🔻روزنامه تعادل
📍 گذر از حسرت!
✍️ حسین حقگو
کمتر ایرانی را میتوان سراغ گرفت که چه در حین یا بازگشت از سفر به یک کشور خارجی اعم از اروپایی و آسیایی بهخصوص دو کشور همسایه ترکیه و امارات، این سخن را در گفتوگو با همسفران یا اقوام و دوستان بر زبان نیاورد که: «کشور خودمان خیلی بهتره، خیلی قشنگتره و...، اگر بهش برسند!» در این عبارت که معمولا با ذکری از گذشتههای دور و نزدیک همراه میشود، حسرت و چرایی بزرگ موج میزند. آنچنانکه این حسرت را عباس میرزا، ولیعهد قاجار دو قرن قبل در گفتوگو با سفیر فرانسه چنین بر زبان رانده بود: «آیا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟! یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری بدهد؟ گمان نمیکنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم.»
به نظر میرسد اعتراضات و ناآرامیهای این روزهای میهنمان را نیز باید در همین سوال و حسرت ریشهیابی نمود. از یک سو تشدید فشار اقتصادی ناشی از چند دهه رشد پایین اقتصادی (حدود ۲ درصد) و تورم بالا (بیش از ۲۰ درصد) و نرخ پایین سرمایهگذاری و دو رقمی بودن نرخ بیکاری و کوچک و کوچک شدن کیک اقتصاد و فرسودگی زیرساختهای اقتصادی و... که به خصوص در طی یک دهه اخیر تشدید شده و به استهلاک سرمایهها رسیده است و از سوی دیگر تضعیف آزادیهای مشروع و حاکمیت قانون و نهادهای مدنی و تشکلهای حامی و مدافع حقوق شهروندی به عنوان ستون فقرات یا روح هر توسعه پایداری.
در این مدت اما همسایههای کشورمان بیکار ننشسته و هر روز در پی جذب و جلب سرمایههای خارجی و نیز حمایت و حفاظت و به کار انداختن سرمایههای داخلی در چارچوب یک هدف و برنامه مشخص بودهاند. این کشورها سعی کردهاند در چارچوب دولت مقتدر و پاسخگو و مردم آزاد و مسوول، ترتیباتی را شکل بدهند که به توسعه و پیشرفت منجر شود.
یک نگاه توریستی به فرودگاههای بینالمللی دو شهر استانبول و دوبی و مقایسه آنها با فرودگاه تهران ابعاد جاماندگی کشورمان از روند توسعه بهخوبی قابل مشاهده است و شاید نیاز به هیچ مقایسه دیگری نباشد. ابعاد، ظرفیت، کیفیت فیزیکی و میزان و تنوع مسافران فرودگاههای این دو شهر (فرودگاه جدید استانبول با ظرفیت سالانه ۹۰ میلیون مسافر به عنوان بزرگترین فرودگاه جهان، فرودگاه دوبی با ظرفیت حدود ۷۵ میلیون نفر) و مقایسه آنها با فرودگاه مرکزی پایتخت ایران (فرودگاه امام خمینی با حدود ۱۲ میلیون مسافر) نشان میدهد که کشورمان بهرغم مزیتهای فراوان و قرار گرفتن در چهارراه ترانزیتی و هابهای منطقهای و جهانی تا چه میزان از توسعه زیرساختهای ارتباطی و حمل و نقلی و بالطبع جلب و جذب سرمایهها به دور مانده و بسترهای کار و فعالیت و گردشگری در کشورمان تا چه حد نامناسب و نامساعد است. گزارش اخیر موسسه فریزر در خصوص شاخص آزادی اقتصادی بیانگر ریشههای این جاماندگی است. رتبه کشورمان در این گزارش که بر اساس پنج مولفه اندازه دولت، سیستم حقوقی و حقوق مالکیت، پول قوی، آزادی تجارت بینالمللی و مقررات تهیه میشود، ۱۵۹ در بین ۱۶۵ کشور جهان است. پایینترین رتبه در طی دو دهه اخیر (امارات جزو ۱۰ کشور اول و ترکیه جزو ۶۰ کشور بالای جدولند). از ناله کردن و حسرت خوردن البته گرهی باز نمیشود و باید کاری کرد؛ کاری اما بر اساس عقل و خرد و علم و تجربه. مسوولیت گشودن این گرههای بزرگ در درجه اول متوجه حاکمیت است و اینکه به انسان بماهو انسان ارج نهد و حقوق شهروندی و تواناییهای فردی و اجتماعی او را به رسمیت بشناسد و دیگر آنکه دانش و تجربه بشری و عرف (نه ایدئولوژی) را مبنای اقدامات خود قرار بدهد و در چارچوب یک قرارداد اجتماعی امکان یک حرکت منسجم ملی برای توسعه و پیشرفت را فراهم آورد.
🔻روزنامه کیهان
📍 تبارشناسی آشوب و فرصت برآمده از آن
✍️ محمد ایمانی
۱) شاید برای خیلیها سؤال باشد که چرا آشوبگران در ماجرای اخیر، به سرعت سراغ دو کار رفتند؛ یکی «آتشافروزی و اقدامات خشن و جنایتکارانه و ایجاد هیاهو»، و دیگری «حمله به حجاب و مساجد و حسینیهها و پرچمهای عزای سالار شهیدان»؟ یا این که چرا بلافاصله، گروهکهای تجزیهطلب و تکفیری در مرزهای شمال غرب و جنوب شرق فعال شدند؟ پاسخ این است که قاطبه مردم، کمترین همراهی با طراحان آشوب نکردند و بنابراین آشوبگران، ماموریت یافتند با صحنهسازیهای تند و خشن، خلأ بزرگ «حمایت مردم» را بپوشانند. در عین حال، پشتصحنه ماجرا، از برنامهریزی گسترده برای عقدهگشایی علیه مقدسات اسلامی حکایت میکند که سد راه یاغیگری غرب در منطقه و در مقابل ایران بوده است.
۲) ۱۳ سال قبل، هنگامی که فتنه سبز، کشور را درگیر «پیامدهای امنیتی» و سپس بیش از یک دهه «تحریم حداکثری» کرد، وزیر ارشاد دولت موسوم به اصلاحات، از تاسیس «اتاق فکر جنبش سبز در خارج کشور» خبر داد. هسته مرکزی این اتاق لندنی، شامل «عبدالکریم سروش، اکبر گنجی، محسن کدیور و عبدالعلی بازرگان» بود. اظهارات برخی از این افراد و مشابهان آنها، روشن میکند که آن فتنه پیچیده چرا شکست خورد و چرا به آشوب کور اخیر، تغییر ماهیت داد. شاید خیلیها به یاد نیاورند که «مجید محمدی» از اعضای فراری حلقه کیان (یکی از چند حلقه اصلی سازماندهنده آشوبهای ۷۸ و ۸۸، با حضور برخی اصلاحطلبان، و گروهک ملی- مذهبی) مهرماه ۱۳۸۸ در وبسایت رادیو فردا نوشت: «اعضای جنبش سبز اهل ریاضت نیستند. میخواهند با شورت کوتاه و تاپ بیرون بیایند. میخواهند سینه بزنند و اگر هوس کردند، لیوان شرابی بنوشند... آنها در ملأعام روزهخواری میکنند و نصر من الله
و فتح قریب سر میدهند. در نماز جمعه با کفش و به صورتی مختلط پشتسر هاشمی نماز میخوانند و جای صلوات، سوت و کف میزنند»! طبیعی بود که نقاب انداختن تدریجی این جریان، مورد انزجار ملت ایران قرار گیرد و بانیان فتنه، سیلی اصلی را از خود ملت باورمند ایران بخورند. در همین روند قهقرایی بود که مجید محمدی، ۴ آبان ۱۳۸۸ در رادیو فردا اعتراف کرد: «اسلامگرایی جدیترین مانع و مخاطرهبرانگیزترین مشکل در برابر جنبش سبز است. ریشههای فرهنگی و اجتماعی که به تأسیس و تداوم جمهوری اسلامی منجر شدند، هنوز در جامعه زندهاند. آنچه خطر جدی در برابر جنبش سبز است، نام جمهوری اسلامی نیست، بلکه اسلامگرایی است که در ایران قوی است. در ضرورت جدی گرفتن و اهمیت آن، همین بس که بیش از سه دهه، حکومت را سر پا نگه داشته است. این ایدئولوژی، از نفس نیفتاده و بر زمینزدن آن کاری است بس دشوار. نقطه حساس و بنیادین جمهوری اسلامی، نه مقام ولیفقیه یا شخص [آیتالله] خامنهای، بلکه اسلامگرایی است».
۳) تحرکات وحشیانه و آمیخته با استیصالِ پیادهنظام دشمن در شرارتهای اخیر، بیسابقه و علت نیست. چنانکه عبدالکریم سروش ۴ اسفند ۸۸ در دانشگاه دلفت هلند گفته بود: «براساس تز سکولارها، جهان به سمت جدایی حکومت از دین پیش میرود، در حالی که این تز واژگونه شده. وجود دین را در عمق زندگی ایرانیان و بازگشت دین را در مغربزمین میتوانیم ببینیم. آنچه گمان میرفت رو به احتضار میرود یا مُرده، تجدیدحیات کرده و دیگران را به نگرانی افکنده است. سکولاریسم که قرار بود نسبت به ادیان بیطرف باشد، اکنون ستیزهگر شده، رسما میستیزد و وجود اجتماعی آنان را تحمل نمیکند». او همچنین ۱۱ مرداد ۸۶ در جمع عناصر ضدانقلاب در پاریس گفته بود: «رفتهرفته سکولاریسم، وارد دوره ستیزهگر و میلیتانت [نظامی] میشود و مدارا و هاضمه قوی پیشین را از دست داده است. پیشبینی ضعیف شدن تدریجی ادیان باطل از آب درآمده. در این ۲۰، ۳۰ سال از جامعهشناسان بزرگ میشنوید که ادیان در حال قوت گرفتن هستند. سکولاریسم و لیبرالیسم هاضمهاش برای بلعیدن ادیان ضعیف، قوی بود اما دین قوی و فربه از گلویش پایین نمیرود و لذا ستیزهگر میشود... آمریکا حمله کرد به افغانستان و عراق، هر دو کشور در قانون اساسی تازه خود نوشتند ما باید قوانینمان را از شرع بگیریم، چیزی که در مخیله آمریکاییها نمیگنجید».
۴) مستندات فراوان میگوید ایران قوی و قدرتمند، خار چشم رژیمهای یاغی مانند آمریکا و اسرائیل و انگلیس است و آنها، تجزیه ایران و به تحلیل بردن قدرت آن را همواره در دستور کار داشتهاند. اکبر گنجی هنگام حضور در ایران، از پیشقراولان یگان تخریب و ترور شخصیت در میان غربگرایان مدعی اصلاحات بود. او توسط کسانی مانند حجاریان و برخی عناصر امنیتی آلوده، در نشریات زنجیرهای فربه شد و با برچسب «عالیجناب سرخپوش قتلهای زنجیرهای»، به ترور شخصیت مرحوم هاشمی رفسنجانی در سال ۱۳۷۸ و ۷۹ پرداخت؛ چرا که آن روز تصور میکردند او موی دماغشان خواهد شد. جماعت وحشی مدعی تساهل، حتی به هاشمی که نقش موثری در روی کار آمدن خاتمی داشت، رحم نکردند. دو دهه بعد، وقتی مصیبت کرونا وارد ایران شد و غربگرایان همسو با جریان تحریم، زبان به شماتت و جنگ اعصاب گشودند، اکبر گنجی اعتراف تلخی کرد. او اواخر اسفند ۹۸، در حالی که چهار ماه از فتنه آبانماه نمیگذشت، از پروژه ایجاد جنگ و نزاع در میان مردم ایران خبر داد: «ما کارمندان دولتهای راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. وظیفه ما کارمند رسمی بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی، وحشتافکنی است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم... گمان باطل نکنید که ما «مخالف سیاسی»، «مدافع حقوق بشر»، «فمینیست» و... هستیم؛ نه، ما فقط کارمند پروپاگاندای دولتهای راست افراطی هستیم. تلویزیون مال بنسلمان است و «منبع معتبر» هم کسی جز خود او نیست... ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمهای تاریخ نتوانست انجام دهد، ما موظفیم با کروناهراسی انجام دهیم». سه سال بعد از این اعتراف مهیب، نمودهای میدانی آن ماموریت وطنفروشانه را میتوان در قالب جنایت و شرارت در کف خیابان و فعال کردن گروهکهای تروریستی تجزیهطلب دید؛ و مثل همیشه، هیزمکشان و تهییجکنندگان اصلی، برخی عناصر ورشکسته مدعی اصلاحطلبی بودهاند.
۵) چرا آشوبگران به سرعت سراغ شرارت و آتشافروزی و اقدامات خشن رفتند؟ یک علت، نیاز غرب به تحریف واقعیت ایران قوی در نگاه ناظران جهانی است تا از اثرگذاری منحصربهفرد ایران در معادلات جهانی بکاهد. سیاستمداران ارشد غربی، بارها در چند سال اخیر گفتهاند پروژه «قرن جدید آمریکایی»، در میدان عمل جای خود را به «قرن جدید آسیایی» داده است و در این میان، مقاومت ایران توانسته به قدرتهایی مثل چین و روسیه، جرأت نقشآفرینی بیشتر در تغییر معادلات جهانی را بدهد. ایران بود که جبهه آمریکا و اسرائیل و ناتو را در دو جنگ موسوم به جنگ جهانی چهارم و سوم به هزیمت کشاند، هر چند که موضوع اصلی پروژه ویرانیطلبانه و تجزیهطلبانه «خاورمیانه جدید» بود. ایران نگذاشت سرنوشت رقتبار جنگ داخلی و تجزیه لیبی در لبنان و سوریه و عراق و یمن تکرار شود و از تحریمشدگی در جنگ تحمیلی صدام (در حد سیم خاردار)، به تولیدکننده و صادرکننده پهپادهای فوقمدرن و موشکهای دوربرد نقطهزن تبدیل شد. ایران نشان داد که بدون بستن با کدخدا و معطل ماندن در قبال عهدشکنی او، میتوان موانع تحریمی را به تدریج از پیش پا برداشت و به سمت رونق اقتصاد حرکت کرد.
۶) تلاش برای ایجاد ناآرامی خشونتبار در ایران، رفتار از سر درماندگی غرب است، تا شاید به زور حُقّههای رسانهای و به خیابان آوردن چندهزار نفر در خیابان، «مردمربایی» کند و اشرار جنایتکار یا برخی عناصر فریبخورده را جای یک ملت ۸۵ میلیونی، یا پایتخت هشت میلیون نفری جا بزند و تصور «ایران ضعیف» را جای حقیقت «ایران قوی» بنشاند. این جنگ روانی، همان واقعیتی است که «کیت کلارنبرگ» روزنامهنگار تحقیقی، تحت عنوان «رمزگشایی از جنگ آنلاین پنتاگون علیه ایران» منتشر کرده و در شماره امروز روزنامه هم بدان پرداخته شده است. درست در دورهای که دولت غربگرا و وزارت ارتباطات آلوده در ایران سرگرم واگذاری شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات به بیگانگان بود، جان کری وزیر خارجه وقت آمریکا، چهارم مرداد ۱۳۹۴ در شورای روابط خارجی آمریکا گفت: «به ایران امروز نگاه کنید... ۲۵ درصد جوانان آنها بیکارند. اگر به تهران بروید- من نرفتم ولی دوستانم که رفتهاند به من گفتند که- جوانان بهدنبال گوشیهای هوشمند هستند و میخواهند بخشی از دنیا باشند». اما آیا «مالیا» و «ساشا»، دختران ۱۰ و ۱۴ ساله باراک اوباما حق نداشتند بخشی از همین دنیایی باشند که کری میگفت؟! پاسخ اوباما منفی بود. او اواخر آذر ۱۳۹۰ گفت «دخترانم را از استفاده از شبکه اجتماعی فیسبوک منع میکنم. این، مکانی امن برای گذران اوقات فراغت دخترم نیست. چرا باید بخواهیم با افرادی روبهرو شویم و از امور ما باخبر باشند، در حالی که آنها را نمیشناسیم. این عاقلانه نیست».
۷) شهید سلیمانی میگفت «من با تجربه میگویم میزان فرصتی که در بحرانها وجود دارد، در خود فرصتها نیست. اما شرط آن این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم». این، یک الگوی عملیاتی موفق است، به شرط اینکه تردید و تحیر و رودربایستی و انفعال کنار زده شود. هرقدر درباره روشنگری و بصیرت مردم تلاش کنیم جا دارد و باید هم انجام بشود. اما نباید درباره تروریستها و اشرار و تجزیهطلبان و ویرانیطلبان و بهویژه سیاسیون و سلبریتیهای جاده صافکن آنها در داخل، دچار خطای تحلیل و مسامحه شد. نباید اجازه داد جماعت ورشکسته وطنفروش، با گروگان گرفتن نام مردم، مرتکب جنایت و خیانت پیاپی شوند. فرصت تعقیب و مجازات جنایتکاران وطنفروش را باید مغتنم شمرد؛ همچنان که در انهدام مقر برخی گروهکهای تروریست آن سوی مرز انجام شد. منافذ و معابر نفوذ را باید بست و در انهدام شبکه داخلی نباید تاخیر به خرج داد. همچنین نباید اجازه داد معیشت و کسبوکار مردم در فضای واقعی و مجازی، گروگان معرکهگیری اشرار و اوباش سیاسی شود. باید بیمعطلی، نسبت به تامین شبکه ملی اطلاعات و ارتباطات (سالم، امن، قانونمند و شفاف) به جای شبکه عاریتی دشمن اهتمام شود تا جان و مال و معیشت و ناموس مردم در امان بماند.
۸) و بالاخره اینکه؛ همزمان با شکست فاحش نقشه دشمن و تودهنی خوردنش از ملت ۸۵ میلیونی ایران، باید سرِ مار را در آن سوی مرزها کوبید. هیجانات تدریجا جمع میشود- و از ابتدا هم طبق برآورد طراحان پیش نرفت- اما جبهه مقاومت در منطقه، با بانیان ماجرا حسابی دارد که حتما تسویه خواهد کرد. بایستند و تماشا کنند و سپس همدیگر را لعنت کنند که چرا ایران را وادار به انتقام کردند. صدای لعنت همدیگر، احتمالا به زودی از تلآویو و ریاض و برخی مقرّهای آمریکایی شنیده خواهد شد؛ همچنان که در پایگاههای منهدمشده تروریستها شنیده میشود.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 دگرگونی در قطببندیهای جهانی
✍️ دکتر سیدمحمدکاظم سجادپور
قدرت و قطب دو مفهوم و دو پدیده به هم پیوستهاند قدرت در اثر تجمیع مانند آهنربا که برادههای آهنی را جذب میکند، عناصر گوناگون قدرت را متمرکز کرده و به قطب تبدیل میشود، در سطح جهانی، این پدیده به قطبهای بینالمللی می انجامد. باتوجه به اهمیت نسبت این دو با هم، پرسش اساسی این است که قطب بندیهای جدید جهانی قدرت کدامند؟ و چون میتوان پدیده قطببندیهای نوین را تجزیه و تحلیل کرد، در پاسخ باید که گفت اولاً مفهوم قطب جهانی دستخوش تغییر شده است و ثانیاً مفهوم قدرت دگرگون شده است و ثالثاً کانون آن قدرت از نظر ساختاری با تحول روبرو شدهاند.
از نظر دگرگونی در قطببندیهای جهانی، تقریباً اجماع دستاندرکاران روابط بینالمللی آن است که جهان تک قطبی نیست. در عین حال دو قطبی هم نیست که در آن آمریکا و روسیه، دو پایه نظم جهانی باشند. جهان امروز سه قطبی هم نیست که در آن آمریکا، روسیه و چین و آمریکا، چین و اروپا به صورت سرمایهای جهان را مدیریت کنند. جهان به طور همزمان فاقد قطب هم نیست و بیقطبی واقعیت خارجی ندارد. آمریکا بیتردید یک قطب است و بدون شک چین هم یک قطب است. روسیه نیز قطبی مخصوص به خود است و اروپا هم سهمی در قدرت جهانی دارد. اما همه جهان را این قطبها تشکیل نمیدهند. دیگر هیچکدام از آنها مانند آهن ربا، به جذب برادههای آهن قدرت، به صورت گذشته دست نمیزنند.
اما در عین حال، همه آنها روایت خود از قطبیت در جهان را دارند. آمریکا روایت جهان تک قطبی را میپسندد. برخی از استراتژیستهای روسی، آرزوی جهان دوقطبی را دارند. چینیها، دو روایت جهان سه قطبی، یعنی چین، آمریکا، روسیه و بعضاً روایت جهانهای قطبی آمریکا و چین دارند. اروپا خود را قدرت هنجاری جهان میداند و البته روایتهای محدود به اینها نیست اینها همه نشان دهنده این واقعیتاند که مفهوم قطب دچار دگردیسی شده است.
این دگردیسی خود به تحولی ارتباط پیدا میکند که در پدیده قدرت و قدرتمندی رخ داده است. شایان ذکر است که انسان، فطرتاً مفهوم قدرت را درک میکند.
پدیده قدرت از ابتدا با بشر بوده و خواهد بود لذا درک اولیهای از آن وجود دارد. اما ماهیت قدرت و عناصر تشکیل دهنده آن، پیوسته، رنگ تحول را به خود گرفته است. قدرت صرفاً پدیدهای مادی نیست و قدرت مادی حرف آخر را نمیزند. آنچه که آمریکا در افغانستان و عراق تجربه کرده بسیار درس آموز و بیان کننده محدودیت قدرت مادی است. این بدان معنی نیست که قدرت مادی مهم نیست در مواردی مانند بحران سوریه، قدرت نظامی سرنوشت یک دهه جنگ را تمام کرد و داعش از نظر نظامی باخت اما آنچه که مهم است ترکیبی بودن قدرت و اهمیت توأمان قدرت نرم و سخت است. قدرت نرم (Soft power) حدود دو دهه است که مخصوصاً با تولیدات ژوزف نای وارد در سیاست روابط بین الملل شده است. اما باید درنظر داشت که خود قدرت نرم که قدرت امتناع در مقابل اجبار میباشد، نیز دستخوش تحول و موضوع روایتپردازیهای گوناگون است. عدهای آن را با تبلیغات و اقدامات رسانهای برابر گرفتهاند. اما آنچه الکساندر وریک Alexander Vurig در مورد قدرت نرم گفته به واقع در خور تأمل است. او سه جریان مربوط به قدرت نرم را که با سه واژهای که در انگلیسی با B آغاز میشوند، شناسایی میکند: اولاً زیبائی (Beauty) است دوم درخششی (Brilliance) و سوم مهربانی(Benignity) است. معنای گزاره او این است که قدرت نرم و امتناع کننده ترکیبی از زیبایی، جذابیت و خوش نیتی را به همراه دارد. کدام قدرت و کنشگر است که توانسته باشد این جریانهای مربوط به قدرت را کنار هم آورد. تقریباً همه قدرتهای جهانی با بحران های عمیق امتناع دیگران روبرو هستند.
علاوه بر موضوع تعادل و توازن بین قدرت نرم و قدرت سخت، پدیده دیگری که قدرت را متحول کرده است پخش شدن قدرت به گونه کاملاً بیسابقه در جهان میباشد قدرت دیگر در اختیار و انحصار دولتها نیست افراد و شبکههای گوناگون قدرتمند خلق شدهاند. تکنولوژی به بیقدرتها، قدرت شگفت انگیزی داده است نتیجه دگرگونی در قطبهای کهن و تحول در مفهوم قدرت آن است که در قطبهای قدرت، تغییر ایجاد شده است. برخی از کنشگران از نظر مالی قطبهای مطرحی شدهاند؛ برخی از نظر نظامی و برخی از نظر تکنولوژی و گروهی دیگر از نظر فرهنگی چرخشهای عجیبی رخ داده است که باید به آنها فکر کرد و پرداخت.
🔻روزنامه اعتماد
📍 نظام آموزشی ورشکسته
✍️عباس عبدی
آقای رییسی در سازمان ملل و در اجلاس تحول آموزشی این سازمان که با همکاری یونسکو برگزار شد، ضمن نقد سند ۲۰۳۰ یونسکو اظهار داشت: «ما نسبت به قرائت نهادهای بینالمللی از تاریخ معاصر جهان و صورتبندی مسائل آن نقد بنیادین داریم.
اگر آرمان ما ایجاد زندگی شایسته و جهان امن است باید از خوانشهای یکسویه اجتناب شود و بر نقشآفرینی همه طرفها در قالب رویکردهای چندجانبهگرایانه تاکید شود....جمهوری اسلامی ایران بر این اساس، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش خود را با ابتناء به فلسفه تربیتِ ایرانی- اسلامی و بدون اتکا به رویکردهای تک بعدی سکولارِ موجود در سند ۲۰۳۰ تدوین کرده است. از منظر کیفیت نیز در نظام آموزشی جدید ایران، چرخش از نظام حافظهمحور به نظام متکی بر پژوهش، خلاقیت، مهارتآموزی و تعهد به تربیت و ارزشهای فرهنگی و دینی را هدفگذاری کرده است.»
بیان این سخنان نیازمند پشتوانه تحقیقی است. اگر ممکن است برای ما که در ایران هستیم و آموزش عمومی کشور را یکی از پرمسالهترین موضوعات جامعه میدانیم، یک نقد مکتوب و دقیق از سند ۲۰۳۰ به علاوه مستندات ادعای فوق را منتشر کنید. البته نقدی علمی و چارچوبدار که همراه با کلیگویی نباشد. همچنین گزارشی دقیق از دستاوردهای آموزشی ادعایی مبتنی بر سند تحول بنیادین آموزش و پرورش ایران
ارایه کنید.
باید صریح گفت؛ آنان که امروز در خیابان معترضند و با تعبیر رسمی اغتشاشگر معرفی میشوند، برخلاف نسل قبل، نه تنها خودشان، بلکه پدر و مادرشان نیز در همین نظام آموزش دیدهاند. شما که این همه روی خانواده انگشت میگذارید، توجه باید کنید که اتفاقا نظام آموزشی ایران خانواده را تخریب کرده است. نوشتن برنامه راهبردی و ردیف کردن کلمات و جملات زیبا، هیچ مشکلی از آموزش را حل نمیکند.
اگر حل میکرد، الان باید بهترین جامعه را میداشتیم، چون به اندازه کافی سندهای زیبا و با جملات زیباتر داریم، خروجی این نظام آموزشی، همین است که میبینیم. شاید بتوان گفت جوهره نظام آموزشی کشور، دیندار کردن جوانان است. در مقابل، قطعا میتوان گفت، کمترین موفقیت نظام آموزشی در همین حوزه است، بالاتر از این ادعا هم وجود دارد، نه فقط موفقیت نداشته که شکست فاحشی در دیندار کردن جوانان داشته است. چرا؟ یک بخش آن به حوزه عمومی جامعه و سیاست برمیگردد که محل بحث کنونی نیست، ولی یکی از علل اصلی دور شدن جوانان از دینداری، نظام و سیاستهای آموزشی است.
رویکرد دیندار کردن مردم بر اساس آموزش سادهلوحانه است. ریاضیات و فیزیک و فلسفه و علوم اجتماعی را باید آموزش داد، ولی آموزش، راه اصلی دینداری نیست. این به معنای نفی آموزش دین نیست، بلکه فرعی بودن آن است. اثبات این ادعا چندان
سخت نیست.
ما برای آنکه به کسی ریاضی آموزش دهیم، نیازی نداریم که او به ریاضیات اعتقاد قبلی و قلبی داشته باشد. از کسی که وارد کلاس ریاضی میشود، نمیپرسند که به ریاضیات عقیده دارد یا خیر؟ ولی آیا تا به حال دیدهاید که کسی را برای آموزش به حوزه علمیه راه دهند که مسلمان نیست یا اعتقادی به خدا و پیامبر و شرعیات و... نداشته باشد. لازمه یادگیری فقه این است که خیلی از چیزهای دیگر را پیشتر قبول داشته باشید و الا چه اهمیتی دارد که کیفیت نماز خواندن را یاد بگیرید. پس آموزش دینداری تا هنگامی که مبتنی بر محفوظات و موجه کردن اعتقادات باشد، مشکلی را حل نمیکند. مثل آن است که یک مسیحی یا بودایی مطالب کلاسهای دینی ما را یاد بگیرد و با نمره ۲۰ قبول شود. آیا او دیندار و مسلمان خواهد شد؟
این نوع آموزش هیچ دردی را از دانشآموز حل نمیکند، جز اینکه او را خستهتر و منزجرتر میکند. آموزش واقعی دینداری در متن جامعه دیندار و با رضا و رغبت فرد معنا دارد. نظام آموزشی ایران نه فقط در این هدف که در سایر هدفهای خود نیز با شکست مواجه شده است. حتی اگر در جایی هم موفق شده و نخبگانی را آموزش داده؛ قادر به حفظ آنان نبوده و مفت و مجانی آنان را به سرزمینی صادر کرده که دشمن خود معرفی میکند.
ای کاش آقای رییسی دستور میداد که نتایج گزارش رسمی فرهنگستان علوم را در اختیارشان میگذاشتند تا نتایج تاسفبار آزمونهای بینالمللی دانشآموزان ایرانی را بدانند. ۳۲ درصدشان زیر شاخص فقر آموزشی است، این رقم در سطح بینالمللی فقط ۸ درصد است. در این باره ۵۰ کشور از ۵۸ کشور وضعشان بهتر از ماست. رتبه ایران در شاخص جهانی دانش، پایین است و در حال پایین رفتن نیز هست. سهم آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی و نیز بودجه دولت بسیار کمتر از میانگین جهانی است.
اینها موارد قابل سنجش است؟ اگر به امور کیفی و مشکلات آموزگاران و رفتارهای دانشآموزان پرداخته شود، وضعیت ناامیدکنندهتر هم خواهد شد.
امیدواریم سخنرانیهای مسوولان مستند به شواهد و آمار و منطقی و مستدل باشد.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 خواستههای مردم و احساس آرامش
✍️جلال جلالیزاده
امنیت و احساس آرامش نشانه یک جامعه اسلامی و توسعه یافته است. از این جهت دولتها باید به این دو موضوع توجه فراوانی مبذول دارند. دولت درشرایط فعلی باید با استفاده از نظرکارشناسان و افراد خبره و متخصص، مواضع مختلف شهروندان را در موضوعات گوناگون بررسی و شناسایی کنند و از دیدگاههای مختلف رضایت مردم را مورد بررسی قراردهند و از مسیرهای مختلف به امنیت و آرامش نگریسته و ساحتهای مختلف امنیت و آرامش را در جامعه پیادهسازی کنند. امنیت روانی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به هرجهت با همکاری و یگانگی مردم و دولت به وجود میآید. البته ایجاد امنیت و احساس آرامش همه جانبه وظیفه دولتهاست و زمانی که شهروندان در جامعه حاضر میشوند در این معناست که وظیفه حفظ امنیت و آرامش آنها با دولت است و دولت هم با توجه به میثاقی مانند قانون اساسی و سایر میثاقهای اخلاقی بین خود و مردم وظیفه دارد آرامش را در جامعه ایجاد کند. دولت ها لازم است مطالبات مردم را بررسی کرده و با تامین مطالبات مردم رضایت آنها را تامین کنند و با این روش به افزایش حس آرامش در جامعه کمک کند و قطعا با برآورده کردن خواستههای مردم دیگر هیچ بهانه و عذری برای شهروندان باقی نمیماند. زمانی که نهادهای مختلف و حتی شهروندان مطالبات خود را مورد پیگیری قرار میدهند و دولت نیز در ارتباط با تامین آن مطالبات گام برمیدارد، دیگر از نظر سیاسی و از نظر منطقی آن گروه و شهروندان به بهانه گیری نخواهند پرداخت. اکنون نیز شاهد برخی مشکلات در جامعه هستیم که دولت نمیتواند با در نظر نگرفتن آنها تنها اعلام کند که حق اعتراض وجود دارد بلکه باید به مطالبات مردم پاسخ داده شود حتی اگر آن مطالبات عملیاتی نباشد، دولت میتواند در ارتباط با آن با مردم وارد چانهزنی شود. سه قوه میتوانند تلاش کنند احساس آرامش که از جمله نیازهای توسعه هر جامعهای است در جامعه تشدید شود. از این منظر جا دارد از حوادث گذشته استفاده شود و مطالبات قانونی مردم مورد بررسی قرار گیرد و آنچه حق مردم است و آن حقوق نیز مطابق اصول اسلامی و قانون اساسی است از طرف دولت محقق شود و با تحقق این دسته از مطالبات، آرامش بیشتری در جامعه مستولی خواهد شد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 آب هیرمند در مقابل به رسمیت شناختن طالبان
✍️ نادر کریمیجونی
از آخرین باری که حاکمان طالبان در افغانستان وعده روان شدن آب هیرمند به سوی ایران را دادند حدود ۴۰ روز میگذرد. در آن هنگام اختر محمد نصرت سخنگوی وزارت انرژی و آب افغانستان تصریح کرده بود که مطابق توافق ۱۳۵۱، در حالت عادی ایران ۲۲ مترمکعب در ثانیه از سد کمالخان و رود هیرمند حقآبه دارد و ما به عنوان حسن همجواری ۴ مترمکعب به این میزان اضافه کردیم که در موقع خشکسالی این حقآبه کاهش خواهد یافت. پیش از آن بارها مقامات مختلف جمهوری اسلامی ایران از جمله مقامات وزارت امور خارجه، وزارت نیرو، سازمان حفاظت محیطزیست و نماینده ویژه رییسجمهوری در امور افغانستان درباره پرداخت حقآبه ایران از رود هیرمند موضعگیری کرده بودند. آن مقامات همگی در اینباره که آب یادشده به زودی به سوی ایران روان میشود و حقآبه دریاچه هامون پرداخت خواهد شد ابراز خوشبینی کرده بودند. این خوشبینی در حالی ابراز میشد که در دورههای گذشته و حکومتهای پیش از طالبان در افغانستان، هیچوقت حقآبه ایران از آب هیرمند داده نشده بود و حتی آخرین رییسجمهوری افغانستان، محمد اشرف غنی، تعهد واریز ۲۵ درصد از آب هیرمند به سوی ایران را زیر پا گذاشت و گستاخانه تقاضا کرد که ایران در قبال دریافت آب از هیرمند باید به افغانستان نفت رایگان بدهد.
اما در دوره جدید حکومت در افغانستان، حاکمان جدید هم دست از اخاذی برای دادن حقآبه ایران برنداشتهاند. با آنکه مقامات طالبان به مشروعیت حقآبه ایران اذعان دارند و تصریح میکنند که دستکم ۸۰۰ تا ۸۵۰ میلیون مترمکعب آب در سال باید به ایران داده شود اما از ابتدای به قدرت رسیدن این گروه در افغانستان، کمتر یا حدود ۸ میلیون مترمکعب آب، یعنی فقط حدود یک درصد از سهم ایران، به کشورمان واریز شده است. جالب است که همین آب واریزشده به خاطر وظیفهشناسی طرف افغانستانی و حاکمان طالبان نبوده است بلکه در آن سوی مرزها سیلهایی رخ داده که ناگزیر، آب به این سوی مرزها آمده و با توجه به رفتار مقامات طالبان، دور از ذهن نیست که اگر طالبان میتوانست از ورود همین سیلاب به ایران هم جلوگیری میکرد. با این حال طالبان همواره ادعا میکند که اجازه نمیدهد حتی یک قطره از آب هیرمند وارد شورهزار شود. علاوه بر این آنطور که اختر محمد نصرت، سخنگوی وزارت آب و انرژی افغانستان به خبرنگاران گفته بود، قرار بود ۲۲ مترمکعب در ثانیه آب از افغانستان وارد ایران شود. طالبانها، سخاوت به خرج دادند و به این ۲۲ مترمکعب، ۴ مترمکعب دیگر هم به خاطر حسن همجواری افزودند و به این ترتیب قرار شد تا ۲۶ مترمکعب در ثانیه، آب از بند کمالخان وارد ایران شود و در مسیرش شهروندان افغانستانی ساکن استان نیمروز را هم سیراب کند. اگرچه برخی مقامات دولتی ایران از ورود محدود آب به منطقه سیستان خبر میدهند و میگویند که طالبان به بخشی از تعهدات خویش عمل کرده است، اما ناظران مستقل و نمایندگان استان سیستان و بلوچستان در مجلس شورای اسلامی به صراحت میگویند که طالبان هیچگاه به طور ارادی، آب به سوی ایران روانه نکرده و سازه منحرفکننده آب در بند کمالخان همچنان وجود دارد و به کار خود ادامه میدهد. قرائن متعددی وجود دارد که نشان میدهد بهرغم لفاظیها و وعدههای داده شده از سوی مقامات طالبان، این گروه تمایل و ارادهای برای پرداخت حقآبه ایران ندارد. از جمله این قرائن حفظ سازه انحرافهنده آب بر روی بند کمالخان است چنانکه پس از به قدرت رسیدن طالبان، اگرچه این گروه وعده داد که آب را بهطور کامل به سوی ایران روان و ولایت نیمروز کشور خود را هم سیراب خواهد کرد ولی بعدا نه فقط آن سازه انحرافدهنده حفظ شد بلکه آب هماکنون نیز به سوی شورهزار گودزره جریان دارد.گمان میرود که طالبان انتظار دارد در ازای دادن آب به ایران، حکومتش از سوی تهران به رسمیت شناخته شود و چون مقامات جمهوری اسلامی ایران برنامهای برای به رسمیت شناختن حکومت این گروه ندارند عملا چشماندازی برای ورود آب هیرمند به ایران وجود ندارد. در این صورت ممکن است در مواقعی و بر اثر یک رخداد- مانند سیل- و یا یک تغییر موضع مقامات محلی مقداری محدود، آب وارد ایران شود، اما این ورود آب را نباید عمل به تعهد از سوی طالبان حساب کرد چراکه این گروه در بیش از یک سال گذشته، رفتاری که منطبق بر اصول بینالمللی و رعایت تعهدات باشد، انجام نداده است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 نقش اعتماد بر رشد اقتصادی
✍️ سید جواد جمالی
سرمایه فیزیکی، مالی و انسانی سه مولفه تاثیرگذار برای تحقق رشد اقتصادی محسوب میشوند. اکثر قریب به اتفاق دانشمندان و محققان اقتصادی اذعان دارند، در صورت نبود سرمایه اجتماعی امکان جذب و تجمیع سرمایههای فیزیکی، مادی و انسانی بعید به نظر میرسد.
مهمترین مشخصه سرمایه اجتماعی «اعتماد» است. سرمایه اجتماعی ظرفیتی است که از رواج اعتماد در بین اعضای یک جامعه پدیدار میشود. اعتماد همچون نخ تسبیحی اجزای یک جامعه را در کنار یکدیگر قرار میدهد. عنصر اعتماد موجب خلق حس اشتراک، جمعیپذیری و احساس تعلق خاطر به یکدیگر میشود. بالا بودن میزان اعتماد در یک جامعه باعث رشد فضایلی مانند وفاداری، ایثار و گذشت، همیاری و کمک، صداقت و درستکاری میشود. بهعنوان نمونه درصورتیکه خودروی فردی دچار مشکل فنی شود و نیاز به کمک داشته باشد، در شرایطی که سطح اعتماد در جامعه پایین باشد، سایر افراد جامعه بهدلیل نبودن اعتماد و ترس از مورد سوءاستفاده قرار گرفتن از کمک کردن امتناع میورزند. موقعیتی را تصور کنید که در آن فردی بهدلیل مشکل مالی پیشآمده مجبور به قرض گرفتن از سایر افراد جامعه میشود. حال اگر این اتفاق در یک محیط با سطح اعتماد پایین رخ دهد، افراد از قرض دادن نسبت به یکدیگر که نوعی فداکاری است، خودداری میکنند.
اکنون محیط اقتصادی با سطح اعتماد بالا را در نظر بگیرید، در این بستر فارغ از قواعد و مقررات رسمی، فعالان اقتصادی با یکدیگر همکاری و تعامل میکنند. نسبت به قیمت و کیفیت محصول خریداریشده از یکدیگر تردید ندارند و میتوانند به راحتی از یکدیگر استقراض کنند. در شرایط بد اقتصادی، مراعات حال یکدیگر را میکنند و از مساعدت و همکاری با یکدیگر استقبال میکنند.
در خلال بحران نفتی در اوایل دهه۱۹۷۰ دو تولیدکننده خودرو در دو سوی مختلف از جهان؛ یعنی مزدا و دایملربنز هر دو با کاهش فروش و چشمانداز ورشکستگی مواجه شدند. در هر دو مورد ائتلافی از شرکتهایی که بهطور سنتی طرف تجاری این بنگاهها به حساب میآمدند، به رهبری بانکهای بزرگ آنها را نجات دادند. تراست سومیتومو درباره مزدا و دویچه بانک درباره دایملر با وام دادن اعتبارات لازم و با شرایط مناسب؛ در هر دو مورد سوددهی آنی بانکها برای بقای خودروسازان قربانی شد؛ اما این استراتژی بلندمدت را در خود داشت.
آلمان و ژاپن دو مصداق خوب برای جوامع با سطح بالای اعتماد هستند. در محیطهای کاری آلمان و ژاپن یک اعتماد دوطرفه و متقابل بین کارفرما و کارگر وجود دارد. یک مدیر آلمانی و ژاپنی همگام با کارگران در محیط کار حاضر میشوند. مدیر نقش یک پدر دلسوز را ایفا میکند و به کارمندان خود رسیدگی میکند. همین امر اعتماد کارگران را به مدیران بالا میبرد. بنابراین آنها با میزان بالایی از وفاداری، ایثار و درستکاری وظایف محولشده را انجام میدهند. در ژاپن و آلمان رابطه بین مدیر و کارگرها مانند خیابان دوطرفه است. از این رو به ندرت یک کارگر محیط کار خود را تغییر میدهد و تقریبا بهصورت نانوشته، مادامالعمر در یک مکان ثابت به کارخود ادامه میدهد. همچنین عامل اعتماد باعث شده است میزان اخراج کارگران در این دو کشور پایین باشد. همچنین تعداد اعتصابات در این کشورها پایین و سطح خلاقیت و بهرهوری بالاست. تا حدی شرایط متفاوت از آلمان و ژاپن را میتوان در فرانسه و جنوب ایتالیا ملاحظه کرد. در این دو منطقه بهدلیل پایین بودن اعتماد نسبت به ژاپن و آلمان، روابط بین کارگران و مدیر، سلسلهمراتبی، فاقد انعطاف و کمتر خلاقانه است.
حال مرتبهای بالاتر از اعتماد، اعتماد بین افراد جامعه و دولت است. در کتاب «در جستوجوی ۶هزار روز گمشده»، نویسنده اشاره میکند، در جریان سونامی سال۲۰۱۱ در ژاپن بودم شایعهای قوی توسط رسانهها منعکس شده بود که تشعشعات اتمی، آب آشامیدنی را آلوده کرده است و من نگران نوشیدن آب بودم. از برخی ژاپنیها پرسیدم در این وضعیت چه کار میکنید و آنها پاسخ دادند تا دولت اعلام خطر نکرده آب میخوریم. این مرتبه از اعتماد به دولت از آنجا نشأت میگیرد که دولت ژاپن در مصائب و مشکلات در کنار مردم بوده و آنها را تنها نگذاشته است. بهعنوان نمونه در بحران کرونا دولت یوشیهیده با شعار «کار برای مردم» توسط مردم انتخاب شد و سپس در دوران کرونا از بیماران، آسیبدیدگان و حتی اصناف حمایت کافی کرد.
اما آنچه بیشتر حائز اهمیت است، رابطه بین دولتها و فعالان اقتصادی است. دولتهای آلمان و ژاپن همواره بسترهای لازم را برای رشد بخش خصوصی فراهم کردهاند. از سوی دیگر بخش خصوصی در کنار تلاش برای کسب سود بیشتر به دنبال خلق حس غرور و ایجاد هویت ملی برای جامعه است. برای ژاپنیها تویوتا، سونی، هوندا، میتسوبیشی و... برای آلمانیها دایملر، زیمنس، بوش، داروسازی بایر و... حکم بخشی از هویت ملی آنها را دارد. طی دههها دولتهای ژاپن و آلمان بخش خصوصی خود را همراهی کردهاند و هرگز آن را رقیب جدی برای خود نپنداشتهاند. در جهت مخالف در چین همواره این نگرانی وجود دارد که بخش خصوصی در صورت بزرگ شدن مورد تعرض دولت قرار گیرد. همچنین دولت نیز بخش خصوصی بزرگمقیاس را رقیب جدی برای خود تصور میکند و چندان از آن استقبال نمیکند. به همین خاطر و بهدلیل اعتماد پایین بخش خصوصی به حزب کمونیست چین، بنگاههای خصوصی بزرگمقیاس با نامهای پرآوازه در سطح بینالمللی در چین (همانند آنچه در ژاپن و آلمان وجود دارد) شکل نگرفته است و بسیاری معتقدند که همین ظن دولت در نهایت رشد اقتصادی چین را میخواباند.
در ایران نیز اغلب بنگاههای اقتصادی بزرگمقیاس دولتی یا شبهدولتی هستند و بخش خصوصی نتوانسته است همگام با بخش دولتی رشد و نمو داشته باشد. یکی از عوامل نبود بنگاههای خصوصی بزرگمقیاس نیز نازل بودن متغیر اعتماد در اقتصاد است. در عین حال که یکی از عوامل پایین بودن بهرهوری در اقتصاد ایران، پایین بودن اعتماد، بین کارگر و کارفرماست.
سخن آخر اینکه اعتماد کالایی بس گرانبها است که در صورت مستهلک شدن و از بین رفتن، مدت زمان بسیار طولانی لازم است تا ترمیم و بازسازی شود. به گفته فوکویاما، سطح اعتماد موجود در جامعه عامل تعیینکننده برای رشد و پیشرفت اقتصاد محسوب میشود.
مطالب مرتبط