🔻روزنامه ایران
📍 منتظر معجزه میمانیم
✍️ علی جوادی
ژوزه ساراماگو نویسنده فقید پرتغالی در کتاب بینایی، جمله جالبی دارد: «بدترین کور، کوری بود که نمیخواست ببیند...»
حقیقت این روزهای فوتبال ما، وضوحی دارد که فقط به شرط نادیده گرفتن، میتوان بیتفاوت از کنارش گذشت. روزهای التهاب، حاشیه، تصمیمهای نادرست و بحرانهای ناشی از آن، همه ثمره اشتباه بود و تمام شد. همه آنها که مدافع ادامه این کابوس بودند، انرژیشان را گذاشتند و همه توان مرئی و نامرئیشان را به کار گرفتند تا همان چیزی بشود که آنها میخواهند غافل از آنکه این گروه نماینده همه مردم ایران نبودند و آنها شدند بازنده بزرگ.
قهرمان قصه یادآوری میگوید: «کابوس تلخ، تا وقتی ترسناک است که خوابیدهای. بعد که از خواب بیدار شوی آن اتفاقات همه برایت یک خواب بد بوده و بس...»؛ اما اتفاقات این ۱۹ ماه آنقدر عجیب بود که همین حالا هم برای همه ما ترسناکند.
حالا با وجود حرفهای غیرواقعی (از جمله همانها که سردبیر رسانه قوه قضائیه تکذیبش کرد)، فدراسیون تلاش میکند اشتباهات را جبران کند. حتی آن اشتباهاتی که رئیس فعلی در برخی از آنها نقش داشته. سؤال اصلی را همین حالا مطرح میکنیم: بهتر است اشتباهات را جبران کنیم یا با اشتباهات بزرگتر، دامنه ویرانی را گسترش دهیم؟
حالا فدراسیون تصمیم گرفته کارلوس کیروش سرمربی تیم ملی ایران باشد. مردی که ما را به دو جام ملتها و دو جام جهانی برد. یادمان نرفته تیمی که در حال حاضر در اختیار داریم نتیجه کشف و جسارت اوست. روزهای ابتدایی ورود کیروش به این فوتبال، بازیکن ۲۹ ساله برای تیم ملی شرط میگذاشت و ناز میکرد. کیروش راهی نداشت جز نسلسازی؛ همان کاری که در پرتغال انجامش داد. مجموعهای از بازیکنان جوان و شایسته را به تیم ملی آورد و تیم ملی جدید را ساخت. بازیکنانی که با او در دو جام جهانی بازی کردند و حالا به جام جهانی سوم رسیدهاند.
میدانیم این روزها فوتبال ما به دو دسته موافق و مخالف تاج و همینطور دو دسته پرشمارتر موافق و مخالف کیروش تبدیل شده؛ اما فارغ از این نگاه برگرفته از تحلیلهای شخصی، ضرورت دارد افق دیدمان را به سطحی در اندازه جام جهانی ببریم؛ جایی که قرار است فقط ۳۲ تیم از ۲۱۱ عضو فیفا در آن شرکت کنند. قرار است مقابل دو تیمی بازی کنیم که سیاستمدارانشان دلیل اصلی کوچک شدن سفره مردم ایران هستند و قطعاً آن دو بازی برای سیاستمدارانی که این روزها به اشتباه در امور فوتبال دخالت میکنند (تا از راه فوتبال مشهور شوند)، بسیار مهم خواهد بود چون زمینه مصاحبههای داغ را فراهم خواهد کرد.
با این فرضیه ابتدایی، آیا واقعاً همه دستهها، حزبها، چهرههای سیاسی غیر مرتبط با فوتبال و تفکرات وابسته و مستقل، اهمیت حضور در چنین میدانی را میدانند؟ رفتاری که برخی افراد سیاسی برای دخالت و ورود در فوتبال و ادامه ویرانیهایش انجام دادهاند، کاملاً مشخص میکند میدان عظیمی مانند جام جهانی را با بالماسکه اشتباه گرفتهاند.
دقت کنید: ۷۴ روز دیگر باید در «مهمترین میدان ورزشی جهان» بازی کنیم. در حالی که عضلاتمان به دلیل خواب ۱۹ ماه به مرز فلج کامل نزدیک شده است.
برای حضور در میدانی به وسعت جام جهانی با آن گستره نفوذ و هیاهوی غریب، نیاز به مردانی داریم که تا سطح جام جهانی قد کشیده باشند. تیم ملی برای نمایشی در حد جام جهانی، به پیوستگی و اتحاد همه ما در تمام این جغرافیا نیاز دارد تا در سایه این اتحاد، معجزه اتفاق بیفتد. منتظر آن معجزه میمانیم.
🔻روزنامه کیهان
📍 اربعین و اربعینیها
✍️ محمدهادی صحرایی
مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ۱
شعائر را به نشانهها و علامتها ترجمه کردهاند. مثل صفا و مروه که در قرآن به همین نام نامیده شده و «سعی» بین آنها جزو اعمال حج است. حکمتش چیست، خدا میداند و ما بندگان که نمیدانیم ولی به علم و حکمت خدا واقفیم، باید اطاعت کنیم و این اطاعت کورکورانه و متعصبانه نیست. اطاعتی عقلانی است که پس از جستوجو درباره خدا و حقانیت او و اصول دینش، به فروع دینش گردن فرونهاده و مُنقادیم. مثل کسی که برای یافتن پزشک حاذق جستوجو میکند و با یافتنش، دیگر در دستوراتش چون و چرا نمیکند و فرمول داروهایش را نمیپرسد. مؤمنینی که به وحدانیت و علم و حکمت خدا یقین کردهاند، یقین دارند که از حکیم، کار بیهوده سر نمیزند و امر و نهی او حکمتی دارد که ممکن است عقل ما به آن برسد یا نرسد. مهم این است که راه را یافته
و پیچ و تابش برای رسیدن سالم به مقصد را پذیرفتهایم.
امامان معصوم ما که سلام خدا و خوبان نثارشان، علامت و نشانههای متعددی برای مؤمنین گفتهاند که یکی از آنها خواندن زیارت اربعین است. اربعین چنان مقدس است که تکریم و تعظیم و قرائت زیارتش از نشانههای ایمان است. دلیلش زنده نگه داشتن نام و یاد کربلاییان باشد یا تقویت ایمانمان، تفاوتی ندارد، مهم این است که راه نجات است. حکایت آبگیری راکه اگر به چشمه وصل نباشد مرداب میشود شاید همه شنیدهاند ولی حکایت انسان بیحسین، بسی بدتر از آن است. گویی خدا سیدالشهدا را چراغ عالم قرار داده تا ترسان نباشیم. یا نفس قرار داده تا با او زندگی کنیم. یا مونس قلبمان گذاشته تا احساس غربت نکنیم. یا کشتی نجات قرارش داده تا غرق روزگار نشویم. یا سفارش و شفاعتش را پذیرفته تا گنهکارانِ خجل از خدا، ناامید نشوند. یا راه او را کوتاهترین راه رسیدن به خود قرار داده تا بشود یک شبه ره صدساله را پیمود. یا... یا حسین را قرار داد تا بدانیم خدا عاشق کیست و دردانه خدا چگونه است؟
چند سالی است با نعمت مُردن صدام، راه زیارت اربعین برای مؤمنین و مستضعفین جهان باز شده و هرسال، خدا به میهمانی حسین برکت میافزاید و زمین کربلا را وسیعتر میکند. در روزهای دیگر نمیتوان گنجایش جمعیتی بیش از چهارصد یا پانصدهزار نفر در بینالحرمین تصور کرد ولی در اربعین شاید این جمعیت به چند میلیون نفر هم برسد. باور میکنی رفیق؟ با حساب و کتاب معمولی نمیشود تصور کرد که در یک بازه بیست روزه بیست و پنج میلیون نفر وارد عراقی شوند که دهها سال در تحریم بوده ولی هیچ کس گرسنه نماند و هرکس هرچه و هر مقدار و هرگونه که از آب و غذای حلال، بخواهد میآشامد و مینوشد و باز هم بر سفره مردمان کریم عراق، باقی است و کم نمیشود. باور میکنی عزیز؟ با معادلات این دنیا سازگار نیست که بیست و پنج میلیون نفر از کشورهای مختلف به کشوری ستمدیده مثل عراق وارد شوند و خون از دماغ کسی نیاید و همه در خدمت کردن از یکدیگر سبقت بگیرند. باور میکنی دوست خوبم؟
این سه سؤال را در روزگاری مرور کن که کشورهای اروپایی از ترس قحطی حاضر به پذیرفتن مردم جنگزده اوکراین نشدند و فقط چشم آبیها را جدا کردند و پذیرفتند. در آلمان ثروتمند، مردم برای زمستان خود هیزم جمع میکنند و در فرانسه مردم، افسرده سرمای خانه خود در زمستاناند و اعضای دولت انگلیس از ناتوانی و پس از اعتراضات مردم، دستهجمعی استعفا کردند و بلژیک و سوئد و سوئیس و کانادا و نروژ و دانمارک و... نگران اعتصابات خیابانی و شورشهای زمستانیاند و در آمریکا روزانه صدها نفر به خاطر کرونا میمیرند و ترامپ و بایدن هنوز دست به یقهاند و... و عمر بلند دولتها در رژیم صهیونیستی به یک سال رسیده است. به همه اینها قحطی غذا در جهان و حرص و ولع کشورها برای پر کردن انبارهای خود را باید اضافه کرد و نیز باید به خاطر داشت که در روزهای نه چندان دور کرونا، کشورهای جنتلمن اروپایی هواپیمای ماسک و محلول یکدیگر را میدزدیدند و در بیمارستانهای آمریکا به جای روپوش مخصوص، نایلون زباله به تن کادر درمان خود کردند و توصیه علمی رئیسجمهورشان به مردم «وایتکس بخورید»! بود.
رفیق خوبم که تو باشی باید بدانی که در این زمان دو دنیا داریم. یک دنیای بیحسین که به تسخیر شیطان درآمده و برکت از او برگشته و مردمش در هول و هراساند و دیگری دنیای عزتمند حسینی که خدا برکت را در آن گذاشته و مردم فقیرش، مثل شاهان کریم، میبخشند و سفره خود را با همه شریک میشوند. « هلابیکم یا زوار الحسین» که عراقیها میگویند یعنی اعتقاد به همین برکت. یعنی آن تاجری که برای زائر حسین شتر نحر میکند تا آن پیرزنی که با تکه مقوایی که دارد، زائر حسین را باد میزند. یعنی حسین زنده و عشق در جریان است و خدا بین ماست و خون حسین زندگی را جاری کرده و محبتش انسان عاشق را نجات میدهد. خدا رحمتت کند سعدیِ شیرینسخن که گفتی «مرده آن است که نامش به نکویی نبرند» ولی این برای مردگان است عزیز، برای زندگان باید گفت « نتوان هرکه نفس داشت همی زنده بخواند / زنده آن است حسین جان، که زتو نام ببُرد».
خدا فرمود کسی که نشانههایش را تعظیم و تکریم کند علامت پاکی قلب و تقوای اوست. امام عسکری هم فرمود اربعین از نشانههای ایمان است. آن ایمانی که زائر حسین را سیر و سیراب میکند، پیش از آن، نان و آب خود را با محرومین تقسیم کرده و برایش سرپناه ساخته است. چه میگویی برادر ساده دلم که «به جای رفتن به اربعین خانهای بساز» این حرف تو نیست که عاقلی، حرف دشمنی است که به حقد و حسادت، از رسانههایِ دروغپران، سخن میگویند. این را به آنها بگو که هزینه نگهداری سگشان یا ساعت دستشان یا چمدان خریدشان یا سفر به اروپایشان یا دراز کشیدن در سواحل بیخیالیشان یا هزینه قبض خانهشان یا... به اندازه حقوق چند ماه مردمی است که از نان حلال خود
به محرومین میبخشند و لقمه خود را کوچک میکنند که به زائر حسین بدهند. به دشمن چه ربطی دارد؟ این را باید به سران یاغی و طاغی آمریکا و اروپایی گفت که مردم را تحریم کرده و کارشکنی میکنند. کجای کاری؟
عطش خوزستان و همدان و چهارمحال و مردم زبالهگَرد و سفره محقری که توسط دولت مردمی و جهادگران در حال بهبودی است کارنامه امثال کسانی است که توسط همان دشمنان رسانهدار بر مردم تحمیل شدند و آب خوردن مردم را در خانه کدخدا به گرو گذاشتند. به شیشلیکخوری افتخار کردند و مردم را لشکر قابلمه به دست نامیدند. رفیقی داشتند که میتوانست لواسان را به نامشان بزند یا دختر مظلومی که قاچاق کند. آنها هم همین شعار را میدادند ولی جور دیگری عمل میکردند. بوده و هستند کسانی که با دیدن زوار اربعین و غذای نذری کهیر میزنند و دم از محرومان میزنند ولی پول خود را در شو و کنسرت و ویلای خارج هدر میدهند و حتی یک بار هم بر اختلاسگران فراری لعنت نفرستاده و به کانادا و آمریکا و اروپا برای پناه دادن به زالوها
خرده نمیگیرند. بزرگترین ستم اینان این است که مردم خود را نمیشناسند و به اشتباه، مثل خود فرض کرده و همانگونه که رسانههای دروغپران غربی تصویر میکنند تخیل میکنند.
هنوز نفهمیدهاند که پروژه غدیر را غیرت به اتمام رساند نه برجام. فروش نفت را کاربلدی، چندبرابر کرد نه توافق با شرکای تجاری حقهباز اروپایی. تورم را تحرک حتی در جمعهها، پایین کشید نه خبردار شدن در صبح جمعه. ایران را شجاعت و استقلال در تصمیمگیری از کرونا نجات داد نه متلک و پوزخند. مردم را حضور بین مردمِ دکتر رئیسی امیدوار کرده نه کاخ و کیشنشینی. بدهی چهلوپنج ساله انگلیس به ایران را پاکدستی و اقتدار به کشور برگرداند نه داماد و دختر و برادر و وابسته فاسد و نفوذی. تأمین کسری بودجه و بدهیهای دولت قبل و افزایش حقوق کارمندان و معلمان و... را تدبیر واقعی حل کرد نه نسخههای ترجمهای. و امثال اینها بسیار است که باید هوشیار بود و منصف وگرنه همان که ایران را در تحریمهای بینظیر قرار داده و این شایعات و شبهات را ساخته همانی است که قصد داشت عراق را در آستانه اربعین به آشوب بکشد و به دروغ، عراق را علیه ایران و ایران را علیه عراق بدبین میکند. واقعیت در اربعین است و کسانی که اخلاقشان بهشتی و مرامشان حسینی است. و رحمت خدا بر اربعینیان و مردم کریم عراق.
۱- سوره حج، آیه ۳۲
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 پرونده هستهای از روی میز برداشته شد؟
✍️علی بیگدلی
مذاکرات در آخرین بار در دو بخش شروع شده بود. یکی بخش اقتصادی بود که ایران توانست اجازه تولید و صدور نفت داشته باشد. مطالبات بلوکه شده ایران آزاد میشد و بخشی از شرکتهای وابسته به سپاه حتی میتوانستند فعالیتهای خود را آغاز کنند. بخش اقتصادی و تجاری به نفع ایران تمام میشد اما بخش دوم بخش فنی بود که بیشتر مربوط به مسائل آژانس و مشکلاتی که آژانس با ایران داشت، بود. هدف این بود که ایران اجازه دهد کارشناسان آژانس دوربینهای خود را نصب کند و به همه سایتهای ایران امکان دسترسی داشته باشند. قرارداد اول مشروط شد به اینکه اگر آژانس گزارش رضایتبخشی از وضعیت سایتهای هستهای ایران ارائه دهد، آمریکا و اروپا به آن بخش اقتصادی هم نظر موافق دهند و قرارداد امضا شود. منتها ظرف چند روز گذشته، اتفاقات جدیدی افتاد و اسرائیل با ایجاد یک کارزار گستردهای جلوی این توافق را گرفت. به این معنا که از یکطرف یک مانور نظامی در منطقه تحت رهبری آمریکا و بعضی کشورهای منطقهای داد. موضوع دیگر اینکه هم رئیس موساد و هم رئیسجمهور اسرائیل به ترتیب به آمریکا و آلمان سفر کردند و وزیر دفاع اسرائیل نیز به آمریکا سفر کرد و یک مذاکره تلفنی هم بین لاپید و بایدن به وجود آمد. لاپید هم در یک اظهارنظر جدیدی اظهار کرد که بهطور دقیق نمیتواند بگوید اسرائیل در متوقف کردن مذاکرات به نتیجه رسیده ولی آثاری از این موفقیت به نمایش گذاشته شده. از طرف دیگر با توجه به اینکه در آینده نزدیک سه رخداد مهم در پیشرو داریم. نشست شورای حکام، نشست مجمع عمومی سازمان ملل و از همه مهمتر انتخابات آمریکاست. بنابراین به نظر میرسد با توجه به نزدیک شدن به انتخابات میان دورهای آمریکا قطعا آمریکاییها میل ندارند که سایه مذاکرات روی انتخابات بیفتد مخصوصا بایدن و حزب دموکرات. از طرفی بایدن نیز بیمیل نبود که این مذاکرات را متوقف کند که در فضای داخلی آمریکا بتواند از توقف مذاکرات بهرهمند شود و مورد حمایت گروههای صهیونیستی قرار بگیرد. بنابراین به نظر میرسد ظرف ۴۸ ساعت گذشته از مذاکرات فاصله عمیقی گرفتیم و مذاکرات فعلا در یک محاقی از فراموشی قرار گرفته که قطعا تا بعد از انتخابات میان دورهای آمریکا مذاکرات آغاز نخواهد شد. بعد از آن هم خیلی امیدواری وجود ندارد برای اینکه اسرائیل معتقد است چنانچه ایران بتواند پولهای بلوکه شده خود را آزاد کند و بتواند نفت بفروشد باز هم میتواند روی گروههای طرفدارش مثل حزبا... و حماس در لبنان تاثیرگذار باشد. این در حالی است که به نظر میرسید اسرائیل در مرحله اول بیشتر روی غنی سازی و پیشرفتهای هستهای ایران برای رسیدن به بمب هستهای حساسیت داشته باشد ولی الان به این نتیجه رسیدهاند که اسرائیل روی قسمت اقتصادی حساسیت نشان داده که اجازه ندهد ایران به پولهای بلوکه شده خود دسترسی پیدا کند و فروش نفت ایران آغاز شود که در اینصورت توان اقتصادی ایران افزایش مییابد. نکته دیگر این است که در کشورهای آمریکا و اروپایی راست افراطی اخیرا قدرتمند شده و تاثیر موثری روی توقف مذاکرات گذاشتهاند. این موضوع را در ایران هم شاهدیم و برخی نمایندگان مجلس برخلاف گذشته، نغمههای برای جلوگیری از امضای برجام سر دادهاند و گفته میشود فقط ۱۰ درصد مشکلات اقتصادی مربوط به برجام است. چینن فضایی در آمریکا هم بهوجود آمده منتها با توجه به اینکه الان پنج سناتور قدرتمند کنگره آمریکا در اسرائیل هستند، به اسرائیل اطمینان خاطر دادهاند که مطمئن باشدکه مذاکرات را متوقف خواهند کرد. به نظر نمیرسد به این زودی مذاکرات از سر گرفته شود با توجه به اینکه آمریکاییها گفتند پرونده را از روی میز برداشتهایم و در اصطلاح سیاسی حائز اهمیت است.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ادبیات «بایدی» و اقتصاد اثباتی
✍️مرتضی افقه
این روزها مدام خبرهایی با این محتوا در سطح رسانهها به نقل از مسوولان ارشد دولت و مجلس منتشر میشود که در آنها با عباراتی تحکمآمیز در خصوص مسائل اقتصادی صحبت شده است. مثلا آقای رییسجمهوری در نشستی اعلام میکنند: «تورم باید مهار شود»، «قیمتها باید کاهش پیدا کند»، «نرخ ارز باید ثبات پیدا کند» و... یا رییس مجلس خطاب به سیستم بانکی اعلام میکنند: «بانکها باید رضایت مردم را جلب کنند»، «بازارها باید به تعادل برسند» و سایر موارد این چنینی که به کرات از سوی سیاستگذاران و مجریان مطرح میشوند، بدون اینکه مشخص شود چه ضمانت اجرایی برای این عبارات وجود دارد. واقع آن است از زمانی که آقای رییسی نامزد حضور در انتخابات شدند و نهایتا سکان هدایت ساختار اجرایی را به دست گرفتند، این نوع ادبیات در حوزه مدیریتی کشور بیشتر شده است. شاید به این دلیل که ایشان و نزدیکانشان از ساختار قضایی کشور راهی دولت شده بودند و همواره عادت به دستور و اجرای دستوراتشان را داشتند، این تصور وجود داشتد که اینجا هم با «تحکم»، «دستور» و «باید» میتوان مسائل را پیش برد. اما باید توجه داشت که متغیرهای اقتصادی تابع قوانین خودشان هستند و به رفتارهای تحکمآمیز وقعی نمینهند. در بازارهای اقتصادی، نظامات اقتصادی حاکم است و دستور و بخشنامه و باید در آن معنایی ندارد. این باید در واقع تفاوت میان «اقتصاد هنجاری» و «اقتصاد اثباتی» است. در اقتصاد هنجاری، مجموعهای از باید و نبایدها حاکم است و مکاتب مختلف اقتصادی نیز نوعی از این موارد را دارند. مثلا در اقتصاد سرمایهداری، نوعی خاصی از بایدها و نبایدها وجود دارد که هنجار اقتصادی را شکل میدهند. حتی در اقتصادی که برخی دوستان آن را اقتصاد اسلامی میدانند نیز این بایدها و نبایدها وجود دارند. مثلا از منظر اسلامی «ربا» نباید و حرام است، کمفروشی، نباید است و انصاف در معامله و... «باید» و «هنجار» است. اما آنچه اقتصاد اثباتی که در واقع علم اقتصادی در اصطلاحات علمی است...
صحبت از هست و نیست است. در علم اقتصاد، هست و نیست معنا دارد نه باید و نباید. یعنی علم اقتصاد، متغیرهای اقتصادی و روابط میان آنها را شناسایی میکند و احکام هست یا نیست را صادر میکند. بنابراین اقتصاد تابع هیچ باید و بخشنامهای نیست و استفاده از آن نیز فایدهای ندارد. شاید در سالهای ابتدایی انقلاب، استفاده از برخی از این واژهها، معنا و مفهوم پیدا میکرد، اما امروز با عبور از بیش از ۴ دهه، یک چنین بایدهایی واقعا قابل قبول نیست.
ضمن اینکه اگر دولتیها یک چنین تصوراتی دارند، چرا باید و نباید میکنند، بهتر نیست اصل ایدههایشان را انجام دهند.
مثلا تورم را متوقف کنند، گرانیها را مهار کنند و ثبات را به اقتصاد بازگردانند. معلوم است که یک چنین گزارههایی در اقتصاد به هم پیوسته امروز معنا و مفهومی ندارد. این نگاه تحکمآمیز در خصوص بسیاری از اسناد بالادستی کشور نیز جریان دارد. قانون اساسی نگاشته شد، ۶ برنامه ۵ ساله توسعه، نوشته شد و سند ۲۰ ساله چشمانداز تدوین و تصویب شد. مطابق این اسناد مثلا قرار بود که ما در سال ۱۴۰۴ به رده نخست کشورهای منطقه دست پیدا کنیم. اما نه تنها در یک چنین جایگاهی قرار نگرفتیم بلکه در بسیاری از رنکینگهای منطقهای و جهانی عقب رفتیم. این خواستهها که مسوولان مطرح میکنند، الزاماتی دارند که بدون آنها دستیابی به «بایدها» ممکن نمیشود. چون دولتمردان از این الزامات آگاه نیستند یا نمیخواهند زیر بار این الزامات بروند، دست به اظهاراتی میزنند که عملا نتیجه قابل توجهی در بر ندارند، بلکه مشکل آفرین نیز هستند.
بنابراین باید از این اظهارات عوامانه عبور کرد و به ادبیات و علم واقعی اقتصاد و مدیریت دست پیدا کرد؛ علوم و رویکردهایی که مانند کیمیا، مس وجودی اقتصاد کشورها را به طلای توسعه بدل میسازند. ما به این کیمیای اقتصادی احتیاج داریم. علم اقتصادی، درک بالا، توجه به ریشهها به جای تحکمها و بایدهای بدون فایده.
🔻روزنامه شرق
📍 نمیدانیم یا نمیخواهیم بدانیم
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
ریاست محترم مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی در مصاحبهای اولویتهای برنامه هفتم توسعه را به قرار زیر برشمردهاند:
اولویت اول: رشد اقتصادی با تمرکز روی سرمایهگذاری که در سال گذشته منفی بوده است.
اولویت دوم: رفع و کاهش تورم که در حوزه اقتصادی قرار دارد. بنابراین اگر تورم بر روی سرمایهگذاری که بخواهد رشد اقتصادی داشته باشد، باقی بماند، از حوزههای مولد به سمت غیرمولد تغییر جهت پیدا میکند.
اولویت سوم: توانمندسازی نهاد دولت. ضعفهایی در دیوانسالاریهای غیرکارآمد در نهاد دولت وجود دارد. تعارض منافعی به وجود آمده و نهاد راهور توسعهای در کشور تکلیفش معلوم نیست.
اولویت چهارم: تقویت جامعه است. مشارکت جامعه، امید جامعه، اعتماد جامعه و همچنین همراهی جامعه برای تحقق هر برنامه توسعهای، شرط لازم و ضروری است. تردیدی نیست که همه مطالب ذکرشده، اموری است لازم که دیر یا زود باید انجام شود و البته در فهرست مطالب مهم قرار میگیرند؛ یعنی بدون آنها آینده کشور مبهم خواهد بود. مثلا سرمایهگذاری که حتما باید انجام شود یا ارتقای سرمایه اجتماعی و مشارکت مردم، اعتماد و امیدآفرینی و اصلاح دولت. همه این مسائل را میتوان روی کاغذ نوشت یا مطالب را بهطور کلی در کلام بیان کرد، اما به نظر میرسد هیچکدام ماهیت برنامهای نداشته و بیشتر شبیه هدفگذاری و سیاستگذاری است. سیاستگذاریهایی که شبیه به آن و حتی منطبق با آن در سالهای مختلف انجام شده، اما حاصلی به دست نیامده است و حتی از آنچه مقام معظم رهبری بهعنوان اقتصاد مقاومتی ابلاغ کردهاند نیز حاصل اجرائی را نمیتوان مشاهده کرد. بهطور کلی برنامهها متأثر و ناشی از اهداف، راهبردها و سیاستها بوده و این امور راهنما برای برنامه هستند. برنامهها در حقیقت نسخه اجرائی اسناد بالادستی هستند که آنهم بهطور کامل در کشور ما وجود دارد.
برنامهها بر اساس اولویتهای کشور نوشته میشوند و اگر اولویتها را ندانیم یا نخواهیم بدانیم، بالطبع موفق به ارائه برنامه حسب نیاز کشور به حال و آینده نمیشویم یا نمیتوانیم آن را به اجرا درآوریم. مانند برنامه ششم توسعه که به تحقق برنامه خوب و مناسبی بود، ولی فاقد اولویت و به همین دلیل و البته به دلیل عدم توجه رئیسجمهور قبلی به تحقق پیوست. بر اساس اعلام نظر دفتر ریاستجمهوری، اولین تقاضای مردم در سفرهای استانی رئیسجمهور مسئله آب است و البته پرواضح است که این یک مسئله اصلی در کشور است. با توجه به شرایط اقلیمی و بهرهبرداری ناصحیح از آب در کشاورزی، عدم آبچرخانی و سایر نقصهای بهرهبرداری، امروز آب بهعنوان عامل فروپاشی کاملا مطرح است و صدها مسئله از قبیل مهاجرت، بیکاری، گرانی، کمبود برق، خالیشدن روستا، بحران دامداری، نشست زمین در دشتها، ویرانی اماکن و زیرساختها، همه و همه وابسته به آب است و متأسفانه در برنامه در اولویت قرار ندارد و صدالبته در اقدامات اجرائی دولت هم بهجز آنچه ناگهان بروز میکند، جای شایستهای ندارد؛ مانند اجبار به اجرای سریع طرح غدیر در خوزستان و اخیرا لولهکشی ۱۴۰کیلومتری از بیجار به همدان درحالیکه بیجار خود تشنه است و برخی روستاهای آن با تانکر آبرسانی میشود. امروز نه قطار سریعالسیر اصفهان- قم نه اتوبان تهران- شمال، نه دو نیروگاه انرژی اتمی جدیدالاحداث بوشهر، نه دیگر طرحهای دهانپرکن در اولویت نیستند، بلکه اولویت نجات زیربناهای کشور است. امروز اولویت برنامه کشور باید بر اساس صرفهجویی در انرژی، تولید انرژی پاک، صرفهجویی در آب، سیستمهای نوین تولید کشاورزی (برای صرفهجویی آب و ازدیاد محصول و گسستن وابستگی از اجانب) باشد. اگر زیربناهای کشور درست باشد، مردم خودشان ابتکار عمل برای توسعه و رفع بیکاری خواهند داشت. سرگرمشدن دولت، مجلس، تشخیص مصلحت و شورای نگهبان به حرفهای دهانپرکن که در عین زیبایی و فریبندگی مانع از حصول عمل صالح در کشور میشود، جز نابودی زیستگاهی ایران و معضلات اجتماعی نتیجهای ندارد. به برنامه ششم توسعه نگاه کنیم. بدون تردید برنامهای کامل و قابل تأمل بود و به بسیاری از مسائل توجه شده بود، اما انبوه برنامهها همچون کلاف سردرگم بدون شروع و پایان و بدون اولویت نوشته شده بود. اولویت ماده یک آن مثل ماده ۴۰ یا ۵۰ آن بود. یک مجموعه از عملیات موازی بدون تقدیم و تقدم بود و چنین بود که این برنامه بیش از حدود ۲۰ درصد پیشرفت نداشت. این ۲۰ درصد همانهایی بود که اگر اصلا برنامه ششم توسعه هم وجود نداشت، در جریان اجرائی کشور عمل میشد. اگر میخواهیم ایران فرو نریزد و پایدار باشد (بهجز اقدامات دفاعی که بدیهی و اوضح واضحات است) و مردم و نسلهای آینده بتوانند در آن زیست کنند، اولویتهای اصلی را باید در نظر آورد و سرمایهگذاریها روی آنها متمرکز شود و در این صورت است که مدرسه، کارخانه، دانشگاه، خانه، مغازه، محل تفریحی و کشتزار خود توسط مردم ایجاد میشود؛ والا اگر شرایط زیست آماده نباشد، فردا باغهای میوه خشکیده، مزارع لمیزرع، دکلهای برق و لولههای گاز و نفت منهدم شده و مردم آواره میشوند. ریاست معزز مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی اگر فردا صبح که از خواب بیدار شوند، آب در لولههای خانهشان نباشد و برق و گاز قطع شده باشد، چه خواهند کرد؟ آیا اولویتها را نمیفهمیم یا نمیخواهیم بفهمیم؟
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مبارزه با فساد؛ برخی برابرترند
✍️ نادر کریمیجونی
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
برآورند غلامان او درخت از بیخ
خبر خیلی ساده و معمولی است؛ حکم افشاکننده ماجرای سیسمونی گیت تایید شد. این خبر البته شبیه خبر تحویل دادن جولیانآسانژ، افشاگر سایت «ویکیلیکس» به ایالاتمتحده است. با اعلام این خبر ناخودآگاه این پرسش در ذهن پدید میآید که آیا میان ما و دولتهای غربی که حقوق بشر را گزینشی اجرا میکنند شباهتی وجود دارد که افشاگران در هر دو سیستم مورد عتاب، بازخواست، محاکمه و مجازات واقع میشوند؟ در هر دو سیستم دلایل محکمهپسند و قانونی برای برخورد با افشاکنندگان ارائه میشود. این دلایل میتواند از بیان مطالب غیرواقعی یا مایوسکننده و آنچه که در ایران سیاهنمایی خوانده میشود شروع شود و تا انتشار اطلاعات طبقهبندیشده و به خطر انداختن امنیت ملی امتداد یابد.
جالب است که در همه این موارد البته نگاه حاکمیتی و حکومتی وجود دارد و معلوم نیست ادلهای که دادگاهها و مقامات قضایی بیان میکنند، حتما از جانب افکار عمومی و ناظران مستقل پذیرفته شود اما در هر صورت حکومتها چه در ایران و چه در خارج از ایران، آنقدر قدرت دارند که اراده خود برای مبارزه با یک نفر و سرکوب وی را اعمال و از فعالیت یا توسعه فعالیت وی جلوگیری کنند. به عنوان اقدام تکمیلی این امکان هم وجود دارد که مقامات حکومتی با حامیان افشاکننده و سایر معترضان ذیربط مقابله و رفتار آنها را هم مهار و سرکوب کنند.
خیلی مهم نیست که مفاد حکم بدوی که علیه وحید اشتری، افشاکننده موضوع وارد کردن «سیسمونی» از ترکیه، توسط خانواده محمدباقر قالیباف چه بوده است. این حکم البته از سوی خود محکوم روی صفحههای شبکههای اجتماعی قرار داده شده و وحید اشتری خواهان تحلیل حکم از سوی ناظران و کارشناسان شده است. این نکته نیز مهم نیست که دویست نفر از کارشناسان قضایی در بیانیهای سرگشاده، حکم صادره را سیاسی دانسته و خواستار لغو آن شدهاند. اما این نکته مهم است که وقتی سخنگوی قوه قضاییه در مقام دفاع از مفاد حکم برآمده از محتوای آن اطلاع دقیق نداشت چنانکه آقای ستایشی در حالی تصریح کرد که حکم غیابی صادره علیه وحید اشتری به موضوع محمدباقر قالیباف ربطی ندارد که در متن حکم صریحا نام آقای قالیباف اشاره شده و در مورد افشاگری اشتری در این باره استناد شده است. جالب است که در این حکم قاضی اعلام کرده که بر فرض اگر مطالب بیان شده و ادعا شده درست باشد باید این مطالب در مراجع ذیربط و کارشناسی بررسی شود و بر این پایه احتمالا آقای قاضی انتشار رسانهای خلافها را نادرست دانسته است. این در حالی است که نه فقط توصیه حضرت امیر(ع) «کلکم راع و کلکم مسوول» که توصیههای مقامات ارشد همواره بر مبارزه با فساد و جلوگیری از رواج آن استوار بوده و هست.
در این حکم اگرچه برخی مطالب انتشاریافته از سوی اشتری خلاف واقع دانسته شده، اما جالب است که مثلا در مورد واردات «سیسمونی» از سوی خانواده قالیباف، هیچکس اصل وقوع این ماجرا را تکذیب نکرد. اتفاقا برخی موضعگیریهای فرزند و نزدیکان ایشان، نشان داد که اصل موضوع درست بوده است. در موضوع انتشار فایل صوتی منسوب به فرماندهان سپاه نیز اصل ماجرا تایید و سپس اعلام شده که با تخلفکنندگان برخورد قانونی شده است. در مواردی دیگر که از سوی اشتری انتشار یافته، قرائنی وجود دارد که در میان آنها هم رگههایی از صحت وجود داشته است.
این حکم در حالی تایید میشود که اخیرا رییسجمهور در کنفرانس مطبوعاتی خویش درباره ضرورت مبارزه با تخلف و فساد صحبت و تاکید کرده بود که مبارزه با فساد را به عنوان یک راهبرد دنبال میکند. محسنیاژهای هم بارها از سوتزنان و کسانی که فسادی را برملا میکنند حمایت و بر مبارزه با فسادها تاکید کرده بود.
با این اوصاف البته انتظار نبود که در مورد یک افشاکننده فساد که گزارشهای درست و قابل تاملی ارائه کرده بود، اینطور برخورد شود به ویژه آنکه اخیرا وزارت امور اقتصادی و دارایی آییننامه حمایت از سوتزنان و افشاکنندگان فساد را اعلام و در آن به پرداخت جایزه نقدی تا سقف یک میلیارد تومان اشاره کرده است. با این آییننامه گمان افکار عمومی آن است که نظام جمهوری اسلامی در ایران میخواهد به طور جدی از افشاکنندگان فساد حمایت کند. اما مهمترین نهادی که باید از افشاکنندگان فساد حمایت کند، اتفاقا قوه قضاییه است که دستکم در این مورد به جای حمایت به تنبیه افشاکنندگان همت گمارده است.
در اینباره مقامات قضایی ایران میتوانند اظهار دارند که این مورد یعنی وحید اشتری از شمول افشاکنندگان فساد خارج است و به همین علت مقابله با وی مباح و مشروع است.
اما در حالی که قوه قضاییه آییننامه و مرامنامه حمایت از افشاکنندگان فساد را نه منتشر که حتی تدوین هم نکرده است و علاوه بر این اتهامهایی عمدتا سلیقهای همواره افشاکنندگان فساد و نابسامانی را تهدید میکند، چگونه شهروندان ایرانی میتوانند جرأت پیدا کنند و علیه فساد دست به افشاگری بزنند. به ویژه آنکه در مواردی فساد به داخل دستگاه نظارتی و برخوردکننده هم نفوذ کرده و اگر گزارش فساد اظهار و اعلام شود، به جای مفسد، با گزارشدهنده برخورد میشود.
در مورد آنچه که در موضوع «سیسمونی گیت» مطرح شد اگرچه این اقدام یعنی واردات وسایل نوزاد فینفسه فساد نیست اما وقتی انجامدهنده آن خانواده یکی از سران نظام جمهوری اسلامی ایران است که در برههها و مناسبتهای گوناگون همواره از مصرف محصولات ایرانی حمایت کرده، استفاده از کالای خارجی در موردی که نمونههای داخلی آن موجود است، آن هم به صورت واردات اگر خلاف نباشد، حتما رفتاری ناصواب و نادرست است که باید آن را نکوهش کرد.
رییس قوه قضاییه حتما این نکته را میداند که وقتی مبارزه با فساد تبلیغ میشود ولی با افشاکننده یک رفتار ناصواب از سوی یک مقام ارشد کشور برخورد غلیظ میشود، در اذهان عمومی ایرانیان این اندیشه پدید میآید که نکند مبارزه با فساد و برخورد با رفتارهای ناصواب فقط در مورد کارمندان و مدیران خرد و سطح پایین مجاز است و مدیران ارشد دارای حاشیه امنی هستند که کسی نباید به ایشان نزدیک شود.
اگر چنین فکری در نزد مقامات وجود دارد، آنان باید متوجه باشند که خطاهای کوچک و رفتارهای ناصواب مدیران ارشد، همیشه در سطوح پایینتر به وقوع فسادهای بزرگ میانجامد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 عدالت به مثابه برابری و فرار نخبگان
✍️ دکتر روحاله اسلامی
بخشی از تصویری که از آینده کشور ساخته میشود به سخنان و سیاستهای اقتصادی برمیگردد. علاوه بر شاخصهای رشد اقتصادی، نرخ تورم، درآمد سرانه و.... تصویر آینده کشور نقش مهمی در تصمیمات شهروندان برای برنامهریزی آینده خود دارد.
گزارههایی از قبیل دادن یارانه برابر به دهکهای پایین، مالیاتستانی از بنگاهها و فعالان اقتصادی، افزایش حقوق مستمریبگیران، واردات ماشین تا سقف ۲۰هزار دلار، دادن اینترنت رایگان به دهکهای پایین، مالیات بر پزشکان و وکلا و تجار و کارآفرینان، تعیین سقف دستمزد برای مشاغل کیفی و بسیاری از گزارههای عامهپسند هرچند طرفدار زیادی دارد و برای سبد رای و محبوبیت سیاسی فایده دارد، اما نخبگان کشور را فراری میدهد. همه کشورها برای کارآفرینی، ایجاد شغل، خلاقیت و نوآوری، اختراع و اکتشاف، سرمایهگذاری و حتی مالیاتستانی به نخبگان وابسته هستند. نخبگان جامعه کسانیاند که دارای سرمایههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و علمی هستند و به علت گذاشتن جان و مال و زمان و سرمایه و پشتکار توانستهاند عادی نباشند. در همه کشورها ۵ تا ۱۰درصد جامعه نخبه هستند و ماندگاری و جذب آنها امکان توسعه را فراهم میکند.
فهم عدالت به مثابه برابری و سیاستگذاریهای ساده و عوامفریبانه نخبگان را فراری میدهد. بهعنوان مثال کاهش حقوق اعضای هیاتعلمی و ثابت نگه داشتن آن، تعیین سقف دستمزد برای پزشکان و مالیاتستانی از آنها، تخریب وجهه تجار و صاحبان حرفه و صنایع در فیلمها و سخنرانیها باعث میشود سرمایهها و نیروی انسانی از کشور خارج شوند. با چاپ پول و ایجاد تورم هرچند در کوتاهمدت بتوان بخشی از مشکلات را حل کرد و با توزیع پول و افزایش یکسان درآمدها همه جامعه را در سطح متوسط به پایین یا پایین نگه داشت، اما نخبگانی که میتوانند باعث خلق کار، فن، تکنولوژی، تحول و پیشرفت شوند به سوی دیگری خواهند رفت. هیچ کشوری با تئوری عدالت به مثابه برابری توسعه پیدا نکرده است و مدل نخبهگرایانه از چین مارکسیستی تا کانادا و آمریکای راستگرا پیاده شده است. باید کالاهای عمومی مثل امنیت، دادرسی، آموزش و بهداشت برای همه شهروندان فراهم شود و نیازهای همه انسانها در حد متعارف رفع شود. اما این به معنای فشار بر قشر نخبه و حذف آنها از معادلات زندگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیست. عدالت استحقاقی و توزیعی به معنای آن است که میان پزشکان در دستمزد تفاوت وجود داشته باشد. میان دانشگاهها و استادان در پرداخت تمایز باشد و هر کس به اندازه کار و خلاقیت و ایده بهرهمند شود. یکسانی و کاهش درآمد و حقوق نخبگان منجر به مهاجرت خواهد شد. در چند سال اخیر درآمد پزشکان، استادان، صاحبان فن و حرفه با دستورالعملهای ناگهانی به حدی پایین آمده است که بخشی از آنها رهسپار کشورهای عربی و اروپا و آمریکا و کانادا شدهاند.
انسانها در بهرهمندی از کالاهای عمومی حق دارند؛ اما در تلاش، درس خواندن، کسب تجربه، پشتکار و خلاقیت تفاوت دارند. عدالت به مثابه برابری به معنای نادیده گرفتن تلاش و خلاقیت است و پس از چندی دلزدگی و بیتفاوتی و حتی فساد ایجاد میکند. کاهش سطح دستمزدها بهویژه زمانی که تورم نیز افسارگسیخته میشود، منجر به ایجاد برابری میان همه شهروندان و از میان رفتن انگیزه نخبگان میشود. در چنین شرایطی آن کسی که تلاش کرده و همه عمر خود را برای تصاحب شغلی با منزلت صرف کرده است، بهطور طبیعی به فکر مهاجرت میافتد. با سیاستهای فعلی پزشکان، استادان دانشگاه، پژوهشگران، مهندسان، وکلا و بهویژه صاحبان سرمایه و کارآفرینان و نخبگان فناوری از کشور خارج خواهند شد. کافی است به آمار مهاجرت چند سال اخیر نگاه کنید تا علاوه بر انگیزههای سیاسی و فرهنگی نقش پررنگ سیاستهای اقتصادی عدالت به مثابه برابری را مشاهده کنید. راهحل، کنار کشیدن دولت از عرصه تعیین دستمزدها و رها کردن جامعه است؛ بهنحویکه در رقابت، کیفیت برتر خود را نشان میدهد و تلاش و خلاقیت به ثمر مینشیند. دخالت سیاستگذار با توجه به علم ناقص و منافع حزبی، جامعهای سطح پایین و بیکیفیت شکل خواهد داد.
مطالب مرتبط