🔻روزنامه تعادل
📍 پیش‌نیازهای سرمایه‌گذاری
✍️ عباس آرگون
یکی از موضوعاتی که امروز دیگر کمتر کسی نسبت به آن تردید دارد، بحث تاثیر تحریم‌ها بر اقتصاد ایران است. از افزایش هزینه تولید گرفته تا افزایش هزینه صادرات و حضور در بازارهای بین‌المللی تنها بخشی از مشکلاتی است که تحت تاثیر تحریم‌ها برای اقتصاد ایران به وجود آمده است. با این وجود اما ما باید این سوال را بپرسیم که سهم و نقش تحریم‌ها در مشکلات چقدر است و سیاست‌های اشتباه داخلی چه مشکلاتی به وجود آورده است.

در سال‌های گذشته برای ما بارها ثابت شده که هرجا به بخش خصوصی واقعی میدان داده‌ایم، نتایج مثبت آن را دیده‌ایم. از حضور در بازارهای بین‌المللی گرفته تا بازگشت ارز به کشور در دوران تحریم همگی نشان از ظرفیت‌های این بخش دارد که متاسفانه تحت تاثیر تصدی‌گری اقتصادی دولت و مشکلاتی که برای سرمایه‌گذاران به وجود آمده، کار برای آنها محدود شده است.

موضوع مهم دیگر در این حوزه، بحث محدودیت‌ها و مشکلات داخلی همزمان با تحریم‌هاست. فشارهایی که بر سرمایه‌گذاران وارد می‌شود و مشکلاتی که در حوزه کسب مجوز کسب و کار وجود دارد، باعث شده بسیاری از فعالان اقتصادی برای آغاز کاری جدید با تردید مواجه شوند. این موضوع چه در دوره تحریم و چه در زمانی که تحریمی وجود نداشته باشد برای ما مشکل‌آفرین باقی خواهد ماند. از این رو اگر قصد داریم از کاهش احتمالی تحریم‌ها استفاده کنیم، باید موانع داخلی موجود را نیز به حداقل برسانیم.

سرمایه ذاتا فرّار است. یعنی هر جا که صاحب سرمایه احساس خطر کند، پول خود را خارج می‌کند. از این رو ما برای آنکه بتوانیم سرمایه‌گذاری را افزایش دهیم، باید شرایطی را ایجاد کنیم که سرمایه‌گذاران احساس امنیت کنند. ثبات اقتصادی و ثبات در تصمیمات در این حوزه‌ مهم‌ترین نقش را ایفا می‌کنند. در واقع ما باید شرایطی را فراهم کنیم که سرمایه‌گذار برای آینده خود احساس امنیت کند و بتواند نقشه اقتصادی خود را اجرایی کند. در چنین شرایطی می‌توان به سمت توسعه و افزایش سرمایه‌گذاری حرکت کرد در غیر این صورت حتی در صورت کنار رفتن تحریم‌ها نیز مشکلات داخلی باقی خواهد ماند و باز شرایط برای استفاده از تمام ظرفیت‌های اقتصادی کشور فراهم نخواهد شد.


🔻روزنامه کیهان
📍 سلبریتی
✍️ محمدهادی صحرایی
خبرتان بدهم که شیطان‌ها به چه کسى نازل مى‏شوند؟ بر همه دروغسازان گنه‌پیشه نازل مى‏شوند. شنیده‌های خود را القاء مى‏کنند و بیشترشان دروغگویند. و گمراهان از شاعران پیروى مى‏کنند. مگر نمى‏بینى که آنان در هر وادى سرگردانند. و چیزهایى مى‏گویند که خود عمل نمى‏کنند. مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند و خدا را بسیار یاد کرده و پس از آن ستم‌ها که دیدند انتقام گرفته‏اند، به زودی ستمکاران بدانند که به کجا
باز مى‌گردند. (سوره شعراء، آیات ۲۲۱ تا ۲۲۷)
خدایش بیامرزد، آیت‌الله مرتضی نجومی، چهره ماندگار هنر ایران که غیر از اجتهاد و اخلاق خوش، در خطاطی، تذهیب، تشعیر، تصحیف، مینیاتور و چندین هنر دیگر هم صاحب‌نام، اثر و فضل بود و مجلسش غیر از یاد خدا‌، کلاس هنر و فضیلت و فرهمندی بود. نکات نغز و صمیمیت همنشینی با او چنان لطیف و مغتنم بود که شاید گمان می‌شد این فرهیخته ارجمند‌، دوستی همسن و سال یا رفیقی قدیمی است که مثل برادر بزرگ یا پدر دلسوز‌، دست‌گیر نزدیکان خود در امور دین و دنیا و معرفت است. غیر از علوم مرسوم دینی‌، مطالعات و تجربیاتش در حوزه ‌اندیشمندان خارجی نیز او را پخته‌تر از دیگرانی که مورد توجه جوانان شهر بودند کرده بود. ایشان با وجاهت و جایگاهی که ‌اندکی از آن گفته شد‌، در جایی فرمودند: «ظواهر آشفته حکایت از دل‌های پریشان دارد» این سخن
اگرچه درخصوص برخی گفته شد ولی بیانگر قاعده‌ای است که می‌گوید
« از کوزه همان برون تراود که در اوست».
غیر از هر تعریف دیگر‌، شاید بتوان هنر را عمیق‌تر‌، این‌گونه تعریف نمود که، هر نوع ظرافت هوشمندانه و محترمی که بتواند انسان دورافتاده از اصل خویش را متوجه بهشت و جایگاه واقعی‌اش کند و او را مشتاق و متعهد به بازگشت به دوران وصلت نماید‌، هنر است. اینکه فرمود «هر کسی کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش» یعنی همین. همان نی که مولوی ما را به شنیدن حکایتش وقتی از جدایی‌ها شکایت می‌کند، هنر است. و شیوه ظریف هنر‌، هماهنگی است و هرچه شرح این هجرت‌، هم‌آواتر با آن حقیقت باشد و بتواند انسان را برای بازگشت به همان نیستان مهیاتر کند موفق‌تر است. هنر‌، هماهنگی با بهشت موعود و همانی‌‌سازی با بهشتیان است.
با این تعریف متعالی‌، دیگر نمی‌توان به پریشان‌گویی و آشفتگی‌های ذهن‌های بی‌هدف و گمراه‌، هنر گفت. هنری که در خدمت تعالی انسان نباشد‌، نوعی فرعون است که انسان را به بردگی خواهد برد. سینمای امروزین اگر خود را با فطرت هماهنگ نکند و او را متوجه مبدأ و معادش نکند و او را متعهد نکند، به رستگاری نخواهد رسید. همان‌گونه که خطاطی و نقاشی و عکاسی و طراحی و شعر و نویسندگی و هنرهای جدید و... هم اگر خود را به این اهداف متعالی مزین و مطهر نکنند و مأموریت خود را نجات آدمی از بندهای تحیر ندانند به رستگاری نخواهند رسید. اصلاً فلسفه هنر، نوعی امر به ‌معروف و نهی از منکر است که آدمی را متنبه و به اصلاح متوجه می‌کند. آن ظرافتی که زلف خیال را نوازش نکند و فکر عادت زده را متحیر ننماید و صورت عقل را به سمت خدا نگرداند، حیلتی شیطانی از نوع گوساله سامری است که مصداقی از تعریف باطل و بی‌نتیجه هنر برای هنر است.
اگر هنری این‌گونه‌، در جامعه رواج یابد‌، تعالی سرریز و عشق سرازیر و عاشق‌ها سرآمد می‌شوند. خوبی‌، سکه رایج و مهر و محبت رشک‌آور و رقابت در خدمت و آباد کردن دنیا می‌افتد. افکار و رفتار و گفتار و ساخته‌های بشری همه از جنس تذکر خواهد شد نه غفلت. و دنیا مقدمه بهشت موعود می‌گردد نه منجلاب عادات سخیف. کشتار و غارت و جنایت و دزدی و اختلاس و دروغ و تجاهر به فسق و تظاهر به انحراف و...‌، تلاش انسانی است که خود را محبوس ابدی دنیا و ناامید از بازگشت می‌داند‌، برای نجات از مرگ. وقتی شعار جامعه
«انسان، گرگ انسان» باشد معلوم است نتیجه‌اش برهوت اخلاق و افتخار به درّندگی و دعوت به سرکشی و رتبه‌بندی بر مبنای «گرگ‌تر» خواهد بود. بی‌اخلاقی، ارزش و بازار مکارها رونق می‌گیرد. آن تعریف مرحوم نجومی همین است که هنر متعالی ذهن را منظم، مرتب و مؤدب می‌کند و ظاهر و تظاهرات شخصیتی را هماهنگ و هماوای با متعالیات می‌کند‌، ولی ذهن پریشان، در رفتار و گفتار و ظاهر افراد چنان نمایان می‌شود و حتی در جامعه منتشر می‌گردد که می‌توان با آن پی به درون آشفته برد.
سلبریتی‌، به کسی گفته می‌شود که به خاطر توانمندی در هنر، فن یا حرفه‌ای خاص، مورد توجه مردم قرار گرفته و معروف شده است. هنرمندان، ورزشکاران، عالمان مذهبی، نظامیان، فداکاران، دانشمندان، سیاستمداران و... همه را می‌توان گروه‌های مرجع یا سلبریتی نامید که به جز شخصیت فردی‌، واجد نوعی شخصیت اجتماعی نیز شده‌اند که گفتار و رفتارشان در میان هوادارانشان اثرگذار است. این معروفیت اگر با ظرفیت روانی و خویشتن‌داری و اخلاق‌، همراه نباشد یا در خدمت مطامع نفسانی قرار گیرد‌، می‌تواند باعث سقوط اخلاقی و اسارت سلبریتی در دام شهرتِ بی‌تعهد و یا صاحبان قدرت و ثروت و سیاست نامشروع شود و موجب به زحمت افتادن و انحراف جامعه گردد. مثل آنجا که مولوی فرمود:
آب در کشتی هلاک کشتی است، آب‌ اندر زیر کشتی پشتی است.
اگر خویشتنداری و اخلاق نباشد هنرمند‌، به هنرورِ بی‌تعهد؛ دانشمند‌، به عالم متهتک یا بی‌عمل؛ پهلوان به قهرمان بی‌اخلاق؛ نظامی‌، به دیکتاتور و کودتاچی؛ سیاستمدار، به سیاست باز و کاسب و... و هر شاخصه مثبت‌،
به ضد خود تبدیل می‌شود. در ایران ما باید به اینها که گفته شد‌، اطوار روشنفکری و تحریک‌های دشمنان را نیز افزود. و اینکه متأسفانه در کشور ما شیوه سلبریتی شدن به ویژه در حوزه رسانه و ورزش بسی نگران‌کننده‌تر و رقت‌بارتر است. افراد گمنامی‌، به خاطر شباهت به یک خواننده قدیمی یا بذله‌گویی یا کمبود شخصیت‌های وزین یا کوتاهی دانشکده‌ها یا بی‌ضابطگی و فرصت‌های بی‌نظیر تبلیغی‌، در صدا و سیما و سینما سرشناس و سلبریتی می‌شوند و به جای ‌اندیشمندان و دانشمندان، مهمان همیشگی جشن‌های ملی مذهبی رسانه‌ای که قرار بود دانشگاه ملی باشد هستند و اتفاقا اول به این سازمان لگد می‌زنند.
زمانی با حقوق کم و ابتدایی خود‌، ذوق زده و متحیر می‌شدند ولی پس از مشهور و چهره شدن‌، آنچنان غرق در سفارش و پیشنهاد می‌شوند که قراردادهای کلان و افسانه‌ای صداوسیما برایشان آب باریکی است که به راحتی می‌توانند در یک نمایش سیاسی و برای پروژه‌ای چرب‌تر آن را کنار بگذارند و اسم و منّتش را بر مردم بگذارند. در ورزش هم همین گونه است و مردم‌، شکست‌های پی‌درپی آنان را نادیده می‌گیرند ولی همین که اسمشان را تلویزیون سر زبانها ‌انداخت‌، به ورزش به چشم بنگاه می‌نگرند و در مزایده تیم‌ها و کشورها‌، مردم خود را فراموش می‌کنند. اگرچه افراد متین و محترم در این دو قشر بسیارند ولی آسیب‌پذیری عمده آنان به خاطر هوش پایین سیاسی و آلودگی به سوداگری‌، بیش از سایر اقشار است و این قابلیت را پیدا می‌کنند که بتوانند هر چیز خود را به پیشنهاد بالاتر مادی بفروشند. و اخلاق، مردم و وطن از جمله مهم‌ترین حراجی آنها و انتقاد بی‌ربط و معنی به نظام و صدا و سیما حربه قدیمی حقه‌بازهاست.
تا وقتی وطن‌دوستی ارزش باشد خود را قربانی آن می‌نامند ولی
در هیچ معرکه‌ای که جان وطن و مردم را تهدید کند دیده نمی‌شوند. برای وطن چنان بازیگرانه اشک در چشم می‌چرخانند که گویی مردم سفرهای مکرر خارج و دست و پازدنشان برای زایمان در خارج از کشور را ندیده‌اند. چنان ادای مصلح اجتماعی دارند و برای سفره مردم دلسوزی می‌کنند که گویی تاکنون مالیات و خمس قراردادهای افسانه‌ای و دارایی خود را پرداخت کرده‌اند. هرجا برایشان به صرفه باشد سخن می‌گویند و هرجا نباشد، به سفر می‌روند. چنان مدیریت جامعه را مسخره می‌کنند و از مدیریت بحران و احترام به زنان سخن می‌گویند که انگار مردم نمی‌دانند چند ازدواج ناموفق داشته‌اند. ساعتشان با سفارتخانه‌های دشمن تنظیم است. از دید آنها کودکان بیمار پروانه‌ای، دانشمندان ترور شده و ۱۷ هزار شهید ترور و هواپیمای مسافربری و مدافع حرم و وطن و سلامت و آتش‌نشان و... مردم ایران نیستند، هر آن کس را که دشمنان اسمش را
«اسم رمز» کردند «مردم» می‌دانند.
هرگز در مورد تحریم‌های ظالمانه‌، ظلم و ستم اروپا و آمریکا علیه مردم و انسانیت و... چیزی نگفته‌اند تا مبادا سفرهایشان با مشکل مواجه شود یا ثروتشان در خارج از کشور تهدیدگردد. آن‌قدر مردم ایران را دوست دارند که دارایی خود را در خانه دشمن انباشته کرده و هرازگاهی مردم را به خروج خود و خانواده‌شان از ایران تهدید می‌کنند و با بی‌شرمی وطن خود را مرکز نفرین جهان می‌دانند. با تحریف ایران باستان و عرب‌ستیزی به مردم مسلمان خود متلک می‌گویند‌، ولی اخبار و املاک و قرارداد و معشوقه‌هاشان را در کشورهای عربی که هم اکنون هم چشم طمع به خاک ایران دارند قرار داده‌اند. خودشان را سرباز دشمنان ایران از عربی و عبری و غربی کرده و برای ایران حقه‌بازانه مویه می‌کنند. کسی این همه تناقض و بی‌اخلاقی و دروغ و فرصت‌طلبیِ یک‌جا را دیده است؟ چرا به اینها جایزه می‌دهند و نامشان را ترند و برند می‌کنند ولی دانشمندان را ترور و مردم ما را تحریم می‌کنند؟ چرا سایر هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتی‌ها از این مواهب محرومند؟
شناخت آنها که به گفته آیات ابتدایی مورد نزول شیطان‌اند از جامعه محترم هنرمندان و ورزشکاران و سلبریتی‌های متعهد که کم هم نیستند سخت نیست. در فتنه‌ها می‌توان با امثال همین سؤالات‌، دانست که دعای امام راحلمان که فرمود «خدا نکند دنیا به کسی که خود را نساخته باشد رو بیاورد» یعنی چه؟ یعنی کسانی که مورد اقبال و بزرگواری مردم بوده و قبلاً خود را ساخته‌اند‌، در همه حال در کنار مردم می‌مانند و با داعشی‌های وطنی و کومله و دموکرات و اسرائیلیون که مثل وحشی‌ها بانک غارت می‌کنند و قرآن و پرچم و پلیس و آمبولانس به آتش می‌کشند و در وسط خیابان شاهرگ مردم می‌زنند و... همداستان نمی‌شوند و پروژه اسب تروای دشمنان را بازیگری و بازیگردانی نمی‌کنند و حاضر نمی‌شوند سربازان سفله و نفله و وطن‌فروش و پیشمرگ دشمنان شوند و فتنه به نام آنها رقم بخورد. هیچ با شرفی در هنگامه جنگ خشن دشمن، دست مردم خود را نمی‌بندد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 مجمع عمومی سازمان ملل و بحران توزیع قدرت!
✍️ابوالقاسم قاسم‌زاده
هر ساله با تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک و سخنرانی‌های سران دولت‌ها از کشورهای عضو این سازمان می‌توان دریافت جهان و ملت‌ها در چه شرایطی بسر می‌برند. روال گذشته از برگزاری مجمع عمومی سازمان ملل نشان می‌دهد که به‌صورت کلی و عمومی، نظم دوقطبی شرقی و غربی در جهان، سیمای سیاست‌ورزی و مدیریت کلان همچنین مشکلات و یا بحران‌های گوناگون اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نیز موضوع حقوق بشر از سوی دولت‌های حاکم را در کنار نقدها و ارائه راهکارهایی برای آینده، نمایش می‌داد. سکوی سخنرانی سازمان ملل در نیویورک و در مجمع عمومی آن اگرچه هیچگاه قدرت اجرایی و یا تصحیح فوری سیاست‌ها در جهان را نداشته، اما همواره در دو بخش به‌طور نسبی موفق بوده است. اول، تبادل نظر و ارائه راهکارها برای تعدیل اختلافات و ممانعت از ادامه تشدید بحران‌ها و دوم، ایجاد فضایی برای گفتگوهای دولت‌ها و کشورها در راستای تعدیل اقدام و تصمیم‌گیری‌های هر دولت بر پایه حراست از منافع خاص خود.
بر این اساس تاریخچه تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل با سخنرانی‌ها و گفتگوهای سران دولت‌ها در نیویورک، اغلب روزنه‌های امید به آینده را نشان می‌داد؛ حتی در دورانی که جنگ‌های خاص در مناطقی از جهان ادامه داشت. همچون، جنگ اعراب و اسرائیل، یا جنگ ویتنام و یا نمونه‌های دیگر از بحران‌هایی که اغلب کشورها و دولت‌ها درگیر آن بودند، مانند بحران آب و هوایی و یا ظهور و بروز «قحطی»‌ در تأمین مواد غذایی در بخشی و یا ناحیه‌ای از جهان و …
به عبارت دیگر همه ساله با تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک تبادل نظرها جای تنافر نظرها را می‌گرفت و از درون سخنرانی‌های سران کشورها، بخصوص رؤسای جمهور آمریکا و روسیه و در سالهایی چین و رؤسای کشورهای اروپایی و یا کشورهای صاحب انرژی نفت و گاز و گفتگوهای سران دولت‌ها در نیویورک، در نهایت مردم جهان شاهد تعدیل در بیان مواضع جنگ‌طلب و تقابل نظامی ویرانگر از سوی قدرت‌های تعیین‌کننده در جهان می‌شدند. اما امسال تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل نشان داد که جهان نه تنها در بحران‌های گوناگون گرفتار شده است، بلکه به جای تلاش برای یافتن راه حل‌های معقول همچنان روال نبرد قدرت، حتی در درون سازمان ملل و از پشت تریبون سخنرانی‌های سران دولت‌ها ادامه داشت.
در چنین فضایی از واقعیت‌ها در روابط دولت‌ها در جهان که عضو رسمی سازمان ملل متحد نیز هستند، دبیرکل این سازمان با سخنرانی خود نه تنها امیدی را برای آینده‌ای بهتر و رسیدن به تفاهم سیاسی و صلح بجای جنگ را نشان نداد، بلکه نسبت به آینده ادامه کار نهاد سازمان ملل و قدرت مدیریت اجرایی آن نیز بسیار ناامید بود و چندبار تهدید جنگ اتمی را جدّی و امکان‌پذیر خواند!
از آغاز جنگ در اوکراین و در ادامه بحران آفرینی دولت بایدن در دریای چین و موضوع مالکیت سرزمینی چین در تایوان، چند بار در «محک» نوشته شد که مهمترین پی‌آمد این جنگ، به‌هم خوردن توازن قدرت در روابط سه قدرت بزرگ جهانی، آمریکا، روسیه و چین است. اولین نشانه‌های آن اکنون در شورای امنیت سازمان ملل که بالاترین و مهم‌ترین نهاد تشکیلاتی این سازمان است، دیده می‌شود. این واقعیت را اغلب اساتید و کارشناسان روابط بین‌المللی در دانشگاه‌ها با «زایش شرایط نوینی در توزیع قدرت در سطح جهان» شرح می‌دهند. دبیرکل سازمان ملل نیز در سخنان خود در آغاز تشکیل مجمع عمومی سالانه در نیویورک گفت: «… اکنون سازمان ملل در بزرگترین بحران و بهم‌ریختگی در طول تعریف تاریخی خود برای ادامه استقرار «نظم جهانی»‌ قرار گرفته است.» و هشدار داد: «… خطر جنگ اتمی جدّی است و جهان را تهدید می‌کند!»
با نگاه به چنین فضایی از پیچیدگی‌های بحران در بحران و تشدید آن در سطوح منطقه‌ای و جهانی است که یکی از استادان روابط بین‌الملل ما در «روزنامه اطلاعات» دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، نوشته است: «… در این نشیب و فرازها، شاهد دگرگونی و زایش شرایط نوینی در توزیع قدرت در سطح جهانی هستیم. فهم و ادراک توزیع قدرت نوین در جهان، خود موضوعی پیچیده و چند لایه است. اما آنچه که روشن می‌باشد، ما شاهد ترکیب و همزمانی از قطب‌های کهن و پیدایش قطب‌های نوین هستیم. نمی‌توان گفت تمامیت قطب‌بندی‌های گذشته از بین رفته‌اند و می‌بینیم که قطب‌های کهن درصدد بازی‌سازی و بازیابی خودند و مشاهده می‌کنیم که قطب‌های جدید و متفاوتی در حال شکل‌گیری‌اند.»
استاد روابط بین‌الملل در یادداشت خود نتیجه می‌گیرد که: «… درک این پویایی آنگونه که هست، چون با پدیده‌هایی مثل تعادل قوا، ثبات، نظم و بی‌نظمی و جنگ و صلح پیوند خورده‌اند. برای همه کنشگران مهم است، فراتر نه فقط قطب‌های قدرت در حال دگرگونی‌اند، مفهوم قدرت و مفهوم قطبیت جهان نیز در حال تغییر است…»
مجمع عمومی سازمان ملل در شرایط بحرانی توزیع قدرت چه در سطوح منطقه‌ای و چه در سطح روابط کلان بین‌المللی تشکیل شده است. سکوی سخنرانی‌ها و یا ملاقات‌های سیاسی دو جانبه سران دولت‌ها همچنان انجام می‌پذیرد و همچون گذشته نیویورک «مقر سازمان ملل» محل سخنرانی سران کشورها و ملاقات‌های دوجانبه دیپلماتیک رسمی است، اما در جهانی که دچار بحران توزیع قدرت و جنگ است، شاخص واقعی از تشکیل مجمع عمومی سازمان ملل، همان است که دبیرکل این سازمان به سران جهان و کشورهای عضو این سازمان گفت: «اکنون سازمان ملل در بزرگترین بحران و به‌هم ریختگی در طول تعریف تاریخی خود قرار گرفته است!»


🔻روزنامه اعتماد
📍‌ چه کار باید کرد؟
✍️عباس عبدی
گفت‌وگوی چهارشنبه شب آقای رییسی در تلویزیون به لحاظ ادبیات و لحن اظهارات واجد نقاط قوت و ضعفی بود که باید مورد توجه قرار گیرد. اولین و در واقع مهم‌ترین مشکل این است که افکار عمومی مابه‌ازای عینی از این سخنان به دست نمی‌آورند. همان زمان هم که این اتفاق برای خانم امینی رخ داد آقای رییسی گامی رو به جلو برداشت و تماسی را با خانواده آنان گرفت و اظهارات خوبی بیان کرد ولی به علت بی‌اعتمادی ریشه‌دار در این موارد، موجب آرام شدن جامعه نشد و اکنون حدود ۱۰ روز پس از آن و پیش آمدن وضعیت جدید، گفتارهای این‌چنینی قادر به حل هیچ مساله‌ای نیست. آقای رییس‌جمهور همه‌ چیز را احاله داده‌اند به ارزیابی روال‌های رسمی و مرسوم؛ در حالی که مشکل افکار عمومی با همین روال‌هاست. چگونه می‌توان با ارجاع به نتایج این روال‌ها مردم را قانع کرد؟
مشکل سخنان آقای رییسی این است که برخلاف پیشینه حرفه‌ای خود که حقوقی است، گزاره‌های ایشان واجد منطق حقوقی نیست، لذا در مخاطب اعتماد کافی ایجاد نمی‌کند. برای نمونه مشکل قانون حجاب، ربطی به شیوه اجرا ندارد. شیوه اجرا در قانون آیین دادرسی آمده و همه ماموران باید دقیقا مطابق آن عمل کنند و همه آنچه تاکنون اجرا می‌کردند، جرم بود، چون هیچ ربطی به آیین دادرسی نداشت. قانون حجاب روشن است و وظایف پلیس و ضابط نیز در قانون روشن و دقیق تعریف شده است. بنابراین نباید درباره شیوه اجرا سخن گفته شود. قانون موجود غیرعملی و مورد اعتراض است. این چیزی است که بارها و بارها تکرار شده و قرار نیست در میانه این وضعیت شیوه اجرا به بحث و گفت‌وگو گذاشته شود، مساله اصلی قانون مربوط است.
در خصوص احقاق حق در مورد خانم امینی نیز اکتفا کردن به نظرات رسمی و احاله دادن به آینده مطلقا مشکل را حل نمی‌کند. سرعت تحولات خیلی خیلی بیش از سرعت تصمیم‌گیری‌های کند اداری است. تصمیماتی که شفاف و اعتمادآفرین هم نیست. لذا تنها راهی که می‌توانست حلال مشکلات باشد و باید در همان زمان تماس با خانواده مرحوم امینی می‌پذیرفتند که هیات مستقلی مرکب از افراد معتبر و به ویژه نمایندگانی از سوی خانواده آن مرحومه با همه اختیارات عهده‌دار رسیدگی به ماجرا و تهیه گزارش شوند، امروز حتی همین راه‌حل هم مشکلی را حل نخواهد کرد، هر چند می‌تواند امیدآفرین باشد. متاسفانه این پیشنهاد همان زمان هم مطرح شد ولی ظاهرا دولت محترم عادت به رسیدگی‌های مستقل ندارد و گمان می‌کنند که با تکیه بر همین شیوه‌های ناکارآمد قادر به جلب اعتماد از دست رفته هستند و خیال می‌کنند با گفتن اینکه پزشکی قانونی نظر داده، مساله حل خواهد شد. البته مطابق قانون نظرات کارشناسی پزشکی قانونی معتبر است، ولی این کار باید مطابق آیین دادرسی و با فوریت و حق اعتراض شکات و ذی‌نفع‌ها انجام شود. استناد به گزارش‌های اداری مشکلی را حل نمی‌کند.
دولت آقای رییسی که یکدستی لازم را برای اتخاذ تصمیمات فوری دارد، باید می‌دانست که محدود کردن شیوه‌های برخورد با مشکلات و اعتراضات اجتماعی به ذهنیت‌های انتظامی و امنیتی مساله‌ای را حل نخواهد کرد. تردیدی نیست که همیشه کسانی هستند که می‌خواهند از این آب گِل‌آلود ماهی بگیرند، ولی این واقعیت دلیلی بر آن نیست که سایر ضعف‌ها و تصمیمات نادرست و دیرهنگام، نادیده گرفته شود.
گرچه قدری دیر شده است و دولت نباید با تکرار واکنش‌های مشابه به گذشته، اجازه می‌داد که کار به اینجا کشیده شود، ولی راه دیگری نیست، جز اینکه اعتماد بخش قابل توجهی از جامعه را به دست آورد و این کسب اعتماد مستلزم تغییر در رویه‌هاست. به این معنی که در این جامعه اتفاقات ریز و درشتی رخ می‌دهد. تاکنون حکومت فقط و فقط خود را مُحِقّ در تصمیم‌گیری و رسیدگی می‌دانسته است. تقریبا در همه موارد در برابر تحقیقات مستقل مقاومت کرده است. در نتیجه گزارش‌های رسمی هیچ‌گاه مورد قبول جامعه واقع نشده‌اند و بی‌اعتمادی را عمیق‌تر کرده‌اند. راه‌حل واقعی ایجاد کمیته‌های حقیقت‌یاب و مورد قبول مردم است. ساز و کار تعیین این کمیته‌ها را می‌توان به سرعت تعریف کرد، البته نه اینکه دوباره مختص خودی‌‌ها باشد. ترکیبی کاملا مستقل. آغاز آن می‌تواند از پرونده مهسا باشد. اگر مرگ این دختر بتواند آغازی به شکل‌گیری چنین نهادی باشد، می‌توان گفت که در این صورت یکی از پربارترین مرگ‌های تاریخ ایران خواهد بود، هر چند داغ آن برای خانواده وی همچنان تازه خواهد ماند. در کنار این فورا دستور اصلاح و تغییر قانونی را بدهد که از ابتدا هم اجرا نشده چون قابل اجرا نبوده است.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ احیای برجام و اشتباه محاسباتی
✍️یوسف مولایی
هر چند که مذاکرات احیای برجام تا چند هفته گذشته به خوبی پیش می‌رفت و این توقع وجود داشت که در آینده‌ای نزدیک طرفین به توافق برسند و برجام را احیا کنند. اما روند امور به نحوی شد که امروز چندان تمایلی از سوی طرف مقابل به احیای برجام و از سرگیری مذاکرات دیده نمی‌شود. ایران در محاسبات خود دچار اشتباهی شد که هر چه بیشتر مقاومت کند و انعطاف کمتری نشان دهد امتیاز بیشتری خواهد گرفت و به عبارتی عامل زمان را در نظر نگرفت. لذا اکنون محاسبات اشتباه در آمده و با توجه به آنچه تا کنون رخ داده به نظر می‌رسد که آمریکایی‌ها تمایلی به احیای برجام ندارند و شاید به سمت گزینه‌های دیگری بروند که با آن بتوانند در مقابل ایران قرار بگیرند. با توجه به فضایی که رسانه‌ها در آمریکا شروع کردند نه دولت آمریکا و نه کنگره پای میز مذاکره نخواهند آمد. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که قبل از اتفاقات اخیر مشخص بود که تا پس از انتخابات نوامبر کنگره در آمریکا مذاکره‌ای صورت نخواهد پذیرفت و پس از آن با توجه به نتیجه انتخابات مسیر مذاکرات تحت تاثیر آن نتیجه تعیین خواهد شد. البته مذاکره قبل از انتخابات و پس از انتخابات نیز شرایط خاص خود را دارد و نباید انتظار داشت که پس از انتخابات آمریکا نیز مذاکرات از همان نقطه‌ای که مسکوت ماند دوباره آغاز شود. چرا که هر زمانی شرایط و ضوابط خود را تعیین و تایید می‌کند. لذا شرایط ایران و انتخابات پس از انتخابات ۱۷ نوامبر تغییر خواهد کرد و نمی‌توان مذاکرات را از آنجا که ایران انتظار دارد شروع کرد. لذا اشتباه محاسباتی باعث می‌شود که یک فرصتی را از دست بدهیم و اگر برجام احیا نشود آنها همان‌طور که از قبل هم گفته‌اند به این سمت و سو خواهند رفت که احتمالا به سمت اجماع جهانی و فشار‌های بیشتر علیه کشورمان خواهند رفت.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اعمال محدودیت بر اینترنت زیان یا منفعت؟
✍️ نادر کریمی‌جونی
با اینکه محدودیت‌های اعمال‌شده بر اینترنت، یکی از موضوع‌های مهم مطرح این روزهای کشور است و در موضع‌گیری‌های بیان‌شده از سوی فعالان اقتصادی و تقریبا عموم شهروندان کشور، رفع این محدودیت‌ها و برچیدن فیلترهای اعمال‌شده بر شبکه‌های اجتماعی مانند واتساپ و اینستاگرام درخواست شده است، ولی سیدابراهیم رییسی در گفت‌وگوی چهارشنبه‌شب خویش با صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران ترجیح داد تا در این‌باره و تصمیم‌هایی که درباره تداوم یا رفع محدودیت‌های یادشده اتخاذ شده است، چیزی بر زبان نیاورد و سکوت کند. مجری تلویزیون ایران هم برخلاف انتظار با سکوت رییس‌جمهور همراهی کرد و هیچ سوالی درباره اینترنت و محدودیت‌های اعمال‌شده نپرسید. همین سکوت از سوی رسانه‌ای که خود را ملی می‌خواند، گمان‌ها در این‌باره که نشست خبری رییس‌جمهور با سیمای جمهوری اسلامی ایران، گفت‌وگویی تشریفاتی است که حرف‌های مهمی در آن مطرح نمی‌شود را تقویت کرد.
البته همکار رییسی، (وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات) پیش از این تکلیف شهروندان ایرانی را روشن و تصریح کرده بود که محدودیت‌های اعمال‌شده تا آینده‌ای نامعلوم ادامه خواهد یافت و اگر کاربران ایرانی ناراضی هستند می‌توانند فعالیت‌هایشان را به شبکه‌های داخلی و پلتفرم‌های ایرانی منتقل کنند. بعد از اینکه اعتراض‌ها به این اظهارنظر آقای وزیر شدت گرفت زارع‌پور از مواضع خویش عقب‌نشینی کرد و گفت که اعمال این محدودیت‌ها دستور مقامات ارشد است و رفع آن نیز به همین صورت باید انجام شود. این گفته احتمالا به این معنی است که محدودیت‌ها و فیلترهای اعمال‌شده تا هنگامی که معلوم نیست چه زمانی باشد تداوم خواهد یافت.
آیا رییسی و همکارانش از تاثیر محدودیت‌های اعمال‌شده، آگاه نیستند؟ بعید به نظر می‌رسد که رییس‌جمهور و اطرافیانش در مورد این محدودیت‌ها و تاثیرهایی که بر کار و کسب شهروندان می‌گذارد، آگاه نباشند و یا صدای مردم و درخواست‌های ایشان در این‌باره را نشنیده باشند چرا که صدای شهروندان ایرانی به گوش آقای وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات رسیده و او در این‌باره موضع‌گیری کرده است به همین سبب احتمالا رییس‌جمهور هم چه به صورت عینی یا مکتوب از تحولات و اعمال محدودیت‌ بر اینترنت آگاه شده است. این مساله که تاثیر منفی محدودیت‌های اعمال‌شده بر اینترنت، بر اقتصاد و معیشت ایرانیان برای دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران اهمیت نداشته باشد نیز دست‌کم با ادعاهای مقامات حکومتی مغایر است، چراکه نه فقط مقامات همواره بر انجام فعالیت‌ها و اتخاذ تدابیری که باعث رونق و بهبود وضع اقتصادی مردم می‌شود تاکید می‌کنند بلکه صداوسیما به عنوان رسانه‌ای که نظریات حکومتی را بازتاب می‌دهد در روزهای ناآرامی، گزارش‌هایی پخش و از اینکه مغازه‌داران و فعالان اقتصادی مجبور هستند زودتر کسب‌وکار خود را تعطیل کنند و از این بابت متحمل خسارت می‌شوند ابراز نگرانی می‌کرد. پس اگر این موضع‌گیری‌ها صادقانه باشد آنگاه باید تایید کرد که خسارت‌هایی که از ناحیه محدودیت‌های اعمال‌شده بر اینترنت و شبکه‌های اجتماعی غیرایرانی متوجه مردم می‌شود هم علی‌القاعده برای حکومت و مقامات حکومتی مهم است. با این حال نه فقط محدودیت‌ها اعمال شده که براساس اظهارات زارع‌پور تصمیم‌هایی برای دائمی کردن آن وجود دارد.علاوه بر این اراده‌هایی وجود دارد که دسترسی شهروندان کشورمان را به اینترنت بین‌الملل قطع و آنان را به آنچه که اینترنت ملی خوانده می‌شود محدود کنند. این علاقه از ده‌ها سال پیش وجود داشته و اکنون با وقوع ناآرامی‌ها، بهانه اعمال آن فراهم آمده است. به ویژه آنکه در حال حاضر پهنای باند اینترنت بین‌الملل در ایران کاهش یافته و شهروندان به طور اجباری در آنچه که اینترنت ملی خوانده می‌شود قرار گرفته‌اند.
با این حال برخی از مقامات حکومتی می‌پرسند که چرا پایگاه‌های اطلاع‌رسانی دشمن باید بتواند ذهن شهروندان ایرانی را منحرف کند و القائات فاسد به خورد ایرانی‌ها بدهد؟ این مقامات البته می‌گویند وظیفه ما رهبران جامعه است که از نشر اطلاعات مفسده‌انگیز جلوگیری و مردم را در برابر اطلاعاتی که نباید به دست‌‌شان برسد مصون کنیم.
در این خصوص پرسش‌محوری آن است که چرا باید شهروندان را در برابر انتخاب اخبار فاسد و سالم تنها گذاشت؟ به این سوال پاسخ داده می‌شود که هیچ‌وقت حکومت دلسوز، شهروندان خود را در فضایی بی‌انتها مانند اینترنت، تنها نمی‌گذارد بلکه محدودیت‌هایی اعمال می‌کند تا آنچه به صلاح مردم است به دست‌شان برسد و چون مردم خود نمی‌دانند یا کمتر می‌دانند که چه چیزی به صلاح‌شان است، حکومت وارد عمل می‌شود و صلاح مردم را گزینش کرده، در اختیارشان می‌گذارد.
بنابراین همه آن آسیب‌های پیش‌گفته و زیان‌های اقتصادی ناشی از محدودیت‌های اعمال‌شده بر اینترنت بین‌الملل در ایران، در مقابل انجام این وظیفه از سوی حکومت که صلاح مردم را گزینش کند و در اختیارشان بگذارد، قابل اغماض و چشم‌پوشی است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 درس‌گرفتن از تجربیات سیاستی
✍️ دکتر احمد عزیزی
در خبرها بود که تعیین سقف و کف تراکنش برای تفکیک حساب‌های بانکی منتفی شده است. در این نوشته، به لزوم درس‌گرفتن از تجربیات سیاستی و اجتناب از تصمیمات و خسارات آن برای کسب‌وکارها اشاره می‌شود.
طبق خبر نقل‌شده از وزیر اقتصاد، حکم قانون مربوط به سال ۱۴۰۰ بوده و امسال حکم قانونی برای تفکیک حساب‌های شخصی و تجاری و تعیین سقف ریالی و تعداد گردش حساب وجود ندارد و تکیه دولت بر خوداظهاری اشخاص است. وی ضمن دادن وعده خبررسانی دقیق‌‌‌تر، از نحوه خبررسانی گلایه کرده و گفته است، آنچه منتشر شد، کم‌دقتی در خبررسانی بود. اگر به‌خاطر بیاوریم که انواع این عقب‌نشینی‌‌‌ها و وعده‌‌‌ها از عالی‌‌‌ترین سطوح دولت و سایر قوا تا سطوح پایین‌‌‌تر را به‌صورتی پرتکرار شاهد هستیم، آنگاه باید ریشه‌‌‌های این عارضه را واکاوی کنیم تا از این تلاش درسی برای آینده بیندوزیم. هرچند با رصد شرایطی که وجود دارد، متاسفانه به‌نظر می‌رسد، بازهم شاهد چنین تجربه‌هایی باشیم. برای مثال، اعلام صدور کالابرگ، به‌عنوان اقدامی جبرانی برای حذف ارز ۴۲۰۰تومانی که وعده آن در عالی‌‌‌ترین سطوح داده شد و قرار بود در اواسط تابستان اجرایی شود، حتی در پاییز همچنان در محاق است و بسیاری اعلان‌‌‌های اجرا شده و نشده که برای دولت و دستگاه‌‌‌های اجرایی اعتمادسوز بوده‌‌‌اند.

از آنجا که برخی از سیاست‌‌‌ها، مانند نمونه صدور کالابرگ مرتبط با حذف ارز ۴۲۰۰تومانی یا موضوع تفکیک حساب‌های بانکی، با احساسات عمومی سر و کار دارند، به‌محض مواجهه با انبوه اعتراضات مردم و به‌خصوص کسبه و سایر ذی‌نفعان، با واکنش انفعالی و بعضا دستپاچگی ارکان تصمیم‌گیری مواجه می‌شویم و حتی به‌جای تصحیح فرآیند و رفع ایرادات، گویی کلا موضوع به فراموشی سپرده می‌‌‌شود یا برای مدتی به محاق می‌رود؛ هرچند هزینه‌‌‌های گزاف خود را به‌جا می‌گذارد و اعتماد عمومی به دولت و اعتبار دولت را دچار فرسایش می‌کند. برخی سیاست‌‌‌ها با حوزه نخبگانی مرتبطند و عوارض منفی آنها برای عموم در وهله اول روشن نیست و به‌رغم مخالفت گسترده جامعه حرفه‌‌‌ای و دانشگاهیان با بی‌اعتنایی کامل ارکان و قوای سه‌‌‌گانه مواجه می‌‌‌شوند. نمونه چنین موردی، قانون بانکداری است که به‌رغم انبوهی از مخالفت‌‌‌های دانشگاهیان، بانکداران و نخبگان اخیرا از تصویب مجلس گذشت و مراحل بعدی را طی می‌کند.
البته پرواضح است که اهمیت و آثار منفی قانون بانکداری پریشان و از هم گسیخته‌‌‌ای که اخیرا از تصویب مجلس گذشته است، صدها و بلکه هزاران برابر بیشتر از مقررات تفکیک حساب‌های بانکی ا‌‌‌ست (مقررات تفکیک حساب‌های بانکی و صدها مورد مانند آن در ذیل قانون بانکداری مرکزی خوب و مدرن یکسره قابل حل و فصل هستند). اما از آنجا که گویی تفکیکی بین نخبگان و تصمیم‌گیرندگان رخ داده است، ارکان و قوای حاکمه به نظرات اجماعی نخبگان کمترین توجهی ندارند و در تمشیت امور راه خود را می‌‌‌روند و البته جامعه نخبگانی هم مسیر خود می‌‌‌پیماید. این شکاف و گسست و فرآیند خطرناک، موجب عوام‌زدگی بیش از پیش امور تخصصی می‌شود. دولت پس از اعلام ضوابط تفکیک حساب‌های تجاری از حساب‌های شخصی (با معیار ۱۰۰تراکنش ماهانه با جمع بیش از ۳۵میلیون تومان)، در مواجهه با اعتراضات و بازخورد منفی اصناف و صاحبان کسب‌وکار که نگران از دست رفتن مشاغل خود که از آثار منفی و اجرای بد یک سیاست خوب بیمناک بودند، یکسره از سیاست اعلامی خود عقب‌نشینی کرد.

به‌نظر می‌رسد که دلیل اصلی این تصمیم، علاوه بر اشکال در طراحی جزئیات، ترتیب و توالی اقدامات و اجرای ضعیف و همچنین ضعف مفرط سیاست ارتباطی (communication policy) ناشی از گسیختگی فکری و ناآشنایی با مبانی و برخورد غلط در سطوح قانون‌گذاری هم بوده است. بیایید با کمی مقدمه‌چینی زمینه را برای روشن‌شدن مطلب فراهم کنیم. یکی از اهداف فرعی بانک‌های مرکزی مدرن و روزآمد، کاهش ریسک جرائم مالی‌‌‌ست که طبق رهنمودهای چهل‌‌‌گانه گروه اقدام مالی FATF رعایت آن اجباری‌‌‌ است. از جمله اهداف تنظیم‌‌‌گری بانک مرکزی خوب، کاهش امکان استفاده از نهادها و زیرساخت‌های مالی (مثلا حساب‌های بانکی) برای قمار، فرار مالیاتی، پولشویی، تامین مالی تروریسم و سایر جرائم مالی ا‌‌‌ست. از بین صدها اقدام برای دسترسی ‌‌‌به هدف مذکور، یکی از اقدامات مهم، تفکیک حساب‌های بانکی از حساب‌های شخصی ا‌‌‌ست.
البته تفکیک مزبور اهداف دیگری هم دارد که برای رعایت اختصار در اینجا به آن پرداخته ‌‌‌نمی‌شود. این تفکیک باید در نظام بانکی‌ای انجام شود که در کنار انعطاف‌‌‌پذیری و رعایت اصول تنظیم‌‌‌گری (ازجمله اندوختن قبای واحد برای همه نهادها - one size fits all) و رعایت بسیارموضوعات دیگر از قبیل تمایز مدل کسب و کار (business model) بین بانک‌ها، اشتهای ریسک، مدیریت و ارزیابی بر مبنای ریسک و رویکرد ریسک‌محور از جمله در مورد معرفی محصولات جدید بانکی را وجه همت خود قرار دهد. اینها تقریبا در نظام بانکی ایران مغفول بوده است. ملاحظه می‌شود این امور که در کشورهای دیگر کارکرد مثبت دارند، به این دلیل است که از کتاب اصول و قواعد و فرآیندهای حکمرانی و طراحی و اجرای خوب، انبوهی از استانداردها و مقررات روزآمد را رعایت می‌کنند.

در ایران اما طرح‌های مناسب نیز به‌درستی اجرا نمی‌شوند. تمثیل دیدن نوک کوه یخ، اکتفا به مطالعه کتابخانه‌‌‌ای (نه در میدان عمل) و گزارش‌‌‌های مکتوب و اقتباس ناقص و غلط، بدون رعایت فرآیند مشورت‌های حرفه‌‌‌ای، علمی و عمومی، در غیاب فرآیندهای مرسوم کسب اعتبار برای سیاست‌‌‌ها و روش‌های جدید، متاسفانه بیان مناسبی از فاجعه منتهی به ناکارآمدی‌‌‌ها و شکست‌‌‌ها و عقب‌‌‌نشینی‌‌‌هاست. ابیاتی از مولانا نقد حال است که می‌گوید:

ظاهر صنعت بدیدی زواستاد

اوستادی برگرفتی شادِ شاد!

کار بی‌استاد خواهی ساختن

جاهلانه جان بخواهی باختن

ای ز من دزدیده علمی ناتمام

ننگ آمد که بپرسی حال دام

اما بعد از این مقدمه، ریشه ابتکار اخیر در تفکیک حساب‌های بانکی را می‌توان در قانون بودجه سال ۱۴۰۰ جست‌وجو کرد؛ همان قانونی که وزیر اقتصاد در صحبت خود به آن اشاره کرده و گفته است، تکلیف آن قانون مربوط به قانون بودجه سال ۱۴۰۰ بوده که در همان سال و در همان جا مصوب شده و خاتمه پیدا کرده بود و ما در سال ۱۴۰۱ حکم قانونی ناظر بر اینکه سقف و تعداد گردش را بخواهیم مصوب کنیم وجود نداشت. در تبصره ۱۲ قانون بودجه سال ۱۴۰۰ ایده‌‌‌ای به‌نام حساب فروش مطرح شد و بانک مرکزی را برای ایجاد سامانه‌‌‌ای برای سازماندهی این کار مکلف کردند. ابتکار معرفی حساب فروش امری نوپدید است که به‌نظر می‌رسد از موضوع لزوم تفکیک حساب‌های بانکی الهام گرفته است. حال با تحولاتی که در شهریورماه جاری به‌وقوع پیوست، می‌توان به‌وضوح دید که ایده حساب فروش باعث سوءتفاهمی شده که موجب شکست یک سیاست خوب و عقب‌نشینی دولت شده است.

البته اصل اینکه چرا قانون‌گذار در این موضوع که از وظایف ذاتی بانک مرکزی ا‌‌‌ست دخالت کرده، حداقل برای نگارنده نامعلوم است؛ هرچند آن را نمونه‌‌‌ای از آشفتگی در سیاستگذاری و انتخاب مرجع صحیح سیاستگذاری می‌داند. این نمونه‌‌‌ها در سایر موارد هم کم نیستند. ازجمله در مورد ممنوعیت استفاده اتباع خارجی از حساب‌های بانکی (که سرمایه‌گذاری خارجی در کشور را - بیش از پیش- تهدید کرد و به طنز تخفیف داد)، استفاده از اطلاعات حساب‌های بانکی اشخاص برای گسترش پایه مالیاتی و استفاده گسترده اطلاعات حساب‌های بانکی در پایگاه اطلاعاتی رفاه ایرانیان برای سنجش توانایی مالی اتباع کشور، همگی از هدف‌‌‌گذاری و طراحی و اجرای بد سیاست‌های خوب حکایت دارند که به‌نوبه خود ادعای ظاهرگرایی در سیاستگذاری و ضعف در طراحی، فقدان یا ضعف آموزش و اجرای نامناسب سیاست‌ها، فقدان استفاده از منابع مشاوره تخصصی با سابقه مفید و اثبات‌‌‌شده، مشورت‌ناپذیری و کنارگذاشتن جامعه نخبگانی و نادیده گرفتن الزامات فرآیندی را تقویت می‌کنند.
کوتاه سخن اینکه باید موارد اثبات‌شده در سیاستگذاری وجهه همت قرار گیرد، از جمله موارد ذیل:

- توجه به جامعه نخبگانی و گریز از عوام‌زدگی؛

- کمک به افزایش ظرفیت صنعت مشاوره مدیریت/ مالی و حقوقی در کشور؛

- استفاده از مشاوران مجرب با سابقه اثبات‌شده در سایر کشورها و درس‌‌‌آموزی از تجربیات جهانی و رعایت استانداردها و رهنمودهای بین‌المللی و متعهد بودن به استفاده از تجربیات علمی و حرفه‌ای موجود جهانی؛

- رعایت فرآیندها و نهادسازی استاندارد و متداول و اجتناب از اختراع دوباره چرخ و هدر دادن بیشتر منابع کشور در ماجراجویی‌‌‌های بی‌‌‌پایان؛

- سنجیدگی اقدامات و گام‌های اجرایی؛

- رعایت سیاست ارتباطی مناسب با جامعه (اعم از جامعه حرفه‌‌‌ای، ذی‌نفعان و عموم مردم).

هر که نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد زهیچ آموزگار



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0