در دست یک زن»، «خانم نخست‌وزیر» و...چهره خندان لیز تراس را منتشر کرده و با آب و تاب به تشریح انتخاب وی پرداختند.
۲- همین چهار روز پیش، ۱۲ شهریور ماه، سالروز شهادت «رئیسعلی دلواری» بود. نیروهای انگلیسی در ۲۶ رمضان ۱۳۳۳ هجری قمری(۱۵ مرداد ۱۲۹۴- ۷ آگوست ۱۹۱۵) بندر بوشهر را به اشغال خود درآوردند و حاکم ایرانی بوشهر را دستگیر کرده، پرچم ایران را پایین آوردند و لگدمال کردند. تمام اداره‌های دولتی را تصرف نموده، ژاندارم‌های ایرانی را خلع سلاح و بیرون کردند و با اعلام حکومت نظامی چند نفر از مخالفین انگلیس را دستگیر و به همراه نماینده دولت به صورت تبعیدی به هند فرستادند. اینچنین بود که مجاهدین بوشهر به رهبری رئیسعلی دلواری بنا بر فتوای علما به مقاومت در مقابل اشغالگری نیروهای انگلیسی روی آوردند و هر شب نیروهای متجاوز را مورد شبیخون قرار می‌دادند. اجداد «لیز تراس» در آن سال تقلا کردند که با تطمیع و پرداخت مبالغ کلان، قیام رئیسعلی دلواری را متوقف کنند. بر همین اساس به رئیسعلی دلواری پیغام دادند که چنان‌که از قیام علیه قوای اشغالگر صرف‌نظر کند، مقامات انگلیسی ۴۰ هزار پوند
به وی خواهند پرداخت. رئیسعلی در پاسخ گفت: «چگونه می‌توانم بی‌طرفی اختیار کنم درحالی‌که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است». پس از جواب وی، نامه تهدیدآمیز از طرف مقامات انگلیسی به رئیسعلی دلواری نگاشته شد، مبنی بر اینکه چنان‌که بر ضد دولت انگلیس قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ می‌کنیم در این صورت خانه‌هایتان ویران و نخل‌هایتان را قطع خواهیم کرد. رئیسعلی در پاسخ به طرف انگلیسی، تاکید کرد: «خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آنها خارج از حیطه قدرت بریتانیا است.»
در نهایت پس از آنکه تطمیع و تهدید جواب نداد، نیرو‌های انگلیسی بدون مقدمه و اخطار قبلی وارد بوشهر شدند. نیروهای متجاوز انگلیسی به گلوله‌باران منازل مسکونی و قطع نخل‌های دلوار اقدام کردند. اما با لطف خدا، رئیسعلی که از حمله به دلوار آگاهی داشت، در اقدامی هوشمندانه، مردم را به کوه‌های اطراف منتقل کرده بود.
رئیسعلی دلواری برای دفاع از استقلال و حفظ حریم مرزی ایران همراه با نیروهایش، در نبرد با اشغالگران انگلیسی، طرف متجاوز را شکست داد. جنگ دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی تا شهریور ۱۲۹۴ ادامه پیدا کرد و انگلیسی‌ها نتوانستند او و یارانش را شکست دهند. سرانجام این جوان غیور و دلاور ایرانی در ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ توسط فردی نفوذی از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.
۳- فردا سالروز قیام ۱۷ شهریور ۵۷ است. این قیام یکی از تأثیرگذارترین حرکت‌های مردم برای رسیدن به پیروزی علیه رژیم پهلوی بود. در ظاهر ماجرا، کشتار مردم توسط رژیم جنایتکار پهلوی، صورت می‌گرفت. اما در اصل، آمریکا مدیریت این جنایت را برعهده داشت و برخی دولت‌های اروپایی از جمله دولت خبیث انگلیس در حمایت از شاه برای کشتار مردم ایران، نقش برجسته‌ای داشتند.
بر اساس اسناد منتشر شده، «آنتونی پارسونز» سفیر وقت انگلیس در ایران در سال ۵۷، همزمان با اوجگیری نهضت مردمی علیه رژیم طاغوت، حمایت کامل دولت انگلیس از شاه را اعلام کرد‌ و ضمن اشاره به نقش مهم ایران به عنوان «بزرگ‌ترین بازار صادرات انگلیس در قاره آسیا»، برقراری حکومت نظامی در ایران را نیز مورد تأیید قرار داد. پرویز راجی در کتاب «خدمتگزار تخت طاووس» آورده است:«سفیر انگلیس گفت:
«عزم جزم دولت ایران برای حفظ ثبات و امنیت کشور،‌ بریتانیا را دلگرم کرده است»... بیچاره آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها که خیال می‌کردند کشتار ۱۷ شهریور،‌ حرکت انقلاب را در نطفه خفه کرده و همه انقلابیون را نیز از وحشت حکومت نظامی به کنج خانه‌ها کشانده است.» براساس مستندات موجود، دولت انگلیس رکورددار اعزام هیئت‌های سیاسی و نظامی به ایران در سال ۵۷ با هدف کمک به شاه و اعلام پشتیبانی از وی در رویارویی با مردم بود. برای نمونه در تیرماه ۱۳۵۷ رئیس ‌ستاد ارتش انگلیس برای اعلام حمایت دولت متبوع خود از رژیم پهلوی وارد تهران شد. پیش از آن و در فروردین ۵۷،
وزیر دفاع انگلیس در رأس هیئتی برای ابراز حمایت از رژیم شاه و گفت‌وگو درباره امکان صدور اسلحه به ایران‌، وارد تهران شد.
سفیر انگلیس در ۳۱ شهریور ۵۷، حدود ۲ هفته پس از اقدام جنایتکارانه شاه در کشتار ۱۷ شهریور و در شرایطی که رژیم پهلوی در استیصال قرار گرفته بود برای دومین بار با شاه ملاقات کرد و به او اطمینان داد که دولت انگلیس در کنار آمریکا حامی و پشتیبان رژیم پهلوی است. اما در نهایت محاسبات سیاسی دشمن در مقابل سنت‌های الهی و قدرت پروردگار، ناتوان و عاجز ماند و آمریکا و انگلیس و دیگر دشمنان ملت ایران نتوانستند از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران جلوگیری کنند.
۴- حدود ۲ هفته دیگر- ۳۱ شهریور- سالروز آغاز جنگ تحمیلی است. بر اساس اسناد منتشر شده، انگلیس یکی از حامیان اصلی رژیم صدام در هشت سال جنگ تحمیلی علیه ملت ایران است. به این ماجرا توجه کنید: دولت انگلیس در جریان جنگ تحمیلی،‌ تانک‌های ایران را به قیمت یک میلیارد دلار به صدام فروخت! داستان از این قرار بود که رژیم پهلوی چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی طی یک قرارداد نظامی از دولت انگلیس ‌تانک خریداری کرده و پول آن را نیز کامل پرداخت می‌کند. اما زمان تحویل این ‌تانک‌ها مصادف می‌شود با اوجگیری انقلاب اسلامی و به همین دلیل دولت انگلیس از تحویل ‌تانک‌ها به ایران خودداری می‌کند و با استقرار نظام جمهوری اسلامی نیز ‌تانک‌های خریداری شده را به ایران نمی‌دهد. نهایتا دولت خبیث انگلیس در سال ۱۳۶۲ همان‌ تانک‌ها را به صدام می‌فروشد و گلوله‌های همین‌تانک‌های انگلیسی،
بدن رزمندگان غیور ایرانی را در جبهه‌ها «اربا اربا» می‌کند.
«دیوید کرن» دیپلمات سابق آمریکا در بغداد پیش از این گفته بود:«دولت انگلیس تنها چند هفته بعد از آنکه عراق از سلاح شیمیایی در حلبچه استفاده کرد، با اعزام یک وزیر کابینه انگلیس به بغداد اعتبارات بازرگانی داده شده به دولت عراق را دو برابر افزایش داد.» مجله تایمز مالی چاپ انگلیس نیز در همین خصوص نوشته بود: «یک شرکت انگلیسی مقادیر زیادی گلوله‌های حاوی گازهای سمی چون هنسلین، ترونیات و نیز بمب‌های آتش‌زا (شبیه بمب‌هایی که آمریکا در ویتنام بکار برد) را به عراق صادر کرد.»
۵- دولت خبیث انگلیس در فتنه ۸۸ نیز نقش ویژه‌ای داشت. «حسین رسام»
(که اکنون جزو گردانندگان و تحلیل‌گران شبکه سعودی-انگلیسی «ایران اینترنشنال» است، در سال ۸۸ کارمند سفارت انگلیس در تهران بود. وی پیش از این گفته بود:«در مدتی که برای سفارت انگلیس کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدم که دولت انگلیس درصدد بود تا به مرتبطان خود القاء کند که انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ نقطه عطفی برای افرادی است که با نظام زاویه دارند. هدف این بود که با اقدامات موثر در این دوره از انتخابات، حاکمیت در ایران دچار تغییر در ساختار یا تغییر اساسی در رفتار شود. دولت انگلیس به رابطان خود این پیام را داده بود که در صورت بروز مشکل از حمایت اروپایی‌ها و اتحادیه اروپا برخوردار خواهند بود.»
رسام پس از دستگیری در سال ۸۸ و در جریان دادگاه فعالین فتنه اعتراف کرده بود که «به من و سایر کارکنان دستور داده شد که با ایجاد شبکه به تأمین اخبار و اطلاعات مورد نیاز انگلیس اقدام کنم که در طول ۵ سال فعالیت خود در این سفارت تا سال ۸۷ حدود ۱۳۰ مرتبط داشتیم و سال ۸۸ با افزایش ۵۰ نفری(از میان فعالین جریان مدعی اصلاحات) تعداد مرتبطین بنده به ۱۸۰ نفر رسید.»
وی در بخش دیگری از اعترافات خود گفته بود که کارمندان سفارت انگلیس مأمور بودند تا در اغتشاشات به صورت فعال حضور داشته و بر آتش التهاب بدمند.
۶- انگلیس در پرونده برجام نیز کارنامه سیاهی دارد. «محمدجواد ظریف»
وزیر سابق امور خارجه- حدود بیست ماه پس از اجرای برجام- گفته بود: «هنوز نمی‌توانیم حتی یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم.» جان ساورز رئیس ‌سابق سرویس جاسوسی انگلیس(MI۶) سال ۹۴ صراحتا اعلام کرد که از نگاه آنها، برجام قرار است از ایران، اقتدارزدایی و انقلاب‌زدایی کند.
۷- پس از اقدام جنایتکارانه و بزدلانه دولت تروریست آمریکا در به شهادت رساندن سردار حاج قاسم سلیمانی، دولت انگلیس نیز از این اقدام تروریستی حمایت کرد. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. در مهرماه ۱۴۰۰ روزنامه گاردین در گزارشی نوشت که بر اساس تحقیقات انجام‌شده، به احتمال قوی پایگاه اطلاعاتی نیروی هوایی سلطنتی انگلیس (RAF) به عملیات پهپادی ترور شهید سردار سلیمانی در دی‌ماه ۹۸ مرتبط بوده است.
۸- فهرست جنایت‌ها و خباثت‌های انگلیس علیه مردم ایران مثنوی هفتاد من کاغذ است و اشاره به تمامی آنها از حوصله این وجیزه خارج است؛ از نقش انگلیس در قحطی بزرگ(در سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ هجری شمسی) در کشورمان و نسل‌کشی مردم ایران تا مشارکت لندن در تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه ملت ایران و از غارت نفت ایران
تا مشارکت در کودتا و فتنه و آشوب.
۹- دولت خبیث انگلیس در طول تاریخ هیچ‌گاه از دشمنی و جنایت علیه ملت ایران دست بر نداشته است. «لیز تراس» نخست‌وزیر جدید انگلیس نیز دقیقا در همین مسیر قدم گذاشته است. به همین خاطر «یائیر لاپید» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی بلافاصله برای نخست‌وزیر انگلیس پیام تبریک ارسال کرده و وی را «دوست بزرگ اسرائیل» خطاب کرده است.
۱۰- بوریس جانسون نخست‌وزیر سابق انگلیس در آخرین سخنرانی خود در این سمت اذعان کرد که بحران انرژی و اقتصادی در انگلیس بسیار جدی و خطرناک است. همین چند روز پیش بود که رسانه‌های انگلیسی مردم این کشور را به خوردن
«غذای کپک زده» توصیه کردند.
لیز تراس در شرایطی تصدی نخست‌وزیری انگلیس را بر عهده گرفته که
از یک سو تورم سنگین و بحران انرژی خون مردم این کشور را به جوش آورده و از سوی دیگر نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که ۶۷ درصد از انگلیسی‌ها به کابینه او بی‌اعتمادند.
۱۱- با این‌حال جریان غربگرا در داخل که در طنزی تلخ خود را مدعی اصلاحات نیز می‌نامد، چشمانش را بر واقعیت‌ها بسته و در واکنش به انتخاب نخست‌وزیر جدید «بریتانیای صغیر» از شدت ذوق‌زدگی سر از پا نمی‌شناسد.
در بحبوحه نهضت عدالت‌خواهی و انحراف آن به مشروطه‌خواهی، سفارت انگلیس دیگ‌‌های غذای بسیاری را بار گذاشته بود و ضمن انحراف در راهبرد نهضت، از حضار در سفارت پذیرایی می‌کرد. گویا اکنون نیز در رخدادی مسبوق به سابقه، دیگ پلوی سفارت انگلیس به افراطیون مدعی اصلاحات، حسابی ساخته است!


🔻روزنامه اطلاعات
📍 جوانان می‌شنوند، جوانان می‌بینند
✍️داود مختاریانی
ماجرای بازگشت مهدی تاج و کارلوس کی روش به فوتبال این روزها خبر اول اخبار ورزشی است و حواشی این موضوع ظاهراً مدتها ادامه خواهد داشت.
هرچند تغییرات در فدراسیون‌های ورزشی و بخصوص فوتبال به دلیل برد رسانه‌ای معمولاً پر سرو صدا است و حواشی زیادی به همراه دارد، ولی اینبار شرایط به دلیل جابجایی‌های متوالی مدیران در ارکان فدراسیون فوتبال متفاوت بود.
ورود عزیزی خادم به فدراسیون و چالش‌های آن زمان آغازی بود در مسیر پر افت و خیز فوتبال. نحوه برکناری وی و اتفاقاتی که در هیأت رئیسه افتاد، سرپرستی میرشاد ماجدی و در نهایت حضور عجیب مهدی تاج در انتخابات فدراسیون فوتبال علیرغم باز بودن پرونده قرارداد ویلموتس، نشان از این داشت که در فوتبال ما قانون اجرا نمی‌شود بلکه با قانون بازی می‌شود.
در این فضای پر تنش و غیر قابل پیش بینی فقط اسکوچیچ و بازیکنان تیم ملی فوتبال بودند که روی وظایف خود تمرکز کردند و با بردهای پیاپی تیم ملی را که در آستانه حذف از مسابقات انتخابی جام جهانی بود با اقتدار به جام جهانی رساندند.
بعد از انتخاب مهدی تاج به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال شایعه برکناری اسکوچیچ و جانشینی کارلوس کی روش بسیار داغ شد و شاید تا کنون این اتفاق افتاده باشد.
تغییر سرمربی تیم ملی در تمام تیم‌های ملی دنیا امری عادی است و همین چند روز پیش سرمربی تیم ملی فوتبال مراکش تغییر کرد و تا آغاز جام جهانی امکان دارد باز هم شاهد تغییر سرمربی دیگری باشیم ولی با توجه به اینکه ما در فرهنگ ورزش خود به داشتن رفتار و منش پهلوانی افتخار می‌کنیم و اخلاق را مقدم بر قهرمانی می‌دانیم، باید بپرسیم در کل این ماجراها، در کدام مورد اخلاق و منش پهلوانی رعایت شده است؟
اسکوچیچ چه موفق و چه نا موفق میهمان ماست و نتایجی که بدست آورده نشان می‌دهد که تمام توان خود را برای موفقیت تیم ملی فوتبال گذاشته و کم فروشی نکرده است. فراموش نکنیم روزی که اسکوچیچ قبول کرد سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بشود، امید حضور در جام جهانی شاید ۱۰ درصد هم نبود ولی در نهایت همین تیم توانست به عنوان تیم اول گروه خودش به جام جهانی راه یابد.
شکی نیست اسکوچیچ هم برای خودش اهدافی داشته است که ریسک سرمربیگری تیم ملی را در آن شرایط سخت پذیرفت. او می‌خواست با رساندن تیم ملی به جام جهانی و نشستن روی نیمکت تیم ملی در این مسابقات، اسم و رسمی برای خودش دست و پا کند و از گمنامی خارج شود و به جرگه مربیان برتر دنیا بپیوندد و این هدف او با منافع فوتبال ما در تضاد نبود و برای دو طرف برد برد محسوب می‌شد.
هیچ اشکالی ندارد اگر فدراسیون فوتبال با توجه به نظرات کارشناسان به این نتیجه برسد که باید اسکوچیچ عوض شود و مربی بهتری جای او بیاید زیرا حضور آبرومندانه تیم ملی در جام جهانی اصل است، ولی همین جابجایی هم باید با رعایت رفتار جوانمردانه انجام شود.
کسانی که اخبار فوتبال را با دقت و ریز به ریز دنبال می‌کنند اکثراً جوانانی هستند که شخصیت آنها در حال شکل گیری است و اتفاقات محیط می‌تواند روی منش و رفتار آنها در آینده تأثیر زیادی بگذارد.
با توجه به رفتار سرد فدراسیون فوتبال با اسکوچیچ بعد از برکناری عزیزی خادم و انتشار هر روز شایعات مبنی بر برکناری وی (حتی در اوج حساسیت مسابقات انتخابی جام جهانی) و عدم حمایت از سرمربی تیم ملی در چالش‌ها، آیا می‌توانیم ادعا کنیم که در این چرخه به جوانان درس اخلاق داده‌ایم و قدردان کسی هستیم که به تیم ملی کمک کرد تا به جام جهانی برسد؟
آیا تا کنون از زبان کسانی که قصد دارند کی روش را جانشین اسکوچیچ کنند شنیده‌اید که بگویند ما قدردان زحمات وی هستیم ولی با توجه به نظر کارشناسان، تصمیم به جابجایی سرمربی تیم ملی گرفته‌ایم؟
مدیران ورزش ما نباید فراموش کنند که تمام اخبار ورزش و به ویژه فوتبال توسط جوانان علاقه‌مند پیگیری می‌شود و باید طوری رفتار کنند و حرف بزنند که در همه حال اخلاق رکن اصلی باشد، زیرا جوانان از بین همین حرف‌ها و اتفاقات الگوهای رفتاری خود را پیدا می‌کنند و در آینده وارد جامعه می‌شوند. اگر قرار است اسکوچیچ تغییر کند اینهمه حاشیه و تائید و تکذیب و دروغ لازم نیست. صادقانه و با احترام هم می‌شود همه این کارها را انجام داد.


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ دفاع از قانون و نه افراد
✍️عباس عبدی
یکی از پرسش‌های رایج این است که آیا هر شهروند یا فرد یا گروه سیاسی باید از هر کسی که به دادگاه و زندان دچار می‌شود، یکسان و به ‌صورت پیش‌فرض دفاع کند؟ و اگر چنین نکرد آیا تبعیض قائل شده و دفاعش اصیل و معتبر نیست؟ در پاسخ باید به چند نکته توجه کرد. اول و مهم‌تر از همه تمایز میان حقوق افراد با رفتار و اندیشه آنان است. ما می‌توانیم یا بهتر است بگویم که وظیفه داریم تا از حقوق همگان دفاع کنیم. اتفاقا این دفاع هنگامی اصیل است که فرد مورد دفاع لزوما هم شخص قدرتمند یا مشهور و حتی محترمی نباشد. برای مثال کسی را به اتهام سرقت یا قتل گرفته‌اند، او را بر چه اساسی می‌توان بازداشت یا محاکمه و مجازات کرد؟ فقط براساس قانون. اگر چنین است، هنگامی می‌توان او را مجازات کرد که قانون در کلیت خودش محترم شمرده شود، به ویژه برای او به عنوان متهم، چون حاکمیت قانون کلیتی تجزیه‌ناپذیر است. اگر حقوق قانونی او نقض شود، اعتبار «قانون» برای برخورد با او نیز از میان رفته است. در این زمینه یک قاعده کلی وجود دارد که اگر می‌خواهید بدانید که حقوق افراد در یک جامعه تا چه اندازه رعایت می‌شود، باید به میزان رعایت حقوق محکومین و زندانیان آن جامعه مراجعه کنید. این یکی از مهم‌ترین معیارها برای معتبر، عادلانه و قانونی بودن برخورد، با مجرمین و متهمان است و به میزانی که حقوق متهمان نقض شود، اعتبار قانون و در نتیجه اعتبار مواجهه و برخورد با آنان از میان رفته است. بنابراین اصل حاکمیت قانون موضوعی فراگیر است که باید درباره همه (بدون استثنا) رعایت شود و با نقض آن باید مخالفت کرد. از این حیث هیچ تفاوتی میان متهمان نمی‌کند. البته مشکل اینجاست که این ذهنیت از قانون در ایران رواج ندارد و شناخته شده نیست، لذا هر کس را که مجرم بدانند یا حتی در سطح متهم تلقی کنند، او را خارج از دایره حقوق تلقی می‌کنند و حقوقی برایش قائل نمی‌شوند. به همین علت نیز یا از حقوق او دفاع نمی‌کنند یا می‌ترسند که متهم را به دفاع از فعل یا شخص مجرم می‌کنند. در حالی که این دفاع همان اندازه حق است که محکوم کردن یک مجرم حق است...

زیرا اعتبار قوانین به اندازه یکدیگر است اگر می‌توان و باید دزد را محکوم و مجازات کرد به همان اندازه باید سایر حقوق او را که قانون تعیین کرده رعایت کرد. چنین رویکردی مجازات را از سطح انتقام‌گیری و خشونت به جایگاه واقعی خود ارتقا می‌دهد. پس این حد از حمایت مشترک میان همه افراد است و بیش از آنکه حمایت از افراد باشد، در درجه اول حمایت از قانون و حاکمیت آن است. به همین علت است که این فتوا وجود دارد، هنگامی که قاتل را برای اعدام به پای چوبه‌ دار می‌برند، اگر کسی به او تعرض کرد و مثلا سیلی زد، باید سیلی‌زننده مجازات شود. از مرحله حقوق افراد که بگذریم، دفاع از متهمان یا حتی محکومین، سلیقه‌ای و براساس دوری یا نزدیکی فکری یا عاطفی به او خواهد بود. برای مثال اگر کسی از اعضای یک حزب و گروه بازداشت شود، فراتر از حقوق مذکور فوق، افرادی که با او قرابت فکری و عاطفی دارند، به‌طور طبیعی اعتراض بیشتری نسبت به برخورد با او می‌کنند، چون به نحوی برخورد با او را برخورد با اندیشه و رفتار خود نیز می‌دانند، در واقع به نوعی از خود دفاع می‌کنند. همچنانکه اعضای خانواده‌های این افراد نیز در دفاع از آنان به کلی متفاوت از دیگران وقت می‌گذارند. همچنین زنان بیش از مردان نسبت به برخوردی که با همجنس‌های آنان می‌شود، عملکرد موثرتری دارند، زیرا فراتر از حقوق، به درستی گمان می‌کنند که برخورد با زنان، به نوعی برخورد با همه زنان است و این دفاع یک سازوکار دفاعی است. بنابراین دفاع از رعایت حقوق افراد به ویژه متهمان یا حتی محکومین، به منزله دفاع از آن فرد و افکار او نیست، بلکه به منزله دفاع از قانون و نظم و اعتباربخشی به فرآیندهای دادرسی است و این فراتر از هر گونه تعلق‌خاطری است که می‌تواند نسبت به آن فرد وجود داشته باشد. این رفتار باید نسبت به همه مشترک و قابل تعمیم باشد. حمایتی فراتر از این اندازه که معطوف به رفتار و اندیشه افراد می‌شود، جزو اختیارات شهروندان است و این رفتار را نمی‌توان و نباید به همگان تعمیم داد.


🔻روزنامه شرق
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آرمان‌شهر ایرانی
✍️پیروز حناچی
فرهنگ و ادبیات ایران معدنی از حکمت‌ها، پندها و اندرزهایی است که با آمیختن سابقه تاریخی سرزمین و آموزه‌های فرهنگی، دینی و آیینی بسط یافته و در طی زمان و در طول تاریخ به اشکال مختلف خود را در قالب شعر، نقاشی و مینیاتور و هنرهای تجسمی و معماری و... معرفی کرده است. یکی از این موضوعات اندیشه آرمان‌شهر‌ ایرانی است. بسیاری از حکما، فلاسفه و شعرای معروف ایران به این موضوع پرداخته و اندیشه‌های خود را در این چارچوب مطرح کرده‌اند. این مقوله تنها مختص حوزه فرهنگی و تمدنی ایران محدود نبوده و حکمایی در دهه‌های تاریخی قبل از اسلام و خارج از ایران نیز به آن پرداخته‌اند. فرضا افلاطون در رساله جمهوریت خود به آرمان‌شهر‌ «اتوپیای» خود پرداخته و آن را معرفی کرده است و معلم ثانی، حکیم ابونصر فارابی نیز در رساله‌های خود ضمن بسط اندیشه‌های افلاطون و ارسطو نظریات خود را درباره مدینه فاضله و آرمان‌شهر‌ ایرانی و دسته‌بندی جوامع برای رسیدن به تکامل را اعلام می‌دارد. در این زمینه در بین شعرای قدیم هم می‌توان رد و اثری از تعریف این آرمان‌شهر‌ یافت که عموما در قالب داستان‌های تاریخی یا وقایع بسط یافته و مبتنی بر آموزه‌های دینی و اصول اخلاقی بیان شده است. یکی از این موارد خمسه نظامی – در اسکندرنامه در بخش دوم «خردنامه» به زیبایی بیان شده است. نظامی، ابوعلی سینا، امام فخر رازی، معاذ ابن جبل در «مجمع البیان» و قتادة در کتاب «الدر المنثور» معتقدند که اسکندر مقدونی همان شخصیت مطرح در قرآن، یعنی ذوالقرنین در سوره کهف است. الان به تأیید یا تکذیب این نظریه نمی‌پردازیم و تنها گوشه‌ای از درک حکیم نظامی را درباره آرمان‌شهر‌ ایرانی ‌ بیان می‌کنیم. موضوع از آنجا آغاز می‌شود که لشکر اسکندر پس از فتح چین به سمت شمال در حرکت است.

سکندر ز چین رأی خر خیز کرد/ در خواب را تنگ دهلیز کرد

و بعد از عبور از صحراهای بی‌آب‌و‌علف و طولانی از مشرق به سمت شمال حرکت کرد.

فرو کوفت بر کوس دولت دوال/ ز مشرق درآمد به حد شمال

در آنجا به قومی رسید که از اسکندر برای جلوگیری از اقدام یاغیان و تهاجم یأجوج و مأجوج کمک خواستند.

بدان گونه سدی ز پولاد بست/ که تا رستخیزش نباشد شکست

وقایع بالا دقیقا مطابق با آیات قرآن در سوره کهف درخصوص شخصیت ذوالقرنین است و بعد اسکندر با لشکرش به سمت جنوب حرکت می‌کند و به سرزمینی می‌رسد که بسیار کس در عالم به دنبال آن هستند‌ ولی آن را نیافته‌اند.

از آن مرحله سوی شهری شتافت/ که بسیار کس جست و آن را نیافت

در آن دشت اسکندر با اتفاقات عجیبی مواجه ‌و با منطقه‌ای بسیار آباد مواجه می‌شود که گله‌ها در دشت بدون چوپانان رها هستند و باغ‌ها در و دیوار ندارند و اگر سربازان اسکندر دست بر میوه‌ها ‌یا بره‌های رها در دشت می‌برند، دچار عارضه گشته و از بین می‌روند. اسکندر به لشکریان خود فرمان می‌دهد که دست به اموال مردم نزنید.

بفرمود تا هرکه بود از سپاه/ ز باغ کسان دست دارد نگاه

و اسکندر متوجه شد که تعرض بر این قوم عواقب شومی خواهد داشت. مقیمان شهر به استقبال اسکندر آمده و او را به باغ‌ها و عمارت‌های خود دعوت کردند و از او پذیرایی بسیار کردند. اسکندر دعوت آنها را پذیرفته و با روی باز با آنها به گفت‌وگو پرداخت، اسکندر با تعجب از آنها سؤالی کرد.

بپرسیدشان کاین چنین بی هراس/ چرائید و خود را ندارید پاس

بدین ایمنی چون رهبد از گزند/ که بر در ندارد کسی قفل و بند

همه باغبان نیست در باغ کس/ رمه نیز چوپان ندارد ز پس

شبانی نه و صد هزاران گله/ گله کرده بر کوه و صحرا یله

و ساکنان دشت شرح حال خود را به اسکندر می‌گویند و رمز و راز امنیت این دشت پربرکت را بازگو می‌کنند و اشاره می‌کنند که ما گروهی ضعیفان دین‌پروریم. سر سوزنی از راستی و درستی گذر نمی‌کنیم و بر امور کج و انحرافی عمل نمی‌کنیم و جز راستی و درستی راهی نمی‌شناسیم. ما درِ کج‌روی را بر خود بسته‌ایم و وارستگی ما از دنیا به این رمز مربوط است. ما در هیچ موردی دروغ نمی‌گوییم و برای کسی خواب سوء نمی‌بینیم، درباره چیزی که در آن سودی نیست پیگیری و سؤال نمی‌کنیم؛ چرا‌که خداوند از این کار راضی نیست و به هر آنچه خدا برایمان بخواهد راضی هستیم. اگر عضوی از جامعه ما دچار ناتوانی شد، به یاری‌اش می‌شتابیم و در سختی‌ها بردباری را برمی‌گزینیم. در جامعه ما کسی از کسی مال بیشتری ندارد و همه به اموال خود قانع هستند. همه مردم را خانواده خود می‌انگاریم و بر کسی نمی‌خندیم. به همین علت از دزدان نمی‌هراسیم و نگهبانی نیز در شهر نداریم.

‌نه از کسی چیزی می‌رباییم و نه دیگران چیزی از ما می‌ربایند و بر درِ خانه‌هایمان قفل و بندی نداریم و دام‌ها در دشت نگهبان ندارند. خداوند به واسطه این رفتار ما به مردم عزت داده و چهارپایان ما هم از این برکت در امان‌اند و اگر در بین ما اختلافی باشد که نیاز به داوری داشته باشد، با مصلحت و داوری عادلانه آن را حل می‌کنیم. شکار به اندازه می‌کنیم و بیش از نیاز خود شکار نمی‌کنیم.

گروهی ضعیفان دین‌پروریم‌/ سر موئی از راستی نگذریم

نداریم بر پرده کج بسیچ/ به جز راست بازی ندانیم هیچ

در کجروی بر جهان بسته‌ایم/ ز دنیا بدین راستی رسته‌ایم

دروغی نگوییم در هیچ باب/ به شب باژگونه نبینیم خواب

نپرسیم چیزی کزو سود نیست/ که یزدان از آن کار خشنود نیست

پذیریم هرچ آن خدایی بود/ خصومت خدای آزمایی بود

نکوشیم با کرده کردگار/ پرستنده را با خصومت چه کار

چو عاجز بود یار یاری کنیم/ چو سختی رسد بردباری کنیم

گر از ما کسی را زیانی رسد/ وزان رخنه ما را نشانی رسد

برآریمش از کیسه خویش کام/ به سرمایه خود کنیمش تمام

ندارد ز ما کس ز کس مال بیش/ همه راست قسمیم در مال خویش

شماریم خود را همه همسران/ نخندیم بر گریه دیگران

ز دزدان نداریم هرگز هراس/ نه در شهر شحنه نه در کوی پاس

ز دیگر کسان ما ندزدیم چیز/ ز ما دیگران هم ندزدند نیز

نداریم در خانه‌ها قفل و بند/ نگهبان نه با گاو و با گوسفند

خدا کرد خردان ما را بزرگ/ ستوران ما فارغ از شیر و گرگ

اگر گرگ بر میش ما دم زند/ هلاکش در آن حال بر هم زند

اسکندر چون توضیحات آنها را شنید، در فکر فرورفت و به خود گفت این‌همه سرگذشت‌ و جنگ برای این بود که از اینجا بگذرم و این مردم را ببینم؛ پس دست از جنگ و خون‌ریزی خواهم کشید.

سکندر چو دید آن‌چنان رسم و راه/ فروماند سرگشته بر جایگاه

به دل گفت ازین رازهای شگفت/ اگر زیرکی پند باید گرفت

فرستادن ما به دریا و دشت/ بدان بود تا باید اینجا گذشت

گر این قوم را پیش ازین دیدمی/ به گرد جهان بر‌نگردیدمی

به کنجی در از کوه بنشستمی/ به ایزد‌پرستی میان بستمی

ازین رسم نگذشتی آیین من/ جز این دین نبودی دگر دین من

چو دید آن‌چنان دین و دین‌پروری/ نکرد از بنه یاد پیغمبری

چو در حق خود دیدشان حق‌شناس/ درود و درم دادشان بی‌قیاس

از آن مملکت شادمان بازگشت/ روان کرد لشکر چو دریا به دشت

و این‌چنین نظامی گنجوی در قالب داستان اسکندر، تصور خود و شرایط تحقق آرمان‌شهر ایرانی را به نماش می‌گذارد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 تاثیر مدیران بر اثربخشی حسابرسی داخلی
✍️محمدرضا صانعی
در روزهای اخیر، مستندی با عنوان «گزارش هیات تحقیق و تفحص مجلس شورای اسلامی از فولاد مبارکه اصفهان» در فضای مجازی در سطح وسیع منتشر شده که هر چند رییس هیات صراحتا اعلام کرده «گزارش منتشرشده در فضای مجازی در این رابطه را تایید نمی‌کنم و بسیاری از اطلاعاتش نیازمند بررسی بیشتر است»، لیکن اظهارنظرهای متعددی توسط اشخاص و سازمان‌ها در این خصوص ارائه شده است. در میان کلیپ‌ها و پیام‌های متعدد دریافتی، دوست عزیزی به طعنه پرسید «اثربخشی حسابرسی داخلی کجاست؟» یکی از موضوعات مهم این گزارش، اشاره به انتصاب‌های سیاسی و سفارش‌شده در این مجموعه عظیم صنعتی است که هر چند با توجه به موارد ذکرشده، نمی‌توان آن را تایید یا رد کرد، لیکن ضرورت به‌کارگیری مدیران بر اساس شاخص‌های تجربه، تخصص و اثرگذاری آن بر پیشبرد بهینه فعالیت‌های شرکت و جلوگیری از رفتارهای نادرست، موضوعی بدیهی است که نتیجه مورد انتظار آن ارتقای نقش نظارتی مدیران است. در بعد حسابرسی داخلی نیز، نظارت بر عملکرد مدیریت مورد تاکید قرار گرفته و اولین جزء چارچوب کنترل‌های داخلی COSO، تحت عنوان «محیط کنترلی» به مجموعه استانداردها، هنجارها، فرآیندها و ساختارهایی اشاره می‌کند که زیربنای اصلی طراحی، استقرار و توسعه سیستم کنترل‌های داخلی است. بر اساس اصول بنیادی این جزء، هیات‌مدیره، باید ضمن تعهد به ارزش‌های اخلاقی، به صورت مستقل بر ایجاد و عملکرد ساختار کنترل‌های داخلی نظارت کرده و نحوه گزارشگری، تعریف و تفویض مسوولیت‌ها و… را طراحی و مستقر کند. با این اصول بنیادی، رویکرد و طرز تفکر مدیریت، عمده‌ترین اصل در استقرار و ارتقای کنترل‌های داخلی در سازمان به عنوان عامل پیشگیری از وقوع رفتارهای نادرست است. لذا در ادامه این نوشتار به تاثیرگذاری مدیران بر اثربخشی حسابرسی داخلی می‌پردازیم. فارغ از مسوولیت هیات‌مدیره در استقرار و بهبود مستمر کنترل‌های داخلی، حسابرسی داخلی نیز باید با ارزیابی‌های مداوم، از کارکرد مناسب کنترل‌های داخلی به مدیریت ارشد اطمینان دهد. با این حال، چرا در هر بار طرح موضوع تخلف یا فساد، توجهات به سوی حسابرسی و به صورت اخص به حسابرسی داخلی معطوف می‌شود؟
به طور کلی، فرآیند حسابرسی داخلی به ۵ مرحله برنامه‌ریزی، ارزیابی کنترل‌های داخلی، رسیدگی، گزارشگری و پیگیری توصیه‌ها «Follow Up» قابل تفکیک است که مراحل اول تا چهارم عموما توسط واحدهای حسابرسی داخلی یا توسط موسسات حسابرسی از طریق برون‌سپاری، با مشارکت و همراهی سایر مدیران انجام می‌شود، لیکن اجرای اثربخش مرحله آخر و طلایی خدمات حسابرسی داخلی و به طور کلی عیان‌شدن نتایج کار حسابرسی داخلی، با پشتیبانی مدیریت ارشد شرکت و اجرای توصیه‌ها توسط مدیران فرآیندها ممکن خواهد شد.
اگر بهترین گزارشات حسابرسی داخلی با بالاترین دقت و تخصصی‌ترین توصیه‌های اجرایی منتشر شود لیکن، توصیه‌ها به مرحله اجرا نرسد، هزینه و زحمات صرف‌شده برای تهیه گزارش، اتلاف منابع بوده و به فرمایش استاد گرانقدری، گزارش، زینت‌القفایس اتاق مدیران خواهد بود.
بسیار مشاهده می‌شود که در زمان طرح یافته‌های حسابرسی داخلی در جلسات کمیته حسابرسی و هیات‌مدیره و اطلاع مدیریت ارشد از ریسک‌های محتمل و پیامدهای آن، از روی نگرانی از وضعیت موجود و یا به صورت احساسی، بر انواع باید و نبایدها و ضرورت پیگیری و ارتقای سیستم کنترل‌های داخلی در فرآیندهای کاری و به ویژه حوزه‌های حساس تاکید می‌شود. لیکن پس از گذشت مدتی، از اهمیت و حساسیت موضوع کاسته شده و اثری از پیگیری‌های بعدی و برنامه‌ریزی اجرای توصیه‌ها مشاهده نمی‌شود.
قطعا در بروز انحراف در هر حوزه‌ای، عوامل متعددی دخالت دارند که در خصوص تخلفات و فسادهای اقتصادی سال‌های اخیر، ترجیح شاخص‌های غیرتخصصی به جای تخصص در انتصاب مدیران، حضور پرمعنای سیاسیون فاقد تخصص در پست‌های تخصصی واحدهای اقتصادی و پرمشغله بودن اعضای هیات‌مدیره شرکت‌ها که نقش مدیریتی آنها، صرفا به حضور اندک ماهانه در جلسات هیات‌مدیره خلاصه می‌شود (و لذا فرصت کافی برای بررسی و تحلیل مسایل مبتلابه شرکت تحت مدیریت خود را ندارند) و موارد بسیار دیگر از آن جمله هستند.
انتصاب سیاسی اعضای هیات مدیره و مدیرعامل شرکت‌ها با تغییرات در بدنه دولت و تغییر اتوبوسی رده‌های بعدی مدیریت، متاسفانه فعالیت‌های اقتصادی را با نوعی سیاست‌زدگی مواجه کرده و با وجود اتخاذ سازوکارهایی برای انتصاب مدیران میانی براساس شایستگی، از جمله تشکیل کانون‌های ارزیابی توسعه مدیران و طرح انتخاب مدیران از افراد ارزیابی و تاییدشده، این گروه مدیران نیز عمدتا با توجه به سلایق مدیریت ارشد، یا به صورت سفارشی و یا براساس تهیه مدارک غیرواقعی مبین کسب شرایط شایستگی، انتخاب می‌شوند. تغییرات پی‌درپی در سطوح مختلف مدیریت واحدهای اقتصادی موجب عدم امکان برنامه‌ریزی برای اصلاح سیستماتیک فرآیندها و بهبود کنترل‌های داخلی می‌شود، به گونه‌ای که توافقات حسابرسان داخلی با مدیر یک فرآیند برای اجرای توصیه‌های حسابرسی داخلی و اصلاح فرآیندها به علت روی کار آمدن مدیری با رویکرد متفاوت، منتفی شده و یا به تاخیر می‌افتد که این موضوع، افزایش هزینه حسابرسی داخلی را به دنبال دارد.
صرف‌نظر از موضوع اشاره‌شده در صدر این نوشتار، عدم توجه به انطباق دانش و تجربه مدیر با مسوولیت وی در انتصاب مدیران (عدم انطباق شغل و شاغل)، لطمات جبران‌ناپذیری را به واحدهای اقتصادی وارد می‌کند. همچنین انتقال مدیری از یک حوزه ستادی، به واحدهای عملیاتی و بالعکس، بدون تجربه و دریافت آموزش‌های لازم برای سمت جدید، که در واحدهای اقتصادی بزرگ، به وفور رخ می‌دهد، ضمن عدم ایجاد زبان مشترک بین کارکنان حوزه مربوطه و مدیر و بی‌انگیزگی کارکنان شایسته، در مواردی روند بهبود را متوقف و چه‌بسا تلاش‌های صورت‌گرفته قبلی نیز به هدر رود. با اذعان به این موضوع که اتفاقا در شرکت فولاد مبارکه اصفهان در مقایسه با بسیاری از شرکت‌های با این سطح عملیات و اهمیت، برای طراحی و استقرار کنترل‌های داخلی اعم از تدوین فرآیندها و گردش کارها و استقرار سیستم یکپارچه (بخش قابل توجهی از فعالیت‌ها به صورت سیستمی و بدون دخالت نیروی انسانی انجام می‌شود) تلاش درخور تحسینی انجام شده، نبود مدیران کارآمد در برخی از حوزه‌ها، به واسطه موضوع پیش‌گفته باعث زیر پاگذاری کنترل‌ها و در نتیجه کاهش اثربخشی آنها می‌شود.
گذشته از چالش‌های زیرساختی پیش روی واحدهای حسابرسی داخلی در عمده واحدهای اقتصادی (به این مهم در مقالی دیگر به تفصیل پرداخته خواهد شد)، فرآیند حسابرسی داخلی یک فرآیند مشارکتی است که اعتقاد مدیریت ارشد به نتایج و ارزش‌افزایی خدمات حسابرسی داخلی و پشتیبانی مستمر از آن و همراهی کلیه واحدهای سازمانی در اجرای حسابرسی داخلی و ردیابی اجرای پیشنهادات اصلاحی، جزء جدایی‌ناپذیر آن است و لذا انتظار افزایش اثربخشی حسابرسی داخلی، مستلزم به‌کارگیری مدیران فسادگریز، آشنا به فضای کسب‌وکار و صنعت مربوطه، متخصص در حوزه کاری، معتقد به اصول راهبری شرکتی و آگاه از فلسفه و ماهیت کار حسابرسی داخلی است.
با وقایع پرتکرار سال‌های اخیر و نتایج نه‌چندان مطلوب تلاش‌ها در جهت به‌کارگیری مدیران به ظاهر متعهد ولی فاقد تخصص، شاید وقت آن رسیده باشد که تجارب به دست‌آمده در سطح بین‌المللی در حوزه منابع انسانی محترم شمرده شود و مدیران براساس الگوهای شایستگی معتبر و پذیرفته‌شده جهانی منصوب شوند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 شرقِ غربی
✍️دکتر موسی غنی‌نژاد
اصلاحات سیاسی و اقتصادی گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به فروپاشی نظام سیاسی این کشور در سال ۱۹۹۱ میلادی منجر شد و مانند انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ که این نظام را به وجود آورده بود، یکی از حوادث مهم قرن بیستم را رقم زد. اصلاحات اقتصادی آغازشده با گورباچف، پس از فروپاشی نظام کمونیستی، در جهت برقراری بازار آزاد ادامه یافت؛ اما رفته‌رفته معلوم شد که نظام سرمایه‌داری شکل‌گرفته در جمهوری فدرال روسیه، بیشتر به نوعی «سرمایه‌داری رفاقتی» یا «سرمایه‌داری سیاسی» شباهت دارد تا نظام مبتنی بر بازار آزاد.

از سوی دیگر، نظام سیاسی نیز در پی تحولات ناشی از فروپاشی، برخلاف انتظار معمول، به نظام دموکراتیک مبتنی بر رقابت احزاب آزاد نینجامید، بلکه به شکل‌‌‌گیری نوعی نظام اقتدارگرای مافیایی منتهی شد. این در حالی بود که سرنوشت تحولات کشورهای کمونیستی اروپای شرقی که از زیر یوغ «برادر بزرگ» درآمدند، نوع دیگری رقم خورد و اغلب آنها به کشورهایی با اقتصاد بازار و نظام سیاسی کم و بیش دموکراتیک تبدیل شدند. از آنجا که کشورهای آسیایی جداشده از اتحاد شوروی نیز بیشتر به صورت نظام‌های سیاسی و اقتصادی کم و بیش شبیه روسیه تحول یافتند، این تصور قوت گرفت که گویا جوامعی با «فرهنگ شرقی» مستعد شکل‌‌‌گیری حکمرانی مبتنی بر نظام بازار آزاد نیستند و این نوع حکمرانی، بیشتر با فرهنگ غربی سازگار است.

باید تاکید کرد، مفاهیمی مانند «فرهنگ غربی» و «فرهنگ شرقی» بسیار کلی و مبهم‌‌‌ هستند؛ از این رو استفاده از آنها برای توضیح تحولات تاریخی جوامع باید با احتیاط بسیار صورت گیرد. واقعیت این است که در غرب هم در گذشته‌‌‌ای نه‌چندان دور، نوعی «سرمایه‌‌‌داری سیاسی» در قالب مرکانتیلیسم حاکم بود که مورد نقد اقتصاددانانی مانند آدام اسمیت قرار گرفت. حکمرانی مبتنی بر بازار آزاد با تغییرات تدریجی و در نهایت فروپاشی نظام مرکانتیلیستی ابتدا در اروپای غربی، به‌ویژه انگلستان و هلند، امکان‌پذیر شد و اندک‌اندک در سراسر اروپای غربی رواج یافت. از این گذشته، در میانه‌‌‌های قرن بیستم میلادی، در همین اروپای غربی و در یکی از پیشرفته‌ترین کشورها از لحاظ اقتصادی، یعنی آلمان، نظام ناسیونال سوسیالیستی بر سر کار آمد که به حکمرانی مبتنی بر بازار آزاد شباهتی نداشت. البته در همان دوران یا اندکی قبل‌‌‌تر، در ایتالیا هم رژیم فاشیستی ظهور کرد که مانند نازیسم، میانه خوبی با بازار آزاد نداشت و بر نوعی سرمایه‌‌‌داری سیاسی متکی بود.

طرفه اینکه نظریه‌پردازان نازیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا بازار آزاد را ترفند ریاکارانه انگلیسی‌‌‌های تاجرمنش و حقه‌‌‌باز می‌‌‌دانستند که باید آن را افشا و رسوا کرد. ورنر سومبارت، نظریه‌‌‌پرداز مکتب تاریخی آلمان که بعدتر مجذوب مارکسیسم شد و در نهایت به ناسیونال سوسیالیسم پیوست، کتابی تحت عنوان «دست‌‌‌فروشان و قهرمانان» دارد که در آن با لحن توهین‌‌‌آمیزی، فرهنگ بریتانیایی و اقتصاد آزاد اسمیتی را به باد انتقاد می‌گیرد و آنها را به‌عنوان مظاهر ذهنیت دلال رذل رد می‌کند. برخلاف تصور رایج، اصطلاح «فرهنگ منحط غربی» برساخته انقلابیون شرقی نیست، بلکه ابداع نظریه‌پردازان مکتب تاریخی آلمانی است که بریتانیا را به‌عنوان غرب فرهنگی، آماج حملات خود قرار داده بودند؛ همچنان‌که اصطلاح «تهاجم فرهنگی» ابداع روشنفکران فرانسوی پس از جنگ دوم جهانی است که منتقد فرهنگ و هنر (موسیقی و سینما) آمریکایی بودند که داشت بر اروپا سیطره می‌‌‌یافت.

با این توصیف معلوم می‌شود موضوع، پیچیده‌‌‌تر از آن است که بتوان با تمایز دو مفهوم کلی و مبهم «فرهنگ غربی» و «فرهنگ شرقی» تحولات تاریخی جوامع و حکمرانی مبتنی بر نظام اقتصادی معینی را توضیح داد. مضافا اینکه از لحاظ اندیشه سیاسی و اقتصادی، مدرنیته غربی آنچنان سیطره‌‌‌ای روی کره خاکی یافته که سخن گفتن از فرهنگ سیاسی و اقتصادی شرقی نوعی تعارف خشک و خالی و بی‌محتواست.

نباید فراموش کرد که انتقاد از مدرنیته و لیبرالیسم مبتنی بر بازار آزاد، به عنوان نمادهای فرهنگ غربی، پیش و بیش از آنکه از شرق برآید، از خود فرهنگی غربی برخاسته است. شرق سیاسی و اقتصادی، عمدتا روسیه شوروی و چین کمونیست که در قرن بیستم در برابر غرب سر برآورد، از لحاظ تفکر سیاسی-اقتصادی در ایدئولوژی‌های غربی ریشه داشت. امروزه آنچه فرهنگ شرقی را از فرهنگ غربی متمایز می‌کند، عمدتا ناظر بر برخی جنبه‌‌‌های زندگی اجتماعی، از سبک زندگی خصوصی گرفته تا بعضی سنت‌‌‌های دینی، هنری و ادبی است و زمانی که به ساختار و کارکرد نظام‌‌‌های سیاسی و اقتصادی می‌‌‌رسیم، تمایز میان شرق و غرب به‌شدت رنگ می‌‌‌بازد. در شرق جغرافیایی امروز، از ژاپن و کره‌جنوبی و کره‌شمالی گرفته تا چین کمونیست، تایوان و هندوستان، همه کشورهایی با ساختار سیاسی-اقتصادی اساسا غربی هستند. توجه به تفاوت‌‌‌های میان کره‌شمالی و کره‌جنوبی بسیار روشنگر است. از لحاظ تاریخی، فرهنگی و تمدنی این دو کشور یک ریشه دارند؛ اما بیش از ۷۰سال است که به عنوان دو دشمن در مقابل هم صف‌‌‌آرایی کرده‌‌‌اند.
بعید است کسی موضوع مورد اختلاف این دو جامعه شمالی و جنوبی را به فرهنگ یا تمدن کره که اساسا یکی است، یا حداقل تا ۷۰سال پیش یکی بوده است، نسبت دهد. موضوع مورد اختلاف میان این دو کشور، در واقع، ماهیت سیاسی-اقتصادی دارد که ریشه آن را باید در جدال میان دو ایدئولوژی غربی، یعنی سوسیالیسم و کاپیتالیسم جست‌وجو کرد؛ نه فرهنگ شرق و غرب. اگر حکمرانی مبتنی بر بازار آزاد در کره‌جنوبی به‌خوبی کار می‌کند، قاعدتا دلیل فرهنگی ندارد که در کره‌شمالی کار نکند. بنابراین، می‌‌‌توان به‌درستی نتیجه گرفت که اختلاف موجود میان دو کره به فرهنگ، به‌معنای عام کلمه ربطی ندارد، بلکه اساسا ناظر بر اختلاف میان دو ایدئولوژی سوسیالیسم و سرمایه‌‌‌داری است که اتفاقا هر دو غربی هستند! پس از برآمدن مدرنیته در اروپای غربی که طی سه‌سده سراسر کره خاکی را در نوردید، دیگر سخن گفتن از تفکر سیاسی-اقتصادی شرقی در مقابل غرب بی‌‌‌معنی است؛ چراکه ما با شرق غربی روبه‌رو هستیم. شرق به معنی جغرافیایی کلمه یا به هر معنی دیگری، می‌تواند به جدال با غرب جغرافیایی یا غرب به هر معنی دیگری برخیزد؛ اما نباید فراموش کرد که در هر صورت، این مدرنیته غربی است که محل نزاع را تحریر می‌کند. دانستن این واقعیت اهمیت تعیین‌‌‌کننده‌ای در سرنوشت این جدال دارد.

🔻روزنامه تعادل📍 قوانین جدید برای توسعه✍️ فردین آقابزرگیتجربه افزایش ساعت معاملات در بازار اوراق مالی اسلامی نشان می‌دهد که بازار سرمایه ظرفیت افزایش ساعت معاملات در بخش سهام را داراست؛ از این‌رو تصمیم‌هایی از این جنس که موجب افزایش شفافیت، نقدشوندگی و فرصت تحلیل در بازار سرمایه می‌شود با استقبال فعالان این بازار روبرو خواهد شد.
تغییر ریزساخت‌ها و دستورالعمل‌های معاملاتی در راستای افزایش شفافیت و نقدشوندگی معاملات بازار سرمایه رویکردی بسیار سازنده است. افزایش ساعت معاملاتی نیز در همین راستا اتفاق بسیار مثبتی خواهد بود که می‌تواند دستاوردهای خوبی برای بازار به همراه داشته باشد.
در بورس‌های بین‌المللی معمولا سرمایه و پول اشتیاق به سیال بودن و معامله دارد.در اغلب بورس‌های دنیا ساعت معاملات از حدود ۹ آغاز شده و تا حدود ساعت ۱۶ یا بیشتر ادامه دارد، همچنین در بازارهای بین‌المللی معمولا الگوریتم‌ها و ربات‌ها با اتمام ساعت یک بازار، در بازاری دیگر معاملات خود را آغاز می‌کنند.
در بازار سرمایه ایران به دلیل تفاوت ساعت قابل‌توجه با کشورهای اروپایی و امریکا، قیمت‌های جهانی فلزات اساسی و سایر کالاها و نیز ارزها با تأخیر زمانی ۳ الی ۴ ساعت مشخص می‌شود که باز کردن ساعت معاملاتی حتی بیش از ۳۰ دقیقه می‌تواند زمان بیشتری را برای تحلیل به اهالی بازار سهام بدهد.
افزایش ساعت معاملات در بازار اوراق بدهی تا ساعت ۳ بعدازظهر اتفاق بسیار خوبی بود که با استقبال فعالان بازار اوراق مالی اسلامی مواجه شد که می‌توان آن را تجربه‌ای موفق برای افزایش ساعت معاملاتی در بازار سهام قلمداد کرد. بازار سرمایه ایران جزو معدود بازارهای مالی است که حداقل ساعت معاملاتی را دارد که این زمان اندک معاملاتی قدمتی حدود ۲۰ ساله دارد، به همین دلیل ظرفیت برای افزایش ساعت معاملاتی در بازار سهام وجود دارد و این موضوع بی‌شک استقبال فعالان بازار سرمایه را تجربه خواهد کرد.
صندوق‌های سرمایه‌گذاری بالغ بر ۶۲۰ هزار میلیارد تومان دارایی دارند. از این میزان حدود ۷۵ درصد (۴۵۰ هزار میلیارد تومان) دارایی صندوق‌های سرمایه‌گذاری با درآمد ثابت است که بر اساس تکالیف سازمان بورس این صندوق‌ها باید بخشی از منابع خود را به خرید اوراق دولتی یا اوراق بدهی تخصیص دهند. این رویه را شاهد هستیم که عرضه‌های اولیه به صندوق‌های سرمایه‌گذاری تعلق می‌گیرد و عمدتا به دلیل محدودیت‌های بورس قادر به پرداخت بازدهی خود و حتی برخی از آنها توانایی تقسیم سودشان هم نیستند؛ بنابراین تخصیص عرضه‌های اولیه که با توجه به قیمت پایین‌تر از ارزش ذاتی آنها در بورس جبران زیان‌های عنوان شده است. 
هم‌اکنون تمرکز فروش عرضه‌های اولیه سهامداران خرد که قبلا عرضه‌های اولیه در مقدار ناچیز حتی می‌خریدند؛ بر این است که یونیت صندوق‌های سرمایه‌گذاری را خریداری کنند و صندوق‌ها تحت نظارت و تحت امر سازمان بورس و مسوولان اقتصادی فعالیت خود را انجام دهند، اوراق بخرند و در حقیقت باید گفت حمایت از سهامداران خرد اولویت دوم محسوب می‌شود. این طور به نظر می‌‎رسد که سیاست‌گذار در جهت حمایت از سرمایه‌گذاران بزرگ حرکت می‌کند که این کار برخلاف اهداف اولیه و موضوع اصلی تعریف شده سازمان بورس و بازار سرمایه است.🔻روزنامه کیهان📍 دیگ پلوی «بریتانیای صغیر» به مدعیان اصلاحات ساخت✍️مسعود اکبری۱- «مذاکرات در حال رسیدن به بن‌بست خطرناکی است. ایران اکنون باید انتخاب کند که آیا می‌خواهد توافقی را منعقد کند یا مسئول فروپاشی برجام باشد؛ اگر برجام فرو بریزد، همه گزینه‌ها روی میز است.» این بخشی از اظهارات گستاخانه و بی‌ادبانه«لیز تراس» نخست‌وزیر فعلی و وزیر امور خارجه سابق آمریکا در پارلمان انگلیسدر ۵ بهمن ۱۴۰۰ علیه مردم ایران است. کارنامه انگلیس در قبال ایران آن‌قدر سیاه و ننگین است که نه قابل فراموشی است و نه قابل انکار و لاپوشانی. با این‌حال بلافاصله پس از انتشار خبر انتخاب نخست‌وزیر جدید انگلیس، رسانه‌های زنجیره‌ای مدعی اصلاحات با ذوق‌زدگی تأمل‌برانگیزی به آن واکنش نشان دادند. رسانه‌های زنجیره‌ای با تیترهایی از جمله «بانوی آهنین دیگری نخست‌وزیر انگلیس شد»، «چهره زنانه بریتانیا»،«کلید خانه شماره ۱۰ در دست یک زن»، «خانم نخست‌وزیر» و...چهره خندان لیز تراس را منتشر کرده و با آب و تاب به تشریح انتخاب وی پرداختند.۲- همین چهار روز پیش، ۱۲ شهریور ماه، سالروز شهادت «رئیسعلی دلواری» بود. نیروهای انگلیسی در ۲۶ رمضان ۱۳۳۳ هجری قمری(۱۵ مرداد ۱۲۹۴- ۷ آگوست ۱۹۱۵) بندر بوشهر را به اشغال خود درآوردند و حاکم ایرانی بوشهر را دستگیر کرده، پرچم ایران را پایین آوردند و لگدمال کردند. تمام اداره‌های دولتی را تصرف نموده، ژاندارم‌های ایرانی را خلع سلاح و بیرون کردند و با اعلام حکومت نظامی چند نفر از مخالفین انگلیس را دستگیر و به همراه نماینده دولت به صورت تبعیدی به هند فرستادند. اینچنین بود که مجاهدین بوشهر به رهبری رئیسعلی دلواری بنا بر فتوای علما به مقاومت در مقابل اشغالگری نیروهای انگلیسی روی آوردند و هر شب نیروهای متجاوز را مورد شبیخون قرار می‌دادند. اجداد «لیز تراس» در آن سال تقلا کردند که با تطمیع و پرداخت مبالغ کلان، قیام رئیسعلی دلواری را متوقف کنند. بر همین اساس به رئیسعلی دلواری پیغام دادند که چنان‌که از قیام علیه قوای اشغالگر صرف‌نظر کند، مقامات انگلیسی ۴۰ هزار پوندبه وی خواهند پرداخت. رئیسعلی در پاسخ گفت: «چگونه می‌توانم بی‌طرفی اختیار کنم درحالی‌که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفته است». پس از جواب وی، نامه تهدیدآمیز از طرف مقامات انگلیسی به رئیسعلی دلواری نگاشته شد، مبنی بر اینکه چنان‌که بر ضد دولت انگلیس قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ می‌کنیم در این صورت خانه‌هایتان ویران و نخل‌هایتان را قطع خواهیم کرد. رئیسعلی در پاسخ به طرف انگلیسی، تاکید کرد: «خانه ما کوه است و انهدام و تخریب آنها خارج از حیطه قدرت بریتانیا است.»در نهایت پس از آنکه تطمیع و تهدید جواب نداد،  نیرو‌های انگلیسی بدون مقدمه و اخطار قبلی وارد بوشهر شدند. نیروهای متجاوز انگلیسی به گلوله‌باران منازل مسکونی و قطع نخل‌های دلوار اقدام کردند. اما با لطف خدا، رئیسعلی که از حمله به دلوار آگاهی داشت، در اقدامی هوشمندانه، مردم را به کوه‌های اطراف منتقل کرده بود.رئیسعلی دلواری برای دفاع از استقلال و حفظ حریم مرزی ایران همراه با نیروهایش، در نبرد با اشغالگران انگلیسی، طرف متجاوز را شکست داد. جنگ دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی تا شهریور ۱۲۹۴ ادامه پیدا کرد و انگلیسی‌ها نتوانستند او و یارانش را شکست دهند. سرانجام این جوان غیور و دلاور ایرانی در ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ توسط فردی نفوذی از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.۳- فردا سالروز قیام ۱۷ شهریور ۵۷ است. این قیام یکی از تأثیرگذارترین حرکت‌های مردم برای رسیدن به پیروزی علیه رژیم پهلوی بود. در ظاهر ماجرا، کشتار مردم توسط رژیم جنایتکار پهلوی، صورت می‌گرفت. اما در اصل، آمریکا مدیریت این جنایت را برعهده داشت و برخی دولت‌های اروپایی از جمله دولت خبیث انگلیس در حمایت از شاه برای کشتار مردم ایران، نقش برجسته‌ای داشتند.بر اساس اسناد منتشر شده، «آنتونی پارسونز» سفیر وقت انگلیس در ایران در سال ۵۷، همزمان با اوجگیری نهضت مردمی علیه رژیم طاغوت، حمایت کامل دولت انگلیس از شاه را اعلام کرد‌ و ضمن اشاره به نقش مهم ایران به عنوان «بزرگ‌ترین بازار صادرات انگلیس در قاره آسیا»، برقراری حکومت نظامی در ایران را نیز مورد تأیید قرار داد. پرویز راجی در کتاب «خدمتگزار تخت طاووس» آورده است:«سفیر انگلیس گفت:«عزم جزم دولت ایران برای حفظ ثبات و امنیت کشور،‌ بریتانیا را دلگرم کرده است»... بیچاره آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها که خیال می‌کردند کشتار ۱۷ شهریور،‌ حرکت انقلاب را در نطفه خفه کرده و همه انقلابیون را نیز از وحشت حکومت نظامی به کنج خانه‌ها کشانده است.» براساس مستندات موجود، دولت انگلیس رکورددار اعزام هیئت‌های سیاسی و نظامی به ایران در سال ۵۷ با هدف کمک به شاه و اعلام پشتیبانی از وی در رویارویی با مردم بود. برای نمونه  در تیرماه ۱۳۵۷ رئیس ‌ستاد ارتش انگلیس برای اعلام حمایت دولت متبوع خود از رژیم پهلوی وارد تهران شد. پیش از آن و در فروردین ۵۷،وزیر دفاع انگلیس در رأس هیئتی برای ابراز حمایت از رژیم شاه و گفت‌وگو درباره امکان صدور اسلحه به ایران‌، وارد تهران شد.سفیر انگلیس در ۳۱ شهریور ۵۷، حدود ۲ هفته پس از اقدام جنایتکارانه شاه در کشتار ۱۷ شهریور و در شرایطی که رژیم پهلوی در استیصال قرار گرفته بود برای دومین بار با شاه ملاقات کرد و به او اطمینان داد که دولت انگلیس در کنار آمریکا حامی و پشتیبان رژیم پهلوی است. اما در نهایت محاسبات سیاسی دشمن در مقابل سنت‌های الهی و قدرت پروردگار، ناتوان و عاجز ماند و آمریکا و انگلیس و دیگر دشمنان ملت ایران نتوانستند از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران جلوگیری کنند.۴- حدود ۲ هفته دیگر- ۳۱ شهریور- سالروز آغاز جنگ تحمیلی است. بر اساس اسناد منتشر شده، انگلیس یکی از حامیان اصلی رژیم صدام در هشت سال جنگ تحمیلی علیه ملت ایران است. به این ماجرا توجه کنید: دولت انگلیس در جریان جنگ تحمیلی،‌ تانک‌های ایران را به قیمت یک میلیارد دلار به صدام فروخت! داستان از این قرار بود که رژیم پهلوی چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی طی یک قرارداد نظامی از دولت انگلیس ‌تانک خریداری کرده و پول آن را نیز کامل پرداخت می‌کند. اما زمان تحویل این ‌تانک‌ها مصادف می‌شود با اوجگیری انقلاب اسلامی و به همین دلیل دولت انگلیس از تحویل ‌تانک‌ها به ایران خودداری می‌کند و با استقرار نظام جمهوری اسلامی نیز ‌تانک‌های خریداری شده را به ایران نمی‌دهد. نهایتا دولت خبیث انگلیس در سال ۱۳۶۲ همان‌ تانک‌ها را به صدام می‌فروشد و گلوله‌های همین‌تانک‌های انگلیسی،بدن رزمندگان غیور ایرانی را در جبهه‌ها «اربا اربا» می‌کند.«دیوید کرن» دیپلمات سابق آمریکا در بغداد پیش از این گفته بود:«دولت انگلیس تنها چند هفته بعد از آنکه عراق از سلاح شیمیایی در حلبچه استفاده کرد، با اعزام یک وزیر کابینه انگلیس به بغداد اعتبارات بازرگانی داده شده به دولت عراق را دو برابر افزایش داد.» مجله تایمز مالی چاپ انگلیس نیز در همین خصوص نوشته بود: «یک شرکت انگلیسی مقادیر زیادی گلوله‌های حاوی گازهای سمی چون هنسلین، ترونیات و نیز بمب‌های آتش‌زا (شبیه بمب‌هایی که آمریکا در ویتنام بکار برد) را به عراق صادر کرد.»۵- دولت خبیث انگلیس در فتنه ۸۸ نیز نقش ویژه‌ای داشت. «حسین رسام»(که اکنون جزو گردانندگان و تحلیل‌گران شبکه سعودی-انگلیسی «ایران اینترنشنال» است، در سال ۸۸ کارمند سفارت انگلیس در تهران بود. وی پیش از این گفته بود:«در مدتی که برای سفارت انگلیس کار می‌کردم، به این نتیجه رسیدم که دولت انگلیس درصدد بود تا به مرتبطان خود القاء کند که انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ نقطه عطفی برای افرادی است که با نظام زاویه دارند. هدف این بود که با اقدامات موثر در این دوره از انتخابات، حاکمیت در ایران دچار تغییر در ساختار یا تغییر اساسی در رفتار شود. دولت انگلیس به رابطان خود این پیام را داده بود که در صورت بروز مشکل از حمایت اروپایی‌ها و اتحادیه اروپا برخوردار خواهند بود.»رسام پس از دستگیری در سال ۸۸ و در جریان دادگاه فعالین فتنه اعتراف کرده بود که «به من و سایر کارکنان دستور داده شد که با ایجاد شبکه به تأمین اخبار و اطلاعات مورد نیاز انگلیس اقدام کنم که در طول ۵ سال فعالیت خود در این سفارت تا سال ۸۷ حدود ۱۳۰ مرتبط داشتیم و سال ۸۸ با افزایش ۵۰ نفری(از میان فعالین جریان مدعی اصلاحات) تعداد مرتبطین بنده به ۱۸۰ نفر رسید.»وی در بخش دیگری از اعترافات خود گفته بود که کارمندان سفارت انگلیس مأمور بودند تا در اغتشاشات به صورت فعال حضور داشته و بر آتش التهاب بدمند.۶- انگلیس در پرونده برجام نیز کارنامه سیاهی دارد. «محمدجواد ظریف»وزیر سابق امور خارجه- حدود بیست ماه پس از اجرای برجام- گفته بود: «هنوز نمی‌توانیم حتی یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم.» جان ساورز رئیس ‌سابق سرویس جاسوسی انگلیس(MI۶) سال ۹۴ صراحتا اعلام کرد که از نگاه آنها، برجام قرار است از ایران، اقتدارزدایی و انقلاب‌زدایی کند.۷- پس از اقدام جنایتکارانه و بزدلانه دولت تروریست آمریکا در به شهادت رساندن سردار حاج قاسم سلیمانی، دولت انگلیس نیز از این اقدام تروریستی حمایت کرد. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. در مهرماه ۱۴۰۰ روزنامه گاردین در گزارشی نوشت که بر اساس تحقیقات انجام‌شده، به احتمال قوی پایگاه اطلاعاتی نیروی هوایی سلطنتی انگلیس (RAF) به عملیات پهپادی ترور شهید سردار سلیمانی در دی‌ماه ۹۸ مرتبط بوده است.۸- فهرست جنایت‌ها و خباثت‌های انگلیس علیه مردم ایران مثنوی هفتاد من کاغذ است و اشاره به تمامی آنها از حوصله این وجیزه خارج است؛ از نقش انگلیس در قحطی بزرگ(در سال‌های ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ هجری شمسی) در کشورمان و نسل‌کشی مردم ایران تا مشارکت لندن در تحریم‌های ظالمانه آمریکا علیه ملت ایران و از غارت نفت ایرانتا مشارکت در کودتا و فتنه و آشوب.۹- دولت خبیث انگلیس در طول تاریخ هیچ‌گاه از دشمنی و جنایت علیه ملت ایران دست بر نداشته است. «لیز تراس» نخست‌وزیر جدید انگلیس نیز دقیقا در همین مسیر قدم گذاشته است. به همین خاطر «یائیر لاپید» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی بلافاصله برای نخست‌وزیر انگلیس پیام تبریک ارسال کرده و وی را «دوست بزرگ اسرائیل» خطاب کرده است.۱۰- بوریس جانسون نخست‌وزیر سابق انگلیس در آخرین سخنرانی خود در این سمت اذعان کرد که بحران انرژی و اقتصادی در انگلیس بسیار جدی و خطرناک است. همین چند روز پیش بود که رسانه‌های انگلیسی مردم این کشور را به خوردن«غذای کپک زده» توصیه کردند.لیز تراس در شرایطی تصدی نخست‌وزیری انگلیس را بر عهده گرفته کهاز یک سو تورم سنگین و بحران انرژی خون مردم این کشور را به جوش آورده و از سوی دیگر نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که ۶۷ درصد از انگلیسی‌ها به کابینه او بی‌اعتمادند.۱۱- با این‌حال جریان غربگرا در داخل که در طنزی تلخ خود را مدعی اصلاحات نیز می‌نامد، چشمانش را بر واقعیت‌ها بسته و در واکنش به انتخاب نخست‌وزیر جدید «بریتانیای صغیر» از شدت ذوق‌زدگی سر از پا نمی‌شناسد.در بحبوحه نهضت عدالت‌خواهی و انحراف آن به مشروطه‌خواهی، سفارت انگلیس دیگ‌‌های غذای بسیاری را بار گذاشته بود و ضمن انحراف در راهبرد نهضت، از حضار در سفارت پذیرایی می‌کرد. گویا اکنون نیز در رخدادی مسبوق به سابقه، دیگ پلوی سفارت انگلیس به افراطیون مدعی اصلاحات، حسابی ساخته است!🔻روزنامه اطلاعات📍 جوانان می‌شنوند، جوانان می‌بینند✍️داود مختاریانیماجرای بازگشت مهدی تاج و کارلوس کی روش به فوتبال این روزها خبر اول اخبار ورزشی است و حواشی این موضوع ظاهراً مدتها ادامه خواهد داشت.هرچند تغییرات در فدراسیون‌های ورزشی و بخصوص فوتبال به دلیل برد رسانه‌ای معمولاً پر سرو صدا است و حواشی زیادی به همراه دارد، ولی اینبار شرایط به دلیل جابجایی‌های متوالی مدیران در ارکان فدراسیون فوتبال متفاوت بود.ورود عزیزی خادم به فدراسیون و چالش‌های آن زمان آغازی بود در مسیر پر افت و خیز فوتبال. نحوه برکناری وی و اتفاقاتی که در هیأت رئیسه افتاد، سرپرستی میرشاد ماجدی و در نهایت حضور عجیب مهدی تاج در انتخابات فدراسیون فوتبال علیرغم باز بودن پرونده قرارداد ویلموتس، نشان از این داشت که در فوتبال ما قانون اجرا نمی‌شود بلکه با قانون بازی می‌شود.در این فضای پر تنش و غیر قابل پیش بینی فقط اسکوچیچ و بازیکنان تیم ملی فوتبال بودند که روی وظایف خود تمرکز کردند و با بردهای پیاپی تیم ملی را که در آستانه حذف از مسابقات انتخابی جام جهانی بود با اقتدار به جام جهانی رساندند.بعد از انتخاب مهدی تاج به عنوان رئیس فدراسیون فوتبال شایعه برکناری اسکوچیچ و جانشینی کارلوس کی روش بسیار داغ شد و شاید تا کنون این اتفاق افتاده باشد.تغییر سرمربی تیم ملی در تمام تیم‌های ملی دنیا امری عادی است و همین چند روز پیش سرمربی تیم ملی فوتبال مراکش تغییر کرد و تا آغاز جام جهانی امکان دارد باز هم شاهد تغییر سرمربی دیگری باشیم ولی با توجه به اینکه ما در فرهنگ ورزش خود به داشتن رفتار و منش پهلوانی افتخار می‌کنیم و اخلاق را مقدم بر قهرمانی می‌دانیم، باید بپرسیم در کل این ماجراها، در کدام مورد اخلاق و منش پهلوانی رعایت شده است؟اسکوچیچ چه موفق و چه نا موفق میهمان ماست و نتایجی که بدست آورده نشان می‌دهد که تمام توان خود را برای موفقیت تیم ملی فوتبال گذاشته و کم فروشی نکرده است. فراموش نکنیم روزی که اسکوچیچ قبول کرد سرمربی تیم ملی فوتبال ایران بشود، امید حضور در جام جهانی شاید ۱۰ درصد هم نبود ولی در نهایت همین تیم توانست به عنوان تیم اول گروه خودش به جام جهانی راه یابد.شکی نیست اسکوچیچ هم برای خودش اهدافی داشته است که ریسک سرمربیگری تیم ملی را در آن شرایط سخت پذیرفت. او می‌خواست با رساندن تیم ملی به جام جهانی و نشستن روی نیمکت تیم ملی در این مسابقات، اسم و رسمی برای خودش دست و پا کند و از گمنامی خارج شود و به جرگه مربیان برتر دنیا بپیوندد و این هدف او با منافع فوتبال ما در تضاد نبود و برای دو طرف برد برد محسوب می‌شد.هیچ اشکالی ندارد اگر فدراسیون فوتبال با توجه به نظرات کارشناسان به این نتیجه برسد که باید اسکوچیچ عوض شود و مربی بهتری جای او بیاید زیرا حضور آبرومندانه تیم ملی در جام جهانی اصل است، ولی همین جابجایی هم باید با رعایت رفتار جوانمردانه انجام شود.کسانی که اخبار فوتبال را با دقت و ریز به ریز دنبال می‌کنند اکثراً جوانانی هستند که شخصیت آنها در حال شکل گیری است و اتفاقات محیط می‌تواند روی منش و رفتار آنها در آینده تأثیر زیادی بگذارد.با توجه به رفتار سرد فدراسیون فوتبال با اسکوچیچ بعد از برکناری عزیزی خادم و انتشار هر روز شایعات مبنی بر برکناری وی (حتی در اوج حساسیت مسابقات انتخابی جام جهانی) و عدم حمایت از سرمربی تیم ملی در چالش‌ها، آیا می‌توانیم ادعا کنیم که در این چرخه به جوانان درس اخلاق داده‌ایم و قدردان کسی هستیم که به تیم ملی کمک کرد تا به جام جهانی برسد؟آیا تا کنون از زبان کسانی که قصد دارند کی روش را جانشین اسکوچیچ کنند شنیده‌اید که بگویند ما قدردان زحمات وی هستیم ولی با توجه به نظر کارشناسان، تصمیم به جابجایی سرمربی تیم ملی گرفته‌ایم؟مدیران ورزش ما نباید فراموش کنند که تمام اخبار ورزش و به ویژه فوتبال توسط جوانان علاقه‌مند پیگیری می‌شود و باید طوری رفتار کنند و حرف بزنند که در همه حال اخلاق رکن اصلی باشد، زیرا جوانان از بین همین حرف‌ها و اتفاقات الگوهای رفتاری خود را پیدا می‌کنند و در آینده وارد جامعه می‌شوند. اگر قرار است اسکوچیچ تغییر کند اینهمه حاشیه و تائید و تکذیب و دروغ لازم نیست. صادقانه و با احترام هم می‌شود همه این کارها را انجام داد.🔻روزنامه اعتماد📍‌ دفاع از قانون و نه افراد✍️عباس عبدییکی از پرسش‌های رایج این است که آیا هر شهروند یا فرد یا گروه سیاسی باید از هر کسی که به دادگاه و زندان دچار می‌شود، یکسان و به ‌صورت پیش‌فرض دفاع کند؟ و اگر چنین نکرد آیا تبعیض قائل شده و دفاعش اصیل و معتبر نیست؟ در پاسخ باید به چند نکته توجه کرد. اول و مهم‌تر از همه تمایز میان حقوق افراد با رفتار و اندیشه آنان است. ما می‌توانیم یا بهتر است بگویم که وظیفه داریم تا از حقوق همگان دفاع کنیم. اتفاقا این دفاع هنگامی اصیل است که فرد مورد دفاع لزوما هم شخص قدرتمند یا مشهور و حتی محترمی نباشد. برای مثال کسی را به اتهام سرقت یا قتل گرفته‌اند، او را بر چه اساسی می‌توان بازداشت یا محاکمه و مجازات کرد؟ فقط براساس قانون. اگر چنین است، هنگامی می‌توان او را مجازات کرد که قانون در کلیت خودش محترم شمرده شود، به ویژه برای او به عنوان متهم، چون حاکمیت قانون کلیتی تجزیه‌ناپذیر است. اگر حقوق قانونی او نقض شود، اعتبار «قانون» برای برخورد با او نیز از میان رفته است. در این زمینه یک قاعده کلی وجود دارد که اگر می‌خواهید بدانید که حقوق افراد در یک جامعه تا چه اندازه رعایت می‌شود، باید به میزان رعایت حقوق محکومین و زندانیان آن جامعه مراجعه کنید. این یکی از مهم‌ترین معیارها برای معتبر، عادلانه و قانونی بودن برخورد، با مجرمین و متهمان است و به میزانی که حقوق متهمان نقض شود، اعتبار قانون و در نتیجه اعتبار مواجهه و برخورد با آنان از میان رفته است. بنابراین اصل حاکمیت قانون موضوعی فراگیر است که باید درباره همه (بدون استثنا) رعایت شود و با نقض آن باید مخالفت کرد. از این حیث هیچ تفاوتی میان متهمان نمی‌کند. البته مشکل اینجاست که این ذهنیت از قانون در ایران رواج ندارد و شناخته شده نیست، لذا هر کس را که مجرم بدانند یا حتی در سطح متهم تلقی کنند، او را خارج از دایره حقوق تلقی می‌کنند و حقوقی برایش قائل نمی‌شوند. به همین علت نیز یا از حقوق او دفاع نمی‌کنند یا می‌ترسند که متهم را به دفاع از فعل یا شخص مجرم می‌کنند. در حالی که این دفاع همان اندازه حق است که محکوم کردن یک مجرم حق است...
زیرا اعتبار قوانین به اندازه یکدیگر است اگر می‌توان و باید دزد را محکوم و مجازات کرد به همان اندازه باید سایر حقوق او را که قانون تعیین کرده رعایت کرد. چنین رویکردی مجازات را از سطح انتقام‌گیری و خشونت به جایگاه واقعی خود ارتقا می‌دهد. پس این حد از حمایت مشترک میان همه افراد است و بیش از آنکه حمایت از افراد باشد، در درجه اول حمایت از قانون و حاکمیت آن است. به همین علت است که این فتوا وجود دارد، هنگامی که قاتل را برای اعدام به پای چوبه‌ دار می‌برند، اگر کسی به او تعرض کرد و مثلا سیلی زد، باید سیلی‌زننده مجازات شود. از مرحله حقوق افراد که بگذریم، دفاع از متهمان یا حتی محکومین، سلیقه‌ای و براساس دوری یا نزدیکی فکری یا عاطفی به او خواهد بود. برای مثال اگر کسی از اعضای یک حزب و گروه بازداشت شود، فراتر از حقوق مذکور فوق، افرادی که با او قرابت فکری و عاطفی دارند، به‌طور طبیعی اعتراض بیشتری نسبت به برخورد با او می‌کنند، چون به نحوی برخورد با او را برخورد با اندیشه و رفتار خود نیز می‌دانند، در واقع به نوعی از خود دفاع می‌کنند. همچنانکه اعضای خانواده‌های این افراد نیز در دفاع از آنان به کلی متفاوت از دیگران وقت می‌گذارند. همچنین زنان بیش از مردان نسبت به برخوردی که با همجنس‌های آنان می‌شود، عملکرد موثرتری دارند، زیرا فراتر از حقوق، به درستی گمان می‌کنند که برخورد با زنان، به نوعی برخورد با همه زنان است و این دفاع یک سازوکار دفاعی است. بنابراین دفاع از رعایت حقوق افراد به ویژه متهمان یا حتی محکومین، به منزله دفاع از آن فرد و افکار او نیست، بلکه به منزله دفاع از قانون و نظم و اعتباربخشی به فرآیندهای دادرسی است و این فراتر از هر گونه تعلق‌خاطری است که می‌تواند نسبت به آن فرد وجود داشته باشد. این رفتار باید نسبت به همه مشترک و قابل تعمیم باشد. حمایتی فراتر از این اندازه که معطوف به رفتار و اندیشه افراد می‌شود، جزو اختیارات شهروندان است و این رفتار را نمی‌توان و نباید به همگان تعمیم داد.🔻روزنامه شرق📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آرمان‌شهر ایرانی✍️پیروز حناچیفرهنگ و ادبیات ایران معدنی از حکمت‌ها، پندها و اندرزهایی است که با آمیختن سابقه تاریخی سرزمین و آموزه‌های فرهنگی، دینی و آیینی بسط یافته و در طی زمان و در طول تاریخ به اشکال مختلف خود را در قالب شعر، نقاشی و مینیاتور و هنرهای تجسمی و معماری و... معرفی کرده است. یکی از این موضوعات اندیشه آرمان‌شهر‌ ایرانی است. بسیاری از حکما، فلاسفه و شعرای معروف ایران به این موضوع پرداخته و اندیشه‌های خود را در این چارچوب مطرح کرده‌اند. این مقوله تنها مختص حوزه فرهنگی و تمدنی ایران محدود نبوده و حکمایی در دهه‌های تاریخی قبل از اسلام و خارج از ایران نیز به آن پرداخته‌اند. فرضا افلاطون در رساله جمهوریت خود به آرمان‌شهر‌ «اتوپیای» خود پرداخته و آن را معرفی کرده است و معلم ثانی، حکیم ابونصر فارابی نیز در رساله‌های خود ضمن بسط اندیشه‌های افلاطون و ارسطو نظریات خود را درباره مدینه فاضله و آرمان‌شهر‌ ایرانی و دسته‌بندی جوامع برای رسیدن به تکامل را اعلام می‌دارد. در این زمینه در بین شعرای قدیم هم می‌توان رد و اثری از تعریف این آرمان‌شهر‌ یافت که عموما در قالب داستان‌های تاریخی یا وقایع بسط یافته و مبتنی بر آموزه‌های دینی و اصول اخلاقی بیان شده است. یکی از این موارد خمسه نظامی – در اسکندرنامه در بخش دوم «خردنامه» به زیبایی بیان شده است. نظامی، ابوعلی سینا، امام فخر رازی، معاذ ابن جبل در «مجمع البیان» و قتادة در کتاب «الدر المنثور» معتقدند که اسکندر مقدونی همان شخصیت مطرح در قرآن، یعنی ذوالقرنین در سوره کهف است. الان به تأیید یا تکذیب این نظریه نمی‌پردازیم و تنها گوشه‌ای از درک حکیم نظامی را درباره آرمان‌شهر‌ ایرانی ‌ بیان می‌کنیم. موضوع از آنجا آغاز می‌شود که لشکر اسکندر پس از فتح چین به سمت شمال در حرکت است.
سکندر ز چین رأی خر خیز کرد/ در خواب را تنگ دهلیز کرد
و بعد از عبور از صحراهای بی‌آب‌و‌علف و طولانی از مشرق به سمت شمال حرکت کرد.
فرو کوفت بر کوس دولت دوال/ ز مشرق درآمد به حد شمال
در آنجا به قومی رسید که از اسکندر برای جلوگیری از اقدام یاغیان و تهاجم یأجوج و مأجوج کمک خواستند.
بدان گونه سدی ز پولاد بست/ که تا رستخیزش نباشد شکست
وقایع بالا دقیقا مطابق با آیات قرآن در سوره کهف درخصوص شخصیت ذوالقرنین است و بعد اسکندر با لشکرش به سمت جنوب حرکت می‌کند و به سرزمینی می‌رسد که بسیار کس در عالم به دنبال آن هستند‌ ولی آن را نیافته‌اند.
از آن مرحله سوی شهری شتافت/ که بسیار کس جست و آن را نیافت
در آن دشت اسکندر با اتفاقات عجیبی مواجه ‌و با منطقه‌ای بسیار آباد مواجه می‌شود که گله‌ها در دشت بدون چوپانان رها هستند و باغ‌ها در و دیوار ندارند و اگر سربازان اسکندر دست بر میوه‌ها ‌یا بره‌های رها در دشت می‌برند، دچار عارضه گشته و از بین می‌روند. اسکندر به لشکریان خود فرمان می‌دهد که دست به اموال مردم نزنید.
بفرمود تا هرکه بود از سپاه/ ز باغ کسان دست دارد نگاه
و اسکندر متوجه شد که تعرض بر این قوم عواقب شومی خواهد داشت. مقیمان شهر به استقبال اسکندر آمده و او را به باغ‌ها و عمارت‌های خود دعوت کردند و از او پذیرایی بسیار کردند. اسکندر دعوت آنها را پذیرفته و با روی باز با آنها به گفت‌وگو پرداخت، اسکندر با تعجب از آنها سؤالی کرد.
بپرسیدشان کاین چنین بی هراس/ چرائید و خود را ندارید پاس
بدین ایمنی چون رهبد از گزند/ که بر در ندارد کسی قفل و بند
همه باغبان نیست در باغ کس/ رمه نیز چوپان ندارد ز پس
شبانی نه و صد هزاران گله/ گله کرده بر کوه و صحرا یله
و ساکنان دشت شرح حال خود را به اسکندر می‌گویند و رمز و راز امنیت این دشت پربرکت را بازگو می‌کنند و اشاره می‌کنند که ما گروهی ضعیفان دین‌پروریم. سر سوزنی از راستی و درستی گذر نمی‌کنیم و بر امور کج و انحرافی عمل نمی‌کنیم و جز راستی و درستی راهی نمی‌شناسیم. ما درِ کج‌روی را بر خود بسته‌ایم و وارستگی ما از دنیا به این رمز مربوط است. ما در هیچ موردی دروغ نمی‌گوییم و برای کسی خواب سوء نمی‌بینیم، درباره چیزی که در آن سودی نیست پیگیری و سؤال نمی‌کنیم؛ چرا‌که خداوند از این کار راضی نیست و به هر آنچه خدا برایمان بخواهد راضی هستیم. اگر عضوی از جامعه ما دچار ناتوانی شد، به یاری‌اش می‌شتابیم و در سختی‌ها بردباری را برمی‌گزینیم. در جامعه ما کسی از کسی مال بیشتری ندارد و همه به اموال خود قانع هستند. همه مردم را خانواده خود می‌انگاریم و بر کسی نمی‌خندیم. به همین علت از دزدان نمی‌هراسیم و نگهبانی نیز در شهر نداریم.
‌نه از کسی چیزی می‌رباییم و نه دیگران چیزی از ما می‌ربایند و بر درِ خانه‌هایمان قفل و بندی نداریم و دام‌ها در دشت نگهبان ندارند. خداوند به واسطه این رفتار ما به مردم عزت داده و چهارپایان ما هم از این برکت در امان‌اند و اگر در بین ما اختلافی باشد که نیاز به داوری داشته باشد، با مصلحت و داوری عادلانه آن را حل می‌کنیم. شکار به اندازه می‌کنیم و بیش از نیاز خود شکار نمی‌کنیم.
گروهی ضعیفان دین‌پروریم‌/ سر موئی از راستی نگذریم
نداریم بر پرده کج بسیچ/ به جز راست بازی ندانیم هیچ
در کجروی بر جهان بسته‌ایم/ ز دنیا بدین راستی رسته‌ایم
دروغی نگوییم در هیچ باب/ به شب باژگونه نبینیم خواب
نپرسیم چیزی کزو سود نیست/ که یزدان از آن کار خشنود نیست
پذیریم هرچ آن خدایی بود/ خصومت خدای آزمایی بود
نکوشیم با کرده کردگار/ پرستنده را با خصومت چه کار
چو عاجز بود یار یاری کنیم/ چو سختی رسد بردباری کنیم
گر از ما کسی را زیانی رسد/ وزان رخنه ما را نشانی رسد
برآریمش از کیسه خویش کام/ به سرمایه خود کنیمش تمام
ندارد ز ما کس ز کس مال بیش/ همه راست قسمیم در مال خویش
شماریم خود را همه همسران/ نخندیم بر گریه دیگران
ز دزدان نداریم هرگز هراس/ نه در شهر شحنه نه در کوی پاس
ز دیگر کسان ما ندزدیم چیز/ ز ما دیگران هم ندزدند نیز
نداریم در خانه‌ها قفل و بند/ نگهبان نه با گاو و با گوسفند
خدا کرد خردان ما را بزرگ/ ستوران ما فارغ از شیر و گرگ
اگر گرگ بر میش ما دم زند/ هلاکش در آن حال بر هم زند
اسکندر چون توضیحات آنها را شنید، در فکر فرورفت و به خود گفت این‌همه سرگذشت‌ و جنگ برای این بود که از اینجا بگذرم و این مردم را ببینم؛ پس دست از جنگ و خون‌ریزی خواهم کشید.
سکندر چو دید آن‌چنان رسم و راه/ فروماند سرگشته بر جایگاه
به دل گفت ازین رازهای شگفت/ اگر زیرکی پند باید گرفت
فرستادن ما به دریا و دشت/ بدان بود تا باید اینجا گذشت
گر این قوم را پیش ازین دیدمی/ به گرد جهان بر‌نگردیدمی
به کنجی در از کوه بنشستمی/ به ایزد‌پرستی میان بستمی
ازین رسم نگذشتی آیین من/ جز این دین نبودی دگر دین من
چو دید آن‌چنان دین و دین‌پروری/ نکرد از بنه یاد پیغمبری
چو در حق خود دیدشان حق‌شناس/ درود و درم دادشان بی‌قیاس
از آن مملکت شادمان بازگشت/ روان کرد لشکر چو دریا به دشت
و این‌چنین نظامی گنجوی در قالب داستان اسکندر، تصور خود و شرایط تحقق آرمان‌شهر ایرانی را به نماش می‌گذارد.🔻روزنامه جهان صنعت📍 تاثیر مدیران بر اثربخشی حسابرسی داخلی✍️محمدرضا صانعیدر روزهای اخیر، مستندی با عنوان «گزارش هیات تحقیق و تفحص مجلس شورای اسلامی از فولاد مبارکه اصفهان» در فضای مجازی در سطح وسیع منتشر شده که هر چند رییس هیات صراحتا اعلام کرده «گزارش منتشرشده در فضای مجازی در این رابطه را تایید نمی‌کنم و بسیاری از اطلاعاتش نیازمند بررسی بیشتر است»، لیکن اظهارنظرهای متعددی توسط اشخاص و سازمان‌ها در این خصوص ارائه شده است. در میان کلیپ‌ها و پیام‌های متعدد دریافتی، دوست عزیزی به طعنه پرسید «اثربخشی حسابرسی داخلی کجاست؟» یکی از موضوعات مهم این گزارش، اشاره به انتصاب‌های سیاسی و سفارش‌شده در این مجموعه عظیم صنعتی است که هر چند با توجه به موارد ذکرشده، نمی‌توان آن را تایید یا رد کرد، لیکن ضرورت به‌کارگیری مدیران بر اساس شاخص‌های تجربه، تخصص و اثرگذاری آن بر پیشبرد بهینه فعالیت‌های شرکت و جلوگیری از رفتارهای نادرست، موضوعی بدیهی است که نتیجه مورد انتظار آن ارتقای نقش نظارتی مدیران است. در بعد حسابرسی داخلی نیز، نظارت بر عملکرد مدیریت مورد تاکید قرار گرفته و اولین جزء چارچوب کنترل‌های داخلی COSO، تحت عنوان «محیط کنترلی» به مجموعه استانداردها، هنجارها، فرآیندها و ساختارهایی اشاره می‌کند که زیربنای اصلی طراحی، استقرار و توسعه سیستم کنترل‌های داخلی است. بر اساس اصول بنیادی این جزء، هیات‌مدیره، باید ضمن تعهد به ارزش‌های اخلاقی، به صورت مستقل بر ایجاد و عملکرد ساختار کنترل‌های داخلی نظارت کرده و نحوه گزارشگری، تعریف و تفویض مسوولیت‌ها و… را طراحی و مستقر کند. با این اصول بنیادی، رویکرد و طرز تفکر مدیریت، عمده‌ترین اصل در استقرار و ارتقای کنترل‌های داخلی در سازمان به عنوان عامل پیشگیری از وقوع رفتارهای نادرست است. لذا در ادامه این نوشتار به تاثیرگذاری مدیران بر اثربخشی حسابرسی داخلی می‌پردازیم. فارغ از مسوولیت هیات‌مدیره در استقرار و بهبود مستمر کنترل‌های داخلی، حسابرسی داخلی نیز باید با ارزیابی‌های مداوم، از کارکرد مناسب کنترل‌های داخلی به مدیریت ارشد اطمینان دهد. با این حال، چرا در هر بار طرح موضوع تخلف یا فساد، توجهات به سوی حسابرسی و به صورت اخص به حسابرسی داخلی معطوف می‌شود؟به طور کلی، فرآیند حسابرسی داخلی به ۵ مرحله برنامه‌ریزی، ارزیابی کنترل‌های داخلی، رسیدگی، گزارشگری و پیگیری توصیه‌ها «Follow Up» قابل تفکیک است که مراحل اول تا چهارم عموما توسط واحدهای حسابرسی داخلی یا توسط موسسات حسابرسی از طریق برون‌سپاری، با مشارکت و همراهی سایر مدیران انجام می‌شود، لیکن اجرای اثربخش مرحله آخر و طلایی خدمات حسابرسی داخلی و به طور کلی عیان‌شدن نتایج کار حسابرسی داخلی، با پشتیبانی مدیریت ارشد شرکت و اجرای توصیه‌ها توسط مدیران فرآیندها ممکن خواهد شد.اگر بهترین گزارشات حسابرسی داخلی با بالاترین دقت و تخصصی‌ترین توصیه‌های اجرایی منتشر شود لیکن، توصیه‌ها به مرحله اجرا نرسد، هزینه و زحمات صرف‌شده برای تهیه گزارش، اتلاف منابع بوده و به فرمایش استاد گرانقدری، گزارش، زینت‌القفایس اتاق مدیران خواهد بود.بسیار مشاهده می‌شود که در زمان طرح یافته‌های حسابرسی داخلی در جلسات کمیته حسابرسی و هیات‌مدیره و اطلاع مدیریت ارشد از ریسک‌های محتمل و پیامدهای آن، از روی نگرانی از وضعیت موجود و یا به صورت احساسی، بر انواع باید و نبایدها و ضرورت پیگیری و ارتقای سیستم کنترل‌های داخلی در فرآیندهای کاری و به ویژه حوزه‌های حساس تاکید می‌شود. لیکن پس از گذشت مدتی، از اهمیت و حساسیت موضوع کاسته شده و اثری از پیگیری‌های بعدی و برنامه‌ریزی اجرای توصیه‌ها مشاهده نمی‌شود.قطعا در بروز انحراف در هر حوزه‌ای، عوامل متعددی دخالت دارند که در خصوص تخلفات و فسادهای اقتصادی سال‌های اخیر، ترجیح شاخص‌های غیرتخصصی به جای تخصص در انتصاب مدیران، حضور پرمعنای سیاسیون فاقد تخصص در پست‌های تخصصی واحدهای اقتصادی و پرمشغله بودن اعضای هیات‌مدیره شرکت‌ها که نقش مدیریتی آنها، صرفا به حضور اندک ماهانه در جلسات هیات‌مدیره خلاصه می‌شود (و لذا فرصت کافی برای بررسی و تحلیل مسایل مبتلابه شرکت تحت مدیریت خود را ندارند) و موارد بسیار دیگر از آن جمله هستند.انتصاب سیاسی اعضای هیات مدیره و مدیرعامل شرکت‌ها با تغییرات در بدنه دولت و تغییر اتوبوسی رده‌های بعدی مدیریت، متاسفانه فعالیت‌های اقتصادی را با نوعی سیاست‌زدگی مواجه کرده و با وجود اتخاذ سازوکارهایی برای انتصاب مدیران میانی براساس شایستگی، از جمله تشکیل کانون‌های ارزیابی توسعه مدیران و طرح انتخاب مدیران از افراد ارزیابی و تاییدشده، این گروه مدیران نیز عمدتا با توجه به سلایق مدیریت ارشد، یا به صورت سفارشی و یا براساس تهیه مدارک غیرواقعی مبین کسب شرایط شایستگی، انتخاب می‌شوند. تغییرات پی‌درپی در سطوح مختلف مدیریت واحدهای اقتصادی موجب عدم امکان برنامه‌ریزی برای اصلاح سیستماتیک فرآیندها و بهبود کنترل‌های داخلی می‌شود، به گونه‌ای که توافقات حسابرسان داخلی با مدیر یک فرآیند برای اجرای توصیه‌های حسابرسی داخلی و اصلاح فرآیندها به علت روی کار آمدن مدیری با رویکرد متفاوت، منتفی شده و یا به تاخیر می‌افتد که این موضوع، افزایش هزینه حسابرسی داخلی را به دنبال دارد.صرف‌نظر از موضوع اشاره‌شده در صدر این نوشتار، عدم توجه به انطباق دانش و تجربه مدیر با مسوولیت وی در انتصاب مدیران (عدم انطباق شغل و شاغل)، لطمات جبران‌ناپذیری را به واحدهای اقتصادی وارد می‌کند. همچنین انتقال مدیری از یک حوزه ستادی، به واحدهای عملیاتی و بالعکس، بدون تجربه و دریافت آموزش‌های لازم برای سمت جدید، که در واحدهای اقتصادی بزرگ، به وفور رخ می‌دهد، ضمن عدم ایجاد زبان مشترک بین کارکنان حوزه مربوطه و مدیر و بی‌انگیزگی کارکنان شایسته، در مواردی روند بهبود را متوقف و چه‌بسا تلاش‌های صورت‌گرفته قبلی نیز به هدر رود. با اذعان به این موضوع که اتفاقا در شرکت فولاد مبارکه اصفهان در مقایسه با بسیاری از شرکت‌های با این سطح عملیات و اهمیت، برای طراحی و استقرار کنترل‌های داخلی اعم از تدوین فرآیندها و گردش کارها و استقرار سیستم یکپارچه (بخش قابل توجهی از فعالیت‌ها به صورت سیستمی و بدون دخالت نیروی انسانی انجام می‌شود) تلاش درخور تحسینی انجام شده، نبود مدیران کارآمد در برخی از حوزه‌ها، به واسطه موضوع پیش‌گفته باعث زیر پاگذاری کنترل‌ها و در نتیجه کاهش اثربخشی آنها می‌شود.گذشته از چالش‌های زیرساختی پیش روی واحدهای حسابرسی داخلی در عمده واحدهای اقتصادی (به این مهم در مقالی دیگر به تفصیل پرداخته خواهد شد)، فرآیند حسابرسی داخلی یک فرآیند مشارکتی است که اعتقاد مدیریت ارشد به نتایج و ارزش‌افزایی خدمات حسابرسی داخلی و پشتیبانی مستمر از آن و همراهی کلیه واحدهای سازمانی در اجرای حسابرسی داخلی و ردیابی اجرای پیشنهادات اصلاحی، جزء جدایی‌ناپذیر آن است و لذا انتظار افزایش اثربخشی حسابرسی داخلی، مستلزم به‌کارگیری مدیران فسادگریز، آشنا به فضای کسب‌وکار و صنعت مربوطه، متخصص در حوزه کاری، معتقد به اصول راهبری شرکتی و آگاه از فلسفه و ماهیت کار حسابرسی داخلی است.با وقایع پرتکرار سال‌های اخیر و نتایج نه‌چندان مطلوب تلاش‌ها در جهت به‌کارگیری مدیران به ظاهر متعهد ولی فاقد تخصص، شاید وقت آن رسیده باشد که تجارب به دست‌آمده در سطح بین‌المللی در حوزه منابع انسانی محترم شمرده شود و مدیران براساس الگوهای شایستگی معتبر و پذیرفته‌شده جهانی منصوب شوند.🔻روزنامه دنیای اقتصاد📍 شرقِ غربی✍️دکتر موسی غنی‌نژاداصلاحات سیاسی و اقتصادی گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی به فروپاشی نظام سیاسی این کشور در سال ۱۹۹۱ میلادی منجر شد و مانند انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ که این نظام را به وجود آورده بود، یکی از حوادث مهم قرن بیستم را رقم زد. اصلاحات اقتصادی آغازشده با گورباچف، پس از فروپاشی نظام کمونیستی، در جهت برقراری بازار آزاد ادامه یافت؛ اما رفته‌رفته معلوم شد که نظام سرمایه‌داری شکل‌گرفته در جمهوری فدرال روسیه، بیشتر به نوعی «سرمایه‌داری رفاقتی» یا «سرمایه‌داری سیاسی» شباهت دارد تا نظام مبتنی بر بازار آزاد.
از سوی دیگر، نظام سیاسی نیز در پی تحولات ناشی از فروپاشی، برخلاف انتظار معمول، به نظام دموکراتیک مبتنی بر رقابت احزاب آزاد نینجامید، بلکه به شکل‌‌‌گیری نوعی نظام اقتدارگرای مافیایی منتهی شد. این در حالی بود که سرنوشت تحولات کشورهای کمونیستی اروپای شرقی که از زیر یوغ «برادر بزرگ» درآمدند، نوع دیگری رقم خورد و اغلب آنها به کشورهایی با اقتصاد بازار و نظام سیاسی کم و بیش دموکراتیک تبدیل شدند. از آنجا که کشورهای آسیایی جداشده از اتحاد شوروی نیز بیشتر به صورت نظام‌های سیاسی و اقتصادی کم و بیش شبیه روسیه تحول یافتند، این تصور قوت گرفت که گویا جوامعی با «فرهنگ شرقی» مستعد شکل‌‌‌گیری حکمرانی مبتنی بر نظام بازار آزاد نیستند و این نوع حکمرانی، بیشتر با فرهنگ غربی سازگار است.
باید تاکید کرد، مفاهیمی مانند «فرهنگ غربی» و «فرهنگ شرقی» بسیار کلی و مبهم‌‌‌ هستند؛ از این رو استفاده از آنها برای توضیح تحولات تاریخی جوامع باید با احتیاط بسیار صورت گیرد. واقعیت این است که در غرب هم در گذشته‌‌‌ای نه‌چندان دور، نوعی «سرمایه‌‌‌داری سیاسی» در قالب مرکانتیلیسم حاکم بود که مورد نقد اقتصاددانانی مانند آدام اسمیت قرار گرفت. حکمرانی مبتنی بر بازار آزاد با تغییرات تدریجی و در نهایت فروپاشی نظام مرکانتیلیستی ابتدا در اروپای غربی، به‌ویژه انگلستان و هلند، امکان‌پذیر شد و اندک‌اندک در سراسر اروپای غربی رواج یافت. از این گذشته، در میانه‌‌‌های قرن بیستم میلادی، در همین اروپای غربی و در یکی از پیشرفته‌ترین کشورها از لحاظ اقتصادی، یعنی آلمان، نظام ناسیونال سوسیالیستی بر سر کار آمد که به حکمرانی مبتنی بر بازار آزاد شباهتی نداشت. البته در همان دوران یا اندکی قبل‌‌‌تر، در ایتالیا هم رژیم فاشیستی ظهور کرد که مانند نازیسم، میانه خوبی با بازار آزاد نداشت و بر نوعی سرمایه‌‌‌داری سیاسی متکی بود.
طرفه اینکه نظریه‌پردازان نازیسم در آلمان و فاشیسم در ایتالیا بازار آزاد را ترفند ریاکارانه انگلیسی‌‌‌های تاجرمنش و حقه‌‌‌باز می‌‌‌دانستند که باید آن را افشا و رسوا کرد. ورنر سومبارت، نظریه‌‌‌پرداز مکتب تاریخی آلمان که بعدتر مجذوب مارکسیسم شد و در نهایت به ناسیونال سوسیالیسم پیوست، کتابی تحت عنوان «دست‌‌‌فروشان و قهرمانان» دارد که در آن با لحن توهین‌‌‌آمیزی، فرهنگ بریتانیایی و اقتصاد آزاد اسمیتی را به باد انتقاد می‌گیرد و آنها را به‌عنوان مظاهر ذهنیت دلال رذل رد می‌کند. برخلاف تصور رایج، اصطلاح «فرهنگ منحط غربی» برساخته انقلابیون شرقی نیست، بلکه ابداع نظریه‌پردازان مکتب تاریخی آلمانی است که بریتانیا را به‌عنوان غرب فرهنگی، آماج حملات خود قرار داده بودند؛ همچنان‌که اصطلاح «تهاجم فرهنگی» ابداع روشنفکران فرانسوی پس از جنگ دوم جهانی است که منتقد فرهنگ و هنر (موسیقی و سینما) آمریکایی بودند که داشت بر اروپا سیطره می‌‌‌یافت.
با این توصیف معلوم می‌شود موضوع، پیچیده‌‌‌تر از آن است که بتوان با تمایز دو مفهوم کلی و مبهم «فرهنگ غربی» و «فرهنگ شرقی» تحولات تاریخی جوامع و حکمرانی مبتنی بر نظام اقتصادی معینی را توضیح داد. مضافا اینکه از لحاظ اندیشه سیاسی و اقتصادی، مدرنیته غربی آنچنان سیطره‌‌‌ای روی کره خاکی یافته که سخن گفتن از فرهنگ سیاسی و اقتصادی شرقی نوعی تعارف خشک و خالی و بی‌محتواست.
نباید فراموش کرد که انتقاد از مدرنیته و لیبرالیسم مبتنی بر بازار آزاد، به عنوان نمادهای فرهنگ غربی، پیش و بیش از آنکه از شرق برآید، از خود فرهنگی غربی برخاسته است. شرق سیاسی و اقتصادی، عمدتا روسیه شوروی و چین کمونیست که در قرن بیستم در برابر غرب سر برآورد، از لحاظ تفکر سیاسی-اقتصادی در ایدئولوژی‌های غربی ریشه داشت. امروزه آنچه فرهنگ شرقی را از فرهنگ غربی متمایز می‌کند، عمدتا ناظر بر برخی جنبه‌‌‌های زندگی اجتماعی، از سبک زندگی خصوصی گرفته تا بعضی سنت‌‌‌های دینی، هنری و ادبی است و زمانی که به ساختار و کارکرد نظام‌‌‌های سیاسی و اقتصادی می‌‌‌رسیم، تمایز میان شرق و غرب به‌شدت رنگ می‌‌‌بازد. در شرق جغرافیایی امروز، از ژاپن و کره‌جنوبی و کره‌شمالی گرفته تا چین کمونیست، تایوان و هندوستان، همه کشورهایی با ساختار سیاسی-اقتصادی اساسا غربی هستند. توجه به تفاوت‌‌‌های میان کره‌شمالی و کره‌جنوبی بسیار روشنگر است. از لحاظ تاریخی، فرهنگی و تمدنی این دو کشور یک ریشه دارند؛ اما بیش از ۷۰سال است که به عنوان دو دشمن در مقابل هم صف‌‌‌آرایی کرده‌‌‌اند.بعید است کسی موضوع مورد اختلاف این دو جامعه شمالی و جنوبی را به فرهنگ یا تمدن کره که اساسا یکی است، یا حداقل تا ۷۰سال پیش یکی بوده است، نسبت دهد. موضوع مورد اختلاف میان این دو کشور، در واقع، ماهیت سیاسی-اقتصادی دارد که ریشه آن را باید در جدال میان دو ایدئولوژی غربی، یعنی سوسیالیسم و کاپیتالیسم جست‌وجو کرد؛ نه فرهنگ شرق و غرب. اگر حکمرانی مبتنی بر بازار آزاد در کره‌جنوبی به‌خوبی کار می‌کند، قاعدتا دلیل فرهنگی ندارد که در کره‌شمالی کار نکند. بنابراین، می‌‌‌توان به‌درستی نتیجه گرفت که اختلاف موجود میان دو کره به فرهنگ، به‌معنای عام کلمه ربطی ندارد، بلکه اساسا ناظر بر اختلاف میان دو ایدئولوژی سوسیالیسم و سرمایه‌‌‌داری است که اتفاقا هر دو غربی هستند! پس از برآمدن مدرنیته در اروپای غربی که طی سه‌سده سراسر کره خاکی را در نوردید، دیگر سخن گفتن از تفکر سیاسی-اقتصادی شرقی در مقابل غرب بی‌‌‌معنی است؛ چراکه ما با شرق غربی روبه‌رو هستیم. شرق به معنی جغرافیایی کلمه یا به هر معنی دیگری، می‌تواند به جدال با غرب جغرافیایی یا غرب به هر معنی دیگری برخیزد؛ اما نباید فراموش کرد که در هر صورت، این مدرنیته غربی است که محل نزاع را تحریر می‌کند. دانستن این واقعیت اهمیت تعیین‌‌‌کننده‌ای در سرنوشت این جدال دارد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0