🔻روزنامه تعادل
📍 مشکل جای دیگری است!
✍️ حسین حقگو
در این روزهای داغ التهابات سیاسی، شاید کمتر علاقهای به موضوعات و وقایع اقتصادی در مخاطبان رسانهای وجود داشته باشد. بخشی از این بیعلاقگی به نظر به واسطه تکراری بودن و «چیزی ناگفته نمانده» در این حوزه است. در طول این سالها، از مسائل و مشکلات اقتصادی و راهکارهای علمی و عاقلانه برای خروج از این چالشها بسیار گفته و نوشته شده و متاسفانه کمتر شنیده و خوانده شده است.
یکی از این موارد که سرتیتر خبرهای اقتصادی این روزهاست، خبر استیضاح وزیر صمت است. استیضاحی که دو ماه قبل نیز مطرح و با وساطت رییس مجلس موقتا کنارگذاشته شد. شرط این تعلیق البته تفکیک وزارت صمت و ایجاد وزارت بازرگانی بود.
در هر دو مورد یعنی تغییر وزیر و تفکیک وزارتخانه در طول ماههای گذشته بسیار گفته شده است. خلاصه کلام اکثر قریب به اتفاق کارشناسان و فعالان اقتصادی و صنعتی و تشکلهای ذیربط آنها این بوده که نه تغییر یک فرد و نه تفکیک یا ادغام یک وزارتخانه در شرایط فقدان راهبرد و سیاست صنعتی مشخص، راه به جایی نمیبرد و صرفا بحرانهای این حوزه کلیدی اقتصاد را عمیقتر و به تعویق میاندازد.
بارها عنوان شده است تا تکلیف الگوی توسعه صنعتی کشور و الزامات آن مشخص و مصوب نشود، رفت و آمد افراد یا تغییرات اداری و سازمانی و... تاثیری در بهبود رشد و توسعه صنعتی و رقابتی شدن این حوزه و بهبود وضعیت بنگاههای صنعتی اسیر هزار و یک مشکل نمیگذارد.
شاهد مثال اینکه درست در روزهایی که بحث استیضاح وزیر صمت و تغییر ساختار این وزارتخانه مطرح است، در خبرها میخوانیم که تعداد کالاهای ممنوعالورود از ۱۵۵۰ قلم به ۲۱۵۰ قلم افزایش مییابد. به عبارتی حدود ۶۰۰ قلم کالا در فهرست سیاه واردات قرار میگیرد. علت این امر چنانکه همواره عنوان شده «حمایت از تولیدات داخلی» است و «ممانعت از خروج ارز» و...
این اما اسم رمزی است برای راهبرد غلط اقتصادی و صنعتی «جایگزینی واردات» یا «خودکفایی» که در طی چند دهه غلبه این الگو و مدل، نتیجهای جز تضعیف شدید و بعضا نابودی بخشهایی از تولید و صنعت و کوچک ماندن بنگاههای تولیدی، نزول خلاقیت و ابتکار و فناوری، افزایش قاچاق و دامنگیر شدن فساد و تباهی عاید این سرزمین و مردم نداشته است. عملکرد کشورهای موفق در توسعه صنعتی به وضوح نشان داده که تنها راه برای توسعه صنعتی و بزرگ شدن اقتصاد و صنعت و سرفرازی ملی الگوی «مشارکت در زنجیره ارزش و تولید جهانی» با اتکا به صادرات کالاهای باکیفیت و رقابتی است. این الگو اما الگویی نیست که در قالب یک وزارتخانه و یک وزیر تعریف شود بلکه در عرصه ملی و تغییر نگرش حاکمیتی امکان تحقق دارد. چرا که راهبرد یا استراتژی توسعه صنعتی، استراتژی کل اقتصاد است و نه استراتژی وزارت صنعت، معدن و تجارت. بر همین اساس تحقق الگوی «مشارکت در زنجیره ارزش و تولید جهانی» نیازمند مواردی همچون: تضمین حقوق مالکیت و احترام به حقوق فردی و شهروندی، سیاست خارجی برونگرایانه و تعاملی با جهان، سیاستهای ثباتساز اقتصادی (نرخ ارز، نرخ بهره، نرخ تعرفه، بودجه سالانه، و...) محیط کسب و کار (قوانین و مقررات، مجوزها و ...) تامین اجتماعی قدرتمند و نظام تامین مالی کارآمد و... است.
بر این اساس نمایندگان مجلس و سایر قوای حاکمیتی اگر به راستی دغدغه توسعه صنعتی و بهبود وضعیت بنگاههای اقتصادی و صنعتی را دارند، بهتر است به جای تمرکز بر آخرین حلقههای این زنجیره (وزیر و وزارتخانه صنعت، معدن و تجارت) که راحتترین بخش کار است، تمرکز خود را بر ضرورت تدوین راهبرد و سیاست توسعه صنعتی بگذارند و نشان بدهند که قصد باز کردن آن گرههای بزرگتر و رفع آن موانع سخت و تاریخی را دارند. ضرورت این تغییر نگرش و نگاه عمیقتر به مسائل و مشکلات محدود به صنعت و اقتصاد نیست و همه عرصههای زندگی انسان ایرانی را دربرمیگیرد و نیازمند تجدید نظر اساسی نظام حکمرانی در همه این عرصههاست.
🔻روزنامه کیهان
📍 پریشانحالی غرب و فلاکت اپوزیسیون ایرانی
✍️ محمد ایمانی
آمریکا، برخی دولتهای اروپایی و رژیم صهیونیستی، مدتهاست بیآنکه اختیارش را داشته باشند، با یکدیگر در زمینه نمایش بدحالی و بحرانزدگی مسابقه گذاشتهاند. طبیعی است که این پریشان حالی، از پدر و مادر غربی به فرزندان آنها (اپوزیسیون غربگرای ایرانی) منتقل شود. هرقدر که غرب بیشتر در بحران دستوپا میزند، سرشکستگی اپوزیسیون هم شدت میگیرد.
۱) در آمریکای مدعی «قرن جدید»، دیوانه ششدانگی به نام ترامپ توانست با رودست زدن به دموکراتها، سر کار بیاید و ایالاتمتحده را گرفتار دوقطبی کند. کار به جایی رسید که صفحات پرزیدنت ترامپ را در شبکههای اجتماعی بستند و او را تحت تعقیب قرار دادند تا نتواند دوباره برگردد. اما بعد از او، پیرمردی دچار زوال عقل سر کار آمده که قادر مدیریت بحران در دوران قدرت گرفتن رقبای جهانی نیست. او غیر از زوال عقل، میراثدار شکستهای پنج دولت است که بدهی ۳۱ هزار میلیارد دلاری را برجا گذاشتهاند. در همین حال به تصریح کسانی مانند جوزپ بورل، روند انتقال محور قدرت جهانی از غرب به شرق، سرعت گرفته است. تصورش را بکنید که فرد گیج و منگی مثل بایدن، به جای آمریکا، رئیسجمهور ایران، روسیه، چین و یا کشور شرقی دیگری بود: با افراد خیالی دست میداد، یادش میرفت کجاست و چگونه باید از پشت تریبون پایین بیاید و به کجا برود. پروپاگاندای غربی قطعا از چنین زمامداری، تصویر یک دلقک را میساخت و هو میکرد!
۲) در رژیم امنیتی و پادگانی اسرائیل، پارلمان و دولت در اثر تشدید بحران و اختلافات، ظرف چهار سال، پنجبار منحل شده است. «یوال دیسکن» رئیس اسبق شاباک (سرویس امنیت داخلی اسرائیل) به تازگی در روزنامه «یدیعوت آحارونوت» هشدار داد: «اسرائیل در آستانه جنگ داخلی و لبه پرتگاه قرار دارد. اسرائیل در ۳ مرحله با خطر موجودیتی مواجه بوده؛ اول و دوم طی سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۷۳ بود. اما سومین خطر، با دو خطر قبلی (جنگ با ارتشهای عربی) کاملا متفاوت است؛ خطر تجزیه و فروپاشی و نهایتا جنگ داخلی شدید. من هرگز به اندازه امروز نگران نبودهام، چرا که اختلافات در دو دهه اخیر، متفاوت از قبل بوده و به سمت تنفر و انزجار پیش رفته و برخی شخصیتها که دارای منافع شخصی هستند، آن را شعلهور کردند. نتانیاهو، رئیس اپوزیسیون دولت، خطری برای آینده اسرائیل است. او فقط بهدنبال تعمیق منازعات میان اسرائیلیهاست. این موج تنفر، بازی خطرناکی را آغاز کرده و دیگر کسی، تحمل دیگری را ندارد؛ چه در میان راستگرایان و چپگرایان، عربها و یهودیان، اشکنازیها و شرقیها، و مذهبیها و سکولارها». در حالی که کمتر از ده روز به انتخابات پارلمانی مانده، یائیر لاپید نخستوزیر هم به روزنامه یدیعوت آحارونوت گفت: «نگرانم حزب لیکود در صورت شکست نتانیاهو در انتخابات، نتایج را نپذیرد و در آن تشکیک کند. همچنین ایتمار بنغفیر، فرد خطرناکی است که رهبری گروههای شبهنظامی را برعهده دارد و نظامیان ارتش را مورد حمله قرار میدهند». دو ماه قبل روزنامه تایمز اسرائیل نوشت: «شاباک هشدار داده و نگران است که بهدنبال
بالا گرفتن مجادلات، شهروندان نیز مرتکب خشونت شده و آشوب برپا کنند».
۳) کشورهای اروپایی در مقیاسهای دیگری، قربانی مطامع آمریکا شدهاند. اوکراین رسماُ قربانی شد اما به بیان روزنامه گلوبال تایمز، «اوکراین از نگاه آمریکا، فقط گوشت دم توپ است، نه بیشتر و نمیتواند با همه خسارتهایی که متحمل شده، عضو ناتو شود». اما اوکراین و عربستان، تنها «گاوهای شیرده» و قربانی آمریکا نبودند. بلکه دولتهای اروپایی بسیاری هم گرفتار زیادهطلبی کاخ سفید شدند؛ چنانکه در کاریکاتور یکی از نشریات فرانسوی، به شکل «گوسفندانی سوار بر قایق، در وسط دریا» تصویر شدهاند که آمریکا بهدنبال خود میکشد. در حالی که ظرف چند ماه اخیر، چندین دولت اروپایی سقوط کردهاند، روزنامه نیویورکتایمز مینویسد: «بحران اقتصادی و تورم، در حال بلعیدن رهبران اروپایی است». از کشورهای فقیر اروپای شرقی گرفته تا آلمان و فرانسه و اتریش و ایتالیا و سوئد و انگلیس و اسپانیا، مدتهاست دستخوش آشوب و اعتراضات و اعتصابات و البته سرکوبگری پلیس هستند. افزایش بیسابقه قیمتها، قبوض سنگین برق و گاز و آب، تعطیلی نانواییها و پمپ بنزینها و درماندگی شهروندان، بیثباتی سیاسی را در پی داشت. با این وجود، ماکرون رئیسجمهور فرانسه دیروز گفت: «آمریکا، گاز را ۳ تا ۴ برابر گرانتر به اروپا میفروشد».
۴) در انگلیس، پس از استعفای اجباری بوریس جانسون، دولت لیز تراس هم در اثر شدت بحران اقتصادی، بیش از ۴۴ روز دوام نیاورد و این، غیر از ماجرای عجیب مرگ ملکه و تاجگذاری شاه جدید بود. تصور کنید ملکه الیزابت، به جای بریتانیای صغیر، در چین و یا روسیه، به مدت هفتاد سال سلطنت میکرد؛ امپراتوری رسانهای غرب، چه قشقرقی برپا میکرد و چه آبرویی از آن کشور میبرد که در قرن ۲۰ و ۲۱، سلطنت را با همه خرافاتش حفظ کرده است. با اینکه مردم انگلیس در بحران اقتصادی دستوپا میزدند، نظام سلطنتی برای دفن ملکه و تاجگذاری چارلز سوم، ۶ میلیارد پوند هزینه روی دست شهروندان گذاشت!
۵) آمریکا، به اروپا رحم نکرد و هر دو، به اوکراین. بنابراین، چرا باید ملت ایران را که رقیب جدی تمدنی میشمارند، محترم بشمارند؟! و اگر همهچیز ملت ایران را تحریم میکنند، چرا باید اپوزیسیون ایرانی را فربه نمایند؟! جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اروپا، هفته گذشته با ادبیاتی نفرتانگیز گفت «اروپا مثل باغ، و اغلب دنیا، مانند جنگل است. باغبانها باید از باغ محافظت کنند. جنگل، ظرفیت قوی برای رشد دارد و دیوارها به اندازه کافی برای محافظت از باغ بلند نیستند. باغبانها باید به سراغ جنگل بروند». گروههای شبهاپوزیسیون، چرا نهتنها هیچ اعتراضی به این رویکرد مستکبرانه نمیکنند، بلکه زیر پرچم اروپاییها رفته و سوگند خوردهاند که سرباز همین دولتها باشند؟
۶) فلاکت از سر و کول اپوزیسیون شبهایرانی بالا میرود. هفته قبل وقتی یک خبرنگار ایتالیایی شایعه کرد که فیفا، حذف تیم ایران از
جام جهانی را بررسی میکند و مطبوعات انگلیس هم به آن ضریب دادند، اپوزیسیون در حد ذوقمرگی از شایعه استقبال کرد؛ بلکه حتی برخی از آنها پیشاپیش، خواستار تحریم تیم ایران شده بودند! ایتالیاییها چون با حذف ایران احتمال میدادند به جام جهانی راه پیدا کنند، شایعه را ساختند. انگلیسیها نیز، همگروه ایرانند و میخواستند جنگ اعصاب علیه تیم ما راه بیندازند. اما دلقکهای اپوزیسیون چه مرضی داشتند که خواستار حذف تیم ملی ایران شدند؟! به فرض که فقط با جمهوری اسلامی دشمنی داشتند؛ چرا باید از فشار خارجی علیه ایران- ولو در زمینه ورزش و جامجهانی- هیجانزده میشدند؟ برخی از این فسیلها، خرداد ۱۳۷۷ نیز هنگام مسابقه حیثیتی در مقابل با آمریکا، تیم ایران را هو کردند! و همین جریان وطنفروش، از سیزده سال قبل، گرای تحریمهای «فلجکننده» و «فشار حداکثری» علیه ملت ایران را به آمریکا و اروپا دادند.
۷) «گُرز باید خورند پهلوانش باشد». اپوزیسیون غربگرا ماموریت داشت به کمک پروپاگاندای رسانهای، چیزی شبیه جنبش در ایران راه بیندازد. اما وقتی با بیمحلی مطلق مردم ایران (مگر چند دهم درصد) روبهرو شد، کاریکاتوری از آن را (با به خدمت گرفتن اتباع اوکراینی، آقریقایی و برخی شهروندان فقیر اروپایی) در برلین به نمایش گذاشت! پایتخت آلمان، در حالی که ظرف چند هفته اخیر، دستخوش اعتراضات گسترده اقتصادی است، پریروز شاهد تجمعی با ترکیب گروهکهای تروریست، تجزیهطلب، همجنسبازان، و البته اتباع آفریقایی، اوکراینی و برخی افراد فقیر بود که با وعده ارائه غذا و محل اقامت و پرداخت پول، به محل تجمع آورده شده بودند. همه نوع فرقهای در این سیرک حاضر شدند، به جز ۰۰۰/۱۸۰/۱ شهروند ایرانی مقیم اروپا (از مجموع یک میلیون و دویست هزار نفر) که چنان نمایشی را در شأن خود نیافتند. نکته قابل تامل، حمل هفت- هشت مدل پرچم از سوی گروههای تجزیهطلب بود که نشان میداد آرزوی بانیان نمایش، تجزیه و تضعیف ایران است و نه اقتدار آن. آیا مسخرهتر از این میشد واقعیت اپوزیسیون ایرانی را بازنمایی کرد؟ جمهوری اسلامی چقدر باید هزینه میکرد تا این حقیقت را بازنمایی کند؟
۸) شاید واضحتر و وقیحتر از کانال حزب اتحاد ملت، نمیشد درباره واقعیت اغتشاشافکنی در ایران توضیح داد: «دولتهای اوباما و بایدن، از آشوب در ایران حمایت کردند تا ایران را از طریق فشار حداکثری مجبور به مذاکره کنند». آمریکا، که دشمن و تکلیفش روشن است. اما چرا برخی مدعیان اصلاحطلبی، در هر پروژه آمریکایی- صهیونیستی آشوب، بازیگر ثابت بودهاند؟ چرا وزیر ارشاد و معاون وزیر ارشاد دولت اصلاحات، در لندن، اتاق فکر جنبش سبز و سپس شبکه اسرائیلی- سعودی «ایران اینترنشنال» را به کمک برخی روزنامهنگاران و سیاسیون فراری راهاندازی کردند؟ چرا این طیف، همواره ابزار دست دشمن و ایستگاه تقویت فشار او علیه ملت ایران بودهاند؟!
۹) علت را باید در پیشرفتهای ایران و شکست سیاستهای قبلی آمریکا و اسرائیل برای ویران کردن کشورمان جستوجو کرد. همان که ژنرال ارشد آمریکایی وسلی کلارک اذعان کرد: «راهبرد آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر این بود که هفت کشور را طی ۵ سال حذف کند؛ عراق، سوریه، لبنان، لیبی، سومالی، سودان و ایران. و تنها کشوری که توانست این نقشه را به هم بریزد ایران بود». دو دهه بعد، شبکه CBS NEWS گزارش داد: «ژنرال مکنزی، فرمانده پیشین سنتکام که حملات انبوه پهپادهای ایران را با چشمان خود دیده، میگوید با پهپادهای ارزانقیمتی مواجهیم که اگر با تعداد انبوه پرتاب و در ارتفاع پایین پرواز کنند، میتوانند بر سامانههای دفاعی ما غلبه کنند». مکنزی همچنین درباره حمله موشکی به پایگاه عینالاسد گفته بود: «هرگز پیش از این، چنین حملهای را ندیده و تجربه نکرده بودم. موشکهای دقیق آنها، به هرجا که بخواهند، اصابت میکنند. ایران ۳۰۰ موشک بالستیک دارد که بُرد برخی از آنها به وسط تلآویو میرسد».
۱۰) اگر رادیو فردا ارگان رسمی سازمان سیا، زمانی نهچندان دور، پیشرفتهای ایران را «فتوشاپ» مینامید، حالا ناچار است گزارش دهد: «اظهارات جیک سالیوان درباره احتمال کاربُرد پهپادهای ایرانی از سوی روسیه، بسیاری را متعجب ساخت. تعجب از این جهت که آیا پهپادهای ایران از نظر فناوری و عملکرد، آنقدر پیشرفتهاند که به چشم روسیه بیایند؟ ایران، یکی از متنوعترین مجموعههای تولید پهپاد را دارد. انواع و اقسام پهپادهای شناسایی، هجومی و انتحاری ایران، در میدانهای واقعی جنگ در سوریه، لبنان، فلسطین، عراق، یمن و کشورهایی فراتر از خاورمیانه مانند ونزوئلا و اتیوپی به کار رفتهاند. پهپادها حتی رکورد انهدام سامانه پاتریوت عربستان را دارند و اسرائیل هم آنها را بهعنوان یکی از تهدیدهای بسیار جدی تلقی میکند. ایران، آنها را به راحتی تمام تولید میکند و شماری از آنها مانند شاهد-۱۲۹، ابابیل-۵، مهاجر-۶، و شاهد-۱۳۶ توانستهاند ارزش نظامی خود را اثبات کنند».
🔻روزنامه ایران
📍 برهوت براندازی در برلین!
✍️ حسام الدین برومند
اول- دستگاه محاسباتی غرب در ۴۴ سال گذشته در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران دو راهبرد کلان را دنبال کرده است؛ یکی تغییر حکومت- بخوانید براندازی-
و دیگری تغییر رفتار و تضعیف ساختارهای نظام.
اوج این تقلاها و تلاشها برای به اصطلاح براندازی جمهوری اسلامی به فتنه سال ۸۸ بازمیگشت که استراتژیستهای برجسته مرکز سابان وابسته به اندیشکده امریکایی بروکینگز (اتاق فکر و مشاوره دموکراتها) همچون «کنت ام پولاک»، «مارتین ایندیک»، «دانیل ال بای من»، «سوزان مالونی»، «مایکلای اوهانلون»، «بوروس ریدل» و... در گزارشی ۱۶۰ صفحهای، آشکارا از خط تغییر حکومت در ایران از طریق کودتای مخملی گفتند. اما نکته درخور توجه این است که یکسال پس از فتنه امریکایی-صهیونیستی ۸۸ که خط براندازی نظام جمهوری اسلامی را با تمام توان دنبال میکرد؛ مرکز سابان در اواخر سال ۸۹ طی یک گزارش تحلیلی که در وب سایت مؤسسه بروکینگز منتشر شد به صراحت اعتراف کرد که؛ «وقوع براندازی در جمهوری اسلامی ایران غیرممکن است.» جالبتر اینکه «جرج سوروس» از طراحان مشهور انقلابهای مخملی اسفند سال ۱۳۸۹ در برابر فرید زکریا درشبکه تلویزیونی سی ان ان شرطبندی کرد که تا یک سال دیگر براندازی در جمهوری اسلامی محقق میشود که البته چیزی جز یک رؤیا و خواب آشفته نبود.
دوم- شنبه گذشته، سلطنتطلبها، تجزیهطلبها، منافقین، ضدانقلاب، اپوزیسیون، همجنسگراها تا پناهندگان اوکراینی پس از مدتها برنامهریزی سنگین کشورهای اروپایی و با تبلیغات سنگین و در یک تور تفریحی- گردشگری و با وعده وعیدهای رنگی و مختلف، در برلین تجمع کردند تا نمایش براندازی را رقم بزنند اما در پسِ این هیاهوها و سر و صداها مشخص شد که دیوار توهم در برلین فرو ریخته است. در این باره چند نکته قابل اعتناست:
۱- تجمع طیفی از ضدانقلاب و اپوزیسیون بیرونی در برلین در حالی انجام شد که همه شواهد و قرائن نشان میدهد اروپا پشت سر این موضوع بوده ولی با همه ِعده و عُده نتوانست تجمعی را ایجاد کند که صدای ایرانیها باشد و بیشتر صدای افرادی بوده که در یک نمایش شکست خورده مسائل نازل و زردی در سطح ولنگاری و برهنگی را دنبال کردند.
این اروپا در حالی به این خفت و خواری افتاده است که یک زمستان سخت در پیش دارد و از هم اکنون در بحران وحشتناک انرژی، دستها را بالا برده و به اما و اگرها روی آورده است. به عنوان نمونه، «بلومبرگ»، با اشاره به افزایش شدید قیمت انرژی در اروپا و کاهش شدید عرضه برق، نوشت که کشورهای اتحادیه اروپا تحت تأثیر بدترین تورم از دهه ۱۹۷۰ قرار خواهند گرفت.
آمارها و پیشبینی کارشناسان غربی، حکایت از آن دارد که خیابانهای اروپا طی هفتهها و ماههای آینده به صحنه اعتراضاتی تبدیل خواهد شد که بیش از پیش بحران انرژی و افزایش تورم و رکود اقتصادی را نشان خواهد داد. حالا این اروپا شده پشتوانه جماعت ضدانقلاب و اپوزیسیونی که خیلی زود طبل توخالی آن عیان شد.
۲- گونهشناسی جمعیت تجمع کننده در برلین نشان میدهد طیفی از بی خاصیتترین افراد یعنی از طرفداران همجنسگرایی، منافقین، تجزیهطلبها، سلطنتطلبان و آنارشیستها دور هم جمع شدهاند تا در رؤیای براندازی، صرفاً عقدهگشایی کنند و پرچمهایی با رنگ و نشانهای مختلف به دست بگیرند و در برهوت بی هویتی هیاهو به راه بیندازند که ما هم هستیم؛ همین!
۳- جماعتی و جمعیتی از ایران و آزادی در برلین دم زدهاند که ذرهای «استقلال ایران» را نشناختهاند و پنداشتهاند با خاستگاه بیرونی و با حمایت اروپای بحرانزده و ورشکسته میتوانند دست به تغییر بزنند، آن هم براندازی! جماعتی که با این اقدام نشان داد که هیچ چیز از خودش ندارد و حتی برای تغییر که قاعدتاً باید تغییری درونزا باشد، به قدرت خارجی روی آورده است تا مثلاً به سراب رژیم چنج برسد! بنابراین؛ برلین چیزی جز رسوایی بزرگ برای تجمع کنندگان نبود.
۴- مسأله اصلی این است که مواجهه غرب با ایران اسلامی به یک پیچ تاریخی رسیده و معادلات قدرتهای غربی را برهم زده است. اروپا در بحران انرژی و حکمرانی دست و پا میزند تا جایی که حتی «لیز تراس» در خانه شماره ۱۰ خیابان داونینگ در لندن به عنوان نخست وزیرانگلیس، تنها ۴۴ روز دوام آورد یا در فرانسه، کارگران توانستند کشور را به تعطیلی بکشانند. وضعیت امریکا هم به گونهای است که نمیتواند به داد اروپا برسد چون خودش به تعبیر کسانی مثل «هنری کیسینجر» در سراشیبی افول است.
یا به قول وب سایت امریکایی المانیتور، امریکا مانند یک ببر است که خوابیده و به خرناسهایش ادامه میدهد و بهتر است بیدار نشود چون وقتی به میدان میآید، گربهای بیش نیست!
این وضعیت امریکا و اروپاست، حالا با چه محاسبهای دست به تجمع برلین زدید؟! در برهوت و هپروت، چرتکه انداختهاید.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سازگاری، محصول تعادل سازش و مقاومت
✍️عباس عبدی
یکی از گزارههای نادرست که لقلقه زبان برخی افراد شده، منفی بودن تبعات و آثار انعطاف سیاسی است. حتی فراتر از این اصرار آنان بر انجام کارهای نادرست و خلاف اخلاقی است که آن را لازمه بقای در قدرت میدانند. بهطور کلی بقای هر موجود زنده محصول تعادل میان مقاومت و سازش است که ترکیب آن را میتوان سازگاری نامید. بقای اصلح، فقط متاثر از قدرتمندی موجودات نیست. چه بسا موجودات قدرتمندی که به علت ناتوانی در سازش با محیط نابود شدند. نمونه دایناسورها آموزنده است که خیلی قوی و بزرگ بودند ولی نتوانستند با تغییرات محیطی سازگار شوند و نابود شدند و برعکس موجودات ضعیفی هستند که تاکنون به حیات خود ادامه دادهاند. اصولا لازمه بقای اصلح و تکامل، داشتن قدرت در سازگاری با محیط است. با این حال میتوان پرسید که پس چرا این گزاره نادرست همچنان شایع است؟ به ویژه در مورد حکومتها چنین گزارهای طرح میشود که عقبنشینی یا همان سازش، معادل نابودی است و اصرار و تاکید بر مواضع سنتی را معادل موفقیت و پیروزی میدانند؟ علت شیوع این گزاره را باید در تفاوت ارزش خبری دو حالت دانست. در یک تمثیل مشهور، کشته شدن انسانها به وسیله کوسه و برعکس است. سالانه دهها نفر به وسیله کوسه کشته میشوند و هر مورد جذابیت خبری دارند، در حالی که هزاران و دهها هزار کوسه به دست انسان صید و کشته میشوند، بازتاب خبری پیدا نمیکند. در مورد حکومتها هم چنین است. در طول تاریخ، دهها و صدها حکومتی که با مخالفان خود به موقع گفتوگو کرده و به تفاهم و سازش رسیدهاند و بحرانهای مهمی را پشت سر گذاشتهاند، در برابر یک یا چند مورد که طرف عقبنشینی کرده یا نکرده یا دیر این کار را کرده و سقوط نموده؛ ارزش خبری ندارد. حکومت در عصر جدید بریتانیا محصول عقبنشینیها و سازشهای دو طرف است، ولی کمتر کسی به تاریخ آن به اندازه تاریخ انقلاب فرانسه علاقه دارد یا میپردازد. حکومت مدرن ژاپن نیز محصول این تفاهم و سازگاری است. ولی اخبار انقلاب بلشویکی در صدر اخبار بوده است. اتفاقا مقاومت نیز لزوما منجر به نتیجه نشده است.
در حقیقت تاریخ متعارف سیاست، معطوف به جنگها و انقلابها و تضادها است، زیرا اینها ارزش خبری دارند، درحالی که در لایههای زیرین این جنگها، مجموعهای از سازشها و تفاهمها و سازگاری با محیط و دیگران را میتوان دید که اثرات زیانبار جنگها و تقابلها را خنثی کرده است. مقایسه سرنوشت شوروی و چین نمونه خوب امروزی ماست. اتحاد جماهیر شوروی که بر همه شعارهای خود اصرار و یکدندگی پیشه کرد و نهایت آن، فروپاشی در سال ۱۹۹۱ بود، در مقابل حکومت چین که خود را با محیط سازگار نمود از یک کشور درجه ۳، تبدیل به ابرقدرتی غیر قابل بحث شد. مقایسه کنید سازگاری یاروزلسکی رییسجمهور لهستان در دوران کمونیستی را با چائوشسکو در رومانی. پادشاه مراکش و اردن را با قذافی مقایسه کنیم. همه از سرنوشت و آنچه برای چائوشسکو و قذافی رخ داد مطلع هستند، ولی کسان معدودی در بیرون از لهستان از سرنوشت و رفتار یاروزلسکی اطلاع دارند. تازه حکومتهای نامبرده هم به دلیل ناسازگاری با محیط سقوط کردند و بقا نیافتند. مقاومت یک ارزش مهم است و باید پاس داشته شود ولی سازگاری نیز به همان اندازه بلکه بیشتر مهم است. تعادل میان سازگاری و مقاومت است که موتور جامعه را به جلو میراند و ثبات میبخشد. در غیاب هر یک، دیگری تبدیل به فاجعه میشود.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 از احیای برجام تا اعمال اسنپبک
✍️ سیدجلال ساداتیان
بعد از تمایل آمریکاییها به بازگشت به برجام در دولت جو بایدن، اروپاییها تلاش فراوانی کردند که برجام به فرجام برسد و نقش واسطه را بین ایران و آمریکا بازی کردند. آقای جوزف بورل پیشنهادی را مطرح کرد که طی ۴ مرحله بازگشت به برجام به نتیجه برسد که ۲ مرحله آن بیانیه مشترک ایران و آمریکا بود و احتمالا آمریکاییها در آن مرحله باید برجام را به تصویب کنگره آمریکا میرساندند و بایدن هم باید سخنرانی کرده و تعهداتی را میپذیرفت و وزیر خارجه آمریکا نیز بیانیهای منتشر میکرد و بخش دیگری از تعهدات را میپذیرفت. تعهدات نیز احتمالا در این زمینه بود که بایدن تا زمانی که در قدرت قرار دارد، تعهد دهد که آمریکا از برجام خارج نشود اما اعلام میکرد که الزامی در ارتباط با دولت بعدی آمریکا در مورد برجام از سوی او وجود ندارد. همچنین مصوبهای که احتمالا به تصویب کنگره میرسید نیز تعهداتی را برای آمریکاییها ایجاد میکند. آمریکاییها اظهار نظری در این ارتباط کردند اما ایرانیها اعلام کردند که نباید بازگشت به برجام به گونهای باشد که آمریکاییها هر زمان که خواستند زیر توافقزده و به تعهدات خود عمل نکنند. در برابر آنها اظهارات تهران را غیرسازنده اعلام کردند و جوزف بورل از ناامید شدن از سوی ایران خبرداد. در این میان مسأله صادرات گاز ایران به اروپا از طریق خط لوله ترکیه به اروپا مطرح شد تا بخشی از قطع گاز روسیه به اروپا در سرمای زمستان جبران شود. زیرا گرانی انرژی در اروپا قبل از فصل سرما بر سایر اقلام در کشورهای اروپایی تأثیر منفی گذاشته و شهروندان اروپایی معترض وضع موجود هستند و اروپا با در نظر گرفتن عدم توافق هستهای و نیم نگاهی که به انرژی ایران داشت از تهران عصبانی بود. در این مقطع برخی مسائل داخلی در ایران به وجود آمد و اروپاییها اقدام به وضع برخی تحریمها علیه نهادها و مقامات تهران کردند. با وجود این اروپاییها هنوز امیدوار هستند با واسطهگری عمان و قطر برجام به نتایجی برسد. از این رو وارد فضای تخاصم علیه ایران نشدند. در این شرایط اروپاییها البته مکانیزمهایی را علیه تهران در نظر دارند تا در صورت عدم توافق در بازگشت به برجام علیه ایران اجرایی کنند. یکی از این مکانیزمها اسنپبک است و احتمال اینکه از اروپاییها علیه تهران از این مکانیزم استفاده کنند، دور از ذهن نیست. البته آنها هنوز وارد مکانیزم اسنپبک علیه تهران نشدند و احتمالا زمانی به سمت فعال کردن این مکانیزم علیه ایران حرکت خواهند کرد که دیگر راهحلی در ارتباط با احیای برجام وجود نداشته باشد. از این جهت است که برخی تحریمها را علیه ایران که بیشتر جنبه حقوق بشری دارد را اعمال کردهاند تا شاید فشارهای آنها ایران را وارد فضای جدیدی برای رسیدن به توافق و احیای برجام کند. هرچند تهران مواضعی را در این ارتباط اعلام کرده است و تذکر داده که از درخواستهای خود از جمله بسته شدن پرونده تهران در آژانس بینالمللی انرژی هستهای کوتاه نمیآید.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 قطعههای گمشده پازل کاهش تورم
✍️ سیدمرتضی افقه
با گذشت بیش از یک سال از شروع به کار دولت سیزدهم و با وجود وعدههای بسیار دولت در زمینه حفظ انضباط بازار پول و مبارزه با تورم و گرانفروشی، حجم نقدینگی از مرز ۵۰۰۰ هزار میلیارد تومان عبور کرده و تورم نیز به پیشروی خود در مسیر رشد ادامه میدهد. هرچند آمارها شکست دولت در زمینه کنترل تورم و بهبود معیشت خانوارها را تایید میکند، اما سیاستگذاران فعلی همچنان از پایبندی خود بر شعار مبارزه با گرانی خبر میدهند. واقعیت این است که دولت سیزدهم چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت نمیتواند در زمینه مهار تورم به موفقیت دست یابد. در کوتاهمدت و در سایه اعتیاد اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی، تامین هزینههای بودجهای دولت جز از مسیر استقراض از بانک مرکزی و خلق پول امکانپذیر نخواهد شد. این موضوع اهمیت رفع تحریمها و حذف محدودیتهای فروش نفت برای دولت را به ما یادآور میشود. در همین راستا باید اعلام کرد مادامی که تحریمها باقی بماند و مسائل مربوط به FATF حلوفصل نشود، دولت نیز توانی برای مهار تورم و کنترل رشد قیمتها نخواهد شد. نکته دوم در این خصوص نیز ناکارآمدی دولت سیزدهم در حوزه سیاستگذاری و تصمیمگیری اقتصادی است. ارکان اقتصادی دولت فعلی با وعده حفظ انضباط بازار پول و کنترل رشد نقدینگی از تلاشهای بیوقفه خود برای کنترل رشد تورم خبر میدهند. اما واقعیت این است که رشد نقدینگی را نمیتوان اصلیترین دلیل رشد تورم در برهه کنونی قلمداد کرد کمااینکه دولت در این زمینه به موفقیتی دست نیافته و حجم نقدینگی نیز برخلاف وعدههای دولت از مرز ۵۰۰۰ هزار میلیارد تومان عبور کرده است. ناگفته نماند که ساختارها در اقتصاد ایران نقدینگیزا هستند و با وجود آنکه مسیرهای خلق پول در بانک مرکزی بسته شده اما فرآیند خلق پول در اقتصاد توسط نظام بانکی همچنان پابرجاست. حال که همه مسیرهای کوتاهمدت و بلندمدت برای مهار رشد گرانی به روی دولت بسته شده است باید این سوال را مطرح کرد که آیا دولت در کوتاهمدت میتواند ابزاری برای کنترل رشد تورم بیابد؟ پاسخ این پرسش را باید در مسائل سیاسی کشور جستوجو کرد. به این ترتیب اگر تحریمها رفع نشود امکان مهار تورم در کوتاهمدت وجود نخواهد داشت. در میانمدت و بلندمدت نیز باید اعلام کرد که اگر دولت ساختارهای عریض و طویل ضد تولید و ضد توسعه را تغییر ندهد حتی با وجود رفع تحریمها نیز تورم، دورقمی باقی خواهد ماند. ناگفته نماند که دولت سیزدهم در این توهم به سر میبرد که با تقویت روابط با کشورهای همسایه و بستن قرارداد با کشور چین و همچنین پیوستن به پیمان شانگهای میتواند موانع اقتصادی را از سر راه بردارد و وعدههای مبارزه با گرانی و تورم و برقراری عدالت را محقق کند. اما واقعیت این است که تحریم نیز همچنان یک مانع جدی و اساسی در برقراری ارتباط با کشورهای دوست و همسایه محسوب میشود. هرچند دولت میتواند از سیاست دور زدن تحریمها در انجام تجارت با کشورهای شرقی استفاده کند اما هزینههای زیادی که این شیوه سیاستگذاری بر اقتصاد ایران تحمیل میکند نیز به تنهایی میتواند باعث بر هم زدن وعدههای دولت برای بهبود وضعیت اقتصادی شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 لرزهنگاری اجتماعی
✍️ دکتر علی فرحبخش
این روزها سوالات بسیاری درخصوص تحولات اخیر هم در محافل کارشناسی و هم در کوچه و بازار به گوش میرسد.ریشههای ناآرامیهای اخیر چیست؟ چرا این اعتراضات در مقطع زمانی فعلی رخ داده است؟ آیا این تحولات قابل پیشبینی بود؟ عوامل داخلی یا تحریکات خارجی هر یک چه سهمی در بروز اعتراضات دارند؟ دولت باید چه اقداماتی برای کنترل اوضاع انجام بدهد؟ و از همه مهمتر چه درسی میتوان از آن برای آینده گرفت؟
اگرچه پاسخ به همه این سوالات با بانک اطلاعاتی که فعلا در اختیار داریم، بسیار دشوار خواهد بود، ولی تلاش میشود تا حد امکان درک بهتری از موضوع بیابیم و چشمانداز روشنتری را برای آینده ترسیم کنیم. قبل از اینکه به موضوع اصلی ورود کنم، مثالی را درباره وقوع زلزله ارائه میکنم. با وجود توسعه فراوان دانش زمینشناسی، هنوز امکان پیشبینی دقیق زمان و مکان زلزله تقریبا امری غیرممکن است. ولی به هر حال اکنون علم بشری به مرحلهای رسیده است که میتواند نشان دهد در چه مکانهایی امکان بروز زلزله بیشتر است، چه گسلهایی امکان تخریب بیشتری دارند و بهطور کلی با بهرهگیری از تجهیزات دقیق ثبت حرکات زیرزمینی، میتوان تابع توزیع احتمالی را برای تهدید وقوع زمینلرزه در مناطق مختلف جهان بهدست داد. مشابه همین مساله در حوزه مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد. از یکسو موسسات آماری شاخصهای اقتصادی را درخصوص نرخ رشد، تورم، نرخ بیکاری و میزان اشتغال ایجادشده به دست میدهند و از سوی دیگر موسسات نظرسنجی قادرند بهطور مرتب میزان رضایت مردم را از سیاستهای اجرایی در کل جامعه و همچنین در میان لایههای مختلف اجتماعی اندازهگیری کنند. به همین دلیل امکان بروز بحرانهای اجتماعی(اعتراضات خیابانی و...) در کشورهای دموکراتیک تقریبا منتفی است؛ زیرا مردم از طریق فرآیندهای دموکراتیک میتوانند به راحتی نظرات خود را اعلام کنند و از طریق پروسه انتخابات دولتهایی را بر سر کار آورند که بیشترین قرابت را با تفکرات اکثریت دارد و همچنین موسسات نظرسنجی بهطور مستمر میزان رضایت مردم از سیاستهای اجراشده را پیش روی سیاستگذاران و افکار عمومی قرار میدهند.
اما در موارد دیگر امکان پیشبینی روندهای سیاسی و اجتماعی، حتی از سوی کارشناسان بسیار خبره دشوار است. زیرا در فقدان دستگاههای لرزهنگاری، اطلاعات با دقت و سرعت به سیاستگذاران مخابره نمیشود و به همین دلیل امکان پیشبینی بسیار دشوار میشود. مثال بارز آن را میتوان در رویدادهای موسوم به بهار عربی دید که شاید خبرهترین تحلیلگران خاورمیانه از پیشبینی رویدادهایی که به سرعت رخ داد و هزینههای سنگینی که بر منطقه تحمیل کرد، عاجز ماندند. در جوامع باز مردم به راحتی قدرت اظهارنظر دارند و حتی تکنولوژی کنترل ناآرامیهای اجتماعی با کشورهای در حال توسعه بسیار متفاوت است. برای مثال در شهر لندن، منطقهای به نام هاید پارک برای گردهمایی احزاب و گروههای سیاسی پیشبینی شده است. سالها پیش یکی از بستگان نزدیکم برای مشاهده اوضاع هاید پارک، چندساعتی را در آنجا گذرانده بود، نقل میکرد که فردی را دیده که از چهارپایهای بالا رفته، عدهای را به دور خود جمع کرده و سخنان شورانگیزی را بر زبان میراند. در همین حین از یک انگلیسی پرسیده است که فرد سخنران به کدام حزب سیاسی تعلق دارد که در پاسخ میشنود: «آقای داماد از دست یکی از بستگان نزدیک همسرش به ستوه آمده است و رفتارهای او را نقد میکند.» به این ترتیب برای تخلیه بسیاری از فشارها و هیجانات اجتماعی مکانیسمهای قانونی تعریف شده است و در واقع همانند پیشلرزههایی که انرژی داخلی زمین را تخلیه میکند و امکان بروز زلزلههای سنگین را کاهش میدهد، سوپاپهای اطمینانی برای تخلیه خشم جمعی تعبیه شده است.
نکته دیگری که دقت درآن ضروری مینماید، سخنانی است که از سوی مسوولان اقتصادی درخصوص دستاوردهای رشد اقتصادی، نرخ بیکاری و میزان اشتغال در ماههای اخیر بیان میشود و این سوال مطرح میشود که چرا در مقطع زمانی فعلی این هیجانات بروز پیدا میکند و چرا در شرایط ناگوار اقتصادی جنگ تحمیلی یا مقطع زمانی سالهای ۹۰ تا ۹۲ که مردم شرایط بسیار ناگواری را تحمل میکردند، این واکنشها بروز پیدا نکرد. در پاسخ باید گفت مسائل کلان کشور تکبعدی و تکمتغیره نیستندو ابعاد بسیار گستردهای دارند. وقتی ما درباره رشد اقتصادی کشور صحبت میکنیم، بحث درخصوص افزایش میانگین درآمد سرانه در کشور است و مشخص نیست تاثیرات این رشد اقتصادی بر هریک از دهکهای درآمدی چگونه است یا تاثیرات رشد در بین طبقات مختلف اجتماعی و همچنین نقاط مختلف جغرافیایی به چه ترتیب است. برای مثال در طول دهه۹۰ اگرچه رشد اقتصادی کشور در حدود صفر بوده است، اما بررسی هزینه خانوار درحال حاضر نشان میدهد که رفاه آنان نسبت به اوایل دهه۹۰ حدود ۳۷درصد کاهش یافته است.
بهعلاوه در طول سالهای اخیر شکاف بین پایتختنشینان و سایر استانهای کشور همچنان رو به افزایش است که مهمترین عامل آن را میتوان تمرکز هر چه بیشتر هزینههای دولتی در شهر تهران دانست. نکته دیگری را باید درباره نرخ بیکاری اعلامی ۹درصدی گوشزد کرد. فرض کنید مطب دکتری داریم که همیشه ۱۰نفر در صف انتظار برای ویزیت پزشک هستند، افراد جدید بهطور مرتب به مطب دکتر وارد و عده دیگری پس از ویزیت از آن خارج میشوند. این وضعیت همچون بیکاری در کشورهای در حال توسعه است که از آن به نام بیکاری اصطکاکی یاد میشود. حال مطب دیگری را تصور کنید که ۱۰نفر در آن همواره حضور دارند، ولی به سختی فردی به مطب وارد یا از آن خارج میشود. این موقعیت میتواند بسیار شبیه کشور ما باشد که عده زیادی از بیکاران فارغالتحصیل، بالاخص در شهرهای کوچک حضور دارند که سالهاست در انتظار یافتن شغلی مناسب هستند و امیدی هم برای حل مشکل خود در آینده ندارند. این افراد بهویژه زمانی که امید خود را رنگباخته میبینند، هریک میتوانند تبدیل به تهدید شوند.
حتی اگر در خوشبینانهترین حالت فرض کنیم مردم به لحاظ درآمدی در وضعیت مناسبی به سر میبرند، مساله مهم دیگر فساد و تبعیض است که در شرایط فعلی و با همهگیرشدن فضای مجازی و رسانههای فراگیر امکان اطلاع مردم در اقصی نقاط کشور از رویدادهای پشت پرده کشور فراهم شده است. اگر به ریشههای تحولات گذشته نیز نگاه کنیم، ما در سال۵۵، بالاترین درآمد سرانه تاریخ را داشتهایم؛ عددی که با گذشت بیش از ۴دهه هنوز امکان تکرار آن وجود ندارد؛ ولی دلایلی که به نارضایتی دامن زد، احساس فساد و تبعیض در بین عامه مردم بود؛ احساسی که به روشنی از طریق آمار تاریخی ضریب جینی در آن دوره قابل تایید است.
در پایان باید دید بهترین روش مواجهه سیاستگذاران در تحولات اخیر چیست؟ اولا دولتمردان ما دسترسی دقیق و کاملی به موسسات نظرسنجی که بتواند به آنان اطلاعات دقیق و جامعی از لایههای مختلف اجتماعی و همچنین لایههای جغرافیایی در بین استانها و شهرستانهای کوچک و بزرگ بدهند، ندارند. به همین دلیل در بسیاری از موارد با پدیدههایی روبهرو میشوند که آنان را غافلگیر میکنند.
ثانیا دولت باید بتواند برنامههای خود را بهطور دقیق و کامل برای مردم روشن کند و در مواردی که لازم است جامعه هزینههای کوتاهمدتی را متحمل شود، آنان را برای پذیرش این سیاستها متقاعد سازد. به نظر میرسد در سالهای اخیر یا برنامههای دقیق و مشخصی برای خروج از وضعیت فعلی اقتصاد کشورتهیه نشده است یا دولتها نتوانستهاند این برنامهها را برای مردم تشریح کنند و آنان را برای اجرای سیاستهای خود همراه سازند. به هر حال گسترش این تحولات همچون چراغ خطری است که در هنگام ناوبری یک هواپیما ظاهر میشود. دولتها برای مواجهشدن با این چراغ هشدار، دو راه در پیش دارند یا دلایل روشن شدن چراغ خطر را بررسی کنند یا سیم پشت چراغ را قطع کنند که در این صورت، بهبودی حاصل نخواهد شد.
مطالب مرتبط