🔻روزنامه تعادل
📍 هنجار پرداختی و تراکنشهای ۳۵ میلیونی
✍️ علی مزیکی
پس از اعلام تصمیم دولت برای دریافت مالیات از حسابهایی که بیش از ۱۰۰ تراکنش یا ۳۵ میلیون تومان گردش مالی داشته باشند، دامنه وسیعی از نقدها، تحلیلها و ارزیابیها در خصوص ابعاد مختلف موضوع به راه افتاد که معتقدم این واکنشها نهایتا به نفع پیگیری مطالبات مردم خواهد بود. اما به نظرم برای تحلیل درست بحث، باید موضوع را از دریچه نگاه هر دو طرف موثر در ماجرا، یعنی دولت و نظام تصمیمسازی از یک طرف و مردم و مالیاتدهندگان از سوی دیگر دید:
۱) دولت در این معادله با این فرض که دچار کسری بودجه بزرگی است، دچار تحریم است و قادر به تامین بسیاری از نیازهای هزینهای خود در بودجه مانند پرداخت حقوق کارکنان، یارانههای نقدی، بودجههای عمرانی ضروری و... نیست، خود را محق میداند که از هر ظرفیتی برای جبران این کسری بودجه استفاده کند. اما مردمی که قرار است این بار مالیاتی (و سایر نمونههای پرداخت مالیات) را به دوش بکشند از منطق دیگری پیروی میکنند که به نظر با منطق تصمیمسازان و سیاستگذاران متفاوت است. مردمی که هیچ نقشی در افزایش دامنههای تحریم، فقدان بهرهوری نهادهای دولتی و حاکمیتی، بزرگ بودن بیدلیل دولت، فسادهای افسار گسیخته و در کل سوءمدیریتهای جاری و ساری در کشور ندارند، این پرسش را با خود مطرح میکنند، چرا باید هزینه این همه سوءمدیریت و ایراد را به دوش بکشند؟ به هر حال نخستین قدم در کاهش کسری بودجه و جبران نیازهای هزینهای، کوچک کردن دولت و افزایش بهرهوری در بخشهای گوناگون اجرایی، اقتصادی، مدیریتی و... است. اما دولت نهتنها قدمی برای این کوچکسازی و افزایش بهرهوری برنداشته، بلکه از طریق تفکیک وزارتخانههای راه و شهرسازی، صمت و... به دنبال بزرگ کردن دولت است.
۲) طبیعی است این ساختار باز و غیربهرهور، نیازمند هزینههای بیشتر و فرسودگی افزونتر است. دولت با افزایش مالیاتها قصد دارد، هزینه تحریم، کرونا، فقدان بهرهوری، بزرگ بودن دولت، فساد و سوءمدیریتها را از جیب مردم برداشت کند. بنابراین طبیعی است که مردم با این شکل از اجحاف مخالفت خواهند کرد. از سوی دیگر باید توجه داشت تمام اقتصادهایی که اقدام به افزایش مالیات میکنند، در ازای دریافت این وجوه، خدماتی را به مردم ارائه میکنند. خدماتی در حوزه حمل و نقل، بهداشت، رویکردهای تفریحی، فرهنگی و... اما این روند در اقتصاد و مدیریت ایران هرگز مورد توجه قرار نمیگیرد. یعنی مردم نمیدانند اساسا این مالیاتهای پرداختی قرار است صرف چه اموری شود. چه دلیلی دارد مردم هزینه پرداخت حقوق دولت به کارکنان مازاد و غیربهرهور را پرداخت کنند؟ یا وجوهی را پرداخت کنند تا برخی موسسات فرهنگی، اجتماعی و... نامشخص به حیات خود ادامه بدهند و سایر مواردی که در ردیفهای بودجه وجود دارند اما شفافیتی درباره آنها وجود ندارد.
۳) این روند باعث میشود تا از یک طرف ذهنیت عمومی مردم به سمت حرکت به سمت بخشهای غیرشفاف اقتصادی میل کند و از سوی دیگر روند خروج سرمایهها از کشور تسریع شود. باید دانست گزارههای مالیاتی در همه جای جهان شامل موارد مختلفی است: مثلا مالیات از ثروت، مالیات از ارزش افزوده و... این دریافتها مبتنی بر یک نظام مالیاتی شفاف انجام میگیرد و شخص میداند که پرداخت یک دلار یا یک یورو، چه ارزش افزوده فرهنگی، تفریحی، جادهای و... فراهم میسازد. نظام مالیاتی ایران اما فاقد یک چنین شفافیتی است و مشخص نیست این پولها صرف چه امور مشخصی میشود. مردم فقط به صورت مبهم میدانند کسری بودجهای وجود دارد که این هزینهها، صرف پوشش آن میشود.
۴) باید توجه داشت ایجاد فرهنگ متعالی که در آن افراد اقدام به قبول این «هنجار پرداختی عمومی» کنند، بسیار دشوار است. حتی در بسیاری از کشورهای اروپایی نیز نمونههایی وجود دارند که در آن مردم از زیر بار پرداخت مالیات استنکاف میروزند. تنها در ایالات متحده امریکاست که یک چنین هنجاری ریشه دوانده و افرادی که از زیر بار پرداخت مالیات شانه خالی میکنند، دچار عذاب وجدان میشوند و موضوع برای آنها درونی شده است. در ایران باید تلاش بسیاری صورت بگیرد تا این هنجار رفتاری میان عموم مردم شکل بگیرد. اما قبل از آن باید شفافیت لازم در اقتصاد ایجاد شود. معافیتهای مالیاتی برخی نهادها لغو شود، تحریمها پایان یابد، محیطهای کسب و کار بهبود یابد و از همه مهمتر خدمات مناسب فرهنگی، تفریحی، رفاهی و... در ازای دریافت این مالیات لحاظ شود تا مردم بدانند در ازای این پرداخت ارزش افزودهای نیز کسب میکنند.
🔻روزنامه کیهان
📍 اربعین شناسنامه اسلام ناب محمدی(ص) است
✍️حسین شریعتمداری
۱- « بیستم ماه صفر سال ۶۱ هجری قمری است. چهل روز از شهادت حسین بن علی و یاران پاکباختهاش(ع) میگذرد. جابربن عبدالله انصاری، صحابه بزرگوار رسول خدا(ص) که در کهنسالی بینایی از دست داده است همراه با عطیه عوفی، یکی از شیعیان دلباخته امیرالمومنین(ع) و از رجال علم حدیث و مفسران قرآن، در کربلا به زیارت تربت پاک سیدالشهدا و یاران شهیدش آمدهاند. گفته میشود (بنا به روایتی) ساعاتی بعد، کاروان کربلاییان که به اسارت رفته بودند نیز از شام باز گردیده و در سوگ شهیدان نینوا با جابر و عطیه همنوا شده بودند...
سقف زمان تاریک و ظلمانی است... فرزندان هند جگرخوار، همان که در اُحد از شدت خشم و کینهای که به اسلام داشت، سینه حمزه عموی پیامبر خدا را شکافته و جگر او را به دندان کشیده بود، بر منبر رسول خدا(ص) نشستهاند و داعیه خلافت الهی دارند!... حال و هوا چنان است که گویی این آیه از سوره روم وصف آن است «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاس» ... در دورترین افق ذهن هم نوری به چشم نمیخورد! ... انگار ادامه عمر روزگار بر همین روال و قرار افتاده است! سقف ظلمانی زمان ضخیمتر از آن به نظر میرسد که شکافتنی باشد! و شب طولانیتر از آن که احتمال سحری در میان باشد! ...»
به قول مرحوم سلمان هراتی «شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت»!
۲- هزار و چهار صد و چهل و چند سال از آن تاریخ و آن روز گذشته است، بار دیگر اربعین است، چرخ زمان چرخیده و گردنههای خطرناک و پیچهای هولناک را پشت سر گذاشته و به عصری رسیده است که «عصر خمینی» شایستهترین نام برای آن است. فرزندان هند جگرخوار از منبر رسول خدا پایین کشیده شدهاند و ساکنان «کاخ سبز» که به ریا، رنگ عوض کرده و در «کاخ سفید»! ساکن شده بودند، به نَفَس نَفَس افتادهاند. دیگر از غربت اسلام و حضور غریبانه آلالله در اربعین خبری نیست. چند سالی است که وقتی اربعین از راه میرسد، دهها میلیون تن از شیفتگان مولایمان از سراسر جهان به زیارت تربت پاک حسین بن علی(ع) میآیند و فاصله چند ده کیلومتری میان شهرهای مختلف عراق تا کربلا را با پای پیاده میپیمایند و همه ساله بر تعداد زائرانش افزوده میشود... اربعین امسال نزدیک به ۳۰ میلیون نفر به میعاد رفتهاند و... جاماندگان نیز حساب جداگانهای دارند. راهپیمایی اربعین بزرگترین، پُرشمارترین و بینظیرترین (و نه کمنظیرترین) حضور مردمی در سراسر تاریخ از آغاز تاکنون است. اگر به راهپیمایی اربعین با احتساب شمار شرکتکنندگان رتبه ۱۰۰ (بالاترین رتبه) را بدهیم، رتبه دومین حضور مردمی در جهان و در تاریخ، ۹۰ و ۸۰ و ۷۰ و ۶۰ و... حتی ۱۰ و ۸ و ۷ نیست، بلکه در این مقایسه رتبه دومین حضور مردمی نهایتاً از یک و یا دو تجاوز نمیکند... یعنی هیچ!
۳- چند سال قبل، در یکی از یادداشتهای کیهان و به مناسبت عاشورای حسینی(ع) آورده بودیم:
« بعد از ظهر آن روز غمزده، ساعتی قبل از آن که مولای مظلوم ما «سر» بدهد، ندای «هل من ناصر» سر داده بود و شیطان انگشت حیرت به دندان گزیده بود که فرزند رسولخدا(ص) را چه میشود؟ چه کسی را به یاری میطلبد؟ در این سو که یارانش همه به خون غلتیدهاند و در آن سوی، دشمنانش با شمشیرهای آخته به ریختن خونش ایستادهاند! پس حسین روی سخن با که دارد؟ و در این صحرای داغ و تبدار، کدام لبیک را انتظار میکشد؟ شیطان دیده بود که در صحرای «منا» ماجرای ذبح اسماعیل با «فدیناه بذبح عظیم» خاتمه یافته بود، اینجا اما، اسماعیلها به خون غلتیدهاند و از «ذبح عظیم» خبری نبوده است. اینجا، در کربلا، سخن از «انالله شاء أن یراک قتیلا» در میان است. شیطان گیج شده بود، ساعتی بیشتر از حیات این جهانی حسین باقی نمانده است ولی او همچنان ندای «هل من ناصر ینصرنی» بر لب دارد! فرزند زهرا با که سخن میگوید؟ و کدام جماعت را به یاری میطلبد؟ اینجا که کسی نیست!... شیطان نمیدانست- و حرامیان نیز- که کربلا سرزمینی است به پهنای همه سرزمینها و عاشورا، روزی است به درازای همه روزها... نمیدانست که کربلا آغاز راه است و عاشورا، شروع ماجرا... حسین ما، اما میدانست که «عصرخمینی» در راه است و ندای «هل من ناصر» عصر عاشورای او در گوش زمان میپیچد و در «عصر خمینی» به گوش کربلاییهایی میرسد که آن روز به کربلا نرسیده بودند».
۴- این روزها، همان روزهاست که فرزند رسول خدا در آن عصر غم گرفته عاشورا میدید و دیگران نمیدیدند و به خطا بر این باور بودند که «دارها برچیده و خونها شستهاند»!... عصر خمینی که از راه رسید یاران این زمانی ابا عبدالله که رسول خدا(ص) خبر آمدنشان را به سلمان داده بود، از راه رسیدند. سقف ظلمانی نظام سلطه را شکافتند و طرحی برگرفته از اسلام ناب محمدی(ص) در انداختند که «از باد و باران نیابد گزند».
۵- گفتهاند « بهتر آن باشد که سرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران». از این روی و از زبان و قلم چند خبرنگار آمریکایی به گوشهای از آنچه در راهپیمایی اربعین میگذرد اشارهای گذرا داریم:
خبرنگار روزنامه آمریکایی هافینگتون پست مینویسد: «یک بخش از این مراسم سوگواری که هر مشاهدهکنندهای را بهتزده میکند دیدن این صحنه است که هزاران چادر که آشپزخانه موقت هستند توسط روستاییان منطقه در کنار مسیر زائران برپا شده است. گردانندگان موکبها، جلوی زائران را میگیرند، با آنها راه میروند و از آنها خواهش میکنند که دعوت آنها را بپذیرند که اغلب شامل یک مجموعه کامل از خدمات مناسب برای پادشاهان است؛ در ابتدا پاهای شما ماساژ داده میشود، سپس غذای گرم و خوشمزه تعارف میکنند و بعد از آن از شما دعوت میشود که استراحت کنید، در حالی که لباسهای شما شسته و اطو زده میشود و بعد از بیداری به شما بازگردانده میشود و البته همه این کارها رایگان و با مهربانی صورت میگیرد».
خبرنگار هافینگتون پست به مدیریت بیبدیل و بینظیر «انبوه جمعیت» در راهپیمایی اربعین اشاره میکند و مینویسد: «پس از زلزله هائیتی، اتحادیه جهانی غذا با همکاری و حمایت جهانی و در بهترین حالت توانست به ۵۰۰ هزار نفر غذارسانی کند. ارتش ایالات متحده عملیات متحدی را به راه انداخت و منابع گوناگونی از آژانسهای فدرال را به خدمت گرفت و در نهایت اعلام کرد که در طی گذشت پنج ماه از این فاجعه انسانی ۹ میلیون و چهارصد هزار پُرس (وعده) غذا به دست زلزلهزدگان رسیده است حالا این را مقایسه کنید با بیش از ۵۰ میلیون وعده غذایی در هر روز در اربعین، که برابر است با ۷۰۰ میلیون وعده غذایی برای زائران در این مدت از زمان، که تماماً نه بهوسیله ایالات متحده و خیریههای جهانی بلکه به وسیله کارگران فقیر و کشاورزانی که در طی سال کار میکنند تا بتوانند رضایت زائران را جلب کنند فراهم میشود».
در گزارش یکی دیگر از خبرنگاران غربی آمده است: «حتی نگاه کردن به این جمعیت هم نفسگیر است. آنچه به تماشایی شدن این منظره میافزاید این است که هر چه شرایط امنیتی کربلا رو به وخامت میرود، افراد بیشتر تشویق میشوند تهدیدهای تروریستی را به چالش بکشند و در مقابلش صف بکشند. بنابراین، این سفر زیارتی تنها آیینی مذهبی نیست، بلکه ابراز مقاومتی پررنگ است».
« اگر دنیا حسین، پیامش و جاننثاریاش را شناخته بود، همه میتوانستند ریشههای باستانی داعش را پیدا کنند و بفهمند که عقیده این گروه برای مرگ و نابودی از کجا سرچشمه میگیرد. قرنها پیش بود که بشریت در کربلا بنیانگذاری وحشیگری و جنایت را شاهد بود. وحشیگری و جنایتی که در قتل حسین خلاصه شده بود. این اتفاق مواجهه ظلمت مطلق با نور درخشان بود. مقابله فساد با فضیلت. از این روست که روح حسین تا به امروز زنده مانده است و حضورش با تمام جنبههای زندگی این افراد گره خورده است... و هیچ تحریم رسانهای نمیتواند نور او را خاموش کند. حسین کیست؟ سؤالی با این عمق که میتواند باعث شود افراد، دین خود را تغییر دهند و تنها زمانی میتواند پاسخ داده شود که شما در اربعین با پای پیاده به حرم حسین رفته باشید».
«آلکساندر دوگین» نظریهپرداز بلندآوازه روس که ماه گذشته دخترش(به خیال آنکه اوست) به دست صهیونیستها ترور شد، ۷ سال پیش و بعد از شنیدن اخبار مربوط به راهپیمایی اربعین برای مشاهده این راهپیمایی عظیم به عراق و در میان راهپیمایان رفته بود، بخشی از مشاهدات خود را اینگونه شرح میدهد: «حادثه پیادهروی اربعین که هر روز ابعاد بینالمللی گستردهتری پیدا میکند و از همه ملیتها و ادیان از جمله مسیحیان در آن شرکت میکنند، مقدمه یک تحول اساسی در مقیاس جهانی است. معتقدم دنیای مدرن با ایدئولوژی لیبرال و سرمایهسالارانهاش به پایان رسیده است و جز بحرانآفرینی دستاورد دیگری برای بشریت ندارد و بشر امروز محتاج یک رستاخیز معنوی و الهی است که مایههای آن قویاً در انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی وجود دارد.»
این ماجرا نیز گفتنی است و لطیف و شنیدنی. در راهپیمایی اربعین امسال جمعی از مسیحیان از کشورهای مختلف شرکت کرده بودند و پیشاپیش آنها، تعدادی از روحانیون مسیحی با نشانههای صلیب حرکت میکردند. خبرنگار یک رسانه غربی از کشیشی که عصای صلیب به دست داشت و آرام در میان جمعیت راه میپیمود پرسید: شما که مسیحی هستید با چه انگیزهای در این راهپیمایی شرکت کردهاید؟ پاسخ روحانی مسیحی لطیف و روحنواز بود، با لبخندی بر لب گفت «ما پیامبرمان متفاوت است ولی امام حسینمان یکی است. او امام حسین ما نیز هست».
۶- نگاهی به ابعاد چند وجهی راهپیمایی اربعین از معرفتی و دینی و اخلاقی گرفته تا ظلمستیزی و فداکاری و همدلی و برادری و انساندوستی و... به وضوح حکایت از آن دارد که راهپیمایی اربعین به «شناسنامه اسلام ناب محمدی(ص)» تبدیل شده است. به این فراز از بیانات حضرت آقا که چند سال قبل ابراز شد نگاهی بیندازید؛
«در زمانهای که عدّهای خونخوار به دور از انسانیّت، نام اسلام را به یغما بردهاند و به اسم دین، نفرت و وحشت و هر آنچه که غیرانسانی است را در جهان پراکنده میکنند و مایۀ شرم اسلام و مسلمانان گشتهاند این خبر در جهان منتشر میشود که ۲۰ میلیون نفر، مسلمان، شیعه و سنی، عاشق، لبریز از عواطف انسانی، در اوج زیبایی و شکوه، صفا و صمیمیّت، در کربلا و در حرم حسین(ع) حاضر شدهاند جهانیان را شوکه میکند. آنگاه این علامت سؤال در ذهن غیرمسلمانان شکل میگیرد که این حسین(ع) کیست که همه را پروانهوار به دور خود جمع کرده است و چرا هیچگاه از این نوع از اسلام برای ما گفته نشده است و همیشه اسلام وهابی و سلَفی و دور از انسانیّت در رسانههای غربی منتشر شده است»؟!
... و اما، حساب ما جا ماندگان نیز قصهای پُر غصه است که بماند:
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت؛ قسمت نیست
🔻روزنامه اطلاعات
📍 جُرم و جرأت
✍️ دکتر محمدعلی فیاضبخش
گفته شد که زورگیر بزرگراه نیایش به صد فقره سرقت از این نوع اعتراف کردهاست.
به نظرم بازی ارقام در این سالهای اخیر- که به خصوص با اختلاسهای نجومی پیوند خورده- حساسیتِ «عدد» را نیز از کار انداخته. روزگاری میگفتند: دهها ! سپس شد صدها و کمی بعدتر هزاران؛ امروز میلیاردها نیز مرزهای میلیونها را درنوردیده و نمیدانم معیار بعدی برای شمارشهای نجومی چگونه از دل نامگذاری اعداد بیرون خواهد آمد!
…و اما زورگیر معترف به صد فقره سرقت، اولا چه تنبیه وتنبّهی را تجربه کرده؟ ثانیا با این سابقهی درخشان(!)، در کدام رصد و مراقبت امنیتی همچنان به کار خود ادامه داده؟ ثالثا تکلیف امنیت اجتماعی زن و بچهی مردم در روز روشن در کوچه و بازار و ترافیک چه میشود؟
آیا تا به حال یاد دارید که در مصاحبههای سرپایی و پشت به دوربین و دستبسته با یک مجرم، گفتهباشد بار اول است که بدان جرم یا بزه دست یازیده؟ اصولا سرقتهای همراه با ناامنی جانی، هم کارآزمودگی و سابقهی موفق لازم دارد و هم کمی تا قسمتی زیاد دل و جگر میطلبد. این آزمودگیها و جرأتها در طول زمان فراهممیشود و نه در یکبار مبادرت به جرم. اکنون سؤال اینجاست، که پس از مراحل اِعمال قانون در بازداشت و روانهسازی به دادسرا و تشریفات قضا، چرا عملاً آغازی بر سیر «کارآزمودگی و جرأتمندیِ» مجددِ مجرم کلید میخورَد؟
۱- انبوهی و فراوانی جرایم آنچنان صحنه را بر نگهداریِ تأدیبی و زهرزدایی از جرم تنگ کرده، که سریالِ ادامهدارِ بزه و جرم، از یکسو تولید میشود و به صحنه میآید و از دگرسو مجرم را از صحنهی تأدیبِ نهایی بازمیرهانَد؛ مگر بازداشتگاهها چقدر ظرفیت دارند!؟
۲- عدم هماهنگی میان دستگاههای ضابط و نهادهای تصمیمگیر قضایی، گاه موجب میشود، یکی خاک را از چاله برگیرد و دیگری همان خاک را در چالهی قبلی فرو ریزد. بارها این شکوهی نیروی انتظامی را شنیدهایم، که افراد سابقهدار، زحمت بازداشتشان به مراتب بیش از دقت و صرافت بر رسیدگی به جرمشان است.
۳- گیرم دو مشکل فوق حل شود؛ تا زمانی که وضعیت عمومی جامعه در شکاف وحشتناک طبقاتی و برخورداریِ معیشت، کار را به خفتگیری خیابانی و وارسی جیب کتوشلوار مردم همراه با سلاح بکشانَد، مشکل ناامنی در سرقتهای روز روشن برجاست.
از دیرباز از فراز منابر میشنیدیم که: هرکه را معاش فراهم نیست، معادی پیش روی نیست. اگر این حدیث راست باشد؛ ناراستی عمل ما در تمشیت امور جامعه کار را بدینجا رسانده و عدهای بیمعاش را لامعاد کرده.
🔻روزنامه اعتماد
📍 مالیات یا پول زور
✍️ اسماعیل گرامی مقدم
این روزها نظام تصمیمسازیهای مالیاتی دولت، باعث بروز اعتراضات فراوانی شده است و فریاد فعالان اقتصادی را به آسمان بلند کرده است. واقع آن است که بخش مهمی از نظامهای اقتصادی در دنیا به حوزه مالیاتی اختصاص دارد و مالیاتستانی نقش مهمی در ارکان اقتصادی و رفاهی جوامع دارد. به طور کلی دو نوع مالیات در جهان رایج است؛ یکی مالیات بر ارزش افزوده و مالیات بر درآمد. در این یادداشت به حوزه مالیات بر ارزش افزوده سرک نمیکشیم و آن را به موعد دیگری موکول میکنیم و بحث اصلی را به حوزه مالیات بر درآمد میکشانیم.
۱) بسیاری از کشورهایی که منابع زیرزمینی و طبیعی یا درآمدهای نفتی دارند، تلاش میکنند فشار مالیاتی زیادی بر دوش مردم سوار نشود. این کشورها نظام مالیاتی را به گونهای تنظیم میکنند که مانع از رشد اقتصادی نشود و در مرحله بعد باعث افزایش دامنههای اشتغال شود. در واقع تلاش بر این است از
طریق رقابتپذیری اقتصاد و پایین بودن هزینه تمامشده، تورم کنترل شده و کاهش پیدا کند. نظامهای بودجهریزی بر کنترل این شاخصها توجه زیادی دارند. پس از این مرحله، محل توزیع درآمدهای مالیاتی نیز بسیار مهم است. به عبارت روشنتر، پس از نظریه دولت رفاه، توسط آدام اسمیت انگیزه دریافت مالیات بر این اساس برنامهریزی شد که از طریق دریافت مالیات زیرساختها درست شده و نهایتا منجر به توزیع رفاه در فضای عمومی جامعه شوند. یعنی خدماترسانی درمانی، حمل و نقل، خدمات شهرداری، حوزههای تفریحی، آموزشی و... ارتقا پیدا کنند. حتی در برخی کشورها که فاقد ذخایر زیرزمینی هستند در بخشهای نظامی و حفظ مرزها نیز از در آمدهای مالیاتی استفاده میشود.
۲) نکته مهم در ایران که باعث نگرانی مردم شده، دستورالعمل اخیر بانک مرکزی است که مطابق آن هر فردی که ۳۵ میلیون تومان گردش مالی داشته باشد، حساب تجاری تلقی شده و از آنها مالیات دریافت میشود. این رویکرد یک اشکال فلسفی و ماهوی با منطق مالیاتستانی دارد. مالیات از درآمد اخذ میشود نه از سرمایه افراد. برخی معتقدند این نوعی زورگیری از مردم است و اشتباه است. مالیاتستانی از حسابها به اینگونه است که مثلا اگر سرمایهگذار یا بنگاه اقتصادی کالای خود را بفروشد؛ باید مالیات از اصل دارایی و سود خود را بپردازد، در حالی که این دارایی و سرمایه ممکن است، چند بار وارد حساب فرد یا بنگاه شود و دولت قصد دارد در هر بار نقل و انتقال مالی، مالیات دریافت کند. یعنی تنها از سود مکتسبه فرد، مالیات دریافت نمیشود بلکه از اصل سرمایه نیز مالیات دریافت میشود. یعنی اگر فردی یک میلیون تومان در حساب خود داشته باشد و مالیاتی از آن دریافت شد، بعد از خروج این پول و بازگشت یک میلیون و ۱۰۰هزار تومان پول (یک میلیون سرمایه و ۱۰۰هزار تومان سود)، ساختار اقتصادی کشور باز هم از همان یک میلیون و ۱۰۰هزار تومان مالیات دریافت میکند.
۳) با این قانون و دستورالعمل بسیاری از کارگران از کار بیکار شده و دچار مشکل میشوند، چراکه هیچ منطقی در این فرآیند مشاهده نمیشود. برخی مدیران ممکن است موضوعی را در سطح جهانی شنیده باشند که هر ورودی به حسابها باید منشا مشخصی داشته باشد، اما این به معنای بستن مالیات به همه این داراییها نیست. اگر دولت قصد دارد مطابق الگوی جهانی مالیات دریافت کند، باید همه وجوه و شؤون این نظامهای مالیاتی را محقق کند، به این معنی که در جهان از حسابها مالیات میگیرند، اما نه از حسابهای در گردش و مثلا ۳۵ میلیون تومانی؛ بلکه از اختلاف حساب بین بستانکاری و بدهکاری مالیات دریافت میشود. این محاسبه نیز در پایان سال صورت میگیرد. در این صورت روشن است که این مساله توسط همه مردم پذیرفته میشود.
۴) یعنی مالیات بر سودی که افراد و فعالان اقتصادی کسب میکنند. این رویکرد غلط است و باعث بروز مشکلات عدیدهای در حوزه کسب و کار و فعالیتهای اقتصادی میشود. این رویکرد مانع رشد اقتصادی سالم است و باعث خروج سرمایه از کشور میشود. این روند باعث تبدیل دارایی به کالا، احتکار و افزایش تورم میشود. اینگونه نیست که فقط صورتبرداری سطحی از روشهای مالیاتستانی جهانی شود و بعد بدون بسترهای لازم از مردم و فعالان اقتصادی پول زور دریافت شود. متغیرهای اقتصادی وابسته به هم هستند و هر حرکتی بر سایر بخشها اثر میگذارد.
۵) دریافت مالیات رابطه مستقیمی با تورم، اشتغال و... دارد. ما اول باید بیازماییم که آیا دریافت مالیات از این طریق بر سایر شاخصها اثرگذار مثبت دارد یا نه؟ این شیوه خارج از عرف مالیات است و امیدواریم سازمان امور مالیاتی و بانک مرکزی صرفا برای پیگیری منشا پولهای کثیف برنامهریزی کرده باشند نه سرک کشیدن به همه حسابها برای دریافت مالیات. مجلس باید به موضوع ورود کند و جلوی این ارتکاب اعمال غیرقانونی را بگیرد. این روند نه به صلاح کشور است و نه مردم.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 پرونده هستهای و صبر تاریخی
✍️یوسف مولایی
شورای حکام متشکل از ۳۵ عضو است که از هر کشور عضو یک نماینده آنجا هست و تصمیمات مهم مربوط به فعالیت هستهای کشورها در آنجا اتخاذ میشود و سالانه ۴ جلسه رسمی دارد یعنی هر فصل تقریبا یک جلسه و اگر ضرورتی ایجاب کند، میتوانند برای رسیدگی به پروندهها جلسات بیشتری هم بگذارند. در گذشته درمورد پرونده ایران بالغ بر ۲۰ موضوع در شورای حکام مطرح و تصمیم گیری و قطعنامههای زیادی صادر شده که نهایتا در ۲۰۱۵ هم به شورای امنیت رفت. ارتباط شورای امنیت با شورای حکام این است که تقریبا ضمانت اجرای شورای حکام را شورای امنیت ایجاد میکند. یعنی قطعنامهای که شورای حکام در رابطه با نقض تحقیقات اعضا در رعایت معاهده ان.پی.تی یا تصمیمات شورای حکام صادر میکند، این شورای حکام است که آن کشور را به اجرای تصمیمات شورای حکام وادار میکند. نمیخواهم بگویم شورای حکام زیر نظر شورای امنیت است ولی از نظر ارتباط اجرایی این ضمانت اجرا را شورای امنیت ایجاد میکند. لذا هر وقت تصمیم مهمی اتخاذ میشود یا تصمیم شورای حکام حتما اجرایی شود پرونده را به شورای امنیت میفرستند و همین نشان میدهد که آن موضوع به صلح و امنیت بینالمللی ارتباط دارد. چون مسئولیت یا ماموریت اصلی شورای امنیت، دفاع و حمایت از صلح و امنیت بینالمللی است. پرونده ایران هم الان در موقعیتی است که برای اعضا نگرانی ایجاد شده و اعضایی که مخالف ایران هستند این فضا را ایجاد کردند که جامعه جهانی را نسبت به فعالیت هستهای ایران نگران کنند. شورای حکام هم چارهای ندارد و یا باید با ایران مذاکره کند که تصمیمات شورا را اجرا کند که در گذشته و در اجلاس قبلی از ایران خواسته شده که اطلاعات درخواستی شورای حکام را در رابطه با سه مکانی که در آنجا رد یا اثری از اورانیوم پیدا شده و ایران اطلاعات آن را نداده، این اطلاعات به آژانس داده شود و به پرسشهای آژانس جواب داده شود و مکانیسمی که فعالیتهای هستهای ایران به صورت کامل رصد شود و جامعه جهانی مطمئن باشد از اینکه ایران از فعالیت هستهای صلحآمیز منحرف نشده، این مکانیسم را طبق نظر شورای حکام باید ایران به اجرا بگذارد که در گذشته پروتکل الحاقی بود. بنابراین این بحث بین ایران و شورای حکام درمورد مساله پادمانی یعنی نظارتی و رصد وجود دارد و چون ایران در اجلاس گذشته تاکنون نظرات آژانس بینالمللی انرژی اتمی را تامین نکرده، این احتمال وجود دارد که پرونده ایران برای تعیین تکلیف به شورای امنیت برود. البته قطعنامههای گذشته وجود دارد و احتمالا شورای امنیت قطعنامه جدیدی صادر نکند برای اینکه حتما روسیه وتو خواهد کرد منتها شاید به صورت بیانیه یک موضعی اعلام شود و ایران دوباره درخواست کند که تعهدات خود را در قالب برجام عملی کند وگرنه شورای امنیت ممکن است اقدامات دیگری به کار بگیرد. ولی همین حد هم آمریکا، اسرائیل و متحدانشان دلگرم میکند که اجماع جهانی علیه ایران بهوجود آورند. اسرائیل الان از این جهت که خودش هم دارد از این فضا حداکثر استفاده را میکند خیلی خوشحال است. دولت اسرائیل به زعم خود جلوی توافق را گرفته و بقیه اعضای کشورهای طرف مذاکره با ایران و ۱+۵ سابق را متقاعد و با آنها رایزنی کرده است. درواقع از این فضا استفاده حداکثری تبلیغاتی را میکند. از این رو ایران باید حواسش به این موضوع باشد و جایی که منافع ملی درازمدت ایجاب میکند، سیاستهایی را به کار بگیرد که به جایی منتهی نشود که اسرائیل شروع به تبلیغات علیه ایران کند. دولت ایران باید مسئولانه با در نظر گرفتن تمام ابعاد قضیه از جمله فشارهای اقتصادی که بر مردم وارد میشود باید ابتکار عملی به کار بگیرند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 انگیزه ایران از پیوستن به شانگهای چیست؟
✍️نادر کریمیجونی
سیدابراهیم رییسی دیروز عازم سمرقند شد تا ضمن دیدار با رهبران شرکت کننده در اجلاس سازمان شانگهای در این نشست شرکت کند. آنطور که مقامات دیپلماسی کشورمان گفتهاند قرار است در این دوره از اجلاس، عضویت کشورمان در این سازمان قطعی و نهایی شود و از عضویت ناظر به عضویت تمامعیار و با حق رای تبدیل شود. ایران امیدوار است با این عضویت، از اقتدار بیشتری در میان همسایگان، رقیبان و دشمنان منطقهای و فرامنطقهای برخوردار شود و قدرت چانهزنی خود را در مذاکراتی، که گفتوگوهای وین هم میتواند بخشی از آن باشد، افزایش دهد. از منظر مناسبات امنیتی حضور ایران در سازمان شانگهای، از دید تهران میتواند حاشیه امنی برای فعالیتهای سیاسی- نظامی ایران در منطقه خاورمیانه به وجود آورد به ویژه در شرایط حاضر که روابط ایران با اروپا و ایالاتمتحده در حال پیچیدهتر شدن است، گمان میرود که ایران بیش و پیش از هر مولفه دیگر به این حاشیه امن نیاز دارد. به همین خاطر عضویت کامل در سازمان شانگهای برای مقامات جمهوری اسلامی در ایران به لحاظ امنیتی، اهمیت فراوان دارد.
اما ایران همواره مناسبات اقتصادی، همکاریهای تجاری و تبادلات فنی را انگیزه اصلی حضور و فعالیت در این سازمان اعلام کرده و توضیح میدهد که وجود ۴۲ درصد از جمعیت جهان در این سازمان میتواند بازار خوبی در اختیار ایران قرار دهد. اما همکاری ایران با کشورهای عضو سازمان شانگهای بیش از عضویت کامل کشورمان در این سازمان هم وجود داشته و معلوم نیست که تکمیل عضویت ایران چه تاثیری در افزایش و یا بهبود تجارت ایران با این کشورها خواهد داشت.
به ویژه آنکه ایران تجربه همکاری با کشورهای اوراسیا را هم دارد و میتوان از آن تجربه برای پیشبینی و تحلیل رفتار ایران در شانگهای بهره برد.
امضای توافق ایران و اتحادیه اقتصادی اورآسیا در زمان دولت حسن روحانی با تبلیغات فراوان همراه بود. هرچند که آن توافق هم تحت تاثیر تحریمهای ترامپ علیه ایران شکل گرفت اما ایران امیدوار بود که در پرتو نزدیکی به روسیه و استفاده از امکانات آن کشور در منطقه قفقاز و آسیای میانه، بتواند تحریمهای ترامپ را خنثی کند و نفسی راحت بکشد. اما در حالی که کشورهای این اتحادیه حدود ۳۰۰ میلیارد دلار واردات دارند و برای اعضا و کشورهای طرف توافق، تعرفههای ترجیحی قائل شده است، ایران بعد از گذشت سه سال از امضای توافقنامه با این اتحادیه، صادرات خود را به این کشورها فقط به یک میلیارد دلار رسانده و کشورهای این اتحادیه که از نبود زیرساختهای مالی در ایران انتقاد کردهاند، به کشورمان دو سال فرصت دادهاند تا زیرساختهای مالی خویش را برای تسهیل همکاریها و تجارت با اوراسیا مهیا کند.
حالا وقتی تجارت با اتحادیه اقتصادی اوراسیا هنوز در ابتدای مسیر درست خویش قرار نگرفته و انتقادهای جدی به تمهیدات ایران برای توسعه همکاری با این اتحادیه وارد شده، آیا میتوان پذیرفت که تلاش ایران برای عضویت در سازمان شانگهای که اصالتا اقتصادی هم نیست، انگیزههای اقتصادی دارد؟
اگر انگیزههای اقتصادی ایران جدی است، چرا این انگیزهها در مورد اتحادیه اقتصادی اوراسیا که اصالتی اقتصادی دارد، کارساز نشده و سطح همکاریهای ایران با اتحادیه در همان رقم یک میلیارد دلار متوقف مانده است؟ شاید رهبران ایرانی به ساختار و وجهه امنیتی سازمان شانگهای، بیش از کارکرد اقتصادی آن اهمیت میدهند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 الگوی فنلاندی
✍️ سید جواد جمالی
فنلاند تا پیش از ضمیمه شدن به روسیه در سال۱۸۰۹ عمدتا تحت سلطه سوئد بود. پایان جنگ جهانی اول وقتی انقلاب بلشویک در اواخر سال۱۹۱۷ در روسیه رخ داد، فنلاند استقلال خود را اعلام کرد.
اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهامی دوم نگران حمله آلمانیها بود. بنابراین میخواست آلمانها را از مرزهای غربی خود و لنینگراد دور کند. از این رو نخست در اکتبر۱۹۳۹ از فنلاندیها خواست که مرزهای غربی خود را بیشتر به طرف غرب بکشانند. دومین درخواست شوروی، تاسیس یک پایگاه دریایی در ساحل جنوبی فنلاند در نزدیکی هلسینکی بود. تمام طیفهای سیاسی فنلاند، از چپگراها و راستگراها با سازش کاری بیشتر با شوروی مخالفت میکردند.
اتحاد جماهیر شوروی در ۳۰نوامبر۱۹۳۹ به فنلاند حمله کرد جنگی که به راه افتاد، به (جنگ زمستان) معروف شد. فنلاندیها گمان میبردند که میتوانند از سختی زمستان علیه دشمن متجاوز بهره ببرند و بر آن غلبه کنند. بنابراین تمام زمستان را مقاومت کردند. بالاخره برف زمستان در فصل بهار آب میشد و اتحاد جماهیر شوروی میتوانست برتری عددی و تجهیزاتی خود را برای پیشروی در مسیر خلیج فنلاند بهکار بگیرد. چشم امید فنلاند به دریافت کمکهای نظامی از سایر کشورها مانند سوئد، بریتانیا، فرانسه و ایالات متحده دوخته شده بود.
سوئد نمیخواست خود را درگیر جنگ با شوروی کند. آمریکا نیز تمایل داشت بیطرفی خود را در جنگ حفظ کند.
بریتانیا و فرانسه هر دو در جنگ با آلمان بودند و آن جنگ دغدغه فراگیر دولتهای آن دو کشور محسوب میشد که به آنها مجال همراهی فنلاند را نمیداد. در نهایت فنلاند تنها ماند و مجبور به پذیرش شروط شوروی شد.
آلمان در ۲۱ژوئن۱۹۴۱ به شوروی حمله کرد. فنلاند اعلام کرد که بیطرف خواهد ماند؛ ولی هواپیماهای شوروی به بمباران شهرهای فنلاند اقدام کردند. به این ترتیب دولت فنلاند دستاویزی یافت تا همان شب اعلام کند که دوباره به جنگ با شوروی وارد میشود. جنگ دوم علیه شوروی که پس از نخستین (جنگ زمستان) رخ داد، (جنگ ازسرگیری) نامیده شد.
در ادامه زمانی که ارتش شوروی به اندازه کافی آلمان را از مرزهای خود دور کرد، مجددا سراغ فنلاندیها آمد. حمله سهمگینی را علیه فنلاند ترتیب داد، حال رهبران فنلاند دوباره نمایندگانی به مسکو فرستادند تا باب صلح و امضای قراردادی جدید را باز کنند.
فنلاند به طراحی یک سیاست جدید پساجنگ پرداخت تا از تصرف شدن توسط شوروی جلوگیری کند. آن سیاست به خط مشی پاسی کیوی- ککونن معروف بوده که از نام دو تن از روسای جمهورفنلاند اقتباس شده است؛ آن دو نفربه مدت ۳۵سال درقامت رئیسجمهور در تعامل با شوروی بودند. آن دو رئیسجمهور معتقد بودند فنلاند کشوری کوچک است و نمیتواند انتظار کمک از متحدان غربی داشه باشد و ناچار است همواره از تفکرات رهبران شوروی آگاه باشد و به آنها توجه کند، ناگزیر است بهطور منظم با مسوولان شوروی گفتوگو کند و باید به شوروی ثابت کند که فنلاند به حرف خود پایبند است و به تعهداتش عمل میکند تا به این ترتیب اعتماد شوروی را جلب و حفظ کند. پاسی کیوی و سپس ککونن، چنان در ایجاد رابطه مطمئن با استالین و خروشچف موفق شدند که وقتی یک بار از استالین سوال شد چرا تلاش نکرده است تا حزب کمونیست را مثل سایر کشورهای اروپای شرقی، در فنلاند نیز به قدرت برساند، او پاسخ داد: وقتی پاسی کیوی را دارم، چه نیازی به حزب کمونیست فنلاند هست؟
فنلاند با پذیرش ظاهری خواستههای شوروی و عدم تقابل با جذب کمونیست خطر شوروی را دفع کرد. درحالیکه شوروی حزب کمونیست را در رومانی، مجارستان، بلغارستان و لهستان (بهعلت مقاومت این کشورها) مستقر کرد، در نروژ به علت عدم مقاومت حزب کمونیست مستقر نشد. ککونن اعتقاد داشت سیاست خارجی واقعبینانه را باید بر اساس آگاهی از عوامل اساسی در سیاست بین المللی، یعنی بر اساس منافع ملی و قدرت روابط بین کشورها تنظیم کرد. دستاورد ملموس پیروی فنلاند از خط مشی پاسی کیوی- ککونن، عدم حمله شوروی به فنلاند بود، میزان غرامت جنگی تحمیلشده توسط شوروی و مدت پرداخت آن به ترتیب کاهش و افزایش یافت، شوروی در سال۱۹۵۵ پایگاه دریاییاش در فنلاند را تخلیه کرد و توپخانه اش را از ساحل فنلاند عقب برد و افزایش تجارت فنلاند با دنیای غرب را تحمل کرد.
فنلاند در روابط خارجیاش همواره به راه رفتن روی یک طناب باریک یعنی به گسترش روابط با غرب و حفظ اعتماد روسیه میپرداخت.
فنلاند برای گسترش مراودات خود با غرب، سعی کرد سوءظن مزمن شوروی درباره احتمال ادغام اقتصادی فنلاند با غرب را کاهش دهد. فنلاند دریافت که امتناع از پذیرش کمک (برنامه مارشال) که به آن نیاز مبرم داشت، دوراندیشانه است. همان زمان که کشورهای غربی، شرکای تجاری اصلی فنلاند بودند، فنلاند به دومین شریک تجاری غربی شوروی (پس از آلمان غربی) تبدیل شده بود. فنلاند برای شوروی به مثابه منبع اصلی فناوری غربی و پنجره اصلی به سوی غرب محسوب میشد. به این ترتیب شوروی دیگر انگیزهای برای تصرف فنلاند نداشت.
تاریخ فنلاند حاوی نکات برجسته و آموزنده است:
۱- عدم همراهی متحدان فنلاند (سوئد، بریتانیا، فرانسه و آمریکا) در جنگ زمستان علیه شوروی به فنلاندیها آموخت، متحدان آن کشور بعضا وعدههایی میدهند ولی در زمان عمل از آن وعدهها دوری میکنند. لذا دل بستن به متحدان کافی نیست و هر کشور خود باید مشکلاتش را برطرف کند.
۲- بعد از گذشت دههها، فنلاند برای شوروی به مثابه منبع اولی فناوری غربی و پنجرهای به سوی غرب محسوب میشد، حال شوروی نیز به فنلاند نیاز داشت. این رویه دو سویه به توسعه هر کشوری کمک میکند.
۳- فنلاند با برطرف کردن سوءظنها و کسب اعتماد شوروی، زمینه را برای رشد اقتصادی خود فراهم کرد.
فقط در نیمقرن، فنلاند از کشوری فقیر به یکی از ثروتمندترینها در دنیا تبدیل شد. اکنون درآمد سرانه فنلاند معادل فرانسه، آلمان و انگلستان است.
فنلاند مدارس دولتی برابریگرایانه و تراز اول دارد، مدارس خصوصی در آن کمیاب است. معلمان مدارس فنلاند از میان بهترین دانشآموزان و دانشجویان، گلچین شده، شأن اجتماعی عالی (حتی بهتر از استادان دانشگاه) و دستمزد بسیار خوب دارند.
هر پلیس فنلاندی تقریبا هیچگاه از اسلحهاش استفاده نمیکند. فنلاند بیشترین درصد جهانی مهندسان را در جمعیت خود دارد و یکی از پیشگامان فناوری است.
نسبت سرمایه گذاری در «تحقیق و پیشرفت» معادل ۵/ ۳درصد تولید ناخالص داخلی کشور است که حدود دوبرابر سایر کشورهای اتحادیه اروپاست.
فنلاند ناچار بود از تاریخ خود درس بگیرد و بداند که بقا و استقلال، به دست خودش است و فقط وقتی آسودهخاطر خواهد بود که خیال شوروی از فنلاند آسودهخاطر باشد و به فنلاند اعتماد کند.
فنلاند مصداق خوبی از نوعی انعطافپذیری است که از دل ضرورت یا نیاز بیرون آمده باشد. کشوری که با داشتن خودسنجی صادقانه و واقعبینانه از شرایط فعلی خود توانست بر مشکلات پیش رویش غلبه کند.
مطالب مرتبط